ارسالها: 7673
#41
Posted: 3 Jul 2012 16:15
راز نگاه 37
اون شب تا صبح مدل به مدل و نفر به نفر عوض و بدل می شدیم و دیگه کیری نبود که وارد کوس یا کونی نشده باشه و زبونی نبود که کوس و کونی رو نلیسیده باشه . همه با هم عشق و حال می کردند و دم دمای صبح بود که دوستای اماکنی ما واسه این که نجس نباشن و گناه کبیره نکنن به حمام رفته و غسل جنابت کردند و ما سه تا دیگه که بی ایمان بودیم حموم بدون غسل گرفتیم . موقع ظهر همه رفته بودند و زری با من بود . ما که چند ساعتی رو تو بغل هم خواب بودیم پس از بیداری دستی به سر و گوش هم کشیدیم تا اشتهامون واسه ناهار باز شه . بعد از ناهار هم دوباره پیش هم خوابیدیم و پس از بیداری بازم یک سرویس دیگه عملیات سکس و لز رو با هم انجام دادیم. انگار کار و زندگی ما فقط شده بود همین . بخور و بخواب و بکن و این سه تا کلمه واسه خودش داشت دور می زد . می خواستم زری رو برسونم خونه که محجوبه زنگ زد و گفت که یک کاری با من داره و الان داره میاد اونجا . زری هم که قرارش سر اومده و دلش برا خونش تنگ شده و به اندازه کافی هم شارژشده بود یه آژانس گرفت و رفت خونه . منم داشتم با خودم فکر می کردم این جنده اماکنیه دیگه با من چیکار داره . ده دوازده ساعت که داشتیم یک سره حال می کردیم و کوس و کون می دادیم و کیر می گرفتیم یعنی هنوز سیر نشده ؟/؟من که دیگه نیستم . یعنی باید جواب داداشامو بدم .بابا جونم چی ؟/؟اونا هم انتظار دارن . دیگه حالی واسه آدم نمی مونه . خیلی کفری بودم . در هر حال محجوب خانوم تشریف آوردند و اون پایین هم ماشین گشت و برادرا منتظرش بودن . پس از سلام و علیک و احوالپرسی سر صحبتو باز کرد و خلاصه کلام یه چیزی ازم خواست که داشتم شاخ در می آوردم . به من پیشنهاد یک عمل نون و آبداری داد . عملی که هم دودول داشت و هم یه پول . اولش ترسیده بودم و بهش گفتم من با سر کیر بازی می کنم ولی بادم شیر هرگز -تورو خدا فرشته جون نترس من شوهر آخوندمو خوب می شناسم .یوسف آقا مثل بقیه آخوندا همش هارت و پورته . یه هیش کنی میره جا . این طایفه وقتی سنبه رو پر زور ببینن همه چی رو وا میدن . من میدونم اون خیلی اهل چاپیدن مردمه و همه رو سر کیسه میکنه . خودم چند تا از دفتر چه هاشو دیدم . کمتر از یه میلیارد نداره . تازه تا اونجایی که من می دونم ملک و املاکش به کنار . اگه فقط همین یه میلیارد باشه که باید بگم جزو آخوندای گدا و بدبخت بیچاره هست . راستش تا چند وقت پیش اگه یکی بهم می گفت شوهرت یه لبخندی به یه زنی زده از حسادت منفجر می شدم ولی حالا از خدامه که بیشتر وقتا گورشو گم کنه تا منم آزاد تر باشم . این مرتیکه عوضی زن بازمال مردم خور با همه مال و منالش گدا بازی در میاره . خرجی زیاد نمیده . به من میگه تو حقوق می گیری بسه دیگه . بیشتر وقتا خودم با پول خودم واسه بچه ها لباس و وسیله می خرم . روز زن یک جعبه شیرینی به زور واسم می گیره اون وقت روز مرد انتظار داره بهترین هدیه ها رو واسش بگیرم . از این زرنگ بازیها زیاد داره و من اصلا خوشم نمیاد . دوست دارم که من و تو یه حالی ازش بگیریم . ازم خواست که برم تو دفتر خونه اشو قاپشو بدزدم . بعد سر فرصت در خونه اشون قرار بذارم اون وقت که خانوم خونه یعنی محجوب جون به بهونه مسافرت یا یه بهونه دیگه مثلا خونه نیست و من و شوهرش تورختخوابیم این جنده اماکنی بیاد و ازمون فیلم بگیره و حاجی رو تلکه اش کنیم . به اینجای نقشه که رسیدیم یه نیش ترمزی زده و به محجوبه گفتم نقشه بدی نیست هم کوسمو میدم و هم به اندازه چند تا جنده دردوران زندگیشون پول در میارم ولی ناراحت نشی ها من به تو اطمینان دارم با همه اینها اگه از فیلمه سوءاستفاده بشه چی ؟/؟محجوبه که دوزاریش افتاده بود از این که من با همه دوستیم هنوز بهش اعتماد ندارم و قانون کار هم همین بود به من گفت میدونم چی میگی ناراحت نمیشم پس به نظرت باید چیکار کنیم -ناراحت نمیشی اون جوری که خودم میدونم از زری کمک بگیریم ؟/؟-یعنی سه شریکه بشیم ؟/؟این جوری کلی ضرر می کنیم -میل خودته قرار بود که ما پنجاه پنجاه پولی رو که از شوهر ترسوت می گیریم تقسیم کنیم . هر کدوممون بیست در صد از سهممونو به زری بدیم کافیه . تازه اون فیلمبر دار ماهری هم هست و خیلی کارا می تونه بکنه -چه طوری می خوای پای زری رو هم به این جا باز کنی ؟/؟-کاریت نباشه توفقط این هندی کم نقلی قوی رو که بهت می دم یه گوشه ای قایم کن و زاویه صحنه رو هم باید ببینیم که این فیلمبردار بیچاره هم یه جایی واسه مخفی شدن و فیلم گرفتن هم باید داشته باشه . امیدوارم اتاق خوابت جای خوش فیلمی باشه .-هست ولی مجبورم جای تختو عوض کنم و یه دکور مسخره ای درست کنم -حاجی مشکوک نشه ؟/؟-نه بابا اینا موقع سکس این قدر خنگ میشن که مغزشون از یه نخود هم کوچیکتر میشه -ببینم شوهرت چه جوریه ؟/؟کیر درست و حسابی داره ؟/؟-کلفتیش به اندازه کیر آقا سامانه تازه چند سانت هم دراز تره . با این چیزایی که محجوبه از شوهرش می گفت باید بهترین کیری باشه که تا به حال نصیبم میشه -از شکمش بگو بیشتر آخوندا شکمشون شبیه به یک بشکه باروته که آدمو از هوس میندازه .-این حاج آقای ما هنوز به اونجا نرسیده که شکمش استاندارد آخوندی بشه . بیشتر آخوندا اگه دیده باشی به اندازه یه زنی که دوازده ماه حامله باشه شکم دارن . نمیگم شوهرم بی شکمه ولی اگه نگاش کنی فکر می کنی چهار ماهه حامله هست -خب جای شکرش باقیه قابل تحمله .-بازم اگه سوالی هست در خدمت فرشته جونم هستم .-نه عزیز سوالی ندارم فقط بچه هاتو چیکار می کنی .-اونارو یه جوری ردیفش میکنم .چند ساعتی که بیشتر نیست . درست می کنم . آها بهترین موقع صبح جمعه هست که خانوادگی میریم نماز جمعه و تو هم باید این مسئله رو به یاد حاجی بیاری -یعنی آقا یوسف فریضه عبادی سیاسیشو به خاطریه کوس ول می کنه ؟/.؟-به !چی میگی اون دین و ایمونشو هم ول می کنه . این مار مولکو تازه دارم یواش یواش می شناسم . فقط صبح جمعه باید کاری کنم که یه جوری از دخترم جدا شم و قبل از حاجی خونه باشم که داخل خونه قایم شم . فقط خدا کنه جور شه -درستش می کنم . تازه اگه هم جمعه نشد به هر حال یه جوری ردیفش می کنم . فقط اگه تو خونه شما باشه خیلی بهتره . این یادت باشه تا از این حاجی یه کیر درست و حسابی نخوردم به هیچ وجه حق ندارین بپرین وسط ما . ازت ناراحت میشم . زری حرف گوش کنه ولی یه وقت نکنه حسادت زنونه ات گل کنه و اون وقت کیر شوهرتو تو کوس من ببینی و بیفتی وسط . اگه دلشو نداری نگاه نکن . پس یادت باشه تا کمرم سبک نشه و آب کیر آخوندو توی کوسم احساس نکردم فیلم تموم نمیشه -فرشته جون در واقع این ماییم که داریم به حاجی کیرمی زنیم -آره راست میگی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#42
Posted: 3 Jul 2012 16:38
رازنگاه 38
باهم خداحافظی کرده و یه نقشه ای هم چیده و با زری در میون گذاشتیم و اونم با ترس و لرز و به خاطر پولش قبول کرد . یعنی راستی ر استی می تونستیم از آخوند مملکت پول بگیریم ؟/؟اینا جون به عزرائیل نمیدن . محجوبه صحبت از چند صد میلیون می کرد . یعنی باور کنم ؟/؟شاید اگه چند سال پیش بود این طایفه یه خورده فکر آبروشون بودن ولی راستی راستی حاضره به خاطر این قضیه از نصف پولی که توی دفتر چه هاشه بگذره ؟/؟یه جایی شنیده بودم که یکی از روسای سابق کره جنوبی متهم به رشوه خواری اونم به اندازه چند غاز شده از خجالت و شرم خودشو از کوه پرت کرده کشته نکنه اینم خودشو بکشه و ما از پول بی نصیب بشیم . تازه اونی که خودشو کشته کافر بوده . این که ایمانش قویه حتما خودشو می بنده به رگبار . اون شب از هیجان تا صبح نخوابیدم . خونه بابام نرفتم . فکرم همه مشغول بود . بیم و امیدی که در مورد نقشه ام داشتم باعث شده بود که حتی از جن هم نترسم . راستش هر وقت در تنهایی و توی خونه جنه میومد باهام عشقبازی می کرد دچار یه ترسی می شدم که نکنه یک وقتی خودشو نشون بده . ولی اون شب یه ترس عجیب تری تو دلم افتاده بود . این آقا جنه به جای یک بار دوبار اومد سراغم . البته به فاصله چند ساعت . دفعه دومی که داشت منو می گایید وتموم تنمو غرق لذت کرده بود (آبمو که نمی تونست بیاره )شروع کردم به بلبل زبونی و یه خورده خایه مالی آقا جنه رو کردن -عزیزم عشق من . اگه می خوای بذارم همین جور باهام حال کنی و دور و بر خودم چاقو و قرآن نذارم و اون کلمه (بسم الله )رو هم بر زبون نیارم باید موقعی که دارم این آخونده رو فریب میدم همرام باشی و کمکم کنی . مخشو کار بگیری . گیجش کنی. جن خوشگله من . تو مسلمونی یا کافر . اگه کافری که خب اذیت کردناین آخونده موردی نداره . جسارت نشه ولی تو خصلت همه کافرا هست که یه آزار و اذیتی واسه رسیدن به خواسته هاشون بکنن و تو هم به خاطر من باید کمک کنی . اگه هم مسلمونی به هیچ وجه نباید پیش وجدانت شرمنده شی . چون این آخوندم مثل بیشتر مسلمونا مسلمون نیست . بنابراین در هر دوصورت باید به من کمک کنی . همین جور که داشتم با خودم و با این جنه راز و نیاز نیمه شبانه می کردم خوابم برد واتفاقا خواب دیدم که پولدارشده ملکه انگلستان شدم و کالسکه های سلطنتی دارن از جلوم رد میشن . در یک پنجشنبه گرم و آفتابی ساعت حدود دوازده بود که به دفتر خانه یوسف آقا نرسیده به میدون انقلاب و نزدیکای دانشگاه تهران رفتم . دورو برش شلوغ بود . چند تا زن چادری و بی چادر هم نشسته بودند و یکی دومرد هم اون دور وبرابودن . یکی می خواست صیغه بشه . یکی میخواست عقد کنه . یکی هم با شوهر صیغه ایش اختلاف داشت . انگار دفتر خونه فقط مخصوص این چیزا بود منهم یک آرایش غلیظی کرده بودم که یک جنده حرفه ای هم تا این حد نمی تونه و نمی تونست بکنه و تو دل برویی اشو نشون بده . چشای سبز و روژگونه و روژلب قرمز و براق . بیشتر موهای سرمو کهبیرون ریخته بودم . داخل چشا و ابرو .. حسابی همچین خودمو درست کرده بودم که هر کی نمی دونست فکر می کرد امروز عروسیمه و چند ساعتی رو زیر دست آرایشگربودم . در حالی که همه همه نیمساعتی بیشتر وقتمو روی این کار نذاشته بودم . شلوار لی تنگ و چسبونی هم پوشیده بودم با یه مانتو مشکی نازک که همش این ور و اون ور می رفت و بر جستگی کونمو نشون می داد . حاج آقا یوسف از اون عمامه سفیدا بود . مرد خوش تیپ نه چاق و نه لاغر چشم و ابرو مشکی بوده . کچل هم نبود . چون موهای سرش از زیر عمامه بیرون ریخته بود . و اون وسط هم اثری از طاسی نبود . یه سلام اول کرده بودم و بعد از یکساعت که همه رفتند و نوبتم شد دوباره گفتم سلام علیکم -سلام علیکم خواهرم امرتونو بفرمایین .. سرشو پایین انداخته بود مثلا می خواست به من بفهمونه که خیلی چش پاکه ولی من خودم کرم روزگار بوده می دونستم از اون مادر قحبه هاست . کاری کردم که سرشو بالا بیاره تا یه خورده از اون افکار شیطانیشو توی نگاش بخونم . داشت به این فکر می کرد که آخر وقتی عجب کوسی گیر آورده که می تونه خستگی یه روزو از تنش در کنه ... خداکنه صیغه بشه یا اهل حال باشه . بهتره واسه ضعف حجاب زیاد گیرش ندم . و یه آخوند دموکراتی باشم این روزا که همه سایه آخوندا رو با تیر می زنن بهترین کار اینه که مراعات کنم . داشت به این چیزا فکر می کرد و منم با خودم گفتم کور خوندی . ملا شاید تو یه کیر به من بزنی ولی من یه کیری بهت می زنم که به اندازه هزار تا کیر مایع داشته باشه و تا عمر داری از یادت نره .-حاج آقا ببخشید یه عرضی داشتم -بفر مایید همشیره ما این جا محرم اسرار مردمیم -آخه روم نمیشه من یه مشکلی داشتم و دارم.توش موندم . اطلاعات دینی منم زیاد نیست ولی هر چی باشه ما تویه خونواده مذهبی بزرگ شدیم و نمی خواهیم گناه کرده باشیم . یه افکار شیطانی هم توی مغزم می گذره نمی دونم چه جوری بگم . خواستم نظر شما رو بدونم . دستور شما چیه . فتوی چی میدین.-خواهرم من که مجتهد نیستم فتوا رو بزرگان و اونایی که به درجه اجتهاد رسیدن میدن .-بالاخره در یه حدی که از مسائل شرع آگاهی دارین که . شوهرم یه مدتیه به من خیانت می کنه . با زنای مختلفی رابطه داره هر کاری کردم درست نشد که نشد . دارم دیوونه میشم . قربونش برم این احکام اسلام هم که همش واسه مرداست . اونا می توننچند تا زن بگیرن . زنا فقط همون یه شوهر بستشونه .-همشیره این طور ها هم که فکر می کنید نیست . حتما یک حکمتی در کار بوده -چه حکمتی ؟/؟من دارم افسرده میشم . واسه این که دلمو خنک کنم این روزا تصمیم گرفتم منم تلافی کنم . بهش خیانت کنم .-همشیره می دونید معنای این حرفتون چیه . زنای محصنه حکمش اعدام و سنگساره (من که فکرشو خونده بودم می دونستم داره کوس شر می گه )-ولی حاج آقا حتما دین یه فکری واسه ما بد بخت بیچاره ها هم کرده یه ماده ای تبصره ای .. سرشو بالا گرفت و این بار در نگاهش خوندم که داشت با خودش می گفت که جووووون تبصره اش خودمم ماده اش خودمم . نرشم خودمم . خودم کارتو ردیف می کنم . خوشگله خودم جلو افسردگیتو می گیرم . رفته بود تو عالم خودشو یادش رفت چی می خواست بگه -حاج آقا !حاج آقا !چی شده ؟/؟حالتون خوب نیست ؟/؟-نه خواهرم برای شما متاثر شدم یک مسلمون نمی تونه درد و عذاب برادر یا خواهرشو ببینه . خواهرم خیانت در هر حال زشته ولی امروز بعد از ظهر ساعت 3 اگه می تونی بیا همین جا تا ببینم چیکار می تونم بکنم . بیشتر با هم حرف می زنیم -حاج آقا من یه رفیق دارم اونم یه مشکلی مثل مشکل من داره اونم می تونم برای مشورت و راهنمایی با خودم بیارم ؟/؟-ایرادی نداره . اونم با خودت بیار تا ببینیم چیکار میشه کرد -حاج آقا تو رو خدا به دین و ایمونت قسم .. سایه برادریت از سرمون کم نشه . یه کاری بکن از یک منبعی مر جعی یه چیزی استخراج کن که ما زنا هم بدونیم یه کسی هستیم . با چشای خوشگلم یه نگاهی به حاجی انداختم که یقین دارم سی سال از ایمان و عبادت نداشته اشو از تو فایلش پاک کردم داشت به این می اندیشید که با این کیر کلفتم یک فتوایی برات صادر کنم که نشون بده شما زنا چه کس و کوسی هستید .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#43
Posted: 4 Jul 2012 01:47
راز نگاه 39
با محجوبه تماس گرفته جریانو براش تعریف کردم . کلی خوشحال شد و گفت که اتفاقا یوسف هم باهاش تماس گرفته و در مورد فردا صبح و رفتن به نماز جمعه صحبت کرده . این کارو بی مقدمه انجام داده و نیازی نبود که از الان واسه فردا صحبت بشه . مهمونی و جشنی نبود که آدم بخواد از الان واسش تصمیم بگیره . خیلی دوست داشت بدونم حتما میرم یا نه . چون اگه کشیک بود م می ترسید سری به خونه بزنم .-ببینم پسرت چی ؟/؟نکنه بخواد باباباش باشه ؟/؟-نه بابا اون با دوستاش میره یا من . یه کاری میکنم که دسته جمعی از خونه بیاییم بیرون . تو باید کاری کنی که یوسف بیاد دنبالت تا منم فرصتی داشتهباشم که سریع خودمو از دست بچه ها خلاص کنم . وقتی که حاجی ازم دور شد و خواست بیاد دنبالت منم یه تک زنگ به موبایلت می زنم . تو هم در جا برام تلفن بزن و بقیه اش هم با من کاریت نباشه . فقط تلفن یادت نره . حدس می زدم که میخواد چیکار کنه . حالا مونده بود من و زری و یوسف و ساعت سه بعد از ظهر . زری خودشو مکش مرگ ما کرده به همراه من اومد دفتر خونه . وایییی حاج یوسف که حدودا دهسالیبزرگتر از ما نشون می داد کف کرده بود . تو چشاش می خوندم که داشت می گفت عجب هلویی . خودش تاپ بود یه تاپ دیگه هم آورد . هر چند تا دیگه هم بیایین حریفتونم .-حاج آقا اینم یکی از دوستامه به جای خواهرمه . همون مشکل منو داره . صحبتای امروز صبحمونو واسش تعریف کردم . اونم منتظر یه دعای خیر و فرج و دستوری از طرف شماهه.-خواهرم در این گونه موارد باید خیلی با احتیاط عمل کرد که گناهش گردن من نیفته .-صحیح می فرمایید حاج آقا حالا ما باید چیکار کنیم ؟/؟در دفتر خانه از داخل قفل بود . چون حاجی خارج از ساعت کاری به ما وقت داده بود . دستمو گذاشتم رو دست آقا بوسف . ناخنای بلند مانیکورزده و کف دست کشیده و قشنگمو گذاشتم پشت دست حاجی . احساس کردم یه رعشه ای تو تنش ایجاد شد .-اگه من خودم بخوام مشکل شما رو حل کنم ایرادی که نداره -خدا اجرتون بده حقا که شما متولیان دین و ایمون ما هستین . اگه ما شما رو نداشتیم چیکار می کردیم . صورت یوسفو بوسیده و گفتم این بوسه خواهرونه رو داشته باش و توضیح بده که می خوای چیکار کنی . الهی که روز قیامت با حضرت یوسف محشور بشی . همچین دختر خاله ای شده بودم که دیگه کمتر سعی می کردم باهاش کتابی صحبت کنم .-واقعا ثواب می کنی . تکلیف این دوستمون چی میشه ؟/؟-اونم میتونه بیاد ولی مشکل شما دونفرونمی تونم با هم حل کنم . هر کدوم به نوبت .-قربونت برم حاج آقا فقط یادت باشه اول نوبت منه . چون من صبح اومده بودم باید عدالتو رعایت کنی . یه سوال داشتم حاج آقا اگه مشکل منو حل کنی حوصله داری که بعد من مشکل زری خانومم حل کنی ؟/؟-آره چرا که نهمن درروز می تونم چند نفرو حل کنم . -حاج آقا چند نفرو حلش کنین ؟/؟-نه منظورم مشکلشون بود . فقط چون خونه خودمه و خونواده میان و تمرکز آدم بهم می خوره تا ساعت دو بعد از ظهر وقت دارم . اگه شما مکان مناسب و خلوتی داشتید از این کار گشاییها زیاد می تونستم انجام بدم .-فدات بشم حاج آقا -میشه به من بگی یوسف ؟/؟-هر چی شما بگین یوسف جون . دستی به ریشش کشیدم که نیشش تا بنا گوش باز شد . زری به زور جلو خنده اشو می گرفت . فقط موقع رفتن زری زبون در آورده و به آخوند یوسف گفت فقط منو فراموش نکنین که هر وقت کار فرشته جون تموم شد به داد منم برسین .-زری خانوم شما که جای خود داری .. در اینجا کمی پررو شد و بهریشش اشاره کرد و گفت همین خوبه یا کوتاهش کنم منم پرروتر از اونشده و گفتم ریش کوتاهتر و تراشیده در حد اسلامی و پیش (کیر )مثل پیش (کوس )ما صاف ,تراشیده و براق باشه و در آخرین لحظه یه بار دیگه به چشاش نگاه کردم که داشت با خودش این جملاتو مرور می کرد که شما دو تا کوس خل ترین زنایی هستین که تو عمرم دیدم کیر کلفتمو همچین فرو کنم توی کوستون که از دهنتون در بیاد . یه جوریشما رو بگام که فوری بیایین و از شوهراتون تقاضای طلاق کنین . بیچاره ملا یوسف نمی دونست که افکارشو می خونم . برای حسن ختام هم بهش گفتم یوسف جون امید وارم به خاطر این لطفی که به ما می کنی اون دنیا بیست تا حوری بهشتی پاداش بگیری . با چشای سبز خودم زل زدم تو چشای سیاهش مثل آدمای عاشق . در خیالش این افکار غوطه می خورد که حوری بهشتی رو کی دیده شما دو تا کوسو عشق است . منم در خیال خودم بهش گفتم اگه تو آخوندی منم آخوند کشم . یه کوسی بهت بدم که تا آخر عمرت آرزو کنی کاش به جاش تا آخر عمرت هر روز کون می دادی . موقع بر گشتن به خونه به زری گفتم چطور بود .-خوب بود خدا کنه نقشه مون بگیره . اگه هم موفق نشیم تو لااقل به یه مرادی می رسی .-آره راست میگی . کیر می خورم اونم چه کیری !ناراحت نباش زری جون . به جاش سعی می کنم یکی دوتا مرد دیگه رو برات جور کنم . تو هم یواش یواش داری میای تو خط . تازه مزه حال کردن و تنوع رو یاد گرفتی .کیر رنگارنگ نوش جون کردن خیلی بهتره تا آدم همش بخواد یه مدل کیر بخوره . با خودم فکر می کردم اگه بتونم فرهاد و فرشاد رو با زری جور کنم خیلی خوب میشه . خداییش هیچکدوم از این مردایی که این چند روزه منو گاییده بودن کیرشون فقط مختص من نبود . سامان کمال فرهاد فرشاد بابا و.. چرا فقط یکی دایی صمد در حال حاضر کوس من براش اختصاصی بودکه اونم دست بر قضا کیر به درد بخوری نداره . اولا که زری جون دوستمه و مثل خواهرم می مونه ثانیا لزومی نداره که اگه یه موقع داداشام اونو بگان حسودی کنم . شب جمعه رو زری در کنار من بود و با کیر مصنوعی و انواع و اقسام میوه های گرد و دراز و انگشتان دست یکدیگر رو گاییدیم و خیلی زود یعنی دو نیمه شب خوابیدیم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#44
Posted: 4 Jul 2012 01:48
رازنگاه 40
صبح فردا اوضاع خیلی بهتر از اونچه که فکرشو می کردیم پیش رفت . شب قبلش محجوبه به این بهونه که شب جمعه رو میخواد راحت با حاجی حال کنه و مصلحت اینه که بچه ها نباشن و با بهانه های دیگه و توافق یوسف که از خدا خواسته بود بچه ها رو می فرسته خونه پدر بزرگ یعنی پدر آقا یوسف که صبح هم به اتفاق هم برن نماز جمعه . خونه حاجی یوسف هم یه خونه شیک و ویلایی تو کوچه پس کوچه های اطراف میدون انقلاب بود . ظاهرا به جای هندی کم های قدیم ترجیح دادیمکه از یک دوربین دیجیتالی کوچولو با یک قدرت قوی و بزرگ استفاده کنیم . زری فیلمبردار ما می گفت که امیدوارم کیر ملا یوسف تو مانیتورش جا بشه و محجوبه هم تلفنی بهش گفت وقتی توی کوس فرشته جا میشه این تو هم جا میشه که من گوشی رو از زری گرفته وگفتمتا حال کردنم با شوهرت تموم نشد حق ندارین اعلام موجودیت و اظهار وجود کنین .-باشه عزیزم این قدر غصه کوس و کونتو نخور هر کی ندونه فکر می کنه کیر ندیده ای . راستی دیشب کاری به روز حاجی آوردم که مجبور شد موقتا تختو بذاریم وسط پذیرایی . به دروغ گفتم تو اتاق خواب دلم می گیره حالا که بچه ها نیستن بهتره ما هم بریم جای وسیع حال کنیم اون که موقع کوس کردن کوس خل میشه حرفمو قبول کرد . فقط اگه یه موقع خواست تختو ببره داخل اتاق یادت باشه که تو هم بگی وسط پذیرایی صفاش بیشتره و بعد از عملیات جاشو تغییر بده . چون ما قصد داریم از داخل یکی از اتاقا که مسلط به صحنه عملیاتهفیلم بگیریم . جای تخت اگه عوض شه نقشه بهم می خوره . تازه من بهش گفتم دست نگه داشته باش که بعد از ظهر هم یه برنامه داریم بعد . قرار نیست بچه ها تا شب برگردن . اوضاع بر وفق مراد پیش می رفت . منتها ظاهرا نقشه کمی عوض شد که یوسف و محجوبه باهم که رفتن بیرون پس از رسیدن به مصلی از هم جدا میشن .. هماهنگیهای لازم انجام شد و محجوبه خودشو سریع به خونه می رسونه و مخفی میشه از اون طرف یوسف هم با ماکسیمای خودش میاد دنبال دو تا عروساش یعنی من و زری . هر دو ما چادر مشکی و مقنعه پوش و عین زنای شلاق زن اماکنی پشت ماشین حاج آقا نشستیم . به خونه که رسیدیم یوسف از زری عذر خواهی کرد ازش خواست که زیر انبار که شبیه به اتاق بزرگ بود منتظرش باشه تا بعد از این که تر تیب منو داد بیاد سراغ اون . بعدشم منو واون رفتیم بالا و یوسف جون ما از بس وسواسی بود تمام در های ورودی به هال رو قفل کرد . پنجره ها روبست و پرده ها رو کشید تا احتمالی برای چشم چرونی زری وجود نداشته باشه . بیچاره خیلی خجالتی بود . آخ که فرشته بمیره واسه این شرم و حیاش . بیچاره خبر نداشت که چه آشی واسش پختیم حالا زری و محجوبه چطوری خودشونو به محوطه پذیرایی رسوندند که ما صدای باز شدن درو نشنیدیم خدا میدونه . فقط یه لحظه دیدم که زری و زن آخونده دوتایی روبروی من و پشت به حاجی و در انتهای دالانچه منتهی به وسط پذیرایی وایستادن . خدای من این ضایع بازی و عجله چی بود ؟/؟!من و یوسف تازه رفته بودیم روی تخت و من هنوز چادرو از سرم در نیاورده و آخونده هم از هیجان زیاد با عبا و عمامه اش اومده بود روی تخت . اون دو نفر هم می خواستند برن اتاق روبرویی ما که سنگر بگیرند و خیلی راحت تر فیلمبرداری کنند منتها باید از پشت سر ما می گذشتند . اگه فیلمبردار فقط خود محجوبه بود دیگه این دردسرها رو نداشتیم . زودتر میومد و داخل اتاق روبرویی ما قایم می شد . چشمای یوسف کوس کوس می گفت . ولی من از ترس هنوز کوسم خیس نکرده بود . فوریبا همون چادر به سر, آخوند عبا به دوشو بغل زده و لباشو به لبام چسبوندم و از پشت سرش با دست به اون دو نفر اشاره زده که زود باشن خودشونو قایم کنن .-یوسف .. یوسف جون منو ببوس طاقت ندارم -خیلی آتیشت تنده من از تو بیشتر هیجان دارم اما عجله کار شیطونه . وای که این آخونده چقدر زرنگ بود . مثل سگی که همه جا رو بو بکشه منو بو کرد و دور و برشم بویید و یه نفس عمیقی کشید -بوی عطر زری میاد -چی میگی حاج آقا ؟/؟این قدر دیگه حساس نباش . منم به خودم یه نموره ای از عطرش زدم حالا یه خورده پخش شده . زری کجا بود !اون الان تو زیر زمین داره واسه این که جای منو بگیره دقیقه شماری می کنه . خونه شون اصلا شبیه به خونه یک آخوند نبود. رسیور و دیش و دی وی دی و تلویزیون ال سی دی و ...-یوسف جون ماهواره حرام نیست ؟/؟-چرا فرشته جون . برای ما که می تونیم خود نگهدار باشیم و تقوا داشته باشیم حرام نیست . من برای آشنا شدن با تو طئه های دشمنان مملکت و نظام اینو نصب کردم تا ببینم دشمن در چه وضعیتیه . اصلا به دنبال فیلمهای مبتذل و مستهجن نیستم -می دونم عزیزم اصلا کار مستهجن هم نمی کنی . فقط من یک سی دی دارم برای مواقع ضروری که کمی فشار خون آدمو می بره بالا و هیجانو زیاد می کنه ازاون موزیک های دبشه اگه بذارمش داخل ضبط صداشو بالا ببرم حرام که نیست . شما چه فتوایی صادر می کنین ؟/؟-فرشته جون من مجتهد نیستم -ایشالله یه روزی به اون درجه هم می رسی که هر چی علامه های ما زیاد تر شن ولایت گلستان تر میشه -به نظر من نه تنها اشکالی نداره بلکه مستحب هم هست .-ممنونم ممنونم یوسف جون که ثوابمو زیاد می کنی . گفتم زیاد لفتش ندم یه وقت دیدی این فیلمبردار ما و زنه بغلدستیش حوصله اشون سر رفت و خودشونو انداختن وسط و ما رو از کیر آخوند بی نصیب کردن . مقنعه و چادر و بلوز هر چه داشتم در آورده و یوسف هم عبا و عمامه و پیراهن و زیر پیراهنشو شلوار زیر عباشو در آورد و جهت رعایت ادب و احترام من با شورت و سوتین و برادر مومن ما با یک شورت در کنار هم نشسته بودیم . خیلی خوش تیپ تر شده بود . میخ شده بود . ترسیدم نکنه با دیدن هیکل من سنکوب کرده باشه . پلک نمی زد . به شورت پارچه ای گل گشادش که نگاه کردم متوجه شدم که زنده هست . چون کیرش در حال رسیدن به آخرین درجه رشدش بوده داخل شورت در حال حرکت و پیشروی بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#45
Posted: 4 Jul 2012 01:49
راز نگاه 41
این هیکلی که من می دیدم تا یکی دو سال دیگه به سایز استاندارد آخوندا می رسید یعنی می شد آدم با دیدن این هیکل به یاد خوک بیفته . اینم بد چیزی نبود . فعلا از خوکچه چاقتر بود موهای سرش خیلی پر پشت بود . انگشتامو با ناخنای تیزش فرو کردم لای موهای سرش و از ریشه به موهای سرش چنگ انداختم . سرشو کشوندم به طرف لاپا وجای کوسم . به آخوند مملکت امر کردم که شورتمو پایین بکشه و کوسمو بلیسه . این دفعه دیگه به سر و ریش این یکی نشاشیدم . چون اولا چیز آبکی زیاد نخورده بودم ثانیا تا یک ساعت دیگه به اندازه کافی شاشیده می شد . این برادر حالیش بود . ادکلن خارجی ملایمی زده بود . زیاد نمی تونستم لفتش بدم . ممکن بود هوس و حسادت این دو تا زن پشت سرمو عجول کنه و نصفه کاره کیف من همه چی رو بهم بزنن . یوسف شده بود عین سگ هم کوسمو بو می کشید و هم با دندون در حال پایین کشیدن شورتم بود که هیجان زیاد وادارش کرد از دستاش هم کمک بگیره . اوووووفففففف وقتی چونه اش با کوس لخت من تماس گرفت تمام بدنم تو هوس می سوخت . اصلا برای چند لحظه که چی بگم چند دقیقه تقریبا یادم رفته بود که واسه چی اومدم اینجا . وقتی که کیف و لذت نباشه پول معنا و ارزشی نداره . وقتی هم که پول نداشته باشی نمی تونی کیف کنی . ولی راست و حسینی من این دو سه هفته ای به نوعی بدون پول کیف کرده بودم . یعنی مخارجی در حد معمول داشتم با این که وضع مالی منم خیلی خوبه . خودمو از این افکار خارج کرده از یوسف خواستم که به سینه درمانی بپردازه . اونم سوتین منو باز کرد و از آتیش هوس سرشو گذاشت لای سینه هام. طوری سرشو وسط دو تا سینه هام می چرخوند که انگار یک تیک شدید عصبی گرفته . من کاملا لخت شده بودم و اون حالا با همون یه شورت مامان دوز روبروم بود . واسه این که از هوس نیفتم خودم شورتشو پایین کشیده و خودشم زحمت کشید از پاش در آورد . واییییی شگفتا چی می دیدم !بیخود نبود که کوس و کون محجوبه این قدر گشاد شده . کلفتی نگو مار کبرا بگو . چشام داشت از حدقه در میومد . خیلی هوسشو کردم . خیسی کوسم چند برابر شد . هم به طرز شدیدی هوس کیرشو کرده بودم هم دوست نداشتم مثل محجوبه کوس و کونم گشاد شه .-فرشته خانوم !ترسیدی ؟/؟باور کن با همون بار اول درمان میشی ولی برای محکم کاری و این که ناراحتی و غم و غصه ات به عقب بر نگرده چند بار دیگه هم باید تکمیل درمانی بشی . این بهترین دوایاعصاب خانمهاست . به هر زنی که برسه افسردگیشو خوب می کنه .. آخوندک با همه کوس شر گوییهای خود این یه تیکه رو درست گفته بود . دستمو گذاشتم دور کیرش و با زبونم سرشو که سرخ شده بود لیسیدم . یوسف همچه ناله ای می کرد که فکر می کردم رفته بالای منبر داره وعظ می کنه . کیرش بالای بیست سانت طول داشت و از کلفتی و دورش نمی دونم چی بگم از ضخیم ترین کیری که تا به حالدیده بودم یعنی کیر سامان هم خیلی چاقالو تر بود . وقتی تنه و بالای کیرشو با زبون لیس می زدم مثل شغال زوزه می کشید . کاش قبلش یک سکس کامل باهاش انجام می دادم و این نقشه رو در سکس دوم پیاده می کردیم . من چه جوری تا نیمساعت یکساعت دیگه از این کیر دل بکنم . تازه فکر کنم این اولین و آخرین باریه که این کیر نصیبم میشه .این رمی هم که زری واسه دوربین گرفت تا فیلم ما رو بگیره فکر نکنم بیشتر از یکساعت گنجایش داشته باشه . دیوونه با این همه هنر فیلم و عکاسی این یه تیکه رو حالیش نشد . شایدم فکر می کرد یه ساعت بسه . در جا روی تخت و به صورت مایل نسبت به خود و تخت و اتاق روبرویی که درش نیمه باز بود و زری با احتیاط فیلمبرداری می کرد قمبل کردم و از یوسف خواستم که نور ایمانشو در وجودم روشن کنه . این پوزیشن کمترین خطررا برای زری داشت و بدترین حالت این بود که یوسف بخواد طاقباز کنه . همچین از پشت سوار کونم شد و کرد تو کوسم که فکر کردم کیر رفته داخل سوراخ کونم . دردی خفیف همراه با لذتی شدید چه حالی می داد !با کنترل صدای ضبط و آهنگو به حداقل رسونده و صدای خودمو بالا بردم . طودی که یوسف جوابای منو هم با صدای بلند می داد . دوست داشتم تمام گفتگوی ما با صدایبلند ضبط می شد . صدای فرت فرت بر خورد کیرش با داخل کوسم تمام محوطه رو به لرزه در آورده بود -یوسف جون خیلی کیر کلفتی داری نکنه از بس کون دادی کیرت این قدر کلفت شده . به قبای آخوندو پزش بر خورد و جواب دندان شکنی به من داد -از بس کوس و کون آدمایی مث تو رو جر دادم کلفت شده صبر داشته باش به کونتم می رسیم .. راستش برای اولین بار بود که از ورود احتمالی کیر به سوراخ کونم بد جوری وحشت کرده بودم ولی هر جوری بود باید قبولش می کردم -آقا یوسف هر چی تو بگی در اختیارتم کنیزیتم فقط اینو بدون که ما هم بلدیم تو کونت بذاریم یه جور میذاریم که دیگه در نمیاد -مثلاچه جوری ؟/؟دیدم داره ضایع میشه ادامه ندادم . آخه بد جوری حرصم گرفته بود دوست نداشتم مقابل یه آخوند هوسباز کم بیارم . -یوسسسسسسسوف من دارم می میییییرم یا زود باش آبمو بیار یا ولمکن . واییییییی دللللللم بکن بکنننننن شوخی کردم ولم نکن . من میخوام کیر می خوام بده جااااااااااااااان . از پشت سر یه نیم نگاهی بهاتاق پشت سرم انداختم محجوبه رو نمی دیدم فقط یه لحظه متوجه زریشدم که با دست راستش داشت فیلم می گرفت و دست چپشم گذاشته بود لای پاشو احتمالا با کوسش ور می رفت -فرشته جون اعتراف می کنم همچه کوسی رو تا حالا نکردم -خب کوسی که کار کرد زیاد نداشته باشه همینه دیگه . من که زن هر جایی نیستم . شوهرم به من نمی رسه . ثواب کردی یوسف جون . مگه کار خیر به چی میگن ؟/؟یادت باشه تا منو خالی نکردی خودت حق نداری تخلیه کنی اینجا رئیس منم .-چشم فرشته جون تو که ما رو گاییدی هر چی تو بگی .. دوست نداشتم به این زودیها از این کیر بی نظیر دل بکنم . چی می شد این کیر جدا شدنی بود و همه جا با خودم می بردمش . چه فکرای احمقانه ای !... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#46
Posted: 4 Jul 2012 01:53
نویسنده: ایرانی جان ازوبلاگ امیر سکسی
راز نگاه 42
بززززززززن یوسسسسففففف بززززن اووووخخخخ جوووووووون داره میاد فدای کلفتی کیر کلفتت . اوممممممد . من آبتو میخوام . اونم که ازوضعیتمن خبر داشت در جا آبشو ریخت تو کوسم . یه نعره کینگ کونگی کشید که ساختمون به لرزه افتاد -جاااااااان به کوس آبدارت بگو آب کیر منو بگیره -تسلیم کیرته یوسف جون . خیلی دلم می خواست هیکل مردونه اشو بغل کرده از جلو بکنه توی کوسم بیفته رو من و بغلم بزنه . سریع یه چرخشی زده و قبل از این که فرصت فکر کردن پیدا کنه اونوکشوندم طرف خودم و رو خودم خوابوندمش . یعنی من شده بودم طاقباز اونم افتاده بود روم . کیرشو که کلفت تر از کیر اسب بود با دستم گرفتم و به طرف کوس هیجان زده ام هدایت کردم . کیرم دیگه خوب راه خودشو بلد بود . طولش کوتاهتر از کیر اسب بود ولی اگه بگم کلفتیش از کیر اسب بیشتر بود اغراق نکردم . دستامو دور کمرش حلقه زدم اونم خودشو روی من سبک کرد و تلمبه می زد . لبشم رو لبام قرار داده منو می بوسید و با هر ضربه ای که بیشتر کیرشو روونه کوسم می کرد سینه هاش به سینه هام می خورد و هوسمو به نهایت می رسوند -بگیر عزیزم بگیر این کیر مال توست . فکر نمی کنی حالت بهتر شده ؟/؟داری در مون میشی ؟/؟-چرا عزیزم -دوست داری همیشه از این دواها بهت برسونم ؟/؟-آرررررره آرررررره یوسسسسسف جووون این کیرو خیلی دوس دارم . عاشقشم اگه گشاد شم اون وقت بازم با لذت منو می کنی ؟/؟-چرا که نه فرشته جونم اینکیر این قدر کلفته که هر چی کوست جا باز کنه بازم حالشو می کنه . عزیزم تو خوشگلی نازی هوس انگیزی کونت قشنگه تنت قشنگه همه جات آدمو وسوسه می کنه . اگه بخوای کاری می کنم که از شوهرت طلاق بگیری خودم عقدت می کنم -جدی میگی ؟/؟-چرا که نه . به این عبا و عمامه مقدسم قسم که راستشو می گم تو که خودت خوب می دونی ما جماعتی هستیم که دنبال خلاف نمی ریم به ناموس مردم کاری نداریم هر کاری که انجام میدیم یه خیری توشه.-یوسسسسسوفففففف -جان یوسف -توی کوس من هم خیره -آره جووووون من قربون کوسسسسست برم من -منم فدات شم یوسف جون نمیدونی چه کیفی می کنم که یه آخوند داره منو می کنه . احساس قدرت می کنم . فدات شم با کار و کیر خیرت . می خواستم بگم کیر خرت که فوری کلامو عوضش کردم . این دفعه لباشو محکم تر به لبامچسبوند و دیگه نذاشت بیشتر حرف بزنم . فقط نفسهام تند شده و ناله هام در وجودم خفه می شدن . وقتی که داشتم به ار گاسم می رسیدم دیگه دستم به جایی بند نمی شد . مجبور شدم به کمر یوسف چنگ بندازم . نمیدونم چرا این جوری می شدم . سراسر هوس بودم و عطش والتهاب . هر چه ازم خواست که طاقباز بشه و من رو کیرش بشینم قبولنکردم . اگه این کارو انجام می داد دیگه نمی شد به راحتی فیلم گرفت. برای این که فیلم تنوع داشته باشه و حاجی تمام قد هم بیفته ازش خواستم که روی تخت وایستیم و من به دیوار تکیه بدم و اونم از پشت بهم بچسبه و کوسمو بکنه . تا اون لحظه تمام عکسهای حاجی از نیم رخ بود . تمام رخ گرفتن ریسک بود مگر در لحظات آخر که دوستان می خواستن از مخفیگاه بیرون بیان که حسن ختامی باشه . دو تا دستامو مثل یک خلافکار به دیوار تکیه داده و حاجی با بیرحمی منو می گایید . کمی پیش وجدان خودم شرمنده شدم . ازجوانمردی به دور بود که در حقش نامردی کرده اونواز رسیدن به فیض کون خودم محروم کنم . دوباره خم کرده دندونامو رو هم فشرده ازش خواستم که کونمو بگاد . پماد چرب کننده ای هم از کیفم در آوردم که یوسف گفت نه نمیخواد یکی گشاد کننده اشو دارم . با اون گشاد کننده اش حسابی سوراخ کونمو مالید. کیر چاقالوشو یکسره و چند بار و پی در پی به درز وسط قاچای کونم زده و بعد سر کیرشو یواش یواش فرو کرد توی سوراخ کونم . سر که رفت داخل تنه هم پشت سرش راهشو پیدا کرد . هر چند با وجود چرب شدن خیلی دردم گرفته بود ولی یواش یواشاز میزان درد کم شده به هوس اضافه می شد . حاج ملای با تجربه می دونست باید چیکار کنه . با کف دستش قمبل کونمو می لرزوند . بعد می رفت سراغ سینه هام و پس از اون با کف دستش کناره ها و وسط کوسمو می مالوند و انگشتاشو می ذاشت داخلش .-یوسسسسسوف تو چقدر خوبی !چقدر باحالی !اصلا بهت نمیاد این جور فعال باشی .-پس بازم واسه درمان میای پیشم ؟/؟-آره آره هم واسه خودم هم واسه کیر یکی یه دونه ات . مگه میشه کیر درشتتو که مال خودمه فراموش کنم ؟/؟شکم خودشو به کمرم چسبوند و گردنمو بوسید . حالا دیگه با دستاش موهای سرمو نوازش می داد -فرشته جون سوراخ کونتم مثل سوراخ کوست گربه ای و تنگه . مث یه آهن ربای قوی کیرمو گرفته ولنمی کنه -چی میگی جاجی . این کیر توست که مثل یک آهن ربا کوسمو ول نمی کنه .-چیه بدت میاد ؟/؟-اوووووفففففف دارم کیف می کنم . بکن یوسف هم فکر می کرد با گفتن چند تا کلام عاشقونه می تونه خرم کنه و مرتب می گفت دوستت دارم حال بده کون بده . کون بده کوس بده . با حرکات کیر و مالوندن کوسم یه بار دیگه داشت منو به اوج می رسوند . دوست داشتم کشش بدم تا اسیر یه لذت ادامه دارشم . نتونست تحمل کنه آبشو ریخت تو کونم درجا منو صد و هشتاد درجه بر گردوند و سرشو گذاشت لای پام و کوس لیسی رو شروع کرد . خیلی باهام حال کرده بود وواسه همین می خواست لذت زیادی هم بده که برای آینده تضمین شه . نم نمکی داشتم نمک گیرش می شدم یه جورایی هم داشت شرمم میومد که چرا دارم حقه بازی می کنم ولی خیلی زود خودمو قانع کردم که این آقا که حق مردمو می خوره و زن باز و هوس بازه و نون رو به نرخ روز می خوره و پولشم از پارو بالا میره دیگه واسش دل سوحتن معنی نداره -یوسسسسووووفففف سوخخخخختتتتتم سوخخخختتتتم کاشکی شوهرم بودی -عقدت می کنم . به عمامه ام قسم عقدت می کنم تو رو زنم می کنم -اون وقت باید هر شب منو بگایی فقط دکتر خصوصی خودم بشی . دیگه دنبال ثواب کردن و راه اندازی زنای مردم نباشی .-ای کلک ای حسود هنوز هیچی نشده حسودی می کنی ؟/؟همین تو یکی سیرابم می کنی . بیخود چرا اسراف کنم . اسراف حرامه . تو هم که میدونی من دنبال کارای حرام نیستم -آره اگه نمی دونستم که الان تو بغلت نبودم . بیا بیا بیا . لباش رو کوسسسم بود داشتم دیوونه می شدم . می دونستم که آب کوسسسسمبازم میخواد از جاش حرکت کنه و بریزه .-لباتو از رو کوسم وردار و بذار رو لبام منو ببوس منو ببوس . راستش دیگه بیشتر از این طاقت نداشتمکه فیلم بازی کنم نمی دونم چرا هنوز نمی تونستم سر یه آدم گناهکار و کثیف کلاه بذارم چطور بعضی ها مثل همین یوسف به اسمدین ,دین و دنیای آدما رو خراب می کنن ؟/؟ بار دیگه کیرشو فرو کرده بود توی کوسمو لباشو گذاشته بود رو لبام . بازم داشتم به اوج می رسیدم -واییییییی وایییییییی داغم یوسسسسففففف واییییییی جووووووون بازم ارگاسم شدم این دومین دفعه کاملم بود تا حدود زیادی سیر و سبک شده بودم ولی می خواستم زودتر خودمو از این نمایش خلاص کنم. از پشت و از روی کمر یوسف اشاره زدم که مهاجمین از پناهگاه خارج شن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#47
Posted: 4 Jul 2012 01:55
نویسنده: ایرانی جان ازوبلاگ امیر سکسی
راز نگاه 43
بالاخره لحظه موعود فرا رسید آنچه که می بایست و یا نمی بایست بشود شد . هم خوشحال بودم و مضطرب هم شرمنده بودم و هرا سان .به چشمان یوسف نگاه نمی کردم چون اصلا نیازی نبود که راز نگاهشو بخونم . اگه چاره داشت با دستهای خودش خفه ام می کرد . بازم خدا رو شکرمی کردم که تا دقایقی محجوبه یعنی همسر الم شنگه به پا کن یوسف میدان دار بود -مر تیکه عوضی .. آشغال هرزه تو باید واسه بچه هات الگو و نمونه باشی . همه باید از تو درس اخلاق و دین داری بگیرن . اینه رسم زندگی ؟/؟اینه وفا داری ؟/؟محجوبه به یوسف فرصت نداد که خودشو بپوشونه با کفگیر به جونش افتاد و نخستین جایی رو که هدف می گرفت کیر شوهرش بود -خانوم حرامه کراهت داره اجازه بده خودمو بپوشونم بعدا با هم حرف می زنیم -عوضی دیوث این روضه خونیها رو برو واسه یکی دیگه بکن . برو بالا منبر . زن شوهر دارو می کنی اون وقت میگی اگه دو نفر با هم کیرتو ببینن حرامه ؟/؟تف به این زندگی . یوسف قصد فرار داشت که محجوبه از ما کمک خواست . دوربین را در جایی قایم کردیم که آسیبی بهش نرسه و دسته جمعی با مشت و لگد و با هر وسیله ای که دم دستمان بود به جان حاجی افتادیم و یک بار محجوبه آنچنان لگد محکم و جانانه ای به کیر شوهرش زد که در جا نقش زمینش کرد . یوسف دیگه تکون بخور نبوده ناله می کرد -چیه گیر حریف افتادی ؟/؟-نامردیه یه نفر به سه نفر ؟/؟-اشتباه نکن حاجی جون یه نفر به یه نفر و نیم . آخه دین ما میگه یک مرد یعنی دو تا زن . پس میشه گفت دو تا به سه تا . محجوبه برای یوسف خط و نشون می کشید -من رسوات می کنم من همه جا لوت میدم . دیگه نمیذارم به چاپیدنای خودت ادامه بدی -هر غلطی که دوست داری بکن چهار تا شاهد مرد لازمه و به این نون و ماستها نمی تونین بابت زنای محصنه منو گیر بندازین . در این جا بود که محجوبه بر سر یوسف فریادی کشید و گفت خفه شو عوضی با همون زنای محصنه سرتو می فرستم بالای دار . از زیر خاک هم که شدهشاهد می تراشم . خیال کردی . هر گوهی دلت می خواد می خوری و واسم از احکام اسلام میگی ؟/؟کلتشو بیرون کشید و فوری با قاسم و کاظمتماس گرفت . از اون طرف من با سامان هم تماس گرفته نشونی خونهرو داد ه و دعوتش کردم که بیاد . کلت همچنان رو به یوسف بود . من تلفنی فقط قسمتی از جریانو واسه سامان توضیح دادم و این که فقط برای رویت و اضافه کردن شاهد نیازش داریم و اوبا جان و دل پذیرفت -آخوند عوضی این همه شاهد فکر نکنم لازم باشه . ما ازت یه ساعتفیلم گرفتیم بازم واسه این که مشکلی پیش نیاد و اما و اگر هایی نباشه داریم محکم کاری می کنیم . حالا فرشته جون تو هر جوری راحت تری روی تخت قرار بگیر می خواهیم صحنه جنایتو یعنی همون خیانتو باز سازی کنیم که شاهدای دیگه هم مستفیض بشن . محجوبه دوباره با قاسم تماس گرفت و ازش خواست که به غیر از کاظم یکی دیگه از همکارای قالتاقشو هم با خودشون بیارن . هر چی جمعیت بیشتر باشه بهتره . من هم به حالت سگی روی تخت یه نیمچه قمبلی کرده و منتظر کیر یوسف شدم . فکر نمی کردم دوباره این توفیق نصیبم بشه و بتونم بازم این کیر هوس انگیزو توی بدنم جا بدم -زود باش کیرتو بذار توی کوسش وگرنه شلیک می کنم . تو می دونی که من چه سگی هستم . کیر یوسف نصف شده بود تکون نمی خورد . قدش شده بود ده دوازده سانت .-بر و بر منو نگاه نکن ملای عوضی!همون دوازده سیزده سانت شل شده هم کافیه که بره داخل . کیر شل شده بود و باید کمرشو می گرفتی تا می رفت داخل . من دستمو بردم پشت سر و کمر کیرو گرفته به طرف کوس هدایت کردم دیدم نمیشه . کمرم درد گرفته بود . زری اومد کمکمون یعنی در واقع کمک من . وسط کیرو گرفت و به کوس من مالید کیر شق بشو نبود ولی کوسم دوباره داغ داغ و خیس خیس شده بود . راه باز شد و کیره رفت توی کوس من . زری عقب کرد و محجوبه هم یک لحظه چشم از من و یوسف بر نمی گرفت . چون شوهر قالتاقشو خوب می شناخت . یوسفزرد کرده بود . دیگه کرکری هم نمی خوند . زری دوربینو آورد و از فاصله چند متری فیلمو واسه حاجی گذاشت و از همون لحظه ای که عبا و عمامه داشت شروع می شد و بعدشم صحنه های دیگه -همسر عزیزم قراره از روی فیلم چند تا نوار وی اچ اس و دی وی دی هم کپی بگیریم . بچه ها هم اگه بابا شونو این جوری ببینن بد نیست ؟/؟-نه حیوون زنیکه جنده تو این کارو نمی کنی بد آموزی داره -ملای کثیف ملای هرزه حالا تو یه زن شوهر دارو می گایی من شدم جنده . خفه شو تا یک گلوله حرومت نکردم . یوسف دیگه لال شد و جیکش در نیومد . شهود تشریف آوردند و یک صورت مجلس بلند بالا تنظیم شد و دستهجمعی زیرش امضا زدیم و یوسف می دونست که من همدست زنش بودهام -ببینم اون وقت این دوستتم اعدام میشه -کاریت نباشه حتما یه حکمتی هست . شاید دوست ما میخواد خود کشی کنه . یوسف رو لباس پوشونده و من و اونو مثلا به قصد رسوندن به باز داشتگاه به طرف درب خروجی بردن . سلیم دوست قاسم و کاظم از هر دوی اونا وحشی تر بود . اون که تا منو دیده بود اگه چاره داشت درجا لخت می شد و منو میکرد . دست یوسفو می کشید و مثل گوسفند به طرف درب خروجی می برد .-من آبرو دارم زن !خواهش می کنم هر کاری بگی می کنم . هر چی بخوای بهت میدم من خودمو می کشم . بچه هات بی پدر میشن -خفه شو تو جرات نداری خودتو بکشی -اگه پول میخوای بگو! هر چی میخوای بهت میدم تو رو خدا .. من آبرو دارم . زار زار گریه می کرد . ادامه دارد.. نویسنده ..ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#48
Posted: 4 Jul 2012 02:00
رازنگاه 44
محجوبه از دوستاش خواست که موقتا محوطه رو ترک کنند و از من و زری خواست که باشیم -حاجی امروز روز تعطیله جمعه هست کاری که تو کردی جرمش اعدامه . ما صورتمجلس تنظیم کردیم . فیلم هم داریم یه وقت فکر نکنی من اینا رو بفرستم و فردا بزنی زیرش . می دونم تو خیلی خیلی بیشتر از یه میلیارد پول نقد داری . این یه میلیارد هم پول نخود کشمشته . من شریک زندگیتم . اگه می خوای سرتو بالای دار نبینی باید قول بدی که نصف اون پولو به حساب من بریزی . پونصدمیلیون . وگرنه واست آبرو نمی ذارم . اگرم سرت بالای دار نره رسوات می کنم . کاری می کنم که خلع لباس بشی . البته اگه خلع کننده ها مثل خودت نباشن . ولی تا وقتی که مدرک و فیلم و شاهد هست اونا واسه حفظ ظاهر هم که شده مجبورن از من حمایت کنن . مثل این که اگه طلاق هم بگیرم باید مهریه منو هم بدی . بچه ها رو چیکار می کنی.؟/؟فکر کلک زدن به منو از سرت خارج کن . به من میگن زن . اگه تو شاگرد شیطونی من شریک شیطونم .-من از کجا بدونم که چاپیدن تو ادامه نداره و از این فیلم نسخه های زیادی تکثیر نمی کنی .-اون دیگه بسته به خودت داره . یه عمر باهام زندگی کردی . مگه این مدت جز وفا و یکرنگی و محبت و صداقت چیزی ازم دیدی .؟/؟من مثل شما ملاها نیستم که حرفی که می زنم از کونم در بیاد -توهین نکن -باشهمعذرت می خوام راست گفتی . همه شما این جوری نیستین . داخل شما آدمای خوبی هم هستن ولی شما کثافتا سر همه شونو می کنین زیر آب . اگه من برم زیر کیر یکی دیگه بخوابم تو چه حالی میشی ؟/؟منو می بخشی ؟/؟-ولی دیگه اخاذی نمی کنم .-چیکار می کنی ؟/؟عفوم می کنی ؟/؟میدی سنگسارم کنن ؟/؟طلاقم میدی ؟/؟باشه من حالا ولت می کنمتا فردا صبح . ریخت گندتو فعلا نمی تونم ببینم . صبح منتظرم باش تا با هم بریم بانک و پوله رو بریز تو حسابم شاید یه راهی واسه آشتی و بخشش باشه . اینم کفاره گناه تو . امید وارم خدا ببخشدت . یوسف تازه دوزاریش افتاد که ما همه شرکای مالی و پولی این جریان هستیم البته اون چهار تا مردی که به عنوان شاهد اومده بودن چیزی از جریان نمی دونستن .-فقط یوسف جون !شوهر زن دوست و پزشک عمومی من !اگه از این جریان چیزی به همکارام بگی میزان کفاره ات میره بالا ... ای این محجوبه دیگه چه جورش بود واقعا حواسش جفت بود . دسته جمعی از خانه خارج شدیم . من دل تو دلم نبود . زری هم همین طور .ولی محجوبه عین خیالش نبود . همش داشت افسوس می خورد که چرا مبلغباج خواهی رو بالاتر نبرده . منم در این فکر بودم که اگه یه موقع یوسف دبه در بیاره نم پس نده چی میشه -ناراحت نباشین بچه ها فقط یادتون باشه امشب پیش مردا بند آب ندین . واقعا قربون معرفت محجوبه . از موقعی که اومد به جمع زنای شریف ,کاراشم شرافتمندانه شد . قرار مون این شده بود که من و محجوبه هرکدوم دویست تا بگیریم و زری صد تا بگیره . زری کلی هم خوشحال بود . داشت با دمش گردو می شکست . ولی اونم مثل من نگران بود . اون شب تو خونه ما یه جشن درست و حسابی گرفته بودیم . چهار تا مرد و سه تا زن . فقط از این بابت یعنی بابت سر کیسه کردن یوسف چیزی به مردا نگفتیم وگرنه دیگه چیزی واسه مون نمی ذاشتن . فیلم دوربینو تبدیلش کردیم به دی وی دی وگذاشتیم تودستگاه . وایییییی من چی شدهبودم یک کوس به تمام معنا خوشگل و تو دل برو بی اختیلر با کوسو کون خودم بازی می کردم . خیلی شهوتی شده بودم . محجوبه نقش مجری رو بازی کرد و گفت بچه ها جایزه قهرمان ما فرشته نجات بخشما رو بدین که امروز یه حال مشتی به ما داد .. مردها فکر می کردند که محجوبه این کار ها رو برای این انجام داده که تسلط بیشتری بر شوهرش داشته و برای به خانه نیامدن و این طرف و اون طرف گشتن راحت تر باشه . قاسم و کاظم و سلیم و سامان چهار نفری به طرف من اومدن . کاررو از همون اول یکسره کرده خونه رو جزیره لختی ها کرده بودیم . حمله چهار کیر در ان واحد هیجان زده ام کرده بود . آن طرف زری و محجوبه با هم ور می رفتند و از تلویزیون هم فیلم گاییده شدن من توسط حاج یوسف در حال پخش شدن بود . کیر این چهار نفربا دیدن این فیلم مهیج که خود منو هم وسوسه کرده بود شق تر شده بود . محاصره شده بودم . شده بودم مثل یک وسیله تبرکی . هریک گوشه ای از منو گرفته به طرف خود می کشید . فقط وقتی به خودم اومدم که دیدم یه کیر تو کون و یکی داخل کوس و یکی تو دهن و یکی هم تو دستمه . سر ها رو نمی دیدم . نمی دونستم کی داره چیکار می کنه . فقط اون کیری که تو دستم بود فکر کنم مال سامان بود. از خوشی بود یا ترس و هیجان و آرامش اعصاب ,نمی دونم همه حالتها رو داشتم . آدم گدایی نبودم . می تونستم خیلی بیشتر از این ها داشته باشم که محتاج پول نجس آدم نجسی مثل آخوند یوسف نباشم ولی این جوری پول مفت نصیب آدم شدن خیلی کیف می داد . در هر حال مویی از دم یا تن خرس کندن غنیمت بود . یکساعت تمام مشغول گاییدن من بوده و لحظه به لحظه جا عوض می کردند تا عاقبت تونستند آبمو بیارن . شهوت و هوسم زیاد بود . درجه حشرم بالا زده بود . ولی نمی تونستم زیاد تمرکز داشته باشم . واسه همین دیر ارضا شده بودم . معلوم نبود کی خوابم برد فقط آخرین چیزی که به یاد داشتم این بود که کوس و کون و دست و دهنم پر از آب منی چهار تا مرد گردن کلفت شده و منم در حالت کیف و خماری عجیبی بودم . صبح که از خواب بیدار شدم مردا رفته بودند و ما خانوما رفتیم خونه حاج یوسف . خیلی راحت تر از اونچه که فکرشو می کردم این حاج یوسف ما تسلیم شده بود . نسخه اصلی فیلم رو تحویلش دادیم . یعنی رم فیلمو . یه دی وی دی از عملیات اجرایی رو واسه خودم کنار گذاشته بودم که هم حالشو ببرم و هم شاید این حاجی خواست روزی ازمون انتقام بگیره و ما هم باید یه برگ برنده ای می داشتیم . البته در شرایط عادی و این که اگه یوسف پا رو دممان نمی ذاشت ما هم کاری به کارش نداشتیم . محجوبه به قولش وفا کرد . حالا من دویست میلیون تومان پول نقد در حسابم داشتم با یک اعصاب آروم . در واقع امشب باید به کوس و کونم یه صفایی می دادم نه دیشب . آخ که چقدر شیرین بود این لحظه های آرامش . محجوبه فدای مرامت ! این جوری باید مردای نامردو کیر کرد . دوست داشتم تنها باشم . موبایلو خاموش کردم . دوشاخه تلفن منزلو از پریز کشیدم . تلویزیون و رادیویی هم تو خونه روشن نکردم . چند بار هم زنگ در خونه به صدا در اومد و تقریبا می دونستم که سامانه و درو باز نکردم . من که بچه نیستم بابا .. واسه خونه خودمم گفتم که شبو پیش زری هستم و زری هم نمی دونست که من میخوام شبو تنها باشم . احتمال این که خونواده با خونه زری تماس بگیرن کم بود چون کاری باهام نداشتن و منم به پدر و داداشام گفته بودم که امشب به اونا کوس و کون بده نیستم . خیلی خسته بودم کسری خواب داشتم . ساعت ده شب بود . سرشب ما لاتا بود . دراز کشیدم که بخوابم .. وایییی خدای من این کجا بود پیداش شد . مثل اولا ازش نمی ترسیدم . آقا جنه خودمونو میگم . وای نکنه اونم یه کمکی به من کرده باشه . همین جور که داشت به من لذت می داد منم آروم آروم زیر لب زمزمه می کردم که می دونم به من خیلی کمک کردی ازت ممنونم که هوامو داشتی نذاشتی گیر بیفتم (حالا شایدم اصلا کمکی به من نکرده بود )در هر حال احترامشو نگه داشتم که اگه بازم به مشکل خوردم بتونم ازش در خواست کمک کنم .دستمو به کوس و شکم و سینه هام می مالیدم تا لذت و هوسم به همه جا پخش شه و معشوق جنی من از گاییدنم بیشتر لذت ببره . در همین حال و هوا و کیف کردنها بودم که مثل دیشب معلوم نشد کی خوابم برد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#49
Posted: 4 Jul 2012 02:07
نویسنده: ایرانی جان ازوبلاگ امیر سکسی
راز نگاه 45
صبح با صدای زنگ برادران نازنین از خواب بیدار شدم . با این که کولرروشن بود تنم بوی عرق گرفته بود و سه نفری با هم دوش گرفتیم وهمون داخل یه حال درست و حسابی بهشون دادم . نمی دونم گاییدن من مستشون کرده بود یا این که شب قبل عرق خورده بودند که هنوزمستی از سرشون نپریده که داشتن از نمایندگی وسایل خانوادگی آن همدر سطح وسیع صحبت می کردند و این که مستقیما با کشور کره در ارتباط باشن و جنس رو بدون واسطه وارد کنن -چی می گین شما دو تابرادر دیوونه شدین ؟/؟فرهاد :باور کن جدی میگیم قرار شده یکی دو تا از مغازه های داخل بازاروبفروشیم . مامان هم چند تا آس داشته رو کرده و دو سه تا قطعه زمین توی تجریش داره که می خواد ترتیب اونا رو هم بده فرشاد :می دونی آبجی فرشته فقط من و تو و داداش شرکای این مغازه می شیم با همه تشکیلات و وسایل خود مغازه که چه عرض کنم یه دریاست فقط یادت باشه دیگه نمی تونی ول بگردی که امروز خونه زری هستم و فردا اونجام . تو هم به اندازه ما سهم داری. صاحبش گشاد بازی داشته بالا آورده و مجبوره که یه خورده راه بیاد . بیشتر کارمندا و کار گراشم بیکار شدن و رفتند و کلی هم با بیمه در گیره -خودتون می دونین فقط این قدر کلاس نذارین که داریم یه کار با کلاس گیر میاریم الان قیمت لوازم خانگی تو بازار مخصوصا تلویزیون و ال سی دی و چیزایی تو همین مایه ها کلی افت کرده فرهاد:می دونم خواهر !ما هم این قدر ناشی که نیستیم ناسلامتی سالهاست توی بازاریم . با چم و خم کار آشناییم . فقط چند تا کارمند خوب می خواهیم و دو سه تا اپراتور زن هم لازم داریم . حواسمون هم باید باشه که دزدی نشه . ورود و خروج کالا و اجناس خیلی باید دقیق باشه وسط بازار من و فرشاد و بابا رو می شناسن اما کسی که تورو اونم از وقتی که بزرگ شدی این دور و ور ها ندیده . خانوم خا نوما این قدر سایه اش سنگین شده که دوست داره همش بالا شهر بپلکه . من و داش فرشاد گفتیم که یه مدت تو به عنوان یه کارمند معمولی پیش ما باشی در واقع حواست به بقیه باشه . چند وقت هم باید دوره کامپیوتر و نرم افزاری ببینی که راحت سرت کلاه نذارن . صاحب مغازه هنوز با یه سری کارمندای اخراجی قدیمش در گیره .. زن بازی خودش کم بود که کلاه برداری کار منداش هم حسابی با مخ زدش زمین -باشه داداشای عزیز من فقط مواظب باشین زیاد مفت خوری نکنین و ازم کار نکشین فقط تا یه مدتی حاضرم فیلم بازی کرده شخصیت اصلی خودمو مخفی کنم . کی حوصله داشت از صبح تا غروب یه جا نشین باشه . با این حساب داداشا خوش خبر بودن . یک شیرینی با حال از کوس و کون خوشمزه خودم به اونا دادم و روونه شون کردم .عمده فروشی لوازم خانگی و ارتباط مستقیم با کره و نمایندگی .. خیلی باحال بود . هنوز صبحونه امو نخورده بودم که وایییی خدای من این دیگه کیه ؟/؟زینگ..زییییینگ وای سامان خان بود -همین الان دیدم داداشات رفتن . کجابودی دیشب تا حالا هر چی میخوام یه حالی ازت بپرسم موفق نمیشم . می دونستم مرضش چیه -بیا داخل حالتو بپرسم . فقط از این می ترسیدم کهیه خورده از آب کیر داداشا اون تو حل نشده باشه پیش سامان رسوا شم . همه نمی تونن این مسئله رو هضمش کنن که یه برادر بیاد خواهرشو بگاد . خیلی سریع کیر سامانو به طرف کوسم هدف گرفته وبا آخ و واخ ازش خواستم که زود تر کارشو بکنه . نمی خواستم آبروم پیشش بره . سامان که رفت نیمساعت نشد که دایی صمد برام تلفن زد که دخترم خیلی وقته این ورا نمیای دلم واست تنگ شده -دایی جون چیشده تو که اصلا خبر ما رو نمی گرفتی بازم هوس چیزی کردی ؟/؟باشه یکی از این شبا میام پیشت یا شایدم تو رو بیارم اینجا . زیادی دلشو شکسته بودم .. زری و محجوب تماس های بعدی بودند .. خدایا داشتم دیوونه می شدم بسه دیگه . استراحت بهمون نیومده . خودم کردم که لعنت بر خودم باد . به اونا هم وعده سر خرمن دادم . هنوز ظهر نشده بود که آقا کمال جلو بند تعویض روغنی تماس گرفت اونم التماس دعا داشت یه وقت هم برای فردا به اون دادم . ظاهرا دیگه از شر همه خلاص شده بودم . ناهاری درست کرده و پس از خوردن یک غذای گرم گرفتم خوابیدم . وقتی که پس از سه چهار ساعت خواب بیدار شدم حس کردم که خستگی این چند روزه از تنم در رفته . یکمهمون که چه عرض کنم صاحب گوشت و پوست و استخوون و جون و کون و کوسم به من افتخار داده و اومد پیشم . پدر جونم که دلش واسه همه چیزم تنگ شده بود واسه دیدنم اومد به آپارتمانم . به این یکی بیشتر از بقیه حال دادم . پدر جون از این می گفت که اون سبب شده که من و داداشام سهمی مساوی داشته باشیم شاید یه خورده غلو می کردولی بی ربط هم نمی گفت . وقتی بابایی رو از کوس و کون خودم سیراب کردم و اون رفت نشستم با خودم حساب کردم که ببینم کس دیگه ای نمونده باشه . یهو یاد کاظم و قاسم و سلیم این سه تا شپشوی اماکنی افتادم .. نه اینا هنوز اونقدر پررو نشدن که سر خود جرات کنن بیان . معمولا محجوبه اونا رو یدک می کشه . تقریبا 24 ساعتیمی شد که از خونه خارج نشده بودم . حوصله ام سر رفته بود . خودمو مرتب کرده قصد هوا خوری داشتم که بازم صدای زنگ درو شنیدم . این دیگه کی می تونه باشه ؟/؟من که دیگه به کسی بدهکار نیستم . یا نقدا همه رو دادم یا این که یه جوری راضیشون کردم . نزدیک بود جیغ بکشم که به هزار زحمت بر خود مسلط شده درو باز کردم .. خداروشکر این دو تا دیگه جزو بکن و معشوقه های من نبودند . ثریا خانوم همسایه روبروییم بود با پسر دوازده سیزده ساله اش . پسر با نماز و با خدا و درس خونی بود . ثریا خانوم و شوهرش هردو آملی بودند . شوهره محل کارش تهرون بود . و زنه هم به تبعیت از شوهره که استاد دانشگاه بود اومده تهرون و تو یکی از مدارس راهنمایی درس می داد . خانواده خیلی خوبی بودند . همین یه بچه رو داشتن وقبل از این که گند کاریهای شوهر احمقم معلوم شه خیلی با هم رفت و آمد داشتیم که بعدش فقط من و ثریا همدیگه رو می دیدیم ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#50
Posted: 4 Jul 2012 07:22
راز نگاه 46
بعد از طلاق منم دیگه زیاد ازش خبری نشد . فکر کنم یه مدت تعطیلاتو رفته بودن شمال و الان هم که لباس سیاه تنش دیدم متوجه شدم که واسه برادر شوهرش عزاداره . فکر کنم هنوز هفت برادر شوهرش نشده بود . خانواده خیلی مومنی بودند . بازم یه خورده ثریا معتدل تر بود پیش شوهره و بچه که معمولا مراعات می کردم و اصلا نوار و ترانه لس آنجلسی نمی ذاشتم بگذریم -فرشته جون خیلی باید منو ببخشی می دونم خواهش بیجاییه فردا مراسم هفت برادر شوهرمه ومنماگه نرم خیلی بد میشه این آقا میثم ما هم فردا کانون زبان امتحان داره . خودش میگه بیام مراسم عموم ولی من و باباش محالفیم بچه ضرر می کنه . چند ماه عقب میفته . دوزاریم افتاده بود همینو کم داشتم که بچه داری هم بکنم -فقط اگه یه امشبو کاریش بکنین و مزاحمتون بشه شما هم به جای خاله اش -البته البته دردل داشتم حرص می خوردم .. ای خدا پیش این نسناس چه جوری خلاف کنم ؟/؟چه جوری می تونم فیلم سکسی ببینم ؟/؟هوس کرده بودم اون فیلمی رو که آخوند یوسف منو گاییده و دویست میلیون تومن واسم مایه یا در آمد داشته رو دوباره ببینم . مثل این که دیگه اصلا این تهرون به دردم نمی خوره . عاصی شده بودم این آقا میثم که چشماش هنوز به خاطر عمو جانش قرمز بودو دوست داشت همراه مامانش بره . بالاخره با اصرار زیاد مامان ثریا و یکی دو تعارف الکی من موندگار شد . مادره رفت و منم که دیگه داشتم روانی می شدم دست این میثم خانو گرفته سوار ماشینش کرده تا یک دوری با هم بزنیم . حوصله ام سررفته بود . بعد از گشت و گذاری یکیدوساعته که نصف بیشترشو پشت ترافیک بودیم برگشتیم خونه و ازش خواستم که بشینه درساشو واسه امتحان زبان فردا مرور کنه که واسه ما خجالتی نذاره . هر چند که به من ربطی نداشت . دیگه نه از تلفن خبری بود و نه کسی زنگ در خونه رو می زد . من بودم و این یه الف بچه مزاحم . می خواستم راحت با شورت و سوتین داخل خونه بگردمنمی تونستم . سرشب که شد سجاده آقا پهن شد .-میثم جون ناراحت نمی شی که ضبطو روشن کنم و یه چند تا ترانه گوش بدم -نه خاله جون اتفاقا منم خیلی دوست دارم . اگه می خوای ماهواره هم روشن کنی ناراحت نمیشم . یعنی چه این بچه پررو از ما هم که بدتره . دست هر چی ریش و ملا رو از پشت بسته -میثم جان من اگه ماهواره روشن کنم تو فیلم ببینی یه وقت از درست میفتی ها -خاله جون من همه چی روواردم . صبح یه دور دوره می کنم -میدونم خیلی با استعدادی ولی هر چیزیتمرین میخواد هر کانالی رو که می زدم زن و مرد لب دریایی و ماچ و بوسهمرد و زن بر قرار بود . آخرش مجبور شدم بزنم یه کانال شو دست برقضا بازم هر چی رقاص زن بود دور و بر خوانندهه می پلکیدند -میثم جون اگه ناراحت نمیشی من خاموشش کنم -نه خاله جون خیلی باحاله ..عجب تخسیه این پسره . پس چی بود ننه اش همش از دین و ایمون و مذهب پسرش می گفت ؟/؟منم دیگه خجالتو کنار گذاشته و یک قدم پیشروی کردم . شلوار لی خودمو در آورده به جاش شلوارک پام کردم .آخیش راحت شدم داشتم می پختم یه تاپی تنم بود که نصف سینه هامو نشون می داد . این وروجک این فیلما رو می بینه نکنه یهو منو هم دید بزنه و حالی به حالی بشه . بر شیطون لعنت عجب غلطی کردم این زنگ آخری رو جواب دادم . می خواستم ردش کنم بره یه گوشه بگیره بخوابه که یهو چشم افتاد به چشاش .. اوووووخخخخخ چه غلطا نیموجبی چه غلطا !شاشش تازه کف کرده هوس منو کرده بود . این فکراتو سرش بود و با خودش حلاجی می کرد که چی می شد اگه می تونستم با خاله جون فرشته ام حال کنم . تازه طلاق گرفته هم هست . مرد هم لازم داره . چی می شد اگه می تونستم بکنمش ؟/؟تا کی جقبزنم ؟/؟تا کی خلوتی فیلم سوپر ببینم ؟/؟.....آخ من حرصم گرفته بود آخ من حرصم گرفته بود . پسره جفنگ تازه دوروز نمیشه که ننه اش ازشیرش گرفته . مثل این که آه این آخونده منو گرفته هر چی کیر بهش زدم از صبح تا حالا دارم به جاش کیر می خورم .-ببینم میثم جان رو تخت می خوابی یا رو زمین کجا عادت داری ؟/؟-خاله جون من خونه خودم تخت دارم روش می خوابم -یعنی میگی الان بریم تختتو بیاریم اینجا ؟/؟بدبختیاین بود که منم رو زمین خوابم نمی گرفت و دچار استخون درد می شدم .دیگه زدم به سیم آخرو گفتم میثم جان اگه دوست داری شب همین جا کنارم بخواب فقط من تو خواب زیاد لگد می زنم . خجالتم گذاشتم کنار و گفتم بذار هر چی فکر می کنه بکنه کی آدمشه به این ریش در نیاورده کوس بده ؟/؟کیرشو قیچی می کنم اگه بخواد بهم نگاه چپ بندازه . جز شورت و سوتین همه چی رو در آوردم درجه کولرو گذاشتم رو سرمای کم و خودم رفتم زیر پتوی نخی . یه شمد و یه پتو هم به میثم دادم که هر موقع دوست داره بگیره بخوابه . برقا رو هم خاموش کرده . ریموت کنترل رسیور راهم به دستش دادم که هر غلطی که دلش می خواد بکنه . هنوز خودمو با لحاف تشک میزان نکرده بودم که یه سرمستی خاصی بهم دست داد و آشوب عجیبی در من به پا شد . دوباره سر و کله معشوق نامرئی ما پیداشد و گاییدن ما رو شروع کرد اونم میثمو آدم حساب نکرده بود . به روال همیشه کمرمو سنگین کرد و رفت . منم دقایق زیادی رو این ور و اون ور کردم تا تونستم بخوابم قبل ازخوابم یه بار چشمم به تلویزیون افتاد و دیدم این آقا جناب داره یه کانالیرو نگاه می کنه که زنای لخت دارن با خودشون ور میرن . اهمیتی ندادهو با خودم گفتم بذار هر غلطی که میخواد بکنه . نیمه های شب بود که حس کردم آقا جنه بازم داره منو می لرزونه . چه عجب !نمردیم و این از ما بهترون فهمید که ما هم یک کونی داریم . بالاخره کون من چشم این جنه رو گرفته بود وداشت دستمالیش می کرد . اوخیش این جوری خیلی باحال بود . داشت قلقلکم میومد خیلی لذت می بردم وایییی نه این که شبیه دست آدمیزاده . تازه یه تری چسبناکی زیر قسمت چپ قمبل کونم احساس می کردم . جن که تا الان آب تحویلم نمی داد . این باید آثار دست و کیر آدمیزاد باشه . نصفه شبی گیج و منگ شده بودم . در جوانی دچار آلزایمر شده بودم دوسه دقیقه گذشت تازه یادم اومد که یک پسر دوازده سیزده ساله کنار و پشت سر من خوابیده ... ادامه دارد ..نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن