انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

راز نگاه


مرد

 
راز نگاه 47
راستش تا حدود زیادی خوشم اومده بود ولی هنوز فکر سکس با پسر بچه ای که ده سال ازم کوچیکتر بود برام خنده دار بود . طوری پتو نخی نازکو از روی خودم انداختم که یارو فکر کنه تصادفی بوده . زاویهبین پاها و کمرمو تند و تند تر کرده و قمبل کونمو بهش نزدیک کردم . صدای ضربان قلبشو می شنیدم . ریسک عجیبی کرد . شورت منوتا زیر باسن پایین کشید . برای این کار بیشتر از پنج دقیقه وقت تلف کرد . واقعا این نیم وجبی عجب ریسکی کرده بود . خواستم کمی سر به سرش بذارم . یه تکونی به خودم دادم . همچین ترسیده بود که تا چند دقیقه تمام صدای نفسهاشو نمی شنیدم . لاغر هم بود فکر کنمتا همین الانشم دو سه کیلویی وزن کم کرده بود . این موش و گربه بازی خیلی به من حال می داد . پس از چند دقیقه که به نظر خودش آبا از آسیاب خوابید دوباره دست به کار شد و صحیح ترشو بگم که لب به کار شد . خدای من , من که تو چشاش خونده بودم هنوز با کسی سکس نداشته .. خیلی باحال لباشو میذاشت رو کونم و حالمو میزون می کرد طوری که بی اراده چشامو می بستم . نرم و آروم لبشو میذاشت روکونم و خیلی آروم ور می داشت . پایین ترشم همین کارو با دو تا رونم انجام می داد . آشوبی در من به پا کرد که خدا خدا می زدم نکنه متوجه خیسی کوسم بشه . شایدم اگه متوجه می شد توجهی بهش نمی کرد . همه جای کونمو بو می کشید . می خواست کوس و سوراخ کونمم لیسی بزنه که اینجا رو زیاد ریسک نکرد . کون منو از وسط تا یه حدی به دو طرف باز کرد ولی بیشتر از این می ترسید . با این حال یه نیش زبونی به سر سوراخ کونم زد تا راحت واسم لیس بزنه و بیشتر سر حالم بیاره . یواش یواش داشتم بی حس می شدم . نباس پیشش ضعف نشون می دادم که زیادی پررو می شد . دیگه استخاره رو کنار گذاشته و تصمیممو گرفته بودم . بیشتر از این نمی خواستم گناهکنم . بذار این کوس و کون نگاییده هم به نوایی برسه و ماهم به ثوابی برسیم . چه اشکالی داره . این که نمیشه دنیا همش رو کیر بزرگون بگرده . این طفلکا چه گناهی کردن . من نمیدونم پس چیه میگن پسرا همش در سن پانزده سالگی تکلیف میشن و از این حرفا . این که فکر نکنم هنوز به سیزده رسیده باشه . دخترا که نه و ده براشون ثابته . بگذریم حالا بقیه اش . دو تا دستامو از پشت سر حلقه زدم پشت سرش و همون لحظاتی که لبش خیلی ملایم روی کونم بود با این فشار سرشو به کونم چسبوندم . ترسید و وحشت زده خودشو یعنی سرشو بیرون کشید -خاله جون غلط کردم گوه خوردم نفهمیدم تو رو خدا به مامانم چیزی نگو دیگه از این کارا نمی کنم . شیطون گولم زد غلط کردم -پسره پررو این جوری آدم دین و ایمون داره ؟/؟مقدمه آب کیرتو که ریختی رو کونم و نجسم کردی .. به شدت ومثل ابر بهار گریه می کرد . دلم براش خیلی سوخت . باید کاری می کردم که نه سیخ بسوزه و نه کباب . چرا باید در جامعه بی عدالت ما یکی مثل ملا یوسف از شکم و زیر شکم بخوره و بترکه و یکی مثل این میثم بیچاره واسه یه تیکه گوشت یعنی یه کوس ناقابل زار بزنه . دلم خیلی به رحم اومده بود . از شما چه پنهون کمر منم سنگین شده و یه جورایی از هوس زیاد داشت درد می گرفت . یه جورایی هم معتاد شده بودم . یکی می بینی به حشیش و تریاک و شیشه معتاد میشه یکی به کوس کردن و یکی هم مثل من به کوس دادن . سرشو گرفتمتو بغل خودم و اشکاشو پاک کرده گفتم باشه حالا ببینم چی میشه . فقط نگو شیطون گولم زد . آب کیرت که اومد یعنی تکلیف شدی یعنی بالغ شدی ماشاءالله از منم که عاقل تری . گناه و ثواب به حسابت نوشته میشه . تو که شیطونو می شناسی چه جوریه پس چه جوری گولشو می خوری ؟/؟خدا پدر این شیطونو بیامرزه که اگه اونم نبود معلوم نبود ما گناهمونو گردن کی می انداختیم ؟/؟حالا گریه نکن به مامانت چیزی نمیگم تو مهمون منی . تو که خودت با خدا با نماز واهل دین و ایمونی . میدونی که مهمون حبیب خداست و منم دل ندارم ناراحتت کنم .. به او پشت کرده و گفتم حالا بیا سوتین منم باز کن . دیدم کاری نمی کنه . سرمو بر گردوندم دیدم هاج و واج داره منو نگاه می کنه باورش نمی شد که همچه دستوری بهش داده باشم -نترس کاریت ندارم می خوام بهت حال بدم . می خوام از خالت یه خاطره خوب داشته باشی . می خوام اولین سوژه سکسی زندگیت باشم . گل از گلش شکفت و بازم ساکت منو نگاه می کرد -پسر تو که دو زاریت افتاده که باید باهام چیکار کنی پس چرا درش نمیاری -خاله جون شورت که پات نیست و خودتم که از پات درش آوردی .. شورتمو که وسط پام رسونده بود بقیه اشو دقیقه ای پیش از پام در آورده بودم ولی این کوس خل شورت و سوتینو اشتباه گرفته بود .فکر می کرد بهشورت میگن سوتین -خنگ خدا سوتین همون کرستو می گم همون کرست قرن بیستم سینه بند قرن نوزدهم و پستان بند قرن هیجدهم حالا فهمیدی ؟/؟دق دادی مارو . نشون بده که مرد شدی . نشون بده که یک فلفل نمکی تموم عیاری ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 48
تمام تنش داغ شده بود . از هیجان می لرزید . بغلش کرده و این یکی دیگه بیشتر از بقیه افسارش تو دستم بود و هر کاری می خواستم می تونستم باهاش بکنم -میثم جون تو چشام نگاه کن می خوام بفهمم چقدر دوستم داری و عاشقمی . واقعا کوس شعر می گفتم . اینو چشمای میثمم به من می گفت . با چشاش داشت می گفت خاله جون قربون کوس و کونت برم . باور نمی کنم که بخوای بذاری من بگامت . همیشه تو خیالم به یاد تو جق می زدم . تو رویاهام می دیدم که دارم می کنمت اما الان به آرزوم رسیدم . تازه خاله جون !تو هم طلاق گرفته ای خیلی وقته کیر نخوردی و می دونم عاشق کیری ولی مثل من ذوق زده نیستی آخه من اولین بارمه . تا الان هرچی از سکس می دونم همه تو فیلما بوده ولی باید یه کاری کنم که از این به بعد همیشه منو تو خونه خودت راه بدی . آخه خاله جون تو شوهرم نداری ... این فکرا رو تو سر آقا میثم تازه تکلیف شده خوندم .-مبثم جان اولا از این بابت به کسی چیزی نمیگی ثانیا تو که تا حالا کسی رو نگاییدی پس چه جوری میخوای از پس من بر بیای ؟/؟-خونه ویدیو داریم . هر وقت بابا مامان نبودند نوار سکسی نگاه می کردم . تازه داخل کامپیوتر هم کلی فیلم سکسی دارم وخیلی چیزا بلدم .-هرچند تمرین نداشتی ولی کارمو راحت کردی واینم یه تمرین خوبی واست میشه . نشون بده ببینم چه طوری میخوای خاله اتو سر حال کنی ؟/؟زیر پیر هنشو خودش در آورد و منم چون دیدم خجالت می کشه بعد از این که سوتینمو باز کرد شورتشو از پاش در آوردم . اوووووووفففففف چی می دیدم یک کیر تازه و جووون ولی متوسط . جا داشت که هنوز رشد کنه . فکر نمی کنم طولش از سیزده سانت بیشتر می شد . کلفتی اونم قابل قبول بود ولی از همه کیر هایی که در این مدت خورده بودم به غیر از کیر صمد از بقیه نازک تر بود ولی خیلی تر و تازه بود . نمیشه که مردا همش دنبال کوس آک باشن چه اشکالی داره ما زنا هم به دنبال کیر آکبند باشیم ؟/؟!الان بهترین موقع رشد همچین کیر هاییه . درست مثل گل و گیاه می مونه که اگه بهش نرسن زود پژمرده میشن ویا نهالی که اگه بهش آب و کود ندی و به حال خودش بذاری رشد نمیکنه وهمونقدی باقی می مونه . ولی کیر خیلی داغی بود . یه هات داگ خوشمزه ولی درست مثل این که دو تا سوسیس نپخته و برش نزده کنار هم قرار گرفته باشن . البته این کیره چند میل قطور تر از سوسیس بود .کیرشخیلی داغ کرده بود تمام بدنش گر گرفته بود . بیشتر ازهمه جا کیرشمی سوخت . درسته که مثل یک نهال آب و کود می خواست ولی شاید رسیدگی زیاد هم باعث سوختنش می شد .-عزیزم میثم جون هر کاری دوست داری باهام بکن . نگاه میثم به من می گفت که خیلی دوست داره منو راضی کنه . ظاهرا شنیده و خونده بود که زنها از خورده شدن کوسشون یعنی از مکیده شدن اون خیلی خوششون میاد . اونم چون کیرش خیلی قوی نبود اول با لبهاش اومد طرف کوس من . هنوز زبونشو واسه لیسیدن کوسم در نیاورده بود که کیرشو گرفتم تو دستمو بهش گفتم من جات بودم اول یه خورده خودمو خالی می کردم تا این قدر بهم فشار نیاد . سکوت کرده بود ولی چشای خوشگلش داشت بهم می گفت اگه کیرم دوباره شق نشه چی ؟/؟بهش گفتم نترس میثم جون تا بخوای بذاری داخل کوسم دوباره بلند میشه -خاله جون من که چیزی بهت نگفتم خیلی زرنگی که فکر آدمو می خونی -از بس تو جوون پاک و عابد و زاهدی هستی و نیتت خیره همه چی تو چشات معلومه .حالا خجالت نکش بگو دوست داری اول کجا آبتو خالی کنی این یه دست گرمیه . داخل کوس و کون من هم محل داری .عجله نکن رو سینه هام ؟/؟رو باسنم ؟/؟رو صورتم ؟/؟تو دهنم ؟/؟بگو کجا رو دوست داری که برفی داغ کنی -خاله فرشته من نمیدونم چی بگم همه جات خوشگل و خواستنیه کاشکی این قدر آب داشتم که روی همه اینا که گفتی خالی می کردم . می ترسم یه جا آب پاشی کنم افسوس بخورم که چرا رو جای دیگه نریختم .-باشه عزیزم عجله نکن سبک سنگین کنامتیاز بده . حوب نگام کن . چند دور براش زدم تا پشت و جلومو حسابیدید بزنه بعد به کون بر جسته ام امتیاز بیشتری داد . براش قمبل کرده و اونم پس از یک ماساژجانانه کون و کپل و مکیدن گوشتای باسن کیرشو به صورت عمود گذاشت وسط دو تا درز دو تا قاچ کونم طوری که با یه حرکت از ته قسمت بیرونی کوس تا بالای مقعدمو با کیرش وسوسه می کرد . آب و روغن کوسم زیاد شده بود . قرار بر این بود که مزه مزه بگیره تا هردومون تشنه تر شده و بیشتر حال کنیم -میثم جون به خودت فشار نیار هر وقت خواستی بریز . چند بار کیرشو از بالا تا پایین کشید و در آخرین مرحله چند بار هم کیر چرب شده اش را بالا تر آورد و در مرز بین کمر و باسن بالا پایین کرده و پس از تماسهای پی در پی با گوشت بالای کونم کیرشو داغ داغ کرد و آبشو همونجا خالی کرد -اووووووووففففف جووووووون چقدر راحت و روون داره می ریزه . خاله جون آتیش گرفتم .-بپا دود نکنی . نمیدونستم دیگه آبی واسش مونده یا نه چون به اندازه بیست تا شلیک فشفشه ای آبشو بالای کونم خالی کرد که همه در حال حرکت روی کوس و سوراخ کون و اطرافش بودند . میثم به طرز عجیبی لذت برده بیحال شده بود -عزیزم چند دقیقه استراحت کن یه چیزی واست بیارم منم برم دستشویی بیام . یه موز و یه لیوان شیر کاکائو با شکر که هردوشون تقویت کننده کمر بوده براشون آورده خودم رفتم دستشوییتا کوسمو با آب و صابون بشورم . آخه اولین بار بود که می خواست کوس یه کسی رو لیس بزنه نمی خواستم بدش بیاد یا طعم خاصی بده . از طرفی من نظافتو رعایت می کردم . کوسه رو شستم و یه عطر و ادکلنی هم به خودم زدم و پس از یه آرایش خفیف و دلبرانه به سوی داماد کوچولو رفتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 49
روی تخت دراز کشیده چون قصد میثمو می دونستم پاهامو به دو طرفباز کردم . چهره و به خصوص چشماش شبیه به معتادایی شده بود که بیست و چار ساعته گوشه منقل نشسته باشند . با این یک بار تا آستانه فتح دروازه های خوشبختی و تحقق رویاهای خود پیش رفته بود هنوز به سختی باورش می شد که این من باشم که چاک پاها رو واسش باز کردم . لب و دهن و چونه و بینی گرمشو گذاشت رو کوسم .زبونشو که مث زبون یه بچه مار بود در آورد و رو کوسم کشید . من که در اول راه سوخته بودم وای به ادامه اش . باید دستامو یه جایی می رسوندم تا فکرم مشغول شه تا هوسمو یه جایی پخش کنم . خودمو عقب تر کشیدم و بالاتر . از بالای سر تا بالای کونمو به دیوار چسبوندم . پاهام به دو طرف چاک بیشتری پیدا کرده بود . شده بودم مث یه ژیمناست کار و مدل من هم شده بود یک مدل درختی که در کتابای درسی ریاضی و دستور نمونه اش زیاده . انگشتای دو تا دستمو لای هم گذاشته و پس کله میثمو به کوسم آروم فشار دادم طوری که مزاحم کوس لیسی اون نشم .-آهههههه جااااااان میثمممممم جوووووون بخورررررشششششش حالللللله فدای زبونتتتتت . تو خیلی واردییییی اووووووففففففف ممنونمممممم کوسسسسسسم همینو می خواست . عزیزم فقط بالا و وسطو نخور اون تیکه گوشتای کناری رو هم بذار تو دهنت . میکککککششششش بزززززن . دور و بر کوسسسسسم همه جاشششششش میخخخخخارره . همه جاششششش همه جاممم هوسسسسس داره . آببببببمو بیاررررر . میخوام خاللللی کنمممم . اگه بدونی داری معجزه می کنی . عزیزم این از ثواب جمعه ات. زود باش تند ترمن کییییییرررررررتو میخخخخوام . راستشو بگو نکنه کیییییییررررررت کوسسسسسسسممممو نمیخواد ؟/؟با این حرفام انرژیزیادی به میثم داده بودم . پرو بال گرفته بود . احساس مردانگی می کرد از این که می تونه به حال زنی که ده سال بزرگتر از خودشه مفید واقع بشه . از این که می تونه منو به اوج شهوت و هوس برسونه و خودشو سبک کنه . به اوج حشریت رسیده بودم . بدنم سست شده بود. دستام دیگه می لرزیدند . دستام از دور سرش افتادن رو تخت . حتی نایی نداشتم که سینه هامو فشار بدم که موقع ارضا شدنم اوج هوسمو کنترل کنم . فقط کوسمو کمی تکون می دادم که از سوختن بیشتر نجاتش بدم . ولی پشت چسبیده به دیوار و لنگای بازم مانع فرارم می شد . پس از راضی شدنم میثم همین جور داشت کوسمو می خورد .ا صلا تو باغ نبود نمی دونست که ممکنه یه زن در همچین حالتی به یه درجه از جنون هوسی برسه . چند لحظه ای رو تحمل کردم تا بتونم بهتر و بیشتر خودمو کنترل کنم . حالا دیگه فقط کیر می خواستم . این کیر بود که می تونست دوای دردم باشه . طوری از جام بلند شدم که میثم بیچاره ترسید . فکر کرد از دستش عصبانی شدم .-خاله جون کار بدی کردم ؟/؟دردت اومد ؟/؟منو ببخش -نه عزیزم کارت عالی بود . تو آبمو آوردی . ارضام کردی . الان فقط کیر می خوام یالله کیییییییرررررر فقط کیییییییییررررررر . زورم به هیکلش می رسید . 15 تا 20 کیلو ازش سنگین تر بودم . پیش خودم حساب کردم شاید برای اولین بار که کوس می کنه نتونه خوب راه سوراخ و ورود کیرو پیدا کنه خجالت بکشه . هرچند فیلم زیاد دیده البته این کیر,خودش همه فن حربف و ناقلاست وخیلی کارا ازش بر میاد . رو تخت درازش کردم و کوس سوخته و آتیش گرفته امو انداختم روش . کیرش که بعد از تخلیه فبلی شل شده دوباره تیز و شق شده بود . دو تا دستاشو که روی تخت پهن شده بود با دو تا دستای خودم گرفته و به اصطلاح قفلش کرده بودم . میثم کوچولو اسیر من شده بود . به شدت کوسمو به کیرش مالیده وبالا و پایین می کردم . هم داشتم گاییده می شدم هم داشتم می گاییدم . به خودش فشار می آورد و لب و دهنشو گاز می گرفت که آبش نیاد تا بیشتر بتونه بهم حال بده . کیرش از اون کیرایی بود که اگه خالی می کرد تا چند دقیقه به زور می تونست دوباره بره داخل و اگه هم می رفت شاید حال نمی داد -میثم یه خورده صبر کن خاله ات هنوز سیر نشده -نمی تونم نمی تونم .... سربالایی آبشو پاشوند داخل کوسم . چه ناز و معصومانه و مظلومانه چشاشو بسته بود !و با کیف ولذت هر چه تمامتر به کوسم آب می داد منم لذت می بردم ولی هنوز سیر نشده بودم . بنده خدا این یه تیکه رو هم تو باغ نبود . نمی دونست یا دستپاچه شده بود چی بود که اصلا فکرشو نکرد ممکنه با این آب کیرش بابا بشه . و این کارش می تونه خطر ناک باشه . هر چند من قرص ضد بار داری می خوردم ولی اون که نمی دونست . اینو به حساب بچگیش گذاشتم . دستمو دور کمرش گذاشته با یه چرخش بدون این که کیرشو از کوسم در بیارم این بار اونو رو خودم سوار کردم تا با تغییر پوزیشن منی هایی که وارد کوسم شدن داخل بدنم جذب بشن . چندلحظه حس کردم که کیر میثم جون شل شده و یواش یواش داره از کوس می زنه بیرون . واسه این که خجالت نکشه و احساس ضعف نکنه ازش خواستم که چند دقیقه ای رو استراحت کنیم . اولین تجربه اش بود . نباید فشار سنگینی بهش وارد می کردم . هر چه بود نمی تونست توان یک مرد با تجربه رو داشته باشه . ولی تا حالا هم خیلی خوب همراهی کرده بود . این دفعه با یک آب میوه ازش پذیرایی کردم . پس از چند دقیقه واسه این که سرد نشه روی تخت دمر کرده یه روغن مخصوص دادم دستش و ازش خواستم که پشت پا و کون و کمرمو چرب کنه و ماساژم بده . تا هم حالمو بکنم و هم این که داماد کوچولویما کیرش یواش یواش به جنگندگی چند دقیقه قبلش برسه . کونم در اثر فعالیتهای این چند هفته ای بر جسته تر و قشنگ تر هم شده بود و می دونم حسابی چشمای میثمو خیره کرده بود . تازه داشتم می فهمیدمکه بچه ها چه سریع بزرگ میشن . و این پسرا رو نباید این قدر دست کم گرفت تازه این مظلوم و با ایمانش وای به حال زبل خانهاش که معلوم نیست چقدر تند و تیزن .-میثم جون همه جامو بمال . پشت و کون و رون و... ببینم چیکار می کنی . بازم بهش شاخ و بال داده و اونم شروع کرد و ناقلا میدونست بیشتر کجارو بماله که هم من و هم خودش بیشتر حالشو ببریم . خوب روغن مالیم کرد . دستشو گذاشت قسمت پایین کون و بالای رونم مثل یه قایقی که از روی یه موج حرکت می کنه کف دستشو می برد بالا و با یک کشش خاصی مالشم می داد و با یه حرکتی که انگاری از موج داره میاد پایین با همون نرمش و مالش دستشو می آورد پایین و در فواصل این حرکات با پنجه هاش کونمو تند تند چنگ می گرفت و دوطرف هر یک از رونهای پامو با دو تا کف دستش می چرخوند و درست مثل دلاکای حموم عمومی های قدیم که خیلی در این کارا وارد بودند عمل می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده.. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
راز نگاه 50
البته من هیچوقت به حمام عمومی مردونه نرفته بودم . زنونه اشو رفته بودم . ولی اینارو از فیلمای قدیم ایرونی دیده بودم . شونه های منو همچین ماساژمی داد که برای چند لحظه خوابم برد . چشامو که باز کردم گفتم میثم خوشگله وضع کیرت چطوره ؟//؟خوب تیز و فعاله ؟/؟من در اختیارتم . فکر کن عروستم و باید یه کارایی باهام بکنی -خاله جون تو پرده داری که عروسم بشی ؟/؟-عزیز کوسم ! قرار نشد که همه عروسا با پرده باشن که . حالا من یه بار پرده ام پاره شده. من همین جوری گفتم عروستم قرار نشد که تو حرفای بچگونه بزنی . از قرار معلوم این میثم خان ما در حد و قواره های خودش نبود . یا خیلی مردونه فکر و فعالیت می کرد یا خیلی هم کودکانه -آقا پسر اگه فکرمی کنی کیرت تو سوراخ من جا میشه بذارش تو . یادت باشه اون دفعه کیرت سیرم نکرده . تاالان دو دفعه هم آب کیرتو خالی کردی . باید حسابی بتونی از پس کوس من بر بیای . من دیگه حالیم نیست تا کمرمو سبک نکنی و آب کوسمو خالی نکنی و به ار گاسمم نرسونیمن ول کنت نیستم . اگه دیدی آبت داره میاد بکشش بالا . تا من راضی شم بعدا -خاله جون این کون خوشگل و توپی که داری و منم که میخوام از همین پشت بذارم تو کوست خیلی زود داغ می کنم -من این چیزا حالیم نیست . اگه می خوای دفعه دیگه ای تو کار باشه دیگه نگی نگفتم ها ؟/؟حالا این کیر تو و این کوس و کون ما . بفرما اگر حریف مایی . انگشتشو به سوراخ کوسم مالوند و مثل یک تیر انداز خواست قلق گیری کنه . البته برای قلق گیری باید به سر کیر خودش دست می مالید .-ببینم می تونی کوسمو ببینی ؟/؟مشکل که نداری ؟/؟-نه معلومه . فقط کونت خیلی تپله .. متوجه منظورش شده بودم یک کیر کلفت یا کیر دراز به مشکل بر خورد نمی کرد یا اگه به جای من یک زن کون لاغر با میثم طرف می شد کیرش از پشت راحت می رفت داخل کوس .-تو که اوسا کاری دو تا قاچ کونمو بگیر به دو طرف بازش کن سوراخ کوسم قشنگ تر معلوم میشه بعد یه خورده از کیرتو بفرست بره تا اونجایی که دوست داری اون وقت اگه دوست داری قاچمو ول کن یا می خوای به همون صورت داشته باش . هر جور که راحت تری کیف کن . فقط یادت باشه باید بهم کیف بدی ... طوری شده بودم که اگه یه دقیقه دیگه وجود کیرو توی کوسم احساس نمی کردم مجبور بودم یک موز فرو کنم داخل کوسم . بعد از طلاق از این رو به اون رو شده بودم . کیر میثم هم که بالاخره یه لنگه کفشی بود در بیابان و در آن لحظات از یک جفت پوتین هم برام با ارزش تر و به مقصد رسان تر بود . کارشو کرد و ورود موفقیت آمیزی به داخل کوسم داشت . داغ داغ پر حرارت یک کیر متالیک که پلمبشو باز کرده بودم حالادیگه این آقا پسر نمی تونست پیش خودش مدعی باشه که باکره هست . یعنی در واقع من پسریشو گرفته بودم . ولی حیف که ما زنا همش بد بخت بیچاره ایم . ای خدا چی میشد یک پرده هم واسه این مردامی دوختی که این قدر ادعاشون نشه و واسه ما زنا کر کری نخونن . بریم سر کیر و کوس خودمون این میثم هم از بس اووف اووف می کرد داشت منو دق می داد . در اوج لذت و هوس از ترس این که این آقا شازده ما آبش بیاد و کیرش شل شه خیر نالیدن و فریاد هوس کشیدنو خوردم و با ناله و عشوه همش از سامان و کیرش می خواستم که مقاومت کنند .-عزیزم بزن بکن لذت ببر اگه طاقت دیدن کونننننمو نداری سرتو اونور کن کوسسسسسسمو بکن تا مقاومتت بیشتر شه . از یه طرف ازش می خواستم که به سینه هام چنگ بندازه و اونم بیچاره و ساده هر چی بهش می گفتم گوش می کرد . دو تا دستاشو به سینه هام رسونده جوری رو من سوار شد که انگار از کون خر سوارش شده. حالا خنده دار این جا بود که خودش خر من شده بود .-خاله جون چشامو هم بستم . باریک الله پسر خوب قربون کیر وکمرت برم که اگه تا صبح هم بخواد کار کنه بازم می تونه . صدای بر خورد کوس و کون و کیر فضای اتاق خوابو پر کرده بود . وجود کیری تازه و جوونو توی کوس با تجربه ام احساس می کردم . همین هوس منو بیش از حد زیاد کرده بود . گاهی متوجه حرکت برگشتی وپرش رگهای کیر میثم می شدم که ناشی از جلوگیری بود . راستش دیگه این لحظات دلم واسه خودم می سوخت . حضرت آقا باید یاد بگیره که چطور یک لیدی رو راضی نگه داشته باشه . تا آخر عمرش که نمی خواد منو بکنه . فردا پس فردا یکی بیاد مثل من این قدر اهل مدارا نباشه . اون وقت نمیاد بگه این فرشته ای که جای خاله ام حسابش می کردم چه جوری تعلیمم داده ؟/؟داشت منو می گایید و منم کیفور کیفور بودم ولی می دونستم این پسره رو بد جوری به گاییدنش دادم -عزیزم میثم من ناراحت نمیشیکه فیلم سکسی بذارم ببینیم -هر چی تو بگی خاله فرشته -داخل دی وی دی یه نوار سکسی بود وقتی هم که دی وی دی و تلویزیونو روشن کردم داشت یه صحنه ای رو نشون می داد که دو تا مرد داشتند یک زنو می کردند . یک کیر رفته بود داخل کوس زنه و یکی هم توی سوراخ کونش . کیر نگو بادمجون بم بگو . ماشاءالله هوسمو زیاد تر کرد . بکن میثم به روی کوسسسسسم دست بکش . الهی خاله قربونت شه .میدونم خیلی اذیت شدی و کمرت سنگین شده . جبران می کنم -خاله جون من کیرم اندازه اون کیرا نیست راضی میشی ؟/؟-حالا وقت این حرفا نیست من دوستت دارم و من تو رو با عشق و هوس بغل می کنم و تنمو در اختیارت میذارم . اینا که می بینی همش به خاطر پوله که دارن کوس و کون همو پیاده می کنن . تازه چند دفعه دیگه فعالیت داشته باشی خودم بهت تضمین میدم که کیرت کلفت تر میشه و چند سانت دیگه جا داره که دراز ترم شه . ناراحت نباش . دوستت دارم پسر خوب و با ایمان . بعد از شوهرم تو اولین مردی هستی که من باهاش سکس دارم . فقط تند تر بزن نزدیکه . معلوم نبود چم شده شاید از کیر متوسط میثم تازه کار ولی پر تلاش و خبره انتظار زیادی داشتم . شیرش کرده بودم . احساس غرور می کرد . خیس عرق شده بود ولی با این حال سرعتشو زیاد کرد . حالا هر دو تا سکوت کرده بودیم . من نگاهم به تلویزیون بود که بیشتر تحریک شم و میثم هم که چشاش باز شده بود . نمی دونم کجامو نگاه می کرد . حس می کردم به لحظات نهایینزدیک میشم . فقط صدای ناله های زن و مردان تلویزیونی به گوش می رسید . ششدانگ حواسم جمع کوس دادنم بود . ثانیه هایی بعد کیر کم تجربه پسر نوجوان همسایه روبرویی من کارشو کرد و یه چیزی مثلآب جوش ازم ریخت و تازه اوج لذت و تمتع من تا مدت زیادی ادامه داشت -جااااااااان وروجک کارتو کردی . کیف کردم . خیلی به کوسسسسم مزه داد . فدای کیییییررررررت ... پس از دو سه دقیقه ای که تو حال خودم بودم یه آهی کشیده و به پسر پر تلاش گفتم حالا هر جوری دوست داری عمل کن . جالب این جا بود که از بس جلو گیری کرده بود دیگه آبش نمیومد و انگاری آب کیرش قهر کر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
رازنگاه 51
صبح با یک قلقلک خاصی از خواب بیدارشدم . متوجه شدم که این آقای کوس دوست ما با یک حرص و اشتهای خاصی از خواب بیدار شده و به زحمت داره سوراخ کونمو می لیسه -چیکار می کنی پسر ؟/؟مگه تو امرور امتحان نداری ؟/؟-یه ساعته می خونمش -ببینیم و تعریف کنیم.فقط یادت باشه چی بهت گفتم .اگه امتحانت بدشه پشت گوشتو دیدی کوس و کون خاله اتو هم می بینی . یواش یواش داشتم به این اسم خاله حساس می شدم . نمی دونستم می خواد چیکار کنه . یه شونهامو گرفت و منو چرخوند . تو چشاش می خوندم که گرم افتاده وحالا حالا ها ازم دست وردار نیست . با این که خوابم میومد ولی حرکات این تازه کار خبره سر حالم آورده و با کاراش حال می کردم . این بار به خودش جرات بیشتری داده ولبای گرم و صورتی خودشو که بی شباهت به لبای روژمالیده نبود به لبام چسبوند . سینه لاغرش هم در تماس با سینه های برجسته ام که نوکش هم در اثر هوس تیز شده بود قرار گرفت . شست دست راستشو گذاشت تو سوراخ کونم و انگشت وسطی اشم فرو کرد توی کوس داغ و خیسم و همون کف دستو روی کوس منتظر کیرم می گردوند -آههههههه میثثثثثم با اون دستتم یه کاری بکن دوبارررررره دارررررری حالی به حالیم می کنی . دوسسسسسسس دارررریبگم که چقدر هوس کییییییررررررتو کردم ؟/؟آره ؟/؟خاله فدات شه من کیییییییررررر داغغغغغغغ تو رو می خوام . دست چپشو گذاشت زیر سر من وبا موهای سر و شونه هام ور رفت . هوس مثل امواج دریا توی تمام تنم حرکت می کرد . طوری شده بودم که حتی فکر می کردم ناخنها و موهای سر و تنم هم از هوس دارن می لرزن و می سوزن -اییییییی میثم اشکمو در آوردی . شیطون بلا خیلی فرزشدی . آهههههه ببین چییییککککارم کردی دارم واسسسسسسه تو و کییییییررررررررتو باللللل بالللللل می زنم . حالا دوباره لباتو بچسبون به لبم . با انگشتاتم به کارت ادامه بده . باور کن اگه دو سه دقیقه بدون مکث این کارو بکنی آب کوسسسسسم بازم خالی میشه . دانش آموز با استعداد ما که فکر کنم هنوز دبیرستانی هم نشده ولی در سکس یک دانشگاهی نشون می داد به کارش ادامه داده و منم یه دستمو دور کمرش حلقه زده و اونو بیشتر به خودم می چسبوندم تا از طعم لباش لذت بیشتری ببرم وسینه هام با حرارت بیشتری بهش بچسبن . خیلی کیف می داد با حرکات انگشتای قلمی و کشیده اش اصلا احساس درد نمی کردم . سوراخ کونم شده بود مکمل کوسم با هر حرکت رفت و بر گشتی انگشتای داخل کوس و کونم فکر می کردم دیگه هیچ غمی ندارم مخصوصا با این کیری که به آخوند زده بودم لذت و آرامشی نصیبم شده بود که منو به ار گاسم نزدیک تر می کرد . چشامو می بستم و آروم باز می کردم . تمام نقاط بدنم تسلیم میثم بود . اگه بهش می گفتم یه ساعت دیگه هم ادامه بده ادامه می داد . رفتم توی خلسه و کما. نمی دونم میثم متوجه شد یا نه ولی همون جور که حدس می زدم خیلیزود به ار گاسم رسیده و وجوذم به آرامش خاصی رسید که دوست نداشتم از جام حرکت کنم . تنظیم تنظیم شده بودم . نمی دونم از این فشاری که موقع اومدن آب کوس به کمر میثم وارد کرده بودم متوجه شده بود که من ارضا شدم یا نه ؟/؟چون سر و صدای دیگه ای هم نکرده بودم . فقط از بس در مواقع حساس فشار میک زدن به لباشو زیاد کرده بودم بوی خون لبشو توی دهنم احساس می کردم . گذاشتم به کارش ادامه بده . اونم همین جوری با انگشتاش مشغول بود تا این که بهش گفتم که دست نگه داره و کیرشو فرو کنه توی غلاف کوسم . کوس بیشرم من بازم کیر می خواست . چشام باز شده یه بار دیگه به چشای میثم خیره شد . بنده خدا دوست داشت کونمو بکنه خجالت می کشید . نمی دونم بعضی از این مردا چقدر فهمیده و ملاحظه کار و محافظه کارن . بر خلاف بعضی ها که با پررویی میخوان کون آدمو جر بدن . یک لحظه از میثم جونم رخصت گرفته به طرف جا رختخوابی رفتم . یه متکای بزرگو که مامان برام به عنوان جهیزیه داده بود و این دوسالی ازش استفاده نکرده و به درد این می خورد که بک دیو سرشو بذاره روش نه یک آدمیزاد از اون گوشه کنارا در آورده و انداختمش وسط تخت . کونمو انداختم بالا و روی متکا و دو طرف دیگه بدنمو روی تخت قرار دادم . به اصطلاح کونمو بالا آوردم تا این دم و دستگاه و سوراخ موراخای من راحت تر توی دید این آقا جناب باشن -عزیزم با این کوس لیسیت تو امتحان زبان من که قبول شدی میدونم عاشق کون و سوراخشی . این جوری کمرتم کمتر درد می گیره . چیکار کنیم یه آقا میثم که بیشتر نداریم . هر جور دوست داری حال کن . میثم جان دیگه روغن و کرم هم لازم نداشت تا کون منو چرب کنه دستی به کوسم کشید و خیسی اونو به طرف سوراخ کون فرستاد . کیرشم تنظیم کرد و با سه چهار حرکت کیر فعال و کاری خودشو فرستاد داخل سوراخ کونم . وایییییی کونم سوخت این دیگه چی بود ؟/؟این اگه بخواد آبشو بریزه حتما دود از کونم بلند میشه . اوووووفففففف که این جوری کون دادن چقدر کیف داره . تقریبا تمام کیر میره داخل . بیضه ها به بالای قاچای کون می خوره . اونایی که تا الان کون دادن به ویژه به این حالت می فهمن من دارم چی میگم ولی بیچاره مردا تا میرن کیف کنن باید بکشن بیرون -خوشگل نازم هر وقت دوست داری به کونم آب بده. قربونت برم یه صبح به خیر قشنگی بهم گفتی .بهتر از این نمی شد میثم جون . دیگه نمی شد بهش گفت میثم کوچولو . واسه خودش مردی شده بود . حداقل این جوازو من واسش صادر کرده بودم -اگه بدونی خاله فرشته چه کووووون ناززززززو قشششششنگی داری کیییییرررم داره داخلش آب میشششششه . من چیکار کنم -هیچی چند تا ضربه تند بزن و آبتو خالی کن .. چند تا آخ و واخ کرد و منم که فقط داشتم کیف می کردم و دیگه دنبال ار گاسم نبودم حسابی با دهن کونم آب جوش کیر جوشان میثمو سر کشیدم . سوراخ کونم داشت می سوخت .آبش مثل خودش گرم و پر حرارت بود دیگه نذاشتم بیشتر از این ادامه بده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 52
صبحانه رو خوریم و یک تلفن هم برای مادرش زد و وقتی که شنید پدر و مادرش دیر وقت از آمل بر می گردن آن قدر خوشحال شد که فکر می کرد عروسیشه . با خیال راحت درساشو خوند و غروب به بعد دوباره مشغول شدیم . پدر و مادرش به نزدیکیهای تهران رسیده بودند که ما کوتاه اومده و رضایت دادیم که پس از 24ساعت دیگه یه تخفیفی بدیم -من از این به بعد سعی می کنم بیشتر بیام پیشت که تنها نباشی -میثم جون کاری نکن که همه به ما مشکوک بشن خیلی بد میشه مخصوصا اگه مامانت شک کنه -من اصلا خوشم نمیاد این همسایه پایینی ما نظر بد به تو داشته باشه . اون دفعه تو راه پله دیدمش که یه جور خاصی بهت نگاه می کرد . وای این پسره طوری رفتار می کرد که با یه روز کردن من شوهرم شده . تازه شوهرم نمی تونست همچه غلطی بکنه که آقا بالا سرم بشه . راست میگن که اگه بچه رو رو بدین آدمو سوار میشه ولی خب این یکی اول سوار شد بعد پررو . منم نخواستم توی ذوقش بزنم -میثم جون بذار هر چی فکر می کنه بکنه . تو بیخود خونتو کثیف نکن . من با تو و کیر تو حال می کنم . من تو رو دوست دارم من که سکسم با تو تامین باشه به غلط کاریهای دیگرون کاری ندارم . مثل دو تا عاشق و معشوق همدیگه رو بوسیدیم و این میثم که مثل خر از حرفام کیف کرده بود دوباره گرم افتاده سوتین منو بدون این که در بیاره کج کرد و شروع کرد به مکیدن سینه هام و نوکش که در جا سیخ شده بود -نه نکندوباره کوسسسسسمو خیس نکن الان میان سر میرسن ... دوست داشتم بازم منو بگاد و به عرش برسونه ولی دیگه احتیاط از همه چی مهم تر بود وخودمو کشتم تا این کنه و زالو رو قانع کردم تا دست از سرم ور داره . وقتی مامانش اومد دنبالش خیلی ازم عذر خواهی و تشکر کرد.-زحمتتو زیاد کردم فرشته جون . واقعا مجبور بودم خدا واسه هیچ یهودی نیاره که عزیز جوونشو از دست بده -خدا رحمتش کنه . ازبابت میثم جان هم وظیفه ام بود اونم جای داداش کوچیکه من ... فرض می کنیم خواهر زادهمن . پسر خیلی خوبی بود با ایمان .. سرش تولاک خودش بود درس می خوند . اصلا فکر نمی کردم کسی غیر من خونه باشه ... خوشم میومد از این که این قدر داشتم چرت و پرت می گفتم و در خیالم به مادرهمی گفتم دیدی کیرت کرده کیر پسرتو واسه خودم دو قبضه کردم ؟/؟این هم گذشت و چند روز دیگه هم گذشت . چند روز بعد فروشگاه بزرگ لوازم خانگی رو راه اندازی کردیم . فکر می کردم نزدیک بازار و15خرداد باشه آخه فرهاد و فرشاد هم صحبت از وسط بازار می کردن حتما از عشق کوس و کون من قاطی کرده بودن ولی این فروشگاه توی خیابون جمهوری بعد از ولی عصر به طرف غرب بود . وای چه دم و دستگاهی . این داداشا چهار میخه ام کرده بودند . چقدر پرسنل داشتیم بهاندازه یه اداره کوچیک و یه بانک درجه 2. کاش می تونستم بگم و پز بدم که یک سوم این بند و بساطها مال منه و یک قمپزی در کنم . ولی من نفوذی بودم و نقش یک جاسوسو بین کار مندا داشتم تا بفهمم که کدومشون جنسشون خورده شیشه داره . با نگاه خوانی و قدرت چشمان خودم می تونستم یکی دو روزه قال قضیه رو بکنم ولی مگه می شد به این داداشا در این مورد چیزی گفت ؟/؟تازه اگه شانس می آوردم و مسخره ام نمی کردند باید حتما هر روز و هر ساعت از طرف اونا یقه یکی رو می گرفتم و از تو چشاش در می آوردم که خالصن یا ناخالص ؟/؟با این دوست دخترایی هم که داشتند کارم در میومد . دیگه لازم نبود مغازه بنشینم . ترجیح دادم صبر کنم و یواش یواش هر وقت خودشون صلاح دونستن کنارشون باشم و به عنوان یک شریک پیششون بشینم و کارای با کلاس تری رو به عهده بگیرم . من مثلا شده بودم اپراتور مسئول ورود و خروج کالا و آمار گیر و از این حرفا و یه سری کارای متفرقه دیگه هم انجام می دادم وبرای این کار یه کمکم لازم داشتم که قرار بود همین چند روزه استخدام کنیم . در هر حال تشکیلات ما خیلی قوی بود . حتی قوی تر از اداره و شرکت های دولتی . حتی اونا راحت تر می تونستن بی بهونه کار مندای خودشونو اخراج کنن تا ما . با این که همه جور امکانات رفاهی و از این وسایل برقی و زرق و برقی روتو خونه خودمون داشتیم ولی مثل این ندید بدید ها هر وسیله شیکی که می دیدم دوست داشتم داشته باشم . اولش فکر می کردم کار خیلی راحتی بهم دادند و به فر هاد فرشاد می گفتم هر وقت دستم خالی شد میام تا کارای دیگه رو یاد بگیرم . وجدانم اجازه نمی داد که ببینم بقیهکار مندا کار می کنن من بیکارم . البته اگه خانوم رئیس می شدم حسابش جدا بود . فرهاد و فرشاد از این حرفم خنده اشون گرفته بود . همون روز اول فهمیدم چرا . حتی وقت نکردم چیزی بخورم . به غیر از چند نفری بقیه رو یکی دو ساعته بررسی کردم که ببینم وضع فکریشون چطوره . خوشبختانه همه شون نمره قبولی گرفتن ولی مگه میشد اینا رو با داداشا در میون گذاشت ؟/؟چند روز گذشت و حسابی خسته شده بودم . حتی وقتی که یه بار با سامان بر نامه داشتم همون اول تو بغلش خوابیدم یعنی خوابم برد . این جوری نمی تونستم ادامه بدم . تازه ماموریت داشتم که با بقیه بر خورده مخشونو کار بگیرم و به داداشام گزارش بدم . از نفس عمل خوشم نمیومد ولی با توجه به بلایی که سر فروشنده ومالک قبلی اومده بود این کار لازم بود . چند روز پس از این که کارمونو شروع کرده بودیم یواش یواش داشتم با این وضعیت عادت می کردم ولی با این حال به چند نیروی جدید نیاز داشتیم . یکی از این روزا که سخت سرگرم کار بوده و داشتم یه نگاهی به آمار یخچال و تلویزیون و ال سی دی ها و سایر لوازم می انداختم یه صدایی رشته افکارمو پاره کرد -خانوم ببخشید کجا می تونم مدیریت فروشگاه رو ببینم ؟/؟سرمو بلند کرده تا ببینم کی داره باهام حرف می زنه . مثل هیپنوتیزم شده ها بهش خیره شده بودم . یک مرد خوش تیپ و خوش اندام با لباسی ساده و معمولی روبروم وایستاده بود . طوری چشای آبی و خوشگل و صورت سرخ و سفیدش جذبم کرده بود که اصلا نخواستم یا به فکرم نرسید که فکرشو بخونم . موهای سیاه و پر کلاغی سرش انگار رفته بود زیر اتو بخار . قشنگ ترین پسری بود که توی عمرم دیده بودم -ببخشید خانوم اینجا یه اعلامیه زده که به چند اپراتور برای کار های فروشگاه لازم دارن من باید کی رو ببینم ؟/؟من که کمی به خود اومده بودم با انگشت دفتر مدیر و جای داداشا رو نشون داده و دیگه با این آشفتگی و حال و روزم نتونستم به کارم ادامه بدم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 53
نیم ساعتی گذشت . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . خدا کنه استخدامش کنن . نباید حساسیت به خرج می دادم . این جوری برادرام مشکوک می شدند . اون وقت بد تر می کردند . اونا آدمای حسودی بودند . خودشون کلی دوست دختر داشتن . ولی دوست داشتن که هیشکی به غیر از اونا منو نگاد . خیلی خود خواه بودن . من که به دیدن این جوون داشت از هر چی کیر دیگه تو دنیا بدم میومد . نه این که پسره کیری باشه بلکه دوست داشتم چشاش دنبال من باشه و برای یه دفعه هم که شده آتیشمو خاموش کنه . فرهاد و فرشاد با لبخند و جوان تازه وارد هم سر به زیر به طرف من آمدند . فرهاد :خانم مسعودی !همکار جدید آقای حسینی رو خدمتتون معرفی می کنم . ایشون مهندس نرم افزار بوده وعلی الحساب کمی از کار ها و مسئولیت خودتونو به ایشون واگذار می کنین تا بعدا سر فرصت ازشون استفاده بهینه بکنیم .. برای حفظ سیاست و این که کسی متوجه نشه من خواهر اونام و یا این که نسبتی داریم خیلی رسمی باهام صحبت می کردند . خوشبختانه هیچیک از کارمندان و کارکنان چه در قسمت اپراتور و چه در امور فنی و بار بری و روابط بین الملل یعنی مکاتبات و مراودات با همکاران و صادر کنندگان کره ای آشنا نبودند . ویا اگه چند نفری هم با داداشام آشنایی قبلی داشتند روابطشون تا اون حد نبود که منو بشناسن . مسائل حقوقیو پرونده پرسنلی همه تحت نظر فرهاد و فرشاد بوده و فقط اونا به این فایل دسترسی داشتند . ظاهر امر این طور بود که من و کوروش حسینی تا مدتها باید در کنار هم کار می کردیم . علاوه بر اون هر وقت کامپیوتر های ما به مشکلات نرم افزاری بر خورد می کردند و یه مسائلی در این مورد کوروش جون باید رتق و فتق می کرد . این کارش دیگه آموزش نمی خواست . باید حتما موردی پیش میومد تا با استفاده از اطلاعات فنی خودش مشکلو حل کنه و یا بر نامه نویسی برای کار های دیگه انجام بده . من فقط شده بودم مسئول آموزشش در چگونگی ورود و خروج دادن کالا که این کار عمه اشم بود واون جوری آموزش نمی خواست . البته فکر کنم بیشتر هدف داداشم این بود که بدونن تا چه حد میشه به کوروش خان اعتماد کرد . خیلی باید مراقب می بودم که جلو چش این داداشای حسودم به کوروش توجه نشون ندم . من واسه خودم و دیگران خیلی خوشگل و ناز و جذاب بودم . همه مردا با اولین نگاه دوست داشتن منو بکنن . ولی راست و حسینی این کوروش خان حسینی با این که مرد بود ولی خوشگل تر از من بود . نباید از دستش بدم . مردا عاشق کوسن . مخصوصا کوس مفت . نباید خودمو سبک کنم . فضای اینجا حداقل بیست تا زن داره که بیشترشون مجردن . نباید بذارم هیچکدومشون به گردنش بیفتن . تازه این روزا شوهر داراشم که از دوست پسر گرفتن ابایی ندارن .. واقعا سبک آموزش دادن من به کسی که استاد کامپیوتر بود خیلی مسخره آمیز نشون می داد ولی خیلی به دقت به حرفام گوش می داد . مدام تشویقش می کردم که همین کاری که ما اینجا داریم خوبه هنوز هیچی نشده بهش تو صیه می کردم که سرش تو لاک خودش باشه وبا دیگران بر نخوره که هدفم این بود که با زنها نپلکه . نمی دونم چرا بیشتر مواقع سرش پایین بود وهر وقت هم سرشو بلند می کرد خیره بهم نگاه نمی کرد .می خواست خودشو خیلی محجوب نشون بده . مثل شیخهای متظاهر رفتارمی کرد . یعنی این طور به نظر می رسید این هم خوب بود و هم حرصم می گرفت . نمی دونستم باهاش چه رفتاری داشته باشم . جایی که من و اون نشسته بودیم تقریبا دور و بر مون خلوت بود وفقط داداشا می تونستن ما رو زیر نظر داشته باشن که اونا هم بیکار نبودن اگه من نقشمو خوب بازی می کردم . این یه روز گذشت و من نتونستم اونجوری که دلم میخواد یه روزه باهاش دختر خاله شم . انگاری هوس کیر هایی که تا به حال نوازشم کرده بودند در من مرده بود وحالا دیگه فقط هوس کیر کوروشو داشتم . می دونستم مردا در مقابل این یه تیکه گوشت نازنین نقطه ضعف دارن ولی این تازه وارد فکر کنم دوست نداشت قبل از استخدام اخراج بشه . روز دوم یه چند درصدی بهتر شد ولی بازم طبق میل من نبود . همش از این بیم داشتم که برادرام اونو ازمن جدا کرده دیگه نتونم راحت دور و برش موس موس کنم . دوروز گذشته بود و هنوز برای یک بار هم نتونسته بودم خیره به چشاش نگاه کنم . فقط چند بار از گوشه و نیمرخ متوجه یه اندوه یا غم خاصیدر نگاه ووجودش شدم . منتهی انرژی آن قدر زیاد نبود وجهت و حرکت دقیقی هم نداشت که بتونم فکرشو راحت بخونم تنها چیزی که درروز دوم ازش فهمیدم این بود که یه ماشین پراید داره که تا قبل از این که بیاد سر کار مسافر کشی می کرده وخونه اشون هم بالاتر از رسالت به طرف تهران پارسه . پس زیاد نباید با خونه ما فاصله داشته باشه .روز سوم فهمیدم که زن نداره و با مادر و خواهر بیوه و دختر کوچک خواهرش با هم زندگی می کنن . روز چهارم متوجه شدم که آپارتمانی که درش زندگی می کنن نقلی وکوچولوست . تازه به هزار مکافات و کلک رشتی و بحثو از راههای مختلف به مسائل متفرقه کشوندن باعث شد که من همین چندر غاز اطلاعاتو کسب کنم وگرنه از سنگ می تونستی حرف بکشی که از این آقا خوشگله نه ... ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 54
صبر و تحملم خیلی زیاد شده بود . حس می کردم غرورم جریحه دار شده و اعتماد به نفسم را از دست داده ام . حوصله سکس با دیگران را نداشتم . به هرکی از این بکنهای خود می رسیدم به دروغ می گفتم که سوراخهای کوس و کونم عفونی شده و حداقل یک ماه درمانم طول می کشه ومعاف از عملیات و نبرد تن به تن هستم که این جوری شاید وقتی هم برای خودم بخرم و بتونم این کوروش را به راه راست هدایت کنم . غروب پنجشنبه از داداشام اجازه گرفته و اومدم بیرون . سوار ماشینم شده و یه گوشه سنگر گرفتم . چشم از مغازه بر نمی داشتم . اونایی که کارشون دفتری بود و ارتباط خارجه نداشتن کمی زودتر تعطیل می شدن . به هر حال باید یکی دو ساعتی رو منتظر می نشستم . بر بخت بد خود لعنت می فرستادم که چرا باید کارم به این جاها کشیده شه . منی که باید الان زیر کیری از کیر های طرفدارام خوابیده باشم الکی دلمو خوش کردم به یکی که معلوم نیست تا کی باید منتشو بکشم. خوشبختانه پراید سفید رنگ کوروش جایی پارک بود که از داخل مغازه دید نداشت . بیشتر ماشینا که تو کوچه پس کوچه های اطراف پارک بود ویک ساعت بعد کوروش اومد بیرون . وای خدا کنه متوجه بیرون اومدن من از ماشین و بستن در نشه . اون وقت چه طوری می تونم پیشش چاخان کنم و بگم ماشینم خراب شده . اگرم صبر کنم تا اون سوار شه ممکنه از دستم در بره . خوشبختانه رفت سوپری بغل فروشگاه و منم جنگی اومدم پایین و چاخانها را برای تحویل دادن در ذهنم آماده کردم . وقتی که از مغازه بیرون اومد منم به طرف ماشینش رفتم . یه خورده باهام صمیمی تر شده بود -فرشته خانوم شما که هنوز نرفتین ؟/؟-آره یه ساعته که ماشین خراب شده . تعمیر کار حتما باید بیاد سر ماشین . منم سوییچو دادم به مغازه بغلی که آشنای ماست. الان پدرم با یه تعمیر کار میان تر تیبشو میدن . شما الان طرف منزل میرین ؟/؟-نه من طرفای انقلاب کار دارم بعدا میرم .-خب منم می تونم باهاتون بیام ؟/؟عجله ای هم ندارم . تا رسالت مزاحمتون میشم . اون یه مقدار راهو تاکسی می گیرم . خونسردانه و بی هیچ احساسی گفت بفر مایید .. حرصم گرفته بود دوست داشتم سرشو مثل گله گنجشک بچرخونم و از تنش جدا کنم . نکنه خواجه باشه و من خبر ندارم؟/؟هر جوری شده باید بفهمم به چی فکر می کنه . باید از نگاهش همه چی رو بخونم . من به خاطرش نزدیکه یه هفته هست که از خیر کیر گذشتم . اون نباید با من همچه رفتاری داشته باشه و ازمن دریغش کنه . میدون انقلاب که رسیدیم داخل یکی از این کوچه ها پارک کرد ومنمباهاش پیاده شدم -تو چرا پیاده شدی ؟/؟-دوست دارم یه هوایی بخورم و دوری بزنم . یکی دو تا وسیله خرید و موقع برگشتن ازش پرسیدم تو گرسنه ات نیست بریم به دعوت من یه چیزی بخوریم ؟/؟-من عادت دارم با خانواده ام غذا بخورم یعنی بیرون چیزی نمی خورم . تازه وقتی یه مرد با یه زن بیرون میره درست نیست که زن دست به جیب کنه ... نمیدونم چرا احساس کردم که ممکنه زیاد پول نداشته باشه .-حالا این دفعه رو تخفیف بیا قول میدم ولخرجی نکنم . پیتزا دعوتت نمی کنم یه چیز کم هزینه می خوریم . کوکتل چطوره ؟/؟من فقط می خواستم وقت بخرم که بتونم بیشتر باهاش حرف بزنم . دور همون میدان انقلاب داخل یکی از همین چیز برگر فروشیها و دور یک میز نشستیم . این بار به هم نزدیک تر شده بودیم . درست روبروی هم قرار داشتیم یه لحظه سرشو بالا گرفت و برای چند ثانیه به چشام نگاه کرد . فوری تمرکز کرده فکرشو خوندم . با خودش میگفت خیلی خوشگل و مهربونی حیف که از هر چی زنه تو دنیا زده ام . حیفکه به هیشکی نمی تونم اعتماد کنم . کاشکی بیشتر پول همرام بودو من می تونستم حساب کنم . اونم مث من کارمنده نباس بذارم الکی پولشوواسه من غریبه خرج کنه .. ...باید هر جوری شده ازش حرف می کشیدم ومی فهمیدم که چرا نسبت به زنا حساس شده -خیلی وضع اقتصادی این روزا بد شده اصلا جوونا نمی تونن تشکیل خونواده بدن. فضولی نشه ها تو هم واسه این گرونیهاست که تا حالا زن نگرفتی ؟/؟سکوت کرده و سرشو پایین انداخت و گفت چرا یه بار ازدواج کردم اما اون دیگه وجود نداره مرده .-یعنی حالا که مرده دیگه وجود نداره ؟/؟شما مردا همتون تا موقعی که زنتون زنده هست دوستش دارین وقتی که مرد یا علی الله . دوروز نشده میرین یه زن دیگه میستونین .. لبخند تلخی زد وگفت باز خوبه که ما زنده شونو دوست داریم اون به زنده منم رحم نکرد .-حالا قبرش کجاست ؟/؟کجا دفنش کردین ؟/؟راس راسی دیگه دوستش نداری ؟/؟سر خاکش نمیری ؟/؟واقعا که شما مردا همه تون بیوفایین -اجازه میدی بقیه غذامو بخورم ؟/؟وقتی رفتیم بیرون بهتمیگم کجا چالش کردم .. چه بی ادب !اصلا این لحن در مورد یک مرده صحیح نبود . با این حال هنوز دوستش داشتم . هنوز دلم می خواست لخت لخت خودمو بندازم رو بدن لختش تا هر کاری دوست داره باهام بکنه .اصلا معلوم نبود بقیه عصرونه امو چه طور خوردم . خیلی کنجکاوشده بودم . دوست داشتم زودتر خارج شیم تا پشیمون نشده سر در بیارم کهاین آقا چشه . تو این گیر و دار موبایلم زنگ خورد فرشاد بود -ماشینتو دم در فروشگاه دیدم مگه برات اتفاقی افتاده ؟/؟کجایی حالا -نه چیزی نشدهبرمی گردم می برم . جایی کار داشتم بر می گردم . به تته پته افتاده بودم . به هر حال طوری راس و ریس کردم که هیچکدوم از طرفین مشکوک نشن . سوار ماشین شدیم . مجبور بودیم از جاهایی بریم که به طرح ترافیک بی احترامی نکرده جریمه نشیم . اصلا توی شهر به این شلوغی با وسیله شخصی این ور و اون ور رفتن اشتباهه . می خواستمبگم خریته گفتم بده یه موقع توهین میشه . ولی من خوشحال بودم کهبیشتر می تونم در کنار کوروش جونم باشم . منتظر بودم ببینم چی میگه . نمیدونم این چرا همش دوست داشت از کوچه پس کوچه بره حتی موقعی که می خواست وارد خیابون اصلی بشه بازم می پیچید داخل کوچه . به نظرم یاد همسر مرحومش افتاده اون جوری هم که فکر می کردم بی غیرت و بیوفا نبود . ماشینو زیر یه درخت پارک کرد . دستشو ازرو فرمون برداشت و به صندلی تکیه داد ... ای بابا چقدر لفتش میده. باباجون بگو توکه مارو نصفه عمر کردی . عجب غلطی کردم من که نپرسیدم توی رختخواب با زنت چیکارمی کردی ؟/؟یه سوال کردم اونم این که کجا دفنش کردین ... در همین افکار بودم که دیدم آقا بچه ما لب باز کرد وطوری صداشو بالا برده بود که انگار دعواداره وارث پدر طلبکاره -میخوای بدونی کجا چالش کردم ؟/؟مثل زنا که یکی رو نفرین می کنن ومی کوبن به سینه اشون چند تا مشت به سینه اش زد وگفت همین جا .. همین جا تو دلم دفنش کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 55
اون نمرده . هنوز داره نفس می کشه . نمیدونم کدوم قبرستونیه . خیلیدوستش داشتم . وقتی باهاش آشنا شدم که صد تا دختر خوشگل که خیلی هاشونم پولدار و با اخلاق و مهربون بودن عاشقم بودن . اون یه دختر معمولی بود از یه خونواده کم در آمد . قشنگ نبود . بد قیافه هم نبود . ولی خیلی باهام مهربون بود . دوست داشتنی دلسوز و خیلی هم با نماز و با خدا . من فقط می خواستم باهاش دوست باشم . اصلا قصد ازدواج نداشتم . حتی نمی خواستم بهش دست بزنم . واسم حرفای عاشقونه می زد و از دوست داشتن برام می گفت . از بدی روز گار و نامردمیها . از خیانتها و از این که این روزا عشقای لیلی مجنونی مرده هر کی به فکر خودشه . از این که خوشگلا بیوفان و از این که مردا هوسبازن و به چشم یک کالا به زنا نگاه می کنن . گفت و گفت و گفت تا بالاخره احساسات و غرور منو جریحه دار کرد . شاید اولش از روی دلسوزی بود ولی بعدا حس کردم که عاشقش شدم . وقتی که ناراحت شد وفکر می کرد به خاطر این که ازش جذاب ترم خودمو می گیرم از ته دلم هر فکری رو که در این مورد داشتم بهش می گفتم . بهش می گفتم که خیلی دوستش دارم . نازشو می کشیدم . بهش می گفتم که زشتی و زیبایی همه اینارو خدا به ما داده . داره مارو امتحان می کنه . این که دست ما نیست بخواهیم بهش بنازیم . یه روز ممکنه یک طوفانی بیاد و خرمن زیبایی مارو ببره . مارو دچار بیماری کنه وسلامتی مارو از ما بگیره . اینا همش یک امتحان الهیه . اونچه که مهمه اخلاق و تربیت و رفتار و عمل انسانهاست . راستش من نماز خودمو نمی خوندم . تنبلیم میومد ولی دوست داشتم به کسی آزاری نرسونم وقتی این حرفارو به راضیه می زدم خیلی خوشحال و آروم می شد . بالاخره با وجود مخالفتهای پدرم که کارمند باز نشسته دولت بود وبعد از عمری کار و حمالی واسه دولت فقط یه آپارتمان نقلی واسش مونده بود من با راضیه ازدواج کردم . صبحها تو یه شرکت کار می کردم و بعد از ظهر ها با ماشینممسافر کشی می کردم تا خرج زندگیمو در بیارم . چند ماه اول زندگی خیلی خوش بودیم . اون می گفت که بهتره یکی دوسالی بچه دار نشیم تا یه جونی بگیریم و وضع ما بهتر شه . منم باهاش هم عقیده بودم . نمیدونم چی شد که همه چی بهم خورد . از بیکاری خونه این فامیل و اون فامیل و این دوست و اون دوست سر می زد . مراوداتش زیاد شده بود . دیگه اون آدم سابق نبود . سطح توقعاتش بالا رفته درکم نمی کرد . داشت بهم منت میذاشت که فلان تاجر و فلان میلیونر خواستگارش بودند و اون خودشو اسیر من کرده .. بلای جونم شده و هر روز با حرفاش آزارم می داد یه روز منم بهش گفتم بسه دیگه دیوونه امکردی . تویی که منو اسیر کردی . خوشگل ترین دخترا با کلی امکانات مالی و خونه و زندگی که مثل تو اخلاق گندی هم نداشتند حاضر بودند باهام ازدواج کنن من به خاطر تو خودمو انداختم تو هچل . یعنی این انصافه که من برم صبح تا غروب سگ دو بزنم و این جور حرفارو بشنوم . باشنیدن این حرفا می زد زیر گریه و می گفت تو دیگه دوستم نداری واز این فیلمهای زنونه واسم بازی می کرد که من از گفته خودم پشیمون می شدم . سرتونو درد نمیارم فرشته خانوم . خلاصه اش می کنم . چند وقت بعد دیدم وضعش روبراه شده وواسه خودش کلی طلا خریده . ازش می پرسیدم از کجا اومده بهم می گفت باباش وام گرفته داده بهش . ظاهرا این طور بود چون از باباش که موضوع رو پرسیدم مسئله رو تایید کردکه بعدا متوجه شدم پدر و دختر با هم همدست شده بودند تا یه جوری اصل قضیه رو نفهمم . ما اون ور میدون امام حسین به طرف شوش یه خونه کلنگی قدیمی رو اجاره کرده بودیم و یه بعد از ظهر که کاری داشتم اومدم خونه موقع بیرون اومدن دیدم یکی دم در ما داره چرت می زنه . اون طرفا معتاد زیاد بود ولی نه این که یکی به این صورت بخواد تلپ بشه . ترسیدم که نکنه بخوادبیاد خونه طشت مسی یا همین چند تا قالی کهنه ای رو که داریم بلند کنه . البته این آدمی که من دم در دیده بودم خودشم نمی تونست بلند کنه ولی اعتیاد پدر آدمو در میاره . به خاطر مواد گاهی وقتا این معتادین یه قدرتی پیدا می کنن که می تونن در دوی صد متر هم شرکت کنن . به من نگاهی کرد و گفت ببشخید آقا شوما اینژا ژندگی می کونین ؟/؟یهخانومی بود به اشغر آقا ژنس می داد امروژهیشی تحویل نداد شوما ژاشین ؟/؟(ببخشید آقا شما اینجا زندگی می کنین ؟/؟یه خانومی بود به اصغر آقا جنس می داد امروز هیچی تحویل نداد شما جاشین ؟/؟) خدای من این چی داره میگه ؟/؟جنس چیه ؟/؟خانوم کیه ؟/؟دستشو گرفته از اونجا دورش کردم و بهش گفتم داداش ایشتباهی اومدی برو خدا روژیتو ژای دیگه حواله کنه .یعنی یه خورده هم داشتم مسخره اش می کردم.احمق عوضی خونه منو با معدن قاچاق و مواد مخدر اشتباهی گرفته بود .پدر بی پولی بسوزه که مجبور شدیم بیاییم این ورا زندگی کنیم . حتما راضیه بازم رفته خونه دوستاش که با این طلاها پز بده . واسه دوروز از شرکت مرخصی گرفته گفتم بهتره یه سرو گوشی آب بدم نکنه این راضیه خانوم ما افتاده باشه توکار قاچاق . روز اول مرخصی ماشینو تو دو تا کوچه اون ور تر پارک کرده خودم یه گوشه قایم شدم . خوشبختانه دیوار یکی از خونه ها کمی جلوتر از پهنای استاندارد و بقیه کوچه بود و من به خوبی می تونستم قایم شم .نیمساعتی گذشت و دیدم یه مرد سبیل کلفت که کلاه لاتی به سرداره در خونه مو نو می زنه . اول نشناختمش بعدا که دقت کردم دیدم اصغر آقا بقال , صاحب سوپری سر کوچه امونه . حتما این عیال مربوطه بازم نسیه خرید کرده اینم اومده دنبال طلبش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
راز نگاه 56
ولی چرا شاگردشو نفرستاده ؟/؟حاضر شده مغازه اشو به امون خدا ول کنه . خواستم برم طرفش و در مورد بدهی زنم صحبت کرده و اونو از اون محوطه دورش کنم که دیدم در باز شد و رفت داخل ودر خونه رو هم پشت سرش بست . خیلی ناراحت شده بودم . این مرتیکه الدنگ چه لزومی داره واردخونه بشه . باشه دو دقیقه دیگه که اومد بیرون باهاش حرف می زنم و تذکر میدم . پنج دقیقه ده دقیقه یک ربع صبر کردم دیدم خبری نشد ودلم طاقت نیاورد و کلید زدم و رفتم داخل .اون چیزی رو که نباس می دیدم دیدم . معذرت می خوام دارم این چیزا رو واست تعریف می کنم . هر دو تا لخت توی بغل هم داشتن کثافتکاری می کردند . زانو هام سست شده همونجا افتادم . اصغر آقا فرار کرد . بین من و راضیه حرفای زیادی رد و بدل شد که شرمم میاد بگم . فقط همین که اون راضی نمی شد که مهرشو ببخشه و در بره . خیلی پررو شده بود . کسی هم که شاهد هر زگیش نبود تا بتونم حقانیت خودمو بهش ثابت کنم موضوع رو با پدرش که بعدا فهمیدم اون و دخترش و اصغر آقا درقاچاق شراکت دارن در میون گذاشته و فکر کنم پدره دخترشو راضی کرده که مصلحت اینه که مهرتو ببخشی جدا شی وگرنه این کوروش برات شر میشه و همه میریم پشت میله های زندون . از راضیه جدا شدم . دیگه نه نیازی داشتم که برم شرکت و نه حال و حوصله کار کردن داشتم . من حالا درست سی سالمه و خواهرم فاطمه دوسالی ازم کوچیکتره . شوهر اونم معتاد در اومد و کارش به جایی رسیده بود که حاضر شده بود مرد غریبه رو بیاره خونه و زنشو بذاره در اختیارش تا پول موادشو جور کنه ولی خواهرم پاک و با ایمونه نه مثل راضیه . ازش جداشد و با دخترش که حالا 9 سالشه بر گشت خونه پدری و اونجا زندگی می کنه . این دومین حادثه ای بود که دوسال پیش واسم اتفاق افتاد و سومیش هم این بود که پدرم به خاطر غصه هایی که واسه دو تا بچه اش می خورد دق کرد و مرد . من موندم و مادر و خواهر و دختر خواهرم عاطفه . دوباره یه خونواده شدیم . ولی دیگه پدر در میان ما نیست . دیگه به هیچ زنی اعتماد نمی کنم . تا آخر عمرمم ازدواج نمی کنم . هستم و از سه تا زنی که چشمشون به منه نگه داری می کنم . آدم تو این دوره زمونهبه هیشکی حتی به تخم چشاش نمی تونه اعتماد کنه . زندگی کثیفی شده . پر از نامردی خیانت . دلسوزی دیگه مرده . همه چی شده پول پول وهوس . عاطفه دیگه ارزشی نداره ولی من یه عاطفه پر ارزش دارم دنیایی از عاطفه هست دوستش دارم واسش می میرم . اونو با دنیا هم عوضش نمی کنم . اونم دوستم داره . 9 سالشه . من همه چیزشم . من بدون اون می میرم . چشاش پر اشک شده بود . صورتش خیس خیس بود -منو ببخشید فرشته خانوم سرتونو درد آوردم -خیلی رسمی صحبت می کنی ها ناسلامتی دو تا همکاریم . دو تا دوست که از اسرار هم با خبریم . البته من هنوز در مورد خودم چیزی نگفتم . خیلی خلاصه بگم که منم از شوهرم جدا شدم . اونم مثل دامادت آدم گند و معتادی بود . باور کن تقصیر من نبود -میدونم از بر خورد شما .... حرفشو قطع کردم -نگو شما بگو تو -باشه سعی می کنم صمیمی تر بر خورد کنم -ببینم حالا آروم شدی ؟/؟-آره حسمی کنم سبک شدم -اگه کمکی ازدستم بر میاد بگو -ممنونم همین قدر که درکم می کنی و همراهمی برام ارزش داره .. خدایا این کوروش چقدر عاطفیه ؟/؟هر مردی جای اون بود می تونست راحت روزی ده تا زنو تور کنه چرا اصلا به من توجهی نداره . دوست داشتم باهام عشقبازی کنه . اگه این منم کوروش ! می دونم چه طور آدمت کنم . تو فقطباید مال من باشی .اگه حتی یکی از زنای شرکت بخوان بیان طرف تو بلایی به روز گارش میارم که زن بودن خودشو فراموش کنه و وای به حالت کوروش اگه بخوای به کسی غیر من توجه داسته باشی . پوست از سرت می کنم . نمیذارم آب خوش از گلوت پایین بره . در خیالبافیهای خودم مدام این جملاتو مرور می کردم و آسمون و ریسمونو بهم می بافتم و به نتیجه نمی رسیدم . صبرم سر اومده بود . نمی تونستم هوسمو کنترل کنم . فقط دوست داشتم که کوروش منو بکنه . کیر اون بود که می تونست به من آرامش بده . آغوش اون بود که می تونست آرومم کنه . ولی اگه موفق نشم چی .باید خرش می کردم . باید به چیزایی که اون علاقه نشون می داد توجه می کردم . دلشو به دست می آوردم -خیلی دلم میخواد خونواده اتو ببینم -اگه دیرت نمیشه می برمت پیش اونا . آدمای ساده و با محبتین . خواهرم یه خورده تو خونه واسه این و اون خیاطی می کنه وعاطفه هم این مهر ماه میره کلاس چهارم . مامان بتول منم که پیر شده و استخوون درد گرفته همون قدر که می بینم کنارمنه انرژی می گیرم . وجودش برکت خونه هست یه روزی ما هم پیر میشیم . گرم صحبت بودیم و اصلا معلوم نشد کی رسیدیم . دلم نمی خواست که به این زودیها به مقصد برسیم . خیالم نبود که ماشینم یه گوشه افتاده ممکنه دیرم بشه . من فقط می خواستم کوروشو بندازم تو دام خودم ونمی دونم چرا می گفت خونه من نزدیک رسالته . بیشتر به فلکه دوم تهران پارس نزدیک بود . یه ساختمون 5 طبقه که هر طبقه اش دو واحد آپارتمان 80 متری ساخته شده بود . اونا در همون طبقه اول زندگی می کردند -بدک نیس همین یه آپارتمان نقلی رو هم نداشتیم باید می رفتیم یه گوشه چادر می زدیم . طبقه اوله . سر و صدای موتور خونه اذیتمون می کنه چاره چیه باید ساخت . درزد و وارد شد فاطمه خانم ! پاشو که مهمون داریم -داداش چرا زودتر نگفتی که اینجا رو جمع و جور کنم -بابا فرشته خانوم همکارمه غریبه که نیست .. با مادرش سلام وعلیکی کرده و ناگهان از یکی از اتاقها عاطفه مث یه فرفره به سمت دایی جونش دوید و مثل فشفشه تو بغلش پرید -چقدر دیر کردی دلم واست تنگ شده بود ؟/؟دایی جون این خانومه کیه ؟/؟زن گرفتی ؟/؟مارو فراموش می کنی ؟/؟-عزیزم خوشگلم این خانوم مهربون فرشته خانوم همکار ماست . اومده تو رو ببینه تو گل نازمو .. راستش از این حرف عاطفه که گفت دایی زن گرفتی خوشحال شده بودم . شاید یه تلنگری برای این کوروش یخ زده باشه که گرمش کنه . عاطفه دختر شیرین زبونی بود . ناز و خوشگل . چشایی سیاه موهایی مشکی . صورتی گرد و سفید . خدای من خیلی ناز و مامانی بود . چی می شد منم یه دختر مث اون داشتم ؟/؟برای چند لحظه من و عاطفه کوچولو تنها شدیم . اون منو یه گوشه ای کشید و گفت می خوام یه چیزی بهت بگم فقط به دایی جون کوروش من چیزی نگو اگه یه موقع باهاش عروسی کردی باید بیای همین جا پیش ما. همین طور که داشت حرف می زد یهو دیدم رنگش مثل گچ سفید شد وانگار خون دیگه توی صورتش نبود حالش داشت بهم می خورد و بالا می آورد . ترس برم داشته بود خدای من عجب پاقدم نحسی داشتم -آقا کوروش بیایین بیایین عاطی جون حالش بد شده . همه سراسیمه به سوی دخترک دویدند. فاطم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 6 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

راز نگاه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA