ارسالها: 7673
#61
Posted: 6 Jul 2012 03:51
راز نگاه 57
زری هم به استخدام فروشگاه ما در اومده بود و جریان مخفی کاری خودمو واسش تو ضیح دادم . اونو به طرف دیگه فروشگاه فرستادیم تا هم هوای کارکنان اون طرفو داشته باشه و هم به شخصه ازش خواستم که مواظب زنان و دختران مسیر خودش باشه که یه وقتی کوروش منوتور نکنن . اونم با جان و دل پذیرفت که واسم جاسوسی کنه . هر روز بیشتر از روز قبل دیوونه اش می شدم . علاقه من بیشتر از روی هوس بود از این که می دیدم مردای دیگه آرزوشونه که یک لحظه بامن باشند و اواین جوری حرومم می کنه لجم می گرفت ولی کاری از دستم ساخته نبود مجبور بودم به سازش برقصم . به هر کی رسیده بودم یعنی از این دور و بری ها که منو کرده بودند همین طور عنوان می کردم که پزشک زنان منو از آمیزش ممنوع کرده و حداقل تا یک ماه نباید با کسی طرف شم وگرنه بد جوری طرف مقابل رو ویروسی و مریض می کنم . همچین ترسونده بودمشون که فکر می کردن اگه متو بگان بیماری ایدز می گیرن . راحت شده بودم ولی راستشو به زری گفتم . گفتم که تمنای کوروش منو از هر خواسته دیگری بیزار کرده . تا زمانی که نتونم مال اون باشم حس می کنم به درد هیچی نمی خورم و نمی تونم مال کس دیگه ای باشم . نمی تونم با کمال آرامش و لذت در بغل یکی دیگه بخوابم . و اما من و کوروش روز ها خیلی با هم گرم می گرفتیم . این ور و اون ور با هم می رفتیم . فقط یه خورده گرمتر و ملایمتر شده بود . هرکس دیگه ای جای اون بود تا حالا صد دفعه حامله ام کرده بود . از این همه پاکی اوخسته شده بودم . دوست داشتم جنسش خرده شیشه می داشت و منو خرد می کرد . ولی اگه می خواست با زنای دیگه باشه پدرشو در می آوردم . همش فکر خدمت به دیگران بود . با این حقوقی که می گرفت دوست داشت به بیچاره ها و مستمندان هم کمک کنه . هر کی تو خیابون دستشو دراز می کرد و می گفت من گدام بهش پول می داد . هر چی بهش می گفتم ول کن بابا اینا از من و تو پول دار ترن الکی اومدن گدایی . می گفت چیکار داری . نفس عمل شرطه و تو حالا فکر کن راست میگن . ما که نباید به دید یک دروغگو به اونا نگاه کنیم و پشت سرشون حرف بزنیم تا گناهمون زیاد شه .-ببین اگه مفلس شدی نگی چرا مفلس شدما ؟/؟-نترس فرشته اونقدر دارم که وقتی رفتیم یه چیزی بخوریم حسابتو بکنم . خیلی با هم خوش بودیم . این از دید داداشام هم پنهون نموند ولی چون می دونستن من آدم راستگویی هستم و معاف از سکس هم هستم به صرف این که همکار منه و مثلا دارم آزمایشش می کنم تا ببینم صداقت داره یا نه کاری به کارم نداشتن . یکی از روزا که ماشین کوروش خراب بود برای روز جمعه ازم خواهش کرد که با ماشین من چند ساعتی رو دنبال کار خیر بره . نفهمیدم میخواد چیکار کنه ولی ازم خواسته بود که اگه دوست داشته باشم میتونم همراهیش کنم . منم از خدا خواسته قبول کردم . خودم رانندگی رو به عهده گرفتم . روز به روز خوش تیپ تر می شد. هنوز هم ساده می پوشید . اگه می خواست یه لباس شیک بپوشه چی می شد ؟/؟! جریان از این قرار بود که مادر و خواهرش یک دیگ بزرگ آش نذری پخته بودند و قراربود جناب کوروش خان خیر خواه این آشارو تقسیم کنه و منم شریک ثواب اونا شدم . وای که این عاطفه چقدر دوستم داشت و هر وقت منو می دید خودشو مینداخت تو بغلم و اون حرفی رو که در اولین دیدارش به من زده بود تکرار می کرد . اون روز هم یاد آوری کرد که اگه یه موقع عروس داییش شدم باید پیش اونا زندگی کنم . بعضی وقتا که مادرش این حرفو می شنید می گفت بده دختر این قدر بی تربیت نشو و کوروش هم اگه اونجا بود سرشو مینداخت پایین و طبق معمول سکوت میکرد . در هر حال آشهای دیگو تقسیم کردیم رفتیم خونه اشون و ناهارو همونجا خوردیم . دوست داشتم که بعد از ظهرو با این مرد بی احساس برم و یه جایی دور بزنم ولی معلوم نبود یه دیگ دیگه آش که یه خورده کوچیک تر بود از کجا سر در آورده که اونم باید می بردیم . نزدیک بود گریه ام بگیره . روز تعطیل من خراب شده بود . یه هفته سر کار بودن و این هم این جوری باید تلفش می کردم . خدایا این چه مصیبتی بود که ما رو دچارش کردی ؟//؟با این شرایط حداقل یه جمعه رو که می تونستیم کوس و کون خودمونو حراج بذاریم . جمعه ما هم خراب شد . مادرش حس کرد که من ناراحت شدم فوری لبخند مصنوعی زده و گفتم اگه تا فردا هم از این کارای خیر باشه انجامش میدم-دخترم خدا خیرت بده می دونی چقدر ثواب داره ؟/؟این دیگو با هم بردیم به یه ساختمونی که اول نمی دونستم چیه از در پشتی رفته بودیم . بعدا وقتی که فهمیدم کودکان و نوزادان بی سر پرست و معلول درش نگهداری میشن کلی متاثر شدم و اشک تو چشام جمع شد .-نمی دونی فرشته گاهی وقتا که یه پول بیشتری دستم میاد براشون گوسفند می کشم و میارم . سعی می کنم تا اونجایی که از دستم بر میاد بهشون خدمت کنم -کی تو ؟/؟تو که خودت هزار جور بد بختی داری چه طور می تونی از این کارا بکنی -این حرفو نزن . من و تو سلامتی خودمونو داریم . یه خونواده ای داریم که عاشقشون باشیم و اونا هم عاشقمون باشن ولی اینا هیشکی رو جز خدا ندارن.. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#62
Posted: 6 Jul 2012 03:52
راز نگاه 58
اگه هم پدر و مادری داشته باشن اونا رو به امون خدا ول کردن . دوتا قدم خیر بگیریم از گرسنگی نمی میریم شاید خدا هم به ما نظری بندازه و خیلی از مشکلات ما رو حل کنه . من که به توقع حاجت گرفتن این کارا رو نمی کنم . اگه خدای نخواسته تو جای اونا بودی چی دوست داشتی ؟/؟دوست نداشتی که یکی دیگه دوستت داشته باشه ؟/؟کمکت کنه ؟/؟بهت اهمیت بده ؟/؟یک لحظه زد به کله ام و گفتم اگه من معلول بودم منو دوست داشتی ؟/؟چی گفتی ؟/؟منظورتو نفهمیدم .-هیچی کوروش همون بهتر که نفهمیدی . در این مدتی که با اون بودم چندبار اونم خیلی شانسکی تونسته بودم به چشاش خیره شم . هیچ خبری نبود نه عشقی نه احساسی و نه هوسی . البته احساس همکار و یک دوست خوب بودن را در وجودش می دیدم . صداقت کاری و پاکی و نجابت . من تشنه هوس بوده و برای یک بار هم که شده می خواستم خودمو تسلیمش کنم . اما بدون این که احساس و خواسته منو درک کنه مرو از خودش می روند و من جرات اینو نداشتم که بهش بگم هوس هماغوشی با اونو دارم . هنوز کار کنان جدید رسمی نشده بودند.-ببین فرشته (جونشو به خاطر این حذف کرده بود که نمی خواست زیاد باهام جیک نشون بده و خانمشو هم به این دلیل نمی گفت که من ازش خواسته بودم )اگه ما رسمی شیم اونوقت میشه پس از مدتی یه وام سنگینی بگیریم ؟/؟-فکر کردی اینجا بانکه ؟/؟راستی یادم رفت بهت بگم شاید خبر داشته باشی همکارا با هم یه صندوق تشکیل دادن هر ماهه قراره یه پولی بذارن و برای امور ضروری وام بگیرن . الان همه چی قاطی شده یه سری رفتند و پولشونو بردن . یه سری کارمند جدید اومده . خود شرکت هم شاید بعدا یه کاری بکنه ولی ما کارمندا باید هوای هموداشته باشیم و به داد هم برسیم -یعنی اون وقت هرکی نوبتش نباشه ولی کارش یا مشکلش خیلی ضروری باشه می تونه بدون نوبت وام بگیره ؟/؟-چرا که نه خودم کمکت می کنم -چه طوری ؟/؟نکنه با صاحب فروشگاه فامیلی ؟/؟-نه بابا من اگه فامیلش بودم اینجا نمی نشستم که . چند روزی بود که حتی نمی تونستم تو چشاش نگاه کنم . یه جورایی فهمیده بودم که مادر و خواهرش و و خواهر زاده اش خیلی ازم خوششون اومده و دوست دارن که همسر بعدی کوروش باشم . راستش اصلا به این چیزا فکر نمی کردم . من فقط سکس می خواستم کوسم که به خارش افتاده بود . این مسائلو عاطفه سوتی داده بود که همه دوس دارن من زن کوروش بشم . چون به نظر اونا خیلی مهربون و خوشگل و بی شیله پیله بودم خیلی هم به مناحترام میذاشتن . یه بار عاطفه در حالی که با دستای کوچک دخترانه اش تن و لباسمو می تکوند گفت خاله جون تو که خاکی نیستی پس چرا مامان همش میگه تو خاکی هستی ؟/؟بغلش کردم و بوسیدمش . کاش آدم همش بچه باشه ولی یواش یواش وقتش رسیده بود که بالغ بشه . من دیگه تصمیم خودمو گرفته بودم یا زنگی زنگ یا رومی روم . کوروش که دیگه نمی تونه خواجه باشه باید هر طوری شده خودمو بهش بچسبونم . یا پیشم می خوابه یا ردم می کنه که در حالت دوم می دونم چیکارش کنم . کوروش در دل همه جا کرده بود و از زن و مرد همه دوستش داشتند . من و اون مسئولیت ثبت و کنترل ورود و خروج کالا به انبار های شرکت یا فروشگاه بودیم و علاوه بر آن کل کامپیوتر های فروشگاه و بر نامه ریزی هاش در اختیار او بود . هر وقت به مشکلی بر می خوردیم سه سوته حلش می کرد . دیگه مثل سابق نمی تونست کنارم بشینه و از این بابت حسادت زیادی می کردم . چند روز دیگه هم دندون رو جیگر گذاشتم تا این که دوباره به جمعه رسیده و اونو با ترفند خاص به خونه ام دعوتش کردم . می خواستم واسه ناهار داشته باشمش و بعد هم هر بلایی که دلم میخواد سرش بیارم . اون روز خیلی دلهره داشتم . خیلی بیشتر ازروزی که می خواستم از دواج کنم . بیشتر از روزی که داشتم طلاق می گرفتم حتی بیشتر از لحظاتی که می خواستم تسلیم پدرم بشم . وقتی که درو به روی کوروش عزیزم باز کردم و اونو با یه جعبه شیرینی دیدم کلی تعجب کردم اولین باری نبود که پاشو به خونه ام میذاشت ولی اولین دفعه ای بود که می خواست چند ساعتی بمونه . دستمو به طرفش دراز کردم و اونم دستمو فشرد . حداقل در این زمینه دیگه عقب افتاده نبود . چون چند سالیه که زن و مردای کلاس بالا به خصوص اگه فامیل باشن وقتی همدیگه رو ببینن به هم دست میدن و محرم و نامحرم دیگه نداریم . براشیه قورمه سبزی و قیمه خوشمزه درست کرده بودم . خودم زیاد نخوردم . نمی خواستم شکمم سنگین شه و اگه مشغول کاری شدم حالم بهم بخوره . پس از ناهار از هر دری حرف زدیم . مثلا قرار بود که بعد از ظهر با هم بریم یه دوری بزنیم . خیلی به خودم رسیده بودم . استرس داشت دیوونه ام می کرد . حتی یادم رفته بود که می تونم فکرشو بخونم . برای اولین بار با دامنی کهکمی از زانوم بالاتر بود و بدون جوراب در کنارش بودم . با بلوزی که نیمی از سینه هامو نشون می داد و موهایی بدون روسری با عطر هوس انگیزی که حتی هوس منو هم زیاد کرده بود ولی این خواجه اصلا توجهی به من نداشت . دوست داشتم بیاد روی تخت و کنار من بخوابه . چیزی بهش نگفتم ولی خودش پیشدستی کرده بود و گفت که روی زمین و توی هال می خوابه . چند دقیقه دیگه هم گذشت . من روی تخت تلپ بودم در حالی که جز یک شورت و سوتین چیز دیگه ای تنم نبود . سرمو گذاشته بودم وسط زانو هام و به اصطلاح زانوی غم در بغل گرفته بودم . به خودم نهیب زده و گفتم دختر تو که این قدر ترسو نبودی بهتره قبل از این که صدای خرناسش مث پیر مردا بره هوا صداش کنی -کوروش یه دقیقه بیا کارت دارم روی تخت دراز کشیده و منتظرش شدم . وقتی که وارد شد و منو نیمه لخت روی تخت دید سرشو اونور کرد -کوروش ادای مردای عصر حجری رو در نیار این قدر امل نباش از چی می ترسی من دوستت دارم عاشقتم بیا می دونم تو هم دلت میخواد بیا اینجا کنار خودم بخواب . می دونم تو هم دوستم داری (واسه خودم کلاس میذاشتم )نترس این اولین تجربه ما نیست ما که دیگه بچه نیستیم -متاسفم فرشته . فکر می کردم که تو یکی درکم می کنی . فکر می کردم که اگه یه روزی بتونم عاشق زنی بشم و یکی رو دوس داشته باشم یه آدمی مث تو می تونه باشه . افسوس تو هم مثل بقیه ای . ممنونم واسه ناهارت ممنون . اینو گفت و رفت در بره که من به طرفش دویده و با آنچنان نیرویی بهش فشار آوردم که صورتش روبروی من قرار گرفت . این بار خیلی راحت تونستم حرفای دلشو از تو چشاش بخونم با این که نیمه لخت بودم ولی می تونستم اون تراژدی و اون درامی رو که برام نوشته بود تو نگاش بخونم حتی اگه این قدرت خارق العاده رو هم نداشتم می تونستم بفهمم که با نگاش داره به من چی میگه . داشت می گفت تو یک هرزه ای . یک آشغال کثیف . فاحشه ای هستی که به دنبال شکار مردایی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#63
Posted: 6 Jul 2012 03:53
راز نگاه 59
غروب جمعه بود و دلم خیلی گرفته . نمبی دونستم چیکار کنم و کجا برم . از خودم از گدایی هوس بدم اومده بود . دوست داشتم زیبا ترینو واسه خودم داشته باشم و شایدم بهترینو . احساس حقارت می کردم . فقط دوست داشتم زنده بمونم و انتقام خودمو بگیرم . باید زهر خودمو خالی می کردم .باید به این عوضی نشون می دادم که با چه کسی بازی کرده . با یکی از روساش . با یه کسی که با یه اشاره می تونه عوضش کنه ولی نه به همین سادگیها . هم از تنهایی بدم میومد و هم از با دیگران بودن .هم از زندگی بدم میومد هم از مرگ . غمگین بودم .باورم نمی شد این قدر پست شده باشم . فرشاد و فر هاد بودن خونه پدری و مامان و با با رفته بودند خونه مادر یزرگ . ترجیح دادم برم خونه مامان بزرگ . اونجا وسیع بود و می تونستم تو حیاطش بگردم و کمی فکر کنم . تازه حوصله شوخیهای داداشامو نداشتم . خسته شده بودم از بس راجع به بیماری قلابی خودم و آلودگی رحم و معافیت از آمیزش واسشون تو ضیح داده بودم . باز پدر حداقل یکی رو داشت که بهش بچسبه و دایی صمد رو هم می شد راحت دست به سرش کرد . رفتم اونجا به دیدنم خوشحال شدند . غروب یه گوشه حیاط داشتم واسه خودم قدم می زدم و به بد بختیهای خودم فکر می کردم که یهو دیدم یکی مثل اجل معلق جلوم سبز شد . بابا فرزاد بود .-چته فرشته جون نبینم این قدر ناراحت باشی . از دست شوهر به درک رفته ات این قدر ناراحت نمی شدی . اوهوووومی دونم چته این بیماری نمی ذاره دختر خوشگلم خودشو لخت بندازه تو بغل بابایی . اگه بخوای من حاضرم همین جوری هم با تو بر نامه داشته باشم خیالم نیست به درک ویروسی شدم . شنیدم که این جور مواقع مردا ناقل بیماری میشن . تازه می تونم از کون تو رو بکنم ..-بابا اون طرفم خودش یه بیماری دیگه داره ولی تو این چیزا رو از کجا می دونی . شاید بعضی وقتا این طور باشه ولی این قضیه اش فرق می کنه . این به خود طرف هم آسیب می رسونه وگرنه من از خدامه که بپرم تو بغل پدر جونم و حال کنم . هنوز مزه سه چهار تا سکسی که باهات داشتم زیر زبونمه . قسمتی از سینه هامو از زیر بلوز یقه بازم در آورد و شروع کرد به میک زدن . کمتر از چند ثانیه نوکشونو سیخ کرد . هم هوس داشتم هم حوصله اشو نداشتم کمرم داشت درد می گرفت . دوست نداشتم به غیر از کوروش کسی منو بکنه ولی الان دیگه از زمین و زمان متنفر بودم . کوروشم باید میومد ناز منو می کشید آره جون خودم داشت میومد . تازه بر فرض هم اگه راضی می شدم که کوس و کونمو تقدیم بابا جونم بکنم اون دروغی که قبلا سر هم کرده بودم چی می شد . مثل یک معشوقی که معشوقه اشو می بوسه لباشو به لبام چسبوند و با این که بدم نمیومد ولی زود خودمو ازش جدا کردم به این بهونه که یکی ممکنه سر برسه که این تقریبا یه حرف الکی بود . نمی دونم چرا هوس کرده بودم یه سکس زنده ببینم که یه کیر داره میره داخل کوس و میاد بیرون . طوری که صدای جیغ و داد زنو بشنوم . بسته شدن چشایمردو از زور هوس ببینم . این در حال حاضر امکان نداشت . جز این که صحنه گاییده شدن مامان توسط بابا را در یک همچین شب پر ستاره ببینم . نمی دونم چرا یهو یی همچین فکری به سرم افتاد . شاید دچار نوعی جنون شده بودم و شایدم می خواستم غم قال گذاشته شدنم توسط کوروشو تا حدود ی از یاد ببرم . اصلا نمی خواستم بهش فکر کنم ولی نمی تونستم . همش داشتم به این فکر می کردم که فردا تو فروشگاه چه جوری باهاش روبرو شم . شایدم زیاد طرفم نمیومد ولی باید لیست جنسارو می دادم دستش وارد کنه . اگه زنا و دخترای اون طرف با هزار و یک بهونه اونو به طرف خودشون می کشیدن چی ؟/؟یعنی من عجله کردم ؟/؟-فرشته چت شدهانگار توی این دنیا نیستی . چیه مگه عاشق شدی ؟/؟-نه بابا این حرفا چیه که می زنی بابا . من و عاشق شدن ؟/؟یه بابای خوب مثل تو دارم که تامینم می کنه مگه مرض دارم خودمو اسیر مرد جماعت کنم ؟/؟پدر جون یه خواهش ازت دارم امید وارم رومو زمین نندازی -بگو عزیزم بابایی فدات شه -می تونم امشب وقتی که داری مامانو می کنی یه گوشه ای قایم شم و ببینمت ؟/؟-دختر شاید من اصلا نمی خواستم بکنمش . آخه دیشب گاییدمش -خب چه اشکالی داره امشبم بکنش ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#64
Posted: 6 Jul 2012 03:54
راز نگاه 60
-آخه زیاد باهاش حال نمی کنم . وقتی کوس و کون فرشته جونم منو سر حال میاره دیگه این طرفوزیاد نمی کشم .-تو به من قول دادی .-میدونم دیگه نگفتم که هر روز و هرشب .حالا اگه تو بودیو باشی وضع فرق می کنه . این کیر منم باید شق شه دیگه .-میشه بابا جونم . حالا اگه هم نشدمن خودم میرم الان داروخانه برات قرص می خرم .-اونشو دارم فقط باید یکی دو مسئله روشن شه . اول این که بدونم که نکنه یه وقتی حسودیت بشه که کیر بابارو توی کس یکی دیگه میبینی -پدر جونم من که با مامانی این حرفا رو ندارم . تازه خودم بهت گفتم که بیشتر به مامان برس .-درسته گفتن یه حرفیه و دیدن یه چیز دیگه -بابا من اگه خوشم نمیومد که دیگه پیشنهاد نمی دادم . مگر این که تو سختت باشه که اون مسئله ای دیگه هست .-نه من سختم نیست می مونه که من کجا با مامانت عشقبازی کنم که تو بتونی راحت ما رو ببینی . اینجا همه اتاقهاش به سبک قدیم و یکسره ساخته شده جای قایم شدن نداره -چراپدر یکی دو تا اتاق هست که استثنا داره . یه اتاقی که یه صندوق خونه داره که قدیما جای انباری اتاق هرچی آت و آشغال بود می ریختن داخلش و با یه در چوبی که نصفه بالاش از شیشه های رتگی استفاده شده از قسمت اصلی اتاق جدا میشه و خیلی مناسبه -بوی نم و رطوبت آدمو خفه می کنه -حالا تا شب در و پنجره رو باز می ذاریم و اونجا رو معطر می کنیم تو هم هر جوری شده یه بهونه بیار مامانو قانع کن که امشبو اینجا با هاش حال کنی -اونش با من مادرت واسه کیر من هر کاری می کنه . اگه بهش بگم بریمداخل طویله حال کنیم باهام میاد . فقط یادت باشه در و از داخل ببندی و سر و صدا هم نکنی . اتفاقا اون اتاقی رو که کاندید کرده بودم یکی از شیشه های مربع شکل کوچولوش شکسته بود و راحت می شد تمام جزئیات سکسو دید وهیجان خاصی بهم دست داده بود . شاید برای ساعاتی می تونستم غم کوروشو فراموش کنم . چون اگه می خواستم به حال خودم باشم و مثل مادر مرده ها یه گوشه کز کنم تا صبح برام مثل چند سال طول می کشید . اوضاع همونجوری شد کهمن می خواستم . یعنی بابام شریک دیوونگیهای من شد و هر چیزی رو که برای یک سکس معمولی لازم بود داخل این اتاق قدیمی جا داد . من داخل صندوقخونه که امروزه بهش میگن پستو پنهون شده و با چشم چرونی خودم اوضاع را زیر نظر داشتم .-چی شده فرزاد واقعا سور پرایزم کردی . تو هیچوقت عادت نداشتی دو شب پشت سر هم منو بکنی . آفتاب از کدوم طرف در اومده .-زن به این خوشگلی و هوس انگیزی دارم واسه چی کیرمو واسش بلند نکنم . هرروز بیشتر از دیروز می فهمم که چقدر دوستت دارم و خاطرتو می خوام . خیلی خوشگل و هوس انگیز کردی.-به خاطر توست عزیزم . به خاطر اینه که وقتی کیرت اینارو می بینه شق کنه و راحت بره توی کوسم .-نگو فروغ که آتیشم می زنی .-دوستت دارم فرزاد . تو هم فقط منو دوست داشته باش . حالا دیگه می دونم که فقط منو میخوای . اینو از چشات می فهمم . اینو کیر شق شده ات به من میگه . کارایی که این روزا برام انجام میدی اینو به من ثابت می کنه . فقط میخوام کیرتو یه جوری محکم فرو کنی توی کوسم که از دهنم در آد . امروز هر جوری دوست داری کونمو بکن . اگهدوست داری خشک خشک بکنش . بذار از سوراخ کونم خون بیاد عزیزم . دوست دارم حال بکنی . ازم راضی باشی .. مامان خیلی خوشگل کرده ناز شده بود . موهای سرشم چتری زده بود و مثل دختر بچه ها شده بود . پیشونی کوتاه بهش میومد .-خوب شد فروغ که امشب دایی صمدو گذاشتیم مواظب مادرت باشه -مطمئنی هردوشون خوابن ؟/؟-آره تازه به دایی ات گفتم که امشب می خوایم تو این اتاق بخوابیم -راستی فرشته کجاست ؟/؟-هیچی رفته حیاط قدم بزنه -نکنه یهو بیاد تو این اتاق -عزیزم درو قفل کردم .. خدایا اگه مامان بعد از سکس بخواد همین جا بمونه من چه جوری در برم . عجب غلطی کردم . حالا ولش نقدو بچسبم که صفاش بیشتره . می دونستم که بابا داره به خاطر من به مامان حال میده . اگه دست خودش بود هفته یک بار هم نمی گاییدش . بابا با نوازش موهای سر مامان و بوسیدن لباش شروع کرد . هنوز هیچی نشده مامان به طور اتوماتروی تشک ولو شد و دو تا دستاشو به طرف بابا دراز کرد و ازش خواست که زودتر بیاد تو بغلش. اول مامانو لخت کرد و بعد هم خودش لخت شد . یه ضبط صوت سیار عهد بوق هم با خودشون آورده بودند به این اتاق قدیمی که حسابی با این محیط ست بود ولی یک آهنگ ملایم کره ای با صدای کم در حال پخش شدن بود و هوسشان را زیاد تر می کرد ومرا هم به یاد کوروش می انداخت تا این که دوباره فکرمو متمرکز صحنه های سکس کلاسیک پدر و مادرم کردم . بابا فرزاد از لب و دهن و زیر گلوی مامان به سینه های بر جسته اش رسید و مدتی طولانیبه میک زدن پرداخت ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#65
Posted: 6 Jul 2012 03:55
راز نگاه 61
-بخورششششش همششششش مال توووووعزیزم گازششششش بزززززن میککککش بزن . هر چی هست و نیست مال تو ست فرزاد . فشارششش بگیر . آب لمبوش کن . مال توهه . دربست در اختیارته . زود باش همه جامو هیجانی کن . چند لحظه بعد پدر سرشو گذاشت لای پای مادر..-حالا دیگه نوبتی هم باشه نوبت کوسسسسته که باهاشششش حال کنم -اوووووففففف نگگگگگو فرزاد جونم آتیششششم نزن بذار اول با کییییرررررت حال کنم بعدا .. خیلی هوسسسسس دارم پارررره ام کن . جرررررم بده چقدر خوب و با هوسسسس کوسسسسسمو می خوری . مامان خوشگله ام که دیگه در جه حشرش بالا زده بود یه تکونی به خودش داد که دهن بابا از روی کوسش کنده شد . مثل وحشی های کیر ندیده با دستاش به کیر بابا حمله کرد . دو دستی کیر رو چسبید و گذاشت دهنش -جوووون چقدر خوشمزه هسسسسس چه حالی میده . خیلی کت وکلفته .... از فاصله چند متری می دیدم که بابا داره خیلی حال می کنه . اون عاشق این بود که یکی کیرشو ساک بزنه . من این کارو واسش خیلی خوب انجام می دادم . حالا مامان داشت این کارو انجام می داد . بابا داشت خیلی کیف می کرد . مدام پنجه هاشو به کف دستش فشار می داد و مشت می کرد تا این جوری یه خورده از شدت هوسش کم کنه یا فکرشو ببره جای دیگه و جلوی ریزش آبشوبگیره -فرزاد جونم این قدر خودتو اذیت نکن . فروغ تحمل زجر تو رو نداره همین جوری که چهار پنج سانت بالای کیر بابایی رو میک می زد با دو تا کف دستش که دور کیر بابا حلقه زده بود از تهآلت تا اول قسمتی رو که تو دهنش بود به حالت جلق زدن مالش می داد . مامان سرعتشو زیاد کرده بود و بابا چشاشو بسته بود -آهههههه آههههه فروغغغغغغ داررررره میاد . پدر پس از چند آه کشیدن بلند و کوتاه ساکت شد و مادر همچنان به حرکتش ادامه می داد تا این که دیدم آب سفید و شیری رنگ بابا از لب و چونه مامان داره می ریزه که فروغ جون با دستاش جلوی حروم شدن این چند قطره رو هم گرفت و فرو برد تو دهنش . -فرزاد حالا دیگه من کیرتو میخوام . کوسسسسسم بیقراره منتظره . آتیش گرفته صدات می زنه . زود باش عزیزم . من میخوام کیرتو میخوام . ببین هنوز کلفته . جوووون دوای دردمو به من بده . زندگی منو همه چیز منو به من بده -فروغ !یعنی من زندگی تو نیستم تو منو به خاطر کیرم میخوای ؟/؟-عزیزم تو همه چیز منی . منهمه جاتو میخوام . من فرزاد مهربونو دوست دارم . عشق من اگه عاشق کیرتم واسه اینه که عاشق توام . واسه اینه که فرزاد پاک ومهربونمو دوست دارم . زود باش نازززززنکن کیییییررررتو بده . محکم بززززن . روووونه بیمارستانم کن . دوستتتتتت دارم . عاشقتمممم -ببین کییییررررمنم از عشقکوسسسسس تو تب کرده -پس معطل چی هستی //؟بیا کییییییررررو بگگگگگگیرشششش . بابا فرزاد خودشو انداخت روی مامان فروغ که طاقباز روی تشک افتاده بود و برای گاییده شدن ثانیه شماری می کرد . پدر کیرشو یک دفعه طوری توی کوس مامان فرو کرد که از تشک پرتش کرد بیرون -آخ فرزاد این همون کیریه که من می خواستم . تازه داریم می رسیم به جاهای حساس -فروغ از من گله نداشته باشی ها خودت گفتی که کوسسسستو جر ششش بدم -آرررررره آررررره من گفتم خودم گفتم بازم میگم . کوسسسسسمو جرررربده بعدش کونننننمو پاررررره کن .بعدش با کیییییر با حالت دهن منو جررررربده . مال توام . در اختیار توام با کیییییرررررت شلاقم بزن. کبودم کن گاززززم بگیر -نگو فروغ من دلشششو ندارم . تو می دونی که چقدر عاشقتم . بابا روی مامان خوابیده بود و شکم و پاهاشون به هم چسبیده روی هم قرار داشت . حیف که من نه می تونستم کیر بابا رو ببینم نه کوس مامانو . منتظر بودم تا پوزیشن عوض شه و جاهای حساس و کردنی قشنگ معلوم شن . هر چند حرفایی که رد و بدل می کردند منو بیش از اندازه حشری کرده بود و با موز و خیاری که بر حسب احتیاط واجب با خودم آورده بودم داشتم تر تیب خودمو می دادم و مدام به خودم سر کوفت می زدم که حقته فرشته بد بخت حقته . تویی که روزی پنج شش تا کیر می خوردی و از زیادی کیر خوردن عقت می گرفت و نزدیک بود بالا بیاری حقته که کارتبه اینجا برسه . آخه کی بهت گفته که خودتو مچل یه گدای آسمان جل بکنی ؟/؟حقته بکش که باید بیشتر عذاب بکشی . واسه یه کیر تازه که عذاب می کشم اگه عاشقش می شدم چی می شد ؟/؟.. ادامه دارد . .نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#66
Posted: 6 Jul 2012 04:01
راز نگاه 62
بابا به فکر من بود یا به فکر خودش بالاخره حالتو عوض کرد و دو تا پاهای مامانو گذاشت رو شونه هاش . خودش و اونو یه خورده کج کرد این جوری کیر و کوس رو خیلی راحت می دیدم . بابا با آخرین زورش کیرشو می فرستاد توی کوس فروغ جونش . همش از این ترس داشتم که دایی مامان و مامان بزرگم از خواب بیدار شن و از این جیغ و دادای مامان پاک آبروشون بره .به من چه. چیزی که از من کم نمیشه -آخخخخخخ فرزاد به داااااااادم برسسسسسسس جاااااااااان کییییییییررررررررر تا آخرررررررششششششش توی کوس منه توی کوسسسسسسسمه . همشششششش مال منه واسششششش می میییییرررررم . بزنششششش -فروغ به من بگو اینکوسسسسسست فقط مال کییییییه . فقط واسسسسسسه کی می سوزززززه -مال تو شوهر عزیزززززم . مگه قرار بود کوسسسسسسم مال کس دیگه ای باشه . از اولش مال تو بوده و تا آخرششششم مال توهه . هیچ کییییییررررردیگه ای رو هم ندیده و نمی بینه . کیییییرر فقط کیییییررررررتو -بگو نوک سینننننه هات واسسسسسسه کی سیخخخخ شده ؟/؟-اوووووففففف تو که خودتتتت می دونی واسه کی ؟/؟مگگگگه غیر تو هم کس دیگه ای هست ؟/؟همش دوست داشتم تو فقط با من حال کنی . کیییرررت فقط مال من باششششه . حالا دیگه دارم به آرزوم میرسسسسسسم . کیفففففف می کنم که بهت کیفففف میدم -فروغ ! -قربون فروغ گفتنت برم من... ضربه های کیر بابا به کوس مامان نه تند بود نه کند . با این حال هردوشون خیلی حال می کردند . مخصوصا مامان که می دونستم صادقانه خودشو در اختیار بابا گذاشته . حالا بابا رو حتم داشتم که یه خورده پیاز داغشو زیاد کرده .-فرزاد آبم دارم میاد جااااان اومد ادامه بددددددده ولللللم نکن . همین جوررررری به گاییدنت ادامه بده . منو ولم نکن داره میاد آهههههه .. مامان دیگه ساکت شده بود و داشت در عالم هپروت کیف دنیا رو می کرد و بابا هم برای خالی کردن آبش توی کوس مامان نیاز به اجازه نداشت . چه صحنه تماشایی و جالبی شده بود ! منم حس کردم که اینموز درشت هم کارشو کرده پس از مدتها یعنی از زمان آشنایی با کوروش برای اولین بار حس کردم که یه چیز گرم داره ازم می ریزه . سبک شده بودم . اما دلم هنوز پر اشک خون بود . یهوییدیدم مامان زاز زار زد زیر گریه -زن ! زن چت شده چرا گریه می کنی ؟/؟(من فکر می کردم که این اشک شوقه که مامان داره می ریزه )-فرزاد نمی دونی که به خاطر این دختره چقدر دلم خونه ؟/؟فرشته من مثل فرشته هاست . اول جوونی کیف دنیا رو نکرده از شوهرش جدا شده . اونم نیاز داره اونم احساس داره . اون وقتا که سر خونه و زندگیش بود هیچوقت شوهرش نمی تونست راضیش کنه وقتی که بهش گفتم زنا این جوری ارضا میشن و یه تخلیه ای هم اونا دارن داشت تعجب می کرد . حالا هم که مردی بالا سرش نیست بمیرم واسش . مامان خیلی چیزای دیگه هم گفت که صدای هق هقش نذاشت که خوب بشنوم . وای خدای من چقدر دوستم داشت و به فکر منبود ؟/؟همه مادرا بچه هاشونو دوست دارن . به پسرا خیلی علاقه دارن ولی اگه دخترشون تو بد بختی بیفته یه دلسوزی خاصی نسبت بهش احساس می کنن . حالا من براش چیکار کرده بودم . بیچاره خبر نداشت که من برای اولین با با کیر بابا بود که به اوج لذت رسیدم . با کیر شوهر جونش که حالا این قدر به اون می نازید . تف بر من که چقدر پست و بی عاطفه و خود خواهم و نمی تونم جز خودم فکر کس دیگه ای باشم . شانس آوردم که مامان زود تر آب غوره نگرفته بود وگرنه تمرکزم بهم می خورد و نمی تونستم ار گاسم شم . مامان مثل ابر بهار اشک می ریخت و بابا یه کار با حال و با مزه انجام داد که آروم شدم و اشکای مامان از یادم رفت . کیرشو گرفت تو دستش و با اون اشکای مامانو پاک کرد . هر قطره ای که روی صورت مامان حرکت می کرد با سر کیرش جلوشو می گرفت و این کارش این قدر غافلگیر کننده بود که بی اختیار مامانو هم مجبور به خندیدن کرد . فرزاد جون من فروغ خوشگله رو بوسید و ازش خواست که قمبل کنه. بابا از حالت سگی خیلی خوشش میومد . از کون کردن هم همین طور -عزیزم من الان حدود 25 سالهکه دارم باهات زندگی می کنم . می دونم چقدر کونمو با اون سوراخ وسطشو دوست داری . حرف الکی نزدم . به میمنت این تغییر روحیه ات دوست دارم کیرتو خشک خشک بفرستی توی کونم و جرم بدی من بسسسسسوزم . کمررررمو پشششششتمو شونه هامو کبود کنی -فروغ توکه می دونیمن دلشو ندارم درد کشیدن تو رو ببینم .....حالا رو نمی دونم ولی کلا با با چاخانش خوب بود.مامان که داشت سر زایمان من درد می کشید بابا رو کوس یه جنده خوابیده بود و عین خیالش نبود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#67
Posted: 6 Jul 2012 04:39
راز نگاه 63
ای امان از دست این مردا که ما زنا رو ضعیف گیر آورده وبه خاطر حال دادن به کیرشون تا می توننچاخان می کنن و جز با احساسات زنای ضعیف بازی کردن کار دیگه ای از دست اونا بر نمیاد . ما زنا اگه صددفعه دیگه هم گول بخوریم دفعه صد و یکم هم تو راهه . پدر کف دستشو به کوس خیس مادر مالید و سوراخ کونشو چرب کرد و سوراخ مامان اونقدر ها هم تنگ نبود که بخواد مانع مهمی واسه گاییده شدن و ورود کیر باشه . ولی با این حال بابا جونم باید مدارا می کرد .-آماده ای زن عزیزم ؟/؟-آره مرد محبوب و سر زنده و از نو جوون شده ام . بذارش تو کووووووون منم کییییییررررررمیخواد . دستش بزن ببین چقدر داغه .-قربون کون قمبل و قمبل کووووووننتتتتت بره فرزاد . چی درست کردی فروغ ؟/؟خاک تو سر من که قدر همچین کون و کمر باحالی رو تا حالا نمی دونستم .-فدات شم فرزاد خدا نکنه خاک بر سرت شه تو نباشی من می میرم دل می دادند وقلوه می گرفتند و من هم که گشنه ام شده بود موز فرو رفته داخل کوسمو پوست کرده و خوردم .خیار هم که قلمی بود و حال نمی داد و با دستام کوسمو می مالیدم . هر چند همون یک بار ارضا شدن واسم بس بود . من یک کیر لازم داشتم که به دادم برسه و در این شرایط هم جز کیر کوروش کیر دیگه ای هم نمی خواستم -فرزاد جونم تو اینجا رو چقدر خوشبو کردی . می شنوی ؟/؟رایحه موز به مشامت نرسیده ؟/؟انگار یکی اینجا موز خورده -عزیزم چقدر شامه ات تیزه . هر عطر و ادکلنی دم دستم رسید این اطراف پاشوندم که اذیت نشی . خواستم در این اتاق یک شب رویایی و فراموش نشدنی داشته باشیم -چقدر تو خوبی فرزاد . فکر کنم داخل این پستو رو هم خوشبو کردی -چیکار کنیم خاطر خواهیه . (وای عجب گندی زده بودم . این موز کوفت کردنم دیگه چی بود !)کون بر جسته مامان و سوراخ آماده و ملتهبش وکیر کلفت و دراز بابا که سوراخ مامانو هدفگرفته و از این فاصله می شد ورم رگها وحتی سرخی مویرگهاشو هم دید دوباره یه هیجان خاصی در من به وجود آورد که مجبور شدم علاوه بر کف دست و انگشتام از خیار هم کمک بگیرم .. بابا یه لامپ هزار گذاشته بود جای لامپ صد و هر چی مامان گفت در تاریکی سکس کردن شاعرانه تره به گوش بابا نرفت و حرف خودشو به کرسی نشوند . البته همه این کار ها به خاطر من بود که بهتر و روشن تر ببینم صحنه عملیاتو ببینم . سر میل لنگ بابا (کیر )با سر سیلندر مامان (سوراخ کون )بازی بازی کرد و رفت توش . سر که رفت داخل تنه هم راهشو پیدا کرد و بابا با بی رحمی همان طوری که مامان تعارف کرده بود یا خودش خواسته بود مامانو می گایید . وای چقدر تماشای این صحنه کیف داشت .! با این که اولین بارم نبود که یک سکس زنده و پخش مستقیمو از روبرو می دیدم ولی این یکی برام هیجان خاصی داشت . نمی دونم از درد بود یا هوس یا شایدم هردو که مادر لباشو گاز می گرفت و چشاشو می بست و بهشون فشار می آورد . پدر باکف دستش هریک از قاچای کون مادرو حسابی می نواخت -تند تر فرزاد محکمتر بزن -فروغ همه جای کونت قرمز قرمز شده -به درک تا خون نیومد قبول نیست . بذار خون کونم واسه تو بریزه . جوووووون قربون کیییییرررررت لبشه فروغ . فرزاد جون چقدر از کیرو فرستادی داخل ؟/؟-دردت اومد ؟/؟-نه عزیزم می خواستم بگم تا آخرش بفرست بره -نه دیگه اونجوری خیلی دردت میاد . تا همین جا بسه دیگه . چهار پنج سانت آخرو گذاشتم پشت جبهه بمونن به عنوان نیروهای پشتیبان .. زمان به سرعت سپری می شد ومن هم با تماشای این صحنه ها و شنیدن صحبتای شیرین و گاهی هم کوس شر گفتن های اونا سر گرم شده بودم . مامان یه بار دیگه ارضا شد -جوووووون حالا بازم آبتو میخوام . جررررررم که ندادی . آب بده بریززززززز کووووننننم آبمیخواد . زودباش یزید نشو من آب میخوام . بابا جون منم تا می تونست آبشو ریخت تو کون مامانفروغ . بعدشم مامان یه پهلو کرد و کونشو چسبوند به کیر بابا و چند دقیقه ای را به همون حالت توی بغلش خوابید . پس از این همه مدت تازه بابا یادش اومد که یه دختری هم داره . سرشو طرفپستو گرفت و با دو تا انگشتام که از شیشه شکسته بیرون آوردم بهش اشاره زدم که من میخوام برم بیرون . راستش حالا که کارشون تموم شده بود منم این داخل احساس خفگی زیادی می کردم . انگار اکسیژن به من نمی رسید . بابا مامانو به زور راضی کرد که بلند شن وبرن.-فرزاد دوست داشتم و دارم همینجا تو بغلت بخوابم کیف سکسو از تنم در نیار -عزیزم دوست دارمزیر نور ماه و ستاره یه شب رویایی و شاعرانه باهات داشته باشم . دوست دارم بریم با هم حرفایعاشقونه بزنیم . اینارو که گفت خواب از سر مامان پرید و رام و خام شد و رفتند به امان خدا . من هم پس از چند دقیقه اومدم بیرون و رفتم اتاق مامان بزرگه خوابیدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#68
Posted: 6 Jul 2012 04:39
رازنگاه 64
شب بدی رو گذروندم . هرساعتش واسم مث یه سال گذشت . فکر نکنم تونسته باشم حتی یه ساعت رو هم بخوابم . تصور آن که وقتی با کوروش روبرو شم عکس العمل ما چه خواهد بود گیجم کرده بود . بالاخره اون لحظه ای که در حال آب کردن گوشت تنم بود فرا رسید . در اولین بر خورد سلامش کردم واون خیلی سرد و بی تفاوت پاسخمو داد . قبل از این که به یک بهانه ایبه سمت دیگه فروشگاه بره گفتم فراموش نکن دیروز بین ما چی گذشته ... آدم حسابم نکرد و مث یه گاو سرشو انداخت پایین و رفت . اون طرف زری متوجه حال و روزم شد . وقتی که اومد پیشم خلاصه ای از جریانو واسش تعریف کردم . اصلا دست و دلم به کار نمی رفت . تا آخرین لحظه کاری فقط دوسه بار اومد طرف من و لیست ورود وخروج کالاها رو ثبت کرد . کاری که منم می تونستم انجام بدم . شاید با این کارش می خواست اخم خودشو بیشتر به من نشون بده . در عوض با دخترای اون طرف حسابی جیک شده گرم گرفته بود . خیلی بلند بلند می خندید . آدم فکر می کرد که کوروش خان رفته پیک نیک . شایدم می خواست حرص منو در بیاره و شایدم از اون دخترا خوششاومده بود . هر هدفی که داشت موفق شده بود . له و لورده شده بودم . یه بار که بچه ها یعنی کارمندا واسه ناهار پخش شده بودند و یه تنفسی داشتیم اونو یه گوشه ای تنها گیر آوردهو صداش کردم -هنوز باهام قهری ؟/؟-این بار نگاهشو به چشام دوخت و این جملاتو با زبون بیزبونیش واسم بیان کرد . نمی دونست که من دارم هرچی که توی دلش می گذره رو می خونم .. با نگاهش می گفت که عوضی چرا دست از سرم بر نمی داری . من اگه بخوام تو رو بکنم جنده مثل تو زیادن . چرا بیام گول تو رو بخورم که مثل اون یکی عوضی خونه خرابم کنی . فکر می کردم شاید یه موقعی برسه که بتونم دوستت داشته باشم . تازه داشت یادم می رفت که چی بهسرم اومده . فکر می کردم تو مثل اسمت یه فرشته ای . فرشته ای که می تونی فرشته نجاتم باشی . تواین دنیای کثیف که همه میخوان از پشت به آدم خنجر بزنن و اونایی که می خوان خوب باشن باید برن بمیرن فکر می کردم تو می تونی به من زندگی بدی .... دیگه تحمل خوندن راز نگاهشو نداشتم . اونم خیره و مات چشم ازم نمی گرفت تا این که این دفعه من ازش دور شدم . پس با این حساب از این قدیس چیزی به ما نمی ماسه . اون بکن ما نیست . کیرشو حروم ما نمی کنه چه غلط ها . دوست داشت چند سال کنارش می بودم و لیلی و مجنون بازی در می آوردیم . چه غلطا! آشغال عوضی . آخوند کله خرو به گاییدن دادم . تو که سهلی . تو که در مقابلش بچه ای... روابط ما به همان صورت ادامه داشت . او با دختر ها گرم می گرفت و زری هم شده بود خبر چینمن که هر روز خبر های نا خوشایندی را به گوشم می رساند . کوروش تخم نفرت و کینه را در دلم کاشته بود . اگر نمی خواست که کیرش را به غلاف کوسم بگذارد این اجازه را به او نمی دادم که با دیگری هم چنین کاری انجام دهد . من یک دیوانه کله خرابی بودم که او هنوز منو نشناخته بود. تصمیممو گرفته بودم . البته قصد کشتنشو نداشتم . می خواستم کاری کنم که اون گورشو از اینجا کم کنه .تازگیها خیلی هم محبوب شده بود . دررابطه با کار های فروشگاه هیچ مشکل نرم افزاری نبود که نتونه حلش کنه . مرتب و منظم بود . مردم دار بود . همه کارمندان چه مرد و چه زن دوستش داشتند . نمی دونم با این همه طرفدار چه طور می تونستم واسش پاپوش درست کنم . کارسختی بود ولی نشدنی نبود . عادت کرده بودم که چه طوری پست باشم وهمه چی رو واسه خودم بخوام . باید نقشه امو طوری انجام می دادم که مولای درزش نمی رفت . می خواستم کاری کنم که چند تا وسیله از وسایل ولوازم خانگی فروشگاه کم شه و بندازمش گردن کوروش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#69
Posted: 6 Jul 2012 04:39
راز نگاه 65
برای این کار تلاش و دقت زیادی لازم بود وبا توجه به این که داداشام این اواخر از تخم چشاشون همبه این کوروش بیشتر اطمینان داشتند خیلی مشکل بود که بتونم چیزی رو بندازمش گردنش . تازهاین وسیله هایی رو که می خواستم از خودم یعنی در واقع خودمون بدزدم باید یه جایی قایمش می کردم که مطمئن باشه . واسه اونش یه فکری کرده بودم وبرای این کارم هم داشتم یه بهای سنگینی هم می دادم . یه جارو بدون این که به کسی بگم اجاره کردم و طرف هم منو می شناختو سر بسته یه چیزایی که مخلوطی از راست و چاخان بود تحویلش دادم و خوبیش این بود که شناخت اون توسط زری بود و کس وکار منو نمی شناخت . مجبور شدم این نقشه شوممو با زری در میون بذارم . این از انباری که یکساله قرار داد اجاره اشو بستیم ولی بعدا به زری وعده دادم که هر وقت آبا از آسیاب افتاد یه انعامی بهش می دم تا پا پیش بذاره و قرار دادو دوستانه از طرف من لغو کنه . این از این . کلید انباری که جنب فروشگاه ما بود هم دست من و هم دست داداشا و کوروش بود ودقیقا نمی دونستم آیا کوروش این کلیدو همیشه ووقتی هم که میره خونه اش همراهش داره یا فقط وقت کاری دستشه . اوایل که بعد از ورود و خروج کالا تحویل می داد ولی بعدا دیگه مغازه محرم شد و گفتن که موقع کار پیشت باشه . تازگیها قصد داشتن یکی رو بیارنسر انبار بزرگ دم دستمون تا کار کوروش کم شه که اگه این طور می شد دیگه نقشه بی نقشه . بهترین وقت برای رد کردن کالا موقعی بود که کار گرا و پرسنل مغازه در حال ناهار خوردنبوده منم راحت بتونم جیم شم . سفارشات نقدو هم باید تحویل داده باشیم که دیگه شاهدی جلومون سبز نشه . از زری خواسته بودم که در همچه لحظاتی مخ کوروشو کار بگیره و یه جا مشغولش کنه . مثلا اگه زود غذاشو خورد کامپیوتر خودشو دست کاری کنه تا سر گرم شه . منم باید لیست کالاهایی رو که قصد سر قتشو داشتم و شماره سریال یا بدنه شونو با اونی که توکامپیوترمون داشتیم مطابقت می دادم که بعدا واسه کاری که می خواستم بکنم گندش در نیاد . من و کوروش و فر هاد و فر شاد هر کدوم واسه خودمون یه کد کار بری و پسورد داشتیم ومن رمز ورود کوروشو می دونستم . اونم از رمز من با خبر بود . آخه با هم خیلی ندار بودیم و این حرفا رونداشتیم . هر وقت تمام این کار ها به خیر و خوشی انجام شد اونوقت با یک فتنه گری زنانه و شیطانی تر تیب این آقای بادی رو می دادم تا بفهمه که یه تیکه کوس چقدر روغن داره . کمترین احساس دلسوزی نسبت به کوروش نداشتم . فقط می خواستم ازش انتقام بگیرم . اون به من و کوس من توهین کرده بود . اگه نمی خواست به من حال بده حداقل باید از این محیط دور می شد تا دیگه ریختشم نبینم . نمی دونم چرا این جوری شده بودم . یه موقع از دست آدمای بی وجدان ناله می کردم . حالا خودم شده بودم یکی از همونا . همه چیزای خوب و تمیزو واسه خودم می خواستم . دوباره فکرم رفت پیش نقشه . چند ساعت فقط روی این مسئله زوم کرده بودم که ایا آمار بعضی از کالاهای ورود داده رو از کامپیوتر حذف کنم یا خروجیشونو بزنم یا این کهاصلا ورودی ندم و کارو از همون اول یکسره کنم . نمی دونستم کدومشون می تونه طبیعی تر باشه . در هر حال فروش ما از بس بالا بود و در خواست کالای ما هم زیاد یکی از دست اندرکاران فروشگاه رو به کره دعوت کرده بودند . فر هاد رفت و فرشاد موند . گول زدن فرشاد راحت تر بود. چند تا از وسایل گرون قیمتو مثل دو تا ال سی دی و یک یخچال ساید بای ساید و سه تا ماشین لباسشویی رو کاندید کرده اونم از اجناسی که تازه رسیده بود و ورود داده نشده بود . فر هاد هم نبود و من رفتم سر انبار اجناسو تحویل گرفته و به کمک گروه گانگستر قاسم و کاظم و سلیم که با یک وانت بار گوشه ای قایم شده بودند کالاها رو داخل وانت خالی کرده دستمزد سنگینشونو هم دادم و محجوبه هم با یک ماشین دیگه پشت سرشون راه افتاده بود . به خیر گذشت . بار برارو هم که قبلش فرستاده بودم وخیالم راحت شده بود . این کالاها باید یک بار در کامپیوتر مدیریت وارد می شد و بعدشم به دست من و کوروش می رسید که ثبت می کردیم و این دو تا ثبت بعدا باید با هم بررسی می شدند . منم نکردم کم کاری و اون ورقی رو که مر بوط به کالاهای دزدی بود وچند قلم دیگه هم به کالاهای بالا اضافه کرده بودم پس از ثبت ورود در کامپیوتر در آورده و بقیه لیستو به کوروش دادم .-اگه وقتشو نداری من خودم ثبت کنم کوروش -نه خودم انجامش میدم . بدجوری سرش شلوغ بود . مثل چارلی چاپلین این طرف و اون طرف می دوید .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#70
Posted: 6 Jul 2012 04:41
راز نگاه 66
چون می دونست ثبت ورود خیلی حساسه سریع لیست کالاها رو تک تک وارد کرد وقبل از این که به جمع بندی کلی برسه و یا متوجه یه صفحه مفقودی بشه یه اشاره ای به زری زده و اونم دوباره کامپیوترشو بهونه کرد . کوروش در اثر عجله یه مهر و امضایی پای اوراق انداخت و یک آن که متوجه اشتباهش شد بهش گفتم که بره به زری برسه بقیه اش با من ... جوون از این بهترنمی شد . اگه متوجه کاغذ مفقوده می شد مجبور می شدم بعدا از کد اون لیست کالاهارو حذف کنم که این جوری غیر طبیعی تر بود . کوروش رفت و من هم اوراق را که یه نسخه اش هم دست مدیریت بود بایگانی کردم . وقتی هم که کوروش بر گشت دیگه پیگیر قضایا نشد ومنم یه دوسه روزی شروع کردم زیر آب اونو پیش فرشاد زدن . داشتم زمینه رو آماده می کردم تا بتونم کارمو انجام بدم و ضربه نهایی رو بزنم -داداش این روزا کوروش یه خورده رفتارهای عجیب و غریبیداره . این لیستای خریدو که میدم وارد کنه خیلی بی تفاوته . فکر نمی کنی این حرکت وفعالیت از یه جایی آب می خوره ؟/؟ من که از این کار هاش خیلی نگرانم -پس ما واسه چی تو رو گذاشتیم اینجا تا مراقب امور باشی . حواست باشه فروشنده قبلی کم ضربه نخورد . فرشته حواست خوب جفت باشه ما می تونستیم از همون اول بگیم که تو هم شریک مایی ولی نخواستیم این کارو بکنیم و دلیلشم تا حالا صد دفعه واست گفتیم . حالا دندون رو جیگر بذار سیستم اطلاعاتی اینجا که قوی شد تو رو هم به عنوان شریکمون معرفی می کنیم -کی ؟/؟ اون موقع که همه منو به عنوان یک جاسوس شناختن ؟/؟ -مگه ما حالا می خواهیم داد بزنیم که تو جاسوس ما بودی ؟/؟ اصلا چه لزومی داره همه از اسرار هم با خبر باشن ؟/؟ از فرشاد خواستم که یک کنترل اساسی در فروشگاه داشته باشیم و قرار شد پس از تعطیلی این کارو انجام بدیم تا وقتی که فر هاد از کره بر می گرده همه چی شسته رفته باشه . این کارو دوسه شب پشت سر هم انجام دادیم وبالاخره کلنگ اون چیزی رو که دوست داشتم بر زمین خورد . همه چیز به همون ترتیبی پیشرفت که من می خواستم . کاسه کوزه ها بر سر کوروش شکسته شد . بد بخت مات مونده بود که چگونه همونکالاهایی که لیستش مفقود شده خودشون هم مفقود شدن . سر در نمی آورد . پچ پچ کارکنان در گوشه و کنار بالا گرفته بود و هر کس به فراخور حال خود چیزی پشت سرش می گفت -من از اولش می دونستم یه نفر که نمیاد بی منظور این همه خر کاری کنه -من هم از اول شک کرده بودم . اگه می گفتم حتما اون موقع به منم شک می کردن یا اصلا توقع نداشتن پشت سرش حرف بزنم -دیدی زری عجب قیافه مظلومی داشت ؟/؟ راست میگن که از آن نترس که هیاهو دارد -خوب شد همه چی زود رو شد وگرنه همه مون از نون خوردن میفتادیم . از آن طرف هم کوروش به دفاع از خود پرداخت ووقتی که اون و فرشاد در اتاق مدیریت سرگرم صحبت بودند من هم در پستوی اتاق قایم شده به حرفاشون گوش می دادم -به خدا من روحم از این جریان خبری نداره . نمی دونم چی شده . باور کنین یه تو طئه ای تو کاره -نمی دونم چی خیال کردی که اینجا سر گردنه هستو هر غلطی که دوست داری می تونی بکنی ؟/؟ اینه جواب اون همه محبتهای من و برادرم ؟/؟ من از دو تا چشام بیشتر بهت اطمینان داشتم . من و فر هاد حاضر بودیم که اگه یه موقع دو تایی مون واسه چند روز نباشیم مغازه رو بسپریم دست تو . اصلا تو این دوره و زمونه آدم به سایه خودشم شک می کنه -آقا فرشاد من اگه می خواستم دزدی کنم دیگه نمیومدم این قدر ناشیانه کارکنم -من این چیزا حالیم نیست تو از امروز اخراجی و اگه بار های دزدیده شده رو پس ندی ازت شکایت می کنم . اول جوونی که دوست نداری بری گوشه زندان ؟/؟ حیف حیف که واسه شش هفتمیلیون پول خودتو آلوده کردی . جرو بحث ها ادامه داشت . کوروش سوییچ ماشین خودشو گذاشت رو میز فرشاد و گفت فعلا گروگان داشته باش . قول میدم بفروشمش و یه جوری پولتونو جور کنم ولی منم یه خدایی دارم . ماه پشت ابر پنهون نمی مونه . بیگناه پای دار میره ولی بالای دار نمیره .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن