ارسالها: 7673
#71
Posted: 6 Jul 2012 04:44
رازنگاه 67
اشک از چشاش سرازیر شده بود ووقتی که داشت می رفت منم از پستو خارج شده رفتنشو دیدم . سرشو انداخته بود پایین و از خجالت به کسی نگاه نمی کرد . یه نموره ای دلم واسش سوخت . احساس گناه نمی کردم ولی دوست داشتم از نظر اقتصادی و معیشتی در مضیقه بیفته . راستش عاطفه کوچولو رو خیلی دوست داشتم اون که گناهی نکرده بود تا گشنگی بکشه . بر نامه رو طوری راست و ریس کردم که فردای آن روز تمام اجناس دزدیده شده رو از انباری که کرایه کرده بودم خارج کرده و راننده وانت هم خودمونی و از دوستای محجوبه بود . ماشین با بار دو سه ساعتی دور فروشگاه می گشت تا این که فر شاد چند دقیقه ای سر گرم ناهار خوردن شد و منم جلدی رفتم انباری و جنسارو تحویل گرفتم و غائله ختم به خیر شد . وقتی جریانو به فر شاد گفتم کلی باهام دعوا افتاد که چرا اونا رو نگه نداشتی که ما از ته و توی قضیه بیشتر سر در بیاریم -آخه داداش من اینا با اون نشونه ای که از فرستنده جنس به من دادن معلوم شد که کار کار کوروش بوده حالا دیگه چه فرقی می کنه واسه چی بیشتر سر خودمونو درد بیاریم . منم دیگه خسته شدم . باید چند تا کارمند امین بگیرم و منم برم اونجایی بشینم که حقمه دیگه نمی خوام رل یه جاسوسو بازی کنم -صبر کن تا فر هاد بر گرده ببینم تصمیم اون چیه . کوروش اومد و ماشینو برد . موقع رفتن یه اخمی هم به من کرد و تفی بر زمین انداخت . دومین روزی بود که از این جریان می گذشت . تا غروب احساس آرامش می کردم . آخ دختر تو دیگه کی هستی . باید شیطونم درس می دادی . حس می کردم کوروش راشکست داده خردش کرده ام . صبح سومین روز که سرگرم کار هایم شده بودم یه لحظه چشام به جای خالیش افتاد . حس کردم هنوز هم با چشای آبی زیباش داره به من لبخند می زنه هنوز داره با همون معصومیت و مظلومیت از عاطفه میگه . سرمو بر گردوندم به طرف دیگه فروشگاه بازم فکر کردم کوروش اونجاست و با بقیه زنا گرم گرفته . خیس عرق شده بودم نمی تونستم فکرشو از سرم بیرون کنم . از فروشگاه خارج شده و رفتم دم در تا هوایی عوض کنم . محل کارم برام شده بود مث یه زندون برای چند ثانیه فکر کردم که ماشین کوروش دم در پارکه . دست و دلم به کار نمی رفت . یعنی این قدر می تونه در بیاره که خرج زندگیشو پیش ببره ؟/؟ یعنی فهمیده که کار من بوده ؟/؟ حتما فهمیده یا شک کردهکه موقع رفتن تف کرده . وقتی که تعطیل کردیم حوصله هیچکسو نداشتم . دوست داشتم شبو تنهای تنها باشم . حتی دوست نداشتم که جنه هم بیاد سراغم . یک لحظه چهره بیگناه و محجوبکوروش از خاطرم محو نمی شد . حتی موقع رفتن هم سر به زیر بود و دوست نداشت چشم چرونی کنه . رفتم خونه و دوش ولرمی گرفته غذایی خورده و به رختخواب رفتم که صدای زنگ در آپارتمانو شنیدم . حوصله دیدن کسی رو نداشتم چه برسه به این که ازم توقع داشته باشن که بهشون حال بدم هنوزم به دروغ خودمو میکربی اعلام کرده بودم . از داخل دوربین نگاه کرده کوروشو دیدم .قلبم لرزید . یعنی اینجا ازجون من چی میخواد . بی اراده شده بودم درو براش باز کردم . آنچنان سیلی ای بر صورتم زد که به زحمت جلو افتادن خودمو گرفتم . خواستم تلافی کنم که مچ دستمو محکم گرفت و پس از بستن در آپارتمان بغلم زد و بر روی تخت پرتم کرد . فکر کردم به زور میخواد به من تجاوز کنه . من که داوطلبانه بهش می دادم این کارا دیگه چه معنی داشت ؟/؟ از منفاصله گرفت و گفت نترس کاریت ندارم . من مثل تو پست نیستم . این کشیده ای که زیر گوشت گذاشتم فقط به خاطر عاطفه بود که از یه دنیا هم بیشتر دوستت داره . دیگه نمی دونه این تویی که داری دنیا رو ازش می گیری . نترس من پست و نامرد نیستم که به یه زن تجاوز کنم . من کینه توز نیستم که بخوام انقاممو ازت بگیرم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#72
Posted: 6 Jul 2012 04:45
راز نگاه 68
از من فاصله گرفت و گفت نترس کاریت ندارم . من مثل تو بی شرم نیستم . این کشیده ای که زیر گوشت گذاشتم فقط به خاطر عاطفه بود که از یه دنیا هم بیشتر دوستت داره . دیگه نمی دونه این تویی که داری دنیا رو ازش می گیری . نترس کاریت ندارم . من مثل تو پست نیستم . نترس من پست و نامرد نیستم که به یه زن تجاوز کنم . من کینه توز نیستم که بخوام انتقاممو ازت بگیرم . اگه همین جوری پیش می رفتیم شاید تا چند وقت دیگه عاشقت می شدم شایدم شده بودم و فبل از این که خودم با خبر شم چهره واقعیتو شناختم . می دونم کار خودت بود . من همه چی رو تو نگات می خونم . می دونم می خواستی ازم انتقام بگیری که چرا با تو حال نکردم . فکر نکن من احساس ندارم . هوس ندارم . فکر نکن دلم نمی خواست باهات عشقبازی کنم . چرا ولی نه با این عجله . می خواستم اول قلبتو روحتو با تمام وجود در آغوش بگیرم بعد جسمتو . تو یک زن کثیف و فاحشه ای . تو شرف نداری . انسانیت نداری . تو آبروی منو پیش همه بردی . من فکر می کردم شاید تو هم یه بیچاره ای مث من باشی که نیاز داره . یه بیچاره ای که مث من مقاومت نداره و دست به دزدی می زنه . فکر کردم شاید تو هم مث من یه مریض داری . اگه یه خورده پیگیر می شدم شاید می تونستم ثابت کنم که کار من نبوده اما آدما منتظرن یکی بخوره زمین و تا می تونن بهش لگد بزنن بهش بد و بیراه بگن . تو صد درجه از اون آدما پست تر و بد تری . داشت یادم می رفت اصل موضوع رو بگم . من با یه دنیا امید و آرزو اومدم سر این کار . نیاز به یه پول سنگین داشتم . می تونستم خیلی راحت بیشتر از اون چه که تو دزدیدی و معلوم نیست واسه چی پسشون دادی بدزدم . عاطفه کوچولوی من داره می میره . قلبش ناراحته . نه پولی دارم نه بیمه ای که بتونم عملش کنم . دکترا گفته بودن جراحی واسش خطر داره . تا حالا هم به زور زنده نگهش داشتیم . حالا میگن عمل کردنش واجب تر از به حال خود گذاشتنشه . شایدم زیر عمل مرد ولی حداقل پنجاه درصدی شانس داره . می خواستم تا دو ماه دیگه یه وام اضطراری از صندوق بگیرم . ماشینمم بفروشم که نشد . همه چی بهم ریخت . توی بی عاطفه دل عاطفه منو شکستی و زیر پا لهش کردی . اون دفعه که دیدی حالش بهم خورد و بالا آورد از قلبش بود . تو خودت اگه قلب داشتی اگه یه ذره رحم تو وجودت بود می فهمیدی که چی میگم . همه چی رو هوس نمی دیدی . حاضر نبودی که به قیمت یه لحظه آرامش خودت , زندگی یه نفرو ازش بگیری . عاطفه خیلی دوستت داشت و داره . دوست داشت و داره که تو زنم بشی . عاطفه من نمی دونه که مرگ چیه . عاطفه کوچولوی من پدر نداره . شایدم فکر می کنه که هر کی پدر نداره پدرش مرده . من تا حالا نذاشتم احساس بدی داشته باشه . دنیای بی رحمی شده . همه دارن واسه پول به جون هم میفتن . هیچ دکتری راضی نمیشه کوتاه بیاد . اینارو واست تعریف می کنم که اگه قد یه ارزن هنوز تو وجودت رحمی هست که فکرنکنم باشه واسه یه لحظه هم که شده تنت بلرزه . خدایا من چه طور می تونم پر پر شدن گلعاطفه گلمو جلو چشام ببینم و کاری از دستم بر نیاد . آدم اگه از نداری گرسنگی بکشه بد دردیه اما اگه از نداری بمیره درد دیگه ایه . هر لحظه حس می کنم که اون حادثه شوم میخواد اتفاق بیفته. این کابوس ولم نمی کنه . وقتی احساس می کنم یه زمانی برسه که وقتی در خونه به روم باز میشه دیگه اونو نبینم از همه چی حتی از نفس کشیدن بدم میاد . تو یک زنی خصلت مردانگی نداری و تو یک زن نامردی . مرد هم نیستی تا بفهمی وقتی که یک مرد به نهایت در ماندگی میرسه چه دردی رو تحمل می کنه . کوچولوی من دلش پاکه . اون نمی دونه که تو چقدر پستی . بذار دلش خوش باشه . نمی خوام دل کوچولوشو بیشتر از این بیمار ببینم . بذار هنوزم تو اون زن دایی رویاهاش باشی . همون زنی که هر وقت صحبتشو می کرد منم لذت می بردم . جواب خدا رو می خوای چه طوری بدی ؟/؟ خیلی پستی رذلی هرزه ای .... دیگه اصلا نمی شنیدم که چی می گفت و اصلا هم نفهمیدم که کی وبا چه حالتی خونه رو ترک کرد فقط یه موقع به خودم اومده و متوجه شدم که از بس چشام پراشک و صورتم خیس شده نمی تونم جایی رو ببینم . هنوز هم با صدای بلند هق هق می کردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#73
Posted: 6 Jul 2012 04:59
راز نگاه 69
کوروش رفت و مرا با دنیایی از غم و اندوه تنها گذاشت . تمام آنچه که در این یکی دو ماهه اخیر بر سرم گذشته بود مثل تصویر یک فیلم از جلوی چشمانم گذشت . از پاکی ونجابت و مهربانی بهاین درجه از پستی و شرارت رسیده بودم که حتی خودم هم از خودم بدم می آمد . شاید می تونستم هرزه باشم که بودم پست باشم که بودم . بیشرم باشم انتقامجو باشم ولی هرگز نمی تونستم یک قاتل باشم . من نمی تونستم پرپر شدن پرنده کوچکی رو که هنوز چگونه پریدنو نمی دونست ببینم . یه روزی خودمم هم سن اون بودم . اون روزا از دنیا و خدا یه تصور دیگه ای داشتم . به من می گفتن این خداست که همه چی رو آفریده . گاهی وقتا فکرمی کردم که خورشید خداست . گاهی وقتا فکر می کردم که این ابر ها هستند که دنیا رو به وجود آوردند تا این که بزرگترشدم وفهمیدم که خدایی که نمی تونیم ببینیمش همه جا هست . وقتی که اندازه عاطفه بودم همه رو خوب می دونستم . فکر نمی کردم آدم بد وجود داشته باشه . راستش یه خورده از ناظم مدرسه می ترسیدم ولی دل کوچیک من به من می گفت که اونم بد نیست . از دیو و جادوگرای توی قصه ها بدم میومد ولی آدمارو دوست داشتم . فکر نمی کردم یه روزی برسه کهفرشته ها هم دیو صفت بشن . حالا من یک فرشته بد بودم . فرشته ای که داشت جون فرشته کوچولورو می گرفت . خدای من چه طور نتونستم بفهمم که کوروش یه نموره ای دوستم داره . من که راز نگاه رو خیلی خوب می خوندم . اون چطور تونسته بود از نگاه من بخونه که واسش پاپوش درست کردم ؟/؟ من چطور نتونستم دیگه تو چشاش نگاه کنم ؟/؟ اشکامو پاک کردم . چشامو شستم و آبی به صورتم زدم . حس کردم یه خورده تار می بینم . اعصابم به هم ریخته بود. اون چه طور می تونست به یه آدم هرزه وکثیف و هوسبازی مثل من دل ببنده . من لیاقت اونو نداشتم . شاید تا دوماه پیش این طور نبودم ولی حالا دیگه وضع خیلی عوض شده بود وجود متعفنمن جز با سوخته شدن پاک نمی شد . روح و روانم در حال سوختن بود وجسم گندیده من به دنبالهوس . هوسی که حس می کردم میره تا تو دلم بمیره . حتی جن هم یکی دوشب بود که با من مدارا می کرد . زری هم که نگران اوضاع و احوالم بود سری به من زد و دلداریم داد . اما گفته های او و همدردیهاش دردی رو دوا نکرد . از من خواهش کرده بود که امشبو بهش اجازه بدم که با سلیم و توخونه ما خلوت کنه . حالا دیگه خودکفا شده و هر طور می خواست عمل می کرد -فرشته جون امشب سلیم استراحت داره ومنم که می دونی می تونم یه بهونه بیارم وشبو پیشت باشم .سلیم هم پسر خیلی خوبیه . کیرشم دست کمی از کیر قاسم و کاظم نداره . اگه دوست داشته باشی اول میگم تو رو بکنه که یه وقت بدت نیاد که چرا اول اومده سراغ من و به اصطلاح آک تحویل تو باشه -زری دیوونه شدی ؟/؟ توخودت بیارش ولی کاری به کار من نداشته باش . من اصلا حوصله اشو ندارم که فعلا دست مردی به من بخوره . شاید یه چند روز بگذره حالم بهتر شه وراحت تر بتونم با این وضع کنار بیام . هر کاری که می خواهی بکن صاحب اختیاری . کاری به کار من نداشته باش . این بهانه هم هنوز پا بر جاست که من مریضم و رحم من ویروسی شده واز این چرندیات -تورو خدا بخند فرشته جون . حوصله مردونداری . حوصله زنو که داری ؟/؟ -ولم کن فرشته اعصاب ندارم -ببین اگه سلیم بخواد بیاد اینجا تا دوساعت دیگه نمیاد من و تو وقت داریم که یه لز درست و حسابی با هم داشته باشیم . حالا بد اخلاق نشو ومثل یک دختر خوب بیا تو بغلم . سرمو گذاشتم رو سینه هاش ودوباره گریه رو سر دادم . اونم اشکامو پاک کرد ولبامو بوسید . اصلا نفهمیدم کی لختم کرد . خودمو در اختیارش گذاشته بودم . چشام بسته بود ودوست داشتم جز به لذت لز به هیچ چیز دیگه ای فکر نکنم چند بار افکار مزاحم به سراغم اومدند ولی زود خودمو خلاص کرده وخواستم که حداقل یه دوساعتی رو در آرامش باشم داشت یادم می رفت کهلذت سکس و هوس چه جوریه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#74
Posted: 6 Jul 2012 05:01
راز نگاه 70
وقتی که از لخت کردن من خاطر جمع شد خودشم لخت شد و افتاد روی من . لذت و هیجان خاصی در تمام بدنم احساس می کردم . رعشه و لذتی که هر موقع جنه میفتاد روی من بهم دست می داد با ابن تفاوت که جن دو سه دقیقه ای تموم می کرد وزری می تونست ادامه بده زری خیلی تلاش میکرد تا به من حال بده . همش ازم می خواست که همین جور ساکت و ثابت باشم و به فکر عکس العمل نباشم . راستش نیازی نبود که این حرفو بزنه چون من یک مرده متحرک شده بودم وفقط دوست داشتم که حال کنم . هیچ کیری جز کیر کوروش که به دست آوردنش واسم رویایی شدهبود نمی تونست راضیم کنه . فقط چشامو بستم و جز لذت سکس به چیز دیگه ای فکر نکردم. هرکی منو می دید فکر می کرد که دراز کش دارم ورزش یوگا می کنم . بد جوری رفته بود م توی حس . زری به سینه هام رسیده بود . نوکهای تیزشو وسط دو تا لباش می گردوند . شدت ضربان قلبم زیاد شده بود . حرکت دستها و زبونشو روی ناف و شکمم احساس می کردم . اومد پایین تر و رسید به کوسم . زبونشو تا ته از حلقش در آورد و کشید روی کوسم . اینجا بود که حس کردم دارم آتیش می گیرم ومتوجه شدم که این چند وقتی که کوس ندادم چقدر کمرم سنگین شدهو آب هوسم باید خالی شه -زرییییییی همین جارو بچسب ولللللللم نکن . کوسسسسسسم داغ شده . لیسسسسسسشششششش بززززززن . میکککک بزن قربون دهنت . بخخخخخخورررررششششش . بذارررریه ساعتی بی غم باشم . اوووووفففففف چه خوب می خوری . با دستات بمالش .انگشتاتو زبونتو هر جایی رو که می تونی باید بفرستیششششش توی کوسسسسسسم . تو باید حاللللل بدی . باید امشب آبمو بیاری . تا کوسسسسسسمو سبک نکنی از سلیم ملیم خبری نیست . زری دو طرف کشاله ران و دوطرف بالای کوسمو با دو انگشت شست و سبابه هریک از دستاش گرفت وجمع کرد . فضای سوراخ کوسمو گرد کرد و یک دفعه فرو برد تو دهنش -زری جون راستی راستی که منو گاییدی . همین طور ادامه بده . تنها کاری که از دستم بر میومد و می تونست یه کمک حال زری باشه این بود که با کف دستام سینه هامو بمالم و هوسمو زیاد تر کنم ولی پس از چند لحظه دست از این کار کشیدم تا دوباره چشامو ببندم و برم تو عالم خماری و مستی -آهههههه زرررررری باور کن یه دقیقه دیگه کوسسسسسمو میککککشششش بزززززنی دیگه تمومه .. کار به یه دقیقه هم نکشید . چند تا تکون شدید خوردم و چنگی بر سینه هام انداختم و حرکت گرم و ادامه داری رو زیر سینه ها و داخل کوسم احساس کردم . زری کاری کرد که این لذت من بیشتر طول بکشه وادامه داشته باشه . کوس خیس منو با لب و دهن و زبونش خشک کرد و هرچی آب و ترشح لای پام بود همه رو مثل یه دستگاه مکنده مکید و قورت داد -ببخش زری جون من حالشو ندارم جبران کنم -این چه حرفیه می زنی فرشته جون . پس دوست به درد چی می خوره . من الان زنگ می زنم به سلیم که راه بیفته من اگه جای تو بودم پس از چند هفته ریاضت کشیدن امشب دیگه با کیر سلیم طلسمو می شکوندم . کیر خیلی با حالی داره . سرزنده و شاداب و کاریه . اصلا از گاییدن خسته نمیشه . حالا میای ببینیش -زری جون یه بار بهم گفتی گفتم فعلا نمیخوام با هیچ مردی باشم -کوروش چی ؟/؟ -بس کن دیگه نمی خوام اسمشو بشنوم . یادم نیار . همین که سبکم کردی آبمو آوردی ممنونم . حتما که نباید یه آقا بالا سر داشته باشیم -پسباید قول بدی که وقتی داره منو میگاد تماشا کنی -اینو باشه ولی اگه خوشم نیومد و رفتم اتاق دیگه نباید ناراحت بشی . جریان عاطفه رو هم واسش تعریف کرده بودم و اون حالا بیشتر متوجه بود که باید باهام مدارا کنه . سلیم خان هم اومد . یه چیزی در همون مایه های قاسم و کاظم با پشم و پیله ای کمتر یود . سلیم هم فکر می کرد که من بیماری زنانگی دارم وزری هم به اون سفارش کرده بود که زیاد باهام گرم نگیره . از تخت اومدم پایین و رفتم روی یه صندلی کنار یهمیز کوچیکی که ته اتاق بود نشستم تا شاهد قضیه باشم . زیاد هم تمایلی برای دید زدن نداشتم . فقط می خواستم کمتر فکر کنم تا یه جوری زمان بگذره وصبح شه . شاید اون موقع مخم بیشتر به کار می افتادویه فکر بهتری می کردم . سلیم لباساشو در آورده با یه شورت کنار زری قرار داشت که اونم با یه شورت و سوتین بود . کیر سلیم داشت شورتو پاره می کرد زری رفت سراغش . شورت سلیمو از پاش بیرون کشید .کیرش یهو زد بیرون ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#75
Posted: 6 Jul 2012 05:02
راز نگاه 71
خیلی تیز و کلفت و دراز بود -اوخ جوووووووون سلیم چه خوشگل برقش انداختی . خوب شد همون چهار تا خال موی اضافه اشم گرفتی . من با تمام متعلقاتم فدای کییییییییررررررت وکیر سلیم رو محکم با یه دستش گرفت و به آرامی گذاشت تو دهنش -یادت باشه وقتی میای پیشم دیگه صاحب کیرت نیستی . مال خودمه . هرکاریم دوست دارم باهاش می کنم . جوووووون لیسسسسششششش می زنم ومیککککششششش می زنم . دارم واسسسسسسست ساک می زنم .می خوام واسسسسه کوسسسسسسم تیزش کنم . واسه کونمم تیزش می کنم . باید هر دو جا رو امشب جرررررششششش بدی . کاشکی دهنم این قدر گشاد بود که تا ته کیرت توش جا می شد . برای یک لحظه کیر رو از دهنش بیرون آورد و گفت کیرتو محکم بزن به سر حلقم . می خوامحلق و دهنمو جر بده .خفه ام کنه .نذاره نفس بکشم . تعجب می کردم که زری چه طور با چند جلسه گاییده شدن این همه استاد سخنوری شده -بگگگگیرشششش زریییی این کییییییرررررر ررر همشششششش مال تو . ساکشششششش بزن . هر چی می خوای بخوررررششششش نوشششش جونت مواظب باش حنجره ات پاره نشه . فقط واسه کوس و کونت آماده اش کن که می خوام وقتی فرو می کنم توی کوس تنگت و کون قشنگت واسم جیغ بزنی . بگی کیر میخوام . بیشتر از نصف کیر رفته بود توی دهن زری و نمی تونست حرف بزنه .. سلیم هم دهن زری رو کوس گیر آورده بود و می گایید . یه وقتی متوجه شدم که دهن زری پر شده از آب کیر سلیم -آه جااااااااان دختر بالاخره کار خودتو کردی ؟/؟ دیدی چطور گولش زدی ؟/؟ -خوشت اومد عزیزم ؟/؟ هنوز کجاشو دیدی ؟/؟ زری زرورق مثل برق همه جاتو می گیره -حالا میشه من یه خورده برق بهت بدم ؟/؟ هنوز زری همه منی سلیمو فرو نبرده بود که مرد کیرشو بیرون کشید و قدرتمندانهبا سرعت هر چه تمامترپاهای زری رو گرفت و انداخت رو دوش خودش . کونشو از روی تخت بالاتر آورده وکوس زنو محکم چسبوند به دهن خودش . هرزنی از این که کوس واسه طرفش مثل آدامس وشکلات بشه خوشش میاد ولی زری حسابش چیز دیگه ای بود . فریاد ها و ناله هاش وحتی التماسش نشون می داد که با تمام وجودش داره لذت می بره وهیچی هم جلودارش نیست -اوووووففففف سلییییییمممممم . دیگه هیچی واسم نذار همششششششو بخوررررررر . اگگگگگه آببببببمو بیاری دیگه همیششششششه کنییییزززززتم .-مگه اوندفعه نیاوردم -آره آررررررره راسسسسسس میگیییی . من الان واسسسسسه همیششششه کنیییییییزززززتم . کوسسسسسس من مال توست . هرجورررررررراحتی . من دیگگگگه نمی تونم جیغ نکشششششم نمی تونم هوسسسسس خودمو نشششششون ندم . دیگه نمی تونم حرففففففف بزنم . تو فقط بخور . من با کییییررررررت کار دارم . باید یه پذیرایی حسابی ازش بکنم . سلیم خودش وکمر زری رو بالاتر آورد و گفت بیا یه دستی به سر و صورت کیرم بکش و دم در یه احوالپرسی بکن و یه خورده بغلش بگیر تا برسیم به پذیرایی اصلی . زری هم به زحمت دستشو به کیر سلیم رسونده وباهاش بازی می کرد . منم فقط شاهد این صحنه ها بوده و فقط با کوسم بازی می کردم . بیشتر از این دیگه نمی خواستم -زررررری زرررررری چه کوسسسسسسی داری ؟/؟ کی گفته تو کنیزمی ؟/؟ کی ؟/؟ کنیز که این قدر اربابشو تسلیم نمی کنه ؟/؟ اینقدر دودمونشو به آتیش نمیکشه ؟/؟ -اوهههههه نهههههه بسسسسسسه اینقدر نگو طاقت ندارم . دلم می خواست یه دوربین بزرگ نما داشتم از این فاصله چند متری زوایای کوس زری رو بهتر می دیدم . کیر که خودش معلوم بود . برای چند لحظه وسوسه شدم که برم یه دستی به کوس زری بکشم ولی از گردن افتادگی سلیم می ترسیدم که نکنه یه وقت درازم کنه وخیر بیماری رو بخوره و تا ته بذاره تو کوسم . هر چند بعضی از این مردا هم بهم گفته بودند که کاندوم هم میذاریم و ریسکشو به جون می خریم بهانه آورده و گفتم اون داخل درد شدیدی دارم و گاییده شدن از کون رو هم به یه بهونهای رد کردم . زری طوری با کیر سلیم بازی می کرد که انگار داره براش جلق می زنه .... ادامه دارد.. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#76
Posted: 6 Jul 2012 05:02
راز نگاه 72
واییییییی زریییییی نه نهههههههه حالا نههههههه بذار بیشتر حال کنم . دوسسسسستتتتتت دارم زری یواشتر . یواشتر . کیرمو بالا و پایینش کن . دوسسسسستتتتتت دارم . دست زری خود به خود از روی کیر سلیم جدا شد و چند لحظه بعد در حال رسیدن به ار گاسم جیغی کشید و با یه دستش کیر سلیمو محکم فشار داد و با دست دیگه اش فقط تونست ملافه کنارشو چنگ بندازه -آخیششششش آخیشششش جون کوسسسسسسم دیگه شکایتی نداره . دیگگگگگه گله ای نداره. آرررررروم شدم -دیگه کیر نمی خوای ؟/؟-چی ؟/؟ هنوز اول راهه . به همین زودی در جا زدی ؟/؟ هنوز به وسطای کار نرسیدیم . دوس داری کوسسسسسم با من و کیییییرررررتو قهر کنه ؟/؟ -شوخی کردم بابا . تا جررررررت ندم و پاررررره پاررررررت نکنم ول کنت نیستم .-هم کونمو بایدچاکککککشششش بدی هم کوسسسسسمو -ترتیب هر دو تا رو میدم . به من میگن سلیم سلاخ. حالا زری جون راستی راستی فکر کردی من دلشو دارم که تیکه پاره ات کنم .-برو بابا شما مردا غصه خودتونو می خورین . حتما تو هم می ترسی که اگه پاره پارم کنی دیگه نتونی کوسسسسمو بگایی -چقدر تو حرف می زنی دختر -کیر تو بلبل زبونم کرده -پس به کوسسسست بگو کیرمم تو خودش جا بده تا بلبل کوس هم بشی -بفر ما این من و این کوسسسسم در خدمت شماست سرورم . هنوز جمله زری به انتها نرسیده بود که کیر سلیم تا ته رفته بود تو کوس زری . این مدت کوتاهی که از فعالیت این دوست پر کارم می گذشت عجیب جا دار شده بود . ظاهرش نشون نمی داد که این قدر جا باز کرده باشه ولی باطنشو راستش زیاد دقت نکرده بودم . فکر کنم روزا که خونه رو خلوت گیر می آورد این چند تا کیر کلفت دست به نقدو به نوبت به خونه شون دعوت می کرد . این قدر هم حشری شده بود و و به کون و کوس دادن عادت کرده بود که با این که حتم داشتم امروز وسط کار یه مرخصی گرفته و رفته خونه کوس داده و بر گشته بازم آتیش هوسش فرو کش نکرده بود . البته هر وقت یکی دوساعت مرخصی میخواست و روز قبلشم رفته بود میومد پیش من و منو واسطه می گرفت . آخه اونم در جریان نفوذی بودن من قرار گرفته بود و به فرشاد هم گفته بودم که زری جون از خودمونه و یه بهونه ای سر هم کرده بودم که پدرش مریضه و... حالا از قضیه دور نشیم که کیر مشتی سلیم کوس تسلیم شده زری رو به آتیش کشیده اشکشو در آورده بود . زری جون قمبل کرده بود و منم یه خورده صندلی خودمو گوشه کشیدم تا زاویه دید بیشتری داشته باشم . خیسی و غلظت کوس زری که داشت کیر سلیمو شستشو می داد منو هم داغ کرده بود طوری که در دید نباشه دستمو گذاشتم لای کوسمو باهاش ور می رفتم . زری کونشو قمبل کرده و از پشت یه گارد سگی گرفته وسلیم هم از همون طرف در حال گاییدن کوسش بود . الان دیگه بهتر و بیشتر از دقایق قبل می تونستم بر اوضاع و احوال این جبهه جنگ مسلط باشم . واسه من یه جهاد بزرگی بود که این صحنه ها رو ببینم و جلو نرم . داشتم با نفس خودم مبارزه می کردم . این کوروش چه بلایی که بر سرم نیاوردهبود . ای بابا دوباره یاد این لعنتی افتاده بودم . نه نباید اجازه می دادم که زندگی منو نابود کنه . نه. فوری صحنه های کیر و کوس و بدن لخت زری و سلیمو مجسم کرده و یک لحظه هم خودمو گذاشتم جای زری و کوروشو هم گذاشتم جای سلیم که داره منو میگاد . حالا دیگه از واقعیت دورشده شده بودم یک دختر رویایی . حالت بعدی که برای دید زدن از این وضعیت هم بهتر بود این بود که سلیم طاقباز روی تخت دراز کشید وزری هم پشت به من روی کیرش نشست . حالا کل کون و پشتدوستم و کیر سلیمو می تونستم راحت راحت ببینم و اونا هم هیشکدومشون قادر به دیدنم نبودند . مگر این که در کشمکش بکن بکن سلیم خودشو کج می کرد . دیدن کون قمبل شده زری که ازاین طرف دو برابر نشون می داد و کیر سلیم که از یک خط کش بیست سانتی هم دراز تر بود باعث شد که از مرز داغی هم بگذرم و به صد درجه برسم . زری کونشو از بالا به کیر می چسبوند و سلیم هم از پایین به بالا می زد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#77
Posted: 6 Jul 2012 05:03
راز نگاه 73
هنوز روبوسی و هماغوشی کوس و کیر تموم نشده بود -بریز عزیزم سلیم آبتو می خوام سلیم من تشنه امه . کوسسسسم آب میخواد . زود باش خیلی وقته که دوباره ارضام کردی حالا آب بده -جوووون پس اینو داشته باش که غرق نشی -اگه تو آب کیر تو غرق بشم دوباره زندگی می گیرم . دوباره جون می گیرم . آب حیات منه ابدی میشم .-پس بیا تا ابدی ابدیت بکنم . پوزیشن خودشونو عوض کردن و دیگه نه کوسو می دیدم نه کیرو . زری طاقباز کرده بود و سلیم افتاده بودروش . این جوری کرده بودند تا آب سلیم کمتر حروم شه وبیشترش داخل کوس جا بگیره . سلیم تمام هیکلشو انداخت روی زری و با چند ضربه خودشو یعنی آبشو خالی کرد . بدنشو انداخت روی زری .زن که نفسش گرفته بود با همون حالت هوسیش گفت جووووون سبک شدم سیرابم کردی -الان دیگه نوبت چیه عزیزم ؟/؟ -ای ناقلا از هر چی بگذری از کون من نمی تونی بگذری ؟/؟ -قول میدمجرش ندم -نه هر چی میلته گفتم که کنیزتم گفتم که میل خودته اگه خواستی پاره اش کن درسته که من یه زنم ولی حرفم از دهنم در میاد -قربون دهنت برم قربون اون سوراخ کون ناز و تنگ و سوزنیت برم که به جون کیرم آتیش می زنه . خودمو می کشم اگه یه قطره خون ازت بریزه . از همون روی میز توالت یه قوطی کرم بر داشت و قسمتی از اونو روی سوراخ کون زری مالید و حسابی آماده اش کرد .زری دوباره قمبل کرد و منم خوب صورتشو نمی دیدم که متوجه شم وقتی کیر داره میره توی کونش چقدر درد می کشه . فقط می دیدم با دو دستش میله های تختو فشار می گیره . این تعارف کردنای زری هم کار دستش داده بود . آخه پدر آمرزیده تو که زیاد اهل کون دادن نبودی ولی باید یه جوری هم تمرین می کرد که برای دفعات بعد راحت تر می شد . یک لحظه کیر میثمو به خاطر آوردم و پیش خودم حساب کردم که این کیر واسه زری و عادت دادن او به کون دادن خیلی خوبه . زری در حالی که هم درد می کشید و هم هوس داشت به سلیم گفت که اگه دوست داره می تونه آبشو خالی کنه -زوده هنوز زوده بذار حال کنم . از این کونها مگه هر چند وقت درمیون گیر آدم میاد -تو حق نداری کونهای دیگه رو با کون من مقایسه کنی . اگه از زنای دیگه حرفبزنی من کونمو از کیرت می کشم بیرونا -شوخی کردم . می خواستم متوجه شی که چه کون با حالی داری . تازه مگه همین چند وقت پیش نبود که پیش من کاظم و قاسم و سامان تو رو گاییدن ؟/؟ اینو گفت و دیگه بیرحم شد . با فشار و شدت کون زری رو می گایید و اجازه نفس کشیدن به زن بیچاره رو نمی داد . دو تا کف دستشو گذاشته بود روی دو تا قاچ کون زری ومحکم فشارش می داد و کیرشم با شدت و سرعت میذاشت داخل مقعدش و در می آورد -سلیم آبآب می خوام . زود تند باش . خیلی صحنه مامانی و مشتی شده بود . سلیم داشت می گایید و زری هم از پشت خودشو به بدن سلیم می چسبوند و به گاییده شدن خودش کمک می کرد تا این کهیه وقتی دیدم که آب کیر سلیم از کناره های کون و دو طرف رون زری در حال سرازیر شدنه و هر دو تا که حسابی خسته شده بودند نیمساعتی رو توی بغل هم آروم گرفتند . رفتم براشون شربت و شیرینی آورده تا تجدید قوایی بکنن و زری رو دیگه نذاشتم بره . سلیم رفت پی کار خودشو زری هم دیگه مجبور بود پیش من بمونه و کمر سنگین منو سبک کنه . چیکار کنم تقصیر خودش بود . اون و سلیم دوتایی آتیش به جونم زده بودند . بیچاره حرفی هم نداشت زری با جان و دل و بدون این که خستگی خودشو به رخم بکشه دوساعتی رو با کوس و کون و سایر اعضای بدنم وررفت و منو به ار گاسم رسوند . خوشبختانه اسیر حالت خلسه و خماری بعد از سکس شده بودم . چنانچه وقتی که به خواب رفتم تا به فکر عاطفه و کوروش افتادم خوابم برد ولی تا صبح صد دفعه از خواب بیدار شده وهمش به این فکر می کردم که چی سر عاطفه میاد و منم با جای خالی کوروش در فروشگاه چه جوری کنار بیام ؟/؟ ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#78
Posted: 6 Jul 2012 05:07
راز نگاه 74
صبح سر کار خیلی عذاب می کشیدم . همش چهره اون جلوم بود . صندلی اونو از کنارم بر داشتم . گوشه سالن چهره شو می دیدم چهار گوشه فروشگاه . حتی وقتی که زنها با هم می گفتند و می خندیدند اونو تصور می کردم که کنار اونا وایستاده . حاضر بودم برگرده و با اونا بخنده ولی ازم دلگیر نباشه . دوست داشتم غرورمو بذارم زیر پا واسش زنگ بزنم . همین کاروهم کردم نه یک بار نه دوبار بلکه صد بار ..جواب نمی داد .آخرش برام پیام فرستاد که دیگه نه میخوام ریختتو ببینم نه صداتو بشنوم . به اندازه کافی دستم انداختی و به من خندیدی . چرا نمیذاری راحت گریه کنم و راحت جون بکنم ؟/؟ .. بیشتر از صد دفعه پیامو خوندم . تو خیال خودم اونو صدا می زدم . کوروش ! چرا فکر می کنی که من دستت انداختم . نمی دونم چرا با تو بد کردم . خود خواه شده بودم . زیبایی تو غرور تو جذبه تو روز به روز منو بیشتر شیفته تو کرد . تحویلم نگرفتی با این حال نمی خواستم این بلا رو سرت بیارم . شایدم می خواستی لجمو در بیاری که با زنای دیگه میخندیدی . باور کن نمی خواستم این طور بشه . تو خیلی مهربونی پاکی با ایمونی نجیبی خوبی .. در همین لحظه سرم گیج رفت و همراه صندلی به زمین افتادم . وقتی به خود اومدم از داداش فرشاد خواستم که چند روزی رو به من مرخصی بده . اون که حال و روز منو دید و از طرفی زری رو که آدم شایسته و خبره ای بود جای خودم گذاشته بودم قبول کرد . چند بار دل دل کردم که حقیقتو به فرشاد بگم . شهامتشو هم داشتم . دیگه هیچی برام فرق نمی کرد . بالاتر از سیاهی که دیگه رنگی نبود . ولی چون می دونستم که با بیان این حقیقت در این شرایط احتمال این که خود کوروش راضی به بر گشتن بشه کمه چیزی نگفتم و گذاشتم برای زمانی که معجزه ای بشه و منو ببخشه . سوار ماشینم شدم بی هدف از این خیابون به اون خیابون می رفتم . همه جا اونو می دیدم . حتی اون ساندویچی دور میدون انقلاب که برای بار اول اونجا بود که با هم یه چیزی خوردیم اشکمودر آورد . حاضر بودم تمام زندگیمو بدم یه لبخندشو ببینم تا منو ببخشه . هیچی ازش نمی خواستم . می دونستم سلامت عاطفه براش از هر چیزی مهمتره . نمی دونم این چه احساسی بود کهتمام وجودمو پر کرده بود . طوری که حتی می خواستم بمیرم تا اون زندگی کنه . بدون آن که بفهمم و بخوام عشق اومده بود سراغم . من عاشقش شده بودم . دوستش داشتم . حس می کردمکه دست یافتن به اون یک آرزوی غیر ممکنه . من از لجن هم کثیف تر بودم . اگه اون روزی که طلاق گرفته بودم عاشقش می شدم هردومون در وضعیتی مساوی بودیم اما اون حالا پاک بود و من آلوده . کوروش تو رو خدا باهام حرف بزن اگه بگی منو بخشیدی هیچی ازت نمی خوام . انتظار ندارم که دوستم داشته باشی . انتظار ندارم که حلوا حلوام کنی و منو بذاری رو سرت . کوروش برگرد و منو ببخش اگه می خوای منو مثل یه سوسک زیر پات له کن . منو با دستای خودت بکش . خفه ام کن . فقط بذار تو بغلت بمیرم ... پیش خودم فکر می کردم که کوروش روبروی منه و دارم این حرفا رو بهش می زنم . یعنی اون دلش به رحم میاد ؟/؟چشام و صورتم پر اشک شده بود .واسه چند دقیقه ای نتونستم رانندگی کنم . تصمیم گرفتم برای اون چیزی که میخوام بجنگم . غرور بیجای خودمو زیر پا له کنم . اگه کوروش لگدم بزنه و به زمین پرتم کنهتا موقعی که راضی نشه حرف دلمو گوش کنه از جام بلند شم . باداباد میرم دم در خونه شون سر کوچه شون یا یه گوشه خیابون داخل ماشین منتظرش میشم . شام و ناهار و صبحانه مو همونجا میخورم . بذار همه بهم مشکوک شن . دیگه از این بدتر که نمیشه . نمی تونم در خونه شونو بزنم و با عاطفه روبروشم . با این که قلبشو کشتم میدونم هنوز تو دلش جا دارم . اون بچه هست . هنوز نمی دونه مردن چیه . شایدم از مرگ نترسه شایدم وقتی داره می میره فکر کنه که داره می خوابه . وایییی نه خدا نکنه اتفاق بدی بیفته . با مادر و خواهرشم که نمی تونم روبروشم . چون صددرصد اونا از جنس خبیث من با خبر شدن . اگه این کوروش تا نصفه شب هم با ماشینش کار کنه همینجا منتظرش میشم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#79
Posted: 6 Jul 2012 05:16
راز نگاه 75
جایی پارک کرده بودم که فعلا دید نداشت . شب هم اگه همه می رفتن خونه شون من تک می شدم تاریک بود و زیاد جلب توجه نمی کردم . فقط خدا کنه که این جوونای پررو منو با جنده اشتباه نگیرن . بازم صدر رحمت به شرف جنده ها که جسم و روح من هر دو تاش خراب تر از اونا بود . رفتم یه چیزی خریدم و داخل ماشین خوردم و ضبطو هم روشن کرده رفتم به عالم رویا و فکر و خیال .. ترانه ای از هلن داشت پخش می شد که درست حرف دلم بود . البته یه قسمتش از دستم در رفته بود و می دونستم امیدی نیست که درستش کنم یعنی کار خودمو . ترانه غریبه و منم غریبانه یه گوشه تهران پارس قایم شده بودم و به در و دیوار نگاه می کردم تا شاید محبوب من از اینگوشه کنارا رد شه ..... غریبه اومد از راه شد آشنا ترینم .. اومد که باشه عمری امید آخرینم .. نصفه اولش درست بود ولی نیمه دومی برام وجود نداشت . مرغ از قفس پریده بود . خاک برسرتفرشته که عشقو به خاطر یک هوس فروختی . حالا بیا خودتو بکش هیچی درست نمیشه دو سه ساعتی را به همون وضعیت نشستم . معلوم نبود این خدا چه صبر و حوصله ای به من داده که جیکمدر نمیومد . ترانه غریبه هلنو بیش از صد دفعه گوش کرده بودم . ساعت حدودای 4 بعد از ظهر بود که سر و کله کوروش پیدا شد . تمام بدنم به لرزه افتاد .نمیدونم از عشق بود یا از ترس. منی که با دم شیر بازی کرده یک آخوند رو خیلی راحت سر کیسه اش کرده حسابی ضربه فنی اش کرده بودم نمی دونم در مقابل این حریف که در ظاهر خیلی ساده به نظر می رسید ضعف داشتم . عاشقش بودم همین . خودم جواب خودمو دادم . هر کاری کردم در ماشینو باز کنم برم پیشش نتونستم . دستم می لرزید . گویی هم سکته مغزی کرده بودم هم قلبی که همه جام از کار افتاده بود . هرچی خواستم خودمو تکون بدم نمی شد کوروش به جای این که بره طرف خونه چند متر جلوتر رفت طرف یه بنگاه اتومبیل . یه مرد میانسال بین پنجاه و شصت بود که از دوستای پدرش بود و خیلی هم ازش تعریف می کرد . می گفت آدم مومنیه و اهل دروغ نیست و نون صداقتشو می خره . مشتریاش زیادن ولی در صد سودش کمه . یه چند دقیقه ای گذشت . کوروش به خونه بر گشت و ماشین راهم به داخل نمایشگاه یا همون بنگاه ماشین برد . حدس زدم که بد جوری به کنسی خورده و مجبور شده ماشینشو بفروشه . صبر کردم که بره داخل خونه وبعد پیاده شم . وقتی کوروش رفت دیگه از اون برق گرفتگی خبری نبود . یه خورده روسریمو مرتبکرده ووضع حجابمو بهتر کردم و رفتم طرف بنگاه .. خوشبختانه به غیر از حاج حسن صاحب بنگاه کس دیگه ای اونجا نبود . البته شاگردش بود که یه چایی هم واسم آورد .حاجی منو شناخت و کلی احوالپرسی و خوش و بش هم باهام کرد .چون من و کوروشو چند دفعه با هم دیده بود و می دونستکه یه آشنایی بین ما وجود داره . یه تصویری از مسائلی رو که بین ما پیش اومده بود واسش تعریف کردم . البته این جوری نگفتم که چون کوروش کیرشو به من نداد واسش پاپوش درست کردم . فقط کلی گفتم که جریاناتی پیش اومد که من با قضاوت و شهادت دروغ باعث اخراجش شدم و حاجی هم سر تکون می داد و بر شیطان لعنت می فرستاد . خلاصه فهمیدم که برای عمل قلب عاطفه ده میلیون پول لازمه و کوروش هم ماشینشو گذاشته واسه فروش ولی بیشتر ازپنج میلیون نمیره . حاجی هم گفته که دست و بالش خالیه و تازه دختر شوهر داده و هیچی پس انداز نداره وگرنه با جان و دل کمکش می کرد . تعجب کردم که بنگاهی جماعت چرا باید اینقدر دستش تنگ باشه -حاج آقا تشریف دارید من برم یکی دوساعت دیگه بر گردم ؟/؟ بفرمایید اینجا تا ساعت ده شب هم بازه . اگه کمکی ازم بر میاد در خدمت هستم . فقط دخترم به خدا توکل کن و بر شیطان هم لعنت بفرست و در توبه هم بازه . کاش بندگان خدا قبل از انجام کاری اول درست فکر می کردند . دیگه نمی شنیدم حسن آقا چی داره میگه . نفس نفس زنان می دویدم تا یه بانک باز پیدا کنم . ده میلیون از حسابم کشیده و در حالی که از خستگی ودویدن زیاد چشام تیره و تار شدهبودند خودمو به بنگاه رسوندم . از دویست میلیون ده میلیونشو کشیدم -حاج آقابفرمایید این پولو بدین به کوروش همون پولیه که لازمش داره فقط نگین از طرف منه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#80
Posted: 6 Jul 2012 05:18
راز نگاه 76
این ماشینو یه جایی قایمش کنین . اگه هم پرسید که چی شد که یه ماشین پنج میلیونی ده میلیون فروش رفته بهش بگین واسه یه خیر صحبت کردی و اون خواسته قدم خیری بر داره . از این آدما هنوز تو جامعه ما هستن -آره دخترم خودتم یکی از اونایی -ولی به هیچ وجه نباید به کوروش چیزی بگید -مطمئن باش فقط شک نکنه ؟/؟-نه به من یکی شک نمی کنه . فکر می کنه من مث اون آس و پاسم نمی دونه که دو دانگ فروشگاه مال منه -دخترم تو با این کارت در های بهشتو بروی خودت باز کردی . به یک نفر که نه به چند نفر زندگی میدی . حرفای حاجی آرومم می کرد -تو رو خدا حاج آقا فقط کوروش نفهمه . قول نامه رو هم یه جوری ماس مالیش کن و بگو طرف رفته و بعدا میاد . یا ان که یک نفر قلابی رو به عنوان خریدار بیار جلو تا عمل عاطفه تموم شه . بعدا هم ماشینو بهش پس بده باید زندگیش بگرده . خرج داره . نمی خوام عذاب بکشه . خرج خودش و سه نفر دیگه هم رو دوششه . گریه امونم نداد . اشک مثل آب روان از چشام جاری شد و هر چی رو که به مژه ها و دور چشام مالیده بودم شست -دخترم دوستش داری ؟/؟ عشق و دوست داشتن اگه براهش باشه گناه نیست . توکل کن به خدا همه چی درست میشه -منباز فردا باهاتون تماس می گیرم ببینم چیکار کردین . کارتشو به من داد و منم اونجا رو ترک کردم و از بس با خودم فکر کردم که فردا چی میشه ؟/؟ آیا کوروش پولمو قبول می کنه ؟/؟ گیر نمیده و از این خیالات که مجبور شدم با یک قرص آرام بخش خواب آور خودمو خواب کنم واما از حوادث وماجراهای روز بعد بگم که صبح زود خیلی راحت تر از اونچه که فکرشو می کردم حسن آقا بر نامه رو ردیف کرد و کوروش با خوشحالی به دنبال ردیف کردن بر نامه عاطفه رفت و از بد شانسی این که دایی جون عاطی کوچولو به نرخ چند ماه پیش گفته بود ده میلیون . حالا یه چیزی بالغ بر سیزده تا هزینه اش می شد . برای من فرقی نمی کرد حاضر بودم کل دارایی ام رو بدم ولی آخه با چه بهونه ای . اون اگه می فهمید اون وقت چی می شد ؟/؟ این دفعه یه خورده اضافه تر از حسابم کشیدم و دوباره رفتم پیش حاجی حسن که یه جوری قال قضیه رو بکنم . چاخانهایی رو هم که باید بگه آماده کرده بودم -حاج آقا اگه صلاح می دونین بهش بگین یه وام کم بهره گرفتین مثلا با قسط ماهی صد تومن . قرض الحسنه خونوادگی داشتین یا از بانک وام گرفتین . بالاخره تو رو خدا یه کاریش بکنین دیر میشه زبونم لال عاطفه از دست میره وجز پشیمونی کار دیگه ای نمی تونیم بکنیم -چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی -آخه کوروش هم از اول به من نگفته بود همچه جریانیه اگه می گفت شاید تا این حد خود خواه و کله شق نمی شدم -برو دخترم خاطر جمع باش تخت بگیر بخواب . شاید به خاطر کار خیر خدا ما رو ببخشه . خدا کنه خدا این دروغ مصلحتی رو از ما بپذیره . این بار دیگه همون شب خود حاجی باهام تماس گرفت و خبر خوش راضی کردن کوروشو بهم گفت . از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم دل تو دلم نبود احساس می کردم تو آسمونا دارم پرواز می کنم . پروازی که جفت من همرام نیست ولی از این که می تونستم به جوجه کوچولوی خوشگل و ناز و مامانی زندگی بدم کلی احساس خوشحالی و آرامش می کردم . داشتم به هدفم می رسیدم . شاید این جوری از بار سنگین گناهم کم می شد . اون شب راحت خوابیدم هر چند دلم پیش کوروش و احساس عاشقونه ای که نسبت بهش پیدا کردمبود . این آقا جنه هم در جشن و شادی من شرکت کرد و سه دفعه اومد سراغم . دو سه شبی بود که پیداش نمی شد . شاید طلب شبای قبلو هم یه جا ازم وصول کرده بود در هر حال اعتراضی همنکردم . چه کاری از دستم بر میومد هر چند مدتها بود راز نگاه کسی رو نخونده بودم . فعلا دوست نداشتم این جنه رو از خودم برونم دوست داشتم این قدرتو همچنان داشته باشم شاید یه جایی وقت تنگی به دردم می خورد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن