ارسالها: 7673
#81
Posted: 6 Jul 2012 05:19
راز نگاه 77
دیگه دوست نداشتم دوست و آشنایی رو ببینم تا تکلیف این عاطفه معلوم بشه اما زری و داداشا و پدر و حتی مادرم مدام بهم سر می زدن هنوز کسی نمی دونست چمه .. مردا فکر می کردند به خاطر مشکل زنانگی و طلاقی که گرفتم دارم دچار افسردگی میشم . یکی دوبار به زور منوبردن دکتر اعصاب و روان و از این جور چیزا منم واسه رد گم کردن و این که دلشونو نشکنم همراهشون می رفتم. به زور هم اونا رو از خونه بیرون می کردم که بتونم تنها باشم . اونا هم از زری می خواستند که هوای منو داشته باشه و چون قلق منو داشت دوست داشتن که پیش من بمونه . گاهی وقتا میذاشتم که زری بمونه و بعضی وقتا هم اونو ردش می کردم . قرصایی رو که بابت افسردگی و اعصاب بهم داده بودند یکی یکی مینداختم دور . یک دفعه ننداختم که مشکوک بشن . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . دورا دور جویای احوال عاطفه بودم . روزی که قرار بود عملش کنن دور و بر بیمارستان مثل دیوونه ها گشت می زدم .. همچین کرده بودم که حسن آقا مجبور شد مغازه رو برای چند ساعتی ول کنه و گزارش لحظه به لحظه بهم بده . خوشبختانه عمل جراحی با موفقیت به پایان رسید .. بیمار تا چند روز حق ملاقات نداشت . آزمایشهای بعدی هم نشون می داد که مشکل عاطفه بر طرف شده و قلب کوچک و پاکش حالا حالا ها کار خواهد کرد . نمی دونستم بایدچیکار کنم . دوست داشتم برم ملاقاتش ولی می ترسیدم . می دونستم خیطم می کنن . آبرومو می برن . منو پیش همه خجالت زده می کنن . ولی با همه اینا دوست داشتم برم . تصمیم گرفتم پس فردای آن روز یعنی دومین روزی که وقت ملاقات آزاد بود برم دیدنش . قرار شد که به ساعت خاصی برم که حاجی حسن دوست قدیمی و خونوادگیشون هم اونجا حضور داشته باشه و به اصطلاحاگه دارم کتک می خورم بیاد کمکم و ضامنم بشه . ولی ازش خواهش کرده بودم در مورد کمکهای مالی من چیزی نگه چون دوست ندارم کوروش من بیشتر از اینا خجالت بکشه . شب قبلش با خدای خودم راز و نیاز کردم . انگاراین دلم بود که اشک می ریخت نه چشام . خدایا من گناهکارم بنده ناپاک توام درسته که زمان شوهر داری اهل خیانت نبودم ولی حرام کردم گناه کردم . خدایا آبرومو حفظ کن تو پوشاننده گناهانی خدایا تو رو به همین وقت و صدای اذان تو رو به دل شکسته یتیمان و دل کوچولوی عاطفه پر عاطفه قسمت میدم که آبروی منو حداقل پیش این طفل معصوم حفظ کنی .. دلم برای عاطفه تنگ شده بود . برای دختر کوچولویی که دوست داشت زندایی اش باشم به شرطی که بین اونا جدایی نندازم اون شب تا صبح بیدار بودم و خدا رو صدا می زدم ... خدایا من می دونم که به این آسونیها منو نمی بخشی چون ما عادت داریم هر موقع یه جایی گیر می کنیم میاییم سراغت . من آبروی بنده اتو بردم تو آبروی بنده اتو حفظ کن قسم می خورم که جبران کنم . یک ساعت از وقت ملاقات گذشته بود . نمی دونستم براش چی ببرم . یه ساک بزرگ با خودم آورده بودم . داخلشو پر کردم از آب میوه و کمپوت .یه جعبه شیرینی و یه دسته گل هم به هزار مکافات دستم گرفتم . برای چند دقیقه ای یادم رفته بود که ممکنه چی به سرم بیاد به تنها چیزی که فکر می کردم این بود که اجناسو سالم به مقصد برسونم و این شیرینیها هم که جعبه اشو یه وری داشتم له نشن . وارد بخش آرامی شدم . حتی ملاقات کنندگان رعایت حال بیمارو می کردند وسعی می کردن زیاد همهمه نباشه . مقصدو پیدا کردم . یک لحظه روی تخت عاطفه عمل کرده رو که خیلی رنجور و نحیف شده بود دیدم به دور و بریهاش توجه نکردم راستش می ترسیدم خیط شم . این جوری بهتر بود که به عشق عاطفه برم جلو . به دیدن من گل از گلش شکفت . رفتم جلو تا چهره خندانشو ببوسم که ناگهان دستی مانعم شد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#82
Posted: 6 Jul 2012 05:19
راز نگاه 78
کوروش بود تازه متوجه شدم که به غیر از او حسن آقا و مهین خانوم (مادر کوروش ) و فاطمه خانوم هم اونجان -کی به تو گفته بیای اینجا . شیطان بد قدم ! آرام هلم داد . من آنقدر سست و شل شده بودم که به زمین افتاده و گل که هنوز در دست چپم بود افتاد پایین . حاجی حسن : چت شده کوروش جان زشته تو که از این اخلاقا نداشتی ؟/؟ مهمانته حبیب خداست . از معاویه و عمرو عاص که بدتر نیست . از جام بلند شدم از خجالت سرمو بلند نکردم . نمی خواستم نگام به نگاه اونایی بیفته که یه روزی واسشون ارج و قربی داشتم . فقط پیش عاطفه خیلی خجالت کشیدم -کوروش خان این کارت درست نیست . حداقل فکر خواهر زاده ات بودی ؟/؟ از جام بلند شده با زانوانی سست در حالیکه دلم هم به اصطلاح خاص خودش و هم راستی راستی درد گرفته بود دست چپمو گذاشتم رو سینه ام و خوراکیها رو رو تخت عاطفه گذاشته از اونجا دورشدم حتی به حسن آقا هم توجهی نکردم که منو برای بر گشتن صدا می زد . سکه یه پول شده بودم . حس می کردم که حتی ارزش و لیاقت مردن رو هم ندارم . منو مث یه تفاله بیرون انداخته بود . مثل یه سوسک شوتم کرده بود . جایی بهتر از داخل ماشین پیدا نکردم که برم تو عالم خودم . خدایا این چه مصلحتیه که روی منو زمین انداختی ؟/؟ خدایا مگه منم دلشکسته نبودم ؟/؟ مگه من ازت چی خواسته بودم ؟/؟ خواسته بودم وقتی که عاطفه رو می بینم آبروم محفوظ بمونه . من که نمی خواستم واسه نجاتش منتی بذارم خدا . خدایا اگه تو نبودی و نمی خواستی که اون شفا پیدا نمی کرد . من که کاری نکردم . خدایا واسه مردن راضیم پس منو بکش . اگه ولم کردی اگه تنهام گذاشتی پس منو بکش . نمیخوام زنده بمونم . اگه تو رو نداشته باشم انگار هیشکی رو ندارم. تو هم که به من پشت کردی خدا . چشمه اشک چشمم پر آب شده بود . راحت گریه می کردم . تصمیم خودمو گرفته بودم . دیگه موندن در این شهر و دیار واسم فایده ای نداشت . از آدما یا بدم میومد یا دیگه حوصله شونو نداشتم دوست داشتم تنها باشم و در تنهایی خودم بمیرم . کوروش حق داشت اگه من جای اوبودم آدم ستمگرو لت و پارش می کردم . مگه کوروش چیکار کرده بود که همه جا از اون به عنوان یه ذزد یاد کرده بودم . رفتم خونه پدرم خوشبختانه کسی اونجا نبود . از دو سه تا خونه ییلاقی که اطراف تهرون داشتیم کلید خونه ای رو که نزدیکی پلور داشته و دو سالی می شد که سری نزده بودیم و فقط گاهی بقیه ازمون کلید می گرفتند و می رفتند اونجا , بر داشته و تصمیم گرفتم چند روزی رو اونجا بمونم وبعد هم خونه تهران پارسمو خلوتی بفروشم و برم یه خونه یا آپارتمان نقلی تو شمال واسه خودم بخرم و احیانا با پولی که برام میمونه و ده بیست میلیون پس انداز دیگه یه سپرده بانکی باز کنم و زندگیمو پیش ببرم پولی رو هم که از آخوند یوسف گرفته بودم تصمیم داشتم که خرج بیچاره ها و در ماندگان بکنم . حالا ثوابش به هر کی که می خواد برسه قبل از رفتن هم باید یه چیزی برای بقیه بنویسم که دلواپسم نشن . باید به داداشام حقیقتو بگم بایر همه بدونن که من چقدر آدم پست و کثیفی هستم. شاید این جوری کوروش من بفهمه که من نمی خواستم پست و کثیف باشم . بذار همه کارکنان بدونن که من چه لجنی هستم ولی کوروش من بدونه که اونقدر شهامتشو داشتم که بهخاطر اون و عشق اون حاضر شدم از همه چیز خودم بگذرم . حس کردم که گریه خیلی سبکم کرده تا حدودی آروم شده بودم . دست فرمونم خیلی عالی تر شده نترس و با ریسک زیاد رانندگی می کردم . زیادی بیخیال و بیخیال دنیا شده بودم . وارد ایمیلم شدم . متن مطالبی رو که باید به داداشام می گفتم همچنین به پدرم , باید آماده و ذخیره می کردم تا در آخرین لحظه می فرستادمشون . چند مطلب مختصر هم برای بعضی از همکارا که آدرس ایمیلشونو داشتم آماده کردم در این متن هر آنچه از واقعیت بود براشون گفتم . از هرزگی خودم چیزی نگفتم ولی عنوان کردم که کوروش مقصر نیست وتمام این کا رها را من به خاطر خود خواهی خود انجام داده ام .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#83
Posted: 6 Jul 2012 05:21
راز نگاه 79
از برادرام هم خواستم که از او دلجویی کرده و اگه سرسوزنی هم که شده هنوز خواهرشونو دوست دارن به خاطر او و آسودگی وجدانش به هر قیمتی که شده از کوروش دلجویی کرده اونو به سر کارش بر گردونن . هر چه گشتم تا ایمیل آدرس کوروشو پیدا کنم نتونستم . قصد داشتم نامه رو از طریق حسن آقا به او برسونم دو سه ساعت مشغول بودم و این طور نوشتم ... نامه ای از فرشته ای شیطانی به فرشته ای پاک و مهربان که با عاطفه خود به عاطفه زندگی بخشید . حال که این نامه را می خوانی من فر سنگها از تو دورم اما این را بدان که تو , عشق تو و خاطره های خوش با تو بودن را هر گز از یاد نخواهم برد . تو فرشته ای از سوی خدا بودی که برای زدودن گذشته سیاه من از تباهیها همدمم گشتی و من با نام و ظاهر فرشته ولی باطنی شیطانی خواستم که از تو نیز چون خود ابلیسی بسازم غافل از آن که خداوند همیشه با توست . خدایی که فراموشم کرده تنهایم گذاشته . خدای تو هنوز خدای من است ولی او دیگر مرا بنده خود نمی داند که اگر چنین بود این گونه درهمم نمی شکست . من با تو بد کردم . باعث شدم که همه دزدت بدانند . آبرویت را بردم و تو حق داری در مورد من هر طور که دوست داری بیندیشی . آنچه که بیش از همه زجرم می دهد این است که تو بیش از همه به من اعتماد داشته ای و من به تو خیانت کردم . اما امروز از همه چیز خود گذشتم . از آبروی خود از احترام خود از ثروت پدر و مهمتر ازهمه از دیدار تو و شنیدن جمله ای که در آن بشنوم که مرا بخشیده ای . می دانم باورش برایت سخت است تو مرا هرزه ای می دانی که برای رسیدن به خواسته های خود قربانی می گیرد شاید در حق تو چنین کرده باشم ولی قسم به خدایی که اوهم صدای قلب و عذر و عفو خواهیم را نشنید و مرا از خود راند دبگر این چنین نیستم . مشخصات ایمیل و رمز ورود آن را در ذیل همین نامه برایت می نویسم تا ببینی بدانی و بخوانی که به خاطر تو به خاطر قربانی خود خود را قربانی کرده ام تا به او زندگی دوباره ای ببخشم . تا بخوانی که چگونه نزد دیگران اعتراف کرده ام . می دانم که نباید عاشقت باشم می دانم که نباید دوستت بدارم ولی مگر می توان حقیقت را کشت ؟/؟ تو می توانیمرا بکشی . به زمینم پرت کنی به صورتم تف بیندازی . با سیلی ات نوازشم دهی ولی هر گز نمی توانی عشقی را که نسبت به تو دارم محو و نابود نمایی . حق ندارم که از تو گله ای داشته باشم . فقط خوشحالم که خداوند زندگی دوباره ای به عاطفه بخشید . خوشحالم از این که عمل زشت من مانع عمل قلب او نشد وخداوند به نوعی هزینه اش را برایت تامین نمود . دیگر حق ندارم از عشق بگویم . همان که می رفتی به دامش گرفتارشوی و من احمق به جای تنیدن تارعشق بر پیکره مان پاره اش کردم . حق ندارم از عشق بگویم که عشق از آن پاکدلان است و سالم صفتانو من جز بدی در حق تو کار دیگری نکرده ام . حق ندارم از عشق بگویم چون آن قدر محجوب و سربه زیر بودی که من نتوانستم راز نگاهت را در چشمان بسته ات بخوانم . زیاده از خدا هیچ نمی خواهم . تو را به همان خدایی که عاطفه ات را به تو بخشید تو را به همان خدایی که گناهان را می بخشد و روزیشان را به خاطر گناه قطع نمی کند قسمت می دهم که مرا ببخشی و از سر تقصیراتم بگذری . ببخش تا با آرامش خیال و در خلوت خود آن قدر از دوریت اشک بریزم تا شاید خاکستر عشق خاکستری من از دنیایی دیگر چهره زیبای تو را در این جهان ببیند . کاش می دانستی کهچقدر دوستت می دارم . کاش می دانستی که بی تو می میرم . کاش می دانستی که چه عاشقانه دوستت می دارم ! دوست ندارم کسی را که دوستش می دارم این چنین خطاب کنم ولی خیلی بیرحم و سنگدل خواهی بود اگر خدای تو ببخشد و تو نخواهی که ببخشی . می دانم که دیگر هر گز تو را نخواهم دید . عمر آشنایی ما کوتاه بود اما یاد و خاطره های با تو بودن تا لحظه مرگ و حتی در دنیایی دیگر با من خواهد بود . شاید زمانی برسد که من آن رانده شده ای نباشم که تو گمانش را می بری . شاید زمانی برسد که خداوند بزرگ باطنم را زیبنده نامم و نامم را همچون باطنم سازد . هیچ نمی دانم تنها همین را می دانم که تا آخرین نفس فریاد خواهم زد کوروش دوستت دارم.. دوستت دارم .. دوستت دارم .. فرشته رانده شده تو .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#84
Posted: 6 Jul 2012 05:22
راز نگاه 80
نامه را لاک و مهر کرده و تحویل حسن آقا دادم ازش خواهش کردم که کوروشو به روح پدرو جون خواهر زاده اش قسم بده که نامه امو پاره نکنه و بخونه شاید که یه تسکینی واسه من باشه و اوهم قبول کرد . به خونه بر گشتم . به زحمت خودمو از دست سامان و میثم خلاص کردم .اونا هنوز فکر می کردن که من هنوز همون فرشته سابقم . اسباب و خرت و پرت هامو جمع کردم . پول و پله و لباس گرم هم گرفتم . دیگه از تنهایی نمی ترسیدم . دیگه از جن نمی ترسیدم از این نمی ترسیدم که یکی بیاد بهم حمله کنه چون که از مرگ نمی ترسیدم . خیلی از خودم بدم میومد . در آخرین لحظاتی که در خونه بودم ایمیل ها رو فرستادم . هنوز غروب بود که از تهران بزرگ خارج شدم مسیر من جاده پر پیچ و خم هراز بود . تا رود هن که جاده کفی و یکسره بود و از نزدیکای امامزاده هاشم به بعد یواش یواش داشتم می افتادم تو پیچ و خم . شرایطم طوری بود که این جوری رو بیشتر دوست داشتم آخه باید حواسم به جاده می بود وفکر و خیال کمتری می کردم . بالاخره چشمم به جمال عروس ایران روشن شد . به خونه معمولی وییلاقی خودمون نزدیک پلور رسیدم . نمی خواستم زیاد سر و صدا کنم و کسی بفهمه تو این خونه آدمه . حالا اگه تصادفی می فهمیدن ایرادی نداشت . حداقل تا دو سه روز دیگه تکلیف خونه ام معلوم می شد . حاضر بودم زیر قیمت بفروشمش وزود تر برم تو یکی از شهرهای مازندران مثل بابل بابلسر یا نوشهر خونه بخرم . خونه ما تو اون دور و برا قشنگ تر و مجهز تر از بقیه خونه ها بود وجزو معدود خونه هایی بود که درب ماشین رو داشت ولی من ماشینو بردم دو سه تا کوچه پایینی کنار ده دوازده تا ماشین دیگه که صاحبای اونا هم مسافر و مهمون یا صاحبخونه بودن پارک کردم . خیلی آروم درو باز و بسته کردم و لامپ اتاقی رو روشن کردم که از خونه همسایه معلوم نشه . همه چی امن و امان بود از دزد هم خبری نبود . تلویزیون هم سالم بود ولی حوصله دیدن بر نامه های چرند و کلیشه ای داخلی رو نداشتم . لب تابمو روشن کرده و ترانه گوش می دادم از گوشی استفاده می کردم که کسی نفهمه . یه مقدار خرت و پرت با خودم آورده بودم و شاممو خوردم . اون دور و برا رستوران زیاد بود می تونستم ناهارمو اونجا بخورم . موبایلمو بیصدا کرده بودم و فقط نگاه می کردم که اگه یه وقتی بنگاهیهای محله مون تماس گرفتن واسشون زنگ بزنم . شب که شد دلم عجیب گرفت . دوست داشتم برم بیرون دور بزنم وقتی صدای همهمه رو از خونه بغلی شنیدم فرصت رو غنیمت دونسته و مثل دزدا از منزل بیرون اومدم . پریز تلفن هم کشیده بود. مثل من خیلی ها داشتن قدم می زدن . همه مسافر بودن . ولی فقط من بودم که تنها بودم . همه یا زوج بودند یعنی پسر و دختر یا چند تا دختر و یا چند تا پسر . منم رفتم یه گوشه ای به کوه دماوند که فقط برفش تو دل سیاه شب مشخص بود خیره شده بودم با این که بلوز گرمبه تن کرده بودم ولی کمی سردم شده بود . نگاه کردن به ستاره ها و باد خنکی که به صورتم می خورد به من آرامش می بخشید . چقدر ستاره ها قشنگ بودن . کاشکی یکیشون مال من بود . از بس توی تهرون به فکر زمین و دور وبر خود و دنیای در بسته بودم وقت نمی شد که ستاره ها رو ببینم . یعنی راستی راستی خدا این قدر بزرگه ؟/؟ آخرشم نفهمیدم که واسه چی این همه ستاره آفریده . یکی دوروز دیگه هم گذشت و بزرگترین سر گرمی من عشق و حال کردن با طبیعت زیبا و بر نامه های ضبط شده در لپ تاپم بود . چه زیبا بود کوهستان چه آرام بخش بود تنهایی خود را با این زیباییها قسمت کردن . با یه سگ ولگرد دوست شده بودم . هر وقت غذایی اضافه می آوردم که سعی می کردم اضافه بیارم بهش می دادم . من که بیشتر توی رستوران غذا می خوردم وته مونده ها بیشتر از اونجا نصیبم می شد . سگ سفید خوشگل و قوی هیکلی بود بیشتر شبیه سگ گله بود ولی هیچوقت گوسفندی دور و برش ندیده بودم . آب سرد و روان نهر ها ورود های کوچک درختان بی بر که فکر کنم بید و تبریزی بودند و اون دور دستها باغهای میوه ای که بهش دسترسی نداشتم لایه ای نازک از شادی بر روی غمهایم می کشید ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#85
Posted: 6 Jul 2012 05:23
راز نگاه 81
گاه گاهی از تماشای بعضی صحنه ها دلم می گرفت وحسرت می خوردم ولی دوست نداشتم کسی رو چش کنم . کنار رود خونه یه گوشه ای که بالا سرم سایه ای باشه و آفتاب منو نسوزونه نشسته بوده به صدای بر خورد آب با تخته سنگها گوش می دادم که در پنجاه متری خود یک دختر پسر نو جوونو دیدم که دارن با هم راز و نیاز می کنن . پشت به من بودند و چهره شون مشخص نبود سر دختره رو سینه پسره بود وپسره موهاشو نوازش می کرد . نسیم ملایم و خنکیهم می وزید . چند لحظه بعد پسره پیشروی کرد واز زیر بلوز دستشو به کمر دختره رسوند . اون دور و برا کسی نبود و حالت منم نسبت به اونا طوری بود که من می دیدمشون و اگه اونا می خواستن منو ببینن باید از جاشون بلند می شدند . بی اختیار لبخند تلخی بر لبانم نشست . بازم فکرم رفت پیش کوروش . اون داشت عاشقم می شد و من تخم تنفر رو توی قلبش کاشتم . اون داشت ازم خوشش میومد فکر می کرد گمشده شو پیدا کرده . بیچاره چقدر ساده بود . بیخود نبود که زنش سرش کلاه گذاشته بود .اون دور دورا حرکت ماشینا رو تو جاده می دیدم . اگه جلوتر می نشستم می تونستم دقیق ببینم که از هر ماشینی چند تا از این جاده رد شدن و امتیاز بدم که کدوم ماشین برنده میشه . این دختره و پسره عجب نترسی بودند . حالا دیگه لباشون رو لبای هم قرار گرفته بود و مثل کنه به هم چسبیده بودند و قصد ول کردن همو نداشتن . خب اگه من و کوروش جای اونا بودیم حاضر بودم که همین کنار رود خونه بیاد منو بکنه . اون وقت اگه ما رو می دیدن چی می شد ؟/؟ نه غیرتش قبول نمی کرد . تازه پدر ما رو در می آوردن . بوسه رو می شد یه کاریش کرد ولی همدیگه رو کنار رود کردن ؟/؟. نه نمی شد . بیکاری زده بود به سرم.رفته بودم تو فاز همون خیالبافیهایی که زمان بچگی داشتم . واقعا چه دورانی بود . فکر نمی کردم فردایی که امروز باشه تا این حد غم انگیز باشه . در همین افکار بودم که حس کردم یه چیزی داره صورتمو قلقلک میده واییییی غلط کردم گفتم میخوام جنه رو ببینم ولی ترس برم داشته بود سرمو انداختم پایین گفتم جن جون الان آمادگیشو ندارم حتما اون دختره پسره رو دیدی هوست گل کرده . برم خونه هر کاری دوست داری بکن . میگن جنها کنار رود خونه های جنگلی که یه دنیا سرسبزی اطرافش باشه زیاد می پلکن ولی این دور و بر که همش سنگ و تخته سنگ بود وچهل پنجاه متر اون طرف تر هم چند تا درخت بی میوه دیده می شد . نه این جنه از رو برو نبود . پاشو که سفید رنگ بود گذاشت روپام . میگن جنا سمشون کج و وارونه هس . این که سم صاف بود . چقدر شبیه سگ بود . اصلا خود سگ بود . خاک بر سرت فرشته که فقط تا همین حد جربزه داری. دستمو گذاشتم داخل پشمای تنشو نوازشش کردم . من هیچوقت سگ نداشتم ولی از حیوانات خوشم میومد .می خواستم از جام بلند شم و به خونه بر گردم . می دونستم که آقا سگه با حرکات خودش اون دو نفر جلویی رو متوجه حضورمون می کنه . دلم نمیومد خلوتشونو بهم بزنم یاکاری بکنم که احساس خجالت کنن . هر چند فکر نمی کردم خجالت سرشون بشه . خوشبختانه دست در دست هم از جاشون بلند شده و در جهت مخالف من ازم دور شدند و سرشونم بر نگردوندند تا منو ببینن . از جیب مانتوم بیسکویتی در آورده و تقدیم سگ سفیدم کردم تا دم در همراهیم کرد . اگه تعارفش می کردم خودش میومد تو خونه ولی مایه رسوایی بود و همه می فهمیدند یه آدم زنده توی این خونه زندگی می کنه . دم در باهاش خداحافظی کرده و دستی واسش تکون دادم و پشتشم یواش زدم که یعنی برو طرف جلو .. سومین شبی بود که دور از خونه بودم . نمی دونم چرا یهو این هوس به سرم افتاد که یکی از فیلمهای آرشیو کامپیوترمو ببینم . اولش رفتم سراغفیلم خودم و حاج یوسف . همون صحنه اول فایلو عوض کردم . دیگه نمی تونستم خودمو توی بغل کسی ببینم که اون کوروش نباشه . یکی یکی فیلما رو عوض می کردم چنگی به دل نمیزد یه مشت فیلمای خارجی شبیه به هم و یکنواخت بودند .. جووووون یه فیلم واقعی رو پیدا کرده بودم که تا به حال وقت نشده بود ببینمش . فیلمی از ماجرای عشقباری یک مرد سی ساله با یک زن شوهر دار 40 ساله که در همسایگی زری اینا زندگی می کردند .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#86
Posted: 6 Jul 2012 05:23
راز نگاه 82
این فیلم مال سالها پیش اون موقع که من و زری هر دو بچه محصل بودیم و فیلم و سی دی سکس خیلی خیلی گرون تر از قیمت گوشت بود و امتیاز این فیلما رو به قیمتی گزاف می فروختند بود . زن از فیلمبرداری با خبر نبود ولی مرد جوان با نقشه ترتیب همه این کار ها رو داده بود . بیشتر از اون که خود سکس برام جالب باشه حرفای رد و بدل شده بین اونا می تونست واسم جالب باشه . ظاهرا زنه میاد خونه مرده . دوربین به طور ثابت در نقطه ای نصب شده فقط فضای خاصی رو نشون می داد فیلمبرداری زیاد جالب نبود و اون شفافیت یا کیفیت فیلمای اچ دی رو نداشت ولی بد نبود و اما فیلم و صحبتای رد و بدل شده -کتی جون خیلی منتظرت بودم چقدر دیر کردی ؟/؟ -قربون کامی خوشگله ام بشم تو که می دونی یه زن شوهر دار اونم زنی مث من که یه عمره بدون اجازه شوهرش آب نمی خوره چقدر سخته که از دست شوهر و پسر بزرگ و دختر کوچولوش در بره . به دروغ گفتم میخوام برم دکتر زنان . موبایلمم خاموش کردم -نوکرتم کتی -منم کنیزتم کامی -دوستت دارم عاشقتم -عزیزم زود تر شروع کن نه تحملشو دارم نه وقتشو -آخه میخوام باهات حال کنم -حال کن عشق من هر جوری می خوای حال کن . دوستت دارم . منم عاشقتم . دیگه از شوهرم بدم میاد . نمی تونم باهاش باشم . اون برام دیگه حکم یه مجسمه رو داره . هیچ احساسی نسبت بهش ندارم . دارم یواش یواش یه نقشه ای می چینم که ازش جدا شم -یعنی تو حاضری از شوهر و بچه هات جدا شی و با من ازدواج کنی ؟/؟ به خاطر بچه هات پشیمون نمی شی ؟/؟ -نه عشق تو به من نیرویی داده که دوست دارم همش در کنار تو باشم.. در اینجا کامی شلوارشو پایین کشید و کیر کلفت و گوشتی خودشو که هنوز به شقیت کامل نرسیده بود در آورد و نشون کتی داد -راستشو بگو به خاطر احساسته یا به خاطر این کیر کلفت -دیوونه بی تر بیت به خاطر هر دو تاش دوستت دارم . خم شد و کیر کامی رو گذاشت تو دهنش .در حال ساک زدن همین جور از داخل دهن داشت آهنگ می زد . گویی که داره یک چیز خیلی خوشمزه رو نوش جون می کنه -کتی خوشگله من بذار حالا من کوستو بخورم . کی میشه من و تو مال هم بشیم و زیر یه سقف با هم زندگی کنیم . وقتی که صبحا از خواب پا میشم تو رو کنار خودم ببینم .مث یه سگی که استخونی به دهن گرفته باشه کامی هم به همون صورت کوس کتی رو گرفتدهنش و حالا کتی بود که داشت بلبل زبونی می کرد -عزیزم من دارم همه این کا را رو جور می کنم که با هم فرار کنیم . بلیطو که جور کردی جلدی می زنیم به چاک . دیگه خارج از کشور کسی با کسی کار نداره . دیگه مثل اینجا نیست که گیر بدن . دوستت دارم کامی بخورششششش همین جوری که داری کوسسسسمو می خوری پس بذار چند تا خبر خوب هم به تو بدم . امروز شماره 16رقمی و رمز اول و دوم دواز ده سیزده تا کارت بانک اکبر آقا رو با خودم آوردم (شوهرشو می گفت ) یکی دوروز مونده در بریم از هر کدوم یه مقدار معینی می تونی انتقال بدی که دسته چک های امضا شده اش پیش منه . آخر ماه هم حداقل صد میلیون تومن توی دو سه تا از حسابای جاریش می ریزه و اون ور ماه پولشو می کشه تا مستقیما از چین یه چیزایی که میگن آلومینیوم فشرده وورق کامپوزیته وبرای نمای ساختمون به کار میره وارد کنه . از تخم چشاش بیشتر بهم اعتماد داره . تمام زندگیش دست منه . باورش نمیشه که بهش نارو بزنم . عشق تو خیلی بالاتراز این حرفاست . بخورششششش ادامه بده خیلی خوششششم میاد دوستت دارم اووووففففف ... سی چهل میلیون طلا هم دارم که می فروشمش دلارش می کنم . تو رو خدا عجله کن در بریم . این آخر ماه باید بریم . آخر این ماه اکبر آقا واسه دو سه روز با دوستاش میره کوه . بهترین موقعیه تا اونجایی که می تونیم حسابا رو خالی کنیم .. برای چند لحظه ای کامی دهنشو از رو کوس کتی بر داشت و گفت عزیزم تمام این پولا باید یکی دو روز قبل از رفتن به من برسه تا دلارش کنم . تازه پاسپورتتم فردا به من برسون . فکر نکنم لازم باشه خودت بیای در هر حال باید ویزا رو جورکنیم که بریم . اول میریم ترکیه از اونجا بلند میشیم برای امریکا .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#87
Posted: 6 Jul 2012 05:24
راز نگاه 83
-عشق من قربون کوست برم اون وقت هروقت که دوست داشتم کوسسسست در اختیارمه . یه موقعواسه بچه هات دلتنگی نکنی ؟/؟ کتایون کیر کامی رو تو دستش گرفت وگفت پسر و دختر و شوهر و زندگی و همه چیز من اینه و صاحب این . شوهرمو که از اول دوست نداشتم به خاطر پولباهاش ازدواج کردم . تازه کدوم بچه رو دیدی که به درد پدر و مادرش بخوره فقط اونجا زنای خوشگل و لخت زیادن یه وقت از راه به درت نکنن ؟/؟ -میگن اونجا زنا با وفا نیستن نکنه تو هم به من خیانت کنی ؟/؟ -دیوونه شدی کامی . من دارم به خاطر تو از همه چیزم می گذرم اون وقت تو به من این حرفا رو می زنی عشق من ؟/؟ -منو ببخش عزیزم دوست ندارم تو رو از دست بدم . میدونی که چقدر خاطرتو می خوام -باشه بسه دیگه حالا بیا لختم کن . کوسسسسم تو و کیرتو می خواد . سینه هامو بخور . زودتر بکن تو کوسم . نمی دونی چقدر حال می کنم که دارم سر شوهرم کلاه میذارم . فکر کرده که بدون عشق هم میشه زندگی کرد . فکر کرده که میشه با پول همه چی رو خرید . من واست می میرم . خودم می دونم امریکا خیلی گرونیه . اگه می تونستم یکی دو تا قطعه زمین اکبر آقا رو می فروختم . بدبخت وکالت اونا رو هم داده به من ولی باید پیش پولشو بگیرم دررم می ترسم گندش در آد -عزیزم خوشگل من میامی و فلوریدا و طرف نیویورک یعنی شرق امریکارو بیشتر دوست داری یا لس انجلس وکالیفرنیا وغرب امریکارو -خیلی از دوستان دوران بچگیم تو لس آنجلسن دلم خیلی براشون تنگ شده . من هرجارو که واست راحت تره و تو دوست داری دوست دارم من کیرتو دوست دارم . من تو رو دوست دارم . فیلم واقعی پس از چند صحنه پرش وارد صحنه های حساس خود شده بود . هرچه کتی خواهش می کرد که به اتاق دیگه ای برن که دل باز تره کامی خان قبول نمی کرد . چون دیگه نمی شد فیلمبرداری کرد . نمی دونم ذهن کامی و تصورش چقدر قوی بود که انگار دوربین درست روی کوس و کون کتی زوم کرده بود . کیر کامی که داشت می رفت توی کوس زیاد چیزی رو نشون نمی داد ولی موقع برگشت که پوست دور کوسو می کشید و با خودش به عقب می آورد علاوه بر صحنه های وسوسه انگیز وتحریک کننده ای که درست می کرد نشون می داد که کتی خانوم چقدر کوس گشاده -بکن عزیزم بزن به کوسسسم واسسسسه کیر کلفتت می میرم -منم واسسسسه کوس قشنگ و تنگ تو می میرم -دروغ نگو این که تنگ نیست -هرچی هست مال خودمه . به من وفاداره . این دوره زمونه به دختر بچه جماعت اصلا نمیشه اعتماد کرد . وفا هم وفای زنای قدیم -اووووفففف معلوم هست چی داری میگی ؟/؟ یعنی من این قدر پیر شدم ؟/؟ -نه خوشگل من منظور خاصی نداشتم . پوست لطیف تن و بدنت از هر دختری تازه تره . به هر حال هرچی باشه تجربه ات که از اونا بیشتره . عزیزم همیشه مال من باش . کتی من دوستت دارم فقط مال من باش -بگو بگو کامی من . دوست دارم از این حرفا بزنی و آب منو دوباره بیاری (من که متوجه دفعه اولش نشده بودم . حتما این قسمت فیلم خراب شده بود )کوسسسسسم داره پرواز می کنه . زودباش جرررررم بده دیگه نمی تونم جلو جیغمو بگیرم -هرچی دوست داری فریاد بزن دادبکش خودتو خالی کن -جاااااااااااان . یه ماه دیگه توی امریکا . جووووون کیییررررت دوباره دختر بچه ام کرد . فداش بشم. هرچی دارم مال تو دارو ندارم مال تو . هستی و جان من مال تو . فدات بشم من برات بمیرم -خدا نکنه تو اگه بمیری من بدون تو چیکار کنم ؟/؟ اصلا دلت میاد منو با یه مشت دختر بیوفا وبی احساس که هر روز یه دوست پسر عوض می کنن تنها بذاری ؟/؟ -نه اصلا دلشو ندارم . روح منم اون وقت عذاب می کشه کامیییی جووووون منو بذار تو حالللل خودم بزن جررررررم بده . واسسسسسه تو همه کاری کردم . سر لوله امو هم بستم .. وایییی عزیزم بازم داره خوشم میاد بریز آبتو خودتو خالی کن من خوشم اومده حالا آب تو رو میخوام من و کوسم هردو تشنه ایم . در همون حالت سگی و از پشت , کامی آبشو توی کوس کتی خانوم شوهر و دوبچه دار که خواب پرواز به امریکا رو می دید خالی کرد . پس از این که این مرحله گاییدن تموم شد کتی حس کرد شاش داره -عزیزم منو تها نذار . بریز روی صورتم . بذار شاشتو بو کنم بخورمشششش حال میده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#88
Posted: 6 Jul 2012 05:28
راز نگاه 84
-چی میگی بده . بدت نمیا د؟/؟ -نه عزیزم من همه جا و همه چیزتو دوست دارم حال میده . وقتی باشدت و تیزی می شاشی و اونجوری کسسسستو رو به من می گیری و هوس منو زیاد می کنی دوست دارم بپرم روت -خودت گفتی ها .. کتایون چهل ساله ای که قیافه و اندامی معمولی داشت ایستاد و کسشو گرفت طرف صورت کامی که دو زانو روبروش نشسته بود و آب پاشی رو شروع کرد وکامی با لذت زیاد که از فیلمش بودصورت و بدن لختشو شستشو داد وبعد دوباره شروع کرد به خوردن کس شاشی . کتی رو به صورت خمیر بازی در آورده بود هر کاری دلش می خواست با این زن هوسباز انجام داد . تو همین حال و احوال فیلم قطع شدومنم درست به همون یکساعت تماشای فیلم سرگرم وررفتن با کوسم شدم . هوسم فوق العاده زیاد شده و کمرم سنگین شده بود . تنها چیز درست و درمونی که پیدا کردم تا بااون یه خورده کسسسسمو بخارونم استکان و لیوان بود که با ته اون به داخل کوسم فشار می آوردم وتازه از ترس گشاد شدن زیاد فرو نمی کردم . واقعا عجب ماجرایی بود داستان کامران و کتایون . اونجوری که زری واسم تعریف کرد کتی تمام طلاهاشو می فروشه و چند صد میلیون حسابای بانکی شوهره رو خالی می کنه دوسه قطعه زمینو هم مفت می فروشه و یه مقدار پیش دریافت می گیره . کلی پول نقد هم خودش داشته تمام این کارها با سرعت خاصی انجام شد که تا می خواست گندش در بیاد کتی فکر می کرد اونا از ایران در رفتن . یک چیزی حول و حوش یک میلیون دلار ریخت تو بغل کامی جونش. کامی جونه هم علاوه بر این همه چاپیدنها فیلم گاییدن کتی رو درست در آخرین روزی که در ایران بوده به قیمتی سرسام آور می فروشه وپول روی پول . به نظرم حق کتایون خیانتکار همین بود که همچه نامردی در حقش بشه . من یکی که اصلا به شوهرم خیانت نکردم . بقیه قضیه هم که معلومه . جناب کامی فرفره فرار می کنه و دست باد هم بهش نمی رسه وکتایون می مونه ودنیایی از بدبختی . این گند کاریهاش یعنی فروش مال و اموال که معلوم میشه یه بهونه ای میاره و داداشای قمار باز و علافشو بهونه می کنه وهر جوری می خواد مسئله رو یه جوری بخوابونه به کت شوهره نمیره که نمیره وحرفشو قبول نمی کنه . زری برام تعریف کرد که این کتایون که واقعا از کامی کیر خورده بود اونم چه کیری و حرص از دست دادن معشوق و کلاه گشاد بر سر رفتن رو داشت تازه از شوهرش طلبکار هم بوده و می گفت ما با هم تفاهم اخلاقی نداریم وطلاق هم می خواست تا این که یواش یواش این فیلمه پخش میشه و یکی از شبها بچه های محل فیلمه رو تا دلت بخواد تکثیر می کنن و به یه نحوی ماجرا به گوش اکبر آقا می رسه . از این جا به بعدو زری نمی دونست که جریان چی شده . چون می گفت که اکبر آقا از خجالت خونه و زندگیشو فروخته .. حالا با زنش چیکار کرده ؟/؟ آیا طلاقش داده به زندانش انداخته خدا میدونه . ولی اون اگه از حقش بگذره معلوم نیست که قانون همچین کاری بکنه . یادم میاد اون اوایل که فیلمهای سکسی اینچنینی و بازی کردنش در ایران مد شده بود اگه سکسی کاران ایرانی رو می گرفتن اعدامی داشت ولی حالا دیگه بیخیال شدن .. حتی تو این دوره و زمونه زنای خیانتکار اکثرا طلبکار میشن و با یکی دو دست کوس و کون دادن به مامورین اجرایی با وصول مهریه از شوهرشون جدا میشن . منم که مشغول گاییدن خودم بودم و جنه هم دقایقی بعد به کمکم اومد ولی اینا هیچکدوم کمرمو سبک نمی کرد . کاشکی زری اینجا بود اون قلق منو داشت و می دونست چه طوری منو به ار گاسم برسونه . دلم گرفته بود . نمی دونستم چیکار کنم . به بنگاهیهای محل سپرده بودم که اگه از خونواده ام کسی رو این دور و برا دیدن راجع به فروش آپارتمان من چیزی نگن . در لیست تلفن های بدون پاسخ اثری از شماره های اونا نبود . باشه فردا یه زنگی براشون بزنم . خبری هم از عاطفه نداشتم . دل شکسته من برای کوروش تنگ شده بود . با این که منو از خودش رونده بود ولی هنوزم دیوونه وار دوستش داشتم . آرزوی دست یافتن به اون برام مثل یک رویا شده بود . یک خواب و خیالی که می دونستم هر گز در بیداری تحقق پیدا نمی کنه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#89
Posted: 6 Jul 2012 05:29
رازنگاه 85
.بیشتر وقتا هم که می خواستم در عالم تنهایی برم بیرون دو ربزنم این آقا سگه هم بو بردار می شد و میومد سراغم . آخرشم نفهمیدم که این صاحب داره یا همین گوشه و کنارا می خوابه . به نظر نمیومد ولگرد باشه . شب دوباره از خونه زدم بیرون . این دفعه من وآقا سگه دوتایی باهم بهستاره ها نگاه می کردیم . نمی دونم اون داشت به چی فکر می کرد و منم همین جور که سرشو نوازش می کردم روزمین دراز کشید و خوابش برد ودیگه تنهایی به ستاره ها نگاه می کردم . گاهی که گردنم درد می گرفت و نگاهی به زمین مینداختم آدمایی رو که دو رو برم بودند می دیدم. زوجای جوونی که دست در دست هم می گفتند و می خندیدند وکسی هم کاری به کار من نداشت .. نمی دونم تا چه حد همدیگه رو دو ست داشتندو آیا عاشق هم بودن یانه ولی خیلی بی احساس بودن . می دونم اگه من و کوروش به جای اونا بودیم هردومون سرمونو بالا می گرفتیم وخودمونو از این دنیای کوچیک خاکی خلاص می کردیم . به چیزی جز کوروش فکر نمی کردم . یه خورده هم فکر مامان و عاطفه هم بودم . به زندگی کردن در این محیط کوهستانی خو گرفته بودم . ازدنیای شلوغ و پر از تزویر بدم میومد . دنیای بدون کوروش . دنیای بدون عشقی که مرگ تنها راه نجاتاز این دنیا بود . کاش جرات اونو داشتم که خودمو می کشتم و از دست این همه آلودگیها خودمو خلاص می کردم . در هر حال تا ابد که نمی تونستم در این کوهستان زندگی کنم . باید خونه امو میفروختم و می رفتم شمال . کنار ساحل و دریای زیبا . بازم درتنهایی و غربت . خدایا چرا این جوری شدم ؟/؟ چرا عاشقم کردی ؟/؟ این صحنه که اون توی بیمارستان منو با دستش به زمین پرت کرد روزی چند بار به سراغم میومد و هر بارهم صدها بار این صحنه رو مجسم می کردم . یک شب دیگه هم گذشت . نمی دونم تا صبح چه جوری خوابیدم . همش از این پهلو به اون پهلو غلت می زدم . خواب دیدم که کوروش منو به یه رستوران دعوت کرده . مثل دفعه اول که سرد و بی تفاوت بودولی بعد بر خورد خیلی گرمی با من داشت . دستمو گرفت تو دستش و رفتیم روی میز نشستیم . روبروی هم .. با تمام چهره اش داشت به من لبخند می زد. گفتم چه طوره یه سفر برم تو چشاش ببینم چه خبره . رفتم داخل چیزی رو ندیدم . هیچی نتونستم بخونم . فقط حس کردم خیلی معصومانه بهم زل زده و با تمام وجودش میخواد به من بگه که دوستم داره . رفتم دستمو به صورت قشنگش بزنم که دیگه نه صورتشو دیدم و نه دست خودمو . بیدار شده بودم . چند لحظه طول کشید تا متوجه شدم که همه اونچه را که دیدم در خواب بوده . اون شب هم گذشت . فردای آن روز یه نگاهی به شماره تماسها انداختم وجز همین دو رو بری ها کس دیگه ای باهامتماس نگرفته بود . پیامهایی هم داشتم که همشون نگران وضعیت من بودند . داشتم با موبایلم خداحافظی می کردم که یه پیام جدید دریافت کردم از زری بود .. نوشته بود دیوونه چرا هرچی تماس می گیرم جواب نمیدی صبح پنجاه بار برات زنگ زدم . این پیامو که خوندی فوری برام زنگبزن . فکر کنم فهمیده باشن تو کجایی . زود باش برام زنگ بزن زودباش تا برات توضیح بدم . درجا با زری تماس گرفتم تا ببینم اوضاع و احوال از چه قراره . پس از گله گذاری و مقدمه چینی شروع کرد به تعریف کردن اونچه که در این مدت سه چهار روز گذشته بود -یه بنده خدایی از پدرت کلید ویلای کوهستانو می خواست هرچی گشتن نه از کلید منزل خبری بود نه از کلید اتاقها .تقریبا متوجه شدن که تو اینجایی . هنوز یکساعت نمیشه که جریانو فهمیدن -از کوروش چه خبر -بعد از این که تو اون مطالبو از طریق ایمیل واسه همه تعریف کردی با هزار منت و نازکشی و عذرخواهی آقا کوروشو آوردن سر کار . حالا همه جریانو می دونن . از قبل پیش همه عزیز تر شده . اونخبر تو رو از من می گرفت . حتی واسم تعریف کرد که ماشین پرایدشو از حاجی حسن پس گرفته و داخلشم یه نامه بود که تو براش نوشته بودی . هرچی ازم پرسید کجایی راستش من که چیزی نمی دونستم . به تلفنها هم که جواب نمی دادی . دیگه واقعا مونده بودم که چیکار کنم . مادرت از غصه داره دق می کنه . پدر و برادرات حال و روز درست و حسابی ندارن . خیلی بی معرفتی . فکر میکردی من تو رو لو میدم . پس از این همه دوستی و رفاقت هنوز به من اطمینان نداری ؟/؟ -نه زریجون اصلا این طور نیست . راستش من می خواستم یه چند روزی خودم باشم و خودم راستی بازم از کوروش بگو -چیه هنوز دوستش داری ؟/؟...ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#90
Posted: 6 Jul 2012 05:29
راز نگاه 86
-آره دیوونشم .واسش می میرم . ولی اون به من توجهی نداره . میدونی وقتی واسه دیدن عاطفه رفتم بیمارستان اون منو از خودش روند . هلم داد . حقم بود ولی نمی تونست اینجاروکوتاه بیاد ؟/؟ ببین زری جون رابطه زنا و دخترا باهاش چه طوره؟/؟-ناراحت نشی ها . همهمیدونن اون مجرده . خوش تیپ و آدم درستی هم که هست . پس چرا دور و برش نباشن ؟/؟ راستش به خاطر تو اگه نبود منم مثل پروانه دورش می گشتم -نه زری تورو خدا من دارم از حسادت می سوزم -حسادت به چی ؟/؟ اگه به تو اهمیت می داد یه چیزی -راستی عاطفه حالش چه طوره -عالی .. عالی . قراره تا چند روز دیگه مرخصش کنن . -کوروش نامه رو خونده ؟/؟ -فکر کنم خونده باشه ولی اینو کلی به من گفت . حالا چه تاثیری روش گذاشته و عکس العملش چی بوده در این مورد دیگه حرفی نزد . واییییی فرشته چقدر تو سوال پیچم می کنی دوست داری الان گیرت بندازن یا بازم دوست داری واسه خودت تنها زندگی کنی ؟/؟ الانه که برسن و توی تله بیفتی . ببین من چقدر دوستت داشته و دارم که باهات تماس گرفتم و تو رو از جریان با خبر کردم توی بی معرفت اصلا یه جواب خشک و خالی هم به تلفنام ندادی . -پس الان باهات خداحافظی می کنم . باید یک طرف در برم بعد باهات تماس می گیرم . -الان یکساعتی میشه که حرکت کردن پس بجنب ... بازری خدا حافظی کرده ودرمونده اومدم بیرون . نمیدونستم چیکار کنم . خدایا اگه توی خونه بمونم و یکی بپره داخل منو گیر بندازه چی ؟/؟ اگه همبخوام در برم دیگه نمی تونم بر گردم . من تازه با این آب و هوا و طبیعت و ستاره هاش و حتی این آقا سگه خو گرفته بودم . نمی تونستم به همین سادگی از اینجا دل بکنم . اگه ماشین منو چند تا کوچه اون طرف تر پیدا کنن چی ؟/؟هر چه باداباد تصمیم گرفتم بمونم . سریع ماشینمو از سایه در آورده و بردمش جای دنج تری توی آفتاب گذاشتم در عوض سرش چادر کشیدم و استتارش کردم . البته بازم ریسک بود . دوباره به خونه برگشتم . تمام درو پنجره ها ودر ورودی رو بسته و قفل کردم . هر اثری هم که در حیاط از خودم جا گذاشته بودم محو کردم . نمی خواستم به این سادگی گرفتار شم . پرده پنجرهرو به حیاطو هم کشیدم . یه صندلی گذاشته و خودمو به پنجره روبه کوچه که دو متر بالاتر از سطح زمین بود رسوندم . پرده رو خیلی آروم به اندازه ای که بتونم کوچه و جلویدرراببینم کنار زدم . نیمساعت گذشت . هنوز هیچ خبری نشده بود . من همچنان منتظر بودم. البته نه این که از این وضع خوشحال باشم ولی چاره ای نداشتم . بالاخره انتظارات به سر رسید و میهمانان گرامی بنده رسیدند . داشتند دررو از جا می کندن ولی با این که داخل خونه بودم و همه جا لاک و مهر کرده ولی تنم مثل بید می لرزید . هنوز نمی دونستم کیا اومدن .یه خورده پرده رو کنار زدم . ماشین ماکسیمای بابا و ماشین پراید کوروش هردویه گوشه ای پارک بودن . اوخ جون کوروش جون منم بود . مامان و بابا و کوروش اومدهبودند من نمی دونم چرا با یه ماشین نیومده بودند . شاید به این خاطر که با دو تا ماشین راحت تر دنبالم بگردن . دلم , چشام فقط دنبال کوروش بود . دوست داشتم بپرم تو بغلش ولی اگه یه دفعه دیگه پرتم می کرد اونوقت باید خودمو می کشتم . پرده رو یه خورده بیشتر کنار زدم تا بهتر ببینمش . یک لحظه سرشو به طرف من بر گردوند دلم هری ریخت پایین . خودمو کنار کشیدم . فکر نکنم منو دیده باشه چون خیلی تیز خودمو از گوشه پنجره دور کرده بودم . کوروش خطاب به پدر و مادرم گفت این طوری فایده ای نداره اگه می خواهیم مطمئن بشیم که خونه هست یا نه باید بپریم داخل . آقا فرزاد حداقل یه کلید دیگه ازش می ساختی تا این جور مواقع گرفتار نشین -خیلی کلید ساختم . هر کی می خواست بیاد این طرف یه کلید بهش می دادم . یا پسش نمی دادن یا گم می کردن . -عیبی نداره من رفتم .. اووووویییی کوروش می خواست از دیوار بیاد داخل خونه . حالا من چه خاکی توی سرم بریزم .. داخل اتاق هم که بودم رفتم توی جا رختخوابی قایم شدم . شدت ضربان قلبم دو برابر شده بود . اگه منو گیر بندازه این دفعه حتما یکی میذاره زیر گوشم . بازم حقمه . خدا کنه جلو بابا ننه ام منو نزنه . اصلا جرات این کاروداره ؟/؟ من نمیخوام بر گردم تهرون . مگه زوره . من عاقلم و بالغ میخوام واسه خودم زندگی کنم . اصلا به کسی چه ربطی داره . کوروش مدت ده دقیقه داشت داخل خونه رو جستجو می کرد . از گوشه پنجره و هر روزنه ای که بود داخل اتاقارو تا جایی که چش کار می کرد دید زد آخرشم نا امیدانه بر گشت و گفت نخیر اینجا نیست . از اینجا رفته . خیلی هم نباید دور شده باشه . اگه صلاح میدونین شما بر گردین طرف تهرون شاید تو راه ببینش هر چند شایدم خیلی دور شده باشه . من پلیس راه جاجرود آشنا دارم مشخصات ماشینو میدم بهش تا شاید بتونه جلوی رفتنشو بگیره . فقط خدا کنه کشیکش باشه .اگه هم نباشه مسئله ای نیست اونم می تونه از دوست و همکاراش خواهش کنه که اینکارو واسم انجام بدن . هر چند در حیطه مسئولیت اونا نیست و باید دستور از بالا داشته باشن . من هم اگه اجازه بدین میرم طرف شمال ببینم می تونم تو جاده پیداش کنم یا نه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن