انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 15 از 34:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


زن

 
خـــــــــــــــویـــــــــــــــش وخـــــــــــــــر وخـــــــــــــــواهـــــــــــــــرم خواهرم گلندام خیلی خوشگل و خوش اندام بود دوسال ازم بزرگ تر بود . خیلی هم خواستگار داشت . خواستگارای تحصیل کرده ای از همون محل خودمون که رفته بودند شهر و واسه خودشون کاره ای شده بودند . هر چند من و خواهرم تا دیپلم هم خونده بودیم . اون یه سال ازم بزرگ تر بود . ما زندگی متوسطی داشتیم . یک مزرعه یک هکتاری گندم و یکی دو هزار متر باغ میوه برای زندگی چهار نفر بد نبود . تازه منم با یه بهانه ای واسه خودم معاف از خدمت گرفته بودم . من و گلندام رابطه مون بد نبود . ولی نمی دونم چرااون با دختر همسایه مون گلی خوب نبود از این که با من رابطه عشقی داشته باشه . شاید حسودیش می شد از این که خودش عاشق نیست . گلندام خیلی تپل بود . . خیلی ناز دونه بار اومده بود . در کار های مزرعه کمک نمی کرد . یه مدت بهونه درس داشت ولی در کار های خونه بدون اون مامان هیچ کاری نمی تونست بکنه . خلاصه خواهر گل ما رو به یک پولدار سی ساله که ده سال ازش بزرگ تر بود شوهر میدن . گلندام میره شهر ولی چند وقت بعد قهر می کنه بر می گرده . شوهره عیاش بوده و به زنش توجهی نمی کنه . حتی یه جایی هم دم به تله داده که ممکن بود مجبور شه زنه رو بگیره . گلندام در تابستانی گرم به خونه بابا برگشت . شوهرش هم غرق در عیاشی های خود اصلا نیومد دنبالش که ببینه چی شده . خواهرم خیلی گرفته بود . خلاصه چند وقت بعد خودش داوطلب شد که بیاد سر باغ و مزرعه ودر کاراکمک من و پدرم باشه . خوب هم کار می کرد . غروبا بابا رو زودتر می فرستادیم و خودمون گرم صحبت می شدیم . راستش ته دلم از این که هم صحبت من بر گشته خوشحال بودم . خیلی باهام خوب شده بود . عشق من گلی هم در مزرعه بغلی کار می کرد . طوری شده بود که حتی بهم گفت گلی هم می تونه به یک بهانه ای غروب خودشو از بقیه جدا کنه بیاد پیش من .. ومن و گلی با هم از یه مسیر دیگه قدم بزنیم بر گردیم و اون خودش تنها میاد .. باورم نمی شد که خواهرم این جور منو کمک کنه . یه روز من و گلی هنوز چند قدمی رو با هم نرفته بودیم که یه لحظه گلی گفت شهباز جان بابام هنوز نرفته . نمی دونم چرا بر گشته تو برو ..می ترسم . من بر گشتم تا با خواهرم برم .. پشت درختانی که کنارش چمن یک دستی قرار داشت تخته سنگ بزرگی بود که یه اتاقکی هم واسه خودمون زده بودیم . .نمی دونم چرا خر اونجا پارک نبود . یه خر سفید خیلی خوشگل هم داشتیم . صدای خر و خواهرم میومد . کنجکاو شده بودم . خودمو به حاشیه آلونک رسوندم . خواهرم حواسش نبود . ولی خره داشت نگام می کرد . بیحال شده بود . کیر خر در دستان خواهرم بود و داشت باهاش ور می رفت . کیر همچین دراز شده بود که از پنجاه سانت هم رد شده بود . گلندام لخت شده بود . اون پشت به من قرار داشت . لاپاشو باز کرده کیر خر رو توی دستش داشت و اونو به کسش می مالید و ناله می کرد -آخخخخ .. اوووووففففف . کون گنده و سفید اونو می دیدم که چه جوری کسش از همون طرف خود نمایی می کنه و نوک کلفت کیر خر به اون مالیده میه . نمی دونم چه جوری راضی می شد با این کیر کثیف حال کنه . تو که شوهر می خواستی اصلا واسه چی اومدی . بر گشتی . یعنی شوهرت از خر هم بد تر بود ؟/؟ شاید غرورش اجازه نمی داد که بمونه . . من بمیرم برای دل خواهرم . جفت دستاشو گذاشته بود دور کیر خر و دهن غنچه ای شو احتمالا تا اونجایی که جا داشت باز کرده بود و قسمتی از کیر کلفت خر رو گذاشته بود توی دهنش . . اون وقتا مجلات سکسی می دیدم . ولی هنوز فیلم انسان با حیوان رو ندیده بودم . کیرم شق شده بود . من از اونایی نبودم که بخوام به خواهرم نظر بد داشته باشم . ولی وقتی که حس کردم از خر هم کمترم به پز قبام بر خورد . خواهرم کاملا لخت بود . منم اگه می خواستم کمتر از اون عمل کنم فایده ای نداشت . یه رادیو ضبط داشتیم که اون وقتا جدید ترین مدل بازار بود . مثل امروز از سی دی و فلش خبری نبود . یه گوشه ای روی چمنها افتاده بود . ضبط رو روشن کردم . ترانه خاطر خواه با صدای عهدیه اون فضا رو پر کرده بود . ضبط رو گرفتم دستم و رفتم کنار آلونک . صدا رو قطع کرده بودم تا از تماشای صحنه بیشتر به هیجان بیام . خاک تو سرت گلندام . داشت سر و صورت خر رو می بوسید . حقت بود که با همین ازدواج می کردی . یعنی اون وقت من می شدم برادر خانوم خر .. یه لحظه گلندام روشو بر گردوند . رنگ از چهره اش پرید . . رفتم طرفش . جرات نداشت بهم بگه چرا لختی . چرا اومدی طرف من . ولی این جوری هام دست و پا بسته نبود . فکر نکنم به زیبایی و خوش اندامی گلندام کسی در این حوالی وجود داشته بوده . خواهرم راه فرار نداشت . صدای ضبطو بردم بالا تا با ترانه هاش هیجانمو زیاد کنه . رفتم جلو تر . گلندامو بغلش کردم . باورش نمی شد که برادرش نسبت به اون این رفتارو پیش گرفته باشه . لال شده بود . جرات و حق اعتراض کردن نداشت . فقط دست و پا می زد . من باید اون دهن خر بوسیده رو ببوسم ؟/؟ چیکار میشه کرد . تحریکم کرده بود . خر می کنه صاحب خر نکنه ؟/؟ آخه بابام همش به من می گفت اون خر مال تو .. دست بابا جونم درد نکنه که وقتی زنده هست اموالشو می بخشه . -گلندام ! کیر کلفت داداشت مثل کیر خر نمیشه ولی با تن تو ساز گاری داره . دوای تو همین جاست . اون مرتیکه اگه بهت نمی رسه داداش شهبازت که هست . چرا دست به دامن خر میشی -داداش من نمی خواستم گناه کنم . به کسی چیزی نگو -کس خل شدی گل اندام ؟/؟ ..برم به ملت بگم که خر داشت آبجی ما رو می کرد ؟/؟ آدم قحطی بود که خر روی تو سوار بود ؟/؟ یهو یه چیزی به ذهنم رسید که اونو بترسونم و راحت به خواسته ام برسم -ولی گلندام یه شرط داره اگه می خوای حالتو نگیرم -چیه داداش من خجالت می کشم . من با این تنم نمی تونم روتو نگاه کنم . ولی از تو هم انتطار نداشتم که تو رو این شکلی ببینم . -اگه بدونی جلوی ا ین چشمه و اون جوی آب و درختا و چمن و روبروی کوه چه حالی میده حال کردن . غیر از این نبود که نمی خواستی کسی بفهمه که معشوقه خری ؟/؟ موضوع ما رو هم کسی نمی فهمه . گلندام ! یعنی من از یک خر هم کمترم ؟/؟ خواهرم کمی بوی خر گرفته بود . هوا هنوز سرد نشده بود . هوس منو داغم کرده بود . البته تابستون بود . ولی غروبا یواش یواش خنک می شد . گلندام آرام اشک می ریخت . دلم براش می سوخت . با اون همه زیبایی و خواستگار دو تا شوهر خر نصیبش شده بود ولی من یکی که می شدم سومی دیگه باید در مانش می کردم و بهش می فهموندم که همه خر نیستند . طاقت نداشتم . لبامو گذاشتم رو سینه هاش که هنوز طعم خر رو نداشت . کف دستمو که گذاشتم روی کسش خیسی اون تا یک وجب زیر کسش رسیده بود . خر با التماس نگاهمون می کرد . فهمیده بود که گیر رقیب گردن کلفتی افتاده . شانس آوردیم که خر خر بود وگرنه شاید با چند تا جفتک زدن معشوقه شو از چنگ من در می آورد . ترانه رو گذاشتم رو صدای کم . خواهرمو بردم سمت چشمه . خودش یه آبی به کسش و صورتش زد و اومد روچمن کنار جوی آب دراز کشید . بی احساس به آسمون آبی بالا سرش نگاه کرد و گفت من حاضرم هر کاری دوست داری انجام بده . من گناه کردم ولی تو غیرت داری داری دامن خواهرت رو لکه دار می کنی ؟/؟ -گلندام این خواست توست . دیگه تحریک حرفای احساسی خواهرم نشدم . کیر که بلند شد و هوس اومد اگه خواهرت هم اهلشه باید بکنیش . من نکنم غریبه ها می کنن . کس گلندام که آب سرد چشمه بهش خورده بود کمی سرد بود . کف دستمو گذاشتم روش . در جا خیس کرد و دوباره گرم افتاد . خورشید طلایی , مزرعه طلایی گندم را سراسر پر نور و طلایی کرده بود . انگار این زمین در این وقت شده معدن طلا . و من همچنان کس گلندام رو در چنگ خودم داشتم . هنوز داشت گریه می کرد . سینه هاشو با دستام فشارش می دادم . رفتم روش قرار گرفتم . قبل از این که کیرمو بکنم توی کسش صورتمو گذاشتم رو صورتش لباشو بوسیدم . -گلندام دوستت دارم . من همیشه عاشقت بودم . -می بینم -حالا هم می بینی هم حسش می کنی . هنوز خوب خوب ندیدی . می تونی در این صحرا و کوه و زیر آبی آسمون جیغ بکشی .. من و تو دیگه تحصیل کرده های این روستا هستیم . -آره داداش متمدن من -حق داری متلک بگی چون من مثل آبجی خودم نیستم که برم طرف کیر خر . -بی ادب . نذاشتم بیشتر حرف بزنه لبارو گذاشتم رو لباش . قلبم به شدت می تپید . قلب گلندام هم همین طور . دو تایی مون هیجان داشتیم . می دونستم که تا حدودی هم داره ناز می کنه . دلش می خواد . مجبور بود این کارا رو بکنه تا خیط نشه .می رفتم تا برای دومین بار کس بکنم . البته دفعه قبل کس یک زن بیوه پنجاه ساله ساکن روستای بغلی رو گاییده بودم . ولی این بار فرق می کرد . دل هر دو مون به شدت می تپید . سر کیر من روی کس گلندام سر می خورد . کیرم با یه فشار در ابتدای کس خواهر جونم مستقر شده بود . رفت رفت .. رفت توی کسش و به تمام حرف ها و حدیث ها خاتمه داد . . هیجان و لذت رو در وجود گلندام حس می کردم .. . لبامو از رولبای گلندام بر داشتم تا ببینم چی میگه . دستاشو دور کمر من حلقه زده بود . چقدر همه چیز شاعرانه بود . خورشید زیبا می رفت تا غروب کنه . مزعه خیلی زیبا به نظر می رسید . خر در خماری مونده بود . -نهههههه داداش داداش .. -آره آره گلندام . ببین اینجا بهشت من و توست . من و تو . دوستت دارم . عاشقتم . کس تنگ خواهرمو نتونسته بودم خوب دید بزنم ولی کون تپل و اون سینه هاشو . سر شونه های پرش چه زیبا و هوس انگیز بود . ابروهای کشیده . بینی قلمی صورت تو پر و موهای سیاه بلندش که حالا با نسیم غروب افشون می شد و وقتی روی صورتشو می پوشوند دوست داشتم لبامو می ذاشتم رو اون تار موها و با صورتشو دو تایی با هم می بوسیدم . کیر شهباز کس گلندامو می شکافت . می دونستم خواهرم به همین نیاز داره .. -چی میگی گلندام ولت کنم ؟/؟ -حالا که که منو اسیر کیرت کردی ؟/؟ حالا ولم کنی ؟/؟ دراز بکش بیام روت . .. -فقط بپا منو با خر اشتباه نگیری . -داداش فعلا که تو ما رو خر کردی گاییدی -خواهش می کنم گلندام تو خانومی . تاج سر مایی . کیرمو گذاشت توی دهنش . بعد از چند دقیقه ساک زدن حس کردم که دارم خالی می کنم . اون خیلی حشری شده بود .. فهمیدم که نیاز داره به این که آبمو بخوره . امونش ندادم خودمو سبک کردم . آبمو ول کردم تا بره سمت دهنش . توی دهنش خالی شد .. حالا راحت می شد گلندامو تا ار ضا شدنش گایید . اومد رو کیر شل شده من نشست ولی با چند حرکتی که روی کیر من انجام داد دوباره سفتش کرد . کونش رو به آسمون بود و سرش رو به زمین . کسشو گذاشت رو سر کیرم . من به آسمون و صورت زیباش نگاه می کردم و اون به من . -به سرعت خودشو روی من می گردوند . هوسمو سریع بر گردونده بود . ساکت شده بود و فقط چشاشو باز و بسته می کرد و آروم ناله می کرد .. فقط اینو می گفت چقدر همه جا قشنگه . چقدر طبیعت زیباست ! -بگو بگو بگو گلندام . بگو که چقدر داداشت و کار داداشت قشنگه . بگو .. -نههههههه نههههههه با من چیکار کردی . با گلندامت چیکار کردی .. وووووییییی ووووووییییی جیغ و داد های اون اونجا رو به لرزه در آورده بود . ساکت شد و افتاد رو من . کیرم رو به هوا به طرف کسش با چند جهش آبشو خالی کرد . . گلندام بعد از سکس سرشو گذاشت رو سینه من . نوازشش کردم . بهش گفتم که دوستش دارم عاشقشم . می پرستمش . می دونست و می دونستم که یک برادر هیچوقت این جوری عاشق خواهرش نمیشه و تمام این حرفا از روی هوسه . ولی در اون فضای آرام بخشی که بعد از ظهر جاشو می داد به غروب می شد تمام دروغارو باور کرد . این همون چیزی بود که قلب ما می خواست تا بتونیم تمنای تنمونو حسش کنیم برای سکس های بعد .. خواهرم منو ترسونده بود..تا آخر دو بار توی کسش خیس کرده بودم . بهم گفت اگه پریود نشه و عادت ماهانه اش خیلی به عقب بیفته بر می گرده خونه . ممکنه بار دار شده باشه . ولی اگه پریود شه قرص ضد بار داری می خوره و از شوهرش هم تقاضای طلاق می کنه ..هر چند اون وقتا مثل حالا نبود که طلاق مد شده باشه و زنای مطلقه هم خودشونو با زندگی مجردی وفق بدن . دوست نداشتم خواهرم بار دار شه . هر چند بچه اش مال من می شد و اونو می تونست بندازه گردن شوهرش . دلم می خواست پیش من بمونه . با هم حال کنیم . لحظه های خوشمونو در مزرعه تکرار کنیم . من حتی به خاطر گلندام دیگه با گلی مثل سابق حرفی نبودم . هم خودم تمایل نداشتم و هم این که گلندام حسادت می کرد .. یه روز گلندام منو کشید کنار . گفت داداش ناراحت نشو ..دلم هری ریخت پایین . حتما می خواد بره . اشکم داشت در میومد . -چیه خواهرم . نگو تنهام میذاری -شهباز . داداشم گلم . می خوام زحمتتو زیاد کنم . میری برام چند بسته قرض ضد بار داری و نوار بهداشتی می گیری میاری .. کسم حالا قرمز قرمزه . یه هفته ای رو پشت خط باش و همین دور و برا حرکت کن . هر وقت چراغ سبز شد میگم بهت که از خط ردشی -اطاعت جناب سروان !... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
مــــامـــــــــــان پریســـــــــــــــا بیهوش در حمــــــــــــــــــــــام

خیلی فکرم مشغول بود . از این که تونستم مامانمو بکنم احساس آرامش عجیبی می کردم . به خودم آفرین می گفتم . لذت می بردم پدرامی که شل و وارفته بود و اعتماد به نفسی نداشت تونست یه کاری بکنه که به چند کار بیارزه . با این حال وقتی که لذت یک کون و کوسی در زیر کیر آدم بشینه دلش می خواد همیشه از این کارا بکنه . آخه من چند بار می تونم مامانو بیهوش کنم . یه بار جستی ملخک دوبار جستی ملخک ..حتی اگه در یک داستان هم از چند بار بیهوش کردن بنویسی خالی بندی عجیبی میشه که همه به آدم می خندن چه برسه به این که در واقعیت بخوای یکی رو بیهوش کنی و همش بکنی . کاش مامان و من مثل دوست پسر و دوست دختر با هم حال می کردیم . اوخ من بمیرم برای اون کسش . عجب کونی داشت . اگه دستم به اون هیکلش می رسید به اون هیکلی که می تونستم یه بار دیگه بیهوشش کنم ..چی می شد ؟/؟ بابا یه چند روزی رو واسش کار پیش اومده و نبود . منم دیگه خیلی هیز شده بودم . مامان هر لباسی که می پوشید من به کونش نگاه می کردم . تازگیها زیاد استرچ می پوشید . کیرم وقتی که این صحنه ها رو می دید خیلی حال می کرد و میومد جلو .. مامان مامان نمی دونی که من اون کونو چه جوری کردم و باهاش چه حالی کردم ! جااااان ولی حیف که باید به خیال اون گاییدن همش جق بزنم . مامان که می خوابید می رفتم از گوشه در نگاش می کردم که چه جوری خودشو نیمه لخت و دمرو انداخته روی تخت . کون گنده اش با یه شورت نازک پوشش داده شده دلم می خواست همونجا می پریدم رو مامان و کیرمو تا دسته فرو می کردم توی کون و کسش . از این سوراخ در می آوردم و فرو می کردم توی اون سوراخ .. یکی از این شبها تازه پام به اتاق خوابم در طبقه بالا رسیده بود که صدای جیغ شنیدم .. -کمک کمک .. پدرااااااااااام بیااااااا .. پشت بندش چند تا صدای تو دهنی خفه ای رو شنیدم .. خدایا یعنی این امیر بازم اومده به مادرم حمله کرده ؟/؟ یا یه نفر دیگه هست . خدایا .. نکنه برم پایین و خودم نفله شم . اون مادرمه . یه چاقو گرفتم دستم و رفتم طرف حموم هیچ صدایی نمیومد . برق روشن بود . صدایی نمیومد . هر لحظه منتظر بودم با جسد خونی مادرم روبرو شم . من دیگه مادر ندارم ؟/؟ من مادرپریسامو خیلی دوست دارم . تازه اونو گاییده بودم که خیلی بهم مزه داده بود . نکنه دزده بپره روم . در هال باز بود . حتما فرار کرده . شایدم نه .. مامان وسط حموم به پشت افتاده بود . بیهوش شده بود . باید یه لباسی تنش می کردم . آمبولانس خبر می کردم اگه خونریزی داخلی و مغزی کرده باشه چی . اثری از ضربه رو سرش ندیدم .. وااااااییییی یه پنبه و پارچه آغشته به ماده بیهوشی رو دیدم که رو زمین افتاده . هر کی بود می دونست که مامان تنهاست و وقت خواب ما در دو طبقه جدا می خوابیم . باید کار یکی از فامیلا باشه .. رو مامان خم شدم نبضش می زد . تنش گرم بود . نه اون باید حالش خوب بوده باشه . شیطون رفته بود توی جلدم . -مامان مامان بیداری .. هوشی . دلم می خواست بیهوش باشه . یک بار دیگه همه چی واسم جور شده بود . دست اون غریبه یا آشنایی که این کارو کرده بود درد نکنه که خیلی کارمو راحت کرده بود . خودمو کاملا بر هنه نکردم . چون اگه چشاشو باز می کرد باید خودمو زود می پوشوندم . چقدر دلم می خواست با همه جاش حال کنم . نمی دونستم تا چه حد این ماده رو مصرف و استشمام کرده و اثرش تا کی باقی می مونه . هر چه بود دست اون نفر درد نکنه . فقط به هیکل توپ مامان نگاه می کردم . مامان مامان کاش بیدار بودی و با من همراهی می کردی وقت داشتم و اون کون گوشتی تو رو یه ساعت گاز می زدم . یه ساعت کستو لیس می زدم یه ساعت کیرمو می کردم توی کست . سریع رفتم یه اسپری بی حس کننده آوردم زدم به کیرم تا بی حسش کنم و بتونم کس مامانو تا چند دقیقه ای بکنم . حالت مامان طوری بود که حس می کردم حداقل تا سه ربع بیهوشه . خیای باهاش ور رفتم . سینه هاشو می بوسیدم . لباشو غرق بوسه کرده بودم . دهنمو گذاشته بودم رو کونش . سوراخ کون و کسشو می بوسیدم . پاهاشو از وسط خم کرده کف پاشو لیس می زدم . کف دستمو گذاشته بودم لا پاش . انگاری تازه به اونجا صابون مایده بود و می خواست خودشو بشوره که دزد ه اومده بود . شایدم قصد سرقت داشت . نکنه داره یه چیزی می بره و من خبر ندارم . بذار ببره . من الان کجا دنبالش بگردم . پنجره کوچیک حموم رو که رو به حیاط باز می شد باز کردم و درو از داخل قفل کردم که حواس دزده پرت نشه و یه وقتی نیاد سراغ ما .. کدوم دزد رو می خواستی از من دزد تر . فرصت دیگه نبود . دستمو گذاشتم زیر کمر مامان اونو آوردمش بالا . کیرمواول شستم و بعد یه ضرب کردم توی کسش . جاااااان چه حالی می داد . فدای تو آقا دزده .. آقا دزده رو عشق است . این اسپری هم عجب خوب اثرشو گذاشته بود . به اندازه زدم کیرم هم تقریبا شق بود و هم بی حس . مامان زیاد سنگین نشون نمی داد ولی کاش اون کف صابونهای روی کسشو پاک می کردم . می ترسیدم . هر چی به این کف دست می زدی بیشتر می شد . بذار همین جوری بمونه می ترسم بیدار شه مشکوک شه .. خیلی می چسبید مامانو این جوری گاییدن . سوراخ کونشو می دیدم و می کردم توی کسش . لعنتی چقدر کف صابون اون دور و بر بود . اوووووففففف اوووووففففف مااااامااااان کاش بیدار بودی به من می گفتی پدرام پدرام منو بکن منو بکن . منو بکن .. منم می گفتم چشم مامان شما دستور بفر مایید . یک ربع تمام داشتم اونو به سرعت و از همون پشت کسشو می کردم . عین فیلمهای سینمایی که آخرا طرف تند می کنه زنه جیغ می کشه ار گاسم میشه . مامانو یه دور بر گردوندم اونو طاقبازش کردم . لباشو بوسیدم . سینه هاشو میک زدم . کیرمو از رو برو کردم توی کسش . یواش یواش داغ شده بود این کیر من .. -مامان جون بازم داره آبم می ریزه توی کست . کار من نبوده ها . آقا دزده داره توی کست آب می ریزه مامان کس خل من . مامانی .. مامان جون این تن بمیره این دفعه رو من بیهوشت نکردم . ولی این آب کیر آقا دزده هست . خودت که دیدیش گفتی کمک . .. داشتم واسه خودم حرف می زدم .. سبک شده بودم . بازم مادر جونو دمرش کردم عجب سنگینی بود دستمو وسط تنش گذاشته کونشو آوردم بالا خیلی سخت بود فرو کردن تو کونش . هم کیرم شل شده بود هم اینم که از بس کون تپلی داشت دو تا قاچاش به هم چسبیده و اون سوراخو قایم کرده بودند باید کمی از زمین بلند تر می شد تا راحت تر می گاییدمش . رفتم یه متکا از اتاق آوردم گذاشتم زیر کونش . کار من که نبود کار دزده بود . کیرم سفت تر شده بود . اسپری اثرش کم شده و دو ضرب فرو کردم توی کونش . چقدر بهم چسبید و حال داد . پدر در سفر آسوده بخواب پدرام بیدار است . دستمو گذاشتم رو شونه های مامان . با لذت به جفت قاچای کونش نگاه می کردم و اونو می گاییدم . حس می کردم تنش داره گرم تر میشه . دیگه ترس برم داشته بود .. اون طرفم خالی کردم . تا این که دیگه تمومش کردم و خودمو مرتب کردم . دیگه بهتر بود بی خیال می شدم . مامان مامان بیدار شو بیدار شو کمی به سر و صورتش آب زدم . چند تا سیلی هم بهش زدم حس کردم که داره بیدار میشه .. -پدرام چی شده .. -مامان تو جیغ کشیدی کمک خواستی یه چیزی خورد تو سرم بیهوش شدم ولی وقتی که الان باشه و اومدم دیدم افتادی رو زمین .. مامان اونی که بیهوشت کرد چه شکلی بود .. -پدرام نمی دونم برو شورتمو بیار پام کنم ازت خجالت می کشم . نمی دونم این کیه که با من دشمنی داره .. -مامان مگه به وقت جوونی عاشق کسی بودی که حالا باهات لجه .. نمی دونم . -من کشیک وای می ایستم تو حموم کن . اصلا من تو رو می شورم . از اونجایی که اونو کرده بودم خیلی راحت لیفش زدم تمیزش کردم و دو تایی مون اومدیم بیرون . مامان وضع خیلی خطری شده . از این به بعد وقتی که بابا نیست من پیشت می خوابم .... پایان .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بـــــــــــــــــاورم نمیشــــــــــــــه

از خونه فرار کرده بودم . با پدر و مادرم بحثم شده بود . راستش از طریق اینترنت رفته بودم به سایتهای سکسی و مامان دیده بود هر چند باهام صحبت کرده بود ولی به بابام موضوع رو گفت و اونم گذاشت زیر گوشم . سابقه نداشت تا حالا این رفتار رو با من داشته باشن . نمی دونم چرا اونا با من این کارو کردند .. این چه طرز دلسوزی بود . خب من رفته بود م به سایتهای سکسی . گناه دیگه ای که نکرده بودم . راستش کمی دهن جوابی هم کرده بودم . بهشون گفته بودم که حالا این کار شده ولی کجا از من خلافی دیدین . من که با پسری دوست نبودم با کسی که بیرون نرفتم این شد دفاع من .. سال آخر دبیرستان بودم . فقط یه خواهر کوچیک تر از خودم داشتم . اسمش بود زهرا .. بیشتر به اون توجه داشتند .. دیگه برنمی گردم . خونه کسی هم نمیرم ولی می دونستم دو سه روزه مقاومتم در هم می شکنه . اما شبو باید کجا سر می کردم . خونه دو سه تا از دوستام یه سری زدم ولی از اونجایی که اونا نمی دونستن چه بهونه ای بتراشن از این که شبو پیششون بمونم عذر خواهی کردند . .. حداقل یک شبو می تونستن بهونه درس خوندن کنند . یه ماشین پراید جلوم تر مز زد . یه پسر خوش تیپ و خوش هیکل یه چشمکی بهم زد و اشاره ای کرد و گفت بیا بالا .. -ببخشید من جایی نمی خواستم برم .. ترسیده بودم - من خودم جا دارم .. .. بیشترترس برم داشت . نزدیکای نیمه شب بود گرسنه ام بود . پیچیدم به یه کوچه فرعی . پراید اومد دنبالم .. دو نفر مسافر دیگه هم اون پشت بودند . درپشت رو باز کردند و منو به زور انداختن اون داخل .با فشار منو داشته و نزدیک بود خفه ام کنند . نمی دونستم از کدوم خیابون تهرون خودمون داریم رد میشیم . -جنده حالا واسه ما ناز می کنی ؟/؟ .. منو بردن به یه خونه ای که یه دختر دیگه هم درش بود .. -کمال عجب جنده ای امشب به تورمون خورده .. راننده پراید که کمال اسمش بود گفت آره ولی بهتر بود خودش میومد شروین !.. تازه عباس بد جوری چک و چونه شو خرد کرد . ما که این جوری وحشی نبودیم . اگه ما رو بگیرن به جرم آدم دزدی پدرمونو درمیارن . عباس : اگه شده سرشو زیر آب کنیم نمی ذارم که ما رو بگیرن . بد جوری ترسیده بودم .. پدر کجایی که به جای سیلی با مشت و لگد بیفتی به جون من اینا رحم تو وجودشون نیست . در باز شد و دو تا دختر دیگه که اونا واقعا تیپشون به جنده ها ی معتاد می خورد اومدن بیرون .. چند تا متلک هم بارم کردند . کمال منو برد به اتاق خلوت . گریه می کردم تا دلش برام بسوزه .. - من تا حالا دست پسری بهم نخورده .. ولی اون بدون توجه به حرفام بغلم کرد منو بوسید . دستشو گذاشت لای پیر هنم با سینه هام بازی کرد . جیغ می کشیدم گریه می کردم مامان بابامو می خواستم -سوسول بازی در نیار . سر و صدا کنی سه نفری میفتیم روت و باهات حال می کنیم . -من هرزه نیستم . -فیلم نیا جایی بودی که محل کاسبی جنده ها بود . اونم اون وقت شب . خیلی ناز داری . بهت بیشتر میدم . اون لختم کرد . دست و پا زدن من فایده ای نداشت .. -کس تو رو خوردن داره .. راستم میگی ها . اصلا این کس شبیه کس جنده ها نیست . ظاهرا باید تازه کار باشی .. -تو رو خدا من دخترم خواهش می کنم . آبروی منو نبر . ولی اون دهنشو گذاشته بود روی کسم و چه جور داشت کسمو میکش می زد . با سینه هام ور می رفت . دست و پا زدن من تاثیری نداشت . با این که عصبی بودم ولی حشرم زده بود بالا و بی حس شده بودم . -نههههههه این کارو با من نکن .. -باشه اول کونتو میگام بعد میرم سراغ کست .. خدایا از این مخمصه نجات پیدا کنم دیگه هرچی بابام گفت گوش می کنم . یه چیزی به کونم مالید -یه چند دقیقه صبر کنی بی حس میشه راحت تر کیر منو قبول می کنه -نهههههه نهههههه .. ولی اون کیرشو به کونم به سوراخ کونم فشار داد .. اولش نمی رفت . با کرم چربش کرد . هر چی دم دستش بود رو به سوراخ کونم و روی کیرش مالید . به بالشی که پهلوم قرار داشت چنگ انداخته واونو با دندونام می فشردم . قلبم درد گرفته بود . بیرحمانه کیرشو توی کونم حرکت می داد . با سینه هام بازی می کرد . با این که هوس هم داشتم ولی دلم می خواست زود تر خلاص شم . -نههههه نهههههه کیرت رو حرکت نده . من دارم می میرم .-کسی از کیر خوردن نمرده عادت می کنی .آخخخخخخ چه کونی داری دختر .. داره میاد زوده می خوام بیشتر باهات حال کنم .. یه چیز داغی رو توی کونم حسش می کردم . اون آب کیرشو ریخت توی سوراخ کونم کیرشو کشید بیرون . یه چیزی از سوراخ کونم راه افتاد و رو پاهام ریخت . دستمو گرفتم جلوی سوراخ کون و رو انگشتام چند قطره ای آب کیرش ریخت و وقتی نگاش می کردم یاد فیلمهای سکسی که دیده بودم می افتادم . .. چندشم شده بود . زنا چه جوری این آبو می خورن . منو رو زمین ولو کرد . کیرشو به صورت قدی میذاشت روی کسم و حرکتش می داد خوشم میومد ولی با التماس ازش می خواستم که ولم کنه . بازم دهنشو گذاشت رو کسم . -دختر اگه می خوای ولت کنم تو هم ولم کن . این قدر جیغ نکش . یه خورده آسوده خاطر شدم . کوسمو ازکناره هاو یه کمی از داخلشو طوری میک می زد که این بار از هوس زیاد به پهلو هاش چنگ انداخته بودم . حالا دلم می خواست که به این کارش ادامه بده . ازم یه چیزی داشت می ریخت از کس من . خیلی خوشم میومد . فکر می کردم همون حسی باشه که زنا رو به ار گاسم می رسونه .. بی حس شده بودم . چشامو گذاشتم رو هم . دستمو هم از ترس گذاشتم جلوی کسم که اگه خواست با کیرش به اون فشار بیاره حواسم باشه .. اون دو تا پسر در می زدند که زود باش هنوز نوبت ما نشده ؟/؟ .. کمال بهم کمی پول داد -من این کاره نیستم . فقط گرسنه مه .. یه چیزی بهم داد که بخورم . براش داستان خودمو تعریف کردم .. -می دونی این پسرا تا حداقل توی کونت فرو نکنن دست بردار نیستند ولی باشه کمکت می کنم .. نمی دونم چرا دلش واسم سوخت .. اون دو تا پسر جلوشو گرفتند .. -دوستان این قدر بی مرام بازی در نیارین . من که نمی خوام نامردی کنم . اون دوست دختر من شده . دلش می خواد فقط با من باشه . ولی قول میدم جبران کنم .. پول این دو تای امشبی رو هم مهمون من .. از این کار کمال تعجب کردم . حاضر شد ضرر رو قبول کنه یا بهتره بگم به دوستاش باج بده ولی منو راحت تر نجاتم بده .. منو برد رسوند دم در خونه . -می خوای چیکار کنی زهره ..- نمیرم تو خونه . همین جا دراز می کشم .. اگه در بزنم برم تو خونه باید هزار جور جواب پس بدم . این جوری فکر می کنن همین جا دراز کشیده بودم . -اگه همسایه ها ببینن .. -نه .. بد جوری منو گاییدی نمی تونم بشینم .. جلوی در خونه دراز کشیدم . همهمه و سر و صدای عجیبی از داخل خونه بر پا بود . چشامو بسته بودم . هر لحظه منتظر بودم که یکی درو باز کنه . .نمی دونستم اگه از من بپرسن واسه چی اینجا دراز کشیدی جوابشونو چی بدم . پنجاه متراون طرف تر کمال رو می دیدم که با ماشینش وایساده .. اون می تونست دختری منو بگیره . بهم تجاوز کنه . منو از دست اونا نجات داد . اون پسراکی هستن ؟/؟ می گفت که این ماشین پدرشه که باهاش مسافر کشی می کنه و خونواده داره . در خونه باز شد . مادرم از خوشحالی از حال رفته بود . منو بردن خونه . پدرم که عادت به گریه کردن نداشت از خوشحالی اشک می ریخت . چند تا از فامیلام هم توی خونه بودند . حواسم بود که این درد کونمو مشخص نکنم .. چیزی بهم نگفتن . فقط منو می بوسیدند . هر دو گروه حس کردیم که به هم نیاز داریم . هر چند گروه من که خود من بودم . حتی زهرا رو هم که بهش حسادت می کردم حس می کردم که بیش از هر وقت دیگه ای دوستش دارم . بغلش کردم و با چشایی گریان اونو می بوسیدم . فرداش از خونه بیرون نرفتم . به کمال و کاراش فکر می کردم که چه جوری دریک لحظه نفرت رو به محبت و علاقه تبدیل کرد . روز بعد که به قصد رفتن به مدرسه از خونه اومدم بیرون دیدم پراید جلوم ترمز زد . کمال بود . یه لحظه ترسیدم ولی حس کردم از دیدنش خوشحال شدم . -ببینم دوستات که پشت نیستند -نه بابا ولشون کردم . . نام و نشونی منو که نداشتند . شایدبعدا شانسی توی خیابونا همو دیدیم .از اونایی بودند که یه خونه مخصوص این کارا اجاره کرده بودند . سوار نمیشی ؟/؟ می ترسی ؟/؟ سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه به راه افتادیم -تو که این قدر پسر خوب و با اخلاق و با مرامی هستی این کارا چیه .. -نمی دونم شاید هوس زیادی بوده -چرا ولم کردی ؟/؟ -دلم سوخت -اگه فقط دلسوزی بود اون رفتارو باهام نمی کردی .. -یه علت دیگه هم داشت . -چی بود -مسخره ام نکن . فکر کردم ازت خوشم اومده . دوستت دارم -فقط فکر کردی ؟/؟ -اون لحظه فکر کردم . ولی حالا یقین دارم زهره . حس می کنم دوستت دارم . عاشقت شدم . -خنده داره بیشتر پسرا وقتی با یه دختری عشقبازی می کنند دلشونو می زنه ولی تو وقتی که این کارو کردی عاشقم شدی .اصلا نمیشه تصورشو کرد که چه راحت میشه عاشق شد -می دونم نمی تونی دوستم داشته باشی . نمی تونی عاشقم باشی ولی من اون دیوی که تصورشو می کردی نیستم آره عزیزم خوب گفتی که راحت میشه عاشق شد ولی سخته دل کندن . شاید مساوی با مرگ باشه . می دونم لیاقت تو رو ندارم زهره -کی همچین حرفی زده کمال . راستش اون شب داشتم سکته می کردم .. خب اگه بگم بدم اومد دروغ گفتم .ولی از این که بخوای با دخترای دیگه هم باشی بدم میاد . -می تونم ظهر بیام دنبالت ؟/؟ -پیش دخترا سوارم نکن . دختر دیگه ای رو هم سوارم نکن .. -واسه چی این حرفو می زنی ؟/؟یه نگاهی به چشاش انداخته خیلی آروم گفتم واسه این که دوستت دارم عاشقتم .. چشاش گرد شده بود . باورش نمی شد . اصلا دلم نمی خواست برم سر کلاس . دوست داشتم باهاش بگردم . مردی که در یک لحظه از دیو بودن به فرشتگی رسید . -برات می میرم زهره . به خدا که تا آخر دنیا باهات میام .. چرا می خندی زهره -هیچی فکر نمی کردم عاشق کسی شم که حاضر بودم با دستای خودم خفه اش کنم که به من تجاوز نکنه . اگه بدونی چقدر ازت بدم میومد . -حالا چی ؟/؟ -اگه زیادی بهت بگم دوستت دارم می ترسم که به وقت ظهر هم منتظرم نباشی . ولی می دونم نامرد نیستی . اگه یه مرد مرد باشه برای عشقش بهترینه .. هنوز باورم نمی شد که عاشق شده باشم ولی گاه باور نکردنی ها رو باید باور کرد اگه می خواهیم خودمونو باور کنیم .... پایان ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
شب شهــــــــــــــوت و شـــــــــــــــراب

وقتی که از خواب پا شدم حس کردم که سرم داره گیج میره . . به نظرم میومد که شب گذشته چند بار بالا آورده باشم . کاملا برهنه بودم . محیط برام آشنا نبود . نمی دونستم این جا کجاست که من خوابیدم . به سمت چپم که نگاه کردم هنوز خواب از سرم نپریده بود . -پاشو محمود .. محمود بلند شو این جا کجاست . شب قبل خوابای عجیبی هم می دیدم .. فقط یکی دو صحنه ازش یادم بود . خواب می دیدم که چند تا مرد دارن اذیتم می کنن .دارم مشروب می خورم .. به زور می خوان اذیتم کنن ولی من شوهرمو صداش می زنم . .... محمود سرشو برگردوند ولی محمود نبود . یه جیغی کشیدم که طرف دستشو گذاشت رو دهنم و گفت بخشکی شانس که فیلمبردار نمی شدیم . اینم از شانس ما .. -ببین مهدیس خانوم . هرچی می خوای جیغ بکشی جیغ بکش . اینجا یه باغ وویلاییه که هر چی هم فریاد بزنی صدات رو کسی نمی شنوه . دستشو از رو دهنم ورداشت .. تازه داشت یادم میومد که روز قبل برای چی از خونه اومدم بیرون .. -ببینم مهوش کجاست .. مهوش دوستم بود که من و اون با هم اومده بودیم عروسی یکی از دوستاش در اطراف کرج ولی نمی دونم چرا کارمون به اینجا کشیده بود .. -چون قرار بود تو شبو بمونی اون رفت . یعنی بهش این جوری رسوندند که تو تشریف بردی با یه آشنایی . -چرا من اینجام کثافت .. شما با من چیکار کردین . من شوهر دارم . من یک زن نجیبم . کیر لعنتی اون شق کرده بود . -مهدیس خانوم الان من جریان رو با فیلم بهتون توضیح میدم . البته ما چند نسخه از این فیلم رو کپی کردیم که هر یک از بر و بچه ها یه یاد گاری داشته باشن و هر وقت خواستن تجدید خاطره ای کنن بتونن در خدمت شما باشن . شما هم اگه دوست داشته باشین یه نسخه واسه اتاق خوابتون کپی کنم . ولی نوار مادرش پیش خودم می مونه . چون من فیلمبردار بودم و دیشب نتونستم از وجود شما بهره مند شم . خودمو فدای رفاقت و دوستان کردم . چاکر شما مهرزاد خان هستم . خواستم از در فرار کنم و با همون شرایط خودمو برسونم به خیابون و جیغ بکشم ولی دیدم سه تا گردن کلفت از اون بیرون دارن دست تکون میدن . قیافه یکی از اونا برام خیلی آشنا بود . مجبور شدم فیلمو به طور پراکنده ببینم .. به من مشروب خورونده بودند . من پرت و پلا می گفتم . سرم گیج می رفت .. ...-مهدیس خانوم این فیلمو ما اگه برای خونه شما ردیفش کنیم طوری ادیت می کنیم که مست بودن شما معلوم نشه .. خیلی زیبا میکسش می کنیم . آهنگهای سکسی هم میذاریم که به تو و شوهرت بچسبه .. داشت منو تهدیم می کرد ..درفیلم می دیدم که سه نفر به نوبت منو می گاییدند . اولش نمی خواستم لخت شم . دست و پا می زدم . ولی خیلی زود مقاومتم در هم شکست . همه اثر مشروبی بود که به من داده بودند . من اهل شراب نبودم . یادم نمیومد با چه ترفندی اونو به من خورونده بودند . من بمیرم چه جوری شورت منو با وحشی گری از پام کشیده بودن پایین . جیغ می زدم گاهی از هوس ناله می کردم و گاه با همون لحن مستی ازشون می خواستم که هر سه تا کیر رو با هم فرو کنن توی کسم .. در یه صحنه دیگه همین کارو هم انجام داده بودند . من قمبل کرده بودم .. دو تا کیر توی کسم بود و یکی هم در کونم . ولی این صحنه بیشتر از سی ثانیه نبود چون رو زمین ولو شدم .. حتی از صحنه تهوع منم عکس گزفته بودند . سینه و کس و تن منو خوب میک می زدند .. بیشتر لحظاتو چشام بسته بود . بعضی صحنه هایی رو که فکر می کردم خواب دیدم همینا بود . از روبرو گاییدن رو دیگه در دستور کار قرار داده بودند . به نوبت نفری دو سه دقیقه منو می گاییدن و جا عوض می کردند . کیرشونو از همون روبرو فرو کردند توی کونم .. بی خود نبود که درد شدیدی در مقعدم داشتم . یکی از اونا توی کونم خالی کرد یکی رو سینه ام و یکی هم دهنمو باز کرد ..-بخور بخور آبمو بخور .. فکر کنم همه رو خورده باشم . اصلا حالیم نبود . به نظرم صاحبخونه فکر می کرد که ما برگشتیم . راستش در شلوغی عروسی کسی به این فکر نیست که کی بر گشته یا نه .. هر کی از دید خارج میشه یعنی رفته .. پس مهوش کجا رفته بود .من و اون با ماشینش اومده بودیم . به محمود گفتم که اگه خوابیدن موندیم نگران نباشه اتفاقا قصد موندن هم داشتیم چون خونه یکی از دوستای مهوش هم در همین منطقه بود و از طرفی خونواده عروس هم جا به اندازه کافی داشتند . گریه ام گرفته بود . بد جوری منو گاییده بودند . -شما که هر کاری که دوست داشتین با من انجام دادین . پس بذارین من برم . من برم به کار و زندگیم برسم . به خونه ام برسم . به شوهرم به بچه ام برسم . رحم داشته باشین . -تمام این فیلمها رو من گرفتم . من که نمی تونم این فیلمها رو ببینم و جلق بزنم . این رسمش نیست . اونا قصدشون این بود که اگه من باهاشون راه نیومدم فیلمو به شوهرم برسونن . -شما اگه این کارو بکنین خودتون دستگیر میشین . -ما حواسمون هست که صدا گذاری و تصویر برداری رو چه جوری انجام بدیم و برای بقیه مسائل هم فکری کردیم . اگه مایه نمیای اصلا خودم ارجینالشو برات می فرستم . شوهرت خیلی کیف می کنه .. مهرزاد خودشو بهم چسبوند .. کیرشو گذاشت رو لبام . -بازش کن ساک بزن . خسته شدم دیشب از بس فیلمبرداری کرده حسرت تو رو خوردم . -بهت میگم باز کن . من آدم مهربونی هستم . از خشونت خوشم نمیاد .. کیرش ترسناک بود . صدای بر خورد کف دستش با صورتم ناگهانی بود . رفتم تا هضمش کنم یکی هم از اون طرف زد . در چشاش برق خشم و شهوت رو می دیدم . دهنمو باز کردم . کیرشو تا ته فرو کرد توی دهنم . نزدیک بود خفه شم . هم از درد و هم از ناراحتی اشک از چشام در اومده بود . خیلی بی رحم بودند . دیدم دارن در می زنند . اون سه تا مرد بودند . -زود باش مهرزاد . الان ممکنه صاحب خونه برسه .. -پس اینا خلافی اومده بودن اینجا . با این حساب اگرم می خواستم شکایت کنم که صد سال دیگه همچین کاری نمی کردم پیدا کردن اونا کار حضرت فیل بود . مهرزاد پاهامو به دو طرف طوری باز کرد که نزدیک بود جرم بده .. از بس کیرشو تا ته کرد توی کسم و بیرون کشید که دیگه حس کردم با همه نفرتی که دارم کسم یه نموره ای نم دار شده ولی فکرمو می بردم جای دیگه ای .. -اوووووهههههه نهههههههه چیکار کردی دیوونه .. آب کیرشو ریخت توی کسم .. . رو من قرار گرفت و به زور لبامو می بوسید . -جااااااااان خیلی ناز داری مهدیس . اگه نگیم هفته .. ماهی یه بارو میام سراغت . مشتری کیر خودمی .. الان به اون سه تا هم میگم به نوبت بیان داخل ببینم با کدوم کیر بیشتر حال می کنی . آخه دیشب هوشیار نبودی خوب بهت نچسبید . یکی از اونا اومد . مهرزاد فرو کرد توی کونم ..-واااااااااااااااایییییییییییییییییی وااااااااایییییییییی بکشششش بیرون پست فطرت عوضی .. تازه وارده کرد توی کسم .. مهرزاد همین جور با بیرحمی کونمو می کرد . کونی که از دیشب اثر درد روش مونده بود . -عزیزم این قدرسر و صدا نکن . اگه بتونم چند قطره توش خالی کنم که حالم جا و جیگرم جلا بیاد ولت می کنم . چیکار کنم الان توی کست آب ریختم آبم به زور میاد . بالاخره دو سه تا پرشی رو توی کونم خالی کرد و اون نفری هم که ریخته بود توی کسم سینه های منو محکم فشار می داد . دو تا دیگه اومدن و این دو تا رفتند نگهبانی .. یکی از اونا که فقط با قاچای کونم بازی می کرد و نرم نرم باهاش حال می کرد . کاری که همش از محمود می خواستم که برام انجام بده و لذت می بردم ازش . حالا هم حس می کردم که داره خوشم میاد ولی این همراه با احساس گناه بود . حس می کردم که خیلی بدم . یک زن بد . دیشبو نمی تونم خودمو تقصیر کار بدونم ولی حالا چی .. مهوشو حتما فرستادند و گفتند که من رفتم .. وگرنه اون بدون من بر نمی گشت . ممکنه در آغاز گاییدنم و شاید هم تا دم صبح مهوش اونجا بوده باشه .. یعنی به عقلش نرسیده من کجام ؟/؟ موبایل منو هم خاموش کرده بودند . بعدا فهمیدم که مهوش پیام داده و این دزدان هم پیام اونو با یه پیام قلابی جواب داده که من بر گشتم و خاطرشو جمع کردند . نامردا داشتند با من تفریح می کردند . هرکدوم از اونا کیرشونو فرو کرده بودند توی گوش من . جیغ می کشیدم چه جور . با این که کیرشون کلفت بود و دیگه از سوراخ گوش که رد نمی شد ولی هر لحظه حس می کردم که پرده گوشم می خواد پاره شه . احساس سنگینی عجیبی می کردم . غرور و نفرتم نذاشته بود که از اونا بخوام منو ارضام کنند . بازم اون دو تا رفتند ولی این بار مهرزاد به تنهایی وارد شد . اومد و منو بوسید . انگشت وسطی و اشاره دست راستشو فرو کرد توی کسم و تند تند می کرد توش و درش می آورد . فوق العاده لذت می بردم . این بار از روی هوس جیغ می کشیدم . دست خودم نبود . دلم می خواست منو ار گاسمم می کردند . سر حال می شدم . حالا که این همه بلا سرم اومده بود .. لبای مهرزاد رو لبای من قرار گرقته بود واسه این که نشون بدم همراهشم و می خوام , منم لبامو رو لباش حرکت می دادم . به خوبی نیاز منو فهمیده بود . کس , بی حس بی حس شده بود . لگنم سست شده بود . زیر سینه هام می لرزید . . اراده ای از خودم نداشتم . -تند تر ..محکم تر .. این اولین باری بود که با ملایمت از این متجاوزین یه چیزی می خواستم و اون هر کاری رو که من ازش می خواستم انجامش داد . یه لحظه یه چیزی با فشار ازم حرکت کرد و به طرف بیرون سرازیر شد . با این که حالم از این کثافتا بهم می خورد ولی این حق رو برای خودم قائل شده بودم که این همه تحمل خفت و خواری حداقل یه نتیجه ای هم داشته باشه . مهرزاد خوشش اومده بود از این که باهاش همراهی کرده بودم . منو نزدیکی خونه پیاده ام کردند . نیمساعتی رو حوالی خونه قدم زدم . از خودم بدم میومد . از این که چرا در لحظات آخر باید لذت برده ار گاسم شده باشم . دلم می خواست گریه کنم . سرمو بزنم به دیوار . جمعه بعد از ظهر بود . درو که باز کردم محمود اومد به استقبالم .. -مهسا کجاست .. مهسا دختر هشت ساله مون بود -فرستادم خونه مادرم .. اون این کارو کرد که بتونه باهام سکس کنه . اگه یه شب کنارش نمی خوابیدم انگار یه چیزی رو گم کرده داشت . احساس شرم می کردم .این شبی بود که باید اونو متعلق به شرابش می دونستم . اون بود که منو به آلودگی و بعد اجبار کشوند . کاش می تونستم همه چی رو بهش بگم .ولی گاهی وقتا آدم اگه یه حقیقتی رو ندونه بهتره . ... پایان .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
ســــــــــــــــــــوزن وجــــــــــــــــــــوالــــــــــــــــــــدوز

هر چی از خدا می خواستم به من داده بود . یه شغل پر در آمد . خونه ماشین یه زن خوشگل و با ایمان و با حجاب و چادری و یک دختر ناز و خوشگل و یک پسر جذاب . این داستان مال زمانیه که من سی و دو سالم بود و همسرم بیست و نه سالش و پسر و دختر دو قلوی ما شروین و شیرین 9 ساله بودند ومن یکی از اون کله گنده های کادر اداری و باز جوی نیروی انتظامی و جزو اطلاعات بودم و رحم تو وجودم نبود . نقطه ضعف من زن جماعت بود . یعنی با همه احترامی که برای سمیه قائل بودم جلوی هوس و زن بازی خودمو نمی تونستم بگیرم . بیشترم عادت داشتم که زنایی رو که شوهراشون به بند افتادن بگام و اگرم خیلی سر سخت بودن با وعده و وعید آزادی با هزار راه و چاه قاپشونو می دزدیدم و حداقل برای یه بارم که شده باهاشون بر نامه سکسو اجرا می کردم با زنایی که شوهراشون معتاد بودند راحت تر کنار میومدم . اصلا خیلی از اونا میومدن طرفم که باهاشون طرف شم . زنایی رو گاییدم که شوهراشون به خاطر بدهی تو زندان افتاده بودند . در بعضی از این موارد شوهرا حالا از کجا متوجه جریان می شدند نمیدونم ولی میومدن و یه اعتراضایی می کردن ولی کاری از دستشون برنمیومد . زندگیشونو تباه کرده بودم . گاه منجر به طلاق می شد و گاهی هم با سر افکندگی با هم سازش می کردند وجالب اینجاست که اسم منم چنگیزه و مثل چنگیز خان مغول بیرحم بودم . تو یه کوچه ای زندگی می کردیم که چهارده پونزده خونوار توش زندگی می کردند و همه خونه هاشم ویلایی بود .با این حال می دونستم تو خونه همه شون دیش و رسیور و ماهواره وجود داره و هر وقت بگیر بگیر هم نبود و شهر در امن و امان بود واسشون شکایتهای قلابی درست می کردم و همه شونو گیر می دادم . خارج از اداره مثل داخل اداره همیشه یه کلت همرام بود . زمستونا میذاشتم تو کتم و تابستونا پیرهنو می آوردم رو شلوارم و اسلحه رو اون زیر قایم می کردم . بگذریم سمیه از کثافت بازیهای من خبری نداشت و منم طوری سیاستمو پیش بقیه حفظ می کردم و خودمو خوش بر خورد نشون می دادم که هیشکی بهم شک نکنه ولی ماه تا کی میخواد زیر ابر پنهون بمونه . یادم میاد اول عید بود . مگه میشه از یادم بره . رفتم دم در و با قرآن بر گشتم خونه و کاش اون دعا رو واسه خودم نمی کردم که قرآن این جوری جوابمو بده . از خدا خواستم که در سال جدید خانومای خوشگل جدیدی نصیبم کنه و منو از این حال و هوای یکنواختی در بیاره . خیلی هم کیف می کردم که سمیه از هیچکدوم از کارای من خبر نداره . سمیه هم تو کارای بسیج محل و نصیحت دخترای مردم خیلی فعالیت داشت . کوچه های اطراف ما وچند تا خیابون اون طرف تر دل و جیگر زنا و دخترا بیرون ریخته بود و سمیه جان من داشت این طرف وظیفه دینی و شرعی خودشو انجام می داد . به هر حال بهشتو که مفت و مجانی به هر کی نمیدن . حالا نمی دونم دقیقا واسه کسی مایه میومد یا نه راستش ازش چیزی نمی پرسیدم . اگرم کسی رو به تله مینداخت بازم باید گفت که قاطعیت اونو می رسوند که وظیفه و ایمانشو از همه چی بالاتر می دونست . اونو با دنیا هم عوضش نمی کردم . کیف و تفریح تا موقعی واسم ارزش داشت که اون از گند کاریهای من چیزی ندونه . خیلی رو من حساب می کرد . ناهارو خونه بابا اینا خوردیم و بر گشتیم طرف خونه تا ماشینو بگیریم و گاز بدیم طرف خونه مادر زنه که اون ور تهرون بود . که دیدیم یه ماشین جلومون تر مز زد و قبل از این که فر صت فکر کردن پیدا کنم از ماشین پیاده شدند و تا دستم بره داخل و اسلحه رو در آرم دستمو محکم گرفتند و یکیشون هم یه کارد گذاشت زیر گلوم و اسلحه امو گرفت و بعدش هم کلید خونه رو . دو نفر رو من بودند یه نفر بچه ها رو گرفته بود و یکی دیگه هم سمیه رو محکم به خودش چسبونده بود . صورتشون با دستمال نیمه پوشیده بود . از بد شانسی کوچه خلوت بود . هر کی بودند شرایط منطقه مخصوصا اول عیدو می دونستند . درو باز کردند و مارو انداختند تو خونه -آشغالا کثافتا من نامحرم شمام خدمت همه تون می رسم -غلط زیادی بکنی آبجی! بچه هاتونو جلو چشاتون قیمه قیمه می کنیم . دیدند که ول کن قضیه نیستیم تو دهن من و شیرین و شروین پارچه چپوندند و دست و پای ما رو با طنابایی که از پیش آماده کرده داشته به چند تا ستون حیاط بستند و برای یه لحظه که از سمیه غافل شده بودند اون قصد فرار می کنه و میره از در خونه فرار کنه که یکی از اون چهار نفر دستشو میذاره جلو گردن زنم ویه دستمال یا پنبه ظاهرا آغشته به کلروفرم میذاره جلو بینی عیال و هر چقدرم که سمیه مقاومت می کنه نفس نکشه فایده ای نداره . زن نجیب و چادری منو بیهوشش می کنند و دیگه نمی دونستم قصد بعدیشون چیه . خونه مون طوری ساخته شده بود که از حیاطمون یه چند تا پله می خورد به قسمت اتاقی و بعد هم دو طبقه ساختمون روش ساخته شده بود . رفتند بالا یکی از تختای یه نفره بچه ها رو آوردند پایین وخدایا اینا می خوان چیکار کنن . ظاهرا نباید هدفشون دزدی باشه .. اوخ اوخ می خواستند زنمو بی عصمت و بی عفت کنند و از من کاری ساخته نبود . هیچکاری از دستم بر نمیومد .شروین و شیرین فقط داشتند مادرشونو نگاه می کردند . چادر و مقنعه و لباسای روی سمیه رو در آوردند . رسیدند به بلوز قبل از سوتینش . به خودم فشار می آوردم . ناله های تو دهنی می کردم . کسی نبود به دادم برسه . خدایا من تقاص کدوم کارمو پس می دادم . اینا دیگه کی بودن .! مثل این که فقط اومده بودن زنمو بگان و برن . اونو طاقباز انداخته بودن رو تخت طوری دست و پا و کمرشو طناب پیچ کرده بودن که نمی تونست یه تکون اساسی بخوره . طوری هم اونو بسته بودند که راحت بشه به جاهای حساسش دسترسی داشته باشن و انگولکش کنن .داشتن با هم حرف می زدن .-این تا بهوش بیاد دلمون آب میشه .-بیهوششم کیف میده -بهمن جان این شورت و سوتینشو هم در می آوردیم با این لباس زیرشو و لختش می کردیم می بستیمش بهتر نبود ؟/؟-نه وقتی بیدار شه و بقیه رو انجامش بدیم خیلی بهتره . سهراب من الان یه کاری می کنم که این بیهوشی ضعیف از سرش بپره . شلوارشو پایین کشید و کیرشو در آورد و به دهن سمیه چسبوند .-عمار تو یه خورده از سوتینشو بکش پایین سینه هاشو میک بزن . بهمن جان اگه کوسش خوش طعمه و باب میلته می تونی شورتشو یه وجب بکشی پایین و میکش بزنی تا این بیهوشی زودتر از بین بره -فکر نکنم این جوری اثر کنه -کیفتو بکن ما که نمی تونیم وقت تلف کنیم . ببینم بچه ها چهار طرف کوچه و اون بالا رو خوب بستن ؟/؟-آره راههای ورودی به این محوطه رو به یه بهونه ای بستیم -مطمئنی اهالی کوچه همه یه دستن ؟/؟-آره الان تمام مرد های کوچه که نرفتن عید دیدنی یا برگشتن میان این جا , فیلم سینمایی ببینن .-یه موقع نفوذی توشون نباشه ما رو لو بدن -همه شون درد کشیده ان . تازه ما از جونمون دیگه سیر شدیم . این کثافت دیوث دیگه واسه ما آبرو نذاشته . دوای همچین آدمایی همینه . اطلاعاتی کثیف .. پس اونا می خواستن از من انتقام بگیرن . حتما زن یا دختر یا خوار مادرشونو گاییده بودم و این جوری می خواستن تلافی کنن . پدر همه شونو در میارم . ولی اون لحظه داشتم دق می کردم . دوست داشتم بمیرم و زنمو زیر کیر غریبه ها نبینم . خیلی درد داره زن آدمو جلو چشاش جلو چش بچه هاش بکنن . سر چنگیز جلادو داشتن می بریدن و از دستش کاری ساخته نبود . خونه روبروو سمت چپی ما تنها خونه های آپارتمانی این حوالی بودند روبرویی سر سه نبش سه کوچه دیگه بود و بغلی هم مال یه کوچه دیگه . خدا کنه از اون بالا کسی شاهد گاییده شدن زنم نباشه . من این خفتو چه طوری تحمل کنم . خدا کنه سمیه بهوش نیاد و متوجه عمق فاجعه نشه . در خونه باز شد و یکی یکی همسایه های مرد وارد شدند . دور حیاط پر شده بود از پدرا و پسرا . پدرا به پسرا می گفتند بده برو بچه . پسره زبون در آورده بود و می گفت بابا اگه بده پس چرا خودت نگاه می کنی . زنا و دخترا اجازه نداشتن واسه تماشا بیان . حیاط ما شده بود شبیه یه سالن کشتی یا مسابقه ای چیزی تو همین مایه ها یا یه نمایش مار گیری که دو ر تا دورشو جمعیت مذکر فرا گرفته بود . سرمو که بالا گرفتم دیدم واویلا چه خبره . تو خونه هایی که خالی از مرد شده بود زنا با چه زار و التماسی می رفتن تو خونه همسایه ها که بتونن شاهد این سکس زنده و پخش مستقیم باشن . چهار طرف حیاط خونه ما و رو دیوار هاش هم پر از جمعیت شده بود . اون دو سه تا تیکه پوششی رو هم که تو تن سمیه زن نجیب و خوشگلم بود از تنش در آورده و کاملا لختش کردند . همه اهالی محل با لذت به این صحنه نگاه می کردند . هیشکی نبود بیاد جلو کمک کنه و بگه این کار زشته . انگار همه با هم متحد شده بودند . یکی از اونا که اسمش بهمن بود رفت وسط حیاط و با صدای بلند شروع کرد به سخنرانی . .صداش تا شعاع بیست متر کشش داشت -اهالی محله ... در عفو لذتیست که در انتقام نیست ولی گاه این مصراع که ترحم بر پلنگ تیز دندان .. ستم کاری بود بر گوسفندان بر عبارت قبل ار جحیت دارد . عفو شایسته کسیست که لیاقتش را داشته هوشیار گردد . این فرد کثیف و جانی به جان و مال و ناموس ما و شما رحم نکرده .. به زنان و دخترانی که به حق یا به ناحق باز داشت شده اند تجاوز می کند که دهها مورد از آن را مطلعید . از انواع و اقسام مایه کاریهای دیگر اوهم که با خبرید . همسر او به اندازه او گناهکار نیست ولی او هم پا را از گلیم خود دراز تر نموده . تا چند لحظه دیگر شاهد صحنه های ممنوعه ای خواهید بود که تو صیه می شود در صورت امکان از محل دور شوید . هر چند نخست شما را تشویق به تماشای این انتقام و تنبیه شیرین که امیدواریم منجر به تنبه شیرین شود نموده بودیم ولی به خاطر ازدحام ووجود خواهران و کودکان هر گونه صلاح می دانید عمل کنید ... زن و مرد شروع کردن به کف زدن و هورا کشیدن و دلشون از مامور امنیت و اطلاعات که من باشم پر بود . از نظر خیلی ها من یک جاسوس و دوروی کثیف بودم . چند تا کرد هم از بالای دیوار بهم می گفتن جاش . فکر کنم به زبان کردی به معنای خر یا کره خر باشه . جمعیت فریاد می زد زود باشین شروع کنین . دلمون آب شده . زنا از اون بالا سوت می کشیدند . منو به یاد مار گیرا و معرکه گیرای چاله میدون مینداخت . مهاجمین که دست از کار کشیده بودند دوباره شروع کردند . عمار کیرشو چسبوند به دهن سمیه و بهمن هم لب و دهنشو گذاشت رو کوس زنم . اینم بگم که حالا دیگه اونو لخت لخت کرده بودند تا کارشون راحت تر بشه . سهراب هم سینه های زنمو گرفت و با دستهاش و لبهاش اونو به این طرف و اون طرف حرکت می داد . دلم داشت ریش ریش می شد . من طاقت نداشتم که حتی یه تار مو از روسری و مقنعه بزنه بیرون . چطور می تونستم این صحنه ها رو ببینم . از اون بالا هم زنایی رو می دیدم که دستشونو گذاشتن لای سینه هاشون و دارن باهاشون ور میرن . دخترایی بودن که دستشونو گذاشته بودن لای شلوارشون و با کوسشون بازی می کردند . یه سری با دوربین و موبایل سرگرم عکس و فیلم گرفتن بودند . فلاش پشت سر فلاش . بازار عکس و فیلم داغ بود . فکر نکنم در یه عروسی تا به این حد دوربین وجود داشته باشه . یکی که با دور بین فیلمبر داری غول پیکرش اومده بود . خدا کنه اینا رو واسه کانالای ماهواره ای نفرستند یا این که بعدا لینکش تو سایت امیر سکسی پیدا نشه که اگه بره اونجا شیوعش خیلی بیشتر از کانالای ماهواره ایه . به یاد جنایتایی که کرده بودم افتادم . بیچاره دختر مردم چقدر زار می زد که بهش تجاوز نکنم و اونو از دختری نندازم ولی من با بیرحمی اونو می گاییدم و پرده اشو پاره می کردم و می گفتم اگه یه وقتی تیر بارانت کردند دیگه باکره نیستی بری بهشت . یه بار یه زن شوهر دارو بی عصمت کرده بودم و بعد که نتونستم به هیچ صراطی واسش پاپوش درست کنم و به یه نحوی آزاد شد خودشو کشت . شوهره داشت خودشو می کشت ولی به خاطر بچه هاش کوتاه اومد . سمیه جیغ می زد و گریه می کرد . اون یواش یواش داشت به خودش مسلط می شد ولی هنوز نمی دونست اصل قضیه چیه . فکر می کرد یه گروگانگیری ساده هست . کاره ای نبود . جون نداشت که تکون بخوره به خاطر همین طنابو باز کردند تا راحت تر تر تیبشو بدن . چنگیز خان یعنی من شده بودم مثل یک موش بی قدرت . یکی داشت سمیه رو می بوسید . یکی سینه هاشو می خورد و یکی هم کیرشو فرو کرده بود تو کوسش . دیگه زندگی واسم ارزشی نداشت . من تفریح و دزدی و تجاوز به ناموس دیگران و جنایت و کثافت را زمانی می خواستم که خانواده ام در امن و امان و آسایش باشن تا بتونم به اسم امنیت خودمو تامین کنم و به دنبال تفریحات خودم باشم . غافل از این که دست سر نوشت چه بازیها که نداره . سمیه که دو تا دستش آزاد بود با مشت به این طرف و اون طرف می کوبید . چند تا از همسایه ها به نفر چهارم که مراقب من و بچه ها بود گفتند که تو برو پیش رفقات که عقب نمونی ما خودمون مراقب اسرا هستیم . نفر چهارم دست سمیه رو نگه داشت که دیگه نتونه مقاومت کنه . در همین لحظه بود که از میون تماشاچیا همسر اون زنی که من بهش تجاوز کرده بودم و خودشو کشته بود اومد جلو و هر چه از زبونش در میومد گفت . اون حسابی منو رسوا کرد . هر کسی به فرا خور حال یه چیزی می گفت . شده بود صحرای محشر . چند تا از زنایی که مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند دیگه بی پروا شده بودند . نمی دونم سمیه چش شده بود که زیر گوش یکی از مردا یه چیزی گفت که اونو ولش کردن . اومد طرف من و یه تفی انداخت تو صورتم . ظاهرا با چهره واقعی من و محبوبیتی که در میان خلق داشتم که همه به خونم تشنه بودند آشنا شده بود . از مردا و همسایه ها خواهش کرد که بچه هامونو از صحنه دور کنن . مردا هم که فهمیده بودن سمیه دیگه داوطلبانه میخواد کوس و کون خودشو تقدیم کنه بچه ها رو از صحنه خارج کردند . با دور شدن بچه ها مردا یه تخت یه نفره دیگه رو هم که پایین آورده بودند به تخت اولی چسبوندند و سمیه رفت رو تخت و قمبل کرد و به مردا اشاره زد که بیان و بگانش . اوخ که این لحظه برای من درد ناک ترین لحظه زندگی و برای همسایه ها شیرین ترین لحظات بود . سوت هورا .. تشویق .. کف .. همهمه .. هلهله .. ولوله .. غلغله ... واویلایی بود . انگار همه در یک جشن سراسری شرکت کرده بودند . یا این که تیم فوتبال رفته باشه جام جهانی ... سمیه رفت رو یکی از این کیر ها نشست و یه کیر دیگه هم از پشت با خشونت و فشار رفت تو کون زنم . وای چه وحشتناک ! فریاد و جیغ سمیه ساختمونو لرزوند . اون همیشه از کون دادن به من طفره می رفت و صحبت از کراهت داشتن این عمل می کرد . منم که خودمو از جاهای دیگه تامین می کردم زیاد گیر نمی دادم ولی یکی از آرزوهام بود که کون زنمو بکنم و حالا در یه صحنه انتقامی می دیدم که دیگران دارن اونو میگان . دوربین ها رو آوردن جلوتر تا صحنه شفاف تر شه . یک ربعی داشتند با دو تا کیر سمیه رو می گاییدند . کونش روون تر شده بود و حسابی داشت حال می داد -اووووووفففففف نمی دونم اسمتون چیه منو بکنین . کوسسسسسمو بگایین . کونمم روون شده . میخوام حال کنم کیف کنم . چقدر کیف داره آدم با یکی غیر از همسرش حال می کنه . چقدر خر و احمق بودم تا حالا . اون با این حرفاش داشت لج منو در می آورد . ولی وقتی به کیری که مثل یک پیکان به هدف کوسش اصابت می کرد خیره می شدم می دیدم که خیسی های کوس سمیه که حکایت از هوسش داشت رو کیر نشسته و زنم از این که داره به غریبه ها کوس میده لذت می بره اونم بر علیه من شده بود . به درک . یعنی تا این حد دوستم داشت که دین و ایمون خودشو زیر پا گذاشته بود ؟/؟ من تا به حال هزار بار بهش خیانت کردم این دفعه رو به کیرم ... ولی این حرفا و خیالا تسکینم نمی داد و داشتم حرص می خوردم و منفجر می شدم . نه می تونستم خودمو بکشم و نه می تونستم از کسی شکایت کنم نه می تونستم واقعه رو تعریف کنم . داشتم مجازات می شدم -من کیییییییییرررررررر میخوام -نوکرتیم آبجی تا هر وقت دوست داشته باشی بهت کیر می زنیم . سمیه نگاهش افتاد به یه گوشه ای و دید دو سه تا از جوونا دارن جق می زنن . به یکی از اون چهار نفر چیزی گفت و اونم رفت در گوش جوونا یه ندایی داد و اونا هم کیر به دست اومدن بالا سر زنم . انگار زنم خودشو وقف مردم کرده بود و می خواست به این طریق جبران قسمتی از گناهانمو کرده باشه . بکن های زنم عوض شدن و دونفر مهاجمین دیگه اومدن .-خواهش می کنم شما دونفر ارضام کنین نذارین سنگین بمونم . کمرم درد می گیره . امروز و امشب قراره هر کی که یه داد خواهی داره بیاد مرادشو از من بگیره .دو تا قاچای کون سمیه تو دست یکی از اونایی بود که کیرشو فرو کرده بود تو کونش و یکی هم که از زیر داشت کوسشو می گایید . اون دو تا جوون هم اومده بودن جلو و سمیه واسه یکیشون داشت ساک می زد و یکی دیگه هم به سینه های عیال عصیانگر بند کرده بود . از گوشه و کنار انواع و اقسام ترانه های شاد و مهیج پخش می کردند که آدمو به یاد شهر بازی و کارناوال مینداخت . برای مردم روز روز جشن و شادی و پیروزی و خالی کردن عقده های درونشان بود .-بزنین بچه ها ادامه بدین . ولم نکنین . وایییییی وایییییی سمیه دستاشو گذاشته بود دور گردن اون جوونی که داشت واسش ساک می زد و کیرشو محکم به ته دهنش فشرد . ظاهرا ارگاسم شده بود و دستش فقط به اون بند می شد . این دو نفر هم آبشونو ریختند تو کوس و کون عیال داوطلب ما . تا به حال دو نفر ریخته بودند تو کونش و دو نفر هم تو کوسش و این جوونه هم ریخته بود تو دهنش . یه سری از مردای محل دوست داشتن بیان رو زنم خالی کنن . بعضی ها هم هنوز یه هراسی از من داشتن . فکر می کردن بعدا ممکنه گیرشون بدم . هنوز فکر می کردن که یه یال و کوپالی ازم مونده . یه سری هم از زنشون می ترسیدن . ولی مجرد ها بیشترشون به سمت سمیه حمله ور شدن . مهاجمین اصلی جو را آرام تر کرده گفتند یواشتر به همه می رسه . زیاد وقت نداریم . داوطلبا بیان جلو قرعه کشی می کنیم . تقریبا پنجاه نفر داوطلب داشتیم . تا این گروه کارشون تموم شه قزعه کشیها انجام شد . سمیه که خسته شده بود طاقباز شد . عجیب حال می کرد .آخرا که خسته شده بود و کوس و کونش می سوخت خواهش کرد که با قیمونده افراد هر کدوم دو سه دقیقه ای باهاش مشغول باشن و اون بعدا سر فرصت جبران می کنه . سر و صورت و کون و کوس و کمر شکم و موی سر و جون و رون و وجود سمیه پر از آب کیر شده بود . اون روز کسی جز من و بچه هام ناراضی نبود . هر کی دوست داشت سمیه رو گایید . من از خدا آرزوی مرگ می کردم این از اون خواسته هایی بود که خیلی زود داشت اجابت می شد . چند نفر که صورتشونو با نقاب پوشونده بودند با چاقو اومدن طرفم -اومدیم قانونو اجرا کنیم . ما تا کی می خواهیم منتظر باشیم که عدالت خان بیاد و حق ما رو از شما بگیره . می دونی چند نفر به خاطر شما بد بخت شدن ؟/؟ .معتادا رو می گیرین و مواد پخش می کنین . از جنایت بد میگین و جنایت می کنین . اول می کنیمت بعد می کشیمت . چشمتون روز بد نبینه به نوبت کیرشونو با بیرحمی فرو کردند تو کونم . فریاد می زدم التماس می کردم گوششون بدهکار نبود . خیلی سخته برای اولین بار کون دادن . من که تا حالا هیچ مردی رو نگاییده بودم پس واسه چی باید این بلا سرم بیاد . کیر دوم و کیر سوم هم هر کدومشون پنج دقیقه ای رو تو کونم مشغول بودند . راستش دوست داشتم بیشتر گاییده شم که وقت بخرم منو نکشن . به دروغ می گفتم دارم حال می کنم . کیف می کنم . کون دادن چقدر کیف داره و از این حرفا که منو بیشتر بگان شاید یه فرجی شه و از این مخمصه نجات پیدا کنم آخه اونا بعد از تموم کردن کارشون می خواستن تو شکمم چاقو فرو کنن .. در همین لحظه صدای همهمه و آژیر ماشین پلیس از دور دستها شنیده شد . تماشاگرا به طرفی در رفتند . کیر سوم هم از کونم بیرون کشیده شد و در عرض کمتر از پنج دقیقه همچین اونجا رو خالی کردند که انگار اتفاقی نیفتاده من از کام مرگ گریخته بودم ولی شلوارمو بالا کشیده بودم . هر چند آب کیر اون سه نفر همچنان در حال بیرون ریختن از سوراخ کونم بود . دیگه روم نشد که بگم زنم داوطلبانه هم کوس داده . شکایتمو تنظیم کردم . کسی رو نمی شناختم . از کون دادن منم عکس و فیلم گرفته بودند روز بعد برروی تمام در و دیوار محله عکسای لختی از عملیات ولکیر 1نصب شده بود . از کون دادن من و از گاییده شدن سمیه . دیگه موندن در این شهر و دیار فایده ای نداشت . خونوادگی رفتیم به یکی از شهر های مرزی . من و سمیه دیگه اون روابط گرم گذشته رو نداشتیم . هر کدوممون از اون یکی طلبکار بودیم . اون که اون شب شصت هفتاد تا کیر حرام هر چند یکی دو دقیقه هم شده خورده بود گاهی سر و گوشش می جنبید . می رفت تو اینترنت و داستانهای سکسی وبلاگ امیر سکسی رومیخوند . یه بار اونو با چند تا از همکارام گیر انداخته بودم . چهار تایی داشتند اونو می گاییدند . دیگه اون شر و شور سابقو نداشتم . با تمام وجودم حرص می خوردم . از این همه خیانتها و نامردمیها به ستوه اومده بودم . تصمیم گرفتم که دوباره اون چهره پلید خودمو نشون بدم .ولی اون هیکل 80 کیلویی من همچین آب شده بود که شده بودم 50 کیلو . قیافه ام زرد شده بود پوست سفیدم سبزه شده صورتم استخونی شده بود . انواع و آقسام آزمایشاتو دادم و کاشف به عمل اومد که سرطان خون دارم . شاید روابط جنسی ناسالم و شاید فشار های عصبی بعد از جریان گروگانگیری منو به این روز انداخته بود . پزشکا می گفتن که با ورزش و تغذیه خوب و یه سری داروهای جدید میشه با این بیماری مقابله کرد . الان یه سال از روزی که فهمیدم سرطان خون دارم می گذره انواع و اقسام تر فند ها رو زدم و درمان نشدم . چند روزه که هر چی می خورم بالا میارم . اشتها به غذا ندارم . دارم لاغر تر میشم . یکی از دوستام هم همچه حالتی داشت . وقتی به این نقطه رسید یه ماه نکشید که مرد . منم تا یه ماه دیگه قراره بمیرم . همه باهام مهربون شدن . حتی زنمم موقتا به غریبه ها کوس نمیده . می دونم روز مرگ من روز عروسیشه . لذت اون کوسهای حرامی که کردم زیر کیر من محو شده . از این دنیا فقط زجرشو دارم با خودم می برم و می دونم تو اون دنیا هم جام تو جهنمه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
     
  
زن

 
خجـــــــــــــــــــــــــــــالتـــــی

آدم خوب نیست زیاد خجالتی باشه ولی من بودم . اسمم رامینه و20 سالمه . تازگیها واسم زن گرفتند تا یه خورده ردیف شم . پدرم وضعش خوبه و یه سوپر مارکت خیلی بزرگ تو یکی از مناطق پررفت و آمد شهرمون تهرون که قربونش برم همه جاش پر رفت و آمده داره . وقتی هم که دیپلممو گرفتم یه خورده این و ر و اون ور کرد و پرونده های جراحی منو تو 6 سالگی آورد روی کار که اون موقع در اثر چسبندگی روده پنج سانتشو گرفته بودند وهمونو با پول و پارتی یه جوری ردیفش کرد که معافمو بگیرم . موقع خواستگاری از خجالت داشتم آب می شدم . تو این دوره زمونه هر چند کوس خل زیادن ولی کوس خل خجالتی کم گیر میاد . شاید اگه چند وقتی دوست پسر ویدا می بودم اون راضی به ازدواج با من نمی شد . البته خیلی خوش تیپ بودم و خوش ظاهر ولی روز عروسی دست و پامو گم کرده بودم . یکی گره کراوات منو محکم می کرد . یکی موهامومرتب می کرد ...اون روز چند کیلویی لاغر شدم . بدتر از همه وقتی بود که می گفتن داماد باید برقصه . واسه این که خونواده تا موقعی که من به استقلال واقعی برسم هوامو داشته باشن طبقه اول خونه رو در اختیار من و ویدا جونم گذاشتن تا اونجا زندگی کنیم . ویدا هم مثل من دیپلمه دانشگاه نرفته بود وپدرشم کار مند دولت بود . دختر خوشگلی بود . با این که زنم شده بود بازم خجالتم میومد باهاش حرف بزنم . بدترین قسمت اون اوایل کار مربوط می شد به شب زفاف . اصلا نمی دونستم باید چیکار کنم . با این که خیلی هیجان و هوس داشتم ولی هاج و واج به زنم نگاه می کردم . من تا حالا نه تنها سکس نداشتم بلکه دوست دختر هم نداشتم . نه تنها دوست دختر نداشتم با دخترای فامیل که صحبت می کردم سرخ می شدم . خودمو با جلق زدن ارضا می کردم . یه بار هم که رفته بودم خونه یکی از دوستان با هم درس بخونیم و اون واسم یه فیلم سکسی گذاشت دستگاه .. متوجه شده بودم که سوراخ کون و کوس با هم فرق می کنند . شب زفاف حال ویدارو گرفتم . دید که بخاری ازم بلند نمیشه . خودشو نیمه لخت کرد . منو هم تا شورت رسوند . بغلم زد . داشتم از هوس زیاد می مردم -بغلم بزن منو ببوس . خوب نیست مرد این قدر خجالتی باشه . خودشو به من چسبوند . لبای سرخشو که بوی خوش روژمی داد گذاشت رو لبام . داغ شده بودم . کیرم شق شده بود . شورتمو کشید پایین . کیرمو گذاشت تو دهنش . کیر من از هوس وخودمن از خجالت داشتیم اب می شدیم .-ویداجون خوشم میاد .. نه بده ولم کن الان آبم می ریزه تو دهنت -پس توبیا کوسمو بخور . شورت و سوتین توری خودشو در آورد و کوسشو گذاشت رو دهنم . دور و برش خیلی خیس و چرب بود . حالم داشت بهم می خورد . نفس نمی کشیدم تا این لحظات بگذره ومن راحت شم -عزیزم میک بزن . زبونتو در آر بلیسش خواهش می کنم هوس دارم مگه تو خواجه ای ؟/؟! وقتی که بهم گفت باید دختریشو بگیرم یاد حرفای دوستام وبزرگترا افتاده بودم که وقتی دخترا پرده شون پاره شه ممکنه دچار خونریزی بشن . دیدن خون دگرگونم می کرد . ویدای خوشگل وخوش اندام من که هر چی از خوشگلی و خوش پوستی اون بگم بازم کم گفتم اینجا رو هم اومد به کمکم وروکیر تیز من نشست . سرمو بردم عقب تا صحنه رو نبینم . به خودش فشار می آورد . فاصله بین ته کیر من با کوسش لحظه به لحظه کمتر می شد تا یه جایی که دیگه دیدم فاصله ای بین ما نیست -رامین مواظب باش حالا توش آب نریزی . هر چند بر می گرده ولی اگه با خون مخلوط شه و نطفه بند شه خوب نیست . وای صحبت خونو می کرد . وقتی کیرمو کشیدم بیرون روش خون نشسته بود . اون روز کلی مکافات داشتیم . وقتی کون تپل و بر جسته اشو دیدم هوس جلق زدن به سرم افتاد . تصمیم گرفتیم که فعلا بچه دار نشیم . اول شب وموقع عملیات قصد داشت بچه دار شه ولی این حال و روز منو که دید گفت بهتره که دست نگه داشته باشه . دوست داشتم کونش توی دیدم باشه وکوسشو بکنم . کیرمو چند بار فرو کردم تو کوسش ودر آوردم یه لذت خاصی داشت . از این قسمتش بدم نیومد . فقط کوس خوری داشت حالمو بهم می زد . یه لحظه که داغ شدم کیرمو کشیدم بیرون -رامین کیرتو عمود بکش روکونم وروکون و کمرم خالی کن این جوری به اعصابتم فشار نمیاد ولی بدون توجه به حرفای اون کیرمو گرفتم تو دستم و با نگاه کردن به پوزیشن کونش و با یه حالت جلق زدن آبمو ریختم رو کمرش .. ویدا به امید فردا و فرداهای بعد باهام مدارا می کرد . پدر ومادر منم خیلی ازش راضی بودند واز این که هوای منو داره و عروس گلی نصیبشون شده خیلی خوشحال بودند . تو سوپر مارکت هم که کار می کردم بیشتر کارای مربوط به حسابداری و کامپیوتری اونو انجام می دادم وگرنه اگه می خواستم فروشندگی کنم روم نمی شد که از مردم پول بگیرم . یه ماه بعد از از دواج همون حالتای روز اولو داشتم ونمی تونستم به ویدا حال بدم . آب خودمو خالی می کردم و فکر نمی کردم که اونم یه نیازایی داره . فکر می کردم همون چند لحظه که کیرم میره تو کوسش کفایت می کنه . تا این که یه روز صبح که سرم درد می کرد بابا بهم گفت که برم خونه و منم رفتم . خیلی آروم وارد خونه شدم و رفتم تو طبقه خودمون . ویدا نبود گفتم برم از مامان خبرشو بگیرم . هنوز از راه پله بالا نرفته بودم که دیدم صدای بگو بخند روزبه داداش کوچیکه ام که سه سال ازم کوچیکتر بود و ویدا جونم چه جور فضای هال و پذیرایی رو پر کرده . قبل از این که متوجه من بشن خودمو عقب کشیدم . وایییییی نه باورم نمی شد . ویدا با شورت و سوتین صورتی رنگ توری که شب عروسی ما تنش کرده بود روبروی داداش روزبه ای قرار داشت که فقط یه شورت پاش بود -روزبه مطمئنی مامان الان بر نمی گرده . اگه می خوای بریم اتاق ما -نه همین جا حالش بیشتره صفاش بیشتره فضا آزادتره . مامان الان رفته تا ولی عصر و بر گرده و دوسه ساعت هم کمتر نمی کشه . بیا تو بغلم زن داداش . معلومه که داستانهای امیر سکسی خوب ردیفت کرده ...خیلی ناراحت شده بودم . ویدا به من خیانت می کرد و من نمی دونستم آخه چرا . من که اهل خیانت نبودم من که بهش وفادار بودم . می خواستم برم جلو یه چیزی بگم و روم نمی شد . سختم بود . جز این که اعصابمو خرد کنم وشخصیتمو ببرم زیر سوال و بیش از پیش احساس حقارت کنم فایده ای نداشت -روزبه کوسمو می خوری دیگه . سینه هامو هم میک میزنی ها -آره همه جاتو می خورم همه جاتو . تا هر وقت بخوای بهت حال میدم . این داداش کوس خل ما نمی دونه چه جوری هواتو داشته باشه . همون بهتر که نمی دونه . اگه می دونست شاید نصیب من نمی شدی ...... چرا من باید این جوری باشم . من که زن نمی خواستم . چرا واسم زن گرفتن . خودمو گوشه راه پله قایم کردم تا منو نبینن . خجالت می کشیدم . نمی خواستم منو ببینن . نمی خواستم پیش زن و داداشم سر افکنده باشم . داداش شورتشو کشید پایین وویدا شروع کرد به ساک زدن -.اییییی زن داداش زن داداش . قربون لب و دهنت .. ویدا یه لحظه کیر داداشو از دهنش کشید بیرون و گفت آبتو خالی کن تو دهنم که راحت تر بتونی تو کوسم تلمبه بزنی . من ول کنت نیستم تا آب کوسمو نیاوردی ازت دست بر نمی دارم -تو جون بخواه ویدا .. کیر دوباره رفت تو دهن زنم .. -نهههههه نههههه زن داداشششششش کیییییییررررررم . داداش جیغ می کشید وویدا سرعت ساک زدنشو زیاد تر کرد تا این که آب کیر روزبه ریخت تو دهن ویدا .. اوخ یعنی زن من آب کیر خوری رو دوست داشت و من ازش دریغ می کردم ؟/؟ من که همش ملاحظه اونو می کردم و می گفتم تو دهنش نریزه که بدش نیاد . بعد از این حرکت روزبه اول سوتین ویدا رو باز کرد و بعد با دندوناش شورت زنمو تا زانوها کشید پایین سپس با دستاش اونو در آورد . کوس کوچولوی ویدا حالا دیگه تو دهن روزبه بود و اونا روی کاناپه می غلتیدند . سینه های زنم اسیر دستای داداشم شده بود -اوووووهههههه هوسسسسسس دارم تنم می خاره . نوازشم کن . بخارونم . کوسسسسسسسم کییییییییررررررت جووووووون بکن بکن دوستتتتتت دارم . اگه تو نباشی از دست این رامین دیوونه میشم . ده دقیقه تمام داشت کوس ویدا رو می خورد . اونو رو همون کاناپه درازش کرد و کیرشو فرو کرد تو کوسش -جاااااااان همینه . گاییدن همینه . کجایی رامین تا ببینی و یاد بگیری . کجایی که ببینی این جوری باید کوس کرد و حال داد . بزن روزبه منو بکن . تند تند بکن منو به حال خودم نذار . من میخوام . سینه هامو ولش نکن . بمالشون تا هوسم زیاد تر شه تا آبم زودتر بیاد . کیر کلفت روزبه رو می دیدم که چه جوری میره تو کوس زنم و در میاد . خونم به جوش اومده بود . با این که دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو ببلعه جراتشو نداشتم برم و اعتراض کنم . روم نمی شد وآبروم هم در خطر بود . روزبه با سرعت زیاد ویدارو می گایید . یه لحظه همسر خوشگلم فریادی کشید و گفت جوووووون ارضا شدم فدای کیرت حالا اگه دوست داری بریز تو کوسم -ویدا جونم برات فرقی نمی کنه که امروزه رو میخوام بریزم تو کونت .. راستش من خوشحال شده بودم که تو کوس ویدا نمی خواد خالی کنه هر چند دقیقا نمی دونستم که آیا اولین بارشونه یا نه . از حرفاشون این طور بر میومد که قبلا هم با هم سکس داشتن .-میخوام بریزم تو کونت .. ویدا رفت از رو میز مامان قوطی کرمو ورداشت و داد دست روزبه اونم سوراخ کون ویدا رو با کرم آماده اش کرد و کیرشو از پشت فرو کرد تو سوراخ کون زنم . کون سفید و بر جسته ویدا درست روبروی چشام قرار داشت . ومن از زیر راه پله , قشنگ اونا رو می دیدم . اگه یه خورده سرمو بالاتر می آوردم خطرناک می شد . در این صحنه حالی به حالی شدم و از داخل شلوار روکیرم دست کشیده وآبمو تو شلوارم خالی کردم . خالی کردن آب من همزمان با خالی کردن آب داداش تو کون ویدا جونم بود . برگشت آب کیر روزبه از کون ویدا منظره قشنگی درست کرده بود . دیگه نتونستم اونجا وایسم . از خونه خارج شدم تا بر گردم مغازه . تصمیم گرفتم چندش وخجالتی بازی رو کنار بذارم واونجوری که ویدا میخواد بهش حال بدم . تصمیم گرفتم هر وقت که اون میخواد کوسشو بخورم . نمی دونم می تونم موفق شم یا نه . خیلی بده که ادم اعتماد به نفس نداشته خجالتی باشه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
     
  
مرد

 

مــــــــــــــــــــــرغ همسایه غـــــــــــــــــــــــاز نیست


راستش وقتی می خواستم برای اولین بار بکنمش خیلی سختم بود . زنم یا دوست دخترمو نمیگم . اون یک زن هرجایی بود یک هرجایی با کلاس , خیلی جوون و زیبا . دلم نمی خواست به این آسونی تسلیم من شه . می خواستم برام عشوه گری کنه . ناز کنه . با احساس و حرارت خاصی بیاد در آغوشم . راستش من متاهل بودم ولی خسته شده بودم از بس یه نفرو می کردم . یک مدل یک سبک و اگه تنوعی هم بود خیلی زود به یکنواختی می رسید . افسانه برام افسانه ای شده بود . ماهها بود که اونو در محیط کاریم می دیدم . البته به عنوان یک مشتری . یکی از همکارام اونو چند بار کرده بود .. من واونو به هم معرفی کرد . اون یک جنده بود . شاید خیلی حرفه ای کار نمی کرد ولی از اونایی نبود که دوست دختر رسمی آدم شه و بخواد فقط مال یکی شه . خلاصه من و افسانه با هم آشنا شدیم . اون از خودش خونه داشت و تنها زندگی می کرد . از همسرش جدا شده بود . خونواده اش طردش کرده بودند . می دونستند حال و روز خوشی نداره . از دوستم که بکن سابقش بود راجع به اون پرسیدم که گفت افسانه اهل کاندوم نیست و تا می تونی توی کسش خالی کن . نگران نباش . این همون چیزی بود که من دوست داشتم . راستش از دست زنم فرصتی نداشتم . بنفشه به من مهلت نمی داد تا به کار های شخصی خودم برسم . من حتی اون آزادی رو نداشتم که وقتی برای خودم بذارم . اولین باری که می خواستم با افسانه باشم این بهونه رو برای زنم آوردم که دارم میرم یه ماموریت خارج از شهر . اون به من اعتماد داشت بیشتر از دو تا چشاش .. چیزی نگفت . افسانه خیلی زیبا بود . اندامی ترکه ای داشت . ده سالی رو از همسرم جوون تر بود . بیست و دو سه سالش می شد . تا منو دید شروع کرد به در آوردن لباساش . -انگاری که من هم باید در فیلمش نقش داشته باشم . ولی من دوست داشتم مقدمه ای باشه .. اونو بغلش کردم .. خواستم ببوسمش .. اولش کمی راه اومد ولی خودشو کاملا بر هنه کرد . گفت کارت رو بکن . من کار دارم . باید برم کلاس خیاطی و از این جور کس شرات که می دونستم از اون حرفای الکیه .اندام فانتزی زیبایی داشت . شکمش یکدست و کونش هم تقریبا گنده بود . نذاشت که من مزه مزه بگیرم . ولی من کونشو به دو طرف باز کرده زبونمو گذاشتم رو سوراخ کونش .. اوخ چه بوی بدی می داد . اونو یه دور بر گردوندم . خواستم با کس لیسی بهش نشون بدم که برای تو جنده ارزش قائلم . مثلا می خواستم واسش کلاس بذارم که ما برات شخصیت قائلیم . کسش هم بوی گند و ترشیدگی و عرق می داد . شور بود . بوی کس و کونش قاطی شده بود . اون تیپ زیبا و این جور لاپای گند به هم نمیومدند . شاید دوستم راست می گفت که به جنده جماعت نباید دلخوش کرد . کیرمو گرفت توی دستش . یه لیوان آب کنارش بود . دستشو خیس کرد و به کسش مالید و ازم خواست که کیرشو فرو کنم توی کسش . همین کارو هم انجام دادم .هر لحظه به روی کیرم نگاه می کردم تا ببینم چه خبره . دوست داشتم لکه های هوس سفید رو روی اون ببینم . به چشاش نگاه می کردم تا ببینم خماری داره یا نه . می خواستم جنده رو به هوس بیارم . اونو دوست دختر خودم کنم . اون چشاشو به سقف دوخته بود . به سینه هاش که دست زدم دستشو گذاشت رو دستم و اونو کنار زد . انگاری می ترسید که بدنش از فرم بیفته -زود باش زود باش دیگه کلاسم دیر میشه . من باید برم .. موبایل بالا سرش زنگ خورد گوشی رو گرفت .. - الان .. فعلا نمی تونم بیام . چند دقیقه صبر کن .. ظاهرا دوستش براش زنگ زده بود .. -افسانه یه دو سه دقیقه صبر کن بهم مزه بده . این جوری آدمو زهر مارش میشه .. کسش خیلی تازه نشون می داد . کوچولو و تنگ . اصلا بهش نمیومد جنده باشه ولی بود . حالا شاید تازه کار بود و من نمی دونستم . . یه لذت خاصی رو در خودم حس می کردم . از نظر این که منم تونستم یکی غیر از زن خودمو بکنم . اعتماد به نفسی داشت در من به وجود میومد که ازش لذت می بردم . کیرمو فرو می کردم تا ته کسش و می کشیدم بیرون به این امید که اون بیشتر لذت ببره و از من بخواد که بازم کنارش بمونم . در رویاهام می دیدم که اون فقط مال من شده . من تونستم اونو با لذت سکسی که همراه با احساس باشه آشنا کنم . .. چند بار جیغ کشید .. وووووووییییی ..اوووووفففففف پیمان چقدر خوشم میاد .. خیلی .. کشتی منو تو .. اوووووخخخخخ آبم داره میاد داره میاد .. نمی دونستم داره راست میگه یا دروغ .چون کسش از درون و بیرون خشک بود و اون آبی هم که به کسش زده بود اثرش کم شده بود .. -جااااااان ارضا شدم پیمان من که به اینجا می رسم دیگه حالم بد میشه اگه بازم منو بکنی . .. از بس جلو گیری کرده بودم و اون با حرفاش اعصابمو خرد کرده بود آبم نمیومد . -افسانه قمبل کن تا کونتو ببینم و فرو کنم توی کست . این جوری هیجانم بیشتر میشه و می تونم خیس کنم .. کارای افسانه رو اعصابم اثر گذشته بود . من یه تصور دیگه ای از جنده داشتم . فهمیدم که جنده کردن حوصله می خواد اگه بخوای شل بگیری اون سوارت میشه . اگه سفت و سخت باشی هر لحظه با گارد خودش آماده حمله به توست .. با کف دستام کونشو می مالوندم و کیرمو فرو می کردم توی کسش .. آبم حرکتشو شروع کرد اوهم اینو به خوبی متوجه شده بود . چند بار کونشو در چند جهت گردوند .. -آخخخخخ افسان جون آبم داره میاد .. -حال کن .. حال کن که از این بهتر گیرت نمیاد . . احساس آرامش می کردم . سی هزار تومن بهش دادم . خندان شده بود . ازم عذر خواهی کرد و گفت که این دفعه کار داشته دفعه دیگه جبران می کنه . از خونه که رفتم بیرون به کاری که انجام داده بودم فکر می کردم . به طلسمی که شکسته بودم . به خیانتی که کرده بودم . تازه من حقوق یک روزمو در یه لحظه ریختم به جیب این زنه . واسه چند دقیقه حرص خوردن . تازه به من مزه هم نداد . بر فرض من که بتونم اونو بسازم و اون بشه دوست دختر اختصاصی من . عشق من همسرمه . اون بی منت خودشو در اختیار من میذاره .. داشتم دیوونه می شدم . با خودم گفتم صبر کنم ببینم افسانه اصلا پایین میاد یا نه . از خونه خارج نشدم . گوشه ای از محوطه سنگر گرفتم . مسکونی چهار طبقه بود و افسانه در طبقه چهارم زندگی می کرد . در خونه باز شد و دو تا جوون وارد شدند . مشکوک شدم . رفتم به طرف راه پله ودر جایی که بتونم متوجه شم که آیا کسی وارد خونه افسانه میشه یا نه سنگر گرفتم .. حدسم درست بود . اون دو تا هم بکن های افسانه بودند درحالی که من می خواستم اونو مال خودم کنم . اصلا کلاس خیاطی در کار نبود . .. دیگه آب رفته رو نمی شد به جوی بر گردوند . من یک خیانتکار کثیف بودم . یه شرم خاصی داشتم از این که به چشمای بنفشه نگاه کنم . حس می کردم که در حقش بدی کردم .. وقتی که شب شد و رفتیم کنار هم و در بستر خواب زنم بهم گفت اخلاقت عوض شده . امروز خیلی مهربون نشون میدی . هر چی که من میگم باهام نمی پیچی . تو چشاش نگاه کرده و گفتم وقتی بهترین زن و شریک دنیا نصیب من شده چرا حرفاشو گوش نکنم -چرب زبونم که شدی .. -واسه این که زبونمو همش به اونجات می مالم .. -بیا بمال که از بعد از ظهر تا حالا همش منتظرشم . کاش ماموریت نمی رفتی -سعی می کنم دیگه نرم . اون اول تا می تونست واسم ساک زد . منو بوسید .. منم باهاش ور رفتم . از این که این همه عشق و خوبی مال منه احساس غرور می کردم . پس از همه اینها یک ساعت در مرحله فینال با هم سکس داشتیم . حس می کردم که اندامش برام تازگی داره . مثل خودش . مثل حرفاش . اون با هوس بهم عشق می داد ..صداقت می داد . بنفشه همه چیز من بود. احساس شرم می کردم . سایه گناه همیشه به دنبال من بود . جرات اعتراف رو هم نداشتم . این مساوی بود با نابودی هر دومون . بعد از روزای اول ازدواجمون هیچوقت تا به این حد از سکسم لذت نبرده بودم . فکر می کردم این که حداقل دهها برابر بیشتر از اون کسی ارزش داشته که من امروز وقتمو براش تلف کردم .تازه حتی یه پیراهن بیست هزار تومنی رو هم با منت برای بنفشه گلم می خرم اونم توی حراجی . اون توقع زیادی نداره . درکم می کنه . چشای بنفشه می خندید . از این که من این قدر گرم و مهربون شدم . -پیمان دوستت دارم . عاشقتم . تو بهترین مرد دنیایی .. منو ببوس ببوس . بازم می خوام بازم باید منو بکنی .. . حواسمو بردم جای دیگه که اشکام سرازیر نشه . در مقابل سادگی و صداقت و صفای همسرم چیکار می تونستم بکنم . وقتی که خوب به چهره بنفشه خیره شدم اونو زیبا تر از افسانه دیدم . اون با تمام وجودش خودشو در اختیار من گذاشته بود . اون فقط مال من بود . همه چیز من . آری اون روز اولین خیانتمو انجام دادم ولی می دونستم که این آخرین خیانتیه که در حق فرشته ای به نام بنفشه مرتکب میشم . با این حال دیگه این لذت بالندگی رو نداشتم به خودم بگم که من همیشه به همسرم با وفا بوده ام در حالی که همسرم این طور فکر نمی کرد . از اون روز به بعد خیلی مهربون تر شدم و هیچوقت سعی نمی کردم چیز خاصی رو از همسرم پنهون کنم . حتی اضافه کاریهامو . وقتی بنفشه بزرگترین سر مایه زندگی من بود وهست دیگه ثروت اندوزی ومخفی کاری چه فایده ای می تونست واسم داشته باشه وداره . حالا من قدرشو می دونم و می دونم زن آدم می تونه بهترین باشه اگه تو براش خوب باشی .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
هــــــــــــــــــــم اتــــــــــــــــــــاقــــــــــــــــــــی

من و خواهرم از بچگی تو یه اتاق می خوابیدیم . خونه ما با این که بزرگ بود و جادار ولی دو تا اتاق خواب بیشتر نداشت . ماهم دو تا بچه بیشتر نبودیم من اسمم پرهامه و خواهرم هم پانته آکه بهش می گیم پانی ما دو قلوییم با این که خونواده ماهم مثل اکثر مردم ارومیه ترک بودن ولی من و پانی از بچگی با هم فارسی صحبت می کردیم . هر چی من شیطون بودم اون آروم و سر بزیر و نجیب بود . اون قدر خانوم و با شخصیت و نجیب بود که هیچ پسری جرات نکرده دنبالش راه بیفته یا بهش متلک بگه . یا باهاش دوست شه . برخلاف من که با کلی دختر دوست شده و رابطه داشتم . پانی همش نصیحتم می کرد که مراقب خودم باشم که چیکار می کنم . دخترا بیشتر دوست دارن پابند بشن و تا احساسشون بهشون اجازه نده خودشونو در اختیار پسرا نمی ذارن . حتما همچین دوستای دختری داشته که این حرفو زده وگرنه که خودش تجربه ای نداشته . پانی خیلی فانتزی و ناز بود ولی چون خواهرم بود و منم چشم و دلم سیر بود هیچوقت با چشم بد یعنی همون چشم هوس بهش نگاه نمی کردم . اون شده بود مایه افتخار ما و در و همسایه . هر دختری از دور و بری های ما قدم کج ور می داشت پانی رو مثال می زدند که ببینین اون چقدرخوب و نجیبه ازش یاد بگیرین. خونه ما هم وسطای خیابون امام اورمیه بود . البته داخل کوچه نه سر خیابون . شهر ماهم که قربونش برم تا دلت بخواد دختر داره . از سرشماریهای جدید چیزی نمیدونم ولی بزرگترا می گفتند اون موقعه ها هر وقت آمار می گرفتند دختراش خیلی بیشتر از پسراش بودند . شبی از شبها که فرداش امتجان داشتم و قرار بود شبو خونه دوستم باشم به دلیلی قبل از نیمه شب بر می گردم خونه . حالا اون موقع هرو 18 ساله بودیم . در خونه رو باز کرده یواش وارد هال شدم . چراغ اتاق مامان اینا خاموش بود . ولی از اتاق من و مانی یه نورهایی پخش می شد . سر و صدایی خفیف میومد . یعنی پانی دوست پسر گرفته و آوردتش خونه ؟/؟از سوراخ کلید یه نگاهی انداختم داخل . لامپ روشن حیاط یه خورده داخل اتاقو روشن کرده بود . متوجه ام کرد که پانی تنهاست و شورتشو کشیده پایین دستشو گذاشته لای پاش با کوسش ور میره . بلوزشو زده بالا یه دستشو گذاشته رو سینه هاشو اونم داره یه حرکتی میده . هر چند فکر نمی کردم سینه اش اندازه یه آلوچه هم بشه . داداش بمیره دوست پسر هم نداره که این کارا رو واسش بکنه . اخلاقشم می دونستم از بس تعریفشو کرده بودن اگرم هوس دوست پسر می کرد روش نمی شد و به خودش این جراتو نمی داد سر و صدا رو نفهمیدم چیه حالا نوار سکسی گذاشته یا موسیقی نمی دونم . اون شب گرفتم تو هال خوابیدم . اگرم می خواستم برم اتاق خودمون درش قفل بود . فرداش پانی که از جریان برگشتن من با خبر شده بود گفت آره داداش دیشب تو نبودی منم درو از داخل قفل کرده بودم . ولی یه خورده ترس و خجالتو تو نگاش می دیدم . واما رسیدیم به تابستون . هوابد نبود . کل پنجره های خونه رو اگه باز می کردیم خنکی چند تا کولرو می آوردیم خونه مون . با این که تخت اتاق ما بزرگ و دونفره بود ولی من هیچوقت کنار پانی خوشگله ام نمی خوابیدم . تا این که نیمه های یه شبی از خواب بیدار شدم و متوجه ورجه وورجه کردن خواهرم شدم . شمدو از روش انداخته بود .-پرهام پرهام بیداری ؟/؟حرفی نزدم می خواست مطمئن شه خوابم تا با خودش ور بره . وررفتن با خودشو شروع کرد . اینجا بود که هم دلم سوخت و هم هوسم زیادشد . مدرسه ها هم تعطیل شده بازار منم خراب شده بود و هوس داشت منو می کشت . واسه این که شلوارکم نجس و لک نشه ومامان نفهمه دستمو گذاشتم تو شلوار و از سر تا وسطای کیرمو گرفتم تو دستام سرمم نمی تونستم زیاد بالا بیارم که پانی رو ببینم نفقط صدای آرومش میومد که می گفت بیایین منو بکنین کوسسسسمو کوووووننننمو بکنین . من آماده ام . یه ساعتی گذشت و پانی آروم شد منم آب کیرمو تو دستام خالی کردم . یه مقدارش تو دستم حل شد و بقیه رو هم مالیدم رو قالی و دستمو خشکش کردم . سرمو که بالا آوردم دیدم وای ددم وای شمد از تن پانی افتاده و پاهاش کاملا لخت و کون سفید کوچولوش بیشترش مشخصه . یه شورت سفید هم پاش بود یعنی بهم راه میده ؟/؟یا می زنه زیر گوشم . اونم که هوسشو نشون داده . پس حق اعتراض نداره . ولی من داداششم . زشته . من شبای تابستون عادت داشتم با یه شلوارک می خوابیدم . با همون وضعیت رفتم رو تخت . دیگه قاطی کرده بودم . شورت پانی رو آروم پایین کشیدم . چه کون ناز و خوشگلی داشت . گرد و سفید مثل صورتش مظلوم و معصوم نشون می داد . یه خورده جرات پیدا کرده و پایین ترش کشیدم . گویی فراموش کرده بودم که یه سر و چشمی هم اون بالا هست و تمام وجود پانی به یه کون منحصر نمی شه . با این حال خیلی آروم صورتمو گذاشتم رو کونش یه ماچ از کونش گرفتم . یه انگشتمو رو درز کونش حرکت دادم و رسوندمش به لای پاش . یه خورده خیس بود . فکر کنم اثر انگولکی بود که خودشو کرده . انگشتمو از بالا تا پایین خط وسط کونش و بر عکس حرکت می دادم . یواش یواش نفوذمو عمقی ترش کردم . با هر فشاری که به چوچوله و اول ورودی کوسش می آوردم حس می کردم انگشتم خیس تر میشه . هر لحظه این خیسی زیاد تر می شد . سکوت شب نسیم و خنکی تابستان اورمیه هوسمو زیاد تر کرده بود . یه احساسی به من می گفت که پانی بیداره . هوس و شرم زیاد نمیذاره که چشاشو باز کنه و عکس العملی نشون بده . البته کوس خیلی خیسش هم این مسئله رو اثبات می کرد . وقتی که صدای شدت یافتن ضربان قلبشو شنیدم دیگه مطمئن شدم که بیداره شجاع تر شده شلوارکمو پایین تر کشیده و با کیرم درازای درز کون پانی جونو پوشوندم . یه خورده که به عمق نفوذ کردم مثل یه غلتک سر جفت سوراخای کوس و کونشو حرکت می دادم . صدای نفسهای تندش حرارت پاهاش دیوونه ام کرده بود . کاشکی رو در بایستی و حیا رو کنار می ذاشتیم و کیرمو فرو می کردم توی کونش . چند برگ دستمال کاغذی گرفتم تو دستم و کیرمودر راستای کونش و در قسمت درز از زیر کون تا کمرشو حرکت می دادم -آههههههه اوووووووفففف دچار یه قلقلک و داغی و لرزش خاصی در زیر شکم و کیرم شدم و بعدش چند تا جهش و خالی شدن منی بالای کون پانی . خیلی سبک شده بودم . با دستمال آب کیرمو از رو کون ناز خواهر نازم پاکش کرده شورتشو بالا کشیده گرفتم خوابیدم . این برنامه فرداشب و شب های بعد تکرار شد . من و اون اصلا به روی هم نمی آوردیم . بر خورد ما خیلی عادی بود . حتی وقتی هم که پریود می شد من از قسمت بالای کونش استفاده می کردم . بابا مامان واسه چند روزی رفتن سوریه و من و خواهرم خونه دار شدیم . جالب اینجاست در مدت دو ماهی که تقزیبا هر شب این بر نامه رو انجام می دادیم تغییر عمده ای در روابط من و او پیدا نشده بود . هر دومون سعی می کردیم که این مسئله مخفی بمونه . داشتیم بچه یعنی خودمونو گول می زدیم . حس می کردم توی این یه هفته خیلی راحت تر و صمیمی تر از گذشته می تونم با خواهرم کنار بیام . همین حسو تو وجود پانی هم احساس می کردم . چون رفتار خاصی پیدا کرده بود انگار منتظر بود تا یه کاری انجام بده وخودشو خلاص کنه . مضطرب بود . تشویش داشت .بی حوصله بود . هر چی ازش می پرسیدم چته . جواب نمی داد .-خواهر نازم بگو شاید یه کمکی ازم بر بیاد -شاید بتونی کمک کنی ولی حالا نه . بعضی کارارو هر وقتی نمیشه انجام داد ..-باشه پانی جون تو که می دونی من هر کمکی ازم بر بیاد دریغ ندارم . یه نگاه معنی داری بهم انداختیم و منم بهش گفتم نترس . هر مشکلی یه راه حلی داره . بعضی مشکلات مثل طلسمه . یه راهی واسه شکستن طلسم هم وجود داره . پیشونیشو بو سیدم و گفتم تا منو داری غم نخور .-پرهام !عمه و عمو و دایی اینا خواستن بریم خونه شون من گفتم نه ما همین جا راحت تریم و بزرگ شدیم و داداش هم مواظب منه . اگه یه موقع به تو گفتن بگو نه ما خودمون این هشت ده روزی رو خونه می مونیم . مگه این که تو نخوای .-پانی جون تو که خودت بهتر می دونی من تو رختخواب خودم راحت تر می خوابم . آهی کشید و گفت آره می دونم یکی دو ساعت زودتر از شبای قبل رفت تو رختخواب . قصد داشتم امشب قال قضیه رو بکنم . ا ون سدهای نرم و نازکی رو که بین من و اون وجود داره بشکنم و از بین ببرم . لخت لختش کنم . کیرمو فرو کنم تو سوراخ کونش . بغلش کنم ببوسمش . نمیدونم تا چه حد جرات این کارو دارم . خیلی مسخره و خنده داره . هردومون می دونستیم چیکار کنیم ولی داشتیم خودمونو گول می زدیم . مثلا می خواستیم بگیم خطاکار نیستیم چند دقیقه بعد از پانی وارد اتاق خوابمون شدم . اوخ اوخ اوخ این دیگه چی بود . دیگه لازم نبود من تو استارت استرس داشته باشم . وایییییی واییییییی صحرای محشر شده بود . در جا شلوارکمو در آوردم تا ازش عقب نمونم . البته اون هنوز شورت توی پاش بود طبق معمول پشتش به من بود فرقش با شبای دیگه این بود که از کمر به بالا هم لخت بود . ویه شورت توری صورتی هم پاش کرده بود که زیاد تو پاش دوام نمی کرد و باید پایین می کشیدمش . امشب نمایش طولانی تری داشتیم . اما باید این سریال به پایان می رسید وبا یه سناریو و فبلمی جدید به میدون میومدیم . نمی دونستم چیکار کنم . از پایین شروع کنم یا از بالا .واسه این که نشون بدم واسه این شورت جدید هیجان انگیزش ارزش قائلم یه خورده باهاش وررفتم بوسیدمشون و اونم مث شورتای دیگه کشیدمش پایین . منتها این بار با دفعات پیش فرق می کرد . اونو از پاش در آورده بودم خسته شده بودم . از بس حرکتهای تکراری انجام داده بودم .ا ین دفعه از کمر و شونه هاش شروع کردم . دلم واسه سینه های گرد و کوچولوش یه ذره شده بود . دستمو از پهلوها به سینه هاش رسوندم . یه تکونی خورد قلقلکش اومده بود . نوک سینه هاشو تیز تر کرده بودم . اونوبه طرف خودم برگردوندم . هنوز چشاش بسته بود . این بار سرمو گذاشتم رو سینه هاش و دونه دونه میذاشتمش توی دهنم .وای خیلی خوشمزه بود . مثل یه میوه تازه رسیده . جا داشت که آبدار تر شه . یه خورده سفت و کوچولو بود . هنوزم نمی خواست چشاشو باز کنه حرکت مردمک چشاشو به خوبی می دیدم . مونده بودم که در حرکت بعدی از چه تکنیکی استفاده کنم .شوت کنم .؟/؟دریبل کنم ؟/؟یا پنالتی بزنم ؟/؟یک لحظه فقط محو تماشاش شدم و کاری صورت ندادم . خواهر هفت خطم پیام داد که حرکت بعدی من چی می تونه باشه . دو تا پاشو به دو طرف باز کرد و یه هشت خوشگل درست کرد . و کوس ناز و کوچولوشو با موهای تازه جوونه زده شو نشونم داد . معطل نکردم زبونمو گذاشتم روش . دهنمو رو کوسش سوار کرده مثل دهن تمساح بازش کرده روی طعمه کوس قرار دادم . با روی کوس هم بازی می کردم . سرانجام عروس پشت پرده نخستین عکس العملهای خودشو نشون داد .-آههههههه..آهههههههه -پانی دیگه بسه موش و گربه بازی دیگه بسه خودتو خالی کن هوستو خالی کن . هر چی دلت میخواد بگو بگو نترس فقط من و تو خونه ایم . کم نمونده بود که کوسشو قورت بدم . کوسش بر خلاف سینه هاش خیلی نرم بود . ولی مثل سینه ها کوچولو و تازه . کوسشو مثل فرفره تو دهنم می چرخوندم . کار به جایی رسیده بود که رو تخت و دراز کش داشت واسم چاچا می رقصید .. دهن و لبامو از رو کوسش ورداشته و گذاشتم رو لبش . دستمو جای دهنم قرار داده و کوسشو محکم تو دستام فشارش می گرفتم . لب کوس مالیده امو گذاشته بودم رو لبش و یه دونه خواهرمو خیلی عاشقونه و با هوس می بوسیدم .-چشاتو بازکن حرف بزن پانی -نه نه نمی تونم تو روت نگا کنم . شرمم میاد از خودم خجالت می کشم که این قدر ضعیفم .آهههههههه داری باهام چیکار می کنی . این طایفه دخترا و زنا چقدر ضعیفن -واسه چی عزیزم ؟/؟دست کوچولوشو گرفتم و گذاشتمش رو کیر سنگ و سفت و دراز شده ام . گفتم ببین نگاه کن ما مردا هم هوس داریم این که خجالت نداره. بگیم ضعیف و سست اراده ایم ؟/؟حالا مال ما درازه مال شما یه حالت چاک باز داره اگه کوس از تماس با کیر داغ می کنه کیرم باید بهش بچسبه تا داغ شه .-پرهام !پرهام !تو داداشمی روم نمیشه سختمه -پانی تو الان دو ماهه داری بهم حال میدی .-خب اون جوری هر دوتامون خودمونو زده بودیم به نادونی .اووووووووووفففففففف جووووووون نمی تونم حرف بزنم داداش . دیگه هیچی نگو به دادم برس کمکم کن راضیم کن .-چیکار کنم -بخورررررررشششششش کوسسمممممممو بخور مث تازه . اونجوری همه تنم می خواد پوست باز کنه . حرفشو گوش دادم . دوباره کوس لیسی رو شروع کردم . موهای بلند سرش پریشون شده و مثل خودش در حال فرار بودند . پاهاشو گرفته انداختم رو شونه هام . و دو تا دستامو گذاشتم وسط پاش و کوس خوری رو ادامه دادم . پانی تو حالت حشری بودن خودش فقط می تونست تنشو تکون بده .-پانی خیلی مامانی آک اکی بگو من کجارو بخورم و به کجات بچسبم -همه جام همه جام همه جا پرهام . دوماهه که منو کشتی . هر وقت میومدی پیشم خودتو خالی می کردی می رفتی . خودخواه !فکر من که نبودی . امشب اگه بمیری باید منو راضیم کنی -پانی تو بهم بگو بمیر می میرم . ما که هردومون خجالتی و کمرو بودیم و بیشتر از این نمی تونستیم پیشروی کنیم .-ناسلامتی تو مردی . ازت انتظار بیشتری داشتم . دیگه کوس خوردنتو قطع نکن . حرف نزن . بخورررشششش . هر وقت میرم راضی شم تو حرف میزنی . جاااااااااااان تو باید پاپیش میذاشتی بی عرضه . -سختم بود -شلوار آبجیتو کشیدی پایین سختت نبود ؟/؟دیگه چیزی نمیگم تا راحت تر لیسم بزنی . بخوررررشششششش همشششش مال تو داداشی خوشگلم پرهام جونم داره میاد وایییییی ممنونم ممنونم شکر شکرت اومد آخیششششش کوسسسسسسم کمرم جوووووون حال کردم ولم نکن میخوام جیغ بزنم . منو بذار زمین دیگه نمی تونم نمی تونم تحمل کنم . دهنتو بردار . وای وای مردم . اونو به حالت عادی برگردوندم . کیرمو یه خورده کشیدم سر کوسش و تو رویاها مجسم می کردم که دارم کوسشو می گام . پانی از جاش بلند شد و کیر منو گرفت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن -نه نه نه چیکار می کنی پانی . وای میره تو دهنت ها . آخخخخخخ کیرم زیر شکمم . همه پوست و رگهای کیرم داره از خوشی منو می لرزونه . دهنت کثیف میشه . ولی خواهر خوبم همین طور ساک می زد .-جاااااااااان حالا که آب کیر من بهت مزه میده می خوای بخوریش پس خوب خوب بخور . سرشو محکم به دهنش که کیر توش بود چسبوندم .-می بینی رگهای کیرو حس می کنی ؟/؟چه پرشی !کیف می کنی ؟/؟چه خوشش میومد و جه نمیومد آب کیر منو خورد ولی ملچ ملوچ خوبی میداد که رضایت منو جلب کنه . من که نمی تونستم با کیرم به کوسش حمله کنم . یه انگشتمو بردم طرف سوراخ کون -داداش نه کون سخته . راست می گفت . خیلی تنگ بود . انگشت به زور می رفت توی مقعدش . یه سانت هم نرفته دردش می گرفت .-داداش انگشتتو بگیر درد داره .-من که میخوام کیرمو بفرستم . -چی ؟/؟میخوای مامان بی د ختر بشه ؟/؟امکان نداره .-پانی خواهش می کنم . جون من جون بابا جون هرکی که دوسش داری . من چقدر باید حسرت بخورم . چقدر باید آرزوی کون کردن داشته باشم .-جون خودت نیست که نمی کنی ؟/؟فکر نکن من کاراتو زیر نظر ندارم .-عزیزم به چشای خوشگل و وجود بیگناه و دل پاکت قسم این دو ماهی که تو اومدی با هیشکی حتی تماس حرفی هم نداشتم فقط تو ..با این حرفا خامش کرده و با آرامش یه بیست دقیقه ای رو صرف آماده سازی سوراخ کون پانی کردم .-پرهام دارم می میرم . کونمو جردادی . وایییییییی نه پاره شدم . با کرم مالی و کمی چاشنی خشونت کیرمو سه چهار سانتی فرستادم داخل یه سوراخ اندازه نوک مگس یهو بزرگ تر شده وکیر من رفت توی کونش . جوووووووون پانی عجب چیزیه .-زود باش بریز پرهام . کوووووننننمممم هم آب می خواد هم دردش گرفته . عزیزم بزززززن منو با کییییییرررررربا حاللللت .-دوستت دارم پانی . اون به طرف کیرم قمبل کرده بود .-داداش زود باش زود باش کوسسسسسم که نمی تونه به فیض برسه .کاش سینه های ناز و کوچولوت همیشه این طوری میموند ! -میگن مردا از سینه درشت بیشتر خوششون میاد تو برعکسی ؟/؟-آخه الان تمامش تو دهنم جا میشه . -قربون دهن داداشی خالی کن خودتو برو سینه هامو بخور . همه جای پانی تازه و لطیف و هوس انگیز بود . کاش می شد کوسشم کرد . سوراخ کون پانی با این که فقط چها ر پنج سانت از کیر منو قفل کرده بود ولی همون کافی بود . کون داغ و تشنه ای داشت .-آهههههههه خواهر کوچولوم انگاری سوراخ کونت مث دهنت داره واسم ساک می زنه . جان داره می ریزه چقدر روون می ریزه !-بریز داداش جون من تنگی سوراخمو نگاه نکن . هر چی بریزی مث یه زمین کویری جا داره .......حالا سالها از اون زمان گذشته من و پانی با این که هر دومون ازدواج کردیم و چند وقتی هم نیست که متاهل شدیم ولی حداقل هفته ای یه بار با هم سکس داریم . حالا دیگه خیلی راحت تر هم سکس می کنیم . کوسش دیگه آزاد شده . لذت گاییدن کوس یه چیز دیگه ایه . با این که گشاد تر از کونه ولی یه حرارت دیگه ای داره . پانی میگه رابطه سکس خواهر و برادر خیانت محسوب نمی شه وجدای از روابط زن و شوهریه . اینم یه فلسفه جدیده دیگه . تازگیها بار دارهم شده خودشم نمیدونه پدر بچه منم یا شوهرش .. پایان .. نویسنده .. ایرانی .
     
  
مرد

 
زنـــــــــــــدایی ، هم درد و هم درمـــــــــــــــــــــان

تازه از خدمت سر بازی بر گشته بودم . تقریبا بیست و یک سالم بود . دوسالی رو که در خدمت بودم نتو نستم حال کنم . تازه قبل از خدمتش جز چند تا جنده پررو نتونسته بودم کس دیگه ای رو بکنم . بابام وضعش توپ بود و دو تا فرش فروشی بزرگ و نمایندگی چند تا قالی رو داشت . منم تک پسرش بودم و دو تا خواهر بزرگترم شوهر کرده بودند . وقتی از خدمت بر گشتم و دیدم دستم به جایی بند نیست و اهل دوست دختر گرفتن هم نبودم واسه همین حالم گرفته بود به مامان که بیشتر هوامو داشت گفتم که زن می خوام . پدرمم می گفت که پسر! آقا پیروز !زن گرفتن الکی نیست . بیا چند سال پیش من کار کن چم و خم زندگی رو یاد بگیر اصلا چند مدت برو بگرد و بیا پیش خود من کار کن .. ولی من که شهوت بد جوری جلو چشامو گرفته بود و فقط زن می خواستم که اونو بکنم با همه افتادم جرو بحث و دعوا .. فقط زبونم رو اونا بلند بود . گذاشتم از خونه رفتم بیرون . می خواستم قهر کنم و اونا رو بترسونم . خلاصه جای خاصی رو نداشتم جز این که برم خونه دایی قاسم خودم که یه زن داشت به اسم زر پری . عین پری زیبا و خوش بدن بود و عین زر می درخشید . این زن دایی جون ما هم دیگه فکر کنم 50 سالش می شد ولی صورت و تن و بدنشو که از پشت همون لباسا نگاه می کردی ده سالی رو جوون تر نشون می داد . پونزده سال قبل اون وقتا که تازه رفته بودم مدرسه یه دعوای عجیبی بین اون و دایی قاسم شده بود که نزدیک بود از هم جدا شن . من که اون موقع حالیم نبود چیه ولی بعد ها که بزرگ تر شدم از زبون یکی از پسرای فامیل که پسر خاله ام می شد شنیده که دایی وقتی که میاد خونه زنشو با یه پسر جوونی لخت توی رختخواب گیر میندازه . بیچاره دایی جونم راننده بود و جز رانندگی شغل دیگه ای نمی دونست و چاره ای هم نداشت . ده سال هم بزرگ تر از زندایی ام بود و زندایی مجبور شد باهاش از دواج کنه . اون آخه پدر و مادرشو از دست داده بود . می خواست از دست عمو و زن عموش خلاص شه .. اومد و هرچی رو که دایی قاسمم داشت به مرور از دستش در آورد و به اسم خودش کرد جز همین یه ماشین خطی زیر پاش که تهران شمال کار می کرد . دایی که دید همه چیزش دست زنشه و کاری از دستش بر نمیاد و زنه هم که دید خرج کش لازم داره و جنده بازی براش شغل آبرو مندی نیست و فقط به دوست پسر گرفتن عادت کرده توبه کرد و دایی هم حرفشو قبول کرد و دیگه با هم آشتی کردند . در این پونزده سالی چیز خاصی ازش دیده نشد . ولی درچند تامجلس عروسی که اونو دیدم با لباسای سکسی می گشت و خیلی هم با پسرا گرم می گرفت و با هاشون می رقصید و امروزی بود . ولی دایی کس خلم یا به این مجالس پا نمی ذاشت یا اگه میومد می رفت با پیر مردا می نشست و دمی به خمره می زد و بعدش بدون خداحافظی بر می گشت خونه . حالا خدا می دونست زندایی چیکار می کنه . یادم میاد در چند تا از این مجالی که کون بر جسته زندایی رو از پشت شلوار کیپش می دیدم و یا دامنهای فانتزیشو که در حال تر کیدن بود در جا می رفتم دستشویی به یاد اون که دارم می کنمش و یا کیر دوست پسرش رفته توی کسش جلق می زدم . نمی دونم چرا وقتی قیافه مظلومانه دایی جونو مجسم می کردم هیچوقت دلم نمیومد که زنشو بکنم . خیلی برای دایی قاسم خودم احترام قائل بودم . .. خلاصه در زدم رفتم خونه دایی ام . زن دایی تنها بود و نزدیک ظهر هم بود . دو تا دختر و دو تا پسرش همه از دواج کرده و رفته بودند سر خونه زندگیشون و دایی جون ما هم که فکر کنم بین جاده تهران شمال بود . فعلا مسیر رفتش بود . -چی شده پیروز جون کشتی هات غرقه .. زندایی با من خیلی صمیمی بود . و خودمونی .. منم اونو به اسم کوچیکش صدا می کردم . گاهی هم اسمشو نصف می کردم و تبدیل به زری یا پری می کردم .. -من زن می خوام . پدرم میگه زوده .. . -ببین عزیز اون بد حرفی نمی زنه . اون خوبی تو رو می خواد . می خواد که تو تجربه ات زیاد تر شه .. -زرپری جون آخه من مگه قراره با یه زن آزمایشی زیر یه سقف زندگی کنم که تجربه ام زیاد شه . چهار سال دیگه هم همینی که الان هستم هستم . -خب در بعضی مسائل می تونی کسب تجربه کنی . نگفتی علتش چیه می خوای زن بگیری -یه جوون یه نیاز هایی داره .. از نطر روحی و ..-ای کلک من که خودم می دونم تو به اون روحی و معنوی اون کاری نداری . ولی اگه بخوای به چیزای دیگه ای فکر کنی مثلا مسائل خاص یا جنسی باید بهت بگم که کلاهت پس معرکه هست . تو باید شناخت داشته باشی نسبت به کسی که می خوای انتخابش کنی . ولی با این سبک اگه حوری بهشتی رو به عقد تو در بیارن یه مدت که شد دلتو می زنه اون وقت به خودت میگی این چه کاری بود که انجام دادی . واقعا تاسف انگیزه . نباید این جور باشه . دستمو گرفت توی دستاش . دستاش خیلی لطیف بود . لطیف تر از برگ گل . روی چونه اش . انتهای صورتش چند تا چین خفیف وجود داشت ولی زیاد از زیبایی گذشته اش کم نکرده بود . خیلی به خودش می رسید . اون دوست داشت همیشه احساس جوونی کنه . دست منو توی دست خودش نگه داشت . داشتم از حال می رفتم . ولم نمی کرد . اون قدر احساس سر خوشی می کردم که کیر داخل شلوارم بلند شد . دو تایی مون روی کاناپه چند نفره کنار هم نشسته بودیم . خجالت کشیدم و پای چپمو گذاشتم روی پای راستم . ولی فکر کنم همون توجه زرپری رو به خودش جلب کرده بود . -ببین پیروز نگاه تو حرکاتت نشون میده که یه خواسته های خاصی داری که باید تا مین شه . رفت و لحظاتی بعد بر گشت .اما با یه وضعی که من خودم خجالت می کشیدم نگاش کنم . اصلا بین اون و دایی ام از نظر تیپ و کلاس چهره از زمین تا آسمون تفاوت بود . بازم کلی نصیحتم کرد که این روزا جوانان از از دواج زود زده میشن و پسرا تا به سن سی نرسیدن نباید از دواج کنند . باید به دنبال تفریح باشن . من تعجب می کردم چرا با این که اون یک زنه ولی داره از مرد ها حمایت می کنه . آخر کار هم گفت خب تو ناهار پیش من می مونی . جایی هم نمیری . همین جا استراحت می کنی تا من از حموم بر گردم . اگه دوست داری می تونی با هام بیای . یه لبخندی هم زد و دید که من سکوت کردم گفت من که می دونم خیلی دلت می خواد شیطون .. اینو به حساب شوخی گذاشتم . ولی این حرفش منو خیلی به فکر فرو برده بود و داشتم به این فکر می کردم که چطور باید با این شرایط بر خورد می کردم . اون رفت به حموم درو باز گذاشته بود . کاملا بر هنه شده و مدام قمبل می کرد و دستاشو می ذاشت روی کون کفی و حرکاتی انجام می داد که گویی داره رقص میله یا به نوعی استریپ می کنه هر چند کاملا لخت بود .. من باید میومدم کنار اتاق خواب و از پهلو دیدش می زدم . چه کونی داشت این زندایی . کف دستشو از پشت گذاشته بود روی کسش و با هاش بازی می کرد . با کیرم بازی می کردم ولی جلق نزدم . وسوسه شدم بیفتم روش ولی دلم برای دایی ام می سوخت که من نباید در حق او نامردی می کردم ولی یواش یواش دیگه همچین حسی در من وجود نداشت . ناهارو کنار هم خوردیم . یه تیکه ماه شده بود . این بار من رفتم اتاق یکی از پسرا دراز بکشم که دیدم بی اختیار ناله می کنه .. باشه از حاشیه اتاق خواب دیدش می زنم . دمر افتاده بود رو تخت بازم برهنه و خودشو رو تشک فشار می داد تا کسشو به تشک بماله . دلم می خواست بیفتم روش . تا می تونم فرو کنم تو کسش حاجتشو روا کنم . . دیدم داره از جاش پا میشه . ترسیدم و رفتم اتاق خودم . اومد اتاقم . این بار با یه لباس خواب نازک و توری به رنگ بدن با شورت مشکی و سوتینی همرنگ اون ولی خیلی فانتزی . -پیروز جون اگه سختته بیا پیش من بخواب -زن دایی داشتین ناله می کردین -خب من یه دردی دارم همه ما از دردی رنج می بریم . -امید وارم این درد قابل درمان باشه . نکنه همون دردی باشه که ...که فوری حرفمو پس گرفته یا ادامه اش ندادم . چون حس کردم باید خیلی بد باشه و اگه بخوام جسارتی به زن دایی ام بکنم دیگه اون نخواد با من باشه ونتونم که جمعش کنم . -جوابمو ندادی پیروز -زن دایی جون جام خیلی راحته .. -نه بیا پیشم .. یه جوری با التماس این حرفو می زد که من هم وسوسه شده بهش نه نگفتم . قلبم تند تند می زد . نمی تونستم باور کنم که اون منو تنها گیر آورده دوست داره باهاش رابطه داشته باشم . همراش رفتم . خیلی هم به خودش می رسید . چه تختخوابی برای خودش دست و پا کرده بود . -زن دایی من مزاحم هستم . -این حرفا چیه .اتفاقا دایی که شب بر گشت از دیدنت خیلی خوشحال میشه .اون این حرفو طوری می زد که انگار می دونست که حالا حالا ها قصد بر گشتن به خونه رو ندارم . رفتم کنارش دراز کشیدم . پی از لحظاتی دیدم که اون با همون ناله ها دوباره از درد میگه -زندایی مشکلت چیه . دردت چیه . -من باید یه آمپول بزنم خوب شه . - اگه دوست داری با هم بریم بیرون تو آمپولتو بزن . -یه نگاه خماری به من انداخت و گفت اون آمپول مخصوصه هر کسی نمی تونه اونو بزنه . اومد طرف من .. دستشوگذاشت رو شلوارم و رسوند به زیپم . من دیگه حرفی واسه گفتن نداشتم . دیگه فهمیدم که دردش چیه ولی نخواستم که ادامه بدم . دوست داشتم که خودش این کارو ادامه بده وواسم از این بگه که دوست داره کیرمو توی کسش بکنم . خیلی خوشگل شده بود . چشای شیطونی اون و تن گوشتی و باسن گنده .. آخ که جون می داد آدم بیفته روش و دلی از عزا در آره .. اوخ اگه زندایی به من کس می داد چه ثوابی می کرد . !.. -تو هم همون درد رو داری . درش بیار این شلوارو . -زندایی چیکار می کنی -دنبال آمپول مخصوص می گردم . دیگه تصمیم گرفتم که باهاش همکاری کنم -پری جوون این که خودش درده . نیاز به درمان داره چطور می تونه درد تو رو درمان کنه .-از خودش باید پرسید . این یه دردیه که اگه دیگری رودرمان کنه خودش هم درمان میشه . این برای تو حلال مشکلاته . .. -زر پری جون دایی نمی تونه آمپول بزنه -نه اون سرنگش تیز نیست و ازش آبی در نمیاد وحلولی در نمیاد که بتونه درکمان من باشه . -حالا که خودت می خوای حرفی ندارم . دلم می خواست با اون تن و بدن گوشتی و پر التهاب حالی بکنم و بعد مزه مزه گرفته و کیرمو فرو کنم توی کسش . سینه هاشو خوردم و لباشو بوسیدم .. -پری جون این کارا رو می کنم تا عضلات شما شل شن و من بتونم راحت آمپولمو بزنم .- شلم کن شلم کن ولی این از اون آمپولاییه که باید چند هزاربار فرو کنی به بدنم و محکم و تند هم باید بزنی . اونو لختش کردم . خودمم همین طور کاملا بر هنه شدم . -زرپری جون این جوری کردم داغ تر شیم و اثرش بیشتر باشه -خیلی شیطون شدی ها نکنه یه وقتی خیال بد به سرت بیفته -نه زن دایی جون من فقط به فکر آمپول درمانی هستم . -وای که چه کوس داغی داشت این زن دایی ما . زندایی یه خورده پهلو کن من اندازه گیری دقیق بکنم ؟/؟ -بزن دیگه . هدف همین جاست . مگه می خوای موشک هوا کنی ؟/؟-این کونی که من می بینم از هزار تا موشک هم بدتره . یعنی خواستنی تره .. -زود باش .اگه تو نکنی من می کنم . با این حال خیلی حشری شده بود .. حالش بد تر از من بود . در حالی که کسشو می خوردم انگشتمم فرو می کردم توی کسش و بیرون می کشیدم . -زرپری جون من خودم میومدم روت .. در یه لحظه که حواسم نبود دستی به موهام کشید و یه دفعه منو به عقب بر گردوند و به کمر خوابوند .. واااای با اون تیپ و استخون بندی می خواست بیاد روم . بی پروا شده بودم . کف دستمو مالوندم به کس زرپری .. جیغشو از هوس بردم به آسمون . ترس برم داشته بود ازاین که نکنه همسایه ها صداشو بشنون . -جااااااان .. من فدای کیرت شم . این حرفو وقتی زد که رو کیرم نشست -آخخخخخخخ زرپری زرپری ..-مال منی مال خودمن منم مال توام پسر ببین داری حال می کنی دیگه زن می خوای چیکار .تمام این عشق و هوسها تا زمانیه که آب توی کیرت جمع شده باشه وگرنه وقتی که آبت خالی شد در جا می گی ای بابا زن چیه همین بود که همش دنباله شوداشتیم ؟/؟-من دیگه فکر نمی کردم چی داره میگه چون می دونستم هر چی داره میگه درسته . داشتم از هوس می مردم . کیرم مدتها بود مانور نداده بود . -زندایی من تا حالا ندیده بودم که کون روی آمپول بشینه . -عزیزم از وقتی آخوندا شدن حاکم این مملکت حتی مردا هم ممکنه تا چند وقت دیگه زایمان کنن . شکم بیشتر آخوندا اینو نشون میده . دستام روکون زرپری بود .. -ااووووویییییی عجب آمپولیه .. اصلا سیر نمیشم . اگه همیشه بیای من میشم خوشبخت ترین زن دنیا .. -من حالاشم خوشبخت ترین مرد دنیا هستم . به خودم فشار می اوردم که آب کیرم در اون فضا وبه این زودی پخش نشه . تعجب می کردم واسه چی اومده بودم و واسه چی بر گشتم واین بار اونو صاف و طاقباز روی تخت انداخته و از روبرو شروع کردم به گاییدنش . -وای پری فدای در مانت . زری بمیره برای کیرت . زرپری کنیزت .. همیم جور می گفت و می گفت انگاری این جوری گاییده شدن بهش خیلی حال می داد . دستامو گذاشته بودم رو شونه هاش و خیلی آروم از اونجا شروع کردم اومدم پایین تر . سینه هاش هر چند مثل قدیما نبود ولی همین که ازش تعریف می کردم کیف می کرد . زن دایی خوشگل ونازمو سخت بغل زده بودم . راست می گفت من که داشتم در مان می شدم . -زرپری جون دردت چطوره -اگه الان بکشیش بیرون همونه ولی اگه همون داخل داشته باشی همچنان به کارت ادامه بده . دیگه برای امروز درمون میشم . همچین اونوگاییدم که داشت از زبونش در میومد . می دونستم که اون دیگه یا ئسه شده . اصلا بهش نمیومد . وقتی ار گاسم شد توی کسش خیس کردم . من و زندایی همو درمان کردیم . دیگه کی گفت که زن بخوام . می خواست کیرمو ساک بزنه ولی با خودم گفتم اول اونو ببوسم بهتره . کیرمو با یه اشتهایی ساک می زد که انگار شب اول از دواجش باشه . وقتی از در خونه اش خارج می شدم گفتم ای وای ببخشید من کستو نخوردم . -باشه دفعه بعد .. اوخ جووووون اون از من دعوت کرده بود که اونو بکنم . این در واقع یک پا گشایی بود .وقتی خونواده فهمیدن که در خونه دایی اینا ارشاد شدم از هردو شون تشکر کردند . دیگه نمی دونستند دایی جان در این تغییر تصمیم من نقشی نداشته . ولی اگه این جوری درد و در مانها در دنیا یکی باشن به نظرم آدم هیچ دردی در این دنیا نداره .... پایان ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
نگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاه شیطانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی

من وآرمین با عشق از دواج کردیم . دوسال بود که همدیگه رو دوست داشتیم . دیگه از دست هوس و شهوت خسته شده بودیم . دوست داشتم زود تر با هاش ازدواج کنم و دیگه این قدر با کوسم ور نرم . از بس با وسایل و اشیا کیر نما ور رفته بودم خسته شده بودم . شوهرم پرستار بیمارستان بود . هفته ای یکی دو شب شب کار بود . شب اول عروسی هیجان زیادی داشتم . دلم مثل سیر و سر که می جوشید همش تصور داشتم که این کیری که میخواد بره توی کوسم چه جوریه . این دوسالی هم من هم اومتانت خودمونو حفظ کرده بودیم . حتی بهش کون هم نداده بودم . هر چند کون دادن راضیم نمی کرد ولی اگه یه خورده اصرار می کرد قبول می کردم . ولی از بس فیلم دیده بودم خسته شده بودم . تازه بیست سالم تموم شده بود . آرمین چهار سال ازم بزرگتر بود . رفته بودیم مستاجری . یه خونه دو طبقه بود که صاحبخونه بالا زندگی می کرد و ما هم پایین . طبقه بالا کاری به حیاط خلوت ما نداشت . و یه حیاط جلوی خونه بود . البته حیاط پشتی هم پنجاه شصت متری می شد که نصفش باغچه گل و گیاه بود و دیگه اون باید در اختیار مستاجر می بود . ما از طبقه همکف خودمون به هر دو حیاط راه داشتیم و بالایی ها هم به وسیله دو تا راه پله به دو تا حیاط مرتبط بودند . این تا این جای قضیه و اما میریم به شب عروسی و زفاف . اون شب من خودمو خیلی خوشگل و تو دل برو کرده بودم . تو تصورم کیر های کلفت و درازی رو می دیدم که میرن تو کوس و بر می گردن . یعنی کیر آرمین هم هم اندازه یکی از اون کیرهاست ؟/؟لباس خوابی رو که تهش همردیف با سر کونم بود تنم کرده و خیلی فانتزی شده بودم . همه جام سرخ و قرمز بود و با پوست سفید تنم دل آرمینو برده بود.-نادیا خیلی خوشگل کردی و هوس انگیز شدی -تو هم همین طور عزیزم . دیگه تحمل نداشتم خودمو انداختم تو بغلش . لباشو بوسیدم باهاش وررفتم . خودمو واسش لوس کردم . تمام تنشو غرق بوسه و نوازش کردم . هر دومون به اوج شهوت رسیده بودیم . خیلی آروم لخت شدیم . اگه زلزله 8 ریشتری هم میومد حاضر به ترک محل نبودم ولی اون شب به آرزوم نرسیدم که بتونم اون جوری که می خوام کام بگیرم . کیر آرمین تو قد و قواره های کیر مردان شرق آسیا بود . یه چیزی حدود دوازده سیزده سانت با یه کلفتی معمولی در شدید ترین و شق ترین حالتش . حس می کردم ضرر کردم . هر چند تونست پرده امو پاره کنه و به زحمت دختریمو بگیره ولی نتونست ارضام کنه . تا صبح خودمو بهش می چسبوندم کوسمو می مالیدم به سر و صورتش . اون منو می گایید و باهام ور می رفت ولی تاثیری نداشت . کوسمو هم چندین و چند بار اونم هر دفعه بیشتر از نیمساعت یکسره میک می زد ولی من با اون به تمتع نهایی نمی رسیدم . بیچاره گردنش درد گرفته بود . خیلی خوشم میومد و لذت می بردم ولی نصفه و نیمه . هردومون دیگه نزدیکای صبح خوابمون برد . هر شب از این برنامه ها بود . اون کیفشو می کرد و آبشم تو کوسم خالی می کرد و من سنگین بودم . با این حال از دوران آغاز زندگی مشترک خودم با اون لذت می بردم و به امید روزی می نشستم که بتونه منو به ار گاسم برسونه . ایراد کار در این بود که اولا زود انزال می شد و بعد این که وقتی هم که آبش میومد کیر دوازده سانتیش می شد هفت هشت سانت و باید اونو تو دستش می گرفت و می مالید به کوسم تا دو سه سانتی رو بفرسته . اصلا حال نمی داد . می دونستم خجالت می کشه . و شایدم کمی احساس حقارت می کنه . چون اون نهایت تلاششو می کرد که منو ارضا کنه ولی موفق نمی شد . دوستش داشتم دلم نمیومد ناراحتی و حقارتشو ببینم ... صاحبخونه یه پسر هیجده ساله داشت به اسم امید و یه دختر داشت به اسم آرزو که دختره تازه می خواست بره مدرسه . این امید خان خیلی گستاخ بود و پررو و من از این پررو بازی او اصلا خوشم نمیومد . کاری که به کارش نداشتم . توجهی به این نداشت که از این حیاط و دستشویی اون که مربوط به ما میشه استفاده نکنه . همیشه از راه پله که میومد پایین از کمر به بالا هم لخت و می رفت دستشویی . چند بار به مادرش گفتم . دو سه روز رعایت می کرد و دوباره باز همون آش می شد و همون کاسه . تا این که یه روز جمعه تصادفی من و اون تو خونه تنها شدیم آرمین کشیکش بود و تو بیمارستان مشغول بود . زن صاحبخونه رو هم به اتفاق شوهر و دخترش دیدم که دارن میرن مهمونی و پسره الدنگشونو با خودشون نبرده بودن . غصه ام شده بود . اگه بخواد بازم از این جنگولک بازیها در بیاره من و اون آبمون تو یه جوب نمیره . همین طور هم شد . تا رفتم ناهارمو کوفت کنم دیدم که تالاپ تالاپ صدای پا و پله اومد . این دفعه شکمش لخت بود هیچی یه شلوارک هم پاش کرده بود . چشم به در توالت دوخته بودم تا ببینم کی میاد بیرون همونجا چهار تا حرف بهش بزنم و اگرم شده یکی بذارم زیر گوشش . بعد از یکی دو دقیقه اومد بیرون تا رفتم از اتاقم خارج شم برم طرفش دیدم شلوارکشو پایین کشید و کیرشو گرفت تو دستش . خاک برسرت جا به اون خوبی تو توالتو کم آوردی اومدی بیرون جلق بزنی ؟/؟حتما نمی دونست من خونه ام . آخه جمعه ها عادت نداشتیم خونه بمونیم . البته این سومین جمعه ای بود که ما اونجا بودیم . نمیدونم شایدم میدونست که من هستم . واییییی از این فاصله چند متری میخ کیرش شده بودم . یادم رفته بود می خواستم چیکار کنم . چی بود این کیر !دوبرابر کیر آرمین . خوش به حال اونی که می خواست زنش شه . من که کف کرده بودم به گل و گیاه نگاه می کرد و جق می زد . همچین اوف اوف می کرد که منو به یاد وقتی مینداخت که آرمین داشت کوسمو می کرد . کاشکی آرمین صاحب این کیر بود . یا کاشکی . .کاشکی .. نه نه نادیا نادیا .. از فکرش بیا بیرون . مگه همه زنای دنیا باید کیر کلفت بخورن ؟/؟یه سری که اصلا شوهر نصیبشون نمیشه . نه نه حتی دیدنش گناه داره . گناهه . من که حتی روسریمو پیشش بر نمی داشتم . چطور این جوری شدم .. نه نه درسته می تونه سر حالم کنه ولی من نباید شرافتمو بفروشم . امید پس از چند لحظه بازی کردن با کیر منحصر به فردش آبشو خالی کرد تو باغچه و بعدشم از پله ها رفت بالا و به اتاقشون بر گشت . من وسوسه شده بودم . فقط داشتم به خودم می قبولوندم که یه بار اشکال نداره . کسی نمی فهمه مهم نیست . خب منم یه جوری باید راضی شم . شوهرم نمی تونه . منم حق دارم . کوسمم دل داره دیگه . سریع رفتم حموم . سرمو دیگه نشستم و خیس نکردم تا وقت تلف نشه . یه آرایش خفیفی کردم و پس از این که کلی با خودم وررفتم بالاخره از بین دامن و شلوار و پیرهن یکسره خودمو قانع کردم که دامن کوتاه تنگ و چسبون بهتر می تونه دل امیدو ببره . دامن مشکی پارچه ای کوتاه که زیرشم شورت نپوشیده بودم با یه تاپ بدون سوتین صورتی خوشرنگ تنم کردم و خودمو عروس ساختم و رفتم وسط حیاط . از اون پایین مثل لاتای چاله میدون فریاد کشیدم آقا امید کجایی بیا پایین کارت دارم . امید یه خورده ترس برش داشته بود و اومد پایین منتها این بار یه پیرهن و پیژامه ای داشت -مگه من چند بار نگفتم که از این مسیر نباید بیای .. می دونم حواسش به حرفای من نبود و فقط به آهنگ کلامم توجه داشت چون براش تازگی داشت که بدون روسری و با این وضع فانتزی و هوس انگیز جلوش ظاهر شم . در اون حالت قبلی داشت منو می خورد وای به این وضعیت و شرایط فعلی . خودم جلو افتادم و بهش گفتم که دنبالم راه بیفته . خواستم یه بهونه ای پیدا کنم تا صحبتو به کارهای زیر شکمی برسونم . این آبهایی رو که از کیرش خالی کرده بود تو گل و خاکهای باغچه حل شده بودند . جووووون چند تا قطره سفید هنوز رو چند تا برگ نشسته بود و هنوز خوب حل نشده ورو چند تا گلبرگ هم آب کیرش هنوز حالت آکبندشو حفظ کرده بود -خب اینا چیه میای جلو پنجره اتاق من این لعنتی رو نشونم میدی که چی بشه . من شوهر دارم یه تار موی شوهرمو به صد تا مث تو نمیدم حالا صدام از هوس داشت می لرزید و اون فکر می کرد که از ناراحتیه -ببخشید من نمی دونستم خونه این -تو نمی دونستی ؟/؟تو از اون مار مولکایی . عمدا یک خم و دولا شدن مکث دارو به بهونه چیدن یه گل سرخ تیغ دار به اجرا گذاشتم که پر و پاچه و نصف کونم توی دید امید خان بیفته و دلشو ببره . در هر دو حال تاسف می خوردم . یعنی یه حالت تاسف از خیانت و در یه حالت که چرا کیر به این خوبی رو تا حالا از دست دادم . حداقل در حالت انتخاب کیر می تونم خودمو به ارگاسمی برسونم . کاری که فکر نکنم تا آخر عمرش این آرمین از دستش بر بیاد . همونجوری شد که می خواستم . ترس و خجالت امید ریخته بود . یهو حس کردم یه دستی کمرمو بلند کرده و منو چسبونده به دیوار حیاط . طوری منو میخ دیوار کرده بود که تکون نمی تونستم بخورم . قصد تکون خوردن هم نداشتم . دستشو از زیر دامنم گذاشت لای پام . می خواست اولش شورتمو از پام در آره . مثل این که متوجه شده بود شورت ندارم . دامن کشی منو داد پایین دیگه زحمت نکشید کاملا درش بیاره . کیرشو در آورد و دستشو اول گذاشت لای پام . فهمید که تو هوس غرق غرقم . چون کوسم خیس خیس بود و تمنای کیر داشت . قلبم تند تند می زد . با این که حس می کردم رویام در کمتر از یکساعت به واقعیت پیوسته ولی از پذیرفتنش یه هراس خاصی داشتم . هر لحظه بیشتر حس می کردم که تمنای کیرشو دارم . چون وقتی کیرشو به صورت ایستاده ولی بخواب گذاشت رو کونم از سر درز کون تا پایینشو پوشش داد . یه خورده پامو باز کردم تا راحت تر باشه . از چسبیدن به دیوار احساس سردی می کردم . ولی از پشت ,این امید کیر دراز حسابی داغم کرده بود . تاپمو داد بالا و قسمتی از کمر منو با دستاش گرم کرد . سایز کونم متوسط بود ولی از سر یه تازه به دوران رسیده ای مثل امید زیادی بود . نمی دونستم چی بگم که سیاست و فر ماندهی خودمو حفظ کنم . عاقبت حرفی بهتر از این گیر نیاوردم -ببینم پسر تو اجازه گرفتی که داری همچین کاری می کنی ؟/؟مثل آدمای پخته جوابی به من داد که دیگه قفل کردم و گفتم که ادامه ندم بهتره -نادیا خانوم از نگات اجازه گرفتم صدات هم الان بهم اجازه داده . در حال ناله بهش گفتم هر کاری رو که فکر می کنی درسته انجام بده -من از همون شبی که با لباس عروس دیدمت دلم می خواست یه عروس خانومی مثل تو داشته باشم . هوس تو رو داشتم . هر شب خواب تو رو می دیدم -این قدر احساساتی نشو یکی الان میاد -نه مامان اینا تا شب بر نمی گردن . آقا آرمین هم که تا ساعت سه بعد از ظهر نمیاد . رفتم تا جواب بعدی رو بهش بدم دیدم یه چیز سنگینی رفت تو کوسم . لذتی بردم که هیچوقت تا به اون لحظه از عمرم همچه کیفی نکرده بودم . هر چند تا ساعتها لحظه به لحظه رکورد می زدم ولی همون استارت کار,خودش یه هیجان دیگه ای داشت . خاطره ای که مزه اش تا آخر عمر زیر زبون و زیر کوسم باقی می مونه . کونمو خم و قمبل کرده تا طول بیشتری از کیرش بره تو کوسم -آهههه امید امید من بزززززن آه آه بکشششششش حمله کن آتیششششش که زدی آب بریز رو آتیشم . نمی دونم یا بد متوجه شد یا این که دیگه طاقت نیاورد که بلافاصله یه ناله ای کرد و یه فریاد مردونه ای کشید -جاااااان نادیا خانوم من می میرم واسه کونت . حرف زدنشم نصفه کتابی و نصفه خودمونی بود -نادیا نادیا -حالا زودباش بیا . زود باش بیا .. شلیک چپ و راست گلوله های آبی کیرشو بر سیبل کون و سوراخ کوسم احساس می کردم . حس کردم داخل کوسم پر از آب شده یه آب جوش و پر هوس -میریم تو اتاق نادیا جون .. ازش خواسته بودم که با من خودمونی بر خورد کنه و حرف بزنه -امید جان من تو این فضای سبز و کنار باغچه پر گل و گیاه بیشتر کیف می کنم . رفت و سریع یه موکت و بالش آورد تا با حداقل امکانات حداکثر کیفمونو بکنیم . نمیدونم این قدر زرنگی رو هم داشت که یه دستمال کاغذی با خودش بیاره که خیسی کوسمو با آب کیر خودشو که در حال بر گشتن از مهمونی کوسم بودند پاکشون کنه . هر چند یه قسمتی از این آبها هم توی همون کوسم حل شده بودند . لبشو گذاشته بود رو کوسسسسم و با کیرش به پاهام فشار می اورد . دو تا دستاشم گذاشته بود رو سینه هام . تاپمو داده بودم بالا . دیگه لخت لختم نکرده بود . یه وضعیت آشفته ای داشتیم . شاید فکر می کردیم اگه صدای در بشنویم بهتر بتونیم خودمونو جمع و جور کنیم . اگه کسی می خواست زودتر بیاد اون آرمین بود که زودتر سر برسه و یه کیر غریبو تو کوس همسر خیانتکار و هوسبازش ببینه .-نه نه نه امید کوسسسسم دوباره هوسسس کییییررررررتو کرده من کیر میخوام . میخوام تو یه لحظه هم بخوریش هم بمکیش . خنکی فضای حیاط در یه تابستون گرم با یه نسیمی که منو به یاد بهار مینداخت و تماشای گلهای رنگارنگ این باغچه نه کوچیک و نه بزرگ یه شور و نشاط دیگه ای به هوسم داده بود . حس کردم اگه تا چند دقیقه دیگه وسط حیا ط بمونم همسایه های روبرویی و سمت راستی از دیوار خونه مون بیان بالا . دوتا پاها و کوسمو همراه با لب و دهن امید به شدت حرکت می دادم . دست خودم نبود . لحظه به لحظه از این که خودمو در اختیار امید قرار داده بودم بیشتر احساس لذت و رضایت می کردم . ازبس اسم کیررو بر زبون آورده بودم امید اول کیرشو به زبونم رسوند . تا نصفه اشو که گذاشتم تو دهنم بقیه اش جا نشد . بیچاره سست و بیحال شده بود . شونه هامو فشارش می گرفت تا بر خودش مسلط باشه -امید جون حالا دیگه وقتشه که کیرتو دوباره بکنی تو کوسم . کوسسسسم داره کییییرررررتو صداش می زنه . معطل نکن . اگه خوب حال بدی قول میدم حتی اگه خونه دار هم شیم یه بهونه ای بیارم و خونه امو بدم اجاره و هم خودمون همین جا اجاره بشینیم . رگ خواب آرمین زن ذلیل تو دستامه . پاهامو تا جا داشت ژیمناستیکی به دو طرف دراز ش کرده و طاقباز رو زمین دراز کشیده بودم . یه خورده کمرم داشت درد می گرفت ولی گرما و حرارت تن و هوس هردومون دبگه نذاشت به این سختیها فکر کنم . کیر هی می رفت تو لونه اش و هی میومد دم در ..-امید امید بکن . همین طور منو بکن . بیشتر تند تر نترس کوسم تازه کار بود و تا به امروز هم گیر حریف نیفتاده بود واسه همین هنوز تنگ تنگ و پرشور پر شور بود . کوهنوز تازه اول کار بود . مشتای گره کرده امو می زدم به زمین . امید هم کیرشو تا جایی که جا داشت می فرستاد تو کوسم و می کشید بیرون . وقتی کیر از لونه میومد بیرون یا اونو دم در کوس می دیدمش هوس تو تمام تنم بیشتر پخش می شد . دوست داشتم تا آخرین لحظه زندگیم مالکش باشم . واسه همیشه می خواستمش . حرص دفعات بعدو می زدم -جاااااان میخخخخاره . امید ولم نکن . خوب ترتیب منو دادی .تا آخرش برو -نادیا نادیا جون هیچوقت از خونه مون نرو . نرو من تا بتونم زن نمی گیرم . اگه تو همیشه هوامو داشته باشی . من بازم میخوام . چقدر کیف می کردم از این که اونم این جوری حرف می زنه .. اونم حرص کوس منو داشت . اونم هنوز یه سکسو تموم نکرده به فکر عشقبازیهای دیگه بود . هردو ساکت شده بودیم . تو لذت و هوس . و آرامش کیف می کردیم . خلقتو ببین . من با کیر ضخیم و کلفت و پت و پهن اون حال می کردم و اونم با کوس تنگ و غنچه ای من . دوتایی با هم خوب جور بودن . تنها جمله ای که پس از چند دقیقه بر زبونم آوردم این بود که همین طور ادامه بده . به موکت زیر دستم چنگ زده بودم . هر چند تو دستام سر می خورد ولی دیگه کار تموم شده بود -آههههه آههههههه امید تموم کردم جااااااااااان کیییییییییرررررررت کوسسسسسسسمو ساخت . منو ساخت حال داد کیف داد چشامو باز و بسته می کردم وبه آسمون آبی خیره می شدم . احساس سبکبالی می کردم . امید آبمو آورده بود . این وروجک بالاخره تونست کوسمو راضی کنه تا دچار ناراحتی اعصاب نشم .-نادیا هیچ اینو میدونی تو از این گلهای زیبا هم زیباتری -پس تا دلت می خواد از این زیبایی استفاده کن تا یه ساعت دیگه آرمین بر می گشت . یه پیشنهادی به امید دادم که از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . بهش گفتم پس بریم تو اتاق شما تا غروب در اختیارت باشم یه زنگ هم زدم به آرمین و گفتم که می خوام برم تولد یکی از دوستام و تا غروب نمیام . یک سری وسیله و لباس بیرون با خودم بردم تو طبقه بالا همراه با یک کفش که وقتی بر گشتم طبیعی جلوه کنه . من و امید هم بقیه کارمونو اون بالا ادامه دادیم . هر چند گاییده شدن در فضای باز و طبیعت لذت دیگه ای داشت ولی تخت دو نفره صاحبخونه و لاسیدن با پسرش هم یه مزه دیگه ای می داد . این بار رو تخت دراز کشیدم و کونمو تو دید امید گذاشتم -بیا بیا عزیزم منتظرتم . راه کونمو باز کن می خوام تا می تونی باهاش حال کنی . هوسم زیاد می شد از این که به یک کیر ناب و سر حال حال می دادم . حالا دوست داشتم با همه دردش به امید کون بدم . دستشو گذاشت لای پا و با کف دست به کوسسسسم فشار آورد . انگشت شستو خیلی آروم فرو کرد تو کونم -آخخخخخ آخخخخخخخ تا غروب باید منو بگایی . من درد شیرین کونمو به امید کیر کلفت تو امید جونم تحمل می کنم . امید هر پنج تا انگشتشو که چهار تاش تو کوس و یکیش تو کونم بود در آورد و دونه دونه اشو لیسید و دوباره گذاشت جای قبلیش . از رو میز توالت مامان جونش قوطی کرمو برداشت و سر سوراخ کونمو چربش کرد و کیرشو اون دور و بر مالید و آماده فرو کردن شد و منم از پشت پنجره اتاق خواب که رو به حیاط پایین و آسمان زیبا و آفتابی بود پایینو نگاه کرده و با لذت از طبیعت زیبا کیر کلفت و کاری امید و واسه خودم نرمش کرده تا راحت بره تو کونم و همین طورم شد . پنجره ها رو باز کردیم . خوشبختانه از خونه همسایه ها دید نداشت . در عوض نسیم و باد خنکی میومد که هوسمو زیاد می کرد -آخ امید جونم کونم بازه واسه کیر درازه . یه درد خفیفی داشت و بعدا لذت بود و لذت -عزیزم انگشتات رو کوسسسسسسم بازی کنه که اونم نوازش تو رو میخواد . صحبت نوازش که شد اون شروع کرد به وررفتن با همه جام -جااااااان کونمو بکن . منو بگا . حال کن . امید من فدای کیرتم . شب و روز زیر کیرتم . اسیر کیرتم . من دیوونتم . کونم این طرف و اون طرف وول می خورد -نادیا عزیزم عروس من نادی جون نکن داره می ریزه .-من دارم می کنم تا بریزه . خودتو خلاص کن . بذار بریزه پایین بیاد . کیرتو ول کن . فرمونشو بده به دست کون من . از تاب و توان افتاده بود . کیرشو توی کون خودم پرس کرده بودم . هر بلایی دوست داشتم سرش می آوردم . پشت بندش چند تا حرکت پرشی رو توکونم حس کردم و بعدش ریزش آب حیات کیرش بود و فریاد هوس امید و ناله های من و آخر کار هم که یه مقدار از این آب کیر از سوراخ کونم بر گشت کرد و روی کون و پامو خیس کرد . سریع روکش و ملافه رو از رو تخت بر داشته و رفتیم پایین تخت که مدرک جرم نذاریم . عطش کیر امید تمومی نداشت -پسر چه خبرته ما تازه امروز شروع کردیم . فردا و فر داهای دیگه هم هست . مگه همین یه بار دلتو زده ؟/؟کوسسسسمو کوننننمو دیگه قبول نداری ؟/؟..واسه یه لحظه نوک سینه هامو ول کرد و گفت مگر این که تو دیگه کیر منو نخوای . دوباره چسبید به کوسم با همون کیر 20 سانت به بالاش و افتاد به جون کوسسسسسم . از پهلو بالا کنار پشت جلو هر طرف که دوست داشت منو گایید . خلاصه تا غروب یه بار دیگه هم منو به ار گاسم رسوند و منم پس از ظاهر سازی و یه خورده خنک شدن رفتم طبقه پایین . بازم خوبی خونه ما این بود که حیاط جلو و ورودی ما به خونه یکی و مشترک بود و از طبقه دوم که صاحبخونه توش بود یه راه پله می خورد به حیاط جلو و یه راه پله به اون حیاطی که من کوسمو واسه بار اول تقدیم امید کرده بودم . از این به بعد هر وقت آرمین خونه نبود امید از همون طرف راه پله جلو به قصد بیرون میومد پایین به جای این که از در حیاط بره بیرون از در ورودی هال ما میومد داخل و من و اون تو بغل هم صفا می کردیم . نمی دونم چرا اصلا احساس شرم و حیا و ناراحتی وجدان نداشتم از این که دارم به آرمین خیانت می کنم شاید به این خاطر بود که حس می کردم از کیرش طلبکارم و اون اونجوری که باید نمی تونه راضیم کنه . با این که به طور متوسط کوسم روزی یه بار زیر کیر اون قرار می گرفت بازم همش در هیجان و در تب و تاب هماغوشی با اون بودم . واسه این که آرمین زودتر بره سر کار یا از خونه بره بیرون ثانیه شماری می کردم . بیشترین لذتو وقتی می بردم که آرمین شب کار بود و امید شبو نمی ذاشت تنها بمونم . با مادرشم زیاد دختر خاله نمی شدم که مثل خاله زنک ها هر دقیقه ثانیه بیاد پایین و مزاحم کوس دادن من به پسرش بشه . موقع سکس با آرمین هم یک تیر و دو نشون می زدم و یه خورده با چاخان بازی در آوردن هم خودمو خلاص می کردم هم این که کاری می کردم که اون مثل خر کیف کنه و به کیر خودش بنازه و از مردونگی خودش کیف کنه . از فریب دادن شوهرم نهایت لذتو می بردم . تا می تونست واسم هدیه می خرید با یه خورده پس اندازی که داشت و کمک خونواده ها یه آپارتمان نقلی خرید که اونو به اسم من کرد ولی من اونو دادم اجاره و تر جیح دادم که همین جا نزدیک کیر امید بمونم . وقتی که شوهرم باهام طرف می شد من به امید امید این زجرو تحمل می کردم و با شیطنت و مکاری زنانه خودم سرشو شیره می مالیدم اوووووففففف آرمین آرمین چه با حاله کیرت . چه خوب و سریع می تونی ارضام کنی جاااااااان . خوب بلدی چیکار کنی . منو بسوزونی و به هوسم بیاری . جاااااان بازم خالی کردم . فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه به این کیر تو میگن . آخ که این شوهر کوس خلم مثل خر کیف می کرد . از بس حرص کیر امیدو دارم نمیخوام زمانو از دست بدم با این که دوهفته هست پریودم عقب زده زورم میاد برم تست حاملگی بدم . به نظرم باردارم . راستش زیاد واسم فرقی نمی کنه پدر بچه کی باشه . مهم اینه که مادرش منم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
صفحه  صفحه 15 از 34:  « پیشین  1  ...  14  15  16  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA