انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 16 از 34:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


زن

 
هنـــــــــــــــرمنـــــــــــــــد ولـــــــــــــــی خـــــــــــــــل وچـــــــــــــــل

اون شب نگاههای خاصی بین ما رد و بدل می شد . وقتی توچشاش نگاه می کردم خیره به من نگاه می کرد. اون نگار زن دوستم منوچهر بود . زن و شوهر هر دو شون یه چهره معمولی داشتند . منوچهر همکار من و کار مند مخابرات بود و نگار هم با نسترن در یک دبیرستان تدریس می کردند . تصادف جالبی بود و اتفاقا هم ما و هم اونا دو سه ما ه بود که از دواج کرده بودیم . دوستی ما طوری شده بود که در یک مسکونی ده واحده طبقه سومشو مال خودمون کردیم و با وام بانکی و کمک این و اون هر کدوم یه واحد رو خریدیم . حداقل هفته ای دو شب رو به نوبت خونه هم بودیم و گاهی این دو شب به چهار شب می رسید . نسترن کمی مشکل عصبی داشت و گاهی هم که خوابش نمی گرفت قرص اعصاب یا خواب می خورد تا بخوابه . هر چند سکس هم درش اثر مثبت داشت . دوست ما هم منوچهر هر وقت یه مشروب ناب گیرش میومد عین عرق سگی خودمون سر می کشید طوری که تلپی می افتاد و دیگه تا ظهر فر دا از جاش پا نمی شد منم مجبور بودم برم به اداره بگم که حالش بده و یه جوری براش مرخصی ردیف کنم . اون شب جمعه ای رو ما بودیم خونه اونا . اینو هم بگم که در میون این چهار نفر من خوش قیافه تر بودم و چهره ای دختر کش داشتم و اگه پا می داد زیر آبی هم می رفتم . اما اهل این نبودم که به زن رفیقم نظر بد داشته باشم . نگار خیلی به پر و پای من می پیچید . خیلی هم واسه پذیرایی سنگ تموم گذاشته بود . هر دو ساعت لباس عوض می کرد . لباسای تحریک آمیز می پوشید واقعا هم موفق شده بود که تحریکم کنه . هر شلوار یا دامنی که تنش می کرد دو تا قاچ کون و بر جستگی بدنشو به خوبی نشون می داد . روسری هم که سرش نبود . لباسایی هم که تنش می کرد بدون آستین بود تا با نشون دادن شونه های لختش بیشتر تحریکم کنه من این نگاهها را به خوبی می شناختم . یه بار صدام کرد و منو به گوشه ای برد . طوری با عشوه گری حرف می زد که واسه یه لحظه شیطونو لعنت کردم که چرا این هوس به سرم افتاده که اونو همون جا بخوابونم . -آقا منان اگه میشه نذارین منوچهر زیاد بخوره . شما هم جای داداشش . -البته شما هم جای خواهر منین . یه نگاهی به من انداخت که مثل یک تیر روی کیر نشست و داغم کرد . نمی دونم چرا انتظار یک حادثه بزرگو می کشیدم . خب میون ما نگار از همه خوش صحبت تر بود و می خواست که همیشه جلب توجه کنه . -نگار خانوم من سعی خودمو می کنم . ولی اون امشب هم ودکا تهیه کرده و هم ویسکی .. عرق سگی خودمونو هم داره .. نگار لباشو گاز گرفت و گفت خدا مرگم بده . شما در حقش برادری کنین .. نمی دونم چرا حس می کردم که اون دلش می خواد که شوهرشو بخوابونم . .. بر شیطان لعنت .. بر هر چه چشم ناپاک لعنت .. این چرا این جوری نگام می کنه . واسه این که توی ذوقش نزنم منم نگاش کردم . دقایقی بعد وقتی که دیدم دو تا از دگمه های بلوز و روی سینه اش باز شده و سینه هاش از روی چاک مشخصه دیگه دلم رفت . نسترن دیگه خسته شده بود . عذر خواهی کرد که باید بره خونه و بخوابه . قرص اعصابشو خورده بود . -عزیزم من و این منوچ خان دیگه هم پیاله شدیم و بده که نیمه کاره ولش کنم . چشای نسترن به زور باز می شد . معلوم نبود اون چه جوری تدریس می کنه . خلاصه نسترن رفت خونه . البته ده ثانیه فاصله بود بین خونه ما ها . تا نسترن رفت خونه از این طرف منوچ هم رو زمین ولو شد . عجیب بود . تا حالا سابقه نداشت . من و نگار با هزار درد سر اونو انداختیم روی تخت . راستش من خودمم کمی خسته بودم و می خواستم برم خونه ببینم تکلیف زنم چی شده . اصلا فتنه گریهای زن دوستم یادم رفته بود . -ببینم شما هم می خواین تشریف ببرین ؟/؟ نگران حال دوستتون نیستین ؟/؟ دیدم بازم یه جوری نگام می کنه . می خواستم بگم نگران زنم هستم ولی وقتی که یه پهلو کرد و نگام به شلوار استرچ آبی اون افتاد که کونشو در حال تر کیدن نشون می داد گفتم اگه شما بخواین یه ساعتی رو می مونم تا مطمئن شم که منوچ حالش خوبه -منوچ که حالش خوبه . شاید خانومش بد حال باشه .. دیگه کرمشو فهمیده بودم . -منم حالم خوب نیست ببینم فکر کنم شما آمپول در حد تقویتی رو تزریق می کنین -ولی منوچ خان که خوابیده -خوابیده باشه . مگه می خواین به اون آمپول بزنین ؟/؟ -ولی من در این کار آما تور هستم . چون فقط برای نسترن آمپول می زنم ... نمی دونم چه جوری بگم اون قسمت اصلی وجای تزریق رو که می خوام روی باسن پیدا کنم شلوار رو کاملا می کشم پایین یعنی تا زیر باسن . -اگه حس می کنی لازمه این کارو در مورد من هم می تونی انجام بدی . در هر حال در راه سلامتی قدم خیر بر داشتن ثواب هم داره . رفتیم اتاق بغلی که روی زمین یه تشک و بالش هم پهن بود .از قبل آماده کرده بود. یه پنبه و الکل هم آورد و سرنگ و آمپول رو هم همراش . سرنگ رو آماده کردم . -استرس که نداری -مگه می خوای شمشیر فرو کنی ؟/؟ -شاید هم شمشیر باشه . شلوارشو که خیلی نرم بود آروم آروم کشیدم پایین . هر چی دنبال شورت می گشتم پیداش نبود . فکر کنم از اون شورت کونها با نخ نازک داشت . بر شیطان لعنت منان آمپولتو بزن برو .. یه چرخشی به کونش داد و گفت اگه دوست داری با دستت خوب اون قسمت آمپول خوردن رو مشخص کن . کف دو تا دستمو گذاشتم روی کونش . دستاشو بالش کرد و گذاشت زیر سرش و منم کونشوهمین جور می گردوندم . دو تایی مون می دونستیم داریم چیکار می کنیم . ساعتها بود که به من چراغ سبز نشون می داد . ساعتها صمیمیتی که به من نشون می داد و من دقت نکردم امشب با تغییر تاکتیک تونست حالیم کنه که می خواد زیر کیر من باشه . شلوارشو پایین و پایین تر کشیدم و درش آوردم -ببخشید نگار خانوم این جوری آمپولو راحت تر قبول می کنه .. آخخخخخخ دلم رفت . کوس و کونش ست بودند . هر دو تاشون ریز و نقلی . دلم می خواست کونشوماچ کنم و زبونمو بذارم رو اون سوراخش . نگار قشنگ نبود ولی اندام قشنگی داشت . با پوستیی تقریبا روشن ولی نه به سپیدی و شفافیت همسر قشنگ و خوش پوستم . . اون جوری که نسترن برام تعریف می کرد شوهرش ارضاش نمی کرد . همیشه زود آبش میومد . کیرش هم کوچیک بود . نگار قرص ضد بار داری هم می خورد و بچه نمی خواست . جیکش در نمیومد . خلاصه زن نیاز ایی داره که اگه بر طرف نشه اونو از هر شیطانی شیطانی تر می کنه . اون اول با نگاهش تونست شکارم کنه . منو بشناسه . احتمالا از اونایی بوده که در زمان مجردی دوست پسر و سکس زیاد داشته . یه نگاهی به چشاش انداختم .انگاری به خواب رفته بود ولی می دونستم بیداره . کیر کلفتم بد جوری تیز شده بود . کون گنده اش اصلا شورت نداشت . اولش فکر می کردم یه شورت نخی داره . شلوارمو در آوردم . -نگار جون آماده ای آمپولمو بزنم ؟/؟ موادش زیاده . رگهای کیرم متورم شده بود . تازه به صلاح نبود که زیاد معطل کنم . شکاف کونشو به دو طرف باز کردم و نوک کیرمو گذاشتم روی کس .. لباشو مثل لبای ماهی باز کرده بود -مطمئنی که داری به جای اصلی تزریق می کنی -اووووففففف نگار جون این سرنگش فرق می کنه فقط مخصوص وسطه . خیلی هم مایع توش جا میشه .. کیرم که رفت توی کسش دیگه نتونست دوام بیاره . آبش همین جور راه افتاد . خودمو انداختم رو کمر نگار . هر چند بلوز تنش بود ولی پشت گردنشو صورتشو لبشو غرق بوسه کرده بودم . از حال رفته بود . کیرم همچنان در حال خالی کردن توی کسش بود .. -بذار همون داخل باشه .بذار توی کسم بمونه . من تازه خوشم اومده ولم نکن . مثل منوچ نگو که کیرم شل شده بگیری بخوابی . کون زنم نسترن خیلی سفید ترو لطیف تر از کون نگار بود . سوتین و بلوزشو در آورد . کونشو می زد به عقب -منان بزن دیگه .. من دارم بقیه آمپولو از داخل سرنگ می کشم بیرون . انگشتمو گذاشتم روی سوراخ کونش و گفتم برای این جا هم در نظر گرفتم . با خودم گفتم کون لق هرچی رفیق و رفیق بازی . حالا که زنش خودشو به ما می مالونه ما چرا نمالونیم ؟/؟! هنوز در شوک این حالت اون بودم . کیرمو به شدت فرو می کردم توی کس نگار و می کشیدم بیرون . رحم نمی کردم بهش و اونم بی هوا جیغ می کشید . دستاشو به زمین فشار می داد.-یواشتر یواش تر منوچ بیدار میشه -نه می دونم که نمیشه . یزن دیگه بکن . من تازه دارم حس می کنم که متولد شدم . تازه معنای زندگی رو احساس می کنم . -دلم می خواد همیشه احساس کنی . حالا دیگه نیازی نیست که این جور مخفی کاری کنیم . طفلک طوری رفتار می کرد که انگاری تا حالا کیر نخورده باشه . من که فکر می کردم قبل از از دواج تجربه کون دادن رو داشته .-منان منان حس می کنم یه چیزی ازم می خواد خارج شه ولم نکن . هر وقت شل می کنی اونم میره عقب .. خسته شده بودم . اما کمک کردم تا اون طعم شیرین هوس و ار گاسمو بچشه . همراه با حرکات گایشی نوازشش می کردم تا بالاخره تونستم ارضاش کنم . بعد اون وقتی که سرشو گذاشت رو سینه ام شروع کردم به نوازش کردن و بوسیدنش . خوردن نوک سینه هاش و بعدش هم لیسیدن ومیک زدن کسش . می خواستم باهاش خداحافظی کنم . دوست نداشت برم . دلش می خواست ازش راضی باشم . تازه اون بود که به یادم آورد کونشو نکردم . به طرفم قمبل کرد . استیل کونش کیرمو دوباره شق کرد . آتش زیر خاکستر رو بیدار کرد . راستش می خواستم مساوات را رعایت کرده خودمو برای زنم هم تشنه نگه داشته باشم ولی سوراخ کون و حالت کون نگار دیگه اجازه فکر کردن به من نداد . در حالی که چشم از کون خوش استیل نگار بر نمی گرفتم کیرمو به سوراخش فشار داده و اونو گذاشتم که بره . یه آخی گفت ولی از اون کون هایی بود که می دونستم کیر من افتتاحش نکرده . از کونایی معتدل یا متوسط السوراخ که گاییدنش یه دنیا کیف و لذت داشت . دلم نمیومد کیر از گاییدنش بکشم ولی بعد از چند دقیقه گاییدن حس می کردم که آب کیرم توی کونش همین جور داره چکه چکه می کنه . بعد از گاییدن کونش اونو غرق بوسه کرده و با بوسه ای لب به لب دقایقی رو در آغوش هم خوابیدیم ولی دلم خواب کامل نمی رفت . وقتی که رسیدم خونه انتظار داشتم که زنم خواب باشه . چون اثر قرص خواب زیاد بود . نسترن بیدار بود و منتظرم . اون فقط نصف قرصو خورده بود . به ساعت که نگاه کردم متوجه شدم که بیشتر از دوساعت داشتم زن همسایه یا زن دوستم و دوست زنمو می کردم . سریع رفتم حموم تا اثری از عطر و بوی نگار رو نداشته باشم . لباسام بوی عطر اونومی داد که اونا رو از فضای اتاق خواب دور کردم . وقتی از حموم بیرون اومدم با همون تن لخت به طرف همسرم نزدیک شدم . کیرمو گرفتم طرف دهنش تا برام ساک بزنه و شقش کنه . به یاد حرف پیشکسوتی افتادم که می گفت هر وقت داری زن غریبه رو می کنی فکر کن داری زنتو می کنی تا سکس بهت بچسبه و هر وقت داری زنتو می کنی فکر کن داری اون زن غریبه رو می کنی تا برات هیجان داشته باشه ..هرچند بعضی ها به جای زن غریبه اصطلاح جنده رو به کار می برند . کیرم توی دهن نسترن لحظه به لحظه شق تر می شد . داشتم با وجدانم مبارزه می کردم که بتونم راحت زنمو بکنم . آهای مردای زن دار خائن ! شما که دارین خربزه می خورین باید راه مبارزه با وجدان و شیادی و حقه بازی رو هم یاد بگیرین که خوردن بار دزدی بهتون بچسبه . حس کنین که خدا دنیا رو واسه ما مردا آفریده . این جوری حس می کنین که به همسرتون هیچ بدهی ندارین . ولی خودمونیم آدمی که بتونه خودشو گول بزنه هنرمند ترین و کس خل ترین آدم دنیاست ..... پایان .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
کــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــدوم یــــــــــــــــــــا قــــــــــــــــــــرص ؟

من وخاله ام خیلی با هم صمیمی بودیم . اون از دوست پسراش واسم می گفت و منم از دوست دخترام براش می گفتم . طوری شده بود که خودم تعجب می کردم که چطور در مورد بعضی مسائل خارج از محدوده ای این قدر با هم صمیمی هستیم . هر چند من خیلی بی پر وا تر بودم و اون گاهی جلو دهنش زیپ می کشید . اتفاقا من و اون هم سن بودیم. من تازه از خدمت بر گشته بودم و اونم دانشجو بود . هر چند وقت در میون با یکی از دوستاش جور می شدم . یه روز دیدم کشتی هاش غرقه . -چی شده عسل . نبینم این قدر تلخ باشی . -هیچی بیژن! مهران بهم خیانت کرده اونم از نوع درجه یک . -مهران که خیلی دوستت داشت . -آره چند بار اونو با پروانه دیدم . گفتم شاید اشکالات درسی داره یا موضوع دیگه ایه . ولی یه روز که اونا رو تعقیب می کردم رفتند خونه پروانه . پروانه با دوستش یه خونه در بست اجاره کردن . اون روز دوستش رفته بود شهرستان خونه شون . منم هرچی واسه مهران زنگ می زدم می گفت خارج از شهره .. -عسل جون حالا این قدر اخم نکن . من اگه جات بودم فوری می رفتم با یکی دیگه دوست می شدم داغ به دلش بذارم . تازه خیلی هم بهش حال می دادم . مقصر تویی که باهاش راه نیومدی . یه نیشگونی از لپام ورداشت که دادم رفت آسمون -بیژن خیلی پررو شدی . دم در آوردی . اگه بهت رو بدن سوار خاله ات هم میشی . -اگه به من سواری بده با کمال میل این کارو می کنم . -ببینم کاری نکن به مامانت بگم . نا سلامتی اون خواهر منه . -به من چه مربوطه عرضه نداری دوست پسرت رو نگه داشته باشی . نگاه کم من تمام دوست دخترامو نگه می دارم خودم هر وقت دلم خواست شوتشون می کنم . -شما پسرا هر غلطی که دلتون خواست می کنین کسی هم جلو دارتون نیست -شما دخترا هم از این غلطا بکنین .-خفه میشی یا خفه ات کنم . -خاله عسل خیلی خوشگل و شیرینی . هر کی ما رو با هم می بینه فکر می کنه که ما با هم دوست دختر و پسریم .. -از این حرفای بی خود نزن که اصلا به عسل خوشگل نمی خوره که با بیژن بد تر کیب دوست شه -خاله کوچولو! تو که خیلی خوب می دونی که من خوش تیپ ترین پسر دانشگاهم -بازم خوبه که دو ماهی ازت بزرگترم وگرنه معلوم نبود چیکارم می کردی . یه گاز از لپاش ورداشته گفتم این کارت می کردم . ببینم خاله جون با این حساب دیگه حال درس خوندن و درس دادن به منو نداری . خاله خانوم جواب منو نمیدی ؟/؟ -خاله خانوم عمه اته . من هنوز بیست سالم تموم نشده . عسل پیش پدر و مادرش که پدر بزرگ و مادر بزرگم می شدن زندگی می کرد . دایی و مامانم که از خونه رفته بودند و اون رفیق بابا مامانش بود . هرچند بیشتر شبا رو من به بهونه درس خوندن بودم پیشش . می رفتم اتاق بغلی و گاهی با لپ تاب و گاهی هم با کامپیوتر ثابت ور می رفتم . با لپ تاب راحت تر می شد فیم سکسی دید . ولی با این ثابت ها خیلی سخت بود . اون شبی هم که خاله با دوست پسرش به هم زده بود من پیشش موندم . هرچی می خواستم دلداریش بدم که زود تر بخوابه و من برم سری به بر نامه های سکسی بزنم نشد که نشد . دو ساعتی گذشت . یه سری به اتاقش زدم . خواب بود . به شکم و بدون هیچ ملافه ای دراز کشیده بود . پاهای لخت و شورتش با هم تناسب خاصی داشتند . ولی قسمت بالای بدنش پوشیدگی بیشتری داشت . می خواستم لپ تابشو پیدا کنم می ترسیدم بیدار شه . مجبور شدم برم توی هال و سر وقت کامپیوتر ثابت . پدر بزرگ و مادر بزرگ که خواب بودن . اونا از روبرو میومدن و می تونستم برشون تسلط داشته باشم ولی اگه خاله عسل میومد می تونست از پشت غافلگیرم کنه . آخ پسر وارد سایتی شده بودم که بیشتر سکس زنای جوون رو نمایش می داد . رفته بودم رو یکی از این ماساژی ها .. یه زن داشت یه زن دیگه رو می مالوند . چه با هوس کسشو باز و بسته می کرد . یه مردی از راه رسید و کیرشو فرو کرد توی کس اون زنه ای که روی تخت ماساژدراز کشیده بود . واجب شد که کیرمودر بیارم و شروع کنم به جلق زدن که در همین حین حس کردم یه سایه ای افتاده روی میز .. از ترس اولین کاری که کردم این بود که کیرمو غلاف کنم . ولی عسل منو دیده بود . دستپاچه شده بودم .هنگ کرده بودم . اصلا نمی دونستم دارم چیکار می کنم . از بر نامه خارج نشدم . فکرم کار نمی کرد . عسل یه سری تکون داد و رفت و من از خجالت داشتم آب می شدم . دیگه حال نمی داد با این صحنه ها خودمو ار ضا کنم . اون همه چی رو فهمیده بود . یه نیم ساعتی گذشته بود . دلم می خواست یه سری به اون می زدم از دلش در می آوردم . پاورچین پاورچین رفتم سمت اتاقش . در اتاق از داخل قفل بود . یعنی چه اون سابقه نداشت که همچین کاری بکنه . نامحرم که داخل خونه نبود . اگه غلط نکنم باید در حال انجام دادن یه کاری باشه . یا داره فیلم سوپر می بینه . یا خود ار ضایی می کنه . یا هر دوش . اتاق تاریک بود ولی از پنجره بالای در انعکاس نور یا تابش هایی وجود داشت که نشون می داد یه چیزی داخل روشنه . می تونستم خودمو از فضای داخل حیاط برسونم به پنجره ای که بتونم اونو برای لحظاتی زیر نظر بگیرم . این کارو کردم و فقط چند ثانیه سرمو بالا آوردم هر چند اون پشت به من بود ولی ترسیدم که زیاد نگاش کنم حدسم درست بود داشت فیلم سکسی می دید و با خودش ور می رفت . یه لحظه دیدم که لامپو روشن کرد و از اتاق رفت بیرون . اندامشو که بهتر و روشن تر دیدم داشتم از حال می رفتم . دستمو که رو کیرم گذاشتم دیدم واسه عسل شق کرده . اونجا بود که متوجه شدم کیر واسه هر کسی که شق کنه می تونه راحت اونو بکنه . چه محارم نسبی باشه و چه سببی و چه غریبه ها . سریع خودمو رسوندم به فضای هال و از اونجا در گوشه ای از کمد دیواری قایم شدم . می دونستم که اون موقع شب وارد کمد نمیشه .. عسل اومد و دوباره رفت سرلپ تاب . من نمی تونستم زیاد اونو زیر نظر داشته باشم . دررو دوباره قفل کرده بود . یه لحظه که لای دررو باز کرده و نگاهی به بیرون انداختم در زیر نور کم کامپیوتر دیدم که یه موزی گرفته دستش و داره ادای ساک زدن کیر رو در میاره و یه دستش روکسشه . .. از این حالت بهتر نمی شد . حتما اگه برم سراغش خیلی راحت می تونه به جای موز از کیر من استفاده کنه . خاله عسل دیگه شورتشم در آورده بود . انگاری کاملا برهنه بیشتر بهش حال می داد که خود ارضایی کنه . تصمیم سختی بود ولی حالا که کاملا لخت بودم دیگه درنگ رو جایز ندونسته آروم درو باز کردم و رفتم طرف تخت یه لحظه عسل جیغ کشید ولی من که دیگه شهوت و هوس جلو چشامو گرفته بود دستمو گذاشتم جلو دهن عسل محکم فشارش دادم هرچی عسل بیشتر لگد و دست و پا می زد حشری تر می شدم . آخرش خسته شد و دستمو از رو دهنش گرفته کیرمو بهش مالوندم . -کثافت . بیژن دیوونه . خدمتت می رسم . بی آبرو .. هرزه ..عوضی -خیلی خوشگل تر میشی این اداها رو در میاری . دهنت رو باز کن . ساک بزن ببین چقدر با حاله ؟/؟ ..ولی اعتنایی بهم نکرد .یه دستمو گذاشتم رو سینه اش و دست دیگه ام روی کسش قرار گرفت .. سریع با بدنش ور می رفتم. -عسل تو که چسبندگی کست عین شیره و عسل شده این قدر واسه ما ناز نکن . نازتو بخورم . کستو بخورم . با دو تا دستاش تمام صورت و لپامو نشگون می گرفت و منو بسته بود به فحش . دیگه از جیغ زدن خبری نبود . همین نشون می داد که خیلی خوشش میاد . یه دستمو از کسش بر داشته دو دستی سینه اشو می مالوندم . دو تا لبامو غنچه کردم و گذاشتم روکسش . اول یه ماچ آبدار و صدا دار از روش بر داشتم و بعد میک زدنو شروع کردم . در اون فضای تقریبا تاریک نمی تونستم کسشو به خوبی ببینم ولی خیلی کوچولو بود و گوشه ها و حاشیه های نازکی داشت . تازگی رو احساس می کردم . وقتی حس کردم که عسل با دو تا پاهاش به دو طرف صورتم فشار میاره و دستاشو هم رو دستام گذاشه به طرف سینه هاش فشار میده متوجه شدم که همراهم شده . -بد جنس دیوونه .. کثافت آخه کارت رو کردی ؟/؟ من خاله اتم . چطور روت میشه توی صورتم نگاه کنی . می خواستم بهش بگم همون طوری که تو روت میشه بهم نگاه کنی ..که چیزی نگفتم . گفتم حالا که رامش کردم بهتره جری ترش نکنم . بذار یه خورده سلطنت کنه هرچند که زیر کیر من دیگه کاری ازش بر نمیاد . قصد داشتم کونشو آتیش کنم . دو تا دستاشو گذاشت رو سرم و اولش موهامو کشید بعد دو تا دستاشو گذاشت پشت سرم اونو به طرف کس فشارش می داد . -اووووووههههههه کسسسسسم کسسسسسسم پسسسر دیوووووونه . نمی دونم تا کی می تونی بهم حال بدی . ولت نمی کنم . دست از سرت بر نمی دارم . دهنمو دور کس عسل می گردوندم . زبونمو می ذاشتم توش . چوچوله شو توی دهنم می گردوندم . دو تا دستش رفته بود رو دهنش . جلو جیغ زدنشو گرفته بود ولی من یکی سرعت کس لیسی رو زیادش کرده بودم . پاهش پدر استخونای صورتمو درآورده بود ولی من دلاورانه به راهم ادامه می دادم . جووووووون پاهاش شل شده بود . دیگه تکون نمی خورد . من عسل شیرینمو رسونده بودم به جایی که می خواست ولی کسش همچنان خیس بود . اونو یه دور بر گردوندم . شل و تسلیم بود . اون ارضا شده بود ولی کیر من همچنان شق و آبدار بود . باید اونو به جایی فرو می کردم تا سبک می شد . دستمو گذاشتم زیر بدنش اونو بالا تر آوردم . زانو زده بود قمبل کرده بود . اولش حس می کردم که دعوام کنه . از کون دادن فراری باشه . ولی از بس حال کرده خوشش اومده بود که لاپاشو باز کرد و گفت فقط آروم تر کیرت رو فرو کن توی کونم که تحملش خیلی سخته . انگشتشو کرد توی کونش و بعدشم من این کارو ادامه دادم . خیسی کسشو هم دور سوراخ کون حلش کرده و کیرمو که اندازه متوسطی داشت روی سوراخ کون فشار دادم . عسل از درد تودهنی ناله می کرد . نرمک نرمک قسمتی از کیرمو کردمش توی کون عسل . چی می شد اینجای کار می تونستم تا یه ساعت کون عسل رو بکنم و آبم نیاد . کون بر جسته عسل به پاهاش خیلی میومد . چشام به تاریکی عادت کرده بود هر چند لپ تاب هم روشنایی داشت . کیرمو تا نصفه کرده بودمش توی کون عسل و خیلی آروم باهاش بازی می کردم . عسل هم از پشت با حرکاتش کیرمو می گردوند . در واقع کیر بیشتر یه حالت ثابتی داشت و در یه حرکت وضعی فعالیت می کرد . دستام بیکار نبوده تمام تنشو ماساژمی دادم . قالب سفید و درشت کون عسل یه فشاری به کیرم داد وسبب استارت و حرکت آب کیرم شد و فقط می تونستم چشامو ببندم و از این که دارم توی کون تپل خاله تپلم خالی می کنم لذت ببرم .احساس سبکبالی می کردم . وقتی عسلو بر گردونده و در تاریکی نگاهمو به نگاهش دو ختم و اونم در سکوت به من خیره شده بود یک آن حس کردم که یه چیزی رو صورتم صدا کرده گوشم سنگین شده صورتم در حال سوختنه . عسل با یه سیلی آبدار ازم پذیرایی کرده بود . مات مونده بودم . حالا که کمرشو سبک کرده بودم با هام این رفتارو می کرد ؟/؟ دلم نیومد دست روش بلند کنم و جوابشو بدم . بازم سکوت کرده بودیم این تاریکی هم بد چیزیه . ولی یک آن دیدم یه چیزی منو به طرف خودش کشوند . طوری که دیگه لبامون به هم چسبیده شد . تازه فهمیدم که اون سیلی هوس بوده . بوسه که تموم شد دهنشو گذاشت روی کیرم . در یه موقعیت مناسب این کارو کرده بود . می تونست چند دقیقه ای کیر منو که به خاطر خالی کردن توی کونش در مقابل انزال مقاوم شده بود ساک بزنه .. دیگه خیلی شجاع شده بود .پس از چند دقیقه وقتی که حس کردم آبم داره توی دهنش خالی میشه دستمو گذاشتم پشت سرش و اونو رو به دهنم فشار می دادم تا خودشو عقب نکشه ولی اون خودش همراه با انزال من در حال میک زدن کیرم بود . -خوشت اومد بیژن ؟/؟ -فدات شم خوشگل ترین و سکسی ترین خاله دنیا برای خواهر زاده داغ . من و خاله جون دیگه حسابی با هم جیک شدیم . خیلی راحت درسامونو می خونیم . یه جورایی حس می کنیم که داریم عاشق هم میشیم . تازگیها قرار گذاشتیم که در یک موقعیت مناسب پرده شو بزنم . گفتیم که پس از پایان ترم و در نهایت آرامش و فارغ بالی این کارو انجام بدیم . چند روز بعد به مناسبت روز زن یه هدیه ای براش گرفتم . بسته رو که باز کرد با یه بسته قرص ضد بار داری رو برو شد . -حالتو می گیرم بیژن . -باور کن الان واجب تر از این هیچی وجود نداره . رفت طرف کشوی لباسش . یه بسته کاندوم در آورد و گفت تا وقتی این هست دیگه اون به کار نمیاد . فوری هدیه اصلی رو بهش دادم و گفتم ببین اندازه انگشتت هست یا عوضش کنم . وقتی بازش کرد در جا خودشو انداخت توی بغلم و گفت دستت درد نکنه . حالا می تونی اون بسته کاندومو بندازی به سطل آشغال .... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
فـــــــــــــــــــــــــریبـــــــــــــــــــــــــی دوبـــــــــــــــــــــــــاره

وقتی دیدمش قلبم لرزید . بعد از ده سال .. خودمو پنهون کردم . تا منو نبینه . اون اولین عشق من بود . می خواست باهام از دواج کنه . ولی قالم گذاشته بود و رفته بود اروپا . منم پس از ماهها تحمل رنج و رفتن تا مرز افسردگی از دواج کردم . از زندگیم راضیم و یه دختر هشت ساله دارم . سی و سه سالمه . واقعیت اینه که هنوز مهران رو فراموشش نکردم . چون اگه فراموشش می کردم امروز قلبم به دیدنش به شدت به تپش نمی افتاد . میگن نمیشه اولین عشقو فراموش کرد . ولی به نظر من باید بشه . مخصوصا اگه اولین عشق آدم خیانتکار باشه . شاید تپش شدید قلب من به خاطر روز های خوش اول جوانی باشه که دیگه بر نمی گرده .هر کاری کردم خودمو گول بزنم که بهش فکر نمی کنم و این عادتی از گذشته تلخمه نتونستم . حتی دخترم مهسا هم نتونست آرومم کنه . چون خیلی دوستش داشتم . و اونم برام شیرین زبونی می کرد . .. مهران پسر خاله یکی از دوستام بود . تا یک ماه پیشو می دونستم که هنوز نیومده ایران . دوستم اکرم بدون این که من ازش بخوام هر وقت تنها می شدیم از اون برام می گفت . حالا یک ماهی می شد که اونو ندیده بودم . .. زنگ در خونه رو زدند . بودم حیاط . خودم درو باز کردم . شوکه شدم . مهران بود . بعد از ده سال روبه روی من قرار گرفته بود . با یه دسته گل اومده بود سراغم . به زحمت بر خودم مسلط شدم . -چیکارم داری . -دلم برات تنگ شده بود اومدم ببینمت . نمی دونی چقدر دوستت دارم . ..مسخره ترین حرفی بود که در عمرم از کسی شنیدم . منو احمق فرض کرده بود .دسته گلو از دستش گرفته اونو به سمتی پرتش کردم . کوچه رو که خلوت دیدم دستمو آوردم بالا گذاشتم زیر گوشش و درو بستم . -ملیحه می دونم که دوستم داری . می دونم که عاشقمی -خفه شو آشغال . من مثل اون دخترای خارجی نیستم . مثل توی پست نیستم . من شوهر دارم . درو بستم و رفتم به اتاقم . مثل بید می لرزیدم . داشتم به کاری که انجام داده بودم فکر می کردم . آیفون رو روشن کرده .. تا اون فضایی رو که پوشش می داد بررسی کردم اثری ازش نبود . نه می تونستم اونو فراموش کنم و نه کاراشو .صبح روز بعد که محسن رفته بود سر کار و منم مهسارو رسوندم مدرسه تا درو باز کردم دیدم که یکی منو رو به جلو هل داد و به زور وارد شد و درو بست . تا بیام جیغ بزنم جلو دهنمو گرفت . مهران بود . به زور در آغوشم کشید هرچی دست و پا می زدم اثری نداشت . -گوش کن چی میگم ملیحه . من بهت خیانت نکردم . من قالت نذاشتم . من رفته بودم اونجا یه دوری بزنم .. ولی بیگناه افتادم میون دانشجویان سیاسی . منو باز داشتم کردند . به جرم همکاری با تروریست و نفوذی بودن سه سال حبس برام بریدن . آخرش متوجه شدن بیگناهم آزادم کردند به خاطر شرمندگی اونا حتی اقامت اونجا برام ردیف شد کارگرفتم . می دونی چرا بر نگشتم ؟/؟ برای این که تو از دواج کرده بودی . تو برام صبر نکرده بودی . بی وفا ... نمی دونستم داره از چی صحبت می کنه . اکرم یه چیزایی می گفت از این که تا مدتها ازش خبری نداشتن . تمام افکار این ده ساله من دستخوش تغییرات عجیبی شده بود . دستا م شل شده بود . من در عالم خودم بودم . به اون روزایی فکر می کردم که غرق عذاب بودم . . اون در زندان به من فکر می کرد . حالا دیگه خیلی دیر شده بود . من شوهر و یک دختر داشتم . ولی حس کردم که اون به بدنم چسبیده . سختم بود . احساس بیگانگی می کردم . وارد زندگی دیگه ای شده بودم ولی عذاب وجدان داشتم . از این که این من بودم که اونو آزار داده بودم . همه چی به نفع اون تغییر کرده بود . من و اون چند بار با هم سکس داشتیم ولی اون کونمو می کرد . -مهران قسمت نبود ولم کن -میگی من برم ؟/؟ دستاشواز رو پیرهن رسونده بود به سینه هام . درست مث اون وقتا باهاش ور می رفت . همون وقتایی که امید وار بودم که باهام ازدواج می کنه . وقتی که این کارو باهام انجام می داد می دونستم بعدش لختم می کنه و می کنه توی کونم . خودمو از دستش رها کردم .. و رفتم به اتاق . هم دلم می خواست رهام کنه و هم بیاد سراغم . -مهران همه چی تموم شد ..بازم بغلم کرد . -برای تو تموم شده ولی برای من که به خاطر تو ازدواج نکردم و به پات نشسته بودم هیچی تموم نشده . وقتی از زندان آزاد شدم تا مدتها نمی دونستم از دواج کردی . دستاش دوباره رفت رو سینه هام . اشک از چشام جاری بود . اون منو تسلیم خودش کرده بود . وقتی به خودم اومدم که دیدم فقط با یه شورت در آغوشش قرار دارم . رو همون تختی هستیم که با شوهرم سکس می کنم .. بار ها و بار ها کیرشو دیده بودم ولی بعد از ده سال انگاری برام تازگی داشت . گویی که این اونی نبوده که بار ها سوراخ کونمو شکافته -ملیحه چرا این قدر نسبت به من سردی -چرا تو احساس یک زنو درک نمی کنی . اگه دوستم داشته باشی رهام می کنی -ملیحه می دونم که دوستم داری . عاشقمی . مخصوصا حالا که فهمیدی من بیگناهم . تو هیچوقت نسبت به من این جور سرد نیودی . من اون ملیحه داغو می خوام . چقدر دلم می خواست من اون مردی باشم که بتونه از مرز دختریت عبور کنه . تو خودت رو تقدیم یکی دیگه کردی . چقدر آرزو داشتم با تو زیر یه سقف زندگی کنم -خواهش می کنم مهران . انگشت رو احساسات و نقطه ضعفهای من نذار -به صدای قلبت میگی نقطه ضعف ؟/؟بغلم کرد .. می دونستم که به خواسته اش می رسه . لباشو گذاشت رو لبام . چشامو بستم . با خودم جنگیدم که فراموش کنم که یک زن متاهلم . تمام حرکاتشو حفظ بودم . می دونستم که اون حالا میاد رو نوک سینه هام . از اونجا میاد پایین و کسمو میکش می زنه .. نهههههه نهههههه .... من هنوزم دوستش داشتم . هنوزم در ضمیر پنهانم اونو می خواستم . اونو که فکر می کردم به من خیانت کرده . ولی نمی خواستم زندگی خودمو تباه کنم . دلم نمی خواست که به عنوان یک خیانتکار معرفی شم . با خوردن نوک سینه هام هیجانو بیش از پیش به کس و سایر قسمتهای بدنم انتقال داد و پس از میک زدن کسم یا باید کیرشو توی دهنم فرو می کرد یا توی کونم .. ولی اون اومد بالا تر . به چشام نگاه کرد . کف دستشو گذاشت روی کسم . هنوز نگاهش مثل قدیما عاشقونه بود . حس کردم که دوستش دارم .نمی تونم اولین عشقمو فراموشش کنم . لبامو باز کردم و اون لبامو بست . -ملیحه دوستت دارم دوستت دارم . سینه هام رو سینه هاش می گشت . کیرش روی کسم قرار گرفته بود . خیلی نرم اونو فرو کرد توی کسم . -نهههههه نهههههه گناهه گناهه .. ولی می خواستم که در این گناه شیرین غرق شم . می تونستم یه حس قشنگی داشته باشم . دیگه پذیرفته بودم که تسلیم اونم . بدنم به لرزه افتاده بود غرق هوس شده بودم . می دونستم تمام قسمتهای صورتمو غرق بوسه می کنه . همون حسو به من داد . همون کارا رو با من کرد . زبون دلمو باز کرد -مهران دوستت دارم . همش فکر می کردم که تنهام گذاشتی دوستت دارم .. در اختیارتم . می تونی هر کاری که دوست داری باهام بکنی . تلافی این سالها رو در بیاری -ملیحه یک روزه که نمیشه . سکوت کردم . برام سخت بود که معشوقه اون باشم . بیشتر زنایی که معشوق داشته وبه شوهرشون خیانت می کردند با یه اشتباه گیر می افتادند . من نمی خواستم به سر نوشت اونا دچار شم . سکوت کردم .. مهران به سرعت منو می کرد . دستامو دور کمرش فشرده تا از سکس با اون لذت بیشتری ببرم . حس کردم که خیلی راحت دارم ارضا میشم . با این که فقط چند دقیقه بود که راضی به تسلیم شدن شده بودم . اون وقتا با میک زدن کسم منو به ار گاسم می رسوند .. -مهران سرعتو ببر بالا .. -چشم ! عشق من نوکرتم . فدای اون کس خوشگلت . کاش مال من بودی . حاضرم از شوهرت جدا شی و تو و دخترت رو با هم قبول می کنم -نهههههه نهههههه مهران از این حرفا نزن بیشتر شرمنده ام نکن . حرفاش هوسمو زیاد تر می کرد وقتی حس کردم آبم داره می ریزه دستام شل شد و خودم سست شده و دیگه نتونستم کاری بکنم . مهران در حالی که لباشو یه بار دیگه رو لبام قرار داده بود آبشو ریخت توی کسم . بعد ازم خواست که به یاد اون روز ها قمبل کنم تا بکنه توی کونم . این کارو هم براش انجام دادم . این قسمت کار برام بیشتر از دیگر قسمتها خاطره انگیز بود . -هنوز کونت همون تنگی سابقو داره .. با این که لذت می بردم اشک از چشام اشک جاری بود . نمی دونستم آیا این به خاطر عذاب وجدانیه که نسبت به شوهرم دارم یا به یاد روز هایی خوب گذشته ام با مهران دارم اشک می ریزم . مهران این بار آبشو توی کونم خالی کرد . رفته بودم توی فکر . سرمو گذاشتم رو سینه اش تا برام حرفای عاشقونه بزنه . خودم مهسا رو باید از مدرسه می آوردم . اگه دیر می کردم با یکی از همسایه ها بر می گشت .. واسه همین مجبور شدم مهرانو بفرستم بره . اون روز و اون شب , شوهر و دخترم متوجه این تغییر روحیه ام شده بودند . نمی دونم چه عاملی باعث شد که روز بعدش وقتی مهسا رو رسوندم مدرسه یه سری به اکی بزنم . اکی دختر خاله مهران . .. تازه از خواب بیدار شده بود .. -به !چه عجب این وقت صبح .. راستی یه سور پرایز برات دارم . اون بر گشته .. خودمو زدم به کوچه علی چپ -کی بر گشته -همون عشق اولت دیگه . مفت خورده و خوابیده و اومده . از همون روز اولی که رفته با زنایی بوده که دوبرابرش سن داشتن و خرجشو می کشیدن و حال می دادن بهش و حتی واسش اقامت هم جور کردن . اون اولش که با یکی اهل همونجا از دواج کرد تا بمونه .. -چی داری میگی .. یخ شده بودم . نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت . اون منو فریبم داده بود . گولم زده بود . زندان رفتنش دروغ بود . می خواست با احساسات من بازی کنه و جسممو داشته باشه . اون از اول دوستم نداشت . منو واسه سکس می خواست . از خودم بدم اومده بود . ولی دیگه تکلیف خودمو می دونستم . این خوشحالم می کرد . وقتی از پیش اکرم بلند شدم و اومدم طرف خونه از راه دور دیدم که دست اون شیاد عوضی روی زنگه بدون این که منو ببینه وارد کوچه بغلی شدم تا یکی دو ساعتی رو در خیابونا بگردم و برم دنبال مهسا . با این که فریبم داده بود ولی احساس آرامش خاصی می کردم . احساس فرار از گذشته ها . من خیانت کرده بودم ولی این می تونست اولین و آخرین خیانتم باشه . من وابسته به عشق بودم . حس کردم که حالا خیلی راحت تر می تونم عاشق شوهرم باشم . کار من بیشتر از این که یک گناه باشه یک اشتباه بود . با خودم عهد بستم که تحت هیچ شرایطی دیگه خیانت نکنم حتی اگه همه چیزمو از دست بدم . پام روی گاز بود و نمی دونستم کجا میرم فقط همینو می دونستم که خیلی راحت رانندگی می کنم و خیلی راحت هم می تونم به همه چی فکر کنم .... پایان .. نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
azita: فـــــــــــــــــــــــــریبـــــــــــــــــــــــــی دوبـــــــــــــــــــــــــاره
عالی بود مرسی :*
با سپاس مجدد از آزیتای نازنین .. امید وارم تمام دوستی ها بر پایه پاکی و صداقت باشه و در مواردی که طرفین به هم اظهار عشق می کنند از هیچ طرفی فریبی در کار نباشه . شاد کام باشی . دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
مـــــــــــــــی خـــــــــــــــورم تـــــــــــــــا بیشتـــــــــــــــر بخـــــــــــــــورم

-تارا ! تو و شهین چه جوری این قدر راحت پول خرج می کنین و هر وقت هم که نمیرین دانشگاه میرین بازار خرید . -ترانه جون تو هم اگه بخوای می تونی این کارو بکنی -ببینم نکنه شما دیگه دختر نباشین من تو کتم نمیره که بخوام خودمو در اختیار مردا بذارم و باهاشون حال کنم و پول در آرم . چندشم میشه با یکی که دو برابر و بیشتر از من سن داره کاری بکنم .-در هر حال باید یه خورده از خودن مایه و مایه بذاری اونا بهت مایه و مایع میدن . می دیدم که اونا حتی کفش و کیف و لباسشون هم ردیفه .. شب که شد تارا لپ تابشو روشن کرد و رفت رو بر نامه ای که فقط ساک زدن رو نشون می داد .-ترانه جون من و شهین این قسمت کار رو خوب واردیم . تو هم اگه تکنیک کاررو خوب یاد بگیری به نفعته . به دردت می خوره . -یعنی شما این جوری کاسبی می کنین ؟/؟ -فقط ساک می زنیم . کم کمش از هر کیری پنج تومن گیرمون میاد . این تازه نقدشه . اگه اونجایی که میریم جنسای خوب هم داشته باشه بهمون هدیه هم میدن . -من عقم می گیره چندشم میشه . پولی که خونواده ها برامون می فرستادند راستش برامون کافی نبود . دلمون می خواست همون راه دور می موندیم . اون وقتا یه دانشجوی دانشگاه آزادی می تونست در منطقه ای خیلی دور تر از خونه اش درس بخونه . راحت بودیم و آزاد . سایه داداش و پدرمونو بالا سرمون نمی دیدیم که بگه این کارو بکن اون کارو نکن . اینو بپوش اونو نپوش . این جوری راه برو اون جوری راه نرو .. خلاصه من با اونا همراه شدم . اولش سختم بود . بدم میومد . چندشم می شد . رفتم به یه مغازه لوازم یدکی فروشی ماشین . یکی از دوستای کسی بود که تارا و شهین رو ساپورت می کرد . اونا معمولا با مردایی ار تباط بر قرار می کردند که میانسال باشن . می گفتند مردا خیلی بهتر از پسربچه ها هستند . پسرا جنبه ندارن . برای پز دادن آدمو معرفی می کنن . لو میدن . هو میندازن کلاس میذارن ولی مردای میانسال از آبرو ریزی می ترسن نمی خوان لو برن .. بیشتر اونا یی هم که دلشون می خواد کیرشون ساک زده شه واسه تنوع طلبی و اینه که در خونه به اونا نمی رسن . مرد منو برد پستو . یه مردی بود بین چهل و پنجاه . موی سرش ریخته بود . چهره بدی نداشت . خجالتم میومد سختم بود . عادت نداشتم . کاش کیرش معمولی باشه . راستش سرمو انداخته بودم پایین . دوستام به من سفارش می کردند که خیلی داغ بر خورد کنم . شل نباشم . حتی اگه شده خودم کمر بند شلوار مردا رو بازش کنم . شلوارشونو پایین بکشم . کیرشونو از توی شورت در بیارم . همین کارو هم انجام دادم . سگک کمر بند گیر کرده بود که مرد اومد کمکم . اولین باری بود که به این صورت حال می کردم . نوجوون که بودم پسر همسایه منو یه گوشه ای تنها گیر آورد به سینه هام دست زد و تا شلوارشو کشید پایین و کیرشو نشونم داد ترس برم داشت و فرار کردم . حالا پس از سالها این دومین موردم بود . کمی هم می ترسیدم که نکنه بخواد طور دیگه ای با من حال کنه . هر چند خودم هر وقت هوسم گل می کرد خیلی با خودم حال می کردم . کیرشو از توی شورتش در آوردم . بوی خاصی می داد ولی نه به اون حدی که زیاد بدم بیاد . کیر مردا مثل کس ما خانوما ریخت و قیافه خوشگلی نداره . مچ وکف دستمو گذاشتم دور بیضه ها و لبامو گذاشتم سر کیرش ولی با زبون و لیس زدن شروع کردم . یه تخت کوچیک در پستو یا همون آبدار خونه بود . روش دراز کشید . حالا راحت تر ساک می زدم . -اوووووفففففف نههههههه یواش تر آروم تر .. الان نه .. می خوام بیشتر حال کنم .. اگه همین جور تند بکنی آبم زود تر توی دهنت خالی میشه .. ببینم تا آخر می خوریش دیگه .. نمی دونستم به کیرش میگه یا به آب کیرش . تارا و شهین می گفتند که اون جوری که ما آب کیررو نوش کنیم دوبرابر می گیریم. من همین حالاشم به زور تحمل می کردم . دلم می خواست براش جق بزنم و با دستام آبشو بیارم یا خودش این کارو بکنه . تارا می گفت لا سینه ای دو تومن اضافه کاری داره ولی تو دهنی خالی کردن و بیشتر آبو خوردن پنج تومن . .. اون لحظه سه تایی مون خنده مون گرفته بود . -ببینم دختر اگه گرون فروشی کنیم تعزیزات جریمه می کنه ؟/؟اینو که گفتم تا چند دقیقه همین جور با صدای بلند می خندیدیم . شهین می گفتم اولین باری که آب کیررو می خورده بدش میومده . ولی یواش یواش عادت کرده . چندش اون فقط برای همون دو سه دقیقه زمان خوردن و بعد از اونه . می تونی عادت کنی ترانه . تازه خیلی از زنا با لذت این آبو می خورن . منتها اگه عاشق طرفشون باشن و بعدش باهاش سکس کنن . کیر مرد داخل دهنم خیلی شق کرده بود . با این که در حالت خوابیده نشون نمی داد که خیلی بزرگ باشه ولی حالا تا 15سانت رسیده بود . کیرشو به ته گلوم فشار می داد من خودمو کمی به عقب می کشیدم تا اون متوجه شه که نباید این قدر به من فشار بیاره . دستاشو گذاشته بود روی بلوزم و اون قسمتی که سینه هام قرار داشت نمی دونستم که آیا این قسمت هم جزو بر نامه هست یا نه ولی خوشم میومد . باعث می شد که کمتر از ساک زدن بدم بیاد و تازه تا حدودی هم لذت ببرم . صورتش داغ شده بود . -نگفتی دختر من به زور کاری نمی کنم . دلم می خواد راضی باشی . بریزم توی دهنت ؟/؟ .. دوستام به من گفته بودن که نترسم و از حقم دفاع کنم . رودر واسی رو بذارم کنار ..خجالتی نباشم -ببخشید نرخش فرق می کنه ..-حواسم هست . اینو که شنیدم گفتم پس بهتره زود تر دست به کار شم . طوری کیرشو ساک زدم که دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره . حالم داشت بد می شد . دلم می خواست تف کنم و بیشتر منی رو که ریخته توی دهنم بریزم . ولی دستاشو گذاشته بود پشت سرم و اونو به طرف دهنش فشار می داد اجازه تکون خوردن به من نمی داد . کمی صبر کردم تا شل کنه ولی نه اون دست بر دار نبود . خیلی هم آب داشت . نفسم بند اومده بود . یه مقدار از آب کیر بد طعم و بد مزه اش رفته بود توی دهنم . تازه باید خیلی هم بد بو یاشه . فکرمو بردم جای دیگه ای . همه رو بلعیدم .. دقایقی بعد حس کردم که اتفاقی نیفتاده . اولش از این می ترسیدم که این آب در معده ام اثری منفی داشته باشه .. ولی نه .. یه خورده ای پیچش خفیف شکم داشتم ولی نه اون قدر ها . وقتی که ده هزار تومن بهم داد حس کردم که دنیا رو به من داده . خوشحال بودم از این که تونستم رو پاهای خودم وایسم . من و تارا و شهین فقط در زمینه ساک زدن کار می کردیم . راحت زندگی می کردیم و راحت درس می خوندیم و راحت خرج می کردیم اما حواسمون جفت بود که از خط خارج نشیم . ... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زنــــــــــم فکــــــــــر کــــــــــرده خیلــــــــــی زرنگــــــــــه

نمی دونم چرا احساس می کردم که از این که بقیه به خصوص مردا از دیدن همسر قشنگم لذت ببرن خوشم میاد . راستش اوایل فقط به این صورت بود که فقط خوشم میومد اونو دید بزنن و حسرت اینو بخورن که اون زن مال منه و کسی اونو در اختیار نداره . ولی وقتی که مدتی گذشت حس کردم که دلم می خواد دستمالیش کنن . من سی سالم بود و اون 25 سالش . هردومون کارمند یک بیمارستان بودیم . البته اون شغلش پرستاری بود و شیفت درگردش و من فقط صبحها می رفتم سر کار . با هم قرار گذاشتیم که تا چند سالی رو بچه دار نشیم و از زندگیمون لذت ببریم . سیما خیلی ناز بود و تپلی . اندامی کشیده قدی 1:70 باسنی بزرگ داشت که هرچی هم تنش می کرد بازم مشخص بود . مثلا اگه مانتو یا روپوش کار گل و گشاد هم که می پوشید وقتی که راه می رفت و لباسش یه حرکت رو به جلو می داشت اون کون بر جسته اش به پارچه می چسبید و یه منظره قشنگی رو درست می کرد . اون اوایل که یکی دو نفر از همکارا نمی دونستن که اون زن منه وقتی از کنارم رد می شدند و سیما هم چند متر اون طرف تر بود می گفتند عجب کونی ! منم واسه این که خجالت نکشن چیزی نمی گفتم . من و اون رابطه مون خوب بود . منم تیپ و قیافه بدی نداشتم ولی خب سیما جذبه دیگه ای داشت . تا این که یه روزی که من واون هردومون صبح کار بودیم دیدم خیلی آروم رفته به اتاقی که درش رخت های تمیز و جایگزین رو نگه می دارن .. پشت سرش هم کمال یکی از اون دختر بازای بیمارستان رو دیدم که رفت داخل .. کنجکاو شدم ..رفتم داخل یه لحظه دیدم کمال پنجه هاشو گذاشته رو کون سیما و اونم عکس العملی از این که بده و نکن نشون نمیده .. فوری خودمو عقب کشیدم تا نترسن و به کارشون ادامه بدن -کمال نکن اینجا بده .الان یکی میاد می بینه . -باشه یه چیزی میذارم پشت در -پسر تو چقدر حریصی . ببین من فردا صبح خونه تنهام . سامان که اومد اداره تو هم یه جوری برای فردا مرخصی بگیر و بیا خونه مون . راستش منی که خوشم میومد همه به دیدن زنم حال کنند اون لحظه ای که دیدم یکی داره باهاش ور میره لذت بردم و وقتی که اینو شنیدم که می خوان با هم توی خونه مون خلوت کنند هیجان زده شده بودم . راستش اصلا در فانتزیهای خودم نمی دیدم که بتونم از سکس همسرم با یکی دیگه لذت ببرم . اون نباید از این موضوع چیزی بفهمه .. اون دو تا داشتند با هم حال می کردند و من به فکر چیز دیگه ای بودم . -کمال اگه بفهمم بازم دنبال ژاله میری امکان نداره به روت بخندم . خیلی پررو شدی ها . اون مریضه با هر کی که از راه می رسه هست . اون وقت میری آلودگی اونو به من منتقل می کنی .. . سریع خودمو از اونجا دور کردم . نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم . فکر این که یکی دیگه با همسرم ار تباط داشته باشه از هیجان داشت دیوونه ام می کرد . یعنی همون کاری رو که من دارم با زنم می کنم اونم با هاش می کنه . با این تفاوت که اون از این که بفهمه من بفهمم خیلی ناراحت میشه و یه جوری باید هوامو داشته باشه .. همین طور هم بود . چند بار کمالو دیدم و همش چاکرتم و مخلصتم می کرد . توی دلم گفتم ای نامرد کیر کلفت واسه زن ما کیر تیز کردی که تر تیبشو بدی . باید کاری می کردم که خودم این صحنه رو از نزدیک می دیدم . دوست داشتم تمام لحظه های سکسو در جریانش باشم . از اون جایی که ما دو نفر بودیم سیما همش در اتاق خوابو به وقت سکس باز میذاشت . منم توی هال یه جایی واسه خودم ردیف کردم که بی دغدغه صحنه رو ببینم . مرخصی رو هم جور کردم . اولش به من گفتند کمال مرخصی گرفته من نمی تونم برم ولی هر جوری بود برای خودم ردیف کردم . همش دعا می کردم که کمال نفهمه من مرخصی گرفتم . سیما با همه بگو بخند داشت . بشاش بود . سر به سر همکارای مرد و زنش میذاشت ولی فکر نمی کردم تا این حد پیشرفت کرده باشه . در هر حال زنم اون شب رفت حموم و یک سنگ تموم حسابی گذاشت . پوست سفیدشو بیشتر برق انداخت . با این که کسش مو نداشت ولی بازم بهش تیغ انداخت و تا اونجایی که می تونست نرم و لطیفش کرد . به بدنش عطر مخصوص بدن زد . وقتی اومد کنارم قرار گرفت و اون هیکل توپ و سینه های درشت و بدن مثل ماهی اونو دیدم از خود بی خود شدم .اون این کارا رو واسه من نمی کرد . می خواست یه تمرینی باشه واسه صبح -عشق من چطورم . هوس انگیز شدم -اوووووفففففف آره سیما جون . می تونی دل مرد ا رو ببری . هر مردی که تو رو این جوری ببینه دلش می خواد نصف عمرشو بده و کیرشو تا عمق فرو کنه به تمام حفره های ناز بدنت .. -اووووخخخخخ دلشو داری این جوری از یه مرد دیگه حرف می زنی ؟/؟ -میگم چون می دونم تو زنی نیستی که بری زیر کیر یه مرد دیگه وقتی این جور با هاش حرف می زدم اون دیگه داشت از حال می رفت دستمم روی کسش بود . سابقه نداشت به این سرعت و حجم خیس کنه . دستمو محکم روی کسش می کشیدم . کیرم شق کرده بود . با زار و التماس نگام می کرد . کیر کمال رو تصور می کردم که داره میره توی کس زنم . به کونش چنگ میندازه ..اونو از وسط بازش می کنه و فرو می کنه توش .با این که خشم عجیبی بر وجودم مستولی شده منم یه گوشه ای قایم شده با لذت به این صحنه نگاه می کنم . در همین افکار بودم که دیدم کیرم رفته توی کس زنم ..-اوووووخخخخخ سامان سامان اگه هوس داری خالی کن بریز عیبی نداره می خوام شوهر جونم حال کنه .. اون همیشه عادت داشت که سکسمون رو کش بده تا ار گاسم شه ولی حالا این طور نبود . می خواست زود تر خلاص شه . برای صبح هیجان داشته باشه .. بغلم کرد خودشو بهم چسبوند کیرم راه فرار نداشت . سینه هاش به سینه هام چسبیده بود . سابقه نداشت تا به این حد توی کس سیما آب خالی کنم همش به خاطر هیجانی بود که از تصور گاییده شدنش توسط یکی دیگه داشتم . نیمه های شب چند بار دیدم که همش داره با خودش ور میره . اون هر وقت ار گاسم نمی شد این جور بود ولی هیجان اون شبش به سبک دیگه ای بود همش با خودش ور می رفت . اونو شب عروسی هم این قدر وسوسه انگیز و فانتزی ندیده بودم .. خلاصه صبح که شد لباس بیرونمو تنم کرده , موبایلمو خاموش کردم وکفشمو هم یه جایی قایم کردم و یه گوشه خونه پنهون شدم تا وقتی که دوست پسر یا معشوق یا همون بکن زنم وارد شد اونو ببینم . احتمالا باید اولین یا دو مین باری می بود که می خواستند بر نامه فینال رو اجرا کنند . حداقل در خونه ما که این جوری بود چون تا حالا رفتار مشکوکی از سیما ندیده بودم . قند توی دلم آب شده بود . بالاخره اومد .. کمال اومد .. پشت یکی از ستونها جایی سنگر گرفته بودم که اگه کسی از اتاق می خواست بیاد بیرون می تونستم خودمو در اتاقی دیگه مخفی کنم و مثلا برم داخل کمد دیواری اون . سیما با همون کون قمبل کرده و کاملا برهنه و دمرو روی تخت افتاده بود . کمال هم همون دم در اتاق خواب تمام لباساشو کند .. چه هیجانی ! دلم می خواست خودم کیر کمالو به دست می گرفتم و فرومی کردمش توی کس سیما یا اگه دوست داره توی کونش . سیما زیاد اهل کون دادن نبود ولی می دونستم که زنایی که دوست پسر می گیرن در مقابلشون نه تنها سرشون پایینه بلکه کونشونم پایینه و کون هم میدن و دیگه درد درد نمیگن . کمال اومد روی تخت . کنار سیما نشست .. حرفاشونو خوب نمی شنیدم . حدود ده متر با اونا فاصله داشتم . می تونستم یه پنج متری رو بیام نزدیک تر و از حاشیه در اونا رو ببینم خطر ناک بود . دستای کمال رفته بود روی کون خیره کننده سیما .. جاااااااان جاااااااان چه صحنه با حالی . اوووووووففففففف داشتم آتیش می گرفتم . چی می شد این صحنه رو مثل یک فیلم سوپر ضبط می کردم . کمال کف دستشو از طرف همون چاک کون سیما روی کسش می کشید . صداش رفته بود بالا . جیغ می کشید .. -وووووووییییییی می خوام می خوام می خوام .. زو دباش .. زو دباش .. -سیما این جوری نمیشه یه شب تا صبح باید پیشم باشی .. -هستم هستم اگه جورکنی میام . این سامان کس خله به من اعتماد داره . من میام . تو الانو دریاب . الان به من برس .. من هوس دارم . اون نمی تونه ارضام کنه . من کیرتو رو می خوام . به نظرم اومد کیر کمال یه نموره ای از کیر من کلفت تر باشه ولی اندامش چهار شونه تر و خودش هم خیلی خوش تیپ تر بود . کیر کلفت اون به کوس تنگ زنم خیلی میومد . موهای مشکی و بلند همسرم تا روی باسنش هم می رسید . اووووووخخخخخ چقدر تر کیب کون سفید و موی سیاه رو دوست داشتم . کف دستای کمال روی کون همسرم قرار داشت و با موهای سر در اون ناحیه بازی می کرد . دست من روی کیرم بود . اصلا فکرشو نمی کردم که برسم به این روز .. رفتار و حرکاتش و عشق ورزیدنهاش . ولی من که نمی خواستم چیزی بهش بگم . کمال مثل یک ماساژور عمل کرد . خوب که سیما رو آماده کرد رفت و روبروش قرار گرفت . سیما سرشو کمی بالا تر آورد و کیر کمالو گرفت توی دستش . و اونو از سر فرو کرد توی دهنش . بعد از اون کمال اومد پشتش قرار گرفت و دستاشو گذاشت روی کونش اونو از وسط بازش کرد و خیلی آروم کیرشو فرو کرد توی کس زنم . نههههههه این جوری که منطبق بر اون بود اصلا کیر کماال رو نمی تونستم ببینم ولی صدای ناله های سیما رو می شنیدم . -کمال بلند تر . برو عقب بالا تر و کیرتو محکم تر فرو کن توی کسم . درست روبروی تخت آینه ای بود که می شد خیلی راحت صحنه ها رو دید به خودم گفتم دمت گرم سیما که با فریاد اینو از کمال خواستی . بعد صداشو آورد پایین تر یه چیزایی گفت که نشنیدم . کمال خودشو بالا می کشید کیرشو می دیدم که تقریبا همه شو می آورد بیرون دوباره تا ته می کرد توی کس سیما . خیلی تند این کارو انجام می داد . من اگه بودم با همون چند ضربه اول آبم میومد . این یا باید قرص خورده باشه یا اسپری زده باشه . من یه بار قرص خوردم که سرم درد گرفت و یک بار هم اسپری بی حسی زدم که کیرم شل شد و آبروم رفت و به زور می رفت توی کس سیما .. چقدر سیما حریص بود .. بیشتر از ده دقیقه در همون حالت کمال زنمو گایید تا اون قدر زن حشری من بالش گاز گرفت و به روی تشک کوبید تا آروم گرفت . اون ار گاسم شده بود . آفرین کمال . خوب حالشو جا آوردی . اونو یه دور بر گردوند . ظاهرا سیما ازش خواسته بود که از روبرو توی کسش خالی کنه . از این حالت خوشش میومد . کمال پاهای سیمای ارضا شده رو انداخت رو شونه هاش و پس از چند حرکت آبشو خالی کرد توی کسش .. بازم خوب بود که خودم می دیدم که سیما قرص ضد بار داری می خوره وگرنه بزرگ کردن بچه یه مرد دیگه رو نمی تونستم تحمل کنم و بد تر این که اونم باید وارث من می شد . بعد از این که کمال هم خودشو ار ضا کرد دو تایی عاشقانه همو بغل زدند . طوری همو می بوسیدند که از یه عاشق و معشوق هم عاشق تر نشون می دادند . ظاهرا باید کار اصلی شون تموم شده می بود که یک ان دیدم کمال از جاش پا شد و از روی میز توالت یه کرم بر داشت . سیما رو بر گردوند زیر شکمشو. گرفت و اونو آورد بالا تر . کرم رو به کونش مالوند .. حسابی اونو چرب و نرمش کرد . اوخ اوخ سیما سیما تو که می خواستی به من کون بدی حالا کیر همسایه برات غاز شده ؟/؟ این یه تیکه رو به خوبی می دیدم . هر چند از اون دور سوراخ کون سیما رو نمی شد دید ولی کیر دراز و کلفت کمال به خوبی مشخص بود . لعنتی معلوم نبود خود من کی آبم خالی شده که جلوی شلوارم همه کثیف بود . حالا بیا و درستش کن . من چه جوری شلوارمو عوضش می کردم . حتما زنم فکر می کرد که من با یکی دیگه رابطه دارم . سیما فریاد می کشید هم دردش میومد هم خوشش میومد و به صدای بلند می گفت بکن بکن بکن .. بعد از این که کمال آبشو ریخت توی کون سیما .. زنم طوری حشری شده بود که رو کرد و کمال رو خوابوند در حالی که موهای سرشو می کشید کسشو گذاشت روی دهن اون و به شدت خودشو روی دهن و صورت و چونه کمال حرکت می داد . کاری کرد که کمال با کس لیسی یه بار دیگه اونو به ار گاسم رسوند .خیلی سریع رفتم از رخت آویز یه شلواری رو که شسته و خشک شده بود بر داشتم و با وجود اتو نداشتن پوشیدمش و این شلوارمو جایی قایمش کردم . کمی خیابونا رو دور زدم و اون ساعتی رو که باید بر می گشتم خونه بر گشتم . به محض دیدن سیما دیدم که اون شروع کرد به غر زدن .. -من از مرد دروغ گو بدم میاد . ببینم تو امروز کجا بودی . زنگ زدم اداره گفتن مرخصی هستی . سر سوزنی اگه بفهمم داری به من خیانت می کنی دمار از روز گارت در میارم . کس خل فکر می کرد خیلی زرنگه . دیگه نمی دونست من از همه چی خبر دارم و در واقع این من هستم که دارم اونو بازیش میدم . هوس منم زیاد شده بود . وقتی بار دیگه با هم تنها و روی تخت و در آغوش هم قرار گرفتیم بهم گفت سامان امروز یه حرارت دیگه ای داری . حس می کنم تشنه تری . فقط یادت باشه فیلم بازی نکنی و با این جور شور و اشتیاق نشون دادنهات نخوای کاری کنی که من از یادم بره که تو امروز بدون این که به من بگی رفتی مرخصی .. ولی اون بیش از این که بخواد به این فکر کنه که من از مرخصی ام چه استفاده ای کردم به این فکر می کرد که اگه می خواستم سر زده بیام خونه چی می شد ؟/؟ پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
ضـــــــــــــربـــــــــــــدری بهتـــــــــــــر از خیـــــــــــــانـــــــــــــت

نمی تونستم باور کنم که دست بهترین دوستم رو روی دامن و قسمت باسن مرجان همسرم دیده باشم و اونم نه تنها عکس العملی نشون نداده بلکه تا وارد آشپز خونه شدم اونا از هم جدا شدند . من و مرجان و سامان و مژگان دوستان دوران دانشجویی بودیم . بعد از فارغ التحصیل شدن هر کدوم از ما در یه جایی مشغول شدیم . . آپار تمانهایی رو هم که اجاره کرده بودیم در یک واحد مسکونی قرار داشتند . بیشتر شبا هم دور هم بودیم . خیلی با هم صمیمی بودیم . من و مژگان با هم شوخی می کردیم و سامان و مرجان هم همین طور .. حرفایی رو که خیلی از غریبه ها به هم نمی زدند ما با هم در میون می ذاشتیم . از احساسات مرد نسبت به زن ..از تمایلات جنسی . از این که چیکار کنیم که تحریک پذیری یک زن نسبت به شوهرش چه جوری بیشتر شه و یا یک زن چیکار باید کنه تا شوهرش بیشتر وسوسه شه . فکر نمی کردم این صمیمیت کارش به این جا بکشه . من خیلی خجالتی بودم . اینو مرجان می دونست . خیلی خوبم می دونست . البته خجالتی نسبت به سایرین . نه به این چهار تایی که سالها بود دور هم بودیم . داشتم آتیش می گرفتم . باور کردنش برام سخت بود . یعنی ممکنه اونا با هم رابطه داشته باشن ؟/؟ سامان داره از پشت به من خنجر می زنه . نامرد .. رفیق ناجوانمرد .. مرجان خیانتکار ..تو که عاشقم بودی .. یکی دوبار دیگه که دیدم اونا غیبشون زده به دنبالشون رفتم .. در یه گوشه ای یه بار دیدم که دست مرجان رفته رو کیر سامان و یه بار هم سامان دستشو گذاشته رو سینه های مرجان .. راستش من برای خودم افت می دونستم که پا پیش بذارم و در گیر شم . مژگان زیبا تر و خوش اندام تر از زنم مرجان بود . من تعجب می کردم چرا سامان دنبال مرجانه .اخلاق و رفتار مرجان در رختخواب هم تغییر کرده بود . به دروغ به من می گفت که ار گاسم شده . دیگه اون شور و نشاط گذشته رو نداشت ..یه روز که می دونستم مژگان مرخصی گرفته و منزله منم مرخصی گرفته اومدم خونه .. نیم ساعت این طرف و اون طرف کردم تا تونستم در این مورد باهاش حرف بزنم . منی که از پریود حرف زدتو با هاش مایه خجالت نمی دونستم در ابن مورد سختم بود گه چیزی بهش بگم . اون خیلی به شوهرش می نازید . انتظار داشتم که بگه نه سامان این جوری نیست .. ولی به فکر فرو رفت . خیلی عصبی نشون می داد .. -عرفان من به تو حق میدم . تازگیها اخلاق سامان خیلی عوض شده .. یکی دوبار هم من رفتار های مشکوکی رو ازش دیدم . یه بار دیدم که پهلوش کبود شده . اثر میک زدن بود . یه بار مرجان و اونو با هم توی ماشین دیدم . نمی دونم کجا می رفتن . یه بعد از ظهر بود . می گفت شانسی اونو خیابون دیده .. شاید رفته بودند جایی خلوت کنند . -حالا چیکار کنیم مژگان .. اون رفت و دقابقی بعد بر گشت .. با یه چهره کاملا تغییر کرده .. -عرفان . شاید تو بتونی خیانت رو تحمل کنی . ولی من نمی تونم تحمل کنم . یه دامن کوتاه مشکی یک وجب بالای زانو و تنگ پاش کرده بود که به زور راه می رفت . اگه جر می خورد کون بر جسته اش می زد بیرون . یه تاپ چسبون به رنگ قرمز تنش کرده بود که به دامن مشکی چرمی و پوست سفید تنش میومد . -ببین من می خوام تلافی کنم .. اومد و کنارم نشست .. مو بر تنم سیخ شده بود . از این قسمت کار می ترسیدم .. -با کی ؟/؟ با کی می خوای باشی .. -با تو .. با تو که هم درد منی .. آب دهنمو به زور قورت دادم .. -یعنی منم مثل سامان نامرد باشم ؟/؟ -کدوم نامردی . تو داری تلافی می کنی . میگی ما دست رو دست بذاریم . ساکت بشینیم . تکون نخوریم ؟/؟ اگه تو نخوای کمکم کنی من از یکی دیگه کمک می گیرم . مژگان تاپو از سرش در آورد . وقتی اونو با یه سوتینی دیدم که سینه هاشو خیلی خوشگل و خوش دست نشون می داد حس کردم که اون حق منه . در مقابل کاری که با من شده .. تازه اصلا به خیانت مرجان و نامردی سامان هم فکر نمی کردم . تا حالا به این فکر نکرده بودم که بودن با یکی دیگه می تونه برام تنوع داشته باشه . صورتم سرخ شده بود . فکرشو نمی کردم که صمیمیت من با مژگان یه روزی به این جا برسه . فکرشو نمی کردم من و اون بخواهیم با هم سکس داشته باشیم . خیلی راحت لختم کرد ولی دستای من برای این که حتی دامنشو از پاش بکشم بیرون می لرزید . خودش این کارو برام انجام داد . کاملا لختم کرد و دامنشم در آورد -خب عرفان جان دلم می خواد شورت و سوتین منو تو برام درش بیاری . مرد باش .. تازه داشت باورم می شد که دارم با زن دوستم سکس می کنم و کاری رو یاهاش انجام میدم که شوهرش با زن من انجام داده . چه پوست سفیدی داشت . سرخ و سفید .انگاری فرستاده ای از بهشت بود . عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد . شاید این جوری به نفع من شده بود .منم که هاج و واج مونده بودم و هنوز باورم نمی شد این جریاناتو. اون دو تیکه ای رو که تنش بود در آوردم . دستشو گذاشت رو کیرم و گفت آقا نجیبه ما رو باش .. چه زود شق کرد . کجاست اون مردانگی و رفیق بازی . این که راست شد دیگه رفیق رفت پی کارش . کس کوچولو و ناز و خوشرنگش به من چشمک می زد . واسم ساک زد و منو بیحالم کرد . با همون سستی منم کسشو لیس زدم . اومد رو کیرم نشست . - کیر خیلی با حالی داری . کلفت تر از کیر سامانه . من نمی دونم مر جان چه جوری راضی شد با سامان سکس کنه . این حرفای مژگان بیشتر تحریکم می کرد از این که به خاطر انتقام هم که شده اونو محکم تر بکنم و بهش بیشتر حال بدم ولی صرف نظر از این مسائل من خودمم داشتم با اون حال می کردم . -مژگان به نظرت این کاری که ما داریم می کنیم درسته ؟/؟ -عرفان داری منو عصبی می کنی . فکر کردی من جنده ام ؟/؟ آره ؟/؟ منو تو الان 5 ساله همو می شناسیم .. به غیر از سامان دوست پسر داشتم ؟/؟ اون عشقم بود . همه چیزم بود . حالا اون بهم خیانت کرد . دنیا دنیای نا مردی و نا مردمی شده ... کیرم وقتی رفت توی کس مژگان حس کردم که داره یه جای تنگو می شکافه میره اون داخل . خیلی هم با حال بود . کس مرجان کمی گشاد تر بود . مژگان اون قدر خودشو رو کیرم حرکت داد که آبمو همون سر بالایی آورد . -من این چیزا حالیم نیست . الان مدتیه که سامان به جای این که منو ار گاسم کنه به زنت می رسه .تو هم باید به من حال بدی .. وقتی این حرفا رو به من می زد بیشتر تحریک می شدم که اونو بکنم . و انتقام خودمو بگیرم . روش دراز کشیدم و از بالا و روبرو اون قدر کیرمو توی کسش فرو کردم و کشیدم بیرون تا ار ضاش کردم . تازه هوس گاییدن کونش به سرم افتاده بود که دیدم سامان و مرجان درو باز کرده وارد شدند . .. فوری خودمو جمع و جور کرم و خواستم به یه طرفی در برم که دیدم مرجان داره سرشو تکون میده .. بدون این که ما رو تحویل بگیرن اومدن رو تخت کنار ما .. مرجان صورتش سرخ شده بود .. -حالا با خیال راحت میرم زیر کیر سامان .. راست می گفتی مژگان مردا همش مثل همن .. تمام اینها از اولش یک نقشه بود . نقشه این که منو که روحیه ام با بقیه فرق می کرد رو بیارن توی خط که آمادگی سکس ضربدری رو پیدا کنم . زنم و سامان تازه می خواستند برای اولین بار اونم جلوی چشام سکس کنند . من دیگه جرف بزن نبودم . چون احتمالا زن سامان رو جلو چشای سامان و زنم مرجان گاییده بودم . اونا هم این حق رو برای خودشون قائل بودند که با هم سکس کنند . تمام ایتها رو مژگان واسم تعریف کرد چون خودشم با اونا همدست بود . البته اگه من از اول خطم با اونا می خوند دیگه مشکلی نداشتیم ولی یه بار که به طور سر بسته با من در این مورد صحبت کرده بودند من مخالفت خودمو اعلام کرده بودم . هیچ راهی نبود جز همین . حرف بزن نبودم .. با حرص به زنم نگاه می کردم که چه جوری داره زیر کیر سامان دست و پا می زنه . چه عشوه ای می ریزه .. کیر سامان از کیر من نازک تر بود ولی اون داشت باهاش حال می کرد . هوس من نسبت به زنم زیاد شده بود . به هیجان اومده بودم . دلم می خواست زنمو بکنم . اونا عاشق سکس ضربدری بودند .. مژگان دستشو گذاشت رو صورتم سرمو به سمت خودش بر گردوند اون طرفو نگاه نکن . فقط سعی کن با من حال کنی توجهت جمع اینجا باشه . حواست رو پرت نکن الکی .. واسه این که به من حال بده قمبل کرد ..-بکن بکن توی کونم .. بکن عزیزم .. ناراحت نشو. سامان هروقت که مرجان رو ار گاسمش کرد و بهش حال داد و آبشو ریخت توی کس زنت ... مرجان می تونه بیاد طرف تو . ضربدری جامونو عوض می کنیم . -اگه بار دار شه چی -داداش قول و قرارامونو با هم گذاشتیم که هر دو مون قرص بخوریم .. کیرمو همچین کردم توی کون مژگان که جیغش تا آسمون رفت .. وقتی که زنم توسط کیر سامان ار ضا شد و دوستم آبشو خالی کرد توی کس مرجان من سریع رفتم طرف مر جان .. -چیه این قدر هیجان داری . تو که با این مدل سکس و خیانت مخالف بودی -راستش چون فکر می کردم که تو به من خیانت کردی خواستم با بر قراری رابطه با مژگان جبران کرده باشنم زنم لاپاشو که از آب کیر سامان پر شده بود بست .همونشو هم به من نمی داد و می خواست حالمو بگیره .همین کارش هیجان منو بیشتر کرده تشنه ترم می کرد . با فشار دست به دو طرف کونشو باز کرده کف دستمو گذاشتم روی کسش . آروم زیر گوشش طوری که سامان نشنوه و ناراحت نشه بهش گفتم حالا به غریبه ها کس میدی با ما لج می کنی ؟/؟ مگه نگفتی ضربدریه .. -تو که زود تر غریبه رو گاییدی . حقش بود که چهار تایی مون از راه اصولی میومدیم سکس می کردیم . -باور کن این کاری که تو کردی فکر کردم دارم به من خیانت می کنی ... طوری به اون زور وارد می کردم که دیگه نتونست مقاومت کنه . تازه دستم از آب کیر بر گشتی سامان چسبناک شده بود و با همه این شرایط باید منت خانومو می کشیدم که به من کس بده .. به هر حال با خشونت کیرمو فرو کردم توی کس زنم . -آخخخخخخخخ عرفان تا حالا ندیدم با این هیجان منو بکنی .. -می خوام بهت نشون بدم که کیرم خیلی با حال تر از کیر سامانه .. -ولی بهت که بد نگذشته . مژگان خیلی خوشگل و خوش اندامه .. -ولی عشق من تویی . تازه شما خودتون با هم بریدین و با هم دوختین .. هیچوقت تا به این حد زنمو با هیجان نگاییده بودم . اون طرف هم به مژگان می گفت دیدمت خیلی زود زیر کیر عرفان ار ضا شدی -این قدر بی جنبه نباش سامان ما با هم توافق کرده بودیم . اون قدر تند و سریع و استاندارد مرجانو گاییدم که خیلی زود ار گاسم شد . یک بار دیگه جاها رو عوض کردیم .. و بعدش هم سکس های دو به یک رو هم پیاده کردیم . وقتی من و سامان دونفره زنمو می گاییدیم من می خواستم نشون بدم که خیلی بهتر زنمو می کنم .. حس می کردم که مرجان هم با کیر من بیشتر حال می کنه .. وقتی که رفتیم خونه بازم هوس داشتم دلم می خواست مرجانو بکنم . -خیلی حریصی عرفان . ولی خب کیر سامان برای تنوع بد نبود .اما کیر تو چیز دیگه ایه . حالا بگو ببینم به نظر تو من بیشتر سر حالت می کنم یا مژگان -خب عزیزم معلومه که تو . تو قلق منو بیشتر داری .. البته این حرفو همین جوری می زدم . راستش مژگان خیلی توپ بود .. -عزیزم می تونم یه چیزی بگم . -بگومرجان -شاید یک زن و شوهر دیگه رو هم وارد گروه خودمون بکنیم .. -به یک شرط راضیم مرجان -شرطش چیه عرفان .. -این که قبل از سکس ضربدری , تو با اون مرد سوم رو هم نریزی .. دو تایی مون خندیدیم و منم با این فانتزی که کیر سومی هم در حال گاییدن همسرمه کیرمو فرو کردم توی کس زنم و به حال کردنم ادامه دادم ... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
منـــــــــــــــــم مـــــــــــــــــی تـــــــــــــــــونـــــــــــــــــم زن عمـــــــــــــــــو

زن عموی من ده سال ازم بزرگتر بود و ده سال ازمامانم کوچیکتر . خیلی خوشگل بود . دختر عموم هم ده سالی رو ازم کوچیک تر بود . دو تا خواهر کوچیک تر از خودم داشتم که اونا از دواج کرده و رفته بودند .منم با 25 سال دیگه وقت از دواج کردنم شده بود . اسمش بود شعله یه گلوله آتیش بود . سی و پنج سالش بود .. دخترش شراره پونزده سال داشت . شراره خیلی دور و بر من می پلکید . به من اظهار عشق کرده بود -دختر من ازت ده سال بزرگترم . تازه من خیلی دوست دختر دارم . باهاشون رابطه خاص دارم .. نمی دونم حرفمو باور کرد یا نه گفت تو هر جوری باشی من دوستت دارم . می خوام زنت بشم . من تا حالا دوست پسر نداشتم .. -دختر ده سال اختلاف سنی داریم -برام مهم نیست .. ولی بازم تحویلش نمی گرفتم . نه به خاطر این که من ازش خوش قیافه تر بودم بلکه به نظرم اون یه بچه میومد .. شاید اگه مادرش جای اون بود با سن خودش یعنی سی و پنج قبول می کردم . راستش عمو بهرام من که یه پنج سالی رو از زن عمو بزرگتر بود تازگیها خیلی عیاش شده بود و به زنش خوب نمی رسید . تا دید یه مقدار پول اومده دستش وقت و بی وقت می رفت دنبال عیاشی . یه شیرینی سرای بزرگ داشتیم که تازگیها کارش خیلی گرفته بود . سی تا کارگر داشتیم . من و بابا بهنام که اونم یه پنج سالی رو از مامان بزرگتر بود در کنار عمو این شیرینی سرا رو اداره می کردیم . خلاصه با این که ده سالی رو از شراره بزرگ تر بودم ولی اون توجه خاصی به من داشت . اون نه برادر داشت و نه خواهر . خلاف من که دو تا خواهر کوچیک تر از خودم داشتم که هر دو تاش از دواج کرده بودند . بیشتر وقتا که می رفتیم پیک نیک خانوادگی من با اونا می رفتم . فقط به خاطر این بود که زن عمومو ببینم . راستش از هم صحبتی با اون خوشم میومد . از دخترش خوشگل تر بود . صورتی کشیده و سفید داشت . با این که بینی بلندی داشت ولی به صورتش میومد . یه تاتوی کشیده تقریبا شمشیری هم روی ابروش انجام داده بود که فوق العاده اونو زیبا کرده بود و به چشای درشتش میومد . با من خیلی صمیمی بود . در مورد از دواج و رابطه با دخترا با من حرف می زد . خیلی خودمونی و صمیمی بودیم و شریک کاری شوهرش هم بودم . گاهی هم خودش میومد شیرینی سرا ولی من دوست نداشتم که زیاد خودشو نشون بده . حس می کردم که از زندگیش راضی باشه . چون هر چی که می خواست براش فراهم بود . اون روز من تازه از خواب بعد از ظهر بیدار شده بودم که متوجه شدم زن عمو شعله اومده خونه و داره با مامان حرف می زنه . -ببین راضیه جان مردا همین کارا رو می کنند که زنا از راه به در میشن . من نمی تونم این وضع رو تحمل کنم . من ازش طلاق می گیرم . -شعله جون تو چرا یه بچه نمیاری . شاید عقلش بیاد سر جاش . -می خوای اون بچه بیچاره رو بد بختش کنم . من دارم بهت میگم این دودش توی چش خودش میره به آقا ت بگو با هاش حرف بزنه آدمش کنه . منم اگه بخوام برم دنبال کیف و تفریح خودم طوری می تونم این کارو انجام بدم که آب از آب تکون نخوره . فکر نکنه من دست و پا چلفتی هستم .. -حالا خودت رو ناراحت نکن مردا فکر می کنن هر کاری می تونن بکنن . شعله حرفی رو که می زد کاملا جدی بود . فرداش که سر کار بودم خوب فالگوش ایستادم و دیدم بابا چه جور داره عمو رو نصیحت می کنه . عمو داشت رو به آدم شدن می رفت . راستش دلم می خواست شعله جون همچنان از دستش دلخور باشه . از وقتی که از زبون خود شعله شنیده بودم که ممکنه بخواد تلافی کنه خیلی وسوسه شدم که باهاش رو هم بریزم . هر چند ده سالی رو ازش کوچیک تر بودم ولی از نظر هیکل و اسکلت و تیپ مردونه داشتن از سن و سال خودم بزرگ تر نشون می دادم . دو سه روزی گذشت . یه روزجمعه ای که با هم رفته بودیم پیک نیک دیدم زن عمو شعله رفته پشت یه تخته سنگ و با اشاره دست به من میگه که بیام کارم داره . راضیه جون و شراره داشتند غذارو ردیف می کردند و بابا و عمو هم سرگرم تخته نرد بازی کردن بودند . منم خیلی آروم رفتم پیش شعله. کمی از اون فضا دور شدیم . -بهداد ! من ازت یه جیزی می پرسم راستشو بگو . عموت بازم سر و گوشش می جنبه ؟/؟ این چند روزی وسط کار که نذاشته نرفته ؟/؟ .. راستش عمو این سه روزه پسر خوبی شده بود ولی من رفته بودم توخط فیلم -چی بگم زن عمو ..-راستشو بگو می دونم برادر شوهرم هوای برادرشو داره ولی تو پسر خوبی هستی . می دونم که زن عموتو دوست داری . یه بوسه از صورتم بر داشت که انگاری برق منو گرفت .-چی بگم . فقط باید به من قول بدین که منو لوندی .. تا می تونستم براش چاخان کردم . ته دلشو خالی کردم .. کارد بهش می زدی خونش در نمیومد .. -تلافیشو سرش در میارم . بیچاره اش می کنم .. -زن عمو ولش کن . هم زنا حریصن هم مردا .. ..یه نگاهی به من انداخت و انگاری می خواست یه چیزی به من بگه که روش نمی شد . سختش بود . چهره اش در هم شده بود -بهداد اگه مشکلی بین من و عموت پیش بیاد تو جانب کی رو می گیری -شما شعله جون . زن عموی خوبم . مردا نباید فکر کنن که چون مرد شدن هر غلطی که دلشون می خواد می تونن بکنن . شروع کردم به پاچه خواری -ببین بهداد من می خوام تلافی کنم .. ته دلم خوشحال شدم ولی از این که یک مرد دیگه ای غیر از من بخواد با شعله رابطه داشته باشه اونو بکنه خیلی ناراحت شده بودم . -خب زن عمو من باید چیکار کنم .. -ببین تو یک پسری و می دونم دوست و رفیق شیطون زیاد داری . می خوام منو با یکی جورش کنی که زبونش قرص باشه .. دو روز دیگه من یه بهونه ای میارم و میگم در کار های خونه و یه سری کارای مردونه به کمک نیاز دارم عموت که همش از کمر درد می ناله . شراره هم که می خواد از طرف مدرسه از صبح تا غروب با دوستاش بره ار دو .. اگه یکی رو در همین فاصله به من معرفی کنی ممنون میشم . .. -پس کارای خونه چی زن عمو جون .. که عمو شک نکنه .. -اونو خودم می دونم چیکارش کنم .. زن عمو از من می خواست که اونو با یک مرد جور کنم . -ولی اگه نتونستم چی -یه کاریش بکن .. دل تو دلم نبود . یه نقشه ای داشتم که بتونم موفق شم . اگه می تونستم خودمو وارد عمل کنم خیلی عالی می شد . دوروز بعد حسابی خودمو ردیف کردم . به موهای سرم حالت دادم . قشنگ ترین لباسامو پوشیدم . طوری که مامان تعجب کرد که چرا با این سر و وضع دارم میرم خونه عمو جون -مامان اونجا لباسای عمو هست تنم می کنم . وای شعله هم شده بود یه شعله آتیش . کونشو هیچوقت تا به این حد توپ ندیده بودم یه جینی پاش کرده بود که کونشو مثل یه بشکه نفت داده بود عقب و شلوارش تا زانوش می رسید . موهاشو به رنگ شرابی کرده بود و حیلی هم به صورتش میومد . حالت چش و ابروش هم عوض شده بود . -ببینم تنهایی ؟/؟ دوستت بعدا میاد ؟/؟ نمی دونستم آیا واقعا می خواد انتقام بگیره یا این که خودشم حشریه . یه نگاههای خاصی هم به من مینداخت . .. -شعله جون من با دو سه تن از دوستام حرف زدم ولی اونا ترس برشون داشت . یکیشون می گفت در مرام ما نیست که با یک زن شوهر دار باشیم . -خب بهش می گفتی مطلقه هست -نه من دروغ دوست ندارم . بعدا که مشخص می شد . ولی شعله جون کاری بود که از من خواسته بودی و من شر منده ات شدم . ولی می تونم یه جور دیگه ای جبران این سهل انگاری خودمو بکنم .. خودمو به سمتش کشوندم . عطر هوس انگیزش هوش از سرم ربوده بود . مستم کرده بود . دیوونه نصف سینه هاشو برای کسی که نمی شناخت انداخته بود بیرون در حالی که من واجب تر بودم .-زن عمو من حاضرم جور اون غریبه فرضی رو بکشم -یعنی این برت تحمیل میشه ؟/؟ من که فکر می کردم خیلی بیشتر از اینا واست عزیز باشم .. آخ اینو که گفت فهمیدم که باید بغلش کنم و چراغ سبز رو نشونم داده . متوجه نشدم که کدوممون لبهامونو اول حرکت دادیم . فقط همینو دونستم که وقتی داشتم شعله رو می بوسیدم کیرم همچین داغ کرده بود که آبشو از کمرم حرکت داده بود که من به زور جلوشو گرفتم . سینه های درشت زن عمو از پشت تاپ قرمزی که تنش کرده بود نمای زیبایی داشت . خیلی سفید و براق بود . فقط نصفشو می دیدم . دستمو گذاشتم داخل و بقیه رو هم به زور آوردم بیرون .. -شعله جون چرا غریبه . شمعی که بر خانه رواست بر مسجد حرامه .. -باشه بهداد تو هم بشو صاحبخونه دل من .. سینه هاشو که کشیدم بیرون همون ایستاده میکشون زدم .. به نظر نمیومد که شعله فقط برای انتقام داره این کارو می کنه . همان طور که واسه مامان گفته بود ممکنه زمانی برسه که یک زن در اثر نیاز و بی توجهی مرد خیانت بکنه . از حال رفته بود . شلوارشو دادم پایین . دستمو گذاشتم روی شورت نازکش . نشون می داد قبل از این که بیام اونجا با فانتزی های سکسی کسشو به مر حله خیسی رسونده بود . -شعله جون این جوری کسی هم نمی فهمه -آره خیلی عالیه .. خیلی .. وقتی که دو تایی مون لخت شدیم اولین کاری که کردم این بود که برم سراغ کونش . چه حالی می داد به من این کون و چه حالی می داد خود شعله . یک ساعت تمام لیسش زدم تمام تنشو .. -اووووووفففففف بهداد این چقدر کلفته .. -از این به بعد در خد مت زن عمو جونشه .. شعله اومد رو کیرم نشست و من سرمو بر گردوندم تا از داخل آینه تمام قدی که پشت سر ش قرار داشت بتونم قالب زیبای کون زیباشو ببینم . کف دستام بود روی کونش و اون خودشو روی کیرم حرکت می داد . لباشو به لبام چسبونده گازم می گرفت . اون قدر در همون حالت موند که فکر کنم نیم ساعتی شده بود .. --بهداد حالا بیا روم فکر کنم یه خورده منو بکنی ار ضا شم . - شعله شعله جون .. دوستت دارم دوستت دارم -منم دوستت دارم عزیزم منم عاشقتم . باید همیشه بیای .. -آره عمو جون بچه بدیه . زن عمو خیلی خوبه . این بار من لبامو گذاشتم رو لبای شعله . سینه هامو رو سینه هاش حرکت می دادم . و با یه حرکت از پایین به بالا کیرمو توی کس می گردوندم -نههههههه کسسسسسم کسسسسسم بگردون . کیرت رو بکش بیرون روی کسسسسسم بگردون . اوووووووهههههه نههههههههه ولم نکن ولم نکن ... چند بار پی در پی پنجه هاشو در بدنم فرو برد . هر کاری کردم نتونستم خودمو بکشم عقب اون پا هاشو گذاشته بود پشت پاهام و اونو به یک حالت قلاب در آورده بود . -اووووخخخخخخخ شعله جون داره می ریزه .. آبم رفت توی کسسسسس آخخخخخخخ نههههههه ...نههههههههه .... وقتی هر چی داشتم توی کس شعله داغم خالی کردم حس کردم که دنیا رو فتح کردم . شعله هم به آرامش رسیده بود . دیگه براش اهمیتی نداشت که عمو جان چیکار می کنه . من و شعله پس از سکس دقایقی رو کاملا بر هنه در آغوش هم بودیم . . روز بعد توسط شراره احضار شدم .. -دختر عمو باز چیکارم داری -بهداد اینومی دونی که عقد دختر عمو پسر عمو رو توی آسمونا بستن ؟/؟ تو از من باید بخواه که ببخشمت و راضی بشم که باهات از دواج کنم . -برو پی کارت شراره قاطی کردی ها .. -من فکر کنم دیروز دیر رسیدم وگرنه عکس جالب تری می گرفتم .. بدنم لرزید . پس اون صدایی که شنیدم و شعله می گفت چیزی نیست صدای یه لحظه حرکت شراره بوده .. فقط تونسته بود یکی دو تا عکس ازمون بگیره اونم از آخر کار که لخت در بغل هم بودیم . صورت من و کون زن عمو به خوبی مشخص بود . تازه خود شراره هم که شاهد قضیه بود .. -شراره ما کاری نکردیم . مامان تو می گفت می خوام لخت شیم و من دلم خنک شه .. همین -ببینم کار دیگه ای نکردین که خنک شین ؟/؟ -نه ... حالا ازم بدت اومده ؟/؟ -نه اتفاقا بیشتر می خوام داشته باشمت .. -دختر تو دیوونه ای . تو باید سایه منو با تیر بزنی -خودم ردیفت می کنم . هم تو تورو هم مامانو .. با دختر عمو شراره از دواج کردم .. این شراره هم هر کاری می کرد بازم یه جای کار من و شعله خلوت می کردیم و تر تیب زن عمو جانمو که حالا مادر زنم شده بود رو می دادم . خلاصه الان رسیدیم به جایی که شعله و شراره هر دو از من بار دارن .هر دو تاشونم قراره پسر بیارن . شعله یه دو سه ماهی زود تر میزاد ولی بازم جای شکرش باقیه که دختر ه نمی دونه که نا مادری داداشش میشه . .... پایان .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
رقـــــــــــــــابـــــــــــــــت در خیـــــــــــــــانـــــــــــــــت

زنم و دختر و پسرم رفته بودن سفر و من باهاشون نرفته بودم . البته گروهی از فامیل جمع شدند و با هم رفتن به یک سفر آبگرم . کم حوصلگی و این که مرخصی اداری هم واسم جور نشده بود منو خونه نشین کرد . راستش مدتها بود که شیطون رفته بود توی جلدم که باید حتما با یکی غیر از زنم سکس داشته باشم وگرنه سرم کلاه میره .. وقتی دوستای قدیم و همکارا یه جایی دور هم می نشستیم و اونا از زن بازیهاشون تعریف می کردن من چیزی واسه گفتن نداشتم . راستش زنم یک زن خیلی خوشگل و خوش اخلاق بود . معلم دبیرستان بود واسم چیزی کم نمی ذاشت . دخترم تازه رفته بود دانشگاه و پسرم هم می خواست بره سال آخر دبیرستان . همسرم تازه می خواست چهل سالش تموم شه و منم یه سه سالی رو ازش بزرگ تر بودم .. خیلی با خودم در گیر بودم تا قبول کردم که با یکی دیگه غیر از زنم باشم . به خودم گفتم که همین یک باره . دیگه اینکارو نمی کنم . .. من در اداره ای که کار می کردم رئیس یک قسمتی بودم و یکی از کار مندای زیر دستم که با هام خیلی صمیمی بود و براش کاری هم انجام داده بودم و اهل این بر نامه ها بود گفت که یکی رو برام جور می کنه که عین هلو ..خیلی هم جوون و تر و تازه .. -ببینم دختر که نیست .. -نه بابا دختر چیه . ما با دختر جماعت کاری نداریم . دنبال دردسر نمی گردیم . پارسال عروسی کرد امسال طلاق گرفت . ببین چیزی بهش نمیدی . حساب کتابش با من . اگه چیزی بهش بدی روش زیاد میشه . -برای چی این کارا رو می کنه ..-اتفاقا نیاز هم نداره .. ولی زیادی می خواد . اهل حال هم هست . باباش هم وضعش بد نیست . تازه ماهی یک سکه هم بابت مهریه از شوهرسابقش می گیره .. -این که در آمدش از منم بیشتره -بعضی ها آینده نگرن دیگه .. دختره یا بهتره بگم زنه رو تحویلم داد و رفت . هیجان زده بودم . به زحمت بر خودم مسلط شدم . هیکلش حتی تیپ و چهره اش شبیه دخترم بود . یه مانتوی کوتاه هم تنش کرده بود . قبلش رفته بود م جلو آینه . چند تار موی سفیدی سر و سبیلم رو با قیچی بر داشته بودم . اون می تونست جای دخترم باشه . سختم بود . -کارت رو بکن . من آماده ام .. راستش اونو بردم اتاق پسرم و روی تخت اون . نمی خواستم در اتاق خواب خودم باشه که رو وجدانم اثر بذاره . هر دو مونو خودم لخت کردم . اولین باری که زنمو گاییده بودم یکی دو سالی رو از این بزرگ تر بود . تپل تر هم بود . با سینه هایی درشت تر . بیش از دو برابراین دختر سن داشتم . همین بیشتر باعث می شد تا نازشو بکشم . خودمو روش دراز کردم . حس کردم تمایل چندانی نداره به این که لباشو ببوسم . از نوک سینه هاش شروع کردم . سینه هاش به اندازه یک لیموی متوسط یود . شکم نداشت . خیلی ناز و فانتزی بود . با بوسه هایی آروم اومدم به طرف پایین . قالب کسش کوچولو و تازه بود . صورت و حتی کسش نشون از جوونی اون داشت . وقتی کسشو میک زدم و لحظه به لحظه خیسی کسشو بیشتر حس می کردم و باز و بسته شدن چشاشو می دیدم از این که داره لذت می بره لذت می بردم . اعتماد به نفس من زیاد شده بود . دستاشو خیلی آروم میذاشت رو سینه هاش .. از این مدل لذت بردناش خوشم میومد . از این که کسشو میک بزنم خیلی خوشش میومد . اون اول می گفت که عجله کنم کار داره ولی جیکش در نمیومد . خیلی ساکت بود .. پس از چند دقیقه ای که کسشو میک می زدم حرکات لای پاش زیاد شده بود . یه لحظه محکم خودشو بهم چسبوند -جاااااااااان خوشگله حالا نوبت اینه که اون اصلیه رو فرو کنم توی کست .. -نهههههههه خیلی کلفته .. بی پروایی این دختر منو بی پروا کرده بود . لاپاشو باز کرد تا کیرم راحت تر بره توی کسش . خوشگله کس خیلی تنگی داشت . خیلی بهم می چسبید . گاییدن اون کس تنگ خیلی مزه می داد . اسپری بی حسی هم زده بودم و تا می تونستم گاییدمش . طوری که یک بار دیگه هم اونو به حدی حشریش کرده بودم که خودش دست بر دار نبود . -بکن .. بکن .. تند تر .. چقدر کلفته .. به آدم حال میده .. منم از فرصت استفاده کرده کمرشو گرفته اونو از زمین بالا ترش آورده و رو هوا آن چنان می گاییدمش که از جیغ و داد های هوس انگیزش می ترسیدم که در و همسایه ها متوجه شن . اونو گذاشتمش زمین . کف اتاق ولو شده بود . انگاری رو زمین راحت تر می کردمش .. با این که کونش گنده نبود ولی خیلی تازه بود . یک بار دیگه ار گاسمش کردم . می گفت برای اولین باره که در یک سکس دوبار ار ضا میشه .. این چقدر در تقویت روحیه من موثر بود . می تونست به وقت سکس با همسرم انرژی بخش باشه . روی کیرم کاندوم کشیده و اونو فروکردم توی کسش .. خیلی دلم می خواست مایه حیاتمو نثار کسش می کردم ولی توی همون کاندم خالی کردم . جونی دوباره گرفته بودم . هوس کونشو کرده بودم . .. شجاع شده بودم . همکارام می گفتند اگه در بر خورد با این مدل زنا هر قدر با محبت تر باشی بیشتر رو آدم سوار میشن ولی من خیلی مهربون بودم . زیاد هم که نمی شد سخت گیری کرد . با این حال کمرشو گرفتم . کیرمو سخت به سوراخ کونش فشار می دادم . دست و پا می زد . دستمو گذاشتم جلو دهنش . سرشو آروم به زمین فشار دادم .. ولی کیر من اونجوری هام که فکر می کردم راه سختی نداشت . یعنی من زنمو سخت تر می گاییدم . حفره کونش خاصیت ار تجاعی بیشتری داشت تا کون زنم . چقدر تماشای سوراخ کونش که به وقت جلو عقب کردن کیرم حالتش عوض می شد به من لذت می داد . کاندوم رو هم که به وقت خیس کردن روی کیرم گذاشته بودم انداخته بودم دور و خیلی راحت می کردمش .. -اگه می خوای خالی کنی کاندوم بکش کاندوم بکش .. خواهش می کنم ... ولی من این بار حرفشو گوش نکردم . آب کیر من می خواست بره توی کونش .. خطر بار داری هم نداشت . چقدر بهم چسبید . آبمو ریختم توی کونش . یک زن نوزده ساله رو گاییده بودم . کیف کرده بودم و اونم ازم لذت برده بود .. با این که همکارم بهم سفارش کرده بود که پولی بهش ندم ولی من یه بیست تومنی بهش دادم و گفتم که چیزی نمی خواد به دوستم بگه ... اونو فرستادم رفت .. وقتی که زن و بچه هام بر گشتند رفتم توی خط فیلم .. به زنم گفتم که چقدر دلم واسه سکس با تو تنگ شده .. ولی تا چند روزی نمی تونستم نگاهمو به نگاهش بدوزم .. چند وقتی گذشت .. دیدم یه روزی عیال اومد و کنار من داره من و من می کنه .. -می دونم اون دفعه رفتیم آبگرم و باهامون نیومدی و دلت هست این دفعه فامیلا بر نامه گذاشتن که برن اصفهان شیراز .. اگه باهامون بیای که خیلی عالی میشه .. فکرم رفت پیش این که بازم یه چند روزی رو می تونم مجرد باشم .. -عزیزم کاش زود تر می گفتی . الان یکی از همکارام رفته مرخصی کار اونو من و یکی دیگه قبول کردیم . اون رفته مکه به این زودی بر نمی گرده .. ولی من مرد بد جنسی نیستم . تو و بچه ها می تونین برین . چند روز دیگه که مدرسه و دانشگاه باز میشه دیگه از این موقعیت ها جور نمیشه -آخ فدای تو شوهر گلم . چقدر تو آقا و فهمیده ای .تو بهترین شوهر دنیایی .. وقتی بر گشتم جبران می کنم .. دوسه روز مونده بود که اونا برن و من داشتم با همکارام بر نامه ریزی می کردم که حداقل یک روز در میون یکی رو کنارم داشته باشم که واسه زنم زیاد دلتنگی نکنم . آخ که چه حرفایی داشتم که با این همکارام بزنم . دیگه پیش اونا کم نمی آوردم . می تونستم سربلند باشم و به اصطلاح سری میون سر ها داشته باشم..... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
آن ســـــــــــــــــــــــــوی بــــــــــــــــــــن بســـــــــــــــــــــــــت

مهوش ..عزیزم دوستت دارم .. دوستت دارم . فقط مال منی .. -نه مهیار حالا نه ..حالا نه .. داشتم بهش می گفتم حالا نه .. ولی من و اون دو تایی مون کاملا برهنه در آغوش هم قرار داشتیم . بدن داغمون به هم چسبیده بود . انگاری هیچ چیزی نمی تونست مارو از هم جدا کنه . می تونستیم بیشتر به هم بچسبیم . بیشتر داغ شیم . فاصله ها رو از بین ببریم . کف دستشو گذاشته بود روی کسم . با انگشتاش با لبه های کسم بازی می کرد .. -خواهش می کنم . نکن این کارو . می ترسم .. اگه اشتباهی می کردم نمی تونستم تو روی بابام نگاه کنم . اون منو می کشت . -مهوش عزیزم تو که می دونی من دیوونتم . -اینو که راست میگی .. -به من اعتماد نداری ؟/؟ -به تو چرا ولی به سر نوشت نه .. -من می خوام باهات ازدواج کنم . چرا حالیت نیست .. وقتی که هوس یه دختری رو که برای اولین بار خودشو کاملا لخت در آغوش عشقش می بینه بسوزونه راستی راستی به هیچی نمی تونه فکر کنه ... اون لحظه نتونستم به هیچی فکر کنم . غرق عشق مهیار فقط به حرفای شیرینش فکر می کردم . به این که می تونیم روزای قشنگی رو با هم داشته باشیم . نگاهشو به نگاهم دوخته بود . عشق و هوس و سادگی رو به خوبی در اون نگاه می دیدم . یعنی بابام موافقت می کنه که اون باهام ازدواج کنه . مهیار پسر خوبی بود . وضع مالی خوبی داشت .همه اینا رو در اثر حمایتهای پدرش کسب کرده بود . باباش دوست داشت که اون به تحصیل ادامه بده .. ولی مهیار می گفت حوصله درس خوندنو نداره .. با رویاهایی شیرین چشامو بستم تا اون هرکاری که دوست داره انجام بده . در این چند سال نشون داده بود که جواب صداقت رو با صداقت میده . کیرشو وقتی به کس داغ من چسبوند دیگه نمی تونستم به چیزی جز اون فکر کنم . اون از سکوت من فهمیده بود که من راضیم . حرکت کیرشو به طرف کسم و عمق اون احساس می کردم . به این فکر می کردم که واقعا در زندگی یک دختر ایرانی و جامعه ما چه چیز هایی که نقش اساسی رو بازی نمی کنند ؟! کار از کار گذشته بود . دیگه همه چی تموم شده بود . اون کارشو کرده بود . الان این من بودم که دیگه ولش نمی کردم . می دونستم که جواب محبت منو با محبت می ده . در لحظاتی قرار داشتم که دلم می خواست به گذشته و آینده فکر نکنم .زمان فقط زمان حال باشه .. و اون حالی که باید بکنم . -مهیار عزیزم داغ شدم .. حتی به این فکر نمی کردم که داخل کسم چه خبره . احساس درد خفبفی کرده ولی شیرینی لذت بیشتر از طعم درد بود . وقتی کیرشو کشید بیرون وسطای آلتش خون سرخ کسمو می دیدم . با دستام اون خونو پاکش کردم . . هنوز چند قطره از اون خون باقی بود . پیشونی من و خودشو قرمز کرد و به خون پاک من قسم خورد که تنهام نمیذاره و به من وفادار می مونه -عزیزم این کارا چیه مگه من نمی شناسمت . ولی از خونواده می ترسم .. اما دیگه در اون لحظات هیچ چیز جز هماغوشی من و اون معنا نداشت . خودمو در بست در اختیارش گذاشته بودم . دیگه حتی نمی تونستم فکر کنم به این که چیکار کنم . اون اجازه فکر کردنو هم ازم گرفته بود . چشامو بسته بودم و با انگشتام پشتشو لمس می کردم . فقط حرکات رفت و بر گشتی کیرش بود که در کسم حسش می کردم . و نوک سینه هایی که با لباش مکیده می شد . به حالتی رسیده بودم که انگاری مثل گلوله ای با دوری تند در محیطی دوار در حال چرخشم که به ناگهان می خوام در یک خط مستقیم به فضای بیرون پرت شم . این حالت در کس و زیر سینه هام بود . من به یه آرامشی رسیده بودم که حس می کردم نهایت لذت سکس باشه ولی بازم می خواستم در اغوش مهیار باشم . با حرفای قشنگش آرومم کنه . اون این بار کیرشو با هزار و یک دردسر فرو کرد توی کونم . می رفت تا تمام لذتهای ناشی از هماغوشی با مهیار به درد تبدیل شه که اون با قرار دادن کف دستش و آروم بازی کردن کیر با سوراخ کونم کاری کرد که از این حرکت اونم لذت ببرم . من خودمو با عشق تقدیمش کرده بودم و این از هر چیزی واسم لذت بخش تر بود . اون آبشو توی کونم خالی کرد .. -مهوش خیلی دلم می خواست توی کست خالی کنم ولی اون باشه برای وقتی که زنم شدی .. -آفرین پسر خوب .. آفرین .. ولی من تشنه بودم . کسم تشنه آبش بود .. مجبور شدم از قرص استفاده کنم و از ماه بعد ازش خواستم که شیره هوسشو به کام کس تشنه و گرسنه من بریزه .. چند ماه بعد بختم پرزد و رفت . اون بدون این که به من بگه واسه ادامه تحصیل رفت خارج .. من موندم و دنیایی از درد .. دیگه نمی تونستم به عشق فکر کنم . حتی به هوسی که بهش عادت کرده بودم . و حتی به نفرتی که پیدا کرده بودم . فقط به ترس فکر می کردم . این که چیکار کنم که خونواده من نفهمن که من دیگه دختر نیستم . جز گریه و اشک و زاری کاری از دستم بر نمیومد . به کی شکایت می کردم و از کی ؟ جز خودم به کی می تونستم اعتراض کنم . خودم مقصر بودم . برای فرار از ترس از ننگ فقط دوست داشتم که ازدواج کنم و طرف منو با همین شرایط بپذره . با هر کی که باشه .. با دو نفر دوست شدم . وانمود کردم که عاشقشونم .. البته در آن واحد نه ... مخشونو زدم .. ولی این حقیقتو گفتم که من یک فریب خورده ام . حس می کردم که می تونن دوستم داشته باشن .. این بار به هیشکدومشون راه ندادم .. خواستم متانت خودمو حفظ کنم .. ولی اونا هم رفتند . بهم اعتماد نکردند . من از نظر اونا یک فاسد بودم یا یکی که خیلی راحت خودشو وا داده . نمی دونم چرا از همه واهمه داشتم . دچار نوعی افسردگی شده بودم . مراجعه به دکتر اعصاب و روان هم دردی رو دوا نکرد . چون حواسم جفت بود که قسمت خطر ناک قضیه رو تعریف نکنم . گاه خواستگارای جوونی میومدن که وضع خونه و زندگیشون هم خوب بود و از نظر اخلاقی هم ردیف بودن ولی یه بهانه ای می تراشیدم . .. تا این که موضوع رو با یکی از دوستان صمیمی ام در میون گذاشتم .. زن داداشش مرده بود و یه دختر هفت ساله هم داشت . گفت که با داداشش صحبت می کنه و منم خودمو ببینم اگه جور شد با هم از دواج کنیم . خونواده هم فکر کردن من قاطی کردم . اون همه خواستگار دست اول رو رد کرده حالا به این چسبیدم ولی گفتند شاید از این سردر گمی نجات پیدا کنم واسه همین زیاد گیر ندادن . منم دارم میرم به خونه بخت . به عنوان یک همسر و یک مادر ولی به خوبی می دونم این اون چیزی نبود که من انتظارشو داشته در رویاهام می دیدم . ... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 16 از 34:  « پیشین  1  ...  15  16  17  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA