انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 17 از 34:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


مرد

 
ســـــــــــــــــــــــــــــــایه بی ســــــــــــــــــــــــــــــــــایه

این دختر حوصله منو سر آورده بود . خیلی وقت بود باهاش دوست بودم . به هیچ صراتی مستقیم نمی شد تا من بکنمش و برم سر وقت یه دختر دیگه . یک ماه گذشت تا تونستم فقط بهش دست بزنم . تازه اون قدر از عشق و دوست داشتن و این چرندیات واسش گفتم تا تونستم مخشو کار بگیرم .اونم ازبس رفته بودم تو این سایت ها و مطالب عاشقونه خوندم چهار تا چیز یاد گرفتم . هر وقت نگاهش متوجه جای دیگه ای می شد من فقط به کونش نگاه می کردم . خیلی تپل بود . عین صورتش . ولی خب معلومه کونش خیلی گنده تر از صورتش بود . اینم از اون حرفای مادر حوا . من اگه وقتمو روی دخترای دیگه تلف می کردم زودتر به نتیجه می رسیدم . یک کون گنده دیگه رو رزرو کرده بودم برم سراغش .. من و سایه هم کلاس بودیم . اسممون هم به هم می خورد . سیامک و سایه . بیشتر واحد های درسی مون با هم بود . به من می گفت سیا .. هنوز هیچی نشده از از دواج می گفت . با این که کونش به درد چند بار گاییدن می خورد ولی من با خودم پیمان بسته بودم که همون بار اول که تر تیبشو دادم دست از سر کونش بر دارم . پدر و مادرم دو تایی یه فروشگاه لباسو اداره کرده .. داداش بزرگه ام که ازدواج کرده رفته بود و من مثلا بودم خونه دار که هر وقت کلاس نداشتیم سایه رو می آوردم خونه مون . سایه بچه شهرستان بود و ازخوابگاه استفاده می کرد . یه شب جمعه ای که بابا مامانم واسه یه کاری رفته بودند شهرستان و من خونه تنها بودم از سایه خواستم که شبو بیاد پیش من . اولش قبول نکرد ولی بعدش اون قدر آب غوره های عاشقونه گرفته خودمو زدم به ناراحتی و جریحه دار شدن احساسات که قبول کرد بیاد به این شرط که من پسر خوبی باشم . -عزیزم به من افتخار دادی ..از بیرون شام سفارش دادم که دیگه بتونم به بقیه کارام برسم . بعد از نوازش باید روی بوسه کار می کردم همراه با حرفای عاشقونه بعد دست زدن یه سینه هاش .. .. یه خورده که انگولکش کردم ناراحت شد و به من گفت که به من قول دادی سیا .. ولی اون قدر زیر گوشش خوندم که وقتی حرارت لبهاشو نزدیک لبای خودم حس کردم باورم نمی شد که دارم می بوسمش . چند بار این دستام رفت تا برسه به سینه هاش هر بار اونا رو دورش می کردم . -نهههههه نکن سیا من می ترسم -از چی می ترسی -از چی که نه بگو از کی -از کی ؟/؟ -از تو .. -دیوونه ..عشق من حالا که این طور شد پس باید خیلی با حال و آبدار ببوسمت . برای من بوسیدن دخترا و حتی گاییدنشون از کون تازگی نداشت ولی حس کردم که واسه اون تازگی داره . اون می گفت که من اولین عشقشم . اولین دوست پسرشم . بعد از بیست سال زندگی من اولین دوست پسرش بودم ولی شور و التهابش این طور نشون می داد . حالا بهترین کار این بود که زیر گلو و گونه هاشم می بوسیدم و گوشاشم میک می زدم . این جوری احساس خفته شو هم بیدار می کردم . می دونستم رگ خواب دخترا کجاست . این جنس ضعیف برای فریب داده شدن آفریده شده باید باهاش حال کرد . زبونمو گذاشتم توی دهنش پس از این که با جفت لباش بازی کردم یه عشقبازی زبون به زبون کرده ..همون کاری رو که با بقیه می کردم رو اونم پیاده کردم . دلم برای سینه های تازه اش لک زده بود . پوست سفید تنش -نه ولم کن سیا می خوام برم خونه مون -خونه ات در قلب منه .. -نههههههه -آرررررره -نکن ..نکن ..-دوستت دارم سایه .. اینا همش از عشقه . وقتی که از دواج کردیم هر شب باید بیای توی بغلم و ببوسمت -نه من دلتو می زنم اون وقت -این همه نازی و خوشگلی .. عاشقتم ..عاشقتم . دوستت دارم . - من که حالا توی بغلتم واست عادی نمیشه ؟-اتفاقا سایه جون این صمیمیت رو بیشتر می کنه .. دستام رفته بود رو سینه هاش . هنوز که لباس تنش بود .. یکی دوبار دستمو پس زد ولی پس از چند بار رد کردن و این که دونست چقدر سمج هستم گذاشت که من به کارم ادامه بدم . یهو معلوم نبود چش شده ازجاش پاشد -سیا من می خوام برم خونه مون ..-چی شده بهم اعتماد نداری ؟/؟ باشه سایه .. من فکر می کردم می تونیم با هم خوشبخت شیم . فکر می کردم می تونیم همو درک کنیم . ولی باشه .. فکر می کردم دوستم داری عاشقمی .. اشک در چشام حلقه زده بود . بیشترش واسه این بود که کون سایه رو از دست رفته می دیدم . -عشق تو مثل یه سایه از سرم گذشت .. خوندم و خوندم و خوندم دیدم داره زار زار گریه می کنه چه جور خودشو انداخت توی بغلم . این بار طوری رام شده بود که سینه هاشم دست مالی می کردم . خیلی بهم حال می داد این جور مخ زنی .. فکر کنم هیشکدوم از ما نفهمیدیم که چه جوری لخت شدیم . کس کوچولوش دلمو برده بود . کف دستمو گذاشتم روش . بعد با نوک زبونم کسشو لیس زده و با جفت لبا و دندونام میکش می زدم ..-نهههههه دیگه جلو تر نرو. -چشم ! هر چی تو بگی . دستمو گذاشتم رو کون گنده سایه .. ژل مخصوس و بی حس کننده رو آوردم .. اولش می ترسید ولی دختری که لباساش در اومده و لخت در بغل عشقشه حداقل یا باید کون بده یا کس . من که حوصله درد سر رو نداشتم همون باید کونشو می گاییدم . این کون تپل تر و هوس انگیر تر از اون چه بود که فکرشو می کردم . سایه نذاشت که دوباره به کسش دست بزنم ولی کیرمو طوری به سوراخ کونش فشار دادم که که با این که حس می کردم باید خیلی بی حس شده باشه جیغش رفت آسمون .. -یواش تر جرم دادی -چیکار کنم سایه اولین تجربه مه -آره جون خودت . اگه اولین بارته پس این همه اطلاعات از کجا داری که چی به کونم بمالی -این که دلیل نمیشه .. با یه فشار دیگه دستمو گرفتم جلو دهنش کیرمو فرستادم که بره . به زحمت چند سانت رفت . من تا فردا می تونستم اونو بگام مال خودم بود . آب کیرم هنوز هیچی نشده توی کون سایه خالی شد . انگار آب کیر من معجزه کرده بود . با این که کیر شل شده بود ولی همون داخل حفظش کردن و این بار خیلی روونتر اونو می گاییدم . کف دستامو به کون گنده فشار داده و محکم خودمو به جلو می کشیدم . -فدای کون گنده و کس کوچولوت بشه .. ول کن کونش نبودم .. بعد از دقایقی وقتی که به کسش دست می زدم دیگه اعتراضی نمی کرد . از اونجایی که می دونستم این آخرین دیدار ماست سعی کردم یک خاطره خوبی از نظر سکس ازم داشته باشه . اون دیگه از حال رفته بود . ولو شده بود . اون فکر می کرد که عشق فعلی و شوهر آینده اش داره با هاش حال می کنه و حال میده . کسش هم خیلی با مزه بود و حال می داد . تر و تازه نو شکفته .. جای حسرت خوردن هم نداشت . تا حالا ده تا دختر رو از کون گاییده بودم . اگه بخوام بر هر کدوم ادعای مالکیت داشته باشم که نمیشه . بقیه خیرشو ببینن . -سیا سیا .. -چیه من الان در خدمتم . شروع کردم به میک زدن کس . -گوشامو کنده بود و موهای سرمو از بس با دستاش به سرم فشار می آورد .. نمی ذاشتم تکون بخوره ولش نمی کردم .. واقعا حیف بود این تیکه رو به این زودی ول کردن . ولش نمی کردم تا این که دست از دست و پا زدن بر داشت .. تا فردا دیگه واسش کس و کون نذاشته بودم . نوک سینه هاشو تا می تونستم میک زدم و خوردمشون . سینه های تازه ای داشت . کاملا دست نخورده ... خلاصه دوروز بعد انگار نه انگار بین ما عشقی بود و دوستی و محبتی .. دوست دختر بعدی خودمو از همین در و همسایه ها انتحاب کردم که سایه واسم مایه نیاد . ولی از اونجایی که تحویلش نگرفتم به اندازه کافی منو کوبوند .. نامرد بی وجدان .. پست .. بی آبرو هوس باز بی شرم .. کثافت آشغال .. گذاشتم هر چی دلش می خواد بگه . سر آخر بهش گفتم خودت هم حال کردی . اینو که گفتم یه سیلی آبدار هم خوردم . من به شنیدن این حرفا پس از ول کردن دخترا آشنایی داشتم ولی تا حالا سیلی نخورده بودم . دیگه نباید به فکر وجدان و احساسات و این چیزا می بودم باید به فکر خوش کون بعدی باشم .سایه منو سایه و تکیه گاه خودش می دونست . حالا دیگه سایه ای نداره .. به من چه ! چشم سایه هشت تا شه که فریب هر بی سایه ای رو نخوره .... پایان ... نویسنده : ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
عــــــــــــــــــــذاب وجــــــــــــــــــــــــــدان

وقتی اون بهم لبخند زد و دستشو به طرفم دراز کرد بی اختیار منم دستمو به طرفش دراز کرده وباهاش دست دادم .دستمو برای ثانیه هایی در دست خودنگه داشت . اون شوهر بهترین دوستم بود . مرد خوش تیپ و شیک پوشی بود . سیمین دوست دوران راهنماییی و دبیرستان من بود . من به تازگی از همسرم جدا شده بودم . خیلی زن باز بود .. حس کردم که داراب شوهر سیمین هم این نگاههای هیز سایر مردان رو داره . راستش اولش به خاطر این که زندگی و آشیون کسی رو به هم نریزم توجه خاصی به فرزاد نداشتم . خودمم سختم بود . ولی بعد از چهار ماه جدایی از همسرم هنوز با مردی در ارتباط نبودم . نمی دونم چرا حس می کرئم اون چیزایی رو که در مورد زنای مطلقه میگن و خودمم یکی از اونا بودم تا حدودی درسته . در مورد بی پروایی اونا . چون اونا طعم کیر رو چشیده خیلی راحت و بی خیال تر می تونن به دنبال تفریح و لذت خودشون باشن . سیمین رو گذاشتم به جای خودم و این که اونم اوایل از خیانت شوهرش چیزی نمی دونسته . تازه من باید به فکر زندگی و عشق و حال خودم باشم . مگه معشوقه های شوهرم به فکر من بودند که من به فکر زن مردم باشم ؟/؟ برای همین تا تونستم با پوشیدن لباسهای مختلف و شیک خودمو توی دل فرزاد جا کردم . من وسیمین می رفتیم کلاس ورزش و این بهانه ای می شد که بیشتر همو ببینیم . وقتی که در کنار سیمین فرزادو می دیدم خیلی رعایت می کردم . همش فیلم میومدم . طوری هم با شوهرش هم کلام می شدم که همش اونو صداش می زدم داداش و اونم به من می گفت آبجی .. یکی از این روزا که سیمین خونه بود و برای لحظاتی رفته بود دستشویی فرزاد خودشو به من نزدیک کرد و چسبید بهم . کون من که خیلی بر جسته و تپل نشون می داد واسه یه لحظه کیرشو از داخل شلوار احساس کرد . یه مقاومت الکی کردم ولی تسلیم شدم ..-خیلی خوشگل و خوش اندامی سارا . -تو هم خیلی بد چشمی . سیمین دوست منه . این حرکات چیه داری انجام میدی که دیگه نیام این جا -سارا من نگاه زنا رو می شناسم تو به خاطر منه که میای اینجا .. -خیلی هیزی ..خیلی .. نمیشه اینجا باهات حرف زد . بیا به آپارتمان من تا اونجا راحت تر بهت بگم که این کارت اشتباهه .. اونم پذیرفت . ولی اون روز که می خواست بیاد خودمو به بهترین نحوی ردیف کردم . کسمو برق انداختم . سکسی ترین لباس با دامن خیلی کوتاهو تنم کردم . طوری هم به خودم رسیذه بودم که هر کی منو می دید فکر می کرد یک آرایشگر حرفه ای رو من کار کرده .. وقتی فرزاد رسید به من ازم پرسید خب خانوم خانوما چه نصیحتی می خواستند به من بکنند ؟/؟ -نگاهم بی اختیار رفته بود به سوی کیر کلفت شده داخل شلوارش .. منو در آغوش گرفت .. -خانوم خانوما حالا به من بگو هیز کیه .. -تووووو تووووووو تووووووووو لبامو گرد کرده خودمو براش لوس کردم .. اوووووووههههه داری چیکار می کنی .. لباسامو پاره کردی .. چقدر حریصی مرد باز خوبه که هر شب ور دل زنت داری می خوابی . -دارم می میرم سارا از روزی که تو رو دیدم بهت علاقمند شدم -کارت رو بکن این قدر جو گیر نشدی تنوع طلب هوسباز . منو غرق بوسه کرد . لختم کرد . دیگه نذاشتم به خالی بندی هاش ادامه بده .در عوض تا می تونستم گذاشتم به پیشروی خودش ادامه بده .. چقدر به یک مرد نیاز داشتم تا حسرت گذشته هامو نخورم و در این آپارتمانی که از اون بهم رسیده بود با لذت زندگی کنم . این که منم دارم از شریک یک زن دیگه استفاده می کنم هیچ حس عذاب وجدانی رو در من به وجود نمی آورد . وقتی فرزاد لاپامو باز کرد تا کیرشو فرو کنه توی کسم اولین چیزی رو که بهش گفتم این بود که حواست باشه که آبت رو توی کس من خالی نکنی .. احساس آرامش می کردم . چشامو بسته بودم و دستامو دور کمرش حلقه کرده بودم .. فرزاد کارشو خیلی وارد بود . ظاهرا به نوعی دو پینگ کرده بود چون تا اونجایی که ارضا شم منو گایید و آبش نیومد . -فرزاد کاندوم نداری ؟/؟ -نه الان می کنم نوی کونت ؟/؟ -نه دردم میاد خواهش می کنم . ولی اون گوشش به این حرفا بدهکار نبود . خلاصه یک زن مطلقه اگه دوست مرد یا پسر می خواد باید همه این چیزا رو هم قبول کنه . ولی از این که اون داره لذت می بره و منم تونستم نظرشو جلب کنم خیلی حال کردم . یه دستشو رو سینه هام دراز کرد و با حرکت کیرش توی کون من با اون بازی می کرد .-سارا فدای کون گنده ات بشه این فرزاد و کیر فرزاد .. -این حرفو نزن .. دلت میاد دو تا زنو بیوه کنی ؟/؟ حس کردم که آب کیرش سوراخ کونمو داغ کرده .. می دونستم که الان بهترین موقعیه که بازم با کیرش حال کنم . رفتم رو کیرش نشستم و تا می تونستم تلنبه زده یک بار دیگه ار گاسم شدم .. سعی می کردم به غیر از کلاس ورزش زیاد با سیمین بر نخورم تا وجدانم کمتر تحت تاثیر قرار بگیره . آخه عذاب وجدان بد عذابیه .... پایان ... نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
بــــــــــدتــــــــــر شیــــــــــریــــــــــن تــــــــــر از بهتــــــــــر

خسته شده بودم از بس یک جنده رو گاییده بودم . از بس کس خل بودم همش از من بیشتر پول می گرفت تا از بقیه . نمی دونم چرا نمی خواستم باور کنم که اون مال بقیه هم هست . هر وقت هم که می خواستم بکنمش در جا خودشو لخت می کرد و می گفت بکن توش .. بذار توش . زود باش زود باش و از بس ایف و اوف و ناله می کرد که من به خوبی می فهمیدم که همه این کاراش از روی فیلم و حقه بازیه . اصلا دوست نداشتم این جوری باشه . کونشو به طرفم قمبل می کرد و من از پشت می کردم توی کونش . بدنش سپید بود ولی کسش کمی کدر بود . گاهی وقتا یه تفی به دستش می زدیا دستشو به آب می زد و اونو به کسش می مالید و کیر من راحت تر می رفت توی کسش . فکر نمی کردم این جوری کیرم راحت بره توی کس خشک ولی بالاخره می رفت و از این بابت خیلی حال می داد .اما این جوری که من دوست داشتم نبود . گاهی هم طاقباز می شد و و من اونو می کردم . نمی دونم چرا بهم می گفت که من توی کاندوم خیس کنم . خیلی دلم می خواست جندهه قرص ضد بار داری بخوره و من توی کسش خیس کنم . خیلی می چسبید . با یکی از دوستاش که اونم اهل حال بود یه نگاههایی رد و بدل می کردیم . خیلی دلم می خواست که با اون دوستش هم حال کنم . ولی حس می کردم که پریسا ناراحت شه .. حس می کردم که اگه بخوام با فروغ حال کنم پریسا حس کنه که به اون خیانت می کنم هر چند که من پول می دادم به پریسا و اونو می کردم ولی دیگه از یکنواخت و سریع کردن پریسا خسته شده بودم .. نگاههای رد و بدل شده بین من و فروغ کار خودشو کرد .. فروغ هم از خودش خونه در بست داشت .. -ببینم منم می تونم ازت پذیرایی کنم . فقط پریسا چیزی نفهمه . این دو تا جنده خیلی خوب با هم گرم می گرفتند مثلا مثل دو تا خواهر بودند .ولی یک مثالی هست که میگن جنده چش نداره جنده رو ببینه . فروغ کمی تپل تر بود .. بعد از ظهری رو رفتم به آپار تمانش . خوشبختانه این طور نبود که فضول زیاد داشته باشه . اون مثل پریسا مشتری زیاد نداشت . .. انگاری اونم فقط آماده بود که به من حال بده و قال قضیه رو بکنه . کاملا لخت دراز کشیده بود . پاهاشو باز کرده بود تا من کیرمو فرو کنم توی کسش . دوست داشتم کسشو بخورم تا بهش نشون بدم که می تونم با هاش حال کنم .کونش و کسش و سینه هاش و کل سیستم بدنی اون تپل تر و گنده تر از پریسا بود . هر چند هفت هشت سالی رو از اون بزرگتر نشون می داد . پریسا پوستش تازه تر و با نشاط تر بود ولی این لطافت رو در فروغ هم می شد دید . اون با عشوه گری اومد به سمتم . خیلی راحت گذاشت هر کاری رو که دوست دارم انجام بدم . کسشو وقتی لیس زدم و دیدم که حسابی خیسه خیلی حال کردم . وقتی هم که کیرمو فرو کردم توی کسش و کشیدمش بیرون و با ضربات پی در پی بر من ثابت شده بود که اون سر شار از هوسه لذت می بردم . فکرشو نمی کردم که تا این اندازه کیر من بهش حال بده . نمی دونم چرا احساس غرور می کردم . شایدم اون یک جنده نبو د و از این که مدتیه از شوهرش جدا شده نیاز به این داشت که با یک مرد باشه .. نمی دونستم ولی از اون به بعد تر جیح دادم که بیشتر با اون حال کنم . دلم می خواست اونو در حالات قمبلی هم بکنم . فروغ به هر ساز من می رقصید . البته ازش نخواستم که کیرمو فرو کنم توی کونش . خودم زیاد از این که کیرمو فرو کنم توی کون خوشم نمیومد . شاید به این دلیل که این کار رو بهداشتی نمی دونستم . سینه هاش هم خیلی ردیف بود . اما کس درشتی داشت و تا حدودی هم گشاد نشون می داد . اما از اونجایی که بیش از اندازه هوس داشت و نشون می داد که به من و کیرم نیاز داره تر جیح می دادم که از این به بعد بیشتر به سمت اون برم . از گاییدن کس درشت اون خسته نمی شدم . نمی دونستم چرا این قدر بازه . فقط همینو می دونستم که اگه اون حالا می خواست جنده بازی در بیاره به این نون و ماستها هوسش نشون داده نمی شد . حتی وقتی که اونو بوسیدم و در آغوشش گرفتم و در همون حالت کیرمو توی کسش حرکت می دادم هیچ اعتراضی نکرد . از صدای ناله های هوسش خوشم میومد . می دونستم که فیلم نیست . اون روز وقتی که ارضاش کردم واسه انزال شدن از کاندوم استفاده کردم .. وقتی هم که رفتم خونه , همسر قشنگ و مهربونم منتظر من بود . اون خودشو واسه من خیلی خوشگل کرده بود .. وقتی اون شب به بستر رفتیم تا باهاش سکس کنم به این فکر می کردم که با این که همسرم خیلی خوشگل تر و جوون تر و خوش پوست تر از فروغ و پریساست ولی از این که خیلی راحت اونو در اختیار دارم تقریبا یک حالت یکنواختی به خودش گرفته اون جوری که باید نمی تونم حال کنم . نمی دونم چرا وقتی که داشتم زنمو می گاییدم به این فکر می کردم که دفعه دیگه کی می تونم فروغو بکنم ... پایان .. . نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مــــــــــــــــــــردی ونــــــــــــــــــــامــــــــــــــــــــردی من خیلی صبر و تحمل کردم . خیلی تا بتونم اونو آدمش کنم . شوهر خودمو میگم . یه پسر هم از اون داشتم . ده سالش بود . سی و پنج سالم بود و خیلی هم خوشگل بودم . شوهرم بنگاهی بود و مردی بودزن باز. هر کاری هم می کردم آدم نمی شد . چند بار خودم گیرش انداخته بودم . با زنای شوهر دار هم رابطه داشت . خیلی کثیف بود . با این که خیلی از زنا هم می دونستند که اون آدم هوسبا زیه بازم دور و بر او می پلکیدند . نمی دونستم چرا شاید واسه این بود که اون واسشون پول خرج می کرد . شاید هم تنها بودند و شاید م واقعا دوستش داشتند هوس داشتند . آخه عمید جاذبه جنسی اش قوی بود . خیلی پاپوش ها واسش درست کردم .یعنی اونو موقع خلاف گیر بندازم ولی اون از همه اونا جون سالم به در برد .. بالاخره قبول کرد که طلاقم بده . مهر منو هم که حدود صد میلیون تومن می شد حاضر شد که نقدا بده . نفقه هم بده که پسرمو من داشته باشم . چون حال و حوصله بچه داری رو نداشت . مزاحم هرزگیهاش می شد . با این که دوست نداشتم متارکه کنم ولی دیگه خسته شده بودم . بر فرض که خیانت اونو تحمل می کردم . اگه اون عفونت زنای دیگه رو به من انتقال می داد و انواع و اقسام بیماری رو می گرفتم چی ؟/؟ خلاصه خیلی عصبی بودم . یک عمر وفاداری و حدود ده سال به درستی زندگی و تحمل کردن و آخرشم این جوری ؟/؟ چند تا معامله کرده بود و خرید و فروش ملک و زمین و خونه کرده حدود پونصد میلیون سود کرده بود و براش اهمیتی نداشت که صد تاشو بده به من . هر دومون راضی بودیم . عمید یه شاگرد داشت به نام فرید. جوون چهار شونه و خوش تیپ و خوش اندام و بد چشمی بود . از همون اول که اومده بودپیش عمید یه جور خاصی نگام می کرد نشون می داد که به من نظر داره ولی من اهلش نبودم از اون زنایی نبودم که به شوهرم خیانت کنم .. .. به انواع و اقسام کار ها و تر فندها و زیر آب زدن شوهرم می خواست با من جور شه .. نمی دونم چرا از اخراج نمی ترسید . یه بار خودشو هم به من نزدیک کرد که بهش اخطار دادم اگه یه بار دیگه خودشو بهم نزدیک کنه من موضوع رو به عمید میگم . عنوان کرد که عاشق منه دوستم داره . سن براش مهم نیست . شیفته صبوری و نجابتم شده این که با کثافت کاریهای شوهرم می سازم .. -خیلی نامردی فرید . تو داری نون و نمک اونو می خوری و باز می خوای بهش خیانت کنی ؟/؟ -این اسمش نامردی نیست . من دارم در حق تو نا مردی می کنم .. .. اون شب عمید پسرم عماد رو با خودش برد خونه پدر و مادرش .. نوه شونو خیلی دوست داشتند . گفتند که ما اونو نگه می داریم وکلا بعد از طلاق نمی خواستن اونو بدن به من .. منم چیزی نگفتم . حرفی نزدم . ولی اون شب تنهام گذاشتند .. خیلی ناراحت بودم . نمی دونم چرا دلم می خواست یکی پیشم باشه . یکی دلداریم بده .. اون چطور این قدر راحت همه چی رو پشت سر گذاشته . فکر کرده با پول می تونه خیلی راحت همه چی رو بخره . نامرد عوضی .. حتی مدتها بود که از نظر جنسی تا مینم نمی کرد .. کثافت .. خون من به جوش اومده بود . دلم می خواست که عقده هامو خالی کنم . دلم نمی خواست که پاک از خونه اش بیام بیرون .اون روز فرید برام زنگ زده بود . شنیده بود که من و عمید می خواهیم از هم جدا شیم . به من اظهار عشق کرده بود . گفت اختلاف سنی مهم نیست . بچه هم که میره پیش پدر بزرگش اگرم پیشت می موند مهم نبود .. می دونستم همه اینا بی خوده و زندگی مایعنی من و فرید اگه قبول کنم که معشوقم بشه دوام پیدا نمی کنه ولی جوابی بهش ندادم . اون فقط هوس منو داشت تن منو می خواست . این حرفا رو به خاطر این می زد که یا من باشه منو بکنه . ولی پس از چند ساعت تنهایی و این که حس کردم بهش نیاز دارم بالاخره تسلیم شدم . زنگ زدم برای فرید . ازش خواستم بیاد کارش دارم و می خوام در مورد عمید باهاش حرف بزنم . قبلش رفته بودم حموم حسابی خودمو برق انداختم و شدم ده سال جوون تر . یه چیزی هم سن فرید .. که دیگه ده سال اختلاف سنمون نشون نده .. وقتی که اومد و منو در اون شرایط دید دیگه دوزاریش افتاد .. منم از وقتی که تصمیم گرفته بودم تسلیمش شم حالت بی تاب ها رو پیدا کرده بودم ...دامن کوتاه و شونه های لخت من همه از این می می گفت که من تسلیمم .. اون بغلم زد . خیلی سختم بود . عادت نداشتم . نمی تونستم دست مرد بیگانه ای رو تحمل کنم . من مثل عمید هرزه نبودم . هیچ کاری نمی کردم جز این که اجازه داده بودم هر کاری که دلش می خواد انجام بده . با بوسه هاش با دست زدن به سینه هام .. با نوازش و حرفای عاشقونه ای که حالا از شنیدن اون لذت می بردم و منو به عالم رو یا برده بود . دیگه وقتی منو برده بود روی تخت و لختم کرده و اون تن کاملا بر هنه شو می دیدم که رو من قرار گرفته منتظر حرکت بعدیش بودم . یواش یواش از شنیدن صدای ناله های هوس خودم لذت می بردم این جوری بیشتر بهم مزه می داد . از همین حالا به فکر لحظاتی بودم که فرید بیاد پیش من .. بهش گفتم وقتی که عماد ازم جدا شد باید بیشتر بهم سر بزنی و اونم بهم گفت که تو زن زندگی منی .. من همیشه مال توام .. لاپامو باز کرد و دهنشو گذاشت روی کسم . زبونشو طوری روی کسم می کشید که جز به لذت و تنظیم سیستم عصبی و ار گاسم به هیچی فکر نمی کردم . سابقه نداشت که با لیس زده شدن کسم با زبون اونم در مدتی کوتاه ار گاسم شم . -کیرتو می خوام عماد کیرت رو بده .. زود باش ..منو منتظر نذار .. چقدر کلفته .. دستمو گذاشتم رو چاک کسم تا حس کنم که کسم زیاد گشاد نیست .. خیلی دلم می خواست واسه فرید جراحی و تنگش کنم . حس کنم می تونم دوستش داشته باشم . کیرشو یواش یواش گذاشت توی کسم . چشامو فقط بسته بودم و گذاشتم که هر کاری که دلش می خواد انجام بده . خیلی بهم مزه می داد .. بوسه های فرید .. این که سینه هامو میک می زد . زیر لب زمزمه می کردم خیلی مردی . خیلی آقایی .. با پولم یه آپارتمان خیلی کوچیک می خرم . بقیه رو می ذارم سپرده خودمم پس انداز دارم . پیش بابا مامانم نمیرم . در همین افکار بودم که حس کردم آبم داره می ریزه .. من تشنه بودم . تشنه آب کیرش ولی اون گفت عزیزم باشه بعد از طلاق..-باشه منم سعی می کنم از پریود بعدی قرص بخورم .. کیرشو از کسم بیرون نکشید و بازم به گاییدنش ادامه داد .. یه لحظه چشامو باز کردم و اون کیر زندگی بخشو دیدم که اونو داره میذاره لای سینه های درشتم . همونجا آبشو خالی کرد . ولی من دیگه چشامو بسته بودم . سالها بود که این آرامشو نداشتم .. .. در عالم لذت و سر خوشی و خواب و خیال و بی خیالی بودم که سر و صدا و هممهمه ای شنیدم .. انگاری صدای عماد میومد و چند تا مرد .. پدر شوهر و برادر شوهر و دو سه نفر دیگه که اونا رو نمی شناختم اومده بودند .. من گیر افتاده بودم . فرید رو هم گوشه دیوار به دام انداخته بودند .. پدر شوهرم فریاد می زد یه چیزی بندازین روی این جنده .. خیلی دوستم داشت همش ازم حمایت می کرد .. ترس برم داشته بود نای پا شدن نداشتم . یعنی حالا سنگسارم می کنن ؟ اعدام میشم ؟.. همون شب روز گار من سیاه شده بود . یه لحظه حس کردم که شوهرم زیر گوش فرید یه چیزی گفته .. مشکوک شدم .. آخه اونا نمی تونستن کلید زده اومده باشن . ازدرون طوری کرده بودم که از همون داخل یکی باید دررو باز کرده باشه . بر فرض هم اگه فرید چاره ای جز باز کردن در نمی داشت می تونست حداقل بیاد بهم بگه لباس تنمون کنیم که این جوری گیر نیفتیم .. وقتی که عماد بهم گفت از مهریه ام بگذرم و طلاقمو امضا کنم انگاری دنیا رو به من داده باشن .. بعد از جدایی تازه حس می کردم چه کلاه گشادی به سرم رفته .. آبروم رفته بود . واقعا عحب کیری خورده بودم . خجالت می کشیدم برم خونه پدرم . یه مرد اگه هزار تا کثافتکاری کنه بازم میگن یک مرده . ولی یک زن وقتی رسوای عام و خاص شد دیگه رفت واسه خودش . هیچی اون لکه ننگو نمی تونه پاک کنه . همه جا انگشت نما میشه .. با همون مقدار پس اندازی که داشتم یه خونه ویلایی واسه خودم رهن کردم . بابام چشم دیدن منو نداشت . کاری پیدا نکردم .. زندگی تباه شده من تباه تر شده بود . با یه جنده آشنا شدم که خیلی مشتری داره نمی تونه جوابگو باشه قرار شده واسم مشتری بفرسته و من درصدی باهاش حساب کنم .. خدا پدرشو بیامرزه . ثواب به چی میگن . هر چند میگن جنده چش نداره جنده رو ببینه ولی اون در حق من خواهری کرد .. حالا منتظر اولین مشتری خودم هستم . نمی دونم چه شکلیه .. کیرش چه اندازه هست . می تونه بهم لذت بده یا نه .. ولی اون چه که از همه اینا بیشتر مهمه پولیه که بهم میده تا یه چیزی واسه سیر کردن شکم خودم داشته باشم و منت هر کس و ناکث رو نکشم . گناه من چی بود ؟به راستی گناه من و امثال زنایی مثل من چیه که فریب نامردی شوهرم و افرادی مثل فرید رو بخورم که با شوهرم دست به یکی کرده واسم پاپوش درست کرده بودند . آره فرید بهم نشون داد که در این دنیا چیزی به نام مردی و نامردی وجود نداره . همه چیز یک دسته .. یک دست و یکدست .. همه می خوان بد باشن .. گلیم خودشونو از آب بکشن بیرون .. حتی دیگه نمی تونم به پسرم فکر کنم . حتی حق ندارم پسرمو ببینم . چون یک زن هرزه ام فاسدم ..شایدم اگه بتونم ببینمش شرمم بیاد خجالت بکشم .. من یک زن هرزه ام . ولی کسی به معشوق یک روزه ام نمی گه هرزه . کسی به شوهر سابقم نمیگه هرزه ؟/؟ آخه چرا ؟! ... پایان .. نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــــــــــــــــــوس و تنـــــــــــــــــــــــــــــــــــوع

وقتی به من گفت که هر وقت زنش خونه نیست و یکی رو میاره باهاش حال می کنه این حرکتش واسم تعجب انگیز بود . این که چطور به خودش اجازه میده همون کارایی رو که با زنش انجام میده با یکی دیگه هم بکنه . چطور می تونه تو روش نگاه کنه .. زنش پرستار بود و گاهی شیفت کاری شبانه داشت . تازه ازدواج کرده بودند و بچه هم نداشتند . محسن همکارم بود . پنج سال ازم کوچیک تر بود . با هم در اداره ثبت اسناد کار می کردیم .وسط یکی از این هفته ها بود که زن و بچه ام رفتن شهرستان . پدر زنم حالش خوب نبود و من هم نمی تونستم مرخصی بگیرم . اون روز در اداره محسنو دیدم که با دو تا زن در حال گپ زدنه . اولش فکر می کردم که مشتری هستند . این طور هم وانمود می کردند .. محسن بعدا بهم گفت کاوه جان این دو تا بار هستند .. بار .. امشب شیفت شهنازه .. اگه بخوای می تونی بیای خونه مون .مرد سعی کن تنوع طلب باشی .. این که نمیشه همش هوس یک زنو بکنی . اون نگاه تو دیگه برات هیجان نمیاره . وقتی بری بیرون یکی دیگه رو ببینی یک مدل غذای دیگه بخوری اون وقت غذای خونگی رو هم با اشتها می خوری . . به زنم فکر می کردم . به این که اگه دست از پا خطا کنم دیگه نمی تونم صادق باشم . نفس سرکش من داشت وجدان بیدار منو خواب می کرد . -محسن امشب تو دو تایی شونو می خوای داشته باشی ؟/؟ -چه خبره ! اینا شیره آدمو می کشن . جنده هم نیستنا . هر دو شون مطلقه هستند . حرص کیر رو دارن . کیرت رو که بگیرن به دهن عین ساندویچ گازش می زنن . شیره ات رو می کشن .. اوخ چقدر کیف می کردم از این ساک زده شدن .. راستش داشتم با خودم فکر می کردم که یک بار زیر آبی رفتن مشکلی رو ایجاد نمی کنه . مجبور که نیستم به زنم بگم . چند بار داشتم به این فکر می کردم که اون هم کارمنده .. بعضی شبا داره بی خوابی می کشه . هرچی در میاره باهام قسمت می کنه . پولشو واسه خونه زندگیش میذاره .. کاوه بهش فکر نکن . همین یک بار .. یک کس دیگه می کنی تا ببینی چقدر بهت مزه میده . -محسن به کسی نمیگی ؟/؟ من امشب پام ... هم احساس سبکی می کردم هم سنگینی . ولی دیگه تا آخر وقت اداری حال و روز خودمو نمی دونستم . حداقل این خاطر جمعی رو داشتم که میریم خونه اونا و کسی از در و همسایه های فضولمون ما رو نمی بینه . محسن خونه شون آپار تمانی بود . اتفاقا تیکه خوشگل تره رو داد به دم من .. دو تایی شون خواهر بودند و من نمی دونستم . یکیشون بود تارا و یکی دیگه توران .. توران دو سه سالی رو بزرگتر بود و تارا کوچیک تر و خوشگل تر که بهم گفت تارا واسه امشب مال تو .. من خیلی سختم بود . اون خیلی بی خیال و عادی کارشو پیش می برد ولی من نگران بودم و تشویش داشتم . خجالت می کشیدم . انگاری دلم می خواست همه آدم و عالم بدونن که این اولین سکس خلاف منه .. من تا حالا این کاره نبودم . وقتی من و تارا تنها شدیم خیلی راحت بهم گفت ببینم نکنه اولین باره می خوای این کارو انجام بدی . مرد مثل تو خجالتی ندیدم . چته بیا جلو بیا نترس .. دست و پام می لرزید .. نمی دونم چرا این جوری شده بود . احساس شرم می کردم . می خواستم اونم اینو بدونه . ولی براش چه فرقی می کرد . این من بودم که زن داشتم و اون در اون لحظات شده بود زن دوم من ولی من در اون لحظه تنها مردی بودم که می تونست بهش فکر کنه .. اومد طرف من خیلی راحت لباسامو در آورد . -آقا کاوه نمی خوای لختم کنی ؟/؟ این جوری بیشتر می چسبه .. همچین لختم کرده بود که وقتی به خودم نگاه می کردم خجالتم میومد . کیرمو گذاشت توی دهنش . همون حالتی رو که خیلی دوستش داشتم . چشامو بسته بودم .. آخرین باری که از این کار لذت برده بودم دوشب قبل بود که شهناز زنم واسم این کارو انجام داده بود ولی تارا با حرکات بیشتری داشت این کارو واسم انجام می داد می خواست نشون بده که داره لذت می بره .. به کیر خودم اسپری بی حسی زده اونو شسته بودم با این حال شق شده بود . آبم ریخته شد توی دهن تارا .. چه با لذت اونا رو می خورد .. شهناز تا حالا آب کیرمو نخورده بود . خودم سختم بود بهش اجازه این کارو نداده بودم . نمی دونم چرا شاید این یک تیکه رو تارا غافلگیرم کرده بود .. دیگه بعدش شجاع تر شدم . تارا رو لختش کردم . اون اومد روی کیر تخلیه شده من نشست . دستاشو دور کمر من گذاشته بود . محسن مهمان نوازی کرده بود تخت دو نفره شو داده بود به ما .. تارا با همه هیکل فانتزی خودش باسن بر جسته ای داشت . همونو گذاشت رو سر کیر من و خیلی راحت کیر رفت توی کسش . کسش کمی گشاد تر از کس شهناز بود .. کاوه فراموش کن . به شهناز فکر نکن .. حالا تارا این جاست .. کف دستامو رو کون گنده تارا قرار داده بودم .. -اووووففففف کاوه .. چقدر بی احساسی یه چیزی بگو .. داشتم فکر می کردم به این که آیا واقعا خوشش میاد یا از فیلمشه ولی خیسی کس این زن نشون می داد که هوس داره .. نمی دونم محسن واسه این دو تا زن چه کاری انجام داده بود که انگاری نیمه تمام بود و اونا هیجان زده نشون می دادند .. شایدم هوسشون زیاد بود و می خواستند یک تیر دو نشون کنن . سینه هاش زیاد درشت نبود ولی خیلی تازه و آبدار نشون می داد .. هر جاشو که می خوردم گرما و داغی اون فوری به کیرم سرایت می کرد . حس کردم که شارژشدم . این بار من روش قرار گرفتم پاهاشو انداختم رو شونه هام .. چشاشو دیگه باز نمی کرد .. ازم می خواست که تند تر بکنمش . محسن بهم گفته بود که هیشکدومشون بچه دار نمیشن . -آب بده کاوه آب بده .. آبتو می خوام . تشنه مه .. بلبل زبون شده بودم .. -تازه ریختم توی دهنت تارا جون .. -اونجام آب می خواد . کسسسسسم آب می خواد . رو ش سوار شدم . لبامو به لباش چسبوند . بوسه اش زیاد دلچسب نشون نمی داد . شاید از اونجایی که باهاش احساس یکی بودن نمی کردم این حس در من به وجود اومده بود . ولی وقتی که توی کسش خالی می کردم حس کردم یه نشاط فوق العاده ای در من به وجود اومده .. چقدر حال کردم .. چه لذتی ! خودش قمبل کرد و ازم خواست که کیرمو فرو کنم توی کونش .. حس می کردم سیر شدم ولی واسه این که هدیه شو رد نکنم کونشو گاییدم . دیگه توی کونش خیس نکردم . دو تایی مون در آغوش هم بودیم . قصد داشتم که بخوابم یهو دیدم در باز شد و توران با موهایی خیس وارد شد . ظاهرا پس از این که کارشو با محسن تموم می کنه میره حموم . نمی دونم چرا یه لحظه خجالت کشیدم . از این که اون ما رو این جوری دیده . حس کردم حرمت ما رو شکسته . ولی تارا و اون در حال شوخی بودن .. تارا : کاوه جون دوست داری با خواهر ما هم باشی ؟/؟ .. یه لحظه رفتم توی فکر . یعنی اون ناراحت نمیشه از این که من ساعتی پیش با اون بودم و حالا برم با خواهرش باشم ؟/؟ محسن چی یعنی اونم ناراحت نمیشه ؟/؟ .. تارا بی آن که منتظر جواب من شه از جاش پا شد و رفت . من و تورانو با هم تنها گذاشت .. این دیگه هیکلش در همه قسمتهاش توپ توپ بود . تازه حس می کردم که سالها تنوع طلبی یعنی این حس مردونه ام رو در خودم کشته بوده چه کلاه گشادی سرم رفته .. اونو در یه حالت قمبلی قرار داده و هم کون و هم کسشو می گاییدم . حس می کردم یه نیروی تازه ای پیدا کردم . خلاصه تا صبح با هم مشغول بودیم . کمر واسمون نموند . البته در این فاصله یک ساعت می خوابیدیم و نیم ساعت سکس می کردیم . محسن بهم سفارش می کرد که فقط نسبت به همسرم سرد نشم که اون مشکوک میشه .. چند روز بعدش با من از سکس ضربدری و و دوبه یک و دسته جمعی می گفت . با این که وارد دانشگاه تنوع طلبی شدم هنوز خیلی کار داره تا در این رشته متخصص شم ولی خواستن توانستن است . پابان .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
وقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــتی ورق بـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرگرده

وقتی از شوهرم جدا شدم سی سالم بود . بچه دار نمی شدم . توافق کردیم که از هم جدا شیم البته اون اول گفت با شرایط من می سازه ولی نمی دونم چرا نامردی کرد . با این حال برای من یه آرایشگاه و یک خونه ردیف کرد به اسم خودم بود قبل از ازدواج بار ها می گفت که اگه بچه دار نشیم نباس جدا شیم .مگر این که من زهره این طوربخوام .. عاشقش بودم ولی حالا دیگه نبودم . . آرایشگری حرفه ای بودم . چند وقتی نگذشته بود که دیگه تصمیم گرفتم بی خیال شم . دیگه حس کردم چیزی به اسم عشق و عاشقی وجود نداره . گاهی فکر می کردم شاید می شد با همین شرایط کنار اومد . خلاصه در این فاصله دو تا دوست پسر گرفتم . یکیشون دو سال ازم کوچیک تر بود و یکی دیگه پنج سال . سهیل و سامان .. هر دو تاشون خیلی خوش ترکیب بوده شبیه هم بودند . ولی سهیل سر حال تر نشون می داد . از وجود هم خبر نداشتند . دو تا گوشی تلفن و دو تا سیمکارت داشتم . گوشی ها هم به دو رنگ مخالف .. حواسم بود که هنگام صحبت اشتباه نکنم که اونا متوجه شن . دلم می خواست فقط از زندگی لذت ببرم و تلخیهای گذشته رو فراموش کنم . هر دو تاشون با تمام وجود دوستم داشتند و ازم لذت می بردند . منم به اونا حال می دادم . با هر کدومشون حداقل هفته ای یک بار بودم .. -زهره -چیه .. کاش می تونستیم با هم از دواج کنیم -سهیل دیوونه شدی اولندش من دختر نیستم دومندش من بچه ام نمیشه .. -واسه من مهم نیست . من به این چیزا اهمیت نمیدم -بابا مامانت چی .. -بیا این قدر لوس تشو .. وقتی همین چیز کلفتو فروش کردی تا آخر بره و حالتو کردی دیگه همه چی از یادت میره ..سهیل یک دستشو دور گردنم حلقه زد و با یه شوت توپشو فرستاد توی گل . -نههههههه ولم نکن سهیل .. آتیشم کن .. و چه آتیشی ! همچین منو سوزوند که دیگه فکزشو نمی کردم که بتونم به آتش هوس دیگری بسوزم . سر تا پامو می لیسید . به من هیجانی دست داده بود که حتی شوهرسابقم که مدعی عشق بود نتونسته این طور بهم حال بده . خیلی راحت آبشو می ریخت توی کس و کونم . سعی می کردم این دو تا رو با فاصله دور روز بیارم خونه . هم هیجانش بیشتر بود هم این که بیشتر می شد احساس امنیت کرد .و مدارک جرم رو از بین برد ..این بار نوبت سامان بود -زهره خانوم من می تونم کمکتون کنم . ؟/؟ -وقت شما گرفته میشه و خودتون هزار جور کار دارین . راضی به زحمت شما نیستم . خنده دار اینجا بود که سهیل کس براق می خواست و سامان دلش می خواست کس مو دار باشه . ولی این یه تیکه به در خواست سهیل شده بود . سامان منو رو دستای خودش بغلم کرد .. همونجا وسط پذیرایی لختم کرد ومنو انداخت رو دوشش -کجا داریم میریم آدم دزد . اون که دیگه منو برد توی حموم و منو کف کاری کرد .. خوب که نرم شدم دستشو روی کس کفی من گذاشته بود . -اوووووففففف سامان سامان داری چیکار می کنی -همون کاری که همیشه دلم می خواست . -نههههههه نکن .. ضخامت کف روی من خیلی زیاد شده بود . سرمو بر گردوندم . کیر پسر کف کونمو شکافت و رفت توی کس .. چقدر شادی آفرین بود این لحظات تاریخی . خدا کنه من تا حد نهایتش بتونم حال کنم .. -زهره چه کون ناز و بر جسته ای داری -ببینم برجسته ناز هم میشه؟ -تو که نمی دونی این چیه . زن هستی و سرت توی لاک خودته . کیرش از همون ثانیه اول با توپ پر اومده بود داشت منو می سوزوند -سامان چقدر آرومم می کنی ..سعی می کردم با هر کدومشون که هستم فراموش کنم که یکی دیگه هم هست . خلاصه حریص شده بودم .. پیش اونا سوتی هم نمی دادم . ولی به جایی رسیده بودم که خسته شده بودم . نمی تونستم به این موش و گربه بازیها ادامه بدم . از بس دروغ گفته بودم خسته شده بودم . با یکی دیگه دوست شدم . اسمش بود مهرداد . به من گفت بریم ایران گردی .. منم موقتا آرایشگاه رو بسته همراش رفتم . مهرداد دو سال ازم بزرگتر بود . کیرش از اون دو تا پسر کلفت تر و دلچسب تر بود . دلم می خواست درسته قورتش می دادم یا اون قدر میکش بزنم که به من لذت بده .. -زهره تو خیلی محشری . من تسلیم کیر اون و خواسته های اون شده بودم . کیر کلفت و درازش می رسید تا ته کسم . چقدر این سفر بهم خوش گذشته بود . انگاری حس می کردم که دنیای من از این رو به اون رو شده ولی عاشق نشده بودم چون می دونستم که این مفهومی نداره . واسه زیر کیر رفتن اون عجله داشتم . کارای روزانه مو با اشتیاق هر چه تمام تر انجام می دادم . دیگه با سهیل و سامان کاری نداشتم . پریودم عقب زده بود .. نتیجه آزمایش می گفت که بار دارم . ترس برم داشته بود که مهرداد با من چیکار می کنه . اونم خیلی خوشحال شده بود. به من پیشنهاد ازدواج داد . چقدر خوشحال بودم . کار خدا رو ببین ؟/؟ چقدر دلم درد اومده بود . من چند بار آزمایش دادم و مشکلی نداشتم . ولی پزشکان به شکل و ساختمان درونی آلت تناسلی من گیر داده بودند .. می گفتند جراحی شاید واسه من مفید باشه ولی احتمالا یه خرابکاری دیگه ای به وجود میاره .. چند ماه بعد که دوباره ازدواج کرده بودم دیدم در می زنن . بهزاد بود شوهرم ..اومد بالا .. من رو صندلی ام نشسته بودم و میز جلوم قرار داشت . ازش عذر خواهی کردم که نمی تونم پا شم .. اشک و گریه و ندامت امونش نمی داد . می گفت که از دواج کرده و بازم بچه دار نشده .. مشکل از اونه . زنش ازش جدا شده . به منم گفت که منم مشکل دارم ..عیب از هر دو مونه . ازم بار دیگه تقاضای از دواج کرد .. -ببینم به نظرتو اشکال ممکنه از منم باشه .؟/؟..-آره زهره . هیشکدوم بچه دار نمیشیم ..-ناامیدم کردی بهزاد . می دونم مهرداد یه روزی دست و بالش این قدر باز میشه که خیلی راحت تر از اینا زندگی کنیم .. -مهرداد دیگه کیه -همسر من .. رنگ از روی بهزاد پرید .. شوهر تو ؟/؟ از جام بر خاسته در حالی که دستمو رو شکمم می کشیدم گفتم آره شوهر من پدر این بچه .. پایان ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
kadkhoda123: درود
ایرانی عزیز سلام
اومدم اینجا تا ازت یه انتقادی بکنم. داستان هات داره کیفیتش را از دست میده لطفا سعی کن بهتر بنویسی

داداش کدخدا سلام ! حق با شماست . ممنونم از راهنمایی ات ...فعلا که فرصت کمیت نویسی آن را هم ندارم .و شب گذشته که باید یک داستان تک قسمتی میذاشتم نرسیدم که بنویسم و از کپی کردن و تقلب از دست این و ان هم خوشم نمی آید . درهر حال داستانها سوژه های مختلف دارند سلیقه ها مختلفند و علاوه بر منطقی بودن نظرات شما عزیزان این عوامل هم می تواند مزید بر علت چنین نظراتی باشد .. با درود بر شما نازنینان ..دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
زن

 
MLMA7: ایرانی عزیز خسته نباشی؛راستش من تازه عضو شدم ولی الان یه سه سالی میشه که دارم داستان های این سایتو میخونم. خیلی از خواننده های دیگه و حتی بیشترشون عضو سایت نیستن و نظری هم نمیذارن. خیلی وقت و خیلی انگیزه میخواد که یه داستانو ادامه داد و کامل کرد چه برسه به چندین و چند داستان؛ همه ی اینارو گفتم تا بدونی که(البته میدونم که میدونی) خواننده های زیاد و با سلیقه های مختلفی داری که هر کدومشون منتظر ادامه یه داستانت هستن. امیدوارم که همیشه سالم باشی و با انگیزه به نوشتنت ادامه بدی.

ممنونم دوست خوب و با فرهنگ و دوست داشتنی من .. من به همه دوستان و عزیزان احترام میذارم نظرات همه اونا واسه قابل درک و احترامه چه موافق باشن و چه مخالف و اصولا من میگم به هیچ وجه کاری نداشته باشین که اینا رو کی نوشته سکسی سکسیه .. یکی از داستانهای سکس با مخارم خوشش میاد یکی از سکسهای خیانتی زن و شوهر نسبت به هم .. بعضی ها هم یک تعصب خاصی رو اعتقاد خودشون دارن و انتقادشون هم اگه منطقی باشه اکثرا تحت الشعاع این تعصبات قرار می گیره و اگه از این بیست سی مدل داستانی که می نویسم همون که یکی دو مدلش هم مورد توجه صاحب سلیقه ای قرار بگیره به نظر خودم خیلی هنر کردم . عشقی و عاطفی هم می نویسم ..خاطره می نویسم ..و اونایی که مثلا سکس پسر با مادر رو دوست ندارن خب نخونن این داستانها رو برن داستانهای سکسی عشقی بخونن ..برن داستانهای مدل دیگه رو بخونن .. دیگه این مجموعه نفیس و پر داستان که هزار و یک مدل داستان درش هست انتقاد به کلیت یک داستان تاثیری نداره یعنی این که مثلا بگیم چرا شخصیت مادر ..خواهر و خاله را می بریم زیر سوال .. اصلا هم این چیزا نیست . داستانها جنبه فانتزی داشته و خوشحالم که شما به خوبی این مسئله را تشخیص داده اید و یک نکته جالب توجه این که مواردی پیش اومده که ذیل داستانهای سکس با محارم من ازم انتقاد شده داداش چرا از اینا می نویسی ما مثلا خوار مادر داریم ولی خنده دار اینجاست که ده بیست برابر نوشته های من سکس با محارم داریم و خیلی کم دیدم اعتراضی به کلیت اونا در اون قسمتا بشه ..من هم امید وارم با همراهی خواننده های خوب و نازنینی چون شما به نوشتن داستانها با سوژه های گسترده ادامه بدم . شاد و تندرست و سربلند باشید . با احترام ..دوست و برادرتان : ایرانی
     
  
زن

 
sarafarzad: مرسی ؛ داستان های قشنگی می نویسی
درود بر تو سارا فرزاد گل و نازنین ..دست گلت درد نکنه ..وجود خواننده هایی با فرهنگ و اندیشه هایی زیبا چون شما مسئولیت منو زیاد می کنه ولی این داستانها هیشکدومشون به اندازه ارزش دوستی با شما زیبا ومهم نیستند .. با عرض ادب و احترام ..دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
مرد

 
یاســــــــــــــــــــــــــــمن , زیبــــــــــــــــــــــــا تر از یاس

سالها گذشت تا بالاخره راز کاراش بر من آشکار شد . نمی دونستم چرا این کارا رو با من می کرد دختر همسایه رو میگم اون روزا همش با شومبول من بازی می کرد . به من می گفت که از این موضوع به کسی چیزی نگم .. برام خوراکی می خرید تا بهش حرفی نزنم . اون ده سالی رو ازم بزرگتر بود . خیلی خوشگل بود .زیبا تر و سپید تر از یاس ..گاهی باهام درس کار می کرد . همه از این تعریف می کردند که خیلی سر به زیره و اصلا به پسرا محل نمیذاره . از بوی تن اون خیلی خوشم میومد. تنش بوی عطر خاصی رو می داد . اسمش هم بود یاسمن ..من عادت کرده بودم به این که باهام ور بره . دوازده سالم شده بود .. دیگه مث سابق باهام ور نمی رفت . به نظرم میومد که دوست داشته باشه این کارو انجام بده ولی به چیزی مانعش می شد . وقتی که به کیرم دست می زد اون شق می شد . دلم خیلی چیزای دیگه می خواست . یه هیجان خاصی بهم دست می داد . راستش بچه تر که بودم از این که لخت ببینمش و قسمتی از بدنش به دیدم بیفته هیجان خاصی نداشتم ولی بعد از بلوغ لذت می بردم .. دلم می خواست اونو لخت لخت در آغوشم بگیرم و کیرمو بفرستم به اون جاهایی که تا چندی قبل به دیدن اون هیچ احساسی در من زنده نمی شد . .. از اون محل رفتیم . با دنیایی از خاطره . با دنیایی از عشق ..عشق به کودکی و روز هایی که دیگه بر نمی گشتند و من پس از رسیدن به سن بلوغ بود که تازه فهمیدم که چرا یاسمن اون کارا رو با من می کرده . منم همون حسو داشتم . منم همون نیاز ها رو داشتم و نمی دونستم که چطور خودمو ارضا کنم . خیلی ناراحت بودم .. . منم سعی کردم بی خیالش شم . دوست دخترای زیادی گرفتم . با خیلی هاشون سکس داشتم . اما هرگز نتونستم یاسمنی رو که ده سال و شاید یازده سال بزرگتر از من بود رو فراموش کنم . من شده بودم پزشک زنان و زایمان ... دلم می خواست یه روزی یاسمن میومد پیش من می دیدمش .. می دیدمش و بهش لبخند می زدم .راستش روم نمی شد باهاش از خاطرات اون روزابگم .. من دیگه بزرگ شده بودم . شایدم اونم خجالت می کشید که باهام از اون روزا بگه . یاسمن دوست داشتنی بود . خیلی زیبا .. مثل یاس سفید .. اون شده بود دختر رویاهای من .. ولی حس می کردم که اون ازدواج کرده و دیگه در اون خونه خیالی که یه روزی برای من واقعی بود جایی ندارم .یه حسی به من می گفت که شاید یه روزی بیاد پیش من تا معاینه اش کنم .. زهی خیال باطل !.. در این شهر درندشت که شاید دوستان خوب و صمیمی هم گاهی ده سال درمیون همو نبینن من اون وقت چه انتظاری می تونستم داشته باشم . . یه روز دلم خیلی تنگ گذشته ها شده بود .. گاهی که بیکار می شدم به اون روزا فکر می کردم . به روزای خوب و قشنگ بیست سال پیش . به اون روزایی که یاسمن یه جورایی می خواست خودشو با هام ارضا کنه و من نمی دونستم داستان چیه . رسیدم به محله قدیمی .. راستش اولش متوجه نشدم که اون محله بچگی هامه . از مدرسه ای که اونجا بود متوجه شدم که خود خودشه . جای خونه ما و یاسمن دو تا واحد مسکونی پنج طبقه رو هم ساخته بودن . رو مسکونی یاسمن اینا اتفاقا اسم اون نوشته شده بود . اون یه داداش داشت که خارج از کشور زندگی می کرد . خیلی دلم می خواست بدونم که یاسمن چیکار می کنه .. کجاست . آیا واحدی از اینا مال خودشه ؟/؟ زنگ تمام طبقاتو زدم .. در نهایت نا امیدی وقتی صداشو از طبقه پنجم شنیدم قلبم لرزید .. صدای اون بود . باز مانده ای از گذشته ها .. هیجده سال می گذشت .. اون حالا باید چهل و یکی دو سالش باشه .. -یاسمن خانوم منم رامین رضایی همسایه قدیمی ....برای چند ثانیه ای مکث کرد ..انگاری تردید داشت که درو باز کنه یا نه ...ولی بالاخره باز کرد .. ازم دعوت کرد که وارد واحدش شم و عذر خواهی کرد که با مکث درو به روم باز کرده . خونه قشنگی داشت . خیلی تمیز بود . راستش زیاد حوصله دقت کردن به نقش و نگاراشو نداشتم .-رامین جان من فقط می دونستم که تو دانشجوی پزشکی هستی دیگه نمی دونستم که حالا دیگه واسه خودت دم و دستگاهی راه انداختی .یکی از دوستام اومده بود پیشت ...... اون برام همون زیبایی گذشته رو داشت . زیر چهل نشون می داد . کمی چاقتر شده بود . رسمی تر حرف می زد . نمی دونم چرا انتظار داشتم که مثل اون سالها باشه . می خواستم که پیوندی با گذشته هام داشته باشه .. می گفت که پدر و مادرش هر دو فوت شده و این ساختمون هم سه تاش مال داداششه و واحد چهار و پنج مال اونه . چهارو داده اجاره و خودش تنها زندگی می کنه . از همسرش هم جدا شده .. دیگه نپرسیدم واسه چی . -ببینم یاسمن جان اگه فضولی نشه بچه مچه ای .....-نه من بچه ندارم ..دیگه ادامه اش ندادم .. -خب تو چی خانومت خوبه ؟/؟ -منم زن ندارم . دو تایی مون خندیدیم . -یاسی جون واقعا زندگی چه زود می گذره .. اون خونه کلنگی قدیمی اینجا .. اون احساسی که ماآدما رو به هم پیوند میده .. اصلا نمی تونی گذشت زمانو حس کنی .. همه این روضه خونی ها رو انجام دادم که بتونم اونو با خودم ببرم بیرون .. با هام اومد .. اون روز و یکی دو جلسه بعد .. . گاهی که دیر وقت کارمو تعطیل می کردم می رفتم به دیدنش ... پس از سه چهار جلسه .. یه بار دستشو گرفتم و تو چشاش نگاه کردم . هنوز هم همون زیبایی رو داشت هنوزم با نگاش آتیشم می زد . نمی دونستم که در این هیجده سالی چیکار می کرده . نمی دونستم چرا از شوهرش جدا شده برای من این چراها مهم نبود . همین واسم مهم بود که گمشده خودمو پیدا کرده بودم . زنی که یازده سال ازم بزرگ تر بود . آروم آروم خودمو بهش نزدیک کردم . سرشو به طرف بالا گرفت و زیر چونه هاشو نشونم داد . لبامو گذاشتم رو همون قسمت . زیر گلوشو بوسیدم و رو سینه هاشو بعد رفتم سراغ لباش . کاری رو که اون سالها انجام نداده بودم . بدنم داغ شده بود . چقدر دوست داشتم سکس با یاسمن اولین سکس زندگی من باشه ولی حس می کردم که برای اولین باره که دارم به این هیجان می رسم . یاسمونو رو دستام قرار داده و اونو آروم بردمش و انداختمش روی تخت .. راستش از این که ازم فرار نکرده خوشحال بودم . بوسه های داغ من یکی پس از دیگری بر پیکره اش فرود آمده و طوری که خودمم نفهمیدم چه جوری کاملا برهنه اش کرده بودم . سینه هاش اون حالت دختر ی رو نداشت ولی برام مهم نبود در عوض شکمش با بقیه قسمتهای بدنش تناسب داشت .. مهم تر از همه اینا صدای نفسهای اون بود که به من آرامش می بخشید . نفسهایی که از هیجان و آرامش می گفت .. -از همون اول می دونستم که آخرش به این جا می رسه رامین .. -یاسمن ! من واسه این نیومده بودم به دیدنت . من به خاطر خود تو اومده بودم . به خاطر گذشته ها ..به خاطر خاطراتی که با هم داشتیم .. دیدم داره می خنده .. حس کردم که می خواد اعتراف کنه .. دلم نیومد خجالتش بدم . با بوسه ای دیگه لباشو بستم . نوک سینه هاشو یکی یکی گذاشتم وسط لبام . کف دستمو گذاشتم روی کسش . خیلی آروم اونو می مالیدم . یه چیزی حدود ده دقیقه داشتم این کارو انجام می دادم -ببینم رامین داری تلافی می کنی ؟/؟ -یاسی جون من نمی خوام به روت بیارم . تو خودت می خوای که حرفشو بزنی .. کیرمو گرفت توی دستش .. با هوس ساکش می زد .. -نهههههه نههههههه .. چیکار داری می کنی .. آبمو همون اول تو دهنش خالی کرد .. -مثل همون بچگی هات نازی .. منم دیگه امونش ندادم .. افتادم روش .. پاهاشو از وسط باز کردم . کسش انگاری خلاف سینه هاش یه تازگی خاصی داشت . با لذت میکشون زده و اونو به همین شیوه ار گاسمش کردم .. دستامو دور کمرش حلقه زدم . سینه هاشو به سینه هام چسبوندم کیرم به لاپاش چسبیده بودپاهاشو باز کرد.. کیرم با یه حسی رفت توی کسش که حس می کردم یه لباس تنگی رو سرش کرده .. احساس آرامشی به من دست داده بود که نمی تونستم وصفش کنم . حس می کردم که در تمام دوران زندگیم زندگی می کنم . من دیوار زمانو شکسته بودم . سد ها رو از بین برده بودم . درسته که اون روزا یاسی به نوعی هوس خودشو نشون می داد ولی خیلی با هام خوب بود . حتی در خیلی از درسام کمکم می کرد .. یاسی خیلی مهربون بود .. -یاسی دوستت دارم .. دوستت دارم .. -رامین بذار از سکسمون لذت ببریم . از اون حرفای الکی موقع سکس نزن . دکتر جوون و خوش تیپ مملکت رو چه به عاشق یه پیر و پاتال شدن .. لبامو یه بار دیگه رو لبای یاسمن خوشگله ام قرار دادم . در همون حالت که کیرمو می کردم توی کسش و می کشیدم بیرون یه بار با هر رفت و بر گشتی بهش می گفتم دوستت دارم و ولش می کردم ..-رامین عزیزم .. اووووووههههه دارم سرخ میشم سوختم سوختم .. متوجه شدم که دیگه رسیده به آخر خط . دستاشو به دو طرف باز کرده بود و این بار آبمو توی کسش خالی کردم .. همون شب ازش تقاضای ازدواج کردم .. تا ده دقیقه تمام مثل دیوونه ها می خندید . تا این که از شدت خنده اشک از چشاش جاری شد .. -رامین من بچه ام نمیشه .. چهل و یک سالمه ..البته یائسه نیستم ولی شوهرم واسه همین طلاقم داده .. می خوای خونواده ات باهات بد شن ؟/؟تو الان اسیر هوست شدی ..اسمشو میذاری عشق ؟/؟ - باشه این طور فکر می کنی ؟/؟ دیگه بهت سر نمی زنم . -رامین ناراحت شدی ؟/؟ منظوری نداشتم . -نمی خوام فکر کنی که به خاطر هوس می خوامت یاسمن خانوم .. دیگه بهش سر نزدم . خودش به عنوان یک بیمار اومد مطبم . و منم به عنوان یک پزشک خیلی خونسرد باهاش رفتار می کردم .. با یک جراحی و با حوصله مشکل نازایی اونو حل کردم . ولی بازم بار دار شدنش بسته به شرایط خاصی داشت .. -رامین چرا این جوری شدی .. چرا این قدر نسبت به من سردی . باید واقعیت رو قبول کنی . باید همه چی رو بپذیری . من و تو هیچ تناسبی با هم نداریم . چرا حرف نمی زنی چرا جوابمو نمیدی .. -این تویی که همه چی رو در هوس می بینی . تو جسم منو می بینی و من جان تو رو می بینم . خوشحالم که درمان شدی .. گریه نکن یاسی جون .. اشک واست خوب نیست . دلم می گیره .. خودشو انداخت تو بغلم .- برای آخرین بار ازت تقاضا می کنم و می پرسم با من ازدواج می کنی ؟/؟ سرشوبه طرف پایین تکون داد ..اون قبول کرده بود .. -می ترسم ..من می ترسم ... -منم می ترسم یاسی . ترس جزیی از زندگی آدمه ولی بزرگترین ترس زندگی من از دست دادن توست . واسه همین, ترس از عکس العمل دیگران واسم مهم نیست ... من و یاسمن با هم ازدواج کردیم . خدا یه دختر خیلی خوشگل بهمون داد . اسمشو گذاشتیم یاس .. ولی نمی دونم چرا حس می کنم یاسمن خوشگل تر از یاسه .. شاید من دوست دارم این جور باشه .... پایان ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 17 از 34:  « پیشین  1  ...  16  17  18  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA