انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 19 از 34:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


زن

 
siavashbad: سلام جناب ایرانی و اره داداش عزیز
لطفا یه داستان در مورد یه پسر که خواهر و دوست خواهرش رو ...
سپاس
حتما سر فرصت این داستان رو می نویسم . البته در این مورد چند تا داستان نوشتم و اسمشو یادم نمیاد . در داستانهای پیوسته سکسی باید باشه .. در غیر این صورت در همین تاپیکه .. بازم چشم . البته فعلا جای داستان تک قسمتی یه دو هفته ای رو قصد دارم بکوب بکوب داستان پــــــــــریان در غــــــــــربت را بنویسم که سه تا خواهر به اسامی پریسا و پریزاد و پریناز بدون شوهرانشون میرن تایلند . یکیشون اهل خوشگذرونی نیست ولی مسائلی پیش مباد که .....البته این درخواست تاپیکش داده شده .. اگه ببینی یه طرح قشنگی هم داداش گلم آره داداش گل براش داده ..هنوز تایید نشده ولی در سایت دیگه شروع کردم و دو قسمتشو هم منتشر کردم . . در اولین فرصت داستان سکس برادر با خواهر و دوست خواهرشو هم می نویسم .. یک جدید و تازه از تنور در اومده ظرف همین دو هفته . با درود به تو نازنین .. این داستان بالا رو هم که یک قسمتی بود آخرشو می دونم کم نوشتم دیگه فرصت نشد .. با درود به سیاوش مهربان نازنین ..دوست و داداشت : ایرانی
     
  
زن

 
ایرانی عزیز دستت را به گرمی میفشارم با این داستانهای زیبایت
K I N G
     
  
زن

 
Mrreza1966: ایرانی عزیز دستت را به گرمی میفشارم با این داستانهای زیبایت
من هم دست تو دوست پر محبت و خونگرم خود را فشرده با کمال افتخار همچنان در خدمت شما و سایر گلهای این مجموعه خواهم بود .....ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn

 
سلام ممنون که جواب دادید

۱-اقای ایرانی شما بیشتر روی داستان های پیوسته کار میکنید اگه میشه یکم وقت به داستان های تک قسمتی یا زیر ده قسمت هم بزارید

۲-در برخی از داستان ها اسم ها شبیه بهم هست که این باعث گیج شدن خواننده میشه

ببخشید انتقاد کردم

سپاس ایرانی عزیز
     
  
زن

 
siavashbad: ۱-اقای ایرانی شما بیشتر روی داستان های پیوسته کار میکنید اگه میشه یکم وقت به داستان های تک قسمتی یا زیر ده قسمت هم بزارید

۲-در برخی از داستان ها اسم ها شبیه بهم هست که این باعث گیج شدن خواننده میشه

ببخشید انتقاد کردم

سپاس ایرانی عزیز
سلام بر سیاوش عزیز ... خسته نباشید .. شبیه بودن اسم ها شاید بیشتر به این خاطر باشه که من تا حالا یه چیزی حدود ۳۸۰۰ پست داشتم که حداقل ۳۰۰۰ تای اونا نیاز به اسامی داشتن .. گاهی وقتا خودمم می مونم که از چه اسمی استفاده کنم که زیاد تکراری نباشه چون در هر صورت تکراری میشه .. مصطلح باشه .. مذهبی نباشه .. چون من راجع به اسامی محمد و علی و فاطمه و... حساسیت خاصی دارم و اسامی خاص تسنن و مقدس ادیان دیگه رو هم وارد داستانهای سکسی نمی کنم .. واسه رهایی از این تکرار ها بود که مثلا در داستان عجب بله برونی سه تا اسم عجیب غریب انتخاب شد . هر کاری کنی نمیشه .. فرهنگ لغت و اسامی از دست من خسته شده .. اگه تمام پستامو بخونی دیگه من خودم حس می کنم مثلا باید حالا از کدوم اسم استفاده کنم که تکراری نشه .یا کمتر تکراری شه . مثلا از شراره تا به حال ۴ .. ۵ .. بار استفاده کردم . از سحر و سپیده بیش از ده بار استفاده کردم ..یک بار دیگه بند دو ۲ پیام شما رو خوندم تازه متوجه شدم منظورت رو .. در مورد اسامی شبیه گفته بودی .. اتفاقا من گاهی وقتا این اسمها رو نزدیک به هم می گیرم مثلا از یک حرف که بتونم اونا رو دسته بندی کنم . مثلا در داستان خانواده آقای خوش خیال همه رو با حرف س شروع کردم . در بابا بخش بر چهار و..واسه این که یه نظمی بدم .. خود به خود این اسامی گاهی نزدیک به هم میشن ولی تفاوت دارن .. مثلا المیرا و الناز و الهام خب شبیه نیستند ولی الهه در اینجا ممکنه با الهام اشتباه شه خود من چند بار اشتباه کردم که در ادیت درست شد . . با این حال باشه چشم سعی می کنم در آینده یه تنوعی هم ایجاد کنم . اما در مورد داستانهای تک قسمتی .. داستانهای تک قسمتی در حد چهل پنجاه خط ..حق مطلب رو خوب ادا نمی کنه مگر این که نویسنده به طور گذرا هدف خاصی از نوشتن اون داستان داشته باشه .. برای همین من تصمیم گرفتم گاهی به جای یک تک قسمتی یه بیست قسمتی رو در سه چهار وهله بنویسم . این بیست قسمتی رو اگه توی بحرش بری شاید بشه ده قسمتش هم کرد از نظر حجمی میگم و اون میشه همون چیزی که شما فر مودید و من دارم انجامش میدم . مثلا من یک داستانی رو شروع کردم به نام پریان در غربت . داستان سه خواهری که میرن تایلند . با شوهرشون نمیرن . ماجراهای زیادی اتفاق میفته . من در هر وهله یعنی در چهار پنج بار .. هر بار هم چند قسمت می خوام این داستانو منتشر کنم و کلکشو بکنم .. امشب هم تک قسمتی ندارم و دارم اون داستانو می نویسم و چند قسمت از اون داستانو در سایت دیگه منتشر می کنم ولی اجازه شو تا این لحظه ندادن که در سایت لوتی منتشر شه . اگه نگاه کنی در در خواست تاپیک جدید وجود داره ولی بر طبق مقررات سایت مسئولین محترم و زحمتکش مخالفت کردند که این داستان که من خودم روش یه نظر خاصی دارم و میشه جالب درش آورد منتشر شه و ما هم حرفی نداریم و تابع قوانین هستیم .. بنابراین باید گفت دست ماکوتاه و خــــــرما بر نخــــــــیل ...البته من داستان پریان در غربت را در وبلاگ دیگه ای که خودم یک تنه همه کاره اونم منتشر می کنم و لی در اینجا فعلا منتشر نمیشه تا ببینم بعد از دو سال میشه تعداد تاپیک ها رو به ۴ رسوند که بر طبق اصول و قوانین و مقررات و بخشنامه های صادره اون بشه پنجمی یا نه ....از تماس و توجه ات هم ممنونم و خوشحالم که منو همراهی می کنی . داستان پریان در غربت رو که دارم می نویسم دیگه داستان تک قسمتی رو موقتا ولش کردم چون نمیرسم و اونو می خوام ضربتی تمومش کنم . البته اسامی خواهران در این داستان پریسا و پریزاد و پرینازه .. شاید این اسامی به هم نزدیک باشن ولی من به اسم داستان هم اهمیت میدم . منظورم از پریان این سه تا خواهره که اسمشون با پری شروع میشه و غربت هم همون کشور تایلنده که برای این سه تا زن شوهر دار که بدون شوهر مسافرت کردند آبستن حوادث زیادیه .. فکر کنم از اونی که گفتم بیشتر طول بکشه تموم شه ولی جنگی تمومش می کنم . با احترام دوست و برادرت : ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
آبجـــــــــــــــی بـــــــــــــــد عنـــــــــــــــق مــــــــــــــن و دوستــــــــــــــش

یه سال از ریحانه کوچیک تر بودم . خواهرمو میگم . من سال آخر دبیرستان بودم و اون تازه رفته بود به دانشگاه . با این که یه سال ازم بزرگ تر بود و هیکل با حال و تپلی داشت ولی ازم لاغر تر بود . فقط دو جاش از من چاق و چله تر یا دراز تر بود . یکی کونش و یکی زبونش . با این که خیلی بده یه برادر به چش چرونی خواهرش بپردازه من یکی دیگه از بس یکی از دوستان که با خواهرش سکس کرده از ماجراهای خودش تعریف کرده بود دیگه تحریک شده دست به کارای عجیب غریبی زدم و از اسرار زیادی با خبر شدم . طوری که ریحانه متوجه نشه توی اتاقشو سیم کشی هایی کرده و سیستمو وصل کردم به تلویزیون اتاقم و هر وقت عشقم می کشید می تونستم اون تلویزیون رو روشن کنم و خواهرمو دید بزنم . بیشتر وقتا با لباس فانتری ظاهر می شد و گاهی وقتا هم دیگه با خودش ور می رفت . یکی دو بار هم دیدم یه چیزی رو داره به کسش فرو می کنه . تصویر زیاد واضح نبود که بتونم به خوبی ببینم که این چیز کلفت تا چه عمقی از کسش فرو میره . خواهرم خیلی بر خورد تند و بدی با هام داشت . شاید به این دلیل که خونواده منو بیشتر دوست داشتن و بهم حسادت می کرد .اون خیلی غر غرو و عنق و عصبی بود . ریحانه و سمانه با هم دوستان صمیمی بوده از دبیرستان به اونور هم کلاس بودند.. هم کلاس دانشگاهی هم بودند و هر دو تا ترم اولشون بود . سمانه زیاد خوشگل نبود .. هر وقت میومد خونه مون یه جور خاصی نگام می کرد و منم می خواستم با نگاه کردن به اون قاپشو بدزدم و باهاش حال کنم . با توجه به این که خیلی خوش تیپ بودم و اونم همچین تیپ درست و در مونی نداشت من از این که بتونم تورش کنم اعتماد به نفس زیادی داشتم . شب جمعه ای بود و پدر و مادرم رفته بودند شمال به مراسم ازدواج یکی از بستگان . هر کاری کرد این ریحانه که منم برم قبول نکردم . راستش می ترسیدم با این حشری بودنش یه پسر بیاره خونه . مگه من چم بود که اون بخواد یکی دیگه رو بیاره . تیرش که احتمالا به سنگ خورد سمانه رو با خودش آورد . حالا شد یه چیزی ولی دو تایی طوری کونشونو انداخته بودند توی دید و از اون شلوار ترکون ها پاشون کرده بودند که بر خود واجب دونستم که امشبه رو از همون دقیقه اول باشم زیر تلویزیون و کانال اتاق خواهرم . عجب چیزایی می دیدم . دو تایی شون داشتن با هم حال می کردند . عین فیلمهای لز . بر هنه شده بودند . افتادن رو هم . تصویر کیفیتش شفاف نبود . مثلا از کون فقط قالبشو می دیدم . روی کسشون سایه می افتاد . فقط همینو متوجه یودم که دو تایی شون یه موز گرفتن دستشون و اونو فرو کردند توی کس همدیگه .. یعنی چه هر دو تاشون اپن هستند ؟/؟ خوب دقت کردم ببینم این موزی که فرو رفته داخل سوراخ مربوط به کوس میشه یا کون که هر دو تاش رفته بود توی کس پس اون چیزایی که قبلا در مورد خواهرم دیده بودم درست بود و شک من تبدیل به یقین شد .. نتونستم نگاه کنم و جق نزنم . وقتی که آروم گرفتم و ارضا شدم حس کردم که چیزی به من نمی ماسه . نیمه های شب صدای ناله های آرومی رو می شنیدم . بازم اون دو تا داشتن با هم حال می کردند . عجب جراتی بود که خیالشون هم نبوداز این که من خونه ام . رفتم به اتاق خودم و چاره ای نداشتم جز این که بازم جق بزنم ولی این بار زود دست کشیدم و آبمو خالی نکردم . سردرد می گرفتم .. فکرم خیلی مشغول بود . دیگه بی خیال شده بودم . در اتاقمو باز کردم و کاملا لخت روی تختم دراز کشیدم . دلم می خواست وقتی اونا از اتاقشون بیرون میان و میرن اگه یه نگاهی به اتاق من میندازن منوببینن . خواهر فضول من اون قدر بی حیا و پر رو بود که یکی دو بار که سمانه و من داشتیم با هم جور می شدیم خودشو انداخت وسط و نذاشت که این معامله جوش بخوره می دونستم که اون اهلشه . وقتی دستمو ازرو شلوار گذاشته بودم رو کیرم اونم با کسش بازی می کرد . از این بابت خیلی ناراحت شده بودم . خوابم برده بود . خواب می دیدم که بیدار شدم و سمانه داره نگام می کنه ... دوست نداشتم از خواب پاشم . نمی دونم چرا هر بار که خودمو لمس می کردم حس می کردم که بیدارم . .. وووووویییییی چی می دیدم من خواب نبودم . سمانه رو می دیدم که دستشو گذاشته لای شورتش و به بدن لختم نگاه می کنه . منم دستمو گذاشتم رو کیرم .. با اشاره حالیش کردم بیاد طرف من . زبون همو خوب می فهمیدیم . زبون سکس بود . دختر قشنگی نبود و هیکلش هم لاغر بود . می تونست با بدن من خوب حال کنه . اومد روی کیرم .. در جا بغلش کردم و قبل از این که بخواد چیزی بگه اونو انداختم رو کیرم . کس تنگش نشون می داد که فعالیت زیادی نداشته . از این نگران بودم که خواهرم کجاست و نکنه مزاحم ما بشه . در اتاقو بستم . قفلش کردم . لبای سمانه رو با لبام بستم تا کمتر سر و صدا کنه . سینه های کوچولوشو دونه به دونه میکش می زدم . از حال رفته بود .خیلی آروم بهش می گفتم . بگیر بگیرش .. ببین این بیشتر حال میده یا لز کردن -تو ازکجا می دونی .. -همه رو می دونم . حتی می دونم که خواهرم دختر نیست . ببینم کی پرده شما رو زده .. -ما با یه جا به جایی زدیم . -من که بودم . کاش می دادی به خودم این کار رو انجام می دادم . از بس کون کرده بودم همون اول افتادم رو کسش .. -جاااااااان بالاخره تونستم دوست خواهرمو بکنم ولی حقش بود که خود ریحانه رو هم می گاییدم تا زبونش این قدر دراز نباشه . .. واااااااییییییی .. ریحانه پشت در بود . -درو باز کن رامین می دونم اونجایی می دونم تو و اون رفیق خائنم دارین با هم حال می کنین . ازت انتظار نداشتم سمانه .. زیر گوش سمانه گفتم من میرم الان بر می گردم دوباره در حالت قبل قرار می گیریم . کلید رو از زیر در انداختم بیرون و سریع بر گشتم سر جام و در حالت قبل .. -سمانه تکون نمی خوری .. کونت رو سر کیرم باشه .. از اون طرف فریاد زدم چته ریحانه .. اون کلید رو بگیر در رو باز کن تشریف بیار داخل .ببین من و سمانه داریم با هم درس کار می کنیم . داریم تست کنکور می زنیم . ریحانه طوری با خشم در رو باز کرد که نزدیک بود اونو بشکنه . .. لامپ رو هم روشن کرده بودیم تا همه چی رو به خوبی ببینه .. -رامین خفه شو .. دیوونه این چه کاریه .. زود باشین عوضی ها از هم جدا شین . -چیکار کنم تو که به ما نمی رسی آبجی .. مجبوریم از دوستان کمک بگیریم -سمانه اینه رسم رفاقت ؟/؟ -ریحانه جون من هنوزم رفیقتم ولی اونم داداشته . -راست میگه ریحانه .. چه اشکالی داشت با کیر داداشی خودت از خط خارج می شدی . -سمانه خیلی بی مرامی . به رامین گفتی که منم دختر نیستم؟. -باور کن اون از قبل می دونست . -راست میگه خواهر جونم . یه تیکه از فیلم عملیات اون و سمانه رو که ضبطش کرده بودم که نشون می داد اونا بی پرده اند رو گذاشتم تا ببینه . .. -ببین خواهرم اینا همه دلیل و مدرکیه واسه این که سمانه جون نامردی نکرده .. اگه این فیلمو مامان ببینه خیلی غصه می خوره . -خفه شو رامین .. زیر گوش سمانه گفتم عزیزم من می خوام خواهرمو بکنم و روشو کم کنم . تو اگه دلشو نداری برو بیرون بعد بیا .. -نه .. من همین جا کنارت می مونم . واسه چی حسادت کنم . شما هم خون هستین . من که رفتم خونه ام شما دو تایین که کنار هم می مونین . پاک ریحانه روگیجش کرده بودم . حالش بد جوری گرفته شده بود . رفتم طرف خواهرم .حالا دیگه از موضع قدرت باهاش بر خورد می کردم . نمی ذاشت همون دو تیکه لباسی رو که تنشه درش بیارم . -کاری نکن که تو رو با لباست با هم جرش بدم . دست و پا زدن اون فایده ای نداشت . اونو انداختم رو زمین و اون قدر خسته و بی جانش کردم که خیلی راحت لختش کردم . -سمانه چشاتو ببند . -اتفاقا دارم حال می کنم . کیرمو گرفتم روبرو چشای ریحانه . -ببین حالشو ببر از این به بعد تو رو با این بیمه می کنم . یادت باشه از ماه دیگه قرص ضد بار داری بخوری که من دوست ندارم آبمو حرومش کنم . ولی تا اون موقع می ریزم توی کونت یا روی تنت یا توی دهنت . با تو هم هستم سمانه . تو هم باید قرص بخوری . احترام مهمون هم واجبه . سمانه جون کنار آبجی مون دراز بکش . من باید عدالت رو بین شما دو تا رعایت کنم . کس خواهرم تنگ تر از کس سمانه نشون می داد . هیکلش هم توپ تر بود -ریحانه خیلی خیسه . تو واسه چی از زیر این کیر در میری .آبجی . از این که ببوسمش بدش میومد . لبامو گاز می گرفت . -هر چی از این کارا بکنی خواستنی تر میشی خواهرم . دوستت دارم . دوستت دارم . کیرمو کشیدم بیرون و لای سینه هاش خیس کردم . -سمانه آماده باش . ظاهرا ریحانه دیگه آب بندی شده بود . همونجا دراز کشیده منتظر نوبت بود . -بیا برات ساکش بزنم . بیا رامین جون . بذارش توی دهنم . اونجا خیلی حال میده ... خیلی .. -دهن تو هم خیلی حال میده و داغه . حسادت رو در چهره خواهرم می دیدم . ولی کیرم دیگه رفته بود توی دهن داغ سمانه .. تازه رو سینه های خواهرم خالی کرده بودم واسه همین تا می تونستم دهن سمانه رو گاییدم و بالاخره سیرابش کردم .. حالا دیگه نوبتی هم که بوده باشه باید این دو تا دختر رو ار گاسمش می کردم . دهنمو اول انداختم رو کس خواهرم و با کس لیسی و میک زدن اونو سر حالش کردم و بعد هم نوبت سمانه بود . سه تایی رفتیم تو رختخواب و توی بغل هم خوابیدیم . چقدر من و ریحانه صمیمی شده بودیم . این سکس بود که یک پیوند با شکوه اخلاقی بین ما ایجاد کرده بود . صبح سمانه رفت خونه شون .. من و ریحانه مثل نو عروس دومادا همو بغل زده بودیم و اون از روزایی می گفت که چشم دیدن منو نداشت ولی حالا براش شده بودم مظهر عشق و هوس . -داداش حالا بیا ر اون کیرت رو بذار توی دهنم می خوام بهت نشون بدم که خیلی بهتر از سمانه می تونم ساک بزنم و با لذت آبتو بخورم .. دیگه اونو نمیارم این جا .. تو هم حق نداری با اون باشی . -فدای تو همسر خوشگل من .. خواهر ناز من .. معشوقه من .. با این حرفا دل آبجی ریحانه رو خوش می کردم که اون تنها دوست دختر منه ولی می دونستم که سمانه از اون نا قلا هاست و یه جایی جور میشه که بازم از خط کسش عبور کنم . تازه هنوز کونشو نکرده بودم . .. پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
siavashbad: siavashbad
سلام سیاوش جان ! خسته نباشی .. من در مورد خواهر و دوست خواهر واسه این هفته یک داستانی نوشتم واسه این که بد قول نشم و از روی عجله بود . چون من یه دو سه هفته ای قصد داشتم به جای داستان تک قسمتی .. ضربتی داستان پریان در غربت رو که در سایت دیگه ای دارم می نویسم ومنتشرش می کنم و هنوز تاپیکش در اینجا تایید نگرفته رو تمومش کنم که اون داستان هم هیجانش زیاده ولی خب امشب فقط تونستم یک قسمت و قسمت یازدهم داستان پریان در غربت که ماجرای سفر سه خواهر بدون شوهرانشون به تایلندو بیان می کنه رو بنویسم ومنتشر کنم و هول هولکی این داستان بالا رو نوشتم که خودم چند تا ایراد ازش می گیرم . کم بودن داستان ..حاشیه پردازی کم .. سکس سریع ...یا سریع به سکس پرداختن و تشریح کم .. البته یه سوژه دیگه ای در این خصوص در ذهنم دارم که اونو احتمالا سر فرصت باید در داستانهای پیوسته بنویسم و سعی می کنم حاشیه پردازیهاشو بیشتر کنم . خواستم فقط بگم که من دوستامو فراموش نمی کنم ولی دیگه فرصت و زمان و زیاد بودن داستانها و سلیقه های مختلف گاه رشته امور رو به این صورت در میاره . سیاوش جان .. دوستان و عزیزان دیگر .. روز و روز گارتان خوش . دوست و برادرتان : ایرانی
     
  
زن

 
shahrzadc

داستانات عالیه .....ممنون از همه زحمت هایی که میکشی
     
  
زن

 
anna_nemati: داستانات عالیه .....ممنون از همه زحمت هایی که میکشی
سلام به آنای عزیز و گل ! خانوم مدیر دوست داشتنی .. نمی دونم من کم پیدا شدم یا شما .. الان گوشمو می کشن میگن اینجا چاق سلامتی نیست . آبجی آنا من چقدر بی دقت شدم همش توی ذهنم بود که خانوم مدیر بخش کامپیوتری .. این پست رو هم بهت تبریک میگم . در هر پستی که باشی شایستگی و قدرت مدیریت رو داری و از این که داستانهامو پیگیری می کنی خوشحالم . برای من افتخار بزرگیه ..در هر حال سلیقه ها مختلفه .. فقط اگه دوستان ومدیران زحمتکش لطفی می کردند و اجازه انتشار به داستان پریان در غربت رو که در سایت دیگه ای در دست انتشاره رو می دادن بد نبود ...چون به نظر من این داستان حاشیه پردازی و روند طبیعی و هیجانش از خیلی از داستانها قوی تره ..با درود مجدد به آنای نازنین .. پاینده باشی ..دوست و داداشت : ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــامــــــــــان جــــــــــون وخــــــــــریــــــــــد عیــــــــــد

بابام یک آخوند بود .. از اون روحانیونی که جانماز رو آب می کشن و دو آتیشه هستند .. از اونایی که واسه دیگران روضه می خونن و حواسشون به خودشون نیست . خلاصه دم عید شده بود و اون کاروان حج و زیارت رو برده بود به کشور باج بگیر سوریه .. من هنوز چهار سالم نشده بود .. مامان خوشگل و ناز و تپلم که بعد ها که بهش فکر می کردم نفهمیدم واسه چی زن آخوند شده چند شب مونده بود به عید . یکی از این شبها می خواست به زور خوابم کنه .. خیلی کم هستند آدمایی که خاطرات اون روزا شونو به یاد بیارن ولی این یک مورد خاص بود که هر سال وقتی که بزرگتر می شدم بهش فکر می کردم از یادم نمی رفت . اون شب لباس فروش سر کوچه که هیکل درشتی داشت وخیلی هم بد تر کیب بود با چند تا چمدون اومد خونه مون .. من خوابم نمی برد . می ترسیدم . دوست داشتم برم پیش مامانم . هر چند قیافه اون آقاهه خیلی ترسناک بود .. دیگه من بچه بودم و فقط بعضی از صحنه ها به خاطرم مونده . نمیشه انتظار داشت که مثل نابغه ها همه رو به یاد داشته باشم .. مامان به اون مرد می گفت بده .. پیش بچه .. -بزرگ میشه یادش میره .. این جمله شو یادم نمیره .. شاید اگه اون روز می دونستم که اونا دارن چیکار می کنن دقت بیشتری می کردم . مامان یه شورت پاش بود .. و بقیه تنش لخت لخت بود .. آقا صفدر تمام لباساشو در آورده بود . من از اون چیزی که لاپاش بود و خیلی گنده و کلفت می ترسیدم . .. یادم میاد رفتم به پا هاش چسبیدم . -عزیزم عمو واسه من جنس آورده .. می خواد اندازه بگیره .. دیگه یادم نمیاد چه حرفای دیگه ای زد . به نظرم میومد می خواد متوجهم کنه که ترس نداره .. نباید از اون چیز زشت و کلفت لاپای آقا ضفدر ترسید .. بارها تن لخت مامانو توی حموم دیدم .. ولی مردا با هاش نبودند .. یادم نمیره من یه گوشه ای وایساده بودم . صفدر پنجه هاشو گذاشته بود رو کون مامان یه نعره ای زد که من رفتم طرف جلوی مامان .. اون چشاشو بسته بود .. بعد ها فهمیدم که داشت حال می کرد .. اون مرد چشاشو در آورد و طوری گرد کرد که من ترسیدم و به نظرم گریه کردم . نمی دونستم چرا مامان همش رو به جلو داره حرکت می کنه .. همش ازم می خواست که برم کنار .. برو کنار .. برو کنار .. رفتم یه گوشه ای قایم شدم .. پشت سر مامان یه سوراخ گنده داشت . اینو هم بعدا فهمیدم که اون سوراخ کسه .. فقط چند تا حرکت رفت و بر گشتی یادمه .. صفدر دستاشو گذاشته بود رو سینه های مامان .. سینه هاش می لرزیدند . کونش می لرزید . چقدر زشت بود این صفدر .. بدنش پشمالو بود .. می ترسیدم . منو به یاد دیو قصه ها مینداخت .. مامان جیغ می کشید .. من رفتم طرف صفدر و با دستای بچه گونه ام اونو می زدم . دو طرف صفدر دو تا چمدون باز بود . یکی یکی ازش جنس در می آورد و می داد به مامان . یه سوتین در آورد که اون موقع بهش می گفتن کرست .. یه شورت و یک پیر هن هم یادمه ولی خیلی چیزای دیگه ای هم بود .. یهویی دیدم مامان یه جیغی کشید و ساکت شد .. صفدر کیرشو کشید بیرون .. از کس مامان یه چیز سفیدی ریخت بیرون .. دم عید بود .. یادم میاد با این که خیلی کوچولو بودم ولی از پول نو خیلی خوشم میومد . صفدر دوباره کیرشو کرد توی کس مامان من .. یه اسکناس نو در آورد اونو لول کرد و فرو کرد توی یک سوراخ ریز بالای کس .. که همون سوراخ کون بود .. مامان جیغ می کشید کمه .. یه چیزایی توی ذهنمه که چند تا اسکنا س دیگه هم کنار همون فرو کرد توی کون مامان خوشگل و خوش گوشت من .. خیلی تپل و سفید و ناز بود یکی از اون اسکناسا رو در آورد داد دست من و .. مامان بقیه پولا رو از کونش در آورد و نگاش کرد .. صحنه بعدی که یادمه این بود که آقا صفدر کیرشو فرو کرد توی سوراخ کون مامانم .. طوری که مامان دو طرف گونه هاش باد کرده بود و صورتش عین بادمجون قرمز شده بود . جیغ می زد .. چاک خوردم .. جر خوردم .. من گریه می کردم سوراخ کون مامان یه چین های مخصوص داشت که وقتی کیر کلفت صفدر به طرف بیرون حرکت می کرد بیشتر مشخص می شد . .. یه بار که رفتم بودم نزدیک اونا صفدر که عصبی شده بود هلم داد و گفت این بچه رو می بردی یه جایی دیگه و می دادی به یکی دیگه .. دیگه نفهمیدم چی شد فقط اینو هم یادمه که کیرشو که کشید بیرون از اونجا هم آب سفیدی ریخت بیرون . بعدش صفدر اون کیر رو توی دهن مامان فرو کرد ...تنها چیز دیگه ای که از اون شب یادمه اینه که مامان گفت عمو اومد اندازه بگیره .. من که حالیم نمی شد چی میگه .. اون روز خیلی با هام حرف زد .. حالا که فکرشو می کنم می ترسید از این که لو بره .. ولی من بچه بودم و خیلی راحت می تونست قلق منو بگیره .. احتمالاذهن منو طوری مشغول کرد که دیگه به طور غریزی هم چیزی نگم . حالا سالها از اون ایام می گذره .. حتما مامان سارا پیش خودش فکر می کنه که از اون روز چیزی به یادم نمونده . بابام هم که در پی ارشاد خلق خداست ..ولی خب خونه مون یه آنتن گردون گذاشته تا ماهواره رو در هر جهتی داشته باشیم . میگه می خواد مسائل روز رو بر رسی کنه .. یک مسلمان باید هوشیار باشه کلید میز رسیورشو داشتم . هر بار که می رفت بیرون و پشت سرش رسیور رو روشن می کردم کانالای مبتذل میومد جلو یعنی قبلش بابا داشته اونا رو می دیده . . حالا دیگه نمی دونم آیا مامان جونم که به دیدن بابام از اون مومن های دو آتیشه میشه وقتی که بابا میره سفربازم کس و کونشو خیرات می کنه یا نه ..... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 19 از 34:  « پیشین  1  ...  18  19  20  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA