انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 34:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  31  32  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
کلنگ هوس

خیلی دلم می خواست منم مثل آزیتا و مهسا دوست پسر داشته باشم . من از اونا خیلی خوشگل تر بودم ولی اونا یه خورده رودار تر بودند و راحت حرفاشونو می زدند . بهشون حسادت می کردم از این که چقدر راحت تونستن دوست پسر پیدا کنند و باهاشون اخت بشن . منم دلم می خواست یکی رو پیدا کنم و باهاش حرف بزنم . از بس با دخترا خوش و بش کرده بودم و دمخور شده خسته شده بودم . دلم می خواست یه تنوعی به زندگیم بدم . آزی و مهسا گفتند که این پنجشنبه بعد از ظهر با دوست پسراشون تو خونه مهسا قرار دارن و منم بیام از قرار معلوم یکی همراه دوست پسرشون میاد که پسر خوبیه اگه از هم خوشمون اومد با هم جور شیم . خیلی هیجان زده بودم . یعنی دوست شدن این قدر الکیه . اون جور که تو کتابای عاشقونه و قصه ها خونده بودم نیست ؟/؟ کاوه و جمشید دوست پسرای آزی و مهسا بودند و این یکی رو که می خواستند تحویل من بدن اسمش بود کامبیز . خیلی هیجان زده بودم . عادت نداشتم که پیش بابا مامان و تو خونه با آرایش باشم . واسه همین خودمو وقتی که رسیدم خونه مهسا ساختم . -نلی روسریتو بردار . چیه خودتو مثل دهاتیها درست کردی . اگه می خواستی امل بازی در بیاری واسه چی دوست پسر می گرفتی . واقعا که تو کوس خلی . -ببینم مگه ما نباید متانت خودمو نو حفظ کنیم ؟/؟ چون خیلی باحال میشه اگه اولین عشق آدم با آدم ازدواج کنه .. مهسا و آزی از خنده روده بر شده بودند . -ببین نلی جون ما آدرس اولین عشق خودمونو میدیم بهت اگه تورش کردی باهاش ازدواج کن . .. در هرحال پسرا رسیدند و من از این که می دیدم این سومی خیلی خوش تیپ تر از اون دوتاست خوشحال شده و یه خورده احساس غرور کردم . خیلی سختم بود که پیش مهسا و آزی با کامبیز حرف بزنم . ما شش تا همه مون بین شونزده و هفده سال سنمون بود . البته ما دخترا یه سال از پسرا کوچیک تر بودیم . وقتی به دوستام نگاه می کردم که چطور دستشون تو دست پسراست هم حرص می خوردم هم سختم بود و هم این که پیش خودم فکر می کردم که نکنه کامبیز هم توقع اینو داشته باشه . ما که هنوز با هم سلام علیک درست حسابی نکرده بودیم . تو همین فکرا بودم که مهسا از یخچال خونه یه بطر شراب آورد و گفت بچه ها مال بابامه . کسی نمی فهمه -ببینم اونا حالا کجان -تازه از شما ل راه افتادن تا برسن اینجا چهار ساعتو باید در نظر داشت .. بیچاره بابا فکر می کنه مامان قایمش کرده -مهسا تو این آشغالا رو می خوری ؟/؟ -اوهههه نلی جون اگه بخوای بری تو حال تو هم یه لب بزنی بد نیست .. خیلی داغ می کنه و کیف میده . یه چیزی واسه صحبت گیر آورده بودم . -ببخشید کامبیز خان شما هم اهلشین ؟/؟ -خب کنترل شده باشه بد نیست . اصولا اگه همه چی کنترل شده باشه بد نیست . پنج تایی شون یه گیلاس خیلی کوچولو انداختند بالا .. طولی نکشید که چشای همه شون قر مز شده بود . مهسا رفت تو بغل کاوه و آزی هم خودشو به جمشید چسبوند . فقط زیر چشمی حواسم بود که کامبیز داره بهم نگاه می کنه . خیلی سختم بود . اون دوتا پسر کف دستشونو گذاشته بودند رو سینه های دخترا و من هر لحظه منتظر بودم که یه درگوشی بخورن ولی دوستای حشری من ناله رو سر داده بودند و یه جورایی داشتن حال می کردند . رفتم طرف در تا برم بیرون . هم حشری شده بودم وهم ترس برم داشته بود . از حالت چشاشون می ترسیدم . دیدم در قفله . اون چهار تا افتاده بودند به جون هم . کامبیز رفت در گوش مهسا یه چیزی گفت و اونم بهش کلید درو داد . -عزیزم اگه بار اول سختته جلواینا حال کنی بریم یه اتاق دیگه .. یه لحظه دستمو آوردم بالا بزنم زیر گوشش که دستمو گرفت و گفت خیلی خوشگل و هوس انگیز میشی . ببین همه دارن حال می کنن . تو اگه این طور نمی خواستی پس اصلا واسه چی اومدی . نذاشت من حرفی بزنم و عکس العملی نشون بدم . اونم مثال اون دوتای دیگه دستشو گذاشت رو سینه هام و گفت ببین عزیزم امروز ما رو خراب نکن . -نهههههه خواهش می کنم . من مثل اونا نیستم -نلی خوشگله . اونا هم مثل اونا نبودند . یه لحظه صحنه سخت تری رو دیدم . پسرا کیرشونو در آورده کرده بودند تو دهن دخترا .. بی اختیار صدام در اومد-منو ببر یه جای دیگه . می خوام برم بیرون . فکر کنم فکر کرد که می خوام جای دیگه ای باهاش حال کنم . به محض این که از اتاق خارج شدیم پا گذاشتم به فرار ولی اون سریع خودشو به من رسوند و از پشت بغلم زد . از پهلو شروع کرد به بوسیدن صورتم و گفت ببین من که نمی خوام بخورمت . تو از همه شون خوشگل تر و خواستنی تر و مودب تر و باکلاس تری .. با این که می دونستم داره قلق منو می گیره ولی با این جور حرف زدناش حال می کردم . اونم خیلی زود باهام پسر خاله شد . پیشرفتش خیلی بیشتر از اونا بود . -دوستت دارم نلی . خیلی ازت خوشم میاد . می تونیم همیشه با هم باشیم . همیشه . من و تو . دوتا یار از هم جدا نشدنی . با این حرفاش خامم کرد و منو همون جا خوابوند . چقدر خوشم میومد . دستشو گذاشت رو کوسم و بلوزمو در آورد . عادت نداشتم سوتین ببندم . سینه هام هنوز دست نخورده بودند و تقریبا حالت دخترونه شونو حفظ کرده بودند . یه دستش از داخل شورتم رو کوسم بود و با یه دست دیگه اش دوتا سینه هامو می گردوند . -نهههههه کامبیز من می ترسم .. می ترسم .. دلم می خواست بهم بگه نترس عزیزم . ولی اون به کارش ادامه می داد . اگه هم می خواست ولم کنه من به اون اجازه نمی دادم . -نلی تو خیلی حشری تر از دخترای دیگه هستی . ازقرار معلوم من اولین دوست دخترش نبودم و اون با خیلی ها حال کرده بود . ولی بعدا آدمش می کردم . کاری می کردم که فقط با من حال کنه . شورتمو از پام در آورد و با کف دستش افتاد به جون کوسم . -اووووخخخخخ کامبیز .. کامبیز کوسسسسم کوسسسسسم چیکارش کردی .. -هنوز کاری نکردم تازه می خوام یه کاریش بکنم . کوس کوچولو و نقلی پسر پسند و ناز منو گذاشت تو دهنش . یه خورده کوسم مو داشت و موهاشم آک بود و اونو گذاشت تو دهن و با چوچوله هام می جویدشون .. -جووووووون . چه کوسیه . می میرم براش .. چقدر زود شکارش شده بودم . ولی نمیذارم که این دوست پسرم مال دخترای دیگه بشه . می کشمش اگه بخواد با کس دیگه ای حال کنه و بهش حال بده .. نمی تونستم یه جا بند شم به دست و پا زدن افتاده بودم . نه تنها خجالتم ریخته بود بلکه یه حرفای گستاخانه ای هم می زدم . پاهامو به این طرف و اون طرف پرت می کردم و سر کامبیزرو دودستی به طرف کوسم فشار می دادم . -کامی کامی جونم یکی مال تو رو ببینم . ببینم چه جوریه .. -کیر کامی درخدمت دوشیزه نلی . اومد رو سرم قرار گرفت و کیرشو فرو کرد تو دهنم ولی خوردن کوسمو ول نکرد منتها این بار از بالا می خوردش .. کاناپه رو از پذیرایی برداشت و گذاشت پشت در اتاق .. معلوم نبود چه تصمیمی داره . چقدر زود تسلیم شده بودم . اون دهنش رو کوسم بود و دستاش رو سینه هام ولی این حرکات هم زیاد دوام نیاورد . تصمیم داشت همون کاری رو انجام بده که من از انجامش وحشت داشتم . -نه کامی نمیذارم بذاری توکونم . -اگه بدونی چقدر مزه داره وقتی که کیرم بره تو کونت دیگه میگی همون جا بمونه -آره واسه شما پسرا خوبه .. ولی واسه ما دخترا کشنده هست . دست و پا زدن و مقاومت فایده ای نداشت . یه خورده از این که یه بلایی سر کوسم بیاره و ما رو از دختری بندازه نگران بودم . واسه همین شل گرفتم . رفت و از آشپز خونه یه قوطی روغن مایع سرخ کردنی آورد -کامی می خوای مارو سرخ کنی ؟/؟ -توکه حالا بریان شده ای . طلسمم کرده بود . دراولین تجربه ای که با یک پسر داشتم در حال تجربه کردن سکس هم بودم . یه وعده ای داشتم راه صد ساله رو طی می کردم . فقط دور سوراخ کونمو با روغن نرم و چربش کرد و حمله کیری خودشو شروع کرد . اول انگشت خودشو کرد تو کونم . دادم رفت آسمون . -نهههههه نههههههه عزیزم . -صبر کن اژدهای بزرگ تو راهه . سرکیرشو اول روی کوس من مالید . -اووووووففففففف کامی .. خیلی هیجانی شدی . -خیلی ماهی نلی . عاشق این جور کونها هستم . و این جور هیکلها . نه چاق و نه لاغر . طوری باهام حرف می زد و منو تو عالم خودم می برد که حس می کردم دارم هیپنوتیزم میشم واسه همین یه وقتی درد شدید رو تو سوراخ کونم حس کردم که سر کیر کامی رفته بود تو کونم . با کف دستم از پشت پاهاشو به عقب هل می دادم ولی اثری نداشت . کیر تازه داشت راهشو پیدا می کرد .. -کامی ولم کن بسه دیگه . چشام داره از تو کاسه در میاد . حس کردم سرم داره گیج میره از درد فشارم اومده بود پایین . اون با بیرحمی دو تا کف دستشو رو کونم فشار داده و نمی ذاشت اونا رو به طرف بالا حرکت بدم با یه ترکیبی از فشار و نرمش کیرشو به کونم فرو می کرد . و یه پارچه هم چپونده بود تو دهنم که صدامو خفه کنه . چقدر این پسرا بیرحمن . فقط فکر خودشونن . وقتی کمی آروم تر شدم و خودم پارچه رو از تو دهنم در آوردم گفتم خیلی سنگدلی کامی -چیکار می کردم تا صبح که نمی تونم منتظر شم که کون خانوم کی نرم میشه . دیدی حالا چه خوب نرم و تسلیم شد ؟/؟ -حقته جریمه ات کنم که یه ساعت کوسمو میک بزنی . -میگی کیرمو از تو کونت بکشم بیرون ؟/؟ -نه حالا گذاشتی تو یواش یواش حرکتش بده تا من بیشتر خوشم بیاد .. حالا می فهمم که چرا خیلی از دوستام واسه حال کردن حاضرن همه چی شونو بدن . تمام بدنمو به تسلط خودش در آورده امونم نمی داد . بهم اجازه تمرکز رو یه نقطه رو نمی داد فقط حس می کردم که دارم حال می کنم . واسه یه لحظه لرزش بدن کامی رو روی پشت و کون خودم حس کردم و پشتش یه آه و فریادی از سوی کامی بود و جیغ دردی از طرف من و جهش های پشت سرهم کیر توی کون من و خالی شدن منی تو سوراخ کونم .. -کامی بازم می خوام . کوسمو لیس بزن . سیر نشدم . هنوز سیر نشدم . تشنه امه گرسنه امه .. بگو فقط مال منی . عشق منی . -هرچی تو بگی همونم . ولی این بار با یه سرعتی کوسمو خورد و بهش حال داد که خود به خود اومدم جلوتر پاهامو دور گردنش حلقه زده کوسمو همزبان با لیسیدنش گذاشتم رو دهنش و رو دهن حرکتش می دادم . اونم از روبرو مشغول بود . -کامی بخورش .. عشق من فقط مال توام . یه کاری کن که از این هوس زیاد خارج شم . -وووووووویییییی دارم یه جوری میشم . یه لرزشی پیدا کردم و یه فشار هوسی و حس کردم که یه چیزی از بدنم درحال ریختنه . یه گرماو حرارت لذت بخشی داشت . طاقباز افتادم رو زمین . حالا دیگه دلم می خواست بازم بکنه تو کونم . ازش خواستم که این کارو انجام بده . دوباره دمرو کردم و این بار کیرش راحت تر رفت تو کونی که یه خورده از خیسی های آب کیر درش مونده بود . با صدایی آروم و ناله کنان گفتم کامی تو فقط باید دوست پسر من باشی . گوشاتو می برم اگه بخوای به دخترای دیگه نگاه کنی .. همین جوری با خودم حرف می زدم و حال می کردم . تو عالم خودم بودم .. دلم می خواست در اون حالت سرمستی تا ساعتها بخوابم ولی یه چهار پنج دقیقه ای رو در همین حس بودم . حس خوبی بود طوری که فکر می کردم حالا کیر کامی خیلی نرمتر و روونتر تو کوسم داره حرکت می کنه . نمی دونم چرا فکر می کردم کیرش کوچیک شده . یه سر و صداهایی رو پهلو دست خودم می شنیدم .. واقعا که خواب بودم . کامی داشت با آزی و مهسا ور می رفت و کیرشو کرده بود تو کون آزیتا . سرمو برگردوندم اونی که داشت منو می گایید کاوه بود . -کامی به همین زودی قول و قرارامون یادت رفت ؟/؟ -به تو یکی که بد نمی گذره نلی -پدرتو در میارم کامی .-من چیکار کنم پس تو که داری به یکی دیگه کون میدی . -من که خودم نرفتم رو کیرش بشینم -حالا اگه میخوای به کاوه بگم کیرشو بیرون بکشه .. -حالا که کرده تو نمی خواد حیوونکی رو اذیتش کنی -الان شدی دختر خوب . وقت واسه عشق و عاشقی زیاده . واسه سکسه که زیاد وقت نداریم . -راستی جمشید کو کامی جون -اتفاقا اونم خیلی دوست داره سراغ تو رو بگیره .. یه خورده ازت حساب می بره .. نگاه !عین بختک پهلوت وایساده . یه خورده به سمت چپ که نگاه کردم دیدم کیرشو با دو تا دست نگه داشته و با یه التماس خاصی نگام می کنه . چیکار می شد کرد اینم از باز گشایی راه حال کردنمون . دهنمو باز کردم و با انگشت یه اشاره ای به کیرش کرده که یعنی بفرستش تو دهنم .. زودباش جمشید بیکار وای نایست.. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلگ امیر سکسی
می خواهم زنده بمانی ( عشقی ، سکسی )

خودش مث اسمش قشنگ بود . اسم منم با اسمش می خوند . سه سال ازش بزرگتر بودم . من از خدمت اومده بودم و شدم دانشجو و اونم که دختر بود و بلافاصله بعد از فارغ التحصیل شدن درسشو تو دانشگاه ادامه داد . هر دومون دانشجوی رشته زمین شناسی بودیم . نمی دونم چرا عاشقش شدم . شاید واسه خوشگلیش بود . شاید واسه اون مظلومیتی بود که تو صورت و نگاش بود . شایدم واسه این بود که با همه بگو بخند هایی که با همه داشت ولی به کسی و به پسری رو نمی داد . اسمش بود مهتاب و اسم منم مهیار . من یه پسر خجالتی بودم . نمی دونم چرا نمی تونستم حرف دلمو به مهتاب بزنم . تو عصری که همه چی با چت و صحبت و .. خیلی راحت پیش می ره من هنوز تو گفتن دوستت دارمش وا مونده بودم . همش این اولین ترانه خواننده مرحوم مازیار رو گوش می کردم که می گفت تو زمونه ای که عمر عشق یک صبح تا شبه من هنوز تو گفتن دوستت دارم واموندم .... یه روز دلو زدم به دریا و اینو واسش نوشتم ودادم دستش البته یه قسمتیش به این صورت بود .. به مهتاب زیبایم که ماه از زیباییش حسادت می کند و از روشنیش می گریزد .. به مهتاب زیبایم که زندگی و هستیم را نه تنها با او قسمت خواهم نمود بلکه همه را تقدیمش خواهم کرد و در او فنا خواهم شد . مهتاب با تمام وجودم دوستت دارم .. با تو به آن چه که می خواهم خواهم رسید .. بی تو عشق هرگز و با تو هیچ یعنی همه چیز ... وقتی که می خواستم نامه رو به دستش بدم که خیلی بیشتر از اینا بود دستام می لرزید .. دوسه روز گذشت و خبری از جوابش نشد .. یکی دیگه بهش دادم .. بازم یکی دیگه و دیگه داشت حساب نامه های بی جواب از دستم در می رفت . تا این که یه روز یه جواب از اون به دستم رسید وقتی می خواستم سر نامه رو باز کنم دلم مث سیر و سرکه می جوشید . چند بار رفتم دستشویی تا بتونم در نهایت آرامش و بدون اضطراب و با تسلط نامه رو بخونم . همون جمله اول رو که خوندم دیگه حساب کار دستم افتاد . اون قدر عجولانه نوشته بود که حتی نخواست من چند خطی رو امید وارانه برم جلو . آب پاکی رو همون اول ریخت . مهتاب زیبایم با همه زیبایی و نگاه مهربانانه و سنگینش این جوری شروع کرده بود .. نرود میخ آهنین درسنگ ..عشق و دوست داشتن سخن و اندیشه مسخره ای بیش نیست . یک رویای افلاطونی و یک نیاز جنسی که با دوستت دارم گفتن های لیلی و مجنونی راه به جایی نمی برد ... نوشت و نوشت و نوشت تا سر انجام در پایان نوشت با همه این ها اگر روزی توانستی عشق را بیابی مسیرش را برایم ترسیم کن تا از آن راه نروم چون جز نابودی و تباهی ثمره ای ندارد . دلم می خواست نامه اش را ریز ریز کنم ولی دلم نیومد اون خط زیبا رو که یاد آور چهره زیبایش بود از بین ببرم . بیست تن از دانشجویان با یه اتوبوس پاشدیم رفتیم کوه . واسه یه تحقیقات کوفتی و یه گردش علمی . همه چی مساوی بود . ده تا دختر و ده تا پسر . دوتا همراه ما هم که مثلا استادامون بودند یکی زن بود و یکی مرد . رفتیم طرف یکی از کوههای جاده هراز تو مسیر آمل . از پلور رد شده بودیم . اسم اون منطقه و اون کوهها رو نمی دونستم یه اسمی رو گفته بودند ولی دوست نداشتم حافظه ام کار کنه . اصلا حال و حوصله هیچی رو نداشتم . یه روز زمستونی بود . آفتابی بدون لکه ای ابر و سرد . قرار شد چند ساعتی رو بریم بالا و بر گردیم . اتوبوس چهل تا جا داشت . بعضی از دانشجویان پسر و دختر می شد گفت با هم دوست پسر دختر بودند . بعضی ها نه . من و مهتاب هر کدوم یه گوشه ای نشسته بودیم . دیگه اصلا بهش یه سلام هم نمی کردم . اون دلمو شکسته بود . .وسط روز هوا کمی سرد بود . یه خورده ازمسیر های مشخص بالا رفتیم . چقدر هوا تمیز و سالم بود . رنگ آبی آسمون وقتی رو قله سفید قرار داشت به نظر میومد که نقاش زیبای طبیعت یه کارت پستال خیلی خوشگلو واسه ما ردیف کرده . چقدر دلم می خواست در اون سرما مهتاب سنگدل خودمو بغل بزنم و بهش بگم که حاضرم برات بمیرم ولی اون همه این چیزا رو دروغ می دونست . اون می گفت عشق و دوست داشتن دروغه یه حقه هست . حتی احساسات منو مسخره کرده بود و گفته بود که اگه یه روز عشقو پیدا کردم بهش بگم تا از یه راه دیگه بره . وقتی مهتاب با بقیه می گفت و می خندید و دیگه به من توجهی نداشت دلم می خواست خودمو بندازم تو این دره های برفی . دیگه به تو ضیحات استاداتوجهی نداشتم . دلم می خواست زودتر این گردش مسخره تموم شه . چقدر دور نمای زیبایی داشت . من لاغرتر از بقیه بودم و زود سردم می شد . یه خورده می لرزیدم . اون روزواسه اولین بار بود که مهتاب نسبت به من یه عکس العملی نشون داد .. -بچه ها بچه سوسولو ببینین داره فسیل میشه . یه لیوان عشق داغ اگه دارین بدین بخوره گرم بیفته .. ازشون فاصله گرفتم و رفتم یه گوشه ای . نمی خواستم کسی صدای بغضمو بشنوه و چهره گرفته مو ببینه . حس کردم که یکی داره پشت سرم میاد . گفتم شاید یکی باشه که داره میاد ازم دلجویی کنه . شاید مهتاب من باشه . ولی اگه بیاد طرف من .. باهاش حرف نمی زنم و قهر می کنم . نمی دونم چرا مهتاب هم با این که مثل من تنها بود و تنها قدم بر می داشت و تنها می نشست حاضر نبود که تنهایی شو با دوستی با من قسمت کنه . شاید همین تنها بودن من و اون یه حکمتی درش نهفته بود . هوا داشت سرد می شد . یه شکلاتی از کوله پشتی ام در آورده گذاشتم تو دهنم . دیگه باید بر می گشتیم . برف داشت یواش یواش سفت تر و یخی تر می شد . تا پایین راه زیادی بود . نمی دونم چرا صدای جمعیت به گوش نمی رسید . من تنها مونده بودم . .ترس برم داشته بود . یادم رفته بود از کدوم راه اومده بودیم . دوست داشتم به هر مصیبتی شده خودمو برسونم پایین . می دونستم اگه به شب برسم باید یه گوشه ای یخ بزنم و بمیرم . شایدم جسدمو گرگها بخورن . صدای ناله های خفیفی رو می شنیدم . صدایی شبیه به کمک کمک صدایی ظریف و زنونه .. رفتم جلوتر و دیدم که مهتاب یه گوشه ای افتاده و از حال رفته . سرش به سنگ خورده و خراش برداشته ورم کرده بود . -ببینم حالت خوبه ؟/؟ -آره بد نیستم -پسر حواست کجا بود . اون حواس پرتا رفتن و من و تو موندیم .من غش کرده بودم توی عاشق پیشه از بس تو عالم رویا و خودتی که جز به خودت به هیچی دیگه فکر نکردی اونا حالا خیلی ازمون دور شدن . ما هم گم شدیم تازه اگرم راهو بلد باشیم فایده ای نداره . ببین تقریبا داره شب میشه . از سرما به خودم می لرزیدم ولی به مهتاب گفتم هرجوری شده باید بریم پایین -مهیار خان کایت های عشق کجایند تا بر بالش سوار شده به دامنه زندگی برسیم .. -بهت نمیاد یه زن باشی -اشتباه نکن من دخترم .. راهی نبود جز این که به طرف پایین بریم . دیگه راستی راستی شب شده بود و ظاهرا پراکندگی جمعیت و مسیر بد و این که من و مهتاب هرکدوم بیشتر در عالم تنهایی خودمون بودیم و شایدم سهل انگاری همراهان سبب شده بود که مارو فراموش کنن و شایدم یه وقتی به فکر ما افتاده بودند که دیگه خیلی دیر شده بود . یه لحظه پاهای مهتاب سر خورد و دستشو گرفتم . سختش بود ولی با این حال دست یخ زده شو داد به دستم و حالا اون بود که مقاومتش به حداقل رسیده بود . شاید اگه مهتاب نبود من تا حالا خودمو رسونده بودم به یه منطقه بی خطر ولی دیگه خیلی دیر شده بود . حالا دیگه یا هر دوتامون می مردیم یا هر دوتامون نجات پیدا می کردیم . زوزه گرگها از دور دستها سبب شده بود که مهتاب افت فشار پیدا کنه . حالا اون بود که دندوناش بهم می خورد . .دیگه داشت از حال می رفت . نمی تونست جلوتر بیاد . -مهیار برو خودتو نجات بده .. این جوری هردومون تلف میشیم . برو هیشکی نمی فهمه که تنهام گذاشتی . -این قدر هذیون نگو دختر . هرچند حقته که همین جا بذارمت تا گرگها نوش جونت کنند . -بهت میگم برو پسر . اینجا آخر سر نوشت منه . خیلی راحته مردن . بین مرگ و زندگی فاصله فقط یک قدمه . -به همین زودی جا زدی دختر . یا هردومون با هم میریم یا هردومون با هم می میریم . من نامرد نیستم تو رو تنهات بذارم . میخوام که زنده بمونی . تواگه بمیری من می میرم پس چه بهتر که با هم باشیم . خودم حال وروز ی بهتر از اون نداشتم . یه خورده گرم تر از اون بودم ولی نمی خواستم که اینو بفهمه .. -مهتاب چشاتو نبند تو نباید بخوابی . اگه بخوابی می میری . گوش کن . داریم می رسیم . صدای ماشینا از اون پایین میاد . یه خورده صبر کن داریم می رسیم . اونو به شدت تکونش می دادم . خدای من اون داشت یخ می زد . دیگه شب شده بود . حالا گرگا می رسیدند و هردومونو تیکه پاره می کردند . ..مهتاب بیدار شو . انگار به یه آلونکی رسیدیم . یه اتاقک بین راهی . اونو گذاشتم زمین و با خوشحالی طرف اون در بسته دویدم . این چرا باز نمیشه . یه اتاقکی بود شبیه یه امامزاده بین راهی . بچه ها از یه همچه چیزی صحبت می کردند و می گفتند که کوهنوردا هر وقت می خوان شبو اینجا بمونن از این پناهگاه استفاده می کنن . به هزار دردسر و مشت و لگد درو باز کردم . داشتم از حال می رفتم . منم داشت خوابم می گرفت . مهتاب همه جا رو روشن کرده بود ولی مهتاب من داشت خاموش می شد . امید به من نیروی دوباره ای داده بود . اونو به هر زحمتی برد کشوندمش آوردم بالا و درو بستم . یه بخاری هیمه ای و مقداری هیزم اون گوشه و کنار قرار داشت . ولی مهتاب دیگه خشکش زده بود . هرچی فریاد می زدم تاثیری نداشت . دیگه ول کردم ترسیدم که با فریاد هام کوه بهمن کنه . بازم این امکانات اونجا بود که آتیش روشن کنم و گرم بیفتم ولی مهتاب چی . نمی دونستم به کدوم کار برسم . آتیشو روشن کردم ولی مهتاب من ظاهرا مرده بود . اونو بردم کنار گرما ولی فایده ای نداشت . داشت گریه ام می گرفت . اگه اون بمیره من چیکار کنم . نمی دونم چی شد که یاد یکی از فیلمهای هندی و مشابهش ایرونی افتادم که در همچین وضعیتی اگه دو تا بدن لخت به هم بچسبن گرمای اون داغه به تن سرد اون یخ زده منتقل میشه . تو اون فیلم دختره بار دار شده بود و فیلم خیلی رمانتیک شده بود ولی من به این قسمتش اهمیتی نمی دادم . مهتابو کاملا لختش کردم و هر چی پتو اون دور و بر بود انداختم روش و فضا رو پر ازآتیش کردم و هر چی پارچه و پتو بود انداختم زیر و رومون . وای خودم داشتم از سر ما می مردم . خودمم لخت شده بودم . راه دیگه ای نداشتم . بدن یخی مهتاب سرمای خودشو به من می داد ولی گرمامو نمی گرفت . عزیرم پاشو چشاتو باز کن . اگه تو بمیری من این درو باز می کنم تا گرگا منو تیکه پاره ام کنن تا در کنار تو بمیرم پاشو مهتاب . .دست از سرت ور می دارم دیگه اذیتت نمی کنم . روده هام می لرزید . کلیه هام درد گرفته بود . خدایا مهتاب منو نجاتش بده . حس کردم . نمی دونم چند دقیقه گذشته بود . نیمساعت یکساعت یا بیشتر . دیگه احساس سر ما نمی کردم . .دیگه مهتاب بهم سر مایی نمی داد . دستمو گذاشتم زیر سینه اش . صدای قلبشو می شنیدم . صدای نفسهای آرومشو .تن لختش به بدن لخت من چسبیده بود ولی از این که اون زنده بود خوشحال بودم . حتی به این فکر نمی کردم که از این وضعیت سوءاستفاده کنم . با این که حالا که همه چی به خیر و خوشی داشت تموم می شد و هوس داشتم ولی نخواستم که در حقش نامردی کنم . خب دوستم نداره زور که نیست . شاید یکی اونو در عشق فریبش داده و این احساس بدو داره . دلم نمیومد از جام بلند شم . باید کاملا حالش جا میومد . یه گوشه ای آبی رو که در حال یخ زدن بود جوش آورده و یه آب جوشی درست کردم تا اگه چشاشو باز کرد یواش یواش به خوردش بدم . با یه چند تا شکلاتی که برام مونده بود . .دوباره بغلش کردم . چی می شد اگه این بدنو همراه با عشقی داغ به من می سپرد . براش قسم می خوردم که تا آخر عمرم بهش وفادار می مونم و بهش خیانت نمی کنم . .. در هر حال در اون لحظات هر کاری انجام می دادم که اگه از یه زاویه ای سرما به ما نفوذ کنه اون سر ما به من برسه و مهتاب من یخ نزنه . اون شب تا صبح نخوابیدم مراقب بودم که این آتیش خاک نشه و دودش خفه مون نکنه . مراقب بودم که عزیز دلم دوباره حالش بد نشه . نمی دونم چرا راحت خوابش برده بود . دم صبح یه خورده داشت سردتر می شد . وقتی صبح شد و چشاشو باز کرد قبل ازاین که بذاره زیر گوشم موضوع رو خیلی سریع واسش تعریف کردم . -ببینم مهتاب حالت خوبه ؟/؟ منو ببخش چاره ای نداشتم . تقریبا مرده بودی -خب میذاشتی من بمیرم . مگه بهت نگفته بودم خودتو نجات بدی . می خواستم بهش بگم اگه عاشق بودی می فهمیدی که بدون عشق زندگی کردن چه دردی داره . می فهمیدی که وقتی معشوقه ات تو آغوش تو در کنار تو جون بده چه زجری داره .. ولی می دونستم که اون اینا رو درک نمی کنه . هنوز جواب این سوالو نداده یه سوال دیگه ازم کرد . واسه چی بهم تجاوز نکردی ؟/؟ توچشاش نگاه کرده و در حالی که دندونامو به هم می فشردم بهش گفتم تو زندگی آدم چیزایی وجود داره که لذتش خیلی بیشتر از هوس و نامردیه . شیرینیش خیلی بیشتر از اونیه که فکرشو بکنی . وقتی که در نهایت ناامیدی به خدا و زمین و زمان متوسل میشی تا اونی رو که دوستش داری و از جونت واست عزیز تره نجاتش بده و خدا هم صداتو می شنوه و این لذت بی نهایتو نصیبت می کنه چطور می تونم اونو با شیرینی تجاوزی که با یک خواسته یک طرفه همراه باشه عوضش کنم .؟/؟ -حالا من اگه ازت بخوام که در یک مانور دو طرفه همچین کاری بکنی چی میگی ؟/؟ ........................................می خوای مزدمو بدی ؟/؟ من این کارو به خاطر دلم انجام دادم . اومد طرف من و گفت کسی که به من زندگی داده هیچوقت این زندگی رو ازم نمی گیره اگه دوستم داری به من نه نمیگی .. -به همین سادگی ؟/؟ دوست داشتن ارزشش خیلی بالاتر از ایناست -چون من می دونم خیلی بالاتر از ایناست که دارم با تمام وجودم خودمو تسلیم تو می کنم . دارم جسم و روحمو تسلیم یکی می کنم که بدون این که یه عاشق خیالی باشه خودشو داشت واسه من به کشتن می داد . -کاش می مردم و باور می کردی که چقدر دوستت دارم . -فکر نکن که من یه دختر هوسبازم . می خوام همین جا بهت نشون بدم که منم از خیلی چیزا می تونم بگذرم . عشق وقتی که بخواد بیاد هیچی نمی تونه جلوشو بگیره . مثل یک طوفانه . مثل یک گردباد .. مثل یک زلزله .. عشق شیرینه .. -تو که می گفتی تلخه و زشته .. -ولی تو خلافشو ثابت کردی . -ببینم آتیشو زیاد ترش کنم ؟/؟ -مهیار تو دیشب با آتیشت گرمم کردی حالا من میخوام با آتیش خودم داغت کنم . رفتیم زیر پتو و این بار تن داغشو تو بغلم گرفتم و اونو غرق بوسه اش کردم . -دوستت دارم مهتاب دوستت دارم واست می میرم -می دونم دروغ نمیگی . می دونم دوستم داری . می دونم عاشقمی . منم دوستت دارم و بدون تو نمی تونم زندگی کنم . سر تا پاشو می بوسیدم . دستمو گذاشتم لای پاش و کوس خیسشو با دستام تو چنگم گرفتم . .نمی دونم چرا واسه یه لحظه از این ترسیدم که نکنه مهتاب من دختر نباشه و این جوری میخواد یک تیر دو نشون کنه . یعنی .. زود این فکرو از سرم خارج کردم . به درک که دختر نبود . این چیزا که واسم مهم نیست . من دوستش دارم . تحت هر شرایطی . مهتاب داغ من پتو رو از تنش انداخت . حالا دیگه خورشید همه جا رو روشن کرده بود و هوا داشت گرم تر می شد . گرگها رفته بودند . دهنمو گذاشته بودم رو کوس ناز مهتاب خوشگلم . با این که بوی دود گرفته بود ولی من جز بوی عشق و هوس چیزی رو احساس نمی کردم . اون خودشو بهم چسبونده بود و در دل کوهستان فریاد می کشید . -مهیار زود باش عزیزم من کیرتو می خوام زودباش که دیگه از هوس مردم . -عزیزم هنوز از بوسه ها سیر نشدم . -منم سیر نشدم ولی زود باش عزیزم .. بااین که هنوز به اون صورت چیزی نخورده بودیم ولی تشنه و گرسنه سکس و هوس بودیم . کیرمو گرفت تو دستاش و اونو گذاشت رو سر کوسش . -دیوونه مثل این که خوشت میادبازم حالتو بگیرم . چرا این قدر حالمو می گیری . در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست . مگه دوستم نداری .؟/؟ مگه عاشقم نیستی ؟/؟ پس واسه چی معطل می کنی . کیرمو به طرف داخل کوسش حرکت داده و اونم با یه حرکت از روبرو دیگه نذاشت که من تردید کنم . یه آخی از درد کشید و من ریزش چند قطره خونو از پهلوهای کوسش احساس می کردم . مهتاب من دختر بود .اون خودشو گوهر وجودشو تقدیم من کرده بود . مهیار دوستت دارم . این کمترین چیزیه که من می تونستم تقدیمت کنم . یه لحظه بازوانشو گرفته تو چشاش نگاه کردم -می خواستی ایثار گری کنی ؟/؟ زیر بار منت من نباشی ؟/؟ -نه مهیار این همراه با عشق بود . عشق و نیاز . ادامه بده عزیزم . دردم میاد . اون داخل می سوزه ولی خواهش می کنم ولم نکن . امروز بهترین روز زندگی منه . روزی که از دامن مرگ به آغوش زندگی پناه بردم . دوستت دارم . دستامو دور کمر مهتاب حلقه کرده و کیرمو به سرعت می ذاشتم تو کوسش و می کشیدمش بیرون . نمی خواستم اون داخل آب بریزم و شر درست کنم . هردومون دانشجو بودیم . ولی با میک زدن سرعتی کوسش و بازی کردن با سینه هاش اونو به سر حد لذت رسوندم -مهیار کیرتو می خوام خواهش می کنم . -عزیزم من نمی تونم جلو خودمو بگیرم . مهتاب آن قدر غرق هوس بود و اعصابش آروم که با چند دقیقه میک زدن کوسش به ارگاسم رسید و من اونو بر گردوندم . -مهیار اگه می خوای کونمو پارش کنی حرفی ندارم . همه زندگیم مال تو . من دیگه کنیزتم . -به یاری خدا نجاتت ندادم که کنیزم باشی . من ملکه می خوام . یکی که شهبانوی قلب و جانم تا آخر عمر م باشه . نوک کیرمو گذاشتم رو سر سوراخ کون لاغر ولی هوس انگیزش . -مهیار فشار بیار عیبی نداره میخوام حال کنی . راضی باشی . نمی دونم چرا از بس نازکدل بودم یا این لحظات خوشو باور نداشتم که اشک از چشام جاری شد . آخه هرچی فکر کردم دلشو نداشتم که به مهتابم آسیبی برسونم و دردش بیارم . سر کیرمو با تماس با سوراخ کونش داغ کرده و بدون این که فرو کنم تو کونش به همون صورت آبمو آوردم . -مهیار تو داری گریه می کنی . هرچی سکوت کردم تا بغضم بخوابه نشد .. نه گریه نیست اشک خوشحالیه . دوباره طاقباز کرد و منم روش سوار شدم . اون در حالی که اشکای صورتمو پاک می کرد من کیرمو کردم تو کوسش تا اون جوری که دوست داشت گاییده شه . با بوسه ای عاشقونه شکوه و حرارت سکسمونو زیاد کردیم . حالا دیگه می تونستم با مقاومت بیشتری اونو بکنم و اون جوری که می خواست به اون و کوسش حال بدم . -مهیار دوباره دارم همون حالتی میشم . ولم نکن . بکنم .بکنم . تند تر .. کیرتو میخوام بده بده .. وااااااییییییی داره میاد اوخخخخخخخ .. تمومه .. دیگه تمومه .. دو دقیقه ای رو تو بغل هم آروم گرفتیم -کیرم داشت داغ می کرد و دوباره آبش در حال سرازیر شدن بود که از کوس مهتاب کشیدمش بیرون . -کاش می تونستی آبتو می ریختی داخل . کوسم نیاز داره . آب میخواد . دوستت دارم مهیار . راست میگن که از محبت خار ها گل می شود . -مهتاب اولا که من همیشه دوست داشتم بهت محبت کنم و شایدم می کردم و تو نمی دونستی . در ثانی تو همیشه واسم گل بودی . حتی اون موقعی که دلمو شکستی . وگرنه من واسه یه خار خودمو به خطر نمینداختم . دیگه از ترس این که ما رو گیر بندازن پاشدیم رفتیم . وقتی یه دویست متری از اون فضا دور شدیم تازه چشممون به جمال چند تن از همراهان روشن شد که داشتن با نگرانی دنبالمون می گشتند و یه خورده پایین تر خونواده هامونو دیدیم . .. دیگه من و مهتاب رابطه مون داغ داغ شد . یک لحظه بدون هم نمی تونستیم باشیم و هیچ کس و هیچ چیزی هم نمی تونست مانع از دواج ما بشه و نشد . نمی دونم سر عقدمون این دیگه چی بود یادم اومد -راستی مهتاب اون وقتی که من و تو دونفری از بقیه دور مونده بودیم توبه طرف من تو برفا افتاده بودی و تقریبا از حال رفته بودی .. کاری داشتی ؟/؟ -چقدر زود یادت اومد . حالا دیگه بیات شده . -راستشو بگو چی می خواستی بگی . -حالا که خیلی بهتر از اوناشو بهت گفتم . هیچی فقط می خواستم بهت بگم به خاطر حرف بدی که بهت زدم و دلتو درد آوردم منو ببخش .. حالا ببینم منو می بخشی ؟/؟ -آره تو رو به مهیار عاشق و جان فدات می بخشم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی ازوبلاگ امیر سکسی
اول اون , بعد من


از روزی که یادم میاد پیش مامانم بودم . بابامو ماهی یکی دوروز می دیدم . از اون پاسدارای گردن کلفت بود . بیشتروقتشو تو لبنان و فلسطین و این جور جاها بود . مامان می گفت همش دنبال کیف و تفریح و زن بازیهای خودش بوده و اون جوونی هاش هم خیلی از دخترایی رو که مخالف عقیده اش بودن لت و پار کرده و خونواده اش بر خلاف میلش مجبورش کردن که اونو به این حیدر خان شوهر بدن . دیپلومشو پول داد خرید و حالا واسه خودش شد سر دار . اصلا از بابام خوشم نمیومد و نمیاد و همین ماهی یکی دوروز هم که با ما بود دوست داشتم زودتر بره . مامان منم به مرور زمان دیگه بی خیال شد . اون جوری که خودش می خواست زندگی می کرد . اهل حال و تفریح و این مجلس و اون مجلس غیر اسلامی برو شد . پدرم دیگه بی خیال شده بود . راستش این ورا نبود که حرف این و اونو بشنوه و تحریک شه . تازه اون دوروزی رو که پیش ما بود یه جوری سر هم بندی می کردیم . من و مامان با هم خوش بودیم . واسه این ولنگاریهای بابا بود که مامان دیگه بچه نیاورد و بابا هم از خدا خواسته بود . در هر حال اینو نمی دونستم که مامان دوست مرد داره یا نه ولی می دونستم اگه داشته باشه از این حزب الهی ها و آخوندا و پاسدارا نیستند . چون به شدت از این گروه نفرت داشت . مامان من با اون اندام تپل و گوشتی خودش طوری به خودش می رسید که اصلا نشون نمی داد 47 سال سنش باشه . سی سال ازم بزرگتر بود . وقتی 25 سالش بود از دواج کرد و تا سی سالگی هم بچه دار نشد . بگذریم . این جور زندگی با مامان سبب شده بود که یکی از آرزوهام این باشه بتونم یه روزی اونو بکنم . چون بی اندازه تو دل برو و خوشگل بود و با این لباسایی که می پوشید حیفم میومد که اونو زیر کیر غریبه ها احساس کنم . یه روز صبح زود از خواب بیدار شدم و دیدم که در اتاق مامان بازه و یه موز تو کوسش فرو رفته و کونش به طرف من قمبل شده . از قرار معلوم اون در همین حالت خواب رفته و حواسش نبوده .. پس اون یه زن حشریه و شاید تا به حال جز بابا به مردی راه نداده . منم از اون به بعد با یه شورت تو خونه می گشتم . البته مامان هم پاهاش تا بالا لخت بود و با شورت و یه بلوز خیلی معلومی وفانتزی و راحت کنارم بود . تازگیها می دیدم که نگاهش به شورتمه و ورم کیر من که هوس کوس اونو داشت . با این حال روم نمی شد که پا پیش بذارم . یه بار تو استخر خونه مون در حال شنا بودیم و اون فقط یه شورت پاش بود خیلی ناراحت بود نمی دونم چرا منم خودمو سریع به اون رسونده و بغلش کردم . دیگه دلم می خواست کارو یکسره کنم . از پشت اونو بغلش زده و شورتمو به شورتش چسبوندم . کونش کیر شق شده منو از پشت شورت احساس می کرد . هر یک از دستامو رو یکی از سینه های درشتش گذاشته بودم . سرمون از آب بیرون بود صورتشو از بغل بوسیدم . چشاشو بسته بود و به آرومی نفس می کشید .. --می دونم خیلی وقته چشمات به دنبال منه و می خوای که با من باشی پرویز ولی .. -ولی چی پروین جون . من که خودم می دونم چقدر تو نیاز داری مامان . دلم نمی خواد که مردای غریبه ازت سواستفاده کنن . می خوام که تو مال من باشی مامان . دوستت دارم . خوشم میاد از این که مث بابا نیستی ولی دلم نمی خواد با غریبه ها باشی . -کسی نخواست با غریبه ها باشه .. دستمو گذاشتم لای شورت مامان .. فوری یه حرکتی به خودش داد و ازم فاصله گرفت . از آب بیرون اومد و رفت طرف اتاق و منم به دنبالش رفتم . -ببین من نمیگم که بهت نمیدم ولی تو باید یه کاری برام بکنی . اول اون بعد من . اول باید اونو بکنی . اونو. من دیگه دارم دیوونه میشم . غرورمو له کردن .-چی شده مامان چرا حرف راستو نمی زنی . -الان واست تعریف می کنم . ببینم تو صفیه رو که می شناسی -آره چرا که نه . همونی که هم کلاست بوده و هم سن تو و اون وبابا دو تایی تو کمیته اون اوایل همکار بودند و خیلی از جوونا رو بستن به شلاق و کتک و شکنجه و به جنس مخالفشون تجاوز می کردند -آره خودشه و همونی که در جوونی بابابات رابطه داشت و حالا شده از اون جا نماز آب کش ها و مقنعه ای و پوزه بندی و بیا و ببین . شوهرش آقا مجتبی هم از اون آخوندای گردن کلفته . در هر حال اون دفعه یه جلسه ای از این زنای عوضی هرزه تو خونه شون بر گزار بود که از منم خواستن برم . منم شیک و پیک با ظاهر ی که انگار می خوام برم عروسی رفتم اونجا . از اول تا آخرش اخم و تخم و ببخش پرویز که این جوری میگم کوس شر گویی -نه مامان راحت باش عوضش منم راحت تر باهات حرف می زنم .. -داشتم می گفتم از اون دنیا می گفتند و مردایی که منتظر زنای بهشتی هستند .. اون جنده ها که رفتند من و صفیه تنها شدیم . صفیه رفت یه دوشی بگیره و قرار بود که شامو اونجا بمونم . همون شبی بود که تو و دوستات رفته بودین بیرون . شوهر آخوند شکم گنده مفتخورش میاد خونه .. منو با اون حالت می بینه و هوش از سرش می پره . -ببخشید خواهر این حالت تحریک کننده شما مناسب جامعه اسلامی ما نیست . اونم همسر یک سردار و جانباز و ایثار گر مملکت که به پشتی این افراد ما امروز از فراوانی و نعمت و امنیت و عدالت بر خورداریم .. یه سری از این کوس شرات گفت و بعدش گفت خواهر البته شما مقصر نیستین . زن یه نیاز هایی داره که اگه شوهرش بهش نرسه یه سری گرایشات انحرافی درش ایجاد میشه .. خلاصه گفت و گفت و گفت و بالاخره تمایل خودشو به من نشون داد -حاج آقا اون جوری که فرض کردی من نیستم .. می خواستم بگم این شوهر منه که زن تو رو گاییده نه این که تو آخوند مفت خور تن پرور بی خاصیت شیطان صفت کونی حوزه علمیه بخوای بیای با من طرف شی .. ولی اینو بهش گفتم حاجی من جنده نیستم ولی بهت ثابت می کنم زن تو اهلشه . اون خمیرمایه حال دادن به غریبه ها درش وجود داره . از ریشه همین بوده و خواهد بود . -ثابت کن خواهر و تهمت نزن -به یک شرط ثابت می کنم و اون این که وقتی که بهت ثابت شد کاری به کارش نداشته باشی . و به روش نیاری . می دونم که توی بی غیرت بی ناموس ککت هم نمی گزه چون خودتم اهل این کارایی . می خوای زنت به غریبه ها کوس و کون بده و لنگش پیش بقیه هوا باشه تا هر کاری که دلت می خواد انجام بدی .. بر خودم مسلط شده که بتونم رابطه گرم خودمو با صفیه حفظ کنم . -پرویز! دلم می خواد که تو باهاش یه بر نامه اجرا کنی .. -مامان اگه واقعا توبه کرده باشه و مومن شده باشه چی . -من این جنده ها رو می شناسم . اگه کیر کلفت یا تازه و مفت گیرشون بیفته ردشون نمی کنن . تو همون کمیته هزار جور جنده بازی داشتن . اینا .. اینا بیان به خاطر خدا کار کنن ؟/؟ به خاطر پوله .. اگه به خاطر خدا کار می کردند این همه خونه و ملک و ماشین نداشتند . حق کیه که دارن می خورن . آخوند قاطر سوار امروز سوار تویوتا کامری شده و تازه می گه براش افت داره . ببین صفیه دو تا پسر داره که پیشش نیستن و دخترش هم به خاطر جنده بازی که داشته طلاق گرفته رفته . من ازش دعوت می کنم یه بعد از ظهری بیاد خونه ما و یه جوری ردیفش می کنیم و منم ازش فیلم می گیرم . -مامان امروز یه خورده بهم بده .خواهش می کنم . یه خورده .. -تا این قضیه برام حل نشد من به تو کوس بده نیستم .تازه تو کوس دادن که یه خورده و تموم نداریم .یه خورده که بره یعنی تمومش رفته . سیستم ذهنی من باید آماده شه تا بتونم خودمو در اختیارت بذارم این جوری حس می کنم که به من توهین شده . یکی از این بعد از ظهر ها من و صفیه و مامان پروین دور هم بودیم . من با یه شلوار خیلی تنگ بالاتر از زانو ونیمتنه لخت جلوش ظاهر شدم .. -ببخشید صفیه جان پرویز هم جای پسر شما -البته ولی خب اگه کمی پوشیده تر بود بهتر می بود . بازهم جای شکرش باقیه که من پوشیده ام . من رفتم یه اتاق دیگه و مامان تعلیمات لازمو بهم داد و گفت که چیکار کنم . -مامان مطمئنی که می تونی -آره یه مثالی هست که میگه سگی که گوه می خوره نمی تونه گوه خوردنشو ترک کنه و توبه گرگ مرگه البته این شد دو تا مثال . یه دوربین دستم گرفته و از لابه لای در متوجه حرفاشون بودم ولی خوب نمی شد فیلم گرفت . -خب صفیه جان از این حاج آقا راضی هستی -تو چطور شوهرت که ماهی دوروز میاد خونه .. داشتم شاخ در می آوردم مامان خودشو چسبونده بود به صفیه -پروین چیکار می کنی . شیطان نشو . آتش دوزخ رو نفرست طرف من . خودت اون داخلی دیگه بسه . -حالا بیا یه خورده در بهشت دنیا کیف کنیم . می دونم این مجتبی خان همش به دنبال زنای دیگه هست و بهت نمی رسه . -نه این طور ها هم نیست . مامان مقنعه وچادر صفیه رو از سرش در آورد و گفت پرویز که رفته بیرون دیگه از چی می ترسی . من با اونا خداحافظی کرده بودم . . -نه نه پروین من نمی خوام . من الان چند تا غرفه تو بهشت دارم . -یکی رو از دست بده . دوباره به دست میاریش . -بترس از آن زمان که شعله های آتش , جسمت راخاک کنند و از خاک دوباره زنده گردی تا دوباره بسوزی . -ببینم صفیه جان اینا رو از خودت در آوردی . با چند حرکت دیگه اونو لخت کرد . منم دوربینمو کار انداختم . مامان و صفیه هر دوتا لخت شده بودند . خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کردم زن این آخوند لخت شده بود . مامان افتاد روش . -صفیه تو چه جوری عبادت می کنی . کوست و زیر بغلت که موداره . مگه شرع مقدس نمی گه که اگه اندازه موهای زائد بدن از دانه جو بزرگتر باشه عبادت باطله ؟/؟ -چرا حاج آقا این جوری می پسنده . میگه من کوس پشم و پیله دار دوست دارم . مامان دهنشو گذاشت رو کوس صفیه -نههههه پروین پروین .. من یه عمری ثواب جمع کردم . مامان دهنو از رو کوس بر داشت و گفت عیبی نداره هنوز کفه ثوابهات سنگین تره . تو و اون شوهر دیوثت اون قدر ثواب جمع کردین که اگه چند ماه یه سره گناه کنین بازم جاتون تو بهشته . -جدی میگی ؟/؟ -شوخیم کجا بود . هر طرف ترازو سنگین تر باشه همون سرنوشت آدمو تعیین می کنه . تو الان سی ساله داری کار خیر می کنی . اینم خودش کار خیره . داریم کیف می کنیم . حرام که نیست . مامان موهای کوس صفیه رو می کشید و جیغشو در می آورد . بعد همون پشم کوسو گذاشت تو دهنش که حالم داشت به هم می خورد . یه ده دقیقه ای رو رفتند حموم و دوباره بر گشتند . در این مدت منم اومدم تو پذیرایی و یه جای مناسب تری واسه خودم گرفتم . صفیه می گفت بریم اتاق خواب و مامان چون می دونست فیلمبر داری برای من مشکل میشه قبول نکرد . درهر حال اونا بر گشتند و مامان هم چند تا باد مجون و بند و بساط آورد و یکی یکی می کرد تو کوس صفیه و صفیه هم کوس پروین جونو لیس می زد و منم یه دستم رو دوربین بود و یه دستم رو کیرم . -جاااااااان پروین پروین . این بادمجونی که فرو کردی تو کوسم یاد کیر جوونی های مجتبی میفتم . -دوست داری ؟/؟ دوست داری بازم کیر بخوری ؟/؟ آره ؟/؟ -آخ آرررررره آرررررره -هر کیری باشه ؟/؟ -نه حرام نه . حرام نه .. -چی بهت گفتم کفه گناهانت سبکه . تازه داری حال می کنی وقتی کیف کنی با سبکبالی بیشتری میری دنبال ثواب . ببینم جای کیر خالیه . کاش پرویز نمی رفت بیرون -خدا مرگم بده حالا می خواستی آبروم پیش این پسره بره . -اگه یه کیر دیگه بود قبول می کردی ؟/؟ از نظر گناه و ثواب که فرقی نمی کنه . مامان با اشاره های دست حالیم کرد که بیام و منم دوربینو یه گوشه ای قایم کرده و رفتم وسطشون -وااااایییییی خدا مرگم بده . عمرم کوتاه بشه . دین و ایمونم رفت . -صفیه امیر از خودمونه . ببین کوست چقدر خیسه و داغه .. نترس . یه دستشو جلو کوسش گذاشته بود . و یه دستشو جلو صورتش -بچه بازی در نیار حزب الهی .. پرویز که کوستو دیده . لوس نکن خودتو از چی خجالت می کشی -پروین خجالتم میاد . من لخت لخت وسطشون پریده بودم . دستشو از جلو صورتش ور داشت و گفت کیر پرویز برق انداخته هست ولی کوس من مو داره . سختمه -خاک تو سرت من فکر کردم از خود پرویز و کوس دادن به اون شرمت اومده . خیلی زود وا دادی جنده ریشه ای . -زشته پیش پرویز آبرومو نبر ما یه عمره دینداری کردیم . واسه خودمون کسی هستیم . قراره در بون بهشت بشیم . -یه شلاق هم میدن دستت . رفتم یه کاسه آب و یه ژیلت آوردم اول موهای بلند کوس صفیه رو با قیچی گرفتم .. در همین حال مامان رفته بود پنهونی از ما عکس می گرفت و فیلم . ..-آخخخخخ پرویز خیلی خوشم میاد . -صفیه جون خیلی خیس کردی . دستشو از زیر مالید به کیرم و گفت بد چیزی نیست ها هنوز جا داره رشد کنه .-به لطف شما بله . وقتی کوسشو تیغ انداختم از زمین تا آسمون فرق کرد . اونو رو زمین خوابونده لاپاشو باز کردم و شروع کردم به میک زدن و لیسیدن و اونم شروع کرد به جیغ زدن و فریاد کشیدن . ول کن هم نبود . مامان دور بین رو یه نقطه ای تنظیم کرد و هر چند زیاد جالب نمی شد ولی اومد پیش ما . به دیدن پروین هیجان زده شده بودم . دلم می خواست بغلش کنم و بکنم تو کوسش . بچسبم به کونش . رفتم به مامان چسبیدم . هیکل اون هوش از سرم ربوده بود -پرویز فراموشت شد ؟/؟ -مامان ؟/؟ -چی شده پروین جون . -هیچی پرویز اول میخواد بکنه تو کوس من ولی من بهش می گم احترام مهمون واجبه اول باید هوای اونو داشت . -اگه شما گاییده شدن مادر توسط پسر رو درست می دونین مادرم هم به نوعی احترامش واجبه ولی صاحب خونه شمایین .. حس کردم صفیه دوست داره اول اونو بگام ولی من کون مامانو از وسط باز کرده و کردم تو کوسش اونو گاییدم تا ته فرو کردم تو کوسش و در جا کیرمو کشیدم بیرون -پرویز این چه کاری بود که کردی . فکر کردی مامانت رو حرفش نیست ؟/؟ -نه خواستم طلسمو بشکنم . این واسم یه عقده ای شده بود . حالا با خیالی راحت میرم رو کوس صفیه جون . -پروین جون این کاری که الان پرویز جان با تو انجام داد فکر نمی کنی حرام باشه ؟/؟ -نمی دونم چی بگم صفیه جان ولی الان بهش میگم کار حلال انجام بده . مامان رفت اون گوشه کنارا و من موندم و صفیه . بد چیزی نبود . با این که دماغش شبیه نقشه انگلستان بود ولی بقیه اندامش طوری بود که می شد اونو ندید گرفت . -پسرم پرویز جان من یه خورده خجالت می کشم . یه چند دقیقه ای تو رو نگاه نمی کنم طرف تو قمبل می کنم تو کارتو بکن تا وقتی عادت کردم به روی ماهت نگاه کنم -صفیه جون اگه دوست داری مثل اون زن شعر ایرج میرزا که از پایین داشت کوس و کون می داد روتو بپوشونم و حجابتو حفظ کنم که از این نظر گناه نکرده باشی . میگن موی زن نباید معلوم باشه . -پرویز جان اون زن شعر ایرج میرزا کوس خل بود . حساب من با اون جداست -صفیه جون پس تو حتما کون خلی .. کیرمو فشار دادم به سوراخ کونش دادش رفت آسمون .. -نههههه پرویز این طرف حرامه .. حرامه .. -می خوای بشمارم الان حاج آقا چند دفعه کونتو گاییده ؟/؟ -خب برای مردان بر گزیده مانعی نداره . -یعنی می گی من بر نگزیده هستم ؟/؟ پس بگیر . کیرمو محکم تر به سوراخ کون زن حزب الهی یعنی همون حزب الشیطانی فرو کردم . دور خودش می گشت و با حرکت اون منم کمرشو تو دستام گرفته نمی ذاشتم در بره . اون دور مامانو می دیدم که دوربین به دست داره فیلمبرداری می کنه و چه جور داره می خنده . یه بوس واسه کوس مامان فرستادم و اونم با یه لبخند جوابمو داد . دستشو می کشید رو کوسش و دلمو بیشتر می برد . کیرمو آروم میذاشتم تو کون صفیه و آروم می کشیدمش بیرون و اون حلقه دایره ای سوراخ کونشو می دیدم که چه ناز باز و بسته و تنگ و گشاد میشه کلی حال می کردم . معلوم نبود چند تا پاسدار و کمیته ای و آخوند و حتی بچه سوسول اونو تا حالا گاییدن . این کون نشون میداد خیلی کارکرد داره . کیلوتر شمارش خیلی بالا نشون می داد . -پرویز جون خیلی نامردی . ببینم وقتی کیرتو می کردی تو کونم غسل داشتی ؟/؟-نه . مگه واسه گاییدن باید غسل کرد .-آخه باید ریشه کارها درست باشه . مگه نمی دونی غسل بر کسی که جنبه واجبه . مسلمونی گفتند نامسلمونی گفتند . پروین تو به این بچه ات چیزی یاد ندادی ؟/؟ مامان از ترس این که صفیه روشو به طرفش بر گردونه دوربینو قایم کرد و گفت چرا جوونه دیگه . حالا این دفعه این جوری کیر بخور دفعه دیگه میگم اول غسل بکنه بعد فرو کنه تو کوس و کونت . کیف نمی کنی بچه من راستگوست ؟/؟ می تونست بگه من غسل کردم .. کوس صفیه داشت باهام حرف می زد و منم واسه تنوع کیرمو از کونش کشیده و فرو کردم تو کوسش .. -آخخخخخخخ پرویز خیلی باحال کردی پسرم ولی کاش کیرتو می شستی . نظافت نشانه ای از ایمانه -صفیه پشم کوستو که من گرفتم .. خورد و دم نکشید ولی چند لحظه بعد گفت حاجی می خواست .. -ببخشیدا حاجی اگه بگه برو به بقیه کوس بدی میدی ؟/؟ تو خودت آزادی و اختیار داری . الان هم داری از این اصل آزادی استفاده می کنی .. حسابی مخش قاطی کرده بود . شایدم حالیش بود می خواست شریک کوس خل بازی یا فیلم بازی کردنای من بشه . صفیه خجالتی طوری شده بود که خودش اومد رو کیرم نشست و با حرکات کون کیرمو تو کوس خودش می پیچوند . مامان یه گوشه ای به طور خیلی حرفه ای پنهون شده و ازش یا همون ازمون فیلم می گرفت فکر نمی کردم صفیه این قدر سریع ارگاسم شه . سریع قبل از این که خودشو کنار بکشه تو کوسش آب ریختم و اونو دمرش کردم رو زمین و لنگشو دادم هوا . -پرویز چیکار کردی . من جای مامانتم . تو کوسم چرا آب ریختی . -بابا جون تو این سن کجا بود حامله شی -نه اتفاقا میشم . چند ماه پیش شدم و حاجی آشنا داشت سقط جنین کردم . -واااایییییی واااااای اسلاما .. مسلمانا .. تو و حاجی قتل نفس کردین ؟/؟ گناه کبیره ؟/؟ .. بد جوری سوتی داده بود . -ولی این دفعه رو اگه بار دار شدی این یاد گاری رو از طرف من داشته باش . نطفه اش پاکه مطمئن باش مثل بچه های تو حرامزاده نمیشه -پروین پسرت داره همش بهم متلک میگه . کیر که به ما زدی نوش جونت . حرفای کیری نزن دیگه .. -حرفای کیری تو و اون شوهر آخوندت که معلوم نیست بالا منبر چی زرت و پرت می کنه می زنین .. مامان دید داره شر درست میشه فوری پرید جلو و صورتمو ماچ کرد و یه سرویس هم صفیه رو بوسید و خودش اومد که باهام مشغول شه -حیف که سیر نشدم وگرنه به خاطر این تو هین از این جا می رفتم . .... ای جنده خانوم هنوز هم تو این سن دست از جندگی بر نداشتی . از اول نوجوونی که بچه های مردمو لو می دادی و شلاق می زدی تا حالا همین جور باید جنده بازی هاتو داشته باشی ؟/؟ کوس مامانو عشق است . یه هیجان دیگه ای داشتم . واسه اولین بار بود . هر چند یه ساعت پیش افتتاح کرده بودم . صفیه وقتی دید من و مادرم چه جوری داریم لبای همو می بوسیم و به هم چسبیدیم دوباره به هیجان اومد و گفت زودباش پروین . مهمون نوازی یادت نره . -من تازه شروع کردم تو هم عدالت یادن نره .. -پرویز فکر کردی مامانت یه حرفی زده نمیخواد روش وایسه ؟/؟ حالا تنبیهت کنم و بهت کوس ندم ؟/؟ لبمو آوردم پایین تر و زیر گلو و سینه هاشو غرق بوسه کرده و از اونجا نوک زبونمو کشیدم رو نافش و یواش یواش رسیدم به کوسش و میک زدن اون .-هر جور راحتی من واسه تنبیه آماده ام . -خیلی شیطونی . انتظار داری با این شیطنتهات بازم تنبیهت کنم ؟/؟ دراز کشید و لاپاشو باز کرد .-تنبیهت اینه که تا هر وقت که گفتم کوسمو لیس بزنی .. قربون مامانم برم . کوسش خیلی بهتر از کوس صفیه بود و بیشتر می تونستم باهاش حال کنم . ملچ ملوچ حسابی هم با کوسش راه انداخته بودم . یه چیزی بهم می گفت که کیر من دومین کیر زندگی مامانه که میخواد وارد کوسش بشه . لبامو گرد کرده و اونو با زبونم می خواستم بفرستم به عمق کوس پروین جون ولی تا یه حدی می تونستم برم . صفیه اومده بود جلو با اون لبای گنده اش لب مامانو می بوسید و دست می کشید رو سینه هاشو یه دستشو هم رو کیر من قرار داده بود . این زن حزب الشیطانی از اون حرفه ایها بود . لز بین بود . جنده بود . خیلی هم مومن بود و خرش می رفت و همه ازش حساب می بردند . خاک بر سر خودمون که واسه خودمون لات و منات و عزی درست می کنیم و حالا که می دونیم اونا یه بت های سنگی آفریده دست ما بیشتر نیستند بازم میخوایم بشکنیمشون می ترسیم . حداقل بت ها حسی ندارند جونی ندارند که حرف بزنن ولی این کثا فتارو اگه یه کیش بکنی جا میرن . دلم می خواست پرتش کنم یه گوشه ای و بیفتم رو مامان جونم . نمی ذاشت یه کوس خوش از گلومون بره پایین . یعنی رو کیرمون حرکت کنه . کیرمو از دست صفیه خلاص کرده غلش دادم تو کوس مامان جونم . کیرم حس می کرد که تو یه دریای آب گرم در حال شنا کردنه . البته کوس مامانو نمیشد و نمیشه به گشادی دریا تشبیه کرد ولی خیلی آرام بخش بود . -پروین آتش دوزخ را به جان خریدی . -صفیه جان . تو شفیع من باش تا وارد بهشت گردم . ای بنده مقرب در گاه -ولی فکر نکنم شفاعت من برای تو ی گناهکار قبول شه . گناه بزرگیه یه پسر مادرشو بگاد و مادره هم کیف کنه . -ببینم صفیه اگه پرویز الان کیرشو از کوسم در بیاره فرو کنه تو حلقت اون وقت شفاعتت قبول میشه ؟/؟ -خب باید رضایت مومنین رو جلب کرد . -فعلا یه خورده ساکت باش . تر جیح میدم برم جهنم ولی زیر کیر بهشتی پسرم باشم . پرویز امونم نده . مادرتو سیر کن . خیلی وقته گرسنه امه .. تشنه امه .. کیرتو محکم تر بفرست و بزن به کوسم .. -صفیه از روی تاسف سر تکون می داد . مامانو بر گردوندم . کونشو از وسط باز کردم و زبونمو گذاشتم رو اون سوراخ تنگ و ریز مامان خوشگله ام و یه حال حسابی باهاش کردم و کیر مو از همون طرف یه بار دیگه کردم تو کوس پروین جون .. -کوفتش می گرفت سر من از این کارا بکنه . پرویز بکن تو کون مامانت دیگه . دیواری کوتاه تر از کون من گیر نیاوردی ؟/؟ -نه صفیه جون . کونی گشادوسوراخی بلند تر ازسوراخ کون تو گیر نیاوردم . .مامان طوری خنده اش گرفته بود که با خنده های اون کیرم تو کونش می پرید . صفیه طوری از خود بیخود شده بود که اومد رو پشت من و کوسشو به کونم می مالید و به این طریق می خواست به خودش حال بده .. کاریش نداشتم بذار هر جور حال می کنه بکنه . دستاشم گذاشته بود دور گردنمو صورتمو می بوسید . شانس آوردم که شی میل نبود وگرنه کیرشو می کرد تو کونم . -پرویز عزیزم کیرت معجزه می کنه . بزن تند تر .. ادامه بده . می خواستم بیام عقب تر صفیه رو من سوار بود نمی تونستم با این حال به خودم فشار می آوردم . با هر فشاری که به عقب می آوردم تا کیرمو از نو بکنمش تو کوس مامان صفیه نیم متر می پرید عقب . اون از پشت سر داشت حال می کرد و مامان هم که جلوم بود-پرویز عزیزم آبم داره میاد .. معطل نکن زود زود خالی کن آبتو تو کوسم . دیدم یه دستی رفته زیر کیرم . دستای صفیه بود . از این حرکتش خوشم اومد . لذتمو طوری زیاد کرد که خیلی بیشتر از اونچه که فکرشو می کردم تو کوس پروین جونم آب ریختم .. من یکی که دیگه از حال رفته بودم ولی این جنده مذهبی دیگه ولم نمی کرد . اونی که همش از نجسی و پاکی می گفت کیرمو فرو کرد تو دهنش و آب باقیمونده ای رو که رو کیرم نشسته و اون داخل بود همچین میک زد که دختر بچه ها شم این جوری یخمک نمی خورن . من خودم به حال خودم بودم و اون داشت منو می گایید . .. تو همین گیر و دار بودیم که در زدند .. صغری , دخترصفیه بود . من و مامان دستپاچه شده بودیم ولی صفیه گفت اشکالی نداره درو باز کنیم که صغری از خودمونه .. صغری بدون این که شوکه شه کلی به ما و مادرش اعتراض کرد که حالا تنهایی و بی خبر ..... من هم که دیگه جونی واسم نمونده بود صغری روهم ضربتی گاییدم ووعده این که دفعه بعد اول اونو میگام رو دادم . مامان یه چن
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ادامه داستان اول اون ، بعد من
.
.
..... من هم که دیگه جونی واسم نمونده بود صغری روهم ضربتی گاییدم ووعده این که دفعه بعد اول اونو میگام رو دادم . مامان یه چند دقیقه ای از این صحنه هم فیلم گرفت ولی دو دل بود که آیا فیلم جنده بازی دختر آخوند مجتبی رو به جناب آخوند نشون بده یا نه چون تو قرار داد نبود و این شیاطین خیلی هم پای بند قوانین و مقررات هستند . وقت رفتن صفیه به مامان گفت خیلی خوش گذشت یه همچین بر نامه ای رو لازم داشتم که یه روحیه ای بگیرم . راستی پروین جون این شب جمعه ای مراسم دعای کمیل تو خونه مونه . مردونه زنونه هست . البته مختلط نیست . میای ؟/؟ ثواب داره ها .. -ممنونم صفیه جون من و پرویز تو خونه خودمون دو نفری دعا میخونیم و دعا به جان شما ها می کنیم که اگه نبودین امروز نه امنیتی بود و نه ارزونی و نه فراوونی ونه جنده و جنده بازی که اگه از ترس شما نبود امریکا و اسرائیل پدر ما رو در آورده بودند ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
میهمان
 
بیشتر از بی نهایت...نویسنده ایرانی....امیرسکسی


فلورا دیوونه ام کردی اون از عروسی دیشبمون اینم از استراحت امروزمون -چی ؟/؟ نفهمیدم . آقا رو باش می خوای تو این طبیعت زیبا و هوای به این خنکی و ویلای کوهستانی بگیری بخوابی ؟/؟ اونم روز اولی که زن و شوهرشدیم ؟/؟ -فلورا روز دومه -حالا هرکوفتی هست . اولین روزیه که من و تو لخت تو بغل همیم . تازه سه چهار ساعته که از دختربودن تبدیل شدم به زن .. -آره عزیزم یه تکامل داروینیسم پیدا کردی .. افتاد رو من و گفت پیام دیوونه ! میمون منم یا تو . ببین این بینی منو اصلا دخترا آرزوشونه که همچین دماغ قلمی داشته باشن .. -میشه اونو گذاشت جای نوک آب پاش که باغچه رو آب بده . من و فلورا بعد از چهار سال عشق پاک و پرشکوه و افلاطونی شب گذشته ازدواج کردیم . در این ویلایی هم که مال بابامه و یه جای پر گل و گیاه و کوهستانی اطراف کرجه دوسه روزی رو گفتیم با هم باشیم . همه عالم و آدم میرن شب زفاف می گیرن ما ظهر زفاف به جا آوردیم . از صبح دیروز تا حالا که یک روز و نصفی میشه نخوابیدم -فلورا مگه بهت نگفته بودم همون دوسه نصفه شب رقاص بازی ها رو ول کنین بریم تو رختخواب ؟/؟ تا ساعت 9 صبح بزن بکوب بود . بازم دل نداشتن برن -توکه بهت بد نگذشت . مدام چشمت دنبال پر وپاچه این و اون بود . -همون پرو پاچه تو واسه هفت پشتم بسه -منظورت چیه . هیچی بگیر بخواب ! گوشمو کشید و گفت پیام جونم یادت رفت چقدر انتظار این روزو می کشیدی ؟/؟ حالا که خرت از پل گذشت ؟/؟ -عزیزم ما سه روز دیگه هم اینجاییم -ولی امروز چیز دیگه ایه . -من که یه بار ردیفت کردم و ارضا شدی . دیگه چی میخوای ؟/؟ -من تازه اشتهام باز شده .-دختر ! یعنی همون زن ! توخواب نداری ؟/؟ از ظهر تا حالا که غروب بود داشتم اونو می گاییدم . دوسه ساعت که مراسم تبدیلی زن به دختر داشتیم . بد جوری می ترسید . بعدشم که یه خورده صبر کردیم و یه ساعتی رو سکس کرده تا خانوم خانوما ارگاسم شد . چشام باز نمی شدند . از پنجره اتاقمون زیباییهای طبیعتو می شد به خوبی دید . پنجره ها همه باز بود و نسیم خنکی تنمو نوازش می داد . یکی دوتا از اون لباس خوابای خوشگلشو به نوبت تنش کرد و اومد پیشم . بااین که خیلی دلم می خواست ولی چشام دیگه جواب کرده بود . یه لیوان آب کنار دستش گذاشته بود و دستشو می کرد تو لیوان به صورتم آب می پاشوند . حالا با همون لباس خواب دو وجبی خوشگلش که به رنگ گل بهی بود و خیلی هم هوسمو زیاد می کرد افتاد پشتم و از پهلوها دستشو رسوند به سینه ام و بعد از روی ناف رد شد و شروع کرد به بازی کردن با کیرم . -لوس نشو پیام . یادت رفت چقدر واسم می مردی . -آره حالا دارم از اون دنیا باهات حرف می زنم . -نه جدی میگم همش واسم می مردی -چه اشکالی داره حالا تو بمیر .. -خیلی بد جنسی پیام -توخوش جنس باش بذار من بخوابم ازت خوش جنسی رو یاد بگیرم . -یادت رفت چقدر علف جلو پات سبزشد از بس اومدی دم درخونه مون وایسادی تا تازه قرار خواستگاری رو گذاشتیم ؟/؟ -یادم هست . همون علفا رو آوردیم اینجا کاشتیم تا همه جا سر سبزشه -نههههههه پیام چرا هرچی من میگم تو یه چیزی میگی -واسه این که تو داری کل کل می کنی و من نمی خوام کم بیارم . -همین ؟/؟-همین . -به هم می رسیما . اون وقت زبونتو در میاری وچهار دست و پا دنبال کوسم راه می افتی و له له می زنی منم می گیرم می خوابم . -جوابتو دارم ولی چون پسر مودبی هستم نمیدم -چرا هرچی من میگم یه چیزی تو آستینت داری -واسه این که کیر من اندازه زبونت درازه -خیلی بی تربیتی پیام . -توکه خودت یه ساعت پیش داشتی زبونش می زدی . یه دستش رو سرم بود و یه دستش روکیرم . -می دونم که دوستم داری عاشقمی و بدون من نمی تونی زندگی کنی -فعلا که مرده ام .. یه تکونی به خودم دادم و اونو سمت چپ خودم قرار دادم -عزیزم بیا بغلت بزنم و یه خورده حرفای عاشقونه بزنیم . -حرفای خشک و خالی ؟/؟ -زنا که عاشق شنیدن این حرفان . -آره منم خیلی دوست دارم وقتی که همراه با سکس باشه . حالا یه خورده بیا تو بغلم . می خوام عطر تن تو رو بیشتر حس کنم . بیشتر باورم شه که تو دیگه مال من شدی . -من مال خودمم پیام -فعلا که داری خودتو قالب می کنی تحویلت نمی گیرم . لبای گرم و داغ فلورا رو به لبام چسبوندم ولی حس می کردم که لبام داره از لباش کنده میشه . رفتم بخوابم که شونه هامو تکون داد . -بیدار شو تا منو نکنی ول کنت نیستم . -فلورا فقط یه بارو فقط یک بار . بقیه رو میذاریم برا فردا . ازجام پاشده و سعی کردم این یه ساعتی رو هم تحمل کنم . راستش یه جورایی هم این تن و بدن لخت عیال وسوسه مون کرده بود . مخصوصا این لباس خواب دو وجبی که به مویی بند بود . وقتی که تصمیم گرفتم با عشق زندگیم همسر قشنگم فلورایی که چهار سال دیوونه وار براش جنگیدم حال کنم اراده مو قوی تر کردم تا براین حالت چرت خودم غلبه کنم . افتاد به جون من و کیرمو گرفت تو دستش و یه ضرب فرو کرد تا سر حلقش -یواش تر بپا خفه نشی . فرار نکرده . امروز و فردا رو از دستت نگرفتن . دستمو بردم لای موهای فلورا و سرشو به دهنم فشار می دادم تا کیرم بیشتر حال کنه . چشاش داشت از حدقه در میومد . کیرمو کشیدم بیرون -پیام تو که داشتی منو می کشتی . -این کیرفقط به درد کشتن می خوره . تو که کشته مرده اش بودی . حالا دیدی حرف اولو این میزنه . تا این نباشه شما زنا دنبال بزک دوزک نمی رین . هرروز یه رنگ نمی پوشین . تا این نباشه تو که نمیای خودتو واسم خوشگل کنی . اینجا اینه که حرف اولو می زنه و تصمیم می گیره . -یادت که نرفته تا دوسال اول می خواستی منو ببوسی ازم می ترسیدی -نه یادم نرفته که تو هم باچشات داشتی به بالای شلوارم نگاه می کردی -می خواستم ببینم تا چه حد هوسبازی -که چی بشه -که خودمو از دستت ایمن داشته باشم . خب بیا . بیا پیام . کم آوردی . -حالا اون وقتا گذشته . تو دختر بودی و سرت بالا بود . حالا دیگه خیالم جمعه که راحت تر تسلیم میشی . -کورخوندی . فکر کردی . اون ممه رو لولو برد که خره که از پل گذشت هر کاری که دوست داشتی بکنی .. -توکه می دونی چقدر دوستت دارم فلورا . حالا این قدر جوش نیار . -دیدی پیام . حالا به من بگو اینجا کی فرمانده هست ؟/؟ با یه تشر من جا رفتی . -این جا رفتن نیست . این دوست داشتنه . عشقه . گفتم شاید کری زیادی بین ما اختلاف بندازه . این فرهنگ بالای منو می رسونه و قدرت تشخیص منو -دیوونه بازم داری به نفع خودت استفاده می کنی . -فلورا بذار من بخوابم . ما داریم سکس می کنیم یا شطرنج ؟/؟ -خوشم میاد سر به سرت میذارم پیام . اگه بدونی چه حالی میده . ولی فکر نکن یادم رفته که گفتی کیر سلطان منه .. -حالا کوس تو هم ملکه من . دست من نبود که مرد آفریده شدم تا قدرت برتر باشم . -اگه قدرت برتر به اونیه که لاپاته باید بهت بگم که اونی که لاپامه تا حالا چند بار دنیا رو به آتیش کشیده و تاریخ ساز شده . -ببینم به نظرت شورای نگهبان قوی تره یا مجلس .؟/؟ -خب معلومه شورای نگهبان .. -تواگه همچین شورایی باشی این کیر فرمانده توست . اونو دوباره به خودم چسبوندم و یه خورده مقاومت می کرد و نمی ذاشت لباس خوابشو در آرم ولی بالاخره لختش کردم . کون بر جسته شو رو سرم قرار داد و کوسشو رو دهنم می جنبوند -پیام بسه دیگه . دیگه تمومش کن -چی رو بازی شطرنجو ؟/؟ تو داری با مهره سفید بازی می کنی . من که نمی خواستم شروع کنم . ببین چقدر میخاره و تو رو طلب می کنه . دوستت داره . دوستت دارم . ببین بخورش ببین خوشمزه نیست ؟/؟ می خواستی بگیری بخوابی ؟/؟ -راست میگی خیلی باحاله . چه طعم ملسی داره . چقدر حال می ده . کف دو تا دستامو گذاشته بودم رو کونش چنگشون می گرفتم . اثر پنجه هامو از آینه روبرو رو هر یک از این برشهای کونش می دیدم . حیفم میومد کون قشنگشو لک بندازم هر چند موقتی بود . دوست داشتم همیشه تازه و هوس انگیز بمونه . -کوست خیلی خیس کرده فلورا . بدجوری هوس کیر منو داره -معلومه . از کیرت که شده عین تیر برق معلومه که از هوس زیاد اگه بکنیش تو کوسم از دهنم درمیاد . حالا بهم بگو آتیش کی تند تره ؟/؟ -جون به جونت کنن همون فلورای حاضر جوابی -ولی تو الان یه چند ساعتیه که دمت اومده بیرون -پس قبول داری که همیشه تو دم داربودی .. -تو دیوونه رو من چیکار کنم پیام . اصلا فکرشو نمی کردم این قدر زبل خان و شیطون باشی . مثل موش مرده ها . مظلوم .. -ببینم اگه می دونستی یه روزی می رسه که کل کل کردنای تو رو با کل کل جواب بدم و دستتو از پشت ببندم اون وقت عاشقم نمی شدی ؟/؟ -اولا کی گفته تو برنده ای در ثانی اصلا کی گفته که من عاشقتم . حرفی نداشتم بزنم .. با خودم گفتم عیبی نداره بذار یه امتیاز به نفعش باشه . خیلی هم دلسوز بود . ادای مظلوم ها رو در آورده و سرمو انداختم پایین . جنسشو می شناختم . -عزیزم ناراحت شدی ؟/؟ من عاشقتم . دوستت دارم . تو رو از هر چی تو این دنیاست بیشتر دوست دارم . اگه دوستت نداشتم که اینجا تو بغلت نبودم . بهت بله نمی گفتم . نمی ذاشتم دختریمو بگیری . -می دونم که بهت افتخار دادم که دختریتو بگیرم -کاملا درسته پیام .. یه خورده رفت تو فکر چی گفتی ؟/؟ تا این حد خودمو تسلیم تو نشون دادم بازمتلک انداختی ؟/؟ خودت خواستی و شروع کردی پیام . دیدم از رو تخت پرید پایین و ازم فرار کرد -فلورا نکن خسته ام حوصله دنبال تو دویدن رو ندارم . -این یه دوی ماراتنه تا آخر زندگی . تازه استارتش زده شده .. بدو بدو شوهر گلم .. اگه کوسمو می خوای بدو دستگیرم کن .. دیوونه بازیهاش گل کرده بود . دلم می خواست اونو به حال خودش بذارم و بگیرم بخوابم ولی اولا نمی ذاشت بخوابم و بعدش دلمم نمیومد تو ذوقش بزنم و شریک بازیهاش نشم . دوستش داشتم . دیوونه اش بودم وعاشقش . با تمام وجودم می خواستمش . براش می مردم ولی قبلش باید می خوابیدم . رفت داخل حموم و درو بست . -حالا باش تو خماری تا خواب از سرت بپره -عزیزم تو اگه نیای کمکم که خوابم نمی پره . بالاخره که مجبوری از حموم در آی . کاری نکن که من تختو بیارم جلوی در حموم همین جا بخوابم . -اون وقت تو بدون فلورا چه طور زندگی می کنی . -یه لامپ فلور ته اتاقمون هست . هرچند اندازه زبونت نمیشه ولی هرموقع روشنش می کنم به یاد تو و حرف زدنت میفتم . -خیلی نامردی پیام . تا دیروز که خیلی دوستم داشتی . حالا امروز این جوری ضد حال می زنی ؟/؟ -فلورا طوری حرف می زنی که انگاری تو دوستم نداشتی . فلورا: کی میومد چند ساعت زیر بارون وای می ایستاد تا یه نظر منو ببینه ؟/؟ من : کی ساعتها با اون تلفن قدیمیها واسم شماره می گرفت و ازبس تلفن خونه مون اشغال بود انگشتاش زخم می شد ؟/؟ فلورا: کی میومد جلو در مدرسه مون و منت کشی می کرد ؟/؟ ..کم آورده بودم نمی دونستم چی بگم . -حالا دیگه دوستم نداری ؟/؟ دیگه برات ارزشی ندارم ؟/؟ تو که دوستم نداشتی چرا بهم گفتی عاشقمی ؟/؟ چرا خواستی زنت شم ؟/؟ آها یه چیز دیگه یادم اومد بگو ببینم یادت هست چند ساعت تو کوچه مون منتظر بودی و وقتی یه چیزی انداختم تو سطل آشغال و بر گشتم تو اونو بر داشتی ؟/؟ فکر می کردی نامه عاشقونه هست . چون منتظرش بودی . من از اون بالا مراقبت بودم . که رفتی رو سر سطل آشغال و اون بسته رو باز کردی و وقتی دیدیش یکه خوردی .. اون لحظه دلم واست سوخت که چرا وقت نکردم واست نامه بنویسم . یادت رفت که تو اون نوار بهداشتی خونی رو چسبوندی به بینی خودت وآه می کشیدی ؟/؟ عجب کاری کرده بودم اون روز . راست می گفت . -حالا به من بگو چه احساسی داشتی . به چی فکر می کردی . ... پاک کلافه شده بودم . این زن چه زنیه که هم به وقت حمله باید پیروز باشه و هم به وقت دفاع . -عزیزم اگه احساس خودمو بگم درو باز می کنی بیام پیشت ؟/؟ بهت بگم چقدر دوستت دارم ؟/؟ تا آخر آخرش بهت وفادار می مونم ؟/؟ تا بی نهایت تا جایی که قصه ادامه داره و می دونم که تموم نمیشه . -بگو منتظرم .. صدای نفسهای آرومشو می شنیدم . خودشو به در چسبونده بود . می دونم خیلی لذت می برد . با عشق و کلام عاشقونه زنده بود مثل من که دیوونه اون و عشقش بودم . -فلورا ! من اون لحظه به این فکر می کردم که آیا می رسه روزی که من به تو و اون چیزی که می خوام یعنی بازم تو برسم ؟/؟ تو رو در آغوشت بگیرم و ببوسمت ؟/؟ صدای نفسهای گرمتو بشنوم و احساس کنم نه این که مثل حالا بری و پشت در قایم شی . ذره ذره از تن لختتو ببوسم . موهاتو نوازش کنم . به اون نیاز هایی که نهایت خواسته های جنسی یه مرده برسم ؟/؟ فلورا با صدایی که خیلی هیجان زده بود گفت می تونی یه خورده از درجه ادبی حرفات کم کنی و بذاری رو بی ادبی ؟/؟ حرفای سکسی رو رک بگی و با عشق و احساست قاطی کنی .. اگه یه خورده دیگه ادامه بدی اشکامو در میاری . -فلورای من اون روز من به نوار بهداشتی خون آلوده تو حسادت می کردم . از این که به .. -خجالتی شدی ؟/؟ حالا باهام غریبه شدی پیام ؟/؟ نترس . حرفات که نمیخواد بره داخل داستان که این قدر خجالت می کشی .. ادامه دادم -اون نواربه کوست چسبیده بود دلم می خواست یه روزی و هر چه زودتر اون روزی بیاد که کیر منم به کوست بچسبه . واسم یه رویا شده بود . وقتی به اون روزا فکر می کنم خیلی خوشحالم و قدر این روزا رو می دونم . آره من اون روز به این چیزی که انداخته بودی آشغالدونی حسادت می کردم و بوی کوس و خونتو بالاتر از هر عطری می دونستم .. -به سلیقه ات آفرین میگم پیام .. عجب هفت خطی بود این فلورا اینجا هم دست بردار نبود ولی حس کردم وقتی داره این جمله رو میگه یه حزن خاصی تو کلامش وجود داره . درحموم به آرامی باز شد و فلورا در حالی که به آرامی اشک می ریخت خودشو انداخت بغلم . -عشق من عزیزم . ناراحتت کردم ؟/؟ واسه چی گریه می کنی ؟/؟ -دلم می خواد واسه همیشه مثل اون وقتا دوستم داشته باشی . واست عزیز باشم . نگی حالا همه چی تموم شده . -کی میگه همه چی تموم شده . تازه شروع شده . مگه خودت نگفتی دو استقامت شروع شده . حالا ما با هم در حال گذریم . من بدون تو می میرم فلورا . تو رو با همه شیطنتهات با همه کل کل کردنات با همه قهر و آشتی کردنات دوست دارم . تو واسم عزیز ترین عزیزایی . لبامو رو صورت خیسش گذاشته و دستمو رو سینه هاش . کیرمو هم به کوسش چسبوندم . با حرفای عاشقونه ام خون هوسو تو رگهاش به جریان انداختم . دل کوچولو و پر محبتش محبت می خواست این که بازم بشنوه که من فدایی اشم و من نباید حریفمو یه مرد فرض کنم و باهاش بجنگم . از حموم و روی تخت , دومی رو انتخاب کرد .. -واسه چی فلورا -به موقعش بهت میگم . پس از کشمکشهای کلامی زیاد مدتی را در سکوتی عاشقانه سر کرده ولی لب و دهنم بیکار نبود . اونم کیرمو تو دستش گرفته دوباره بلندش کرده بود . دستاشو رو هم گذاشته و دمرو رو تخت افتاده بود و به بیرون نگاه می کرد . منم افتاده بودم پشتش و بدنشو مورد نوازش و گازک های خودم قرار داده بودم . خوشش میومد و قلقلکش .. -فلورا دوست داری از اون روزا و از این روزا بگم ؟/؟ -چه جوری؟/؟ -مقایسه کنم -خب بگو .. اون روزایی رو تو خاطرم میارم که با شلوارایی تنگ میومدی پیشم و منو وسوسه می کردی . حالا به اون چیزی که زیر اون شلوار بود رسیدم . -پس حالشو ببر . -فلورا اینا رو که بهت میگم نمیگی که این پسره چقدر پر رو بوده ؟/؟ -اینو که خودم از اول میدونستم . .. شوخی کردم عزیزم به کارت برس . اتفاقا من خودم دوست داشتم که دلتو ببرم وسوسه ات کنم . آتیشت بزنم تا یه خورده بجنبی . چقدر همه جا قشنگه پیام .. لاپاشو باز کرده و آروم آروم کیرمو کردم تو کوسش . چشاشو بسته بود . با تمام وجودش می خندید . برق خنده هاشو از پشت پلکهای بسته اش می دیدم . کف دستامو گذاشته بودم رو شونه هاش و با سرعتی زیاد تر از قبل به گاییدن همسر قشنگم ادامه دادم . ترجیح داده بود که با چشایی بسته بره تو عالم لذت و هوس خودش . خودمو خم کردم . ضروری دونستم سرعت ضربات کیرم به کوسش کم شه ولی براش نغمه های عاشقونه بخونم . دهنمو گذاشتم زیر گوشش .. فلورا من حاضر نیستم این لحظه های عشق و هوسو با هیچی تو این دنیا عوض کنم . لحظه های با تو بودنو . لحظه هایی که دلم میخواد زمان وایسه و تا بی نهایت ادامه داشته باشه .. دوستت دارم . دوستت دارم . دوستت دارم . لحظه به لحظه خیسی کوس فلورا بیشتر می شد . -پیام محکم تر محکم تر بزن . خیلی هوس دارم . حرفای قشنگ بزن . عاشقونه .. از اونایی که فقط برامن زدی و فقط برای من می زنی و فقط برای من خواهی زد .. ای که هی این زن چه پدر سوخته ای بود . زیر کیر منم بهم می گفت که بهش وفادار بمونم . دو تا دستامو از کناره ها به سینه های مرمرین زنم رسوندم و با نوک تیزشون حال می کردم .. -پیام ! برسه اون وقتی که سینه هام شل شه بازم دوستم داری ؟/؟ با این که خیلی سخت اشک می ریزم ولی این حرفش طوری دلمو به درد آورد و احساساتی ام کرد که دو قطره اشک از چشام جاری شد و رو پشتش غلتید . -پیام تو گریه می کنی -نه .. -پس چرا صدات اینجوریه . این چی بود که افتاد رو تنم -عرقم بود .. بدون این که روشو برگردونه دستشو به سینه هام زد و گفت ما رو گیر آوردی ؟/ تو این هوای خشک و خنک و با نسیم ملایم , عرق کجا بود . مگه من حرف بدی زدم ؟/ ؟ -مگه میشه بهترین آدم روی زمین حرف بدی بزنه ؟/؟ چرا فکر می کنی که یه زمانی برسه که دیگه دوستت نداشته باشم ؟/؟ مگه علاقه ها و وابسته های زندگی آدم به همیناست ؟/؟ ارزش آدما خیلی بالاتر از اینه که با یه جفت سینه مقایسه شه . تو منو این جوری شناختی ؟/؟ فلورا یه دور خودشو برگردوند و رو به من قرار گرفت . دستاشو باز کرد و گفت بیا روم بیا روم هوس دارم بیا می خوام ببوسمت . می خوام اشکاتو پاک کنم . بیا . بیا می خوام بهت بگم که دوستت دارم و منم بدون تو می میرم . صورتمو رو صورتش قرار دادم ولی به جای خشک شدن اشکام با اشکای پاک فلورای پاکم در هم آمیخته بود . -فلورا مثل این که امروز روز اول زندگی مشترک ماست . کیرمو دوباره رو کوسش تنظیم کرده حرکت گایشی خودمو به همون سبک منتها با 180درجه تغییر نسبت به حالت قبل , از نو شروع کردم . -پیام خیلی خوشم میاد داری چیکار می کنی . یادت باشه اون بار تو کوسم نریختی این دفعه رو باید حتما خالی کنی تو کوسم . -هرچی تو بگی . اونو غرق بوسه اش کردم . زیر گلو و صورت و لب و سینه هاشو تا اونجایی که کیرم از کوسش بیرون کشیده نشه رو می بوسیدم . -عزیزم فلور من تو همیشه و همیشه و باز هم همیشه برام خواستنی و تازه ای . مثل حالا شایدم بیشتر -حتی بیشتر از بی نهایت ؟/؟ -آره بیشتر بیشتر بیشتر از بی نهایت .. امروز بی نهایت دوستت دارم و بعد ها بیشتر از امروز .. فلور داغ شده بود . باید استارتشو دست می زدم یا عوض می کردم . کیرمو کشیدم بیرون تا با یه جهش دیگه دوباره بکنم تو کوسش . یه پنج دقیقه ای رو سرگرم میک زدن کوسش شدم . به دستاش به سینه های قشنگش چنگ مینداخت . نزدیک بود از زبونم بپره و بگم که به این زودی شلشون نکن . گفتم شاید بهش بر بخوره . بذار هر جور راحت تره عمل کنه . هر چه از این خیسی های ملس کوسشو می خوردم بازم تولید می شد . چوچوله شو می ذاشتم میون لبام و با فشار اونا رو به طرف بالا و پهلو ها می کشیدم وقتی این کارو با سرعت و فاصله زمانی کمتر و شدت بیشتری انجام می دادم جیغ هوسش تا آسمون هم می رفت . تشخیص دادم که حالا که لامپ فلور من روشن شده باید برم به مرحله بعد از استارت .. فلورای من در حال طلب کردن کیر بود که هم زمان کیرمو دوباره تا ته کوسش جا دادم . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و باهاشون ور می رفت . می دونست که از این حرکتش خیلی لذت می برم و هوسم زیاد میشه . با یه نگاه ملتمسانه ای به من خیره شده بود و مدام ازم می خواست که محکم تر بکنمش . -پیام نزدیکه نزدیکه آبم بیاد .. بگو دوستم داری . بگو بگو منو می خوای .. -دوستت دارم .. واسه همیشه .. تا بی نهایت .. بی نهایت دوستت دارم .. و بعدها بیشتر از بی نهایت .. چشاشو بسته بود .. بازم با چشاش می خندید ولی انگاراین بار خنده های سکوتش جلوه ای دیگه داشت . لبشو آروم باز و بسته می کرد . فقط داشت می گفت که داره میاد داره میاد .. اون بازم ارگاسم شده بود .. -پیام اگه بدونی چقدر حال دادی و لذت بردم . میگن تا سه نشه بازی نشه .. -فلورا من می خوام بخوابم .. الان 36 ساعته که نخوابیدم . -کورخوندی اگه 36 روزهم نخوابی اسمت تو کتاب گینس نمیره -من که نمی خوام رکورد بزنم . تازه می خوام زودتر بخوابم .. -ببینم تو دلت نمی خواد آبتو خالی کنی ؟/؟ ببینم قرصی چیزی خوردی که این قدر آبت دیر میاد ؟/؟ -نه بابا اینا همه از فشار جلوگیری به خاطر عشق به توست . -ببین چقدر این اطراف قشنگه ؟/؟ منم که ارگاسم شدم .. تشنه ام . کوسم تشنه اینه که دهن باز کنه و آب کیرتو نوش کنه زودباش عزیزم .. فقط خوب تمرکز کن لذت ببر . می خوام واست یه نی نی خوشگله ناز و تپل بیارم که به مامانش رفته باشه .-چه از خود راضی ! -شوخی کردم . حالا وقت کل کل کردن نیست می ترسم رو اسپرمت اثر بذاره بچه کج و کوله در بیاد . -ازکجا معلوم تخمک تو سرو ته نباشه . بغلش کرده و بازم لباشو با لبای خودم بستم . چشای خوشگل و شیطونش هم با بسته شدن لباش بسته شده بود . خسته شده بودم از بس جلو گیری کردم . یعنی همین دو سه ساعتی . این اولین تجربه سکسی ما بود . به خودم گفتم لذت ببر لذت ببر پیام . این شاید پیام و کلنگ کاشتن اولین میوه عشقمون باشه . خودمو تو وجود فلورا و کیرمو تو کوسش رها کردم . داغ داغ داغ و یهو جوش اومد .. جریان آب کیرم تو کوس تنگ تنگ فلورا سیل راه انداخته بود . می خواستم در سکوت و آرامش و باهمه وجود و احساسم تا آخرین قطره رو تو کوس فلور خالی کنم و کردم . کیرمو دیگه بیرون نکشیدم و گذاشتم همون تو جا خوش کنه . چند دقیقه بعد فلورای من چشاشو باز کرد و گفت به نظرت اگه بچه ای باشه چی می تونه باشه . من که میگم با این شرایط آب و هوایی و ارگاسم جانانه ای که داشتم باید دختر باشه که مثل مادرش شیرزن و خوشگل و لطیف باشه . -عزیزم منم دختر خیلی دوست دارم ولی دوست دارم پسرم مرد باشه تا توسری خور نباشه ... ماتش کرده بودم . بد جوری ماتش کرده بودم . ولی نمی دونستم وقتی که بازی شطرنج تموم میشه بازم می تونه ادامه داشته باشه .. -ببین پیام یه زن دررابطه با شوهرش چه حمله کنه چه دفاع , چه پیروزباشه چه شکست بخوره همیشه پیروزه .. اینو تو جفت گوشات فرو کن . ولی یه چیزی رو می دونی پیام ؟/؟ من همین حالاشم تو رو خیلی بیشتر از بی نهایت دوست دارم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
     
  
میهمان
 
نازتو بخورم نازی....نویسنده ایرانی....امیرسکسی



وای که چقدر این جنگل و درختاش زیبا بود . دسته جمعی اومدیم پیک نیک . من و خونواده زنم و یه لشگر . هرچی از این مازندران زیبا بگم کم گفتم . حرف نداره . بهشت روی زمینه . بهشتی که دوست داشتم منو به حوریم برسونه . تازه ازدواج کرده بودم و 25 سالم بود . کارمند یه اداره ای بودم و زنمم که دوسال ازم کوچیکتر بود معلم مدرسه راهنمایی بود . اون ته تغاری بود و حتی با یه خواهر زاده اش هم سن بود . همون زنی که دلم می خواست هر طوری شده تر تیبشو بدم . بااین که خیلی خوش تیپ بودم و هیکلم حرف نداشت ولی نمی دونم چرا نازی به این آسونیها دم به تله نمی داد . شاید از خاله اش ناهید که زنم باشه می ترسید وشایدم از شوهرش . ولی گاهی یه نگاههایی با هم رد و بدل می کردیم . این نگاهها رو خوب می شناختم . می دونستم که از اون نگاههاییه که خیلی راحت می تونه تسلیم شه ولی نمی دونم چرا محاسبات من درست در نیومد . فقط داشت آتیشم می زد . اونم چند ماه قبل از ما ازدواج کرده بود و خاله و خواهر زاده هیشکدومشون بار دار نبودند . اون روز تو راه بازگشت به تهران رفتیم جنگلای اطراف بین شیرگاه و زیرآب . اسم اون منطقه رو نمی دونستم ولی خیلی زیبا و سر سبز بود با رود خونه های قشنگ .. نازی با نازش دلمو برده بود . شوهر کوس خلش اهمیتی به این نمی داد که زنش چی می پوشه و با قرتی بازیهاش چه جوری دل منو می بره . طاقباز دراز کشیده و مثلا چشامو بسته بودم ولی با چشایی نیمه باز و زیر چشمی نازی رو می پاییدم . خیلی وسوسه انگیز شده بود . اون شلوار چسبون چرمی که پاش کرده بود .. واییییی دلم می خواست قید ناهیدو بزنم و بپرم روش همونجا یه تیغ بندازم رو اون چرمی که نمی دونم تو این گرما چطور پاش کرده بود . یه چرمی به رنگ پوست که حس می کردم که کون نازی لخت لخته دلمو برده بود .. ناهارو که خوردیم یه سری افتادند خوابیدند و مردا و پیرمردا کنار منقل و وافور نشستند . منم در حال چرت زدن بودم که دیدم سر و صدای نازی در اومد که چرا این همه مرد و زن بی ذوق اینجان -بابا یه روز اومدیم بگردیم و خوش باشیم و از طبیعت لذت ببریم چرا همه جا رو به گند می کشین . بوی الکل تریاک .. من دارم میرم این اطراف بگردم . -نازی جان منم طبیعتو دوست دارم به من آرامش میده -شوهر خاله اگه دوست داری بریم یه دوری بزنیم . یه نگاهی به صورت ناهید انداخته و دیدم که خوابه . -بریم نازی جون . به من میگی شوهر خاله فکر می کنم پیر مرد شدم . من اسمم سعیده نازی جون . دوتایی قدم زنان راه افتادیم به طرف ارتفاعات بالاتر جنگلی . میذاشتم یه خورده بره جلوتر تا خوب اون کون چرمیشو دید بزنم . دیگه روسری هم سرش نذاشته بود . بسوزه پدر کوس که پدرمو در آورد . منو چه به قدم زدن تو این جنگل وکوس شر گویی ولی مجبور بدم خالی بندی کنم .. -نازی جون چه هوایی . ریه رو از این هوای سالم پر کن که وقتی رسیدیم تهرون دوباره باید دود گازوئیل بخوریم . نمی دونی این جنگل سبز و آسمون آبی روی درختا و صدای این پرندگان چقدر بهم آرامش میده . روحیه ام شاد میشه . از رو یه جوی آب باید می پریدیم و دستشو گرفتم و اونو به سمت دیگه هدایت کردم . وقتی که اومد اون طرف دیگه دستشو ول نکردم و اونم اعتراضی نکرد .-خیلی با احساسی سعید . کاش کریم هم مثل تو بود . خیلی بی ذوقه . خوش به حال خاله جون اون دیگه نباید از زندگی خودش شکایت داشته باشه .. -کاش خاله ات هم مثل تو بود . دیدی که به جای این که از طبیعت زیبا استفاده کنه گرفت خوابید . حالا خواب خودش منو گیج کرده بود و به زور چشامو باز می کردم و داشتم واسه نازی خالی بندی می کردم . رسیده بودیم به یه بلندی که دور نمای خیلی قشنگی داشت و دامنه اون بلندی همه جا سرسبز و زیبا بود و با یه رود خونه قشنگ .. -وایییییی چه جالب سعید میریم پایین می دونم خسته ای . -نازی تو برو من پنج دقیقه دیگه میام پام پیچ خورده می خوام یه خورده باهاش ور برم -من بمیرم شوهر خاله گلم همش تقصیر منه . -برو نازی جون من الان میام . مخصوصا می خواستم اونو جلو بفرستم که تمام این چند دقیقه ای رو که تا دامنه میره من بتونم اون کون بر جسته شو که داره شلوار چرمشو می ترکونه ببینم . وای چه با حال بود . دیوونه این قدر تند نرو بذار من سیر سیر ببینم . حالا که به نوایی نمی تونم برسم حداقل یه عسل عسلی بگیم و دهنی شیرین کنیم . یه لحظه به نظرم اومد که نازی داره جیغ می زنه و می خواد سر بالایی به طرف بالا بر گرده . دوتا گرگ به طرفش حمله کرده بودند . گرگ که میگم همون پسرای هوسبازو میگم . حالا من خودم یه گرگ خاموش بودم و اون دوتایی که می خواستند به نازی تجاوز کنند دوتا گرگ پرهیاهو . معلوم نبود با چه سرعتی از تپه خودمو به طرف پایین می کشوندم -سعید سعید کمک کمک . اونا تا منو دیدند و فهمیدن که این کوس به این مفتی هایی هم که فکر می کردند نیست در حالی که قبلش شلوارشونو پایین کشیده کیرشونو نشون نازی می دادند فرار را بر قرار ترجیح داده ولی مگه من ول کنشون بودم قهرمان بازی و حس خودنمایی پیش خواهر زاده زنم ولم نمی کرد و افتاده بود تو خونم . خودمو به یکی از اونا رسوندم و با مشت زدم به سرش و نقش زمینش کردم و یکی دیگه که دید رفیقش تو تله افتاده مردانگی کرد و اومد کمکش ولی با یه لگد اونو هم ناکارش کردم هرچند چند تا کتک هم خوردم ولی دوتایی شون رو آش و لاش رو زمین ولو کردم وگفتم حالا برین .. طوری فرار کردند که پشت سرشونو هم نگاه نمی کردند . نازی به شدت گریه می کرد و مات و مبهوت رو زمین افتاده بود و منم خودمو زدم به بیحالی و وقتی رسیدم به اون افتادم روش . -سعید منو ببخش همش تقصیر منه .. می تونی حرکت کنی ؟/؟ چشاتو باز کن .. الان میرم کمک میارم . -نه نازی تو تکون نخور حرکت نکن .. اگه منو بکشند و تیکه تیکه ام کنند غیرتم اجازه نمیده تو این جنگل تو رو تنها ول کنم . تو ناموس من هستی . -سعید تو چقدر خوب و بامرام و دوست داشتنی هستی . اون بی غیرت اونجا نشسته داره تریاکشو می کشه تو باید ازم دفاع کنی . تو دلم گفتم اون کوس خل که پشت قباله ات ننداخته که تو جنگل خلوت کوس خلی کنه و دنبالت راه بیفته . چشمت کور می خواستی نیای .. ولی این جوری جواب دادم -نازی جون من و اون نداریم . وظیفه امه . یه علاقه خاصی بهت دارم . -زیر چشت کبود شده سعید . حالا به بقیه چی بگیم -هیچی میگیم زمین خوردم . فقط سرم دارم گیج میره . نازی رو زمین نشسته بود و منم کنارش سرم خود به خود رفت طرف سینه اش و اونم نه تنها صداش در نیومد بلکه همراهیم کرد . -نازی منو ببخش . حال ندارم .. صورتم وسط دو تا سینه اش قرار گرفته بود و هریک از پهلوهای سرم در تماس با یه سینه اش قرار داشت . این همه راه اومده بودیم به جای این که بوی عرق بده بوی عطر هوس و گلهای خوشبو رو می داد . خیلی تحریک شده بودم . بی اختیار نفس عمیق می کشیدم . -سعید بوی بدی میده .. واییییی این متوجه شده بود من دارم حال می کنم -نه نازی جون خیلی خوشبوست .. ولی ببخش منو این قدر باهات احساس صمیمیت و نزدیکی می کنم . سرمو یه خورده بالاتر گرفته نوک بینی ام رفته بود زیر گلوش .. یه بوی خاص هوس رو هم از اونجا می شنیدم . دیگه تحملش واسم سخت بود . دلم می خواست اون گردن لخت و زیر گردنشو غرق بوسه کنم و سینه هاشو بمکم . دستمو بذارم لای بلوزش .. با اون شلوار چرمش و کون زیرش حال کنم . نمی دونستم باید چیکار کنم . اون چه احساسی داره . چه نظری می تونه راجع به من داشته باشه . در همین افکار بودم که حس کردم نازی دو تا دستاشو گذاشته پهلوهای سر و صورتم و سرمو به سینه اش فشار میده . یعنی این حرکتش چه پیامی می تونه داشته باشه . یه چراغ سبزه ؟/؟ اگه نه پس چیه .؟/؟ باداباد زیر گوشم که نمیخواد بذاره . اونم یه انسانه . اگه منم هوس دارم و نیاز اونم مثل من یه انسانه . یه زن از مرد احساساتی تره .. وقتی به یکی تکیه کنه و از نظر ذهنی خودشو در اختیارش بذاره جسم و جونشو هم خیلی راحت در اختیار طرف میذاره و نازی هم یکی از اون زنا بود . یواش یواش از گردنش خودمو کشوندم بالاتر . با چشایی بسته و خمار . روی صورتش دنبال لباش می گشتم . اونم با یه حرارت خاصی در حالی که با آه و ناله های فریبنده اش اومده بود کمکم همراهیم می کرد و راه لبشو نشونم داد . هردوتامون داشتیم پیاز داغشو زیاد می کردیم وگرنه از این هدفها رو تو تاریکی هم می زدم . لبم رفته بود رو لب نازی . می دونستم کار که به اینجا بکشه اونم تو یک جای خلوت که جز آدمای احمق تو گرمای وسط روز کس دیگه ای این ورا نمیاد کار به جاهای باریک تر هم می کشه . تو این هوای گرم باد خنک هم می وزید و بوسه داغ ما آتیش هوس ما رو هم زیاد تر می کرد . گذاشتم یه خورده تو این هوس بسوزه تا شکی برای ادامه راه نداشته باشه . -نازی دوستت دارم . تو خیلی خوشگلی . می خوامت . -سعید منم همین طور . دلم می خواد ساعت زمان همین جا وایسه و من و تو تا ابد مال هم باشیم . این آدما همه سهم خودشونو از زندگی بگیرن و من و تو در یه فاز دیگه ای از زندگی مال هم باشیم . -نازی به همین زودی ازم خوشت اومد و خودتو به من سپردی ؟/؟ -مگه تو به همین زودی ازم خوشت اومده ؟/؟ فکر نکن من این قدر ساده ام که چشامو به واقعیتها ببندم . می دونم یه مرد کجای کاره . تو رو تا امروز آدمی می دونستم هوسباز که نگات فقط به دنبال جسم منه . -اشتباه می کنی نازی -می دونم خجالت می کشی سعید که داری انکار می کنی - تو بدت اومده ؟/؟ -راستش از این که تنم یه طرفدار خوش تیپ و با کلاسی مثل تو رو داره احساس غرور می کردم ولی نمی خواستم مفت باز باشم و تازه فکر شوهرمم بودم و از مردایی که با پررویی می خوان کارشونو پیش ببرن حرصم می گیره .. -من یکی از اونام ؟/؟ -حالا دیگه نه -اگه فکر می کنی هستم بیا بریم . -حالا که منو تا لب چشمه آوردی می خوای تشنه برم گردونی ؟/؟ -منو ببوس . ببوس منو سعید ولم نکن . رو چمنها غلتیده و رفتیم یه جای خلوت تری . همدیگه رو سخت در آغوش گرفتیم . -هر کاری دوست داری باهام انجام بده . من حرفی ندارم . در اختیار توام . نکنه ازم خوشت نمیاد و دوستم نداری . -من دیوونتم . کشته مرده اتم . می میرم برات . باورم نمی شد که نازی رو تصاحب کرده باشم . نازی می تونی یه دور بگردی تا من سیر سیر ببینمت . -شیطون من خودم یه چند وقتیه که حس می کنم نگات خیلی رو باسنم خیره میشه .. دوست داشتم بیشتر آتیشت بزنم . حالتو بگیرم . همش طالب و تشنه من باشی .. فکر کردی یه زن این قدر هالوست که نگاه هیز مردا رو تشخیص نده ؟/؟ فکر کردی خودت زرنگی که بخوای پنهونی دیدم بزنی و سرم شیره بمالی و من نفهمم ؟/؟ -بببینم نازی دلت می خواد که ازت لذت ببرم ؟/؟ -اگه دلم نمی خواست که آتیشت نمی زدم . خودم آتیش گرفته بودم . حالا نوبت توست که خاکسترم کنی . جوووووون سرمو گذاشتم رو شلوارش .. وای کاش می تونستم تا ساعتها در کنارش باشم و سرمو از رو اون شلوار چسبون هوس بر ندارم . عین کون بود . بیخود نبود اون دو تا گرگ بهش حمله کرده بودند . -آخخخخخخخخ .. نازی چقدر تو نازی .. نباید زیاد وقت تلف می کردیم . شلوارشو تا انتهای کونش پایین می کشیدم تا کون بر جسته اش لخت تو دیدم قرار بگیره . خیلی خوشگل تر و هوس انگیز تر از اونی بود که تصورشو می کردم . چند بار به این بالا پایین کشیدنها ادامه دادم و در آخرین مرحله تا آخر پایین کشیدم . حالا دیگه سرمو گذاشته بودم رو کونش و اون درز وسطشو لیس می زدم . یه شورت نازک هم داشت که اونو از پاش در آوردم . صحیح نبود که خودمونو کاملا لخت کنیم . مچ دستمو کردم تو کوس نازی . -سعید دلم میخواد جیغ بکشم تا همه صدای منو بشنوند و بفهمن که چقدر دارم لذت می برم . -نه این کارو نکن که این بار هوس بودن با تو منو سست سستم کرده و سر هر دوتا مون بلا میارن . کف دستامو از زیر بلوز نازی رسوندم به کمرش . سوتین و سینه هاشو با هم تودستام گرفتم . -سعید سعید می خوام و من اونتو می خوام . -اون اسم نداره دختره خجالتی ؟/؟ -حالا ما خجالتی شدیم ؟/؟ این جور زیر کیرت اسیرم و به من میگی خجالتی ؟/؟ خب ازم میخوای اسم چی رو ببرم ؟/؟ -اوخ دختر تو دیگه کی هستی . شیطونو درس میدی . -من که شاگرد تو نمیشم استاد سعید .. اگه می خوای کاری بکنی بکن که می ترسم یهو بیان دنبال ما . -اگه نخوام کاری بکنم . پاهاشو بالا آورد و زد به کیر از شورت بیرون کشیده شده ام .. اگه تو نخوای کاری بکنی این جون داره نفس داره هوس داره راهشو خوب بلده و می دونه از کدوم طرف بره . -نازی حتی حرفات هم واسم هوس انگیزه . قمبل کونش طوری طرفم قرار داشت و حالتشم جوری بود که چاک کوس غنچه ایش بهم چشمک می زد و آغوششو واسه کیرم باز کرد . کیرمو که دیگه بی قرار شده بود گرفتم تو دستم واز طرف چاک کون نازی چند ضربه به قسمت بیرونی کوسش واردکردم . -ببخشید کسی خونه نیست ؟/؟ -بفرمایید دربازه -جاهست این مهمون درازه -شوهر خاله واسه تو که جا دارم . تازه خونه تنگ ما رو گشاد گیر آوردی ؟/؟ راست می گفت کوس خیلی تنگی داشت . با یه نرمی خاصی کیرمو فرستادم تا ته کوسش بره . -خیلی کلفته سعید .. -قربون هیکلت نازی تو راضی باش من بیشتر حال می کنم . نازی جون من خیلی حشری و آتیشی به نظر می رسید چون با یه حرکتای چرخشی که به کونش می داد کیرمو تو کوسش می گردوند و با حرکتش به سمت من حرارت کیرمو بیشترش می کرد . -نازی نازتو بخورم -سعید من ! هم نازمو بخور هم نازمو .. -من نازتو می کشم و نازتو می خورم .. یه ناز به کرشمه اش می گفتم و یه ناز رو به کوس شیرین و خواستنی اون . چه جنگل با برکتی . و سوراخ کون نازی که وسوسه ام می کرد که کیرمو از کوسش بکشم بیرون و فرو کنم تو کونش ولی می دونستم تو جنگل بدون کرم و چیزی که بتونم نرمش کنم ممکنه جرش بدم دیگه اصراری نداشتم . تا همین حد که کو سشو شکار کردم خودش یه معجزه بود . -نازی بگیر بگیر که کیر من داره واسه کوست گریون میشه -سعید سعید جون .. کوسم داره می ترکه .. به کیرت بگو زود اشکاشو نریزه که اون وقت کوس من گریون می شه . -بذار بریزه بذار عقده شو خالی کنه . اگه بدونی چقدر منتظر این لحظه بوده و تمنای تو و کوس تو رو داشته . نازی ! من تا لبخند به لبت نیاوردم و تنتو تنظیم نکردم از اینجا نمیرم . -نکنه قصد داری تا فردا صبح هم اینجا بمونی . -من و کیرمو دست کم گرفتی ؟/؟ نازی دیگه نمی تونم نمی تونم داره میاد . بریزم تو کوست ؟/؟ -عزیزم . عشق من . اجازه می گیری . ؟/؟ بریز دیگه .. گوربابای شوهر جونم . سعید شوهر خاله رو عشق است . شوهر خاله ای که فقط سه سال از خواهر زاده شوهر دار زنش بزرگ تر بود . خیسی کوس و هوس نازی روی کیر من نشسته بود و من با همون لغزندگی ضرباتمو با لذت هر چه تمامتر وارد کوس نازی می کردم --سعید خواهش می کنم ووووویییییی چه کیری ! من دیگه از این به بعد مال توام .. در اصل مال توام . بکن منو! بکن ..دوستت دارم . کیرتو میخوام . ازش دل نمی کنم . جووووون کوسسسسسمو پاررررششششش کن . بزن بزن ولم نکن .. با حرفاش با حرکاتش با اون کوس و کون آتشیش دیگه نتونستم دو دقیقه هم تحمل کنم . کمرشو محکم نگه داشته و پس از چند ضربه پیاپی که کیرمو تا آخرمی فرستادم کمرشو محکم نگه داشته و گذاشتم هرچی که جا دارم و می تونم تو کوس نازی جونم خالی شه .. -نازی نازی دلم می خواد همین جا تو بغلت بخوابم .. -اول ارضام کن بعدا میریم پیش بقیه تا دلت می خواد بگیر بخواب . راستش آبمو که تو کوس نازی خالی کردم یه خورده احساس سبکی می کردم ولی نازی حریص و حشری بود -سعید جون فکر منم باش .. آب کیرمن از دور و بر کوسش در حال ریخته شدن به اطراف و روی کون و روی زمین بود . این بار با قدرت بیشتری اونو می گاییدم . از اونجایی که بیش از حد معمول در فاز اول آب کیرمو ریختم تو کوس نازی جونم با یه مقاومت و تلاش بیشتری سعی در به ار گاسم رسوندن نازی داشتم . کمرشو رو زمین قرار داد و هیکلشو به طرف من برگردوند . -حالا مثل یه آقای خوب از روبرو کوسمو می کنی . تا اونجایی که آبمو بیاری و من راضی برگردم . اگه طولش بدی ولت نمی کنم .. طوری هوس دارم که اگه کل فک و فامیلا بیان اینجا و منو زیر کیر تو ببینن خیالم نیست . هوس زیاد باعث شده بود که شوخیش تا این حد گل کنه ولی اگه جدی می گفت چی . انتهای رونهای پاشو با کف دستم نگه داشته و یه خورده لاپاشو باز کرده کیرمو گذاشتم بره تو کوسش و با نگاهی از هوس صورتمو به صورتش نزدیک کرده تا یک بار دیگه اونو ببوسم . روی بدنش خم شده و چون نمی خواستم کیرم بیاد بیرون یه خورده به سختی سینه هاشو گذاشتم تو دهنم و نوکشونو میک می زدم . -لبامو ببوس منو ببوس سعید . برام بوسیدن لباش راحت تر بود . این جوری هم کوسشو راحت می گاییدم و هم این که گردنم درد نمی گرفت . چسبیده بودم به لبای نازی خوشگله و ولش نمی کردم . خودمو انداخته بودم روش نه می تونست جیغ بکشه و نه از دست هوس و زیر کیر من فرار کنه . کاملا تسلیمش کرده بودم .. دستش به جایی بند نبود از هوس زیاد لبامو گاز می گرفت .. آخ که تو دیگه کی هستی دختر . کشتی منو با این ناز و اداهات . گذاشتم هر جوری که دوست داره باهام حال کنه . زیر چشامو که کبود کرده بود و لبم روش .. واسه این که گازم نگیره سرعت مکیدن و بوسیدن لباشو زیاد تر کرده و هروقت هم که حس می کردم شیطنتش داره گل می کنه فوری مسیر بوسه رو عوض می کردم . سرعت کیرمو زیاد کرده بودم و فشاری که به پاهاش می آورد و به طرف من نشون می داد که دیگه آخراشه .. وقتی که چهار دست و پا افتاده بود به جونم و از دستش کاری بر نمیومد متوجه شدم که چیزی به ارگاسمش نمونده و وقتی که دودستی سرمو به عقب پس زد و گفت بسه دیگه داره میاد آبم اومد .. اون وقت بود که فهمیدم اشتباه حدس نزدم . دستاشو دور گردنم حلقه زد و گفت حالا منو ببوس .. چند دقیقه بی خیال تو بغل هم بودیم . دل نداشت از جاش پاشه . بهش گفتم عزیزم اینجا رختخواب خونه مون نیست ها . -سعید جون -جون دل نازی . یه چیزی یادت نرفته؟/؟ -نازتو بخورم نازی . مگه ارگاسم نشدی . -اگه جای دیگه ای بود می گفتم دو یا سه بار باید ارضام کنی . تو می دونی منم خیلی حشری هستم . اومدم پایین تر و کوس نازشو گرفتم تو دهنم . مثل لباش خوشمزه بود . -نازی من دوباره دارم حشری میشم پاهاشو به کیرم مالید و گفت راست میگی .. یه خورده که کوسشو میک زدم گفتم عزیزم یه بر نامه بذار که رسیدیم تهرون بیشتر باهم باشیم الان بیا بریم که با لب و صورتی خونین و کبود باید کلی توضیح هم بدیم . اول قرار گذاشتیم که من بگم خوردم به یه درخت . ولی بعدش قرارمون این شد که قسمتی از حقیقتو طوری که بقیه نگرانی شدیدی پیدا نکنن و منم یه آبرویی برای خودم خریده باشم بگم . ناهید تا منو دید نزدیک بود اشکش در بیاد .. شوهر نازی هم که هنوز با بقیه دور و بر منقل بود با همون وافور چند تا خط و نشون برای جوونای لات کشید . آخه من گفته بودم چند نفر به نازی متلک گفته من با اونا درگیر شدم و اونا فوری فرار کردند . همین .. آخ که چقدر پیش همه عزیز شدم . یکی یکی ازم تمجید می کردند -بارک الله به غیرتت -فدای شوهر گلم بشم که این قدر ناموس پرسته و هوای فامیلشو داره .. مادرزنم که قربون صدقه ام می رفت .. زنم ناهید با صدایی آروم طوری که فقط ما دوتا بشنویم به من کوفته شده از سکس و کتکهایی که همراه با کتک زدن خورده بودم گفت فقط یادم باشه که رسیدیم تهرون اولین کاری که می کنیم اینه که بریم حموم یه تشویقی درست و حسابی بهت بدم که می دونم خیلی عطش سکسو داری و بمیرم برات که این چند روزه اصلا بهت نرسیدم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی ....
     
  
میهمان
 
مامان یا معشوقه.....نویسنده ایرانی...امیرسکسی



فت هشت سالم بود که از شهرستان پا شدیم اومدیم تهران . راستش علتشو نمی دونم . یا بابا خیلی کم حوصله بود و حوصله رفت و آمد فامیلی رو نداشت یا این که مامان از دست فامیل شوهراش به ستوه اومده بود . مامان محبوبه من دوازده سال از بابام کوچیک تر بود و هفده سالگی ازدواج کرد و هیجده سالگی منو زایید . پدربا پول و پله ای که از شهرستان با خودش آورده بود یه قصابی واسه خودش ردیف کرد وعلاوه بر اون از همون موقع رفت تو خرید و فروش سکه طلا .. راستش من مامانمو خیلی بیشتر دوست داشتم چون بابا خیلی عصبانی و بد اخلاق بود . و خواهرم که ازم یه سالی کوچیک تر بود زود ازدواج کرد و رفت . من موندم و مامانم و بابای اخمو و عصبانی ام که از این که من دانشگاه قبول شدم به جای این که خوشحال باشه ناراحت بود از این که چرا نمی تونم برم کمکش تو کارای مغازه . جنگ و دعوای بابا مراد و مامان محبوبه ادامه داشت . یه خورده بابا طبع خسیسی پیدا کرده بود که مامان حسابی حریفش بود و همیشه هم از من حمایت می کرد . قبل از این که کنکور قبول شم مامان یه خورده رفتارش نسبت به من تغییر کرده بود . یه سری حرکاتی انجام می داد که شک می کردم که اون مادرم باشه . یه لباسایی می پوشید که قسمتهای بر جسته تنشو مینداخت بیرون و اصلا ملاحظه منو نمی کرد . قبلا هم تا حدودی این شیوه رو داشت ولی نه تا این حد و این که با میکاپ زیاد و عشوه اومدن بخواد یه جورایی خودشو بهم بچسبونه . اوایل زیاد اهمیتی نمی دادم ولی این حرکات اون ادامه داشت . حتی بهم می گفت بیام حموم و در شستن بدنش کمک حالش باشم و وقتی هم که دستم به جاهای حساس تر می رسید اونم با یه حرکاتی که نشون می داد که این آمادگی رو داره که خو دشو در اختیارم بذاره عشوه گری می کرد -عزیزم این قدر سختت نباشه من مامانت هستم غریبه که نیستم . با این حرفاش می خواست تشنه ترم کنه . حتی کار رو به اونجایی رسونده بود که یه بار جلوی من شورتشو از پاش در آورد و به اصطلاح خودشو آب کشید . وقتی به کون لخت و خوشگلش نگاه می کردم و کوس درشت وسطشو می دیدم با این که تا حدودی تحریک می شدم ولی از این که بخوام با زنی که مامانم باشه روی هم بریزم چندشم می شد و سختم بود . شایدهم بی خود این فکرا رو می کرد و این از صمیمیت زیادش بود . یه شب که بابا رفته بود سفر و من تو اتاق خودم خواب بودم یهو با صدای ناله هایی از خواب پریدم . صدای مامان بود ترسیدم . وقتی به اتاقش نزدیک شدم دیدم در اتاقش نیم بازه و مامان یه ناله هایی سر میده که یه زن موقع کوس دادن از این کارا می کنه . ترس برم داشت که مامان یه معشوقی چیزی داره و به بابا خیانت می کنه -آههههه .. نهههههه .. آخخخخخخ .. یه خورده از پهلو به اتاق نگاه کردم . مامان دمر افتاده رو تخت و قسمت کوسشو به تشک می مالید و کونشو می فرستاد هوا و با حرکات حشر آمیز خودش یه جورایی خودشو تخلیه می کرد . از روی تاسف سری تکون داده و همونجا وایساده نگاش می کردم . دلم نمی خواست از اون محیط دور شم . منم یواش یواش از این وضعیت داشتم کیف می کردم ولی اون مامانم بود . بااین که خودمو قانع کرده بودم که نظر بدی نسبت به اون نداشته باشم شاید نیم ساعت تمام کیرم شق بود و تا میومد بخوابه به یاد صحنه ای که کون قمبل کرده و رو به هوای مامان داشت بهم چشمک می زد می افتادم از هیجان کیرم راست می شد . این کارای مامان باعث شده بود که یه روز دست دوست دخترمو بگیرم بیارم خونه مون . اونم تا حدود زیادی اهل حال بود و کون خوبی داشت . هر چند به خوبی کون مامان نبود ولی یه جورایی می تونست تامینم کنه و تسکینم بده . خیلی راحت می تونست بهم بده و اعتراضی نداشت ولی دوست داشت تنها کسی باشه که به من حال میده و اگه حس می کرد من یه دوست دختر دیگه دارم که نداشتم بهم چراغ سبز که نشون نمی داد هیچ به خونه مون هم نمیومد و قهر می کرد . اون روز مامان خونه بود . تا اونو دید شروع کرد به چرب زبونی و مهمون نوازی و پری رو با خودش برد اتاقش و منو نذاشت که وارد صحبتای زنونه اونا بشم . وقتی پری برگشت یه چند دقیقه ای نشست و گفت می خواد بره .. فهمیدم که مامان یه حرفای بیخودی زده که می خواد بره . پری با این که به پری دهن لق مشهور بود ولی اون روز چیزی بهم نگفت . شاید چون مامان تو خونه بود ازش هراس داشت . با خودم گفتم بالاخره ته و توی قضیه رو در میارم و می فهمم که جریان چیه وقتی که پری رفت مامان اومد طرف من دستشو دور گردنم حلقه زد و با یه مکث چند ثانیه ای لبامو بوسید و گفت ناراحت نباش عزیزم این دخترای یه بار مصرف دردی رو دوا نمی کنن . خودم باید یه فکری برات بکنم . پاهاش تا بالای زانو و انتهای باسن لخت بود و اون دامن تنگ و کوتاه و چسبونی که پاش کرده بود داشت کونشو جر می داد . لبای کلفت و هوس انگیز و چشای درشتش و مژه های مصنوعی که گذاشته بود اونویک افسونگر به تمام معنا کرده بود .. شروع کرد به تعریف کردن یه چیزایی که می دونم می خواست یه جورایی تحریکم کنه .. -زمونه خیلی خراب شده آدم اگه نمیره خیلی چیزا می بینه . دوتا کوچه پایین تر یه پسره رو با خاله اش گرفتند داشتند کار غیر اخلاقی می کردند .. نیاز رو ببین چیکار می کنه ؟/؟ البته اون قدیم قدیما چند هزار سال پیشا از اینا موردی نداشت . پدر و دختر و مادر و پسر .. داشتم جوش می آوردم .-مامان اگه همه چی قابل تحمل باشه رابطه پسر و مادر غیر قابل تحمله مامان 38 ساله ام بد جوری هوس داشت و شایدم زیاد مقصر نبود . بابا مراد پنجاه ساله ام که دیگه میانسالی رو هم رد کرده بود و همش به فکر پول و پله بود بهش نمی رسید و اونم جوون بود و نیاز داشت و مجبور بود یه جورایی خودشو تسکین بده . این بابای نامردم آخه مامانو به انحراف می کشونه . هر چند مامان به زور هم که شده بابا رو به رختخواب می کشوند ولی از صحبتاشون می فهمیدم که بابا اکثرا بهونه سر درد رو می کنه . واگرهم دوتایی شون باهم سکس داشته باشند مامان هیچوقت ارضا بشو نیست . مامان وسوسه انگیزمو ول کرده و به هزار مکافات پری رو پیدا کردم -پری چت شده -برو دنبال همون دوست دخترای رنگارنگت که هر روز میاری خونه ات و مادرت از دستشون خسته شده . منو باش که فکر می کردم تنها دوست دخترتم . آدمی که بابا ننه اش معلوم نباشه همینه دیگه .. نمی فهمیدم چی داره میگه و منظورش چیه . اون چرا داره این حرفا رو می زنه . -پری منظورت چیه -به شدت عصبی بود . از این که فکر می کرد من با دخترای زیادی رابطه دارم ناراحت بود . -پری تو تنها دوست دخترمی .. -خفه شو سر راهی . محبوبه خانوم همه چی رو بهم گفت . فقط بهش نگو اینا رو من بهت گفتم اگرم بگی مهم نیست . من دیگه با تو و خونواده تو کاری ندارم . اون بهم گفت که تو بچه اصلی اونا نیستی و از موقعی که نوزاد بودی تو رو از پرورشگاه آوردن و واسه این که فامیلا لو ندن و به این زودیها نفهمی تر جیح دادن بیان تهران تا بر خورد کمتری با بستگان داشته باشند . یواش یواش داشت همه چی دستگیرم می شد . پس علت مهاجرت ما این بوده . نه .. نهههه امکان نداره من هویت خودمو از دست داده باشم . اونا که خواهرمو بار دار شدند . ولی من که چیزی برام اثبات نشده . اگه خواهرمنم بچه اونا نباشه . اصلا چرا دو تا بچه آوردند . شاید خواهرم بچه اصلی اونا باشه .. پری رو فراموش کرده و به طرف خونه رفتم . پری دهن لق .. تعجب کردم چرا مامان این حرفو به پری زد . اونی که از شهرستان اومد تهران تا کسی جریانو نفهمه واسه چی این حرفا رو به کسی که اونم واسه اولین بار بود که می دیدش زده بود . هضم این مسئله برام دشوار بود . اشک تو چشام جمع شده بود . پس من بی پدر و مادر هستم . یعنی نمی دونم اونا کی هستند . بهتره که به روی محبوبه نیارم و خیلی عادی با این مسئله بر خورد کنم . نقطه ضعف نشون ندم بهتره . پس واسه همینه که وقتی مراد به محبوبه نمی رسه اونم به من مهرزاد جوون و عاشق کوس و کون پناه می بره . داشتم آتیش می گرفتم . شاید اگه اینو سالهای اول زندگی می فهمیدم این جور عذاب نمی کشیدم . یه دوساعتی رو تو خیابونا دور زدم . بازم از اون شبایی بود که بابا با چند تا همکار دیگه اش رفته بود کوه .. البته کوه نوردی نه بلکه رفته بودند تو یه خونه کوهستانی که مال یکی از دوستاش بود یه شبی رو مجردی دور هم باشند و محبوبه رو که حالا دلم رضا نمی داد بهش بگم مامان تنها گذاشت . سعی کردم بر خورد زیادی با این زن نداشته باشم . شامو که خوردم رفتم اتاقم دراز کشیدم . نیمه های شب دوباره همون آه و ناله و همون تن لخت محبوبه رو روی تخت دیدم . این بار با این که وجودم پر از درد و رنج بود و اشک تمام صورتمو پوشونده بود ولی وقتی کون اون زن در اصل غریبه هر چند سالها آشنا رو دیده بودم حس کردم که حالا راحت تر می تونم کیرمو بکنم تو کوسش . باهاش حال کنم و ازش کام بگیرم . شاید این یه حکمتی بوده که به این طریق من حقیقتو فهمیدم . کیرم شق شده بود و بد جوری هوس کوس محبوبه رو کرده بود . حالا با خاطری آسوده می تونستم از چراغ سبزش رد شم و به اونچه که شاید ته دلم می خواستم و ازش فراری بودم برسم . اون کونشو رو تخت می گردوند و من کیرمو از شلوارم در آورده و باهاش بازی می کردم . حس کردم آبش داره تو دستم پاشیده میشه . گذاشتم که بریزه ولی حرکات محبوبه طوری بود که دوباره وسوسه شدم وکیرم به حالت قبل بر گشت . داشت با خودش حرفای سکسی می زد . یعنی هوس زیاد اونو این طور کرده ؟/؟ -بذار تو کوسم پاره کن منو جر بده . کیرتو در بیار بذار تو کونم .. جووووون جووووون رفت تا ته رفت . کوسم جا داره .. کیر می خواد .. منی که تا حالا ناز داشتم برم طرفش حالا این سوال برام پیش اومده بود که آیا اون بهم راه میده یا نه و شاید این جور حال و هوایی که داره جدای خودشو در اختیار گذاشتنش به من باشه . ولی هوس هوسه . این چیزا حالیش نیست . پس اون می دونست که من پسرش نیستم و این قدر راحت می خواست بهم بچسبه . یه فکری به خاطرم رسید . خودمو کاملا لخت کردم و طاقباز رو تختم قرار گرفتم . کیر شق شده امو تو دستم گرفته و با فریادی رساتر از فریاد محبوبه می گفتم آخخخخخخ کوسسسس کوسسسسس میخوام . یه کوسی که بکنم توش .. جوووووووون .. سوراخ کونو عشق است .. وایییییییی نهههههههه کوستو ول نکن . بذارکیرم توش بمونه .. یه خورده صدای جیغ و شیون ها رو بالا برده .. حس کردم یکی نزدیک من قرار داره . و داره بهم نگاه می کنه . .. چشامو بسته بودم و سرمو به این طرف و اون طرف تکون می دادم -مهرزاد مهرزاد مادر چته .. چشامو باز کرده . وگفتم اوه مامان ببخشید شما اینجایید اصلا حواسم نبود . رفته بودم تو حس .. واسه این مامان صداش کردم که نمی خواستم بفهمه که من همه چی رو می دونم اون یه خورده مراعات کرده بود و با یه لباس خواب توری بدن نما به رنگ نارنجی اومده بود سراغم . -پسرم عزیزم . مادر برات بمیره که تو این جوری عذاب نکشی . چته ناراحتی . ظاهرا از وقتی که پری رو دوباره دیدی حالت گرفته هست . اون دهن لق چیزی بهت گفته ؟/؟ -مگه تو چیزی بهش گفتی ؟/؟ -نه پسرم بیخود خیال بد نکن . -این چه وضعیه . دیگه یواش یواش واسه خودت مردی شدی . مثل این که هوس زن گرفتن کردی . راستش دیگه شرمم نمیومد از این که کنار مادرخیالی ام برهنه باشم . اونم دست کمی از من نداشت . عین جنده ها خودشو به بالا سرم رسونده بود . تازه کیف هم می کرد که منو به اون صورت لخت می بینه . -عزیزم خیلی داری عذاب می کشی و من تحمل اونو ندارم که ببینم جیگر گوشه ام داره این همه عذاب می کشه . این دختر افاده ای خوب حالتو گرفته بود . .انگار همین دیروز بود که تو یه کوچولو بودی و اون شومبولت مثل حالا نبود که ازم قایمش کنی . من همون مامانتم . اومد جلوتر و یه دستی به سر کیرم کشید و گفت به این بگو این قدر به فکر پری نباشه .. این دست زدنهاش منو یه جوری کرده بود . هنوز خشم و ناراحتی ناشی از این که با ورهام غلط بوده و هویت خودمو از دست دادم به شدت آزارم می داد ولی با این اندیشه که اون دیگه مادرم نیست یک آن پاشدم و اونو بغلش کردم .. -نه .. نههههه مهرزاد بامامانت داری چیکار می کنی ؟/؟ خودت گفتی که کاری به کار مامانت نداری .. -چیزی نگفتم . نمی خواستم به یاد بیارم که من بچه اش نیستم . اونو بغلش کردم و به شدت به خودم فشردمش . دلم می خواست زودتر لختش کنم . اونو همون وسط اتاق ولوش کردم و افتادم روش . دلم نمی خواست به این زودیها بکنمش . از پشت لباس خواب بدن نماش سرمو گذاشتم رو کونش و با هیجان گازش می گرفتم . -مهرزاد همین جوری حریص باش . خوشم میاد . قربون دهنت گازم بگیر . کونمو کبودش کن . کون لق بابات . خودتو به من بچسبون . بچسبون . پیرهن نازک خوابشو از سرش در آوردم و افتادم رو محبوبه دمر افتاده . خودشو سپرده بود دست من . دستمو رسوندم به سینه هاش که از سوتینش زده بود بیرون . سوتینشو هم از هیجان زیاد از طرف سرش خارج کرده و حالا دیگه با کونش مشغول بودم .. - مهرزاد عزیزم مامانت داره حالتو جا میاره .. -نگو که تو هم هوس کیر منو نداری . شورتشو پایین کشیده و دستمو گذاشتم رو کوسش . -ووووووواوووووو کی این همه خیس کردی . -از همون وقتی که کیر شق تو رو دیدم -نه محبوب جون . از همون وقتی که تو اتاقت کونت رو به هوا بود و کوست چسبیده به تشک و تو رویاهات کیر منو می دیدی . -یعنی تو کوس منو نمی خوای -چرا کوستو هم می خورم و سوراخ کونتم لیس می زنم . دستمو گذاشتم زیر کمرش و یه خورده که اونو از زمین بالاتر آوردم اون بقیه رو همراهی کرد و با یه حالت سگی قمبل کرده کونشو به صورتم چسبوند . تمام ناراحتیهای روزم دیگه داشت از یادم می رفت . لذت سکس و حال کردن با زنی که فکر می کردم از خونمه این غمو که اون مادرم نیست داشت از یادم می برد . شورتشو از پاش در آوردم تا کون قشنگ و هوس انگیزش خالص توی دیدم قرار بگیره . اول زبونمو کشیدم رو سوراخ کونش و بعد با باز کردن دو طرف کونش به پهلوها پهنای زبونمو رو کوس خیسش کشیده و با لذ ت نوک زبونمو فرو می کردم تو کوس محبوبه . حالا بیشتر میلم می کشید که بهش بگم محبوبه و حسشو نداشتم بگم مامان . همه چی واسه یه سکس داغ و جانانه و فرو کردن کیرم تو کوس محبوبه آماده بود . -ببینم راستشو بگو تو از کی تا حالا تو کف کیر من هستی . -حالا چرا این قدر مادرتو خجالت میدی . ببینم کیر تو هم همین سوالو ازم می کنه ؟/؟ به جای این حرفا کارتو بکن .. راست می گفت دیگه هیچی برام فرق نمی کرد . من باید فکر می کردم که دارم دوست دختر خودمو میگام . معشوقه امو .. یک زن حریص شوهر دارو که شوهرش اونو سیر نمی کرد . کیرمو پس از این که یه خورده رو کوسش مالیده و اونم مدام با زار و تمنا ازم می خواست که فرو کنم تو کوسش در یک آن گذاشتم که تا ته کوسش بره . -جااااااااان پسر گلم . مهرزاد قشنگم بالاخره به داد مامانت رسیدی . راستش حالا که منو به آرزوم رسوندی باید حقیقتو بگم که چند ساله که می خوامش ولی تو به دادم نمی رسی . تقصیری ندارم . هوسم زیاده و بابات مقصره . باید باهات صادق باشم -محبوب جون فکر کن ببین همیشه با من صادق بودی ؟/؟ -نمی دونم از چی داری حرف می زنی . تند تر خواهش می کنمم تند تر . کوس مامان و کون باحالش غمهامو از یادم می برد . کف دستمو می زدم به کون نازش تا واسم بلرزه و هوسمو زیادش کنه . کیرم مثل یک موشک می رفت ته کوسش و بر می گشت و دوباره آتیش می کرد . -مهرزاد تو با این فلفل تندت ما رو کشتی . من فدایی اون کیر کلفتتم .. منم پاک همه چی رو فراموش کرده و بهش حرفای عاشقونه می زدم . انگاری از یادم رفته بود که به چی فکر می کردم . اونو به طرف خودم بر گردونده افتادم روش . لبه های کوسشو به دو طرف باز کرده و قبل از این که کیرمو بفرستم تو کوسش کوس چاقالو ولی خوش ریخت و استیل محبوبه رو گذاشتم تو دهنم -نهههههه نهههههه مهرزاد . اوخخخخ قربون اون دهن گرمت . کوسم کوسمو چقدر گرم و شیرین می خوریش . -واسه این که کوست واسم شیرینه . با لذت بردناش انرژی می گرفتم و بیشتر کوسشو میک می زدم . اون موهای سر خودشو می کشید و گاهی هم با سینه هاش ور می رفت و این جوری می خواست یه جورایی هوس خودشو بخوابونه . کوس تپلشو با یه اشتهایی می خورم و تو دهنم بازی بازیش می دادم که سست و بی حالش کرده بودم . به خودش فشار عجیبی می آورد و در یک لحظه کوسشو محکم به لب و چونه هام فشرد و چند بار کون و کمرشو از زمین بلند کرد و با چند تا پرش از حال رفت . چشاشو که باز کرد بهم گفت خیلی بد جنس بودی پسرم که این چند سالی به دادم نمی رسیدی . این پدر نامردت همه چی رو واسه خودش میخواد ولی من و تو این اجازه رو بهش نمی دیم خواهرت که از دست اون فرار کرد و رفت . من نمیذارم هر کاری که دلش میخواد انجام بده . تا رفتم یه چرخشی به بدنم بدم و بذارم تو کوسش اون برگشت و با یه حرکت سریع خودشو انداخت رو کیرم .. -جااااااااان نمی دونی چه کیفی داره وقتی که یه زن قبل از گاییده شدن و فرو رفتن کیر به کوسش یه بار ارضا شده باشه . خودشو رو من حرکت می داد و این من بودم که مشتامو به دو طرف گره می کردم که یه خورده دیر تر آبم بیاد تا اون از سفت و شق بودن کیر من بیشتر لذت ببره و بیشتر حال کنه . چشای خمار و سینه های درشتش هوسمو زیاد تر می کرد . سرمو به سمت محل تماس کیر و کوس خم کرده تا با لذت شاهد تماس این دو تیکه باشم و بیشتر لذت ببرم . -مهرزاد اون کیرتو من واسش جون میدم . -مامان نمی خوام جون بدی می خوام کون بدی . -سر حالم کن بهت کون میدم . پنجه هامو فرو کردم تو کون مامان و از طرف بالا به پایین هم کوسشو با ضربات پی در پی خودم مثل یه تنور آماده پختن نون داغ داغش کردم . -محبوب جون لبتو می خوام لباتو بیار تا ببوسمش .. -بهم بگو مامان . حال می کنم کیر پسرم رفته تو کوسم .. نخواستم حالشو بگیرم و بگم که من خودم می دونم که تومادرم نیستی . چه مزه ای می داد لبای زنی رو بوسیدن که یه عمره فکر می کردی مادرته و حالا ... اوخ این بهترین می تونست بهترین تسکین دهنده من باشه . -عاشق کونتم محبوبه .. اون لباتو صورت قشنگتو بخورم . -نمی دونم چرا مهر زاد از اولشم تو رو بیشتر از خواهرت دوست داشتم . وقتی تو شکمم بودی حس می کردم که باید پسر باشی و حدسم درست بود . از همون بچگی معلوم بود که کیرت کلفت و پاق و چله میشه . از این پرت و پلاهاش خسته شده بودم . فقط داشتم لذت می بردم . کمرشو محکم با حلقه های دستم به سینه هام می فشردم و کوسشو می گاییدم . می خواست از دستم در ره ولی نمی ذاشتم . دست و پا می زد ولی محال بود ولش کنم . هرکاری کرد نتونست خودشو خلاص کنه . بازم ساکتش کرده بودم . -تو که همش داری طلب این چند ساله خودتو از بابا از من می گیری . من طلبمو از کی بگیرم . طاقباز کرد و با دو تا انگشتای شستش لبه های کوسشو داد به دو طرف و گفت پسرم کوسم آماده پذیرایی از کیرته . ولی در واقع بازم این کیرته که داره ازش پذیرایی می کنه . بریز عزیز دلم . آبتو خالی کن تو کوس تشنه ام . سیرم کن . من هنوز می خوام هنوز میخوام که بهم حال بدی . -ووووویییییی محبوبه محبوب جون بگیر که اومد . چند بار با ضربات نرم و چند بار هم با ضرباتی سریع کیرمو داغ داغ کردم و در یه نقطه و زمانی که حس می کردم اوج خالی کردن من تو کوس محبوبه می تونه باشه آبمو ریختم تو کوس داغش . -آهههههههه آههههههه . حالا اون دستاشو به کمرم رسونده بود و اونو به بدنش می فشرد تا با لذت بردن بیشتر به منم لذت بیشتری بده و تا اونجایی که میشه تو کوسش خالی کنم . یه چند دقیقه ای رو استراحت کردیم . اون دمر افتاده بود رو تخت و کون قلمبه اشو گذاشته بود تو دید من تا بازم دلمو ببره و موفق هم شده بود . با کیرمم داشت بازی می کرد . این مثلا استراحت ما بود . -خیلی دوستت دارم پسرم . اگه من نبودم این دختره پری تو رو می خورد . -می دونم در مورد دوست دختر داشتن من یه دروغایی بهش گفتم . -به نفع خودت بود عزیزم . اون از اون حقه بازها بود . به موقعش خودم یه عروس خوب برات گیر میارم . -فعلا که تو عروس من شدی .ولی نمی دونستم چرا از این که بهش میگم محبوبه اعتراضی نمی کنه حتما فهمیده که من جریانو فهمیدم . -تازه مهرزاد من یه دروغ دیگه هم بهش گفتم . گفتم که تو پسر من نیستی -چی ؟/؟ -آره عزیزم . اگه به روت می آورد که باید حالت خیلی گرفته می بود . نه نه باورم نمی شد . گیج شده بودم . یعنی من مادر خودمو گاییده بودم ؟/؟ یعنی سر من کلاه رفته بود ؟/؟ من مامانمو گاییده بودم . از یه طرف خوشحال بودم و از یه طرف ناراحت . چرا همه غم ها و شادیها باید با هم باشه . من مامانمو دوباره به دست آورده بودم . ولی یه مامان گاییده شده توسط پسرش . از گاییدنش لذت برده بودم . وقتی آب کیرمو ریختم تو کوسش تا مرز بی نهایت احساس لذت می کردم . کیف کرده بودم . حالا دوباره ورق بر گشته بود . حس می کردم که مامان یه جورایی فریبم داده بود تا من اونو بگام -مامان تو می دونستی پری جریانو بهم میگه .-کدوم جریانو -همونی که تو مامانم نیستی ولی در اصل بودی -حالا چه فرقی می کنه . من که مامانت هستم و اگه هم شک داری هر وقت خواستی میریم آزمایش . -نه مامان من قبول دارم . می دونم تو حقه زدی . تو یه جورایی خواستی حالیم کنی که من پسرت نیستم بعد بیایی و خودتو بندازی تو بغل من و با هم سکس کنیم و موفق هم شدی . -ببینم لذت نبردی ؟/؟ مزه ات نداد ؟/؟ کیف نکردی ؟/؟ به من بگو این کوس با کوس به زن غریبه چه فرقی می کنه . ؟/؟ خودتو ناراحت نکن . هردو مون لذت بردیم . من از مدتها پیش خودمو فکرمو آماده کردم . تو هم که حالا جریان به خیر گذشته دیگه از این به بعد سکس های بعدی باید راحت تر باشه . مامان بهم رو دست زده بود . ولی حالا هم مامان داشتم و هم معشوقه . شاید یه جورایی راست می گفت شاید حق با اون بود ولی غرورم خرد شده بود -چیکار می کردم مهرزاد تو به هیچ صراطی راضی نمی شدی کیرتو فرو کنی تو کوسم . این جوری خیلی بهتر شد . بیا حالا قهر نکن . مامان منتظر توست . نه منو ببخش پسرم . معشوقه تو منتظر توست . دوست دخترت منتظر توست . بیا جلو دوست پسر خوشگل کیر کلفتم . ببین کون بر جسته من دلش می خواد گازش بگیری روش دست بکشی . وسطشو باز کنی و بذاری تو سوراخ وسطش . حتی می تونی کیرتو فرو کنی تو سوراخ کونم . دستاشو گذاشت رو کونش و اونا رو به دو طرف بازکرد و گفت بیا بیا پسرم . بیا استفاده کن . بیا تا جوونم حالشو ببر . یه بار اونو گاییده بودم و از این که دوباره مامان داشتم لذت می بردم . بابام هم آدم بد جنسی بود . منم معشوقه می خواستم . رفتم طرفش که مثل همیشه از بچگی رگ خواب منو تو دستای خودش داشت . حالا رگ کیر منم تو دستای اون بود . انگشتمو کردم تو سوراخ کونش . یه قلق گیری درست و حسابی انجام داده و می دونستم که با کمال میل از کیر من پذیرایی می کنه و از این که داره باهام آشتی می کنه خوشحاله . راستش ته دلم یه جورایی از این که با محبوبه سکس می کنم راضی بودم . محبوبه مامان یا مامان محبوبه .. -بکن کیرتو تو کونم .. -مامان سوراخ کونت عجب چسبندگی با حالی داره -جون میده واسه کیر کلفت تو . هر چند نتونستم بیشتر از نصف کیرمو تو کون مامان خوب
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
خانواده خوشبخت

ما قبل از این که خانواده خوشبختی بشیم خودمون خوشبخت بودیم . البته نام فامیل بابام خوشبخت بود . بابام یه هتل رستوران با چند طبقه تالار یا یه تالار چند طبقه داشت که واسه کرایه اون سر و دست می شکستند و گاهی وقتا که چه عرض کنم همیشه واسه این که واسه یه شب به کی کرایه اش بدیم پارتی بازی می کردیم . خلاصه این جور زندگی مرفه داشتن یه سری معایبی داره و یه سری مزایایی . مادر رفاه بودیم و هرچی که می خواستیم برامون فراهم بود . من و خواهرم دوتایی مون تو درس خوندن تنبل شده بودیم . شده بودیم که چه عرض کنم همون بگم تنبل بودیم بهتره . به زور فارغ التحصیل شدیم و دیگه ادامه ندادیم . من که رفتم خدمت و دلم به این خوش بود که وقتی بر گردم رستوران بابا هست . مامان پروین من که فدای کون گرد و قلمبه اش بشم وازاین نظر ارث خوبی به آبجی پردیس داده 45 سالشه و خونه داره . بابا پرویز منم یه سال ازش بزرگتره . من پرهام خان که تازه از خدمت بر گشتم 21 سال دارم و آبجی پردیس منم یه سال گنده تر از منه ولی هیکلش چند سال گنده تر از من نشون میده . خلاصه از بس بابا مامان توی این تالار ها صحنه های نیمه لخت و لخت و بی خیال نشون دیدند تو خونه مارو آزاد گذاشته و خودشون زیاد اهمیتی به این نمی دادند که ما جوونا چه هیجاناتی ممکنه داشته باشیم . واسه همین همیشه یه حس عجیبی نسبت به پردیس داشتم و دلم می خواست باهاش سکس کنم . اون که دختر بود و باید یه چیزایی رو رعایت می کرد . البته تو خونه مون که فیلم سکس و سوپر رو دسته جمعی نمی دیدیم ولی از اونایی که میگن مبتذل و ماچ و بوسه و صحنه های هیجانی و نیمه سکسی داشت رو با این خواهر گلمون و گاه کنار بابا ننه مون تماشا می کردیم . بعضی وقتا کوس خلی من و خواهر جونم هم گل می کرد و از بیکاری بعد ار دیپلم می نشستیم این روابط عاشقانه یا سکسانه رو تفسیر می کردیم . من خیلی هات تر بودم تا این که تونستم قلق پردیس رو بگیرم و یه سری ماچ و بوسه هایی هم باهاش رد و بدل کنم . به سینه هاش دست بزنم . تحریکش کنم . ولی اون تا یه حدی باهام همراهی می کرد و نمیذاشت اونو از کون بگام . حتی یه بار کیرمو از پشت شلوار مالید و آبم توی شورت خالی شد ولی بی انصاف نکرد که درش بیاره و دست نوازش بر سرش بکشه . خیلی مزاحم و موی دماغش می شدم . عین کنه بهش چسبیده بودم . نه تنها از دوست دختر زده بودم بلکه نمیذاشتم پردیس بیچاره هم دوست پسر بگیره و حالی بکنه . حسود بودم . مامان و بابا هم تو خونه خیلی راحت و آزاد می گشتند . مامان طوری جلوی من می گشت که آدم فکر می کرد اون معشوقه منه که دوتایی باهم کنار یه ساحل خارج از کشور داریم قدم می زنیم . البته داخل خونه هر چند بیرون و تو مهمونی ها یه خورده بیشتر رعایت می کرد ولی عشق به خواهرم سبب می شد که توجه زیادی به مامان نداشته باشم . هرچقدرهم خودشو می کشت که برم تو حموم پشتشو کیسه بکشم یا لیف می گفتم مامان از این کار خوشم نمیاد به پردیس بگو -عزیزم به هیکل پردیس نگاه نکن دستاش قوت نداره -مامان اون که خیلی تپله -هرچی باشه دختره . درهر حال هیشکدوممون نمی رفتیم که اونو بمالیم . حتی بابا هم یکی دوبار از من و خواهرم خواست که تو حموم اونو مشت و مال بدیم کون گشادیمون میومد . اینا یه سری چیزایی بود که باید برای بیان چیزای بعد بیان می شد .. عشق پردیس منو کشته بود . همیشه تو رویاهام و فانتزیهای سکسی خودم می دیدم که کردم تو کونش ولی این بابای ما دوازده سیزده میلیون پولشو خوردند و نتونست واسه من معافی بگیره و من رفتم خدمت . منتها اینو تونست جور کنه که چهل پنجاه کیلومتر دور از تهرون خودمون خدمت کنم . یه جایی تو یکی از پلیس راههای هراز . آخ که چقدر دردناک بود وقتی که تو چند ماه آخر خدمتم این پردیس ما با یه جوجه فوکلی به اسم امین ازدواج کرد . امین باباش از اون کله گنده ها بود و خود پسره هم می گفتند که تو واردات و صادرات ید طولایی داره . راست هم می گفتند . اما چه واردات و صادراتی ! از افغانستان جنس می آوردند و یه خورده که نیاز داخلی رو تامین می کردند بقیه شو از راه ترکیه به اروپا صادر می کردند . شب عروسی خواهرم داشتم از غصه دق می کردم . -آبجی داری میری و آخرش بهمون یه کون ندادی -خفه شو پرهام . من دارم شوهر می کنم . دیگه حق نداری از این شوخی ها بکنی مخصوصا پیش اون . هیچی اون رفت و من دست و پا چلفتی نتونستم آخرش کیرمو نشون خواهرم بدم . هرچند چند بار دستمو کرده بودم لای شورتش و با کوس خیس و سوراخ کون و حتی سینه هاش هم ور رفته بودم و چند بار هم بوسه لب به لب ازش گرفته بودم ولی با وجود حشر زیادی که داشت سعی می کرد از یه حدی جلوتر نره . چند ماه آخر خدمت برام مثل چند سال می گذشت . هربار که میومدم مرخصی شیطنتم یه جورایی گل می کرد . یه بار تو اتاق بابا اینا بالای ویترین و جایی که زیاد گیر ندن یه دوربین و هارد رو طوری جاسازی کرده بودم که حدود پونصد گیگ فیلم ذخیره کردم که از این میزان شاید پنجاه گیک اونم به دردی نبود ولی زده بودم به هدف ..هرچند زوایای سکس مثل فیلمهای سکسی شفاف نبود ولی از هیچی بهتر بود و صدای کاملا واضحی هم داشت . همون یه هارد کفایت می کرد .. این جریان رو هم فعلا میذاریم بمونه تا برسیم به بعد از خدمت . خدمت تموم شد و وقتی بر گشتم دیدم این خواهرمون پردیس خانوم که حالا 22 سالش بود تلپ شده و سر خونه زندگیش نمیره .بالاخره کاشف به عمل اومد که این امین خان در صادرات شیشه و کراک و تریاک و انواع و اقسام مواد دست داره اونا رو اول وارد می کنه بعد صادر . یه بار که خودش شخصا دوکیلو شیشه همراهش بوده دستگیر میشه و الان تو زندانه و حکم اعدامش هم اومده . اول تا آخر یک ماه هم با این خواهرمون زندگی نکرده درجا رفته زندان و این پردیس هم شده تاکسی بر گشتی . ..-مامان چرا اینو از اول بهم نگفتی .. -فکر می کردیم اگه بهت بگیم خدمت بهت سخت می گذره روحیه ات کسل میشه . .. راستش من داشتم با دمم گردو می شکستم . کون لق امین و زنش کرده . همچین اعدامش کنن که جنازه اش بره هفت طبقه زیر زمین . خون جوونا رو تو شیشه می کنند . عوضی حالا خواهر ما رو گرفتن چی بود .. تازه ما باید به این آبجی خودمون که شوهرش قرار بود اعدام شه دلداری هم می دادیم . چیکار می شد کرد . باید یه جورایی دوباره ور رفتن با اونو شروع می کردم . قبل از شنیدن این جریان شوق و ذوق کار کردن در رستوران و ور دست بابا بودن و تیکه پاچه های خوشگلو دید زدن رو داشتم ولی حالا دیگه نه .. -مامان روحیه پردیس کسله اگه اشکالی نداره من به مدتی رو سر کار نرم باشم کنار پردیس بهش روحیه بدم یه موقع خدای نخواسته این آبجی ما کار دست خودش نده و قبل از شوهرش نره اون دنیا .. -زبونتو گاز بگیر دیوونه .. ولی این جور حرف زدن من کار خودشو کرد و مامان که رو بابا تسلط داشت کاری کرد که اونم اصراری نداشته باشه به این که من برم رستوران .. این تا اینجای قضیه . مفت خوری من شروع شده بود . واسه خواهر جونم سیستم کامپیوتری ردیف می کردم . بهش سایت های سکسی و داستانهای سکسی رو معرفی می کردم ولی خودم به وقت خوندن این جور داستانها از طرف اون کنارش نمی نشستم اما در یه مورد دوست داشتم که در کنارش باشم و اون تماشای فیلم سکسی مامان و بابا بود . من از این هارد چند صد ساعته یه گلچین یا همون کیر و کوس چین شش هفت ساعته گرفته تبدیل به دی وی دی کردم . یه شب که من و پردیس تو اتاقم بودیم و داشتیم یکی از فیلمهای ماهواره ای رو می دیدیم بهش گفتم خواهر گلم یه چیز هیجانی دوست داری ببینی ؟/؟ -کدوم کانال نشون میده ؟/؟ -کانال پرهام . -احمق حتما بازم از اون فکرا تو کله اته . -ازتو انتظار نداشتم که این جور باهام بر خورد کنی . -خب حالا قهر نکن داداش بگو چیه . -من یه فیلم سکسی چند ساعته از عملیات تو رختخوابی مامان بابا گرفتم .. چشای پردیس از هیجان گرد شد . خب داداش اون فیلم کجاست . بده من برم تو اتاق خودم ببینم . -نه پردیس فقط یه شرط داره -چه شرطی -با هم بشینیم و ببینیم -مگه تو قبلا ندیدی -نه در کنار تو دیدن یه حال دیگه ای داره -آخه من نمی خوام تو دوباره تحریک شی و یه فکرایی تو سرت بیفته -فکر می کنی الان از اون فکرا تو سرم نیست ؟/؟ -خیلی هیز و دریده ای پرهام شرایط منو درک کن و این حرفا رو بزن . -پس من در چه شرایطی باید از این حرفا بزنم . اون موقع که شوهر نداشتی یه جور مرض داشتی و بعدشم یه جور دیگه . سر کار خانم بفرماین من باید چیکار کنم ؟/؟ -برو زن بگیر .. -من دوست ندارم . تو که شوهر کردی چه تاج گلی به سرت زدی ؟/؟ بی اعتنا به خواسته پردیس رفتم و دراز کشیدم . صدام در نیومد . منتظر بود یه عکس العمل مثبتی در مورد دادن فیلم از طرف من ببینه نشد که نشد . -پرهام اگه فیلمو به من ندی ببینم میرم به بابا مامان میگم -برو بگو فکر می کنن تو قاطی کردی . مدرک داری ثابت کن . مثل این که مغزت تکون خورده ها .. پردیس دید که حریف من یکی نمیشه . یه چند دقیقه دیگه هم صبر کرد و آخرش تسلیم شد و گفت برو بیار ببینیم دیگه . راستش خودم هنوز خوب فیلمو ندیده بودم . از بس دنبال کارهای ادیت و حذف جاهای زائدش بودم . دونفری تماشا کردن هیجان بیشتری داشت . یه چشمم به فیلم بود و یه چشمم به صورت خوشگل خواهرم که با شلوارک و یه تاپ چسبون و پاهای لختش منو کشته بود . مامان و بابا یه خورده که با هم ور رفتند بابا خودشو انداخت رو مامان .. می خواستم یه خورده مخ پردیس رو کار بگیرم . -آبجی به نظرت یه خورده کلاسیک کار نمی کنن ؟/؟ خواهرم هنوز هیچی نشده چشاشو باز و بسته می کرد .. با بیحالی جواب داد خب عادت کردن دیگه .. پررویی کردم و گفتم پردیس جون حتما شما مد جدید کار می کردین .. -خفه شو بچه پررو -اییییی نگاه نگاه . بابا انگاری داره میره حموم . چه جوری خودشو لخت کرد و شورت مامانو هم کشید پایین ولی این یه تیکه رو داری پردیس ؟/؟ این قدر حالیشه که باید کوس مامانو بلیسه . چه جورم داره کوسشو میک میزنه -داداش خجالت بکش . -خواهر ما داریم دوتایی این فیلمو می بینیم خجالت نمی کشیم حالا از حرف زدنش خجالت بکشم ؟/؟ اینم از اون حرفاست ها . اینجا یه حرفایی بین اونا رد و بدل می شد که به خوبی نمی فهمیدم که چی دارن میگن . ولی دوتایی شون در حال شیون هوس بودند . بابا کیرشو در آورد . دوربین ثابت هم این بدی رو داره که جسم باید خودشو با اون میزان کنه و اونا هم که نمی دونستن و نمی خواستن که ازشون فیلم گرفته شه ولی یه لحظه کیر شق شده بابا مشخص شد . -پردیس کیر بابا رو داری ؟/؟ ببین رفت رفت رفت تو کوس مامان و.. ولی مال من ازش بلند تره و کلفت تر .. اگه بخوای نشونت میدم . ولی این یه تیکه رو شهامتشو نداشتم . می ترسیدم قهر کنه بره . بابا خودشو رو مامان حرکت می داد و بالا و پایین می کرد و اونم جیغ می کشید . یک ربع تو همین حالت مشغول بودند . باباپرویز : ببینم پروین راضی شدی -نمیدونم مرد ولی دلم میخواد .. -نگاه کن آبجی مامان از اون کلک هاست فکر کنم ارگاسم شده داره سر بابا کلاه میذاره که دوباره بشه .. این یه تیکه رو پردیس باهام راه اومد . -به نظر من ارگاسم نشده . چون حالتی که نشون بده به این درجه رسیده تو فیلم مشخص نبود . من یه زنم و حالت زنا رو خوب متوجه میشم . -چه عجب ! بالاخره نمردیم و در مورد یه مسئله ای مشاور ما شدی . بابا مامانو برگردوند کمرشو بالا آورد -می خوام بذارم تو کونت -تو این کون ما رو گاییدی . ول نمی کنی . -تو که کیر نداری زن بفهمی وقتی این کیر میره تو یه جای تنگ و چسبون چقدر به آدم مزه میده . دست پردیس از رو شلوارک با کوسش ور می رفت و منم از رو شورت با کیرم بازی می کردم منتهی کف دست راست آزادمو گذاشتم پشت دست چپ خواهرم که آزاد بود . حرارت هوس اون به من سرایت کرده بود . جفت پاهاشو به هم فشار می داد . دلهره عجیبی داشتم . .منتظر بودم که منو خیطم کنه ولی اون دست منو گرفت و گذاشت کنار اون دستش و رو شلوارکش . من که دیدم این جوریه کف دستمو با فشار بیشتری رو کوس پوشیده پردیس فشار داده و هر چند دور یه بار چنگش می گرفتم راستش زیاد به فیلم توجهی نداشتم . حواسم فقط به کوس خواهرم بود .. واسه اولین بار یه حرکتی از خودش نشون داد که تعجب کردم با شور و نشاط و حرص خاصی شلوارکشو پایین کشید . و اونو از پاش در آورد . اون شورت نازکش که از پهلوها قاچای درشت کونشو نشون می داد به خوبی مشخص شده بود . بازم با یه حالت محافظه کارانه ای با قضیه بر خورد می کردم . کوسشو این بار از رو شورتش چنگ می گرفتم و باهاش حال می کردم . -نگا پردیس . بابا تو کون مامان آب ریخت . یه منظره جالبی درست شده بود که آب کیر بابا از کون مامان در حال جاری شدن بود . -پرویز من می خوام بازم نتونستی ارضام کنی . خیلی شل شدی . تو که می دونی من اهلش نیستم . ولی خیلی از زنا هستند که اگه ارضا نشن میرن زیر کیر یه مرد غریبه می خوابن تو یه خورده هوامو داشته باش دیگه .. اونا دوباره مشغول شدند و من هم به همون حالت رو کوس پردیسو می مالیدم . -داداش چیکار می کنی .. -ببخش خواهر دستمو می کشم -نه منظورم این نبود راستی راستی داری بی عرضه میشی ها این همه شعار می دادی شیر می کشم پلنگ می کشم من باید بهت بگم . دستمو گرفت و اونو بردتوی شورت و گذاشت رو کوس لختش -نههههههه پردیس .. -آرررررره یه خورده چنگش گیر بدون هیچ فاصله ای . تو دیگه امروز شیطون شدی این فیلمو گذاشتی که حالمو بگیری خوبم موفق شدی .. می دونی که یه زنی که یه چند وقتی به کیر خوردن عادت کنه دیگه محاله که از ش دست بکشه . واسه اینه که میگن زنای بیوه مثل یک آتیشن . اگه نزدیکشون بشی خاکستر میشی -حالا خواهر می خوای داداشتو خاکستر کنی ؟/؟ -فعلا که تو داری منو می سوزونی . .. با این حال من فقط منتظر می شدم تا خودش پیشنهاد حرکت بعدی رو بده . این بار دیگه هراسی نداشتم که یه خورده به عمق کوسش نفوذ کنم و یه انگشتمو بردمم تو کوسش و به طریق زمین به هوا توی کوس فرو کرده و اونو از داخل در قسمت شمالی کوس قرار داده و با انگشت شستم از بیرون روی قسمت بالا یا از نظر جغرافیایی همون شمال کوس فشار آورده و دو تا انگشتو با یه فاصله ای که قسمت درونی و بیرونی کوسو پوشش می داد رارو هم می غلتوندم . -نهههههه داداش پرهام کوسسسسسم کوسسسسسسم .. نکن .. جیغ می کشم .. -بکش بکش .. پردیس تو که جیغ منو در آوردی . بچسب بهم . بچسب . .. گستاخ تر شده بلوزشو در آورده و حریصانه قبل از این که سوتینشو در بیارم لبامو گذاشتم رو سینه هاش و سینه و سوتین دوتایی رو با هم شروع کردم به جویدن و از اونجا لبای ناز و آبدارشو شکار کرده اون به سختی از پشت سوتین خودشو باز کرد و بلوزشو که زیر گردنش آویزون شده بود از سرش خارج کرد . کار به جایی رسیده بود که لباس زیر منو هم در آورده بود . بوسه هامو یکی پس از دیگری بر پیکرش وارد می کردم . طوری حشریش کرده بودم که در فاصله چند ثانیه ای که از جام پا شدم تا در اتاقو از داخل قفل کنم تحمل نداشت و ازم انتقاد کرد . شورت پردیسو از پاش در آورده و کوسشو گذاشتن تو دهنم . باز با انگشت شست و سبابه همون کارو انجام داده و بالای کوس خواهرو داغ داغش کردم و زبونمو هم در همون حالت رو کوسش می کشیدم . خیسی کوسشو چشیده و می خوردم . اون تیکه از گوشت داغشو میذاشتم تو دهنم و با یه مکش خاص اونو به آخر هوس رسونده و لبامو باز می کردم . دستاش رو سرم بود و کوسشو با فشار بهم می چسبوند . حس کردم که دوست داره دستشو به کیرم برسونه ولی پوزیشن من و اون طوری بود که نمی شد این کارو انجام بده . برای همین پاهاشو گذاشت رو شورتم و کیر کلفت و ورم کرده منو با کف پاش می مالید . البته پاش با کیرم در تماس مستقیم نبود . این کارش بیشتر آتیشم می داد . حرکت بعدیش بسیار سوزاننده تر و امیدوار کننده تر بود . پاهاشو گذاشته بود بالای شورت و اونو می خواست کنار بده و پاشو در تماس مستقیم با کیرم قرار بده کاری که برای اولین بار می خواست انجام بده . داشتم دست و پامو گم می کردم . -درش بیار تو که منو کشتی دیوونه ام کردی درش بیار . منم که لختم . این چیه پاته .. با یه دست شورتمو کشیدم پایین تا خواهرم که عین مجنون سر به بیابون گذاشته شده بود کف پاشو بی واسطه رو کیرم بماله -جااااااان جااااااان چه حالی میده .. کیر داداشو عشق است .. بازی پای اون با کیر من رو کوس خوری من اثر گذاشته بود . تسلط کافی نداشتم . یهو عین برق گرفته ها از جاش پرید . اونی که از کیر من فراری بود و با هزار منت از رو شلوار بهش دست می زد دهنشو انداخت رو کیرم و اونو فرو کرد تو دهنش .. حریص و وحشی شده بود . میک و لیس و گاز زدن همه رو باهم رو کیر من پیاده می کرد . با گاز زدنهاش به خودم می پیچیدم ولی تحمل می کردم تا اثر منفی رو اشتیاقش نذارم . یواش یواش حس کرد که باید باکیر من مدارا کنه .. حالا من زیر بدن اون سست بودم . -پردیس فدای اون دهن جادوییت بشم من . . اون سکان کشتی سکس ما رو تو دستای خودش گرفته بود . بازم یه پرش دیگه انجام داد پاهاشو از وسط باز کرد و با اشاره انگشت بهم گفت که زودتر کیرمو بفرستم تو کوسش -پردیس این خودتی ؟/؟ خود خودتی ؟/؟ -پرهام خودتو لوس نکن . مگه نمی بینی که چه جوری دارم از حال میرم ؟/؟ آره این خودمم . خود خودمم . چیزی هم تو سرم نخورده . فقط این کیرته که الان باید بخوره تو سر کوسم . باخودم گفتم این دیگه بهشت زندگی منه . همون چیزی که سالها در جستجوی اون بودم . زودتر بفرستمش تو کوس خواهرم تا پشیمون نشده . کوسی که فکر نکنم یک ماه هم کارکرد داشته باشه . همون جوری که از شکلش مشخص بود داخلش هم تنگ بود هرچند گاهی اوقات ظاهر و درون کوس با هم فرق می کنند ولی بیشتر وقتا شبیهند . چند بار با سر کوس پردیس بازی کرده و کیرمو با یه ضربه سرنگی کردمش تو کوس ناز خواهرم و پس چند بار حرکت سرنگی ضربات چکشی خودمو وارد کردم . -داداشششش داداششششش بزززززن امونم نده . جرررررم بده .. محکم تر آخخخخخخخخ .. کف دستمو کاملا صاف کرده وسطشو گذاشتم رو سینه های درشت و یکدست خواهرم و با چرخش اونا هوسشو زیاد تر کرده و از زیر به گاییدن ادامه می دادم . نوک سینه هاش تیز تیز شده و هوس از بدن تازه و پوست لطیف و بریان شده پردیس می بارید و هیجانش منو هم به اوج هوس رسونده بود . یه پاشو بلند کرده و رون پارو گذاشتم رو دهنم . اون پاهای خوشگلشو تا جایی که در تیر رس دهنم بود لیس می زدم . چقدر تن و بدن تازه ای داشت . -پرهام تو چقدر حریصی -پردیس تو به کی میگی تو که یه ماهه تو فراوونی بودی و یه چیزی نصیبت شده منو بگو که دلمو شکسته رفتی شوهر کردی .. رفتم سراغ اون پاش .. تمام بدنشو به تسلط خودم در آورده بودم . کیرمو تا ته کوسش فرو کرده و تا آخرا بیرون کشیده و به خیسی هوس روی کیر که سر چشمه اش از کوس پردیس بود نگاه کرده و لذت می بردم . -پرهام از کیف کردن من کیف می کنی ؟/؟ -آره خواهر نازم همه جوره باهات حال می کنم . دیگه جایی نبود که انگشتامو وارد کوسش کنم . کیرم فضای کوس خواهر جونمو اشغال کرده بود . اگرم می خواستم انگشت تو کوسش فرو کنم همون یکی دو سانت ورودی اولشو می تونستم فرو کنم . واسه همین دستمو یه خورده از کوس پایین تر برده با سوراخ کونش بازی می کردم . دستامو از جفت رونهای پاش یواش یواش رسوندم به قسمتهای بالاتر . دهنشو مثل یه جوجه پرنده گرسنه باز می کرد . اگه اون لحظه کیرم آزاد بود می کردم تو دهنش ولی فکر می کردم باید لب بخواد و همینم بود . لبامو گذاشتم رو لبش و دستامو دور کمرش حلقه زده و در آرامشی خاص کیرمو می کردم تو کوسش و می کشیدم بیرون . نمی تونستم با سرعت این کارو انجام بدم چون آبم داشت میومد . نمی دونستم شرایط اون چه طوره . بار دار نبود ولی اگه می شد چی ؟/؟ می تونست اونو به شوهرش حواله بده . .. بهتره ریسک نکنم . بهتره اونو ارگاسمش کنم تا مزه کیر من همیشه تو مغز کوسش باقی بمونه و بازم ازم بخواد که باهاش از این کارا بکنم . پاهاشو دور کمر و باسن من قلاب کرد و به شدت بهم پیچید ولم نکرد . -داداش داداشششش منو کشششششتی وووووییییی کوسسسسسم آبش آبششششش داره میاد داره میاد ولم نکن خودتو کنار نکش .. من دیگه نمی تونستم کاری بکنم که آبم نریزه . هرچی خواستم خودمو کنار بکشم نتونستم . -بریز خالی کن . نترس .. دو روز مونده به پریودم .. نترس .. خالی کن . به خواهر تشنه ات آب بده بریز تو کوسم .. اجازه داری که خالی کنی .. نیازی به اجازه نبود . وقتی که خواهر جون حشری من داشت باهام از این حرفا می زد آب کیرم تو جاده و تونل کوس خواهر خوشگله ام بود . -جووووووون پردیس پردیس .. توعمرم این جوری حال نکرده بودم . -منم همین طور پرهام . اگه قول بدی پسر خوبی باشی همیشه بهت از این حالها میدم . تو بغل هم دراز کشیدیم .. ازم خواست که یه بار دیگه فیلم سکس بابا مامانو بذارم تا ببینه . باهم نشستیم و دیدیم . یه فکر عجیبی به ذهنم رسید .. از اونجایی که اون شوهر کرده بود و به غیر از کیر من کیر دیگه ای هم بود که تو کوسش رفته باشه می تونستم وجود یه کیر دیگه رو توی وجود اون تحمل کنم . به ویژه اگه اون کیر کیر بابام می بود و شرایط طوری فراهم میومد که منم تو کوس مامانم فرو کنم . وقتی موضوع رو با پردیس در میون گذاشتم که با بابامامان یه حال و سکس چهار نفره داشته باشیم اولش ترسید و گفت -دیوونه حالا می خوای در مورد خودمون هم بهمون اعتراض کنند .. -پردیس من رگ خواب مامانوتو دستام دارم می دونم چه جوری ردیفش کنم . اونا رو یه جوری آب بندی می کنیم که اگه یه وقتی ما رو سرگرم سکس دیدند یه جوری با این قضیه کنار بیان و وقتی هم که خودشونو با این مسئله وفق دادن اون وقت اونا رو می کشیم طرف خودمون و چه شود . یه چیزایی رو بهش یاد دادم و اونم خیلی هیجان زده شد . واسه این که بیشتر تهییجش کنم رفتم روسایت امیر سکسی و یه داستانی رو که پدر و پسر و دختر و مادر با هم قاطی شده بودند و در این داستان از یه خانواده خوشبخت صحبت می شد رو با هم خوندیم . -ببین چه باحال میشه پردیس این یه داستانه ولی ما داریم واقعیش می کنیم . چند مدل سکس تو کار ما وجود داره . پدر با دختر و پسر با مادر و برادر با خواهر و زن با شوهر و یه حالت ضربدری هم داریم و اون هیجان زیادش برای تو و مامان یعنی زنای صحنه اینه که دوتا به یکی هم میشه . یعنی من و بابا هم می تونیم دوتایی تو رو بکنیم . .. بااین حرفام طوری خواهرمو حشری و هوسی کرده که اراده اش که قوی شده بود هیچ مجبور م کرد که یه بار دیگه باهاش عشقبازی کنم . از اونجایی که مامان اول می رفت حموم من باید نقشه امو پیاده می کردم . و از اونجایی که اخلاقشونو می دونستم یعنی اخلاق بابامامانو اگه از همون اول بی مقدمه متوجه سکس من و پردیس می شدند شاید بهشون شوک وارد میومد .. درهرحال من تصمیم گرفتم که اونا رو به یه حالت از تشنگی برسونم و کلنگ سکس دسته جمعی رو بکوبم . مامان و بابا عادت داشتند که شبا قبل از خواب می رفتن حموم . اول مامان می رفت و بعد بابا . شب بعد منتظر شدم که مامان بره حموم .. وقتی رفت داخل درزدم .. تعجب کرد از این که صدای منو
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ادامه داستان خانواده خوشبخت
.. وقتی رفت داخل درزدم .. تعجب کرد از این که صدای منو می شنید . -مامان چه طوری -از خبر گرفتن شما بد نیستم . من آخرش می میرم و یه آرزو بدل میشم که پشتمو یه لیف بزنی . خیر کیسه کشی رو خوردیم -مامان نوکرتم . توجون بخواه . کیسه هم می کشم برات لیف هم می کشم . اوخ که چقدر هر دوی این کار ها مخصوصا کیسه کشی خفه ام می کرد ولی برای به هیجان رسوندن مامان مجبور بودم این کارو انجام بدم . مامان دمرو افتاد کف حموم و منم با کیسه افتادم به جونش . از پشت گردنش یواش یواش رسیدم رو کونش .. . اونجا رو ولش نمی کردم و با یه حرکتای وسوسه انگیزی چشای مامان جونمو خمار می کردم . دوتا قاچ کونشو به دو طرف باز کرده و کیسه رو طوری می کشیدم که یه خورده با کوسش هم در تماس باشه -آخخخخخخ -چیه مامان می سوزه .. -نهههههه تنم گرم میشه خوشم میاد .. -مامانی من مشت و مال هم خوب میدم ها . -دستت درد نکنه اگه این کارو بکنی قبل از لیف خیلی می چسبه . -فقط مامان جون اونجایی رو که گوشت و بر جستگی بیشتری داره بهتر می تونم بمالونم .. -بازم دستت درد نکنه اتفاقا همونجا ها خیلی گرمم می کنه . اگه بدونی تنم چقدر کوفته هست . مامانو با یه حالتی که می دونستم خیلی خوشش میاد و هوسی میشه ماساژش می دادم . چون اولا نقطه حساس زنا رو می دونستم و بعدشم تو فیلم می دونستم که مامان هم مثل هر زن دیگه ای از این که به کون و سینه هاش دست زده شه خیلی خوشش میاد . سینه هاشو هم از پهلو تو دستام می گردوندم و باهاش حال می کردم .. به کون و دو تا رونای پاش که می رسیدم اونو از وسط بازشون می کرد . دلش می خواست که من رو کوسش دست بکشم . یه بار این کارو انجام دادم . کوس درشتی داشت و ورم روش نشون می داد که حشرش زده بالا . سریع رفتم لیف رو آوردم و این بار با لیف افتادم به جون مامان .. چقدر بدنش نرم و ژله ای شده بود . کیرم شق کرده بود و دلم می خواست همونجا فرو کنم تو کون یا کوسش ولی با خودم گفتم یه خورده صبر کنم بهتره . نقشه ام این نبود که اینجا اونو بگام . این کار باید در یه محیط دیگه ای صورت می گرفت . خارج از حموم و وقتی که ما چهار تا اعضای خونواده گرد هم اومده باشیم . یکی در حمومو می زد . بابا پرویز بود . زود باش زن .. در حموم باز بود وای خدا کنه بابا متوجه کیر شق من نشه . هنوز زود بود که دستمون رو شه . -مرد یه چند دقیقه ای صبر کن . معلوم نیست امروز آفتاب از کدوم طرف در اومده که پرهام داره پشتمو لیف می زنه .. -پس پرهام جان بعد از تو می تونه پشت باباشو هم لیف بزنه . زیر گوش مامان گفتم من خسته میشم بهش بگو از پردیس بخواد ..-مامان هم که تسلیم من و حرفام بود گفت به دخترت بگو این کارو انجام بده -اووووفففف اون این روزا دل و دماغ درست و حسابی نداره .. اصلا تو چرا این کارو نمی کنی -زشته مرد -اوه ببخش عزیزم .. ظاهرا اونا می خواستند ملاحظه من مجرد رو بکنن و باهم نرن حموم . ولی بابا خودش اکثرا با شورت تو خونه می گشت و مامان هم با شورت و سوتین . رو حموم دو نفره رفتن حساسیت داشتند -بابا جون من از پردیس خواهش می کنم که بیاد کمکت .. . مامان با این که دوست نداشت از زیر دست من پاشه ولی از اون جایی که از غرغرهای شوهرش خسته شده بود بلند شد و گفت از این به بعد یه خورده زودتر میام حموم که بیشتر گرمم کنی . اومد جلوتر و لبامو بوسید و خودشو بهم چسبوند . هرچی خواستم خودمو عقب بکشم نتونستم . وسط تنش و اون کوسشو از داخل شورت رو شورت و کیر ورم کرده و باد کرده داخل شلوارم می مالید . هر طوری بود خودمو از دستش خلاص کردم . این مامان حشری رو که من می دیدم ممکن بود وقتی پردیس میره تو حموم بیاد سراغ من . چون بد جوری با چشاش داشت بهم می گفت که اونو بکنم . به خواهرم گفتم که در حمومو باز بذاره از حاشیه در ببینم که اون بابابا چیکار می کنه ولی منصرف شده بودم . چون می ترسیدم هم مامان منو تحت نظر داشته باشه و هم این که باید یه جورایی خودمو قایم می کردم تا پردیس از حموم در آد . بیرون که اومدم سریع واسه یه نیم ساعتی رفتم بیرون که شیطون تو جلد مامان نره . اون جوری که خواهرم واسم تعریف کرد اون درجا واسه بابا لیف می زنه و شورتشو هم از پاش در میاره و رو کیر پدرو صابون مالی می کنه و با دستاش اونو می مالونه . اولش بابا ناز می کنه و از زشتی کار می گه ولی بعد یه کیفی بهش میده که نمی تونه چشاشو باز کنه . پردیس هم که کارشو خوب بلد بود چند بار که پی درپی کیر بابا رو دست مالی می کرد ولش می کرد .. -خب پدر چون ظاهرا اینجات هم تمیز شده . دیگه من بابابای خوشگلم که از این حرفا ندارم . خیلی تیز شده . ببینم نکنه به دختر یکی یه دونه ات نظر بد داری ؟/؟ شیطون بلا . -پردیس این چه حرفیه که می زنی . این لعنتی خاصیتش طوریه که یه دست بهش می خوره دراز می شه . -ولی اینی که من می بینم بابا جونم به این زودیهابخواب نیست . مگر این که حالا که رفتی بیرون مامانی بخوابوندش .-دختر شیطون شدی ها . از وقتی که عروسی کردی دمت زد بیرون . -ولی بابا من بد بخت شدم . تو این جوری راجع به من قضاوت می کنی ؟/؟ خلاصه بابا رو بد جوری حشریش کرده بود . طوری که خواهر جونم رفت زیر دوش و خودشو آب کشید و در حال خارج شدن از حموم بود همچنان کیر بابا شق بود و با التماس خاصی به دخترش نگاه می کرد . مرحله بعدی نقشه ما مر بوط به زمانی می شد که بابا باید از حموم در میومد . من و پردیس مشغول شدیم . -آهههههههه بزن داداش کوسسسسمو بترکون -واااایییییی عجب کوسسسسسی بگیر کیرمو دوای دردته . دوای افسردگی خواهر گلمه . طوری صدامونو بالا برده بودیم که دیگه ریسکو به جون خریده و قصد داشتیم بابا مامانو به طرف خودمون بکشونیم و اونا خیلی سریع اومدن طرف ما . مامان با همون وضع همیشگی خودش و بابا هم با یه شورت . دو دستی می زدن به سرشون . من و پردیس هم مثلا مثل یکه خورده ها از هم جدا شدیم . -چیه بابا مامان تعجب کردین ؟/؟ مگه من چه گناهی کردم که اول جوونی باید سر نوشتم به این صورت در بیاد . اگه داداش نبود من الان خودکشی می کردم . مگه ما چیکار می کردیم . چرا تو جامعه ما وقتی یه برادر این جوری میاد کمک خواهرش شما همش به دیده یه هرزه بهش نگاه می کنین . بابا دستاش می لرزید .. پردیس به فیلمش ادامه داد . -من خودمو می کشم . شما ها به جای این که به فکر من باشین منو فراموشم کردین . از بس این خواهر ما عجله داشت هنوز هیچ اعتراض شفاهی از طرف پدر و مادر نشده پیشدستی کرد و دفاعیات حمله نشده رو عنوان کرد . -مرد! من نمی خوام دخترمو از دست بدم . ولی پرهام ازت انتظار نداشتم که نیازتو با خواهرت رفع کنی . -مامان من به خاطر اون این کارو کردم . چیکار کنم . بعضی وقتا آدم باید چششو رو خیلی چیزا ببنده . همین پردیس چند بار اومد پیش من و گفت من دوست دارم بابابا باشم و اون مثل زنش بهم برسه .. بهم گفت داداش از نگاههای تو معلومه که تو هم همین احساسو راجع به مامان داری ولی من انکارش کردم -پرهام راستشو بگو تو همچین احساسی راجع به من داشتی که می خواستی با من باشی ؟/؟ رفتم جلوتر تا واسش ناز کنم . -چیه مامان . بیا بزن زیر گوشم . بزن .. بگو دیگه پسر نداری . چیکار کنم جلو هوس خودمو نمی تونم بگیرم . چشای مادر از خوشحالی و هوس برق می زد . پدر اومد تا چند تا فحش بارم کنه مادر جلو شو گرفت و گفت مرد اون دختر به تو احتیاج داره برو ببین یه وقتی کار دست خودش نده . اگه اون خودشو بکشه من تو رو می کشم . برو زود باش . پدر رفت به دنبال پردیس . مامان اومد جلو .. یهو بغلم زد و گفت .. کنیزتم پسرم خودم بهت می رسم . بذار بابات بره خواهرتو شفا بده . کاش زودتر بهم می گفتی . اگه بدونی چقدر دلم هواو هوس کیر تو رو داره .. بیا بغلم . طوری خودشو بهم چسبوند که ولم نمی کرد . بذار بابات با پردیس حال کنه . شورتمو از پام در آورد و شورت خودشم همین طورکشید پایین و درش آورد . -مامان بی مقدمه ؟/؟ الان بابا بیاد ناراحت میشه . -اون هیچ غلطی نمی تونه بکنه . تازه تو پسرمی غریبه که نیستی . جرات نمی کنه کاری بکنه .. چند ساله که دیوونه ام کردی و امروز تو حموم بیشتر از هر وقت دیگه ای آتیشم زدی . وااااییییی چقدر تو حموم دلم شکست . هر لحظه منتظر بودم کیرت بره تو کوسم . ولی حالم گرفته شد . دیگه منو تو خماری نذار . مامان قمبل کرد و گفت زود باش زود باش کیرتو بفرست تو کونم تا بابا که اومد ما رو میون کار انجام شد ببینه . همین کارو هم انجام دادم . کون درشت و تپل مامانو زیارت کرده و از پشت با یه ضربه جانانه کیرمو تا ته کوسش فرستادم . دستمو کشیدم رو کمرش و سوتینشو که آخرین باز مانده شی ء خارجی رو تنش بود رو در آوردم و به یه طرفی پرت کردم که درست افتاد رو صورت بابا که همراه با پردیس از روبرو اومده بود . دست پردیس رو کشید و وقتی من و مامانو به اون صورت دید داشت شاخ در می آورد . -نههههه نهههههه زن تو چیکار کردی . -حرف زیادی نزن برو به دخترت برس . زودباش . مگه نشنیدی پرهام چی گفت . پردیس عاشق باباییه .. خواهرم آغوششو واسه پدرش باز کرد و گفت پدر جونم اونا غریبه نیستند . مامان داره به داداش کوس میده تو هم کیرتو فرو کن تو کوس من . خسته نشدی از بس یه راهو گرفتی و رفتی ؟/؟ بابای خوشگل و جوونم نمی دونی که چقدر دوستت دارم . چه شبهایی که خوابتو نمی دیدم . حالا توبیداری هستم و تو هم روبروی من . دوستت دارم . تورو از همه دنیا بیشتر دوست دارم .. نمی دونستم خواهرم این حرفا رو از ته دلش می زنه یا از فیلمشه . طوری هم بلند بلند حرف می زد که من و مامان دوتایی مون می شنیدیم . مادرم دوست داشت که منم از این حرفا تحویلش بدم ولی هنوز تو شوک حرفایی بودم که خواهرم به پدرم زده بود . تازه اگه پیشنهاد من نبود که همچین بر نامه ای ردیف نمی شد . بابا که کوس جوون دیده بود زورش همچین زیاد شد که خواهر نازمو گرفت رو دستاش و اونو یه دور گردوند و خوابوندش رو زمین . شورتشو کشید پایین و از پشت کرد تو کوسش . -آخخخخخخ بابابابا جونم . کیر بابا شفای همه دردهامه . از این به بعد همیشه باید این قرص خوابتو به من بدی تا بخورم و بخوابم . -نازتو بخورم دخترم عسلم . شیرینم .. قندم . رو کیر بابا خیسی کوس پردیس نشسته بود و نشون می داد که اون با تمام وجودش زیر کیر بابایی قرار گرفته . خب عشق یک دختربه پدرش و بالعکس یه چیز طبیعیه و این عشق که در مسیر غیر اصلی خودش بیفته ممکنه به یه هوس آتشین و سکس هم منجر بشه . بابا رو به جلو وپردیس هم به طرف پشت , وسط بدن خودشونو به حرکت در آورده بودند و منم کمر مامانو گرفته و دلم می خواست با عطش و هیجان زیاد اونو زودتر از خواهرم به ارگاسم رسونده و در این عرصه رقابتی زود تر پدرمو شکست بدم . مامان چه اندامی داری .. عین یه لیموی آبدار و پوستت هم عین یه هلوی پوست کنده . با هر ضربه ای که به کون مامان می زدم تا کیرم به ته کوسش برسه کونش مثل یه ژله می لرزید . بابا یه نیم نگاهی به من و مامان داشت -پسرم طوری ننه اتو بکن که یه چیزی هم واسه ما بمونه . این جوری که داری اونو به عرش می رسونی فکر نکنم دیگه کیرما سلیقه اش بگیره .. -پدر جونی هر کیری جایگاه خودشو داره . همونجوری که صورت آدما مختلف آفریده شده تو کوک کیر ها اگه بری هر کیر با کیر دیگه فرق می کنه .. -داداش این چه حرفای کیریه که داری می زنی بذار حالمونو بکنیم . مامان جونو رو زمین ولو کرده و افتادم به جونش . هر جای بدنشو که در تیرسم بود می لیسیدم و یواش گازش می گرفتم -کبودم کن گازم بگیر . بابات که همین جاست . دیگه مخفی کاری هم نداریم . گازم بگیر تا من بیشتر حال کنم . خواهش می کنم . نوک سینه های مامانو می مکیدم و یواش با لذت خاصی آروم گازش می گرفتم . مامان حشری حشری شده بود . اونو پس از سالها به آرزوش رسونده بودم . شاید بابا همین امروز به این فکر افتاده بود که با دخترش سکس کنه شایدم از قبل تو فانتزی های خودش همچین تصوری داشت ولی در مورد مامان یقین داشتم . لبامو گذاشتم رو کون مامان جون و تا می تونستم میکشون می زدم . چقدر خوردن کون مامانی بهم حال می داد . دو طرف کونشو باز کرده و قاچای کوسشو میک می زدم و آروم و با هوس گازشون می گرفتم و بعدش یواش یواش کیر رو می فرستادم تا آخر . اون طرف پردیس موهای سر باباجونشو می کشید و مرتب فریاد می کشید پدر تند تر خواهش می کنم .. منو ارضام کن . آبمو بیار بابا تو می تونی .. چقدر حال میده دختر زیر کیر باباشه .. بابا دیگه همیشه بهت میدم . همه جام مال تو . بهت کون میدم . هر چی بخوای بهت میدم .. با خودم گفتم خواهر خودتو بکشی و پاره کنی این بابا آبتو بیار نیست . الان ننه ام چند ساله از دستش شاکیه . همونقدر زیر کیرش حال و صفا کنی خودش کلیه . -پرهام پسرم . باور کن یه خورده دیگه همین جوری ادامه بدی آبم میاد پدر انگار گوشش متوجه حرفای ماهم بود -پرهام بی خود میگه مادرت به این نون و ماستها ارگاسم بشو نیست -می بینی مرد . کیر داریم و کیر . تو حالا خودتو بکش تا فردا دخترتو راضی کن . -بزن منو بکن آخخخخخخ پرهام داره میاد ریخت .. جون جون .. آب بده آب بریز .. پرویز بعد از چند سال آبم اومد . -زن اونم از تخم منه . پرهام آبتو آورد یعنی پرویز آبتو آورد -پسرم حالا آبتو تو کوسم خالی کن . پرویز جون یه وقتی ناراحت نشی ها پرهام که تو کوسم خیس کرد یعنی پرویز خیس کرد . -صورت بابا عین لبو از این متلک گویی مامان قر مز شده بود . مامانو به حالت قمبلی و سگی نشونده تا از تماشای کون ژله ایش لذت ببرم . با چند تا ضربه ریختم تو کوسش . از اون طرف پردیس که دمرو افتاده بود زیر و بابا هم از بالا کرده بود تو کوسش چند بار کونشو به طرف بالا و پایین حرکت داد و یه جیغی کشید و ساکت شد -جوووووون بابا کیرت درد نکنه ارگاسم شدم . .. پدرهم نکرد کم کاری و در جا خالی کرد تو کوس خواهرم .. مامان که ار گاسم بهش حال داده بود و هنوز به خواب کامل نرفته بود گفت پردیس مطمئنی که ارگاسم شدی ؟/؟ یا تصور ارگاسم به کله ات افتاده -مامان دروغم کجا بود ... این حرف مامان منو به فکر فرو برد . خواهرم هوس سکس دو به یک رو کرده بود . ازم خواست رو زمین دراز بکشم تا رو کیرم سوار شه و بابا هم از پشت کیر شل شده اشو بفرسته تو کونش . شق شدن دوباره کیر بابا یه مکافات و باز شدن کون پردیس یه مکافات دیگه . بالاخره به هزار دردسر راه کون خواهرم باز شد و بابا کیرشو کرد تو کون پردیس و منم کیرمو از زیر فرستادم که تا ته کوس خواهر جونم بره و از زیر با هر ضربه ای که به کوسش می زدم سقف کوس رو می لرزوندم . خواهرم زیر گوش من گفت من ارضا نشدم . واسه روحیه بابا گفتم که ارگاسم شدم . آخ که این دخترا چقدر فداکار هستند و پدرشونو دوست دارند . تحت هیچ شرایطی نمی خوان که ارزش و شخصیت پدرشونو پایین بیارن . یه دلم می گفت که خواهرمو ارگاسم نکنم ولی گفتم عیبی نداره ما خونواده چهار نفره باید خود خواهیها رو کنار بذاریم و همان طور که نام فامیلمون خوشبخته نشون بدیم که در عمل و ماهیت هم خوشبخت هستیم . آبجی سینه هاشو به نوبت مینداخت تو دهنم و من هم همراه با گاییدن کوس نازش دستمو رو کوسش می کشیدم و هیجانشو زیاد تر می کردم . می دونستم که کون دادن اونجور که باید در حال حاضر دردشو دوا نمی کنه ولی می خواست به بابا جونش حال بده .. -بابا کونمو با دستات بمال .. من فدای کیر بابام بشم .. نمیدونم شاید این آبجی ما و کونشم هوس داشت ولی از بیشتر حرفاش و طرز کلامش بوی عشق به مشام می رسید . خواهرم لباشو گذاشت رو لبام و منم دستامو دور کمرش گذاشته و اونو به خودم فشردم و ضربات گایشی خودمو سریع کردم .. صورتش و کل بدنش داغ داغ شده بود .. -داداش داداش اومد .. اومد جون جون .. دوستت دارم دوستت دارم ولم نکن .. بزن ادامه بده .. کوسسسسم میخاره می خواد ادامه بده خواهش می کنم .. حالا آبتو می خوام .. بابا بابا جونم یه دقیقه کیرتو بیرون بکش ..من با پرهام کار دارم .. پردیس دوست داشت که من از روبرو طوری تو کوسش آب بریزم که آبم جذب بدنش شه .. بابا این کارو واسه دخترش انجام داد یعنی رفت کنار تا من از روبرو تو کوس خواهرم خالی کنم .بابا تلنگش در اومده بود و رفت یه گوشه ای کنار مادر ولو شد . مامان که صحنه سکس من و پردیس رو می دید دوباره وسوسه شد و افتاد به جون بابا . به پدر گفت که زیر دراز بکشه و اون بیاد روش .-چرا این جوری پروین . -واسه این که الان پرهام جون که از رو کوس خواهرش بلند شد بیاد و کون منو بگاد . وقتی صدای مامانو می شنیدم نزدیک بود بزنم تو سرم و بگم وای من دیگه هلاک شدم . یک شبه که نمیشه خود کشی کرد . من و پردیس بغل تو بغل کرده و کوس تنگش یه بار دیگه کیرمو داغ کرد و تا می تونستم تو کوس کوچولو و نقلی آبجی دوست داشتنی خودم خالی کردم . از اون جا به اشاره مامان رفتم طرفش . کیرمو اول کردم تو دهن پروین جون تا واسم ساک بزنه و شقش کنه . تا شق شد از ترس این که نخوابه کردمش تو کون مامان .. راحت رفت تو کونش . ولی بازم اون چسبندگی کون و سوراخ و حفره تنگش در هر شرایطی از کوس تنگ تره .. -مامان چقدر کون با صفا و با حالی داری بابا به حرف اومد و گفت ای پسر این جاده ای رو که تو حالا داری ازش رد میشی این قدر اومدیم و رفتیم این قدر اومدیم و رفتیم که دیگه با وجب به وجب گذر گاههاش آشناییم .. -پدر جون طوری حرف می زنی که انگار داری از یه جاده کوهستانی حرف می زنی -عزیزم این یه مثاله ..قدر این کونو بدون پرهام جون . بعد از من به تو می رسه -بابا جون عمرت 120 سال . اولا که سایه ات تا سالهای سال رو سر ما بمونه از طرفی مگه این کون الان هم بهم نرسیده ؟/؟ همون که در بود خودت میذاری از مال و اموالت استفاده کنیم یه دنیا ارزش داره . به خاطر همین شخصیت و درک بالاته که خیلی دوستت دارم نوکرتم بابایی . پردیس هم اومد طرف ما و چهار تایی همدیگه رو بغل زدیم . دوروز بعد روز خوبی برامون بود . پردیس گفت علائم قبل از پریود داره و تا چند ساعت دیگه پریود میشه . حکم حبس ابد برای شوهر خواهرم اومد . با پارتی از اعدام نجات پیدا کرد . البته دیگه نمیشد گفت شوهر خواهر چون در همون روز حکم طلاق پردیس و شوهرش صادرشد . چهار تایی مون دور هم نشسته بودیم و گل می گفتیم و گل می شنیدیم .. پردیس گفت به مناسبت این روز باشکوه و پر شکوه یه پیشنها د دارم . می خوام که خوشبختی این خونواده خوشبخت تکمیل شه . از اونجایی که تا چند ساعت دیگه احتمالا پریود میشم یه جشن سکس چهار نفره راه بندازیم که کوس من بد جوری به خارش افتاده .. -دخترم کاملا با تو هم عقیده ام معلومه که دختر مامانتی ... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
بابا بهتر از شوهر

حس می کردم که یه چیزی رو از دست داده دارم . یه دختر داشتم و یه پسر . اون بچه بزرگم بود . بر خلاف میلم شوهرش دادم . بالاخره یه دختر باید شوهر کنه و به خونه بخت بره . نمیشه که همش تو خونه باباش باشه . گلناز برام مث یه گل ناز بود . فکر نمی کردم که یه روزی باهاش رابطه جنسی برقرار کنم . خیلی ساده تر از اونچه که فکرشو می کردم . از بچگی دوستم داشت . منو بیشر از مامانش . و منم اونو بیشتر از هر کس دیگه ای تو این دنیا . وقتیکه به سن بلوغ رسید دوست داشت تمام تحولات روزای رشدشو واسه من بگه و یه روز همه چی دست به دست هم داد تا من و اون لخت تو بغل هم قرار بگیریم . اولش نمی خواستم زیاد پیشروی کنم ولی اون بهم گفت بابا دوست داری دخترت منحرف شه ؟/؟ -فقط تا وقتی که ازدواج کنی . اوایل فقط سینه هاشو می مکیدم و بعد کوسشو و بعد هم خودش داوطلبانه کونشو در اختیار من گذاشت . باورم نمی شد که من از وقتی که اون پونزده ساله بوده باهاش رابطه جنسی داشته باشم . ولی هیچوقت در این فکر نبودم که اونو از کوس بکنم که خب زندگیشو خراب می کردم . گلنازو به یه استاد دانشگاه شوهر دادم . اون با چشایی اشکبار به خونه بخت رفت . بهم می گفت بابا من تو رو میخوام من به تو عادت کردم . شوهر نمی خوام . بابا خیلی نامردی . می خوای یه نون خور کم کنی ؟/؟ خیلی زود شوهرش دادم . هیجده سالش بود . راستش دیگه می ترسیدم یه جای کار خراب در بیاد و به رسواییش نمی ارزید . اون شب تا صبح اشک می ریختم . دلم پیش گلنازم بود . می گفت بابا من کار می کنم خرج خودمو در میارم تو منو شوهر نده -عزیزم تو که می دونی پول پدرت از پارو بالا تر میره این چه حرفیه که می زنی . حتی می خواست خودشو در اختیار من بذاره و قبول نکردم . رابطه ما فقط یه مسئله جنسی معمولی نبود . ما یار هم بودیم . دو تا دوست و هم فکر . پدر و دختر . دوست پسر و دوست دختر و مثل یه برادر و خواهر و عاشق و معشوق .. جدایی از اون واسم کشنده بود . ظاهرا شوهرش بعد از ظهرو باید یه چند ساعتی رو می رفت دانشگاه . کشیک وایسادم تا ببینم کی شر شوهرش کم میشه . دختر چرا نباید به وقت وداع یه لبخند می زدی که حالا این قدر دلم پردرد نباشه . وقتی که شوهرش رفت چند دقیقه بعدش درزدم و وارد آپارتمانش شدم . روی کاناپه یا همون مبل نشستم . چند دقیقه ای گذشت و پیداش نشد . خیلی زود شوهرش دادم . هیجده سالش بود و منم هنوز چهل سالم نشده بود ..... تازه از خدمت بر گشته بودم که زنم دادند . چند روز دیگه باید تولد چهل سالگی مو دختر گلم بهم تبریک می گفت . تنها کسی که این روز رو یادش بود و واسم هدیه می گرفت گلنازم بود . -عزیزم دخترم کجایی ؟/؟ باهام قهری ؟/؟ دیگه باباتو دوست نداری ؟/؟ این بابات هم مرده . تا آخر عمرت که نمی تونستی خونه پدری زندگی کنی . مگه من و تو قول و قرار نکردیم که تا وقت ازدواج می تونیم رابطه داشته باشیم ؟/؟ پس واسه چی قهر می کنی ؟/؟ ببین من دیشب تا صبح نخوابیدم . واسه تو اشک ریختم . خیلی سنگدلی گلناز . من دارم میرم . دسته گل و جعبه شیرینی رو گذاشتم و با دلی پردرد به طرف در خروجی رفتم که دیدم خیلی آروم از گوشه آشپز خونه اومد بیرون . -چقدر ناز شدی گلناز . حالا دیگه بابا تو می بینی خودتو تو بغلش نمیندازی ؟/؟ -من بابایی رو که منو از خونه بیرونم کنه دوست ندارم . -بذار ببوسمت می خوام برم . رفتم طرفش . -چقدر خوشگل شدی . خیلی به خودت رسیدی . سکوت کرده بود . گذاشت که اونو ببوسم . خیلی سرد نشون می داد . اونو به سینه ام فشردم . یهو بغضش ترکید . -بابا من می خوام پیش تو باشم با تو باشم . کنار تو . -دخترم من که شبا پیش مامانت هستم . -نه همون بوی تو رو نزدیک خودم حس می کنم کافیه . خیلی بد جنسی . تو اصلا دوستم نداری . یه عمر بهم دروغ می گفتی که دوستم داری . می خواستی از دستم خلاص شی . چقدر وسوسه انگیز شده بود . با یه پیرهن کوتاه و تنگ که دامنش به زانو هم نمی رسید کنار من قرار گرفته بود . -گلناز می دونی که چقدر دوستت دارم و عاشقتم . نمی دونی که چقدر واست اشک ریختم . یه پدر خوشبختی دخترشو می خواد -یعنی میگی من حالیم نیست و نمی دونم چی واسم خوبه و چی بد ؟/؟ اصلا از زندگیم و از سکسم لذت نبرده و نمی برم -عادت می کنی -بس کن بابا . -من تو رو می خوام . -عزیزم تو حالا شوهر داری -می خوای بد بخت شم ؟/؟ -قول و قرارمون یادت رفت ؟/؟ -دستاشو دور گردنم حلقه زد و گفت دوست داری باهات قهر باشم ؟/؟ یا این که ببخشمت . -من چه کار بدی در حقت کردم که باید منو ببخشی ؟/؟ یه زیپ کوچولو پشت پیرهنش داشت . دستای بلندشو رسوند به اون پشت و زیپو کشید پایین . -بابا بیشتر دستم نمی رسه بقیه شو در بیار -عزیزم تو شوهر داری زشته . گناه داره -ببینم تا حالا که تو زن داشتی گناه نداشت حالا من شوهر دارم گناهه ؟/؟ این یکی رو بد جوری زده بود به هدف . مجبورم کرد لختش کنم و اونم همین کارو باهام انجام داد . یه دور زد و گفت بابا این سینه هامو که زیر سوتین هستند تو درشتشون کردی . به این کون منم ازبس آب دادی بر جسته شون کردی . کوسمو از بس میکشون زدی به لب و دهن و دندونات عادتشون دادی که به هیچ صراط دیگه ای ارگاسم بشو نیستند . حالا خودت می دونی . اگه فکر می کنی دخترت واست غریبه هست بگو . من و تو نسبت به هم یه حقی داریم . اگه می خواهی سر خونه زندگیمون باشم باید بهم برسی . و این رابطه ما یک رابطه تکاملی میشه . فکر نکن از دستم در رفتی . تازه منو به دست آوردی . عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد . تازه تو پدر منی . اگه شب و روز هم کنار من باشی کسی مشکوک نمیشه . دیگه نمی تونی واسم ناز کنی که سدی به نام بکارت داخل کوست وجود داره . من با تو ارضا میشم . بابابای خوشگل و خوش تیپ و جوون و دوست داشتنی خودم که الان مدتهاست دلمو به درد آورده و نشون داده که دوستم نداره . بابایی من عاشق سکس با توام . با تو حال می کنم کیف می کنم . عشق تو سکس با تو به من جون میده . با تو به همه جا می رسم وبی تو هیچم . داشت وسوسه ام می کرد . همه چی رو فراموش کرده بودم . راست می گفت . -گلناز همین رفتار من باید نشون بده که تو رو چقدر بیشتر از خودم دوست دارم . خودم خیانت کردم ولی حاضر نبودم که تو خیانت کنی -بابا واسم روضه نخون . شورتمو از پام کشید پایین و کیر راست شده امو نشونم داد و گفت جواب اینو چی میدی . دلم خیلی واسش تنگ شده بود . مال تو خیلی بهتر و جون دار تره . اومد طرف من و مثل همیشه حرفشو به کرسی نشوند . دختر ناز من دختر من که دیشب به خاطر اون یه لحظه چشامو رو هم نذاشتم . دختر فداکار و عاشق من .. -نهههههه نکن . -ولی اون کیرمو با لذت زیاد ساک می زد . با تمام وجودش اونو تو دهنش می گردوند . باهاش حال می کرد و می خواست که منم با تمام وجودم از این کارش لذت ببرم . دو تا دستامو گذاشتم پشت سرش و گفتم گلناز من اگه تو نباشی من می میرم . -معلوم بود منو ازخونه ات بیرون کردی تا زنده بمونی . دیگه نذاشتم دخترم کیرمو ساک بزنه . اونو رو دستای خودم بلندش کرده و بردمش رو همون تختی که دیشب با شوهرش روش خوابیده بود و می گفت که اصلا احساس لذت نکرده . می دونم دلش ازم پربود و باید یه جورایی از دلش در می آوردم . -گل گلی من . باهام که دیگه قهر نیستی - یه دختر واسه باباش ناز می کنه ولی نمی تونه باهاش قهر باشه . این اولین باریه که می بینم بابام کاملا لخته و من هنوز دو تیکه تنمه . مگه دوست داری بازم از اون نازهای قهر نما بکنم ؟/؟ -ناز کردنات هم آدمو می کشه . -محمود جون من . دلم واسه اون ناز دادنات تنگ شده . دلم می خواد همون دختر کوچولوی تو باشم . همون دختری که وقتی یه چند سالی بزرگ شد بازم همون گلناز نازتو بود . بازم برام از اون حرفا بزن . می خواستم لبمو بذارم رو کوس و سینه هاش ولی دیدم بهتره با دستام اونجا رو نازش بدم و با لبام دل و جان دخترمو . -خوشحالم بابا . از یه نظر خوشحالم که راه کوسم باز شده که من به این آرزوم که کیر تو رو تو کوس خودم ببینم برسم . -می خواستی باباتو از خودت برونی ؟/؟ -دوستت دارم بابایی . دیدی که تا آخرین لحظه داشتم واست ناز می کردم . دیدم که میخوای بری دیگه ترسیدم . این تنبیه تو تا دیگه دخترتو فراموش نکنی . -هرکی رو فراموش کنم تو یکی رو که از همه دنیا بیشتر دوستت دارم فراموش نمی کنم . خیلی عجول شدم . سوتین رو بدون باز کردن مثل یه بلوز از سرش در آوردم . کوسشو با همون شورت نازک و فانتزی گذاشتمش تو دهنم . از همون ثانیه اول سر و صدا رو شروع کرده بود . می دونستم با تمام وجودش داره حال می کنه . اون یه تیکه پارچه روی کوسشو کنار دادم و زبونمو تو کوس گرم و گریونش که در اصل در حال خندیدن بود فرو کردم . آروم آروم لیسش می زدم تا به سر کوس برسم . گلناز یه لحظه دستاشو به شورتش رسوند و همزمان با بالا آوردن پاهاش شورتشو از پاش در آورد . -چند بار بهت گفته بودم که من کیر باباجونمو میخوام که بره تو کوسم و تو قبول نمی کردی حالا خوب به دامت انداختم . دیگه بهونه ای نداری که از دست و سوراخ کوسم درری . -من که قصدم در رفتن نبود . تو که خودت خوب می دونی . بابا کاشکی می شد که تو شوهرم بودی . کاش می شد که بابا ها هم می تونستند با دختراشون ازدواج کنن . من حاضر بودم همسر دوم تو هم بشم . کیرمو گذاشته بودم رو کوس گلناز . زبونش بند اومده بود . -جووووووون هنوز باورم نمیشه . باورم نمیشه که دارم به بزرگترین آرزوی زندگیم می رسم - پس حالا اومدی سر حرف من . حالا باورت شده که یک پدر در هر شرایطی خوبی دخترشو میخواد ؟/؟ چند بار کیرمو رو کوس گلناز حرکت داده و عقب نشینی می کردم -بابایی ادامه بده خوشم میاد . از این کارا باهام زیاد کردی ولی اون وقتا می دونستم که این آخر خطه ولی حالا از این که می دونم راه کیرت ادامه داره و مقصد جای دیگه ایه هوسم زیاد تر میشه . پدر جونی دیگه بیشتر از این منتظرش نذار . این بزرگترین هدیه واسه منه . من اینو می خوام . کیرمو با تماس و گرمی خاصی فرستادم که بره تو کوس دختر دلبندم تا یه جایی واسه خودش محکم کنه . راستش منم خیلی دلم می خواست به یه همچین روزایی برسم ولی فکر می کردم با ازدواج اون همه چی تموم میشه دیگه نمی دونستم این شروع کاره . -گلناز -جوووووون بابا می بینم که داری لذت می بری . حالا اومدی رو حرفم . کوس تنگو داری ؟/؟ کیف کن بابا . من که الان چند ساله بهت میگم بکن تو کوسم تا هر دو تا مون حال کنیم . گوش که نمیدی . همش میگی هرچی بزرگتر گفته درسته .. -عزیزم آدم که نمی تونه همیشه تابع هوسش باشه -حالا که هستیم . با چشای خوشگلش داشت منو می خورد . دوست داشتم طوری رفتار کنم که از سکس با من لذت بیشتری ببره تا از بودن با شوهرش . راستش حالا یه جورایی به شوهرش حسادت کرده اونو یه رقیبی واسه خودم می دونستم . -گلناز خوشت میاد ؟/؟ همین جوری که تو کوسته حال می کنی ؟/؟ کیرمن راه کوس عزیز دلمو پیدا کرده بود . تنگ تر از هر تصوری که داشتم . -بابا می بینم خیلی خوشت میاد . منم خیلی خوشم میاد . دستاشو دور کمر من حلقه زده و قربون صدقه ام می رفت . -فدات شم فدای کمرت شم . نمی دونی چقدر واسه این لحظه ها ثانیه شماری می کردم و خوابشو می دیدم . -حالا تو بیداری ببینش . دخترم . شاید من فکر این لحظه ها رو نمی کردم ولی حالا که بهش رسیدم فکر می کنم که لذتی بالاتر از این لذت نیست که یه پدر با دخترش حال کنه و اون چیزی رو که خودش در آفرینشش دخیل بوده بزرگترین لذت زندگی رو بهش بده . -منو ببوس بابا تا لذت سکس شیرین و حرفای شیرینتو تکمیل کنی . لبای خوشگل و ناز دختر نازمو به لبای گرم و تشنه خودم چسبوندم . زبونشو که در میاورد و با هوس خاصی می گردوندش میکش می زدم و یه بوسه زبون به زبونی رو هم روش پیاده می کردم . عشق بی ریا و هوس خالص من نسبت به گلناز دلبندم به اوج خود رسیده بود . نمی تونستم تحمل کنم که اون با شوهرش باشه . یه حرکتی به لباش داد تا بهتر بتونه هوسشو با فریاد هاش خالی کنه -بابایی بابایی محکم آتیشم کن . تازه حس می کنم که عروس شدم . دوستت دارم دوستت دارم . بابایی عاشقتم کیرتو واسه همیشه میخوام . میخوام مال من باشی مال خودم برای من . منم فقط مال تو باشم . من شوهر نمیخوام . واسه این که گلناز خودمو از این حشری ترش کنم بازم سرعت گاییدنو زیاد تر کرده و امونش نمی دادم . چپ و راست و از پهلو و همه طرف اونو مورد حملات آتشبار خودم قرار داده بودم . بابایی عشق من بگو من چیکار کنم تا بیشتر به هوست بیارم . بگو .. بگو -خوبه دخترم . بذار اینجاشو پیش ببریم تا بعد . -گلناز دلم واسه دیدن کونت و گاییدن کوست از مسیر کون تنگ شده . -بابا جونم تو که یه هفته پیش کونمو کردی این قدر واسش بی تابی می کنی چطور طاقتشو داشتی که یه عمری رو نیایی طرف من؟/؟ -عزیزم یه پدر خوشبختی دخترشو می خواد . -اگه خوشبختی منو می خوای برای همیشه باید باهام سکس داشته باشی . اونو رو تخت واروش کردم تا کونی رو که یه هفته ای می شد باهاش کار نکرده بودم تحت نفوذ خودم داشته باشم . کونی که در آغاز همون وقتایی که سکسمو باهاش شروع کرده بودم کوچولو و دخترونه بود هر چند چهار ده پونزده ساله بود ولی با دست کاریهای من به رشد قابل قبولی رسید . این وضعیت در مورد سینه هاش هم صدق می کرد . یه چنگ و چونگ حسابی به اعضای بدنش وارد کرده و بعدش کیرمو دو سه سانت پایین تر از جایی قرار دادم که همیشه فرو می کردم . حتی در رویاهام هم نمی دیدم که یه روزی کوس دخترمو بگام . آدم تو زندگی خودش لحظه های خوب زیاد داره . روزی که از دواج کردم .. روزی که گلناز به دنیااومد . روزی که رفتم سر کار و خیلی از روز های دیگه زندگیمو فکر می کردم که بهترین روز عمر منند ولی حالا که رو کون گلناز سوار بوده و کوسشو می گاییدم فکر می کردم بهترین لحظه زندگی منه . وقتی کون و کپلش به قسمت بالای کیرم می خورد و کیرمنو تا آخراش تو کوس جا می داد با یه لذت و فشار خاصی سعی داشتم که آبم به این زودیها خالی نشه . -بابا وقتی کوسمو می خوردی ارضام می کردی یه خورده طول می کشید ولی حالا فکر می کنم خیلی زودتر از اینا داره آبم میاد از بس خوشحالم و باورم نمیشه که اون همه عذاب چند روز اخیر من پایان خوشی داشته باشه -باور کن عزیز دلم . کیر بابایی تو کوس دخترشه . باور کن . ببین چه طور دارم باهات حال می کنم . -دوستت دارم بابا محمود .. دلم واسه کون دادن تنگ شده . دلم میخواد بعد از این که از قسمت کوس سیرم کردی که فکر نمی کنم به این زودیها سیر بشو باشم از کون هم بکنی -به یاد اون روزهای خوب ؟/؟ -وروزهایی که باز هم تکرار میشه .. -باید مراقب بود . -چند بار بهت بگم بابا .. یه پدر هر وقت بخواد می تونه بیاد خونه دخترش -وباهاش حال کنه .. از نیمرخی که به طرف من داشت صورت و لبهاشو بوسیدم و دوباره با سرعت زیاد کیرمو میذاشتم تو کوس گرم و خیسش و می کشیدم بیرون . نمی تونست از دست من خلاص شه با یه فشار خودشو به طرف پایین می کشید و از طرف بالا هم که من روش سوار بودم .-پدر پدر ! اومد ..اومد .. آبتو میخوام ..حرف هم نباشه ..حرف حرف دخترته .. همیشه هم همین بوده . اگه نبوده آخرش به همین رسیده . آب کیرتو می خوام . آب بده .. من نذاشتم دیشب اون مرتیکه جفنگی تو کوسم خالی کنه . تو که دختریمو نگرفتی و به من افتخار ندادی اولین کیری که از راه کوسم می گذره کیر تو باشه . میخوام اولین آبی که تو کوسم خالی میشه از کیر تو باشه ولت نمی کنم . دیگه گفتن نیازی نبود . اگه تو کوس دختر گلم گلناز خالی نمی کردم باید ناراحتی عصبی می گرفتم . .. -بگیر گلناز داشته باش اینو . فکر نکنم تا حالا بابات تا این حد رو تو خالی کرده باشه . گلناز به شوهرش گفته بود که تا دوسه ماه نمی خواد شانسشو واسه بار داری آزمایش کنه .. وقتی که دوتایی مون واسه یه بار ارضا شدیم رفت چمدونشو آورد و مدل به مدل شورت و لباس خواب و پیرهنهای وسوسه انگیزی تنش می کرد تا سر حالم کنه و دوباره بیفتم روش . در یه مورد دیگه نتونستم مقاومت کنم و اون شورتی از وسط چاک دار بود که کوسشو مینداخت تو دید و منم یه بار دیگه خودمو انداختم رو دخترم و این بار از روبرو گاییدمش و از همون طرف ارگاسمش کرده ریختم تو کوسش .. -بابابابای حریص من .. تو که طاقت نداری چه جوری راضی شدی منو شوهرم بدی .. -عزیرم اومدیم این پدرت چند سال دیگه مرده تا آخر عمرت که نمی تونی همش خونه بابات زندگی کنی . مردم چی میگن .. میگیم حرف مردم هیچی . خودت نباید راحت باشی ؟/؟ -خدانکنه بابا جونم . من بمیرم و نبودن تو رو نبینم -من اون زبونتو بخورم دختره زبون باز -بابایی من اینو از ته دلم گفتم . وقتی یه دختر تمام وجودشو در اختیار باباش قرار میده و حاضره ازدواج نکنه و تو بغل باباش باشه پس معلومه که خیلی دوستش داره و بهش دروغ نمیگه . -شوخی کردم گلناز به دل نگیر .. وقتی از دخترم خداحافظی می کردم اونو خیلی بشاش تر از روز قبل می دیدم . خیلی . انگار تازه عروس شده بود .. حالا مدتیه که از ازدواجش می گذره . ظاهرا یه پسر از من تو شکمشه . هم پسرم میشه و هم نوه ام . دیگه نمی دونم چی بگم . از دست این دختره شیطون دارم دیوونه میشم . تازگیها میگه بابا جونم من میخوام یه کاری کنم که از شوهرم جدا شم وواسه خودم زندگی کنم . شوهره بدبخت خونه رو هم به اسم اون کرده . هرچند که من هم از این که اون فقط مال من باشه خیلی خوشحال تر میشم ولی پای بچه در میونه اگه بشه کاری کرد که بچه رو پیش خودمون نگه داریم معرکه میشه . ولی قبل از اون باید یه بهونه ای واسه طلاق پیدا کنیم و از طرفی بچه که بزرگتر شد نمیشه که بهش گفت بابا و بابا بزرگت یه نفرند . اونم پدر میخواد دیگه .. این شده بزرگترین مشکل فکری این روزای من و گلناز جونم که امیدوارم با دعای خیر خیر خواهان به سلامتی این مشکل ما هم حل شه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 2 از 34:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  31  32  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA