انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 34:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


مرد

 
shahrzadc: پــــــــــدر شــــــــــوهــــــــــر داغ تــــــــــر از عــــــــــروس
واووووو
دمت گرم استاد عجب داستانی بود
بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم
     
  
زن

 
shomal: واووووو
دمت گرم استاد عجب داستانی بود

درود بر استاد شمال عزیز مدیریت محترم داستانهای ادبی و سکسی .. باعث افتخار منه که داستانهای بنده رو پیگیری کرده با نظرات گرمت به من انگیزه میدی .. پاینده باشی ..دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــواهــــــــــر زنــــــــــم خــــــــــودش خــــــــــواســــــــــت

با این که با لادن از دواج کرده بودم ولی بد جوری تو کف لیدا یودم . لیدا خواهر لادن بود . هیجده سالش بود که من با خواهر بیست و پنج ساله اش از دواج کردم و خودمم سه سال از همسرم بزرگ تر بودم . لادن و لیدا تنها بچه های بابا مامانشون بودند .من و پدرم شغلمون تجارت و خرید و فروش برنج بود و از این بابت وضعمون خیلی توپ شده بود . لیدا از خواهرش خیلی خوشگل تر بود ولی ریزه میزه تر . خیلی با هام شوخی می کرد و صمیمی بود و هر کاری کردم که از این صمیمیت سوء استفاده کنم نشد که نشد . چند بار هم در گردش های خانوادگی یه دستی به سر و روش کشیدم ولی اون خودشو از چنگ من رها کرد و گفت اگه یه بار دیگه از این کارا کنم به خواهرش میگه .. دیوونه شده بودم . تا این که یه جوجه تیغی که یه مغازه کوچیک لوازم خا نگی داشت اومد و اونو از من ربود . یه باجناق نصیبمون شد که همش می خواست ما رو بچاپه . خیلی هم پررو بود و هر وقت هم که قرض می خواست زنشو می فرستاد سراغ من . منم رود بایستی گیر می کردم ..لیدا خیلی دوستش داشت . بدون اجازه اون آب نمی خورد .. اون زمان پول ارزش بیشتری داشت . می شد با بیست میلیون یه آپار تمان فسقلی در یه کوچه پس کوچه های پایین شهر خرید . اون بیست میلیون ازم گرفته بود .. تصمیم گرفتم با چک و سفته هایی که ازش دارم اونو بندازمش زندون .. کاش همه جا جار نمی زدم و اعلام نمی کردم . ولی اون در رفته بود . لیدا اومد پیش من و التماس کرد که شوهرشو ببخشم . -اون با اون پولا چیکار کرده .. من میندازمش زندون . من ازش چک و سفته و مدرک دارم . .. این درست در وضعیتی بود که لادن و خونواده اش رفته بودند مشهد و من واسه شرایط کاربم می خواستم یه دوروزی رو باشم و بعدا خودمو به اونا برسونم . دو تا شر خر هم استخدام کرده بودم که هر جوری شده میلاد شوهر لیدا رو دستگیر کنند و البته تا می تونن اون بزنن .. لادن بهم گفت که می تونیم با هم کنار بیاییم . یه عشوه ای اومد که فهمیدم منظورش چیه .. کاملا سست شده بودم . این که بیست میلیون بود حاضر بودم چند برابر اینو هم واسه لیدا خرج کنم تا اونو داشته باشم . قرار شد شب بیاد خونه مون ... از هیجان نمی دونستم چیکار کنم . اون به خاطر این که شوهرشو نجات بده حاضر شده بود خودشو در اختیار من بذاره . رفتم حموم و کلی هم خودمو تر و تمیز کردم . با یه ربدو شامبر شیک انتظار لیدا رو می کشیدم هر چند دو ساعتی به اومدنش مونده بود که تلفن زنگ زد . شر خر ها بودند .. از خبرایی که به من دادن یکه خوردم . ظاهرا میلادو دستگیر کرده بودند ... از قول دو تن از همکاراشون که با هم صمیمی بودند یه چیزایی رو گفتن که داشتم شاخ در می آوردم .. دستورات لازمو دادم . یه خورده پول بهشون رسوندم و مسائلی پیش اومده بود که مجبور شدم پولی هم به اون دو تا دوستشون برسونم . کلیه اسناد و مدارکی رو که در خونه داشتم رسوندم به وکیلم که برای اقدام منتظر دستور من باشه .. لیدا اومد . زیبا تر از همیشه . -خیلی خوشگل شدی.. از اولشم بهت گفتم این جوجه تیغی سوسول به دردت نمی خوره .. در نگاهش غم و اضطراب خاصی موج می زد . می دونستم که نگران شوهر دزد و غارتگرشه . ولی من باید به خواسته ام می رسیدم .. -ببینم الان بریم ؟ -چه بی احساس ! فکر نمی کنی زوده ؟ -شوخی کردم .. یه علی الحسابی .. چیزی .. لباشو بوسیدم . سرد نشون می داد .. ولی با خودم گفتم یه جوری داغت می کنم که دیگه شوهر کردن یادت بره . -ببینم مشروب می خوری ؟ -نه از تو هم می خوام که نخوری .. من دوست ندارم بوی بد الکلو از دهنت حس کنم . آب میوه جاش بخور . می دونم چی دوست داری . خودش می دونست که از آب هلو خوشم میاد و جاشو هم می دونست . خودش آب پرتقال دوست داشت .. -عزیزم من یخچالی اذیتم می کنه تا گرم شه میرم یه دوشی بگیرم بیام .. -اووووووههههه باشه منم میرم تو رختخواب منتظرت می مونم . می دونستم می خواد چیکار کنه .. دراز کشیدم و منتظرش شدم ... یک ربع بعد اومد . کنار تختم .. خودمو زدم به خواب .. -خوابیدی سروش ؟ .. سروش من آماده ام .. حاضر حاضرم .. اون فکر می کرد من اون آب میوه ای رو که درش خواب آور ریخته بود خوردم .. از اون طرف رفت واسه اون دو تا شر خر که دوستای شر خر من بودند و من اونا رو خریده بودم زنگ بزنه که بیان تر تیب گاو صندوق رو بده .. آشغال فکر کرد که من امشب میذارم کس نداده از اینجا بره . نقشه اش لو رفته بود . به اونا یاد داده بودم که بگن تا نیم ساعت دیگه میان .. حس کردم که از خوشحالی در پوستش نمی گنجه . اون احساس پیروزی می کرد . من کاملا لخت بودم زیر ملافه . اونم همین طور هنوز سرشو خشک نکرده بود .. میلاد میلاد چرا گوشی رو نمی گیری .... اومد بالا سر من . به من اطلاع داده بودند که با این دوایی که لیدا می خواد بهم بده تا چند ساعتی چشام باز نمیشه .. -خوابی آقا سروش ؟ یه لحظه با همون ملافه پا شدم و می دونم که اون حس کرد که من شبح هستم .. -نه عزیزم منتظر تو هستم .. -وااااااااووووووو تو بیداری ؟ نخوابیدی ؟ کیرمو که شق شده بود گرفتم طرفش و گفتم اگه می خوابیدم این چه جوری بیدار می شد و می تونستم بکنمت .. -نهههههه زوده زوده .. -عزیزم چرا داری شورتتو می پوشی . مگه قرار نیست سینه های خوشگلت رو ببینم . کس نازتو بخورم .. -چرا عزیزم .. چرا می خوام برات برقصم عیبی نداره . با همین تن لخت می رقصم . می خواست مثلا معطل کنه که اونا سر برسن . .. منم خوب داشتم حالشو می گرفتم . گذاشتم دلش خوش باشه .... نیمساعت هم شد تا می تونستم کس و کون لیدا رو لیس زدم . سینه هاشو مکیدم ولی اجازه نداد با کیرم کاری بکنم .. نیم ساعت بعد موبایل لیدا زنگ خورد .. قبلا به شر خرین ها گفته بودم که به خواهر زنم بگن نمیان .. لیدا رنگ پریده اومد طرفم . با نگاهش التماس می کرد . لیدا بریم طرف گاو صندوق می خوام یه چیزی رو نشونت بدم . لیدا یه لحظه رفت آشپز خونه .. می دونستم می خواد از پشت منو بزنه .. اتفاقا چکش رو همون بالای میز گذاشتم تا ببینه .. چیز دیگه ای نبود از پشت بزنه به سرم . حدسم کاملا درست بود .. دیگه مجبور شدم با خشونت با هاش رفتار کنم . مچ دستشو گرفته و سلاح سرد رو انداختم زمین . بغلش کرده بردم انداختمش رو تخت . حدود ده تایی سیلی به گونه های راست و چپش زدم . خونم به جوش اومده بود . به زور جلوی خودمو داشتم که نکشمش . عوضی به خاطر یه لات آسمان جل مال مردم خوار می خواستی خواهرت رو بیوه کنی ؟ آشغال .. اون دیگه از حال رفته بود . دیگه کسشو هم میک نزدم . کف دستمو روی کس مالوندم و کیرمو تا ته فرو کردم که بره توی کس .. -خشکه . به کست دستور بده خیس شه .. کیر کلفتو چند بار می زدم به ته کس و برش می گردوندم . بالاخره تونستم لکه ها و خیسی هوسو روی کیرم ببینم . مگه می تونست از زیر کیر من در ره .. لبامو به لباش چسبوندم . سنگینی تنمو انداختم روش .. خیلی حال میده .. خیلی کیف داره .. می خواستی منو بیهوش کنی ؟ ... با شوهرت خدا حافظی کن .. حداقل یه سالی رو آب خنک می خوره -نه تو باید ولش کنی .. یکی دیگه گذاشتم زیر گوشش . این پول علف خرس نیست که بدم تو و شوهرت کوفتش کنین . عاشق جمال شما که نیستم ولی چرا عاشق جمال تو یکی هستم .. -میلاد منو ببخش فکر اینجاشو نمی کردم شوهرم .. -مجبور که نیستی بگی رفتی زیر کیر من . به آرزوم رسیده بودم . انگشتمو می کردم توی کونش . کونش کوچولو بود ولی سوراخ کون دیگه کاری به بر جستگی و بزرگ و کوچیک بودن کون نداره . لیدای خسته باورش نمی شد که این جور راحت زیر کیر دامادش قرار گرفته باشه . بالاخره این دختر سر سختو تسلیمش کرده بودم . جووووووووون .. حالا شوهرش باید حداقل بیست میلیونو می داد تا آزاد شه یا این که من رضایت می دادم که تا صد سال سیاه هم این کارو نمی کردم که البته طبق گفته وکیل باید یه سالی رو حبس می کشید . لیدا دیگه جونی واسه دست و پا زدن نداشت . تسلیم من شده بود . -خانومی انگشت تو کست کنم زود تر ارگاسم میشی یا با همین کیر بکنمت .. لذت می بردم از این که خواهر زنمو می دیدم که به هدفش نرسیده .. -عزیزدلم اشکاتو پاک کن خودت خواستی . الان هم به خواسته ات رسیدی . منو ببخش خیلی کتکت زدم آخه اگه نمی زدمت که سرم از وسط نصف شده بود.. باز کن پاهاتو به دوطرف بیشتر بازش کن . با دستام به سینه هاش چنگ انداختم و پهلو و کنار نافشو طوری میک زدم که لک بیفته .. -نهههههههه نکن میلاد می فهمه .. -خوشگل من میلاد تا یه سال دیگه نمیاد .. باباشم که پول بده نیست تا اونو بیاره بیرون .. جوووووووون .. فدات شم .. حقیقتو بهش گفتم که اون فردا تحویل مامورین داده میشه و شر خر ها اونو لو دادن . ناخواسته اونو لو دادن . اون شر خر ها از شر خر های استخدامی من کمک خواستن .که گندش در اومد و من فهمیدم اون چهار تا دوستای صمیمی هم بودند .. ولی این روزا پول حلال مشکلاته .. لیدا لباشو از هوس گاز می گرفت اما غرورش بهش اجازه نمی داد که بتونه هوس خودشو نشون بده و بریزه بیرون . فکر کنم ارضاش کرده بودم ولی می ترسیدم توی کسش خالی کنم وبار دار شه یه وقتی کار دستم بده . رو این حساب اونو بر گردوندم . کون سفت و کوچولو و خوشگلشو خوب بر انداز کردم . با همون هوس کسش داخل و دور مقعدشو خیس و لغزنده اش کردم و کیرمو فشار دادم به سوراخ کونش .. -اووووووخخخخخخ سروش جون تو رو جون لادن درد داره .. -بگیر این کیر منو . دردش از درد چکشی که می خواستی بزنی توی سر من کمتره بگیر نوش جونت .. -آخخخخخخخ بی رحم وحشی .. عوضی .. میگم میلاد بذاره کف دستت .-فعلا من گذاشتم کف کون زنش .. چه کونی داری . چه سوراخی داری . این که چهار پنج سانت بیشتر نمی ره . الان لادن تا نصف کیر منو می تونه توی کونش جا بده .. رو لیدا خم شده و تمام تنشو غرق بوسه کرده بودم . جووووووووون جوووووووون .. به آرزوم رسیده بودم و دلم نمی خواست تا صبح بخوابم . می ترسیدم این وحشی کار دستم بده .. -راستی عزیزم اگه بعد از سکس خوابت نمی گیره اون آب هلویی رو که برام ریختی دیگه بخچالی نیست . گرم شده سینوس تو رو اذیت نمی کنه . بخوری در جا خوابت می کنه .. اون و میلاد همدیگه رو خیلی دوست داشتند . -میلاد درک می کنه .. آخ کونم . کونم .. مردم .. -چی رو درک می کنه . این که با هم نقشه چیدین و نقشه تون نگرفت ؟ یک مرد محاله یک زنو که این جوری رفته زیر کیر یکی دیگه ببخشه . تازه مدرکو که نگرفتی .. اون پیش وکیلمه .. -خواهش می کنم سروش .. -تو مال منی لیدا .. خودم برات شوهر جور می کنم . اون آدم نیست -دوستش دارم .. -یک کلاهبردارو ؟ یه فشار دیگه ای که به کونش آوردم کیرمو تونستم تا نصفه توی کون لیدا حس کنم . اون جیغی کشید و من دیگه حرکتی نکردم و همونجا بود که حس کردم آب داغم روونه کون و مقعد تنگ وداغش شده . اونو تا صبح از این رو به اون روش کردم .. نذاشتم هیشکدوم بخوابیم . شوهرشو انداختم زندان . وقتی برای ملاقاتش رفتم رو کرد به من و گفت تو به پو لت نمی رسی . فکر کردی این جوری می تونی به پولت برسی ؟ عصبی ام کرده بود . نمی خواستم بهش بگم زنتو گاییدم .. ولی دیگه حرصمو در آورده بود . بهش گفتم داداش .. مال مردم خور .. یه خال قرمز کوچیک سمت راست کس زنته .. بعدش هم یه خال سیاه کوچولو هم قسمت چپ کونش قرار داره ..توی زندان که خب نمیشه لخت شد ولی پهلوی چپشو میک زدم کبود شده .. ببینم بیست میلیون بیشتر می ارزید یا این ؟ سرشو محکم کوبوند به شیشه .. ولی من دیگه رفتم . دیگه هر وقت می خواستم لیدا رو بکنم می رفتم خونه شون . ظاهرا میلاد در مورد سکس من و لیدا چیزی بهش نگفته بود . ولی به روز من و لیدا که سرگرم سکس بودیم یکی با لگد درو باز کرد .. وااااایییی این از کجا پیداش شده .بدهی رو داده بود . . شانس آوردیم تنها بود .. دو تا لگد زدم و انداختمش بیرون .. لیدا هم مجبور بود انکار کنه .. راهی نمونده بود جر تقاضای طلاق و جدایی ... زنم لادن که از سکس من و لیدا خبر نداره و حرفای میلاد دزدو باور نداره و به سرم قسم می خوره .. همش بهم میگه سبب جدایی اونا منم . ولی من بهش میگم میلاد به دردش نمی خورد . یه کاری برای لیدا جون دست و پا کردم و دیگه خودم همه جوره تامینش می کنم . تقصیر من چیه خواهر زنم خودش خواست .... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
با سلام
داستان جالب و مهیجی بود دست گلتون درد نکنه
طرفدار و فدایی همیشگی شما حامی آیس
از آن زمان که آرزو چو نقشی از سراب شد/
تمام جستجوی دل، سوال بی جواب شد/
نرفته کام تشنه ای به جستجوی چشمه ها/
خطوط نقش زندگی، چو نقشه ای بر آب شد/
چه سینه سوز آه ها که خفته بر لبان ما/
هزار گفتنی به لب اسیر پیچ و تاب شد/
نه فرصت شکایتی، نه قصه و روایتی/
قرار عاشقانه ه
     
  
زن

 
hamiice: با سلام
داستان جالب و مهیجی بود دست گلتون درد نکنه
طرفدار و فدایی همیشگی شما حامی آیس
با سپاس از سرور گرامی ..یاور همیشگی حامی آیس دوست داشتنی و خونگرم . خسته نباشی ..بازم به من افتخار دادی . پاینده باشی . دوست و داداشت : ایرانی
     
  
زن

 
بـــــــــــــــه خـــــــــــــــواستـــــــــــــــه ام رسیـــــــــــــــدم

نگران و مضطرب وارد خونه شدم . دلم شور می زد . همش از این می ترسیدم که اون چیزی رو که تصور می کنم به واقعیت پیوسته باشه . ظاهرا زری خونه بود . همسرم که تازه می رفت چهل سالش بشه . یه مدت بود که اختلاف داشتیم . بر سر چیزای هیچ و پوچ .. غرور بیجا . اختلافمون سرکیفیت عشقبازی شروع شده بود . این که اون مثل بیشتر زنا دوست نداشت که از طریق آنال سکس به شوهرش حال بده و منم دیگه خلاف خواسته درونی ام سرد شدم . چون حس می کردم که اون به من توهین کرده .. خلاصه از اون پس چند بار به من التیماتوم داد که نکن این کارا رو خوبیت نداره . همین بی توجهی ها و سردی های مرد باعث میشه که زن هم بره دنبال تفریح و سرگرمی خودش . دیگه اون دوران به سر اومد که زن شکیبایی و تحمل پیشه کنه . بعدش که دیگه خودشو درمهمونی ها و مجالس خیلی راحت کرد . طرز لباس پوشیدن و آرایش و ..که با این کاراش خودشو انگشت نما کرده بود ... بار ها می خواستم باهاش آشتی کنم اما غرورم اجازه نمی داد . اونم دیگه ازم فاصله گرفته بود . من پسرم بابک رو مامور کرده بودم که مراقب مادرش باشه . هر جا میره اونو تعقیبش کنه . یکی دوبار که بدون من رفته بود به یه مجلسی با یکی دو تا از جوونای پونزده سال کم سن تر از خودش خیلی گرم گرفته بود . این اواخر هم رسیدگی به کارای فروشگاه و این که نمایندگی و عمده فروشی چند تا از کالا های سنگین خانگی رو داشتم دیگه نذاشت که به زندگی خانوادگی ام توجه داشته باشم . از بابک خواهش کردم که این چند ماه تابستون رو که درس نداره و ترم تابستونی هم نگرفته مدام در تعقیب مادرش باشه و هر جا از سوی اون احساس لغزشی کرد فورا به من خبر بده . نمی دونم اون روزچه حسی بود که منو کشوند طرف خونه . قصد داشتم برم شهرستان و اینو به بابک و زری هم گفتم به این بهونه که به دخترم که تازه ازدواج کرده رفته بود شمال یه سری بزنم . ولی همون مسیرو یر گشتم .. دلم مث سیر و سرکه می جوشید . ماکسیمای زری دم در بود . خبری از پرشیای بابک نبود .. فضا پر شده بود از عطر زنونه زری . ظاهرا اون خونه بود . یه صدایی از اتاق خواب به گوش می رسید . بابک به من گفته بود که نمی ذاره دست مرد غریبه ای به مادرش برسه و هر وقت این شرایطو دید دم اون یارو رو قیچی می کنه .. حس کردم یکی توی اتاق خواب ماست . بدون این که صدای صحبت کسی رو بشنوم حرکاتی رو حس می کردم .. می شد قسمتی از اتاق رو از سوراخ کلید دید .. نمی خواستم زری متوجه شه که من اونو تعقیبش می کنم .. ولی ای کاش نگاه نمی کردم . لحظه ای بود که حس کردم زندگی من تباه شده . خرد شدم . داغون شدم . اصالت و مردانگی و شرف من رفته بود زیر سوال و من عین مسخ شده ها نمی دونستم چیکار کنم . چهره کسی رو نمی دیدم . فقط کیری رو می دیدم که از روبرو رفته توی کس ..تنهااون وسط مشخص بود . اون زن باید زری بوده باشه .. ولی نه شایدم نباشه و من اشتباه می کنم . شاید یکی از دوستاشو آورده باشه چون از وقتی که مهمونی رفتناش زیاد شده بی بند و باری هاش هم زیاد شده بود دوستان درپیتی زیادی پیدا کرده بود . .. به دقت نگاه کردم .. کیر چقدر پشمالوبود و کس هم خیلی مودار و بعضی قسمتاش پشمالو بود و پر مو .. جوووووون زری کسشو همیشه تیغ مینداخت .. خاطرم آسوده شد که اون زری نیست . یه لحظه دست چپ زن اومد جلو .. به یه انگشتش حلقه ازدواج وبه یکی دیگه انگشتر بود . نمی شد به خوبی جنس اونو تشخیص داد ولی حسی به من می گفت که اونا مال زری ان . خیسی های کس به موهای دور و برش و موهای کیر چسبیده بود . صحبتی هم نمی کردند . آه کشیدنهای زن نشون می داد که باید زنم باشه ولی صداش ضعیف بود . مرد هم یه چیزایی زمزمه می کرد متوجه نمی شدم چی داره میگه . خواستم با یه لگد درو که شایدم باز بود باز کنم و برم داخل ولی غرورم اجازه نمی داد نمی خواستم تحقیر شم . بازم یه درصدی تردید داشتم .. یه فکری به خاطرم رسید . چند متری رو از اون فضا دورشدم .. گفتم بهترین کار اینه که برای کارآگاه مخفی خودم زنگ بزنم .. گوشی رو نمی گرفت . ولی صدای زنگ تلفن از اتاق خواب میومد .. حدس زدم پسرم گوشی رو با خودش نبرده .. ولی اون که نمی تونست بدون تلفن باشه .... نکنه اون یه تلفن دیگه بوده .. ولی نه صدای زنگش و اون ترانه ای رو که انتخاب کرده بود همون بود .. دوباره زنگ زدم ..آخه دلم طاقت نمی گرفت . می خواستم بمیرم . زندگی من سیاه شده بود و منتظر جرقه امیدی بودم . اون حالا زیر کیر کدوم غریبه دراز کش شده که از من واسش آشنا تر گردیده .. این بار گه زنگ زدم رفتم پشت در .. ..-مامان گوشی رو بگیرم ؟.. پدره .. -نه بابا ولش .. حواست پرت میشه و اون وقت از حال کردم میفتیم .. -مامان من میگم اگه پشیمون شده باشه نرفته باشه شمال چی ؟ .. نزدیک بود همونجا سکته کنم و پشت در بیفتم زمین . ولی باید تحمل می کردم . گوشی رو گرفت سریع خودمو دور کردم . دستمو تکیه دادم به دیوار که زمبن نخورم و رفتم به یه اتاق دیگه .. -بابک کجایی .. من بیرونم . توی ماشینم حواسم هست به مادر .. خونه یکی از دوستاشه . نگران نباش تا برگرده خونه من همین جا می مونم .. -بابا تو کجایی .. -من همین الان از تهران خارج شدم . کارداشتم چند جا , دیر حرکت کردم . .. باهاش خداحافظی کردم . اونی که داشت زنمو می گایید پسر من بود که داشت مادرشو می کرد . چاقو دسته شو بریده بود . از نفس به من نزدیک تر بهم خیانت کرده بود .. با همه شکستن هام داشتم به این فکر می کردم که اگه مرد دیگه ای با زنم حال می کرد چه حالی می شدم ؟! .. یعنی من باید از میون بد و بد تر بد رو انتخاب می کردم ؟ باید ساکت می نشستم و کثافت کاری های مادر و پسر رو نگاه می کردم ؟ باید حالیشون می شد که من بیدارم .. من مراقبم .. یه بار دیگه کنجکاوی بر آنم داشت که برم و از سوراخ نگاه کنم .. معلوم نبود چی رو می خوام واسه خودم ثابت کنم . زری رو کیر بابک نشسته بود .. بازم چهره شون مشخص نبود ولی من که دیگه می دونستم .. یک بار دیگه براش زنگ زدم . -بابا چی شده .. -میگم پسرم باید منو ببخشی . با خواهرت تماس گرفتم گفتن امشب خونه نیستن . من سر و ته کردم دارم برمی گردم خونه . لرزش صدا ی بابک و استرس اونو حس می کردم .. -بابا تو الان کجایی ؟ -پشت در -پشت در کجا ؟ مگه کلید نداری؟ .. -چرا دارم ..ولی من پشت در اتاق خوابم . به نظرم میاد یکی تو اتاق خواب ما باشه .. فکر کنم دو نفر باشن . تو که می گفتی مراقب مادرتی و اون خونه دوستشه . چقدر زود خودشو رسوندبه خونه . گوشی رو قطع کرد .. ولی من همزمان درو باز کرده بودم .. -تکون نخورین . وگرنه گردن هردو تاتونو می شکنم . زری از رو کیر بابک بلند شد .. تختو آورده بودن جلوتر که ظاهرا در بعضی حالتا به دیوار بچسبن برای همین بود که صورتشونو نمی دیدم .. بابک سرشو انداخته بود پایین و زری گریه می کرد .. -کاری به اون نداشته باش . همش تقصیر منه بهرام .. ولی تقصیر تو هم هست . تو چه می دونی وقتی یه زن حشری میشه اونم مث من که هر شب کنارت می خوابید چه حالی بهش دست میده تو چطور تونستی تحمل کنی شایدم خودت رفته بودی دنبال زنای دیگه -خفه شو پتیاره جنده .. -به زنت این حرفو نزن .. هرچی شدم تو منو کردی .. اگه همین پسرت نبود من می افتادم به دام هرزگی .. من ازش خواستم که بیاد و نجاتم بده و اولش راضی نبود و حالا عادت کرده .. در یکی از این مهمونی ها یه مردی می خواست به من تعرض کنه .. تجاوز کنه .. راستش من خودم راضی بودم شل گرفتم و مقاومت نکردم . اما بابک اومد و منو از چنگش نجات داد .. اون شب تو هم رفته بودی جنوب دنبال یه سری از جنسایی که توی گمرگ گیر کرده بودن .. من و بابک توی خونه تنها بودیم و حس عجیبی داشتم . یه لحظه اونو با تو اشتباه گرفتم .یعنی خواستم که اشتباه بگیرم .هوس داشتم .. دلم می خواست اون غریبه منو بکنه ..ولی اون لحظه فقط بابک پیش من بود . اون اگه نبود شاید من حالا با چند مرد بودم ولی پسرم کارشو خوب وارده که به من اجازه خلاف نداده ..هرچند به باباش نمی رسه .. من مجبورش کردم .......من بهرام چیکار می تونستم بکنم . اگه لت و پارشون می کردم که بیشتر عذاب می کشیدم . باید عمری جون می کندم و به پیری می رسیدم و یه زن و بچه دیگه درست می کردم . تا می تونستم سر هر دو تاشون داد کشیدم . اشک از چشام جاری شد . .. بالاخره آروم گرفتم . بابک هم آروم گریه می کرد . زری همش می گفت تقصیر اونه به پسرش کاری نداشته باشم . کیر بابک از ترس به اندازه یک گردوشده بود . اون از گوشت و پوست و خونم بود . باید خودمو یه جوری قانع می کردم که حساب اون می تونه جدا باشه ولی اگه زنم به دور زدن من عادت کرده باشه چی ..-زری ازت یه سوالی می کنم راستشو بگو .. تو رو به عزیز ترین کست قسم تو با مرد دیگه ای غیر از ما دو تا سکس کردی ؟ .. -نمی دونم تو به من اعتماد نداری .. اگه بگم نه ..فقط شما دو تا بودین چیکار کنم که حرفمو باور کنی؟ .. اشک از چشاش جاری شده بود .. -باور کن من پس از اون جریان چند بار خواستم بهت کون بدم خودمو در اختیارت بذارم تا کونمو بکنی و واسه اون باهام قهر نکنی ولی غرورم اجازه نداد دوست داشتم تو اول پیش قدم می شدی .. -پس مرد دیگه ای نیست .. در این جا بابک بلبل زبون شد و گفت -پدر من اجازه نمیدم بهش .. -پررو نشو پسر طوری رفتار می کنی که انگاری صاحب مادرت شدی .. شلوارمو کشیدم پایین و کیرمو که در حالت خوابیده گنده تر از کیر شق شده بابک بود رو نشون دو نفرشون داده به بابک گفتم ببین با همین کیر تو و کیرت رو ساختم .. هم تو , هم مادرت بنده این کیرین .. - بهرام جون خودت رو ناراحت نکن . من آماده ام بهت کون بدم .. -زن این چه کس پشمالوییه واسه خودت درست کردی . آدم عقش می گیره .. -بابک جون گفته -بابک غلط کرده به گور پدرش خندیده .. بهش ثابت می کنم اشتباه کرده . پسر برو تیغ کس تراشی رو بیار بینم .. رفت خود تراشو آورد .. -برو آب کف درست کن و یه قیچی بر دار بیار .. همه این کارا رو کرد .. -تو خودت کیر داری و اختیار حالا می شینی پشم و پیله کس ننه اتو می گیری و اونو برق میندازی . تا من یه سری به کون مادرت بزنم . خیلی آروم کون زری رو چربش کرده و کیرمو فرو کردم داخلش .. -آخخخخخخخخخ دردم اومد ولی بکن .. حال کن .. حال کن .. -من که یه ذره فرو کردم ولی همونشم حال میده ..-آههههههه داره میاد داره می ریزه توی کونت .. جوووووووون .. آب کیرم کون زنمو خیس و نرمش کرد و همون باعث شد سه سانت دیگه کیرم بره جلو تر .. -بابا کارم تموم شد کس مامانو برق انداختم . -برو یه آینه کوچیک بردار ببینم ..آینه رو آورد و منم یه دستی روی کس کشیدم و تاییدش کردم حالا زیر مامان جونت دراز می کشی . یه دستی دور و بر کسش می کشی و کیرت رو فرو می کنی توی کسش . اون وقت تازه می فهمی لذت کس کردنو و متوجه میشی که حق با پدرته و والدین همیشه , خوبی بچه هاشونو می خوان .. چرا وایسادی بر و بر منو نگاه می کنی .. صورتمو بوسید و گفت نوکرتم بابا .. فدایی داری . خیلی مردی . تو بهترین بابای دنیایی .. بابک کیرشو از زیر کرد توی کس براق مامانش..کاش منم پشم و پیله کیرمو می گرفتم -آخخخخخخخ فدای کیر شما دو تا بشم من.. فدا فدا بشه زری شما .. اووووووففففففف .. باور کن بهرام با کیر تو بیشتر و بهتر حال می کنم .. -ولی عزیزم کیر پسر به کیر باباش میره یه مدت دیگه کار بخوره اندازه کیر من میشه .. -آههههههه کسسسسسسم کونننننننننننم .. اوووووووففففففف .. چقدر کسم هوس کیر تو رو داره .. جاتونو عوض می کنین ؟.. لذت می بردم از این که زنم برای ار گاسم نیاز مند من بود ولی می دونستم بابک بار ها اونو به ار گاسم رسونده ولی نه به سرعت من .. اون زیر دراز کشیدم . بابک کرد توی کون مادرش و منم از زیر کیرمو می کوبوندم به کس براق و صاف و صوف زنم .. البته دور و برش صاف بود و درون کس همون کس داغ و سوزان همیشگی بود .. -ووووووییییییی بهرام منو بکن .. جرررررم بده .. بابک جون کیرت با کونم چقدر هماهنگه .. هر دو تا رو می خوام من خوشبخت ترین زن دنیام .. سینه هاشو انداخت توی دهنم .. -عزیزم باور کن فرهاد اولین باره کرده توی کونم -زری جون هر کاری کنی درسته .. یه دستم رو سینه اش بود و یه دستم رو کونش .. و لبام رو سینه هاش .. بابک هم از بغل لبای مادرشو می مکید .. خیلی ملایم و نرم اونو ارگاسمش کردم . شاید کیر فرهاد هم که داشت کون مادرشو می گایید بی تاثیر نبوده باشه . .. حس می کردم آب رقیقی از کس زری روکیرم ریخته شده .. من آبمو ریختم توی کس زری و بابک هم ریخت توی کونش . از این بهتر نمی شد . هر سه مون به آرامش رسیده بودیم . یک ساعت پیش هر سه تامون داشتیم عذاب می کشیدیم . واقعا مرز بین پریشانی و آرامش یک نفسه اگه بخواهیم . درواقع من به خواسته ام که کردن کون زری بود رسیدم ..حالا هرسه تامون احساس راحتی و خوشبختی می کردیم ..شده بودیم یک خانواده خوشبخت ..... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
پــــــــــــــوزه بند مــــــــــــــادر زن فضــــــــــــــول

دیگه خسته شده بودم . این مادر زن ما راست می رفت دخالت .. چپ می رفت دخالت . اصلا به هیچ صراطی راست نمی شد . جز به صراط کیر .. ظاهرا این پدر زنه خوب بهش نمی رسید و تازگی ها سر و گوش این بابای عیال می جنبید ودر کیر رسانی به مادر زن جان وقفه افتاده بود .اخلاق سیما هم خیلی عوض شده بود و همش خودشو با زنای دیگه مقایسه می کرد که از نظر مالی شوهراشون وضع بهتری از من داشتند . زندگی منو سیاه کرده بود .. طوری که وقت و بی وقت مزاحم من و سیما می شد و همش می خواست فضول کارای ما باشه . یه روزم که این سنبل لعنتی بازم داشت بر علیه من توطئه می کرد نمی دونست که من اومدم خونه و تمام حرفاشو دارم گوش می کنم .-سیما جان عزیزم حواست باشه .. این پول یارانه رو که هر ماه به حساب واریز می کنن حقتو باید از شوهرت بگیری .. بعد تو فیش حقوقی اون نگاه کن که چقدر حق عیال بهش میدن اون حق توست باید بگیری .. حالا مهریه رو حالا نه می دونم واسش سخته بعدا سر فرصت از اون بگیر .. این خونه ای رو هم که الان به اسم اونه و در گرو بانکه یه جوری یه وکالتی از اون بگیر که بعدا اختیار تام داشته باشی . اونو چهار میخه اش کن . حواست باشه کی میاد خونه و کی میره بیرون . ساعت اداری اونو که می دونی . مردا حقه بازی زیاد دارن . پدرت همش بهونه اضافه کاری می کنه و این آخر خد متی اصلا دم به تله نمیده .. یک ریز داشت حرف می زد . این پدر زنه هم که مث من کارمند بود اونو آدم حساب نمی کرد . می خواستم برم جلو بگم اگه لالایی بلدی خودت چرا خوابت نمی بره که پشیمون شدم . چون اوبابت یارانه و حق التاهل چیزی از شوهرش نمی گرفت .خونه هم به اسم شوهره بود . خلاصه بازم حس کردم سیما دگرگون تر شده و بنای ناسازگاری رو گذاشته و حرفای مادرشو تکرار می کنه .. تمام تنم و دستام درد گرفته بود . اعصابم متشنج شده بود . حال و حوصله هیچ کاری رو نداشتم . انگار قفل کرده بودم و هیچ حرکتی نمی تونستم بکنم . خونم به جوش اومده بود . -سیما اگه یک بار دیگه ببینم شلوغش کردی طلاقت میدم -ببینم مهریه رو می تونی بدی ؟ ... هیچی نمی شد . زده بود به سیم آخر م .. تصمیم گرفتم که دهنشو ببندم و از بسته شدن دهنش هم یه فیلمی بگیرم که بشه ازش استفاده کرد . مجبور شدم از یکی از دوستام کمک بگیرم . یه پولی دادم به یه بنده خدایی که نیاز مالی هم داشت . کلید خونه مادر زنو از جیب مانتوی سیما کش رفته بودم . این دوست خلافمونو فرستادیم اون داخل و خودمم پشتش راه افتادم و یه گوشه ای پنهون شدم . این رفیقمون تا مادر زنه رو دید افتاد روش و اونو از چپ و راست زیر مشت های آروم و سیلی خودش قرار داد . چاقو ضامن دارشو در آورد و گفت اگه سر و صدا کنی می کشمت .. فقط هر کاری که میگم باید انجام بدی . خودت با دستای خودت دگمه های بلوزتو باز می کنی .. دامنتو در میاری خلاصه واسه من لخت میشی .. وگرنه کوچکترین صدایی یعنی مرگ تو .. این دوست ما هم به صورتش نقاب زده بود .. -اینو هم داشته باش به عنوان پیش در آمد .. سنبل که ترسیده بود شروع کرد به اجرای دستورات مامور من . من هم فیلمبرداری رو از همون جا شروع کردم اونم با یه موبایلی که تازه تهیه کرده بودم و کسی ازش خبر نداشت .. . زاویه عملیات رو هم طوری ردیف کرده بود این طرف که خیلی قشنگ چهره ها مشخص بود . پیش در آمد کارآقا حمله چی این بود که با کیرش دهن مادر زنمو ببنده . خیلی دلم می خواست من اول دهن مادر زنه رو ببندم . و حالشو بگیرم ولی این جوری بهتر بود . -جووووووووون .. فقط بهش گفتم بعد از این که مادر زنه با دستای خودش خودشو لخت کرد اونو ولش کنه . بقیه اش با من . همین فیلم کفایت می کنه . جوووووون خیلی با حاله . کیف داره . سزای مادر زن فضول همینه .. اون لخت شده بود و از این جا به بعدشو دیگه من باید نقش خودمو بازی می کردم . مثلا کلید زدم و اومدم داخل از پله ها رفتم بالا .. طرف تا منو دید شروع کرد به فرار .. و مثلا درگیر شدیم و اون رفت .. تا بر گشتم دیدم مادر زنه داره لباسشو تنش می کنه و های های داره گریه می کنه . -چیه جنده .. حالا ما رو دیدی کیسه اشکت باز شد ؟ خوب داشتی واسه طرف لخت می شدی و می خواستی کس و کونتو تقدیمش کنه .. هی می زد به پشت دستش و هی لبشو گاز می گرفت . -هرمز خان از شما این انتظارو نداشتم .. -طرف داشت ازت فیلم می گرفت .. فیلم هم گرفت الان پیش منه .. -پاکش کن .. -جنده باهات کار دارم . صبر کن اول زبونتو ببندم ؟ کیرمو فرو کردم توی دهن مادر زن . چشاش داشت از حدقه در میومد . نفسش بند اومده بود -پتیاره .. کونی .. روسپی اگه یه بار دیگه سیما رو تحریک کردی و اونو هوایی کردی کس و کونتو جفت می کنم .لباسشو با خشونت از تنش کشیدم و خودمو هم لخت کردم . دست و پا می زد .. ولی چپ و راست بهش سیلی می زدم . دستمو گذاشتم رو کسش .. -خیلی گشاد شدی . بی خود نیست که پدر زن جان از ش فراریه . اگه اینو جلوی اسب بندازی نمی کنه جلوی سگ هم بندازی لیسش نمی زنه ولی خب ما دلت رو نمی شکنیم . داشتی به غریبه ها کس می دادی ؟ مگه دامادت مرده ؟ این همه به من لطف و محبت کردی . دلسوزانه داری به ما خد مت می کنی اون وقت من نتونم جبران زحمات تو رو بکنم .؟ کیر چه قابلی داره !.. کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و اونو یه ضرب از همون پایین کردمش توی کون سنبل .- خیلی گشاده . ظاهرا جوونی هات خیلی کون دادی . ببینم برو فردا گزارش همینو هم به دخترت بده که دامادت مادر زنشو گایید . برو عوضی جراتشو داری بگو من از چیزی نمی ترسم . جونم به لبم رسیده . -همه کارام از رو دلسوزی بود .-از رو دلسوزی رفتی زیر کیر یکی دیگه .. جنده عوضی .. هرچی بهت بگم کمه . زندگی منو به هم زدی .. ما داشتیم زندگیمونو می کردیم . یواش یواش ساکت شد .. دستمو گذاشتم روی کسش دیدم که خیلی خیس کرده با این که داشتم کونشو می کردم و اون مقعد با حالش یه حال حسابی بهم داد . چون کون دخترش از بس تنگ بود و صاحبش ناله می کرد منو دیگه داشت از کون کردن بدم می آورد .ولی با این کون به کون کردن امید وار شده بودم -خیلی نامردی ..کیرم خیلی بهش چسبید و توی کون مادر زن جان خالی کردم .. در جا کیرمو فرو کردم توی کسش . با این که کیر خیلی راحت توی کس حزکت می کرد و یک کس به تمام معنا گشاد بود ولی از بس این چن وقتی یک مدل کس گاییده بودم خسته شده بودم . بی خود نبود این مادر زن جان فضول از این که دامادش بره دنبال زنای دیگه هراسان بود . تازه داشت چشم و گوش من باز می شد . -جوووووووووون .. عین سنبل وسطای عیدی . تازه داره چین به اون سنبلات میفته ولی هنوز رنگ و بویی داری . خیلی مزه داری . جووووووووون . فدایی داری مادر زن جان .. ولی کسش طوری خیس کرده بود و اونم طوری ناله می کرد که فهمیدم کیر داره بهش حال میده هرچی هم محکم تر اونو می گاییدم اون بیشتر لذت می برد . سینه های نیمه آب رفته شو تو چنگم فشارش داده و تااونجایی که می تونستم باهاش حال می کردم . حتی گاه به جای میک زدن اون سینه ها رو خیلی آروم گازش می گرفتم که می گفت محکم تر -ببینم مثل این که یا ئسه ای . چند ضربه محکم به ته کسش کوبونده و با یه فشار و شلیک انفجاری آب کیرمو توی کسش خالی کردم . وقتی کیرمو بیرون کشیدم آب از کوشه کنارای کس مادرزن جان چکه می کرد . -ببینم حالا زبونت بسته میشه ؟ میشه دهنتو بست که دیگه سیما رو تحریک نکنی ؟ -نه داماد عزیزم هنوز یه کاری مونده که انجام نشده . تو که نباید این قدر خود خواه باشی . دست گذاشت رو سینه ام و در حالی که آب از کسش چکه چکه می کرد اومد رو کیرم نشست . و طوری روی کیرم تلنبه می زد که انگاری یه دختر چهارده ساله اومده روش نشسته و با تمام توان و هیجانش داره به من حال میده .. -اووووووففففففف کسسسسسم کسسسسسسم ببند دهن منو ببند . دهنم بسته می شه .. ظاهرا من اونو حشریش کرده بودم و تا ارگاسمش نمی کردم دست از سرم بر نمی داشت .. کیر جوونو دیده بود و ولش نمی کرد ..-آخخخخخخخ عزیزم داماد خوشگلم .. -دهنتو میگام اگه بخوای بازم پیش سیما زیادی بخوری ..... روز بعدش اومد خونه مون . طوری که من بشنوم بلند بلند می گفت که عزیزم زن و شوهر شریک زندگی همن اون هر چی در میاره داره برای زندگیش خرج می کنه .. با هم بسازین . شوهرت خیلی آقاست . از دستش نده ... و یه حرفایی زد که دیگه سیما صد و هشتاد درجه بر گشت . واقعا بهترین راه برای بستن دهن تمام مادر زن های فضول و به خیال خودشون دلسوز دنیا اینه که کیرداماد در درجه اول بره توی دهنشون بعد توی کس و کونشون . حالا باید یه کاری می کردم که این سیما این قدر دهن بین نمی بود . اما امان از دست این سنبل تازه شده توسط کیرم . هفته ای یه بار بهم می گفت بیا دیگه بیا بازم زبونمو ببند منم پوزه بندمو یعنی کیرمو اول فرو می کردم توی دهنش..کیف می کرد . .. چیکار می شد کرد .. از قدیم گفتن حرف بزرگتر شنیدن ادب است .... پایان .... نویسنده .... ایــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
ضـــــــــــــــربـــــــــــــــدری هـــــــــــــــای بـــــــــــــــاوفـــــــــــــــا

من و شیما خیلی فکر کردیم تا بالاخره توافق کردیم که این کارو انجام بدیم . دوتن از دوستان دانشگاهیمو در یه مجلس عروسی دیده بودم . شیما هم اونا رو دید و از اخلاقشون خیلی خوشش اومده بود . من و بهروز و بهناز با هم مدرکمونو گرفته بودیم . من و بهناز مدتی با هم دوست بودیم ولی بهروز اونو از چنگ من در آورد . از اونایی نبود که پای بند یک زن باشه ولی خلاصه مدتی رو ناراحت بودم .. تا این که با شیما ازدواج کردم و اونم دختر خوبی به نظر می رسید و نشون داد که یک زن وفادار و واقعا متعهد به خونه و زندگی و شوهرشه . من و شیما با هم در یه شرکت کار می کردیم و بهروز و بهناز هم محل کارشون یکی بود . وقتی اون شب بهروز بی مقدمه منو کشید کنار و گفت با سکس ضربدری موافقی .. من داشتم شاخ در می آوردم . ظاهرا اون شیما رو دیده بود و هوسشو کرده بود . منم که چند سالی بود داغ بهناز به دلم نشسته نمی دونستم چی بگم . راستش مدتی هم بود که سکس با شیما اون تنوع اولیه رو واسم نداشت و همش در صدد این بودم که یه دوست زنی برای خودم پیدا کنم که باهاش سکس کنم . اما عشقبازی با بهناز به قیمت گروگذاشتن شیما و تقدیم اون به بهروز تا چه حد می تونست به نفع من باشه ؟.. آیا فکرمو آروم تر می کرد یا بیشتر ناراحتم می کرد؟ . من شیما رو دوست داشتم ولی هنوز عاشق بهناز بودم . تازه از طرفی با همسرم در این مورد حرفی نزده بود م. من و شیما که رفته بودیم یه گوشه ای و با هم تنها شدیم ازم پرسید چته .. چیزی رو ازم مخفی نکن . یه مدتیه می بینم داری نسبت به من سرد میشی . پای زن دیگه ای در میونه ؟ راستشو بهش گفتم . کمی فکر کرد و گفت .. این شاید ظاهرا کار درستی نباشه .. دو نفر از دواج می کنن و به هم تعهد میدن که جسم و روحشون متعلق به هم باشه .. اما یه مدت بعد معمولا و بیشترش مردا با تنوع طلبی خودشون میرن دنبال زنای دیگه .. این کار یعنی خیانت و بی وفایی .. بعدش دروغ و هزار جور خلاف دیگه هم پیش میاد . به خاطر لذت جنسی و جسمی روح اونا از هم فاصله می گیره . من حس می کنم تو گرایش زیادی به زنای دیگه پیدا کردی . همین امشب یه جور دیگه ای اونا رو نگاه می کنی . اگه من این کارو بکنم چی میشه ... -شیما بالاخره نفهمیدم منظورت چیه -منظورم اینه که من ترجیح میدم سکس ضربدری داشته باشم ولی تو مخفیانه نری و با یکی دیگه نباشی. اگه موردی هست برای هر دو مون باشه .. اون جوری شاید جسم ما از یکی دیگه لذت ببره ولی روح ما می تونه مال هم باشه .. خیلی سخته ولی میشه پایه های زندگی زناشویی رو با این کار محکم کرد . دیگه اساسش بر دروغ ریخته نمیشه . جنگ اول به از صلح آخر ..-شیما تو خیلی با فرهنگ و فهمیده ای .. ما مردا بیست وهفت سالمون بود و خانوما بیست وپنج سالشون و بچه هم نداشتیم . قرار شد که دفعه اول بریم خونه بهروز .. اون شب تا صبح خوابمون نبرد . من از این که کیر یکی دیگه رو توی کس زنم ببینم اونم کسی که عشقمو از چنگ ربوده بود ناراحت بودم ولی از طرفی خوشحالم بودم که با چه شور و حالی می تونم بهناز رو بکنم .ولی یه لحظه که به این فکر می کردم که اونا تجربه این کارو دارن که کم رو تر نشون دادن ناراحت شدم که چرابهناز با یکی دیگه هم بوده ولی یه جوری با این فکر کنار اومدم .. یه آپارتمان صد متری در یکی از بهترین نقاط شهر داشتن . بهناز یه دامن تنگ پاش کرده بود با بلوز یقه چاک دار سفید که به به دامن مشکی اون خیلی میومد .. نمی شد گفت شیما خوشگل تره یا بهناز .. هرکدوم یه جذبه خاصی داشتن .. داشتم آتیش می گرفتم . شیما هم شده بود عین هلوی پوست کنده .و بهناز هم یه هلو دیگه از همون مدل . از وقتی که رسیده بودیم اونجا و این دو تا زن یه ده دقیقه ای رو با هم خلوت کرده بودن زن من از این رو به اون رو شده بود . نسبت به من سرد تر و نسبت به کاری که می خواست انجام بده بی پروا تر شده بود . وقتی که بهروز اونو بغلش زد و برد طرف خودش و بغلش کرد و اونو انداخت رو تختی که چهار نفر راحت روش جا می شدند لبخند می زد اما به من اخم می کرد .. منم رفتم طرف بهناز .. سینه های درشتش زده بود بیرون . نمی دونستم اول اون لبا رو ببوسم یا سینه ها رو . من و اون رفتیم و کنار اون زوج قرار گرفتیم .. شیما دست به کار شده بود . سه سوته دو تایی شون لخت شده بودند . ولی من و بهناز خیلی آروم این کارو انجام دادیم . وقتی کاملا بر هنه شدیم اول لبامو رو لبای یاقوتی اون گذاشتم .. همونی که حتی یک بار هم موفق به بوسیدنش نشده بودم . باورم نمی شد . کیرم داغ شده بود . یه نگاهی به کیر بهروز انداختم و خاطرم تخت شد . بلندی کیرامون تقریبا یکی بود ولی کلفتی کیر من خیلی بیشتر بود و همین به من اعتماد به نفس می داد که می تونم به این دو تازن لذت بیشتری بدم .. دلم می خواست به بهناز بگم هنوز عاشقشم دوستش دارم روم نمی شد . کیرم به شکم بهناز چسبیده بود .. ولی نمی دونم چرا زن من با اون کون گنده اش به ناگهان رفت رو کیر بهروز نشست .. -آخ جوووووووون چه کیر با حالی ! خیلی مزه داره .. منو بکن . حال کن ... سر در نمی آوردم . حرصم گرفته بود . اون که خیلی خجالتی بود و اهل این بر نامه ها نبود . حتی از فیلم سکسی بدش میومد . یعنی ذاتا این جوری بود و من خبر نداشتم ؟ بهنازو بغلش زده و قبل از بوسیدن لباش لبامو گذاشتم زیر گوشش.. -هنوز عاشقتم .. دوستت دارم .. -منم دوستت دارم . دست بزن به کسم ببین برات چیکار کرده .. -چرا دست بزنم کیرمو می زنم ... دوست داشتم زود تر به این آرزوم برسم و این طلسمو بشکنم .. -اوووووههههههه کست چقدر تنگه .. -از کیر دوستت بپرس . اگه زن تو می شدم تا حالا کس گشاد شده بودم . -ای کاش می شدی ولی شیما هم زن خوبیه .. بهروز : من خودم می دونم شما دو تا چی دارین زیر لب میگین ولی شیما جون ناراحت میشه .. اگه حرفای محرمانه دارین می تونین برین جای دیگه .. -بهروز ساکت شو و ببین که امشب می خوام به زنت یه حال درست و حسابی بدم که مشتری کیر من شه . اول یه دهن سیر سینه های درشت بهنازو میکشون زدم و خوردم . بعد لبامو رو لباش گذاشته و کیرمو کردم توی کسش .. یه نگاهی هم به بهروز داشتم که چه جوری داره به زنش نگاه می کنه . هر وقت شیما رو می کردم برای اولین ارگاسمش بیشتر از پنج دقیقه طول نمی داد ولی بهناز همون سه دقیقه اول طوری حالی به حالی شد و پاهشو به این طرف و اون طرف پرت کرد که فهمیدم داره ار گاسم میشه .. لبامو ازرو لباش بر داشته تا جیغ بکشه شوهرش بشنوه .. -اوووووووفففففففف بذار کیرت همون داخل بمونه ..ووووووویییییییی. سینه هاشو فشار می گرفتم .. کیر بهروز هم از پایین به بالا کس زنمو می شکافت و خیسی های کس شیما رو به لکه های سفید روی کیر تبدیل کرده بود که نشون دهنده هوس زنم شیما از کس دادن به یک نفر دیگه بود . زنم یه خورده کج کرد تا بهروز هم خودشو کج کنه اون می خواست که من حالت کونشو موقع کس دادن ببینم . -شروین من ارضا شدم آبتو می خوام ..... و سر انجام به آرزوی بزرگم رسیدم .. -آخخخخخخ بگیر بگیر بهناز .. -خالی کن جووووووون .. گرمای آب کیرم توی کس بهنازو داغش کرده بود ...بهناز زیر گوش من گفت برو کمک شوهرم اون طول میده نمی خوام پیش زنت خجالت بکشه .. منم رفتم کمر شیما جونمو گرفته کیرمو بردم سمت کونش که بهناز با دستای خودش سوراخ کون زنمو روغن مالی کرد تا وقتی که شوهرش داره زنمو از کس میگاد منم فرو کنم توی کون زنم .. -نههههههههه شروین برای چی اومدی پشتم .. -دو تا کیر بخور ببین چقدر مزه داره -خیلی حسودی . من که دارم با کسم حال می کنم . اینو که گفت یه فشاری به کیرم آورده و یک سوم کیرمو با کمی فشار کردم توی کونش . بهروز سینه های شیما رو به لب و دهنش چسبونده بود .. شیما : بهروز جون کسم داره می ترکه محکم تر بزنش بترکونش .. زیر گوش زنم بهش گفتم چت شده عزیزم . چرا با من لجی .. -صبر کن پام برسه به خونه . تو چرا بهم نگفتی که عاشق بهناز بودی .. هنوزم عاشقشی .. دیدی که من چه جوری دارم حال می کنم . -ولی داری حرص می خوری عزیزم .. دوستت دارم . باور کن اون مال قبل از از دواج بود . حالا تو زنمی عشقمی .. بهناز : چه خبره ! حالا شما زن و شوهر با هم دارین پچ پچ می کنین .. از اونجایی که می دونستم اینا رو بهناز برای شیما تعریف کرده که من و اون یعنی بهناز یه مدت عاشق هم بودیم یه چشمکی بهش زده و گفتم هیچی داشتم به زنم می گفتم که خیلی دوستش دارم . خیلی عاشقشم . دیوونشم . بدون اون زندگی برام امکان نداره .. گل از گل زنم شکفته بود . پیش بهناز احساس سر بلندی می کرد . -جووووووووون چه حالی می کنم .. منو بکن .. با کونم بازی کن .. تازه داره خوشم میاد .. دستت درد نکنه شروین .. قبول کردی که چهار تایی با هم حال کنیم .. خیلی آروم طوری که فقط من بشنوم گفت کیرت با این که توی کونمه ولی من با اون بیشتر حال می کنم . سینه هامو چنگش بگیر لبامو ببوس .. وقتس که بهناز دید من و شیما چه جور رفتیم توی هم و با این که شوهرش داره زنمو از کس می کنه ولی زنم با منم داره حال می کنه رفت سراغ شوهرش لاپاشو مالید به دهن شوهرش .. بهروز کس زنش بهنازو لیس می زد.. یه لحظه لبامو از رو لب شیما بر داشتم تا به کون زنم که کیرمو کرده بودم توش نگاه کنم ولی دلم رفت .. چون دو سانت پایین تر کیر بهروز رو دیدم که با حرکات رفت و بر گشتی خودش اون فضا رو خیسش کرده و شیما هم چه جور داره حال می کنه.. شیما یک آن رو بهروز خم شد نمی دونم چی بهش گفت که هنوز یه دقیقه نشده بود که دیدم کیر بهروز چند پرشی داخل کسش انجام داده و لحظاتی بعد آب کیرش با فشار از کس زنم خارج شد .. حرصم گرفته بود ولی به این فکر کردم که اول من توی کس زن بهروز خالی کردم .. دیگه منتظر دستور شیما نشدم کمرشو محکم نگه داشته با یه فشار بیشتر که فریادشو به همراه داشت وچند ضربه ای که از حرص به مقعد شیما وارد کردم منم منی خودمو خالی کردم توی کون شیما .. -شروین گرمم کردی .. حال دادی .. منم چیزی نگفتم که می دونم تو با کیر بهروز هم خیلی حال کردی . کیرمو که کشیدم بیرون بهناز از جاش پاشد و اونو گذاشت توی دهنش .. بهروز لبای شیما رو قفل کرد و بازم یه چیزایی به هم گفتن که اون از زیر پا شد و اومد رو کون قمبل کرده زنم اونو به دو طرف بازشون کرد و با زبونش کس و کون شیما رو می لیسید .. منی من و بهروز بیرون کس و کون زنم قاطی شده بود ولی بهروز چه با لذت اون منطقه رو لیس می زد . انگار حالی که از این کار می برد خیلی بیشتر از اونی بود که از این حرکت چندشش شه . توی دلم گفتم نوش جونت بهروز که شایدم حواست نبوده که آب کیر شوهر همون زنی رو که گاییدی لیسش زدی ولی بهناز با ساک زدن کیرم منو حسابی سر حالم کرده بود .. آخر کار چهار تایی مون رفتیم توهم و دیگه حسابی صمیمی شدیم . قرار گذاشتیم که ما دو زوج به هم وفا دار بمونیم و گروه دیگه ای رو به عنوان ضربدری داخل خودمون راه ندیم . به هم خیانت نکنیم .. چه حس قشنگیه این احساس وفاداری ! و قرار گذاشتیم که به خاطر نشون دادن عشقمون به گروه هم هر چند وقت در میون که دلمون خواست جای زن یا شوهری رو عوض کنیم . مثلا یه شب من و بهناز خونه ما بخوابیم و زنمو بدم به بهروز که اون شب تا صبح توی بغل اون حال کنه .. همه مون حس می کنیم که این جوری خیلی بهمون خوش می گذره و به اوج صمیمیت رسیدیم .. حالا دیگه حسرت اونو نمی خورم که چرا به اولین عشقم نرسیدم ..... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مـــــــــــــــادر دوستـــــــــــــــم و تعبیــــــــــــــر خـــــــــــــــواب

نمی دونستم رو زمینم یا رو آسمون .. فکر می کردم دارم خواب می بینم . به نظرم میومد یکی داره با کیرم بازی می کنه به من میگه خوابی یا بیدار .. خیلی خوابم میومد .. چشام باز نمی شد . یه لحظه حس کردم یکی کیرمو گذاشت تو دهنش .. دلم نمی خواست از این خواب بیدار شم .. چه لذتی می بردم .. ولی قبلا هر وقت بیدار می شدم خواب می پرید ..اما الان طوری شده بود که اگه می خوابیدم بیداری می پرید . به مغزم فشار آوردم که اینجا کجاست .. یه چیزایی در ذهنم نقش بست .. من و کامبیز همکلاس دانشگاهی ام و کتی مادرش .. دوباره خوابم می برد و کمی که هوشیار می شدم حس می کردم که یکی همچنان داره با کیرم ور میره .. من باید می رفتم دانشگاه از صبح تا غروب به غیر از ساعت اول رو کلاس داشتم اما کامی همون ساعت اولو هم کلاس داشت .. می خواستم ساعتو نگاه کنم که چنده ولی چشامو نیمه بازم نتونستم بکنم . داشتم به این فکر می کردم که کتی مادر کامی که یک زن بیوه بوده داشته ازم می پرسیده که آیا تا به حال دوست دختر داشتم ؟ من و پسرش با هیچ زنی رابطه داشتیم ؟ انتظار داشت به این حرفش جواب درست حسابی بدم .مگه کس خل شده بودم . گاهی حس می کردم که خودش دوست داره با من سکس کنه ولی روش نمیشه .. تازه اون مادر کامی بود و من در حق دوستم نامردی نمی کردم . شوهرش پنج سال می شد که فوت کرده بود .. دامن کوتاه و تاپش دلمو برده بود ولی شیطونو لعنت کرده من و کامی اومدیم یه اتاق دیگه و گرفتیم خوابیدیم .. کامبیز کجا رفته ؟ مادرش داشت باهام حال می کرد . خوشم میومد نمی خواستم نامردی کنم . وقتی بیدار شدم و دیگه خوابم نگرفت ساعت دوازده ظهر بود .. -واااااییییی کتی خانوم شما اینجایین . من دانشگاهم دیر شد .. کامی کوش ؟ -اون صبح زود رفت و من گفتم تو برو من دو ساعت دیگه بیدارش می کنم . ولی حالت خوش نبود .. دیگه بهتره امروزه رو نری و ناهارو پیشم بمونی .. کامی غروب میاد .. -من باید به خونه ام اطلاع بدم .. اون خیلی سکسی پوشیده بود . یه دکلته مشکی تنش کرده بود که وقتی پشتشو به من می کرد قسمت پایین کونش مشخص بود .. نمی دونستم اون چیزایی رو که دیدم در خواب بوده یا بیداری . شاید جن ها اومده باشن سراغم . کیرم می سوخت .. یه شورت پام بود سختم بود پا شم . اون متوجه این موضوع شده بود . اون احتمالا توی آب میوه من خواب آور ریخته بود . با هام حال کرده بود ولی برق شهوتو در نگاهش می خوندم . تشنه و کشته مرده کیر بود . ولی اگه اشتباه کرده باشم اگه اون کیر منو نخورده باشه همه اینا خواب بوده چی ؟ -منوچ خان چت شده .. -خوابای عجیبی می دیدم .. -چه خوابی -روم نمیشه بگم . خواب یه زن آشنا رو .. شبیه بیداری بود -حتما دوست داشتی حسش کنی .. -خب تعریف کن -سختمه .. -اون آشنا کی بود .. -نمی تونم بگم . -دوست داشتی اون خواب واقعی باشه ؟ -من که خیلی دلم می خواست . لبای کتی باز شد و یه ایف و اوفی کرد .. وقتی فهمید من از این خواب خوشم اومده گل از گلش شکافت .. -راستشو بگو خواب کی رو می دیدی .. بازم تردید داشت منو می کشت .. منوچهر ..منوچهر مگه تو نگاه کیر طلب زنا رو نمی شناسی ؟ مادر دوستته و نامردی میشه یعنی چه ؟ طرف کس داره کون و سینه داره و اختیار... به پسرش چه ربطی داره ..منم کیر دارم و اختیار .. می خوام با این زن حال کنم .. -من خواب شما رو دیدم .. -چی خواب دیدی ؟.. -می تونم بر گردم به اون حالتم ؟ -برگرد .. طاقباز رو تختم دراز کشیدم .. ببخشید یه کار دیگه ای هم باید بکنم که خوابم تکمیل شه یعنی تکمیلی بیان شه .. تا رفتم شورتمو بکشم پایین گفت نه عزیزم این کار منه .. اگه می خوای خوابت درست در بیاد بذار من این کارو بکنم . وقتی داشت شورتمو می کشید پایین قلبم داشت از جاش در میومد . دیگه واسم یقین شده بود که اون این کارو کرده .. خودشو هم کاملا برهنه کرد .. شورتشم در آورد .. اول کیرمو دستمالی کرد .. بعد برام ساک زد .. -آههههههههه چه خوابی دیدی منوچهر .. -خیلی خواب شیرینی بود . -من تا همین جاشو خوب یادم میاد .. میگم کتی جون دوباره خوابم می کنی تا بازم از این خوابا ببینم ؟.. ولی اون دیگه حرفی نزد .. کیرمو دوباره گذاشت دهنش .. -اوووووووهههههه نهههههه نهههههههه .. ولی اون که از شق شدن کیرم هیجان زده شده بود ولم نمی کرد .. -آخخخخخخخ آخخخخخخخخ داره می ریزه .. جوووووون توی دهنت کتی .. ناقلا .. اووووووفففففففف .. کیرمو ولش نکرد .. آب توی دهنش فوران کرده بود .. چقدر آروم و سبک شده بودم . کیرمو محکم به ته دهنش فشار دادم .. اون همچنان کیرمو میک می زد و تا دو سه دقیقه که همین جور میکش می زد من همچنان حالی به حالی بودم . .. کیرو توی دهنش نگه داشت .. چند دقیقه بعد به یه حدی رسید که بتونم اونو راحت توی کس کتی فرو کنم . زن چهل و خوردی ساله کس درشتی داشت . هم قالبش از بیرون درشت بود و هم داخل کس .. شوهرمرحومش پونزده شونزده سالی رو اونو گاییده طبیعی به نظر می رسید .. اونو به دمر انداخته بودم روی تخت . کیرمو که فرو کردم توی کسش گفتم این یه تیکه رو خواب ندیدم .. -جووووووووون منوچ فدای کیر تو این یه تیکه رو من خوابشو می بینم .. راستش دیشب خوابشو دیدم .. چقدر خوشحال شدم تو این جا موندی .. آخخخخخخخخ کسسسسسسم کسسسسسسم .. با اون آبی که تو دهنش ریخته بودم تا یه چند دقیقه ای نیاز به جلو گیری نبود . انگشت وسطی دست راستمو تا ته فرو کردم توی کونش .. می شد کونشو گایید . کونش گشاد تر از خیلی از کونایی بود که تا حالا گاییده بودم . حالت فنری تخت خیلی حال می داد . -منوچ تا ته تا ته بذار .. - این که تا ته کسته . بیست سانت کمته .. -بگو بیست متر .. بیضه ها رو هم بذار بره .. .. واقعا چه کونی داشت مادر کامبیز -کتی جون از این به بعد بیشتر میام این جا .. -این دفعه کامی رو خوابش می کنم تا با هم بریم یه اتاق دیگه .. اصلا کنار همین پسرم منو بکن . این دوا تا چند ساعت راحت خوابش می کنه .. وااااااایییییی کسسسسسم .. کسسسسسم .. اومد .. آبم اومد .. جووووون جوووووون .. درجا کیرمو در آورده فرو کردم توی کونش.. -بکن بکن .. کون منو هم بکن .. منوچ من مال توام . یه زن وقتی به این سن می رسه وقتی با یه پسر جوونی که نصف اونم سن نداره سکس می کنه حس می کنه هم سن اون شده و به جوونی اونه . -ببینم مگه تو با پسر دیگه ای هم بودی -به روح شوهر مرحومم قسم تو پس از اون اولین پسری هستی که باهاش سکس می کنم . نمی دونم چرا وقتی تو رو دیدم به هیجان افتادم . خیلی از دوستام که شرایط منو داشتند از همون اول اونم با چند نفر رابطه بر قرار کردند ولی تو اگه بخوای من فقط برای تو میشم و خودمم دوست ندارم به غیر از یک نفر با کس دیگه ای باشم .. کیرم اسیر کونش بود . چه بدن سفیدی داشت . حالا سرخ و سفید شده بود . دوتا دستاشو از پشت رسوند به دو تا قاچای کونش و اونو به وسط طوری فشارش داد که کیر منو قفل کرد و اون تپلی وسط کونشو به دور کیرم می مالوند .. -اووووووفففففف کتی کتی این کارت داغم کرد .. دیگه جلو آبمو نگرفتم . کیرم توی کون داغ و مقعد هوس انگیز و آتیش زنش قرار داشت و تا می تونست آبمو کشید .. -اوووووففففففف منی تو مثل کیرت داغه .. منو که سوزوندی .. تلمبه بزن ..بزن تلنبه بزن .. کونم بازم کیر می خواد .. این بار رو کرد و از روبرو فرو کردم توی کسش و لباشو بوسیدم و سینه هاشو میک زدم .. -جوووووووون به اندازه این پنج سالی که بی شوهری کشیدم داری به من حال میدی . ولی هنوز سیر نشدم .. اوووووفففففف کسم .. طوری وسوسه شده بود که این بار بیضه ها مو لیس زده و با زبونش سوراخ کون منو هم لیس می زد .. نزدیک غروب شده بود .. یه تماسی با خونه گرفتم که درسامون سنگین شده شبو همین جا می مونم ..بهم گفت که سر لوله رحمشو بسته و نصفه شبی می تونم توی کسش آب بریزم .. با این که مادره کامی رو خوابش کرد ولی ترجیح دادم که بریم یه اتاق دیگه اونو بکنم .. -واسه چی منوچ جون همون جا پیش پسرم نموندیم .. -آخه می ترسم اونم خواب ببینه.... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
توپـــــــــــــــــــــــــــاک تــــــــــــــــــــــــــــرینی

زخمی شده بودم .. نمی دونستم از کدوم طرف فرار کنم . همه تنهام گذاشته بودن . به خیلی هاشون حق می دادم . راستش پول مردمو بالا کشیدن و کلاهبرداری بهم لذت خاصی می داد . خسته شده بودم از بس به زحمت پول به دست می آورم . افتاده بودم تو خرید و فروش املاک .. چک و چک بازی . از این دست می خریدم و از اون دست می فروختم . یه مدت خرید و فروش راکد شده بود و دیگه نقدینگی نداشتم که پول مردمو بدم . دلمم نمیومد که املاکمو زیر قیمت بفروشم . اگه این کارو می کردم بدهی هام داده می شد و تازه خیلی از املاکمو می تونستم حفظ کنم . قانون خیلی راحت می تونست املاکمو مصادره کنه و طلبکارا به طلبشون برسن ..منم بیفتم زندون.. یا خیلی هم خسارت ببینم . می خواستم وقت بخرم شاید بتونم بازم بیشتر از اینا سود کنم . جلو خونه ام منو زده بودند و خودمو رسونده بودم به دم در مسکونی زری جنده .. راستش این اولین جای مطمئنی بود که برای اون لحظه به ذهنم رسید که به اون جا پناه ببرم .. سه چهار باری به اونجا سر زده بودم . زری درو باز کن منم اسی قارون ... آخه اون به من این لقبو داده بود . -چی شده من مشتری دارم .. -زود باش .. منم مشتری تو .. درو باز کن حداقل بیام تو ی حیاط حالم بده ..دیگه نمی تونم وایسم . سرم گیج میره .. زری درو واسم باز کرد .. رفتم به طبقه پنجم واحد شماره 10 که طبقه آخر هم بود . یه آپار تمان هفتاد متری داشت که محل کسب و کارش بود .. با بدنی نیمه بر هنه درو باز کرد .. رفتم داخل .. -اسی تو زخمی شدی ؟ می خوان منو بکشن ولی در همین حد بوده چون اگه منو بکشن به پولشون نمی رسن ...-برو اتاق بغلی تا من بیام.. بازوم چاقو خورده بود . از حال رفته بودم . نفهمیدم چند دقیقه در حال خودم بودم . مشتری رفت .. -زری خواهش می کنم کس دیگه ای رو راه نده .. -من باید زندگی کنم . خرج منو تو میدی ؟ -بعدا جبران می کنم .. زنم ازم جدا شده .. تازه ازدواج کرده بودیم . اون مهریه شو می خواست و همه رو گرفت و رفت .. مردم ول کنم نیستن .. -از بس جنست خرابه .. -بد جوری تب کردی .. پول مول چی داری .. -همه رو خونه جا گذاشتم ولی بعدا جبران می کنم .. برام آب قند آورد .. زخممو شست و با الکل محلشو که وسط بازوم بود ضد عفونی کرد .. -اسی باید بریم دکتر -نه من می میرم و نمیرم دکتر ... -هرغلطی که دلت می خواد انجام بده .. پس بگیر بمیر ...حالم بد بود .. اون شب زری هر یه ساعت درمیون میومد بهم سر می زد . مرتب داشت با تلفن حرف می زد . دو سه تا مشتری هم داشت .. یه بار صداشو می شنیدم که داشت زار می زد و تقاضای پول بیشتری می کرد ..می گفت باباش مریضه و دفعه بعد کمتر حساب می کنه .. فرداش برام دکتر آورد و اونم یه سری دستوراتی داد .. واسم سوپ گذاشت .. دارو هامو به موقع می داد .. تعجب می کردم چطور یه فاحشه داره این کارا رو انجام میده . اونی که واسه دریافت چند تومن پول اضافه داشت خودشو می کشت حالا هرچی در میاره رو داره واسه من خرج می کنه .. ولی زن نامردم که شرایط منو دید سهمشو گرفت و رفت .. .. دو سه روز گذشت تا حالم بهتر شد .. -زری زحمتتو زیاد کردم جبران می کنم .. -ببینم می خوای بذاری و بری ؟ همین ؟ -چند برابرشو بهت میدم .. نگام کرد و بهم گفت بهت نمیاد مال مردم خوار باشی .. موضوع رو عوض کردم و گفتم زری تو چطور به یه تبهکار پناه دادی .. -اولا ریخت و قیافت به خلافی ها نمی خوره .. همون جوری که تیپ من به جنده ها نمی خوره .. دستمو گذاشتم جلو دهنش .. -تو رو خدا دیگه از این حرفا نزن .. دستمو پس زد .. -بذار حرفمو بزنم . می دونم بی پناهی چه دردیه . وقتی در یه نفرو می زنی و هیچ دری به روت باز نمیشه .. وقتی پدرت تو رو به جرم دوست پسر داشتن از خونه اش بیرون می کنه و تو فرار می کنی .. میری و میری و نمی دونی به کجا .. با یه لباس و بدون پول .. هیچ سرپناهی نداری .. -حتما اون فکر کرده دوباره بر می گردی .. -نمی دونم ولی منو پیش همه خردم کرد . در می زدم به بقیه چی می گفتم .. به آدمایی که وقتی یه دخترو این جور در مانده می بینن حس می کنن که اومده برای هرزگی .. خودمو تسلیم اولین نفری که ازم تقاضای هم بستری رو داشت کردم و دیگه یواش یواش ترقی کردم و شدم زری امروز ..مد روز .. خیلی بده آدم درمونده بشه ودرمونده باشه .. خدا رو فریاد بزنه اما اونم نخواد به دادش برسه .. پدرم بد ترین حرفا رو بهم زد . اون منو نخواست .. به من گفت هرزه .. منم همونی شدم که اون می گفت .. تو هم به من پناه آوردی .. مثل همون روزی که منم یه پناهی می خواستم .. -حالا واسه چی این جوری ازم پذیرایی می کنی .. -چیه عوضی کلاهبردار . فکر نکن عاشقت شدم . ما روسپی ها حق عاشق شدن نداریم . تازه بیام عاشق توی کلاهبردار شم که واسه من شر شه ؟ الان تو مهمون منی و نمیشه چیزی بهت گفت . من همین حالا شم از دو نفر طلب دارم و شبا از غصه خوابم نمی گیره -ببینم خیلیه زری ؟ -واسه من آره .. به اندازه دو سرویس میشه .. دو نفر منو کردن و پولمو ندادن .. -نمی تونی این جوری حرف نزنی ؟ چندشم میشه .. -ببینم طوری حرف می زنی که انگاری دوست دخترت باشم و می خوای با هام از دواج کنی .. این جوری خوبه بگم ؟ دو نفر با من در یک عملیات باز گشایی فرج شرکت داشته و هزینه خود را پرداخت نکرده اند .. زری زیبا و تپل بود . باسن سفت و گوشتی و هوس انگیزی داشت . پوست تنش سفید بود . آخرین باری که اونو کرده بودم به نظرم اومد کسش یه حالت افتادگی و شل و ول داره . -زری گفتی دو نفر بهت بد هکارن ؟ حالا میشه سه بشه و بازی بشه ؟ یعنی از منم طلب کار شی ؟ -بدهیت سنگین میشه ها ...از زری خواستم که بیاد و رو زمین با هم سکس کنیم . نمی خواستم به این فکر کنم که دارم همون جایی با هاش حال می کنم که روزی دو سه نفر باهاشن .. اگه اون لحظه بهم می گفتن از بین زری یا حوری کدومو می خوای من اونو انتخاب می کردم . چون برای من از حور و انسان و فرشته بالاتر بود .. دستشو گذاشت دور کمرم .. لبامو بوسید بدنشو به بدنم قفل کرد . نمی تونستم بازوی چپمو زیاد حرکت بدم .. هر بار که اونو می کردم کسش خشک بود ولی این بار حس کردم که از عشقبازی با من داره لذت می بره .. دور نوک سینه هاش زیادی کبود شده بود ولی همونو با لذت گذاشتم دهنم و خیلی آروم میکشون می زدم .. زری دوستت دارم .. -مثل آدمای عاشق حرف می زنی . -دوست داشتن شما مردا تا زمانیه که کمرتون سنگین باشه ولی یه زن جونشو واسه عشقش میده .. منو ببوس .. منو ببوس اسی آسی .. اسی آس و پاسی منو ببوس .. لبامو رو لبای زری گذاشتم و کیرمو فرو کردم توی کسش .. زری داغ داغ بود و کسش داغ ترین نقطه تنش . صورتم خیس شده بود . از اشک چشاش .. از گریه های درونش . عقده هایی که سر باز کرده بودند .. کیرمو کشیدم بیرون .. ازم ناراحت شد -زری نمی خوام برت تحمیل شه .. -اگه منو نکنی ازت دلخور میشم . -سینه هام مثل کسم خیلی زشته نه ؟ -در عوضش شکم و صورت و کون و کمر و موهای خوشگلی داری . -ببینم تو از این که من با مردای دیگه باشم ناراحت میشی ؟ اینو از حرکاتت متوجه شدم -تو از این ناراحتی من ناراحت میشی زری ؟ -نه خوشم میاد یکی به خاطر من حسادت می کنه .. یه چیزی رو بگم ؟ -بگو زری -من اگه ببینم تو با یه زن دیگه ای یه جوری میشم .. ولی فکر نکن عاشقت شدما ..من از کلاهبردارا خوشم نمیاد .. ..-واسه چی گریه کردی ؟ -بپرس واسه چی گریه نکردم . یه دور بر گشت تا اونو در حالت دمرو بکنمش .. -این جوری کسمو بهتر می بینی و با کونم حال می کنی . -واسه این کار چقدر به حساب بدهی من می نویسی .. -نمی تونی پرداختش کنی ..-زری خیلی حرفا دارم واست بزنم -نگو حرفای عاشقونه آخه این حرفا موقع سکس همش مالیات داره . هیچی ازش نمی مونه . -زری اگه بگی کیرمو از کست بکشم بیرون این کارو می کنم و باهات سکس نمی کنم -نه می خوام این کارو بکنی . منو برسونی به آخرش .. نمی دونم اون لذتی رو که خیلی ها ازش میگن چیه .. نمیگم از سکس خوشم نیومده .. گاهی لذت همراه با نفرت بوده اما می خوام منو برسونی به جایی که تا حالا اونجا نرفتم ... دستامو رو شونه های زری گذاشته کیرمو توی کس خیس و داغش حرکت می دادم . واسه من اون کس گشادش شده بود تنگ ترین کس دنیا .. -آخخخخخخخخ اسی .. اسی .. ولم نکنی ها .. ببین من تا اینجاش نیومده بودم .. بازم میشه جلو تر رفت حس می کنم این راه ادامه داره .. خواهش می کنم .. نتونستم جلومو بگیرم .. آبمو توی کس زری خالی کردم ولی با این که کیرم یه قلقک خاصی بهش میومد که وقت بیرون کشیدنش بود همچنان می کوبوندم به ته کوس زری .. اون مرتب جیغ می کشید و فریاد می زد .. -اسی .. از کسم داره یه چیزی می ریزه .. داره میاد .. تو چقدر ماهی .. ببینم می تونم بهت بگم دوستت دارم ؟ آره ؟ ناراحت نمیشی .. -این همون حرفیه که من دارم بهت می زنم .. -دوستت دارم اسی .. دوستت دارم .. دیگه بهم بد هکار نیستی .. تو میری و من تنها می مونم . دیگه نمی خوام در این دنیای بزرگ تنها باشم . آخه دلم می گیره .. دیگه نمی خوام ...ولی مجبورم .. وقت ناهار بود .. غذا رو با هم خوردیم .. بعد از ظهر بود که زنگ در خونه رو زدن .. سگر مه هام رفت تو هم .. حس کردم مشتری مرده .. -منتظر کسی نبودم .. ظاهرا همسایه بغلی آش نذری آورده بود ..زری آشو گذاشت رو میز بر گشت درو ببنده یکی از طلبکارام که یه چاقوی ضامن دار هم گرفته بود دستش اومد داخل .. یه متر با زری و پنج متر با من فاصله داشت . -حالا به جنده ها پناه می بری ؟ خونم به جوش اومده بود .. -جنده آبجیته .. ننه ته ..به طرف من حمله برد ولی زری خودشو انداخت وسط ما تا بخواد چاقو رو از دستش بگیره چاقو رفت تو شکمش .. -قاتل عوضی .. چیکارش کردی .. ضارب گریخت .. زنگ زدم واسه اورژانس .. نمی دونستم باید چیکار کنم . زری چهره اش زرد شده و یواش یواش داشت سفید می شد .. لبخندی زد و گفت تو دیگه بهم بد هکار نیستی .. حالا دیگه اگه بری من دیگه از تنهایی نمی ترسم . می دونی چیه ؟ روسپی ها نباید عاشق شن . دارم تقاصشو پس میدم . چشاشو بست . -نههههههههههه زریییییییییییییی تو نباید بمیری .. چشاشو آروم باز کرد و خیلی آروم گفت یه زن جونشو واسه عشقش میده .. وقتی آمبولانس اومد و اونو برد زری هنوز نفس می کشید .. خواستم بپرم بالا و با آمبولانس برم .. ولی طلبکارا ریختن سرم .. تا می خوردم کتکم زدن ولی عین خیالم نبود .. پوست کلفت شده بودم .. سر و صورتم کبود شده بود ولی دوست داشتم منو محکم تر بزنن . نمی ذاشتن من در برم .. مهلت نمی دادن حرفامو بزنم .. -به خدا بد هی همه تونو میدم .. من همین جام .. خواهش می کنم .. اون داره می میره . شایدم مرده باشه .. من الان اینجا چه جوری جواب شما رو بدم .اگه منو لت و پار کنین به طلبتون نمی رسین .. تا یک روز داشتم همه شونو که ده نفری می شدن راضی می کردم . یه جوری باهاشون کناراومدم . هشتاد در صد ملک و سر مایه مو فدا کردم تا بتونم زود تر از چنگشون خلاص شم .. آخه تمام زندگی و سر مایه و دین و دنیای من زری من خودشو به خطر انداخته بود تا منو نجات بده .. تازه بعد از دوساعت پرس و جو فهمیدم که اونو به کدوم بیمارستان بردن .. دست و پام سست شده بود وقتی که رسیدم اونجا .. در بخش اورژانس وقتی که با پرستارا حرف می زدم هر لحظه حس می کردم که خبر مرگشو بهم بدن .. ولی زری من زنده بود . اون هنوز نفس می کشید .. اما بیهوش بود . عملش کرده بودن .. هیشکی کنارش نبود .. هیشکی از حال یک زن خوب بد کاره یا بد کاره خوب خبری نداشت . دوروز چشامو رو هم نذاشتم .. وقتی بیدار شد دو ساعت کشید تا یادش بیاد جریان چیه اونم با وراجی های من .. -زری من می خوام تو زنم بشی..-خیلی دیوونه ای . یک زن خودشو واسه عشقش می کشه . دیگه قرار نشد که عشقشو بکشه .. -چه اشکالی داره ! اگه اونو بکشه به هم می رسن . ولی از شوخی گذشته تو اگه قبول نکنی اون وقته که منو می کشی .. -اسی من یک زن آلوده ام . کثیف و بد نامم . -هرچی هستی با روح والا و پاکت با اون مرامت منو آدمم کردی . بهم گفتی سر مایه آدم فقط پول نیست . اگه تو رو از دست می دادم ؟ زری تو بهترینی . تو پاک ترینی .. -اسی نمی خوام جبران کنی . تو بهم بدهکار نیستی .ولی آخرش نفهمیدم فرق بین پاک و پاک ترین چیه ؟ -من تو رو به خاطر وجودت روح پاکت می خوام . اصلا یه نوشته میدم تا آخر عمرم باهات سکس نمی کنم -کور خوندی . که بری با زنای دیگه باشی ؟ پدرت رو در میارم کلاهبردار . خوب داری سرم کلاه میذاری .-دوستت دارم زری .. از اونجایی که زری اون طرف شهر بود و با خونه پدریم فاصله داشت کسی نمی دونست که سابقه اش چیه .. رفتیم خونه پدرش .. یه دروغ هم اونجا ساختیم که مثلا یه جایی کار می کرده و یه خونه ای اجاره کرده بود .. خلاصه همون که می خواستم باهاش ازدواج کنم خاطر جمعشون کرده بود . موضوع ورشکستگی خودمو هم گفتم که یه وقتی بعدا نگه که کلاهبر دار بودم . وقتی که ملا ی بی خبر از همه جا داشت خطبه عقدو می خوند و می گفت دوشیزه مکرمه ......آیا حاضرید با ...ازدواج بفر مایید ؟ ... زری خندید وگفت چی ؟ با این کلاهبر دار ؟ ایرادی نداره حاضرم . فقط اسی قارون باید قول بدی که از این به بعد طوری بشی که بهت بگم اسی حاتم ..همه داشتن می خندیدن من داشتم به این فکر می کردم فرق بین کلاهبرداری و کلاه گذاری چیه .. پایان ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 21 از 34:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA