انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 27 از 34:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


زن

 
amiryek: شهرزاد جان (ایرانی)
فقط شما منو متوجه شدین و تشکر میکنم که داستان منو خوندین و از شما کاملا ممنون هستم و ارزوی سلامتی برای شما دارم
ممنونم امیر جان .. برات آرزوی بهترین ها رو دارم . و این که با یه حس قشنگ روحی و عاطفی و جنسی و جسمی بتونی به اوج لذت برسی و در نهایت تندرستی و شاد کامی فردایی بهتر از امروز و دیروز داشته باشی . با احترام .. دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
یـــــــــــــــک شـــــانـــــــــــــــس دیگـــــــــــــــر

بهنوش عاشق میلاد بود .. سالها بود که با هم دوست بودند .. بالاخره دست تقدیر زمینه رو طوری فراهم کرد که اونا رو به هم برسونه . جشن مفصل .. امید و آرزوهایی که اونا رو به آینده می رسوند ...
-باورم نمیشه میلاد ..
-منم همین طور بهنوش ..
و در سویی دیگه بهنام کسی که عاشق بهنوش بود وبهنوش دوستش نداشت اسیر عذاب تنهایی و رنج های بی پایان خود بود . بهنوش و بهاره و میلاد همکلاسای دانشگاهی هم بودند . بهنوش بهنامو به عنوان یک دوست دوست داشت ولی میلادو به عنوان یک عشق .. بهنام در عروسی اونا شرکت نکرد . همه چی در عرض کمتر ازیک دقیقه اتفاق افتاد .. عروس و داماد از ماشین پیاده شدند .. میلاد یه چیزی رو اون طرف خیابون در ماشین یکی از دوستان جا گذاشته بود رفت تا اونو بیاره و هر گز بر نگشت . متوجه ماشینی که از روبرو میومد نشد .. بهنوش مات مونده بود. میلاد در جا جان داد و عروسی رو تبدیل به عزایی کرد . بهنوش افسردگی گرفت .. بهنام همراهیش کرد .. یارش بود . کمکش کرد تا به زندگی بر گرده .. دو سال کشید تا بهنوش تونست خودشو پیدا کنه .. زندگی رو باور کنه .. و بعد از سه سال بود که بهنام از بهنوش خواستگاری کرد ..
-بهنام من با خودم عهد بستم که تا آخر عمرم ازدواج نکنم . نمی تونم فراموشش کنم . و نمیتونم برای همسر بعدی ام زن مناسبی باشم .
ولی بهنام همچنان اصرار می کرد ..
-بهنام من دختر نیستم . می فهمی این یعنی چه ..
-تو رو با همه اینا قبول دارم . تو که نمی تونی تا آخر عمرت مجرد بمونی .
-شاید موندم . عشق ارزشش بیشتر از ایناست .. زندگی خودت رو به خاطر من خراب نکن .
-من همه اینا رو می پذیرم بهنوش . می دونی چرا ؟ چون تو واسه کسی که از میان ما رفته تا این حد ارزش قائلی چرا من واسه عشقی که زنده هست و زندگیمه ارزش قائل نباشم .
-بهنام من نمی تونم زنت باشم . کنارت باشم . نمی تونم .. نمی تونم .نباید بهم دست بزنی .
-باشه .. من حرفی ندارم .
-پس بچه هم نباید بخوای ..
-نمی خوام ..
-خیلی دیوونه ای . نمی دونم چرا قبول می کنم . شاید پشیمون شم . می دونم میلاد منو نمی بخشه .. ولی تو هم در حق من خیلی لطف کردی تنهام نذاشتی .
آن دو ازدواج کردند .. بهنام همون جوری که قول داده بود به بهناز دست نزد . مثل غریبه ها کنار هم می خوابیدند . حتی مرد به زن دست هم نمی زد . بهنام در جواب خونواده اش که نوه می خواستند می گفت هر وقت که بهنوش آمادگیشو پیدا کنه این کارو می کنن بهنام واسه زنش هر کاری می کرد . اونو به مسافرت می برد .. جنوب و شمال و شرق و غرب .. به کوه و جنگل و دشت و دریا ..
-بهنام چرا این کارارو واسم می کنی . من که واست یه مجسمه هستم ..
-اگه این کارا رو نکنم که نمی تونم به خودم بگم که یک عاشقم . نمی تونم حس خودمو نشون بدم .
یه روز اونا به جایی رفتند که مرداب و دریا و کوه و جنگل نزدیک هم بودند .. بهنوش به یاد خاطراتش با میلاد افتاده بود . سرشو گذاشته بود رو شونه های شوهرش . برای اولین بار بود که این کارو می کرد . انگار در عالم خودش نبود .. یه لحظه به خودش اومد و بهنامو از خودش روند .. بهنام که برای لحظاتی دلش خوش شده بود هیچوقت تا به اون حد ناراحت نشده بود ولی به روی خودش نیاورد ..به همسرش چیزی نگفت . اون حتی از احساس عاشقانه اش چیزی نمی گفت . اون زنشو به خاطروجود زنش دوست داشت ..
-بهنام ناراحت شدی ؟
-به خاطر ناراحتی تو آره ..
-به خاطر خودت چی .
-من این زندگی رو قبول کردم .
بهنام از همسرش فاصله گرفت . انگار از غروب خورشید آتیش می بارید . آسمون خیلی زیبا شده بود .. غبار غم رو آبهای دریا نشسته بود .. بهنام دور از چشای بهنوش به گوشه ای رفته آروم اشک می ریخت .. به خاطر زنی که هنوز نتونسته بود عشق اولشو فراموش کنه ..نتونسته بود زندگی جدیدشو باور کنه . بار ها پیش اومده بود که تن برهنه بهنوشو دیده بود سینه ها و باسنشو .. هیکل لختشو . تحریک شده بود ولی در اون لحظات ازش دوری می کرد تا اون زن متوجه حالتش نشه .. بهنوش می دونست که بهنام هم عذاب می کشه ولی نمی تونست خودشو در اختیار اون قرار بده . اون روز متوجه شد که بهنام داره گریه می کنه اعصابش خرد شد .. به سمت تپه ها ی جنگلی روبرو رفت که ارتفاعشون خیلی زیاد بود .. بهنام وقتی بر گشت به جای قبلی اونو ندید .. صداش زد ..
-من این بالام ..
بهنوش واسه بهنام دست تکون داد .. با این حال دوست داشت تنها باشه .. هنوز اسیر گذشته ها بود . نه مثل اون وقتا . ولی خاطرات رهاش نکرده بودند .. بهنام خودشو به بهنوش رسوند ..
-چرا این قدر خودت رو خسته می کنی عزیزم ..
-من خیلی بدم بهنام . بهت گفتم که نمی تونم زن خوبی واست باشم . ازم جدا شو .. برو دنبال زندگیت . یکی که بهت برسه ..
-می دونم که هیچوقت دوستم نداشتی و نمی تونی که داشته باشی .. می دونم که دریچه دلت واسه یکی دیگه بسته شده .. اما نمی تونم تنهات بذارم .
یه لحظه پای بهنوش سر خورد در حال افتادن و بر خورد به زمین بود که بهنام در آغوشش گرفت و سرشومیون دو تا دستاش و سینه اش قرار داد .دو تایی شون به شدت به طرف دامنه غلت می خوردند .. بهنوش درد شدیدی در بدنش احساس می کرد .. دست و پاهاش زخمی شده بودند .. ولی بهنام بی هوش شده بود .. چشاشو باز نمی کرد .. و زن فریاد می کشید .. برای لحظاتی فکر کرد که اون مرده .. دیگه اونو نمی بینه .. یک بار دیگه عزیزی روجلو چشاش از دست داده ..
-نه بهنام .منو ببخش . من تو رو کشتمت .. هم روحتو هم قلبتو هم جسمتو .. تو به خاطر من این جوری شدی ..منو ببخش ...
بهنام دیگه بهوش نیومد .. رفته بود به کما ...بهنوش حالا فقط به بهنام فکر می کرد . به این که چقدر اذیتش کرده . به این که اگه اون بره بازم تنها می مونه . به یادش افتاد که بهنام چقدر دوستش داشته .. چطور تحملش کرده ... خدایا منو ببخش . من گناه کردم .. خدایا نمیگم تو عشق اول منو گرفتی . میگم اونو بردی پیش خودت .. بدون این که بهم بگی .. بهم فرصت ندادی که ناله کنم .. دعا کنم . ازت بخوام .. به دست و پات بیفتم . خدایا .. حالا فرصت اینو دارم که واسه این یکی ناله کنم .. ضجه بزنم .. التماس کنم .. خدا مگه تو اینو نمی خوای . ؟ کمکم کن .. اونو ازم نگیرش .. قول میدم دیگه دلشو نشکنم ...
اون شب تا صبح بهنوش زار می زد و خداشو صدا می زد .. و خداصدای بهنوشو شنید .. بهنام چشاشو باز کرد ..بعد از چند روز اونا به خونه بر گشتند .. بهنوش می خواست همه چی واسه شوهرش سور پرایز باشه .. دیگه می خواست از زندان خاطرات تلخش در بیاد . خدا رو به خاطر نعمتهایی که به اون داده شکر کنه . هر چند هیچوقت نمی تونست خاطره تلخ از دست دادن عشق اولشو از یاد ببره ولی این حادثه سبب شده بود که بفهمه چقدر بهنامو دوست داره . همون لباس خوابی رو که می خواست در شب زفافش با میلاد تنش کنه به تنش کرد . بهنام تعجب کرد .. مثل همیشه بی خیال زنش شد .. نگاهشو از رو تن زنش بر داشت که وسوسه نشه .
-بهنام تو جونمو نجات دادی .. زندگیمو نجات دادی . نه فقط این یه بار .. بلکه در این مدت که همسرمی هر روز زنده ام کردی ..من خودمو کشتم و تو زنده ام کردی ..
پاهای برهنه و لباس خوابی که تا وسط باسن بهنوشو پوشش می داد بهنامو وسوسه اش کرده بود ولی مرتب روشو بر می گردوند ..
-نمی خوای منو ببوسی ؟
-تو بهم بدهکار نیستی بهنوش ..
-من خیلی بهت بدهکارم . تا آخر دنیا . اگه هزاران بار جون بگیرم و هزاران بار منو بکشی بازم به تو بد هکارم . منو ببوس بهنام ..
-نمی خوام عذاب بکشی .. تو که عاشقم نیستی ..
-چطور می تونم عاشق بهنامی نباشم که خدا عاشقشه . اون نجاتت داده .. صدای دلمو شنیده .اون تو رو بهم بر گردونده ..
-نمی خوام عذاب بکشی بهنوش .. همین که صدای نفسهاتو بشنوم از یه دنیا واسم با ارزش تره .. می دونی تو که میگی خیلی دعا کردی تا خدا منو بهت بر گردونه .. اون لحظه که حس کردم داری سقوط می کنی از خدا خواستم که بهت آسیبی نرسه .. اون خیلی زود جوابمو داد .. خیلی دوستم داشت .. من ازش خواسته بودم که نجاتت بده حتی به قیمت مرگم . ..
بهنوش دیگه نتونست جلو اشکاشو بگیره و در همون حالت گفت حالا که تو منو نمی بوسی من می بوسمت ..
بهنام دونست که این بهنوش دیگه اون بهنوش نیست .. بهنوش یک بار دیگه خوشبختی رو با تمام وجودش حس می کرد . لبای تشنه بهنام از بوسیدن لبان بهنوش سیراب نمی شد .. موهاشو نوازش می کرد .. سر و صورت و تمام بدنشو می بوسید . دقایقی بعد هر دو کاملا بی پر وا و برهنه در آغوش هم بودند . بهنام حس می کرد که معجزه ای شده . نمی تونست این خوشی رو باور کنه . لباشو گذاشت رو سینه های بهنوش .. باورش نمی شد که می تونه کس همسرشو ببوسه .. باورش نمی شد که می تونه با اون سکس کنه .. باورش نمی شد که اون چه رو که یه روزی واسه خودش یه رویا می دونست حالا واسش یه حقیقتی شده باشه .
-آخخخخخخخخ بهنام .. نههههههه .. اووووخخخخخ تمام تنمو سستش کردی .. چرا این قدر خوشم میاد . نمی دونم این چه حسیه .. انگار آروم شدم .. منو ببخش ..
بهنوش پنجه هاشو به هم می فشرد .. اون ار گاسم شده بود . بهنام کیرشو به کس همسرش چسبوند .. دیگه به این فکر نمی کرد که اون دوشیزه نیست . می دونست که دست سر نوشت و رابطه اش با میلاد به این سبک بوده .. یک انسان رو به خاطر یک اشتباه که فرصت جبرانش بوده محکوم نمی کنن .
-چقدر داغه بهنوش ..
-به خاطر توست . دوستت دارم عزیزم ..
کیر بهنام خیلی آروم به سمت داخل کس بهنوش می رفت . مرد دستاشو دور کمر عشقش حلقه کرده لباشو رو لبای اون قرار داده بود .. حالا در سکوت عاشقانه عشق و هوس بهنام همچنان کیرشو به آرومی در کس تنگ زنش حرکت می داد ..
-بهنام یه لحظه بکشش بیرون ..
-دردت میاد ؟ باشه ..
بهنام کیرشو بیرون کشید .. کاملا خون آلود بود ..
- چی شده .. زخمی شدی؟
-نه عزیزم . من حالا به این صورت هم زنت شدم . من یک دوشیزه بودم .آره این اولین سکس زندگیمه . نمی دونم چرا بهت گفتم دختر نیستم . شاید می خواستم تو رو امتحانت کنم که چقدر دوستم داری . شاید می خواستم تو رو از خودم فراری بدم . ولی تعجب کردم که تو منو با همه اینا می خواستی .. فکر نمی کردم یه روزی این قدر بهت وابسته شم . وقتی داشتیم پرت می شدیم و سرم رو رو سینه ات گذاشتی و دستاتو دور سرم قرار دادی تا خودت ضربه بخوری و بهم آسیبی نرسه حس کردم که بد ترین آدم روی زمینم .. وقتی که این کابوسو مجسم کردم که اگه این ضربات تو رو از پا بندازه چی میشه ؟ حس کردم که خیلی پستم . .. بهنام منو ببخش . قسم به اونی که با هاش راز و نیاز کردم تا تو رو بهم بر گردونه این اولین عشقبازی زندگیمه ..
بهنام به وجد اومده بود . و حریصانه بدن همسرشو غرق بوسه کرده بود . همه جاشو می لیسید .. دو نه دونه انگشتای دستشو می ذاشت توی دهنش .. و بهنوش به این فکر می کرد که چرا مدتها قبل خودشو در اختیار همسرش نذاشته . شاید این یه حکمتی بوده که اونا رو تا این حد به هم نزدیک کنه .
-عزیزم . این قدر به خودت فشار نیار . خودت رو آروم کن سبک کن .. منو یه بار ارضام کردی و می دونم بازم می تونی .. فقط منو ببوس لبامو ببوس بغلم کن .. بازم بهم بگو دوستم داری .. حالا دیگه واسه همیشه می خوام بشنوم . خدای من .. تو داشتی خودت رو می کشتی که بهم زندگی بدی ..
بهنام لبای بهنوشو بست . یه دستشو دور کمر زنش گذاشت و با دست دیگه اش روی کسشو می مالید .. دوست داشت قبل از خیس کردن یه بار دیگه بهنوشو ارضا کنه .. زن حس کرد که بازم داره به اوج هوس می رسه . بهنام اینو حس کرده بود . کیرشو محکم تر به انتهای کس زنش می زد .. زن به حالت انفجار رسیده بود ..
-یه خورده صبر کن .. آهااااا خوبه خوبه .. حالا خالی کن .. تشنمه ..بهنام عزیزم ..
و بهنام با تمام وجود و عشق و هوسش آبشو به کس عشقش ریخت . بعد از ساعتی عشقبازی بهنوش در حالی که سرشو رو سینه بهنام قرار داده بود گفت یه کاری واسم می کنی ؟
-تو جون بخواه .
- دستاتو حلقه می کنی دور سرم قرار میدی ؟ می خوام حس کنم زندگی رو .. عشق رو .. باور کنم پیشمی .. باورم کنم که این سر تو نبوده که به سنگ خورده .. بلکه سرمن به سنگ خورده تا بیدارشم .. تا باورت کنم ..
بهنام کاری رو که همسرش گفته بود انجام داد ..بهنوش با سینه های بهنام بازی می کرد .. هر دو شون به دقایقی بعد فکر می کردند که می خواستن به استقبال عشقبازی دیگه ای برن .... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
https://www.looti.net/36_8643_1.html
برای مطالعه دو قسمت پایانی داستان استاد عشق باید بیست قسمت اول از بیست و دو قسمت داستان فوق در تالار ادبی را مطالعه بفرمایید ولی در ذیل به خلاصه ای از این بیست قسمت اشاره می گردد . البته قسمت ۲۱ و ۲۲ این داستان به ۳ سبک نوشته شده که حالت اول آن به صورت بدون سکس در تالار خاطرات و داستانهای ادبی منتشر گردیده است . داستان استاد عشق ماجرای جوانی دانشجو و ۲۶ ساله به نام سروش است که عاشق استادش فرشته ۳۰ ساله می گردد . فرشته استاد ادبیات فارسی بوده و سروش از راه نوشتن مطالب تحقیقی و توصیفی و درس آیین نگارش عشق خود را به فرشته نشان می دهد . آن دو عاشق هم می شوند و در اواخر داستان..سروش تا حدودی به خاطر تمایلات جنسی و بیشتر به خاطر این که به خود ثابت کند که فرشته او را با تمام وجود دوست دارد انتظار دارد که عشقش راضی به عشقبازی با او شود فرشته مخالفت می کند و همین باعث قهر آنان از یکدیگر می شود .............هر چند دو ۲ قسمت انتهای داستان به سه گونه نوشته شده ولی نتیجه هر سه آنها یکی بوده است .با سپاس از همراهی شما نازنینان ..دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
استــــــــــاد عشــــــــــق ۲۱ (نیمــــــــــه سکســــــــــی )

سروش دیگه درساش تموم شده بود . اون و فرشته دیگه همو نمی دیدند . روزای آخر طوری رفتار می کردند که انگار هیچ اتفاقی بین اونا نیفتاده . هر کدومشون دوست داشتند که یکی دیگه غرورشو بشکنه و از خر شیطون پیاده شه و پا پیش بذاره . هر چند فرشته ناراحت بود از این که چرا سروش باید یه حس و حال شهوت رانی داشته باشه .. اگه اون بخواد با یکی دیگه باشه . اگه به اون اهمیتی نداره . اگه اونو بازیش داده باشه . خدایا من تا حالا عاشق نشده بودم . حالا هم به کسی دل بستم که ازم کوچیک تره . سروش خیلی دلش می خواست که به فرشته بگه و ثابت کنه که چیزی که براش مهم تر بوده توجه اون بوده . این که وجود همو متعلق به هم بدونن . بین اونا فاصله ای نباشه . عشق رو با تمام وجودشون درک کنن . و اون فقط این چیزا رو می بینه سروش بعد از آخرین امتحانش به فرشته گفت
-استاد می تونم چند دقیقه ای وقت شما رو بگیرم ..
فرشته در حالی که قلبش به شدت می تپید گفت ..
-بفر مایید ..
- فکرشو نمی کردم به همین زودی یه روزی برسه که صحبت کردن با تو واسم سخت باشه . من پسر هوسرانی نیستم . تو رو برای لحظه های زود گذر زندگیم نمی خواستم . شاید دیوونگیم گل کرده بود و می خواستم به خودم نشون بودم که تو تا چه حد دوستم داری .. این که من و تو به هم میگیم که عاشق همیم تا چه اندازه می تونیم واسه خودمون فداکاری کنیم . وقتی که دو نفر عاشق همن حتما همه مسائلو به خوبی حل می کنن . با هم کنار میان .. می خواستم ارزش خودمو پیشت بسنجم . ولی تو اون روز بهم نشون دادی که من هیچ ارزشی واست ندارم . حالا من میرم به دنیایی از خاطرات قشنگ با تو بودن . اولین عشق زندگیم که دوست داشتم آخرین عشقم می بود .. در دلم آخرین عشقمی . هیشکی نمی تونه جای تو رو بگیره .. ولی عیبی نداره .. می دونم تو هیچوقت از ته دلت دوستم نداشتی و این بهترین بهونه ای شده که بتونی دور منو خط بکشی .. اگه ناراحتت کردم منو ببخش . هیچی ازت نمی خوام فرشته .. برات آرزوی خوشبختی می کنم . دلم می خواد برم به جایی که دیگه هیچوقت این خبرو نشنوم که استاد فرشته از دواج کرده با کسی که دیوونه ای به اسم سروش نیست .
-سروش نگو که هوسباز نبودی .. تو اون روز طوری اومدی به سمتم که از چشات برق شهوت می بارید . نگو تن منو نمی خواستی ..
-چرا می خواستم . شجاعت دارم و میگم که می خواستم . ولی بیش از اون تو رو می خواستم . همراهی تو رو می خواستم . عیبی نداره . می دونم از چشات افتادم . ولی دیگه ادعای عاشق بودنو نداشته باش . من از زندگیت میرم بیرون تا این همه عذاب نکشی . ولی هیچوقت فراموشت نمی کنم ...
اون روز فرشته توجهی به سروش نکرد .. و در در روز های تعطیل و استراحت بین دو ترم عذاب می کشید و بعد که جای خالی اونو توی کلاس می دید نمی دونست چیکار کنه .. به یاد داستانهایی افتاده بود که اونایی که از عشقشون دور می مونن چه جوری یه عمر حسرت اونو می خورن . به یاد یکی از دوستاش افتاده بود که چه عذابی می کشه از این که چرا به اولین عشقش نرسیده .. سروش بهش گفته بود که تو عاشق نیستی .. روز ها و هفته ها می گذشتند و اون حس می کرد که بدون اون نمی تونه . میرم بهش ثابت می کنم که من واسه اون هر کاری می کنم . عاشقشم .. بهش نشون میدم . ولی اونه که هوسبازه . عیبی نداره بذار بهم دست بزنه . ولی حق نداره بگه که هیچوقت دوستش نداشتم . حق نداره بگه که عاشقش نبودم . اون روز به بهترین شکلی آرایش کرد .. زیر مانتوش یه ساپورتی پاش کرد که تا حالا بقیه دخترا رو از پوشیدن اونا منع می کرد . بهش نشون میدم که فقط همینو می خواد ... وقتی در خونه سروشو به صدا در آورد پسر ماتش برده بود ..
-فرشته این جا چیکار داری . اومدی بهم بخندی ؟
-نه اومدم تا خنده های تو رو ببینم .دعوت نمی کنی بیام داخل ؟ ..
فرشته وارد خونه شد . تمام تنش می لرزید . وقتی می خواست مانتوشو در بیاره حس نداشت . ساپورت مشکی .. بلوز آستین حلقه ای سینه چاک .. صورتی میکاپ شده .. سروش یه چهره تازه ای رو می دید ..
-تعجب می کنم تو رو با این چهره می بینم .
-شما مردا این جور زنا رو بیشتر دوست دارین ..
-من فرشته خودمو بیشتر دوست دارم .
-تو اون فرشته ای رو دوست داری که توی بغلت باشه .. باهات سکس کنه .. بهت لذت بده .. و تو مث یه آدامس شیرینی اونو میکش بزنی یه چند دقیقه ای اونو بجوی و بندازیش دور ..
سروش نمی دونست واقعا چه خبره ... فرشته ازش دور شد .. لحظاتی بعد صداش کرد . صدا از اتاق خواب میومد . فرشته با یه شورت و سوتین رو تخت دراز کشیده بود . سروش با این که تا حدودی وسوسه شد ولی از این حالات اون تعجب می کرد . فرشته صداشو برد بالا . شروع کرد به فریاد زدن . چیه این جوری نگام می کنی . مگه تو همینو نمی خواستی ؟
-منو ببخش .. من اشتباه کردم . برام کافیه ..
-ولی من اینو کافی نمی دونم . می خواستی برات ثابت شه که دوستت دارم ؟ من یک زنم .. احساس دارم ولی تو نمی خوای حس یک زنو درک کنی .
-فرشته خواهش می کنم .. روتو بپوشون .. من دوستت دارم . من بدون تو نمی تونم زندگی کنم . اشتباه کردم ..
-سروش منم اشتباه کردم .. من میرم بیرون . نمی خوام حس کنی که عشق من نسبت به تو یک هوس بوده . تو برام ثابت کردی اون چیزی رو که می خواستم ثابت کردی . نشون دادی که دوستم داری و این برام باارزشه . اگه منو ببخشی و زنم شی دنیا رو بهم دادی ..
فرشته به چشای سروش نگاه کرد .. جز صداقت چیزی در اون ندید . حس کرد که اون قدر دوستش داره که خیلی راحت می تونه خودشو در اختیار اون بذاره . حس کرد که اونم نیاز داره .. حالا به آسونی می تونست خودشو در اختیار سروش بذاره . وقتی که می دید عشقش به خاطر هوس نیست که اونو می خواد .
-سروش منو نمی بوسی ؟ دیگه از این موش و گربه بازی خسته شدم . نمی خوای لباساتو در آری ؟
-من می خوام فرشته من , فرشته من باشه ..
-مگه قرار بود مال کس دیگه ای هم باشم ؟ من فقط به خاطر توست که این جور خودمو عریان کردم . این حرفت برام گرون تموم شده ولی چه کنم که دیگه نمی خوام باهات قهر کنم . چون دوستت دارم . منو ببوس .. ببوس .. لختم کن . باهام عشقبازی کن . می دونم قلبمو به بازی نمی گیری ..
سروش هم لباساشو در آورد تا رسید به شورت ..
-منو ببوس .. دستای سروش به کمر فرشته رسید . سوتینشو باز کرد . لباشو گذاشت رو سینه هاش . ... ادامه دارد .... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
استــــــاد عشــــــق ۲۲ (نیمه سکسی _ قسمت آخر )

فرشته چشاشو بسته بود . شاید خجالت می کشید . هنوز خودشو به شرایطی عادت نداده بود که بتونه در آغوش عشقش قرار بگیره . هرچند خودشو عاشقونه در اختیار اون گذاشته بود . فرشته حس می کرد که داره به یه تعادل روحی می رسه . یه لحظه چشاشو باز کرد . سروشو دید که تقریبا برهنه شده و اونم با یه شورت رو سرش قرار داره
-آههههههههه عشق من .. تو کی دست به کار شدی و خودت رو آماده کردی .
سروش یه نگاه به اندام فرشته انداخت و با چشایی خمار لباشو به زیر سینه هاش رسوند . دستشو رسوند به شورتش و از داخل شورت وسط بدنشو لمس کرد .. فرشته یه حالتی پیدا کرده بود که انگاری در این دنیا نیست .. اصلا نمی تونست به چیزی فکر کنه . شاید اصلا به خود سکس هم فکر نمی کرد . سروش کف دستشو از راه شورت فرشته به لای پاش رسونده بود.. زبون فرشته بند اومده بود . نمی تونست ادامه بده .
سروش : نفسم عشقم .. عزیزم ..همه چیز من ..هستی من .. مستی من .. فرشته من دوستت دارم .. دوستت دارم . فکر نکن حالا که در اختیار منی فراموشت می کنم . فرشته احساس می کرد که سروش داره براش لالایی می خونه . پسر شورت فرشته رو از پاش در آورد . حالا لباشو گذاشت رو نقطه حساس بدنش و شروع کرد به میک زدن اون . فرشته موهای سر سروشو می کشید . بی اختیار جیغ می کشید
فرشته : آخخخخخخخخخ عزیزم . عشق من .. واااااااییییییی نههههههههه .. منو کشتی . نابودم کردی ..
سروش سرشو گذاشته بود وسط پای فرشته . زبونشو در آورده بود شکاف نقطه اوج هوس فرشته رو لیسش می زد .
فرشته : آهههههههههه بخورش .. بخورش عزیزم .. چه حس قشنگ و شیرینیه ... سروش هم شورتشو در آورد .. ولی طوری خودشو به تشک چسبونده بود و سرگرم میک زدن نقطه هوس فرشته بود که دختر نمی تونست قسمت پایین بدن سروشو ببینه . فرشته : عزیزم .. یه چیزی داره ازم خارج میشه . مثل یه آب داغ .. به گرما ی زندگی .. حرارتی که انگار داره بهم لذتی بی انتها میده ..
فرشته ارضا شده بود . سروش نمی خواست دختری اونو بگیره . می خواست که این برای شب ازدواجشون باشه . سرشو بالا گرفت و رو بدن فرشته دراز کشید . سینه های سفت و نیمه درشتشو به سینه هاش چسبوند . صورتشو هم رو صورتش قرار داد .. دو تایی شون غرق عشق و هوسی رویایی شده بودند . دستاشونو دور کمر هم حلقه زده و از این سمت به اون سمت می غلتیدند . همراه با بوسه هایی نرم مرتب کلمات عاشقانه ای از دل و زبون هر دوشون خارج می شد . سروش دستاشو گذاشته بود رو پهلوهای فرشته و به طرف بالا حرکتش می داد .. طوری که دستاش به سینه های فرشته می رسید .. خیلی آروم با نوکشون بازی می کرد و بعد دو نه به دونه میکشون می زد .
-خیلی خوب می دونی که باید چیکار کنی سروش .. دوستت دارم ...
-چقدر ناز داری خوشگل من ..
سروش سرشو گذاشت زیر بغل فرشته حتی اون جا رو هم می بوسید . فرشته می دونست که سروش به هیچ وجه نمی خواد اون کاری رو که باید شب از دواج انجام داد حالا بکنه . دیگه از این بابت هراسی نداشت . می دونست سروش قدر لحظه های با هم بودنو می دونه . می دونه که فرشته اگه جسمشو در اختیار اون قرار داده به خاطر اینه که روحشو متعلق به اون می دونه . هر دو از صدای نفسهای عاشقانه همراه با هوس هم لذت می بردند . حرکات موجی شکل هوس با نیرویی عاشقانه یه حس قشنگ خوشبختی در کنار امید به آینده ای که اونا رو به تکامل برسونه اوج خواسته و نیاز هر دوی اونا بود . سروش پنجه هاشو به آرومی روی بدن فرشته می کشید . از شونه ها تا به نوک پاشو .. زبونشو به آرومی روی نافش گذاشت . فرشته به این فکر می کرد که چی میشه که زود تر با سروش از دواج کنه تا این لحظه ها رو راحت تر و همیشگی در کنارش داشته باشه .
فرشته : دلم نمی خواد تموم شه .. دلم نمی خواد این لحظات به آخرش برسه ..
سروش : تو که ناز داشتی ؟
فرشته : بازم ناز دارم .. تو که داری نازمو می کشی و می کشی . خیلی خوشم میاد . دلم می خواد زود تر ازدواج کنیم و کاملا تسلیم تو شم . دوست دارم تو راضی باشی .. سروش : تو خیلی خوبی فرشته . حالا دارم حس می کنم که خیلی دوستم داری ..
فرشته : به خاطر سکس ؟
سروش : نه به خاطر این که درکم می کنی .. این مهم تره ..
فرشته : اگه دوست داری می تونی از راه آنال سکس ارضاشی سروش ..
سروش : آخه تو دردت میاد ..
فرشته : مهم نیست . به خاطر تو همه چی رو تحمل می کنم .
سروش به پشت فرشته رفت .. باسنشو از وسط باز کرد و پس از روغن مالی کردنش وسط بدنشو در تماس با محل آنال سکس قرار داد ..
-آخخخخخخ سروش عزیزم یه خورده یواش تر .. خوشم میاد که تن تو رو در بدن خودم احساس می کنم ..
فرشته از پشت خودشو به سروش می مالید ...
-فرشته خوشم میاد ..
- اگه نمی تونی خودتو خالی کن .. منو ببوس ... سروش خیلی زود ارضا شد ولی حرکات موجی شکل و عاشقانه فرشته همچنان ادامه داشت . سروش دستاشو گذاشته بود رو سینه های فرشته و پشت تن عشقشو در تماس با جلو بدنش قرار داده بود .. و بالاخره با یک بوسه نرم و هماغوشی گرم از آرزوهاشون گفتند ..
چند وقت بعد وقتی که اعلام کردند که می خوان با هم ازدواج کنن خیلی ها تعجب کردند و خیلی ها هم گفتند که ما همچین جریانی رو حدس می زدیم . اونا با هم ازدواج کرده به شب رویایی زفاف رسیدند . دراون شب سروش به شوخی گفت که صدای گربه میاد .. اجازه میدی بکشمش و برگردم ؟
فرشته : دلت میاد حیوونکی رو درشب به این عزیزی به کشتن بدی ؟
سروش : حریف زبون تو استاد عشقم نمیشم .
فرشته : چند بار باید بهت بگم شاید من استاد عشق باشم ولی تو استاد ترینی که تونستی استاد عشقو به دام عشق بکشونی .
آن دو با نگاهی از عشق و هوس با کلام و نوازش و بوسه ای عاشقانه به استقبال رویایی ترین شب زندگی خود رفتند ... پایان .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
استــــــــــاد عشــــــــــق ۲۱ (سکســــــــــی )

درسای سروش تموم شده بود . دیگه اون و فرشته بهانه ای برای دیدن هم نداشتند . . در روزای آخر هر یک از اونا انتظار داشتند که دیگری پا پیش بذاره ولی این غرور که هر یک معتقد بودند کار صحیح رو انجام دادن این اجازه رو به اونا نمی داد که سر صحبتو بازکنن .. فقط یک بار قبل از تموم شدن کلاسها سروش در یه گوشه خلوتی فرشته رو گیر آورد و ازش خواست که چند دقیقه ای از وقتشو بگیره .
-به این بهانه که من یک آدم هوسباز هستم قلب منو به بازی گرفتی در حالی که این طور نبود . اون روز تقاضای من بیش از اونی که واسه خود سکس باشه برای این بود که می خواستم به خودم نشون بدم که تو خیلی دوستم داری و برای من هر کاری رو انجام میدی . و اونایی که همو دوست دارن واسه هم از همه چیزشون می گذرن . اما تو نشون دادی که عشقت نسبت به من یه احساس بچه گانه و بازیچه مانندی بود که خیلی زود عمرش به سر اومد مثل یه جرقه ..
-این طور نیست سروش .. تو خودت می دونی که ازم چی خواستی و چیکار داشتی می کردی . تو هم مثل بقیه مردایی . هوسباز ..
-تو بقیه رو از کجا می شناسی .. تو اصلا به من فرصت ندادی که از خودم و از ایده ام بگم ..
-این کارت دیگه چی بود که ایده داشته باشه .
-خیلی مغروری فرشته . همش می خوای بگی که حرف حرف منه ..
- خیلی دلم می خواد باور کنم که همه این مسائل اتفاقی بوده ولی نه .. این طور نبوده . اما تو حتی نمی خوای باور کنی که اشتباه کردی .
-نه من هیچ اشتباهی نکردم .
حرفاشون بازم بی نتیجه بود ...
و حالا فرشته غرق گذشته ای بود که خیلی زود گذشته بود . اون نمی تونست سروشو فراموش کنه . اگه سروش واقعا عاشق باشه . فرضا هم یه تمایلی داشته ..آیا این می تونه دلیل بر این باشه که می خواسته ازش جدا شه و عشقی نسبت به اون نداشته ؟ اون شب تا صبح بیدار مونده بود .. ودر طرف دیگه سروش به این می اندیشید که فرشته یک زنه با غرور خاص خودش زنی که تا حالا عاشق نشده بود .. مثل اون که اولین عشقشه ... یه نامه ای نوشت و درش از فرشته عذر خواست . گفت اگه فکر می کنی با بیان اعتراف به اشتباه همه چی درست میشه من اعتراف می کنم که اشتباه کردم . چون دوستت دارم و آرامش و رضایت تو از همه چی واسم مهم تره .....فرشته هم حس کرد که نمی تونه سروشو از دست بده . به این فکر کرد که اونم یک مرده .. شایدم حق با اون بوده باشه . شایدم این طور می خواسته به خودش ثابت کنه که فرشته دوستش داره . سروش بهم حرف سنگینی زده . من باید بهش ثابت کنم که عشق من نسبت به اون بازیچه نبوده .. غروب روز بعد از تلفن عمومی اول یه تلفن به خونه سروش زد . وقتی صداشو شنید گوشی رو قطع کرد زنگ در خونه شونو زد .. سروش مات مونده بود . باورش نمی شد که فرشته رو ببینه ..
سروش : اومدی شکست منو ببینی ؟
فرشته : نه اومدم بهت بگم که شکست خوردم .
-دوست داری تحقیرم کنی ؟
فرشته : نه اومدم بگم که من دوستت دارم . غرورمو زیر پا می ذارم . ولی می دونم با همه اینا .. اینا واست هیچ اهمیتی نداره .
فرشته مانتو شو در آورد . فرشته یه ساپورتی پاش کرده بود که بر جستگی های باسن و زوایای اونو به خوبی نشون می داد.
- ساپورت مشکی بهم میاد ؟ این نیمتنه سفید سینه چاک چطور ؟
-بهت میاد ولی بهت نمیاد که فیلم بازی کنی ..
-چه فیلمی سروش ... مگه تو همینو نمی خواستی ؟ مگه تو جسم منو نمی خواستی . بیا آزادی ؟
-دیوونه نشو ..
سروش برای لحظاتی سرشو انداخت پایین ... فرشته غیبش زده بود ...
-کجا رفتی ...
صدایی از اتاق خواب به گوشش رسید که می گفت بیا این جا کارت دارم . سروش فرشته رو در شرایط عجیبی دید . اون با شورت و سوتین روی تخت دراز کشیده بود . -چطوره .. چیه ؟ خوشت نمیاد ؟ دوست داری طعمه رو خودت شکارش کنی ؟ یا این که فکر می کنی برای کس دیگه ای هم این کارو انجام میدم ..
شورت فرشته اون قدر نازک و فانتزی بود که لبه های دو طرف کسش بیرون زده بود ..
-خجالت نکش می تونی نگام کنی . من بر هنه شدم تا تو نگام کنی . ازم فرار نکن . مگه خودت نگفتی که این دلیل بر دوست داشتنه ؟ پس اگه دوستم داشته باشی از من فرار نمی کنی ..
-فرشته من دوستت دارم . نمی خوام با این خشم و غیظ بیام سراغت .
-کدوم خشم ؟ گذاشتم شورت و سوتین منو خودت در بیاری . نمی خوای دنیا رو ببینی و ازش استفاده کنی ؟
-تو حالت خوب نیست . بیا بگیرش فرشته اینم اون نامه ای که من برات نوشتم . دیدی که همین جا پیشت بودم و حالا هم ننوشتم . می خواستم فردا شایدم امروز برسونمش به توکه خودت اومدی .. بیا بخونش .. بگیر ...
فرشته نامه رو خوند ... سکوت برای لحظاتی حاکم بر دو عاشق شد .. فرشته نتونست لبخند خودشو پنهون کنه .
-هر دو مون دیوونه ایم سروش . منم دیوونه بودم که اون روز تو رو از خودم روندم سروش : حالا لباست رو بپوش ..
-دیگه وضع فرق کرده . همه چی عوض شده . حالا این منم که ازت می خوام ..
-نه فرشته . نمی خوام فکر کنی که عشق پاک من و تو عشقی بی آلایش نیست .
-چرا همچین فکری می کنی .. مگه خودت نگفتی که تماس بدنها یعنی تماس روانها .. خواسته های دو عاشق با هم همخونی داره ... نمی خوای بغلم کنی ؟ منو ببوسی ؟ فکر می کنی اگه تن لخت منو در آغوش بگیری دیگه بین ما فاصله میفته ؟ من ازت خیلی چیزا یاد گرفتم سروش . کاری نکن که فکر کنم اون درسا همش اشتباه بوده ..
سروش حس می کرد که داره خواب می بینه .. به سمت فرشته خود رفت . قلب فرشته به شدت می تپید . باورش نمی شد که به ناگهان این طور انقلاب کرده باشه .. تابو ها و سنتها رو شکسته باشه . وقتی نامه سروشو خوند دیگه اون احساس تاثر رو نداشت . وقتی با مقاومت عشقش روبرو شد دیگه متوجه شد که عشق سروش به خاطر هوس نبوده و حالا خیلی راحت می تونست تسلیم اون شه ...
فرشته : نمی خوای منو ببوسی . منو که قبلا می بوسیدی . از اینم فرار می کنی ؟ خیلی گرمه نه ؟ لباساتو در آر دیگه .. می خوام بیای پیش من ..
-فرشته .. آخه من فکرشو نمی کردم .
-آدم فکر خیلی چیزا رو نمی کنه . مگه من فکرشو می کردم که یه روزی عاشق شم ؟ سروش نگاهشو از رو سینه ها ولبه های بیرون زده کس عشقش بر نمی داشت . پیراهن و شلوارشو در آورد و در کنار فرشته قرار گرفت .
-سروش این جوری نگام نکن . من خودم بیشتر از تو تعجب می کنم . ولی گاه می بینی برای این که شکسته نشی باید خیلی چیزا رو بشکنی .. منم خودمو شکستم ولی می دونم با دستای تو با عشق و هوس تو بهتر از قبلم میشم . من سد ها رو شکستم . به من نشون بده که اشتباه نمی کنم . از این لخت ترم کن . با دستای خودت ..
سروش وسوسه شده بود . دستاشو دور کمر فرشته حلقه زد . سوتینشو در آورد .. بعد به سراغ شورتش رفت .. طوری حشری شده بود که شورت و کسشو با هم گذاشت توی دهنش .. دستاشو هم رو سینه های فرشته قرار داد .. فرشته حس کرد که تمام بدنش در حال سوختنه .. برای اولین بار بود که دست مردی بیگانه این جور گوهر هوسشو به آتیش کشیده بود .. تمام بدنش و به خصوص سینه ها و کسش در حال سوختن بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
استـــــاد عشـــــق ۲۲ (سکسی _قسمت آخر)

فرشته تا حدودی احساس خجالت می کرد . یه حس ناباوری وخجالت از خودش و از عشقش داشت . از این که چرا به ناگهان این جور در مقابل هوس تسلیم شده . هرگز تصورشو نمی کرد که این قدر از سکس خوشش بیاد . ولی عاملی که سبب شده بود از این لحظه هاش لذت بیشتری ببره آشتی با سروش بود و احساس آرامشی که از این بابت بهش دست داده بود که سروش رو از دست نداده . و می تونه روش حساب کنه . سکس برای سروش یه التهاب خاصی هم داشت از این نظر که اون فقط چند بار در فیلمها این صحنه ها رو دیده بود و هنوز تجربه ای در این زمینه نداشت . ولی بوی تن فرشته و بوی هوس , اونو طوری سرحالش کرده به جلو حرکتش می داد که حس می کرد سالهاست که با زبان سکس آشنایی داره .. و نهایت اون هم وقتی بود که دستشو رو شورت فانتزی استادش گذاشت و اونو به کناری داد تا کس غنچه ای اونو با حرارت و شوق بیشتری میکش بزنه .. فرشته هم که اصلا نمی دونست چی به چیه . اون حتی فیلمشو هم ندیده بود و در این مورد با کسی حرفی نزده بود . شاید سکس رو یک تماس ساده وسط بدنهای زن و مرد می دونست و حالا لب و دهن سروش رو روی کسش حس می کرد ..
-آخخخخخخخخ .. کسسسسسسم .. وووووووویییییییی سروش عزیزم . اووووووووووهههههه ازلبات آتیش می باره .. بگو .. دوستم داری . بگو بازم می خوام بدونم ... کف دستای فرشته پشت دستای سروشی قرار گرفته بود که با کف دستاش سینه های فرشته رو به چپ و راست و بالا و پایین می گردوند .. یه حسی به فرشته دست داده بود که تا به حال سابقه نداشت . اون وارد دنیایی از لذت و هوس شده که تا حالا تجربه شو نکرده بود . نمی دونست که چه جوری از این حالت رهایی پیدا می کنن . نمی دونست که فرار از این حالت چگونه امکان داره . اون گاه که کف دستشو می ذاشت روی کسش و با صابون اونو می شست احساس نیاز و لذتهایی رو می کرد ولی سروش بیش از فرشته در این حالات سیر کرده بود .. بار ها جلق زده بود و خودشو ارضا کرده بود . ولی حالا کسی رو در آغوشش داشت که به یه دنیا هم نمی داد ..
-می تونی درش بیاری عزیزم . شورتمو درش بیار .
سروش فقط یه شورت پاش بود اون خودشو رو تشک می کشید و سرش لاپای فرشته قرار داشت .. شورت فرشته رو به آرومی از پاش در آورد . کس غنچه ای فرشته رو می دید که شکاف وسط اون یه پنهان شدگی زیبایی داشت . با موریزه هایی که برق می زد . کس فرشته کاملا خیس بود .. سروش طعم عشق و زندگی و هوس رو از اون کس می چشید .
-عزیزم نگران نباش .. امروز فقط در همین حده . یه سری کارا رو شب عروسی مون انجام میدم ..
دستای فرشته رفته بود رو سر سروش . به آرومی با موهای سر عشقش بازی می کرد . می خواست حرفی بزنه چیزی بگه نایی نداشت . می خواست بگه من تسلیم توام . حتی همین حالا .. می خواست بگه من زن توام . وقتی که قلبم اینو امضاش زده .. تاییدش کرده من مال توام . دیگه قرار داد های اجتماعی در درجه بعدی اهمیت قرار داره .. ولی خوشش میومد از این که سروش اون یک مرده .. یک انسانه . به عشق و مردانگی و بعضی اصول بیشتر اهمیت میده تا هوس و لذت خودش . از این که اون از این لحظات سوء استفاده نمی کنه . سروش بر جستگی کوچولو و نخود مانند قسمت بالای بین دو لبه کس و چوچوله فرشته رو میون لباش گذاشت و مثل یه آدامس کشش می داد ..
-آخخخخخخخخ نههههههه عزیزم سروش نه .. جیغ می کشما .. اووووووهههههه نهههههههه نهههههههه کسسسسسسسم ..
-خب بکش ...
-موهاتو می کشما ..
-بکش .. من که حرفی ندارم .
-خودت خواستی .. خودت خواستی .. آخخخخخخخخ کسسسسسم .. نههههههه .نههههههه دوستت دارم ..
فرشته مرتب حرف می زد و هوس خودشو نشون می داد ولی سروش دیگه جواب اونو نمی داد چون به تنها چیزی که توجه داشت این بود که فرشته رو ارضا کنه . اون در مورد مسائل جنسی مطالب زیادی خونده بود .. تجربه عملی نداشت ولی از نظر تئوری قوی بود .. سرعت میک زدنشو زیاد کرد .. سرعت بازی کردن با سینه هاشو .. یه دستشو گذاشته بود رو سینه هاش و با یه دست دیگه اش با قسمت بالای کس فرشته بازی می کرد .. فرشته می خواست خودشو از جاش بکنه .. بکوبونه به سقف . می خواست خودشو از رو تخت پرت کنه .. سقفو بشکافه .. می خواست خودشو از پنجره پرت کنه .. احساس عجیبی بود .. حس کرد که داره از هم می پاشه .. پاشیدنی همراه با لذت . ولی یه حس دیگه ای هم داشت . دور و بر نافش .. زیر سینه هاش و در قسمت بالای کسش یه حالت انفجار داشت ... از این حالت خوشش میومد . یه حالت بی سابقه . شدت تپش ضربان قلبش به اوج رسیده بود . قلبش در حال کنده شدن از جاش بود . سروش اینو به خوبی حس می کرد . می دونست فرشته رسیده به جایی که جز ارضا شدن راه دیگه ای نیست . می دونست که می تونه اونو به اوج برسونه . حالا دستشو از رو سینه های فرشته بر داشت .. اما یه کف دستش همچنان در قسمت بالای کس قرار داشت و با دست دیگه اش کشاله رون پای فرشته رو لمس می کرد ... و این دیگه نقطه انفجار آب بود .. فرشته حس می کرد که یه مایعی همراه با گرما و داغی خاصی در حال ریزش از کسشه .. سروش هم این رقیق بودنو به خوبی حس می کرد .. دختر به شدت دست و پا می زد ولی سروش ولش نمی کرد ..
-آخخخخخخخخخ نهههههههههه سروش .. خواهش می کنم . تو منو کشتی .. کشتی .. من دارم می میرم . این چه حسیه .. نمی تونم .. نمی تونم ..
ولی آروم آروم رسید به دامنه هوس .. حس می کرد که غرق بستری از هوس و آرامش شده . چشاشو بسته بود تا در حالت خلسه و خوشی بعد از ار گاسم بمونه . سروش هم احساس رضایت می کرد از این که تونسته فرشته شو ارضا کنه .. لحظاتی بعد سرشو صورتشو به صورت فرشته نزدیک کرد . دختر چشاشو باز کرد ..
فرشته : تو دیوونه ای .. داشتی منو می کشتی ولی دوست داشتم توی بغل تو کنار تو بمیرم ..
سروش : کو هنوز عشقم این تازه اولشه . به این نگو مردن .. به این بگو زندگی کردن ..
فرشته : می دونم ..منم این جور به اوج رسیدن ها رو نوعی زندگی می دونم .
فرشته کاملا بر هنه بود ولی سروش هنوز شورتشو در نیاورده بود .
-این چیه این جوری سیخ شده ..
سروش صورتش سرخ شده بود ..
-فدای عشق خجالتی خودم بشم .. بیا برات بخورمش .
-نههههههه .. سختمه .. سختمه .. نه ..فرشته ..نه ..
-با هات قهر می کنما . تو کسمو خوردی سختت نبود . حالا من می خوام کیرت رو بخورم تو سختته ؟!
فرشته اول دهنشو گذاشت روی شورت سروش و روی شورت و بر جستگی کیر در همون حالت زبون می کشید و بعد شورت رو به آرومی از پاش کشید بیرون .. به روزایی فکر می کرد که به عنوان یک همسر کنار عشقش قرار می گیره و اون وقت دو تایی شون می تونن با هم سکس کنن و این کیر از مرز کسش رد میشه . دوست داشت هر چه زود تر باهاش ازدواج کنه .. حالا می تونست به خوبی لذت عشق و هوس و از دواج و زندگی مشترک رو حس کنه .. دهنشو گذاشت رو کیر عشقش ..
-نه .. فرشته .. نه .. من خیلی سستم . نمی تونم جلو گیری کنم ..
-نکن عزیزم . من و تو که این حرفا رو نداریم . اینم یه نوع عشقه .. پس این قدر منو به حرف نیار بذار به مکیدن کیرت ادامه بدم ..
فرشته حتی نمی دونست به این عمل میگن ساک زدن .. فقط یه بار به حال خودش بود که دید دو تا از دوستان متاهلش بعد از این که از علاقه شوهراشون در مورد سکس مقعدی گفته .. دارن در مورد خوردن کیر شوهرشون حرف می زنن که یکی شون چندششون می شد و اون یکی به خاطر رضایت شوهر و بدون این که تمایلی داشته باشه این کارو براش انجام می داد . ولی فرشته حس می کرد که داره این کارو با عشق واسه سروش انجام میده . سروش دستاشو گذاشته بود رو بدن فرشته می خواست اونو پس بزنه ولی آب کیر ش داخل دهن فرشته به راه افتاده بود . فرشته همچنان کیر سروشو میک می زد و منی هاشو می خورد .. تا دو دقیقه بعد از انزال همچنان کیر سروشو میک می زد . نمی دونست که دیگه نهایت ریزش آب کیر سروشو در این مرحله خورده .. چند دقیقه بعد یک بار دیگه در آغوش هم قرار گرفته و با یک بوسه عاشقانه به استقبال عشقبازی دیگه ای رفتند . سروش بدن فرشته رو غرق بوسه کرده بود .
-دوستت دارم فرشته . عشق من .. دیگه از پیشم نرو . واسه همیشه پیشم بمون ..
-تو هم همین طور ..من که مال تو هستم . من که همیشه پیشت می مونم . زنت میشم .. عزیزم هر کاری دوست داری می تونی با هام بکنی ..
فرشته حالا به دمر افتاده بود و سروش پشتشو به آرومی می مالید .. کون فرشته نه گنده بود نه کوچولو ولی استیل زیبایی داشت . گودی کمر فرشته زیبایی خاصی به باسنش بخشیده بود . دستای سروش اون باسنو به آرومی می مالوند . چنگش می گرفت -عزیزم .. اگه دوست داری بکنی توی کونم من حرفی ندارم ..
-نه .. من سبک شدم ..
-تعارف می کنی ؟
-نه جون تو ..تعارفی در کار نیست ..
سروش به شدت وسوسه شده بود . دوست داشت بکنه توی کون فرشته .. ولی نمی خواست باعث درد و عذاب اون شه ..
-یعنی تو از کون من خوشت نیومده ؟ بدت میاد ؟ دوست نداری ؟
-آخه تو دردت میاد و من تحملشو ندارم . نمی خوام تو رو ناراحتت کنم .
فرشته قمبل کرد و دستاشو گذاشت رو کونش و دو تا برشو به کناره ها بازشون کرد و گفت
-ببین می تونی بکنی توش . اگه این کارو نکنی من ناراحت میشم . فقط اگه روغنی کرمی چیزی داری بمالون بهش .. اگه نداری توی کیف من هست ..
سروش اول بوسه ای از سوراخ کون فرشته برداشت و بعد به آرومی سوراخ کونشو آغشته به کرم کرد . فرشته از تماس انگشتای سروش با سوراخ کونش لذت می برد . سروش در حال روغن مالی کردن کون فرشته با کسش هم بازی می کرد . کیرشو هم روغن مالی کرد ..
-عزیزم دلم نمیاد ..
-دردش بد تر از درد جدایی که نیست . تازه می دونم خوشمم میاد و در پایانش می تونیم این حسو داشته باشیم که بین ما هیچ فاصله ای نیست . وجود ما متعلق به همه . دوستت دارم . دوستت دارم .. دوستت دارم ..
سروش کیرشو به سوراخ کون فشار داد ..
-عزیزم انگار هیچ راهی نیست . نمی دونم چرا اصلا جلو نمیره ..
-نترس .. یه فشار بده سروش . بذار من حسش کنم . بذار این درد شیرین زندگی رو حس کنم . بذار کیرت روحس کنم . همون کیری که قراره تا چند وقت دیگه از مرز کسم رد شه . خواهش می کنم . سروش داره میره .. یه فشار دیگه اووووووخخخخخخخ خواهش می کنم ..
سروش حس کرد که قسمتی از سر کیرش وارد کون فرشته شده . فرشته در عین درد کشیدن لذت می برد . هم داشت از تماس کیر با کونش کیف می کرد و هم از این که تونسته مردشو راضی نگه داسته باشه لذت می برد . با یه فشار دیگه سه چهار سانت از کیر سروش وارد کون فرشته شده بود ..
-عزیزم فرشته من تا همین جا خوبه .. همینو به آرومی حرکتش میدم .
فرشته از درد به خود می پیچید . صداش در نمیومد .. ولی یواش یواش عادت کرد . سروش هم با هاش مدارا می کرد . به سینه هاش دست می زد . کسشو لمس می کرد . لباشو می بوسید .. پشت گردن و شونه هاشو می لیسید .. فرشته رو به جایی رسونده بود که چشاش گرد شده مردمکش طوری می گشت که سروش هر لحظه فکر می کرد که داره از کاسه چشاش در میاد .. کسش ورم کرده بود . لبه های کسش به بیرون زده بود . یه ورم عجیبی داشت که نشون می داد که کون دادن همراه با حرکات دیگه یک بار دیگه فرشته رو به اوج هوس رسونده ..
-سروش .. بازم اون جوری شدم ولم نکن . هر کاری داری می کنی به همون صورت ادامه بده .. خوشم میاد .. می خوام بازم از یه جایی رد شم و برسم به همون حالت خواب .. واااااااایییییییی کونننننننم کسسسسسسسم اوووووووووففففففف کسسسسسم .. سینه هااااااااام .. ....
فرشته باز هم ار گاسم شد .. سروش هم نتونست دیگه جلوی خودشو بگیره و این بار با چند پرش و جهش پشت سر هم کیر .. آبشو توی کون عشقش فرشته خالی کرد ..
این بار دو تایی شون همدیگه رو بغل زده و برای ساعتی در آغوش هم به خواب رفتند . وقتی چشاشونو باز کردند حس کردند که این شیرین ترین خواب زندگیشون بوده .. چند وقت بعد وقتی که اعلام کردند که می خوان با هم ازدواج کنن خیلی ها تعجب کردند و خیلی ها هم گفتند که ما همچین جریانی رو حدس می زدیم . اونا با هم ازدواج کرده به شب رویایی زفاف رسیدند . در اون شب سروش به شوخی گفت که صدای گربه میاد .. اجازه میدی بکشمش و برگردم ؟
فرشته : دلت میاد حیوونکی رو در شب به این عزیزی به کشتن بدی ؟
سروش : حریف زبون تو استاد عشقم نمیشم .
فرشته : چند بار باید بهت بگم که شاید من استاد عشق باشم ولی تو استاد ترینی که تونستی استاد عشقو به دام عشق بکشونی .
آن دو با نگاهی از عشق و هوس , با کلام و نوازش و بوسه ای عاشقانه به استقبال رویایی ترین شب زندگی خود رفتند .. پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
دلـــــــــــــــداریـــــم بـــــده خـــــواهـــــــــــــــرم

مدتی بود که سوسن حس می کرد که مستاجر ش نسبت به اون یه نظر خاصی داره . خودش از اون زنای قرتی بود که خیلی به خودش می رسید ولی شوهرش از اون بسیجی هایی بود که همش به ما موریت می رفت . مستاجرش با این که زن داشت ولی بد جوری رفته بود توکف سوسن . سوسن یه پسر نوزده ساله داشت به اسم سامان و یه دختر هیجده ساله به نام سمیرا ... همین که پدربچه ها از ما موریت بر می گشت حزب الهی بازی شروع می شد . هر چند پدره در دیار غربت .. شرعی و غیر شرعی با زنای زیادی طرف بود .. مستاجر طبقه پایینی که اسمش بود میلاد و سی سال داشت و یه پنج سالی رو هم از سوسن کوچیک تربوده کار مند بود و زنش هم خانه دار .. اونا شهرستانی بودند ..یکی از بستگان زنش فوت می کنه و برای چند روزی زن میره به شهرستان و میلاد خان چون بهش مرخصی ندادن مجبور شد که تنها بمونه .. البته راستش این حرفی بود که میلاد به زنش گفته بود .. مدتی بود که اون و سوسن یه مختصر روابط و بگو بخند هایی داشته و یه تیکه هایی به هم می پروندند . منتظر فرصتی بو دند تا این رابطه شونو رسمی کنن . میلاد خیلی خوش تیپ بود ولی سارا قیافه ای معمولی داشت در عوض هیکل توپی داشته با سینه هایی درشت و باسنی بر جسته .. از اون جایی که میلاد زنش لاغر بود خیلی دلش می خواست یه حالی با این سوسن بکنه . اون به خوبی می دونست که این زن از اوناست که حال میده . چون وقتی که شوهرش میومد محجبه می شد و وقتی هم که می رفت حتی پیش اون حجابشو رعایت نمی کرد و حالا هم که تقریبا با هم دوست شده بودند .. سامان متوجه حرکات غیر عادی مادرش شده بود . حس کرد که باید یه سر و سری بین میلاد و مامانش باشه .. اولین شبی بود که دو تا شوهرا با هم خونه نبودند و همون کافی بود که سوسن نیمه های شب پس از یک میکاپ دبش خودشو برسونه به طبقه پایین . . سامان خیلی ناراحت بود .. هر چند اون عاشق دزدکی دید زدن بود و بار ها مادر و خواهرشو لخت و نیمه لخت دید زده بود ولی این جا پای ناموسش در میون بود و نمی تونست ببینه که یک مرد بیگانه نظر خاصی راجع به اون داره .. سوسن می دونست که امشب دیگه از اون شباست که می تونه با میلاد سکس کنه . چون آخرین باری که همو دیده بودند و با هم بودند میلاد به سینه ها و کسش از رو لباس و شورت چنگ انداخته و اونم نشون داد که چقدر لذت می بره .. سامان خیلی ناراحت بود . از این می ترسید که نکنه خواهرش هم به دام میلاد بیفته .. حتی گاه مادر و خواهرشو می دید که خود ار ضایی می کنن . می دونست سمیرا تقصیری نداره . چون پدرش که پیرو خط امام بود گاه تا یکی دو ماه پیداش نمی شد . آروم آروم رفت پایین .. صدای پچ پچ میومد .. . و بعد ناله های مادرشو شنید .. سوراخ کلید به اندازه ای نبود که بتونه خوب صحنه رو نگاه کنه .. ولی همین قدر مشخص بود که دو تایی شون لختند .. ولی از اون طرف سمیرا هم که متوجه شده بود چی به چیه خودشو به حیاط رسوند و رفت پشت پنجره اتاقی که اون دو تا در حال سکس بودند .. اونا پشت به سمیرا قرار داشتند و دختر به راحتی می تونست اونا رو ببینه . به خوبی می دید که مادرش چه جوری خودشو رو کیر میلاد بالا و پایین می کنه .. همون جا شورتشو کشید پایین و با لبه های کسش ور رفت .. هر کاری می کرد نمی تونست خودشو ار ضا کنه . اون دیگه به این فکر نمی کرد که مامانش داره به باباش خیانت می کنه . واسه اون مهم نبود . برای اون همین اهمیت داشت که خودش چه جوری لذت ببره .. چند بار متوجه سامان شده بود که کیرش واسش تیز شده .. داستانهای سکس خواهر با برادر رو هم زیاد خونده بود ولی جرات اونو نداشت که بره سمت اون .. حتی اون یه بار دزدکی سامانو در حال جق زدن دیده بود و اینو هم دیده بود که آب کیرازش خارج شده . سامان با این که حشری شده ولی بیشتر غیرتی شده بود . خیلی ناراحت بود . اما دیگه نتونست چیزی بگه . از آبرو ریزی می ترسید .. اونم شق کرده بود .. کیرشو در آورد و در حالا بالا رفتن از پله ها با کیر بازی می کرد .. سمیرا اونو که از سوراخ کلید داشت فضای اتاقو دید می زد دیده بود .. می دونست که سامان متوجه خیانت مادرش شده .. برای اولین بار بود که یک سکس زنده رو می دید .. به شکل وسوسه انگیزی خودشو به اتاق برادرش رسوند .. سامان تا صدای پاشو شنید یه ملافه ای رو خودش انداخت .. سمیرا با یه تاپ و مینی دامن بسیار چسبون خودشو رسوند به سامان .. موضوع رو با هاش در میون گذاشت .. ولی سامان که تیپ و هیکل خواهرشو دیده بود به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که بتونه مخ خواهرشو بزنه .. سمیرا هم در این فکر بود .. چشای هر دو داد می زد که شهوت داره اونا رو می سوزونه .سمیرا بهش گفت اون چیزی رو که دیده بود و حتی بهش گفت که متوجه شده که سامان هم اونو دیده . . سامان تصمیم گرفت که خودشو به خواهرش بچسبونه و ناراحت نشون بده .. همین کارو هم کرد بغلش زد لمسش کرد .. گفت که خیلی ناراحته عذاب می کشه .. سمیرا به خوبی می دونست که این جور بغل زدنای داداشش با یه منظور خاصیه .. حس کرد که نوک سینه اش تیز شده .. بدنش گر گرفته .. دوست داره سامان به کارش ادامه بده . خودشو بیشتر به سامان چسبوند .
سمیرا عزیزم تو فکرشو نکردی که زشته بری بدن یه مرد غریبه رو دید بزنی ..- اون نا محرمه .. خیلی از دستت دلخورم . من دوست ندارم خواهرم منحرف شه . مامان که اون جوری . حالا میگیم اون صاحب داره و مقصر بابامه ولی توچی ..
-ولم کن داداش بذار من برم ..
-سمیرا من ناراحتم منو دلداری بده
سمیرا داشت ناز می کرد . سامان درو از داخل قفل کرد و این بار دستاشو محکم دور کمر خواهرش قفل کرد .
-من نمی ذارم که تو از راه به در شی ..
سمیرا دست و پا می زد ولی دست و پا هاش شل شده بود .. سست شده بود .. همون دست مالی های سامان رو سینه هاش کارشو کرده بود .. خیلی راحت خودشو تسلیم سامان کرده دو تایی شون رفتن روی تخت .. سامان چند بار با دخترا سکس کرده بود .. اما سمیرا با این که صد ها فیلم سکسی دیده و صد ها داستان خونده بود اولین تجربه سکسش بود و شاید اون چیزی که اونو در سکس گستاخ می کرد مطالعه این همه داستان بود . پاهاشو باز کرد ..سامان و سمیرا کاملا لخت شدند .. و سامان شروع کرد به خوردن سینه های خواهرش و کس اون .. . سرشو گذاشت لای پای سمیرا و لب و دهن و بینی شو مرتب روی کس می گردوند . بدن سمیرا کاملا سرخ شده بود ولی سامان دست از سرش بر نمی داشت .. دختر برای اولین بار حس کرد که داره یه جوری خوشش میاد که با خود ارضایی ار ضا نمی شده .. احساس سبکی می کرد .. لباشو گاز می گرفت تا جیغ نکشه . اون ار گاسم شده بود ... سامان کونشو با کرم چرب کرد و کیرشو با فشار و به سختی فرو کرد توی کونش .. دستشو هم محکم جلو دهن سمیرا گرفته بود تا مانع جیغ کشیدنش شه .. سمیرا با این که از حس کیر داداش توی کونش لذت می برد ولی تحمل درد براش سخت بود .. سامان حس کرد که دیگه نمی تونه جلو ریزش آبشو بگیره .. سمیرا حرکات جهشی کیر سامانو توی سوراخ کونش حس می کرد . اون آب کیر رو در فیلمها دیده بود .. سامان انزال و ار ضا شده بود . اما سمیرا بازم کیر می خواست .. دو تایی شون در آغوش هم محو شده بودند .. التهاب هوس.. قدرت تفکر رو از اونا گرفته بود . می خواستند خوش باشن لذت ببرن . شایدم می خواستن فراموش کنن که در همین لحظه مادرشون زیر کیر دوست مردش داره دست و پا می زنه .. لبای خواهر و برادر رو هم قرار گرفته بود .. سامان یه حس عجیبی داشت همین لذت و حس خاص رو سمیرا هم حس می کرد .. انگار دو تایی شون داشتن از خواب بیدار می شدند .. هر دو وجود کیر رو داخل کس سمیرا حس کرده بودند . سامان ترسید .. رنگ از چهره سمیرا پریده بود . سامان کیرشو بیرون کشید . کار از کار گذشته بود . سمیرا دیگه دختر نبود . ولی دیگه چاره ای نداشتند ...
سمیرا : باید با این مسئله کنار بیام . شاید این حکمتی باشه که من از این به بعد تا می تونم ازت لذت ببرم .. عیبی نداره .من که حالا حالا ها نمی خوام از دواج کنم و بعدشو هم یه کاریش می کنیم .. بابا آشنا زیاد داره .. ولی خیلی کیف داره کس دادن .. این بار سامان پاهای خواهرشو از وسط باز کرد و به آرومی کسشو هدف گرفت .. دو تایی شون غرق لذت بودند .. ولی این دفعه سامان مراقب بود که توی کس تنگ آبجی سمیراش دیگه سوتی نده و یه ماهی رو صبر کنه تا خواهرش قرص بخوره ..
-راستی آبجی سمیرا حالا که فکرشو می کنم می بینم اگه مامان سوسن پیش مستاجرمون میلاد نمی خوابید شاید من و تو هم کنار هم نبودیم ..
سمیرا : ای داداش بد جنس من .. تو دیگه حالا شدی شوهرم و منم شدم زنت ولی می کشمت اگه بری دنبال دخترای دیگه ..
سامان : منم پدرتو در میارم اگه مثل مامان که به بابا خیانت کرد بخوای بهم خیانت کنی ... پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
تنــــــــــــــــــــوع یا تهــــــــــــــــــــوع ؟!

دیگه خسته شده بودم از بس یه مدل غذا خورده بودم . همسرم خیلی خوشگل بود . خیلی هم نجیب و خانوم . در سکس سنگ تموم می ذاشت . با این که از هر نظر ازم سر بود من هر دو تا به یکی از زیر سکس در می رفتم . با یکی از دوستام از طبع سرد خودم گفتم . بهم گفت علتش اینه که در زندگیت تنوع نداری . این که نمیشه همش با یه مدل زن باشی .. راستش زنم از بس صادق بود و مهربون که دلم نمیومد بهش خیانت کنم . ولی دوست داشتم که لذت تنوع رو حس کنم تا بتونم یک بار دیگه طبع گرمی داشته از سکس با همسرم لذت ببرم . برای اولین بار بود که می خواستم با زنی غیر از همسرم سکس کنم . به همسرم فکر نکردم تا بتونم راحت تر با بی وجدانی خودم کنار بیام و تا کنم . خلاصه من تنها شدم و اون خانوم جندهه که دوستم می گفت فقط با دو سه نفر در ارتباطه وارد خونه مون شد .. از نگاه کردن به اون خجالت می کشیدم . راستش تا حالا فکر می کردم که جنده ها موجوداتی فضایی هستند .. ولی اون طوری خودمونی بر خورد می کرد که انگاری از بچگی منو می شناسه .
-می دونم خیلی آقایی .. دوستمون تعریف تو رو کرده می دونم پولمو نمی خوری باشه آخر بده ..
با اون دک و پزش بهش نمیومد این جوری حرف بزنه . انتظار یه بر خورد بهتری رو داشتم ..
-نمی خوای درش بیاری ؟
وقتی این حرفو بهم زد گفتم مال خودم یا مال تو رو .. منظور لباسا بود .
-چه فرقی می کنه .
-آخه یه خورده خجالتی هستم ..
-من بمیرم .. طفلک !
اونو بردمش رو تختی که من و زنم روش سکس می کردیم .. خودش دست به کار شد . کاملا بر هنه شد . منم لخت شدم . انگاری که می خواستیم بریم زیر دوش .. واسه این که بهش لذت بدم سرمو گذاشتم لای پاش تا کسشو بخورم ... اوووووووفففففف چه بوی گندی می داد . بوی عرق و ترشیدگی و کثافت میومد . اصلا بهش نمیومد با این لباس و میکاپ به کس و کونش نرسیده باشه .. حالم داشت بهم می خورد ولی خجالتم میومد چیزی بگم ...
-کاندوم داری ؟
راستش من از کاندوم خوشم نمیومد .
-نه من کاندوم دوست ندارم .. این جوری از تماس گوشت با گوشت بیشتر لذت می برم .
شانس آوردم که قبول کرد که بدون کاندوم اونو بکنم ..
-به خاطر گل روی تو و این که مشتری شی این دفعه رو قبول می کنم ولی اگه زنت مریض باشه و ما رو مریض کنه چی ؟
بر و بر نگاش می کردم . اون به زنم می گفت مریض .. جنده خانوم ..یه خورده کسشو میک زدم دیدم دارم بالا میارم . شانس آوردم بهم گفت که کیر می خواد و کسش منتظره .. یه اوف و ایفی هم می کرد که نشون بده داره حال می کنه .. آخ کجایی زن خوشگلم .. خوشبو ترین عطرا و گرون ترینشو به خودت می زدی با اون تن خوشگل و سفیدت میومدی کنار من .. حالا من باید این بو گندو رو تحمل کنم . آخه این چه تنوعیه ؟! مگه جنده شاخ داره که تو نداری ؟ دیگه آش کشک خاله ام بود .. اگه نمی گاییدمش پولم حروم می شد .. پاهاشو به دو طرف باز کردم کیرمو انداختم توی کسش -مراقب باش این جور به پاهام چنگ ننداز فرم رون پام خراب میشه .. آروم ..آروم .. یه نگاهی به پوست سبزه اش انداختم و اون رون آب افتاده اش .. یه خورده هم به اون زن فکر کردم که این ابزار کارشه .. شایدم تقصیری نداشته باشه . شایدم این ما باشیم که با بی توجهی به این زنا و توجه به این صورت داریم دو جور گناه می کنیم . هم گناه در حق زنمون و خودمون و هم گناه در حق این بندگان خدا که درکشون نمی کنیم . به سینه هاش چنگ انداختم جیغ می کشید و می گفت آروم تر خراب میشه .. خلاصه کیرمو کردم توی کسش .. اصلا کاملا خشک بود .. زن خوشگل من درجا خیس می کرد .. ولی اون زن بعد از دو دقیقه گفت که ار ضا شده ..
-اگه دوست داری آبت رو بریز رو سینه ام ..
ولی من ازش خواستم که کونشو بکنم .
-واست گرون تر میفته ..
کونشو چرب کردم .. یه کون شلی داشت که از ترکیبش خوشم نیومد .. لبامو گذاشتم روشونه هاش .. وای که چه بوی گندی از زیر بغلش میومد .. اووووووفففففف .. گور پدر پول ..زود تر کلکشو بکنم .
-وای کونم .. کونم .. جر خوردم . من چند جای دیگه هم باید کار کنم .. این قدر بیرحم نباش ..
ولی زنم سر تا پامو می لیسید .. این جنده حتی از ساک زدن بدش میومد .. با این حال یه نگاهی به کونش انداختم و رفتم توی این حس که زیبا ترین و خوش استیل ترین کون دنیا رو دارم می کنم .. به هزار جون کندن و این که اون کونشو دور کیرم می گردوند من تونستم آبمو خالی کنم .. سر آخر بهم گفت که ناتوانی جنسی داری ؟ می خواستم بهش بگم با این بوی بدی که تو داری مردا رو از هوس میندازی و عقیمشون می کنی .. ولی شیطونو لعنت کردم . بیشتر از اونی که می خواست بهش پول دادم .. اون روز به اندازه حقوق یه روزمو دادم بهش . پولی رو که از بابت یه روز کارم به دست می آوردم اون نیم ساعته به دست آورده بود .. وقتی چشش به پول افتاد و دونست که هواشو دارم گل از گلش شکفت و عذر خواهی کرد که یه خورده عجله کرده ..
-دفعه دیگه جبران می کنم .. خیلی آقایی . خیلی با مرامی . کاش همه مردا مثل تو بودند ..
با خودم گفتم شما جنده ها ما مردای کس خل رو خیلی دوست دارین . اون رفت و وقتی که زنم بر گشت تا ساعتها نمی تونستم تو چشاش نگاه کنم . گفتم بهتره این برای اولین و آخرین بارم بوده باشه که دیگه به دروغ و خیانت عادت نکنم . زندگی قشنگ خودمو خراب نکنم . اخلاق , وجدان و تفاهم و درک متقابل زن و شوهر از همه اینا بالاتره . آدما همه شون مثل همن . آره جنده ها از کره مریخ نیومدن . اونا هم مثل ما انسانن . اونا هم نیاز به کمک و توجه دارن ..اما نباید شریک زندگی خودمونو فدای هوی و هوسهامون بکنیم . دیگه همون اولین و آخرین بارم شد . گاهی خوشی زیادی می زنه به زیر دل آدم . راستی به نظر شما بیشتر ما آدما چرا قدر نعمتهایی رو که داریم نمی دونیم و همش حس می کنیم که مرغ همسایه غازه ؟! ... پایان ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زن داداش جــــــــــــــــــــای خــــــــــواهــــــــــــــــــــره ؟!

راستش من دو سالی رو از برادرم کوچیک تر بودم .. خوش تیپ تر هم بودم . تازه کار مند شده بودم 25 سالم بود .. اسمم مهرزاده و همراه با خواهر دبیرستانی ام مهسا که هیجده سالش بودو مدتی بود که باهاش رابطه جنسی آنال داشتم و با پدر و مادرم در طبقه دوم یه واحد مسکونی ویلایی زندگی می کردم که طبقه اولشو پس از از دواج داداشم مهرداد در اختیار اون و زنش شیلا که همسن من بود و خونه دار.. گذاشتیم . خواهر منم که سال آخر دبیرستانش بود . منم از روزی که شیلا اومده بود توی زندگیمون یه حال و هوای دیگه ای پیدا کرده بودم با این که زن داداشم بود ولی دوست داشتم پیشش بخوابم . از همون شب اول عروسی داداش .. شیلا هم یه توجه خاصی بهم داشت . هر وقت که پدر و مادر دبیر من خونه نبودند و خواهرمم بعد از ظهر ها می رفت به کلاسای تقویتی , اون میومد و وردل من می نشست . واسم آب میوه می آورد . از دخترا حرف می زد .. می گفت که زود زن نگیرم . شیلا خیلی حشری نشون می داد .. چون هر وقت که منو تنها می دید طوری میکاپ می کرد و به خودش می رسید که حس می کردم که می خواد خودشو بهم بچسبونه . حتی یه بار هم به یه حالت انفجاری رسیده بود که بهش گفتم زن داداش جای خواهر آدمه . وقتی طوری از روژاستفاده می کرد که لباشو بر جسته و هوس انگیز نشون بده بیشتر تحریکم می کرد . با همه اینا چون پای داداشم در میون بود بازم یه جورایی خودمو قانع کرده بودم که بی خیالش شم و از طرفی مهسای گلم هم بود که به وقت نیاز تامینم کنه .. ولی شیلا تن و بدن دیگه ای داشت . .. یکی دوبار هم زن داداش زیاده از حد بهم نزدیک شد ولی من ازش فاصله گرفتم . خودشو بهم نزدیک کرد .. ولی من ازش فرار کردم .. روز بعد من و مهسا خونه تنها موندیم .. دیدم خواهرم اون روز بد جوری به خودش رسیده .. خلاف همیشه که من برای سکس عجله داشتم اون داره خودشو به آب و آتیش می زنه که من اونو بکنم ..
-آفتاب از کدوم طرف در اومده مهسا ؟ !
-از همون طرفی که شیلا از خواب پا میشه . تو خجالت نمی کشی ؟ اون زن داداشته ..
-چیه مهسا به من چه اون داره اون جوری نگام می کنه . تازه اون زن داداش آدمه . جای خواهر آدمه ..
-یعنی تو همون کاری رو که با خواهرت انجام میدی با اونم باید انجام بدی ؟
-من که کاری نکردم ..
ولی عجب نگاه تیز بینی داشت این مهسا .. یک زن بود .. یک خواهر حسود .. مجبور شدم لباشو ببندم . کونشو روغن مالی کنم و با یه فشار اولیه طوری دادشو در بیارم که یادش بره به چی فکر می کرده . ولی بعدش با ور رفتن با سینه هاش و مالوندن اون و نوازش و بوسیدنش حالشو جا آوردم .. پس اونم متوجه شده بود .. . در حال کردن کونش دستمو گذاشتم روی کسش و با دو سه تا انگشتم طوری روی کس می کشیدم که اون حسابی وسوسه شه .. خیلی زود ار گاسمش کردم .. لباسشو تنش کرد و منم لباسمو پوشیدم و اومد کنارم دراز کشید و با هام درددل کرد ..
-عزیز دلم اون شوهر داره .. تازه هوای برادر شوهرشو داره .. این قدر کج خیال نباش ...
روز بعد در طبقه خودمون تنهابودم . مهسا رفته بود کلاس زبان و تا شب بر نمی گشت . شیلا اومد بالا . این بار خیلی سکسی تر از همیشه بود ..
-بیا پایین مهرزاد ..
-چی شده ...
-میگم بیا پایین ..
سابقه نداشت این جوری با هام حرف بزنه .. وقتی رفتم به اتاقشون , کفشمو آورد داخل و درو قفل کرد .
-یعنی چه شیلا ؟!..
بلوز و دامنشو در آورد و با یه شورت و سوتین روبروم قرار گرفت ..
-شیلا این چه وضعیه ؟! خودت رو بپوشون ..
-شاید تو یادت رفته باشه چی به من گفتی . ولی من یادم نرفته . گفتی که زن داداش همون خواهر آدمه ..
-خب درسته .. درسته ..
-حالا من می خوام که منو هم مث خواهرت بدونی . من دوستت دارم . می خوام مال تو باشم . می خوام از تن من لذت ببری . تو چرا ازم فاصله می گیری ؟ من دیروز تو و خواهرت رو دیدم که با هم چیکار می کردین .
انگار که آب سردی رو سرم خالی کرده باشن ..
-تو چی دیدی .. ما که کاری نمی کردیم ..
خندید و گفت آره ساعتشو بگم ؟ بگم کجا بودین ؟ ..
-تو همه چی رو دیدی ؟
-فکر نمی کنی این کارت خطرناک باشه ؟ برادر شوهرم .. من که تو رو جای داداشم نمی دونم . ..
چند تا سوتی دیگه هم دادم .. ولی بعدا متوجه شدم که بند آب دادم ویه دستی خوردم اون فقط صحنه های آخر بعد از سکس ما رو که لباس بر تن , همو بغل زده بودیم دیده ...
-شیلا تو تازه عروسی ..
-می خوام دو تا شوهر داشته باشم .. در اصل آدم با دوست پسرش بیشتر حال می کنه . تو نمی دونی این جوری چه لذتی میده !
-آخه من نمی خوام در حق داداشم نامردی کنم .
شلوار و شورتمو با هم کشید پایین و گفت نامردی چیه ؟ در این دنیا چیزی به نام نامردی وجود نداره . اولین دوست پسرم که عاشقش بودم منو گذاشت و رفت .. واسه هیچی نباید دل سوزوند . حال کن عزیزم . الان اگه شوهرم بره با یه زن دیگه خوش باشه من که حرفی ندارم ..
رفتم یه چیز دیگه بگم که دیدم کیرم توی دهنشه .. تا رفتم فکر کنم چی به چیه دیدم آبمو داره می خوره . اصلا نفهمیدم کی رفتم توی رختخواب و پیشش دراز کشیدم . دو تایی مون لخت لخت شده بودیم . به دنبال کون گنده اش می گشتم . ولی اون درست روبروی من قرار گرفته بود که من فقط می تونستم دو تا دستامو بذارم روی کون بر جسته اش و وسط بدنشو به وسط بدن خودم بچسبونم . کیر من بالاخره رفت توی کس زن داداش .. بعد از سه چهار تا جنده ای که کرده بودم این اولین کس درست درمونی بود که می کردم .. چشامو بسته و خودمو طوری به طرف تن شیلا حرکت می دادم که کیرم بخوره به سقف کسش . ..برای لحظاتی به این فکر می کردم که داداش مهرداد منم کیرشو کرده توی این کس .. دستاشو گذاشته رو همین کون . .. داشتم حرص می خوردم ولی دیدم دهنمو انداختم رو اون سینه ها .. چه سینه های درشتی !.. چه هیکل آبداری ! انگشتمو کردم توی کون شیلا .. زن داداش اومد رو کیرم نشست . و من از آینه بغل حرکت اون کون گنده شو روی کیرم می دیدم . آخخخخخخخخ که چه حس خوبی بود ..
-مهرزاد .. عشق من .. واااااایییییییی .
سرعتشو زیاد کرده بود . چه قوتی داشت . من زیر اون هیکل تپل داشتم خفه می شدم . یه لحظه خودشو جدا کرد و یه چیزی مثل ادرار رو من پا شوند ... که بعدا فهمیدم آب کس و آب هوسشه .. دوباره دراز کشید ازم خواست که توی کسش تلنبه بزنم و خالی کنم . حس کس کردن با کون کردن تا حدود زیادی فرق می کرد .. کیر توی کس بیشتر و بهتر می تونه مانور بده . حالا من با لذت کس زن داداشو می کردم .. اونم که جنده نبود بگه زود باش زود باش ..
-آخخخخخخخ شیلا شیلا داره میاد داره می ریزه .. داره خالی میشه .. جااااااااان جااااااااااان ... بگیر .. بگیر .. شیلا دستاشو دور کمرم قفل کرد . کیرم توی کس زن داداش حبس شده بود و همین جور داشت خالی می کرد .. چند دقیقه ای به همون صورت موندیم . ولی من سیر نشده بودم . اونو بر گردوندم . چند بار با کف دستم به کون تپلش زدم و از لرزش ژله ای اون لذت بردم و بعد از چرب کردن سوراخ کونش کیرمو یواش یواش گذاشتم که راهشو پیدا کنه و بره اون داخل .. هر چند کونش گوشتی و گنده بود ولی سوراخش خیلی تنگ بود .. فقط نیمساعت داشتم کونشو می گاییدم .. بعد از این که توی کونش هم خالی کردم ماچ و بوسه ها و دل دادن ها و قلوه گرفتن ها شروع شده بود . دیدم که اون به خواهرم مهسا حسادت می کنه
-زن داداش یادت نره که تو زن داداش منی .. به غیر از من یکی تو زندگیت هست .. منم مهسا رو دارم .. فقط اگه می خوای از این روزا زیاد داشته باشیم خودت رو پیش مهسا تابلو نکن ..
یک ساعت بعد از این که رفتم بالا دیدم که آبجی مهسای منم بر گشت و با چه نیاز و هوسی ! در حالی که کیر و کمری واسم نمونده بود مجبور شدم خودمو خندون و حشری نشون بدم ... به نظر شما با این بر نامه ها جا واسه اینم هست که برم زن بگیرم ؟! .. پایان ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 27 از 34:  « پیشین  1  ...  26  27  28  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA