انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 34:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


مرد

 
اصل با اصل

مامان ویدای من سه سال از بابا امید من بزرگتر بود . با این که خیلی خوشگل و خوش اندام و سفید رو و سفید پوست بود و نشون نمی داد که داره به مرز چهل سالگی می رسه ولی بابای تنوع طلبم تازگیها تحویلش نمی گرفت واون جوری که من فهمیده بودم سر سکس و داخل رختخواب نرفتن با هم دعوا داشتند و هر قدر هم خواهر متاهلم نصیحتش می کرد که صبر داشته باشه فایده ای نداشت . اون خودش ازدواج کرده بود و رفته بود و من مونده بودم و دعوای این دو نفر . بیشتر شبا هم من و مامان همدم بودیم . البته موقع خواب از هم جدا می شدیم . اون که نمی تونست باهام درددل کنه و بگه چون بابا اونو نمیگاد اعصابش خورده . زنا خیلی زودتر از مردا پیر میشن . حتی اگه از نظر جسمی و لطافت پوست و اندام مثل مامان من هم پیر نشون ندن بازم اونا از این که سنشون بالا میره احسای پیری می کنند و نیاز به محبت بیشتری دارن ولی بابا حالیش نبود . منم که تازه تو رشته مهندسی عمران دانشگاه شهرمون قبول شده بودم وواسه این که فکرم مشغول سکس و یا کار های زیان آوری مثل جلق زدن نباشه یه کوس و کون مصنوعی نشسته خریده هر وقت حس می کردم باید یه خورده خودمو خالی کنم کیرمو فرو می کردم تو سوراخ کوس و کون مصنوعی و خیلی هم با هاش حال می کردم . آبمو هم تو همون سوراخ که یه مخزن مخصوص هم داشت می ریختم . این تا اینجای قضیه .. بعضی وقتا که من هوس کوس و کون مصنوعی رو می کردم از این که مامان پیشم نشسته و همش داره حرف می زنه حرص می خوردم . البته بابا هر شب غیبش نمی زد . حداقل یه شب در میون جیم می شد . یکی از اون شبایی که من و مامان تنها بودیم زنگ در خونه مون به صدا در اومد . زن همسایه بود . زری خانوم از اونایی بود که می گفتن حالش خیلی خرابه و سر و گوشش می جنبه . شوهر هم نداشت و گاهی می رفت خارج و جنس می آورد . یه کارتن کوچیک دستش بود که یه تصویر عجیبی روش دیدم . مامان بسته رو از دستش گرفت . رنگش پریده بود - دست شما درد نکنه زری خانوم .. زری خانوم یه چشمکی به مامان زد و گفت مواظب باشین نشکنه .. هر چی فکر کردم چی می تونه باشه چیزی به ذهنم نرسید . یه چیزی شبیه به مته برقی یا سشوار بود ... یکی دو شب گذشت تو اتاق خودم که تنها شدم یه فیلم سکسی گذاشتم که همراه با اون کوس و کون مصنوعی رو بکنم و خودمو ارضا کنم . فیلم مربوط به صحنه ای بود که یه زن داشت خودشو با یه کیر اتومات ارضا می کرد . یه لحظه یاد وسیله ای افتادم که زری خانوم واسه مامان ویدای من آورده بود . خنده ام گرفته بود . مامان من و این کارا .؟/؟! امکان نداره . ولی خیلی زود فهمیدم که امکان داره . دو سه شب بعد که خوب کشیک کشیدم و پاگوش وایستادم از انتهای اتاق مامان صدای خفیف حلاجی میومد و ناله های اون که می گفت اوووووففففف آهههههه و یه چیزایی تو همین مایه ها .. چراغ اتاق مامان روشن بود ولی من که نمی تونستم درو باز کنم و برم داخل . از لای سوراخ کلید هم تونستم یه قسمت از بدنشو ببینم . اووووووخخخخخ مثل یک پری مثل حوری حیف این بدن که بخواد خودشو با کیر مصنوعی ارضا کنه . کون مصنوعی رو آوردم نزدیک خودم و با همون مختصر دیدی که از مادر داشتم کیرمو فرو کردم تو اون پلاستیک نرم وکیرمم قبل از اون روغن مالی کردم و واسه یه لحظه تصور کردم که دارم مامانمو می کنم . همین تصور سبب شد که در جا بریزم داخل اون جسم مصنوعی . کاش به جای این شی ء کون مامان قرار داشت . این حرکت ویدا خوشگله ام سبب شده بود که اگه یه خورده احساس شرم نسبت به گاییدنش داشتم در من از بین بره . مامان یه کیر ثابتو گذاشته بود توی کونش و اون کیر متحرک رو فرو کرده بود تو کوسش . قمبل کرده بود و به سرعت زیاد خودشو حرکت می داد . طوری رفتار می کرد که انگاری دو تا مرد گردن کلفت دارن اونو می کنن . از اون شب به بعد بود که تمام فکر و ذهنم مشغول این شد که چطور می تونم با مامان ویدای خودم طرف شم . مامان بازم خودشو واسه بابا تنگ و چسبون می کرد ولی بابا که از یه مدل غذا زیاد خورده بود به دنبال تنوع و غذا های جدید بود . هر چند ممکن بود به خوشمزگی مامان نباشن . یکی دیگه از این شبا که بابا میذاره و میره مامان که خودشو مث یه عروسک درست کرده بود و شده بود مثل یه زن 25 ساله کیرم تو شلوارم حرکت کرده بود و اومده بود جلو . نمی دونستم باید چیکار کنم . مامان نباید منو این جوری می دید . حواسمو بردم جای دیگه تا تونستم یه خورده ببرمش عقب .. مامان دوباره به گریه افتاده بود . فکر می کرد که با این سنگ تمومی که گذاشته امشب دیگه می تونه کیر بابا رو شکارش کنه . رفتم جلو و با تمام وجودم اونو بغلش کردم و به خودم فشردمش و بوسیدمش . صورتشو بوسیدم و دستمو گذاشتم لای موهاش و مرتب می بوسیدمش . رو بوسه هام مکث نمی کردم که یه وقتی مشکوک نشه . ولی اونو مدتی طولانی تو بغلم نگه داشته بودم که دست کمی از بوسه لب به لب طولانی نداشت . نمی دونم حواسم نبود یا از کیف زیاد بود که بدنم از ناحیه وسط به تن مامان چسبید و کیرم لحظه به لحظه جلوتر میومد و به وسط بدن ویدا جونم می چسبید . دستامو دور کمر مامان حلقه زده و با کف دستم کمرشو از پشت بلوزش می مالیدم . پس از چند دقیقه ای مامان خودشو از بغلم رها کرد و رفت تو اتاقش . من دیگه حس و حوصله هیچ کاری رو نداشتم . فقط هماغوشی و سکس با مامان ویدا بود که می تونست عطش منو بخوابونه . فقط واسه چند ثانیه تونسته بودم که تو چشای مامان خیره شم . اشک سرخش کرده بود و نمی شد فهمید که آیا احساس منو درک کرده یا نه . خیلی دلداریش داده بودم و بهش گفتم تا منو داری غم نخور . پسرت که نمرده . هر کاری برات می کنم تا جای خالی پدرمو واست پر کنم . من با منظور خاصی حقیقتو می گفتم و اونم که حس می کرد من میخوام وظیفه فرزندی امو انجام بدم ازم تشکر می کرد . دوباره همون بر نامه چند شب قبل تکرار شد . مامان دوباره رفت سراغ کیر های مصنوعی . ولی کوس و کون مصنوعی دیگه ارضام نمی کرد و من از این که نمی تونم اون یه مقدار مختصری هم که می تونستم دیدش بزنم نمی تونم عصبی بودم . پس از چند دقیقه ای صدای ناله و فریادش اوج گرفته بود . حس کردم که داره میاد طرف در اتاق . فرار را بر قرار تر جیح دادم . رفتم رو تخت خودم و زیر ملافه خودمو زدم به خواب . خبری نشد صدای شرشر آب از حموم میومد . ظاهرا مامان رفته بود دوش بگیره . ترسم ریخته بود . وسوسه شده بودم . یعنی اون ممکنه بتونه خودشو قانع کنه که با اونی که زاییده سکس داشته باشه ؟/؟من که با هیجانات روز های اخیر و کار هایی که از مامان و حشری بودنش دیده بودم و خوندن داستانهای وبلاگ امیر سکسی ذهنمو واسه این کار آماده کرده بودم . می دونستم اگه مامان بخواد و یه چراغ سبز نشون بده می تونم این احساسو خیلی راحت بهش منتقل کنم . قبل از این که حموم کنه و به اتاقش بر گرده خودمو کاملا لخت کردم و با کوس و کون مصنوعی راه اتاق مادر جونو در پیش گرفتم . کیر مصنوعی ثابت رو فرو کردم توی کون و اون کیر مصنوعی قابل تحرک رو فرو کردم داخل کوس مصنوعی و تمام این تشکیلاتو گذاشتم رو میز تلویزیون گوشه اتاق . خودم رفتم یه گوشه ای قایم شدم . شب تابستون بود و هوا گرم . مامان بدون این که حتی حوله ای دور خودش بپیچه و موهاشو سشوار بکشه از حموم اومد بیرون و یکراست وارد اتاق شد . دوباره هوسی شده بود دوست داشت کیر های مصنوعی رو فرو کنه توی کوس و کونش .. کجا گذاشتم این لعنتیه رو .. همین جا روی تخت بود .. کلید برقو زد . کمی بالا و پایینو نگاه کرد . یه لحظه چشش افتاد به روی میز تلویزیون . کیر ها رو دید که توی کوس و کون مصنوعی قرار گرفته . وایییییی نهههههههه این دیگه چیه .. امکان نداره . کی می تونه این کارو کرده باشه . خشکش زده بود باورش نمی شد . خودشو انداخت رو تخت و جرات نداشت که کیر ها رو از کوس و کون مصنوعی بیرون بکشه و توی کوس و کون خودش فرو کنه . درنگ را جایز ندانسته و با چند تا پشت دستی که به در جا رختخوابی زدم اونم به خاطر این که هول نکنه یه مامانی گفتم و اومدم بیرون . اون رو تخت دراز کشیده بود و مات و مبهوت به بدن لخت من که کیر سر به هواش شده بود مثل یه آرپی چی هفت نگاه می کرد . هر لحظه منتظر بودم که فرار کنه یا بیاد جلوتر و بذاره زیر گوشم و یا این که بد و بیراه بگه و منو بگیره زیر مشت و لگد . ساکت و افسرده به من نگاه می کرد . شایدم به جایی دیگه خیره شده بود . شایدم تمام این عصیانهاشو نگه داشته بود برای وقتی که من برم نزدیکش و قصد چسبیدن و گاییدنشو داشته باشم . گام به گام و خیلی آروم نزدیکش شدم . اون روی تخت دراز کشیده بود و من با یه حالت ایستاده یواش یواش خودمو روش خم می کردم . دستامو با یه حالت حلقه ای مانند بهش نزدیک کردم . خودمو برای خوردن یه سیلی جانانه و آبدار آماده کرده بودم . هر لحظه حلقه محاصره رو تنگ تر می کردم . دیگه فاصله زیادی بین من و مامان نبود . به اندازه دو وجب . اگه الان منو می زد با حد اکثر نیروش بود ونمی دونم کجا رو نگاه می کرد . خیره تو چشام نگاه نمی کرد . ولی من چشامو به چشاش دوخته بودم و نگاهشو تعقیب می کردم . من عشق اونو می خواستم و سکس اونو . درست در لحظاتی که میان بیم و امید قرار داشتم مامان هم به قرینه من دستاشو به سوی من دراز کرد و کمی کمرشو بالا آورد . یک آن دستامونو دور کمر هم حلقه زدیم و طوری اوج گرفته بودیم که فوری لبهای خودمو رو لبهای مامان قرار دادم همون کاری رو که اون دفعه انجام نداده بودم . سینه های اونو به سینه هام چسبوندم . قسمت بالای بدنشو به بدنم فشردم . دستامو گاهی می بردم بالاتر و گردن و شونه هاشو نوازش می کردم وگاهی هم می آوردم پایین تر و دو طرف کونشو باز می کردم و میذاشتم اون وسط . فقط ناله می کرد و آه می کشید . انگار هیشکدوممون قصد نداشتیم سکوت کلامی رو بشکنیم . شایدم نمی دونستیم که چی باید بگیم و شایدم که خجالت می کشیدیم . دستام در حال وررفتن با کون و کمرش بود ولی لبام داشت همچنان لباشو می بوسید . بالاخره رضایت دادیم که به لبهامون استراحت بدیم . سرمو آورده پایین تر و بین سینه هاش قرار دادم هر کدوم از سینه های درشتشو به یه طرف صورتم چسبوندم و نوک هر طرفو به نوبت بین دو تا لبم قرار می دادم و میکشون می زدم . طراوت و تازگی خاصی رو در سینه های مامان احساس می کردم . سینه دوست دختر و زنای بیوه ای رو که تا به حال میک زده بودم همچه احساسی در من ایجاد نمی کرد . مامان چشاشو مرتب باز می کرد و می بست . دوست داشتم بایه حرفی سکوتو بشکنم ولی هیچ بهونه ای پیدا نمی کردم ونوک زبونمو گذاشتم لای ناف مامان خیلی خوشش میومد با این که زیاد به کوس لیسی اهمیت نمی دادم و باید ناز و منت منو می کشیدند تا زبونمو بکشم روی کوس ولی در مورد مامان استثنا قائل شدم تازه اون یه چیز دیگه ای بود . کوسش واسم به شیرینی عسل بود . اونم شیرین ترین و بهترین عسل دنیا . یه کوس با محیطی متوسط وسوراخی کوچیک . زبونمو کردم توش . نشون می داد خیلی ناز و کوچولوست . تا چند دقیقه دیگه باید با کیر هم تستش می کردم وخیسی کوس وبدا جون از حد هم گذشته بود . مامان دستاشو به دو طرف باز کرده بود با یه دستش لبه تختو گرفته بود و با دست دیگه اش به بالش چنگ انداخته بود . پاهاشو از هوس زیاد به این طرف و اون طرف پرت می کرد . من کف دستمو رو هریک از پاهاش قرار داده و نذاشتم اونارو تکون بده -آخخخخخخخخخخ آههههههههه ... سه موتوره افتاده بودم به جون کوس مامان . چوچوله هاشو گرفته بودم تو دهنم . یه انگشتمو کرده بودم تو کوسش و باهاشون بازی می کردم . روی کوسشم با چند تا انگشت دیگه می مالیدم . فشار شدیدی به من می آورد تا منو بفرسته عقب تر . می دونستم غرق در لذت هوسیه که می خواد به اوجش برسونه ودوست هم نداره که ارضا نشده آتیشش بخوابه . هر قدر بهم بیشتر فشار می آورد منم فشارمو زیاد ترش می کردم . سر انجام با جیغ شدید تری خودشو خالی کرد . آییییییی آیییییییی . پاهاش شل شد و دستاش به پهلو ها افتاد . یک ربع نمی شد که با هاش مشغول بودم ولی خیلی نیاز داشت . خیلی آروم و به ملایمت سر تا پاشو لیسیدم و با نوک انگشتم پوستشو با یه قلقلک خاصی با هوس و اشتیاق پیوندش دادم . پس از چند دقیقه دیدم چشاشو باز کرد و به کیرای مصنوعی داخل کوس و کون مصنوعی نگاه کرد و بی اختیار خندید . بهترین زمان برای باز کردن سر صحبت بود -مامان اون یه چیز مصنوعیه که رفته تو یه چیز مصنوعی دیگه . مال من و تو طبیعیه . اصل اصله . حالا یه چیز اصل داره با یه چیز اصل دیگه تر کیب میشه . دیدم صدای خنده های مامان بالاتر رفت .-قربون اون خنده ها و دندونای سفیدت بشم من . نمی دونی چقدر خوشحال میشم وقتی که مامانمو خوشحال می بینم . چشامو گرفتم طرف چشای مامان . طوری فاصله امو بهش نزدیک کردم که دیگه نمی تونست نگاهشو از نگام مخفی کنه . دوباره لبامو به لباش نزدیک کردم -دوستت دارم ویدا جون . ببینم خجالت می کشی ؟/؟احساس گناه می کنی ؟/؟-عزیزم واسه چی احساس شرم کنم ؟/؟پدرت باید احساس شرم کنه . من احساس آرامش می کنم . به تو افتخار می کنم . حس می کنم یکی هست که دلش واسه من می سوزه . درکم می کنه . از گوشت و پوست وخون منه . می خواد من خوشحال باشم -ویدا جونم هم می خوام تو خوشحال باشی هم خودم .-باور کن مامان تو از دوست دختر مم دوست داشتنی تر و خوشگل تری . مامان ! این دو سه دقیقه ای که نگات تو نگاه من بود و حرفی نمی زدی به چی فکر می کردی ؟/؟-به این که چقدر دوستت دارم . به این که چقدر خوشبختم . به این که چقدر دوستم داری . به این که باورش چقدر سخت و هیجان انگیزه که پسرم با کیر خودش افسردگی مامانشو درمان کنه . این دوای دردم بود . همون چیزی که مدتها بود لازمش داشتم -واز این به بعد لازمش داری -اگه دلتو نزنم -تو همیشه واسم تازه ترینی . من و مامان ویدا همو غرق بوسه و کلمات عاشقانه و شیرین خودمون کرده بودیم . در حالی که سر کیرمو به دور کوسش می مالیدم و آروم آروم باهاش بازی می کردم و می دونستم تو دلش چی می گذره و کف من شده . بهش گفتم مامان تا اینجاش خوب اومدیم و کلی با هم حال کردیم . یه تابویی بین ما وجود داره یه احترام خاص مادر فرزندی . فکر می کنی باید حتما ... -منظورت اینه که کیرتو تو کوسم فرو نکنی ؟/؟منظورت اینه که حالا که منو تا لب چشمه آوردی میخوای تشنه بر گردونی ؟/؟نکنه از اندام من خوشت نمیاد ؟/؟-مادر فکر نمی کنی این یه گناه باشه و من و تو در لذت گناه خودمون بسوزیم ؟/؟دستشو از زیر به کیرم رسوند و اونو به کوسش فشرد و با دورش بازی کرد و گفت این لذت هوسه . لذت عشق بین من و توست که صمیمیت ما رو زیاد می کنه . تو منو از یه درد روحی نجات دادی . احساس جوونی رو در من زنده کردی . به من عشق و امید دادی . این چه حرفیه که می زنی . جدایی از پدرتو می تونم تحمل کنم ولی حالا که تا اینجا منو رسوندی درد دوری از تو رو هر گز نمی تونم تحمل کنم . می دونی حکم چی رو داره ؟/؟تنم داغ داغه . کوسسسسسسسم تششششششنه کیییییییرررررته . تششششنه آبشششششه که سیرابم کنه . تو تا حالا به من ابر های سنگین با ران زا رو نشونم دادی هر لحظه منتظر رگبار و سیلم . سیل کیر تو . منو از چی می ترسونی . عزیزم سنگینی تنتو بنداز رو من . به خودت سخت نگیر . کیرم از هوس کوس ویدا در حال سوختن بود ولی دوست داشتم سوختن مامانو ببینم وبیشتر لذت ببرم . یه تکونی به کیرم دادم یه خورده از سرش رفت توی کوس مامان همونجا نگهش داشته باهاش بازی می کردم .-اوووووووووهههههههه نههههههههه کاوه نکن نکن .. زود باش چیکار می کنی . من که بهت گفتم فکر کن داری دوست دخترتو می کنی . معشوقه اتو می کنی . سرتو گوشتو بچسبون به سینه ام . ببین قلبم چطور داره می زنه ؟/؟-اگه کیرمو بفرستم تو کوست که بیشتر می زنه -به هر حال یه جایی که آروم می گیره . یه لحظه حس کردم که می خواد خودشو بفرسته طرف من تا کیرم فرو بره تو کوسش . یه خورده ازش فاصله گرفتم . نگام بار دیگه تو نگاش افتاد . با تمام وجودش کیر می خواست . دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش و صورتمو به صورتش چسبوندم و لبهای تشنه اشو که واسه لبام باز شده بود با لبهای خودم بستم وکیرمو دوباره به کوسش چسبوندم . اون دستاشو دور کمرم حلقه زده بود و گاه به باسنم فشار می آورد تا کیرم با کوسش اصطکاک بیشتری داشته باشه . دوسه سانتی از کیر رو کردم تو کوسش با یه حرکت لاک پشتی -ویدا جونم داره میره تو کوست هنوزم می تونم پسش بگیرم . اگه پشیمون شدی بگو .-زودتر زودتر بقیه اشو میخوام . دوای دردمه . عسل منه . جیگر منه . می خوامش بده . یه خورده دیگه گذاشتم بره -مامان یه سومش رفت تو کوست -تا ته . تا آخر همشو می خوام . من همشو می خوام . من همیشه می خوام . چند لحظه بعد دیگه هیچ فاصله ای بین من و اون نبود . کیر کلفتم تا ته رفته بود تو کوس مامان -دیگه پشیمونی سودی نداره . ویدا جونم مامان خوشگلم . خیلی داغ شدم . نمی دونم خیلی سنگینم زیر شکمم . کیرم همه وجودم پرآب کیره . انگاری مامان طناز من منتظر شنیدن همین حرفم بود . خواستم کیرمو از کوسش بیرون بکشم که در این حرکت و ابتدای کار خالی نکنم ولی اون کمرمو محکم داشت و پاهاشو هم به دور پاهام پیچوند . ودیگه نذاشت تکون بخورم -کاوه بریز خودتو خالی کن . نگران هیچی نباش من هوس دارم . هوس تو و آب کیرتو بریز جلو گیری نکن -واییییی جوووووووون مامان داره می پاشه تو کوسسسسسست . منم دستامو دور گردنش حلقه زده و همان طور که فشار بوسه رو زیادش کرده بودم فشار آبمم زیاد شد و با گرما و آرامش خاصی تا اونجا که می تونستم و می شد ریخت ریختم تو کوس مامان ویدای تر و تازه ام . دور و بر کوسشو پاک کرده و چند دقیقه ای تو بغل هم آروم گرفتیم تا یه تجدید قوایی کرده باشیم . مامان که هنوز از گاییده شدن سیراب نشده بود و کیر فقط دو سه دقیقه تو کوسش حرکت کرده بود با حرکات و رفتار خودش نشون داد که باید زودتر دست به کارشم ومنم همچه قصدی داشتم . پاهاشو گرفتم و انداختم رو شونه هام و کیرمو با سرعت زیاد به ته کوسش می کوبیدم و اون به شدت جیغ می زد -کاوه عزیزم صبر کن بابات بیاد دیگه بهش میگم هر شب بره بیرون . من همیشه از اینا میخوام -مامان حالا بذار این یه شبو تمومش کنیم . کاری هم نباید بکنیم مشکوک شه . الان وقتشه که از هم لذت ببریم . جای این حرفا نیست . دهن ویدا از هوس باز شده پاهاشو به دوطرف باز کرده بود . یه پاشو تو دستم گرفته و بالا آوردمش و با کف دست و کیرم افتادم به جون کوسش .-مامان عاشق کون گنده اتم -همه جام مال توست عزیزم . اگه بابات هم بخواد بهش دست بزنه دیگه نمیذارم . اونو بر گردوندم تا کون خوشگلش توی دیدم باشه . سرمو انداختم روش . مثل یک گرگ گرسنه کونشو گرفتم به چنگ و دندون -حریص هوسی چیکار می کنی داری آتیشم می زنی آخ پسر تو منو کشتی . هر کاری دوست داری باهام بکن . گاز بگیر کونمو کبودش کن . فقط مال توهه . نگران نباش . فقط تو می بینی . گازم بگیر زود باش که باید بکنی تو کوسم . اون که این حرفا رو می زد هوسمو دو چندان می کرد و بیشتر کونشو میک می زدم . کیرمو که دوباره حریص و کلفت و تیز شده بود از همون پشت فرو کردم تو کوس مامان ویدا و اون جز فریاد کشیدن و فشار آوردن به روی تشک کار دیگه ای از دستش بر نمیومد . سوراخ کون مامان هم تو دید من قرار داشت و شست دست راستمو کردم تو کونش . صداش در نمیومد .-مامان مامان جون یادت باشه کونتم میخوام . نگو دردت میاد -من وقتی گفتم مال توام یعنی همه جام مال توست و صاحب اختیارم تویی عزیزم . تو فقط تو . بکن منو محکم . کوسسسسسسم دوباره هوسسسسس داره کییییییررررررتو میخواد که بازم آبشششششو بیاره . دوباره میخواد عزیزم ارضام کن . زود باش تند تر . قربون کمرت برم . قربون کیرت برم پسرم ! شستمو از کونش در آورده و دو تا دستمو به سینه هاش چسبونده و همان طور که روی مامان دمر کرده افتاده بودم و کوسشو می کردم سینه هاشو می مالیدم -کاوه قربونت ادامه بده . وقتی کیرتو میاری عقب همین جور محکم بکش رو چوچوله هام . تند تر تند تر به چوچوله هام فشار بیار . یه دستتم بذار رو کوسم . کاشکی صد تا دست داشتی . آخ کوسسسسسسسم وایییییی اماااااااان اماااااااان از این کیییییییییرررررررر زودتر .. مامان دیگه از خود بیخود شده بود . منم که دیگه سوراخ کونش بهم چشمک می زد سرعت خودمو زیاد کردم با صدای دلنشین و طنازی خاصی گفت می میرم واسه کیرت دوباره ار گاسمم کردی . سوراخ کون مامانو با یه چیزی خیس و لغزنده اش کردم و سر کیرمو مماس با سوراخ کون مامان قرار دادم . فشار لبها و چشمای مامانو می دیدم که درد کونشو می خوره تا من کیف کنم . وقتی کیرم جاشو تو کون مامان پیدا کرد و یه خورده روونتر شد تازه صدای نفسهای آرام مامانو می شنیدم و پس از چند دقیقه حس کردم که از گاییده شدن کونش هم لذت می بره .-کاوه کاوه دو تا قاچای کونمو فشارش بگیر . فکر نمی کردم کون دادن هم این قدر لذت داشته باشه . ولی می دونم که این کون و کوس من فقط اختصاص به کیر تو داره . فقط تو رو می خواد -مامان این جوری که میگی کیرم دوباره میخواد خالی کنه . چقدر تنگ و کیپه سوراخ کونت .-از بابات بپرس... نگاهم رو از کیری که تو سوراخ مامان بود و از سوراخی که دور کیر مامان قرار گرفته بود بر نمی گرفتم -مامان جونم هر وقت دوست داشتم بریزم ؟/؟- پس من واسه چی در اختیارتم . عزیزم حالتو بکن . خوشم میاد که از کون مامانتم لذت می بری . از این که دارم بهت انرژی میدم لذت می برم . عزیزم پسرم فدای آه کشیدنهات بشه مامان ... در میان همین آه و ناله کردنهام کیرم این بار آبشو ریخت تو سوراخ کون هوس انگیز و تنگ مامان . یه خورده از منی من از کون مامان ریخت بیرون . خیلی از تماشای این صحنه کیف می کردم . از این نمایش ها تو فیلمهای سکسی زیاد دیده بودم . در هر صورت من و مامان ویدا یکی دوساعت دیگه هم مشغول بودیم . واسه استراحت رفتیم مشغول خوندن داستانهای سکس پسر با مامان از وبلاگ امیر سکسی شدیم . هوس مامان دوباره گل کرده بود و خایه های منو می مالید -مامان تو هنوز سیر نشدی ؟/؟-چرا ولی این داستانهای سایت امیر سکسی کارشو کرده تقصیر من چیه . تازه تو خودت به کی میگی . کیرتو که داره پوستشو می ترکونه -مامان هر چقدر بخواهی می گامت فقط یه لحظه اون بالای میزو نگاه کن . با هم به کیر های مصنوعی که رفته بودند تو کوس و کون مصنوعی نگاه می کردیم -منظورت چیه عزیزم -منظورم اینه که اونا مصنوعین دیگه نباید به دنبال اونا باشیم . اونا برای من و تو فرعن . فرع با فرع و یه دستی به کوس و کون مامان و کیر خودم کشیده وگفتم اصل با اصل .... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
امروز بهتر از فردا

من و انیس همکار بودیم و در یه دبیرستان تدریس می کردیم و دبیرستان طوری ساعت کار ما رو تنظیم کرده بود که یک روز در میون تعطیل باشیم و به کار و زندگیمون برسیم .دیگه شده بودیم دو یار جدا نشدنی . اون 24 سالش بود و من 6 سالی ازش بزرگتر بودم . اون فیزیک تدریس می کرد و من شیمی . لاغر بود و من چاق . یه دختر 9 ساله داشتم به اسم صفا که مدرسه اش دم در خونه مون بود. من تپل و خوش اندام و البته یه خورده زیادی تپل بودم وانیس یه خورده زیادی لاغر بود . همش به من می گفت که اگه یه خورده از اندام خودم یعنی همون گوشتامو باهاش قسمت کنم بین ما تعادل بر قرار میشه -از کجاش می خوای انیس ؟/؟ می خندیدم و حس می کردم بیشتر از کون میخواد که یه چیزی به گوشتش اضافه شه . شوهرم هم از این که وزنم زیاد شده و دارم از فرم میفتم عصبی بود و تازگیها کمتر بهم توجه نشون می داد که مثلا برم خودمو ردیف کنم . من و انیس تصمیم گرفتیم روزایی که بیکاریم بریم کلاس مخصوص ماساژو نرمش و ورزش و از این بند و بساطها خودمونو بسازیم . من واسه این که چربی آب کنم و اونم واسه این که به چربی خودش اضافه کنه و به یه نحوی اشتهاشو ببره بالا . روزایی رو که کلاس نداشتیم می رفتیم دنبال این کارا . اتفاقا آپارتمان ما هم روبروی هم بود .یکی از این روزا که قرار بود بریم ورزش و واسه لاغری و چاقی رفتم بیرون واسه خودم یه روغن مخصوص ماساژبخرم که دیگه همیشه همرام باشه چون ماساژوره می گفت که اگه روغن داشته باشم به نفعمه و هزینه کمتری باید بدم و می صرفه . یه خورده این طرف و اون طرف گشتن باعث شده بود که دیرم شه . به هر حال یکی از اون جنسای خوب که می گفتند روغن شتر مرغ خالصه و قاطی نداره تهیه کرده و مستفیم رفتم طرف آپارتمان انیس جون . اون رانندگی بلد بود و ماشین می آورد و با هم می رفتیم . زنگ در آپارتمانو به صدا در آورده و در باز شد و رفتم داخل . سر و صدایی نبود . فقط از دم در تا حموم رد پا و اثر خیسی بود که نشون می داد یکی اومده بیرون و دوباره رفته داخل حموم . معمولا من و انیس هر کدوم که می رفتیم حموم یکی پشت اونو لیف می زد و کیسه می کشید . هنوز یک ساعت و نیم وقت بود تا شروع ورزش . نمی دونم چرا این دختره حموم رو نذاشت واسه بعد از ماساژ. حتما می خواست خوش عطر و خوشبو باشه . خودمو لخت کردم و با یه شورت رفتم داخل . فوقش یه شورت نو از انیس می گرفتم جاش پام می کردم . وای خشکم زد . این دیگه کی بود داخل حموم . یه جوونی بود که فکر کنم ده سالی ازم کوچیک تر بود . کیرش عین چماق به طرفم علامت می داد . خودشم نیشش تا بنا گوش باز شده بود . زبونم بند اومده بود و پاهام نای حرکت نداشتند . نمی تونستم تکون بخورم -به به بدک نیستی . یه خورده سن بالایی . شبیه سی ساله هایی . ما یه جوجه کباب می خواستیم ولی بازم مرغ خوش خوراکی هستی . بیا جلو انگار تازه کاری . داشتم شاخ در می آوردم . یعنی من آپارتمانو اشتباهی اومدم ؟/؟ -ببخشید اینجا خونه آقای امیر ایرانیه -همون اسفندیار خودمونو میگی دیگه . درسته خود خودشه . جارو درست اومدی . شوهر انیس دو تا اسم داشت . امیر و اسفندیار . نمی دونم این امیر خان خودش کجاست و نیومد . یه خورده تونستم به خودم مسلط شم . حس کردم که شوهر انیس به این پسره کلید داده که جنده بیاره ولی خود انیس کجاست من و اون که باید با هم می رفتیم بدن سازی .-ببخشید من باید برم فکر می کنم اشتباهی اومدم . هنوز قدم اولو بر نداشته بودم که دیدم سریع خودشو رسوند به در حموم . نذاشت که دررم -تو رو خدا بذارین برم من شوهر دارم . من این کاره نیستم -لوس نکن دیگه . این هیکل الکی فربه نشده کلی آب کیرای متنوع خورده تا به این رشد رسیده -نه -آره -بخورم اون ممه رو . دستشو گذاشت داخل شورتم وبا کف دست کوسمو تو چنگش گرفت . جیغ می کشیدم و کمک میخواستم -جنده کونی کوسو حالا واسه ما ناز می کنی ؟/؟ اگه نمی خواستی کونتو بدی مگه کرم داشتی اومدی اینجا ؟/؟ -نهههههه نکن خواهش می کنم .. خیلی خوش تیپ بود وکیرشم خیلی تازه و داغ . بار اولم بود که یه مردی غیر از شوهرم باهام ور می رفت . خجالت می کشیدم . دیگه ترسم کنار رفته بود و حیا جایگزینش شده بود . نمی دونم با این که فکرم متمرکز سکس نشده بود چرا کوسم اینقدر زود خیس کرده بود . شاید نیازم به همین بود و خودم نمی دونستم . یه لحظه به فکر انیس افتادم . اگه اون الان بیاد اینجا و منو با این وضع ببینه حتما فکر می کنه من از اوناشم که می خوام شوهر جوون و تازه دامادشو تور کنم . -خوشگله خوش گوشت حالا رو ما منت میذاری تو که از کوست هی داره آب چکه می کنه . بذار یه خورده بخورمش تا این قدر نازتم بره کنار .دیگه دست و پا نزدم و مقاومتی نکردم . داشت یادم می رفت که انیسی هم هست که منتظرمه . دهن پسره که هنوز اسمشو نمی دونستم رو کوس من قرار داشت و من دلشو نداشتم که از جام و از کفه حموم پاشم . دیدم صدای زنگ موبایل میاد رفتم گوشی رو گرفتم و سریع بر گشتم حموم . دوباره خودمو دراز و پا ها رو به دو طرف باز کردم تا پسر خوشگله به کوس لیسی خودش ادامه بده ... انیس بود -کجایی دختر . مدرسه نیومدی . زنگ در خونه تونو زدم نبودی .. زنگ تفریح بود گفتم یه تماسی باهات بگیرم . فکر کردم خودت از اون طرف رفتی کلاس داری تدریس می کنی . من خودم داشتم از هوس و ناله می مردم و اونم با این ناله هام بهونه و سردرد و بیماری منو قبول کرد . عجب اشتباهی کرده بودم . ما دیروز بودیم ماساژامروز باید می رفتیم مدرسه . سابقه نداشت به این صورت فراموشکار شم . کوسمو به لب و لوچه جوونک که اسمش بود سروش می مالیدم . خیلی هیجان زده بودم . نمی دونستم چیکار کنم .کار به جایی رسیده بود که حالا این من بودم که دلم می خواست خودمو تو دلش جا کنم و بهش حال بدم -چقدر عاشق این جور هیکلای آبدارم . یه بار گاییدن تو کیرمو واسه یه سال تازه و قبراق می کنه -ووووییییی نکنه سیرشی ؟/؟ -اوخ نگو صبا جون که تازه اشتهام باز شده و همه به من میگن سروش گشنه و تشنه . هر چی حال می کنم تمومی نداره -خودم دیگه بهت حال میدم . فکر کنم خودشم نفهمید که کیرش کی رفت تو دهنم . با دو تا دستام کیر چماق شده اشو گرفتم گذاشتم تو دهنم -اووووووووصبا صبا با دو تا دستاش سینه هامو تو چنگش گرفته بود . به شدت حال می کردم که داره با سینه های درشت من که شوهرم قدرشو نمی دونه حال می کنه . با حرکت دستاش منم سرعت حرکت ساک زدنمو بیشتر می کردم .. در همین مدت کوتاه یه شور و حالی در من به وجود اومده بود که دوست داشتم مالک سروش باشم . از اون بخور گفتن و از من ندای بمال سردادن . واسه شوهرم فر هاد ساک می زدم ولی سابقه نداشت آبشو بخورم اون آب چسبی اولیه فر هاد روچشیده بودم ولی منی اونو نه که در این جا سروش امونم نداد و تا می تونست ریخت تو دهنم -اوووووووخخخخخخ جووووووون داره میاد جااااااااان چقدر کیف میده . به کوسسسسست بگو آماده باشه آب کیر طعم بیمزه ای داشت . معلوم نبود تلخه شوره .. ولی وقتی لذت وجود و کوس و آرامش خودمو حس می کردم واسم شیرین شده بود . دستمو از ته کیر تا سرشو با فشار حرکت داده و با جفت لبام سر کیرشو میک می زدم تا نذارم آبی تو کیرش باقی بمونه .. خیلی کیف کرده بود از این که آبشو خوردم . در همین لحظه موبایل اونم زنگ خورد -دمت گرم امیر اسفندیار ایرانی . عجب تیکه با حالی فرستادی یه خورده تپله ولی خیلی آبداره و حال میده .. چی ؟/؟ کسی رو نفرستادی ؟/؟ پس این کیه اینجا زیر کیر منه ؟/؟ پس زودتر بیا . اسفندیار شوهر انیس بود .-پس تو جنده نیستی ؟/؟-اینو که از اول هم بهت گفته بودم -پس تو کی هستی -دوست امیر اسفندیار ایرانی مرد با وفا و نجیب و زن دوست . ببینم حالا که فهمیدی من زن نجیبی هستم دلت نمیاد کیرتو بکنی تو کوسم ؟/؟ -اتفاقا این جوری بیشتر حال میده . لذت می برم . گاییدن یه زن نجیب بیشتر حال میده تا یه جنده . ببینم تو خودت چی ؟/؟ با کیر شوهرت بیشتر حال می کنی یا با کیر یه غریبه ؟/؟ هنوزم نمی تونستم باور کنم که در یه همچه وضعیتی گیر کرده با یه جوون همچین صحبتایی می کنم . چی می شد این خوش تیپه مال خودم می بود . کف حموم دراز کشیده و اونم رو من استوار بود . داشتم به چشای خوشگلش نگاه می کردم . وبه جای شوهرم اونو تصور می کردم که یه حس واقعی به من می گفت که کیر اونم به جای کیر همسرم داره میره تو کوسم .دیگه باید واقعیتها رو باور می کردم .-هوووووففففففف بذار بذارش تو کوسسسسسم بمونه . نکشش بیرون عزیزم . کیرش بی منت داشت بهم حال می داد . پس از چند سال زندگی فرهاد داشت با منت منو می گایید ولی این جوون غریبه داشت با تمام وجود بهم حال می داد .-سروش کیرت مث سنباده داره پرزای کوسمو می گیره تا من تا اونجایی که بتونم حال کنم .-غلوم کوس با حالتم . صفاتو صبا . عاشق وفاتم . کوس فقط کوس صبا . هیکل فقط هیکل صبا . کیرمو مستش کردی عاشق این جور حال کردنام . عاشق بدنتم . خودشو بیشتر بهم نزدیک کرد وکیرش بیشتر وارد کوسم شد . بوسه هاش هوسمو بیشتر می کرد . وقتی که لباش رو لبام بود سینه اش می خورد به سینه هام و بیشتر منو آتیش می داد . دستمو گذاشتم دور کمرش تا اونو بیشتر به خودم بچسبونم ومال خودم کنم . همین لحظه صدای در حمومو شنیدم . یه لحظه هول خوردم . سروش هم ترسیده بود . راستش اونی هم که وارد شده بود به دیدن ما زرد کرده بود . لخت مادرزاد روبروی ما ایستاده من و او هردو مون از هم خجالت می کشیدیم . شاید اگه امیر اسفندیار ایرانی شوهر انیس فکرشو می کرد که صبا دوست زنش داره با دوستش سروش حال می کنه به خودش اجازه نمی داد که وارد این جمع شه .. اون جنده ای که باهاش داشتند بد قولی کرده بود ومنم از در غیب وارد شده بودم . بین ما سکوت بود و این سکوت پس از چند دقیقه با حمله کیر امیر اسفندیار ایرانی به کوس من شکسته شد . واسه این که کیر سروش بی نصیب نمونه مثل نسیم صبا بلند شدم و با یه چرخش رو کیر اسفند نشستم تا یه حال تازه ای به کوسم بدم و از اون طرف سروش پس از یک صابون مالی جانانه کیرشو فرو کرد تو کوسم . هر دو تا مرد شیفته هیکلم شده بودند این جوری خیلی باهام حال می کردند .-وایییییی سروش کونم کونم خیلی حال میده .فقط آروم آروم . جررررشششششش ندی تازه داره گرم میفته کونم داره با کیرت جون می گیره .-اسفند کوسمو بکن آبش کن .-صبا جون فکر نمی کنی من مرد بیوفایی هستم ؟/؟ می خواستم جواب بدم که این چه کوس شریه که می پرسی ولی در پاسخ گفتم هر چه هستی که فعلا داری به نفع هر دو تامون کار می کنی وواسه این که بیشتر حرف نزنه این بار من لبای معشوقمو با لبام بستم . سینه های منم تو دستای شوهر انیس جون قرار داشت . لبها و سینه ها و کوس و کون من وکل وجودم در حال حال کردن بودند . سروش هم که کیرش توی سوراخ کونم بود به این هم قانع نشد ویه انگشتشو از بغل کیر دوستش فرستاد تو کوسم . خیلی هماهنگ کار می کردند و منم که دیگه زبونم بسته شده بود و فقط حرفای سروش رو می شنیدم که چه جوری داشتند باهام حال می کردند و ازم تعریف می کردند . به خودم می گفتم سروش زن نداره ولی تو چرا اسفندیار تو که زن جوون و خوشگل داری . بازم راضی بودم چون این جوری داشتم دو کیره حال می کردم -داش اسفند چه خوب شد که امروز جنده به تورمون نخورد . گاییدن صبا جون چه حالی میده ! امیر اسفندیار ایرانی لباشو از رو لبام ورداشت ودر حالی که از هوس ناله می کرد زیر گوشم گفت خواهش می کنم دیگه واسه لاغر شدن زحمت نکش . حیفه این بدنو آبش کنی . من دارم خودمو می کشم تا انیس این جوری گوشت بگیره .-باید ببینم امروز چه جوری سر حالم می کنین . این شرطش . اینو که گفتم انگاری تازه موتورشون راه افتاد . سوراخ کونمم که روون شده بود کیر سروشو بیشتر تحمل می کرد . سروش پهلوهامو گرفته بود و اسفندیار هم دستاشو محکم دور کمرم حلقه زده و دو تایی با آخرین توان افتادن به جون من . مثل روغن جامدی که داره آب میشه منم همچین حسی رو تو ناحیه کوس و زیر سینه هام داشتم . حس کردم که دارم داغ میشم . دوست داشتم تو همین حس بمونم و به هیچی دیگه فکر نکنم . از اون ارگاسمایی بود که تا به حال شبیه اونو هم نداشته بودم . شاید بیشتر از دو دقیقه سینه های اسفندیار رو تو چنگش داشتم و ولش نمی کردم لباشو می مکیدم تا بتونم بیشتر حال کنم و کمتر جیغ بکشم . وقتی دستام از رو سینه اش ول شد لبمو از رو لباش برداشته و گفتم حالا آب میخوام آب آب .. اینو که گفتم امیر ایرانی گفت جووووون نوکر تم فدای اون لبای تشنه و کوس تشنه ترت . بازم دوتایی هماهنگ با هم محکم کیرشونو فرو می کردند تو سوراخای کوس و کونم و یک آن با هم جهش های داغشونو خالی کردند تو تنم . چقدر من تشنه این آب بودم وخودمم نمی دونستم .-آخ سروش سروش نمی دونی تو کوس یه تپل آب ریختن چه حالی میده .-تو هم نمی دونی که خالی کردن توی یه کون گنده سوراخ تنگ چه لذتی میده . اسفندیار رو به من کرد و گفت ببینم هنوز م میخوای لاغر شی ؟/؟ -مگه میشه ارباب یه چیزی بخواد و کنیزش بگه نه . اونقدر از این حرفم خوشحال شدند که جاشونو عوض کردند و یه نیمساعت دیگه هم منو گاییدند . کارمون که تموم شد انیس دوباره به موبایلم زنگ زد .-صبا جون چطوری ؟/؟ دلواپست بودم . حالت خوبه ؟/؟ -بهتر شدم سردردم بهتر شد ... روز بعد که مثلا بایستی می رفتم ماساز بر نامه رو کنسلش کردم و یه بهونه ای تراشیدم که دیگه نرم . می دونستم که شوهرم اونقدر حجب و حیا داره که پیش یه زن غریبه از چاقی و لاغری زنش نگه . واسه همین گفتم که فر هاد میگه همین اندام خوبه وواسه این که یه وقتی مزاحم بر نامه هام نشه به دروغ گفتم که روزای بیکاری رو میرم خونه بعضی فامیلا خصوصی بهشون شیمی درس میدم تا این جوری دست از سرم برداره . در هر حال به هر مصیبتی بود دکش کردم ولی عجب نعمتی بود این اشتباه و سوتی دادن ! واقعا بعضی از امروز ها بهتر از فرداست . هر چند فردای اون روز دوباره اون دو نفر این بار تو خونه ما منو گاییدند . حالا صبحهای یکشنبه و سه شنبه رو دیگه حسابی از سروش واسفندیار پذیرایی می کنم . پنجشنبه ها رو چون واسه همه تق و لقه دیگه ریسک نمی کنم .عوضش اون روز هر وقت تنهام میرم وبلاگ امیر سکسی و داستانهاشو می خونم تا برای عملیات بعدی به هیجان بیام . فرهاد خودشو کشت تا من بازم واسه لاغریم تلاش کنم . قبول نکردم که نکردم . دیگه زبونم حسابی رو سرش دراز شده بود -فرهاد جون من همینم که هستم . می خوای بخواه نمی خوای نخواه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
اول واولیش سخته

همیشه از خودم می پرسیدم چطور میشه یه زن خیلی راحت به شوهرش خیانت می کنه .. چطور یه کیر دیگه رو تو کوسش جا میده . شوهرم راننده اتوبوس بود ونصف هفته رو خونه نبود . بااین که یه زن حشری و خوش اندام بودم و هستم دلم نمیومد به شوهرم آرش که چهل سالش بود و ده سال بزرگتر از من خیانت کنم . زن شاگرد شوهرم که اون یه پنج سالی ازم کوچیکتر بود همش از دوست پسرای متفرقه خودش حرف می زد و می گفت هر وقت که شوهرش نیست به نوبت یکی رو میاره خونه و وقتی که بچه شو خواب می کنه اون و معشوقش میرن تو یه اتاق دیگه و تا صبح با همند . اوایل شنیدن این حرفاش واسم سخت بود ولی بعد حس کردم شاید از این که من خودم نمیتونم یه همچین کاری رو انجام بدم سختمه وبهش حسادت می کنم . بعد ها با لذت ازش می خواستم که از جزئیات کاراش واسم بگه . بااین حال از این که خودم بخوام یه همچین کاری بکنم سختم بود . اون همش بهم می گفت که لذت دنیا به همین روزای جوونی و کیف و حالشه و وقتی شوهرامون چیزی از جریان ندونن مسئله ای نیست . تازه وقتی هم که اونا هستند نیازی نیست بهشون خیانت کنیم و این کارو نمی کنیم تا شرمنده شون شیم . خیلی وسوسه شده بودم . سمیه به من می گفت که اول این کار ونفر اولیش سخته ولی وقتی راه بیفتی خودت میری دنبال بقیه . همش حس می کنی که یه چیزی گم کرده داری . وقتی شوهرتو می بینی دوست داری که زودتر بره و غیبش بزنه . دنیای تو یه چیز دیگه ای میشه .. همین حرف و حدیثا ادامه داشت تا این که یکی از این شبا که آرش نبود من و پسر ده ساله ام مهیار و خواهر زاده سیزده ساله شوهرم سهیل تو خونه تنها بودیم . مهیار خیلی کوس خل بود و ساده و سهیل از اون هفت خطا بود . من که البته تو بازیهای اونا شرکت نمی کردم و کاری به کاریشون نداشتم فقط از این نگران بودم که نکنه سهیل اونو از راه به در کنه . نصفه شبی خواب بودم که دیدم دوتایی اومدن بالا سرم . -مهیار مطمئنی که مامانت خوابه ؟/؟ -آره خواب خوابه .. پس الان راحت می تونیم بریم سر کامپیوتر و یه جا یه سایتی رو بهت نشون میدم به نام امیر سکسی که کلی داستان سکسی داره .. -من که از این چیزایی که تو میگی هیچی نمی فهمم .. چند تا از این داستانهاشو که بخونی نه تنها خیلی چیزا می فهمی بلکه هر وقت سر مامانتو دور دیدی خودت میری دنبالش ... زن دایی چرا این جوری دراز کشیده . ملافه رو از روتنم انداخت و کنار داد ظاهرا تن چسبیده به ملافه نشون می داد که لخت لختم ودیدم که یهو سهیل گفت مهیار! کونش و تنش همه لخت لخته .... این حرفو که زد مو بر تنم سیخ شد و از خجالت داشتم آب می شدم دلم می خواست بلند شم و بذارم زیر گوشش ولی گفتم باشم ببینم حرف حسابش چیه .. -سهیل بده خوب نیست . تو به کون مامانم چیکار داری . هر وقت که منو حموم می بره اصلا شورتشو پایین نمی کشه تا من کونشو ببینم -ولی خیلی این زندایی ما کونش خوشگله و حرف نداره . میای حالشو بگیریم و درریم ؟/؟ -چیکار کنیم -به کسی نگی ها ازاون گرد گیرایی که باهاش خاک وسایلو می تکونن و خیلی موهای نرمی تنش داره رو میاریم ومی کشیم رو کون مامانت .. دلم می خواست پاشم و اونا رو ببندم به فحش وکتک ولی اون گرد گیرو که پارسال دم حرم خریده بودیم آوردند . سهیل به مهیار گفت اول تو بکش رو کون مامانت چون این حق توست -سهیل جای منم تو بکش من می ترسم . وقتی سهیل به آرومی خاک گیر رو می کشید رو پوست کونم یه لذتی بهم دست می داد که دلم می خواست چند تا دست بیفته رو کونم و ماساژشون بده . یه خورده لاپامو باز تر کردم -سهیل !سهیل ! مامان تکون خورد .. دوتایی رفتند پایین تخت قایم شدند و من در این فاصله تا می تونستم پاهامو به دو طرف بازشون کردم که چاک کوسم بیشتر تو دید اونا بیفته . یه لرزشهای خاصی رو اونجا احساس می کردم . پس از چند دقیقه که سکوت منو دیدند دوباره شروع کردند . -سهیل اون چاک وسط چقدر زشته .. -به اونجا میگن کوس .. خیلی هم خوشگله اون گرد گیررو گذاشت وسط کوسم و حالا داشت به اون حال می داد . یه بلایی داشت به روز و روز گارم می آورد که تا به حال آرش چنین کاری نکرده بود . -سهیل چرا دستت رو شومبولته . زشته . بیا بریم . من دیگه می ترسم . دوتایی شون رفتند و من دیگه خوابم نمی برد . .پاشدم و هی این طرف و اون طرف کردم . بااین که خیلی بهداشتی بودم نمی دونستم چرا اجازه داده بودم اون خاک گیر کثیف رو کوسم مالیده شه . نصفه شبی دسته اونو گرفتم و گذاشتم تو کوسم و باهاش ور رفتم . نه اینم چاره کار نبود . رفتم تو اتاق بچه ها . می دونستم اگه مهیار خوابیده باشه بمب هم بتر کونن تا صبح هم بیدار نمیشه . گوش سهیلو کشیدم و دستمو گذاشتم رو دهنش . زورم بهش می رسید با این که یک زن بودم . اونو آوردم طرف اتاقم . دیگه گستاخ شده بودم . شورتی رو که پام کرده بودم درش آوردم . در اتاقو از داخل قفل کردم و اون گرد گیر رو دادم دستش -حالا کارت به جایی رسیده که با این میای سراغم ؟/؟ می دونی اگه بابا مامانت بفهمن چه بلایی سرت میاد -زندایی غلط کردم . منو ببخش دیگه از این کارا نمی کنم . اشتباه کردم . به کسی چیزی نگو . -یه شرطی داره -چه شرطی -یه تنبیهی برات در نظر گرفتم که نباید به کسی بگی .. -لخت شو بینم . -خجالت می کشم -خفه شو! تو و خجالت ؟/؟ ! وقتی کیرش زد بیرون دهنم وامونده بود . دیگه معطل نکردم . یاد حرف زیبا زن شاگرد راننده مون افتاده بودم که می گفت اول و اولیش سخته . کیر سهیل رو گرفتم تو دهنم -زندایی نه نه غلط کردم . می خوای با دندونات قطعش کنی ؟/؟ -مگه من جلادم . فکرکردی زندایی ات دندونای تمساح رو داره .نترس . این بار رو کیرش نشستم و کیرش خیلی راحت رفت تو کوس گشاد من . حال کردن من از همون لحظه اول شروع شده بود . از همون آغاز خواب کیر های دیگه ای که به زودی یکی یکی و به نوبت وارد کوسم میشن رو می دیدم . -زندایی تنبیهت همین بود ؟/؟ -آره سهیل ادامه داره .. اوووووفففففف چقدر کیرت کلفته پسر . بیخود نیست که به دیدن کون من داشتی از حال می رفتی .. خودمو محکم به کیر سهیل فشار می دادم . یه بالش گذاشته بودم تو دهنم و گازش می گرفتم و سهیل با تعجب به من نگاه می کرد . تنش خیلی داغ شده بود . حس کردم کیر کلفتش داره تو کوس من آب میشه .خالی کرد آبشو ریخت تو کوسم . اونم سر بالایی و در بر گشت تخت و تشکو کثیف کرد ولی من دیگه خیالم نبود . ول کن کیرش نبودم .. تا می خواستم اونو حرفه ای بارش بیارم کلی وقت می برد . -زندایی خسته شدی حالا اگه اجازه میدی من بیام روت دیگه راهشو خوب بلدم و یه خورده هم حس می کنم سبک شدم -سهیل عزیزم فکر منم باش . من به این سادگیها دست از سرت ور نمی دارم . فقط تند تندکیرتو فرو کن تو کوسم و بکشش بیرون . دستاشو گذاشته بود رو سینه هام و مثل یک معشوق حرفه ای لبامو می بوسید . این کارش به کوسم کیف بیشتری می داد . یواش یواش حرکت هوس داغ داغ داغ رو در تمام تن و زیر سینه ها و دور کوسم حس می کردم . -سهیل ادامه بده همین جوری خوبه کوسم کوسم خیلی هوس داره خواهش می کنم . داره میاد داره می ریزه .. اونو محکم بغلش کردم به خودم لرزیدم و آروم گرفتم . دمرم کرد و این بار با کونم وررفت و گذاشت تو کونم . این سوراخ منم گشاد شده بود . شوهرم دیگه بهم رحم نمی کرد . حالا سهیل داشت کونمو می گایید . جووووووون چه حالی می داد . بدون استفاده از کرم کیرشو کرد تو سوراخ کونم . چقدر به این تنوع نیاز داشتم . وقتی یه بار دیگه آبشو خالی کرد منتها این بار تو کونم لحظاتی رو تو بغل هم آروم گرفتیم . نمی دونم اون این حرکات مردونه رو از کجا یاد گرفته بود . -سهیل خیلی واردی -به لطف اینترنت و فیلم آره ولی سکسو باور کن اولین بارمه .. وقتی که اون به اتاقش بر گشت از خوشحالی تا صبح خوابم نبرد . صبح که شد زنگ زدم برای آرش . وقتی بهم گفت که شبو بر نمی گرده خیلی خوشحال شدم . زنگ زدم برای زیبا و بهش گفتم که یه مهمون مردشو زیاد کنه شبو میام اونجا -مهشید جون ببینم اولی رو رد کردی ؟/؟ یعنی استارت کارو زدی ؟/؟ خندیدم و حرفی نزدم .-حتما دیگه وگرنه تو به این سادگیها رضایت بده نبودی . ببینم ایرادی داره که به جای اضافه کردن یه مرد دو تا مرد اضافه کنم؟/؟ -یعنی چی ؟/؟ -یعنی این که ما دو تازن با اونا سه تا مرد حال می کنیم .. سه تا کیر می بینی امشب . دو به یک داریم . نمی دونی چه حالی میده مخالفتی که نداری ؟/؟ -نیکی و پرسش ؟/؟ -نگران نباش این یکی دیگه اولش فقط سخته .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ضربدری ضرب دردو

من و پسر خاله امیر مثل دو تا داداش بودیم . هر کاری که می خواستیم بکنیم با هم انجام می دادیم . با هم یه مدرسه درس می خوندیم و هم سن و همکلاس و هم رسته هم بودیم و 16 سالمون بود . دیگه یواش یواش حس کردیم یه جورایی نیاز داریم که بریم یه صفایی به کیرمون بدیم و یه حالی بکنیم . حتی جنده ای رو که با هم گیر می آوردیم هم جدا جدا می کردیم و هم دو به یک . بابا بهنام و مامان مونا و خاله مهناز و شوهر خاله سعید همه شون سی و پنج تا چهل سالشون بود . من فقط همینو می دونستم که خاله مهناز دو سالی از مامان مونا بزرگتره . مامان به نظرم 36 می شد . خیلی هم مارو نصیحت می کردند که مراقب دوستامون باشیم بر نفس سر کش غلبه کنیم و بریم دعا و عبادت . شب جمعه ای ظاهرا اونا چهار تایی می خواستن برن عروسی و می دونستم تا نیمه شب هم بر نمی گردن و من و امیر قرار گذاشتیم دو تا جنده بیاریم و اونو تو خونه امیر اینا بکنیم . هر دو تاشون قالمون گذاشتند . دماغ سوخته می خواستیم بخوابیم . هر کاری کردیم کولردرست کار نمی کرد و گرماپخش می کرد تا سر ما . قرار گذاشتیم بریم خونه مون بخوابیم . چون اخلاق زنا رو می دونستم و مطمئن بودم اونا تا دم صبح هستند مهمونی . وقتی کلید زدیم و رفتیم تو خونه سر و صدای چهار تایی شونو می شنیدیم که چه جور دارن با هم حال می کنند . راستش اولش یه صداهایی شنیدیم که شبیه فیلم های سکسی بود ولی دوبله شده .. بکن ..بکن .. کیر دراز تو بکن توکوسم .. و از این حرفا -محسن این صداها خیلی آشناست . -اصلا خود بابا مامانمونن . -اینا که قرار بود که برن عروسی -حتما بر گشتن و اینجا خوابیدن تا ما راحت باشیم -به همین زودی ؟/؟ اونم کنار هم دارن حال می کنن ؟/؟ -امیر نکنه اونا دارن با هم سکس ضربدری می کنن . -امکان نداره . اونا که همش ما رو ارشاد می کنن دوتایی مون یه خورده حرص می خوردیم ولی با توجه به این که دوتایی مثل برادر بودیم هر کدوم هم تک فرزند خونواده بودیم و اونایی هم که با هم بودند غریبه نبودند یه جورایی با این قضیه کنار اومدیم و برای این که ببینیم حدسمون درسته یانه قبل از این که برسیم اتاق خواب با هم کنار اومدیم . چه موقعی هم رسیده بودیم بابابهنام داشت خاله مهنازو می گایید و شوهر خاله سعید هم کیرشو کرده بود تو کوس مامان مونا .. -امیر خیلی حال میده بیا یه خورده دید بزنیم حال کنیم . شوهر خاله سعید داشت با هیجان کوس مامانو می گایید و بابا بهنام هم کیرشو از کوس خاله مهناز کشیده بود بیرون و کرده بوش تو کون خاله مهناز .. -مونا ببین مهناز چه راحت کون میده .. -بهنام منت نذار اون علاقه داشته و از بس داده گشاد شده حالا کمتر دردش میاد -مونا شوهرت داره با کون من حال می کنه .. تو اول برو کون لاغرتو آب و دون بده چاقش کن .. البته مامان و خاله با هم خوب بودند و این کل کل کردنای اونا حکم دعوا رو نداشت . اگه می خواستیم صحنه ها رو بهتر ببینیم و وجود مقدس کیر رو که برای زیارت وارد کوس و کون می شد دید بزنیم باید می رفتیم جلوتر . . به امیر گفتم دوست داشتی جای مردا بودیم ؟/؟ -یعنی مامان و خاله رو بکنیم ؟/؟ -چه اشکالی داره وقتی داماد و خواهر زن با هم سکس می کنن پسر با مادر و خاله اش هم چه ایرادی داره -اصلا فکرشو تا حالا نکرده بودم هر چند با خوندن داستانهای زیاد در این زمینه تحریک شدم . در همین زمان من یا امیر یه بی احتیاطی کردیم و اون چهار تا ما رو دیدند . جیغی کشیده و می خواستند در رن . مردا بیشتر خجالت کشیده بودند . اونا مرشد ما بودند و از ایمان و دین و مذهب می گفتند و از دنیای جوانی . همون کاری رو کردند که ما می خواستیم . سرشونو انداختند پایین و شلوار و پیر هنشونو به یه وضع عجیب و غریبی پوشیده و دو سه دقیقه نشد که در رفتند این خواسته ما بود . متلک هم بهشون نگفتیم که وقت نگیره . مردا هنوز آبشونو نریخته بودند . این جوری که معلوم بود باید می رفتند جلق می زدند . چون اون وقت شب گیر آوردن جنده خیلی سخت بود . یا خوابیده بودند یا بودند زیر کیر دیگران . در اتاقو از داخل قفل کردم . چند بار رفتن حرف بزنن ولی نتونستن . نمی دونستن چی بگن . یه اشاره ای یه امیر زده و اونم با یه اشاره پاسخ منو داد . دو سوته تمام لباسامو در آوردیم .. خیلی با هم هماهنگ بودیم . . دوتا انگشت سبابه مونو ازوسط گذاشتیم رو هم و یه آرم ضربدری کشیدیم . زبون همو خوب می فهمیدیم من رفتم سراغ خاله جون و اونم رفت سراغ مامان . زنا تا رفتن لب باز کنن چیزی بگن کیر مونو در آوردیم و فرو کردیم تو دهن نفر مقابلمون . من گذاشتم تو دهن خاله و امیر هم کرد تو دهن مامان مونای من . خیلی ترسیده بودند . ما هم شده بودیم بی ادب .. -ساک بزن خاله جنده .. راستش از این که کیر شوهر خاله رو تو کوس مامان دیده بودم بهم بر خورده بود ولی از این که تا لحظاتی دیگه مامان مونا توسط پسر خاله امیر گاییده میشه عین خیالم نبود . ما بد موقعی اونا رو به دام انداخته بودیم . تازه می رفت که سکس اونا یه سر و شکلی بگیره . امیر کف دستشو رو هوا نگه داشت منم به عنوان اتحاد و همبستگی با پسر خاله نازنینم یکی به کف دستش زدم . -محسن یادت باشه ما امروز باید مامانمونو هم بکنیم و یه چشمک دیگه هم بهم زد و با یه دستش عدد دو رو نشون داد و با دست دیگه اش عدد یک را . یه خورده فکر کردم و خنده ام گرفت . ظاهرا می گفت دو تا کیر ه رو هم به اونا بچشونیم . یعنی دو به یک رو هم روی اونا پیاده کنیم -محسن جون من حالا حالا ها کیرمو تو دهن مامان جونت مونا خوشگله که خاله من باشه نگه می دارم . خودت می دونی تو می خوای کیرتو فرو کن تو کوس مامانت و حالشو جا بیار تا بعدا ببینیم باید چیکار کنیم . مونا جون چشاش گرد شده بود و می خواست چیزی بگه انگار سختش بود کیر پسرشو تو کوس خودش ببینه -مامان کیر آقا سعید که رفته بود تو کوست خیالت نبود . اونم کسی که نیازی نداشت یه کوس دیگه ای بکنه ولی من و امیر جون جوونیم و دل داریم و با این گرونی دلار تا چند وقت دیگه پول گاییدن جنده رو هم نداریم . چون اونا هم دلاری نرخشونو می برن بالا . مگر این که مجتهدین و ملاهای مملکت به خاطر این که نمی تونن با این فساد مقابله کنن کس و کارشونو حراج کنن تا کمر کس و کارشونو در اختیار ما بذارن و کمر تورم و گرونی کوس رو بشکنن . ما اون کوسهای پوسیده رو نمی خوایم مامان .. کیر امیر تو دهن مامانم بود و منم پاهای مامان مونا رو به دوطرف بازشون کرده و کیرمو گذاشتم رو کوسش . دستمو فرو کردم تو کوس خاله مهناز . با اون راحت تر بودم . -آخخخخخخخ محسن ..محسن .. خیلی کار زشتی کردین -نیست که شما از کارای زشت خوشتون نمیاد ؟/؟ دیگه وقتش بود که کیرمو هم می کردم تو کوس مامان . مونا که به مهناز نگاه می کرد و می دید که چه بی خیال داره حال می کنه و شاید هم دچار نوعی حسادت شده بود کوسشو یه حرکتی رو کیر من داد و فهمیدم که خوشش اومده و دوست داره بهش برسم . هر چند کیر های ما هنوز اون جور که باید و شاید جا برای رشد داشت ولی به یه پختگی خاصی رسیده بود . سر کیرمو فرو کردم تو کوس مامان یواش یواش راهشو پیدا کرد همون سر کیر رو که سه سانتی می شد می کردم تو کوسش و می کشیدمش بیرون مردمک چشای مامان از هوس تو چشاش می گشت -محسن اگه می خوای بکنی منو زود باش .. -چشم مامانی اطاعت .. کیرمو یه تکون رو به جلویی داده و درسته تا ته کردمش تو کوس داغ مامان که کیرمو داشت آتیش می داد و از اون طرف دست من کوس مهناز جونو به آتیش کشیده بود هر چند که دست منم داشت می سوخت . حس کردم که کوس مونا باید تنگ تر باشه . این که حواسمو بخوام به دو تا معطوف کنم و به دو تا در آن واحد لذت بدم سخت بود ولی اگه زنا زیر کیر دو تا مرد باشن این سختی رو ندارن . چون اونا وظیفه لذت دادن رو ندارن و راحت چشاشونو می بندند و به هریک از کیر ها که بخوان فکر می کنن . اما ما مردا باید در عین فکر کردن متوجه باشیم که چه جوری داریم حال میدیم . فکرشو نمی کردم که به جای جنده مامان و خاله نصیبم شده باشه . لبای مامان جونو با لبای خودم بستم . خیلی با حرارت سکس می کرد . یه نیم نگاهی هم به کیر امیر داشت که قرار بود تا دقایقی دیگه بره تو کوسش . از اون طرف مهناز هم هوس کیر کرده بود .. -امیرررررررر مامانت کیرررررررمی خواد تا کی کوسسسسسم تو خماری بمونه .. دهنمو از رو لبای مامان بر داشته گفتم خاله جون زود تر می گفتی تا من کیرمو این طرف فرو نمی کردم . به مامان بر خورد گوشامو کشید و گفت بچه حالا که داری حال میدی و کیرتو کردی تو کوس مامانت دیگه این جوری ضد حال نزن و با شخصیت آدم بازی نکن دیگه . گوشمو کشید و سرمو گرفت طرف صورتش و دوباره اونو بوسیدم . دستمو آروم از کوس خاله جون بیرون کشیده تا امیر بره مامانشو بگاد . دو تایی مون یعنی من و امیر هر کدوم در حال گاییدن مامانمون بودیم . سرهای خاله و مامان به هم نزدیک شده و از روی هوس در حال بوسیدن هم بودند و باسینه های هم بازی کرده و همدیگه رو می بوسیدند . لذت روی لذت . هیجان پشت سر هیجان . با نیم لزی که روی هم پیاده می کردند و با حرکات ما دو تا زن دیگه حسابی سست سست شده بودند . -جوووووووون محسن محسن با سوراخ کونم بازی کن . نگاه کن انگشت امیر تو کون مامانشه -خاله مونا اگه دوست داری من انگشت تو کونت بکنم .. -نه عزیز دستت با سوراخ کونم خوب تنظیم نمیه .. منم در جا یه انگشتمو کردمش تو کون مامانم و باهاش بازی می کردم تا جاشو پیدا کنه -اوخخخخخخ محسن خیلی نرم و ملایم انگشتتو توی سوراخ کونم حرکت بده انگاری لذت کوس و زیر سینه ها و تمام بدنمو با این تکون دادن انگشتت توی سوراخ کونم همه جا پخش می کنی . چهار تایی مون رفته بودیم تو سکوت .. مامانامون زیر کیر ما داشتن به این فکر می کردن که زود تر به ار گاسم برسن .. یه کف دستمو از رو سینه های مامان بر داشته و اونو رو کوسش می گردوندم . مونا می خواست خودشو حرکت بده و بپره هوا ولی من با فشارآوردن به اون حرکت رو به بالاشو خنثی کرده و اون مجبور بود که به زمین فشار بیاره . هر بار هم که حس می کردم دیگه فشاری نیست دستمو به سینه هاش می رسوندم و با نوکش و خود سینه بازی می کردم . -محسن خوبه خوبه .. همین جوری خوبه جون کوسم کون و سینه ام .. لب لبتو بیار اونا رو هم بیار که هوس و لذت و خوشی من بره اون بالا بالاها .. مهناز هم اون طرف داشت خودشو واسه پسرش می کشت .. مامان داشت به ار گاسم می رسید .. چشاش خیلی خمار شده بود . از حال رفته بود . خاله جون که خودش زیر کیر امیر حال و روز عجیبی داشت بهم گفت محسن جون یه خورده تند تر کیر تو به کوس مامان جونت بکوبی آبش میاد . من خودم همینو حس می کردم ولی گفته مهناز جون رو حیه امو بالا برد و انگیزه مو زیاد تر کرد -اوخ مامان می میرم برای کوس تنگت اون اندام قشنگت اون ناز کردنای رنگ و وارنگت .. بگیر کیر محسن رو که مثل موشک داره کوستو منفجر می کنه . بگیر که با خوردن این کیر از هر چی کیر دیگه تو این دنیاست بدت میاد .. یهواین امیر که حواسش به حرفای ما بود گفت البته به غیر از کیر امیر .. کیر امیر هم حال میده وخاله جون مونا باید ازش خوشش بیاد .. -بچه ها ساکت .. بذارین آبم بریزه .. جووووون کوسسسسسم دارم خالی می کنم .. مونا جونم با دو تا دستاش سینه هاشو فشار می گرفت و منم که دیدم آب کوسش در حال خالی شدنه با یه اعتدال خاصی اونو می گاییدم . از اون طرف امیر و مادرش به جنب و جوش افتاده بودند . پسر خاله ام غیرتی شده بود و واسه این که مادرشو ارگاسم نکرده دست من نده و سرش پیش من پایین نباشه به مادرش حال بیشتری داد . درسته من و امیر این حرفا رو با هم نداشتیم ولی بهر حال جوانیست و غروری خاص . هیچ جوونی دوست نداره کم بیاره . مهناز هم لحظاتی بود در حالی که فریاد اوج هوسش ساختمونو می لرزوند ارضا شد و در یک آن من و امیر یه چشمکی به هم زدیم ودوتایی یه بار دیگه کف دستمونو زدیم به هم و با یه لبخند کمر طرفمونو چسبیدیم و با چند تا ضربه دیگه من اول آبمو ریختم تو کوس مونا جون .. -اوووووههههه مااااامااااان چقدر حال میده آب روون همین جوری داره میره تو کوسسسست جوووووون همش عشق و حاله -اوخ صفای پسرمو .. اون طرف هم مهناز وقتی که داشت آب کیر پسرشو جذب می کرد بد جوری به جنب و جوش افتاده بود یک آن دو تا خواهر رو زمین ولو شدند و مثل غش کرده ها چشاشونو بستند . یه چشمکی به هم زدیم و خیلی آروم کیرامو نواز کوس مامانای طاقباز دراز کشیده مون بیرون کشیدیم و جامونو عوض کردیم . من کیرمو کردم تو کوس مهناز و امیر هم کیرشو کرد تو کوس مامان مونا . فکر نمی کردم به این زودی کیرم دوباره واین قدر هم سریع شق شه ولی تنوع طلبی و ورود به یک کوس تازه هیجان زده اش کرده بود . همین حسو هم پسر خاله یا داداش امیر منم داشت . دو تایی با یه اشاره دیگه گاییدن طرفمو نو شروع کردیم . یه خورده از خماری در اومده بودند ولی هنوز چشاشون بسته بود .. مهناز بهم می گفت امیر دوباره داری منو به هوس میاری .. بازم بکن .. کوسم بازم کیر می خواد .. فکر می کرد من امیرم که دارم اونو می کنم .. اون طرف مامان هم که هنوز خواب آلوده بود گفت محسن کیرتو عشق است چه حالی می کنم .. اونا که نیمه کاره رفتند فکر نمی کردم این قدر بهم حال بدی .. هردوتاشون وقتی چشاشونو باز کردند و طرفشونو دیدند چهار تایی مون زدیم زیر خنده .. خنده و خنده و بعدش تند تند کردن زنا بود و صدای بر خورد رگباری کیر به کوس .. -مهناز جون کیر رو می بینی -آره محسن .. محسن جون .. خاله به قربونت ..تو هم مثل امیر من ..هیچ فرقی نداری .. بکن کوسمو .. تازه از نو دارم حال میام و هوس .. مامان مونا هم که دوباره گل از گلش شکفته بود واسه امیر سنگ تموم میذاشت . با موهای سینه اش ور می رفت و دستاشو دور کمر خواهر زاده اش حلقه زده و اونو می بوسید . هیجان زیاد داشت ما رو از پا مینداخت . بابا و شوهر خاله به همسراشون زنگ زدند و زنا اونا رو قانعشون کردند که اوضاع قمر در عقربه و بهتره قبل از شنبه صبح دور اونا رو قلم بکشن .. این جوری تا یه روز و نصف دیگه می تونستیم با هم باشیم . خاله رو بر گردوندم . سرمو گذاشتم لای کونش و از وسط چاکشو باز کردم . کوسش خیلی خیس بود . خیسی کوسشو دادم بالا و فرستادم رو سوراخ کونش . کیرمو گذاشتم رو سوراخ و خیلی با متانت و مثل یک جنتلمن واقعی به سوراخش فشار آوردم . اون قدر با سوراخ کون خاله بازی کردم تا بالاخره راه داد . سوراخش مثل دهن یه ماهی به روی کیر من باز شد . چه تنگ و چسبون ولی اون طرف امیر واسه کردن کون مامانم از کرم استفاده کرد . مونا جون جیغ کشید ولی هم اون و هم خاله پنج دقیقه بعد از این که کون دوتایی شون درحال گاییده شدنه بی اندازه کیف می کردند . یه چشمم به کون بر جسته خاله و حلقه سوراخش بود و یه چشمم به کون مامان و کیر امیر .. امیر هم یه نیم نگاهی به من داشت -مهناز می بینی بچه هامون چقدر خوب با هم جورن ؟/؟ -آره همین خیلی به نفع ما تموم شد -میگن مردا تا چهار تا زن می تونن بگیرن ولی این ماییم که حالا چهار تا شوهر کردیم . -آره انگاری رفتیم تبت -خب زن در اونجا در هر هفته یا نوبت با یک مرده ما در آن واحد می تونیم با چند تا مرد باشیم . من و امیر که خیلی بی حس شده بودیم همین جور که مهناز و مونا در حال حرف زدن بودند کمرشونو داشته و کیرمونو با لذت میذاشتیمش تو کون و درش می آوردیم . نیت ما خالی کردن منی تو سوراخ کون بود -مهناز جووووووون بگیر آب کیر سعید رو -خاله فدات هر چی بریزی تشنه ام .. اون طرف مونا جون هم که از گاییده شدن کونش به وجد اومده بود با حرکات دورانی خودش کیر امیر رو طوری چلوند که هر چی بنده خدا داشت رو تو کونش خالی کرد . پس از چند دقیقه استراحت در یه حالت تقریبا 69 دراز کش من کیرمو کرده بودم تو دهن خاله مهناز و در عوض سرمو گذاشته بودم وسط کوسش و میک تو میک کار می کردیم . مامان و امیر هم عین ما عمل کردند و کیر توی کون رفته ما رو چقدر هم با اشتها ساک می زدند .. حرکت بعدی ما طوری بود که دیگه در آن واحد نمی شد قرینه ای و یا هماهنگ کار کرد . چون قصد داشتیم دو به یک کار کنیم دومرد و یه زن .. سر این که کدوم زن اول دوکیره کار کنه به این نتیجه رسیدیم که خاله مهناز چون بزرگتره و زودتر به سن بلوغ رسیده دوکیر زودتر برش واجب میشه . هر مرجع تقلید ستم ستیز دیگه ای هم بود همین فتوا رو صادر می کرد .. خب اینایی که با عقل سازگاری داره چه نیازی به مرجع تقلید داره . وای چقدر این دو کیره حال می داد . اول دوتایی مون چسبیدیم به مهناز جون .. من رفتم زیر کوسشو می گاییدم و امیر هم کونشو ولی وقتی رفتم پشت و امیر رفت زیر یه صفایی داشت که نمی دونستم چی بگم .. دو تا کیر که با هم داشتند می رفتن تو سوراخ و بر می گشتند یه صحنه باشکوه و فراموش نشدنی و خاطره انگیزی رو درست کرده بودند . البته بعدا از این صحنه ها زیاد داشتیم . مامان اومد جلو خاله پاهاشو از وسط باز کرد و خاله هم دهنشو گذاشت رو کوسش و شروع کرد با زبونش به لیسیدن کوس مامان .. آخ که این صحنه ها چه حالی می داد .. آب کیرمونو کشیدیم بالا و نگهش داشتیم واسه فردا .. مامان و خاله جاشونو عوض کردند .. چقدر از این صلح و صفا و صمیمیت و یکرنگی خوشم میومد . راستش دوست نداشتم بابا و شوهر خاله وارد جمع ما بشن چون اگه اونا میومدند سهمیه ما کم می شد . اونا خودشون می تونستن یه وقت دیگه برن سراغ خانوماشون ..وقتی به من و امیر تضمین داده شد که تا پس فردا از شر بابا و شوهر خاله خلاصیم دیگه چند ساعتی رو تو بغل هم خوابیدیم . چهار تایی یه جا .. من کنار مامان و اونم کنار مامانش . البته من وسط مامان و خاله بودم . هر وقت نصفه شب از خواب پا می شدم و دستمو می ذاشتم لاپای مونا جون و با کوسش ور می رفتم دستای خاله مهنازو که داشت با کیرم بازی می کرد رو حس می کردم .. امیرهم درجا بیدار می شد و کوس مهناز رو انگولک می کرد . دلمون نمیومد اون لحظه های طلایی و با شکوه رو با خوابیدن از بین ببریم . در هر حال هنوز آفتاب در نیومده خیلی جنگی یه بار دیگه شروع کردیم . قبل از این که صبحونه بخوریم چهار تایی مون با هم رفتیم حموم .. یه حموم داغ . خانوما اول آقایونو ماساژ دادن و بعد ما رفتیم سراغ خانوما .. . بعد از خوردن صبحونه ..زنا با پوشیدن لباسای حشری کننده طوری دل ما رو بردن که خواب و غذارو فراموش کردیم و مثل آدمای گرسنه افتادیم به جونشون .. -میگم مونا کاش یه کاری می کردیم این مردا تا یه هفته دیگه هم پیداشون نمی شد -بدفکری هم نبود مهناز جون .هیچ اینو می دونی که ما دو سرویس سکس ضربدری داشتیم ؟/؟ .. درهر حال اون روز مقدمه ای شد برای فردا و فرداهای بعد و سکس هایی که تو خونه خودمون و تو خونه خاله مهناز اینا داشتیم .. خاله مهناز و مونا جون هردوشون بار دارشدند و تا دو سه ماه دیگه هر کدومشون یه دختر به دنیا میارن .. فقط یه چیزی من و امیر نمی دونیم . این که نمی دونیم این دختری که از مامانمون به دنیا میاد در فاز اول واسه ما یعنی پسرا حکم دختر روداره یا خواهر و یا دختر خاله .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بهترین هدیه ازدواج

من وبهداد تازه ازدواج کرده بودیم و واسه ماه عسل رفته بودیم کیش . تابستون بود و هوا گرم ولی در عوض از اونجایی که هردومون در دبیرستان تدریس می کردیم دیگه نیازی نبود که مرخصی بگیریم . هوای گرم به نظرم شرجی میومد . روزا که می خواستی بیای بیرون نمی تونستی . من 23 سالم بود و بهداد دو سالی ازم بزرگتر بود . نه چاق بودم و نه لاغرولی بهداد همش بهم می گفت ناهید هفتاد کیلو واسه یه زن خیلی زیاده . بدنم خیلی تناسب داشت و یه قسمت زیادی از این وزن روی باسن متمرکز شده بود . خیلی باسن خوشگل و بر جسته ای داشتم وقتی می رفتم خیابون چه زن و چه مرد همه نگاهشون به این قسمت از بدن من بود . دوست داشتم صورت گرد و خوشگل منو هم ببینند . با همه اینها و این که دوست داشتم ازم تعریف شه و به دیدن من لذت ببرن ولی اهل حال کردن با مردایی غیر از شوهرم نبودم . هر چند تازه ازدواج کرده بودم . وای که در این سفر چه مردای هیزی رو که نمی دیدم .. همه با کمال پررویی کنار آدم روبروی آدم زل می زدن به کون آدم .. هرچی هم می پوشیدم بازم این بر جستگی خودشو نشون می داد . یه روز که واسه چند ساعتی یه کار فوری برای بهداد پیش اومده بود وباید می رفت بندرعباس هر کاری کرد من همراش نرفتم . حال و حوصله شو نداشتم .. . بهداد با دفتر دار هتل در مورد رفت و برگشت به بند ریه سوالاتی کرده بود . منم گفتم بهتره تا برگرده برم یه استراحتی بکنم و سرمو به دیدن بر نامه های تلویزیونی گرم کنم . آخه شوهرم علاوه بر دبیری یه سری کار های تجاری هم انجام می داد و خیلی از طرفای معامله اش هم تو بند عباس بودند . تو ماه عسل خودمون هم آسایش نداشتیم . از بس که مانتو های گل گشاد پوشیده بودم وبازم کونم تو دید قرار داشت خسته شده بودم واسه همین دیگه سعی کردم هر جوری که خوشم میاد بپوشم . دفتر دار وصاحب هتل هتل هم با نگاه هیزش ول کنم نبود . یه مردی بودخوش تیپ وشیک پوش . طرز نگاهش طوری بود که حس می کردم اونم مثل بقیه مردا آرزوی یه رابطه خاص با منو داره .. وقتی که فهمید بهداد رفته و تا چند ساعتی نمیاد قصد پاچه خواری رو داشت و مثلا می خواست هوای منو داشته باشه و اگه چیزی نیاز داشتم بر آورده کنه .. منم از اون جایی که حرصم گرفته بود دوست داشتم بیشتر دلشو ببرم . اون مانتوی فانتزی که تنم کرده بودم دست کمی از یک لباس سکسی تحریک کننده نداشت .. لذت می بردم از این که دیگران واسم انگشت به دهن بمونن . خسته بودم و رفتم تو سوئیت خودم که خیلی مجهز بود و از حموم شیشه ای وسیع اون خوشم میومد . وقتی که لخت شدم خودم از تماشای اندام خودم لذت می بردم . سرمو بردم عقب و کون درشت خودمو که دیدم هوس کیر بهداد رو کردم که بیاد و بره تو کونم . ناجنس همون شب اول هم کوسمو گایید هم کونمو .. تن و بدن خودمو لیف و صابون مالی کرده و دستم که لای کوسم می رسید با یه هیجان خاصی اونو می مالوندم . خیلی هوس داشتم . آخه دو هفته نمی شد که از دواج کرده بودیم . بهداد تا می خواست برگرده می شد غروب . چون اونجا کار هم داشت در حالی که هنوز ظهر نشده بود . کونمو به شیشه چسبوندم . دلم می خواست با یه چیز کلفتی که بره تو کوسم با خودم حال کنم . .. هر کاری کردم بخوابم نتونستم . لپ تابمو روشن کردم تا چند تا فیلم سکسی از داخلش ببینم .. بیشتر دگرگون شدم . دو تا سیاه با کیرشون که هرکدوم در کلفتی حرف نداشت و طولشون هم از 25 بیشتر بود داشتند یه زن سفید و خیلی خوشگل و خوش اندام رومی کردند . تازه دو تا کیر رفته بود تو تن خانومه . یکی تو کوس یکی تو کون . تصویر روبروی من بود و منم دستم رو کوسم . هنوز موهامو خشک نکرده بودم . خودمو جای اون زنه تصور می کردم که دو تا کیر به این کلفتی رفته باشه تو کوس و کونم .. اوخ عجب سیاهای بد ترکیبی بودند ولی کیرشون باحال بود .. کونم تحمل این کیررو نداشت ولی اگه می رفت تو کوسم خیلی حال می داد . کیر بهداد به 17 هم نمی رسید . چشام دیگه بسته نمی شد . دیگه واسم مهم نبود که اون دو تا سیاه تو فیلم چه حکمی نسبت به من دارند . دوست داشتم فقط یه جورایی اگه همین حالا کنارم می بودند بهم حال می دادند . حتی دیگه حاضر بودم کون منو هم بکنن . مگه من چم از اون زن خوشگلی که زیر کیر اونا بود کم داشتم . فیلمو عوض کردم . داشت یه زن حشری کون گنده مثل منو نشون می داد که هرچی با شوهرش ور می رفت شوهره به اون توجهی نداشت . کون من خیلی هوس انگیز تر و مردپسند تر از کون اون زنه بود . شوهره که میره بیرون زنه واسه یکی زنگ می زنه .. ظاهرا برا دوست پسرش بوده .. اوخ وقتی که اون صحنه ای رو که نشون می داده دوست پسره میاد و سرشو میذاره رو کون زنه و باهاش ور میره و بعدش از همون طرف کیرشو می کنه تو کوسش چه حالی بهم دست داده بود . در همین لحظه بهداد واسم زنگ زد که تا شب نمیاد .. صدای گوشی تلفنو در آورده بودم از بس اونو به کوسم مالیدم . درهمین لحظه در اتاق یا سوئیتو زدند .. سریع یه چیزی تنم کردم و رفتم دم در . وقت نکردم دیگه چیزی رو موهام بذارم . لعنتی همون دفتر دار یا صاحب یا شریک هتله بود . هرکی بود که این دفعه رو از این که می دیدمش بدم نیومده بود .. هنوز اون حالت قلقلک و هوس داشت منو می خورد ولی نباید حالیش می کردم که یه همچین حسی بهم دست داده . بهداد تا هشت نه ساعت دیگه بر می گشت و می تونست مشکل منو حل کنه . داشتم فکر می کردم که چطور بعضی زنا چند ماه بدون شوهر تحمل می کنند .. مثلا شوهرشون میره ماموریت .. -ببخشید خانوم خواستم ببینم مشکلی ندارین . چیزی کم و کسری ندارین .. می خواستم بهش بگم مرتیکه عوضی تو الان در همه اتاقا رو می زنی و از همه همین سوالا رو می کنی یا چون منو تنها گیر آوردی چسبیدی بهم ؟/؟ یهو یادم اومد که من اصلا نمی تونم این کولر گازی رو خوب تنظیمش کنم و با ریموت اونم هر چی کلنجار میرم اعصابم خرد میشه ازش خواستم که بیاد و تنظیمشو بهم بگه .. وای چه اشتباهی .. یادم رفته بد لپ تابمو خاموش کنم . اونم که اومده بود داخل تمام صحنه های سکسی رو دیده بود . یه نگاهش به من بود و یه نگاه به فیلم .. از خجالت داشتم آب می شدم ..در کامپیوترو بدون این که خاموشش کنم بستم ..پاک قاطی کرده بودم . سوتی بد تر این که این جناب وقتی در زد منم درجا یکی از پیرهنهای خونگی بدن نما و رنگ روشنمو تنم کرده بودم و کنار پنجره و در معرض نور آفتاب که قرار گرفته بود تن و قالب تن و زوایای اونو به خوبی نشون می داد و با یه خورده دقت و هیز بازی و تیز بازی می شد فهمید که من نه شورت پامه نه سوتین دور سینه هام .. فکر کنم تا حالا فهمیده باشه .. چه اشتباهی کرده بودم . خیلی سختم بود . اگه بخواد بیاد طرفم چیکار می تونم بکنم . نه واسه اون مسئولیت داره . باید کاسبی کنه .. چرا هنوز دور کوسم یه جوریه .. چرا یه خارش و قلقلک خاصی دارم .. اگه بخواد باهام حال کنه .. نه .. نه ناهید این فکر رو از خودت دور کن .. بهداد اینجا نیست وجدانت که هست .. ولی خیلی خوش تیپ و خوش اندامه . چند سال از من و بهداد بزرگتره .. -خانوم بازم اگه مورد دیگه ای هست بفر مایید .. یه سکوت خاصی بین ما حاکم شده بود . هم دلم می خواست باشه هم این که بره .. هم دلم می خواست وسوسه اش کنم و هم دلم می خواست دست از سرم ورداره . ازخودم ترسیده بودم این اگه تا 5 دقیقه دیگه اینجا رو ترک نمی کرد من خودمو مینداختم تو بغلش . هرچه باداباد . دیگه آروم و قرار نداشتم . نمی دونستم چی بگم ... -خانوم شما حالتون خوب نیست .. -نمی دونم چرا احساس کوفتگی می کنم . حس می کنم هوای اینجا شرجیه یه جورایی منو کوفته و خسته کرده حتی شبا که میرم بیرون اینو حس می کنم .-خانوم روز که هرجا میرین کولر روشنه شب هم هوا ملایم میشه .. -من عادت ندارم . یه کوفتگی خاصی احساس می کنم . اینجا توی هتل ماساژور هم دارین ؟/؟ ..از این به بعدشو رفته بودیم تو حس هم .. البته به اون صورت اگه بخواین می تونم براتون ردیف کنم .. زن واسه زن و مرد واسه مرد .. البته اگه اینجا ایران نبود لزومی نداشت که ماساژور حتما از جنس موافق باشه .. داشت یه جورایی مخ منو کار می گرفت . یه خورده پهلو کرده بودم هم این که بهش پشت نکنم و بی ادبی نشه و هم این که نور آفتاب از بغلا کون منو بیشتر تو دیدش بندازه و دلشو ببره . -ولی کرم خان مردا اگه بخوان یه خانومو ماساژبدن شما می دونین چه قشغرقی بپا میشه البته تو ایران خودمونو میگم .. -ولی این جور قضاوت نکنین همه مردا بد چش نیستن . فکر کردین خانوما خیلی بهترن ؟/؟ ما باید فرهنگ خودمونو بالا ببریم و این مسائلو برای خودمون حل کنیم -به نظر شما مردی هم پیدا میشه که وقتی یه زنو مشت و مال میده حواسش فقط به کار خودش باشه چون دستای یه زن هر چقدر قوی و ورزیده باشه استقامت و قدرت دست یه زنو نداره. -اگه شما بخواهین من این کارو واستون انجام میدم . وقتی این حرفو زد خشکم زد . فکر نمی کردم این قدر سریع گستاخ بشه . یه خورده تو فکر فرو رفته بودم . اگه راست گفته باشه و هدفش فقط ماساژباشه .. ولی از طرفی اگه طوری منو بمالونه که هوسم اوج بگیره .. داشتم دیوونه می شدم . آتیش می گرفتم . از خودم اراده نداشتم .. -ببینم شما که کارتون این نیست .. -اوه نه یک صاحب هتل بیاد از این کارا بکنه ؟/؟ من حتی خودم بیشتر کارای خودمو خودم انجام میدم و نظارت دارم و وقت واسه این کارا ندارم ولی به خاطر این که خانوم خوشگل و خوش اندام و خوش بر خوردی مثل شما از ما راضی باشه و انتخاب همیشگیش همین هتل باشه با کمال میل و افتخار این کارو انجام میدم تا خستگی از تنتون دربره و شب که آقاتون بر گشت سر حال و با نشاط باشین .. یه لحظه با خودم فکر کردم اون از کجا میدونه که بهداد شب بر می گرده .-فقط آقا کرم از بابت این کار با شوهرم صحبت نکنین شاید نتونه مسئله رو حلش کنه -ولی ناهید خانوم ما خودمون حلش می کنیم . همچین خودمونی شده بود که از حل کردن حرف می زد . رو شکم دراز کشیدم . البته لباس نازک خونگی بدن نما که حالا نور آفتاب بهش نمی خورد تنم بود . یه پیرهن یکسره گلدار قرمز و سفید نخی با گلهای ریز و ساده تنم بود که تا یه وجب بالای مچ پامو پوشش می داد . اسما خیلی پوشیده بودم ولی رسما هیچی اون زیر نبود . کون بر جسته من عین یه کوه از دشت و دمن بدنم زده بود بالا . کرم خان از همون مچ پا شروع کرد به ماساژدادن . از همون اول حس کردم دارم یه حالی میشم . آروم آروم اومد بالا تر و وقتی به پشت رونم رسید دیگه اون قسمتهارو نتونستم بی خیال شم . محکم خودمو به تخت فشار می گرفتم . سعی می کردم اون متوجه نشه ولی می دونستم از دید اون پنهون نمی مونه . وقتی دستشو گذاشت رو کون من تا جفت قاچای کونمو بماله از این که بین دست اون و کون من یه پارچه فاصله هست حرصم می گرفت .. -ببخشید کرم خان این جوری که دست شما مستقیما به بدنم نمی رسه خون خوب به جریان نمی افته .. -خب ناهید خانوم مصلحت و رعایت ادب این طور اقتضا می کنه . -ولی فر هنگ ما که بالا باشه چه مانعی داره . مگه این فرهنگ بالا رو جوامع غربی هم ندارن . ما هم باید یاد بگیریم که چطور با این اصول آشنا شیم و نشون بدیم که یک ایرانی جنبه شو داره . -یعنی می فرمایید من پیرهنتونو بالا بدم ؟/؟ -یه لحظه فکرم رفت پیش این موضوع که من نه شورت دارم نه سوتین . ولی از اون جایی که از دموکراسی حرف زده بودم دیگه نمی تونستم حرفمو پس بگیرم . -فقط از این بابت به کسی چیزی نگین -خیالتون تخت . بدون این که چیزی به من بگه و شایدم از ترس این که من پشیمون نشم بدون مشورت مجدد پیرهنمو داد بالا و من دل تو دلم نبود . قلبم به شدت می تپید .. اوخ اگه الان به کون لختم برسه و شورتی نبینه نمیگه این زنه چقدر پر رو و بی تر بیته ؟/؟ من که نمی دونستم کار به اینجا می کشه . کاش شورت پام بود .. وقتی پیرهنمو تا بالای کون بالا داد یهو دیدم همونجا دست نگه داشت و پیرهن از دستش ول شد . خوب شد غش نکرد . -ببخشید کرم خان وقتی شما در زدین من تازه از حموم اومده بودم . ادب حکم می کرد که زیاد معطل نشین . فرصت نکردم شورت و سوتین تنم کنم . آخیش راحت شدم حالا دیگه منو با جنده اشتباه نمی گیره .. فکر کنم تا چند دقیقه ای حرف زدن یادش رفته بود . پیر هنمو از تنم در آورد . چقدر باحال و استاندارد کارشو انجام می داد . قسمت ور رفتن با کون و لاپام بیشتر از بقیه جاها حال می داد . وقتی با جفت دستاش کونمو مالش می داد بیشتر از بقیه قسمتها کیف می کردم . می دونم اونم خیلی خوشش میومد . -ببینم خیلی چاقه نه ؟/؟ -اتفاقا بهتون میاد ؟/؟ اصولا مردا این حالتو بیشتر می پسندند . من اگه ازدواج کنم سعی می کنم همسری بگیرم که همچین استیلی داشته باشه . -شما هنوز مجردین ؟/؟ -خب هنوز قسمت نشده .. وای باید خیلی پر شور و هیجان باشه .. لحظه به لحظه بیشتر وسوسه می شدم . دلم نمی خواست بره بالاتر .. یه خورده سینه هام هم نیاز داشت ولی دوست داشتم فعلا همین جا بمونه .. -کرم خان همین قسمت احساس کوفتگی زیاد می کنم و می دونم گوشت زیاد و بر جستگی باسن من شما رو زیاد خسته می کنه ولی دوست دارم بیشتر رو همین نقطه باشین .. -اتفاقا نظر منم همینه چون این قسمتی که شما فکر می کنین خسته ام می کنه خستگی رو از تن آدم در می کنه .. اوووووه چه هوس انگیز صحبت می کرد . -حرف که می زنین دستاتون هم کار کنه . دلم می خواست کونمو بیشتر فشار بگیره . دو تا قاچ کونم به هم چسبیده بوده و اون درز وسط خیلی نازک مشخص بود . به خوبی حس می کردم که داخل چاک کونم خیس شده .. دلم می خواست که این دو تا برش کونمو طوری بگردونه که لبه های کوسم در تماس با هم باشن و رو هم بلغزن و یه کیفی به چوچوله هام بده که منو بیشتر در لحظه های انتظار و خماری واسه بهداد نگه داشته باشه ولی اون مجرد بود و اگه ازم می خواست که باهاش سکس کنم .. اون وقت چه حالی بهم دست می داد . شاید تا آخر عمرم این لکه خیانت همیشه باهام می موند و شرمندگی وجدان به یک کنار یه عادتی می شد برام . کرم یه خورده گستاخ تر نشون داد و یه کف دستشو از زیر شکم من رسوند به بالای کوسم و کف یه دست دیگه اش که رو چاک کونم قرار داشت و انگشت شستش هم با سوراخ کونم بازی می کرد . لحظه به لحظه هوس و نیاز بیشتری رو در خودم حس می کردم . تنهای تنها من و اون در اتاق هوس . دور از چشم شوهرم بهداد ..عیبی نداره .. فقط لذت و هوسه . من می خوام نیاز دارم . قرار نیست اون چیزی بفهمه .. همین یه باره .. کار به اینجا رسیده .. دیگه نمی کنم . من اراده ام قویه . وقتی گفتم دیگه نمی کنم یعنی این که دیگه نمی کنم .. کوسمو رو اون دست کرم که زیر و در تماس با تشک و کوس و بین آنها قرار داشت فشار گرفته و با حرکت کوس روی کف دستش نشون دادم که من می خوام و همراهشم -مثل این که از این ماساژخیلی لذت می برین .. -آره ولی دلم می خواد شما هم لباساتونو در آرین تاراحت تر باشین ...اونم خودشولخت کرد و با یه شورت رو من سوار شد . یه لحظه که سرمو بر گردوندم دیدم که کیرش آماده تو شورتش داره بیقراری می کنه . دوباره در همون وضعیت قرار گرفتم و اون کوسمو یه بار دیگه بین دو تا دستاش قرار داد و منم همون فشارو روش می آوردم . حرکات من سریع و سریع تر شد . دیگه حرفی نمی زدم . روم نمی شد که بگم می تونه شورتشو بکشه پایین و کیرشو فرو کنه تو کوسم . تمام این کارارو که کردم معناش همین بود . بقیه رو باید خودش پیش می رفت و عقلشو قاضی قرار می داد . آخه یه زن غرور و متانت خاصی داره که معمولا خواسته خودشو با حرکات مستقیم یا دو پهلوی خودش نشون میده . اگه بخواد مستقیما اونم در اولین بر خورد به مرد بگه بیا منو بکن با یه هرزه چه تفاوتی داره ؟/؟ اون ارزش و جذبه خودشو از دست میده ... هردومون در حال رسیدن به مرادمون بودیم . صدای پایین کشیده شدن شورت کرم رو از پاش می شنیدم . بر جستگی کونم طوری بود که از این طرف و در حالت خوابیده نمی تونست کوسمو بلیسه .ولی من کیرشو می خواستم . حس می کردم باید از اون کیر کلفت هایی باشه که دلم نیاد کیرشو از تو کوسم بیرون بکشه . دیگه ماساژاز فرم خودش خارج شده بود . من خودمو به طرز عجیبی تکون می دادم . اون بهم نزدیک شده بود . بر جستگی کونم سبب شده بود که کیرش با کونم تماس بگیره و تیزی کیرشو احساس کنم . چه کیری ! واقعا حرف نداشت . حساب کار دستم اومد . دستاش همین جور در حال چنگ گرفتن کوسم بود . .. به زور لب و زبونمو گاز می گرفتم و دهنمو بسته نگه می داشتم که ازش نخوام کیرشو بکنه تو کوسم . دلم می خواست خودش بدون این که من بگم این کارو انجام بده . -مثل این که این مدل مالش خون زیادی رو توی تنتون به جریان میندازه .. واسه این که صدای هوسموقبل از شروع فینال نشنوه حرفی نزده سرمو تکون دادم .-ولی اگه بخوام ماساژو کامل تر کنم و سرعت گردش خون در مغز این ناحیه رو زیاد کنم باید از یه ناحیه دیگه یه فشار قوی تری رو وارد کنم . -نمی دونم کرم خان استا کار شمایین . من در اختیارشمام .. اووووووفففففف داشت میومد . اژدها وارد می شود و رسیده بود به دم در خونه ای که صاحبش لحظه ها بود که منتظرش بود .. وقتی حرکت کیرشو رو سوراخ کوسم حس می کردم و کلفتی سر کیرش نشون می داد که تنه اش هم چقدر باید کلفت باشه تا آخر خطو رفتم و دیگه داشتم این کیر رو توی کوسم می دیدم . چشامو بستم و دوست داشتم فقط به حرکت کیر توی کوس فکر کنم -بااجازه -بفرمایید دربازه . چه مزه ای می داد وقتی که کیرش با یه حرکتی آروم یواش یواش در تونل تنگ و تاریک و باریک کوسم رو به جلو حرکت می کرد . اونم وقتی دید که من این جوری لذت زیادی می برم این حرکتو بارها و بار ها تکرار کرد . کف دستاش رو کون چاقالو و نیاز مند من قرار داشت -اووووووووههههههه ... وووووووویییییی کرم کررررررررم -کوسسسسست کوسسسسسست ناهید ... کیییییییرررررررررم .. وقتی کیرشو می زد به ته کوسم واونو می کشید بیرون یه لذتی رو تو قسمت کوس و اطراف شکمم پخش می کرد اون باید یه خورده خودشو پایین می کشید و از زیر به بالا کوسمو می گایید اگه می خواست رو من صاف دراز شه و به صورت عمود کیرشو فرو کنه تو کوس من کون بر جسته ام این اجازه رو تا این حد بهش می داد که فقط نصف کیرش بره توی کوس .. البته می تونستم از جام پاشم و در یه حالت سگی بهش کوس بدم که اون راحت تر کیرشو تا ته کوسم بفرسته . تازه در اون حالت هم باید کونمو با فشار به دو طرف باز می کرد .. جوووون چه دستای قوی داشت و چقدر هم با هوس و لذت داشت منو می کرد . زن هم نداشت و با یه شور و هیجانی بهم حال می داد . من فقط دراز کشیده بودم و اون داشت منو می کرد و می بوسید . موبایلمو هم گذاشتم رو بیصدا که یه وقتی بهداد زنگ زد اعصابم بهم نریزه . ناهید خانوم تبدیل به ناهید جون شده بود -ناهید جون ناهید جون خیلی داغه و داغی .. دیگه نمیشه جلوشو گرفت .. منم کونمو از دو طرف به کیرش چسبونده و نمی ذاشتم در بره -خالی کن خالی کن ولی تا منو ردیف نکردی نمیذارم از این در بیرون بری .. کیر کرم چقدر هم آب داشت و کوس منم چقدر آبخور . هر چی هم می ریخت انگار تمومی نداشت و منم دلم می خواست بیشتر بریزه . -اووووهههههه کرم کرم .. چقدر آب داری تو . وقتی که کیرشو از کوسم کشید بیرون کف دستمو گذاشتم رو کوسم و حالتمو طوری قرار دادم که بیشتر آب کیرش جذب کوسم شه . روبه اون و طاقباز قرار گرقتم . با انگشتام اشاره کردم که بیفته روم . مثل یه شمشیر تیز کیرشو فرو کرد تو کوسم . حس کردم که داره شکممو پاره می کنه . خیلی داغ و سوزناک بود .. -بزززززن کوسسسسسمو آتیش کن .. سینه ها .. سینه هامو اصلا ماساژندادی .. می خوامش .. می خوام .. می خوام .. اونم اول سینه هامو خوب مالوند و بعد دو تا پاهامو داشت و پس از اون که اونا رو به دو طرف باز کرد تا راحت تر منو بکنه حرکات انفجاری خودشو شروع کرد .. تند و تند حالت عوض می کرد وقتی که دو تا دستاشو می ذاشت زیر کونم و با حرکات رو به بالاش کیرمو بیشتر به کوسش می چسبوند نمی تونستم جلوی جیغ و داد خودمو بگیرم . طوری بهم حال می داد که تا به حال از این چند تا سکسی که با بهداد داشتم حال نکرده بودم . هیچوقت این قدر سریع حس نکرده بودم که دارم به ار گاسم نزدیک میشم ولی اون کارشو انجام داده بود . چشام دیگه باز نمی شد . حتی دیگه جیغ هم نمی تونستم بکشم . فکر کنم به همون اندازه که کرم خان تو کوسم آب ریخت آب کوسم خالی شده باشه .. همین جور راحت و روون در حال ریختن بود .. احساس گرمی و داغی خاصی می کردم . حتی این گرما وحرارت تا چند دقیقه پس از ارگاسم در من وجود داشت تا این که یه خورده کمتر احساس گرما کردم . دوست داشتم بخوابم ولی اون دست بر دار نبود . منو بر گردوند . -نهههههه نههههههه کرم کون نه .. کون نه می ترسم .. خیلی درد داره .. هیکل تپل و کون گنده منو نگاه نکن . سوراخش خیلی تنگه . و کیرتم خیلی کلفته . صورتمو به طرف خودش بر گردوند و لبامو بوسید . کف دستشو گذاشت رو کوسم و کیرشو به کونم می مالید . من دیگه بیحال شده بودم . می دونستم دارم رامش میشم .. خیسی کوس منو به طرف سوراخ کون کشوند و قبل از این که اعتراضی بکنم سر کیرشو محکم به سوراخ ریز کونم چسبوند . طوری بهش فشار می آورد که حس کردم تمام وجودم داره جر می خوره .. -ووووووییییییییی اصلا تکون نمی خورد حتی یک میلیمتر ولی ول کن نبود .. -ناهید صبر کن .. یه لحظه .. الان داره میره .. رفت رفت .. سرش رفت .. سر که بره تنه راهشو پیدا می کنه .. حس کردم که سر کیرش رفت تو کونم .. تنه هم رفت .. -بسه دیگه آخخخخخخخ بسسسسسه .. تا همین نصفه بسه .. ..من به کیر کوچیک تر بهداد به زورکون دادم -ولی مال من یه مزه دیگه ای داره .. با دستاش کونمو می مالوند و با کوس و سینه ها و کمرم ور می رفت تا کمتر درد بکشم . خیلی آروم کیرشو تو کونم حرکت می داد . با همین حرکتای آرومش طوری با کونم حال می کرد که آب کیرشو آورد .. راستش تازه از کون هم حال می کردم که آبشو خالی کرد توش .. با ریختن آبش یه خورده کونم روونتر شد .. -کرم من بازم کیر می خوام . بازم کونمو بکن .. چقدر حال می داد کیرشو تو کون آغشته به منی من ول می داد . بعد از چند دقیقه کیرشو از تو کونم بیرون کشید و اونو فرو کرد تو دهنم . دو سه دقیقه ای ساکش زدم تا طعم کونمو دیگه حس نکردم . دوست داشت به انواع و اقسام مختلف باهام حال کنه .. من یکی که سیر بشو نبودم . اونو انداختم زمین و این بار رفتم روش . از هوس زیاد سینه هاشو گاز می گرفتم . حالا کرم بود که خودشو در اختیار من گذاشته بود سوار بر اون اون قدر کوسمو رو کیرش گردونده و حرکت دادم تا یه بار دیگه ارضا شدم .. -اگه می تونی بازم خالی کن . بازم تو کوسم آب بریز ..می خوام می خوام .. یه بار دیگه سیرابم کرد . می دونستم و می دونستیم که شوهرم تا چند ساعت دیگه بر نمی گرده . یه ساعت توبغل هم خوابیدیم . بعد از نو ماساژم داد و دوباره دلی از عزا در آوردیم .. وقتی که داشت می رفت حس کردم که خیلی سبک شدم .. احساس آرامش می کردم . به این سکس نیاز داشتم . یه حس پرواز .. حسی که اونو با هیچ احساس دیگه ای در این دنیا عوض نمی کردم . وقتی بهداد بر گشت احساس کردم که بیشتر می تونم بهش برسم و همسر خوبی واسش باشم . حس کردم که خیلی دوستش دارم . احساس گناه نمی کردم . خوشم اومد و خواستم و لذت بر
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ادامه داستان بهترین هدیه ازدواج

خوشم اومد و خواستم و لذت بردم . اگه از این به بعد تونست تامینم کنه و نیازی نداشتم با کس دیگه ای سکس نمی کنم.. من و بهداد چند روزی رو توی کیش بودیم ولی دیگه با کرم سکس نداشتم .. قبل از این که بریم کرم تو پاکت یه پولی گذاشت و داد بهم .. -این چیه ؟/؟ -این همون پولیه که شوهرت بابت کرایه این چند روزه می خواد بهم بده .. من اینو به عنوان هدیه ازدواجت میدم به تو .. دلم نمیاد ازت پول بگیرم -از من که نمی گیری -آره ولی می خوام مهمون من باشی -فقط به خاطر همون کاری که باهام کردی ؟/؟ -نه نمی خوام این طور تصور کنی . پاکت پولو که حدود چهار صد هزار تومن چک تضمینی بود ازش گرفتم .. دلشو نشکستم .. هدیه ای بود که داد بهم . این می تونست بهترین هدیه ازدواجم باشه ولی بهترین هدیه ازدواجم سکس با اون بود ... پایان ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
سیرت سیمای عشق

سیما دانشجوی رشته مامایی بود . 20 سالش بود . منم تازه درسمو تموم کرده بودم در رشته مهندسی عمران ولی کار کجا بود ؟/؟! باید مجوز می گرفتی تایید می شدی .. کانون مهندسان و شهرداری و کوفت و زهر مار تازه اول زندگی چه جوری می خواستم روپای خودم وایسم معلوم نبود . من از یه طبقه متوسط بودم و سیما باباش پولدار بود . وقتی هم که با هم می رفتیم بیرون پول زیادی همرام نداشتم تا واسش خرج کنم . تازه داشت کارم جور می شد که به صورت رسمی یه جورایی فعالیت خودمو شروع کنم که اونم رقابت بر سر کاریابی و بازار و شهرت و ...همه این عوامل دخیل بود . سیما خیلی خوشگل بود . دختر خوبی بود . ولی خیلی ازمسائلو که بیشتر جنبه مالی داشت درک نمی کرد . مثلا وقتی اونو می بردم بیرون همش دوست داشت اونو ببرم جاهای کلاس بالا .. همش از این تعریف می کرد که فلان تریا و فلان کافی شاپ و فلان غذا خوری کلاسش خیلی بالاست و بابام مارو اینجا برده و اونجا برده .. وقتی این جور باهام رفتار می کرد دلم می خواست زمین دهن باز کنه و منو ببلعه ولی روزی چند بار دوستت دارم گفتن ها بین ما رد و بدل می شد . عاشق هم بودیم . بهش حق می دادم اون نمی دونست بی پولی یعنی چه . نمی دونست وقتی که چشاتو باید به روی خیلی از خواسته هات ببندی و پدرت باید از خودش بزنه تا برات لباس نو عید بخره یعنی چه .. وقتی روز زن یه روسری و یه عطر واسش گرفتم با لهجه شیرینش اولین جمله ای که به من گفت این بود که ای خسیس .... شاید اون تکیه کلامش این بود و از روی نوعی صداقت این حرفو زده باشه ولی دلم از این حرفش گرفت .. حرفی نزدم -ناراحت شدی ؟/؟ -نه برای چی ؟/؟ تا چند روز سراغش نرفتم . خودش واسم زنگ زد -علی آقا حالا واسه ما ناز می کنی طاقچه بالا میذاری ؟/؟ مخصوصا واست زنگ نزدم ببینم چیکار می کنی .. . منو نمی خوای ببری بیرون ؟/؟ بهت قول میدم فقط یه بستنی ساده گردنت خرج بندازم -این روزا خیلی بامزه شدی سیما . -خب وقتی که علی بانمکو داشته باشم همینه دیگه -بپا که شور نشی .. -ببینم حالا من متلک میگم یا تو .. وقتی با پراید رفتم دم در دانشگاه و سوارش کردم گفت پسر تو کی می خوای این ابو طیاره رو عوضش کنی .. دوستام وقتی سوار پژوی دوست پسرشون میشن تازه سرشون منت میذارن .. -بس کن سیما .. من همینم . اگه دوست نداری دیگه باهام نباش .. من همینو هم دارم قسطشو میدم و پدرم بهم کمک می کنه .. ندارم می فهمی ؟/؟ یه خورده تند باهاش برخورد کردم . بغض گلوشو گرفته بود .. می فهمم نفهم نیستم . از ماشین پیاده شد .. رفتم دنبالش .. ..می دونستم نمی تونم دستشو بکشم و برش گردونم .ماشینو قفل کردم و به طرفش دویدم . رفت تاکسی بگیره ولی دستشو گرفتم. مجبوربودم -سیما منو ببخش .. نمی خواستم ناراحتت کنم . بیا قدم بزنیم باهم حرف بزنیم . هرچند می دونم شما بچه پولدارا از پیاده روی خوشتون نمیاد -ببینم حالا کی داره به کی متلک میگه . من یا تو ؟/؟ -سیما ببین هیشکی اول زندگیش پولدار نبوده . مگر این که بابایی داشته باشه که پولدار باشه .. من اول زندگیمه .. رنج می کشم .. منم دلم میخواد هرچی که تو میخوای واست فراهم کنم . خوشحالت کنم . ولی تو زندگی رو فقط در همینا می بینی .. -علی تو اشتباه می کنی شاید تکیه کلام من این باشه ولی فکر من این طور نیست -چرا تو تحت تاثیر خونواده ات هستی سیما -پس براچی باهات دوست شدم ؟/؟-فکر کردی حتما از اون مهندس خرپولا هستم .. -ببینم قراره تو پیاده رو هم باهام دعوا بیفتی ؟/؟ بریم یه پیتزا بخوریم من حساب می کنم . -حالم از پیتزا بهم می خوره -ببین هر وقت ازدواج کردیم پولشو بهم پس بده -من درتو نمی بینم که بخوای زنم بشی .. -خیلی بد جنسی علی . می دونی که چقدر دوستت دارم و بدون تو نمی تونم نفس بکشم . بیا حرفای قشنگ بزنیم و عاشقونه . رفتیم همون نزدیکی تو یه پارک نشستیم . دستشو تو دستم گرفتم . وقتی که حرف نمی زدیم چیزی برای دعوا پیدا نمی شد . چقدر دلم می خواست تو چشاش نگاه کنم و بهش بگم که دوستش دارم . بازم از آرزوهاش واسم می گفت . -خیلی دلم می خواد شوهرم شیک پوش باشه و بهترین ماشین و خونه رو داشته باشه .. همیشه آرزوم بوده که همچین شوهری نصیبم شه .. دید که حرفی نمی زنم متوجه شد که اشتباه کرده . نمی تونستم زیاد مقصرش بدونم . اون تو خونواده مرفهی زندگی کرده که معنای نداری و کمبودو نمی دونستن چیه . هر چی می خواسته براش فراهم بوده . جواهرات گردن و دست و انگشترش اینا رو به خوبی نشون می داد . -علی می دونم با تو هم یه روزی به همه اینا می رسم -اگه نتونی برسی چی ؟/؟ ..-می دونم که می رسم . می دونم . -یعنی زندگی به نظرت همیناست ؟/؟ -نه زندگی من تویی تو .. -ولی من این طور فکر نمی کنم . -من خیلی از شب و چراغای روشنش خوشم میاد . وقتی که ستاره ها تو آسمون پیدا میشن . -ببینم تو اصلا می دونی ستاره به چی میگن ؟/؟ -شروع نکن علی .. شروع نکن .-ولی من روز روشنو بیشتر دوست دارم . رفتیم انتهای پارک نشستیم . جایی که نور کم بود و به همه جا مسلط بودیم . سرشو گذاشت رو شونه ام . بازم دستش تو دستام بود . اون نمی تونست درکم کنه . من دوستش داشتم ولی نمی تونستم تامینش کنم . من نمی تونستم مرد ایده آلش باشم . خوشبختش کنم . اون تو زندگیش سختی نکشیده بود . من بد بختش می کردم . اون شاید نمی خواست ناراحتم کنه ولی نمی تونست از از احساساتی که نشون دهنده خواسته هاش بود بگذره یعنی حسشو به طور غریزی بیان می کرد . این حسو که می خواد بهترین چیزا رو در اختیار داشته باشه . اون بدون این که بخواد منو ناراحت می کرد . دختر پاک و نجیبی بود . یه سال از آشنایی ما می گذشت . نسبت به هم وفادار بودیم . دل کندن از اون واسم سخت بود . اون شب گذشت و روز بعد واسم یه کار خیلی بزرگ جور شد . یه پروژه عظیم مجتمع سازی در یکی از بهترین نقاط شهر . البته نه به عنوان شخص اول . یکی از استادان دانشگاه ما که در ساختمون سازی فعالیت زیادی داشت و از مهندسین سرشناس بود رو ایمانی که به من و کار و اخلاقم داشت این پیشنهاد نون و آبدار رو به من داده بود که کمکش باشم . وای از خوشحالی گریه ام گرفته بود . می تونست زمینه ساز پیشرفت من باشه . من بهترین دانشجوی این استادم بودم و همیشه بهترین نمره رو به من می داد . روز بعد که سیما رو دیدم در جا گفتم عزیزم یه خبر واست دارم دیگه امروز هر چی دلت میخواد بهم بگو . دیگه نمی خوام باهات دعوا بیفتم . -منم یه خبر واست دارم یه خبر ولی فکر نکنم خوشت بیاد .. -تو تا حالا چه خبری داشتی که خوشحال کننده باشه .. -علی یه خواستگار واسم اومده . یه پزشکه . وضع مالی اونم خوبه .. خیلی هم خوش قیافه و پولداره -همون چیزی که همیشه می خواستی -ولی من دوستش ندارم . بابام میگه دیگه بهتر از این نمیشه .. بدون این که من بخوام تحقیقات هم کردن .. -پس دیگه تمومه . چون خودت گفتی که نمی تونی رو حرف پدرت حرف بیاری -ولی من تو رو می خوام . تو هم که پا پیش نمیذاری . کاری انجام نمیدی .. -ببینم سیما اگه به خاطر من نبود خیلی راحت می تونستی انتخابتو انجام بدی ؟/؟ -نمی دونم . شرایط که این جوری نشده من بخوام فکر کنم . -ولی من شرایطشو واست جور می کنم .. تو همیشه آرزوت این بوده که بهترین رو داشته باشی .. همیشه از خواسته هات می گفتی . میگن جنگ اول به از صلح آخر .. -علی این خودتی که داری این حرفا رو می زنی ؟/؟ -آره خودمم خودم . برو به زندگیت برس . برو .. از این دوستی ها زیاده . من نمی خوام بد بختت کنم . عشق و دوست داشتن یه چیز پوچیه که فقط غم و غصه آدما رو زیاد می کنه . دیگه لازم نیست پیش همسرت از چیزایی که نداری حرف بزنی . تازه اگه یه داماد خوب نصیبتون شه باباتم خوب هواشو داره . ولی من یکی می خوام رو پای خودم وایسم .. نمی خوام به خاطر من بد بخت شی -علی یعنی این یه سالی عاشقم نبودی ؟/؟ دوستم نداشتی ؟/؟ -من چطور می تونم یه دختر بچه لوس و ننر رو که همش به پول باباش می نازه و فقط رفاه مادی براش مهمه دوست داشته باشم ؟/؟ تو همون ماشین یکی گذاشت زیر گوشم -خودت خواستی .. دیگه همه چی تموم شد .. تموم شد .. من می خواستم به خاطر تو از همه چی بگذرم ولی خودت نخواستی . -خوشبخت باشی سیما .. اون رفت و تنهام گذاشت . کاش از اول باهاش دوست نمی شدم . دنیای من و اون با هم تفاوت داشت . اون نمی تونست با دار و ندارم بسازه . خیلی هنر می کردم تا یکی دوسال باید دست به عصا راه می رفتیم . من نمی خواستم سختی کشیدن اونو ببینم .. سیلی سیما صورتمو که نه دلمو سوزونده بود . اون با همه عشق و تنفرش بهم سیلی زده بود . اشتباه کرده بودم . وقتی بهم گفت که خواستگار داره انگار دنیا جلوچشام تیره و تار شد . حس کردم دیگه همه تقصیرا متوجه اونه . گناه اونه که واسش خواستگار اومده . در حالی که خواستگاری یه اصلیه قبل از ازدواج . من مالک سیما نبودم که بخوام برای مردای دیگه تصمیم بگیرم که چیکار کنن چیکار نکنن . من خشم خودمو رو سیما خالی کرده بودم . من اونو از خودم رنجونده بودم . اون نمی خواست به اون خواستگار جواب مثبت بده . من بدون اون نمی تونم ادامه بدم .. سیما اون طرف خط می خواست ماشین بگیره و بره .. نه نباید می ذاشتم بره .. -سیماااااااااااا.... سیماااااااا وایسا نرو .. نمی تونستم برم اون طرف .. ماشینا عین جت میومدن و می رفتن .. یه ماشین جلو پاش ترمز زد دیگه من به جاده نگاه نکردم فقط به روبروم نگاه می کردم .. یه لحظه سوت ترمز یه ماشینو شنیدم و بعدش چیزی نفهمیدم .. . وقتی با چشایی بسته به هوش اومدم فقط صدای گریه های سیما رو می شنیدم . هیچی یادم نمیومد . بیهوش شده بودم . پهلوم ضرب دیده بود و سرم زخمی شده بود . چند دقیقه ای گذشت تا یادم اومد چه خبره . بهم سرم وصل بود . -علی بیدارشو می دونم صدامو می شنوی .. می دونم داری تلافی می کنی . منم صداتو شنیده بودم . نخواستم وایسم .. داری تلافی می کنی ؟/؟ بیدارشو .. علی دوستت دارم .. بیدار شو . دیگه پیشت از پول حرف نمی زنم . ببین من نمی خواستم به اون خواستگاره بله بگم . چشاتو باز کن .. من دوستت دارم . چشاتو باز کن .. ببین اشک دلمو ببین که از چشام داره می ریزه . به خاطر تو علی .. پس واسه چی صدام کردی تا ماشین بزندت ؟/؟ پس واسه چی اومدی دنبالم ؟/؟ ببین ساعت ده شبه .. من الان چند ساعته همراهتم .. موبایلم خاموشه .. خونه نرفتم .. همه دلواپسمن .. خواستگار هم حتما اومده خونه مون نشسته .. شایدم رفته باشه .. من اینجام پیش تو . گناه من چیه که یکی دیگه از من خوشش اومده .. قطره قطره اشکهای سیما رو دستام می ریخت -علی تو که بد جنس نبودی . تو که دل نداشتی ناراحتی منو ببینی . من که حرکت چشاتو زیر پلکات می بینم . این قدر ازم متنفری ؟/؟...باورم نمی شد که اون زندگی و آینده شو به خاطر من خراب کرده باشه .. اون چطور تونست به خونه نره و از من مراقبت کنه .. چشامو باز کردم و دستشو تو دستام گرفتم . -سیما من ارزش تو رو ندارم . واسه همین بود که خواستم بری .. -پس براچی صدام کردی .. -تو که جوابمو ندادی -حالا تو جوابمو بده . تو مگه همیشه نمی گفتی حق تقدم با زنه ؟/؟-درجواب دادن یا جواب گرفتن ؟/؟ -جواب گرفتن . ببینم پهلوت چه طوره ؟/؟ -یه خورده درد می کنه ولی مهم نیست .. -از سرو قفسه سینه ات و خیلی جاهای دیگه ات عکس گرفتیم .. -ببینم هزینه اش .-گدا ! باشه بعدا ازت می گیرم .. دیگه به تکیه کلامش عادت کرده بودم حتی می دونستم جمله بعدیش چیه . حالا دیگه باید می گفت ناراحت شدی ؟/؟ ..-ناراحت شدی علی ؟/؟ تو که می دونی من لحنم اینه . -دستمو گذاشتم پشت سرش -سیما بیا جلوتر می خوام یه چیزی بهت بگم .. سرشو نزدیک کرد و منم لباشو بوسیدم . برای اولین بار بود که این کارو می کردم . تازه بعد از سی ثانیه یادش اومد که ممکنه یکی اینجا سر برسه -ببینم کی بهت اجازه داد منو ببوسی . اگه یکی ما رو می دید چی -اجازه شو از همونی گرفتم که امشب به خاطر من نرفت خونه اش . -بالاخره باید برم .. موبایلشو که روشن کرد پیام پشت سر پیام .-راستی علی جوابمو ندادی . واسه چی صدام کردی . -واسه این که بهت بگم که برات می میرم .. -راست میگی خیلی زودم نشون دادی . ولی نمردی .. همون برام خیلی ارزش داشت . -ببینم سیما تو خودت نمیگی جایی که من و تو نزدیک هم هستیم در گوشی حرف زدن دیگه معنایی نداشت که سرتو بهم نزدیک کردی تا ببوسمت ؟/؟ اینو که گفتم این بار خودش سرشو بهم نزدیک کرد . -حالا شدی دختر خوب که خودت می خوای منو ببوسی .. همچین گازم گرفت که اثر دندوناش رو صورتم موند . پرستار اومد و از خجالت دستمو رو صورتم داشتم . دیر وقت بود .. هرچند توصیه می شد یه شب اونجا بخوابم ولی من و سیما دیگه اومدیم بیرون . رفتم سراغ ماشین . سرم درد می کرد وپهلوهام هم همین طور ولی می تونستم رانندگی کنم . -سیما می ترسم .. خونه می خوای چی بگی .. -میگم یکی از دوستام تصادف کرد و باهاش بودم بیمارستان .. اون شب سیما به خاطر من خیلی عذاب کشید .. یواش یواش همه چی بر ملا شد . من کارم گرفت و به پشتی استادم به اون بالا بالا ها رسیدم . روز به روز وضعم بهتر می شد . با این حال دلم می خواست یه خورده دست و بالم باز تر شه برم خواستگاریش .. از پراید به پژو رسیدم .. یه احساس خوبی داشتم . فکر می کردم هواپیما خریدم .. روز تولد سیما بود .. البته قرار نبود جشنی بگیره جای تعجب داشت که زیاد در بند این گونه مراسم نبود . ولی من اونو بردم بیرون به یک رستوران .. به یه شام مفصل دعوتش کردم . -عزیزم تولدت مبارک تو که می دونی یه هشت ده ماهی از نظر مالی رشد خوبی داشتم .. یه ساعت زنونه پنجاه شصت هزار تومنی خوشگل بهش هدیه دادم .. البته می تونستم یه هدیه ای بهش بدم که ده برابر این بیارزه .. نگاهی به ساعت انداخت و گفت اون موقع که گدا بودی دست و دل باز تر بودی .. دو تا جمله با بیست تا متلک و یه دنیا عشق و ناز و شوخی . دیگه می دونستم چی میگه .. خوب شناخته بودمش . دور و برمون کسی نبود . یه جای دنج نشسته بودیم -ببینم اینجا دور بین مخفی نداره علی ؟/؟ -تو خودت مث یه دوربین نور داری و فیلم می گیری -عزیزم تو خودت واسم بهترین و بالاترین هدیه ای .. اصلا من که ازت چیزی نمی خوام .. -می دونم من سیمای عشق خودمو خوب شناختم . -سیرت سیما رو چی ؟/؟ -اونم خوب شناختم . شامو خورده بودیم . چش تو چش هم دوختیم . با زبون بی زبونی با هم حرف زدیم .. از رستوران خارج شدیم . سوار ماشین شده وپس از چند دقیقه رانندگی در سکوت یه گوشه خلوت نگه داشتیم .. کجا بودیم سیما ؟/؟ -بازم خوبه اسممو فراموش نکردی . بودیم اونجایی که ازت پرسیده بودم سیرتمو از کجا شناختی .. چطور متوجه شدی که عاشقتم خالصانه . -تو خودت نمی دونی چطورو کی آخرین کلنگو زدی ؟/؟ -با یه عشوه دخترونه گفت چرا دوست دارم از زبون خودت بشنوم و خوشم بیاد بدونم که هنوزم تازگی خودشو واست حفظ کرده .. -مثل تو که همیشه واسم تازه ای -شما مردا تا 6 ماه بعد از ازدواج همه چی رو فراموش می کنین -سیما داشتیم ؟/؟ -صورتمو بوسید و گفت شوخی کردم ... -سیما جان وقتی اون شب تابوشکنی کردی و خواستگا رو در واقع دکش کردی نشون دادی که تا آخرش با منی .. در سختیها و راحتی ها در غم و شادی .. -علی من بدون تو می مردم .. -ولی داشتی قهر می کردی می رفتی خونه .. راستی اگه می رفتی به خواستگارجواب بله می دادی ؟/؟-توچی فکر می کنی .. فکر می کنی منم مثل دخترای لجباز بچه ننه ای هستم که به خاطر لجبازی یه پسر که عشقمه زندگی خودمو خودشو تباه کنم ؟/؟ صفا و صداقت منطقی بودن سیما در کنار احساساتی بودنش تحت تاثیرم قرار داده بود . یه سی دی رو پرت کردم زیر پاش طوری که عمدی بودن اونو نفهمه . خم شد تا اونو بده بهم . قبل از این که سرشو کاملا بالا بیاره و روبروی شیشه قرار بگیره لبامون رولبای هم قرار گرفته بود ... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بله درون ۱

پسرم عزیزم جان من عجله نکن ما خودمون بهترین دخترو از بهترین خونواده واست انتخاب می کنیم . تو یه دونه بچه خونواده امی و من و پدرت که جز تو و خوشبختی تو امید و آرزوی دیگه ای نداریم . تو اصلا فرهنگت با اینا نمی خونه . تو خودت اهل بگو بخند و ساز و آواز و این تشکیلاتی . چطور می خوای بری داخل آدمای عبوس . باباش که آخونده . داداش که بسیجی و سپاهی . ننه اش هم که روضه خون محله . وای خدا حرف بزنم میگن غیبت کردی . ننه اش هم سن منه اون وقتا هیچ پسری نبود که اونو ببینه و یه ناخنک بهش نزنه . حالا خودشو تو چادر و نقاب و مقنعه قایم کرده . بهش می گفتن اقدس .. نه دیگه زشته بگم فقط سانسوری میگم . بقیه اش با خودت حدس بزن یا از بابات اگه روت میشه و روش میشه که جوابتو بده بپرس . میگفتن بهش اقدس .....شناس . دیگه لازم نبود از بابا بپرسم . به جای این نقطه چین چه کلمه ای بهتر از کیر می شد گیر آورد که معنی حرفاشو کامل کنه -مامان آدما عوض میشن بیست و خوردی سال پیش تا الان . حالا شما هر دوتاتون چهل سال سنتونه . عمری ازتو ن گذشته . -مگه تو خودت نگفتی چهار شنبه سوری پارسال داداشش هر چی ترقه و تی ان تی و چند زمانه و منوروسیگارت و از این دم و دستگاه شب چهار شنبه سوری رو که ضبط کرده ریخته بودنش تو مسجد محل خلوتی بردن فروختن ؟/؟مگه تو خودت نمی گفتی که پدر پیشنماز محله اش کلی زن صیغه ای و غیر صیغه ای داره . و یه دفعه هم با یه زن شوهر دار گرفتنش و چون آخوند بود یه بهانه ای تراشیدند تا سرشو نتراشن .؟/؟اونا پوست از سرت می کنن اونا جزو اقوام یاجوج و ماجوجن .-مامان من که نمی خوام با خونواده اشون زندگی کنم .-پسرم اونا سر طانین مثل یه غده چرکی رو دل آدم می مونن . هر چی که به ضررشونه خلاف دینه . هر چی به سودشونه آدمو می بره بهشت .-مامان . اعظم جون خیلی خوبه . توقع زیادی نداره . خونواده اشون هم هر چی باشه مذهبی ان . و سطح توقعشون بالا نیست . اعظم جون میگه چهارده سکه طلا و یه جلد کلام الله مجید اگه مهرش باشه کافیه . تازه اونم یه خورده ملایم تر و معتدل تره . مثل من اهل ترانه و فیلمهای معمولی کانالای ماهواریه -مگه اونا ماهواره هم دارن ؟/؟-حاج آقا و پسرش واسه کنترل امنیت ملی ماهواره گذاشتن . -عزیزم واسه آخرین بار میگم اینا پدرتو در میارن .-مامان عشق حلال مشکلاته . من اسمم آریاست .سنم 21 و دیپلمه هستم . تک فرزندم . و معافی گرفتم . پدرم یه فروشگاه بزرگ لوازم طبی بهداشتی داره که خیلی هم فروشش خوبه و منم پیشش کار می کنم بابا احمدم 45سالشه و مامان عذرا 40سال داره . درست همسن اقدس خانوم مادر اعظم جونه اونا دوتا بچه ان . اکبر که از اون قالتاقاست و ادای بچه مومنا رو در میاره همسن منه و پدره دستشو تو سپاه بند کرده . اعظم جونم تازه دیپلمشو گرفته و هیجده سالش تموم شده . بابا شیرزادشم که یه شکم داره اندازه یه بشکه نفت . پنجاه رو رد کرده . از این آمار شناسنامه ای که بگذریم می رسیم به خونه . خونه مون تو شهر قمه . منتها با حرم خیلی فاصله داریم . بابا یه دو واحده ردیف کرد با دو تا در جدا و حیاط مستقل . زیری مال من و بالایی رو که داریم توش زندگی می کنیم . شب خواستگاری خودمو کشتم تا این باباهه رو راضی کردم کراوات نزنه -تو رو خدا بابا بذار خرمون از پل بگذره بعد . شب عروسی که همه دارن صلوات می فرستن تو هم کراوات زده صلوات بفرست .-من همینم که هستم . من که نمی تونم ماهیتمو تغییر بدم . شیرزاد خان عمامه میذاره سرش . من میگم چرا میذاری ؟/؟-آخه میگه کراوات مال فرهنگ غربه -پس این عمامه فرهنگ کجاست . هر چیز بد شکل و بد هیبتو که نمیشه تاییدش کرد . ریدم تو عمامه اش که داره نونو به نرخ روز می خوره . تازه کراوات مال غرب باشه . مگه غربیها از کره مریخ اومدن ؟/؟شما شرقیها چه تاج گلی به سر ما زدین . صورت پدرو ماچ کردم و گفتم تورو خدا -به خاطر تو باشه ولی قرار نیست از همین حالا زن ذلیل باشی ... خلاصه سرتونو درد نیارم اون شب مارو سنگ رو یخ کردن . از مسائل فرهنگی و اجتماعی بگیر تا سیاسی و اقتصادی و خانوادگی همه رو انگولک کرده و به اندازه لغت نامه دهخدا واسم شرط گاشتن . از بس شروط زیاد بود بعضی ها رو یادم رفته چند تاشو می گم . شما خودتون قضاوت کنین . خونه ای باید دور از خونواده پدری داشته باشم . مهریه باید به تعداد سال تولد اعظم سکه کامل طلا باشه . ریشمو تیغ نکنم . نماز جمعه رو ترک نکنم . معتقد به نظام باشم . دنبال زن بعدی نباشم . به موسیقی های مبتذل غربی و لوس انجلسی گوش ندم . در اوقات فراغت بیام کمک پدر زن تا به مسائل مسجد رسیدگی کنم . با چند تا شرط دیگه که یادم رفت . اون شب سکه یه پول شدیم و بر گشتیم . هیچوقت پدرمو تا به این حد عصبی ندیده بودم . چند جا اعظم جون رفت ازمون دفاع کنه که خونواده اش زدن تو دهنش . اون شب دست از پا دراز تر بر گشتیم خونه . اعظمو واسه یه مدت فرستادن تهرون خونه عموش تا دیگه منو نبینه و همه چی از یادش بره . کینه و نفرت تمام وجودمو پر کرده بود . دوست داشتم هر جوری شده زهرمو بریزم . من همه جور دوستی داشتم خوب پاک قالتاق معتاد عرقی مومن بی ایمان .. بایکی از این دوستای قالتاق ولی خوبم که صحبت می کردم یه راه حلی رو بهم پیشنهاد کرد که چند تا شر خرین بفرستم سراغشون که لت و پارشون کنن . منتها خرج داره . منم یه دفترچه پس انداز داشتم که یه دومیلیونی توش پول بود . و از بچگی واسم جمع کرده بودند و در هیجده سالگی دادنش به من . می دونستن بچه عاقلیم والکی خرج نمی کنم . یه فکر خطرناکی به سرم افتاد . اون شب مادر اعظم بیشتر از بقیه واسمون مایه اومده بود . با استارت اون بقیه روشن می شدند و با ترمزش بقیه خاموش . اولش راضی شده بودن نفری چهار صد تومن بگیرن کمک کنن ولی وقتی فهمیدن طرف آخونده نرخو بردن بالا -آقا آریا تو که خودت می دونی به آخوند جماعت میگن دکتر دین . دوبرابر بقیه قیمت داره اگه مشکلی پیش بیاد دوبرابر بیشتر حالمونو می گیرن . اگه سقط شن باید دوبرابر بیشتر دیه بدیم . دوبرابر بقیه قیمت داره .نفری شیشصد تومن باهاشون طی کردم . قرار شد که منم باهاشون برم . اونا راحت می تونستن تغییر قیافه بدن . ولی من قصد داشتم ماسک بذارم و دهن خودمو ببندم که یه موقع حرفی چیزی نزنم . چند تا طناب هم با خودمون آوردیم که دست و پای آخوند و پسرشو ببندیم و زنه رو دوسه نفری جلو چشاشون بگاییم . من مراقب بودم که طوری لباس بپوشم که با لباسای شب بله برون یکی نباشه . آخ که چه کیفی داره گاییدن زن آخوند !سه نفری میفتیم به جونش . اگه یه دوربین فیلمبرداری با خودمون می آوردیم چه با حال می شد . یه نفر سومی رو هم می آوردیم توکار . دویست تومن به اون دادم که فقط فیلمبردار ما باشه . اون دو تا شر خر اصلی اسمشون بود تیمور و جبار . هردو گردن کلفت و قوی هیکل بودند . واییییییی کیر 20 سانتی و قطور خودمو واسه کوس اقدس خانوم آماده کرده بودم . اگرم می فهمیدن زیاد خطری نبود . چون با فیلمی که ازشون می گرفتم پدرشونو در می آوردم . و می تونستم تهدیدشون کنم . حداقل قضیه این که ازم شاکی نمی شدن . ولی بهتر بود که منو نمی شناختن چون آبروم پیش اعظم می رفت . ساعت 11شب بود . در زدیم .-حاج آقا ببخشید مزاحم شدیم . ما اومدیم مال خودمونو حلال کنیم . خمس بدیم . مال آقارو بدیم . ادامه دارد ..........نویسنده .....ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بله درون ۲

بی موقع اومدیم ببخشید اگه وقت ندارین بریم پیش یه روحانی دیگه . بوی پول که به دماغش خورد اومد دم در و بقیه ماجرا . به اقدس خانم هم که با روبند و پوزه بند و چادر داشت دعا می خوند رحم نکردیم . دهن زنه رو محکم داشته و شیرزاد و اکبر رو هم قنداق پیچشون کردیم . به کیرم اسپری زده بودم که تا می تونم اقدسو بکنم . یه قرص هم خورده بودم که اگه یه وقتی اسپری کیرمو شل کرد این ایرادشو خنثی کنه .-به جبار و تیمور هم اشاره زدم برن کنار خودم میخوام لختش کنم . دهنشو بستم که جیغ نکشه . خیلی قلچماق بود . فکر نمی کردم هیکلش این قدر سقت و توپ باشه . فقط دست و پا می زد . چند تا سیلی و مشت و لگد بهش زدم . پوزه بند و چونه بند و مقنعه اشو بزور از سر و صورتش کشیدم . موهای خرمایی سرش ریخت بیرون و صورت گرد و سفیدش مشخص شد و مثل مهتاب واییییی ماه شب چهارده بود . اقدس کیر شناس . ببینم می تونه کیر امشب منو بشناسه یانه . یه ماسکی گذاشته بودم روسرم که پشت سرمم پوشش می داد و فقط جای چشاش بازبود . شبیه اعظم ولی خیلی خوشگل ترازاون بود . با این ماسکم نه می تونستم کوس بخورم نه لباشو ببوسم . چادرشو راحت در آوردم ولی سگ مصب نمی ذاشت لباساشو از تنش در آرم . مجبور شدم چند تا سیلی پی در پی به گونه های راست و چپش بنوازم . دستمو گذاشتم دور گردنش . چشاش داشت از حدقه در میومد . زبانش از حلقش بیرون اومده بود . چند تا مشت هم به شکمش زدم . معلوم نبود چه خرسیه این که با اون کتک قبل و این کتک ها ی مجدد به زور غش رفت . یکی یکی لباساشو در می آوردم تا این که عریانش کردم . به تیمور و جبار گفتم که بیان کمک . کمر اقدس کیر شناسو گرفته بلندش کردیم . جلو شوهر و پسرش دست و پا می زد و مانور می داد . چشام که به کیر های اون دوتا گردن کلفت افتاد از خجالت داشتم می مردم . در مقابل کیر 20 سانتی من اونا هیچی نبودند . کاشکی شق شه بره تو سوراخ . یکی رو میذاشتم مخصوص دهن اقدس . این اقدس جنده همین طور دست و پا می زد . کوسش یه خورده مو داشت . تار موهای بلندو گرفتم تو دستم و داشتم می گفتم جنده تو مقاومت می کنی که همون دو کلمه اولو که گفتم دیدم دهنم پارچه پیچه که حرف نزنم . اخلاق سوتی بده خودمو می دونستم . موی سر و موی کوس اقدس روضه خون کیر شناسو با هم می کشیدم . آب خود به خود از چشم و دماغش سرازیر می شد . این آب دماغش دیگه حال منو بهم زده بود زیر اقدس دراز کشیدم تا کوسشو مال خودم کنم . به جبار که کیرش دو سانتی بزرگتر از کیر تیمور بود اشاره زدم بره پشت اقدس اونو از کون بکنه و به تیمور هم گفتم که کیر دوازده سیزده سانتی خودشو فرو کنه تو دهن اقدس کیری . خیلی دلم می خواست از کون هم که شده اقدسو بکنم کیر جبار به درد کون اقدس نمی خورد . به هر حال بعد از ده دوازده دقیقه قصدم این بود که جامو باهاش عوض کنم . یه اشاره مجددی به جبار و تیمور کردم و فیلمبردار هم که مشغول شد . جبار :حاج آقا شیرزاد عجب شیرزنی داری حریف سه تا کیر میشه . این شیرزنه یا کیر زن . شنیدم جوون که بود بهش می گفتن اقدس کیر شناس . تیمور :حاج آقا خوب خوب تماشا کن که زنت چه طوری زیر کیر 3 تا مرده . اگه شق کردی مواظب باش نخوابه چند ساعت دیگه که ما رفتیم می تونی باهاش حال کنی اگه حالی واسش مونده باشه . جبار :آق پسر مثل این که اسمت اکبر آقاست . اکبر آقا به بابا جون بگو که امشب ننه تو یه خورده بده دم تو . غریبه ها دارن می گانش . اون چی کم داره . نفرت و خشمو می شد از تو چشای اکبر و شیرزاد دهن بسته و دست و پا بسته خوتد . تیمور یه چاقو گذاشته بود جلو دهن اقدس که اگه جیغ بکشه چاقو رو فرو کنه تو دهنش . اقدس از ترس لال شده بود . تیمور کیرشو فرو کرده بود تو دهن اقدس . طوری روبروی شوهر و پسر اقدس قرار گرفتیم که اونا بتونن راحت تر هر سه تا کیرو با هم ببینن و حالشو ببرن . جبار :حاجی اگه میخوای جق بزنی بگو دستاتو باز کنیم . خیلی حال میده زن یه آخوندو کردن . حیف که بچه باز نیستم . تیمور!به اون مردایی که کون میدن و کون همجنسشونو می کنن چی میگن ؟/؟یه اصطلاح با کلاسی داره . تیمور :آبرومونو نبر میگن گی . جبار :حیف که گی نیستم -اگه حاجی شیرزاد گی باشه چی ؟/؟اونا موقع تحصیل خیلی با کون هم ور می رن . میگن هر کی کون بده به مقامات بالا می رسه . یه مثالی هست که میگه هرکه کون داد مرد میدان شد . هر که کون کرد خانه ویران شد . این شیر زاد خان ماهم از اون مرد میدوناست . کیر من و کیر جبار سوراخ کوس و کون اقدسو به اتیش کشیده بود . کیرم توپ توپ شده بود . با حالتی از کیف و خشم کوس اقدسو می کردم . هوس و خیسی شدید کوس اقدس رو رو کیرم به خوبی احساس می کردم . یعد اشاره ای به جبارزدم و اونم موضوع رو گرفت -آیت الله شیرزاد عزیز ببین که زنت چه جوری داره زیر کیر این دوست نقابدارمون کیف می کنه . می بینی . خیسی کوس زنتو ببین که چه طوری کیر رفیق مارو چرب و چیلی کرده . پسر دوربینو بیار جلوتر این خیسی کوس قشنگ بیفته تو فیلم . یادمون باشه یه نسخه اشو واست بفرستیم . یه نسخه اشو هم می فرستیم خارج .. کانالای ماهواره ای . اقدس چشاشو بسته بود . و داشت حال می کرد . یه خورده می خواست جلوی شوهر و پسرش مانور بده ولی کوس خیسش اونو رسوا کرده بود . کوس اون و کیر خودمو از زیر می دیدم .سینه های اقدس تو چنگم اسیر بودند . اقدس به زور چشاشو باز نگه می داشت . یه لحظه رومن خم شد و خودشو به گوشم چسبوند و خیلی آروم گفت من که میدونم تو کی هستی . این قدر واسه ما فیلم بازی نکن منو ببر اتاق بغلی رو تخت تنهایی ترتیبمو بده . اینا همین جا باشن . اینا کیه کیه دیگه با خودت آوردی . خودشون کیری هستن هیچ کیرای کیری هم دارن . از ترس چیزی نگفتم -باور کن شناختمت . فقط دفعه دیگه اگه می خوای بیای اون ساعت بند حصیری رو از دست راستت بردار و خوب نیست یه مرد ساعتوبذاره دست راستش . به خودم گفتم خاک تو سرت آریا . اصلا به درد این کارا نمیخوری . اینم سوتی بود که دادی . شب بله برون همین ساعتو به دست راستم دیده بود و گیر داد و منم درش آوردم ... کیرمو در آوردم و به جبار هم اشاره زدم که کیرشو از کون اقدس بکشه بیرون . اونارو کشیدم یه گوشه ای و خیلی آروم باهاشون صحبت کردم . از لو رفتن خودم چیزی نگفتم به تیمور و جبار گفتم که برن سراغ آخونده و پسرش و شلوارشونو پایین بکشن و از کیر در حال تماس با سوراخ کونشون فیلم بگیرن -آقا آریا فقط ازمون نخواهین که کیرمونو فرو کنیم تو کون آخوند و بچه آخوند مااولا بدمون میاد کون مردارو بکنیم چه برسه به این که کون آخوند گندیده و بسیجی آشغال باشه که هردوتاشون مشکوک به ایدزن .سر کیراتونو بچسبونین به سوراخ کونشون فیلم بگیرین -چشم ولی این جزو برنامه مانبود .-شماها این جا فیلماتونو بگیرین . من و اقدس میریم تو اون اتاق . کاری به کار ما نداشته باشین . یه خورده وایستادیم تا شاهد صحنه های مهیج باشیم . جبار کون اکبرو قبضه کرد و تیمور هم کون آخوند شیرزادوهیچکدومشون تو سوراخ فرو نکردند ولی کون پشمالوی پدر و پسرو خیلی با کیرشون انگولک می کردند . دست اقدسو گرفته بردمش تو اتاق خواب و درو از داخل قفل کردم و انداختمش رو تخت . حاالا میشه ماسکتو برداری ؟/؟چیه میای کوس مادرزنتو می کنی ؟/؟میدونی در اسلام حرامه کسی که یه زنو بکنه و بگاد نمی تونه با دخترش عروسی بکنه و اون دختر برش حرام میشه . پس تو دیگه نمی تونی با دخترم عروسی کنی .-درست می فرمایید ولی به شرطی که اون زن یه جنده ای مثل اقدس کیر شناس نباشه . فیلم گاییده شدنتو همه جا پخش می کنم . جنده .... ادامه دارد ...نویسنده ...ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بله درون ۳

رسوات می کنم . فیلمارو تکثیرش می کنم . واسه تک تک همسایه ها مث آش نذری سی دی پخش می کنم . هر شرطی رو که گفتم باید قبول کنی فعلا ریاست با منه . مادرزن جنده کونی کوسده . تو واسه من حالا فتوی میدی . جرت میدم . زرد کرده بود و خودشو تسلیم من کرد -چشم آریا جون . فقط آبرومو نبر یه شرط داره آریا فقط یه شرط .-چه شرطی !-کیرتو ازمن دریغ نکنی . شاید تو عمرم صد مدل کیر خوردم که نود تاش بعد از ازدواج با شوهر آخوندم بوده ولی مثل کیر تو تا حالا کیری نخوردم و ندیدم . من واسه این شرط تو یه شرط دارم -بگو چیه .-به این پاسدار ماسدارا و بسیجی هایی که تو رو میگان بگو که توبه کردی و دیگه اهلش نیستی دیگه در عوض تو فقط مال من میشی جنده اختصاصی من میشی حالا اگه دوست داشتی به شوهرت برسی من حرفی ندارم -باشه من میشم جنده اختصاصی تو حالا بیا و منو بکن دارم از هوس پس میفتم . کیر تورو که خوردم از هرچی کیر تو دیگه تو دنیا بدم میاد طفلک اعظم جون چطور می تونه حریفش بشه -حالا تو فکر خودتو بکن که می تونی حریفش بشی یانه ؟/؟دوتا پاشو گرفته و بازش کردم کوسش با این که نشون می داد کار خورده هست ولی به درد کیر من می خورد .-آه آریا آریا آریا نرو همین جا بمون من کوسسسسسسسم تا یه ساعت دیگه هم راضی نمیشه .-من نیمساعته ترتیبشو میدم .-اقدس اگه حال می کنی جیغ بزن من می خوام جیغ هوس تورو اکبر و شیرزاد هم بشنون . جیغ بکش -جااااااااااااان نیاز نیست تو بگی من نمی تونم جلو فریاد هوسمو بگیرم . جیغم خودش در میاد . بذار شوهر کوس کشم عذاب بکشه . بذار صدای حال کردن زنشو بشنوه . بذار پسرم درد تجاوزو حس کنه . حس کنه که تجاوز به ننه اش چه حالی میده !جاااااااان بکن منو .-اقدس فقط اسممو نیار -چشم سرور من . همه چیز من . داماد من . دست من باشه همین فردا ترتیب عروسیتو میدم . جوووووووون . بیشتر وقتا می تونی بیای خونه مون منو بکنی . -فقط یادت باشه چی بهت گفتم من تحمل ندارم که ببینم یه کیر دیگه واست شق کرده . با ایمان باش و فقط به دامادت چراغ سبز نشون بده .-بیابیا این قدرحرف نزن . کونشو قمبل کرد و سرشو به طرف من گرفت و گفت دنبارو ببین و حالشو ببر -اقدس من ,من کشته مرده کونتم با اون کوسی که اون زیره ... افتادم روتن اقدس واین تخت هم همش بالا و پایین می رفت و چه حالی می کردیم و چه جیغی می کشید این اقدس کیرشناس . -اقدس جون یه خواهشی دارم -بگو -من نقابمو میذارم درو باز می کنیم تا اکبر و شیرزاد مارو ببینن -به شرطی که این یه تیکه رو فیلم نگیری -ازاون جیغ های باحال چی ؟/؟-اونارو واست می کشم .-جواب حاجی رو چی میدی ؟/؟-میگم اگه جیغ نمی زدم منو می کشتی .در اتاقو بازکردیم و پدر و پسر سرگرم تماشای گاییده شدن زن خونه شدند -واییییییی منو بکن کوسسسسسم داره ازحال میره . جووووووووون وووووووییییی بززززززن کیییییییرررررر می خوام . در این جا اخونده که پارچه رو که ازدهنش در آورده بودند و چاقو زیر گلوش بود که داد نزنه گفت اقدس مراقب باش اگه آب کیر بره تو کوست من مسئولیت بچه رو قبول نمی کنم . ها.اقدس یواشکی ازاون زیر به من گفت غلط می کنه گوه می خوره من قرص ضد بارداری می خورم . توبریز اون تا همین جاش بزور تحمل کرده نمیتونه طاقت نداره آب کیر یکی دیگه رو تو کوس زنش ببینه . کیررو تا حالا مجبوری قبول کرده .-اقدس چی داری پچ پچ می کنی اون زیر .-هیچی حاج آقا دارم ذکر میگم . دارم میگم به این جوون که دست ازسرم برداره و توبه کنه و آبشو نریزه تو کوسم . حاجی من مجبورم . منو می کشن اگه کوس ندم -زن !تو دیگه اسم اون یه تیکه گوشت لعنتی رو نیار باید کفاره بدی -حاج آقا این کوس دادنم کفاره نداره ؟/؟-نه چون به زور بوده گناهش به گردن این چند نفره -پس منو محکوم نمی کنی ؟/؟-اگه همراه با کیف و لذت از طرف تو نباشه نه . آقای نقابدار زود باش . حالا اکبر داشت حرص می خورد و کاری ازش بر نمیومد . خلی دلم می خواست حرف بزنم . فیلمبردار یه گوشه ای مخفی شده بود . و چون اقدس پشت به اون بود راحت فیلمشو می گرفت . کیرمن سفیدیهای هوس کوس اقدسو بیرون می کشید ومن که زبونم بسته بود کیر چرب شده امو به پدر و پسر نشون می دادم وبا انگشتام به سفیدی هوس کوس اقدس اشاره می کردم دوباره میذاشتمش تو کوس -آه آه آه..خودمو رواقدس دراز کردم . لبشو به گوشم نزذیک کرد خیلی یواش گفت داره میاد آب کوسم داره میاد هر موقع به تشک چنگ زدم و ولش کردم متوجه باش که ارضا شدم تو هم آب حیات خودتو بریز تو کوسسسسسسم بهم زندگی بده با هر ضربه ای که به کون اقدس می زدم و کیرمو تا ته می فرستادم کونش مثل ژله می لرزید خیلی خوشگل و باحال بود . آن قدر تازه و لطیف بود که منو به یاد هلوی پوست کنده مینداخت . اقدس با هوس شدید و با دوتا دستش به تشک چنگ انداخته بود . چند تا ناله کرد و ساکت شد و دستشو ول کرد . شوهرش جناب آخوند شیرزاد با تاسف سری تکون داد و گفت لعنت بر شیطان آبش خالی شد -پسرم چیکار میشد کرد و امری بود اجتناب ناپذیر واین از مصلحت خداوندیست . جلوشو که نمیشد گرفت . دیدی که مادرتو به زور گاییدند ؟/؟بازم شکر که کیر تا نوک کون ما رفت ولی داخل نرفت اکبر چپ چپ داشت به پدر مومنش نگاه می کرد با چند تا ضربه دیگه آبمو ریختم تو کوس اقدس . دوست داشتم هوسمو با فریاد خالی کنم . ولی نمی شد چشامو بستم و آه کشیدم . شاید به اندازه یه نصفه استکان تو کوس اقدس اب ریخته باشم . دوباره پانتومیم بازی رو شروع کردم به بقیه دستور دادم برن بیرون .-اقدس جون بله برون حله ؟/؟-حل حل -مهریه چهارده سکه طلا یه جلد کلام الله . اعظم باید بیاد خونه فعلی خودم . هر طوری هم که بخوام زندگی می کنم -عزیزم من و تو همین الان با یک بله درون خودمونو واسه یه مجلس بله برون آماده کردیم -فقط تو انگار یه چیزی یادت رفته -چی رو ؟/؟-این که کیر تو جز مال دخترم و من مال هیشکی دیگه نباشه . خندیدم و گفتم حقا که لقب اقدس کیر شناس برازنده اته .. پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 5 از 34:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA