انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 7 از 34:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


مرد

 
اولین آب

نمی دونم زن همسایه چرا این قدر باهام مهربون بود . اون و شوهرش بچه نداشتند . شوهرش راننده اتوبوس بود و هر وقت که خونه نبود منو از همون بچگی می برد خونه اش و مثل مامانم رفتار محبت آمیزی باهام داشت . آخه ما سه تا داداش یا پسر بودیم و بچه چهارم خونه ما هم دختر بود و من سومین پسر خونه بودم . خیلی هم خوشگل بودم . مامان منم زن مهربونی بود و دلشم برای زن همسایه که بچه دار نمی شد می سوخت . فکر می کنم شوهره هم رفته بود جای دیگه زن گرفته بود و صداشو در نمی آورد . این زن روز به روز به من بیشتر عادت می کرد . با این که بزرگتر هم شده بودم ولی دست از سرم بر نمی داشت . منم بهش عادت کرده بودم . یه سری کارایی انجام می داد که به من می گفت تو خونه خودم صحبتشو نکنم چون ممکنه بقیه برداشت دیگه ای کنند و منو نذارن که دیگه بیام اونجا . اوایل که بچه تر بودم متوجه نبودم چی میگه . ولی بعد که بزرگتر شدم و یه چیزایی حالیم شد فهمیدم که یه جورایی بهم گرایش داره . از اون جایی که خیلی ساکت و آروم بودم و اونم با روحیه ام آشنایی داشت و می دونست که حرفی ازم به بیرون درزنمی کنه اکثرا نیمه لخت جلوم ظاهر می شد . در اتاقو قفل می کرد و با همون حالت بغلم می کرد . طوری که خفه می شدم و دلم می خواست از دستش دربرم . منو می بوسید . کیرمو که اون موقع کوچولو بود و تازه می خواست از مرحله شومبول بودن در بیاد دستمالی می کرد . بااین که بزرگتر شده بودم ولی بازم می رفتم پیشش . تازگیها یه خورده جلو خونواده ام خودشو مومن تر و محجبه نشون می داد بعدا فهمیدم این کارا رو واسه این می کنه که اونا بهش شک نکنن . رفته رفته کار به جایی رسید که شوهر این زن هفته ای بیشتر از دو بار به خونه نمیومد و من حتی شبا هم خونه اونا می خوابیدم . شوهرش از این بابت چیزی نمی دونست و تازه اگرم می فهمید اهمیتی نمی داد . اونم اون قدر زرنگ بود که بهم سفارش کرد که به مامانم نگم شبا کنار اون می خوابم .. دیگه شرایط به گونه ای شده بود که شوهر آتوسا ماهی یه بار هم خونه نمیومد و. فقط خرجی می فرستاد . زن همسایه حتی منو با خودش می برد حموم ومی شست . به کیرم دست می کشید و راستش اون وقتا هیچ احساسی نداشتم .. ولی دوازده سالم که بود حس کردم که از این کاراش داره خوشم میاد . یواش یواش لذت می بردم از این که شبا پیشش بخوابم . نه تنها از تماشای کون گنده اش چندشم نمی شد بلکه همیشه منتظر بودم که کی میشه برم تو رختخواب پیشش دراز بکشم . اون حتی ازم خواسته بود که از جریان دو نفری حموم رفتن ما چیزی به خونواده ام نگم . تا این که یکی از این روزا که با هم رفته بودیم حموم و کیرمو دستمالی می کرد احساس کردم که دارم یه لذتی می برم و یه حالی بهم دست میده که تا حالا همچین حالتی نداشتم . یه خورده کیرم سفت شده بود . -خوشت میاد آرش ؟/؟ دیگه داری بزرگ میشی و یواش یواش شیطون میره تو جلدت . من جای مامانتم نکنه یه حسی نسبت بهم پیدا کنی . اون حتی بهم آمپول زدن هم یاد داده بود . از فیلمهای آتوسا این بود که واسه این که کسی نگه چرا این وضعیت بین من و اون بر قراره یه صیغه محرمیت واسه مون خونده بودن که اشکال شرعی پیدا نشه . تازه سر این مسئله هم کلی با مامان بحث داشت اون می گفت تو شوهر داری صیغه دیگه چیه . آتوسا می گفت نه این مدلی فرق می کنه اشکالی نداره و یه جوری فیصله اش داد . من که ندیده بودم ملا همچین چیزی بخونه درهر حال از اون به بعد بیشتر منو می برد حموم و بیشتر با کیرم بازی می کرد . خیلی حرص می خورد . کیرمو تند تند تو دستاش می گردوند با یه دست با دو دست . با کف صابون و گاهی هم خشک .. لجش می گرفت و می گفت چرا نمیاد چرا نمیاد .. اون از یه آبی صحبت می کرد که وقتی مردا به سن تکلیف می رسن باید بیاد . کار به جایی رسیده بود که من از تماشای کونش و اندام لختش لذت می بردم . من دیگه واسه رفتن به خونه شون زنگ هم نمی زدم . یه بار که سرزده رفتم توی اتاق خواب دیدم رو تخت افتاده و دمر و کونش به طرف منه .. یه لذتی بردم که تا به حال چنین کیفی رونکرده بودم . دستمو گذاشتم رو کیرم و این بار من باهاش بازی می کردم . دیدم صداش دراومد . متوجه شده بود که من اونجام . به این صورت هیچوقت ندیده بودمش . یه بار تو حموم شورتشو جلوم در آورده بود ولی هنوز کار به اونجا نکشیده بود که بخواد مدت زیادی رو کاملا لخت جلوم وایسه . -آرش خجالتی ما رو باش . حالا کیرتو گرفتی تو دستت داری واسه ما جلق می زنی ؟/؟ خسته نشی آقا پسر . کیر خشک چه به درد ما می خوره .. نمی دونستم چی داره میگه .. خیلی بی حال رو تخت افتاده بود . مدتها بود که کیرمو تو دهنش نذاشته بود .. دهنشو باز کرد .. می دونستم چی می خواد کیرمو گذاشتم تو دهنش و اون مثل یه شکلات دسته دار میکشون زد من لذت می بردم . خیلی زیاد . خیلی .. دلم نمی خواست که که دهنشو از کیرم جدا کنه .. چشاشو باز کرد و گفت پسره خواجه هنوز آبت نیومده ؟/؟ .. خواجه نیستی .. ولی اگه آب کیرت میومد یه صفای دیگه ای داشت . آرش پشتم دراز بکش .کونمو بمال .. از وسط بازشون کن . ببین حال نمی کنی ؟/؟ راست می گفت . انگشتمو گذاشتم رو سوراخ کونش . دلم می خواست کیرمو فرو کنم تو اون سوراخ . تازگیها هم کلاسیهام از گاییدن دوست دختراشون می گفتند و این که فرو می کنن تو کونشون . خیلی هم درد داره . -آرش چی دوست داری چی دلت می خواد . هرکاری دوست داری بکن .. کون آتوسا رو بوسیدم و کیرمو به سوراخ کونش مالیدم . سفت بود کیرم نمی رفت داخل .. -آرش جان می دونم بار اول سخته .. دردت میاد ؟/؟ کیرت دردش می گیره ؟/؟ شیطون بلا تو از کجا می دونی کیر باید بره تو سوراخ .. موضوع دوست دخترای دوست پسرامو واسش گفتم -آرش نکنه گول این دخترا رو بخوری مادرت تو رو سپرده دست من و مسئولیت من سنگین شده فردا پس فردا اگه منحرف شی همه از دید من نگاه می کنن . درحالی که دمرو افتاده بود رو تخت با دست چپش کیر منو گرفت و اونو یه خورده پایین تر از سوراخ کونش مالید و گفت یه سوراخ اون پایین می بینی ؟/؟ بهش می گن کوس . -همون که دور و برش خیلی خیسه ؟/؟ -آره خود خودشه . بمال روش و بمال اون وسط . بمال .. بمال .. خواهش می کنم ... کیرمو دو سه سانتی پایین تر از سوراخ کونش قرار داده و اون یه خورده به کون خوشگلش حرکت داد و با دستش کیر منو گرفت و با حرکت کونش دوتایی رو طوری به هم چسبوند که سر کیر من رفت تو کوسش .. چه حس خوبی داشت . یه حسی شبیه به همونی که رفته بود تو دهنش ولی از این طرف خیلی می چسبید . لذت می بردم . یه گرمای عجیبی داشت که حس می کردم کیرم داره آب می شه . دوطرف کونشو با دستاش گرفت و اونا رو به پهلو ها بازشون کرد . -آرش این قدر دست و پا چلفتی نباش یه حرکت به کیرت بده . کیرم تا ته رفت تو کوس آتوسا .. -حالا تند تند بذار تو بکشش بیرون بذار تو بکشش بیرون . خیلی خوشم میومد پوست تنم لذت عجیبی می برد و خود کیر بیشتر از هر جای دیگه ای حال می کرد . به نظرم اومد شیرین ترین و بهترین لحظات زندگی باید همین لحظات باشه . واسه مرد لحظاتیه که کیرش میره توی کوس زن و واسه زن هم لحظاتیه که کیر مردو توی کوسش راه میده . -جوووووووون جووووووون آرشششش بکن کوسسسسسمو کوسسسسسسم .. خیلی وقته کیر نخورده .. اوووووفففففف نههههههه چقدر داغه .. باید کلفت ترش کنی .. تیز ترش کنی .. بکن منو بکن .. حالا که فکرشو می کنم هیچ سکسی به اندازه اولین سکس بهم لذت نداده نخواهد داد . نه به خاطر این که اولین سکس من بوده به این دلیل که هرچی کیرمو فرو می کردم تو کوسش فقط لذت می بردم و آبم نمیومد یه لذت ادامه دار . لذتی که برای تداومش نیازی به خوردن قرص و دارو و استعمال اسپری نبود . جلوگیری نمی خواست و زودانزالی هم نداشتم . چی می شد همه وقت گاییدن به همین صورت بود .. -بکن بکن منو ولم نکن .. جووووووون منو ببوس بیفت رو من .. سینه هام .. -آتوسا جون خیلی مزه میده کیف داره -حال کن عزیز دلم . فقط به کسی نگو که ما از این کارا باهم می کنیم .. چقدر از تماشای اندامش لذت می بردم . خیلی حال داد یه بالش نرمی رو که کنارش بود تودستش گرفت و اونو گذاشت وسط لباش و با دندوناش گازش می زد . خیلی خوشش میومد . منم که حس کردم اون داره حال می کنه به سرعت گاییدنش اضافه کردم .. اون از حال رفته بود .. -جاااااااان .. آبمو آوردی .. مردونگی کردی . حال دادی فدای کیرت آرش ولی هنوز آبت نیومد نمی دونم چرا سیر نشدم . این بار طاقباز کرد و لبه های کوسشو به دو طرف باز کرد و گفت آرش بیا روم دلم می خواد از این طرف هم بکنی توکوسسسسم . دیگه ولت نمی کنم . تو میشی پسر خودم . شوهر خودم . هیشکی نمی دونه تو پیش من می خوابی . کیرمو این بار از روبرو کردم تو کوس آتوسا روش دراز کشیده و اون دو تا دستاشو گذاشت دور سرم و لبامو چسبوند به لباش . این بار بیشتر از دفعات قبل از بوسه آتوسا لذت می بردم . بازم با همون سرعت می کردمش . کیرم مثل دفعه قبل داغ بود . یه حس هیجان و هوسی داشتم که تموم نمی شد . یه لحظه حس کردم که یه چیزی داره ازم می ریزه .. یه حالتی مثل زمانی که میرم دستشویی ولی نه به اون نرمی . اما یه حال و هوای خاصی داشتم . حس می کردم دارم سبک میشم و این یک اتفاق خوب برامن بوده . چشام باز نمی شدند . -آرش .. تو داری تو کوسم آب می ریزی .. آب کیرت بالاخره از چشمه ات اومد بیرون .. جااااااان جاااااان .. دیگه راهش باز شد . تو مرد شدی .. خودم بهت می رسم .. پر آبت می کنم .. شیطون فقط مال منی . دختر بازی بی دختر بازی . تازه اونا نمی تونن بهت کوس بدن . آب کیر خودمو برای اولین بار وقتی که از حاشیه های کوس آتوسا در حال بیرون ریخته شدن بود دیدم . اون چه جوری با انگشتش اونو از بغل کوسش جمع کرده میذاشت تو دهنش . من که حالم داشت یه جوری می شد . این بار دیگه کیرم شل شد . آبم اومده بود . یه احساس سیری خاصی می کردم . مثل این که غذایی خورده باشم و تا یه مدتی گرسنه ام نمیشه ولی آتوسا کاری کرد که خیلی زود گرسنه ام شه .. خوردن و مکیدن کوسشو همون روز بهم آموزش داد و کارایی که باید انجام بدم که یه زن چه جوری حشری شه . نیمساعت نشد که هوسم برگشت و دوباره کیرم شق شد . از اون به بعد دو تایی مون رفتیم تو خط فیلم . شوهر آتوسا که دیگه تقریبا پیداش نمی شد . فصلی کار می کرد . یعنی فصلی میومد به زنش سر می زد. فقط هر ماه به حساب آتوسا یه پول سنگینی می ریخت ومی ریزه که زنه کاری به کارش نداشته باشه و خونه رو هم به اسم آتوسا کرده .. دیگه از این بهتر نمی شد بعد از ماهها کیرم کلفت تر و دراز تر شد .سالها گذشت و ما دویار جدا نشدنی موندیم . شوهره تو باغ نبود و ما هم سیاستمونو حفظ می کردیم و بیشتر رعایت می کردیم ..تا با استفاده از شعار کم بکن همیشه بکن بتونیم رابطه خودمونو حفظ کنیم . آتوسا کاری کرد که شوهرش واسه من معافی از خدمت بگیره .. شوهرش هم واسه این که رضایت زنشو جلب کنه هر کاری که از دستش بر میومد انجام داد اون که دیگه نمی دونست من بیشتر شبا شبا پیشش می خوابم .. حتی می خواست منو شاگرد خودش کنه که اینو دیگه آتوسا قبول نکرد فکرکنم شوهره جای دیگه بچه دار هم شده باشه ولی به آتوسا چیزی نمی گفت . گاهی یاد اون روزی میفتم که واسه اولین بار کیرم رفت توی کوس آتوسا و آبم نمیومد چه لذت ادامه داری بود . تازگیها آتوسا یه مغازه واسه خودش جور کرده و اونو کرده بوتیک و دوتایی مون اونو می گردونیم . هرچی بهش میگم تنهایی اداره اش می کنم قبول نمی کنه می ترسه دختر بازی کنم . من دیگه شدم بچه اون ولی گاهی به خونه خودمم سر می زنم . فکر می کردم که حالا که دوتایی مون میریم سر کار واسه سکس خیلی خسته باشیم ولی انگاری با هوس و هیجان بیشتری میریم تو بغل هم ..پایان ....نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خشم و خیانت

خیلی دوستش داشتم . امیر حسین همونی بود که من میخواستم یه جوون پاک و بی آلایش . یکی که منو به خاطر خودم می خواست نه به خاطر هوس . یکی که هیچوقت سعی نکرده بود مثل پسرای دیگه که چشمشون فقط دنبال تن و بدن ما دختراست از من سوءاستفاده کنه . واسه همین حاضر نبودم با هیچ چیز دیگه تو دنیا عوضش کنم . منم خیلی خوشگل بودم . چشام به رنگ سبز روشن بود .لبام غنچه ای بینی کوچولو صورتم گرد و سفید و وزنم 55 کیلو یه خورده لاغر نشون می دادم . ولی اندام بدی نداشتم . امیر حسین همش به من می گفت نازی همین جوری بمونی خوبی چون خیلی نازی . امیر یه دوستی داشت که خیلی خوش تیپ تر از اون بود اسمشم پویا بود . چند بار برام پیغوم پسغوم فرستاده بود که باهاش دوست شم و به کلاس من نمیخوره که با امیر حسین باشم ولی من و اون دیوونه وار همدیگه رو دوست داشتیم. هرچی هم که بهم می گفت امیر سر و گوشش می جنبه حرفشو قبول نمی کردم . من و امیر حسین و اون دوست شارلاتانش پویا همه مون 17 سالمون بود و سال سوم دبیرستان درس می خوندیم قرار بود امیر حسین منو به خونواده اش هم معرفی کنه مثل این که با این سن کمش می خواست کلنگ عشق و از دواجو به زمین بکوبه . یکی از این پنجشنبه بعد از ظهر ها موبایلم زنگ خورد. پویا بود . خواستم گوشی رو قطع کنم . دیگه حالم از شنیدن صداش بهم می خورد . با خودم گفتم خوش تیپ که هستی باش پدرت خر پوله که باشه من عشق تو رو نمی خوام . من عاشق امیر حسینم . اونو دوست دارم . یه تار موشو به صد تا مث تو نمیدم .-بالاخره مچشو گرفتم . زود باش خودتو برسون . اول فیلمه . امیر با دوست دخترش تو سینماست . منم اونجا بودم اومدم بیرون . دم در سینمام . دور میدون انقلاب .. منتظرتم زود باش بیا -تو دروغ میگی -زودتر بیا تا دیر نشده .. نمی تونستم باورکنم از میدون ولی عصر تا انقلاب اون قدر راه نبود که دیرم شه . البته با ماشین . بهم آدرس جایی رو که نشسته بودند داد . خود پویا نیومد . رفتم داخل . نور متوسطی فضای سینما رو رو شن کرده بود . خیلی کج و کوله و یه وری می رفتم تا امیر منو نبینه . دوست داشتم که فقط خودم اونو می دیدم و اون متوجهم نمی شد . پویا درست می گفت . اون به من خیانت کرده بود . نمی تونستم صحنه رو ببینم کنار یه دختر نشسته بود . می گفتند و می خندیدند . منم تو وجودم هم گریه بود و هم خشم و هم خنده . به سادگی و حماقتم می خندیدم . هنوز هیچی نشده بود ولی با احساسات من بازی کرده بود . با این حال نمی تونستم خودمو قانع کنم من خودمو واسش حفظ کرده بودم . اون اولین عشقم بود و می خواستم که آخرینشم باشه . از سینما اومدم بیرون . پویا منتظرم بود یه ماشینم با خودش آورده بود . بی اراده سوار ماشین شدم . های های می گریستم . پویا یکی دو ساعتی منو گردوند وکلی واسم حرف زد که هیچکدوم از حرفاشو نفهمیدم . منو برد به یه آپارتمانی که می گفت مال پدرشه و تازه مستاجرش پا شده و کلیدشو هم معلوم نبود چه جوری کش رفته . آپارتمان تقریبا لخت بود فقط چند تا موکت و یه تخت دو نفره و یه یخچال موجودی این آپارتمان بود .روی تخت نشستیم و اون گفت دنیا که به آخر نرسیده نازی -چی میگی پویا تو که عاشق نشدی . اصلا من چرا اینجام الان باید خونه باشم -من عاشق شدم نازی . فقط یه بار اونم عاشق تو .-من شنیدم که تو کلی دوست دختر داری -نه امیر همه رو بهت دروغ گفته شاید تلفنی با چند نفر صحبت کرده باشم ولی هیچی بین ما نبوده . این منم که عاشق واقعی توام و تا حالا به خاطرت صبر کردم با این که میدونم با امیر بودی ولی دیوونه وار عاشقتم دوستت دارم . تو دختر رویاهامی . وقتی تو رو داشته باشم هیچ دختر یا زن دیگه ای رو نمی خوام . خیلی سریع خودشو بهم نزدیک کرد و لبامو به لباش چسبوند . چندشم شد -عزیزم دوستت دارم عاشقتم -من نمی تونم عشق مث پیرهن تن آدم نیست که اگه کثیف شد بکنی بندازیش دور و یکی دیگه بپوشی ولی دست بر دار نبود . دوباره منو بوسید. حس کردم برای فرو نشوندن خشمم نسبت به امیر به این بوسه نیاز دارم. حالا که اون بهم خیانت کرده پس من چرا نکنم . چقدر ساده بودم که گول حرفاشو خوردم . پویا پرروتر شده بود ومن هم به امیر فکر می کردم . صحنه ای رو که اون با یه دختر دیگه یا رقیبم تو سینما نشسته بود مجسم می کردم . داشتم آتیش می گرفتم . پویا دستشو گذاشته بود لای بلوزمو با سینه هام ور می رفت . یه خورده مقاومت کردم ولی حس کردم خیلی لذت میده واسه اولین بار بود که دست یه پسر به سینه هام می رسید ..سختم بود ولی خشمی که نسبت به امیر حسین داشتم بی خیال ترم کرده بود . تازه یه هیجان و حالت خاصی بهم دست داده بود که واسم سابقه نداشت .-نه پویا این کارو باهام نکن .من آمادگیشو ندارم . دست هیچ پسری تا حالا بهم نرسیده .-بالاخره از یه زمانی که باید برسه . اینم اولش .-نه پویا این کارو باهام نکن . وقتش نیست . نه آمادگی فکریشو دارم نه روحی .-جسمی چطور ؟/؟-بذار برم خونه دیرم شده ؟/؟دست بردار نبود -پویا نه نه نه -خوشت میاد ؟/؟نگو که خوشت نمیاد . چشات یه چیز دیگه ای میگن .-خیلی پررویی -شلوارمو از پام در آورد -چیکار می کنی ؟/؟واسه منی که تو باغ نبودم سیاحت خوبی بود . کوسم لذت خاصی رو همراه با هوس حس می کرد . بالای کوسم ورم کرده بود . حس می کردم این تورم باید مال هوس باشه . دیگه مقاومت نمی کردم . خیلی سریع تسلیم شده بودم . فقط مراقب بودم که کار دست خودم ندم و پویا پارو از گلیم خودش دراز تر نکنه طوری که به عنوان یه دختر وارد آپارتمانش شده و زن برگردم . خودمو قانع کرده بودم که کارهمون دخترایی که میرن دنبال سکس و ارضای هوسهاشون ,خیلی بهتر از اوناییه که مثل ما میرن دنبال عشق پاک . تازه شوهر بهتری هم گیرشون میاد . با همین فکرا خودمو قانع می کردم که اشتباه نکردم که زیاد به پویا سخت نگرفتم . به شورت منم رحم نکرد .خجالتم میومد . کوسم خیلی پر مو بود . برعکس کیر پویا که خیلی تمیز و تیغ انداخته و براق بود .-می بینی چقدر باحاله ؟/؟یه عمر در خدمتته . با همین یه خیلی واسه خودمون بچه درست می کنم . راستش هم به حرفاش دلخوش بودم هم نبودم . امیر حسین که دستش به باغ سبز نرسیده بود اونجوری در اومد وای به این که همون اول خلوت اول تر تیب منو داده بود . مثل یه زنبور گزیده ای که نمی دونه چیکار کنه و چطوری خودشو از مهلکه خلاص کنه یا خودشو تسکین بده منم که هوس گزیده شده بودم به خودم می پیچیدم . انگار پویا رفته بود تو وجود من . می دونست چه طوری منو بسوزونه . دهنشو گذاشته بود رو کوسم یه دستشم گذاشته بود بالای کوسم و انتهای شکمم و یه دستشم رو سینه کوچولوم که تازه می رفت درشت بشه گذاشت و باهاش ور می رفت -وایییییی پویا عزیزم نمیدونم چیکار کنم یه جوری ردیفم کن . من تا حالا سکس نداشتم هیچی نمیدونم -مگه من داشتم ؟/؟منم اولین بارمه . بذارحالا کوستو بخورم دهنم پر شده از خیسی تو چقدم چسبنده و چربه -پویای عزیزم ارضام کن زود باش .-راهش همینه . کوستو که الان نمی تونم بکنم . اون مال شب زفاف من و توست . موهای کوس و چوچوله هامو با هم توی دهنش می گردوند -ایییییییی اییییییی نه نه نه دو تا پامو به طرف بالا قرار داد و با سرعت بیشتری کوسمو می لیسید . یه چرخشی زد و سرش در جهت مخالف کوسم قرار گرفت و کیرشو گذاشت رو دهنم . لبمو جمع کردم چندشم شده بود . من که قبلا از این کارا نکرده بودم . مجبور شدم دهنمو باز کنم و کیرشو تو دهنم جا بدم . خیلی حال می کرد. دهنمو مث کوس می گایید .-جااااان جااااان هاهاهاااااااا هاااااااااااووووووفففففف چقد حال میده نازی جوووووون . نمی دونستم چی به چیه . دهنم پر شد از آب کیر پویا خیلی چند شم شده بود . از لب و لوچه ام پاکش کرده ولی هنوز عقم می گرفت -مثل این که ما هم داریم کوستو می خوریم ها . دوباره به حالت قبلی برگشت و به آتیش زدن خودش ادامه داد . از روبرو که کوسمو می خورد بیشتر به من مزه می داد تا سر و ته کرده باشه . پویا من دارم یه جوری میشم جوووون ولم نکن . داغ شدم . تمام تنم باهم یک دل و یک صدا شدن . انگار با هم میخوان منفجر شن . با هم می خوان برن جایی . اووووووفففففف اومد یه چیز داغ و نرم داره تو تنم وول می خوره حرکت می کنه از کوسسسسسم می ریزه بیرون . حالا منو ببوس گور پدر امیر نامرد و خائن . این بار با حرارت بیشتری خودمو در اختیارش قرار داده بودم . هر چند هنوز عاشقش نبودم . لذت می بردم از این که کار امیرو با شدت بیشتری جبران کرده بودم . واسه چند لحظه پویا ازم دور شد . نمی دونم کجا رفت ولی چند دقیقه بعد با آب میوه برگشت . نفسی تازه کردیم . فکر می کردم کار تموم شده دیدم نخیر منو خوابونده افتاده رو کونم .-دیرم شده عزیزم . تازه من می ترسم درد داره . تحمل یه شیلنگ نازک عکسبر داری و لونوسکوپی رو نداره چه برسه به کیرت -تو اون شلنگ مصنوعی رو با این کیر گرم و نرم که خاصیت ارتجاعی داره مقایسه می کنی ؟/؟با این حرفا رامم کرد. مجهز بود . یه چیزی به سوراخ کونم مالید و گفت این عضله سوراخ کونتو موقتا باز ترش می کنه تا کیر راحت تر بره داخلش ... چیکار کنم . کونی هم که نبودم و شدم .-کون کوچیکی داری ولی خیلی خوش استیل و خوش دسته . مال کیه ؟/؟..با این که حوصله جواب دادنو نداشتم گفتم مال تو . چند دقیقه ای با انگشتاش می کرد توسوراخ کونم و در می آورد تا این که حس کردم کمی بی حس شدم . نسبت به درد مقاوم تر . اما تماس کیرو با سوراخ کونم احساس می کردم -می میرم واسه کونت از خوردن و دیدنش سیر نمی شم . بعد از کلی ماچ و بوسه یه طرفه با کونم دو باره کیرشو به طرف سوراخم حرکت داد .لحظه به لحظه سنگینی بیشتری رو تو کونم احساس می کردم .بیشتر از نصف کیرشو فرستاده بود توی کونم .-پویا کیرت داره بهم زندگی میده . مث یه جام شرابیه که شرابش منو از غم دور می کنه -تو که از شرابش بدت اومد و نخواستیش .-نمی دونستم چه شراب مست کننده ایه . من که الان مست کیرتم . با این که اولین باربود که کون می دادم ولی خیلی حال می کردم . و با وجود این محلول معجزه کننده غمی نداشتم .-خیلی خوشم میاد جااااان بیشتر از نصف کیرم تو کوسته میذارم داخل میکشمش بیرون . اووووووفففففف بگیرش دیگه نمی تونم جلومو بگیرم . بهم فشار میاد . پاشید جوووووون حسش می کنی ؟/؟داره می ریزه توی کون قشنگت . همون جهشی رو که توی دهنم داشت توی کون منم داشت .-پویا جون منم خیلی لذت بردم . نمیدونم چه اصراری داشت این پویا که کیرشو اون داخل نگه داشته باشه .. -از این همه زیبایی و تماشاش لذت می برم نازی جون ..... صدای زنگ در اومد . یه لحظه دیدم که در آپارتمان بازه فرصت نشد که کونمو از کیر پویا ول کنم . اوخ جون امیر بود . کیف می کردم . ولی چرا در آپارتمان باز بود . حتما پویا یادش زفته بود ببنده . ولی در ظاهر بسته بود-تف به تو نازی عوضی . هرزه . کثافت آشغال . خب از اول می گفتی عاشقم نیستی . از خودت واسم یه بت درست کردی . کیررو از کونم در آورده وگفتم آشغال منم یا تو که با دختر مردم میری سینما .. برای چند دقیقه ای ساکت شد و گفت باشه ایرادی نداره . یعنی تو باید این جوری جبران می کردی ؟/؟این بود اون عشق محکم و مثل کوه استوارت ؟/؟عشق تو یه عشق شیشه ای بود و مث یه کاسه بلور شکستنی . من سزاوارش نبودم . یه تفی تو صورتم انداخت و گفت تو خیلی خوشگلی و من جذاب نیستم ولی پست و هرزه ای . این حقم نبود . یه تف دیگه ای هم نثارم کرد و با چشایی اشکبار دور شد . احساس شرم نمی کردم . می خواست خیانت نکنه ..... فردای اون روز یه دختر تو خیابون جلومو گرفت وگفت منو می شناسی ؟/؟.خوب نگاش کردم و گفتم تو همون کثافتی هستی که امیر حسین منو ازم گرفتی . دو تا شناسنامه داد دستمو گفت هر دو تا شون عکس داره بخون ببین چی می فهمی ... نه خدای من امکان نداشت . امیر حسین و الهام خواهر و برادر بودند . امیر به من خیانت نکرده بود . الهام رفت و من موندم یا یه دنیایی از غم و حسرت و پشیمونی . امیر من پاک بود و من آلوده بودم . برای همیشه از دستش داده بودم . عشق ما عشقی بلورین بود نه مثل بلور شفاف . مثل شیشه شکننده بود . شبیه آدمای گیج و معتاد تلو تلو می خوردم یه سری فکر می کردند من معتادم یه سری منو با جنده اشتباه گرفته بودند بعضی ها هم فکر می کردند عصبی ام . بیشترا فکر می کردند قاطی کردم . یه احساسی به من می گفت که شاید بتونم پویا رو توآپارتمان دیشبی پیداش کنم . با این که می دونستم همه این بر نامه ها زیر سر اون بوده ته دلم یه امیدی داشتم که شاید اونو دیگه بتونم حفظش کنم در زدم و درو واسم باز کرد . می خواستم برم داخل نذاشت . گفت مهمون دارم صدای دختری رو شنیدم که می گفت کیه ؟/؟-هیچی عزیزم . دوست دختر دوستم امیر حسینه خبر دوستشو ازم می گیره -این بود اون عشقی که ازش دم می زدی ؟/؟توزندگی منو نابود کردی داغی غم اولین عشق تا آخر عمر رو دلم می مونه . حالا که خرت از پل رد شد و یه بار منو گاییدی به خونه خودتم راهم نمیدی ؟/؟من که دیشب ملکه این قصر بودم !من که دیشب تنها شهبانوت بودم !-عزیزم دست خودم نیست خوش تیپم وکلی کون تو نوبتن که بیان زیر کیر من .. به اونا که نمیشه ظلم کرد . منم تنوع طلبم امکان نداره یه کونی رو بیشتر از یه بار بکنم .. پایان.. نویسنده ...ایرانی .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
از جنوب به شمال

یه موقع فکر نکنین از جنوب به شمال از بندر عباس تا بابلسرو میگم .همین آپارتمانهای قدیمی خودمون تو غرب تهرون و یه خورده دور تر و غربی تر از میدون آزادی رو میگم که یه مجتمع و چند تا بلوکه که به صورت شمالی جنوبی از پشت تقریبا با هم مماسن و ارتباط بین ساکنان آپارتمانهای قرینه خیلی راحته . هروقت می رفتم روی تراس رخت پهن کنم از آپارتمان روبرو یعنی همون همزاد و قرینه چند تا جوونو می دیدم که با وضعی مسخره و بدنی لخت با یه شلوارک به پا منو خیره نگاه می کنن و با دست یه اشاره هایی هم می کنن . چند بار تصمیم گرفتم به شوهرم بگم ولی حساب کردم پسرم هم سن اوناست و داره تو یه شهر دیگه درس می خونه و اونا هم مجردن و شیطنتها و هوس جوونیشون گل کرده . هر چند بعضی وقتا هم که رو بالکن یا تراس نمی رفتم بازم سرو کله اشون پیدا می شد . شاید دوبرابرشون سن داشتم . 39 سالم بود وبراشون خیلی مسن بودم . بر شیطون لعنت . من اسمم شور انگیزه و به غیر از مواقعی که واسه رخت میرم تراس خیلی شور انگیز و خوشگل می کنم . پسر 19 ساله ام تو دانشگاه مشهد و رشته دندانپزشکی مشغوله و دختر 18 ساله امو که شوهر دادم . من موندم و شوهر بنگاه دارم ایمان که تنها چیزی که فهمیدم نداره ایمانه . رفته بود یه خونه خالی رو به یه زن شوهر دار نشون بده که تو همون خونه مشغول گاییدن زنه شد که معلوم نبود کی زاغ سیاهشونو چوب زده که اومدن سراغشونو هر دوتا رو انداختن هولوفدونی تا آب خنک بخورن . کثافت آشغال واسم پیغوم می فرسته که وقتی دارم میام ملاقات واسش پول و سیگار ببرم . دیگه آبرویی واسه خودش باقی نذاشته بود . ومنم احساس حقارت می کردم . دیشب تا صبح چشام روهم نرفت . سکه یه پولم کرده بود . تو همین آپارتمان 100 متری خودمون 100کیلومتر راه رفته بودم عاقبت پس از 100 دقیقه فکر کردن تصمیم خودمو گرفتم . انتقام ..تلافی ..اونم از راه تراس هوس ..حرص می خوردم . گرفتن این تصمیم برام خیلی مشکل بود . من با این سنم برم با افرادی طرف شم که به دید بچه بهشون نگاه می کنم ؟/؟در دیدگاه نخست دو عامل باعث شد که خودمو قانع به انجام این کار کنم . یکی عجله در انتقام گیری و این که اونا لقمه های آماده ای بودن ویکی هم این که رفت و آمد از این طرف خطرش کمتر بود . مخصوصا اوایل بعد از ظهر که کولر ها همه روشن بوده وپرده ها همه کشیده . رفتم حموم کوسمو برق انداخته و به سرو وضع خوشگل خودم رسیدگی کردم و با یه پیرهن مجلسی کیپ که کون متوسط منو بزرگ و هوس انگیز نشون می داد رفتم رو بالکن . خبر مرگشون هر روز اینجا بودن . چند تا سنگریزه پرت کردم و بعد رومو برگردوندم . صدای باز شدن در شیشه ای رو شنیدم . جووووون سرو کله یکیشون پیدا شد . یه نگاهی به طرفش انداختم . تعجب می کرد فکرکرد حتما یه نفر دیگه ام . چند بار سر تکون داد که یعنی هستی ؟/؟منم با تکون دادن سر بهش جواب دادم که بله هستم . بد جوری تو کف انتقام رفته بودم اومد یه در مخصوص دیگه رو واسم باز کرد ومنم از در خروج خودمون و از طریق راه پله کوتاهی که بین دو آپارتمان بود خودمو رسوندم به آپارتمانشون . وای آپارتمان دانشجویی اشون چه ریخت و پاشی بود !بشقاب غذا یه طرف کتابا یه طرف لباسا رو زمین ولو .. یه چیزی شبیه به آشغالدونی بود . -ببینم تنهایی ؟/؟-نه بیژن و بهرام رفتن حموم . منم چاکر شما مبین قبل از اونا بودم حموم . ببینم چند می گیری ؟/؟-مگه شما نظافتچی می خواستین ؟/؟-ببخشید منظورم از اون کارا بود . -منو با زنای هرزه اشتباه نگیرین . چون چند ماهه که می بینم تو سختی هستین ومنم چون دیدم یه ثوابی در حق شما بکنم اومدم در خدمت شما باشم . شاید این کارم گناه باشه ولی جلوی گناه سه جوونو می گیرم . بازم سه بر یک جلوم . -خدا کنه همه زنا مث شما ثوابکار باشن . پیرهن قرمز و روژلب قرمز و زیر چشم هم ست شده با این رنگ هوش از سرشون پرونده بود . اون دو نفر دیگه هم با شورت از حموم بیرون اومدن مبین هم که با شلوارک جلوم وایستاده بود . هر سه تا خوش قیافه و خوش اندام بودند ولی هنوز تمایلی به اونا نداشتم . من فقط می خواستم وجود کیرشونو تو بدنم احساس کنم . احساس آرامش کنم و برم در واقع اونا یکبار و برای همیشه بشن دکتر اعصاب من . یه بار بهشون میدم دیگه نمیدم . مبین اومد زیپ پیرهنمو آروم از پشت کشید پایین ومشغول لخت کردنم شد بیژن رفت سر وقت لبام و سوتینمو باز کرد . بقیه پیرهنمو هم در آوردند . مبین لباشو گذاشت رو کونم -جوووووون بچه ها کونش میزون میزونه . من می میرم واسه همچین کونی . من اول با کونش حال می کنم شما صاحب اختیارین به هر جا می خواهین بچسبین بچسبین .. بیژن :این که نمیشه تا آخرش با کون حال کنی -بچه ها دعوا نیفتین به نوبت از همه جام استفاده کنین . من که نمردم دارین ارٍث تقسیم می کنین . دسته جمعی لخت لخت شدیم حالا همه مون ایستاده بودیم که مبین و بهرام یه خورده خودشونو خم کردن تا جفت سوراخامو لیس بزنن . مبین زبونشو می مالید به سوراخ کونم . بهرام از جلو دوطرف و لبه های کوسسسسمو کشیده و باز کرده بود و لیسش می زد . سر بیژنو از رو لبام جدا کرده اونو گذاشتم رو سینه هام . یه دستم پشت سر بهرام بود که اونو به کوسسسسسسم فشار می دادم و یه دستم پشت سر بیژن که سرشو محکم به سینه هام می چسبوندم . از اون ورم که مبین داشت سوراخ کونمو می خورد . سه تای منو مست مست کرده بودند . نمی دونستم کدوم حالش بیشتره . کوسم خیس خیس و خیلی بی تاب شده بود -جااااااااااان چقدر بچه های باحالی هستین . فکر نمی کردم تا این حد فرز و وارد به کار باشین . -هنوز کجاشو دیدین ؟/؟صبر کن کیره رو وارد عمل کنیم -دیگه دلشو ندارم بلند شین از جاتون .. راست می گفتند این تازه مقدمه اش بود که منو این قدر حشری کرده بود . -فکر نمی کنین من جای مامانتون باشم ؟/؟بیژن :بابا این دوروزه دنیا کیر که بلند شد خواهر مادر نمی شناسه یه جا می خواد توش آروم بگیره . مگه حالیش میشه مادر کدومه خواهر کدومه .؟/؟مثلا یه مجلسی که چشم همه بسته باشه و هر کی هر کی رو بکنه . به نظرت کیره میفهمه کوس مادرش کدومه ؟/؟هر کدوم بیاد دم دستش می کنه . بر عکسشم همینه . همین بهرام خودمون داره قلق مامانشو می گیره ..ا لبته مامانش یه خورده رعایت می کنه بهرام هر وقت میره خونه کوس مامانشو لیس می زنه آبشو میاره .. مادرش میگه گاییدن نه . خوب نیست احترام از بین میره . ولی این اعجوبه ای که من می بینم به لیس زدن هم قانع نیست و می دونم چند وقت دیگه با کیرش اونو تنظیم می کنه ... سه تخت یه نفره رو آوردن کنار هم گذاشتن و منو مث یه پر کاه بلند کرده انداختن روش . تا حالا سه تا کیرو یه جا با هم ندیده بودم اصلا چی دارم میگم به غیر از کیر شوهرم کیر دیگه ای سراغم نیومده بود . بدنم می لرزید -ادامه بدین بچه ها -جوووووووون قربون حال دادناتون برم .-انگیز خانوم ما حسابی داریم عشق می کنیم .-قربون عشقتون وای کوسسسسسسسم کوسسسسسسسسم . هر سه تا کیر امروز باید بره توش . منو جرررررررررررم بدین واییییییییییییی نه نه دوستتون دارم میخوامتون .خودم به حرکت در اومده بودم .مث دیوونه ها هر تن و بدنی رو که نزدیک تر بود به خودم می چسبوندم . دیگه هیچی حالیم نبود . نمی دونستم کی رو کوسسسسسسمه کی رو سینه ها و کووووووننننمه . همه جا به جا شده بودن . بهرام :مثل دختر بچه ها خیس کردی -عزیزم دوباره بخورشششششش بخور بخور بخور نفس نفس می زدم چشام باز نمی شد . نمی دونستم می تونم تا این حد حال کنم . کاش از همون چند ماه پیش میومدم طرفشون -واییییییی بهرام بخورررررر مبین دوباره برو رو کونم با سوراخش بازی کن . بیژن تو هم هر جارو گیر آوردی باهاش ور برو نزدیکه . ارگاسمم نزدیکه . زود باشین بچه ها . کوسسسسسسسم واسسسسه کیییییییییییرررررررر تون هلاکه . طاقت نداره . زود باشین . دارم به جنون می رسم .نه .. زود باشین . منو محکم داشته باشین تا خودمو ازپنجره پرت نکنم . وایییییییی .. خودمو دمر کرده محکم به تخت چسبوندم بیژن و مبین بیکار شدند و رفتن رو کمرم تا ماساژم بدن و بدن داغمو رو فرمش داشته باشن . بهرام مث یه چریک پرید پشتم . دو طرف کونمو به پهلوها باز کرد و دستشو به کوسم که حقش بود رسوند . و چکش کرد دید که خیس خیس و آماده کیر ترو تازه و کلفتشه . یه سر سوزن مونده بود که آبم بریزه ... هیجان داشت دلمو می ترکوند . قلبم می خواست وایسه . دومین کیر زندگیمو می خواستم بخورم در یه محیطی امن . بی درد سر . شوهر کوس کش دیوث زن بازم همون زندان باشه بپوسه . تازه اون رفته یه زن شوهر دارو کرده و گاییده . من دارم به دو سه تا جوون حال میدم که مجردم و ثوابم می کنم که باعث انحراف جامعه نشن و دنبال دختر مردم راه نیفتن . اونا واقعا نیاز دارن هرچند من خودم الان نیازم بیشتر از اوناست -اووووووووووفففففففففف جوووووووون رفت . کیر شماره دو زندگیم رفت توکوسم . جوووووووووون بهرام حال کن حال بده حال بده کیییییییییییییییییییییرررررررررررررررتو می خوام کوسسسسسسسم تشنه و داغششششششه بزززن آتیش بزن خنک کن . بهرام بگو چی می بینی ؟/؟-یه کون خوشگل و ناب وورم کرده یه کوس داغ و سرخ و سفید و تپل که اون زیره با یه کیری که میره تو کوس و بر می گرده میره تو کوس و بر می گرده -جووووووووون بگگگگو اخ آخ بهرام جونم یه چیز گرم مثل یه موج آروم داره میاد بیرون هووووووف الان داره طوفانی میشه داره می ریزه واییییییی اومد آبم اومد بهرام منو بکن بازم بگو کیرت چه جوری میاد و میره با زبونت بگو نشونش بده -قربون انگیز حشری و پرشورم برم مث اسمت پر حرارتی وایییییی کیرمو آتیش دادی بگیر این آب داغغغغغغغو که خیلی منتظرش گذاشتی جاااااااان می میرم واسه این کووووووون لرررررزون و کوسسسسس داغت چه حالی میدی . !آخخخخخخخخخ .ا نگشتشو کرد توسوراخ کونم کیرشم با شدت و سرعت تا ته کوسم می رسوند و در می آورد -جووووووون بهرام قربون پرش و جهش رگهای کیرت برم وای وای اوخخخخخخ ریختی بالاخره ریختی شور انگیزت سوخت . شورانگیزت از حال رفت جوووووون -حالا بهرام برو کنار فکر ماهم باش . بهرام کیرشو کشید بیرون در جالی که هنوز لذت گاییدنش توی کوس و تموم بدنم باقی بود .بهرام رفت یه گوشه ای دمی بزنه . بیزن خودشو به حالت طاقباز و در وضعیتی که پاهاشو به صورت عدد هشت در آورده بود انداخت جلوم -جاااااااان بازم یه کیر دیگه روبروم سبز شده بود دهنمو گذاشتم رو کیر بیژن با لذت میکش زدم . -قربون لب و دهنت . می میرم که یکی واسم ساک بزنه . مبین از پشت سوراخ کونمو با یه روغنی که نفهمیدم چیه چربش کرد و کیرشو به سوراخ کونم چسبوند . این پسر از اولش در بست عاشق کون بود ولی همه باید از همه جا لذت ببرن . عدالت باید رعایت شه که بیعدالتی از گناهان بزرگه . کیر مبین هم راهشو پیدا کرد و رفت تو کونم -پسر خوشگله !مبین جون !بالاخره به آرزوت رسیدی و بعد از یه ساعت کونمو گاییدی .-اووووووووفففففف نگو من از هفت هشت ماه پیش تا حالاخوا ب همچین لحظه ای رو می دیدم -عشق من کاری می کنم که دیگه همیشه تو بیداری ببینیش . واییییییییی جووووووووون کییییییییرررررت رو تو کوووووووووننننننننممممم بتککککککون . حرکتش بده بذار حال کنم . بززززززن با کف دستت کونننننننمو بزززززن بذار حال کنم . مبین شروع کرد به مشت و مال دادن کون من و اون طوری که می خواستم با بیرحمی کونمو می گایید و من از سکس خشنش لذت می بردم . حس می کردم یه زن 20 ساله شدم . کیر بیژنو هر موقع که حرف می زدم ازدهنم در می آوردم . آخرش دلم سوخت و گفتم عیبی نداره اونا دارن به من حال میدن من چرا خودمو واسشون هلاک نکنم . کیرشو محکم تو دستام گرفته و دوباره گذاشتمش تو دهنم . هر چی این طرف و اون طرف وول می خورد ولش نمی کردنم تا این که ..-انگیز جون انگیز جون شورانگیز من .اومد بدت نیاد یه وقتی . کیرشو قفل کرده و بهش اجازه فکر کردن نمی دادم -آهههههههههه چه حالی می کنم . جاااااااان چه دهن گرم و نرمی داری . جووووووووووون . دست از مکیدن بر نداشتم تا مطمئن شم حالش جا اومده .-چقدر آب کیییییییییییررررررررت خوشمززززه هست حیف که یه خورده اش ریخت . هر کاری که واسه یکی می کردم بقیه هم می خواستند -انگیز باید واسه ما هم ساک بزنی -انگیز منم باید کونتو بکنم -بابا جان من که فرار نکردم یه نفرم به همه تون می رسم چشم . دو تا زانو مو گذاشته رو زمین کونمو قمبل کردم . بیژن زیرم دراز کشید گذاشت تو کوسم و کیر مبین هم که توی کونم بود و بهرام هم سر و کله اش پیدا شد و رفت به سینه هام چسبید . یه ندایی به مبین داد و مبین هم کیرشو با چند ضربه محکم دیگه فرستاد تا ته کونم که نزدیک بود مویرگای مقعدم پاره شه . آبشو ریخت تو سوراخ کونم .-جااااااااان سبک شدم آرزوم بود -کونمو سوزوندی ولی کییییفففففف دادی . مبین کیرت درد نکنه . بهرام هم کیرشو فرو کرد توی کون خیس شده از منی من . حالا دیگه سوراخم روونتر شده بود . بیژن کوسمو می گایید و بهرام کونمو . گاهی که محلی حرف می زدن متوجه می شدم که بچه مازندرانن . تو گاییده شدن کوسسسسسم به بیژن کمک می کردم . داغ شده بودم . یه حس عجیبی داشت منو منفجر می کرد ونمی دونستم رو زمینم یا آسمون -بکنین منو حال کنین باهام . بگایین منو . سینه هام . اونو فراموشش نکنین بمال مبین بیکار نشین تو همه جارو بگیر . دوستتون دارم . کیییییررررررر هر سه تاتونو می خوام . کاش هر سه تا کیییییییییرررررررتون با هم می رفت توی یه دونه کوسسسسسسسسم . من سوختم واییییی . دست بکشین همه جامو . من نمی تونم نمی تونم یه جا وایستم کمکم کنین . زود باشین ارضام کنین . نه شما نمی فهمین من چی میگم بیژن : شور انگیر خوشگله گاییده شدن لذت داره گاییدن هم همینه . منم دارم می سوزم تو رو خدا زود باش ارضا شو کیرم می خواد خالی کنه -بی انصاف تو که الان ریختی تو دهنم -دوباره داره میاد . وقتی توی کوس ناز یه آدم ناز حال می کنه من چه طور می تونم جلو آبشو بگیرم سه نفری به هم اشاره ای زده و پچ پچایی کردن که حالیم نشد البته یه دقیقه بعد فهمیدم که منظورشون چی بوده . بهرام که کیرش بود داخل کونم خودشو بالاتر کشید و دو تا پاهاشو از دو طرف پهلوهام آورد پایین . یه خورده سرش توی سوراخ کونم کج شد و دردم گرفت که بعد با یه خورده این ور و اونور کردنش کمی بهتر شد . مبین رفت جای قبلیش تقریبا پشت بهرام قرار گرفت یه خورده کارشون سخت شد . مبین کیرشو گذاشت تو کوسم دردم گرفت ولی درجا خوب شد . حالی که از دو تا کیر تو یه کوس می کردم فوق العاده بود . می دونم که دو کیر خورده ها احساس منو خوب درک می کنن . شوهر نامرد عوضی من رفتی یه کوس بکنی سه تا کیر رفت تو سوراخ زنت . بازم ازت ممنونم که مجبورم کردی قرص بخورم خودخواه که کاندوم نکشی سر کیرت و جلو گیری هم نکنی ؟/؟بازم من دارم حالشو می برم .-پسرا من کوسسم گشاده /؟حال نمیده ؟/؟چه طوری دو تا کیرو کردین توش ؟/؟به جون خودمون و به جون عزیز خودت تنگ تنگه . حالا جا باز کرد و رفت دیگه . چون خیلی با حال و مهمون نوازه -فعلا که من و کوسسسسسسم مهمون شماییم . سه تا کیر دیگه منو زیر بنا و روبنای منو به لرزه در آورده بودند . البته کیرای داخل کوس هماهنگ حرکت نمی کردند . چشامو بسته بودم و حرکت سه تا کیر و قیافه هوس انگیز کیرها رو مجسم می کردم . بهرام کون کن که بی سر خر منو می گایید بیشتر لذت می برد .-عجب تکنیکی بیژن -آره مبین واسه این حرکت دو کیر یه کوس باید بهمون مدال بدن -میخوای زنگ بزنم 110جایزه امونو بیاره -ای بابا اونا خودشون الان رو کوس نشستن -بچه ها تند تر کوسم میخواد خالی کنه . دسته جمعی سرعتو زیاد کردند و بیژن هم که از زیر کوسمو می کرد با نوک سینه هامم بازی می کرد -ایییییی وووووووویییییی جووووووووون داره میاد . بازمنو سبکم کردین . دیگه خالی خالی شدم -میدونیم بازم داری . آب سه تا کیییییییررررررو با هم میخوام . زود باشین نترسین . از بچه مچه خبری نمیشه . من باید بترسم که نمی ترسم . بکنین منو کیر مردا!ببخشین شیر مردا!سه تایی باهم ناله می کردند و به فاصله یکی دو ثانیه جهشها شروع شد . بعضی جهشها باهم بود .نمی دونستم دقیقا مال کدوم کیره . آب بهرام که رفت تو کونم مشخص بود . کونم داغ شد . کوسسسسسم پر از آب کیر شد . فقط می دیدم داره می ریزه داخلش و تمومی نداره .-اووووووووههههههههه خیلی تشنه امه هر چی بهم آب میدین بازم تشنه امه . بهرام و مبین کیرشونو بیرون کشیده به دهنم چسبوندند . -بخورش زودباش . دو تا کیرشونو باهم فرو کردند تو دهنم . چه حالی می داد چه لذتی . سه نفری داشتن باهم کیف می کردند . برای یه زن 39 ساله خیلی لذت داشت که جوونای 19.20ساله باهاش حال کنن . انگار شور جوونی و خود جوونیشو با من قسمت کرده بودند . تازه خیلی هم مردونه می کردند . بیژن هم کیرشو از کوسم بیرون کشید و فرو کرد تو دهنم بیابگیرش .-جاااااان تو هم بیار فدای کیر تو هم میشم . هر کی هر طلبی ازم داره بیاد هر کی کون می خواد هر کی میخواد کوس بخوره یا بکنه . هر کی سینه میخواد .. بیاد . به نوبت افتادن رو لبم . یعنی منو می بوسیدن . هر کدومشون که منو بغل می زد حس می کردم که عاشقشم و تمام هوس و وجودمو تقدیمش کردم لذت می بردم . همه شون از این که این لحظات خوش چه زود تموم شد ناراحت بودن -بچه ها من یه پیشنهاد دارم -بفرما -پسرم دانشجوست و یه کاری می کنم که این تابستونم ترم بگیره. دخترمم که شوهر داره . شوهرمم که برای چند ماهی رفته مسافرت کاری به یه ییلاق خوش آب و هوا تا آب خنک بخوره . من تا موقعی که اوضاع جوره میام همین جا با شما زندگی می کنم . واسه تون آشپزی می کنم اتاقتونو مرتب می کنم . بهتون رسیدگی می کنم .ا ینجا اگه کاراش رگله بشه کار خاصی نداره . فقط باید باهم کنار بیایین . همه با خوشحالی کف زده هورا کشیدند . ومنو غرق بوسه کردن .-یه طرح دیگه ای هم دارم . من به نوبت هر روز زن یکیتون میشم . فقط اون حق داره منو بکنه باهام عشقبازی کنه یا به اون دو نفردیگه مجوز بده که منو بگان . حالا اینجا باج گیری و امتیاز بگیری میشه خیلی شرط و شروط میشه حسابی حال می کنیم و می خندیم ولی فکر نکنم اون دو نفر دیگه تحمل داشته باشن 24 ساعت منو نگان . بعد شبا هم پیش شوهر اون روزم می خوابم و بازم مگر این که ......حالا من میرم یه سری وسیله هامو بیارم . رفتم خونه یه مقدار اسباب اثاثیه امو آوردم . خونه اصلی من هم که این روبرو بود و غمی هم نداشتم . اون شب یه جشن درست و حسابی گرفتیم و شب هم دیدم همه داغ کرده و با کیر های شق شده بهم نگاه می کنن -عیبی نداره بچه ها امشب هر سه نفرتون شوهرم باشین . از فردا طرح جدیدو پیاده می کنیم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
ازمنصوره تا منصور ۱


وقتی اونو واسه اولین بار لختش کردم می خواست از دستم در ره ولی با یه حرارتی اونو بغلش کرده بودم که پس از چند دقیقه تسلیمم شده بود . -منصوره نکن زشته .. منصوره نه هوسمو زیاد نکن . افتاده بودم روش با این که اونو به هوس آورده بودم . سینه هاشو می مکیدم دهنمو رو کوسش گذاشته بودم و خیلی هم خوشش میومد ولی یه ترس خاصی رو تو چهره اش می دیدم . ترس عجیبی بود . -منصوره چرا این جوری شدی . من از بچگی باهاش هم کلاس بودم دبستان راهنمایی و دبیرستان . دلم می خواست باهاش سکس داشته باشم . نمی دونم چرا از بازیهای دخترونه خوشم نمیومد . همش دوست داشتم سر به سر دخترا بذارم باهاشون ور برم . اونا از این حرکت من تعجب می کردند . دوست داشتم انگولکشون کنم . وقتی همراه مامانم می رفتم استخر یا دریا از تماشای تن و بدن زنا یه لذت خاصی می بردم و دلم می خواست با کون و سینه هاشون ور برم ولی وابستگی به طلا یواش یواش منو از بقیه دور کرد . بهشون گرایش داشتم ولی دلم می خواست فقط طلا رو داشته باشم و خانوم طلا ازم راضی باشه .. طلا هم مثل هر دختر دیگه ای نیاز داشت . وقتی من اونو مورد نوازش و مالش خودم قرار می دادم اونم می خواست جبران کنه ولی نمی دونم چرا همش بهم می گفت اون حسی رو که من دارم تو نداری . دوست پسر نمی گرفتم ولی بودند پسرایی که واسش زنگ بزنن . این حس حسادت منو تحریک می کرد . دوست نداشتم اونو با کس دیگه ای ببینم . رفته بودم یه سری فنون رزمی رو یاد گرفته بودم که اگه کسی خواست طلای منو بدزده ازش محافظت کنم . هرکی دور و برش بود رو لت و پار می کردم . دیگه هر نقطه از بدنشو می دونستم چی به چیه . کجاش حساس تره و کجاش مقاومت بیشتری داره .. طلا بهم می گفت منصوره تو یه خورده حالت پسرا رو داری . دستات استخون بندی صورتت .. این چیزا واسم مفهومی نداشت . من فقط می خواستم اونو داشته باشم . هردومون در هیجده سالگی دیپلم گرفتیم و هیشکدوممون هم دانشگاه نرفتیم . ما تو خونه دو تا خواهر بودیم . خواهر بزرگترم مهوش چهار سال ازم بزرگتر بود و همون سالی که من فارغ التحصیل شدم ازدواج کرد . وقتی که فارغ التحصیل شدیم به افتخار راحت شدن از شر درس یه روز خونه مون که خالی شد طلا رو آورده و دوباره لختش کردم . هنوز از هم سیر نشده بودیم و اون هنوز یه دختر بود ولی شکل دستگاه تناسلی من یه جور خاصی بود . یه زائده های اضافی داشت . هرچند که وقتی طلا باهام ور می رفت لذت می بردم ولی بیشتر دوست داشتم بیفتم روش و خودمو بمالم به کوس یا سوراخ کونش . دوست داشتم اون زائده رو درازش کنم برسونم به سوراخش . ولی نمی شد . یه خورده شو می تونستم . همیشه حس می کردم تشنه حال کردن با اونم . سینه هاشو میک می زدم . کوسشو می خوردم . تمام بدن خوشگلشو تحت نفوذ خودم در آورده بودم حتی اونو به آخر هیجان و هوس می رسوندم و می دونستم به یه جایی رسیده که دیگه نمی خواد ادامه بدم ولی من تشنه ام بود . من هوس داشتم . می خواستم نمی دونستم چیکار کنم . واسه همین مثل وحشی ها می شدم و خودمو به زحمت کنترل می کردم . من بیشتر به طلا احساس وابستگی می کردم . اون همه چیز من بود . شاید از اونجایی که من و طلا مدتهای زیادی رو باهم بودیم خونواده زیاد به رفتارهای معمولی پسرونه ام اهمیت نمی دادند . تا این که یکی از دوستای مامان که از خارج اومده بود منو وضعیت منو دید مامانو کشید کنار و گفت دخترت دو جنسه هست . اون گرایش به این داره که پسر باشه . هزینه عملش سنگینه طول درمانش زیاد ه و حداقل چند سالی می کشه .. مامان از این که این امید هست که ممکنه یه روزی صاحب پسر شه خیلی ذوق زده بود . اون موقع بیش از صد میلیون هزینه چند تا عمل می شد .. بااین حال مسئله رو راکد گذاشته بودیم تا ببینیم بعد چی پیش میاد . تا این که واسه طلا خواستگار اومد . یعنی هنوز بله برون نشده بود . وشبش قرار بود که برن خواستگاری . اون بعد از ظهر من به عنوان دوستش همراهش بودم .. -طلا تورو خدا نرو ازدواج نکن . تنهام نذار من به تو نیاز دارم -منصوره تاکی می تونیم به این وضع ادامه بدیم . توهم باید شوهر کنی دیگه .. چقدر با هم لز داشته باشیم . -طلا من نمی تونم تو رو با یه مرد دیگه ببینم -عزیزم این رسم روزگاره . حالا ما یه اشتباهی کردیم یا اشتباه هم نبوده و به هردومون خیلی خوش گذشت . تموم شد ولی دوستی ما پابرجاست . مثل ابر بهار اشک می ریختم . -طلا تنهام نذار دوستت دارم .بهت احتیاج دارم . اون روزا من می دونستم که دوجنسه ام . تازه فهمیده بودم . می ترسیدم بهش بگم . اونم اون جوری که باید خوشحال نبود . خیلی ناز و ملوس شده بود . کاش من و طلا تا آخر عمرمون مال هم بودیم .. -منصوره تو باید برام خوشحال باشی . بغلش کرده و اونو با تمام وجودم می بوسیدم و بوش می کردم . از بچگی با اون بودم و از دوازده سیزده سالگی با هم لز داشتیم . می دونستم خواستگارش کجا کار می کنه یه میوه فروشی بزرگ داشت . چند ساعتی مونده بود به مهمونی . دیگه باید مغاره رو می داد دست شاگردش و می رفت .. ازبس جلوی مغازه قدم رو کرده بودم دیگه خسته شده بودم . اون رفت و منم به هر ترفندی که بود به این بهونه که فامیل عروسم و کارواجب دارم شماره موبایلشو گرفتم . شانسی که داشتم این بود که صدام یه خورده مردونه بود . زنگ زدم واسه همون که خواب دومادی رو می دید . فکر کرد من پسرم . از چند سال دوستی و رابطه جنسی ام با طلا گفتم حتی دوست نداشتم از قسمتهای کوس و کونش نشونی بدم ولی یکی دوویژگی خاصو براش گفتم .. اسمال آقا اگه باور نمی کنین می تونین یه زنو ببرین از نزدیک بررسی کنه و ببینه .که راست میگم یا دروغ .. ..... هرچی طلا بهم گفت که واسه بله برون پیشش باشم قبول نکردم . می ترسیدم که از طریق صدا لوبرم .. اون جوری که طلا بعدا برام تعریف کرد از قرار معلوم جریان به خوبی پیش می رفته ولی اسمال آقا کمی نگران به نظر می رسید . یه اشاره ای به مادرش می زنه و مادره هم یه ندا به مادر طلا میده و میگه بریم کوس و کون دخترتونو ببینیم . درگیری و دعوا پیش میاد و مادر طلا هم بست خواستگار و خونواده اشو فحش که حیف که مهمونین وگرنه شما رو با اردنگی بیرونتون می کردم . از این در که رفتین بیرون چند کلام حرف باهاتون دارم .. وقتی که رفتن بیرون مامان بهشون گفت کمپلت تشریف ببرین تیمارستان . البته دسته جمعی مخصوصا پسر و مادر خونواده باید زنجیری شن . -خب طلا جون خودتو ناراحت نکن . خواستگار پیدا میشه .. طلا زیاد ناراحت نشون نمی داد . -منصوره دلم پیش تو و اشکهای تو بود راستش وقتی که اونا رفتن از این که چند وقت دیگه هم می تونم باهات باشم خوشحال بودم . چند وقت بعد پدر بزرگم مرد و به بابا ارث کلانی رسید .. تصمیم گرفتند که منو عمل کنند . قرار شد یکی دوتا عمل ساده روتوی ایران انجام بدن و بعد هم یه سری عمل های دیگه رو تو تایلند و هلند و اگه بابا جونم ولخرجی بیشتری می کرد تو انگلیس یا امریکا . که اون اوج کار بود . وقتی برای اولین بار می خواستم این مسئله رو با طلا در میون بذارم بهش گفتم عشق من برام صبر می کنی ؟/؟ -منصوره مگه می خوای باهام ازدواج کنی ؟/؟ -شاید -اینجارو با امریکا اشتباه گرفتی ؟/؟ -جدی میگم . برام صبر می کنی ؟/؟ باهام ازدواج می کنی .. طلا من دوجنسه هستم .می خوام مرد شم . چند سال طول می کشه . ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ازمنصوره تا منصور ۲

دوستت دارم عاشقتم . همیشه یه حس عجیبی نسبت به تو داشتم . هوسی که بیشتر شبیه به یک عشق بود . -چی میگی مگه میشه ؟/؟ تازه ممکنه صاحب هزار عیب و علت بشی .. تو خودت یه حالت پسرونه داشتی و گرایش مردونه عاشق یه دختر شدی ولی من چطور می تونم یکی رو که شکل و شمایل دخترونه داشته باشه و آینده اش معلوم نیست چی بشه و چند سال عملش طول می کشه دوست داشته باشم . دوستت که دارم به پات بشینم .. -طلا خواهش می کنم . یه چیزی به من میگه که همه چی درست میشه . صبر و استقامت همه چی رو حل می کنه . خودت گفتی وقتی مراسم خواستگاریت بهم خورد خوشحال شدی نگو که دوستم نداری . نگو به پام نمی شینی -منصوره فرض می کنیم همه کارها با موفقیت پیش بره . مثلا 5 سال طول بکشه . من و تو هم سنیم .. اون وقت تو اگه هوس کنی بری یه زن دیگه بگیری ؟/؟.. -تو اصلا می دونی معنی عشق و دوست داشتن چیه ؟/؟ -نمی دونم شاید هنوز اون جاذبه قطب منفی تو رو احساس نکردم . ولی حس می کنم خیلی دوستت دارم . می تونم عاشقت باشم یا بشم . این که یه روز مرد شی واسم خیلی هیجان انگیزه . طلا برام از هر جواهری و از تمام جواهرات دنیا باارزش تر بود . اون پا به پای من اومد . از ناملایمات نترسید . خواستگاراشو رد کرد . صبر و تحمل کرد . حتی نمی دونست که نتیجه این کارها و عمل هایی که رومن انجام میشه چیه . پنج شش تا عمل سبک و سنگین هر یک به فاصله چند ماه و یکیشون به فاصله یکسال انجام شد . اولین عملو در ایران انجام دادم . من و طلا در این چند سالی سکس نداشتیم . مرحله اسپرم سازی و جریانات مربوط به اون و راههای ارتباطی هم عمل حساسی داشت که شنیده بودم با روده هم در ارتباطه .. من که ازاین چیزا سر در نمی آوردم ولی خوشحال بودم . خوشحال و شاد . از این که می تونم تا حدود زیادی به آینده امیدوار باشم . -طلا تو همدم منی . بزرگترین یار و یاور من . خیلی ها سرکوفتت می زنن ولی من تا آخرین نفس باهاتم .. حس مردونه ام بیشتر شده بود ولی هنوز آثار دخترونه جا داشت که در من ناپیدا تر بشه . بالاخره آخرین عمل منم در انگلیس انجام شد . اسم من از منصوره به منصور تغییر پیدا کرده بود . شب بله برون من و طلا بود . یاد اولین خواستگاری طلا افتادم . بی اختیار اشک از چشام جاری شد .زار زار گریه می کردم .. خدایا متشکرم .. طلا ممنونم .. تو طلای قشنگ منی . جواهر پاک منی . باصدای بلند گریه هام همه رو به گریه آورده بودم .-عزیزم چته . چرا گریه می کنی . قربون اون شکل ماهت و اشکات برم . من بمیرم برات و گریه هاتو نبینم . یعنی اون روزی هم که می ترسیدی و ناراحت بودی باید اشک بریزی و حالا هم که این قدر خوشحالی بازم باید گریه کنی ؟/؟ درمیان هق هق گریه گفتم طلا نمی دونم چه جوری شادی خودمو نشون بدم . گریه می کنم چون حس می کنم نمی دونم چه جوری شکر گزار این نعمت باشم . باورم نمیشه -منصور مگه من باورم میشه که منصوره منصور شده باشه ؟/؟ ولی اونی که ما رو به دنیا آورده باورش میشه چون که می دونه چی به چیه . سر مهریه و طلا اصلا بحث نکردیم .. صحبت شد که چند تا سکه مهر طلا کنیم من در جا گفتم طلا . طلای خودم .. مگه من دیوونه ام طلای به این گرونی رو که نمیشه قیمت روش گذاشت از دست بدم . امیدوارم کرده بودند که می تونم صاحب فرزند شم . من و طلا با هم ازدواج کردیم . دیگه نمی تونستیم با هم لز داشته باشیم . هیجان زیادی داشتم . واسه اولین بار بود که می خواستم اونو به سبک مخصوص لخت کنم . بعد از 5 یا 6 سال .. کم نیست . همچنان پاک و همچنان وفادار . هردو 25 سالمون بود . دلمون می خواست با هم حرف بزنیم و درددل کنیم .. یه خورده هراس داشتم از این که تا چه حد توانایی سکس مردونه رو دارم . کیرم شق می شد چون یه بار هوس طلا رو کرده بودم ودچار هیجان خاصی شده بودم که کیرم صاف وایساد و تازه بارها با تماشای عکسها و فیلمهای سکسی و تحریکات مصنوعی دیگه از طبیعی و بی عیب و نقص بودن کیرم مطمئن شده بودم . -خیلی عجیبه منصور ما الان بیست ساله که با همیم و تازه داریم با هم عروسی می کنیم . اون دختری که باهاش لز داشتم و خودمو باهاش تامین می کردم حالا شده شوهرم . اصلا فکرشو نمی کردم و تو خواب و رویا هم نمی دیدم . -همیشه از خودم می پرسیدم وقتی که طلا شوهر کنه و بره من باید چیکار کنم . منی که حس و هوس شوهر کردن نداشتم . طلا فکر نمی کردم که تو عاشق تر از من باشی . من می خواستم یه چیزی رو که مشخصه چیه واسه خودم داشته باشم ولی هر لحظه امکان داشت خونه آرزوهات ویران شه . یواش یواش بدنهامونو به هم نزدیک کردیم . لباسهای رسمی رو از تنمون در آورده بودیم و اون با یه لباس خواب نازک و فانتزی به رنگ طلا روبروی من قرار گرفت . طلا خوشگله من . نمی دونی چقدر هیجان دارم -واسه چی ؟/؟ واسه تنی که صد ها بار بغلش کردی و باهاش بر نامه رفتی ؟/؟ ولی حتی یک بارم نگفتی که راه کوسمو باز کنی -ولی خیلی دلم می خواست . -طلا حس می کنم که واسه اولین باره که دارم میام سمتت . همه چی واسم تازگی داره -واسه اینه که خودتم تازه ای . منصور منو ببوس . مثل اون وقتا که همه کاره و پیش قدم بودی و من نمی دونستم واسه چی . حالا هم میخوام که سایه تو رو سرم باشه . اسم تو رو من باشه و من به تو افتخار کنم . منصور منو ببوس . یه حسی دارم که شاید اون وقتا نداشتم . بازم این حسو تو به من دادی . مردمن عشق من منصور من . دستامو دور طلای طلایی خودم حلقه زدم . اونی که قبل از ازدواج نشون داده بود که یار و یاور منه . دلگرمی منه . امید من به زندگی و امید زندگی منه . اونو به سینه ام فشردم و بوسه داغ لب به لبو شروع کردم . این هم یکی از هزاران هزار بوسه بود ولی بوسه شب زفاف دو جنسه ای که حالا دیگه دوجنسه نبود . لباس خوابشو دادم بالا . دلم واسه دیدن کون بر جسته اش لک زده بود . بیشتر از پنج سال بود که اونو لخت ندیده بودم . همه چی واسم تازگی و حکم اولین رو داشت . همسرمو لختش کرده و رفتم طرف سینه هاش .. اون از این که سینه هاشو بخورم خوشش میومد . تا رفتم دهنمو بذارم رو سینه هاش خودشو کنار کشید و اومد طرف شورتم اونو از پام در آورد و گفت نوبری به ما نمیدی ؟/؟ کیرمو گذاشت دهنش و واسم ساک زد .. من جز این که بهش بگم دوستت دارم عاشقتم .. دنیای منی طلا چیز دیگه ای نداشتم که بگم . یه هیجانی تو ناحیه کیرم و اطرافش حس می کردم که تا حدود زیادی از اونو وقتی هم که دو جنسه بودم داشتم . و.لی حالا هر چیزی سر جای خودش نظم خودشو داشت . طوری خوشم میومد که هر لحظه حس می کردم که میخوام تو دهن عزیز دلم خالی کنم . کیرمو از دهنش در آوردم و خواستم که فرمانو در دست بگیرم -طلا نمی دونی چقدر از سکس با تو یه حالت خجالت دارم .-من بمیرم نه این که تا حالا منو نکردی -خب اون موقع هردوتامون در ظاهر دختر بودیم ولی حالا .. با این که بهم چسبیده بود آغوششو واسم باز کرد . چه لذتی داشت عاشقانه بغل کردن کسی که از بچگی هم بازیت بوده و دوازده سال هم کلاست و بعدش 5 سال در بدترین شرایط و سختیها در کنار تو و یار و یاورت .. -طلا نمی دونم جواب این همه محبتتو چه جوری بدم -تو همین یه امشبو بهم جواب بده بقیه رو پیشکش . از سر شب تا حالا داری میگی چیکار کنم . مثل این که کوس داشتی شجاع تر هم بودی .. اون به شوخی این حرفو زد ولی به غیرت من برخورد . طلا این عشق جاودانه خودمو بغل زده و اونو رو تخت درازش کردم . -طلا امشب یه درخشش دیگه ای داری -پس اون بیست سال الکی بود ؟/؟ -خیلی هم حاضر جواب و شیرین زبون شدی -خب یکی که ساکت میشه یکی دیگه باید جورشو بکشه . ..... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ازمنصوره تا منصور ۳

عزیزم تو هم شیرین زبونی . لاپاشو باز کرد و گفت به من نشون بده که شیرین زیونی .. از این تیز هوشی اون اونقدر خوشم اومد که قبل از این که کوسشو میک بزنم این کارو با لباش انجام دادم . -عزیزم دلم نمی خواد این شب تموم شه . -از این شبا بازم داریم . بعد از لب یه خورده که کوسشو میک زدم و مثل یه موم تو دستام نرمش کردم تازه یادم اومد که اون دختره و باید خانومش کنم .. فکرمو خوند . با تمام حرکات من آشنایی داشت . -نترس منصورخان . خوب از دست منصورگی و پارگی در رفتی .. من آماده ام .. آماده برای یه تحول تازه تو رابطه سکسی خودمون . جالبه رابطه مون سه دوره بود از چهار پنج سالگی تا دوازده سالگی دوستی و همسایگی و بعدش هم همکلاس بودن و.. از دوازده تا نوزده هم همین به علاوه لز و بعدش هم که صبر و استقامت .. -منصور تا دیوونم نکردی زودباش کارتو بکن توهم حالا شدی مثل ایرانی نویسنده سایت امیرسکسی همش حرف می زنی و حاشیه میری فکر ما هم باش چقدر چشم انتظار سکس باشیم . -عجله نکن داره میره . جفت کف دستامو پشت سر و پس گردنش قلاب کرده و دوباره لبامو رو لباش قرار داده و کیرمو به طرف کوسش حرکت دادم . کوسی که شش هفت سال باهاش وررفتم و راهشو باز نکردم . حرارت و خیسی کوس ملتهبش راه حرکت منو خیلی آسون کرده بود . کوس طلا خیلی تنگ و چسبون بود ولی کیرم به راحتی تو این فضای تنگ حرکت می کرد . حس کردم همون حسی رو که یه عمره آرزوشو داشتم دارم و به همون صورت لذت می برم . من باید کاملا مرد شده باشم . وقتی که هنگام سکس لذت می برم و لذت میدم پس یک دوجنسه تک جنسه شده هستم . -عزیزم حواست هست ؟/؟ منصور یه خورده دردم اومده ولی خیلی شیرینه . وقتی انگشتمو گذاشتم رو حاشیه های کوس طلا بی اختیار کیرمو بیرون کشیده تا خون طلایی طلا رو لیس بزنم . دیوونه شده بودم . دیوونه اون . اینا واسم مهم نبود . لبامو غنچه کردم و زبونمو رو کوس خونی طلا کشیدم . سرمو می داد عقب . نه فقط از روی هوس -چیکار داری می کنی کثیفه . -درپاک ترین و نجیب ترین و با وفا و زیبا ترین زن دنیا چیزی به عنوان کثافت وجود نداره .دوستت دارم عشق من . فدات میشم .. می خواستم طلای خودمو که هیچوقت لوس نمی شد لوسش کنم . واسم ناز می کرد . لب ودهنمو شستم تا همسر گلم از بوی خون خودش بدش نیاد . سرمو گذاشته بودم رو سینه اش و سینه هاشو با لبای غنچه کرده ام میک می زدم و دستمو هم گذاشته بودم رو کوسش ولی کف دستمو ثابت نگه داشته بودم . می ترسیدم که دردش بگیره . -منصور مثل این که اونوقتا که اسم دختر روت بود بیشتر حال می دادی بجنب دیگه .. -طلا درکم کن . من نمی تونم باور کنم . داره گریه ام می گیره . یه هویت تازه .. درکم کن -این بار اون با دستای حلقه زده اش بغلم زد و گفت درکت می کنم با تمام وجودم درکت می کنم واسه همین بود که اون لحظه هایی رو که درد می کشیدی در کنارت بودم به خودم که نه به تو فکر می کردم می دونم چی میگی . حالا یه خورده حقو دارم که با عزیز دلم شوخی کنم .. شیطون بلا طوری کوسشو به کیر من مالید که وقتی کیرم رفت اون داخل تازه فهمیدم که در چه موقعیتی هستم . -نشون بده که مرد شدی و می تونی همسرتو راضی کنی . نشون بده که از دستت بر میاد و شل و وارفته نیستی .. می دونستم طلاخانوم هیچوقت تحقیرم نمی کنه و میخواد منو شیرکنه تا تلاشمو زیاد تر کنم .. -طلا نمی تونم داره میاد آبم داره میاد . دست خودم نیست . خیلی خوشم میاد . طلای مهربون من که تقریبا رو من قرار داشت خودشو سنگین تر کرد و کاری کرد که کیر من داخل کوسش قفل شده تر به نظر بیاد . با یه حرکت چرخشی خفیفی هم که به خودش می داد هرچی که داشتم و می تونستم در اون لحظه بریزم تو کوسش خالی شد. -جوووووووون طلا کیف کردم . -باید یه خیلی منو بکنی تا منم حال کنم .. کیرم شل شده بود و وارفته و خود به خود داشت جمع می شد و از کوس زنم می زد بیرون . طلا که رنگ و روی پریده منو دیده بود نخواست که خجالت بکشم یا احساس حقارت کنم . فوری کیرمو تو دستاش گرفت با وجود اون که هنوز آب کیرم بهش چسبیده بود اونو گذاشت تو دهنش تا واسم ساک بزنه .-طلا نه کثیفه .-نفهمیدم چی گفتی از خون من کثیف تره ؟/؟ تازه ببینم اگه کثیفه چرا فرو کردی تو کوسم ؟/؟ -طلا عشق من در مقابل حرفای حساب و حسابیت من دیگه کم آوردم . طلا کیرمو دوباره شقش کرد و منم دوباره کردمش تو کوسش . هر طوری که دوست داشت و می خواست و از زوایای مختلف گاییدمش . وقتی بهش گفتم دوست دارم لرزش کونتو وقتی که کیرم توکوسته ببینم گقت به چند مدل میشه این کارو کرد . اومد پشت به من رو کیرم نشست و گفت اینو دوست داری ؟/؟ -طلا کونتم مشمول مرور زمان شده .. -ببینم بهتر شده یا بدتر .. -هرروز بهتر از قبل .. -ببینم زبون باز کیه من یا تو .. با لرزش کون همسر قشنگم هوس منم زیاد تر می شد . دلم می خواست زودتر اونو به ارگاسم می رسوندم و مردونگی خودمو ثابت می کردم . این که می تونه تو همه چی به من تکیه کنه .. اونو این بار طاقبازش کرده دستا و پاهاشو به دو طرف باز کرده دستاشو با دو تا دستام محکم نگه داشته و از فاصله ای نزدیک کیرمو تو کوسش فرو کردم . اونو در یه حالت صلیبی افتاده رو تخت قرار دادم . با اون چشای درشت و پر عشق و هوسش به من می خندید . خودمو بهش نزدیک و نزدیک تر کردم . همزمان با قرار گرفتن لبام رو لباش کیرمم رفت تو کوسش . -نههههههه منصور کوسسسسسم .. زیادی می خاره از پهلو کنار بالا از هر جا که می تونی بخارونش .. فقط کییییییررررررر میخخخخواد .. کیییییرررررتو ولم نکن عشق من دوستت دارم .. میخواست از هوس زیاد پاشو بیاره بالا که با مانعی به نام پاهای من روبرو شد . اونو زندونی عشق وهوس خودم کرده بود-منصور نههههه منصور ولم کن . نمی تونم یه جا بند شم خواهششششش می کنم . زود تر زودتر .. آخخخخخخ .. کشتی منو . طلای تو دیگه مس شد .. ذوبم کردی .. آب شدم .. جوووووووون ولم نکن دارم میاد ..آبم داره میاد .. منصور من ! منصوره من ! دوستت دارم عشق من .. آبتو می خوام .. بریز تو کوسم .. شوهر خوب من .. این بار یه خورده کمتر تونستم آبمو تو کوسش خالی کنم ولی پیش طلای قشنگم روسیاه نشدم . -طلا من دیگه می خوام تا صبح باهات حرف بزنم و درددل کنم -خسته شدی ؟/؟-نه ولی دوست نداری برات حرفای عاشقونه بزنم ؟/؟-منصور فکر نکن من بی احساسم . اون وقتا که این بر نامه ای نبود منم ته دلم همش به خودم می گفتم چه دنیاییه و چه حکمتیه یعنی من و منصوره باید یه روزی به این رابطه جنسی مون خاتمه بدیم ؟/؟ این به یه کنار اون وابستگی رو که نسبت به تو حس می کردم یه وابستگی روحی زیبا .. این یه معجزه الهی بود . حتی اون شبی که واسم خواستگار اومد بازم تو یه ناباوری خاصی بودم .. ولی خوب شد که بهم خورد .. من دیگه حرفی نزدم . خیلی ضایع می شد اگه می فهمید نشونی مخصوصومن به دشمنام داده بودم . -ببین عزیزم برام فرقی نمی کنه تو منصوره هستی یا منصور. دو جنسه هستی یا مثل حالا تک جنسه و مرد .. برام این مهمه که تو مال منی عشق منی در کنار منی شریک و همدم زندگی منی . و منم با تمام وجودم فریاد می زنم دوستت دارم دوستت دارم عاشقتم .. ببینم بازم حرفی هست ؟/؟ اگه حرف دیگه ای نیست بریم اون کاری رو که صبح می خواستیم دوباره انجامش بدیم الان انجام بدیم .. -خیلی ناقلایی . شیطون بلا دیده بودیم ولی شیطون طلا نه ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
اشتباه عشق

درهمسایگی ما دخترای زیادی بودند که دوست داشتند باهام دوست شن ولی من علاقه زیادی به اونا نداشتم . تا این که یکی از همسایه های ما خونه شو می فروشه و یه زن وشوهر با یه دختر خیلی خوشگل میان اونجا . .. روز اولی که اونو دیدم دلم لرزید .. حس کردم با همون نگاه اول عاشقش شدم . اون روز همراه دوستش بود .. با این که خیلی خوش قیافه بودم وهر دختری که منو می دید ازم خوشش میومد ولی من هنوز اون راه و رسم صحبت کردن با دخترا رو نمی دونستم . دوست داشتم بیشتر از راه نوشتن علاقه خودمو نشون بدم و بعد که پایه ها محکم شد بتونم ازنزدیک باهاشون باشم یکی دوبار که تنها گیرش آوردم و گفتم می خوام باهات حرف بزنم چیزی نگفت . چند بار اون و دوستشو دیدم که با هم از درخونه شون اومدن بیرون .. دوستش چند سالی بزرگتر نشون می داد .. شایدبا هم درس می خوندند . مدتی گذشت تا این که دوستشم با یه نگاههایی نگاهمو پاسخ می داد ولی من به دنبال نگاه اونی که خوشگل تر و خندون تر بود بودم . نمی دونم اونا کجا می رفتند . حوصله تعقیبشونو نداشتم . خدا کنه دوست پسر نداشته باشه .. آخرای تابستون بود . من دو سه سالی می شد که دبیر دبیرستان شده بودم . بابام بازاری بود و وضعشم خوب . دیگه وقتش بود که ازدواج کنم . دوست داشتم قبل از ازدواجم اونو بشناسم . شاید اصلا منو نخواد .. یه روز که دیدم از خونه خارج شدند اونی که خوشگل بود یه جزوه ای و دفتری از دستش میفته زمین .. ظاهرا کاغذ های برگ برگ شده ای لای اون دفتر یا پوشه ای بود که روزمین می ریزه .. برگه های چاپی که انگار از کامپیوتر پرینت گرفته باشن . چون رو صفحه اول بعضی از عناوین یه آدرس ایمیلی اومده بود . سریع اونو به ذهنم سپردم .. کاغذا رو جمع کردم و دادمش به دست اون خانوم خوشگله . ظاهرا اسمش باید شیدا بوده باشه .. چون قسمتی از ایمیلش این اسمو داشت .. سه تایی مون رو زمین در حال جمع کردن اوراق بودیم .. زیاد وارد مقدمات و جریان دوستی خودم با شیدا نمیشم ولی مدتها طول کشید تا تونستم قانعش کنم که دوستش دارم و کارم کلک نیست یه روز بهش گفتم می تونم واست ایمیل بفرستم ؟/؟ اینو وقتی بهش گفتم که دوستش همراش نبود و اونم اول تعجب کرد و بعد گفت باشه .. با این همه نمی دونم دوستش چرا بیشتر وقتا با هاش بود . اون دختر زیاد قشنگی نبود ولی خیلی مظلوم و گرفته نشون می داد . یه مدت گذشت از هیشکدوم خبری نشد . دلم واقعا گرفت ولی جواب ایمیل هامو می داد . این که این دختر دانشجو رو در محیط دانشگاه تورش کنند بد جوری فکرمو مشغول کرده بود . خود به خود عاشقونه نویسی من شروع شده بود . اولش نمی خواست پاسخ گرمی بهم بده . منو مثل بقیه می دونست . پسری که فقط به خواسته های خودش توجه داره . دوست داشتم هر طوری شده اعتمادشو جلب کنم .. و رسید اون زمانی که عشق منو با عشق پاسخ داد . مامانمو فرستادم تا با خونواده اش صحبت کنه . دل تو دلم نبود . اون شب وقتی که رفتیم خواستگاری خیلی استرس داشتم . نمی دونم چرا اونو ندیدم .. واسه چی نمیومد تا خودشو نشون بده .. در هر حال خیلی زرنگی کرده بودم ظاهرا دوست شیدا باید خیلی باهاش صمیمی بوده باشه . واسه این که اون زودتر از شیدا خودشو رسونده بود .. خیلی هم به خودش رسیده بود . زنا و مردا گرم صحبت شده بودند .. دوست شیدا خیلی خوشحال بود .. رفتم جلوتر و با کمی خجالت پرسیدم ببخشید شیدا جان ؟/؟ .. یعنی می خواستم بگم شیدا نیست . کجاست . باهاش کار داشتم .. مجلس که مال خودشه .کجا غیبش زده .. - بفرمایید بهرام خان .. خوشحالم که تونستی مردونگی خودتو ثابت کنی و نشون بدی که هدفت فقط صحبت و تفریح نیست . ...ظاهرا باید خیلی شیدا رو دوست داشته باشه که این جور خوشحاله .. .. یه جایی که خیلی جو شلوغ شده بود خیلی آروم گفت ببخش منو که این قدر آروم و جدی صحبت می کنم . نمی خوام بفهمن که آشنایی قبلی داشتیم . خیلی خوشحال بود و در پوستش نمی گنجید .. من انگار یه چیزی رو گم کرده داشتم .. وقتی مادر شیدا گفت که کاشکی شیوا جونمم اینجا بود اون تازه دانشگاه اصفهان قبول شده . در همین لحظه همون دوست شیدا که اسمشو نمی دونستم گفت من و خواهرم مثل دو تا دوست صمیمی هستیم . علاوه بر خواهر بودن مشکلات همو درک می کنیم .. من تازه درسم تموم شده و اون درسش شروع شده . صورتم شده بود عین گچ . قاطی کرده بودم .. یه اشتباهی شده بود . این اونی نبود که من می خواستم .. این شیدا ی من نبود هر چند ظاهرا شیدا بود . یعنی هم خودش شیدا بود هم اسمش . اونی که من می خواستم شیوا بود . اون یا سرم شیره مالیده بود یا این که من خودم سر خودم شیره مالیده بودم . چراشیوا وقتی که ازش پرسیده بودم می تونم ایمیل بزنم گفت بفرست .. اون که نمی دونست من ازش چیزی دارم .. یعنی می خواست واسه خواهرش شوهر گیر بیاره ؟/؟ شیدا عین عروس خانوما رفتار می کرد . رفتار سنگین منشانه ای داشت . حرکاتش اونو زیباتر نشون می داد ولی من نمی تونستم اونو دوست داشته باشم . وقتی در یه اتاق تنها قرار گرفتیم و خواستیم که با هم حرف بزنیم نمی دونستم چی بگم . من یه آدم دلسوز و مهربون بودم . یه خورده خجالتی .. ولی سر نوشت و زندگی من در میون بود . نمی خواستم با زنی که دوستش ندارم زندگی کنم . یعنی شیدا هم در جریان نقشه بوده .؟/؟ می دونسته که همه کارا کلکه .. این فکر داشت منو می خورد . شیوا منو دوست نداشته ؟/؟ نکنه اون منتظر من باشه ؟/؟ نکنه دوستم داره ؟/؟ نکنه من سهوا قالش گذاشته باشم .. وقتی با هم تنها شدیم ..-بهرام جون یهوچت شده مثل این که حالت خوب نیست . -نه خوبم .. ببینم خواهرت نامزد نداره ؟/؟ -نه خیلی ذوق زده بود ... شاید فکر می کرد که کسی بهش توجهی نمی کنه .. فرصت برای تصمیم گیری خیلی کوتاه بود . ولی من نمی تونستم خودم و آرزوهای خودمو زیر پا بذارم -ببین بهرام منم عقیده ام اینه که دونفر که همدیگه رو دوست دارن خیلی از مسائل زندگی رو راحت می تونن بین خودشون حل کنن . برای من طلا و ماشین و خونه و اینا ملاک نیست . شریک من باید اول اخلاق داشته باشه .. من اگه بخوام بهش سخت بگیرم خودم باید فشارشو تحمل کنم . رو روحیه اش اثر میذاره و اون وقت چوبشو خودم می خورم . باید درکش کنم . حرفای قشنگی می زد . خیلی قشنگ .. هنوز نمی تونستم خودمو قانع کنم که عاشقش باشم . بر نامه عقدرو برای سه ماه بعد و بعد از محرم گذاشتیم . ولی یه خطبه خوندیم که محرم هم باشیم . چون باباش یه خورده سختگیر بود . در همین حد که بهش سر بزنم و تو خونه شون با هم حرف بزنیم و یا سینمایی و جایی بریم با هم بودیم . نمی دونم چرا شیوا هنوز از اصفهان بر نگشته بود . یک ماه می شد که ازخواهرش خواستگاری کرده بودم . من و شیدا با هم خیلی خوب شده بودیم . هنوز اون حسی رو که یه عاشق باید به عشقش داشته باشه نسبت به اون پیدا نکرده بودم ولی عجیب بهش وابسته شده بودم . دوستش داشتم .. بالاخره شیوا بر گشت .. همون روزی که شیوا بر گشت پدر و مادرش رفتند قم یه سری به پدر بزرگش بزنن چون حالش خیلی بد بود .دو تا خواهر خونه تنها بودند و منم اون شب رفتم مثلا هواشونو داشته باشم .. می دونستم پدر زنم ته دلش از این کارم راضی نیست ولی راستش وقتی شیوا اومد خود به خود یه افکاری دوباره در من زنده شد .. نه این که هیجان خاصی نسبت به خواهر زنم داشته باشم بلکه به این دلیل که این حس که همه اینها بازی دادن من باشه و خود شیدا هم درش دست داشته باشه منو آزارم می داد . این که اون فریبم داده . چون خواستگار یا خواستگار خوب واسش نمیومده با خواهرش دست به یکی کرده . من و شیدا هیچوقت کنار هم نخوابیدیم . حتی اون شب وقتی که تنها بودیم بازم رعایت می کردم . ولی نوازش کردن و بوسیدنشو دوست داشتم .. وقتی براش از عشق می گفتم اون لذت می برد ولی من دوست داشتم بیشتر برم تو حس . تازگیها فکر می کردم علاقه من نسبت به اون یه حالت دیگه ای پیدا کرده ولی این که فریبم داده باشه آزارم می داد . سرش رو سینه ام بود .. موهای قشنگشو نوازش کرده و با انگشتام رو صورت نرمش آروم آروم بازی می کردم .. سرمو رو صورتش خم کرده و بوسیدمش .. انگشت گذاشت رو لباش .. -پس این چی .. سخت بغلش کرده و بوی گرم تنش و گرمای بدنش خون تازه ای رو تو رگهای عشق و محبت من به جریان انداخته بود . خیلی آروم مثل فرشته ها تو بغل من خوابش برده بود . طوری که از خواب بیدارش نکنم رفتم اتاق مخصوص خودم دراز کشیدم . نمی دونم چرا خوابم نمی برد . شیوایی که یه روز فکر می کردم شیداست و احتمالا فریبم داده بود بیدار بود و داشت درس می خوند . یواش در زدم و رفتم اتاقش .. خیلی رسمی تر باهام بر خورد می کرد . به عنوان داماد و شوهر خواهر به من احترام گذاشت .. ولی من خیلی راحت تر باهاش بر خورد کردم تا اونم مجبور شد صمیمی تر باشه .. -شیوا تو می دونستی من دوستت دارم یا داشتم ؟/؟ -تو حالا نامزد داری بهرام . هرچی بوده تموم شده .. -تو می دونستی ؟/؟ تو عمدا کاری کردی که من بیام خواستگاری خواهرت ؟/؟ فکر نمی کردی که اگه پشیمون شم چه ضربه روحی بزرگی به شیدا وارد میاد ؟/؟ من تورو دوست داشتم . وقتی واسه شیدا ایمیل می زدم فکر می کردم برا توست . چرا با احساسات من بازی کردی ؟/؟ -ببینم تو حالا شیدا رو دوست نداری ؟/؟ پشیمونی ؟/؟ -نه پشیمون نیستم .. ولی این فکر که اون هم دستت بوده داره آزارم میده . این که اونم با شیادی خواسته احساسات منو به بازی بگیره . -به خدا بهرام اون اونقدر پاک و بی آلایشه که روحشم از این موضوع خبری نداره -جوابمو ندادی تو که جون خودت خیلی دلت به حال خواهرت می سوخت فکر نکردی که اگه من زده شم ؟/؟ برم .. -عزیز دلم من رمز ایمیل اونو داشتم .. احساسا ت تو رو می خوندم می دونستم خیلی مهربونی .. می دونستم وقتی مظلومیت و صداقت و نجابت شیدا جونو ببینی به طرفش کشیده میشی . خواهرم خیلی دلسوزه . -ولی من تو رو دوست داشتم .. با این حال راستشو بگو شیدا فریبم داده ؟/؟ -تو خواهرمو این جوری شناختی ؟/؟ ولی ازت معذرت میخوام . شاید اگه کس دیگه ای رو دوست نداشتم می تونستم عاشقت شم .. حیفم اومد که جوون خوبی مثل تو رو راحت از دست بدیم -ازدواج یه تجارته ؟/؟ -شیدا ازت چی خواسته ؟/؟ جز یه قلب پاک و مهربون ؟/؟ بهت سخت گرفته ؟/؟ تازه اون زشت که نیست . خیلی جذاب و با نمکه . اگه یه خورده به خودش برسه معرکه میشه . حرفاشو باور کردم . حس کردم آروم شدم و می تونم بیشتر خواهرشودوست داشته باشم .. نمی دونم چرا صبح شیدای من نمی خواست از خواب پاشه .. وقتی در زدم و جوابی نشنیدم تعجب کردم . ترسیدم .. درو باز کردم و اثری ازش نبود . یه نامه رو تختش بود .. تقدیم به کسی که خانه عشق را نشانم داد و در های آن را به رویم بست .. تقدیم به کسی که تا ابد فراموشش نخواهم کرد . حس کردم که بر این برگ اندوه اشکهای زیادی ریخته شده .....ترس برم داشته بود . چرا شیدا واسم این جوری نوشته .. ادامه اش که خیلی خودمونی تر و با لحن گفتاری نوشته شده بود این بود . دیشب همه صحبتاتو با شیوا شنیدم . خوب روشنم کردی .. حس کردم که خیلی بدم . خیلی .. آدم پستی هستم . آدمی که یه آدم خوبو وادار کردم که خلاف خواسته خودش با من باشه . من خود خواهم . من کسی هستم که همه چیزای خوبو همه خوبیها رو واسه خودم می خوام . می خوام بهترین ها رو داشته باشم . تو اون شب به خاطر خواهرم شیوا اومده بودی و من بی جهت فکر می کردم که به خاطر من اومدی . حالا که فهمیدم اونو دوست داری و به خاطر دلسوزی می خوای باهام باشی دیگه هیچی واسم ارزشی نداره .. فقط حس می کنم که بیشتر از گذشته دوستت دارم . بیشتر عاشق تو شدم . از این که تو خود خواه نیستی . از این که همه چی رو واسه خودت نمی خوای ولی من نمی خوام که هم من و هم تو در اشتباه باشیم . به زور نمیشه عاشق شد و به زور نمیشه کسی رو عاشق کرد . دلم به حال خودم نمی سوزه .. کاش از همون اول می گفتی .. منو یه گوشه ای می کشیدی و بهم می گفتی که همه چی اشتباه بوده . راحت تر قبول می کردم . فکر می کردم یکی پیدا شده که منو به خاطر خودم میخواد . دوستم داره . دوست داشتن زورکی نیست . ولی تو گقتی که دوستم داری .. نمی خوام خوبی های بهرام مهربونم آلوده به ریا باشه .. می دونم اگه پیشم بمونی همیشه مثل حالا بهم میگی که دوستم داری ولی نمی خوام که خونه عشق تو رو خراب کنم . نمی خوام فکر کنی که من شور و هیجان عشق و تپیدنهای قلبتو از بین بردم . تو لایق بهترینها هستی . تو شیوا رو دوست داشتی و شایدم داشته باشی .. کاری به اون ندارم که باهام چیکار کرده ولی من حس می کنم که با این فداکاری تو نابود شدم .. دلم میخواد بمیرم . واسه این که امید های تو رو از بین بردم .. واسه این که تو رو برای همیشه از دست دادم .. کسی که هیچوقت تو رو از خونه دلش بیرون نمی کنه .. همیشه عاشق توست شیدای همیشه شیدا ... شیدا .. سریع رفتم شیوا رو از خواب بیدارش کردم . مات مونده بود . -کجا رفته جواب بابا مامانو چی بدیم . همش تقصیر منه . دوست داشتم خواهرم زود تر ازدواج کنه . شاید به خاطر این که دلم واسش می سوخت . شایدم واسه این که بابام وقتی که از بابت اون خاطرش جمع شه راحت تر شوهرم بده -پس تو به خاطر خودتم بود که قدم گرفتی -باور کن بیشترش واسه شیدا بود . من خواهرمو اگه بگم از جونمم بیشتر دوست دارم دروغ نگفتم . اون همیشه بهترین ها رو واسه من خواسته .. همیشه به نفع من از حقش گذشته . حتی حالا هم . -اون حرفای دیشب ما رو شنیده .. مگه اینو نشنیده که تو گفتی دوست پسر داری ؟/؟ -شاید اون قسمتو آروم گفته باشم . شایدم چون فکر می کنه تو هنوزم منو دوست داری بهش بر خورده باشه . شیوا خواهش می کنم .. من بدون اون می میرم . گناه من چی بوده که دوستش نداشتم و حالا دارم . عاشقش نبودم و حالا هستم . شیوا کمکم کن . خواهش می کنم . اون باید بدونه که من بدون اون نمی تونم زندگی کنم . -بهرام مگه تو بهش ثابت نکردی که دوستش داری . -شیوا کمکم کن . من بدون شیدا می میرم . شاید من با یک نگاه فکر می کردم که عاشقت شدم . شاید زیبایی و اون نگاه و لبخند تو منو به طرف خودش کشوند .. اون حسی که این جوری بیاد شاید این جوری هم بره . شاید من با نگاه قلبم تو رو نمی خواستم . اما به شیدا و گفته های عاشقونه اش عادت کردم . من بدون اون حرفایی که از دلش میاد نمی تونم زندگی کنم . -می ترسی هیشکی پیدا نشه که دوستت داشته باشه ؟/؟ -نه . می ترسم و می دونم هیشکی دیگه رو نمی تونم دوست داشته باشم . هیشکی دیگه نیست که جای اونو تو دلم بگیره . حالا کجا دنبالش بگردم . -شیوا اون دست به کار احمقانه ای نزنه ؟/؟ - نه من خوب می شناسمش -فکر می کنی بازم منو بخواد ؟/؟ -این جوری که اون نوشته حالاشم تو رو می خواد .. -به من بگو من کجا دنبالش بگردم . -تو قلبت .. اگه اونو توی قلبت حس می کنی پس می تونی پیداش کنی . همونجوری که تو در فلبش جا داری . -پس چرا از هم دوریم . -بهرام اون دلش شکسته . حس می کنه تحقیر شه . حس می کنه تو دلت واسش سوخته -ولی حالا دوستش دارم . حالا بدون اون نفسم نمیاد . -بهرام اون واسه خودش غرور خاصی داره . از هیشکی کمک نمی خواد . منت کسی رو نمی کشه . همیشه دوست داشته رو پاهای خودش وایسه ..به همه کمک می کرده و از کسی کمک نمی خواسته . به اونایی که نیاز دارن کمک می کنه . هیچوقت هم به کسی نمیگه و من اینا رو خیلی تصادفی فهمیدم . حاضره خودش گشنگی بکشه و گرسنه ای نبینه .. حالا این من بودم که باید شیوا رو ساکتش می کردم . -خواهر جونم .. کجایی .. کجایی .. من دوستت دارم .. کجایی ؟ /؟ حالا به بابا مامان چی بگیم . تازه نگران خودشم . شده بودم عین بچه ها .. نمی دونستم چیکار کنم . حس کردم که دیگه این دختره رو با غرور زیباش از دست دادم . با هق هق گریه هام به شیوا می گفتم .. اون حتما بیرون خونه منتظره تا من برم و بر گرده . اون دیگه نمی خواد منو ببینه . اون دیگه دوستم نداره .. اگه دوستم داشت راضی نمی شد این قدر عذابم بده . اون خیلی بیرحم و سنگدل شده .. بیا .. هر جا هستی یرگرد شیدا .. به من بگو گناه من چیه .. گناه من چیه که دوستت نداشتم و حالا دارم . گناه من چیه که بهت وفادارم ؟/؟ گناه من چیه که نمی تونم فراموشت کنم ؟/؟ عاشقتم .. دوستت دارم . -بهرام خودتو ناراحت نکن . تو که از من بدتری .. شاید شیدا نمی دونه که تو تا این حد شیداشی . اون احساس شرم می کنه . اون همیشه بهترین ها رو واسه من می خواسته . حالا هم فکر می کنه اون باعث شده که من و تو به هم نرسیم . در حالی که من یکی دیگه رو دوست داشتم و دارم و این دفعه رو من می خواستم یه جورایی کمکش کنم . در همین لحظه در اتاقی که شیدا درش خوابیده بود باز شد و عشق من با چهره ای گرفته وارد شد . شیوا به طرفش دوید ودر آغوشش کشید . شیدا ساکت ساکت بود . خواهر کوچیکتر صحنه رو واسه ما خالی کرد و رفت حیاط . چهره درهم شیدا نشون می داد که دیگه نمیخواد باهام باشه . بعدا فهمیدم که اون رفته بوده زیر تخت و ماهم تصورشو نمی کردیم اونجا باشه . طوری نامه نوشته بود که انگاری رفته . کفششم برده بود اون زیر قایم کرده بود . -گناه من چی بوده شیدا ؟/؟ به من بگو . حالا که داری منو از خونه دلت بیرون می کنی .. بگو . -گناهت اینه که بیگناهی . کاش اون روز حقیقتو می گفتی -که بگم دوستت ندارم ؟/؟ همینو می خواستی بشنوی ؟/؟ ببینم شنیدن این حرف برات لذتبخشه ؟/؟ اگه دوست داری بشنوی بهت میگم . اگه راضیت می کنه بهت میگم . اگه لذت می بری بهت میگم .. دوستت ندارم .. دوستت ندارم .. ازت بدم میاد .. تویی که خودتو دوست نداری .. هیچی رو نمی خوای بفهمی من چطور می تونم دوستت داشته باشم -بهرام این حرف دلته که دوستم نداری ؟/؟ راستشو بهم بگو . تو روم نگاه کن ؟/؟ -وقتی که ازم می خوای به دروغ بهت بگم دوستت ندارم میگی چیکار کنم . دوست دارم اون کاری رو که دوست دای انجام بدم .. اون گذشته رو فراموش کن .. حالا که نمی تونی من هر چی رو که تو می خوای همونو انجام میدم . -شیدا من دیگه رفتم . ولی هنوز نفهمیدم گناه من چی بود که عاشق تو شدم . ولی اون نذاشت که از در بیرون برم . خودشو پرت کرد تو بغلم . صورتش پر اشک شده بود . -عزیزم کی گفته تو خوشگل نیستی . کی گفته نمیشه دوستت داشت ؟/؟ هم صورتت قشنگه هم سیرتت . ببین چطور اشکمو در آوردی ؟/؟ خیلی بیرحمی شیدا -بهرام دوستت دارم .. هنوز باورم نمیشه که دوستم داشته باشی . من همه حرفای تو با شیوا رو شنیدم . می دونم دوستم داری ولی نمی دونم چرا نمی تونم یا نمی خوام باور کنم . -ببین شیدای من گاهی وقتا عشق اشتباهی میره یه جای دیگه در می زنه . وقتی که با پاسخ سکوت می شنوه کسی خونه نیست میره یه دردیگه رو می زنه .. -یعنی میگی من و تو حالا همو دوست داریم ؟/؟ -مگه شک داشتی ؟/؟ من صدای قلبتو می شنوم .. تو صدای دل منو نمیشنوی ؟/؟ -چرا ولی با یه آزمایش دیگه میشه به نتیجه بهتری رسید . نذاشت فکر کنم که چی داره میگه . صورتشو به صورتم نزدیک کرد و جفت لباشو به لبام چسبوند . من که با این بوسه داغ و چسبناکش فهمیده بودم که دوتایی مون چقدر همدیگه رو دوست داریم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بابا گلی به جمالت

من تنها بچه بابام بودم . یه دختری با قیافه ای معمولی . خوشگل نبودم ولی جذاب و با نمک بودم .. یعنی اینایی رو که دارم میگم الان هم هستما . اسمم گلی و اسم بابام جماله . مامانمم گلچره اسمشه . قیافه ام به بابام نرفته . بابام خیلی خوشگله به اصطلاح زن کش که چه عرض کنم دختر کشه . من حدود هیجده سالمه و بابام هنوز چهل نشده . خیلی دوستش دارم و اونم خیلی باهام خوبه . ما تو شمال زندگی می کنیم . بابام یه کارمند معمولی بود و مامانم هم پدرش از اون ارباب زاده هایی که حساب و کتاب ملک و املاکشون از دستشون در رفته بود و بیشتر از بیست هکتار زمین کشاورزی و باغی و از این چیزا بهش به ارث رسیده بود . ما خودمون تو شهر زندگی می کنیم ولی آخر هفته ها و خیلی از روزای تابستونو میریم تو ویلا و خونه های اطراف شهرمون . بزرگترین یا تنها ناراحتی من اینه که دوست پسر ندارم و نتونستم پیدا کنم . با چند نفری سلام علیک کردم و یه حرفایی رد و بدل کردیم همشونو از طریق چت و تلفن باهاشون دوست شده بودم . وقتی از نزدیک منو می دیدند دیگه پیداشون نمی شد . من بد قیافه نبودم و نیستم . تازه اندام خوش نقشی هم دارم با کون بر جسته ای که هر مردی آرزوشه تو بغلش داشته باشه . با لبایی غنچه ای و صورتی گرد وچشم و ابرو و موهایی مشکی ونگاهی که همه ازش خوششون میاد . خیلی دوست داشتم یکی منو بغل بزنه . یعنی یه پسر باهام از عشق بگه .. وقتی که نومید شدم دوست داشتم حالا یکی بیاد و باهام حال کنه . چه دوره زمونه ای شده انگار پسرا از درد سر فرار می کنن .. وقتی شنیدم که یه خواستگار میخواد برام بیاد از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . یعنی پسره کی می تونه باشه ؟/؟ کجا منو دیده که عاشقم شده ؟/؟ حتما از اون بد قیافه هاست . عیبی نداره هر چی هست باشه فقط اخلاقش خوب باشه . معتاد نباشه . تربیت داشته باشه . دلم واسه شوهر لک زده بود . هنوز هیچی نشده هر روز با هوس به کوسم دست می کشیدم . خدا کنه بابا مامان موقع مهر سخت نگیرن . من هیچی نمی خوام . من فقط شوهر میخوام . تا چند شب از خوشحالی به زور می خوابیدم .. هیچی خلاصه کلام این که اونا به طمع ثروت خونواده ام اومده بودن خواستگاری و خیلی زود فهمیدیم و همه چی به هم خورد . هر چند من با این شرایط راضی بودم ولی دیگه نمی دونستم چیکار کنم . رفتم تو خودم . داشتم افسردگی می گرفتم . واسه یه چند روزی رو رفتیم ده . بابام منو دلداری داد اون بهترین دوستم بود . راستش اونو خیلی بیشتر از مامانم دوست داشتم . می دونستم این که شوهرم یه آدمی شبیه اون باشه یه رویاست ولی مامانی با استفاده از این حربه بود که بابا رو تور کرده بود . حالا دقیقا نمی دونم بابا زیر آبی میره یا نه راستش زیاد دقت نداشتم ولی حس می کردم باید یه نموره ای سر و گوشش بجنبه . تازگیها که مامان خیلی هواشو داشت و نمیذاشت دیر بیاد خونه . اونا که روحیه منو دیدند تصمیم گرفتند که سه تایی مون بریم چند روزی رو تو خونه ویلایی مون تو اطراف شهر خوش باشیم . جای با صفایی بود . چند هکتار زمین دربست . اطراف خونه درخت مرکبات و هلو و سیب داشتیم و در یه سطح بالاتر هم شالیزار وسیعی بود . تا چشم کار می کرد مال مامان بود . و بعدش همش مال من می شد . وسط شالیزار و درختای مرکبات رود خونه ای طویل قرار داشت که حتی تابستونا هم پر آب بود با این که از آبش واسه زمینا استفاده می کردند ولی چون بیشترا چاه داشتند و پمب آب و اون موقعها بارندگی هم بیشتر از حالا بود با کم آبی روبرو نبودیم و ما هم اول و آخر این محوطه رو محصور کرده بودیم و کسی نمی تونست به حریم ما نفوذ پیدا کنه . شایدم کار ما درست نبود ولی خب دوست داشتیم راحت باشیم . در یکی از این بعد از ظهر ها هوس شنا به سرم زد . مامان که رفته بود خونه دایی ام و بابام که خواب بود . منم رفتم تو رود خونه حریم خونه مون که تنی به آب بزنم . بابام همیشه بهم سفارش می کرد که با لباس شنا کنم . درسته تا حالا کسی این طرفا پیداش نشده ولی معلوم نیست جوونا رو چه دیدی . البته ای کاش پیداشون می شد ما که از این شانسا نداشتیم . با لباس رفتم تو آب حس کردم خیلی آروم شدم . رفتم یه جایی که آب تا سینه هام می رسید . لباسای خیسم رو تنم سنگینی می کرد . لاک پشت و مار آبی دیگه منو نمی ترسوند . عادت کرده بودم . چقدر شنا تو یک روز گرم تابستون بهم آرامش می بخشید . انگار توی آب دیگه شرجی بودن هوا رو احساس نمی کردم . رفتم یه گوشه ای که چند تا درخت و صخره های سنگی یه سایه ای ایجاد کرده باشن . دور و برمو دیدم . کسی که جراتشو نداره بیاد تو زمین ما . تازه همه راها بسته هست و بعضی جا ها هم سیم خار دار داره . اگرم کسی بخواد منو دید بزنه منم که از خدامه . این جوری شنا بهم حال نمیده . بلوزمو در آورده و سوتین هم که از اول نداشتم . شلوار ک جینمو دیگه از پام در نیاوردم . .یعنی الان فقط از زانو تا سر کونم پوشیده بود . بیخیال در حال شنا کردن بودم که یه صدایی شنیدم .-نههههه این کجا بود . بابا جمال اومده بود . می دونستم حالا دیگه دعوام می کنه . حرفشو زیر پا گذاشته بودم . خجالت می کشیدم . اون سالها بود که منو این جوری ندیده بود . دستمو گرفتم جلو سینه هام که مثلا بگم خجالت کشیدم . ولی خجالت کجا بود . چه اشکالی داشت بابای خوش تیپم سینه های دخترشو ببینه . ببینه که بزرگ شده و یه خورده بجنبه بلکه یه شوهری واسش پیدا کنه . از همون فاصله سرم داد کشید . ازش دلخور نشدم می دونستم حق با اونه -چند بار بهت بگم گلی . زشته اگه یکی بیاد ..-بابا کسی نمیاد . مگر این که با هلی کوپتر بخوان تو زمین ما بشینن که اونم باید از ما اجازه بگیرن .. لباسمو بپوشم ؟/؟ .-نه حالا که درش آوردی من چی می تونم بگم . اومدم بیرون و خودمو انداختم تو بغلش و بوسیدمش . بابا جونم بابای گلم می دونستم که زیاد گیر نمیدی -ولی برای اولین و آخرین بار باشه . دوباره بوسیدمش و گفتم می دونم دفعه دیگه هم همین حرفو می زنی . بابا با شورت و پیراهنش اومده بود کنار آب ومی دونستم میخواد خودشو بندازه تو آب . خفه شده بود . هوا خیلی گرم بود . خودم پیر هنشو در آوردم . یه نگاه هم به شورتش انداختم . دلم می خواست خیره بهش نگاه کنم و ببینم مال مردا چطوره . چند تا کیر رو از نوار سکسی دیده بودم ولی از نزدیک و یه دونه رسیده شو ندیده بودم . رو شورت ورم کرده بابا زوم نمی کردم که مشکوک شه . پدر اومد داخل آب و با هم مشغول شدیم . شیطنتم گل کرده بود . سر به سرش میذاشتم . قلقلکش می دادم . -گلی نکن چرا اذیت می کنی -بابا تو امروز چقدر بی ذوق شدی . خوشحال نیستی که دخترت داره از افسردگی در میاد ؟/؟ -چرا عزیزم .. راستش از این که با پدرم تنها بودم حس می کردم که خلا من پر شده ویواش یواش یه حس عجیب دیگه ای هم داشت بهم دست می داد . دلم می خواست دستمو بذارم داخل شورت بابا جمال و با کیرش بازی کنم . یه حس و رویای عجیبی بود . مسخره هم به نظر می رسید .می دونستم میذاره زیر گوشم . چند تا داستان سکسی تو سایت امیر سکسی در مورد سکس پدر با دختر خونده بودم راستش اون موقع مو بر تنم سیخ شد وقتی خودمو بابامو جای قهرمانای داستان تصور کردم از خجالت داشتم آب می شدم ولی الان نمی دونم چرا یه حال دیگه ای بهم دست داده بود . خودمو به اون چسبوندم . ولش نمی کردم . از روبرو پاهامو به پاهاش قفل کردم . کیرش به کوسم چسبیده بود . با یه فاصله پار چه ای . پدر خودشو ازم جدا کرد . بیشتر طالبش شدم . شیطون وسوسه ام کرده بود .دوست داشتم که اونم وسوسه شه و بهم حال بده . صورتم و تنم با این که توآب سرد قرار داشت یه حرارت خاصی پیدا کرده بود . حرارت داغ هوس . هوسی که هر گز تسکینم نداده بود و همش منو می سوزوند . پدر از آب رفت بیرون -بابا کجا بیا توی آب دیگه اذیتت نمی کنم . -برمی گردم . برم بغل کار کوچیک دارم نمی خوام آبو آلوده کنم . حس کنجکاویم گل کرد . یه گوشه پنهون شدم کیرشو که از شورتش در آورده داشت اون کار کوچیکشو انجام می داد دیدم . چقدر درشت و محکم نشون می داد از همونایی که تو فیلمای سکسی امریکایی دیده بودم . سریع شلوارکو در آوردم و رفتم توی آب . یه جایی که آبش کدر تر بود و باید یه خورده بالاتر میومدم تا معلوم شه که فقط یه شورت خیلی نازک پامه . وقتی بابا داخل آب بر گشت من از ترس تکون نمی خوردم -چیه گلی دیگه شارژنیستی . باطریت تموم شد ؟/؟انگار اون حالا ردیف شده بود . اومد جلوتر و زد کمر منو گرفت و دستش فکر کنم بی اراده رفت پایین تر و رو کون لختم قرار گرفت . -گلی شلوارت زیپ نداره ؟/؟ انگار اومده پایین .. ساکت شدم و قبل از این که سوالشو تکرار کنه یا بفهمه و به من بتوپه گفتم بابا درش آوردم . -کار ای زشت زیاد می کنی دختر . تو بزرگ شدی زشته احترام خودتو منو نگه داشته باش . برو بپوشش . لباستم بپوش . داری پررو میشی ها . -بابا ازت انتظار نداشتم . من اگه مثل دخترای مردم هر روز برم یه دوست پسر بگیرم اون وقت دختر خوبی میشم ؟/؟ حالا تو نگو هیشکی نبود که باهام دوست شه و شاید منم اون قلقشو نداشتم . از آب اومدم بیرون رفتم که بلوز و شلوارکمو بپوشم دیدم که بابام میگه قهر نکن حالا همین جوری بر گرد . بازم رفتم طرفش و اونو بغل کردم . این بار با تماس لذت بخش تری بهش چسبیدم . -گلی خیلی بزرگ شدی . اندام زنونه ات خیلی رشد کرده . -کجا بابا اسم نداره .. -خیلی شلوغ شدی . سینه هات و باسنت . دوباره با هم تو آب ور می رفتیم . بیشتر من کرم می ریختم . -بابا دیگه پیر شدی . بچه بودم میومدم رو دوشت رو سرت -حالا هم قوتتو دارم . -کمرت خم میشه مثل پیر مردا -می خوای امتحان کن . اگه قوت تو رو داشتم دیگه این جوری نیا تو آب . رفتم رو دوش بابا . بابام ورزشکار بود و زیبایی اندام کار می کرد و هالتر می زد . من که سهل بود مامان گنده رو هم روسرش می ذاشت . اول کونمو به سرش چسبوندم و خواستم که یه مزه ای زیر زبونش باشه . روی گردنش قرار گرفتم و پاهامو به دو طرف دراز کردم کوسم به گردنش چسبیده بود . یه وری تو آب پرت شدم -گلی تقصیر خودت بود -بابا تو باختی . -نه من بردم . از دستش فرار کردم . -اگه راست میگی بیا منو بگیر . می خواستم از آب بیام بیرون و گولش بزنم . اون به دنبالم می دوید . از آب بیرون بودیم و روی قسمتی از خاک و چمن در حال دویدن عمدا سرعتمو کم کردم که از پشت به من برسه . اون بغلم کرد حالا کون تقریبا لختم به کیر داخل شوارش چسبیده بود . لحظه به لحظه حس می کردم که کیرداره بزرگتر میشه . دستاش دچار لرزش خاصی شده بود . -بابا از آب اومدی بیرون سردت شده ؟/؟ -نه چیزیم نیست .-بیا بغلم بزن گرم بیفتی . نمی خوام سر ما بخوری . از روبرو همدیگه رو بغل زدیم . سینه های ما به هم چسبیده بود و شورت باد کرده اش کوسمو قلقلک می داد . شورتم طوری بود که انگار هیچی پام نبود فقط به اندازه یه برگ کوچولوی یه نونهال روکوسم پوشیده بود . با دستام سینه های بابا رو می مالیدم . با موهاش بازی می کردم . نفسش بند اومده بود . تو چشای خوشگلش نگاه می کردم . همون حالتایی رو داشت که وقتی من هوس داشتم و تو آینه نگاه می کردم پیدا می کرد . لبای بابا رو بوسیدم . بوسیدم و ولش نکردم . اونم اعتراضی نکرد . دیدم دستاش دور کمر من حلقه شده و بعدش داره با کمرم ور میره . صدای ضربان شدید قلب دو نفری مون با هم قاطی شده بود . کیرپدر هر لحظه انگار سفت تر می شد . یکی باید شروع می کرد . من دوست نداشتم خیطم کنه ولی باید ریسک می کردم . اگه بابا منو نمی گایید سر به خیابون میذاشتم . دستمو از رو سینه اش یواش یواش بردم پایین تر و رسوندم به سر شورتش . از اونجا هم دستمو گذاشتم داخل . اولین تماس دستم با کیرش یه هیجان خاصی رو در من به وجود آورد . حس کردم برق دستمو گرفته منتظر بودم بذاره زیر گوشم ولی دیدم خودش شورتشو کشید پایین تر و کارو راحت کرد . منم که مثل آدمای بخت آزمایی برده از خوشحالی نمی دونستم چیکار کنم . با دستم کیر بابا جونمو مالش می دادم تا پشیمون نشه . تو فیلما دیده بودم که خانوما کیر رو ساک می زنند . کیرشو گذاشتم تو دهنم . بابا از حال رفته چشمشو اول به آسمون دوخت و بعدش بست و ساکت همین جوری داشت حال می کرد . من کیرشو زبون می زدم ومیک می زدم . یه چند دقیقه ای به همین نحو گذشت و کوسم اونقدر خیس کرده بود که نمی دونستم چیکار کنم . سینه هام داغ شده بودند از بس با یه دستم باهاشون ور می رفتم . یه لحظه دیدم پدر از جاش بلند شد و تا دیدم پاشده بی اراده دراز کش شدم و خودم شورتمو پایین کشیدم و خواستم بهش بگم که منم نیاز دارم . اونم کوس کوچولو و آک بند منو گذاشت تو دهنش و با اون لبای خوشگلش میکشون زد و با اون زبونش همه جای کوسو لیس می زد . دیگه خجالتی در کار نبود و احساسات خودمو بروز می دادم . -بابا کوسسسسسم کوسسسسمو بخورش . یه خیلی بخورش . بابا استاد بود . چونه های تازه تیغ انداخته اش رو هم به کوسم می مالید تا من بی نهایت حال کنم . یه جوری شده بودم . دلم می خواست برسم به یه قله ای و از اونجا پرت شم . با آخرین زورم جیغ می کشیدم و می دونستم کسی نیست که گندش در بیاد . باباهم گذاشت که من خودمو خالی کنم . یه لحظه دیدم به اون اوجی که می خوام رسیدم و در نهایت آرامش دارم میام پایین . مثل این که از پله های یه سرسره بری بالا و دوباره بیایی پایین . بابا منو دمر کرد . با لذت به رود خونه و تخته سنگها و آسمون آبی نگاه می کردم .-گلی این کونت خیلی گولم زد اصلا همه جات تکه . خودت تکی . -بابا تو از همه تک تری تو بیستی . دوستت دارم . کونمو گرفت زیر دندوناش طوری با لذت گازشون می زد که دوباره هوسی شدم . . کیرشو به سوراخ کونم می مالید و یه خورده رو کوس خیسم می کشید . چقدر حال می کردم . حس کردم که دوست داره بذاره تو کونم . کیر داغشو وسط درز کونم احساس می کردم . چند بار اونو از این طرف به اون طرف حرکت داد و آب کیرشو بالای درز کون خالی کرد و با دستش اون آبو فرستاد طرف سوراخ کونم تا نرمترش کنه . از کیرش هم کمک کرفت و حرکت آب کیر خودشو به طرف داخل سوراخ کونم تنظیم کرد کیرشو یواش یواش به طرف داخل کونم فرستاد -بااااا باااااا مردم از درد کون . بابایی دارم آتیش می گیرم . -گلی صبر کن تحمل داشته باش . یه خورده درد می کشی ولی این درد دوای همه درد هاته . -بابا درد کون دارم کونم ..نهههههه نههههه اشک از چشام در اومده بود و بابا بیرحم شده بود . یه خورده از کیرش که رفت تو کونم دست نگه داشت یعنی کیر نگه داشت کمی احساس آرامش می کردم -بابا خوشت میاد ؟/؟ حال می کنی ؟/؟ -تو چطور دخترم -منم همین طور خیلی حال می کنم . فقط یه خورده درد داره -یواش یواش عادت می کنی برای دفعات دیگه بهتر و روونتر میشی -پس بابا سعی کن هر روز بهم تمرین بدی تا دیگه سفت نشه و نرم تر شه -با کمال میل عزیزم . خوشحالی و خوشبختی تو بزرگترین آرزومه . -چند بار دیگه این بار آروم کیرشو تو کون من حرکت داد و یک آن آبشو این دفعه مستقیما تو کون من خالی کرد . حس کردم که دارم خیلی کیف می کنم . کیر حیات بخش بابا به من حیات و نشاطی دوباره داده بود . بابا گرم افتاده بود .این بار نوک سینه های منو می مکید . دستشو گذاشته بود رو کوس من . خلاصه کاری رو که پسرا باهام نکرده بودن اون با من انجام داد . از اونجا رفتیم خونه . مامان که نبود و یه بار دیگه اونجا منو گایید . -بابا چی شد که دلت به حال من سوخت ؟/؟ -عزیزم دلم واسه هر دو تامون سوخت چون چراغی که بر خانه رواست بر مسجد حرامه . پس بابا بیا یه بار دیگه هم منو بکن . بابا گلی به جمالت ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
بام هوس

تازه رفته بودم دانشگاه که پدرم مرد . خیلی دوستش داشتم . زیاد سن نداشت . پنجاه سالش بود . خیلی هم سالم بود . یهو افتاد مرد . مامان عارفه من هم ده سال ازش جوونتر بود . من و مامان دیگه تو خونه تنها بودیم . خواهرم که چهار سالی از من بزرگتر بود دو سالی می شد که از دواج کرده و هنوز بار دار نشده بود . بابام واسه ما سرمایه زیادی به ارث گذاشته بود . یه خونه ویلایی واسه من . یکی واسه عسل خواهر خوشگل من . اون خونه ای که از همه بزرگتر و قیمتی تر بود و من و مامان توش زندگی می کردیم رسید به مامان . رستو رانی رو هم که وسیله کسب و روزی بود و مالکشم بابا بود رسید به هر سه تا مون و فعلا عمو جونم مدیریتش می کرد و هر چی در می آورد قسمت می کردیم . البته بیشترشو ما می گرفتیم . به غیر از اون بابایی چند تا زمین و مقدار زیادی سر مایه نقدی برامون به ارث گذاشته بود . مامان خوشگل و جذاب من بیوه شده بود . تاموقعی که با با زنده بود زیاد به اندام نیمه برهنه مامان تو خونه توجهی نداشتم ولی بعد از مرگش مامانو به یه دید دیگه ای نگاه می کردم . اینو هم بگم که ما تو یکی از شهر های خوش آب و هوای شرجی شمالی زندگی می کردیم و خونه مون خیلی وسیع بود . یه استخر کوچولوی کلاسیک هم وسط حیاطمون داشتیم که هر وقت مامانی نیمه لخت می شد ومی رفت شنا من از پشت پنجره این قدر دیدش می زدم تا این که کارش تموم شه و اون وقت راحت شورت مایو نماشو به همراه سوتینش در می آورد و واسه یه لحظه کاملا سکس می دیدمش بعدشم یه حوله می پیچید دور خودش و میومد بالا . روزایی که مامان لخت می شد و می تونستم کون قمبل کرده اشو ببینم تا غروب شارژبودم ولی اگه طوری قرار می گرفت که چشمم به جمال کونش روشن نمی شد تا جلسه بعدی باید انتظار می کشیدم . مامان یه اخلاق بد یا خوب داشت که شبا موقع خواب باید لخت لخت می شد و می رفت تو رختخواب . زمستون و تابستون براش فرقی نمی کرد . می گفت این جوری اعصابش راحت تره . چراغ مهتابی یا فلور سنت گوشه اتاقشو روشن میذاشت . واسه همین چیزا بود که وقتی بهش گفتم مامانی حالا که بابا نیست من تو اتاق تو بخوابم اون قبول نکرد و هر چه گفتم که من و تو محرمیم و مادر و پسری این حرفا رو نداره گفت نه بهتره یه سری حرمتها محفوظ بمونه . مامانم پوست لطیف و چهره جذابی داشت . کونشم خوب بود . وقتی شلوار چسبون می پوشید بر جسته نشون می داد . دلم می خواست یه تیغ مینداختم رو قسمت کون شلوارش و جرش می دادم تا کون مامان بزنه بیرون . کاش میذاشت شبا تو اتاقش بخوابم . هر چند در روشنایی خوابیدن واسم سخت بود ولی عشق مامان و هوس دید زدنش همه چی رو واسم آسون می کرد . هیجان تصور تماشای کون مامان دیوونه ام کرده بود . به ویژه این که مامان عادت داشت که دمر بخوابه و کونش توی دید باشه . چند عامل باعث شد که نقشه ای به سرم بیفته . سقف اتاق مامان از اون چوب یا یه چیزی شبیه پرسیانا ولی از اون کلفت تر بود . سقف بیشتر خونه های ویلایی دربسیاری از شهر های شمال قدیما از سفال بود و بعدش به ایرانیت تبدیل شد و بین سقف ساختمون و سقف اتاق یه فاصله ای رو خالی میذاشتن که همون کار انباری رو می کرد و بهش می گفتن بام یا همون پشت بوم . از اتاق من هم می شد رفت پشت بوم . یه دریچه ای داشت که نردبونو می چسبوندم به دیوار و می رفتم بالا . سقف به رنگ قهوه ای سوخته بود و جنسشم نیمه کلفت بود . خوشبختانه از بس رنگ و روش رفته بود اگه چند جای دیگه اش زخمی می شد شک بر انگیز نبود . در هر حال اون بالا طوری کنده کاری کردم که وصله پینه ها خودشونو نشون ندن ومنم اون وسط رو پایه و نگهدارهای کلفت چوبی دراز بکشم و بتونم شاهد مامان لختم باشم که معمولا چیزی هم رو تنش نمی کشید . طول و عرض این سوراخها رو کوچیک ولی به تعداد زیاد تنظیم کرده بودم . در اتاق خودمم دیگه شبا قفل می کردم که یهو مامانی سر و کله اش طرف اتاق من پیدا نشه . چشمتون روز بد نبینه دیگه از اون به بعد شبی دو سه ساعت کارم شده بود دید زدن مامان . تنها چیزی که فکرشو نمی کردم این بود که مامان جونم حشری باشه . وقتی که می خواست شورتشو در بیاره اول دستشو میذاشت لای کوسش و با اون ور می رفت . قبل از این که دمر کنه و بخوابه اول طاقباز می کرد . پاهاشو به دو طرف تخت دراز می کرد و یه عدد هشت ردیف می کرد و یه چیز دراز و کلفت می آورد و فرو می کرد تو کوسش . هر وقت مامان طاقباز بود من از یه حفره کوچیک تر استفاده می کردم . خیلی دلم می خواست مامانی به جای موز و بادمجون و هویج از کیر من استفاده کنه . دور نوک سینه هاش هنوز کبود نشده بود . کوسش چاق و تپل بود ولی از اون فاصله نمی شد سوراخ و ریزی درشتیشو تشخیص داد . فقط باید مراقب می بودم که نفس تو سینه هام حبس باشه و خیلی آروم و میلیمتری حرکت کنم وگرنه کوچکترین سر و صدایی مساوی بود بابالای دار رفتن . وقتی مامانی کوسشو می مالید منم کیرمو می مالیدم . چه جلق ها که اون بالا پشت بوم نزدم . چه دنیایی بود . وقتی که مامانی حالشو می کرد دمر میفتاد تا بگیره بخوابه . کونش که رو به من قرار می گرفت خودش یه دنیای دیگه ای بود . گاهی وقتا هم خودشو از پشت می کرد . یه چیزی رو میذاشت تو کوس و کونش . معمولا خیار قلمی رو میذاشت تو کونش و چیز کلفت ترو میذاشت تو کوسش . من خیلی از این حالت خوشم میومد و هر چی آب داشتم میذاشتم در این موقعیت خالی کنم . اووووففففف مامان !فدای قوس کمرت . فدای قمبل کونت . فدای استیل بدنت و چی می شد اگه کیر منو تو دستات می گرفتی و فرو می کردی تو کوست . اون وقت هر دو مون راضی می شدیم . باورکن مامان پشیمون نمیشی . خب من پسرت باشم چی میشه . بدبختی منم این بود که همه منو ساده و سر به زیر و دل پاک و پاک نیت و بی غل و غش می دونستن و بد جوری به خوابای من اعتقاد داشتن . آخه یکی دوبار خوابی دیده بودم که بعدا در واقعیت هم پیاده شد و منم شده بودم امامزاده . نمیدونم ما ایرونیا چرا این جوری هستیم . در هر حال یه موضوعی پیش اومد که داشت در و دکون منو تخته می کرد . این داماد قالتاق ما یعنی شوهر عسل از وقتی که فهمید اون میلیونر و نیمه میلیاردر شده دوست داشت خواهرم یه خورده از اموالشو به اسم اون کنه . حتی وقتی که خواهره خونه ویلایی به ارث رسیده رو داد اجاره حرصش گرفت و به هر حال حامله نشدن آبجی و مسائل دیگه دست به دست هم داد و خلاصه از هم جدا شدند . وخواهر جونم اومد ور دل مامان . ای بخشکی شانس . من این مزاحمو چیکار کنم . مگه عسل فضول میذاشت ما به کارمون برسیم . از همون اول خیلی با سیاست و جدی باهاش بر خورد کردم و درس دانشگاه رو بهونه کردم که کاری به کارم نداشته باشه یه اتاقی هم کنار اتاق مامان واسش در نظر گرفتیم و منم خودمو دلداری می دادم و می گفتم کون لق عسل مگه میخواد چه غلطی بکنه من خودم کار خودمو می کنم . در اتاقو قفل می کنم و میرم مامانو دید می زنم . عسلو همون اول خفه اش کردم . شب اولی بود که تاکسی بر گشتی یعنی آبجی بر گشتی و مامان جون و من در یه همچه اوضاع و احوالی تو یه خونه بودیم . دو تا کیر خورده و به فیض کیر رسیده و یه کوس نخورده و محروم از سکس . البته گاییدن جنده هارو نمیشه حساب کرد . هنوز کیرت تو کوس جنده جا خوش نکرده و میزان نشده جندهه میگه آب بریز آب بریز یا این که زود باش دیگه زود باش دیگه . آدم هر چی آب داره خشکش می زنه یا از ترس میره عقب . مگر این که پول یه نصفه مهریه رو بهش بدی تا بذاره یه ساعتی رو باهاش ور بری . بگذریم بریم سر مامان جون خودمون . نیمه شب شده بود . رفتم پشت بوم و رو سقف اتاق مامان دراز کشیده بودم . یه تیکه تخته دو سانتی رو دادم کنار و چشم به اون پایین دوختم . یه خورده دیر رسیده بودم . مامان با خودش وررفته بود و دراز کشیده و دمرو خوابیده بود . شایدم اصلا امشبه رو حوصله گاییدن خودشو نداشته بود . چیزی هم توی کوس و کونش نبود . یهو صدای در اتاق مامانو شنیدم یکی به در می کوبید -چیه کیه ؟/؟-مامان منم عسل خوابم نمی گیره .عرشیا که درس داره تحویلمون نمی گیره منم دلم گرفته خوابم نمی گیره . اگه مزاحم نیستم میخوام بیام یه خورده باهم درددل کنیم -دختر زود تر می گفتی و میومدی . یه دقیقه صبر کن الان اومدم . شورت و سوتینشو تنش کرد و یه لباس خواب هم مث یه شنل انداخت رو تنش . عسل اومد رو تخت مامانی کنارش نشست ... تف بخشکی شانس اینم از کیف امشب ما . این عسل پر چونه ما مگه حالا رضایت میده که گورشو گم کنه ؟/؟از زمین و زمان و گذشته و آینده می گفتند و حو صله منو سر می بردند . اون بالا توی پشت بوم داشت خوابم می گرفت که یهو دیدم آبجی بحثو کشوند به جاهای حساس -مامان تو که خیلی جوونی و خوشگل و خوش اندامی تا گوشتت خریدار داره شوهر کن دیگه -نه عسل جون دیگه از من گذشته . پسر دانشجو دارم ازش خجالت می کشم -پس مامان خودت چی نیاز هات چی . اون دفعه عمو جون پیش من طوری از تو و تنهاییت صحبت می کرد که انگاری دوست داره بگیردت -نمی دونم اون که زن داره . ولی چند بار بهم پیشنهاد صیغه رو داده ولی من قبول نکردم . گفته به هیشکی نمیگیم -راستشو بگو مامان دلت میخواد ؟/؟-نمیدونم بعد از بابات با هیچ مردی نبودم بالاخره یه زن هم نیاز داره اگه بابات جای من بود تا چهل من هم صبر نمی کرد حالا که خیلی وقته که سالشو هم رد کردیم تو چی عسل تو نمیخوای شوهر کنی ؟/؟-راستش مامان حسین بیچاره رو که می شناسی همون که همدیگه رو دوست داشتیم و شما به زور مارو از هم جدا کردین وقتی که فهمیده من طلاق گرفتم دو باره سر و کله اش پیدا شده . ولی راستش دیگه اون حال و هوای گذشته رو ندارم و تازه معلومم نیست بچه دار شم یا نه .-حتما دوست داری یه جور دیگه باهاش باشی .-چی میگی مامان هنوز جوهر طلاقم خشک نشده مامان با پررویی دستشو زد به سر کوسش و گفت این که خیس کنه دیگه جوهر و موهر سرش نمیشه . دختر! تو امشب خوابمو پروندی . این مادرو دختره با این که یه چند و چندین سالی کیر خورده و سکس و حالی داشتند بازم فکر خودشون بودند و به تنها چیزی که فکر نمی کردند من بودم . حساب نمی کردن که منم زن میخوام منم دل دارم تا کی باید بیام این بالا پشت بوم و قاچاقی کوس و کون مادرمو دید بزنم و الکی خوش باشم . آخه این جلق زدن زیادی هم ضرر داره . چشم آدمو ضعیف می کنه . بدنو سست می کنه . مقاوت بدن کم میشه . سیستم عصبی آدمو خراب می کنه .-عسل جون نمیدونم چرا این قدر کوفته ام . میای یه خورده ماساژم بدی ؟/؟-چرا که نه مامان . مامان رو تخت دمر کرد و اول لباسشو انداخت و بعد هم از عسل خواست که سوتینشو باز کنه . آبجی دستای قدرتمندی داشت با این که خیلی لطیف بود ولی زورشم زیاد بود شونه های مامانو به نرمی می مالید . عسل طوری رو مامان سوار شده بود که من کونشو نمی تونستم ببینم . اوخ اوخ این دیگه چی بود . عسل جونم خودشو نیمه لخت کرده بود و قمبل کونش از بغلای شورتش زده بود بیرون . دیگه دنبال کون مامان نمی گشتم .-مامان جونم وقتی که سر حال اومدی تو هم باید منو ماساژبدی تن و بدن منم کوفتگی داره .-همه اینا واسه اینه که خیلی وقته هیچکدوممون نرفتیم حموم عمومی این مش سکینه مارو حسابی کیسه بکشه و بسابونه ..-میریم با هم میریم وقت زیاد داریم . خیلی گرمه مامان نه ؟/؟-آره این سوتینو در بیار کسی که نیست . مادر و دختر که نباید از هم خجالت بکشن . یادت رفته می بردمت حموم .؟/؟اول بلد نبودی لاپاتو بشوری ؟/؟-آره مامان چه زود گذشت . حتی نمی دونستم کوس به چی میگن . ولی تو به من یاد د دادی .-یادته اولین بار که پریود شدی چقدر می ترسیدی ؟/؟دست عسل رسیده بود رو کون مامان .-عسل جون ناراحت نمیشی که شورتمم در بیارم -واسه چی مادرو دختر که این حرفا رو با هم ندارن . تو که همه چی رو در آوردی . اینم در بیار دیگه . صبر کن من برات درش بیارم . عسل شورت مامان از پاش کشید پایین و دو تا دستاشو گذاشت رو قاچای پف کرده مامان خوشگله . و چه جورم ماساژش می داد . دستای عسل رسید به پایین کون مامان سر مرز کون و رون . عسل این جا یه شیطنت کرد و دستشو گذاشت وسط کون مامان لای درزش طوری که با کوسش یه تماسی بر قرار کنه . شعاع دید منم زیاد وسیع نبود ولی صداهارو به خوبی می شنیدم . مامان چشاشو بسته بود . می دونستم که داره کیف می کنه . عسل که دیده بود سر و صدای مامان در نیومده به شیطنت خود ادامه داد -مامان ناراحت نمیشی یه موقع دستم می خوره به جاهای حساس ؟/؟-عسلم گلم این چه حرفیه . آخخخخخخ خیلی خوشم میاد -مامان اگه خیلی کوفتگی داره بگو بیشتر بمالمش .-خسته میشی -نه مامان لذت می برم .-منم دارم حال می کنم . یه حس عجیبی دارم -قربون حس عجیبت برم مامان منم دارم حس عجیبو تو تمام تنت حس می کنم .-دخترم تو خودت این حس عجیبو نداری ؟/؟-چرا مامان منم حس می کنم همون حس تو رو دارم . مامان عارفه دستشو گذاشت رو سینه بی سوتین آبجی عسل و بعدشم پیشونیشو چک کرد و گفت خیلی داغ شدی عسل تو خودت از درون گرم بودی حالا بیرونتم گرم شده . توصیه کرد که شورتشو در بیاره تا آتیش و التهابش بریزه بیرون . خودش شورت دخترشو کشید پایین و از پاش در آورد . مامان و خواهرم دو تایی رو تخت روبرو هم نشسته بودند . لخت لخت و با بر جستگیهای هوسشون . من فقط به چوبهای نگه دار سقف چسبیده بودم و حرکت نمی کردم و حتی به زور نفس می کشیدم که سوتی ندم . نمیدونم مامان و عسل اول کدومشون استارت کارو زدند . فقط همینو دیدم که رفتن تو هم . کون مامان گنده تر بود و سینه هاش هم همین طور . عسل دستشو گذاشته بود رو کوس مامان و باهاش ور می رفت -جااااااااان یه نعمتیه که امشب در کنارمی اوووووففففففف دخترم قربون دستت . مثل یه کیر داره به کوسسسسسسم حال میده -وایییییی مامان تو چطوری بدون کیر داری زندگی می کنی ؟/؟من دو هفته هست کیر نخوردم دارم می میرم . انگار یه چیزی گم کرده دارم .-حالا این قدر حرص نخور اصلشو پیدا نکنیم مشابهش که هست -مامان اول باید تو میزون شی . بمیرم برات . خیلی وقته کیر نخوردی -بازم تو دخترم که فکر مامانتی . هر وقت باشه باید تو رو داشته باشم . مامان قمبل کرد و دو تا زانوشو گذاشت رو تخت تا عسل بهش حال بده .-واییییی مامان چقدر خیس کردی . این آتیش تو رو کیر عمو هم نمی تونه بخوابونه .-عزیزم حالا من تو رو میخوام دستای تو رو میخوام . تو می تونی آتیش منو بخوابونی . آرومم کن دخترم . منو بکن . ارضام کن . منو ببخش . مادرتو ببخش که این قدر پیش تو دریده و بی حیا شده -چی داری میگی مامان ؟/؟من خودم بیشتر از تو دارم می سوزم . اگه بدونی چقدر هوس دارم . عسل کف دستشو صاف کرد و از پهلو فرو کرد تو کوس مامان عارفه . نمایش داشت به جاهای فوق العاده هیجان انگیزش می رسید . عسل دستشو مث یه کیر میذاشت تو کوس مامان و در میاورد .
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ادامه داستان بام هوس

دستی که از کیر هم خیلی کلفت تر بود . حیف که خیلی واضح نمی دیدم و شعاع دید من زیاد نبود . مدام از این سوراخ به اون سوراخ می کردم تا بیام به سوراخ جدید عادت کنم می دیدم که حالت عوض شده . یه صحنه هوس انگیز و شاعرانه دیگه این که مادر و خواهرم همدیگه رو بغل زدند و در حال بوسیدن هم دستاشون رو رو کون دیگری گذاشته بودن . یه قرینه قشنگی درست کرده بودن . صورتشون به هم چسبیده بود و نمی تونستم خوب ببینم . مامان رفت و دو تا موز با خودش آورد و یکی رو داد دست عسل . این موز خودشو به کوس اون فرو می کرد و اونم به کوس این . صداهاشون با هم قاطی شده بود و من فقط متوجه می شدم که هرکدومشون از اون یکی کمک میخوان . موزارو می دیدم که می رفت تو کوس و میومد بیرون هر چند خود کوس و حفره اش دقیق معلوم نبود ولی خیسی کوس عسل از دور برق میزد . هر دوتاشون سست و بیحال شده بودند . خیلی سخته آدم در ان واحد هم بگاد و هم گاییده بشه . معلوم نیست رو کدوم لذت باید تمر کز کنه . دو تا کیفو با هم داشتن خیلی سخته . موزو انداختند و به جاش با دستاشون کوس همو انگولک می کردن .-مامان مامان منو ببوس و سینه هامو بخور -من فدای عسل کوچولوم دختر یکی یدونه ام میشم . خودم سینه هاتو می خورم . کون لق تمام مردای دنیا که ما زنا منت اونا رو نکشیم . مامان لباشو گذاشت رو سینه عسل و حالا اون داشت مث یه نوزاد از سینه دخترش مثلا شیر می خورد . آبجی دستاشو دو ر گردن مامان حلقه زده بود . لحظاتی بعد یه باغ وحش حسابی تو قفس اتاق خواب به راه انداخته بودند جیغ پشت سر جیغ . اونم چه جیغایی !نزدیک بود جیغ منم در بیارن که بگن بسه این قدر جیغ نزنین آبرومونو بر دین . خب دیگه از هوس زیادی بود و کاریش نمی شد کرد . اگه از کیر کلفت و تشنه من خبر داشتند شاید هم به خودشون رحم می کردند هم به من . پس از چند لحظه سکوت ,فریاد کشیدن دو باره شروع شده بود . این بار انگشتاشونو فرو می کردن تو کوس هم . مامان دیگه چشاش باز نمی شد . عسل هم با چشایی نیمه باز مامانو می پائید . هم دوست داشت خودش کام بگیره و هم یه حالی به مادر داده باشه . حرکت بعدی این بود که مامان دوباره قمبل کرد و عسل هم از پشت چاک کون عارفه جونو باز ش کرد . به خودم اون بالا پشت بوم یه حرکتی داده و مسیر چش چرونی رو عوض کردنم تا راحت بتونم از تماشای این صحنه های باحال فیض ببرم . خواهر جونم قاچای کون مامانو به دو طرف باز می کرد و زبونشو می کشید رو کوسش و بعدش هم رو سوراخ کونش . یه جوری لیس می زد و میک میزد که فکر می کردم داره حلوا میخوره . آخه عسل جونم خیلی از حلوا خوشش میومد .-عسلی من . شیرین دختر من .من از صبح تا حالا حموم نکردم حتما لاپام بو میده -مامان واسم از عسل یعنی از خودمم شیرین تره .-قربون زبونت برم بگیرش طرف من درش بیار ببینم .عسل زبونشو کشید رو لب مامانش و عارفه جونم زبونشو در آورد و زبون به زبون شروع کردند به عشقبازی . چند لحظه بعد مامانی زبون کوس و کون لیسیده عسلو گرفت وسط دو تا لبشو با هوس میکشون می زد . خواهر جونم خیلی حالی به حالی شده بود -اوووووففففف مامان مادر جون تو اینارو از کجا یاد گرفتی که این قدر می تونی سر شوق و ذوقم بیاری -بابات که زنده بود مخفیگاه فیلماشو پیدا کرده بودم و گاهی که خونه نبود دیدکی می زدم . حالا عارفه جون داشت کوس و کون عسلو لیس می زد -اوخخخخخ مامان مامان این جوری که می کنی من هوس کیر می کنم . یه چیزی باید فرو بره توی کوسم . کاش امروز که رفته بودم آرایشگاه از شیما جون خرید می کردم . نمی دونی مامان چه کیر مصنوعی های باحالی داره . ساده ویبره دوسره و آخرین مدلای روزشو داره . اصلا فکرشو نمی کردم . همین فردا میرم هر چی داره جمع می کنم میارم . دیگه لازم نیست منت مردارو بکشیم -دخترا منم گاهی این طور فکر می کنم ولی خودتم خوب میدونی هر چی این کیرا حال بدن بازم کیر گوشتی و زنده و طبیعی مرد یه چیز دیگه هست . آدم از تماس گوشت با گوشت لذت می بره هم میدونه یکی هست که از تنش داره لذت می بره . حس می کنه واسه خودش یه کسیه .. عسل به دور و بر خودش یه نگاهی انداخت و مثل این که گنجی کشف کرده باشه از خوشحالی فریادی کشید و گفت جااااااااان پیدا کردم . یه شمع سفت و کلفت و درازو از تو جا شمعی بالا سرش در آورد و داد دست مامان -آههههههه جای کیر فرو کن تو کوسسسسسم مامان من کیر میخوام -کوس و رحمت آلوده نشه من نمیتونم ببینم دختر یکی یه دونه مامان مریض شه -نه نه مامان این از سنگ هم سفت تره -کوستم از کوره آجر پزی هم داغتره -مامان بذارش توکوس من جیغم داره میره آسمونا -اگه بره تو که بیشتر جیغت در میاد . با این حال شمعو از عسل گرفت و از ته فرو کرد تو کوسش .-وای وای وای وای مامان جان آخخخخخخخ -عسل من می ترسم رو شمع لکه های چرب و سفیدی نشسته . موم داره آب میشه -مامان این کوس منه که داره آب میشه هوس منه که داره آب میشه . دخترته که مثل شمع قطره قطره می ریزه . مامان تند تر تند تر بزن . آخ که چقدر سنگینم امشب چه طوری بخوابم نه نه نه من این جوری به اوج می رسم ولی اون تلنگری که لازمه رو کوسم وارد نمیشه من دارم می سوزم -الهی مادر واست بسوزه -خدا نکنه عسلی مامان پیش مرگت شه . بیا من این شمعو بکنم تو کوست ببین چه حالی میده . عسل با دستای پرتوانش شمعو فرو کرد تو کوس مامان چشمتون روز بد نبینه -عسسسسسسسل کوسسسسسسسم واییییییی واییییییی نجات سوخخخخختتتتم کیییییییررررر من کییییییییییرررررررررررمی خوام عسل جان نمی دونم همون هنوز راضیه صیغه ام کنه یا نه ؟/؟بدرک بهش می گم هر موقع که عرشیا رفته دانشگاه بیاد سراغم . نمی دونم چیکار کنم . خجالتم میاد می ترسم . من کیر می خوام . این جوری ما میریم تو خماری . نه صیغه نه . نمی دونم . اگه خواست همین جوری هم منو بکنه خوبه ؟/؟وایییییی عسل من کییییییرررررر می خوام کییییییرررررر کوسسسسسسسم می خواد جررررررررربخوره -مامان همه اینارو ولش فردا که از شیما جون چند تا کیر خریدم اون وقت می فهمی این کیرا مخصوصا ویبره و لرزشی هاشون چقدر حال میده . خونم به جوش اومده بود .غیرتی و حسود شده بودم . نمی تونستم تحمل کنم و ببینم که مامان داره از کیر عمو جان میگه . تازه از صیغه رسیده بود به حرام کوس دادن . به عسل هم حسادت می کردم که اونم داره مامانو راضی می کنه و من از او کمترم . نه نه من باید نشون می دادم که پسر خلف مادرم هستم وازم خیلی کارا بر میاد . اون لحظه کاری از دستم بر نمیومد سقفو که نمی تونستم بشکافم بپرم پایین . تماشای لز کاری این دو هم بیش از این فایده ای نداشت . خیلی آروم و مث یه مار خودمو رسوندم به خروجی و از اونجا هم از نردبون اومدم پایین و رو تختم دراز کشیدم . قفل در اتاقو باز کردم و یه خورده به سر و صورتم آب پاشیدم و صورتمو با چند تا سیلی و چنگ و چونگ سرخ و آشفته اش کردم . رفتم توی رختخواب و شروع کردم به جیغ و داد و فریاد کشیدن -نه نه من نمیذارم مامان . نه آبجی !اینا شیادن . چهار پنج دقیقه ای شد و عارفه جون و عسل سراسیمه ولی با لباس خواب اومدن اتاقم من با چشایی نیمه باز اونارومی دیدم .راستی راستی عرق کرده بودم -پسرم عزیزم چت شده -داداش چی شده . تو قیافه شون می خوندم که بد جوری کیفشون بهم خورده و شایدم تو دلشون دارن نفرینم می کنن ولی با این حال میدونستم که خیلی منو دوست دارن -مامان یه خواب بدی دیدم -چه خوابی پسرم تعریف کن .-خجالتم میاد -من و خواهرت که غریبه نیستیم تو دلت صافه قلبت پاکه هر خوابی که ببینی قبل از اذان و بعد از اذان و با شکم پر و خالی فرقی نمی کنه رد خور نداره حقیقت و واقعیته -مامان من خواب دیدم عمو میخواد بیاد خواستگاریت . عمو مرد خوبیه ولی وقتی که باهات ازدواج کنه عوض میشه بد میشه تمام مال و اموالتو از چنگت در میاره منو هم از خونه بیرون می کنه -نه تورو خدا پسرم دیگه نگو اگه یه تار مو از سرت کم بشه مادرت می میره .-تازه یه خواب هم در مورد عسل دیدم دیدم یه جونیه که اون قدیما دنبالشو داشت . اون موقعی که عسل هنوز عروسی نکرده بود . همون موقع هم چشش دنبال مال و منال بابام بود وعسلو دوست نداشت . حالا که اون طلاق گرفته دوباره به طمع مال و ثروت داره میاد دنبالش . مامان و عسل داشتند از تعجب شاخ در می آوردند . اینو که گفتم عسل چشاش از خوشحالی برقی زد و گفت ممنونم داداش سبکم کردی قربون قلب پاک و روشنت . این چند ساله داشتم عذاب می کشیدم که چرا قلب عشق اولم شکسته شده . اومد جلو و با اون لبای روژمالیده اش لبامو بوسید . اوخ کیرم شق کرده بود و قلبم به شدت می زد . دوست داشتم دستمو از زیر لباس خواب بذارم توی تنش و سینه هاشو تو دستم بگیرم -ول کن عسل پسرمو کشتیش -مامان داداش منم هست دیگه -مامان یه خواب دیگه هم دیدم که این سومی یه جوریه نمیدونم تعبیرش چیه خداکنه چیزای بد نباشه . روی عارفه و عسل مثل گچ سفید شده بود -بگو داداش اگه چیز بدیه ما از همین حالا بریم باهاش مقابله کنیم -باشه میگم . توی خواب یه صدایی یه ندایی روح و وجودمو لرزوند و به من گفت که مادر و خواهرت دارن میفتن توی یه چاه بزرگ . گرهی رو که با دست باز میشه اونا نباید با دندون باز کنن . اونا دارن تو یه گناه بزرگ غرق میشن . دیدم شما دو تا لخت لخت دارین تو آتیش می سوزین . صدا به من گفت که مادر و خواهرت تو لذت گناه غرقند ولی غافلند از طعم و سوزش آتش . به من گفت که باید بری کمکشون . مامان مامان نمی دونی چقدر وحشتناک بود دیدم .... نه نمی تونم بگم -بگو پسرم خوابای تو همه راسته دلت صافه -آخه من تعجب می کنم اگه اون (منظورم لز بود )گناهه چرا این (گاییدن مادر و خواهر )نباید گناه باشه -واضح تر بگو من که نفهمیدم . عسل تو فهمیدی چی داره میگه ؟/؟-نه ولی یه خورده رو شاید -مامان مامان روم نمیشه . روم به دیوار . دیدم هم با تو و هم با آبجی طرف شدم خدا منو ببخشه . استغفرالله . فریاد زدم پس این گناه نیست ؟/؟صدا اومد که نه این عامل رفع گناهه . اینجا محرم یه کلیدی میشه برای گشایش کارها .-خب داداش بعد چی شد -هیچی هر سه تایی لخت لخت تو یه باغ پر از گل و گیاه و میوه های رنگارنگ قدم می زدیم و مامان راست من و عسلی هم سمت چپ من بود و هر دو رو بغل زده داشتم . در هر حال مامان و عسلو با این کوس شرات خودم روونه اتاقشون کردم و خودم رفتم بالا پشت بوم . دیدم مامان و عسل دوباره تو بغل همن ولی هیچ اقدامی نمی کنن -عسل !به نظرت باید چیکار کنیم ؟/؟-مامان تو رو نمی دونم ولی اگه داداشی این خوابو هم نمی دید یا حتی اگه خواب می دید که ما با کوس دادن به اون به جهنم هم میریم من حاضر بودم بازم کوسمو تقدیمش کنم -یعنی میگی منم این کارو بکنم ؟/؟-آره مامان این همه مدت کیر بغل دستت خوابیده بود و تو از دستش فرار می کردی . از دو روزه دنیات لذت ببر . گناه و این حرفا چیه مادر جان همش کوس شعره . من یه عمر خوبی کردم به شوهرم جوابشو دیدم .-حالا عرشیا رو چیکارش کنیم شاید اون نخواد ما رو بگاد و رسالت خودشو انجام بده و ما رو به اون باغ خوشبختی برسونه -اگه این عسله که می دونه چطور به داداشیش باغ سرسبز و نشون بده تا اونم مارو ببره تو باغ خودش .-عسل اگه اوضاع جور شد اول میذاری بیاد سراغ من . خواهرم مکثی کرد و با این که حس کردم دوست داره زودتر از مامانی خودشو تو بغلم ببینه با اکراه گفت باشه -فقط مامانی پیش عرشیا لباسای تحریک کننده کیر شق کن بپوش . نذار به هیچی دیگه فکر کنه . دیگه جاش نبود که برم بالا پشت بوم دید بزنم . حس می کردم این آخرین لحظاتیه که از این طرف دارم دید می زنم . با این که روز بعدش کلاس داشتم ولی بهونه ای آوردم و به دانشگاه نرفتم . عارفه و عسل دوتایی سکسی ترین لباساشونو پوشیده بودند . مامان که داشت کونش از پشت دامنش می ترکید . آرایشش که از روز عروسیش بیشتر شده بود . عسل هم یه لباس سبز خوشرنگ پوشیده بود که کمرش لخت بود و نیمی از سینه هاشم نشون می داد و یه طرف دامنشم چاک داشت و رون پاشو تا بالا لخت نشون می داد . رقابتی سعی داشتن تو جه منو به خودشون جلب کنن . دلم می خواست بپرم رو اونا جرشون بدم . ولی باید قدرتمو سیاستمو حفظ می کردم .-داداش دیگه خواب ندیدی ؟/؟-نه تازه اون خوابی رو که دیدم هنوز اون قسمتی رو که مر بوط به منه انجامش ندادم .-چرا از من و مامانی کمک نمی گیری ؟/؟یه نگاه به مامان و یه نگاه به عسل انداختم . مامان یه خورده شرم و حیاش بیشتر بود . سرشو انداخت پایین و لبشو گزید ولی عسل پوست کلفت به کیر ورم کرده داخل شلوارم زل زده بود و چشم ازش بر نمی گرفت . مامان رفت طرف اتاق خوابش .-داداش معطل چی هستی اگه می خوای مامانو از آتیش و سوختن نجاتش بدی برو طرفش . برو بروتا با هم به باغ سعادت برسین . منم الان میام پیش شما . رفتم طرف مامانی تا برم رو تختی که همیشه از اون بالا می دیدمش . دیدم مامان رو تخت ولو شده و نفس نفس می زنه . چشاشو بسته -مامان مامان . دستمو از زیر دامنش گذاشتم رو کونش -اوخ مامانی چقدر داغی ؟/؟تب داری -اوووووفففففف پسرم تو چیکاره ای . پس خنکم کن . کاری کن خوابت تعبیر شه میدونی که چقدر به تو و خوابت اعتقاد دارم .-آره مامان می دونم . زیپ پیرهن مامانو از بالا به طرف پایین کشیدم . شورت و سوتینشو هم در آوردم . داشتم به آرزوم که گاییدن مامان بود می رسیدم . پشت بندش باید آبجی عسلو هم می گاییدم . یکی می خواستم دو تا نصیبم شده بود . باید هوس و توانمو تقسیم می کردم . سریع لخت شدم . اگه عسل هم میومد داخل دیگه عین خیالم نبود روم باز شده بود . منم مث اونا بی حیا شده بودم . اول رفتم رو کون دمر شده مامان . همونجایی که بارها و بارها حسرت بغل کردن و بوسیدن و بوییدن و گاییدنشو کشیده بودم -مامان راضی هستی . اجازه دارم ؟/؟-عرشیاعزیزم دارم می میرم می سوزم عرشیاجان . زودباش نجاتم بده . عرشیا منو به عرش برسون به عرش -جوووووووون ماااااامااااان الان طوری با کیرم بلندت می کنم و به عرش می رسونمت که دوست داشته باشی همون بالا بالاها بمونی . دوستت دارم مامان . کیرمو هیچوقت در این قد و قواره ها ندیده بودم . به همون اندازه که از تماشای کوس و کون مامان و هیکلش لذت می بردم از دیدن کیر خودم کیف می کردم . دستمو گذاشتم وسط بدن مامان اونو یه خورده بالا آوردم . طوری که یه هشت کوه مانند درست شد که کون مامانی رو میشد جای قله اون کوه فرض کرد . منم از پایین کیرمو گذاشتم تو کوس مامان . تا ته فرو کردمش تو . مثل یه جک که بدنه ماشینو می بره بالا مامان هم یه تکونی خورد و رفت بالا-آخخخخخخخخ اخخخخخخخخخ عرشیا اوج گرفتم جااااااااااان همین الان حس می کنم که تمام دردام رفت کنار -مامان اگه خنک شدی بکشم بیرون تاعسل داغو که داره مارو نگاه می کنه و منتظره خنکش کنم -اووووووفففففف چی میگی !تو که تازه شروع کردی اگه بکشیش بیرون دوباره فوری داغ می کنم .-شوخی کردم مامان . من می میرم واسه کونت . جووووون فدایی کوستم . تو همه چیز منی . عاشقتم . عاشق کوستم . ضربه های دیونه کننده کیر من به کوس مامان چهل ساله که ده سال جوونتر نشون می داد اونو مست مستش کرده بود . مامان با دو تا دستاش محکم به تخت می کوفت نمی تونست جلو خودشو داشته باشه . خیلی دلم می خواست کوسشو بخورم اونم کیرمو بخوره . سینه هاشو بذارم تو دهنم میکش بزنم . ولی باید فکر پشت سریم یعنی آبجی عسلمو هم می کردم که داره اون پشت با کوسش ور میره و منتظره . دو تا پاهای مامانو گرفتم و یه خورده اونو رو هوا نگهش داشتم . مامان واسه این که خودشو نگه داشته باشه کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو تخت و منم با شدت می کردم تو کوس خیس خیسش و می کشیدم بیرون . مامان داشت گاییده می شد و جیغ و داد آبجی بیشتر بود . دلم واسه عسل می سوخت . راستش خودمم هوسشو کرده بودم . آب کیر منم می خواست بریزه ولی مامانی ارگاسم بشو نبود . مجبور بودم طاقبازش کنم . لنگاشو به دو طرف باز کردم .-مامان کیرو می بینی ؟/؟حال می کنی ؟/؟تازه تازه هم هست مخصوص تو و آبجی عسل -داداش از عسل هم شیرین تره -راست میگی تا چند دقیقه دیگه میدم تا بخوریش -فکر کنم مامان از این طرف که بیرون اومدن کیر منو می دید بیشتر حال می کرد -عرشیا جان بزززززن عرشیا منو همون بالا بالا ها نگه داشته باش -مامان چان تو که همیشه رو دل و حالا هم رو کیر من جا داری . هر وقت احساس ضعف و کمبود کردی کیر من هست . نمیخواد محتاج غریبه ها بشی . سینه های مامانو تو دستام گرفتم و اونو به شدت می گاییدم . حرکاتش غیر عادی شده بود . منم گازو زیاد کردم . عسل هم رفت رو لب مامان و با زبونش زبون مامانو می لیسید -داداش من این حالتارو می فهمم یه خورده محکم تر بزن بیشتر باهاش ور برو تا دو دقیقه دیگه ار گاسم میشه . کار به دو دقیقه هم نکشید -وایییییی عرشیا خوشبخت شدم . عرشیا من شدم پادشا ملکه اوووووففففف آبم داره می ریزه کیییییییرررررتو می خواد کوسسسسسسسم کیییییییررررررررتو میخواد ولم نکن ولم نکن نکن ولم نکن منو بکن . با این که مامان کمرشو سبک کرده بود ولی من به گاییدن سریع و شدید خود ادامه می دادم -مامان بگیر که اومد جااااااااان کمرم . چقدر آب داشتم !محصول این همه هوس و چشم چرونیهای پشت بوم رو خالیش کردم تو کوس مامان . هر چند اون بالا خیلی جلق زده بودم ولی ریختن توی کوس مامان یه صفای دیگه ای داشت . کیرمو کشیدم بیرون کوس و کمر مامانو دادم بالا که آب کیرم دیر تر برگشت کنه . لب و دهنمو گذاشتم رو کوس مامان با میک زدن اونو به جاهای سر سبز تر رسوندم و کشوندم . با دستاش سرمو به عقب پس می زد .-عرشیا دیگه دارم از حال میرم . قلبم آخ قلبم . این جور سکس تا حالا نداشتم .-داداش پس من چی . مامان که راضی شده .-الان خدمت تو هم می رسم . فقط یه شورت نازک پاش بود . مامان بیحال رو تخت افتاده بود . ترجیح دادم که عسلو همون کفه اتاق بکنم و کاری به کار مامان نداشته باشم . بذارم تو حال خودش باشه . شورتشو بوکشیدم . اووووففففف بوی عطر هوسو می داد . بوی کوسو . دوباره اشتهام باز شده بود . با دندونام شورتشو کشیدم پایین . اندام عسل سفید تر و قلمی تر از مامان بود . پوست ما دو تا و هیکلمون بیشتر به بابا رفته بود . قالب کوسش هم کوچیک تر بود . کوسشو همون ایستاده گذاشتم تو دهنم -داداش داداشششششش جوووووووون اگه منو به جهنمم ببری بازم کیرتو میخوام . با کیرت منو به همه جا برسون . با کیرت بهم حال بده داداش . پاهاشو باز کرد تا دهنم راحت تر به وسط و چاک کوسش برسه . کیرمو با دستاش به طرف کوسش فشار می داد . یه نگام به مامان بود که یه وقتی نگه که بین اون و عسل تبعیض قائل شدم . کوسش خیلی خوشمزه بود . عسل کیر منو تو دستش گرفت و گذاشت تو دهنش . عجب ساک مخصوصی می زد . جنده رو اگه یه میلیون می دادی نمی تونست این طوری ساک بزنه . اینجارو چشای مامان باز شده بود و دید . دلش طاقت نیاورد و گفت عرشی جون یادت باشه دفعه دیگه واست ساک بزنم -چشم مامان نوش جونت . هر چقدر میخوای بخورش .-داداش خسته شدی می دونم گاییدن مامان کمرتو درد آورده . بذار من بیام روت . گذاشتم بیاد رومن . کناره تختو نگه داشته بود و سوار من خودشو هماهنگ با کیرم به گاییدن داده بود . گاییدن کوس عسل به من نشون می داد که فرق بین یه کوس تازه و یه کوس قدیمی تر چیه . هر چند با کوس مامانی هم خیلی حال کرده بودم . سینه های آبجی رو گرفته بودم تو دستام و با نوکشون بازی می کردم -داداش داداش کوسسسسسسسم میخاره . میگه به این زودیها خارششششششش گرفته نمیشه . آنقدر باید به کیرت بمالمش که خوب خوب شه -هر قدر که میخوای بمالش . هر قدر که دوست داری تا اونجایی که هوست بهت میگه . کیرمو زخمیش کن . مال خودت -دوستت دارم داداشی . این کیر هم مال مامانی و هم مال منه . فقط باید مال ما دو تا باشه . مال من و مامانی . دستمو از پشت اونم به زحمت رسوندم به سوراخ کون عسل و باهاش ور می رفتم . یه دستم رو سینه اش بود . عسل لبامو به لباش چسبوند . از هر جای تن و بدن هم استفاده می کردیم تا به اوج لذت برسیم . می خواستیم از کل پتانسیل موجود استفاده کنیم . دو تا از صندلیهای مبلو دو طرف دیوار در یه عرض و فاصله کمتر از دو متر و چسبیده به دو تا دیوار طوری ردیف کردیم که هرکدوم از ما به یکی از مبلها تکیه داده و پاهامونو به دو طرف باز کرده و کوس و کیر و به طرف هم بکشونیم . جلو که می رفتیم کیر بیشتر می رفت تو کوس و خودمونو با حرکتای رفت و بر گشتی به اوج هوس می رسوندیم -عرشیا عرشیا عزیزم تو چقدر باحالی . اینارو چه جوری بلد شدی . داداش من دارم می سوزم کمرم -عسل !کیرم -عرشی !ارضام کن . دارم تو تب هوس می سوزم . به دادم برس عزیزم -عسل عسل جان اینا همش دست گرمیه . کیر و کوس گشاییه . هنوز اول راهه . خیلی باهم کار داریم . خیلی . اونو به حالت نیم سگی و زانو زده درش آوردم تا کون قمبل شده اش اسیر کیر و چشمام باشه . کون ناز و لطیف و سرخ و سفید با اندازه ای متوسط داشت . سوراخ کوسشو که دیدم اون وسط داره بهم چشمک می زنه امونش ندادم . کیره رو یکضرب گذاشتمش تو کوس آبجی عسل . طوری با حرص و هوس این کارو انجام دادم که عسل یه لحظه پرت شد طرف جلو و سرش افتاد رو شکم مامان که دوباره برگشت عقب -آهههههه آه آه آه بزن بکوب بگا منو کوسسسسسم تنم همه جام مال داداشی خوشگلمه -عسل عسل خوشگلم خواهر شیرینم . شیرین تر از تو من کجا پیدا کنم . مامان صداش در اومد -عرشیا اگه مامان عسل نبود عسل شیرین از کجا در میومد .-اوه مامانی تو که جای خود داری . از قدیم گفتن هر گلی یه بویی داره ولی من حالا میگم هر گلی یه شیرینی و شهدی داره . موهای عسلو دسته کرده و گردنشو زیر گلوشو از بغلا غرق بوسه کردم و کوس کوچولو و قشنگشو هم که داشتم با کیرم می گاییدم .-جووووووون داداششششش همین طور منو بکن . نوازشم کن داره میاد . واییییی ریختم . عرشیا سریع آبتو بریز میخوام آب کوس من با آب کیر تو در اوج هوس و خوشی با هم قاطی شن . دوتا آب با هم مخلوط شن . بریز تو کوسم . بریز .-جاااااااااان عسل عسل من . خواهر خوشگله و ناز من . اومد آب کیرم اومد -عسل منو ریختی تو کوسم -آره عسل من شکر من . گل من خواهر ناناز و دوست داشتنی من . مامان که تازه داشت به هوش میومد از جاش بلند شد . یه طرف آبجی عسلو یه طرف مامان عارفه رو تو بغلم داشتم .-یادتون باشه که کون نکردما .-داداش !من در مقابلت صاحب کون نیستم -عرشیا هر وقت دوست داشتی می تونی کون مامان عارفه اتو جرررررش بدی . من و مادر و خواهرم سه تایی از جامون پا شدیم و رفتیم طرف آشپز خونه تا یه چیزی بخوریم . هر سه مون لخت بودیم . مامان سمت راست و عسل سمت چپ من بود . یه دستمو انداخته بودم دور کمر مامان و یه دست دیگه هم دور کمر عسل و می رفتیم . عسل و مامان از پشت نگاههای معنی داری به هم می انداختند -چی شده خانوما ؟/؟!-هیچی پسرم یاد اون خوابت افتادم که ما سه تایی داریم تو یه باغ پر گل و گیاه قدم می زنیم . آتیش که ازمون دور شده . این خونه که واسمون مثل بهشت می مونه . پس حتما خوابمون تعبیر شده .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 7 از 34:  « پیشین  1  ...  6  7  8  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA