انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 34:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  33  34  پسین »

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


مرد

 
ادامه صیغه بکن ! گناه نکن !

. به نظرم تنگ تر از دفعه قبل نشون می داد که یه چند دقیقه ای به عنوان دست گرمی گاییده بودمش .. -آههههههه وحید وحید دارم خالی می کنم .. با ناخنای بلندش روی کوسشو خارش می زد . -اووووه ههههه عزیزم فدای اون ناخنای قشنگت بشم پوست روی کوست خراش بر می داره . من خودم این کارو برات انجام میدم . وقتی انگشتای منو روی کوسش و خود کیرمو داخل کوس حس کرد مجنون مجنون شده بود .-وااااااییییی وحید کوسسسسسمو آتیش زدی بکن بکن .. معلوم نبود چرا مامان ساکت شده و چیزی نمیگه آخه ازش خواسته بودیم که بذاره ما دو نفری به حال خودمون باشیم . -وحید اومد اومد .. داره میاد جااااان گازم بگیر منو ببوس . سینه هامو بمال .. -دیگه چی ؟/؟ -آبتم توی کوس من خالی کن .-چشم چشم جاااااان چه حالی می داد .. کوس ویدا کیرمو آب آبش کرده بود . اصلا نفهمیدم کی آبم روونه کوسش شد . فقط یه حسی داشتم که به نظرم اومد هیچوقت تا به اون اندازه از خالی شدن آبم کیف نکرده بودم . حتی بیشتر از کون کردن بهم حال داد .. -فقط جای مامانم خالی که خالی شدن آب کیرمو توی کوس ببینه . خیلی آرزو داشت . -آره اون دوست داشت که تو آشپز خونه بکنی تو کوسم . در همین لحظه لنگه دریه تکونی خورد و کله مامان کاملا پیدا شد . -تازه عروس دوماد گل من ! از اول تا آخر شاهد صحنه بودم چه حالی کردم . وحید دیگه واسه خودش مردی و استایی شده . من و ویدا بر و بر همدیگه رو نگاه کردیم . یعنی واقعا این مامان کوس خله منه .. پس همه چی رو دیده . خیلی آروم با هم پچ پچ می کردیم -وحید چیزی نگفته باشیم به مامان بر خورده باشه -من که اصلا یادم نمیاد چی گفتیم .. چند لحظه بعد مامان با یه سینی و دو تا لیوان آب میوه و یه بسته خرما اومد پیش ما و گفت خسته نباشین . یه خورده خستگی در کنین دوباره مشغول شین .. آخیش خیال هردومون راحت شده بود . مامان زبیده دیگه ازمون دلخوری نداشت . از خوشحالی قبل از این که بخوایم بریم طرف آب میوه همدیگه رو بغل زدیم و لبامونو رو لبای هم قرار دادیم . داشتم به این فکر می کردم که آیا قبلا همدیگه رو بوسیدیم یا نه شاید اونم داشت به همچین چیزی فکر می کرد . ازبس این بوسه شیرین و لذت بخش بود در هر شرایطی می شد اونو اولین بوسه حساب کرد ... پایان .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
میهمان
 
سکس با نوه عمو:
داستان برمیگرده به اول جنگ روزی که تعدادی از فامیهای ما بعلت جنگ و آوارگی از خوزستان به روستای امن ما آمدند من اون موقع 16 سال بیشتر نداشتم از اقوام پدرم بودنند یعنی با پدرم پسر عمو می شدند یک مرد یه زن و 4 تا بچه دوتا دختر و دوتا پسر دختر بزرگ که اسمش نسرین بود و حدود 20 سال داشت و دختر کوچیک که حدود 11 سال داشت و 2 تا پسر که وسط این دختر ها بودند .
وقتی اومدن جایی نداشتند که اطراق کنند پدر من خانه ای در منزل خودمان به اونا داد تا اونا اونجا اقامت داشته باشند البته خانه ما در روستا بصورت خانه های امروزی که دارای حال و پذیرایی و اتاق خواب باشند نبود یه حیاط خیلی بزرگ و 6 تا اتاق داشت که یه اتاق آشپزخونه بود و بقیه اتاقها هم در حقیقت پذیرایی و خواب بودنند .
چند روز اول اونا مهمون سفره پدرم بودند صبحانه و نهار و شام روز آخر که مهمون بودنند نسرین خانم سر سفره یه چشمک ملیح و قشنگی به من زد من از خجالت آب شدم بعدا به من گفت شما بیا با هم بریم و جاهای دیدنی روستا را به من نشون بده روستای ما جاهای دیدنی زیادی نداشت فقط یه رودخونه بود که معمولا خانمها کنار اون لباس و ظرف می شستند و چند تا بیشه کوچیک من که از همه چیز بیخبر بودم اونا بردم کنار رودخونه و بعد بردمش کنار بیشه و چون اوایل پائیز بود تقریبا نصف برگهای درختا ریخته بود با هم نشستیم روی همون برگها و نسرین شروع کرد به صحبت کردن از همه چیز گفت که چه جوری جنگ شروع شد و به چه صورت اونا اومده بودن روستای ما تا نزدیکهای غروب همش اون حرف زد و من گوش میدادم تا اینکه یواش یواش داشت هوا تاریک می شد و کم کم سرد اونم همینطور که هوا داشت سرد می شد به من نزدیکتر می شد تا اومد و چسبید به من گفت تا حالا کسی تو را بوسیده گفتم آره مامانم زیاد منا می بوسه گفت نه بجز مامانت گفتم آره خاله ام و عمه ام هم مرا زیاد دوست دارند گفت نه بجز اینا گفتم نه چطور مگه گفت دوست داری یه نفر دیگه شما را ببوسه گفتم دوس دارم اما کسی منا نمی بوسه گفت من میخام تو را ببوسم گفتم چطور گفت یه کم صبر کن تا هوا بیشتر تاریک بشه کسی نتونه ما را ببینه هوا تاریک شد و منم دل تو دلم نبود که ببینم نسرین چطوری میخواد منا ببوسه همینطور افکارم مشغول بود که یکبار دیدم روی گونه سمت راستم داغ شد نسرین بود که بوسید ازم پرسید چطور بود گفتم چقدر داغ بود گفت دوس داری بیشتر ببوسمت گفتم چرا که نه و اون شروع کرد به بوسیدن من اول از گونه هام شروع کرد و یواش یواش اومد سراغ لبهام شروع کرد به مکیدن و بوسیدن لبهام من تا اون موقع هیچ کس لباهاما نبوسیده بود پیش خودم میگفتم چرا نسرین داره لبهای منا میمکه لباش که از روی لبهام برداشت ازش پرسیدم اونجا شما همدیگه را اینطوری بوس می کنید گفت نه اما اگه یه پسر با دختر دوست بشن باید اینطوری همدیگه را ببوسن گذشت تا رفتیم خونه اما فردا عصر دوباره گفت بیا با هم بریم کنار رودخونه رفتیم کنار رودخونه و بعد توی بیشه های کنار رودخونه همون برنامه دیروز اما یه کمی مفصل تر بعد از بوسیدن دستش اومد طرف کیر من و شروع کرد از روی شلوار کیر منا مالیدن اینقدر مالید و ماساژ داد منم که احساس قشنگی داشت بهم دست میداد بهش گفتم یه کمی سریعتر بماله اونم شروع کرد به مالیدن تا اینکه بهش گفتم داره شاشم میگیره اون سریعتر این کار را انجام داد تا من احساس کردم شاشیدم به خودم بعد که شلوارما باز کردم دیدم یه آب شبهه به سفیده تخم مرغ سفید و غلیظ توی شلوارم جمع شده ترسیدم گفتم این دیگه چیه از کیر من اومده بیرون اصلا این چیزا را نمی فهمیدم نسرین برام توضیح داد که این آب چیه و چطور میشه که بیرون میاد بعد با کمال پر رویی و بدون خجالت به من گفت تو دیگه از این به بعد شوهر من هستی و تمام کارهایی را که شوهر انجام میده باید برای من انجام بدی بهش گفتم تو از من بزرگتر هستی و من هنوز دارم درس میخونم و اگه به بابا و مامانم بگم من زن میخوام حتما منا می کشند من نمیتونم برای تو کار کنم و خرجی بهت بدم بهم گفت نه خره اصلا لازم نیست کار کنی فقط بعضی از کار ها را باید برام انجام بدی گفتم مثلا چی اونم که دختر بی حیایی بود گفت باید بزاری کوسم و کونم گفتم من تا حالا از این کار ها نکردم و بلد نیستم گفت خودم یادت میدم بعد بهم گفت فردا که جمعه است برو حمام و تمام موهای کیرت را بتراش منم فردا رفتم حمام و همون کارها را انجام دادم که گفته بود روز جمعه گذشت اونا دعوت بودند جایی دیگه نسرین گفت تو هم باید با ما بیایی گفتم بابام اجازه نمیده دیدم دوید و با چاپلوسی اجازه منا از بابام گرفت که با اونها شب بریم مهمونی ما یه کم دور تر از خانواده اش راه افتادم و تا خونه قوم و خویش مادرش تنهایی با هم رفتیم توی راه خیلی از مسائل را برای من تعریف کرد شکل کوس را برای من توضیح داد و اینکه چطوری میشه کوس کرد و خلاصه خیلی مطالب دیگه شب هم برای برگشتن با هم برگشتیم و دوباره یه سری مسائل را برای من توضیح داد .
فردا شنبه بود و باید میرفتم مدرسه بعداز ظهر که از مدرسه برگشتم دیدم کسی خونه نیست و فقط نسرین بود که داشت لباس روی بند توی حیاط آویزون میکرد پرسیدم بقیه کجا رفتن گفت همه رفتن شهر یه سری وسیله زندگی برای ما بخرند (البته از روستای ما تا شهر حدود نیم ساعت بیشتر راه نبود )گفتم تو چرا نرفتی گفت دوست داشتم با تو توی خونه تنها باشم .کتابها ی منا از دستم گرفت برد توی خونه خودشون گفت بیا تا اینجا یه کمی ریاضی بهت یاد بدم یه نیم ساعت ریاضی بهم یاد داد و البته داستان در حقیقت از اینجا شروع شد . به من گفت لباسهات در بیار تا برات بشورم منم شلوار و پیراهنم را درآوردم و با یه شورت پاچه دار و یه زیر پوش بودم دیدم اومد جلو و شروع کرد کیر منا ماساژ دادن اینقدر مالید و ماساژ داد تا حسابی تیز تیز شد باور کنید اگه اون لحظه کیرم را محکم میزدم به دیوار ، دیوار سوارخ می شد در همین حین خودش هم تمام لباسهاشا درآورد و لخت لخت شد یه پتو آورد و روی گلیمی که تو اتاقشون بود پهن کرد و به پشت خوابید و یه کمی روغن وازلین هم مالید در کونش و یه کمی هم مالید به کیر من به پشت خوابید و گفت باید بزاری کونم من که داشتم از ترس میمردم بهش گفتم اگه بابام اینا اومدن و ما را دیدن چی گفت اونا تازه رفتن و شب برمی گردن . من تجربه کون کردن نداشتم اما او خیلی قشنگ بهم یاد داد که چطور کون بکنم منم دو زانو نشستم پشت اون و یواش یواش البته با ترس کیرما میمالیدم در کونش که دیدم گفت مالیدن فایده نداره بکن تو کونم اطاعت امر کردم و کیر خوشگل و کوچیکم را یواش یواش کردم توی کونش به محض رفتن کیر توی کون نسرین دیدم داره آه و ناله میکنه گفتم نکنه دردت اومد گفت نه باید تا تهش بکنی توش منم یا یه زور کیرما تا ته فرو کردم توی کون نسرین خانم و شروع کردم به عقب و جلو کردن حدو 2 الی 3 دقیقه عقب جلو کردم که دیدم داره همون احساس باصطلاح شاشیدن بهم دست میدم گفتم نسرین چیکار کنم گفت درش بیار و آبتا بریز روی سینه هام تا من کیرما از تو کونش در آوردم آب کیرم پاشید اونطرف و نشد که بریزم روی سینه هاش گفت دوباره باید این کار را انجام بدی دوباره کیرم را تا ته کردم تو کونش و شروع کردم به عقب و جلو کردن بعد چند دقیقه گفتم باید بیایی سینه های منا مک بزنی منم شروع کردم به سینه هاشا مک زدن و مالیدن اون پاهاشا بالا گرفته بود و با دست داشت کوس خودشا میمالید یه بار دیدم بیحال شد گفتم چی شد گفت به کوسم نیگاه کن اولین بار بود که کوس میدیدم نگاه کردم دیدم کوسش خیس شده بهش گفتم شاشیدی به خودت و خنده ام گرفت گفت نه همونطور که تو آبت اومد منم آبم اومد و گفت دوباره باید بزاری کونم اینبار شروع کردم به تلمبه زدن و اون هی آخ و اوخ میکرد و به من میگفت محکم بزن منم محکم میزدم تا حدود نیم ساعت طول کشید تا ابم بیاد گفتم آبم داره میاد گفت باید بریزی روس سینه هام وگرنه باید دوباره کیرخوشگلتا باید بکنی توی کونم منم که دیگه خسته شده بودم سعی کردم آب کیرم را بریزم روی سینه هاش و اینبار موفق شدم تقریبا یک سالی که نسرین اینا توی خونه ما بودند هر هفته یکی دوبار میزاشتم کونش و اونم خیلی حال میکرد اما هرچی بهش میگفتم بزار بزارم تو کوست نمیگذاشت تا اینکه نسرین خانم عروسی کرد و یکی از بچه محل های ما اونا گرفت عروسی تمام شد یه روز از مدرسه برمیگشتم دیدم نسرین خانم لب رودخونه داره لباس میشوره منم که خیلی دلم برای کون اون تنگ شده بود از خدام بود که منا صدا کنه و باهم صحبت کنیم که اتفاقا صدام کرد و گفت بیا کمک کن این تشت لباسا برام بیار خونه بردم خونشون و گفت برو و یه ساعت دیگه بیا خونمون باهات کار دارم یه ساعت دیگه رفتم در خونشون و در زدم گفت کیه گفتم منم دیدم گفت صب کن بعد حدود 2 الی 3 دقیقه درب باز شد و دیدم یا یه چادررنگی نازک که تمام بدنش از زیر اون پیداست اومد بود دم در رفتیم داخل گفت بیا تو خونه کار باهات دارم رفتم تو خونه و نشستم یه چای نبات آورد برام خوردم و و دیدم چادر از سرش افتاد وای که هیکل قشنگی داشت سینه هاش یه کم افتاده بود اما کونش بزرگ تر شده بود تپل و خوشگل گفت امروز از اون روزهات گفتم از کدوم روز ها گفت یادته چقدر میگفتی بیا بزارم کوست گفتم خوب آره گفت امروز روز کوس کردن تو و کوس دادن منه خلاصه شروع کرد به مالیدن کیر من بعد هم کیرمنا تا ته کرد تو دهنش و شروع کرد به مک زدن نزدیک بود آبم بیاد که خوابید و دوتا پاهاشا گرفت بالا و گفت بیا این کوس فقط متعلق به توه هر چقدر دوس داری بکن توش و راهنمایی کرد که چطوری کوس بکنم کیرما تا ته فرو کردم تو کوسش مثل اینکه زور کمی میخواست از کون کردن چقدر نرم و لطیف تر بود شروع کردم به تلمبه زدن و تلمبه زدن و تلمبه زدن و همزمان سینه هاشا میخوردم اونم شروع کرد به مکیدن لبهای من و حالا نخور و کی بخور اون کیر میخورد و لب من سینه میخوردم و تلمبه میزدم چقدر حال میداد آه و ناله و آخ جون آخ جون گفتن من و اه و ناله کردن اون مثل اینکه دنیا را بهش داده بودند این اولین تجربه کوس کردن من بود خیلی بهمون خوش گذشت تا دم غروب اونجا بودم و بعد با یه بوس خدا حافظی کردم اونم از من اینقدر تشکر کرد که خودم دیگه خجالت کشیدم این گذشت تا یکی دوبار دیگه هم با هم سکس داشتیم تا اینکه دیدم حامله شده بعد به دنیا اومدن بچه اش هم چندین بار با هم سکس داشتیم تا اینکه کار شوهرش عوض شد و از اونجا رفتن یه شهرستانی دیگه کم کم تلفن اومد تو روستای ما و اونم از شهر خودشون تلفن میزد به خونه ما و احوال پدر و مادرم را می پرسید تا اینکه یه روز زنگ زد و من گوشی را برداشتم مثل اینکه تمام دنیا را به اون و من داده بودند چند کلمه با هم حرف زدیم و گفت هر موقع بیکار شدی بهم زنگ بزن چند سال تلفنی با هم صحبت و حال میکردیم تا موقع سربازی من رسید رفتم سربازی اونم کجا توی همون شهری که اونا زندگی میکردند خلاصه پنجشنه و جمعه ها من مهمون اونا بودم و اون میگفت چند سال ما مهمون شما بودیم حالا دو سال هم تو مهمون ما باش سکس های عجیب و غریبی به من یاد داد و تقریبا توی این دوسال هر دو هفته یکبار باهاش سکس داشتم البته این مرهون کار شوهرش بود که نگهبان یک کارخونه بود و بصورت شیفتی کار میکرد سربازی تموم شد و هر موقع که اونا میومدن روستا بدون استثنا با هم سکس داشتیم و بعد از سی سال هنوز هم با هم سکس داریم اون داماد داره البته با اجازه خودش چندین بار هم من دامادش شدم خودش بهم پیشنهاد کرد و دخترش هم خیلی دوس داشت با یه کسی بجز شوهرش سکس داشته باشه اما دخترش زیاد مالی نبود و فقط برای تخلیه شدن میرفتم پیشش و برای اینکه مادرش ناراحت نشه و در ضمن دخترش نمیتونست بچه دار بشه چون شوهرش نقص فنی داشت . منم بچه هام دیگه بزرگ شدن ولی اون همیشه میگه تو شوهر منی با اینکه حدود 4 سال از من بزرگتره .
به هر حال این یک داستان واقعی بود منم زیاد نتونستم اونطور که حق داستانه ادا کنم و فقط وقایع را توضیح دادم و زیاد نتونستم در مورد اصل سکس زیاد حرف بزنم به هر حال دوستان لوتی می بخشند .
     
  
مرد

 
پول حرام , سکس حرام

باجناقم افتاده بود زندان . یه سه سالی واسش بریده بودند . رفته بودم ملاقاتش . اون نگران زن و دختر کوچولوش بود .. البته اونا نیاز مالی نداشتند و خواهر زنم ساناز که خیلی هم ناز بود با دختر سه ساله اش سروناز از این نظر راحت زندگی می کردند . فکر کنم از همون پولهای اختلاسی رو خرج می کردند . -ببین تورج یه خورده مواظب خونواده ام باش اونا رو تنها نذار حواست باشه .. -اون بیشتر وقتا خونه مادر زنمونه .. تنهاش نمی ذاریم -ببین اون زن خوشگلیه -به جای خواهر ماست -خب واقعیتو باید قبول کرد خیلی از مردا هنوزم چشمشون دنبال اونه . نذار به هر حال ..-ببینم طلا که پاکه چه منتش به خاکه -درست ولی آدمیه و تنهایی ..یه وقتی شیطون رفت تو جلد آدم . من و تو که مثل دو تا داداشیم و این حرفا رو نداریم ..نمی دونستم چرا این جوری شده ..چند روز بعد وقتی که عروسی دختر خاله زنم بود سانازو با یه لباس سکسی و فانتزی توی مجلس دیدم که چه بی خیال می رقصید و با اون پیراهن کوتاه بدن نماش که حتی اگه دقت می کردی رنگ شورتش هم مشخص بود داره به بقیه حال میده . سروناز رو داده بود دست این و اون و خودش با هر کی که از راه گیر می آورد می لاسید . اون شب خونواده ام زود رفتن خونه و من اون موندیم . .حتی همسرم سوسن که خیلی زود از این مجالس خسته می شد بهم گفت نمی دونم ساناز چرا امشب این جوری شده تو باش و اونو برسون خونه . من از این جوونا خوشم نمیاد . درسته که عروسیه ولی نمی دونم چرا خواهرم امشب مثل دخترای دنبال شوهر می گرده . عیبی نداره ولی تا این حد افراطی بودن و خوشگذرونی ؟/؟ با این که منم خسته بودم ولی دو صبح تا پنج صبح رو منتظرش بودم . سرو ناز رو عیالم با خودش برد . ما دو تا پسر کوچولو داشتیم و عاشق دختر بودیم .. . وقتی که مجلس تموم شد با اخم و تخم خودم مانتوشو به طرفش پرت کردم و گفتم بیا بریم خونه مون .. -تورج این چه رفتاریه با من داری .. خواهر زن 25 ساله ام که چهار سال ازم کوچیک تر بود و باهام صمیمی انتظار این حرکتو ازم نداشت . سوار ماشینش کردم . می خواست بره خونه خودشون . -ببین ساناز شوهرت تو زندونه و تو این جور داری با پولش خوش می گذرونی -چیه تو قع داری که بشینم گریه کنم ؟/؟ می خواست مال مردم خوری نکنه -همین .؟/؟ اگه این کارو نمی کرد که الان باید محتاج شما ها می بودم . -دیوونه واسه این که تو قع تو بالا بود . از سوسن یاد بگیر .. فقط دو سال ازت بزرگتره .. حداقل جلو مردم طوری رفتار نکن که عروسی خودته .. -چته تورج از تو این انتظارو نداشتم . آبرو مو برده بود . با اون رقصا و قر کمراش . طوری کون بر جسته شو می گردوند که انگاری برای کل پسرای اونجا دعوتنامه می فرستاد . هر چند دقیقه یه دستی به میکاپش می زد و شده بود عین جنده های خیابون . اونو این جوری نمی دونستم . بقیه هم گوشه نشین نبودند ولی روح حرکات اون چیز دیگه ای بود .. اونو رسوندمش خونه .. به محض این که رسید خونه از سلاح زنونه اش استفاده کرد .. -من از اولش شانس نداشتم . اون از شوهرم این از دامادم .. انگاری که من هرزه ام .. مانتوشو در آورد .. بر شیطون لعنت سرمو اون ور کردم . من و باجناقم مث دو تا داداش بودیم . اون زنشو داده بود دست من و منم خب یه ثانیه شیطون اومد تو جلدم و فوری بهش سنگ انداختم . ساعت نزدیک 7 صبح شده بود . خوابم گرفته بود . ساناز حتی پیش منم دیگه رعایت نمی کرد . پیراهنشو از تنش در آورد و انگاری تازه می خواد بره مهمونی . رفت جلو آینه و دستشو گذاشت رو سوتین و سینه هاشو بالا و پایین می داد تا شکلشونو حفظ کنه . -تورج جان معذرت می خوام من با تو خیلی راحتم -چیه از دیشب این جوری شده یا می خوای که من چیزی به شوهرت نگم . -مگه تو جاسوسی منو هم می کنی . مگه من چه کار خلافی کردم . دوباره پشت به من کرد . شورت نازک و فانتزی خواهر زن بیشتر بر جستگی های کونشو انداخته بود بیرون . این بار شیطون سی ثانیه رفته بود تو جلدم . ساناز خیلی خوشگل بود و پوست سفیدی هم داشت . -اگه کار نداری من برم .. -تورج تو که چشات باز نمیشه یه استراحتی بکن و پیشم صبحونه بخور و برو .. اون وقت اگه همین جور خواب آلوده بری و مشکلی واست پیش بیاد حریف خواهرت نمیشم .. با خودم گفتم اگه هم نرم بازم برام مشکل پیش میاد . -ساناز نمی خوای لباس بپوشی ؟/؟ -ایرادی داره راحت باشم ؟/؟ چیه نکنه می خوای بگی تو هم مثل بقیه مردا هیزی . تو و بردیا جون که مثل دو تا داداش می مونین . تازه منم که عین خواهرتم . نمی دونستم از دست اون و شیطون کجا در برم . تنهابودن ما با هم , نبودن شوهرش و اون همه بزن بکوب توی عروسی .. نگاهش یه نگاه غیر عادی و شیطانی بود نمی دونستم از دستش کجا در برم . خودمو تو اتاق خواب دیدم . ساناز معلوم نبود کجا رفته .. خیلی خسته بودم . کتمو در آوردمو با همون شلوار افتادم رو تخت . نمی دونم چند دقیقه خواب بودم . حس کردم یه چیز خیسی داره بینی منو قلقلک میده . موهای سر ساناز از حموم بر گشته بود . لعنتی کنارم دراز کشیده بود . چشام باز نمی شد . حس کردم که دهنشو به دهنم نزدیک کرده می خواد منو ببوسه .. لعنت بر این حرکت . نفسم بند اومده بود . به خودم فشار آوردم که نفهمه بیدارم . بهم پشت کرد . یه لحظه که چشامو باز کردم اونو کاملا لخت دیدم . هیچی تنش نبود . بوی خوش شامپو و عطر ملایم تنش .. آههههههه که چقدر مستم کرده بود . کف دست ساناز از پشت رفت رو شلوارم . کیر شق شده منو حسش کرد .. با ملایمت و هوس گفت بیداری تورج ؟/؟ می دونم که بیداری یه مرد وقتی که کیرش بیداره خودشم بیداره .. وووووییییییی این چرا این قدر بی تربیت شده و رعایت نمی کنه .. دوباره روشو به طرف من بر گردوند .. -تورج می دونم که می خوای نگو نه .. نگات مث همه اون نگاههایی بود که امشب دنبالم بودند . من خودم این نگاهها رو خوب می شناسم . باور کن من زن بدی نیستم ولی حالا که بردیا نیست منم یه زنم نیاز دارم .. -ساناز همه زنا که شوهرشون مشکل داره باید همین کارو کنن ؟/؟ تو اگه چند روز بری سفر و اون بخواد با یه زن دیگه باشه ناراحت نمیشی ؟/؟ -فکر می کنی قبل از این که بره زندان سر و گوشش نمی جنبید ؟/؟ -تو می خوای تلافی کنی ؟/؟ -اتفاقا من اهل تلافی نیستم . من میگم مرد خرجی خونه رو بده زنو تامینش کنه و نذاره سختی بکشه . هر غلطی که دلش می خواد بکنه . من دارم خودمو می بینم . نیاز خودم ..-نههههههه من نمی خوام .. سوسن چی ؟/؟ بردیا چی ؟/؟ هر لحظه خودشو بیشتر بهم فشار می داد .دستشو می خواست بذاره لای شلوارم نمی تونست . داغ شده بودم . کمر بندمو باز کرد . دیگه حرفی نداشتم . -ساناز نامردیه . بردیا تو رو داده دست من .. نامردیه ..-پس تو گماشته و جاسوس اونی . ببینم تو بهش قول دادی . درست اگه من برم دنبال یه غریبه اون وقت بازم چطور می تونی پیشش سر بلند کنی . با این چرندیاتش زبون منو بسته بود .. با دستاش یکی یکی لباسامو در آورد. رسیدیم به جایی که فقط یه شورت پام بود . کیرمو با شورت گذاشت تو دهنش ..-نهههههه ساناز نهههههه . -آرررررههههه .. آبم از پشت همون شورت داشت می ریخت . خودم شورتمو در آوردم .. -دیدی تورج همه تون مث همین ولی به جون سروناز من بعد از بردیا اولین باریه که خودمو تو بغل یه مرد دیگه می بینم . بهم برس . تامینم کن نیاز دارم . داغم . قبل از این که کیرمو بذاره تو دهنش گفت ببین ببین دست بزن به کوسم داغ داغه . خیلی می خواد . نذار من آلوده شم . تو به بردیا قول دادی . عجب کوس شری می گفت . -باشه من رو قولم هستم . حالا منم شدم شریک کوس شر گویی های اون -باشه پسر خوب آفرین .. آفرین .. وقتی کیرمو گذاشت تو دهنش صدای زنگ موبایل و تلفنو با هم شنیدیم . همه رو قطع کرد و دوباره بر گشت . حالا با یه نگاه خریدارانه ای بر اندازش می کردم . اون دست از سر کیرم بر نمی داشت .. -اوووووفففففف ساناز چقدر خوب ساک می زنی .. -یه لحظه کیرمو کشید بیرون و گفت می دونم سوسن هنوز آب کیرتو نخورده ولی من واست می خورمش و این کارو کرد .. وقتی با مکش شدید آب کیرمو داشت قورتش می داد انگاری یه دنیا لذتو از پشت کیر و کمرم به همه جای بدنم پخش کرده و خمارم کرده بود . نذاشت هیچ قطره ای از اون حروم شه . -حالا که کمرتو سبک کردم منو فراموش نکنی ها .. . .با این حال بازم به ساک زنی خودش ادامه داد تا کیرمو شق کرد . حس کرد که بی حسم . اومد رو کیرم نشست -اووووووهههههه ساناز باورم نمیشه تازه خالی شده باشم .. -پس من چی من که هنوز پرم .. پرم .. چقدر تو بی احساسی یه خانوم خوشگل رو کیرته . ندیدی که چطور همه مردا و پسرا آرزومو داشتند . این حرفو که زد به رگ غیرتم و به غیرتم بر خورد . -اگه یه بار دیگه از این حرفا زدی دیگه باهات از این کارا نمی کنم -اوخ جون بازم خبریه جون جون جون .. جون جون .. باشه باشه هر چی تو بگی .. هردو مون گازو گرفته بودیم و تند کرده بودیم رو تخت می غلتیدیم . نوک سینه هاشو تنشو زیر بغل خوش عطرشو همه جا رو لیس می زدم و می بوسیدم .. -تورج تورج نهههههههه خیلی خوشم میاد .. نمی دونم واسه چیه .. بگو به من بگو چرا این قدر دوستت دارم . به من بگو .. -شاید هوسه -نمی دونم هرچی هست که می خوام تو بیشتر مال من باشی مال من .. می دونم چیکار کنم که بیشتر مال من باشی .. وقتی افتادم به جون کوسش دیگه از حال رفته بود . جیغ می کشید . هر چیزی رو که دم دستش بود و می تونست پرتش کنه به اینطرف و اون طرف پرت می کرد و بعد شروع کرد به چنگ انداختن به تشک و بالش و بدن من .. کیرمو تیز و راست کرده و با لبه و اطراف کوسش که خوب بازی کردم و برشته اش کردم , کردم تو کوسش .. با خودم گفتم بردیا بردیا خوب این امانتی رو نگه می دارم . نمی ذارم دست کسی بهش برسه . مثل زن خودم ازش مراقبت مبی کنم . بردیا راحت بخواب که من بیدارم . ساناز دیگه گیج شده بود . تند و تند حرکاتشو عوض می کرد . دوباره اومد روم نشست لباشو گذاشت رو لبام و کوسشو رو کیرم . منم دستمو گذاشتم دو طرف کونش و یه دستمو آروم آروم به کوسی که در حال کردنش بودم نزدیک کردم .. -اوووووففففف کوسسسسم کوسسسسم .. -بچسبون لباتو ساناز -تورج با دستاتم کوسمو قلقلکش بده .. داره قلم میاد بکن خوشم میاد تند تر تند تر . آخخخخخ -ساناز کاش صد تا دست داشتم -با صد تا کیر -آخه من کیر ها رو کجا فرو می کردم .. -تورج همه شو می گرفتم همه شو مال خودت بود دیگه .. یکی شم به هیشکی دیگه نمی دادم .. چرا یکی رو می دادم به سوسن -چقدر بخشندگیت خوبه -تورج تو یکی ازم گله داری ؟/؟ -فدات میشم .. دیگه بی حال شده بود . دستاش سست شده نایی نداشت . با پنجه هاش موهای سینه مو از ریشه درشون آورده بود . چشاشو با یه حالت خاصی می گردوند که عمق هوسشو نشون می داد اون دیگه ارضا شده بود . ثانیه هایی بعد طاقباز شد و ازم خواست که تو کوسش آب بریزم . ترسیدم ولی گفت تحت هیچ شرایطی نگران نباشم . . کوسشم مث دهنش هر چی رو که خالی کردم قورتش داد .. دیگه وقت ماچ و بوسه و حرفای بعد از سکس رسیده بود .. -ساناز اگه یه خورده تند باهات بر خورد کردم منو ببخش . می دونم همه اینا به خاطر نیاز بوده . یه مرد باید یه زنو به خوبی درک کنه -به خصوص اگه یه داماد خوب و با فر هنگ باشه .. -موندم چه جوری بازم بیام سراغت . -عیبی نداره تا این سانازو داری غم نخور . کاری می کنم که نصفه شبم بیای سراغم . .. راستم می گفت یه نصفه شب زنگ زد که حال سروناز بده .. سوسن و من با این که سرگرم سکس بودیم منو مجبور کرد که پاشم برم اونجا . قبل از رفتن تو کوسش خالی کردم که دیگه اونجا راحت تر باشم . چون حدس می زدم یه نقشه باشه .. تا برسم خونه شون کیرم دوباره آماده باش شده بود . ساناز حتی اگه میومد خونه ما بازم یه گوشه و کنارایی تر تیبشو می دادم . وقتی این بار به ملاقات بردیا رفتم و خبر زنشو گرفت از شنیدن این خبر که همه چی امن و امانه آسوده خاطر شد .-راستی بردیا جون باجناق عزیزم نگرانی تو از چیه . زنت که خیلی خانومه -ببین تورج من هم خیلی مقید به وفاداری بودم قانع بودم به یه زن ولی ما ل مردم خوری و پول مفت و کلاهبرداری یه حس و حالهایی رو در من به وجود آورد که هر زنی رو که می دیدم دوست داشتم باهاش طرف شم . از زنای مجرد بگیر و متاهل با خیلی هاشون رابطه بر قرار کردم . فکر کنم همه اینا اثر پول حرام بوده . .این پول مفت و حرامه که اون عشق و رابطه های پاکو از بین می بره و خیانت رو به عنوان یک اصل اجتناب ناپذیر در میاره . ترسیدم که نکنه این پول در ساناز هم اثر کرده باشه -بردیا فکرت تو زندان عجب باز شده ها . عین ملا های عمل نکن حرف می زنی .. نصف پولا رو چال کردی و نصفشم دادی دست ساناز و اون وقت میری بالا منبر ؟/؟ -داداش صبر کن بر گردم هوای تو رو هم دارم -رفیق فدای مرام و مردانگیت تو به اندازه کافی هوای ما رو داشتی . همون که بهم اطمینان کردی و سانازو سپردی دست ما این از هر چیزی واسم با ارزش تره . درسته که اون جای زن داداش منه ولی جای آبجی منم هست .. به ساعتم نگاه کردم . داشت دیرم می شد .. بردیا مثل خر کیف می کرد و اشک تو چشاش جمع شده بود . باهاش خداحافظی کردم و رفتم طرف خونه ساناز تا بازم تامینش کنم . دوست نداشتم شیطون بره تو جلدش و کوس نیاز به سوی غریبه ها دراز کنه .... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
هتل شانس

ازخدمت که بر گشتم کار گیرم نیومد و مجبور شدم تو یه رستوران کار بگیرم . شدم گارسون یه هتل رستوران . با این که خیلی خوش تیپ و خوش هیکل بودم ولی از صبح زود تا پاسی از شبو باید توی این خراب شده کار می کردم و آخرشم نمی فهمیدم کی شب شده . نه دختر بازی و نه سکسی و جنده کردنی . آخر هفته ها رو که مرخصی داشتم دیگه وقتی نمی شد که من برم دنبال عشق و تفریح و کوس . البته یه بار یه کوس پوسیده به گیرم افتاد که بعد از این که دوستم اونو گایید من گاییدمش . ولی یه شب یه اتفاقی افتاد که واسم جالب بود و از اون به بعد یه خورده اعتماد به نفسمو زیاد تر کرد و منو شجاع تر . از یکی از اتاقا تماس می گیرن و سفارش غذا میدن . منم مامور شدم که برم و غذارو برسونم . ظاهرا یه اتاق دو تخته بود که یه زن و شوهری درش بودند . .در این حسرت بودم که ای کاش من جای اون شوهره بودم . حالا باید گردن کج می کردم تا یه انعامی بهم می دادند . رسیدم به طبقه چهارم آخر وقت هم بود و من هم لباس غیر فرممو تنم کرده بودم و قصد داشتم اون طرف برم خونه .. در که زدم یه صدای زنونه ای اومد که گفت بفر مایید داخل در بازه .. البته قبلش گفتم که از پایین غذاآوردم . صدای شر شر آب میومد . زنه داخل حموم بود . حموم شیشه ای مات کنار در اول دالونچه بود . وااااییییی از پشت شیشه مات هیکل لخت و استیل اون بدن مشخص بود . چی می شد اگه من کنارش بودم . کونشو چسبونده بود به اون شیشه . دو تا دایره کوچیک روی اون دایره بزرگ شکل گرفته بود . نفسم در نمیومد . یه نگاهی به اطراف انداختم شوهره رو ندیدم . دلم می خواست بیشتر در اون فضا می موندم و جلق می زدم . غذا رو گذاشتم روی میز که از محل ورودی یه خورده فاصله داشت . یه کمی از در شیشه ای باز بود . زنه با همون هیکل لخت و ماهی دریایی اش اومد جلو و گفت ببخشید زجمتتونو زیاد کردم . شوهرم واسش کاری پیش اومده و امشبه رو نمیاد منم تنهایی می ترسم . اگه امکان داره شبو اینجا بخوابی ممنون میشم . یه نگاهی به زنه انداختم . ترس برم داشت . یه آدم سالم که همچین حرفی نمی زنه . یه خورده دور و برو گشتم و دیدم شوهره نیست .حس کردم زنه یه چیزی زده باشه . یه روان گردانی .. ولی مردش کجا بود . -ببخشید خانوم نیمساعت می تونم باشم ولی یه شبو نه .. دیدم توی حموم دستشو گذاشت رو کوسش و با یه قر کون و کمر گفت حس می کنم زن هم نباید داشته باشی . دلت نمی خواد امشبه رو زن داشته باشی و مثل مردای متاهل حال کنی ؟/؟اومد جلوتر و گفت من که می بینم کیرت چه شقی کرده و داره شلوارتو پاره می کنه . حیفه ضرر کنی .. اومد طرف سگگ کمر بند من و منو که مات و مبهوت مونده بودم به کمک خودم لخت کرد . امونش ندادم . . تا شورتم از پام در اومد بغلش کردم . -اوووووخخخخخ پسر نه به اون ناز کردنات نه به اون عطش و حرصت . یه ده سالی رو ازم بزرگ تر نشون می داد . از با لا آب با فشار شدید می ریخت رو بدن لختش و من اون تن و بدنو لیسش می زدم . -جوووووون اوووووهههههه .. کیرمو آغشته به صابون کرده بود و اونو می مالید .. منم دستمو گذاشته بودم رو کوسش و باهاش ور می رفتم . چه هیکل تمیزی داشت -ببینم خانوم من پول همرام نیستا .. -فدات شم مگه من جنده هستم . اتفاقا هر چی بخوای بهت میدم که منو بکنی . نمی ذارم سختی بکشی . شوهرم میلیاردره .. -بهت میاد که شوهر کله گنده ای داشته باشی -ولی بیست سال ازم بزرگتره . داره پیر میشه . پنجاه رو رد کرده .حال نمیده . دوست دارم حال کنم -پس دلت نمی خواد به اون حال بدی -چرا یه جوری هم به اون حال میدم . نفهمیدم منظورش چیه .. با کیرم که ور می رفت آبم رو تنش خالی شد و اون درجا کیرمو گذاشت توی دهنش که یه مقدار از آبمو بخوره . خودمونو شستیم و اون با عشوه گری خاصی خودشو انداخت رو تخت . دو تا تخت به هم چسبیده بود . خودشو با شکم انداخته بود رو تخت و با چرخوندن کونش دلمو بیشتر برده بود .. با اشاره انگشت بهم می گفت که بیام .. . کیرم بازم تیز شده بود . حس می کردم که کوسش باید از اون کوسهای مرغوب باشه . از اونایی که آرزوی هم سن و سالای منه که مفت بکننش . یا آرزوی هر مردیه . نتونستم جلو خودمو بگیرم . افتادم پشتش .. کونش عین یه تپه بر آمده در یک دشت صاف بهم چشمک می زد جان فداش .. از سرشونه ها و کمر تا به پایینشو غرق بوسه کرده بودم . کونشو لیس می زدم -اسمتو نمی دونم عزیزم هر کی هستی گازش بگیر هر کاری دلت می خواد باهاش بکن .. دلمو نشکن . دوستت دارم . خیلی ماهی . کوسش خیس خیس و آماده بود .. -اوووووفففففف چقدر کلفته .. خسته شدم از دست اون کیر شل و ول .. دیگه از این به بعد راحت شدم . نمی فهمیدم چی داره میگه طوری حرف می زد که انگاری این اتاقو تا آخر عمرش کرایه کرده بود . مثل یه نیزه کیرمو می کردم توی کوسش و می کشیدمش بیرون . در حال در آوردن کیرم دو طرف کونشو می چسبوندم به کیر و چه حالی می داد اون صحنه .. . کاش ده تا دست داشتم و به جاهای دیگه اش هم همزمان می رسیدم . -پاشو سگی بکنمت . می خوام دو تا سینه های درشتتو بگیرم توی دستات .. وقتی که از جامون پا شده و گارد سگی گرفتیم دو تا سینه هاشو گرفتم توی دستم و از پشت کوسشو می کردم -آخخخخخخ محکم تر محکم تر باید سیرم کنی . وگرنه دفعه دیگه اذیتت می کنم . سینه هامو فشارش بگیر .. یعنی زنا ی دیگه ای هم هستند که مثل اون باشن . چه هیکلی . چقدر ناز بود . زیر بغلشو شروع کردم به لیسیدن . کوس خیسشو هم دوست داشتم میک بزنم ولی کیرم اون داخل در حال حال کردن بود ..-چیه عجله داری من ولت نمی کنم . -ببینم اگه آقات برسه چی . تازه بابا مامانم دلواپس منم هستن . -زنگ بزن بگو امشبو هتل می خوابی -واسه چی دروغ بگم -دیوونه دروغ لازم نیست که بگی . داری همین جا می خوابی دیگه . یه لحظه متوجه سایه ای توی حموم شیشه ای شدم . ترس برم داشت . خواستم در برم که دیدم یه مرد میانسالی که کچل هم بود و یه کیرشق شده کوچولو از وسط تنش آویزون بود به تیر رفت سمت در و کلید رو از تنش در آورد . گیر افتاده بودم . فدای کوس شده بودم . خودمو لعنت می کردم . حالا باید باج می دادم .. -نترس نترس . اون از خودمونه .. کامی . کامی حون بهش بگو چقدر مهربون و خوبی .. کامی رفت سر کیفش و یه دسته تراول پنجاه هزار تومنی در آورد و گفت بیا بیا بگیرش همش مال تو . تو همونی هستی که من مدتها دنبالش بودم بیا بیا نرو خواهش می کنم . من نمی خوام اذیتت بکنم .. ظاهرا شوهره اون روان گردانی رو که تناول کرده بود یا همون خورده بود خیلی قوی تر از اونی بود که زنه خورده بود . -زیبا تو متوجهش کن -ببینم جیگر من نمی دونم اسمت چیه . هر کی که هستی من بهت این اطمینانو میدم که به پشتی این کیرت به هر جایی که می خوای می رسی . یاد اون داستانهایی افتاده بودم که مرده دوست داره زنشو جلو چشاش بکنن و حال کنه ولی اونا داستان بود و اگرم یه مردی همچین چیزی می خواست به این ساد گیها راضی نمی شد که علنی کنه . راهی نداشتم جز ادامه کار اگه می خواستم درو بشکنم و با اون تن لخت فرار کنم اخراج از هتل و نون خوری رو شاخش بود . این بار زیبا طاقباز افتاد و من شروع کردم به کوس لیسی . شوهره هم که به وجد اومده بود شروع کرد به جلق زدن . خیلی هم با حال جلق می زد . انگار که یه زن غریبه ای در حال کوس دادنه و اون داره با تماشای این صحنه خودشو ارضا می کنه .. پاهای زیبا رو از وسط بازشون کرده و با یه حرص و عطش خاصی اونو می گاییدم . دیگه یواش یواش متوجه شدم که هر دو تا شون کوس خل بوده و کبریت بی خطر هستند . کف دستمو هم گذاشته بودم رو کوس زیبای زیبا .. چشاش گرد شده بود .. کامی داشت فریاد می زد یه خورده همین جوری پیش برو آبش داره میاد داره میاد .. هر چی بخوای بهت می دم . شوهره اومد جلو تا زنه به وقت ارگاسم پنجه هاشو تو تن اون فرو کنه . خیلی ملاحظه منو می کردند . شرمنده شده بودم .-زیبا جون اگه دوست داری رو من فشار بیار . دوستت دارم . دوستت دارم . منم دیگه کوس خل شده بودم و احساسات من گل کرده بود . عجب کوس تنگ و خوش دستی داشت . نمی دونستم راست میگه یا نه و آیا واسه گاییدن این زنه بهم پول میدن یا نه . -پسر داره میاد داره میاد .. شوهره هم با التماس ازم می خواست که زنشو با سرعت بیشتری بگام . منم هر چی زور داشتم می زدم تا این که بالاخره کارو تمومش کردم . نزدیک بود خودمو هم تموم کنم . زیبای واقعا زیبا تند و تند و چپ و راست به شوهرش سیلی می زد . این جوری هوسشو خالی می کرد و عطش خودشو نشون می داد . مجبور بود به منم بگه کامی چون اسم من کامبیز بود و اسممو بهش گفته بودم .. به من می گفت کامی من .. منو مال خودش می دونست . .. -کامی من آبتو بریز توی کوسم -زیبا جون این یکی رو دیگه نخواه . خیلی دلم می خواست این کارو انجام می دادم ولی نمی تونستم . درست نبود . یعنی واسم یه نقشه داشتند ؟/؟ کامران اومد جلو و گفت من بچه ام نمیشه . خواهش می کنم این یه کارو برام انجام بده . یه دسته تراولو ریخت جلوم ..اگه بتونی بار دارش کنی یه خونه به اسمت می کنم . اگه بچه پسر شه یه مغازه هم بهش اضافه می کنم .. اینا باید از روان گردون هم گردون تر باشن . تو هیچ تیمارستانی نمیشه این جور آدما رو پیدا کرد داشتم به این فکر می کردم که نکنه یه نقشه ای دارن و می خوان این زنی رو که ده سال ازم بزرگتره بندازن گردن من .. -کامبیز خان خودم برات زن می گیرم تامینت می کنم زیبا نظرت چیه . از کیرش راضی هستی ؟/؟ فردا پس فردا نگی چرا براش زن درست کردی .. وای که داشتم منفجر می شدم . در خواب هم نمی دیدم که همچین کوس خلایی وجود داشته باشن . چند بار دیگه کیرمو کردم توی کوسش و در یک آن کمرزیبا رو سفت نگه داشتم و با آخرین فشار و تمام لذت ریختم تو کوسش .. سه تایی مون حال می کردیم . شوهر زیبا حس و کیف خودشو بیشتر از من و زنش نشون می داد . یعنی اونا راست میگن ؟/؟ این بار کون سفتشو تو دستم گرفتم و خواستم که بکنم تو کونش که شوهره خودش کرم آورد و پس از کرم مالی به کون زنش و کیر من منم کیرمو یواش یواش کردمش تو کون زیبا .. -زیبا جون راس میگه شوهرت ؟/؟ -آره عزیز ..-واسه خرج عروسی من کمک می کنه -هرچند دلم نمیاد تو غیر من با کسی باشی ولی باشه قبوله . به شرطی که به منم برسی . تومثلا میای به شرکت شوهرم کار مند میشی .. اون بهت پول میده در عوض روزا با من کار می کنی شبا با زنت . -من که همون هفته اول کله پا میشم -فکر اونجاشم کردم . شوهرم متخصص در مان نازایی و امورات جنسیه . -خودشو نتونست در مان کنه ؟/؟ -حتما راهی نداشت . -کون تنگی داری از اونایی که بیشتر از چهار سانتو به سختی رد می کنه . -چند بار منو بکنی دیگه روون میشه . به کف دستش و پنجه هاش به روی تشک چنگ مینداخت ولی من دو تا قاچ کونشو به دو طرف باز کرده و با فشار کونشو می گاییدم . هنوزم حس می کردم دارم خواب می بینم . دلم نمی خواست از این خواب بیدار شم . عجب کون و هیکلی .. اگرم اونو می خواستن بندازن گردن من بازم بد چیزی نبود . کی می خواست بره رستوران و گارسونی کنه . آخ که من نصف عمرمو می دادم تا همچین کونی رو بگام . اونم جلو شوهرش .. -جرم بده کا می من .. حال کن . بیشتر بیشتر . کلفتی کیرتو با کون خودم حسش می کنم . لمسش می کنم . عجب سوراخ کونی .یه چند لحظه ای نه کیرمو می تونستم جلوترش بفرستم و نه این که اونو به عقب بکشم . همونجا قفل شده بود . آبمو آورد دیگه . خیسی آبم کونشو نرم تر کرد تا تونستم کیرمو بیرون بکشم . دو تایی مون بعد از این سکس نصف و نیمه همدیگه رو در آغوش کشیدیم . خلاصه از شغل شریف گارسونی استعفا داده شدیم کارمند این کامی جون . یعنی بکن زنش . حالا یه آپارتمان از خودم دارم و یه شغل شریف گاییدن یه زن شوهر دار . یه پسر و یه دختر هم از زیبا جونم دارم و یه مغازه هم به اسمم شده . ولی شناسنامه بچه ها به اسم اون لعنتیه . یعنی مثلا کامران باباشونه . خونواده هرچی بهم میگن حالا که اوضاعت جوره زن بگیر زیر بار نمیرم . به خودم میگم مگه کوس خل شدی . یه چند سالی رو همین جوری باش تا بعد . ولی هرچی هم می خوام زیر سبیلی و زیر آبی برم یکی دیگه رو بکنم نمیشه . پدر و مادرم دوست دارن من هرچه زود تر عروسی کنم نوه هاشونو ببینن ولی کیومرث و کتایون خیلی خوشگلن . کاش می تونستم بهشون بگم که دو تا نوه دارن مث یه دسته گل . کامی دوست داره که بازم زنشو بار دار کنم ولی خود زیبا میگه وقتی که بار داره سکس بهش نمی چسبه . برای من فرقی نمی کنه . مفت می خورم و می خوابم و می کنم و به ریش دنیا و کوس خلا می خندم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دوست پسر همسایه

هفده سالم بود و دیگه آخرای دبیرستان بودم . یه همسایه داشتیم که زن خونواده خیلی توپ و خوشگل و خوش کون بود . چقدر در خیال خودم به یاد اون جلق می زدم . باهام خیلی خوب بود . با این که از اون بچه ناساز گارا بودم هر وقت اون یه چیزی ازم می خواست نه نمی تونستم بگم . یه دختر داشت و یه پسر . دخترش تو یه شهر دیگه درس می خوند و پسرش هم مدرسه راهنمایی بود . با همه شیطنت هام من پسر خیلی درس خونی بودم وواسه درسام خیلی وقت میذاشتم . یه روز که از مدرسه بر گشتم خونه مامان گفت عزیزم عزیز دلم یه شاگرد برات گیر آوردم که بهش ریاضی درس بدی البته مفت و مجانی نه ها . پول شارژموبایلت در میاد -مامان تو که می دونی من وقت ندارم . درس دارم تازه نیازی هم ندارم -چیکار کنم خجسته جون گفته -مامان اون گفته ؟/؟ واسه چی از پول واسش گفتی . من خودم همین جوری به بچه اش در میدم زشته . خوب نیست .. -چی شد . تو که تا حالا درس داشتی وقت نداشتی -مامانی حق همسایگی فرق می کنه .. مادرم یه نگاهی بهم انداخت و گفت ساسان من از کارات سر در نمیارم .. خجسته خانوم از اون زنایی بود که زیاد رعایت حجابشو نمی کرد و لباسای فانتزی می پوشید . هیکل درشتی هم داشت . قد بلند بود و کونشم خیلی گنده .. اوخ جوووون من می تونم برم اونجا و تا دلم می خواد به یاد اون جلق بزنم .. اون و پسر دوازده ساله اش بعد از ظهر ها خونه تنها بودند و شوهره هم که تا شب از سر کار بر نمی گشت . دیگه باید خودمو یه جوری با بر نامه های درسیم وفق می دادم . در هر حال بعد از ظهر درس ریاضی دادن به امین پسر خجسته خانمو شروع کردم . حدسم درست بود . خجسته خوش سخن خوش کون و خوش هیکل بازم منو جادو کرده بود . اگه می خواست بیست و چهار ساعته اونجا باشم می گفتم چشم . با اون هیکل گنده اش دامن کوتاه پوشیدن دیگه چی بود . شکاف کون و خط فاصله بین دو تا قاچ کون به خوبی مشخص بود . یه روز دیگه نتونستم تحمل کنم رفتم دستشویی و به تصور این که دارم کیرمو فرو می کنم تو کون خجسته خانوم شروع کردم به جلق زدن . با این که دوست داشتم خیلی مزه بگیرم و آب کیرمو بپاشونم ولی آبم خیلی زود اومد در همین لحظه من که یادم رفته بود در توالتو کیپ کنم با باز شدن در و دیدن صحنه توسط خجسته جون روبرو شدم . درست لحظاتی که چند قطره آخر آب در حال پاشیدن به لگن دستشویی بود بیچاره درو بست و رفت و بعد از دیدن من چیزی نگفت اما عرق شرم رو پیشونی من نشسته بود و نمی دونستم چی بگم . موقع خدا حافظی هم تو چشاش نگاه نمی کردم .. خیلی بد شد حتما فکر می کنه خیلی هوسبازم . کیرم دراز نبود شاید شونزده هفده سانت دیگه حداکثرش بود ولی خیلی کلفت بود . کلفت و سفید . مثل صورت خودم و تن و هیکلم . خجسته خانوم جذاب و سبزه رو بود .. دو سه روز گذشت و یواش یواش سعی کردم که این حادثه رو فراموش کنم . تا این که یه روز که برای درس دادن به امین رفته بودم زن همسایه رو دیدم که فانتزی تر از همیشه داره تو خونه می گرده .. ازش خبر امینو گرفتم گفت که نیست . رفته مغازه باباش و کاری داشته که شب همراه پدرش بر می گرده . -پس با اجازه تون من برم -اتفاقا باش من کارت دارم .. دلم هری ریخت پایین . نکنه می خواد در مورد جق زدن منو ببره زیر سوال . نه اون این قدر خانومه که اصلا از این حرفا نمی زنه .. از جاش پاشد و و قتی که داشت می رفت آشپز خونه بازم به اون کون بر جسته زیر دامنش خیره شده بودم . اگه یه خورده دولا می کردم می تونستم دم و دستگاهشو ببینم . با اون آستین حلقه ای و خط های سوتینش آتیش به جون یه جوون انداخته بود که فقط یکی دوبار کون دخترا رو گاییده بود . اونم حال نداده بود . همش می گفتند درد داره من مردم بکش بیرون . ناز نازو ها زهر مارمون کرده بودند .. انگار من آدم نشده بودم . کیرم شق کرده بود . دوباره دلم می خواست برم دستشویی و به یادش جلق بزنم . ولی نمی تونستم پا شم . اونم از جاش تکون بخور نبود . واسم آب میوه آورد و از جاش پاشد و رفت . اصلا نگفت چیکارم داره . حتما بر می گرده . بهترین موقع برای رفتن به دستشویی بود . من باید این چند قطره منی رو می ریختم وگرنه داغی اون در وجودم دلمو می سوزوند . داشتم فکر می کردم که شوهر کوتوله اون چه جوری به این گنده بک می رسه .. می خواستم برم طرف دستشویی که دیدم در اتاق بغلی بازه و اون داره دامنشو عوض می کنه و شورتشو در آورده . یه لحظه لخت شده بود .. دیگه از حال رفته بودم .. وسوسه شده بودم . اون که زن مذهبی و با ایمانی نبود از کیر های حرام بخواد پر هیز کنه تازه الان مذهبی کجا پیدا میشه باید از دل قبرا درشون آورد . نکنه خودشم دلش می خواست و از این کارا باهام داشت ؟/؟ رفتم طرفش .. جیغ کشید ولی من دیگه تصمیممو گرفته بودم . سینه های درشت و اون رون پای چاق و چله و هیکل توپ و بیست . کوسش پر مو بود . اوخ من تا حالا کوس نکرده بودم . دوستام می گفتند که خیلی داغ و لذت بخشه . ولی اون کیپی کونو نداره .. مقاومت می کرد . می خواست دستمو گاز بگیره . زورش خیلی زیاد بود ولی من مرد بودم و و از نظر روانی بر اون غلبه داشتم . خوابوندمش زمین . می دونستم باید چیکار کنم . تو فیلمها دیده بودم . یه دستمو گذاشته بودم رو دهنش و یه دست دیگه ام رو کوسش بود . دستمو گاز گرفت ولی من کوسشو با چنگ و فشار خیس کرده بودم . شبیه خیسی کوس اون دو تا دوست دخترام شده بود. مگه کون گنده اش باز می شد که من کیر مو بکنم توکوسش ؟/؟ به هر مصیبتی بود مچ دست راستمو کردم تو کوس گنده اش .. .. دیدم که یواش یواش چشاشو باز و بسته می کرد دیگه سست سست شده بود . اون خصلت زنونه و کیر خواهانه خودشو نشون داده بود . کیف می کردم از این که خجسته جونو شکار کرده بودم . یه اسب وحشی یا یه گاو وحشی رو رام کرده بودم .. ولی هیکلش هیکل یه پری دریایی بود . کیرمو در آوردم و گذاشتم تو کوس مو دارش . بچه ها راست می گفتند . دو طرف کون خجسته طوری کیر مو قفل کرده بود که نمی تونستم اونو بکشم بیرون . داغ کرده بودم . در جا آبم ریخت تو کوسش .. دستمو از رو دهنش ور داشتم -فکر نمی کردم این قدر بی ادب باشی .. -میری به مامانم می گی /؟/؟ یا به آقات ؟/؟ -خیلی بی نزاکتی . -چیکار کنم شیطون گولم زد . دیگه از این کارا نمی کنم . حالا اون بود که افتاد به جون من . -چه غلطا ! منو که فقط از پایین لخت شده بودم کاملا لختم کرد و گفت مرد نباید نصفه کاره کار کنه .. پاهاشو به دو طرف دراز کرد و در حالی که رو تخت افتاده بود گفت لیس بزن ببینم . اوخ تمام آب کیر بر گشتی من رو موهای کوسش چسبیده بود . -باشه ساسان ! رفت اونا رو شست و گفت حالا بیا .. اون پشم کوسشو میذاشتم تو دهنم و لیسش زده و می جویدم . کوسشو می خوردم و هر جا که نمی دونستم چیکار کنم راهنمایی ام می کرد .هرچی دهنمو بازش می کردم کوسش تو دهنم جا نمی گرفت . ولی تیکه تیکه می خوردمش .. هیکل به اون گندگی رو تسلیمش کرده بودم .. خودشو انداخت رو من ..- بهش بگو نخوابه و دویاره درازش کن . همین ؟/؟ کارتو تموم کردی رفتی .. کیرمو گذاشت تو دهنش . یه جوری خوشم میومد که حس کردم دوباره می خوام خالی کنم . -خجسته جون بازم داره آبم میاد . -حرف بی خود نزن . دوباره طاقباز شد و این بار ازم خواست که بکنم تو کوسش . - تا بهت نگفتم آبتو خالی نمی کنی . وگرنه هر چی دیدی از چش خودت دیدی . یعنی میره به مامان میگه .. نه پای خودش گیره نباید این کارو انجام بده . شایدم داشت شوخی می کرد . بااین حال من که باید یه کاری می کردم اون ازم راضی باشه و به این کارم ادامه دادم . -اووووخخخخخ ساسان ساسان . بکن بکن منو . به کسی نگی ها . دستامو گذاشته بودم رو سینه هاش و هر چی هم فشارشون می گرفتم جیکش در نمیومد . با فشاری که به خودم می آوردم سعی داشتم که تو کوسش خالی نکنم و نکردم تا این که با دو تا دستاش طوری کمر منو گرفت و به خودش فشرد که حس کردم الان استخونام خرد میشه . کوسشو طوری دور کیر من می گردوند که نتونستم تحمل کنم واسه دومین بار تو کوسش خالی کردم .. -خجسته جون می خواستم در برم نذاشتی -عیبی نداره من ار گاسم شدم . ولی بازم می خوام . خلاصه تا می تونستم باهاش حال کردم . حتی یه بار کردم تو کونش . البته یه وقتی کردم تو کونش که کیرم یه خورده شل شده بود ولی کلفتی که همون بود تقریبا . با این حال کیرم لحظه به لحظه توی کون خجسته زن تپل و جذاب همسایه مون ایستادگی بیشتری پیدا می کرد . سوراخ کونش گشاد تر از سوراخ کون دو تا دختری بود که گاییده بودمشون . چقدر دلم می خواست کنار اون هیکل می خوابیدم .. فکر می کردم که خوابم . باورش برام مشکل بود که زن همسایه رو گاییدم . کف دستمو رو کون خجسته می مالوندم و با حرکتای لرزشی اون حال می کردم . چه هیجان انگیز بود . اصلا متوجه گذشت زمان نشده بودیم . یهو دستپاچه شد و گفت زود باش که الان اهل خونه میرسن . دو سه قطره ای هم نثار کونش کرده و اون شب با آرامش رفتم خونه . راستش دلم می خواست خجسته مال من باشه . نصفه شب که از خواب پا می شدم داشتم حرص می خوردم که الان خجسته زیر کیر شوهرشه . با همین یه بار گاییدنش احساس مالکیت می کردم . پسر خاله شده بودم . فکر می کردم که اون باید فقط به من نیاز داشته باشه و من تامین کننده نیاز های سکسی اون باشم . فردا بعد از ظهر باید دوباره می رفتم اونجا و به پسر کوس خل و تنبلش ریاضی درس می دادم . صبح که داشتم می رفتم مدرسه خجسته خانومو دیدم که از سوپری سر کوچه اومد بیرون . فکر کنم منتظر من بوده . اینو همون موقع فهمیدم -ساسان می تونی صبح بیای خونه مون ؟/؟ اگه غیبت نمی خوری و برا ت مشکل درست نمیشه .. با خودم گفتم دو ساعت رو میشه بود . تازه مدرسه مون نزدیک خونه مون بود . -ببینم کارم داری ؟/؟ -نه فقط می خوام ببینم می تونی یه دوست پسر خوب و مردونه واسم باشی یا نه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
دیوارهوس

خیلی عصبی بودم . دوست داشتم تنها باشم . تازه با دوست دخترم بهم زده بودم و اومده بودم یه هتل تقریبا شیکی تو خیابون ناصر خسروی تهران تا یه آب و هوایی عوض کنم . اتاقش یه تخته و کوچولو بود . ولی خیلی شیک بود . با این که چند تا فامیل هم تو تهرون داشتم ولی تر جیح دادم برم هتل .. درست فردای روزی که باهام بهم زد به عقد یکی دیگه در اومد . خیلی نامردی کرد . داشتم خودمو فحش می دادم که این همه شهر واسه گشتن بود و چطور شد که گذارم افتاد به تهرون . آخه تهرون هم شد شهر واسه گشتن ؟/؟ از هر چی زن تو دنیا بود دیگه بدم میومد . جز مامان خودم . آبجی هم که نداشتم . یه دوشی گرفتم و رفتم که بخوابم . کاش با همین کیر کلفتم که خوابیده اون سیزده سانت می شد تر تیب دوست دخترمو می دادم واون مجبور می شد که باهام از دواج کنه . نامرد پست فطرت .. چه جوری دورم زد . بیشتر واسه این ناراحت بودم که حالمو گرفته و منو به ا مون خدا ول کرده . زمستون هم بود و تهرون هم که مثل تهرون قدیم نبود که لطف و صفایی داشته باشه . اون قد یما که بابام تعریف می کرد لاله زار و توپخونه واسه خودش عشق و حالی بود . حتی معتاداش هم یه حال و هوای دیگه ای داشتند . می گفت یه سینما سعدی بود اگه اشتباه نکرده باشم نبش لاله زار جنوبی به طرف سعدی که همیشه سر درش زده بود دو فیلم با یک بلیط .. با همین افکار می خواستم بخوابم که یهو فکرم رفت پیش این قضیه که دوست دخترم مزدوج من حالا داره زیر کیر شوهرش عشق و حال می کنه و من کوس خل بعد از چهار سال دوستی بهش دست نزدم . تازه خیلی هم خوش تیپ تر از اون بودم و خیلی هم طرفدار داشتم ولی اون پول دوست بود . اصلا خیلی هم اهل پز دادن بود . کاش زودتر بهم زده بودیم . منتظر بودم که اصلاح شه .. نیمه های شب بود به نظرم اومد دارم خواب می شنوم . یه چیزی در مایه های خواب دیدن ولی دیدنشو حس می کردم . -عزیزم این دفعه رو دیگه نصفه کاره ولم نکن . تا آبم نیومد ولم نکن . نمی خوام دوباره سنگینم کنی -دست خودم نیست آبم زود میا د. -دیوونه حالا که آبت زود میاد حداقل یه چیزی کوفت کن که اون کیرت شل نشه تا من بتونم باهاش حال کنم و چند تا تلمبه بیشتر بزنی و منو ارضام کنی .. .. یه خورده که بیشتر دقت کردم متوجه شدم که بیدارم و دیوار دو تا اتاق چون نازکه صدا رو می فرسته این طرف . فکر کنم صدا رو فقط من تو اتاق خودم می تونستم بشنوم .. چقدر از ناله هاشون خوشم میومد . البته از ناله های زنه وگرنه مرده کوفتش بشه .. بازم مرده آبش زود اومد و زنه رو به حال خودش رها کرد .. -خود خواه همش به فکر خودتی . مردایی مثل تو با این کاراشون زنا رو وادار می کنن برن زیر کیر یکی دیگه بخوابن .. در اینجا صدای سیلی مرد بر صورت زنو شنیدم -زنه هم جوابشو داد و گفت عوضی منو می زنی . کاری نکن که با همین چاقو شکمتو پاره کنم . فقط کافیه یه فن بهت بزنم . در همین حال من شروع کردم به جق زدن که دارم اون زنه رو می کنم . بیا که خودم در خد متتم . ولی این واسم شده بود یک آرزو .خیلی دلم می خواست اون زنو می دیدم . تا صبح هزار بار از خواب بیدار شدم . منتظر بودم که یک بار دیگه صدای سکس اونا رو بشنوم ولی نشد .. ظاهرا شوهره یک کار اداری داشت و رفت . چون صدای خدا حافظی اونا رو می شنیدم و از کار اداری هم حرف می زدند . نمی دونستم با چه بهونه ای خودمو بکشونم اونجا . وقتی که مطمئن شدم شوهره رفته رفتم و در زدم . با این که خیلی پررو نبودم و تجربه سکس آن چنانی هم نداشتم که اونم بر می گشت به قبل از آشنایی با اون بیوفا .. درزدم -بفرمایید -ببخشید خانوم شما امشب هم اینجا تشریف دارید ؟/؟ -اگه بخوایم باشیم میاییم دفتر بهتون میگیم . اول صبحی چه وقت در زدنه -ببخشید من همسایه بغلی شما هستم . دیشب سر و صدای شما و آقاتون نذاشت که من بخوابم . می خواستم ببینم اگه امشب هم از این بر نامه هاست اتاقمو عوض کنم . -ببخشید شما جز فضولی به کار مردم کار دیگه ای ندارین ؟/؟ -نه اصلا این طور نیست . من از اتاق خودم و از دیواره نازک حدفاصل شنیدم . حتی کتک کاری هم می کردین .. اگه مشکلی هست من در خدمتم . -خفه شین آقا اگه یک بار دیگه مزاحمم شین زنگ می زنم به پلیس .. جفت کرده بودم . -ببخشید خانوم من منظور خاصی نداشتم . هدفم کمک بود .. فوری بر گشتم به اتاقم . ترسیده بودم . تصمیم داشتم که بزنم به چاک ولی دیدم صدای در زدن خانوم خانوما اومد با ترس و لرز درو باز کردم . صورتش مثل صداش قشنگ و ظریف بود . با یه بلوز دامن کوتاه و یه شال قرمز که صورت سفیدشو خیلی خوشگل نشون می داد یه نگاهی بهم انداخت که دلم رفت -خب حضرت آقا چه منظوری داشتند ؟/؟ -متوجه منظورتون نمیشم . -دیشب چی شنیدی .. -همه چیزا رو که خودتون می دونین . اومد داخل و با لگد درو بست و با کلیدی که تن در بود درو قفل کرد . -خب بگو ببینم ازتو چه کاری بر میاد . حس کردم که سنبه پر زوره .. ولی اشتباه فکر می کردم . البته پرزور بود ولی طور دیگه ای . یه چاقو از جیبش در آورد .. اون موقع حکم اعدام نداشت ولی تا رفتم یه لگد به دستش بزنم با یه فن همچین منو رو تخت خوابوند که نفهمیدم چه جوری .. یهو بی حس شده بود . داشت خودشو رو من می مالوند . -خانم .. خانم خواهش می کنم این قدر سخت نگیر من خودم بدون چاقو و این برنامه ها هم تسلیمم . هر کاری داشتید در خدمت شمام . این قدر عصبی نباشین براتون خوب نیست . با دمم گردو می شکستم . حتما اومد دید که خیلی خوش قیافه و جوونم کارشو شروع کرد و از طرفی هم بهش گفته بودم که کمکت می کنم . من راضی اون راضی کیرم و کوس اونم راضی . شروع کردیم به عشقبازی . -فقط خوشگله لباسامو پاره نکن که من نمی تونم از این در برم بیرون . خیلی راحت لختم کرد و هرچی رو هم که تنش بود یکی یکی به این طرف و اون طرف پرت می کرد . با دندوناش هوس آلودانه سینه ها و شکممو آروم گاز می گرفت تا این که رسید به کیرم . ته کیرمو گرفت توی دستش و با حرص بهش نگاه می کرد -یا تو باید شوهرم می بودی یا این که این کیر جای کیر شوهرم می بود .. -من جسارت نمی کنم که جاپای شوهرت بذارم .. لیاقتشو ندارم . اگرم کیر ها قابل پیوند بود قابل شما رو نداشت حالا هم هر وقت بخواهید با کمال افتخار در خدمت شماست ، دهنشو گذاشته بود رو کیرم و ساک زدنو شروع کرد . سینه هاشو هم می مالید به پاهام .. -نههههه نهههههه نهههههه امونم بریده شد .. آبم داره میاد با این مدل ساک زدنت .. همین جورم شد .. بی انصاف شیره منو کشید و طوری بهم لذت داد که تو عمرم نچشیده بودم . کیرمو که تمیز تمیز کرد از دهنش بیرون کشید و با لبخند بهش زل زد . -این همونه که من می خوام و لازمش دارم . چقدر خوب . با این که چلوندمش و هوسشو خالی کردم بازم خیلی کلفت و دراز تر از کیر شوهرمه . اومد و رو کیر نشست چند تا این ور و اون ور کرد و کله رو فرو کرد توی کوسش . -جوووووون .. تو خیلی راحت می تونی آبمو بیاری می تونی سیر و سیرابم کنی .. دستامو دور کمرش حلقه کردم . لحظه به لحظه کیرم شق تر می شد و جیغ اون بیشتر -یواش ! یواش تر صدات تا ته سالن میره . بده اون لباتو تا قفلش کنم . دستامو گذاشتم دو طرف کونش چاکشو باز کرده تا راه ورود کیرمو باز ترش کنم .. اون می خواست به خودش آرامش بده و واسه بار ها و بار ها منو در اختیار داشته باشه . همون وقت کوس دادن ازم در آورد که بیکارم و گفت که همه کاره شوهرش در یک شرکت ساختمانیه واسم تو همون شرکت کار جور می کنه که همیشه همراش باشم .. هرچی گفتم کارم چیه خندید و گفت واسه همه همه کاره و آچار فرانسه ولی واسه من رئیس و پیچ گوشتی . -از شهر من تا اصفهان راهش خیلی دوره -بابا ترقی باید بکنی .. من تو رو می برم اون بالا بالا ها . من قبلا شنیده بودم که آدم از کون دادن به مقامات بالا می رسه . نمی دونستم که کوس کردن هم این جوری باعث پیشرفت میشه . -حالا میشه حال حالا رو بکنیم تا بعد -قبوله ؟/؟-باشه قبوله . این حرفو که زدم انگاری تو کوسش فلفل ریخته باشند . قدرتش چند برابر شده بود . یعنی راستی راستی این کوس همیشه مال من میشه ؟/؟ قربون اون کیر کلفتم بشم که نه تنها به خودش روزی رسونده بلکه واسه صاحبش هم روزی رسون شده .. بهتره از کوس خانوم تشکر کنم . کوس لیسی و چرب زبونی رو شروع کرده و بعد این بار خودم افتادم روش . یه سرویس درست و حسابی گاییدمش . نشسته ایستاده .. زمین به هوا ..هوا به زمین و سگی و گاوی و اسبی .. مدلی نمونده بود که اونو نگاییده بامش . دوتایی مون رفتم تو حموم .. طوری لیفم می زد که من نمی تونستم اونو این جور سر حالش کنم . ورم بالای کوسش از هوس بالاش می گفت و کوس تنگش هم از کار کرد پایینش -ببینم کوست که کیلومتر شمار نداره .. دستشو که رو کوسش می کشیدم سر می خورد -می بینی جاده صافو ؟/؟ -آره حالا با سرعت بالای 120 ماشینمو می فرستم بره پارکینگ . همونجا ایستاده بغلش زده کوسشو از زمین به هوا می گاییدم . خلاصه دو بار ار گاسمش کردم و دوبار هم تو کوسش خیس کردم . شوهر بیچاره اش هر چی صداش می زد جیکش در نمیومد . در اتاقشون قفل بود و کلید هم دست زنه چون سه چهار ساعتی رو در حال گاییدن حضرت خانوم بودم . به جای این که اون بترسه من می ترسیدم . هر لحظه فکر می کردم که الان در باز میشه و میاد دستگیرم می کنه .. -آخخخخخخ پسسسسر عجب کیری داری . کم و زیادش سه بار خالی کردی بازم تو کوسم جا می گیره -حالا هوس کونتو داره . واسه کونتم شده کار مندت میشم . -سرور منی آقا پسر .. خیلی کیف می کرد که با همون کیر زوار در رفته و سه بار خالی کرده کونشو گاییدم . .. موقعی که کارمون تموم شد اول من رفتم تو سالن یا همون کریدور .. وقتی دیدم همه جا خلوته اونو فرستادم که بره .. حالا من شدم کارمند شرکت ساختمونی این زن و شوهر میلیاردر در اصفهان .. قراره که کارشونو درست کنند بیان تهرون .. کار من اینه که هر وقت که خانوم میلشون کشید برم سراغش و بهش حال بدم وگرنه زیاد خودمو خسته نمی کنم . تازه واسه کردنش هم حقوق می گیرم و زبونم روش درازه .گاهی وقتا اضافه کاری هم می گیرم . هر سه تامون شاد شادیم . اون به خاطر این که کیر شفا بخش من در مانش کرده .. شوهرشم دیگه از دست نق زدنهای زنش راحت شده . منم دیگه یادم رفته که که یه دوست دختر بی وفایی داشتم و یه روزی هم باید زن بگیرم ... پایان .. نویسنده .. ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آره یا نه؟

فکرنمی کردم تونسته باشم تا این حد دلشو ببرم . اصلا من خودمو جای دخترش حساب می کردم . من تنها عروسش بودم و اونم یه پسر بیشتر نداشت و اصلا همین یه بچه رو داشت . بااین که یه خونه برای پسرش گرفته بود ولی رو دلسوزی که داشتم دلم نیومد که یه دفعه ای اونو از خونواده اش جدا کنم و ترجیح دادم تا یه مدتی رو با هم زندگی کنیم . چون خونه شون خیلی اتاق و جا داشت . اوایل فکر می کردم هرچی قشنگ تر و فانتزی تر بپوشم نشون دهنده تمیزی خودمه واین که یه عروس خوش پوش و شیک معرفی میشم و بابا جون از تماشای عروس خوشگلی مثل من کیف می کنه . من بیست و سه سالم بود و آقا جلال 46 سال داشت یعنی دوبرابر من .. من از این نظر که دختری هم نداشته جای دخترش بودم همش بهم می گفت شراره نمی دونم چرا یه مهر خاصی از تو به دلم نشسته .اولین باری که حس کردم نگاه و حالتش طور دیگه ایه یه هفته بعد از ازدواج بود . اون روز مادر شوهرم فخری خانوم رفته بود کلاس ورزش و شوهرم هم که کارمند اداره ای بود رفته بود سرکار .. آقا جلال که بازاری بود هنوز از خونه بیرون نرفته بود . از اونجایی که می دونستم اون خونه هست و در صبحونه درست کردن تنبله رفتم بالا و گفتم بابا صبحونه خوردی ؟/؟ اماحس کردم نگاش طور دیگه ایه .. به طرز خاصی به شکاف سینه هام خیره شده یه جوری به شلوار استرچی که یه ترکیب هوس انگیزی واسه کون بر جسته ام درست کرده نگاه می کرد که ازش انتظار نداشتم . -شراره نمی خوای منو ببوسی ؟/؟ بااین که خیلی خوش تیپ و شیک پوش بود و از مادر شوهرم جذاب ترولی از اونجایی که به چشم یک پدر نگاش می کردم از این جور نگاه کردناش خوشم نمیومد . واسه این که متوجه تغییر روحیه ام نشه رفتم که اونو ببوسم . بوسه هام بیشتر رو صورتش بود واگه رو لبش بود فط ثانیه ای بیشتر طول نمی کشید اما اون دستشو گذاشت دور کمرم و لبامو طوری به لباش چسبونده بود که انگاری من معشوقه اش باشم . درست نبود که خودمو به زور از دستش خلاص کنم . که ای کاش می کردم . دستاشو از کمرم گذاشت رو باسنم .. بدنم مور مور شده بود . رنگم پریده بود -چیه عروس گلم حالت خوب نیست ؟/؟ -نه بابا خوبم .. سریع رفتم صبحونه رو واسش ردیف کردم و با اعصابی ناراحت رفتم اتاق خودم . از اون روز به بعد لباسایی معمولی تر می پوشیدم ولی آقا جلال ازم می خواست که سبک پوشیدنمو مثل سابق در بیارم . لجم می گرفت طوری بر خورد می کرد که انگاری شوهرم باشه .. حالا که این طور شد بد تر می کنم . این بار سعی می کردم وقتی که شوهرم جواد خونه هست کنار اون و باباش خیلی چسبون تر بپوشم که اگه حشریش کردم نتونه عکس العمل خاصی نشون بده . جز این که بیشتر آتیشش بزنم تاثیری نداشت . از این پررو بازی اون خوشم نمیومد . از اونجایی که تراس طبقه بالا بیشتر بهش آفتاب می رسید یه بار رفتم طبقه بالا لباسای خشک شده امو بر دارم صحنه عجیبی رو دیدم . جلال شورتمو گرفته بود توی دستش و کیرشو گذاشته بود وسطشو و با این تصور که کوس و کون من زیر اون شورته داشت حال می کرد . خیلی آروم از پله ها اومدم پایین . بازم من و اون تنها خونه بودیم . از ترس منم رفتم بیرون و وقتی که رفت من بر گشتم . اعصابم به هم ریخته بود . یعنی اون این قدر هوس منو داره ؟/؟ خیلی خجالت آوره . بی غیرت من ناموس اون هستم . عروسش دخترش .. وقتی اعصابم بهم می ریخت هیچ چیز مثل یه دوش گرفتن آرومم نمی کرد . لباسامو در آورده و رفتم زیر دوش حموم شیشه ای .. تصمیممو گرفته بودم . من و جواد باید می رفتیم بیرون از این خونه و توخونه خودمون زندگی می کردیم . ظاهرا مادر شوهرم از کلاس ورزش بر گشته بود . صدای بسته شدن درو شنیدم .. اومدم بیرون تا لباسامو بپوشم جلال پدر شوهر هیزمو دیدم که روبروم وایساده .. یه جیغی کشیدم که اونم جا رفت -عزیزم چته .. باباته نامحرم که نیست . اومدم بگم اگه صبحونه نخوردی بیا بالا پیش خودم امروز همه چی رو ردیف کردم . این که نمیشه همیشه تو زحمتشو بکشی .. زبونم بند اومده بود . کیرش عین یه خیمه شده بود . مثل چادر سرخپوستااومد طرف من . نمی خوای باباتو ببوسی ؟/؟ چقدر این مرد پررو بود .. دستمو جلو کوسم نگه داشته و واسه این که دوباره حرفشوبرزبون نیاره رفتم طرفش -جوووووون عروسم امروز چقدر ناز شده .. اگه جواد اذیتت می کنه و قدرتو نمی دونه بهم بگو . این بار دیگه ول کنم نبود . هرچی می خواستم خودمو خلاص کنم نمی تونستم . -بابا نکن این کارا چیه نکن . -شراره تو یه تیکه آتیشی . -اگه هستم واسه جوادم . بابا من دوستت دارم . تو برام شخصیت یه پدر رو داری خواهش می کنم . من ندید می گیرم -شراره طوری حرف نزن که انگاری پیر شدم . مگه چند سالمه ؟/؟ -اگه از من و پسرت خجالت نمی کشی از فخری خانوم خجالت بکشی . -اتفاقا از تنها کسی که خجالت نمی کشم اونه -بابا جون اگه مامان بخواد بره با یکی دیگه باشه تو قبول می کنی ؟/؟ -اگه رضایت بده که من یکی رو مثل تو داشته باشم آره دستمو آوردم بالا تا یکی بذارم زیر گوشش که دستمو رو هوا گرفت و با زور زیادی که داشت بغلم کرد و منو برد طرف اتاق خواب درو از داخل قفل کرد و افتاد رو من -شراره جیغ نمی زنی . همون بار اولش سخته .. همچین خوشت بیاد که ندونی از کجا خوردی . ببین عزیزم اگه بخوای همش یه کیر بخوری واست خسته کننده میشه . زندگی با یه شوهر حال و لذتی نداره . توبغلش دست و پا می زدم . هر کاری می خواستم بکنم در برم نمی شد . بیحال شده بودم -نهههههه نههههه بااااااباااااا نهههههه گناه داره .. زشته من دیگه چطور روی شما و شوهرم نگاه کنم من نمی تونم . -کاری نداره همین جوری که حالا نگاه می کنی نگاه کن .. وااااااییییییی نههههههههه اون کاملا بر هنه شده بود . وقتی کیر سفتشو رئ پاهام حس می کردم فهمیدم که دیگه کارم تمومه . از دست و پا زدن دیگه خسته شده بودم .. -بابا من طلاق می گیرم -خوب تو رو می شناسم . می دونم به کسی چیزی نمیگی .. -با جواد از این خونه میرم -چقدر حرف می زنی . دندون رو جیگر بذار تا بتونم یه حالی بهت داده باشم . صبر کن مزه این کیر رو بگیر بعد تصمیم بگیر چیکار کنی . پاهامو به هم چسبونده بودم تا نتونه بازشون کنه و با کوسم حال کنه ولی بیرحمانه اونا رو به دو طرف فشارشون می داد .. بالاخره مقاومتم در هم شکسته شد .. کیر کلفت و تیزشو رو کوس کوچولو و تنگ خودم حس می کردم . کیرشو وسط شکاف دو تا کوسم می مالید تا منو به هوس بیاره تو چشام خیره شده بود و می خواست عکس العمل کارشو ببینه که تا چه حد موفق شده و تونسته که به من لذت بده .. یه چند دقیقه ای رو ساکت مونده بودم ولی کوسم دیگه خیس کرده بود و چشامو بسته بودم -شراره اگه ناراحتی .. می خوای عذاب بکشی بگو من دست بر دارم .. عوضی می دونست که من دارم حال می کنم و می خواست این جوری پیروزی خودشو به رخ من بکشه . ولی راستش حس کردم که تازه دارم طعم واقعی کیر رو حس می کنم . شایدم همون جوری که جلال می گفت این می تونست واسم یه تنوع باشه . چیزی که تا حالا حسش نکرده بودم . حتی بهش فکر نکرده بودم -نههههههه بااااباااااا نههههه -ولت کنم ؟/؟ -نههههههه ..نههههههه -من نفهمیدم دختر بالاخره آره یا نه ؟/؟ کوستو بکنم یا نه ؟/؟ -من چه بخوام چه نخوام تو که داری کارتو می کنی . -ولی تو اگه نخوای نمی کنم -حالا اینو میگن ؟/؟ -شراره .. خیلی آتیشی آره یا نه؟/؟ -بس کن دیگه . اون موقع که نه بود تو آره رو آوردی رو کار حالا که -پس چی شد ؟/؟ داشتم می سوختم . آتیش می گرفتم . حشری شده بودم . تمام بدنم تشنه کیر اون شده بود و بار این مسئولیت و لذت رسانی بر عهده کوس بود و کیر جلال بود که باید سوخت منو تامین می کرد -آره بابا آررررره آرررررره کوسسسس منم می خواد .. زود باش تو که هر کاری می خواستی باهام کردی .. آهههههههههه هنوز حرفمو تمومش نکرده بودم حس کردم که کلفته رفته داخل تنگه .. با کمال پررویی کارشو انجام داده بود . کوسم به لرزش افتاده بود -شری جون خوشت میاد ؟/؟ .. توی دلم گفتم کوفتت بشه حالا که کارتو کردی ادای جوونا رو در میاری و داری پاچه خواری می کنی ؟/؟ ولی چه خوب پاچه مو می خورد .. ازبس کیرش کلفت بود و کوس من تنگ جلوی سرعت گاییدنش گرفته می شد . کیرش با یه چسبندگی و فشار خاصی رو به جلو حرکت می کرد .. -دخترم .. عروسم می تونم ببوسمت .. -بابا خیلی شیطونی داری منو دست مینداری ؟/؟ کیرت که کوسمو بوسیده .. یه دستشو گذاشت دور کمرم و لباشو طوری گذاشت رو لبام که از هوس زیاد واسه یه لحظه گازش گرفتم ولی اون همچنان لبامو میک می زد . سینه هامو هم طوری فشار می داد که فقط در جه هوسمو زیاد می کرد .. تا می رفت دردم بگیره فشارو کمتر می کرد در عوض لحظه به لحظه بیشتر آتیش می گرفتم یه خورده که کیرشو فرو کرد توی کوسم و کشید بیرون راه کیرش روون تر شد .. فکر نمی کردم با اون همه چندش و گریز پایی خودم تا این حد از سکس با اون لذت ببرم . شاید دوست نداشتم این تابوی بین من و اون شکسته شه . یا شایدم دلم نمی خواست نسبت به جواد بی وفایی و خیانتی کرده باشم و یا این که فکر می کردم یه مرد 46 ساله واسه یه زن 23 ساله خیلی پیره .. نمی دونم ولی اسیر هوس شده بودم . اون بالاخره حرف و هدف خودشو به کرسی نشوند .. -آخخخخخخخ بابا جلال .. محکم تر بزن .. کوسسسسم کیرتو می خواد .. ولم نکن بابا .. بابا دوباره منو ببوس .. نوازشم کن .. بگو بازم منو مث دخترت دوست داری . بگو دیگه عقیده ات راجع به من عوض نمیشه -شراره . عزیزم حالا حتی می تونم بیشتر دوستت داشته باشم -بگو بازم بگو بهم بگو شری جون . بابا کوسمو می خوری . نه.. صبر کن اول کیرت خوب سیر و سر حالم کنه -اگه سیر شی شاید نخوای کوستو بلیسم -چرا بابا من می خوام می خوام . هر جوری دوست داری همون کارو بکن .. . کیرشو کشید بیرون و دهنشو گذاشت رو کوسم .. آتیش آتیش بود این دهنش . وقتی با کوس داغم تر کیب شد صدای جلز ولز سوختگی کوسمو می شنیدم . موهای سینه پدر شوهرمو یکی یکی می کندم . -نه بابا بابا جونم کوسمو بکن . حالا من مال تو هم هستم . دلم می خواد کوسمو تیکه تیکه اش کنی . چند تیکه شو همیشه همراه خودت داشته باشی .. اصلا کیر تو بدی به من همیشه همرام باشه . داشتم دیوونه می شدم . بخور جلال جون . بخور . به نرمی که نه یه چیزی رو با فشار حس کردم که از کوسم ریخت بیرون اون با میک زدن کوس و چوچوله ام کار خودشو کرد ولی خودش دیگه بیش از اندازه داغ شده و شبیه به تب کرده ها شده بود . دوباره کیرشو کرد توی کوسم .. این بار دیگه از این که توچشای هوسبازش نگاه کنم خجالت نمی کشیدم . کمرشو محکم نگه داشته نذاشتم کیرشو بر گردونه عقب با این که زورش می رسید ولی طوری سست و بی حالش کرده بودم که یهو خالی کرد توی کوسم -اوووووههههه اوووووه شری جون .. دخترم . -بابا فشار نیار به خودت قربون کمرت . بخواب روم . بذار هر چی دوست داره توی کوسم حالی کنه . دستاشو از زیر گذاشته بود رو قاچای کونم و کیرشو در همون حال که آبشو خالی می کرد محکم می زد به ته کوسم . چقدر حال می کردم .. اون روز یه بار دیگه هم ار گاسمم کرد و من بهش قول دادم که برای روزای بعد بهش کون هم بدم . وقتی که سکسمون تموم شد ازم پرسید که آیا دوست دارم از اینجا برم ؟/؟ در حالی که خودمو لخت انداخته بودم توی بغلش و واسش لوس می کردم با ناز و عشوه گفتم من که می خوام بمونم مگر این که تو منو بیرون کنی .. دیگه از اون به بعد می دونستم چی بپوشم و چیکارش کنم که آتیشش بزنم . حس می کردم که با وجود دو شوهر داشتن و دو تا کیر خوردن زندگی من یه تنوع دیگه ای پیدا کرده . دیگه احساس خستگی نمی کردم . وقتی زیر کیر یکی بودم به این فکر می کردم که تا چند ساعت دیگه یه هیجان دیگه با یه کیر دیگه شروع میشه .. کاش که این روز های خوش و لذت بخش هیچ وقت تموم نشه و همیشگی باشه ولی می دونم که این یک آرزوی محاله .... پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
از سینما تا هتل

ببین تارا تو و ترانه با هم این چند روز اینجا رو بگردونین تا من برم ببینم ثبت نام این دختره چه جوریه وضعیت خوابگاهش ردیفه یا نه . یه فروشگاه لباس دو طبقه و خیلی بزرگ داشتم که من و زن و خواهر زنم اونجا رو اداره می کردیم با کلی شاگرد و کار گر ... خدا همین یه بچه رو بهمون داده بود و دختر هم بود . تانیای خوشگل من که خارج از خونه خیلی سر به زیر بود و همین که پاش به خونه باز می شد اگه من دم دستش بودم اولین کاری که می کرد خودشو آویزون من می کرد . اصلا هم رعایت نمی کرد پیش من چی بپوشه .. منم گیر نمی دادم با خودم می گفتم بذار هر چی داره تو همین خونه نشون بده و خودشو سبک کنه و دیگه بیرون نجیبانه رفتار کنه . اون موقع هم دیگه قبول شدن در دانشگاه این جوری نبود که مثل امروز بومی غیر بومی کنن . دخترم رشته دندانپزشکی یکی از دانشگاههای تهران قبول شده بود و هرچی هم بهش گفتم با مامانت برو کارتو ردیف کنه بازم آویزون من شد و گفت بابایی باتو راحت ترم مامان اخم می کنه و اگه خسته شه غر می زنه . پاشدیم و با دختر خوشگله خودمون رفتیم تهرون . البته اینو هم بگم که از اونجایی که خیلی زود ازدواج کرده بودم هنوز چهل نشده بودم و هر کی هم که ما رو با هم می دید و نمی شناخت فکر می کرد که زن و شوهر یا دوست پسر و دختر هستیم .. کارای ثبت نامی رو انجام دادیم و واسه خوابگاه هم باید یه روز دیگه می موندیم .. محیط یه خورده شلوغ و در هم بر هم نشون می داد و می دونستم که توی خوابگاه نمیشه خوب درس خوند ولی خارج از این محیط هم دلم هزار جور راه می رفت که نکنه یکی به دخنرم نگاه چپ بندازه . از اونجایی که حوصله نداشتیم بریم خونه فک و فامیلا و شبو هم باید موندگار می شدیم رفتیم یه جای خوب و هتل خوب یه اتاق یا سوئیتی رو واسه یه شب کرایه کردیم -بابا منو می بری سینما ؟/؟ اینجا حوصله ام سر میاد -عزیزم اینجا که همه چی فراهمه .. قربونش برم از این فیلمهای چرت و پرت سینما ها که شب و روز از این کانالای چرت و پرت خودمون پخش میشه و ماهواره هم که خونه داریم و سیراب شده ای -بابا حال میده .. نگو نه .. -عزیزم خسته ام .. آخرش منو با خودش برد . می دونستم موفق میشه . رفتیم روبروی یکی از این پارکها یه سینمای کوچولویی بود که هر دختری دستشو دور دست پسری حلقه زده و دو تا دو تا وارد سینما می شدند . اگرم می خواستی تماشا گرا رو ازنظر دختر وپسربودن بشمری می شد گفت مساویند . من فکر کنم از همه شون پیر تر بودم . یعنی سن دار تر .. سختم بود .. نه از این نظر که عقب افتاده باشم و نتونم اینا رو ببینم بلکه واسه این که فکر می کردم واسه تانیا بد آموزی داره وگرنه خودم از دیدن این همه دختر خوشگل کلی حال می کردم . همه شون هم بین پونزده تا بیست و پنج بودند . -بابا چشاتو درویش کن وقتی با یه دختر خوشگل اومدی بیرون . -حالا به مامان چیزی نگو . -چقدر هوای تو رو داشته باشم . بااین که من و تانیا به عنوان یک پدر و دختر بار ها و بار ها همو لمس می کردیم و می بوسیدیم ولی اون لحظه دخترم واسه این که از قافله عقب نمونه دستشو دور دستای من حلقه زد و می خواست مثلا کلاس بذاره و از اونا عقب نمونیم . -بابا با من همراه باش فکر نکن از پشت کوه اومدیم -عزیزم طوری میگی که انگاری پشت کوهیها آدم نیستند . -بابا یواشتر آبرومون میره .. رفتیم و رو صندلی نشستیم . بغل دست من یه پسر بود و بغل دست تانیا یه دختر .. کنار هر دختری هم یه پسر بود .. فضا نه تاریک بود و نه روشن . بیشترا به جای این که به فیلم توجه کنن داشتن با هم ور می رفتن . اون چند نفری رو که من می دیدم دستشون یا لای شلوار خودشون بود یا روپای طرفشون .. چقدر به هیجان اومده بودم . نهههههه همه اونایی رو که می شد دید داشتم دید می زدم و از دختر خودم غافل مونده بودم . دست تانیا از زیر مانتوی کوتاهش رد شده بود و رسیده بود احتمالا به شلوارش . فکر نمی کردم اونم اهلش باشه .. خیلی بهم بر خورد و ناراحت شدم . یه خورده ترس برم داشت از این که اونو توی تهران بزرگ به امان خدا ول کنم . کمی هم حسودیم می شد از این که دخترم بالاخره یه جورایی داره تحریک میشه و از من فاصله می گیره . ولش کن سروش اصلا به این چیزا اهمیت نده .. چقدر دلم می خواست یکی از این زنا رو در اختیارداشتم و با هاشون حال می کردم . البته اگه می خواستم از دستم بر میومد ولی یه چند سالی می شد که شیطون بازیها رو ول کرده بودم . -عزیزم فیلم چطوره ؟/؟ -مگه تو نمی بینی بابا ؟/؟ -چرا ولی داره خوابم می گیره .. روشو به طرف من بر گردوند و در فضای نیمه روشن نگاهشو به نگاهم دوخت . حس کردم که داره با التماس بهم نگاه می کنه . عجب غلطی کرده بودم که قبول کردم بیاد دانشگاه . کاش یه رشته تخمی قبول می شد و وسوسه نمی شدیم . همون بوتیک خودم کلی کار داشتم . مگه یه دختر بیشتر داشتم . کف دست چپشو به دست راست من داد . حس کردم با یه حس دیگه ای بر خلاف حس دفعات قبل داره این کارو انجام میده با انگشتام بازی می کرد .. یه برق گرفتگی خاصی در من به وجود اومده بود . یه حس عجیبی که نمی دونستم اسمشو چی بذارم . یادم میاد بیست سال پیش وقتی که دوست پسر مادرش بودم و با هم می رفتیم سینما دستاشو که لمس می کردم یه همچین حالتی در من به وجود میومد و مادر گرامیش با یه هوس خاصی مثل همین حالت لمسم می کرد . خواستم دستمو بکشم که اون با یه فشار بیشتری اونو در اختیارش گرفت از طرفی بغل دستی های خودمو که می دیدم هیجان بیشتری بهم دست می داد . یکی دو زوج که لباشونو به هم نزدیک کرده بودند . بی خود نبود که بلیط این سینما خیلی گرون تر از جا های دیگه بود . احتمالا یه چیزی هم باید توی جیب این اماکن بریزن وگرنه به این سادگی نمیشه هر کاری رو اینجا انجام داد . دیگه تنها چیزی که برای تماشاچیا مهم نبود خود فیلم بود . انگاری هیشکی دوست نداشت فیلم تموم شه . دلم واسه تانیا می سوخت . اگه من حشری می شدم و کسی هم گیرم نمیومد می تونستم برگردم و با یه سکس با تارا همسرم خودمو ار ضا کنم ولی این دختر بچه بیچاره چیکار کنه . دلم داشت از جا کنده می شد وقتی که تانیا دستمو به طرف وسط پاش هدایت می کرد . یه لحظه متوجه شدم که مانتوشو داده بالا و زیپ شلوارشو کشیده پایین . از اون شلوار پارچه ای های نرم پاش کرده بود . نمی دونم چه احساسی بود که دستمو به طرف لاپای دخترم کشوند . اون که متوجه شده بود من می خوام برم اون سمت دستشو از رو دستم برداشت و اون دستی رو که لاپاش بود هم کشید بیرون .. یواش یواش این اجازه رو به خودم دادم که پیشروی کنم . من و تانیا خیلی صمیمی بودیم . با هم توی استخر خونه مون شنا می کردیم بدن نیمه لختشو بار ها و بار ها در آغوش کشیده بودم . حتی گاهی که بغلش می کردم سینه های نیمه بیرون زده اش با بدنم تماس پیدا می کرد اما هیچوقت احساس عاطفی و عشق ما به یک هوس تبدیل نشده بود اما اون لحظه نگاهش و بعد شرمی که باعث شده بود سرشو بندازه زمین منو متوجه خیلی چیزا کرده بود . حس کردم که از دخترم خیلی دورم . نباید این همه فاصله ازش می گرفتم . شاید اون مثل هر دوست دختر دیگه ای نیاز به دوست پسر داشت و محبت زیادی من سبب شده بود که اون نتونه قدمی بر خلاف خواسته من بر داره . از بس اونو تر سونده بودم . حالا مجبور بودم خودم ردیفش کنم . یک اشتباه رو باید با یه اشتباه دیگه جبران می کردم ولی اون لحظه خودم تمنای اونو داشتم . جو حاکم بر محیط گستاخم کرده بود . دستم همین جور داشت پیشروی می کرد هیچ , منو اون حالتمون طوری بود که کسی نمی تونست متوجه شه . فقط حالت نزدیک شدن من و اون معلوم بود .. اون به جای اعتراض خودشو به دستم بیشتر چسبوند و لبه های شلوارشو بیشتر به دو طرف باز کرد تا دستم راحت تر کارشو انجام بده .. نهههههه چقدر این دختره بی پر وا شده بود .. ولی من چقدر پررو شده بودم . به جای این که دست دختر دانشجومو بگیرم از اونجا بریم بیرون داشتم به این بهانه که اون نگاهش به بقیه نباشه باهاش حال می کردم .. هیچوقت فکر نمی کردم که یه روزی به این مرحله برسم که دستمو بخوام به جاهای ممنوعه برسونم و اونم اعتراضی که نداره هیچ بلکه گرما و تب تنشو حس می کنم که ازم می خواد زودتر این کارو انجام بدم . ولی بین من و تانیا فقط سکوت بود و سکوت . با سکوت نیاز هامونو با هم در میون میذاشتیم و انتظار دیگه ای هم جز این نمی رفت . چون زبون همو به خوبی می فهمیدیم . نمی خواستیم با حرفایی اضافه مانع حال کردن خودمون بشیم . دستم رفت زیر شلوار و لای شورتش . یه خورده خودشو بالا کشید . طوری که دستم بهش برسه . شورتشم خواست با دستش پایین بکشه که من پیشدستی کرده و دیگه شورت و کوسشو اول با هم چنگ گرفته و بعد دستمو گذاشتم لای شورتش . کوس ناز تانیای من از بس خیس و آبدار شده بود که شکاف وسطشو گم کرده بودم . انگشتام سر می خورد .. دخترم چشاشو بسته بود و خیلی آروم لباشو باز می کرد و یه چیزی زمزمه می کرد که فقط خودش متوجه می شد . روش نمی شد چیزی بگه و منم هم همین طور .هر دو مون احساس می کردیم که این شرایط محیطیه که که سبب شده من و اون به یک تفاهم و عشق و حال مشترک برسیم . همون جوری که بیست سال پیش کوس مامانشو می مالیدم اونو هم در چنگ خودم داشتم .. دلم می خواست صدا شو در بیارم و این جوری کلی حال کنم . شاید می خواستم شر مندگی خودمو کمتر کنم . سرعت چلوندن کوسشو زیاد تر کرده با همون عطش و نشون دادن حشر خودم . انگار دارم با کوس مامانش در بیست سال پیش ور میرم . تانیا هم واسه این که به نوعی جبران کرده باشه و یا واسه لذت بردنم می خواست که با کیرم ور ره . دستشو گذاشته بود رو شلوارم .. کیر شق من که به خوبی از آمادگی بالای خودش می گفت از روی شلوار اسیر دست دخترم شده بود .. حالا دو تایی چشامونو در فضایی نیمه تاریک نیمه خمار می کردیم با این تفاوت که دست من مستقیم در تماس با کوس قرار داشت . . دیگه کار به جایی رسیده بود که تانیا خودشو رو صندلی و بی اختیار حرکت می داد .. همش از این ترس داشتم که نکنه بگه منو همونجا بخوابون و بکن تو کونم . ولی تا همین جاشم به زور به خودم قبولوندم که باهاش ور برم تا این کار ها رو واسه خودش بت ندونه گویی که اون منتظر این حرکت من بود . سعی داشت دو تا پاهاشو طوری به وسط جمعشون کنه که کف دستمو فشار داده داشته باشه .. چقدر لحظات سریع می گذشت . یک آن حس کردم که فیلم داره تموم میشه دستمو از لاپاش کشیدم . یه نگاهی تند و تلخ و پرهوس بهم انداخت ..دلش نمی خواست و دلمون نمی خواست که اون لحظات تموم شه . برگشتیم هتل .. شامو سفارش دادیم . وبعداز شام هم بین ما سکوت خاص و معنی داری حاکم بود . جز چند کلمه معمولی حرفی به هم نزده بودیم .. لباساشو در آورد با تاپ و شورت دخترونه اش افتاد رو تخت . پاهاش کاملا لخت بود . منم با یه شلوارک و بدون لباس زیر خودمو انداختم رو تختم .. -خب تانیا بخوابیم که صبح کلی کار داریم -بابا فکر می کنی من دختر بدی هستم؟/؟ -نه دخترم کسی همچین حرفی زده ؟/؟ مگه تو فکر می کنی من بابای بدی هستم -درمورد سینما میگم .. من نمی خواستم این جوری بشه -خب منم نمی خواستم پس ببین هر دو مون تفاهم داریم .. -من فکر می کنم ازم دیگه می ترسی .. شب به خیر بهم نمی گی بغلم نمی زنی .. حالا که فقط من و توییم کنارم نمی خوابی . فکر می کنی من متوجه نیستم که دیگه دخترتو دوست نداری و با یه دید دیگه ای بهش نگاه می کنی ؟/؟ تختمو به تختش چسبوندم تا کنارش بخوابم .-بابا هنوزم دوستم داری .. لعنت بر شیطون همون جوری که توی سینما بهم نگاه می کرد از چشاش آتیش می بارید . بغلش زده و صورتمو به صورتش چسبوندم . من داشتم بی حس می شدم . وسط بدنمو ازش دور نگه داشتم تا یه وقتی متوجه کیر شق شده ام نشه اما با زانوی خودش یه اشاره ای به اونجا کرد که از حال رفتم و نمی دونستم چیکار کنم . -بابا اگه دوست نداری منو ببوسی من تو رو ببوسم .. خودشو بهم چسبوند و لباشو به لبام سپرد . من لبامو باز کردم و با هم یک زمان شروع کردیم به بوسیدن .. دستشو گذاشت رو شلوارکم و روسر کیری که هم خجالت می کشید و هم در غیاب تارا به تانیا احساس نیاز می کرد . داشت از خودم به عنوان یک پدر بدم میومد ولی تانیا که بد جوری حشری شده بود و دیگه تابو شکنی کرده بود دستشو فرو برد داخل شلوارک و شورت من و کیرمو گرفت توی دستش .. آروم و در حال بوسیدن من بهم گفت بابایی من دوست ندارم به کسی بد هکار باشم .تو که می دونی تانیای تو از بچگی چه اخلاقی داشته -منم دوست ندارم از دختر گلم عقب بمونم و دلم می خواد همیشه یه چیزی برای تقدیم کردن به اون داشته باشم -پدر جون تو همین الان داری اینتو تقدیم من می کنی -تانیا عزیز دلم منم حالا اونتو می گیرم هوس داشت منو کورم می کرد . طوری که دست تانیا از رو کیرم برداشته نشه و لبا مون رو هم قرار داشته باشن منم کوسشو در اختیار گرفتم .. تاپشو از سرش در آوردم .. موهای مشکی و صاف و نیمه بلند دخترم رو شونه ها و قسمتی از سینه هاش طوری افشون شده بود که دلم می خواست اون کاری رو که با مامانش می کنم با اون انجام بدم .. یه لحظه یه شرم عجیبی در من به وجود اومد .. تانیا اینو حس کرد واسه همین دستشو از رو کیرم ورداشت و دو دستی بغلم کرد و منو انداخت روش .. من نمی دونستم باید چیکار کنم ولی حس می کردم که تا را رو در آغوشم دارم . تارای جوونو . با همون احساس ... نههههه نهههههه سروش این تانیاست . دخترت .. دختر نازت .. ولی دیگه هوس مثل جریان یک طرفه آب رود خونه منو به طرف جلو حرکت می داد . خودمو کاملا لخت کرده بودم و تانیا رو هم همین طور . اون نه تنها چیزی نگفت و اعتراضی نکرد بلکه خودشو از زیر رو بدنم حرکت می داد . بار ها و بار ها در حسرت سینه های از فرم افتاده تا را بودم اما تانیا همون سینه ها رو تقدیم من کرده بود . مثل گرسنه های سکس نکرده سینه ها و نوکشو میک می زدم . -اوووووخخخخخخ باااااباااااای نازم .. بخور سینه هامو خوشت بیاد حال کنی دیگه شیطون نشی و دخترای دیگه و زنای مردمو دید نزنی .. -من کی این کارو کردم تانیا .. تو به خاطر همینه که الان این جور وصل به من شدی ؟/؟ پس خودت چی ؟/؟ اگه می بینی من الان به تو وصل شدم واسه اینه که تو نگات دنبال پسرای دیگه نباشه -پس تو چی بابا منونمی خوای ؟/؟ -تو هم منو نمی خوای -کی گفته کی گفته . من بابای خوب خودمو دوست دارم . عاشقشم . می خوامش دوستش دارم .هوسشو دارم . ناراخت شدی ؟/؟ -نه ولی بهم بر خورد .. می دونستم واسه این که خجالت نکشه این حرفا رو می زنه . دختر جوون من خودشو به من سپرده بود . با یه حرارتی که خاطره سالهای اول جوونی رو در من زنده می کرد . -دوستت دارم تانیا -منم همین طور بابا سروش گلم .پس از چند دقیقه که خوب با کون و کپل و کوس و سینه ها و تمام بدنش ور رفتم گفتم عزیزم حالا باید تمومش کنیم دیگه رسیدیم به آخر خط من می ترسم .. -بابا می خوای منو همین جوری ول کنی ؟/؟ تو الان فکر می کنی من دختر بدی هستم ؟/؟ -کی این حرفو زده .. -منو این جوری ول نکن . من دلم می خواد -عزیزم مثل این که متوجه نیستی ما تو ایران زندگی می کنیم -اگه تو ایران زندگی می کنیم پس این کارا چیه چرا تا اینجا اومدی و داری ولم می کنی . چرا لیوان آبو دادی به دستم و داری پسش می کیری . یه خورده بدش به من .. می خوام بخورمش .. دخترم طوری کیرمو ساک می زد که حس کردم اگه جبران نکنم در حقش نامردی کردم . یه پدر نمی تونه عذاب و محرومیت دخترشو ببینه و کاری نکنه .. از این که کیر هزاران بار ساکیده شده منو گرفته تو دهنش شرمنده شدم .. این وظیفه من بود که بهش حال می دادم . اون که با ساک زدن کیرم این طور از حال رفته بود اگه کوسشو می خوردم چی می شد . کیرمو از دهنش کشیدم بیرون و افتادم رو کوسش .. همراه با میک زدن یه نگاهی هم به چشاش و حالت صورتش مینداختم . چقدر از این هوس خالصانه و خماری خوشم میومد . اون با تمام وجودش داشت ناله می کرد و زار می زد .. بابا بابا کوسمو کشتی .. تمام صورتم خیس شده بود . چونه مو به وسط کوسش مالیده بالا و پایینش می کردم . مثل کیر اونو در درازای چاک کوسش حرکت می دادم . کوسش خیلی تنگ و کوچولو بود . از اونایی که همین حالاشم جوونم کرده بود و حس سالهای اول جوانی رو در من زنده کرده بود . همون وقتی که تانیا رو نداشتم . فقط تنها کاری رو که با تارا می کردم و با تانیا نمی تونستم انجام بدم این بود که کیرمو بکنم تو کوسش .. خیلی سریع این اتفاق افتاد .. -تانیا من سختمه -بابا سختت نباشه.. من هنوز همون دخترتم زیر بدن تو . مال توام .. تو مال منی . بخورش ولم نکن .. چقدر چوچوله های کوچولو و داغ و صورتی دخترمو شیرین احساس می کردم . -وووووییییی وووووویییییی ولم نکن .. منو داشته باش . نذار تکون بخورم .. بابا بابا تمام تنم سست شده می لرزم . خواهش می کنم . ولم نکن .. می دونستم چه جوری داره آتیش می گیره . منو به یاد شب زفافم مینداخت . قبل از این که راه کوس مادرش تا را رو باز کنم همین جور کوسشو می خوردم . تا این که خودش فریاد می کشید بسه دیگه کیرتو یه ضرب بکن تو کوسم جرم بده خسته شدم . ولی در این مورد نمی تونستم نسبت به دخترم کاری صورت بدم . -دوستت دارم بابا دوستت دارم ولم نکن دو دستی موهای سرمو چسبیده بود ولش نمی کرد و منم ول کن کوسش نبودم .. می دونستم که یه دختر با کره بی تجربه چه لذتی می بره از سکسی که به این صورت باشه . ولی من و اون کاری کرده بودیم که هیشکدوممون انتظارشو نداشتیم . شاید یک شوق ناخواسته ما رو به راهی ناخواسته کشونده بود . راهی که واقعا نمی شد آخرشو حدس زد . زبونمو تا اونجایی که حس می کردم خطری نیست فرو کردم تو کوسش . تازه مگه ضربه زبون تا چه حدی می تونست باشه .. ورم روی کوسش یه شکل قشنگ و هوس انگیزی پیدا کرده بود . -بابا بابااااا روی کوسمو گازش بگیر . هوسشو بفرست بره داخل بفرستش بره . من ویتامین می خوام . تقویتم کن . زود باش کیرتو می خوام .. ترس برم داشت . کیرمو می خواد چیکار کنه . نه من که مغز خر نخوردم اگه یه وقتی گفت فرو کنم تو کوسش این کارو انجام بدم . نه اون خودش خیلی عاقل تر از این حرفاست . -اوووووووففففف .. اوووووووفففففف سوختم سوختم . سوختم .. چیه .. این چیه .. بابا نگو من بدم . من الان توی بغل تو ام . دوستت دارم بخورش . یهو صداشو برد بالا و گفت زود باش . بابا نمی دونم این آخرش چی میشه . یه جوری بخور حالم جا بیاد .. من هنوز نمی دونم چه جوریه .. با خودم گفتم دخترم حالا نشونت می دم . طوری بهش فشار می آوردم که از زیر دست و پام نتونه در بره . لبه های کوس و چوچوله شو هم طوری میک می زدم که اگه مادرش هم بود تا حالا ار گاسم شده بود . اشتباه نکردم اونم دیگه رسید به ته خط .. -آخخخخخخ پدر اگه ار گاسم شم به این کیرت میگم که دلم می خواد همیشه می خواد .. این تانیا هم زده بود به سرش .. نکنه من نباشم کار دست خودش بده . -بابا کیرتو می خوام . یهو مثل از بند گسیخته ها از جاش پا شد و کیرمو گذاشت توی دهنش . -چند بار بگم من اینو می خوام من اینو می خوام .. اوخ که این تانیا دیگه هر پرده ای رو که بین من و اون بود پاره کرده بود جز یه پرده و همونی رو که واسه شب عروسی نگه داشته بود ولی چی بگم که از دست این آتیشپاره هر کاری بر میومد . به هر خواسته اش که می رسید هوس یه چیز دیگه ای رو می کرد . ساک زدنش هم خیلی ساده بود ولی هر چه بود که کیرمو همون اول تحریکش کرد .. دهنشو باز کردو یکی دو سانتی فاصله داد تا جهش آب کیرمو توی دهنش ببینه .. چه جوری این آبو می خورد .. من که داشت حالم بهم می خورد ولی اون تشنه هوس و تشنه کیرم بود . کیرمو تا ته دهنش و سر حلقش فرو کرده و از اونجایی که تمایل و تحمل اونو دیده بودم دهنشو مثل یک کوس می گاییدم . کیرمو که کشیدم بیرون گفت حال کردی بابا بهم که خیلی چسبید . کاش کوس به جای دهنم بود -یعنی چه ؟/؟ -یعنی این که کوسمو هم می کردی . یه دور تانیا رو بر گردوندم -عجب کونی کردی دخترم . سرمو رو کونش خم کرده و برشهای کونشو به دو طرف بازشون کردم و گفتم عزیز م به جای این حرفا اگه باباتو دوست داری یه کاری کن که من بتونم پلمب کونتو به خوبی باز کنم و درد نکشی . صحبت کوس و این حرفا رو نکن که آبمون توی یه جوب نمی ره .-بابا آدم که این قدر خود خواه نمیشه .. -اتفاقا از اونجایی که تو رو خواه هستم این حرف رو می زنم . ببینم تو کیفت از این کرم ها و چربی جات چی داری .. رفتم یه چیزی آوردم و اونو که اخم کرده بود روشو به طرف خودم بر گردوندم و کمرشو گرفتم توی دستم و با یه کرم مالی غلیظ دور سوراخ کونش و توی سوراخ و یه خورده از روی کیرمو مالیدم .. این یه کارو قبل از ازدواج با مامانش انجام نداده بودم . کف دستمو گذاشتم رو کوسش و کونشو آوردم بالا سوراخش درست روبروی کیرم قرارگرفت . اعصابم داشت خرد می شد از بس با این سوراخ تنگش مدارا کردم تا دردش نگیره .. ولی کف دستم مرتب رو کوسش کار می کرد . کوس ناز و کوچولوش مثل یه ماهی کوچولو لغزنده بود . فدای دخترم ولی حالا باید فکر کردنش از کون می بودم .. -تانیا یه خورده . یه خورده دندون رو جیگر بذار مث یه گاز گرفتن ساده می مونه -بابا من کوسسسم کیرتو می خواد . می خوام اونجا رو بکنی . اگه نکنی دیوونه میشم -تو حالاشم دیوونه شدی اصلا نمی تونم باور کنم که این قدر راحت من و تو ...-بابا این حالا خیلی جاها جا افتاده . یه دستمو گرفتم جلو دهنش تا دیگه بیشتر از این حرف نزنه چون حس کردم می خواد بگه اگه بکارت منو هم برداری موردی نداره . یه فشاری به کیرم دادم تا بقیه اش هم بره داخل و یه خورده دردش بگیره تا از یادش بره به چی فکر می کنه . دیگه داشت یادم می رفت اونی که زیر کیر منه دخترمه . سروش دور کن از خودت همه افکار مزاحمو به کون گرد و تپل و بر جستگی زیبا و کوچولوی اونی که زیر کیرته نگاه کن و لذتشو ببر تو از نو داری جوون میشی هر چند که حالا پیر نشدی .. کیرم توی کون تنگ تانیا گیر کرده ود . انگار باید یه خورده اونو به طرف جلو حرکت می دادم بعد می کشیدم عقب -اووووویییی بابابا پاره شد کونم داره پاره میشه .. -تانیا من دیگه سوختم .. حالا مرهمو داشته باش که داره میاد رو پارگی تو . -اوخخخخخخ چقدر تنگی و کردن تو بهم می چسبه عزیزم . حالا من داشتم فریاد می زدم -عزیزم ببین داری آب باباتو چه جوری می کشی و باباتو می کشی ؟/؟ کجا می خوای جاش بدی .. دو تا دستامو رو سینه هاش قرار دادم و اونو از پشت به خودمم چسبوندم . وقتی آخرین قطره آبو تو کونش خالی کردم دلم نمیومد ازش دل بکنم . بالاخره کیرمو ازش جدا کردم و دو تایی در حالتی کاملا لخت همو بغل زدیم و من یکی که می خواستم بخوابم . اما تانیا دوباره اشتهاش باز شده بود . هنوز نخوابیده بودم که دیدم داره با کیرم بازی می کنه .. دو طرف کونشو باز می کنه و کوسشو به کیرم می ماله . تنش داغ داغ بود . داشت با تمام وجودش التماس می کرد که بهش حال بدم . مامانش هم این جوری بود تا اونو یک دست سیربا همین کیر نمی گاییدم ولم نمی کرد ولی مامانش زنم بود کیرمو دوباره شق کرده بود . یه خورده اونو به دور و بر کوسش مالیدم . از پهلو بوسیدمش . سینه هاشو میک زدم .. -تانیا حالا بخواب به اندازه کافی دیگه حال کردیم -ب
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ادامه داستان ( از سینما تا هتل )

-تانیا حالا بخواب به اندازه کافی دیگه حال کردیم -بابا این جوری ولم نکن من سر تاپام آتیشه . -منم این طورم تانیا دخترم -بابا تو مامانو داری که هروقت آتیشی بشی خنکت کنه ولی من فعلا هیشکی رو جز تو ندارم . این حرفش منو ناراحت کرد . منظورش چیه .. اونو به طرف خودم برگردوندم و کوس لیسی رو شروع کردم .. -نهههههه نههههههه .. خودشو از این طرف به اون طرف حرکت می داد و بازم موهامو می کشید -بابابابا بیشتر دارم می سوزم .. کوسسسسسم تشنه کیرته ..بابا منو دریاب .. -عزیزم ما هنوز یه نصفه روز نمیشه شروع کردیم اونایی که عروسی می کنند این جور از هول هلیم نمیفتن تو دیگ .. -بابا من افتادم تو دیگ دارم می سوزم منو درش بیار خنکم کن ..بر شیطون لعنت فقط یه خورده روی کوس بیشتر نه ها .. این دختره از بچگی هرچی که می خواست ازم به دست می آرد .. نه نمی تونستم بهش بگم . اصلا دلم نمیومد ناراحتی اونو ببینم . کیرمو به سوراخ کوسش چسبوندم .. خیلی داغ بود خیلی هم خیس . داشت آتیشم می داد حواسم بود که آبم نریزه و طرف داخل کوس و بدنش نره و کار درست نکنه ولی اون مدام لاپاشو دور کیرم محکم نگه می داشت و با حرکات خودش هوسشو نشون می داد -بابابااابااااا بابای بد جنس من بذارش تو .. من حرفی ندارم .. الان یواش یواش داره مد میشه که دخترا بی پرده باشن .. این دختر من هنوز درسش شروع نشده مخش تکون خورده بود . حتما فردا پس فردا با یه بچه بغل می خواست بره دانشگاه .. بغلش کردم و اومد رو کیرم نشست . درازی کیرم رو کوسش قرار داشت ..این جوری که سر کیرم با کوسش تماس نداشته باشه خطر کمتری داشت . لحظاتی بعد دو تایی مون پهلو کرده و روبروی هم قرار داشتیم . وجود تانیا سرشار از هوس و در حال لرزش بود ..-بابا یه خورده همون سر کیرتو بذار رو کوسم بسه دیگه . سر کیرمو گذاشتم روی کوس تانیا -عزیزم تکون نخور که خطر ناکه . دستشو رو بیضه ام نگه داشته بود و باهاش بازی می کرد .. -نههههههه الان آبم میره توی کوست ها .. دستشو از رو بیضه هام ور داشت . صورتشو به صورتم نزدیک کرد لباشو گذاشت رو لبام .. افسونم کرده بود .. طوری خوابم برد که حس کردم دارم خواب مامانشو می بینم که کیرمو کردم توی کوسش خیلی تنگه ولی اون کیر داخل کوس در حال شل شدنه . می دونستم کیرم در نمیاد چون خیلی کلفت بود و دراز . چشام باز شد . خواب نمی دیدم بیداربودم کمتراز نصف کیر 17 سانتی من رفته بود توی کوس ..رنگم پرید .. کیرم توی کوس تانیا بود .ولی یه خورده شل شده بود این احتمالا باید همون لحظات اول رفته باشه توی کوس چقدر خواب داشتم که اصلا حالیم نبود . سرش داد کشیدم -چیکار کردی . نهههههه نهههههه دختر خونه خرابمون کردی .. لگد به بختت زدی .. آبرومونو بردی -خواستم بذارم زیر گوشش دلم نیومد . -بابا خودش شد . خودش رفت منم خوابم برده بود -دروغ نگه اگه هر دو تا خوابمون برده باشه دیگه اراده ای وجود نداره که حرکتی انجام شه . کیرمو یواش یواش از کوس بیرون کشیدم به این امید که شاید مثلا جرش نداده باشم ولی اون جرخورده بود وقتی قسمتهای بالای کیرمو آغشته به خون دیدم رنگم عین گچ سفید شد .. ولی تانیا بی خیال این حرفا با دستمال کاغذی اون خونها رو پاک کرد و گفت بابا برو خودتو بشور بیا .. اینا که غصه نداره همه چی قابل حله .. ولی کاش قرص می خوردم من چه می دونستم این جوری میشه .. این دختره عجب پررویی شده بود .. -باشه برای دفعه بعد قرص می خورم .. بابا بریم زیر دوش نمی دونی چه حالی میده .. اون داشت غصه می خورد که چرا قرص نخورده من داشتم آتیش می گرفتم که اونو با این وضعیت چه جوری و به کی قالبش کنم .-تانیا تانیا حالا چه خاکی تو سرمون بریزیم -بابا چقدر بی حال و بی احساسی .. بگو که چه آبی توی کوسم بریزم که من نمی دونستم کارمون به این جا کشیده میشه .. خوب که خیس خوردیم لیفو گرفت توی دستش و خوب منو لیف مالی کرد . به کیرم که رسید با پارتی بازی اونجا رو لیف می زد . منم دلم می خواست که همونجا نگه داشته باشه .. اونم همینو حس کرده بود .-اوووووهههههه نههههههه نههههههه نکن .. نکن .. خیلی خوشم میاد .. یه دستشو هم گذاشته بود رو کوسش و گفت بابا با این که اون داخل می سوزه ولی می دونم اگه این دوا رو بهش برسونی حالشو جا میاری .. می دونی که تانیا چقدربا بای خوشگل و خوش تیپ خودشو دوست داره . بابایی تو منو دوست نداری و نمی خوای . اصلا هیجان نداری .. مات مونده بودم . هر چه می خواستم بی خیال باشم نمی تونستم . یادم میومد اون لحظه ای رو که کیرم سد کوسشو شکافته بود و اونو خونین بیرون کشیدم حرصم می گرفت .. سروش به کیرت اونی که باید اعصابش خرد باشه بی خیاله .. بالاخره یکی پیداش میشه که اونو بگیره تازه الان دیگه پرده دوزی هم مد شده ... تانیا رو به دیوار حموم چسبونده دستاشو تو مایه های تسلیم بردم بالا و با دیوار مماسش کردم . صورت به صورت یا فیس تو فیس شدیم از اون پایین هم به یه حالت کیر به کوس رسیدیم .. -ببینم می تونی حریف بابات شی که این قدر کری می خونی . از غروبی تا حالا ما رو کشتی .. -دخترت کنیزته . من که افتخار می کنم تسلیمت باشم . بده به من اونو .. می خوامش وقتی کیر چماق شده منو گرفت تو دستشو اونو به کوسش مالید کمرم سست شد و نزدیک بود همون جا ولو شم ولی باید به دخترم نشون می دادم که هنوزم قدرت دارم و می تونم اون چیزی رو که اون بهش نیاز داره تامین کنم و بهش بدم . -بابا سروش بابا سروش یه بار با کوس خوری ار گاسمم کردی . حالا دوست دارم با کیرت ارضام کنی .. لبامو گذاشتم زیر گردنش و کیرمو با یه فشار آروم به کوسش چسبونده و گذاشتم که بره .. دستام رو سینه هاش بود و تانیای خودمو غرق بوسه کرده بودم .. -بابا بابا دوستت دارم . عاشقتم .. با عشق خودمو تسلیم تو کردم .. نمی دونی که عشق چقدر هوسو زیاد می کنه . من تسلیم توام . مال توام .. فقط مال تو -آههههههههه کوسسسسسم باباااااا بذار جیغ بزنم این جوری اگه بخوام ساکت باشم حال نمیده . فوری لباشو با لبام بستم .. لبامو از هوس زیاد گاز می گرفت و گذاشتم که هر کاری دوست داره انجام بده .. کوس تنگش هم منو به یاد کوس مامانش در همون روز های اول انداخت .. یادم میومد همون بار اول کیرم تو کوسش گیر کرد وتا بخوام بیرون بکشمش آبم اون داخل خالی شد . ما واسه اون شب نمی خواستم که بار دارش کنم ولی تارا بهم گفته بود که تازه از دوره پریود فارغ شده نگران نباشم ولی من استرس داشتم . دلم می خواست یه چند ماهی رو فارغ البال باشیم و از طرفی از بس گفته بودند که توی کوس خونی آب نریزین نگران شده بودم که اگه زنم بار دار شه و بچه ام دنیا بیاد کج و معوج شه که خب حق با تارا بود و اون شب بار دار نشد و نطفه ام به بار ننشست .. حالا دخترم و دخترش اسیر من و کیر من شده بود .. تانیا هر چی می خواست دست و پا بزنه نمی شد اونو بد جوری به دیوار چسبونده بودم .. فقط خودشو بهم فشار می داد . زورم زیاد تر بود .. با سرعت کیرمو می زدم تا ته کوسش و برش می گردوندم یه بار که خیلی تو کونش خالی کرده بودم حالا می تونستم بهتر بگامش . دیگه واسش تن و بدن نذاشته بودم . هر چی تقلا می کرد فایده ای نداشت .. یهو کمرش سست شد و حس کردم داره ولو میشه .. اون دیگه ار گاسم شده بود این بار با کیرم اونو سر حالش کرده بودم . خودمم خیلی داغ کرده بودم .. انگار که یه لیوان منی داخل کیرم و پشت کیر و کمر جمع شده و آماده فوران بود .. لعنتی هر چه می خواستم کیرمو بیرون بکشم نمی شد .. نصف بیشتر کیر رفته بود توی کوس تنگش .. نشد نشد جلو آبمو بگیرم .همون حالت با مامانش تکرار شده بود . وقتی که دیدم اولین جهش داره خالی میشه خودمو سبک و ریلکس کردم و گذاشتم که بره -جاااااااان تانیا دیگه این آخر عشق و حاله .. اوووووخخخخخخ بذار از این لحظه ای که داره آبم توی اون دالون تنگ و تاریکت می ریزه حال کنم و غصه هاش بمونه واسه بعد .. -بابا خالی کن . نمی دونی چقدر نیاز داشتم که این جوری سیرابم کنی . تا وقتی که این لذتو بهم نداده بودی شاید این قدر تشنه اش نبودم ولی از حالا به بعد همیشه ازت می خوام .. پاهای دخترمو غرق بوسه اش کرده و سستی و مستی که اثرش کمتر شد یهو دوباره ترس برم داشت -تانیا عجب حماقتی کردیم ؟/؟ -بابا نترس من یک روز و نیم قبل پریودم تموم شده .. بار دار نمیشم .. -عزیزم اگه استثنا باشی چی . -این قدر نفوس بد نزن . بابا جونم .می تونیم تا چند رو زدیگه هم همین کارو بکنیم ولی واسه این که با با جونم نترسه میذارمش واسه ماه بعد که قرص بخورم .. باشه بابایی ؟/؟ -حریف زبون تو نمیشم تانیا .. -حالا پدری بریم توی رختخواب من هنوز سیر نشدم -عزیزم فردا کار داریم باید .. می خواستم بگم باید بریم خوابگاه بگیریم که یه فکر عجیبی به سرم افتاد . من اگه به جای خوابگاه یه خونه واسش بگیرم و هفته ای دو سه روز هم به بهونه سر زدن به اون و تهیه جنس واسه مغازه می تونم کنارش باشم و کلی با هم حال کنیم .. هفته ای یه روز هم مادره رو می فرستم . دوسه روزهم خودش تنها باشه . این قدر بهش می رسم که شیطونه توی جلدش نره وقتی این موضوع رو باهاش در میون گذاشتم از خوشحالی یه جیغی کشید که می دونستم تمام اونایی که دور و بر ما سوئیت و اتاق داشتن از خواب بیدار شدند ولی خب زن و شوهرا حتما فکر کرده بودند که یه کیری رفته توی کوس .. -بابا جونم به خاطر این خبر خوش می خوام یه شیرینی بهت بدم -چیه عزیزم .. دمرو افتاد رو تخت و گفت هر کاری دوست داری می تونی باهام انجام بدی .. از کون از کوس .. هر جور عشقته حال کن .. سرشو یه پهلو کرد و دمرو منتظر من بود و کیر من .. داشتم با خودم فکر می کردم که از این زبل خان تردیگه ما نداریم . آخه اون در هر صورت بهم می داد . -حالا تانیا جون من می خوام بهت یه شیرینی بدم .. -بگو چیه بابا .. می خوام ازت بپرسم که بکنم تو کوست یا کونت . -بابا تو که می دونی کوس حالش بیشتره و سیستم بدنی یه زنو تنظیم می کنه . -بابا شیرینی تر میدی یا خشک . -دختر از تو زبل تر و شیرین زبون تر خودتی .منظورش این بود که توی کوسش آب می ریزم یا نه . -تانیا به خاطر این شیرین زبونت یه شیرینی تر خیلی خوشمزه بهت میدم که تا یه ماه دیگه مزه این شیرینی تر زیر زبون و زیر کوست بمونه .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
motaahel: این ایرانی نویسنده قوی و خوبیه ولی با اینکه داستانهای دیگه هم مینویسه متاسفانه انقدر گیر داده به سکس مادر و پدر با فرزند که حال آدمو میگیره. نمیدونم این فتیش خودشه یا میخواد اینو فتیش بقیه کنه (یا چیز دیگه) به هر حال نمیدونم. یخ چند باری اومدم با دید مثبت بخونم اینها رو ولی حالم رو بد کرد. تازه از اون بدتر اومدم زنم رو با این سایت و داستان سکسی اشنا کنم و یه چندتایی هم داستان خوند و خوشش اومد ولی تا اسم داستانهای "مامان ..." "بابا" رو دید از کل سایت حالش بهم خورد و اصلا دیگه نمیاد.آحه اینها که برای قسمت کوچیکی از مخاطبین جذابیت داره چرا باید قسمت اعظم نوشته هاش باشه؟ (توی وبلاگشم همینه)البته این فقط درد دل بود شایدم کامنت جهت اطلاع. به هرحال اون استخدام ما نیست و خودش تشخیص میده چی بنویسه و آزاده
ایرانی گفت : ...

متاهل جان دوست داشتنی خسته نباشی . ممنونم که به این داستانها توجه داشته و به عنوان یک نفر عقیده ات را بیان کرده ای اتفاقا من و تو با هم هم عقیده ایم . بعضی از داستانها رو با این که بهش اعتقادی ندارم می نویسم .. اصولا داستانهای سکسی چه سکس با مادر باشه چه با غریبه هر دو تاشون از نظر من یک راهو میرن . به درخواستها هم توجه دارم که بیشتر درمورد سکس با مامانه . اینا فقط جنبه تحریک کنندگی در جهت صحیح با کنترلی صحیح داره ..به نظر من کسی که داستانهای سکس با محارم رو قبول نداشته باشه اصلا داستان سکسی رو نباید قبول داشته باشه چون هردوشون منفی هستند . مثل این که بگیم که الان چون ماه محرمه به حرمت محرم ما مشروب نمی خوریم .. بد بده ..چه محرم باشه چه غیر محرم .. در هر حال عقیده شما به عنوان یک شخص قابل احترامه ولی عجولانه قضاوت نفر مایید و به کامنت های دیگران اگر دقت بفر مایید به این مسئله پی خواهید برد . در ضمن من هزاران هزار تکه داستان در عرض دو سال نوشته ام که صدها ی آن مطالب ادبی و داستانهای عشقی می باشد که سایت لوتی قسمتی از آن را در بخش تالار و خاطرات و داستانهای ادبی منتشر کرده و داستانهای سکسی غیر محارم هم زیاد نوشته ام . سر فرصت می توانید داستان مورد علاقه خود را انتخاب کرده مطالعه کنید تا قضاوت منطقی یا منطقی تری داشته باشید .اگر اطلاعاتی در این زمینه خواسته باشید با کمال میل در خدمت شما هستم هرچند مطالعه چند سطر از هر داستانی نمایانگر هسته داستان خواهد بود . نویسندگی من هم از روی ذوق بوده و نفعی هم ندارم و آزادم و تازه هزینه هم می کنم . اصلا از سکسی نویسی خوشم نمی آید . دو سال پیش در سایتها دور می زدم که مطالب ادبی و احساسی بنویسم و دید م که مطالب سکسی رو راحت تر منتشر می کنند . شاید اگه اون روز به بخش تالار ادبی سایت لوتی دقت می کردم هرگز سکسی نویسی نمی کردم ولی دوستان مجازی و محبتهای آنان دیگه یواش یواش عادتم داد . این را هم بگویم که اگر هم داستانهای من منتشر نشود زانوی غم در بغل نخواهم گرفت . چون نه تنها نفع مالی ندارم ادعایی هم نداشته و تازه منی که از شناخته شدن گریزانم شهرت آن هم چه تاثیری دارد؟! جز این که اعتماد به نفس مرا در خصوص ارتباط دوستانه و در خدمت شما بودن بیشتر سازد . قضاوت من هم صادقانه و بی هیچ تملق گویی و غرضی می باشد و در میان سایتهایی که دیده ام متنوع تر و فعال تر از سایت لوتی ندیده ام با توجه به گستردگی مطالب آن در هر زمینه ای ..فوق العاده کار شده و زحمات بسیاری برای آن کشیده شده است .و از نظر محتوا هیچ سایتی به پای آن نمی رسد فقط از نظر کیفیت فیلم یا عکس و گستردگی آن جا دارد که نسبت به سایتهای رقیب بهتر شود هر چند نیازی هم نیست . درست است است که من در اصل به تنهایی وبلاگ دیگری را آن هم فقط در امر نویسندگی اداره می کنم ولی نمی توان واقعیتها را نگفت . در هر حال سپاسگزارم از راهنمایی شما . بر قرار باشید ...ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 9 از 34:  « پیشین  1  ...  8  9  10  ...  33  34  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان های تک قسمتی نوشته ایرانی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA