ارسالها: 3650
#11
Posted: 2 Aug 2012 17:27
خانم مهندس قسمت هفتم
بعداز رفتنش فنجوني که آبشو توش ريخته بود رو برداشتم و يخورده نگاش کردم بوش داشت مستم ميکرد.بدون معطلي سرکشيدم.بهاره تا ديد داد زد اویییییی منم ميخواستماااااا چرا خورديششششششش؟؟؟.دهنمو بازکردم نشون دادم که هنوز تودهنمه.پريد جلوم و سرشو برد زير صورتم.دهنشو بازکرد ميخواست يخوردشو بريزم دهنش.منم يه مقدار از آبي که تودهنم بود رو از بالا سور دادم تا ريخت تودهن بهاره بعد لبمو بردم جلو و هردوشروع کرديم ازهم لب گرفتن و آب کير بهرام رو خوردن.وقتي لبمو از لبش جدا کردم گفتم بهاره خاک تو سرت آخه تو چطورميتوني آب کیر برادرت رو بخوري؟؟؟؟ من بجات خجالت ميکشم.خنديد و گفت فرقي نميکنه مال کي باشه مهم اينه که من دوست دارم بخورمششش.هنوز تا شب خيلي مونده بود.تو اين مدت اول بهرام رفت پلي استيشنش رو آورد يخورده فوتبال بازي کنيم.منکه زياد بلد نبودم هردفعه بيست تا گل ميخوردم.بعداز فوتبال هم بهاره يه فيلم گذاشت و اونو نگاه کرديم.تقريبا ساعت 10 بود که سفارش غذا داديم و بعداز غذا هم يخورده از اينور اونور حرف زديم تا اينکه احساس کردم خيلي خسته شدم و خوابم مياد.گفتم بهاره من ديگه جوون ندارم ميخوام بخوابم.بهاره گفت تازه سر شبه چرا مثل اين بچه ها انقدر زود ميخوابي؟؟؟ گفتم بچه ها که از صبح زيرکار نيستن ولي من بدبخت بودم حالا بگو من کجا بايد بخوابم؟؟ بهرام رفته بود دستشويي وقتيکه ما داشتيم حرف ميزديم از دستشويي اومد بيرون.بهاره گفت خوب اگه ميخواي بيا اتاق من باهم ميخوابيم تخت من دونفرست البته اگه دوست داري ميتونم اتاق ديگه اي رو برات آماده کنم؟؟؟ بهرام که داشت
دستاشو با لباسش خشک ميکرد سرشو بالا آورد و بمن گفت کجاااااااا؟؟؟ مگه ميخواي بخوابي؟؟؟ هنوز که نصفه شب نشده؟؟؟ گفتم آره يه کم خسته ام نميدونم تو اين همه انرژي رو از کجا آوردي که ميتوني انقدر بيدار باشی؟؟ بهرام خنديد و گفت تازه بیشترشو ذخيره کردم برای امشب.گفتم بيخود دلتو خوش نکن امشب خبري نيست امروز به اندازه کافي کيف کردي؟؟؟ يه دفعه بهرام داد زد مگههههههه شرررررط نبستههههه بوديممممممم؟؟؟؟ توهم که شرط رو باختيیییییی پس امشب مال منيیییییییی.گفتم شرط رو که باختم ولي امشبو بيخيال شو قول ميدم اگه فردا سرکار پسرخوبي باشي و بتوني عقب موندگي اين دو روز رو جبران کني شبش يه کارايي برات کنم؟؟؟ بهرام يه نيشخند زد و گفت دکي بدهکارم شديم تازه شرط و شروط هم ميذاره شرطي نداريم حرف زدي بايد سرحرفت بموني.گفتم:خوب خره من که نميگم نه ميگم فرداااااشب.بهاره داشت ما رو نگاه ميکرد به بهرام گفت راست ميگه توهم نديد بديد بازي درنيار بذار برافردا شب امشب روشنک ميخواد پيشم بخوابه.بهرام با تعجب گفت پيش توووووو؟؟؟؟ عمرااااا ممکنه امشب کاريش نداشته باشم ولي عمرا نميذارم جايي غيراز اتاقم بخوابه.بهاره گفت توکه تختت يه نفرست نميتونين دوتايي بخوابين؟؟ بهرام هم دست منو گرفت و گفت اونش بخودمون مربوطه.منم گفتم خوب توکه نميخواي امشب کاري کني پس بذار پيش بهاره بخوابم ديگه؟؟ بهرام باز شاکي شد و گفت نخيرررررر همونيکه من گفتم بعد دستمو که
گرفته بود کشيد تا ببره سمت اتاق خودش.گفتم آخه.... که بهرام گفت آخه بي آخه همونيکه من ميگم.منم يه لبخندي به بهاره زدم و شونه هام رو بالا انداختم يعني من مقصر نيستم.بهاره هم گفت ولش کن روشنک اين امشب خودشم بکشه ديگه راست نميکنه.داشتم از پله ها بالا ميرفتم که بهرام انگشتم کرد انگار که آدمو برق گرفته باشه.جيغغغغغغغ زدم و پريدم هوا.خندم گرفته بو نتونستم حرفي بزنم.بهاره داد زد بهرااااااممممممممم اين دختره اينجا مهمونهههه اذيتش نکني هااااااا من حوصله عمه شدنم ندارماااااا.برگشتم و گفتم بهااااااااارررررررررهههههه؟؟؟؟ دوباره بهرام انگشتم کرد بهاره هم زد زيرخنده.خودمم از خنده شل شده بودم.بهرام بغلم کرد طوريکه يه دستش زير زانوهام بود و يه دستش زير گردنم.سرشوهم هي به سينه هام ميماليد و ميگفت من اين جيگر رو امشب بايد بخورمششششش.تا وقتيکه رسيديم دم دراتاقش من فقط جيغغغغغ ميزدم و ميخنديدم.تا رسيديم تواتاق منو گذاشت روتخت و چراغهاي اتاق رو خاموش کرد و آباژور کنار تختو روشن کرد.خودشم رفت نشست رومبل راحتي که سمت راست تخت بود.البته پايين تر از تخت بود.زل زده بود توچشام.گفتم چرا اينجوري نگاه ميکني؟؟؟ اذيت نکن من ميخوام بخوابم؟؟؟؟ گفت خوب بخواب کاريت ندارم.يه کم نگاش کردم و بعد شلوارمو آروم درآوردم ولي شرت زيرش پوشيده بودم تاپم هم که تنم بود.چشماش گرد شد گفت اوه مگه نميخواستي بخوابي؟؟؟ گفتم آره.گفت پس چرا داري لباساتو درمياري؟؟؟ گفتم خوشحال نشو فقط شلوارمو درميارم چون شب پاهام عرق سوز ميشه اگه با شلوار بخوابم.اونم زود رکابيشو درآورد و انداخت يه گوشه.يه ابروم رو بالا بردم و با خنده گفتم بهراااامممم؟؟؟ گفت کاري ندارم بخدا.منم عادت دارم شبها لخت بخوابم.گفتم سعيکن امشب عادتت رو ترک کني.گفت خوب منم بخاطر تو شلوارکمو درنياوردم ديگه ولي با رکابي ديگه نميتونم بخوابم بعد ادامه داد حالا حتما بايد به اين زودي بخوابي؟؟؟؟ نميشه يه کم صحبت کنيم و بعد بخوابيم؟؟؟ بالشت رو گذاشتم پشتم و بهش تکيه دادم.گفتم چه صحبتي؟؟؟ خنديد وگفت اينجوريکه نميشه حرف زد فاصلمون زياده.تو روتختي و من رومبل.بعد دستشو زد به رون پاش و گفت بيا اينجا بشين تا نزديکتر باشيم.گفتم خوب تو بيا روتخت؟؟؟ گفت اگه بيام اونجا کار دست جفتمون ميدم ولي اگه تو بياي اينجا امنيتش بيشتره.خنديدم و از روتخت پاشدم و رفتم جلوش ايستادم.دستاشو دور کمرم گذاشت و با لبخند نگام ميکرد.موهامو پشت سرم جمع کردم و گفتم دستاتو بردار ميخوام بشينم.دستاشو جمع کرد و منم از پهلو نشستم روپاهاش.طوريکه يه دسته مبل زير زانوهام بود و يه دسته ديگش پشتم.کوووووونم هم تقريبا رو کیررررررش بود.گفتم الان خوبههههه؟؟؟ نزديک شديمممممم؟؟؟ همينطورکه زل زده بود بهم دستش رو روسرم کشيد و گفت آره عزيزممممممم.بعد با يه لبخند قشنگي گفت روشنک ميدونستي تو خوشگل ترين دختري هستي که من تاحالا ديدم؟؟؟ خنديدم گفتم عررر عررر.خودشم خنديد و گفت جدي ميگم باورکن.دستمو دور گردنش حلقه کردم و گفتم توهم شيرين ترين پسري هستي که من تا حالا ديدم بهرام جووووووون.بعد خنديدم و گفتم تازه سکسي ترينم هستي.گفت حيف که قول دادم امشب کاريت نداشته باشم وگرنه يه کاريت ميکردم که ديگه مسخرم نکني؟؟.گردنشو محکمتر گرفتم و خودمو بالا کشيدم تا صورتم به صورتش نزديک شه.لبشو چسبيدم و بعد ازخوردن لبش خودمو جدا کردم و گفتم اينم مسخره بازي بود؟؟؟؟ الان باورت شد منم دوستت دارم؟؟؟؟ با تعجب داشت نگام ميکرد بعد باهمون تعجب گفت اگه تو منو دوست داري عوضش من عاشقتممممممم لبشو آورد جلو گفتم يه دقيقه صبرکن اين تاپم مزاحمه.بعد تاپو آروم درآوردم زيرش سوتين نبسته بودم.دوباره لبامون بهم گره خورد بنظر نميومد تحريک شده باشه و لب گرفتنش واقعا از روي عشق بود.براي اينکه مطمئن ترشم کووووونمو بيشتر به کیررررش فشارررررر دادم تا ببينم راست کرده يا نه ولي خبري نبود.لبمو جدا کردم و گفتم انگار با جنبه شدي بهرام کیرت راست نشده؟؟؟ خنديد و گفت آخه قول دادم امشب کاريت نداشته باشم حرفم حرفه.خودمو بالاتر کشيدم و ايندفعه فقط روي رون سمت چپش نشستم و پاهام انداختم بين پاهاش.گفتم بهرام تو اين چندوقت هميشه زدي زير قولت حالا امشب که عشقمون قلمبه شده سرقولت موندي؟؟؟ خنديد و چيزي نگفت.دوباره لبمو چسبوندم به لبش.اينبار بجاي بهرام من شهوتی شده بودم.مخصوصا با اون بوسه هاي داغش.اوووووف.آروم يه دکمه شلوارکشو بازکردم تا شلوارکش شل شه.بعد آروم دستمو بردم توشششش.از روشرتش کیرررررررش رو مالیدم ولي دوست داشتم از نزديک لمسش کنم.اينبار دستمو کردم توي شرتش.کیرررررررررش رو گرفتم دستم خيلي کوچيک و آويزون بود.شروع کردم به ماليدنش.بهرام هم دست راستشو گذاشته بود روسينه هام و همزمانکه زبونشو تودهنم ميچرخوند سينه هامو ميماليد.کم کم دودولش داشت راست ميشد.بزرگتر و گرمتر شده بود.با اون يکي دستم بقيه دکمه هاي شلوارکشو بازکردم تا دولش کاملا افتاد بيرون.لبمو ول کرد.داشت نگاه ميکرد که چه جوري کیررررررش رو ميمالم.خنديدم و گفتم ديدم اين دودولت داره توشرتت خفه ميشه براهمين آوردمش بيرون هواخوري.گفت تو نميخواي به اونجاي خودت هوا خوري بدي؟؟؟؟ با دستم لبه شرتمو کنار زدم تا کووووووووسم معلوم شه.گفتم الان خوبهههههه؟؟؟ خنديد و گفت عاليهههههههه ببين چقدر اينجوري خوشگل تر ميشي کوووووووست.بعد شروع کرد دودستي سينه هامو ماليدن.ديگه واقعا تحريک شده بودم.صداي آه ه ه ه و نالههه جفتمون رفته بود هوا.همونطورکه لبه شرتمو کنار زده بودم کيرررررررشو روکوووووووسم ميکشيدم.داغهههههه داغ غ غ غ بود.جااااااااااان.کووووووووووسم آب داده بود.همينموقع بود که درباز شد.بهاره بود.از قيافش معلوم بود ازخواب بيدار شده.يه شرت مشکي توري پاش بود.يه روسري نازک مشکيم انداخته بود دورگردنش طوريکه گوشه هاي روسري سينه هاشو بپوشونه ولي چون نازک بود تقريبا ميشد سينه هاشو ديد.تا در رو بازکرد گفت چيکار ميکنينننننن؟؟؟ صداتون همه جا روبرداشته.چشمش که بما افتاد با تعجب گفت بهراااااااااممممممممم؟؟؟ مگه نگفتم امشب اذيتش نکنننننننن؟؟؟ بهرام گفت بخدا من کاريش نداشتم خودش ميخواست.منم گفتم راست ميگه خودم خواستم.بهاره يه نگاهي بهم کرد و گفت واقعانکه جنده اااااااايیییییی دست همه جنده ها رو از پشت بستي دخترررررر.خنديدمو گفتم من فقط جنده داداشتمممممم.بهاره گفت تو جندش نيستي قاتلشي آخر مي کشيش انقدرکه آبشو آوردي؟؟.بهرام خنديد گفت نگران نباش من چيزيم نميشه آخرش اين جرررررر ميخوره.بهاره گفت بيچاره تو حاليت نيست اين جنده داره چيکارت ميکنه بدبخت آخر خشک ميشي ازدست اين؟؟؟.منم با خنده گفتم ولش کن بهرام جون اين حسوديش ميشه چند وقته نکردنش الان بمن حسوديش
ميشه که توی يک روز چندبار حال کردممممممم.بهاره گفت خفهههه شووووووو تو ازکجا ميدوني من آخرين بارکي خوابيدمممم؟؟؟؟ گفتم ديگه بدتر آقا بهرام بيا ببين اين خواهرت ميره به پسراي غريبه ميدهااااااااا.بهرام گفت حالا بيخيال اين حرفها بعد دستشو روکووووووونم گذاشت و ادامه داد بجاش تو يدست ديگه بده تا بهاره بيشتر حسوديش شه؟؟؟ دستشو پس زدم و از بغلش پاشدم.گفتم اگه اينو ميخواي بايد اول اين خواهر جندتو ازاتاق بندازي بيرون اين نميذاره ما کارمون روکنيم.بهرام اول پاشد شلوارکشو از پاش درآورد و بعد رفت بسمت بهاره و گفت بهاره توروخدا برو بيرون بذار ما امشب بکارمون برسيم.بهاره تعجب کرده بود که برادرش بخاطرم ميخواست بندازش بيرون.منکه خندم گرفته بود ميگفتم بندازش بيرون اين جنده رو اينو بايد سگ بکنه لياقت نداره اينجا باشه و ما رو نگاه کنه.البته مطمئن بودم بهاره از اين شوخي هاي من ناراحت نميشه.بهرام گفت خوب برو ديگه آخرش خودم ميام همشو برات تعريف ميکنم آبجی.يدفعه بهاره تخمهاي بهرام رو با دست محکم گرفت و فشارشون داد و گفت خاک تو سرت کنن تو ميخواي منو بخاطر اين بندازي بيرون؟؟؟؟؟ بهرام که حسابي دردش گرفته بود دادش رفت و هوا و گفت وووللللللششششش کنننننن ترکيددددددد خوب غلط کردمممممممم ووولللللللششششش کنننننننننن.منم از خنده ديگه نميتونستم روپاهام بايستم.بهاره تخماي بهرامو محکمتر فشارررررر داد و هولش داد عقب تا دوباره بشينه رومبل راحتيه.وقتي نشست رومبل شروع کرد تخماشو ماليدن معلوم بود خيلي دردش گرفته.منم که يه گوشه دست به سينه ايستاده بودم گفتم نخير اين بهرام ديگه امشب به درد ما نميخوره بهرامي که خايه هاشو کشيده باشن ديگه بکار ما نمياد....ادامه دارد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#12
Posted: 3 Aug 2012 11:02
خانم مهندس قسمت هشتم
بهاره با همون شرت مشکي توریش و روسرش که روسينه هاش انداخته بود اومد جلوي بهرام ايستاد و گفت فکر کردي اين دختره با اون کوس زشت و گشادش چي داره هاااااان؟؟؟ منکه بهم برخورده بود گفتم من گشادم يا توووووو؟؟؟؟ رفتم جلوبهرام و شرتمو تا نصفه کشيدم پايين وگفتم اين کووووس گشاده؟؟؟؟ اين کوووووس زشته؟؟؟ بهرام که همينطور با تعجب داشت ما رو نگاه ميکرد چيزي نگفت خودم دستشو گرفتم کشيدمش روکوسم و گفتم اين کوس زشته؟؟؟ بهاره خنديد.گفت ببين مثل کوس فيل ميمونه.گفتم شرتتو دربيار تا خود بهرام مقايسه کنه کوس مثل فيل ميمونه؟؟؟؟گفت لازم نکرده خودش تا حالا صدبار کوسمو ديده.اونشب آخرش با کل کل هاي منو بهاره تموم شد.نه چيزي بمن رسيد و نه چيزي به بهرام.بعداز اون قضيه فقط يه بار توهمون استخر کاراپتيان صاحب استخري که کارشو انجام ميداديم با بهرام برنامه داشتيم.کار استخر تموم شد کاراپتيان هم پول خوبي داد که نصفشو به بهرام دادم.بعداز اونکارم ديگه کاري نگرفتم و ميخواستم يه مقدار استراحت کنم.با بهرام هم فقط از طريق اس ام اس در ارتباط بودم.تقريبا دو هفته اي گذشته بود که يه روز بهاره زنگ زد.بعد از کلي احوال پرسي و شوخي کردن گفت پنج شنبه تولد کاوه است زنگ زدم که دعوتت کنم.کاوه پسرعمه بهاره بود.يه پسر هم سن خودمون خيلي پسر با شخصيت و جذابيه.از وقتي من با بهاره دوست شدم کاوه رو هم شناختم آخه هميشه هرجا ميرفتيم بهاره پسرعمشو با خودش مياورد.يه مدتم عاشق همدیگه شده بودن که آخرش بهم خورد.گفت مياي؟؟؟ گفتم اگه تولد کاوه است پس چرا خودش زنگ نزد دعوتم کنه؟؟؟ گفت اتفاقا ميخواست خودش دعوتت کنه ولي چون خيلي وقته که نديده بودت فکر کرده درست نيست مستقيم بخودت زنگ بزنه براهمين ازمن خواست حالا توهم خودتو چوس نکن ديگه؟؟.گفتم بگو خودش زنگ بزنه من اينجوري جايي نميرم.گفت از تو چوس کلاس تر تاحالا توعمرم نديدم نصف دختراي اين شهر آرزوشونه تولد کاوه دعوت باشن بعد توکه مهمون افتخاري هستي اينجوري کلاس ميذاري الان ميگم خودش زنگ بزنه بهتتتتتتت.خنديدم گفتم تقصير من نيست اينجوري بهم برميخوره آخه؟؟؟؟.چند دقيقه بعد گوشيم دوباره زنگ خورد مطمئن بودم کاوه است ولي شمارش نا آشنا بود حتما خطشو عوض کرده بود.تا گوشيو برداشتم و گفتم بله يه صدايي از اونور گفت سلام خانم مهندس.صداي گرم کاوه بود.بعداز کلي احوال پرسي گفت زنگ زدم که برای تولدم دعوتتون کنم.بهش گفتم خيلي ناراحت شدم که خودش زنگ نزده.بابت اين قضيه خيلي ازم عذرخواهي کرد.چندروزي تا مهمونيش مونده بود با بهاره رفتيم خريدکرديم.هرچي از اين کاراپتيان گرفته بودمو توي اون چندروز خرج کردم. بهاره يه مزون ميشناخت که از دوستاي خونوادگي شون بود.قرارشد لباس شبمونو از مزون دوستشون بخريم.يه ساختمون سه طبقه توي ظفر بود که طبقه اول و دوم مسکوني بود و طبقه سومو مزون کرده بودن.وقتي رفتيم ديدم بهاره حق داشت که اصرار ميکرد بياييم اينجا.همينطور مشغول نگاه کردن لباسا بوديم که يکي زنگ خونه رو زد و بعداز چند لحظه خانم نوري صاحب مزون گفت اينجا کسي رونيز نقره اي داره؟؟؟ بهاره نگام کرد و گفت خاک توی سرت ماشينو گذاشتي جلوپارکينگ مردم؟؟؟؟ تازه دوزاريم افتاد سريع رفتم بيرون.بله نصف پارکينگ خونه روبرويي رو گرفته بودم از درپارکينگم يه آزراي مشکي نصفه بيرون اومده بود.تا خواستم برم سمت ماشين يکي از پشت سرم گفت خانم کجايي شماااا؟؟؟؟ سه ساعته من اينجا علافم؟؟؟. برگشتم ديدم يه پسر 29 يا 30 ساله بود.قيافه و هيکل جالبي داشت با موهاي جوگندمي و قدحدود 180 يا 185.با تعجب نگاش کردم و گفتم آقاي محترم من هنوز ده دقيقه نيست ماشينمو خاموش کردم بعد شما سه ساعت منتظري؟؟؟ با خنده گفت حالا پنج دقيقه اينور اونور فرقي نميکنه مهم اينکه زودتر برش داريد ديرم شده.دوست نداشتم ازش عذرخواهي کنم با اينحال گفتم ببخشيد الان برش ميدارم.وقتي ماشينو روشن کردم ديدم اومد کنارم و آروم زد به شيشه.شيشه رو پايين دادم.با دستش به لاستيک عقبم اشاره کرد و گفت انگار لاستيکتون خيلي کم باد شده؟؟. سرمو بيرون آوردم ولي خوب نميتونستم ببينم براهمين گفتم عيبي نداره بعدا ميدم درستش کنن.باحالتي جدي گفت من خودم قبلا رونيز داشتم اين ماشين همينجوريش هي ميکوبه و کمر آدمو داغون ميکنه چه برسه باد لاستيکاش ناميزونم باشه.تا خواستم جوابشو بدم روشو بطرف درپارکينگ خونشون برگردوند و داد زد آقا عين الله.چند لحظه بعد يه پسر افغاني بيرون اومد و گفت بله آقا اميد؟؟؟ انگار اسم پسره اميد بود.گفت آقا عين الله خانم پنچر کردن ميشه کمکشون کنيد لاستيکشونو عوض کنن؟؟؟ سريع پريدم وسط حرفش و گفت اينکارا براچيه؟؟؟نيازي نيست الان ميبرم ميدم درستش کنن.پسره با دستش به افغانيه اشاره کرد که لاستيکو عوض کنه و بعد بطرفم برگشت و با لبخند گفت چند دقيقه بيشتر طول نميکشه فکر ميکنم به کمر درد نگرفتن ميارزه.با اينکه ميدونستم ميخواد يه جوري باهام ارتباط برقرارکنه و مخمو بزنه ولي از رفتارش خوشم اومد.مخصوصا که قيافه و تيپ جذابيم داشت.اونطورم که با سرايدارشون حرف ميزد معلوم آدم با شعور و با شخصيته.پسراي اين دوره با باباشونم انقدر با احترام صحبت نمیکنن.از ماشين پياده شدم و گفتم آخه راضي به زحمتتون نيستم.لبخندي زد و گفت من که کاري نميکنم همه زحمتشو آقا عين الله ميکشن.خواست حرفشو ادامه بده که گوشيم زنگ خورد.بهاره بود داد ميزد پس کدوم گوري هستي؟؟؟ زودباش بيا ديگه.گفتم الان ميام. گوشيوکه قطع کردم اميد گفت مشتري خانم نوري هستيد؟؟؟ با تعجب گفتم بله شما ازکجا ميدونيد؟؟؟ گفت آخه روزي چندبار ما با مشتري هاي خانم نوري مشکل پارک کردن جلوپارکينگ رو داريم تازه مادر خودم مشتري ايشونه.گفتم شما براهمه مشتري هاي خانم نوري پنچري ميگيريد؟؟؟ يه مقدار هول کرد اون لحظه نفهميدم براچي هول کرد ولي بعدا فهميدم که اون روز وقتي من ماشينو پارک کردم منو ديده و بعد خودش اومده باد لاستيک رو خالي کرده تا بتونه فردين بازي دربياره و بقيه ماجرا.خودشو جمع و جور کرد و گفت نه اصلا اينطوري نيست اين اولين باره که اينجورشده.همينموقع دوباره گوشيم زنگ خورد شماره کاوه بود عين اتوبوس جهانگردي فقط سالي يه بار بمن زنگ ميزنه اونم بايد دقيقا همين الان باشه.اون پسره هم با يه حالت نگراني زل زده بود بمن.گوشيو برداشتم و گفتم جانم؟؟؟ از اونور کاوه گفت سلام خانم مهندس زنگ زدم که بگم يوقت برا تولد کادو نخريد همينکه خودتون تشريف بياريد کلي منت گذاشتيد.گفتم اين چه حرفيه وظيفمونه.کاوه چندتا چيز ديگه هم گفت و سريع خداحافظي کرد.آخرشم نفهميدم براچي سرهمچين موضوع مسخره اي زنگ زده بود بهم؟؟.تا گوشيو قطع کردم پسره خودشو خيلي خونسرد نشون داد و همزمانکه با دستش به گوشيم اشاره ميکرد با خنده گفت انگار ناموس مردم هستيد اگه ميدونستم هيچوقت جسارت نميکردم مزاحمتون بشم؟؟.مثلا ميخواست بدونه من دوست پسر دارم يا نه.يه ابروم رو بالا دادم و گفتم اولا من ناموس کسي نيستم بعدشم شما مزاحم نشديد من مزاحمتون شدم و جلوپارکينگتون پارک کردم.گفت اختيار داريد کاش هميشه از اين مزاحمتها باشه.خنديدمو چيزي نگفتم.همينموقع افغانيه گفت آقا اميد تموم شد.از افغانيه تشکر کردم و درکيفمو باز کردم تا بهش پول بدم.تا پولو جلوش گرفتم يه جوري نگام کرد انگار که بهش برخورده باشه.حقم داشت بيچاره فقط خواسته بود کمک کنه.نميدونم چرا ما انقدر با افغاني ها بدبرخورد ميکنيم درحاليکه اوناهم مثل ما هستن و فقط چوب حماقت حاکماشون رو ميخورن؟؟.از پسره تشکر کردم و خواستم برم که گفت راستي من اسم شريفتونو نميدونم؟؟.گفتم من روشنکم.دستشو جلو آورد و با لبخندي گفت منم اميدم.باهاش دست دادم و گفتم مرسي اميد جون.وقتي سوار ماشين شدم دستشو از پنجره بطرفم آورد يه کارت دستش بود.گفت روشنک خانم هروقت پنجر کرديد خوشحال ميشم کمکتون کنم.خيلي زشت بود کارتو نميگرفتم.ازش گرفتم و گفتم منکه به اندازه کافي مزاحم شدم.بعد سريع ماشينو روشن کردم ورفتم اونطرف خيابون يه مقدار جلوتر پارک کردم.وقتي بطرف ساختمون برميگشتم ديدم بهاره از دراومد بيرون و گفت کجايي پس؟؟؟ گفتم ماشين پنچر شده بود اون آقا کمکم کردن لاستيک روعوض کنم.همون موقع اميد سوار اون آزراي مشکلي شد و از پارکينگ اومد بيرون موقع رفتن سرشو هم با لبخند تکون داد.بهاره همينطورکه نگاش ميکرد گفت چقدر فرديناي اين دوره زمونه خوش تيپ شدن؟؟.موقع بالا رفتن از پله ها اون کارتي که بهم داده بود و نگاه کردم.نوشته بود شرکت جوان سازه زيرشم نوشته بود اميد جوان با شماره تلفن شرکت و شماره موبايل خودش.فهميدم شرکت ساختمون سازي دارن.اولين چيزيکه به ذهنم رسيد گرفتن يه عالمه پروژه هاي برق کشي ساختمون هايي بود که اين آقا ميسازه.اون روز دوتا لباس و يه کيف ازخانم نوري خريديم و شبم بهاره رو شام مهمون کردم البته بهرام هم مثل هميشه خودشو به شام رسوند و آويزونم شد تا شايد دوباره چيزي بهش بماسه.صبح پنج شنبه با بهاره رفتيم آرايشگاه و عصرشم بهرام و بهاره اومدن دنبالم تا بريم خونه کاوه اينا.خونشونو عوض کرده بودن منم آدرس جديدشون رو نميدونستم براهمين قرارشد با بهاره اينا بريم.من همون لباسيکه گرفته بوديمو پوشيدم و روشم يه مانتو.يه لباس شب مشکي بود که پشتش فقط تا بالاي باسنم ميومد و بقيه پشتم معلوم بود يخورده اذيتم ميکرد چون باسنمو زيادي معلوم ميکرد.ازجلو هم بنداش سينمو ميپوشوند و دور گردنم بسته ميشد.البته يمقدار از سينم از زير لباس بيرون زده بود.حالا نميدونم سينه هاي من گنده شده بودن يا اين لباسه زيادي سکسي بود؟؟.از پايينم يه چاک تا رونم داشت که وقتي راه ميرفتم چاکش انقدر باز ميشد که تموم پامو رونم مشخص ميشد.يه روسري نازکم طوري انداختم روسرم که موهامو خراب نکنه.مامانم که منو تواين لباس ديد با خنده گفت با اين وضعيکه درست کردي انگار امشب بابات به آرزوش ميرسه و يه داماد خوب گيرش مياد؟؟/.مامانم که از لباسه خيلي خوشش اومده بود.وقتي رسيدم جلوماشين ديدم بهرام عقب نشسته بود تا من جلو پيش بهاره بشينم.تا منو ديد داد زد وااااااییییییي بهاره ببين چه کوووووووووسي شده اينننننننن.سرمو بالا آوردم و با تعجب گفتم بهراااااااممممم؟؟؟ خاک توسرت اين چه طرز حرف زدنهههههههه؟؟؟ بهاره گفت راست ميگه ديگه بچه.امشب خدا به دادت برسه.معلوم نيست چند نفر قراره بريزن سرت؟؟؟.توراه ملت همينجور زل ميزدن بمن و بهاره.با اون وضعيتيکه ما خودمونو درست کرده بوديم حق داشتن ولي من اصلا خوشم نمياد اينجوري توخيابون جلب توجه کنم بنظرم فقط آدماي عقده اي يا اوناييکه کمبود دارن دوست دارن جلب توجه کنن.از نظرم سادگي هميشه بهترين مد هست.تازه وقتي پسرا آدمو نگاه ميکنن معلوم نيست چي پيش هم ميگن.لابد یه چيزايي تومايه هاي حرفهاي بهرام.توکوچه کاوه اينا که رسيديم جايي براي پارک کردن پيدا نميشد.غير ازجا پارک يه مايشن زير 70 - 80 ميليون هم پيدا نميشد.فکر کنم اون شب چند ميليارد تومان ماشين اونجا پارک بود به بهاره گفتم هراحمقي الان از اينجا ردشه ميفهمه اينجا مهمونيه امشب خدا رحم کنه.آخر ماشينو کوچه بغلي پارک کرديم و رفتيم درخونشون.يه خونه ويلايي بود از بيرون که شيک بنظر ميرسيد ولي برق کارش حتما يه عمله بوده.وقتي وارد حياط ويلا شديم خود کاوه اومد استقبالمون با منو بهاره دست داد و روبوسي کرد يه پس گردنيم به بهرام زد و گفت اين چه وضع گره زدنه کرواته؟؟؟/
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#13
Posted: 3 Aug 2012 11:05
خانم مهندس قسمت نهم
وقتی وارد ساختمون شدیم توی همون هال جلوی در یک میز گذاشته بودن که کادوها رو بذاریم روش صدای بلند آهنگ همه جا رو برداشته بود وارد سالن شدیم.جمعیت زیادی بود ولی از رقص خبری نبود چیزیکه من عاشقشم.بیشتر در حال صحبت و خنده بودن دست بعضیها میشد گیلاس مشروبشون رو دید و یکسری هم یک سیگار گوشه لبشون روشنایی سالن خیلی زیاد بود پر از لوسترهای بزرگ که همه چیز زیر نور زرد رنگشون برق میزد.بیشتر مهمونها رو میشناختم فامیلها و دوستهای خونوادگی بهاره بودن کاوه راهنماییمون کرد بطرف میز بزرگی که وسط سالن بود و گفت از خودتون پذیرایی کنید تا من بیام.وقتی بطرف میز میرفتیم سنگینی اون همه نگاهی که دنبالمون میکردن رو بخوبی میتونستم حس کنم خیلی حس بدیه.با دستم چاک کنار لباسمو گرفتم تا ملت اون جاهایی رو که نباید ببینن نبینن.بهاره یک سقلمه بهم زد و آروم گفت واسه چی لباست رو گرفتی؟؟/؟؟ انقدر امل بازی درنیار فکر کردی فک و فامیلهای من مثل فامیلهای تو ندید بدید و دهاتین؟/؟ گفتم آره از اون داداشت که اصلا ندید بدید نیست معلومه چه فامیلهای با جنبه ای داری.اول که وارد شدیم بعضی از آشناها برای سلام و احوال پرسی بطرفمون اومدن همه فقط همین جمله ها رو میگفتن که واااای روشنک جوووون خیلی دلم واست تنگ شده بود خیلی وقت بود ندیده بودمت روشنک جون چقدر امشب خوشگل شدی هااااااا لباستو از کجا گرفتی؟/؟ کلا همش از این حرفها شنیدم همینموقع بهرام برام یک گیلاس مشروب آورد و گفت واست تکیلا آوردم؟/؟ منکه هیچوقت فرق این مشروبها رو از هم تشخیص ندادم فقط واسم مهم اینه که شنگولم میکنن بنظرم همشون فقط یک مزه میدن اونم مزه تلخ الکل.همین موقع یکی دستشو روی شونم گذاشت و گفت سلام روشنک جوووون تا برگشتم دیدم سپیده دختر عموی بهاره ست از خوشحالی بی اختیار پریدم بغلش کردم دلم واقعا براش یک ذره شده بود معلوم بود اونم دلش برام تنگ شده و از دیدنم خیلی خوشحاله.من اگه لزبین بودم حتما سپیده رو بعنوان همسر انتخاب میکردم یک دختر بی نهایت مهربون و خوش خلق یک فرشته خیلی لوند و خوشگل در کل یکی یک دونست.دو سالی ازم بزرگتر بود چند وقت پیش هم منو واسه جشن دکتر شدنش دعوت کرده بود ولی من تهران نبودم که برم دکترای علوم آزمایشگاهی گرفته بود بعد از اینکه با بهاره هم روبوسی کرد با دستش سینمو فشار داد و گفت ببین چی ساخته یک سری حتما باید بیای آزمایشگام تا ببینم چی بخورد این هیکلت میدی که اینجوری سکسی میشه؟/؟ همینطور که صحبت میکردیم خود کاوه هم اومد توی سالن با تک تک مهمونها سلام علیک میکرد تا اینکه رسید به جمع ما.از همه بابت اومدنشون تشکر کرد بعد روش رو بطرف من برگردوند و گفت خوب خانم مهندس چه خبرها؟/؟ کار و بار چطوره؟؟/؟؟ شنیدم این پسر دایی خنگ منم بهرام پیش شما کار میکنه؟/؟ گفتم آره ولی بهش نگو خنگ بیچاره فقط یخورده بازیگوشه همینموقع کیارش برادر سپیده و پسر عموی بهاره هم اومد بینمون.همیشه دیدن کیارش فقط یک چیز رو به یادم میاره از بین رفتن بکارتم.اولین سکس واقعی من با کیارش بود وقتی جفتمون دبیرستانی بودیم و من و اونو و بهاره عصرهای بعد از مدرسه رو با هم میگذروندیم هم سن و سال بودیم.همینجوری بود که رابطه من و کیارش بیشتر شد شاید اولین پسری بود که واقعا از ته قلب دوستش داشتم.اونزمان میدونستم غیر از من با بهاره هم رابطه داره ولی بخاطر دوست داشتن زیاد رفتارهاش رو تحمل میکردم توی یکی از همین رابطه ها هم بود که قبول کردم پردم رو بزنه.آدم عاشق همیشه خرررررررر میشه.با اینکه آخر دوستیمون با تلخی تموم شد ولی هنوزم دوستش دارم و برام همون کیارش شیرین و با نمکه البته با شیطونیهای خودش که اگه آدم حواسش نباشه بی ناموس میشه.راستش بعد از اون قضیه چند بار دیگه هم با کیارض رابطه دوستی داشتم ولی میتونم بگم توی همه اون دوستیهای بعدی فقط منو بخاطر سکس میخواست و من هر دفعه گولش رو میخوردم.الانم چند سالی رفته بود انگلیس جامعه شناسی بخونه و تازه برگشته بود.بهاره میگفت از وقتی برگشته هیچ سوراخ سالمی واسم نذاشته فکر کنم اگه بهاره شوهرم کنه باز کیارش دست از سرش بر نداره.یکمقدار با هم خوش و بش کردیم.کیارش میگفت عجب جیگری شدی ببین بابات یک دوماد از فرنگ برگشته نمیخواد؟/؟ با خنده گفتم یکدفعه منو عروس کردی واسه هفت پشتم بسه طبق معمول کاوه با شوخ طبعی های خودش شروع کرد مهمونی رو گرم کردن.یک دختر و پسر که نمی شناختمشون هم رفته بودن وسط و میرقصیدن.واقعا رقصشون خیلی قشنگ بود طوریکه همه دورشون جمع شدن و داشتن نگاه میکردن.کاوه دست بهاره رو گرفت و گفت میخوای بریم پوزشونو بزنیم؟/؟ بهاره خندید و گفت بریم شاید نزدیک 40 نفری بودیم بقیه هم یواش یواش میومدن وسط و شروع میکردن به رقصدین.کیارش هم دست منو گرفت و گفت میای؟/؟ آدم به پرروییه این ندیده بودم از همین پر رو بازیاش خوشم میومد لبخندی زدم و قبول کردم.من واقعا دیوووونه رقصم هر چی بیشتر میگذشت مهمونی داغتر میشد میتونستی بخوبی بوی الکل رو توی فضا حس کنی همه داغ بودن بوی شهوت هم همراه بوی الکل پیچیده بود کیارش یک دستش رو زیر باسنم انداخته بود و اون یکی دستامون هم بهم گره خورده بودن.انقدر همه داغ بودن که کسی حواسش به اون یکی نبود.کیارش آروم گفت روشنک خیلی خوشگل و عسل شدی من خر هیچوقت قدر تو رو ندونستم.وقتی اونجا بودم همیشه فکر میکردم میشه یک روز روشنک منو ببخشه و یک فرصت دیگه بهم بده؟؟/؟؟ یکمقدار دیگه از این حرفها برای خر کردنم زد و بعد لبشو آروم جلوم آورد که لبمو بگیره.آدم هیچوقت نمتونه جلوی پسر ناز و دوست داشتنی ای مثل کیارش نه بگه ولی دیگه حاضر نبودم گول این حرفهاش رو بخورم برای همین روم رو برگردوندم و نذاشتم.وقتی رومو برگردوندم نگام به سپیده افتاد که داشت ما رو تماشا میکرد.یکمقدار که گذشت احساس کردم دست کیارش بین چاک کونم داره میره.سرمو جلو بردم و آروم در گوشش گفتم کیارش جون فکر میکنم اونجایی که شما دستتون رو گذاشتی هیچ ربطی به رقص نداره هااااااا خندید و گفت این رقص کیارشیه وقتی فرنگ بودم اختراعش کردم.خودمو بهش چسبوندم و با اون یکی دستم که آزاد بود طوریکه کسی نبینه بیضه هاش رو محکم فشارررررر دادم از درد خواست خودشو عقب بکشه ولی چون محکم گرفته بودم نمیتونست دوباره آروم در گوشش گفتم اینم مدل رقص روشنکیه تازه اختراعش کردم دوست داری ادامش بدمممممممم؟/؟ سریع دستشو از پشت باسنم کنار کشید و گفت نه نمیخواد فقط ولش کن وقتی ولش کردم دستشو روی تخمش گرفت و همینطورکه عقب عقب میرفت گفت وحشی ترکید دقیقا یادم نیست ولی فکر میکنم 4 یا 5 گیلاس دیگه مشروب یا از همون تکیلاها که بهرام میگفت خوردم طوریکه دیگه متوجه نمیشدم دارم با کی میرقصم؟/؟ فقط توی این چرخیدنها چشمم به بهرام می افتاد که داشت با بیتا خواهر کوچیکه کاوه میرقصید و باهاش ور میرفت.کیارش هم رفته بود سراغ بهاره که داشت با کاوه میرقصید و خودشو به پشت اون چسبونده بود حتما حال بهاره از منم بدتر بود که حالیش نمیشد کیارش بین اون همه آدم داره از پشت باهاش چیکار میکنه؟/؟ جمعیت همینطور توی هم وول میخوردن و اینور و اونور میرفتن.کم کم احساس کردم سرم داره گیج میره و نمیتونم خودمو کنترل کنم از وسط جمعیت خودمو کنار کشیدم و روی یکی از مبلهای گوشه سالن نشستم.اول خواستم یک سیگار روشن کنم ولی انقدر سرم گیج میرفت نمیتونستم فندکم رو جلوش بگیرم.همینموقع یکی یک فندک جلوی سیگارم روشن کرد؟/؟...ادامه دارد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#14
Posted: 3 Aug 2012 11:06
خانم مهندس قسمت دهم
سرمو که بالا آوردم دیدم کیارشه گفتم مرسی کیارش جون.گفت قابلی نداشت سیگارمو که روشن کردم اومد کنارم نشست و گفت چرا نشستی؟/؟ خندیدم و گفتم انگار زیاده روی کردم سرم داره گیج میره دستشو از لای چاک لباسم روی رون پام کشید و گفت میخوای ببرمت بالا توی یکی از اتاقها استراحت کنی؟/؟ یک پک به سیگارم زدم و گفتم کارت با بهاره تموم شد الان نوبته منه؟؟/؟؟ گفت نه به خدا آخه خودم هم حالم زیاد خوب نیست گفتم دوتایی میریم بالا استراحت میکنیم.راستش خودمم اون لحظه میخواستم یک جایی برای استراحت پیدا کنم چون میترسیدم جلوی اون همه آدم خرابکاری کنم از طرفی به کیارشم اعتماد نداشتم مخصوصا که از لحن صداش معلوم بود حال خودش هم بهتر از من نیست.همینطورکه دستشو روی پام میکشید گفت بریم؟/؟ با چشمم به جلوش که از پشت شلوار معلوم بود حسابی راست شده اشاره کردم و گفتم تا وقتی این اینجوریه من با تو هیچ جایی نمیرم.یک نگاهی به جلوش کرد بعد سرشو بالا آورد و گفت میخوای همین الان برم توی آشپزخونه با ساتور از ته ببرمش که
خیالت راحت بشه ؟/؟ خندیدم و گفتم نه لازم نکرده من باهاش کلی خاطره دارم دلم نمیاد کاریش کنی فقط حواست باشه که نخواد شیطونی کنه چون من نیستم.کیارش خندید و گفت باشه حواسم هست حالا بریم؟/؟ گفتم میریم ولی بشرطی که سپیده هم بیاد قیافش خیلی توی هم رفت قبل از اینکه بخواد چیزی بگه سپیده رو صدا کردم.سپیده همینطورکه گیلاسش دستش بود بطرفمون اومد و
گفت جوووونم روشنکم؟/؟ گفتم سپیده من و کیارش حالمون خوب نیست میخواییم بریم بالا استراحت کنیم ولی من به این برادرت اعتماد ندارم میشه تو هم باهامون بیای؟/؟ گیلاسش رو تا ته سر کشید و یک گیلاس دیگه برداشت و گفت بریم خیالت راحت باشه اگه دستش بهت بخوره شومبولشو میبرم.از پله ها که بالا میرفتیم کاوه ما رو دید با اشاره دست به سپیده گفت کجا میرید؟/؟ سپیده هم با لب زدن گفت حالش خوب نیست کاوه هم سرشو به علامت اوکی تکون داد و دوباره رفت سر وقت بهاره طبقه بالا پر از اتاق بود سپیده گفت فکر کنم فقط در اتاق کاوه بازه دومین در سمت راست رو باز کرد و رفتیم داخل.اتاق تقریبا بزرگی بود تا چشمم به تخت افتاد خودم رو انداختم روش و چشمامو بستم.کیارش هم اومد کنارم روی تخت دراز کشید چیزی بهش نگفتم ولی بعد از چند لحظه احساس کردم دستشو دوباره از همون چاک کنار لباسم داره روی پام میکشه چشمهامو باز کردم تا ببینم سپیده کجاست که منو از شر داداشش راحت کنه؟/؟ دیدم یک آینه جلوش گرفته و داره آرایشش رو پاک میکنه گوشواره هاش رو هم درآورده بود.گفتم چرا داری پاکش میکنی؟/؟ گفت آخه دیگه نمیرم پایین الان دیگه میخوان کیک رو ببرن و بعدشم حتما شام میخورن منم حوصله این چیزها رو ندارم بعد از جاش بلند شد و همینطورکه داشت بندهای لباسشو از شونش پایین میکشید گفت تو لباستو عوض نمیکنی ؟؟ / ؟؟ گفتم نه لباس دیگه نیاوردم چون قرار نیست شب بمونیم میرم خونه سپیده لباسشو درآورد سوتین نداشت فقط یک شورت سفید پاش بود.نمیدونم چرا اینها خونوادگی انقدر جلوی برادراشون راحتن؟/؟ لباسشو به یک چوب لباسی آویزون کرد و گفت مگه میشه بذارم امشب بری؟/؟ همه امشب دور هم هستیم بعد رو به کیارش گفت کیارش ولش کن میخوای بیام ببرمش؟/؟ تازه یاد کیارش افتادم دیدم لباسمو تا روی باسنم بالا داده و داره پاهام رو میاله انقدر توی نخ سینه های خوش فرم و هیکل خوشگل و لوند سپیده بودم اصلا حالیم نشده بود داره چیکار میکنه کیارش دستشو کنار کشید و گفت کاریش ندارم که فقط واسش میمالم تا خستگیش در بره.سپیده که داشت جواهراتش رو توی کیفش میذاشت با همون سینه های لخت و شورتی که پاش بود اومد بالای سر کیارش وگفت لازم نکرده تو فداکاری کنی.کیارشم از کنارم پا شد و گفت خوب چرا میزنی احساس کردم حالم داره بهتر میشه سر گیجم هم تقریبا داشت قطع میشد سپیده که داشت اس ام اس بازی میکرد گوشیش رو روی میز تحریر کاوه گذاشت و یک سوتین از کیفش درآورد
سوتین رو جلوی سینش گذاشت و پشتش رو به کیارش کرد و گفت اینو واسم ببندش.بعد رو بمن گفت تو چرا لباستو عوض نمیکنی پس؟/؟ لباست خراب میشه هاااااا گفتم قبلش که گفتم لباس نیاوردم با خودم گفت خوب تو اینو در بیار بعد بیتا خواهر کوچیکه کاوه اومد بالا من برات ازش لباس میگیرم.نکنه جلوی کیارش خجالت میکشی؟/؟ بابا انقدر امل بازی در نیار کیارش که تا حالا هزار
بار همه جاتو دیده تازه یادگاریش رو هم واست گذاشته؟/؟ گفتم مشکل من کیارش نیستش که من مشکلم اینه که یکوقت کاوه بیاد خیلی زشت میشه.سپیده همینطورکه داشت سینشو توی سوتینش جا بجا میکرد گفت نگران کاوه نباش اون مجبوره تا آخر مهمونی پایین باشه و حالا حالاها بالا نمیاد.کیارش هم گفت سپیده راست میگه لباست خراب میشه هاااااااا درش بیار منم قول میدم نگاه نکنم.خندیدم و گفتم آره تو که راست میگی مارمولک.تا لباسمو درآوردم کیارش گفت یا حضرت عباس عجب چیزیه.گفتم چشمتو درویش کن بی حیا همین موقع موبایل سپیده زنگ خورد تا گوشی رو برداشت گفت سلام عزیزم.حتما دوست پسرش بود.کیارش که دید سپیده حواسش نیست اومد پیشم و آروم گفت مرگ کیارش اذیت نکن دارم میترکم.نمیخواستم جلوی سپیده خواهش التماس کنم یعنی من از اون بهرام کوسخل هم کمترم؟/؟ چشمهام از تعجب 4 تا شد گفتم تو قضیه بهرام رو از کجا میدونیییییییی؟/؟ گفت بهاره بهم گفته حالا اونو ولش کن جون کیارش یک کوچولو شیطونی میکنیم فقط.اصلا دیگه حواسم به کیارش نبود فقط میخواستم
بهاره رو گیر بیارم و خفش کنم دیوونه آبرو واسم نذاشته بود خدا میدونه دیگه به کیا گفته بود.یهو کیارش تکونم داد که بخودم اومدم گفت قبوله؟/؟حتما اونموقع که داشتم به بهاره فکر میکردم و حواسم بهش نبود کلی زبون ریخته بود و گفته بود دوستت دارم و از این چیزها سپیده هم هنوز داشت با تلفن صحبت میکرد.گفتم جلوی سپیده که نمیشه بذار واسه یکوقت دیگه.کیارش خودشو بیشتر بطرفم کشید و گفت بابا من و سپیده که از این حرفها با هم نداریم من هر دفعه دارم بهاره رو جلوی سپیده میکنم باورت نمیشه؟/؟ فقط زول زده بودم به چشمهاش و داشتم نگاهش میکردم که دیدم رفت سمت سپیده و از پشت سینشو گرفت.سپیده با دستش کیارس رو پس زد و دستشو روی بینیش گذاشت یعنی برو اونور دارم با تلفن حرف میزنم.بعد کیارش گفت دیدی منو سپیده مشکلی نداریم؟ /؟ بازم باورت نمیشه؟؟/؟؟ ایندفعه شورت سپیده رو یکمقدار پایین کشید و پشتشو فشار داد تا قمبل کنه بعد با دست زد به باسنش و گفت میبینی؟/؟ میخوای بذارم توشششششش تا دیگه کاملا باورت شه؟/؟ سپیده هم چون میخواست اونی که اونور خط بود شک نکنه چیزی نمیگفت وقتی قمبل کرده بود کووووووووسش کاملا زده بود بیرون یک تیکه جواهر سفید بود منکه دخترم تحریک شده بودم دوست داشتم بپرم اون تیکه جواهر رو دو لپی بخورم.نمیدونستم دیگه چی به کیارش بگم.کف کرده بودم.اصلا خونواده اینها واسم قابل هضم نبودن.کیارش دوباره بسمتم اومد و گفت الان بازم بهونه داری ؟/؟ همونطورکه با تعجب نگاهش میکردم گفتم حداقل برو شورت او بیچاره رو بکش بالا.البته خود سپیده هم عین خیالش نبود و بیشتر حواسش به تلفنش بود.کیارش بعد از اینکه شورت سپیده رو بالا کشید اومد جلوم و کیرش رو از زیپ شلوارش درآورد و جلوم گرفت.همین موقع تلفن سپیده تموم شد و با
عصبانیت یکی زد پس گردن کیارش گفت الاغ مگه نمی بینی دارم با تلفن حرف میزنم؟/؟ این کارها چی بود کردی؟/؟ مگه قرار نشد کاری به روشنک نداشته باشی؟/؟ بهاره که هست برو سراغ اون کیارش همینطورکه پشت سرشو میمالید گفت بابا اون جنده کلاس میذاره امشب هم همش از دستم در میرفت.من سریع گفتم اگه منو ول کنی بهاره رو میکشم بالا تا کارت رو کنی اولش یخورده نگام کرد و بعد گفت باشه اگه بکشیش بالا منم قول میدم پسر خوبی باشم.رفتم روی تخت نشستم و گوشیمو از کیفم درآوردم و یک زنگ به بهاره زدم ولی جواب نمیداد.کیارش گفت چی شد پس؟/؟ گفتم گوشیش توی کیفشه نمی شنوه خودش میس کال رو که ببینه زنگ میزنه.نگام به سپیده افتاد رفته بود پشت میز کاوه نشسته بود و داشت با لپ تابش ور میرفت.احساس کردم یک چیزی سمت چپم داره تکون میخوره سرمو که برگردوندم دیدم کیارش دودولش رو با دستش جلوی صورتم گرفته و داره تکون میده با دستم پسش زدم و گفتم خاک بر سرت بکشش اونور یه خنده ای از روی شیطنت کرد و گفت تا بهاره بیاد حداقل یخورده گرمش کن که آماده باشه.گفتم لازم نکرده بده خود بهاره برات گرمش کنه.سپیده همینطورکه سرش توی لپ تاب بود گفت کیارش اذیتش نکن در ضمن اونیکه من دیدم کارش از گرم بودنم گذشته الان داغه داغه منم گفتم همینو بگو عین گرز شده بعد گرفته جلوی من میگه گرمش کن؟/؟ کیارش گفت بابا نمیخواد بخوریش فقط یخورده بمالش بعد دستمو به زور کشید و گذاشت روی دودولش بنظرم از دفعه های قبل خیلی کلفتر میومد شایدم انقدر با مال بهرام حال کردم این برام بزرگ بنظر میرسید؟/؟ یخورده سرشو براش مالیدم و گفتم کلفت شده انگار دختر انگلیسیها بهت ساختن هااااااااا سپیده که سرشو برده بود پشت لپ تاب گفت نه قربونت
برم کون این بهاره بد بخت بهش ساخته بعد گفت پس این سیم مودمش کجاست؟/؟ کیارش گفت ااااااای دهاتی بجای اینکه توی کارهای من فضولی کنی میرفتی 4 کلمه سواد یاد میگرفتی تا بفهمی این اینترنتش وایرلسه سپیده گفت دهاتی خودتی خودم بلد بودم ولی دوست داشتم با دایال آپ وصل شم.کیارش خندید و گفت آره جون خودت حالا تو این خر تو خری با اینترنت چیکار داری؟/؟ سپیده دوباره رفت پشت میز نشست و گفت میخوام برم بینم امیر سکسی آپدیت کرده یا نه من همه داستاناشو میخونم.منم همینطور که با انگشتهام سر کیرررررر کیارش رو میمالیدم گفتم یکوقت بی جنبه بازی در نیاری آبت بیاداااااااا من حوصله کثیف شدن ندارم تا خواست جواب بده گوشیم زنگ خورد بهاره بود دستمو جلوی بینیم گرفتم و گفتم هیسسسسسسس بهارست.گوشیو که برداشتم بهاره یک چیزی گفت ولی انقدر صدای موزیک و سر و صدای ملت زیاد بود که نشنیدم چی گفت گفتم چییییییی؟/؟ اینبار بلندتر داد زد کارم داشتی؟/؟ گفتم آره یک لحظه میای اتاق کاوه؟/؟ کارت دارم باز با همون حالت داد زدن گفت نمیتونم این کاوه
چسبونده بمن ول نمیکنه گفتم خوب یکیو بذار جای خودت که بچسبونه به اون بعد بیا بالا دوباره یک چیزی گفت ولی با اون سر و صدا متوجه نشدم گوشی رو زود قطع کردم تا مجبور بشه بیاد بالا ببینه چی میگم.تا قطع کردم به کیارش گفتم ببین این اگه الان بیاد و تو رو ببینه میفهمه قضیه چیه و در میره واسه همین من میخوابم روی تخت تو هم بخواب روی من تا وقتی اومد فکر کنه داری منو میکنی و به اون کاری نداری کیارش خندید و گفت بابا این مسخره بازیها چیه تا در رو باز کنه خودم خفتش میکنم دیگه.گفتم باشه هر جور راحتی ولی اگه در بره فکر نکنی میتونی با من حال کنیاااااا... ادامه دارد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#15
Posted: 4 Aug 2012 08:59
خانم مهندس قسمت یازدهم
یخورده فکر کرد و گفت باشه هر چی تو بگی راست میگی اینجوری مطمئن تره گفتم آفرین حالا اینها رو هم بازش کن تا طبیعی باشه گفت چی هاااااا رو؟/؟ گفتم هیچی خودم درستش میکنم سریع کمربندش رو باز کردم و شلوارش رو تا زانوهاش کشیدم پایین و دودولشو محکم گرفتم کشیدمش روی خودم قبل از اینکه کاملا روم بخوابه گفتم حالا این وسط چی گیر من میاد؟؟/؟؟ خنده ای کرد و گفت همین که امشب نمیکنمت کلاهت رو بنداز هوا تازه موقعی هم برگشتی خونه سر راه یک صدقه بده که امشب جررررررررر نخوردی گفتم اولا غلط میکردی دست بمن بزنی دوما اگه چیزی بمن نرسه همین الان به بهاره میگم که چیکار
میخوای کنی میدونستم چون اون لحظه خیلی حشریه هر چی بگم گوش میده گفت خوب چی میخوای؟/؟ گفتم لباسی که بهاره پوشیده از مدلش خوشم میاد با تعجب نگهام کرد و گفت حق جاکشی داری میگیری؟/؟ لباس خودت که خوشگل تره گفتم من از جفتش خوشم اومده هر دو تا رو میخوام گفت باشه بابا وقتی لختش کردم لباسشو میذارم زیر تخت تو هم برش دار بعدام میگیم لباس گم شده گفتم خاک توی سرت مگه من دزدم؟/؟ من اینجوری نمیخوام باید مجبورش کنی خودش بهم بده دستشو روی موهام کشید و گفت باشه هر چی تو بگی خندیدم و گفتم آفرین حالا تا نیومده بیا بخواب روم یکدفغه دیدم لبه شورتمو کنار زد و قبل از اینکه
کاری کنم کیررررررش رو تا ته کرد توی کووووووسم ایییییییی نفسم بالا نمیومد میتونستم حدس بزنم رنگم شده عین لبو بعد از چند از لحظه داد زدم وحشییییییی برای چی کردی توشششششششش؟/؟ خندید گفت میخواستم طبیعی تر باشه گفتم کیارش من آخرش دهن تو رو سرویس میکنم سپیده که متوجه شد خندید و گفت آخر گولت زد؟/؟ گفتم سپیده تو مثلا قرار بود مواظبم باشی هااااااااا دوباره سرشو کرد توی لب تاب و گفت اونو ولش کن بیا ببین چی نوشته مثل همیشه ترکونده چاره ای نداشتم باید تا وقتیکه بهاره میومد کیرشو توی کوسم تحمل میکردم ولی محکم کونش رو گرفتم که یک وقت نخواد تلمبه بزنه همین موقع در اتاق باز شد بهاره بود تا اومد داخل و ما رو توی اون وضع دید گفت به به ببین چه خبره اینجاااااااا آقا کیارش سوراخ جدید پیدا کرده بعدش
برگشت و سپیده رو دید و گفت جاکش اعظم هم که اینجاست؟/؟ سپیده جون کوس جدید برای داداشت جور کردی؟/؟ سپیده گفت چی شده غیرتی شدی؟/؟ میخوای تو رو جای روشنک بفرستم زیرش؟/؟ بهاره خندید و گفت اگه تو هم بخوای خود کیارش دیگه قبول نمیکنه بعد رو بمن گفت چیکارم داشتی؟/؟ منو کشیدی بالا که نشون بدی داری کوس میدی؟/؟ کیارش کاملا روم خوابیده بود و سنگینش داشت نفسمو بند میاورد ولی هیچوقت گرمای بدن پسری که روی آدم میخوابه رو با هیچ چیزی نمیشه مقایسه کرد به زور خودمو یخورده از زیرش کنار کشیدم و گفتم نه دیونه بیا ببین لباسم پاره شده این وحشی پارش کرده ببین میشه یک کاریش کنیم؟/؟ بهاره با تعجب نگهام کرد و گفت واه ه مگه من خیاطم؟/؟ گفتم لوس نشو حالا بیا ببینش شاید بشه کاریش کنیم امشب لازمش دارم همینطورکه بطرفمون میومد گفت کجاست؟/؟ گفتم توی کمد کنار تخت آویزونش کردم وقتی از کنار تخت رد شد و رفت پشت تا در کمد رو باز کنه کیارش از روم بلند شد و بطرفش دوید اون لحظه که کیرش از توی کوسم یهویی دراومد یک احساس سوزش
همراه با لذت پیدا کردم انگار یک چیزی توی دل آدم خالی بشه ولی سوزشش انقدر زیاد بود که چشمهام رو بستم و دستمو جلوی کوسم گرفتم و بخودم پیچیدم نفهمیدم کیارش چه جوری گرفتش فقط صدای بهاره رو شنیدم که داد زد واااااااااییییییی مامان باز این وحشی اومد...ادامه دارد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#16
Posted: 4 Aug 2012 09:00
خانم مهندس قسمت دوازدهم
وقتی سرمو بالا آوردم دیدم کیارش بهاره رو کشیده روی تخت و مثل این ندید بدیدها افتاده به جونش داشت به زور لباسشو در میاورد بهاره هم هی داد میزد ولش کن خودم درش میاررررررررم پاره میشه نکننننننن سپیده گفت بابا انقدر سر و صدا نکنید بذارید ببینم چی نوشته ؟/؟ من سریع خودمو جمع و جور کردم و رفتم روی کاناپه ای که کنار در تراس بود لم دادم بهاره هم برای
اینکه لباس جدیدش پاره نشه خودش زودی درش آورد کیارش هم بهش رحم نکرد و شورت و سوتینش رو به زور در آورد و گفت حالا از دست من در میری هان؟/؟ خودتو چسبوندی به کاوه فکر کردی نمیتونم کاری کنم؟/؟ بهاره هم که داشت موهاشو با دستش جمع میکرد تا پشت سرش ببنده گفت اگه کاوه بفهمه همینجا خایه هاتو میکشه قرار بود من امشب پیش اون باشم کیارش خندید گفت خوب پیش جفتمون باش سپیده گفت چرا تو پیش کاوه بخوابی مگه من مردم ؟/؟ خودم جورت رو میکشم کیارش عصبانی شد و گفت بیخود کردی طرف کاوه بری من میدونم و تو هاااااا اصلا این چه وضعیه چرا سوتینت رو نمیبندی ؟/؟ اگه الان کاوه بیاد
چی ؟/؟ راستم میگفت منو سپیده جفتمون فقط با یک شورت نشسته بودیم و سوتین نداشتیم سپیده گفت خفه شو جوجه خروس واسه من دم درآورده تعیین تکلیفم میکنه من خواهر بزرگترتم زیادم حرف بزنی همینجوری لخت میرم پایین بین جمعیت داد میزنم بیایین منو بکنین هاااااااا قبل از اینکه کیارش جوابی بده دوباره بهاره گفت باشه کیارش خان هر کار میخوای بکن ولی اگه بهرام بیاد بالا و ببینه چی ؟/؟ همینموقع سپیده سرشو از روی لب تاب بطرف بهاره برگردوند و گفت تو نگران اون نباش امشب بیتا قراره بره خونه مادربزرگشون بمونه الان بهش زنگ میزنم که بهرام رو هم با خودش ببره همونجام یک حالی بهش بده تا سرش گرم باشه و اینجا نیاد بهاره که دید دیگه راهی نداره رو بمن گفت اینجوریه روشنک خانم ؟/؟ باشه منم تلافیشو بموقعش سرت در میارم خندیدم و گفتم اولا پسر عموی خودته بعدشم این به تلافیه اون کارهایی که گذاشتی بهرام با من بکنه تا خواست جواب بده کیارش کیرش رو کرد توی دهنش و گفت حرف زدن دیگه بسه الان وقت خوردنه بهاره سریع از دهنش درش آورد و گفت صد دفعه بهت گفتم این کیر اسب رو تا ته نکن توی دهنم خفه میشم آخرررررر بعد خودش شروع کرد آروم کیرشو خوردن همینطورکه روی کاناپه لم داده بودم به سکس بهاره و کیارش نگاه میکردم به اون بدن خوش فرم و سکسی بهاره اون کیررررر کلفت کیارش هر کسی توی اون لحظه تحریک میشه همینجور زل زده بودم بهشون کیارش از دهن بهاره کشید بیرون و گفت بسه یک وقت آبم میاد برگرد
میخوام بکنمت بهاره هم روی همون تخت به حالت سگی برگشت و پشتشو به کیارش کرد انتخاب اول کیارش کوس بود داشتم سکس اون دو تا رو نگاه میکردم که سپیده لب تاب رو بست و اومد کنارم روی کاناپه سمت چپم نشست و گفت عجب داستانی بود خیلی قشنگ مینویسه بعد متوجه نگاههای من به کیارش و بهاره شد گفت چی شده حشرت زده بالا ؟/؟ خندیدم و گفتم نه فقط از استیل و هیکل بهاره خیلی خوشم میاد دستشو دور گردنم انداخت طوریکه از اونور سینه سمت راستمو گرفت توی دستش و گفت تو که خودت یک تیکه جواهری بهاره مقابل تو چیزی نیست بعد آروم در گوشم گفت روشنک جون میشه یک خواهشی ازت کنم ؟/ ؟ گفتم جونم ؟/؟ دوباره خیلی آروم طوریکه کیارش نشنوه گفت ببین امشب قرار بود من با کاوه باشم ولی جور نشد حالا یک نقشه ای کشیدم بعد از مهمونی که کاوه اومد بالا تو بگو میخوای بری حموم بعد من میگم منم میام به کاوه هم میگم اونم بگه که میخواد با ما بیاد دوش بگیره حتما کیارش گیر میده که چرا با هم میرین بعد تو به کیارش بگو که کاوه با سپیده کاری نداره و منو میخواد بکنه یکم تعجب کردم گفتم واقعا سکس امشبتون انقدر مهمه که باید اینهمه براش طرح و نقشه بریزین ؟/؟ خندید و گفت آخه این کادوی تولد کاوه ست گفتم یعنی میخوای توی حموم جلوی من سکس کنی ؟/؟ آخه من با کاوه هیچوقت ارتباطی بیشتر از سلام و علیک نداشتم چه برسه بخوایم با هم لخت بریم حموم اصلا فکر همچین چیزی رو هم نمیتونم کنم ؟/؟ سپیده گفت بخاطر من قول میدم زود تموم شه که تو هم خجالت نکشی گفتم حالا بذار ببینیم چی میشه شاید تا اونموقع تونستیم کیارش رو دکش کنیم متوجه شدم سپیده بین حرف زدنش داره سینمو هم میماله گفتم انگار داستانش حالت رو بدجور خراب کرده هااااا ؟/؟ خندید و گفت شاید بعدش سینمو بیشتر فشار داد اون یکی دستشو هم گذاشت روی رون پام و شروع کرد به مالیدن دوباره با خنده گفتم انرژی خودتو بذار برای شب که کاوه میاد پیشت گفت اتفاقا الان میخوام انرژی ذخیره کنم البته اگه یک مقدار پاهاتو از هم باز کنی آخه پامو روی پام انداخته بودم خودش با دست پاهامو از هم باز کرد و گفت بذار ببینیم این وسط چی داری ؟/؟ گفتم سپیده من خجالت میکشم بذار برای یک وقت دیگه خندید گفت وقت از این بهتر هم مگه پیدا میشه خانمی ؟/؟ هیچوقت بدم نمیومد با یک دختر خوشگل یک لز
کوچولو داشته باشم تازه اگه اون دختر سپیده باشه که چه بهتر ولی از طرفی من و سپیده همچین حسابی تا حالا با هم نداشتیم چشمم به دستش افتاد کرده بودش زیر شورتم و داشت چوچولم رو میمالید دیووووووونه کننده بوداووووووووف انگار هزار ساله کارش همینه نمیتونستم جلوی اون دختر خوشگل و لوند بیشتر از این مقاومت کنم سرمو دادم عقب و چشمهامو بستم و سعی کردم فقط لذت ببرم احساس کردم انگشتش رو داره روی لبه های کوسم میکشه غیر از آه ه ه کشیدن کاری ازم بر نمیومد همینطور ادامه داد تا آخر تونستم دو تا از انگشتاشو توی کوووووووسم حس کنم صدای آه ه ه و اوه ه ه سکس کردن کیارش و بهاره هم لذتش رو بیشتر میکرد چشمهامو باز کردم و به جلوم خیره شدم شورتم خیس شده بود سپیده با دستش سرمو بطرف خودش برگردوند یک لحظه چشمهامون بهم دوخته شد آدم دلش میخواست توی اون چشمهای گیرا غرق بشه لبشو جلو آورد قبل از اینکه اون کاری کنه خودم لبشو گرفتم زبونشو توی دهنم میچرخوند دو تایی چسبیده بودیم بهم انگار که بهم گره خورده باشیم منم دستمو از زیر شورتش کردم توش تا براش یکم کوسشو بمالم لبهامون از هم جدا نمیشدن مزش هیچوقت از زیر زبونم بیرون نمیره همینموقع دوباره صدای داد و بیداد بهاره رفت هوا لب سپیده رو ول کردم و بطرف بهاره برگشتم داد میزد امشب از عقب خبری نیست نههههههههه کیارش هم گیر داده بود که از عقب بکنه آخرش کیارش گفت اصلا هر چی روشنک بگه بعد رو بمن گفت از عقب بکنم یا از جلو ؟ /؟ من از جام بلند شدم و بطرفشون رفتم به ذهنم رسید که من حالا حالاها با این بهاره خانم کار دارم برای همین گفتم از عقب بذار بعد با چشمم به لباس بهاره اشاره کردم که کیارش خودش فهمید منظورم چیه بهاره هم گفت روشنک گهی زین به پشت و کهی پشت به زین خندیدم و گفتم زیاد درد نداره عزیزم شل کنی چیزی نمیشه کیارش از پشت بهاره بلند شد و رفت جلوش و کیرشو گرفت دستش و گفت خیسش کن بهاره هم گفت من نمیکنم هر کی که گفته از عقب خودشم باید خیسش کنه کیارش بمن نگاه کرد و شونه هاشو بالا انداخت یعنی بمن ربطی نداره نمیدونستم چیکار کنم از طرفی هم با بهاره کار داشتم همینموقع صدای سوت و دست زدن و جیغ کشیدن از پایین اومد هممون بخاطر این صداها به در نگاه کردیم حتما کاوه شمعهای کیک رو فوت کرده بود ؟/؟ من
هنوز حواسم به اون صداها بود که کیارش گفت چیکار کنیم بالاخره ؟/؟ بدون معطلی گفتم قبوله خودم برات میخورمش کیارش جووووووون کیارشم دوباره رفت روی تخت پشت سر بهاره و کیرشو بطرف بیرون تخت گرفت منم رفتم جلوش و روی زانوهام نشستم و گرفتمش توی دستم یک نگاهی بهش کردم چند سال بود که مزه کیرشو نچشیده بودم اول یکم سرشو لیس زدم بعد آروم کردم توی دهنم و شروع کردم به ساک زدن دیدم سپیده هم رفت روی تخت و گفت بذار منم کون بهاره رو آماده کنم بهاره گفت به به جاکش اعظم بفرمایید مال غریبه که نیست مال دختر عموتونه بفرمایید برای برادرتون آمادش کنید سپیده خندید و رفت پشت
بهاره اونم به حالت سگی نشست و سرشو برد وسط پاهای بهاره تا سوراخ کونشو لیس بزنه طوریکه اینبار سپیده بود که پشتشو به کیارش کرده بود منم به ساک زدنم ادامه دادم کیارش دستشو پشت سرم گذاشته بود و فشار میداد به کیرش توی همین حالت برگشت و قمبل سپیده رو دید شورت سپیده رو کنار زد و با شست هی کوس سپیده رو مالید سپیده برگشت و با خنده گفت چی شده تو که الان میگفتی برم لباس بپوشم یکوقت کاوه منو اینجوری نبینه هااااان ؟/؟ حالا خودت شورتمو میکشی پایین ؟/؟ کیارش گفت این یک لحظه است قبل از اومدن کاوه تموم میشه بعد شستشو فشار داد توی کوس خواهرش و شروع کرد به جلو عقب کردن سپیده هم برگشت تا دوباره سوراخ بهاره رو لیس بزنه با حرکت دست کیارش که به سرم فشار میاورد منم سرعت ساک زدنمو بیشتر کردم با اون یکی دستم هم تخمهاشو براش میمالیدم کمی که گذشت کیارش گفت داره میاد میخوریش ؟/؟ پلکمو بهم زدم یعنی آره چند قیقه نگذشت که همراه با صدای آه ه ه کشیدن آبشم توی دهنم خالی شد حتی نذاشتم یک قطره اش حروم بشه تا ته همشو خوردم کیارش کیرشو از دهنم کشید بیرون و بمسمت قمبل سپیده برگشت یک مقدار کیرش کوچیکتر شده بود ولی با همون حالت سریع هولش داد توی کوس سپیده و با خنده گفت بذار این تو گرم بشه سپیده سرشو برگردوند گفت واه آبت اومد ؟/؟ پس دو ساعت من دارم برای کی این سوراخ رو لیسش میزنم ؟/؟ بهاره خنده کنان گفت خدا رو شکر دیگه شرش کم شد کیارش چند لحظه بعد از کوس سپیده کشید بیرون کیرش کاملا کوچیک شده بود بعد رو به بهاره گفت فکر کردی از قصد خواستم آبم بیاد تا دفعه بعد یکساعت روت تلمبه بزنم...ادامه دارد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#17
Posted: 4 Aug 2012 09:08
خانم مهندس قسمت سيزدهم
ما چهار نفری توی همون اتاق کاوه بودیم بهاره و سپیده روی تخت نشسته بودن سپیده داشت توی گوشیش یک چیزی به بهاره نشون میداد و دو نفری میخندیدن کیارش همونجور لخت روی کاناپه نشسته بود منم سرمو روی پاهاش گذاشته بودم و دراز کشیده بودم کمی که گذشت سر و صداهای مهمونیم کمتر شد حتما داشتن شام میخوردن ؟/؟ برگشتم دمر خوابیدم و چونمو گذاشتم روی روون پاش چشمم به کیرش افتاد آویزون و شل بود دستمو بردم طرفش و با انگشتم سرشو بازی دادم کیارش خندید گفت چی شده ؟/؟ میخوایش ؟/؟ گفتم نه من لازمش ندارم فقط خواستم بیدارش کنم دوباره بره سراغ بهاره دستشو روی کونم کشید و گفت کاش میشد بیاد سراغ تو هر چی بیشتر با کیرش بازی میکردم بزرگتر میشد سر کیرررررررشو بین دو تا انگشتم گرفتم و آروم گفتم حالا اول به بهاره برس شاید بعدا یک کاری برات کردم همینطورکه لمبرهای کونم رو با دستش میمالید گفت بسه دیگه نوبت کردنه بعدم از جاش بلند شد و بطرف تخت رفت بهاره داد زد وااااااای مامان نههههههه سپیده هم گفت بابا بذار بچه یک خورده استراحت کنه بیچاره جررررررر خورد کیارش کیرش رو توی دستش گرفت و گفت اگه ناراحتی میخوای تو جاش بخواب ؟/؟ سپیده خندید گفت نه نه اصلا بنظرم بهاره الان کاملا آماده است بعد از روی تخت اومد پایین و روی کاناپه پیش من نشست کیارش هم دست بهاره و گرفت گفت برگرد عزیزم که خیلی کار داریم بهاره دوباره بحالت سگی برگشت و گفت کیارش اگه مثل دفعه های قبل وحشی بازی دربیاری من دیگه نیستم هاااااااا قبل از اینکه کیر و بکنه توش من رفتم کنارشون گفتم بذار برات خیسش کنم آب دهنمو روی دستم ریختم و اطراف کیر کیارش مالیدم تا کاملا خیس بشه خودشم یک توف به کووووووون بهاره انداخت و بدون معطلی کرد توشششششش بهاره دهنش باز مونده بود حتی از شدت درد نمیتونست داد بزنه بعد از چند لحظه آروم و با ناله گفت مادرجنده مگه نگفتم آروم بکن ؟/؟ کیارش اهمیت نداد شروع کرد به تلمبه زدن توی همین موقع در اتاق باز شد واااااای ترسیدم همه بی اختیار سرشون بطرف در چرخید آخیش بیتا بود یک نفس راحتی کشیدم که کاوه نیست کیارش که تلمبه زدنش متوقف شده بود و بسمت در نگاه میکرد گفت اینجا چیکار میکنی جقله بدو برو پایین ؟/؟ همه داشتیم بهش نگاه میکردیم اونم مثل ما خشکش زده بود سپیده سریع از جاش بلند شد بطرفش رفت و گفت بیتا جون تو برو پایین مواظب باش کسی یک وقت بالا نیاد بهاره هم که از شدت درد با دستش کونشو میمالید گفت راست میگه برو پایین بهرام رو سرگرمش کن که یک وقت اینجا نیاد بیتا زبونش باز شد و گفت اومدم بگم داریم شام میخوریم بیاین پایین ولی ظاهرا اینجا داره بیشتر بهتون خوش میگذره گفتم بیتا جون تو فقط حواست به بهرام باشه ما همگی رژیم داریم شب شام نمیخوریم بیتا یک نگاهی بمن کرد تازه متوجه شدم از لخت بودنم تعجب کرده بعدش گفت من دیگه طرف بهرام نمیرم یکدونه سوراخ سالم واسم نذاشته دیگه بیشتر از این نمیتونم سرشو گرم کنم بهاره گفت الان کجاست ؟/؟ حسابی خسته اش کردی ؟؟/؟؟ بیتا بی اعتنا اومد توی اتاق و در رو پشتش بست و گفت خسته ؟/؟ مگه اون داداش اسبت خسته هم میشه ؟/؟ دو سرویس با من رفت الانم مثل گاو داره شام میخوره سپیده گفت تو مگه قرار نیست امشب بری خونه مامانی اینها ؟/؟ میگم بهرام برسونت تو هم یه جوری امشب اونجا نگهش دار بیتا نگاهی به سپیده کرد و گفت اگه جرات داری خودت امشب ببرش شماها امشب میخواین حال کنین جورش رو من باید بکشم ؟/؟ همین موقع کیارش با حالتی عصبانی گفت اااااااه کیرم خوابید بابا بعد کیرش رو از کون بهاره کشید بیرون با اینکه خوابیده بود ولی بازم مثل کیر اسب بود با همون حالت عصبانی گفت جقله ببین چیکار کردی ؟/؟ حالا بهرام رو میبری یا بجای بهاره بیام حساب تو رو برسم ؟/؟ خودت که یکدفعه مزشو چشیدی ؟/؟ بیتا شروع کرد غرغر کردن ولی بالاخره راضیش کردیم بره بعد از رفتن بیتا کیارش دوباره افتاد به جون بهاره فکر میکنم نیم ساعتی روش بود سپیده هم داشت درمورد یکی از آشناهاشون که میخواست یک پاساژ توی شیراز بسازه صحبت میکرد قرار شد با طرف صحبت کنه که کارهای برقی اونجا رو بده بمن با مدرک نظام مهندسی من نمیشد کار پاساژ انجام داد ولی توی این مملکت مدرک کیلویی چنده ؟/؟ پارتی خودش به اندازه هزار تا مدرک ارزش داره توی اون مدت که ما صحبت میکردیم کیارش هم بهاره رو مجبور کرد که لباسشو ببخشه بمن بهاره بیچاره توی اون لحظه حاضر بود هر کاری انجام بده سپیده هم بدون اینکه کیارش بفهمه یک زنگ زد به کاوه و نفشه ای که کشیده بود رو بهش گفت..ادامه دارد
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#18
Posted: 4 Aug 2012 09:10
خانم مهندس -قسمت چهاردهم
کیارش و بهاره در حال سکس بودند و سپیده هر لحظه منتظر بود که کاوه از راه برسه تا کار به همون صورت که اون دوست داره و دلش میخواد پیش بره . بازاین دختره چقدر شیطون و حرفه ای بود که دست شیطونو از پشت می بست . دیگه همه پیش هم لخت بودند و خجالتی هم در کار نبود . همه که چه عرض کنم من و سپیده وکیارش و بهاره بودیم اونجا و نگاه می کردیم که کیارش چه جوری داره بهاره رو میگاد . بیتا هم رفته بود یه جوری بهرامو از این فضا دور کنه . فضای تولد دیگه داشت تق و لق می شد . من و سپیده با یه نگاه خریدارانه ای به هم نگاه می کردیم -چیه روشنک خیلی می خاره نه ؟/؟ توکه اولش ناز داشتی . -حالاشم ناز دارم -هرکی ندونه فکر می کنه که تو راهبه مقدس کلیسای زندگی هستی . بازم خوبه که پرونده ات زیر دست منه . -چیه مگه چه جنایتی کردم که تو نکردی .-من هر جنایتی می کنم دیگه منکرش نمیشم . شتر سواری که دیگه دولا دولا نداره . دستشو دوباره گذاشت روکوسم -خیلی پررویی سپیده .اصلا انتظار این حرکاتو از تو نداشتم -ببینم روشنک نگو که حال نمی کنی . نگاهم به کیارش افتاد که چه جوری داره با کوس بهاره ور میره . یه روزی من همه چیز اون بودم ولی حالا .. این مردا ی تنوع طلبو اصلا نمیشه بهشون اعتماد کرد . در همین فکرا بودم که یهو در با یه لگد باز شد . انگار یکی میخواد بیاد داخل که ارث پدر طلبکاره . کاوه تا وارد شد چشمش افتاد به کیر کیارش که تو کوس بهاره قرار داشت .. یه سری تکون داد و گفت حیف حیف فکر می کردم امشب ملاحظه منو می کنی . پس بگو واسه چی این همه عجله داشتی که خودتو برسونی بالا . من از خجالت داشتم آب می شدم . اصلا فکرشو نمی کردم که به دیدن کاوه این قدر عرق سرد رو پیشونیم بشینه . کاش همون یه شورتمو چند دقیقه پیش از پام در نمی آوردم . بهاره با دستاش لپای خودشو می کشید و مثلا می خواست بگه که چقدر حرص می خوره .. -تو خجالت نمی کشی که میری به یکی دیگه کوس میدی بهاره ؟/؟ -نه این که تو یه کوس دیگه نمی کنی ؟/؟ سپیده : روشنک جان بیا ما بریم دوشمونو بگیرم . هوا خودش گرمه و این جر و بحث داغ اینا بیشتر خفه مون می کنه . کاوه یه نگاهی به تن و بدن لخت من انداخت و ظاهرا این جزو نقشه بود که مثلا کیارش نفهمه که کاوه می خواد خواهرش سپیده رو بکنه . جالب بود همه واسه هم کرکری می خوندند و همه از هم حساب هم می بردن . این میونه معلوم نبود به من چی می رسه و سر من بی کلاه مونده بود . من خودم شرمسار بودم و با همین حالتم هم باید خودمو تو هوس می سوزوندم و فقط شاهد گاییده شدن یکی توسط یکی دیگه می بودم و حسرت می خوردم . من و سپیده رفتیم طرف حموم و کاوه هم دنبال ما راه افتاد . طوری هم خودشو دنباله رو من نشون می داد که همه فکر می کردن میخواد منو بگاد . -سپیده کجا با این همه عجله ؟/؟ -داداش توکوستو بکن . تو که اختیار دار من نیستی . من دارم میرم حموم یه دوشی بگیرم . اگه یکی میخواد با یکی حال کنه اون کاوه و روشنک هستند نه من و کاوه . بهاره که از جریان پیش اومده لجش گرفته بود و یه جورایی فکر می کرد که من و سپیده هر دومون مقصریم سری تکون داد و مثلا داشت تاسف می خورد . نگاش یه حالت شیطانی داشت . از این که یکی دیگه کاوه رو تو رزده ناراحت بود . صدام کرد و منو آروم کشید یه گوشه ای و گفت جنده خانوم یادت رفته تا چند دقیقه پیش بهم می گفتی که خجالت می کشی که کاوه تو رو لخت ببینه پس چی شد که حالا می خوای بهش حال بدی ؟/؟ -بهاره جون دنیا هر لحظه در حال تغییره و آدماهم تغییر می کنن -ولی دیگه تا این حد بوقلمون صفت نمیشن . -خیلی پررویی بهاره توالان زیر کیر کیارشی . طوری رفتار می کنی که انگار هر کیری که تو این مجلس هست باید فرو بره تو سوراخ تو . بقیه هم آدمن دیگه . -ولی قرار بود من با کاوه باشم . شما به ما کلک زدین -برو دختر برو خانوم کوستو بده . زشته آدم زیر کیر یکی از کیر یکی دیگه حرف بزنه .مثل این که یادت رفته کیارشو چه طور ازم گرفتی ؟/؟ -جنده عوضی اون خودش می خواست . وقتی سه تایی مون رفتیم حموم با این که فضا خیلی گرم بود ولی درو بستیم و پنجره پشتی رو باز کردیم . من باید ناظر سکس اون دونفر می بودم و با خودم حال می کردم . کاشکی یه چیزی می آوردم و پام می کردم . یه خورده تن و بدنمو خیس کردم و رفتم یه گوشه ای نشستم و هرچی می خواستم حواسمو ببرم جای دیگه نمی شد . اصلا من واسه چی باید بیام تو حموم کنار اینا باشم . باهم گرم گرفته بودند و من سعی می کردم حداقل چشامو از اونا دور داشته باشم هرچند گوشها و شنیدن حرفاشونو نمی تونستم کاری بکنم -خیلی نامردی کاوه . حالا هدیه منو قبول نداشتی می خواستی از یکی دیگه کادو بگیری ؟/؟ دیدی که بهاره چه جوری تو رو قال گذاشت رفت زیر کیر داداشم . -پس خودت معتقدی که شما زنا همه بیوفایین -قربون تو خوشگل با وفام برم . -آخه سپیده جون الان روز تولد منه . خیلی کادو واسم میاد . نمیشه که همه شونو رد کرد . زشته دیگه . حالا که اینجا پیش همیم . نمی خوای تولد منو تبریک بگی .؟/؟ -اوووووههههه چراااااااا عزیززززززم . اول به این سرور تاجدار سردار کیرخان تبریک میگم بعد به ذره ذره وجودت ... من دیگه نتونستم طاقت بیارم و شاهد این صحنه ها نباشم . زیرچشمی یه نگاهی به اون دوتا انداختم . سپیده خم شده بود سر کیر کاوه روبوسید -تولد تو مبارک کیر گنده ناز ! تولد تو و صاحبت مبارک ! کاوه جون من خودم یه هدیه جدا واست گرفتم . ولی هدیه این سرور ما یه چیز دیگه ایه که جدا باید بهش داد . با انگشت به کوسش اشاره کرد و گفت اینه . این کنیز کیرته . -ببینم اینم مثل سپیده براق و سپیده ؟/؟ میشه این کادو رو تستش کنم ببینم جنسش چیه ؟/؟ -مثل سرور ما خرده شیشه نداره . -حالا به سرورت توهین می کنی ؟/؟ با همون خرده شیشه ها هدیه اتو پاره اش می کنم -عرضه می خواد اگه می تونی بیا .. وای من یکی که آب از لب و لوچه ام آویزون شده بود . اینا چه جور داشتن با کلمات حال می کردن . با این که هنوز از کاوه خجالت می کشیدم و اون پرده حیایی که بین ما وجود داشت کناررفته بود و پاره نشده بود دلم می خواست یه جورایی هم به من حال بدن . لیف آغشته به صابونو گرفته و اونو به کوسم می مالیدم . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#19
Posted: 4 Aug 2012 09:13
خانم مهندس -قسمت پانزدهم
کاوه تا رفت سر کیرشو بذاره رو کوس سپیده اون خودشو عقب عقب کشید ولی به جایی رسید که دیوار حموم بود و نمی تونست در ره -خیال کردی به همین سادگی بذارم که هر ساعت و هر دقیقه که عشقت کشید مسیرتو عوض کنی ؟/؟ کاوه که خیلی حشری شده بود و می دونستم که سپیده هم بد تر از اونه گفت -به همین زودی زدی زیر حرفت ؟/؟ مگه خودت نگفتی میخوای بهم هدیه بدی ؟/؟ تازه گیرم حرفت درست من که خطایی نکردم . فکر خطا که خطا نمیشه . اون دنیا به حساب آدم گناه نمی نویسن تو چرا منو گناهکار می دونی . سپیده جفت دستاشو گذاشته بود رو کوسش و اجازه پیشروی به کیر کاوه رو نمی داد . -کوس نمیدی ؟/؟ -نوچ -کیر منو هم نمیخوای ؟/؟ سپیده اینجا رو یه خورده فکر کرد و نمی دونست که چه جوابی بده . توی ناز کردن خودش مونده بود . یه انگشتشو از زیر رسوند به سوراخ کون سپیده و به نظر می رسید که یه بند انگشتشو کرده تو کونش و باهاش بازی می کرد . آروم آروم لباشو به لبای تشنه سپیده چسبوند . فاصله کم من با اونا و زاویه مناسب سبب شده بود که همه چی رو به خوبی ببینم . چشای دوستم از این می گفت که خیلی حشری تر از طرف مرد خودشه . شاید اینو هم کاوه فهمیده بود و داشت نازشو می کشید . انگشتش تو کون سپیده بود ولبش رو لبش . لبشو یواش یواش آورد پایین تر و با بوسه هایی نرم , نرمترش کرد . حالا لباشو گذاشته بود وسط سینه های سپید سپیده -کدومشو اول بخورم -هرکدومشو که دوست داری . -اصل اون کوستوکه بهم ندادی -تو خودت نخواستی . مال یکی دیگه رو خواستی -من فقط مال تو رو میخوام . لباشو گذاشت رو یکی از سینه هاش و نوک تیزشو با میک زدن همین جور سیخ نگه داشت . یه دست دیگه اشو از رو سینه بغلی اون ور داشت و یواش یواش گذاشت رو جفت کف دستای سپیده که سوار بر هم روی کوسشو داشته و مانع ورود کیرش بودند . -عزیزم دستتو وردار -نههههههه نهههههه به کوسسسسم کاررررری نداشته باش -مگه نمیخواد با کیییییررررررمن , ارباب خودش روبوسسسسی کنه و تولدشو تبریک بگه ؟/؟ نمیخواد ؟/؟پس این کیر من باید کی رو ببوسه ؟/؟ چی رو ببوسه ؟/؟ -وووووییییی نه کوسسسسم . شیطون ! از طرف کون خوب داری از مرز کوسم رد میشی . اووووخخخخخخ نکن -می کنم -نکن -می کنم . بردار دستاتو . آروم .-نههههه کاووووووه نه . تو تشنه من نیستی . -اگه نبودم که نمی خواستم آتیشمو بخوابونی ... وای که این دو تا لیلی و مجنون داشتند حسابی حال منو می گرفتند . اصلا ملاحظه منو نمی کردند . معلوم نبود اگه من اونجا نبودم دیگه می خواستند با هم چیکار کنن و چه جوری دل همو ببرن . من اگه جای سپیده بودم با این حال و روزی که داشتم صد دفعه کوسمو به این کاوه خوش تیپ و خوش اندام داده بودم . معلوم نبود این دختره واسه چی داره این قدر لفتش میده . چندین بار کاوه با دستاش خواست که دستای سپیده رو کنار بده و نتونست ولی بازم باهاش یه بر خورد ملایم داشت تا این که در یکی از این دفعات دستای سپیده کنار رفت و کیر کاوه بلافاصله راهشو پیدا کرد و رفت تو کوس . -نههههه نههههه تو گولم زدی کاوه . بد جنس . بچه بد این جوری قبول نیست . -بکشمش بیرون ؟/؟ -نه نهههه کی گفته . تند ترش کن . خوشم میاد . خوشم میاد . وقتی کاوه سرعت گاییدنشو زیاد تر کرد منم سرعت فرو بردن و در آوردن دستم تو کوسمو زیاد تر کردم . چند بار صدای آخ آخ کردن من تو فضای حموم پیچید طوری که خودم خجالت کشیدم . ولی با این حال خیلی سریع بر خودم مسلط شدم . خیسی کوس سپیده رو می دیدم که رو کیر کاوه نشسته و داره تبدیل به لکه های سفید میشه . سر کاوه میون سینه های سپیده قرار داشت و کیرشم در حال روبوسی کردن با کوس بود و هنوز کاوه به اون انگشتی که تو سوراخ کون طرفش وارد کرده بود استراحت نداده بود . سپیده هم یه دستشو دور سر کاوه حلقه کرده و یه انگشت دیگه اشو گذاشته بود روی سوراخ کون کاوه و باهاش بازی می کرد و یه خورده هم می کردش توش . هوس کاوه با این کار زیاد تر می شد . تازه یادشون اومد که یکی دیگه هم اینجاست . به محض این که فهمیدم در مورد من دارن حرف می زنن دستمو از رو کوسم برداشته ورومو برگردوندم یه طرف دیگه و با لیف و صابون ور رفتم که یعنی چی مثلا بی خیالم . -ببینم کاوه اصلا روشنکو یادمون رفته بود . .. صداشونو هم آورده بودند پایین تر که من حرفاشونو نشنوم . عجب کوس خلایی بودن که منو کوس خل گیر آورده بودند . نمی دونم این سپیده دلسوز شده بود یا شرمنده ام بود یا این که فهمیده بود که منم حشری شده و حس رفیق دوستیش گل کرده بود که به کاوه گفت گناه داره این همین جوری شاهد سکس ما باشه . هرچند من دلم نمیخواد تو این ساعت با یکی دیگه حال کنی ولی اگه می تونستی کوسشو میک بزنی بد نبود . همین جور که منو می گاییدی کوس اونو هم میک می زدی . ثواب داره ... بااین که واقعا حشری بودم و به حد جنون رسیده بودم ولی از این که دارن به من صدقه میدن لجم گرفته بود . انتظار بر خورد سنگین منشانه تری رو داشتم . از اون طرف کاوه در جواب حرفای سپیده گفت . خوب نیست زشته من با این روحیه ای که در خانوم مهندس سراغ دارم می دونم ناراحت میشه اگه کوسشو میک بزنم . تازه اون همین الان هم از این که لخت روبروماست احساس شرم می کنه -عزیزم همین جور که داری حرف می زنی کارتم محکمتر انجام بده .. ببین زنا رو من می شناسم امکان نداره دلش نخواد . فقط یه دست زدنای معمولی رو روش پیاده کنی که یه حالی داده باشی .. کاوه هم از اون ختمهای روزگار گفت باشه سپیده جون به خاطر تو هر کاری می کنم . اصلا شما زنا رو نمیشه شناخت . اون جور با بهاره لج افتادی این جور داری یه جورایی هم که شده از روشنک حمایت می کنی -ببین من از پررو بازی خوشم نمیاد . متانت روشنک با شخصیت بهاره قابل مقایسه نیست . -ببین کاوه تو کاریت نباشه من یه جوری از روشنک میخوام که بیاد وسط ما که بهش بر نخوره . فقط حواست باشه کیرتو دیگه نباید تو کوسش بکنی ... روشنک جان ! عزیزم ! خودمو زدم به کوچه علی چپ تا پس از چند بار صدا کردنم جوابشو دادم یعنی می خواستم بگم که حرفای قبلشونو نشنیدم . -اگه حوصله ات سر اومده می تونی بیای پیش ما . دوست دارم نوازشت کنم . مثل این که قصد داشت از خودش مایه بیاد ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#20
Posted: 5 Aug 2012 14:29
خانوم مهندس -قسمت شانزدهم
هرچند با همه خجالتم دوست داشتم به عنوان یار اصلی وارد میدون شم ولی با خودم گفتم گاماس گاماس . سپیده قمبل کرده بود و کاوه داشت می کرد تو کوسش و وقتی کیرشو بیرون می کشید و همه کیرشو می دیدم که چطور اون خیسی های کوس رو بیرون کشیده و داره به رفیقم حال میده منم یه حالی می شدم . گفتم بهتره خودم دست به کار شم . واسه این که زبون هر دو تا شونو ببندم انگشت یه دستمو کردم تو سوراخ کون یکی و یه انگشت دیگه رو هم فرو کردم تو سوراخ کون اون یکی . حرکات کون کاوه باعث شده بود که انگشتم رو سوراخ کونش ثابت قرار نگیره واسه همین چسبیدم به یه حرکت دیگه . زبونمو تا آخر از حلقومم در آورده و به روی کیری که می رفت تو کوس سپیده و بر می گشت قرار دادم .-آهههههه آخخخخخخ سپیده کوست چقدر خیس می کنه . چقدر مزه میده . -ببینم تو از خوردن خیسی کوس من بیشتر کیف می کنی یا از لیس زدن کیر کاوه .. -عزیزم دوست با محبت من . راستش هردو تا ولی خیسی وکوس تو یه مزه خاصی داره . خیلی به آدم می چسبه . اگه راست میگی این دفعه که تنهاشدیم باید کوسمو لیس بزنی .. -می زنم می زنم سپیده جون . هر کاری بگی می کنم . یه خورده هم داشتم بیشتر باهاش مدارا می کردم که اگه یه پیشروی هایی به سمت کاوه داشتم زیاد صداش در نیاد و بذاره که من حالمو بکنم . کاوه بدون این که حرفی بزنه با اشاره دست حالیم کرد که سرمو که رو کیرش زوم کرده بود بالاتر بگیرم . منم مجبور شدم دست از لیس زدن بردارم . اون می خواست منو ببوسه . لباش وقتی رو لبام قرار گرفت حس کردم که چقدر دلم میخواد من جای سپیده باشم و کیر کاوه بره تو کوس من . وقتی سپیده صدام کرد از این که بفهمه لبام رو لبای کاوه قرار داره دچار استرس شدم و فوری خودمو از کاوه جدا کردم -روشنک چی شد داشتی بهم حال می دادی و خیسی کوس رو کیرو می خوردی ... ببینم نکنه داشتی به کاوه حال می دادی ؟/؟ -عزیزم من اگه به اون حال بدم در واقع دارم به تو حال میدم چون اون هر قدر بشاش تر باشه این نشاط و روحیه شاد خودشو به تو منتقل می کنه و در سکسش اثر گذاره . -ببین سپیده جان خانوم مهندس بزرگواری کرده و رفاقتشو نشون داده و به خاطر تو صحنه رو ترک کرده و محیطو به کیارش و بهاره واگذار کرده . حالا اگه گاهی یه تشکری ازش بکنیم آسمون که به زمین نمیاد . نگاه کاوه افتاد تو نگاه من و از زار و التماس من فهمید که چقدر نیاز دارم اون خوب متوجه شده بود که من دیگه اون خانوم مهندس همیشگی نیستم و شاخ و شونه هام در مقابل این صحنه های مهیج سکسی شکسته شده . هر چند اگه خوب دقت کنیم این ما زنا نیستیم که در مقابل سکس ضعیفیم بلکه مردا خیلی ضعیف تر از ما هستند . اونا وقتی هوس میفته به سرشون حتی تا مرز آدم کشی پیش میرن و قتل هم میکنن . داشتم فکر می کردم که حرکت بعدیم چی باشه دستم رفته بود رو کوسم و باهاش بازی می کردم . دیگه خیالم نبود که هوسمو به کاوه نشون بدم . دلم میخواست یه جوری منو هم به یاد داشته باشن . سپیده چون پشت به ما قرار داشت و منو نمی دید بازم کاوه بهم اشاره زد که یه خورده عقب تر وایسم و خودمو خم کنم و یه دستمو برسونم به سینه سپیده و با یه دست دیگه ام کمرشو بمالم . حرفشو گوش کردم و اونم کف یه دستشو گذاشت رو کوس من واول یه انگشت و بعد دو تا و بعد سه تا انگشتوکرد تو کوسم . وای من دیگه نمی تونستم جلو لرزشهای خودمو بگیرم با یه حالت خاصی به من دست داده بود . چشامو باز و بسته می کردم . لبامو به هم می فشردم و گاز می گرفتم که دهنمو باز نکنم . اگه دهنم باز می شد دیگه نمی تونستم جلو ناله کردنهای خودمو بگیرم . یه خورده از پهلو هم وایساده بودم که بتونم با یه زاویه در گیر باشم . کاوه واسه یه لحظه طوری کوس منو میک زد که دیگه نتونستم دهنمو بسته نگه داشته باشم -آههههههه .. جااااااان .. فوری خودمو کنار کشیدم که اگه یه موقع سپیده به عقب بر گشت منو نبینه . حوصله دعوا و مرافعه نداشتم . همین طور هم شد سپیده سرشو به عقب بر گردوند و در لحظه ای هم این کارو انجام داد که من کوسمو از دهن کاوه جدا کرده هر دومون در یه وضعیت عادی قرار داشتیم .-روشنک تو چقدر اکشن و باحالی و من نمی دونستم . این قدر با تن و بدن من کیف می کنی که تو رو به هوس آورده وای به حال این کاوه جون من که چقدر باید با این تنم حال کنه کاوه خوشگل من ! می دونم خسته ای و خسته تر هم میشی ولی میشه یه خواهشی ازت بکنم . نه نگو . -سپیده جون تو که خودت خوب می دونی بهترین موقعی که میشه یه مردو شکارش کرد اینه که اونو روی کوس یا زیر کوس گیر بندازی فرقی نمی کنه هر دوش یکیه . حالا خواهشتو بگو -من الان یه خورده خم تر میشم حالتمو عوض می کنم . یعنی به همین صورت یه خورده میام پایین تر .. کونم همین جور قمبلی می مونه . یه کاری بکن که بتونی کوس روشنکو میک بزنی و یه حالی هم بهش داده باشی . البته به شرطی که خود روشنک گلم راضی باشه . اون حرفش این بود که وقتی کاوه جون بیاد و منو این جور لخت ببینه از خجالت باید آب شم . حالا اگه خودش راضیه و سختش نیست و امکانت برای تو هم وجود داره .. ..من که دیگه داشتم با دمم گردو می شکستم و کاوه هم از خوشحالی شستشو گرفت طرف هوا یعنی این که زدیم تو خال .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم