ارسالها: 3650
#61
Posted: 19 Jan 2013 23:54
خانم مهندس قسمت پنجاه و هشتم
چند لحظه بعد کاوه هم اومد و کیرشو داد به دست من . دیگه نمی تونستم فکرمو متوجه این کیر کنم که چطور تو دستای خودم حرکتش بدم ولی خیلی حال می کردم خیلی خمار شده بود . حس کردم کیر کاوه از دستم رها شده . دیگه حتی نمی تونستم واسه بهرام ساک بزنم . فقط دستای کاوه رو روی سینه هام احساس می کردم و کیری رو که بهرام به دهنم می مالید و اون داخل حرکت می داد و حرکت رفت و بر گشتی کیر کیارشو توی کوس خودم . سه تا مرد داشتند بهم حال می دادند چی از این بهتر و بیتا و سپیده و بهاره شده بودند ناظر صحنه .. واقعا آدم چند تا دوست خوب داشته باشه دیگه هیچی از این دنیا نمی خواد . ولی می دونستم بین من و سپیده رقابت عجیبی بر سر به دست آوردن بهروز خواهد بود .. سپیده همه سیاست های منو خراب می کنه .. ولش کن روشنک حالا زیر کیر این سه نفری از لحظه هات استفاده کن حال کن . به این چیزا فکر نکن . دنیا ارزش این چیزا رو نداره که غصه اشو بخوری . می خواستم لب باز کنم و از کیا بخوام که کیرشو با سرعت و فشار زیادی بکوبونه به کوسم ولی حس نداشتم . لبام مث لبای ماهی در حال جون دادن آروم باز و بسته می شد . چقدر خوشم میومد . این جور سکس کردن به آدم می چسبید . دلم می خواست لب باز کنم و بگم فدای شما آقایون گل فدای مرامتون که این جوری هوای منو دارین و من نمی دونم چه جوری از شما تشکر کنم . یکی از یکی بهتر و دوست داشتنی تر . خواستنی تر .. ولی با همه اینا احساسی که به بهروز داشتم با احساسی که نسبت به اونا داشتم فرق می کرد . با این که شاید این سه تا مرد فقط مال من نبودند ولی نمی دونم چرا نمی تونستم حرکت بهروز رو در مورد شیلا و دخترای دیگه تحمل کنم و اون حرفایی رو که از روی غرور بهم زده بود . هر چند اگه بهروز رو می تونستم و می تونستیم یه جورایی وارد محفل خودمون بکنیم بهم و به همه ما خوش می گذشت و حسادت نمی کردم که دوستامو بکنه ولی چرا شاید در مورد سپیده یه خورده وضع فرق می کرد اونم به این خاطر که حس می کردم می خواد بهروزواز چنگ من درش بیاره . .. دلم می خواست داد بکشم جیغ بزنم .. کاوه رو سینه هام زوم کرده بود از مالوندن رسیده بود به میک زدن نوک سینه هام .. دلم می خواست چشامو باز کنم و چهره اونو هنگام مکیدن سینه هام ببینم . یه لخظه از بغل تونستم چشامو باز کنم که در جا بسته شد فقط تونستم از پهلو قسمتی از کیر بهرامو ببینم که با دهنم ور می رفت . کاوه کف دستشو هم گذاشته بود روی کوسم و باهاش باری می کرد . این دیگه بیشتر تحریکم می کرد . هر وقت فکر می کردم که به اوج لذت رسیدم بازم ارتفاع اوج بیشتر می شد . اصلا نمیشه نهایتی در هنگام هوس واسه این زن در نظر گرفت . مگر این که یهو یه آتشفشانی بشه و نوک قله منفجر شه و یواش یواش خاموشی .. اوخ که چه لذتی داره .. یه خورده خودمو رو به جلو حرکت می دادم . اون وقتا که کیارش دوست پسرم بود و هر وقت ازش می خواستم که منو تند تر بگاد و حالیش کنم که نزدیک ارگاسممه این این حرکاتو انجام می دادم . این برای لحظاتی بود که مث حالا حس و حال و توان حرف زدن نداشتم . کیارش خوب منظورمو گرفت .. یهو خودشو بالا تر کشید تا با دور خیز و سرعت بیشتری به کارش ادامه بده . طوری ضریه می زد که با این که منو مست مست کرده بود ولی همراه با خواب و خماری بیدار هم شده بودم . حالا می تونستم حرف هم بزنم --جووووووون کیا کوسسسسسسم اوووووخخخخخ نههههههه کاوه فشارش بگیر .. بهرام هم که کیرشو از دهنم بیرون کشیده بود اومد یه طرف کیا وایساد و از اونجایی که می دونست من خوشم میاد که انگشت تو کونم بره همین کارو هم باهام کرد . اول با انگشت کوچیک تر شروع کرد و یواش یواش رسید به انگشت وسطی و بلند خودش .. -جوووووون بهرام بهرام با سوراخ کونم بازی کن . می تونی همه اونو تا ته فرو کنی تو کونم . خوشم میاد حال می کنم . لذت می برم . دستت درد نکنه . جوووووون . آخ کاوه کاوه سینه هام سینه هام .. سرشو محکم به سینه هام فشار می دادم . سه تا مردو در اختیار داشتم و خیلی فنی بهم حال می دادند . رسیده بودم به یه جایی که دیگه نمی تونستم خودمو نگه داشته باشم . دلم می خواست پاشم و فرار کنم . خودمو بکوبونم به در و دیوار .. پاهامو می آوردم بالا و به پهلوهای کیا می زدم -روشنک نکن .اون وقت دیر تر ارضا میشی -نمی تونم دست خودم نیست . مغز کوسم داره می ترکه . دارم آتیش می گیرم . دخترا اومدند کمک . طوری دست و پامو داشتند که تکون بخور نبودم . -وااااااااییییی نکنین بچه ها دارم می ترکم .. ووووویییییی -روشنک هر کی ندونه فکر می کنه تازه داری کوس میدی . تو که به کوس شهر نویی ها میگی زکی .. -خفه شین بچه ها .. کوس گشاد خودتونین -کاری نکن روشنک دهنتو هم ببندیما ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#62
Posted: 27 Jan 2013 07:40
خانم مهندس قسمت پنجاه و نهم
کیارش : دخترا خوب نگهش داشته باشین نزدیکه . نذارین تکون بخوره آبش داره میاد .. خیلی سر سخته .. بوش میاد این مدت بیکار ننشسته .. -ببینم زیر صاحب هتل خوابیدی ؟/؟ -بی تربیت .. دیوونه . بی غیرت . یادت رفته که یه زمانی دوست دخترت بودم و اگه یکی دیگه هوس منو می کرد پدرشو در می آوردی ؟/؟ -روشنک جون هنوزم دوستت دارم . حالا یه شوخی رو که می تونم باهات بکنم .. -شوخی نکن جدی جدی بکن . کیا می خاره می خاره .. محکم تر . کیرتو فشار بده به لبه های پایین و بالاش . محکم فشارش بگیر .. آخخخخخخخخ داره می ریزه داره میاد . سوختم سوختم وای کوسسسسسسم کوسسسسسسم منفجر شدم . دور کوس و اون قسمت واژنم درسته در حال آب شدن بود .. حس کردم آبمه که داره میاد . مثل روزای اخیر نبود ولی نیاز داشتم که حتما ار گاسم شم چون درد و سنگینی شدیدی در خودم احساس می کردم .. کیا که چشای خمار و بی حسی منو دید دیگه فهمید که ازش چی می خوام . اون این نگاهها رو به خوبی می شناخت و می دونست که حالا باید چیکار کنه . اگه فکر بهروز نبود شاید یاد آوری این خاطرات می تونست تا حدود زیادی ناراحتم کنه ولی من فعلا هوس داشتم و فقط به حال کردن فکر می کردم . پاهامو انداخت رو دوشش و منو به طرف خودش کشوند . -بچه ها آماده باشین باید به این روشنک آب و کود بدیم . من که سهم خودمو دارم خالی می کنم . هر وقت که یه کیری می خواست خودشو توی کوسم خالی کنه به این فکر می کردم که وقتی کوسمو پر آب کنه لحظه های سکس تموم میشه و میشه خاطره ای دیگه از خاطرات سکسی من . اگه به یادم بمونه که از اونجایی که هنوز ازدواج نکرده بودم بیشتر خاطرات سکسی به یادم می موند . آتیش سکس طرفم خاموش می شد گاهی وقتا حس می کردم نیاز بیشتری دارم . حالا وقتی کیارش با تمام وجودش کیرشو فرو می کرد تو کوسم تا لحظاتی بعد آبشو خالی کنه از این که دو نفر دیگه هم توی صف هستند احساس آرامش و لذت می کردم . دخترا اومدن رو سینه ام با میک زدن بهم حال می دادند . رفتم داد بزنم که زود باش تو کوسم خالی کن که دیدم کاوه اومد لباشو گذاشت رو لبم . دیگه این آخرش بود .. لحظه به لحظه نیاز و عطشم بیشتر می شد . بالاخره کیا دلش اومد که خسیس بازی رو کنار بذاره و با با چند تا ضربه کاری و کیری حس کردم که یه چیز ی توی کوس داغم شناور شده . چقدر منتظر این لحظه بودم . دلم می خواست آب کیر کیا وقت کنه و توی تمام گوشت درونی کوسم و داخل شکمم جذب شه .. در یه حالت بی حسی بودم که دوست نداشتم از جام پا شم . کاوه هنوز لباش رو لبام بود . کیا کیرشو از کوسم بیرون کشید و بهرام کیرشو جاش گذاشت . نذاشتند که حفره کوسم خالی بمونه . در جا با یه کیر دیگه پوششش دادند . بهرام تازه نفس با چه نیرویی داشت منو می کرد . از نو داشت خوشم میومد . حس می کردم هوسم داره بر می گرده عقب .. تشنه و تشنه تر می شدم . دلم می خواست کوسم همچنان بباره . بباره و بباره . تا رفتم خودمو با لذت کیر بهرام هماهنگ کنم اونم هوس خودشو تو کوسم خالی کرد -اوووووخخخخخ روشنک هر چی بیشتر کوس میدی کوست تو پ تر و با حال تر میشه . با این حرفاش بیشتر آتیشم می زد . بهرام هم کارشو کرد .. می دونستم نفر بعدی هم از راه می رسه . همین طور هم شد .. دیگه خیلی سست شده بودم . حالا نوبت کیر کاوه بود که بره تو کوسم . کاوه هم گاییدن منو شروع کرده بود . اون قدر بی حال و خمار شده بودم که نمی دونستم اون دهنی که رو دهنم قرار گرفته مال کیاست یا بهرامه .. ولی فکر کنم کیا داشت منو می بوسید .. همه افتاده بودن به جون من . یکی که اومده بود و داشت روی کوسمو می خورد .. دلم می خواست حتی اگه شده تا چند ساعت هم منو بگان و بازم ار گاسم شم ولی دیگه امکان نداشت . فقط می دونستم که می تونم حال کنم . چه لحظه های شیرینی ! لحظه های پر هوس .. پر از عشق و لذت .. کاوه هم آخرای کار یه انگشتشو کرد تو کوسم و اونو مکمل کیرش کرد . من نمی دونم این کوس پرروی من چقدر جا داشت که هر چی آب می خورد بازم تشنه اش بود .. دسته جمعی افتادیم رو هم . لحظاتی بعد که حس و حال حرف زدن پیدا کردم گفتم بچه ها از همه تون ممنونم . واقعا سنگ تموم گذاشتین . کیا : روشنک جون دو ستی و رفاقت ما دیگه عمریه . فقط خواستیم بدونی که ما دوستت داریم . دیگه هیچوقت نگو تو تک و تنها هستی . تو همه ما رو داری و همون جوری که ما متعلق به تو هستیم تو هم متعلق به مایی . در هر حال از اونا جدا شده رفتم اتاق خودم که تنها بخوابم . قرار شد که یه استراحتی بکنند و بقیه بر نامه ها باشه برای بعد . هر چند می خواستیم تا سر حد خود کشی سکس کنیم . ولی حس کردیم که با یک استراحت چند ساعته بدن برای سکس های جانانه تقویت میشه .. داشتم به این فکر می کردم که همه واسه خودشون یه زوجی دارن .. اگه بهروز پیشم بود چی می شد . نمی دونم چرا تحمل اینو نداشتم که اونو با شیلا ببینم . کیا و بهاره رفتن تو اتاقشون و کاوه و سپیده که با هم بودند و بهرام و بیتا با هم . یه ساعت نشده بود که ازشون جدا شده بودم که دیدم یکی زنگ سوئیت منو می زنه . قلبم لرزید . نکنه بهروز باشه . اگه اون باشه و بخواد که وارد شه شاید یه تخفیفی بهش بدم اگه این کارو نکنم سپیده رو دستم بلند میشه ... درو باز کردم کاوه بود -چی شده -اومدم پیش تو بخوابم -چی شده.. مگه با سپیده نیستی ؟/؟ -نه بهروز اومد و اونو با خودش برد . -کاوه تو چطور اجازه دادی که بهروز اونو با خودش ببره . مگه دوست دخترت نبود ؟/؟ خیلی بی غیرتی . من بهت چی بگم .. -بهروز خیلی مودبانه رفتار کرد . سپیده هم دلش می خواست -خاک تو سرت -ببینم اون تو اتاق خودشه یا با خودش برد .. -نه گفتم که بهروز سپیده روبا خودش برد .. الان اتاق من هیشکی نیست .. -سپیده دیوونه صد بار گفتم این پسره به دردش نمی خوره .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#63
Posted: 1 Feb 2013 00:26
خانم مهندس قسمت شصتم
نمی تونستم رو پاهام وایسم . اعصابم بهم ریخته بود . کاوه بغلم کرد و برد رو تخت خوابوند . -چیه روشنک همچین رفتار می کنی که انگار این دو نفر بهت از پشت خنجر زده باشن یا این که این بهروز خان شوهرت بوده باشه . منو بگو که این همه راهو از تهرون تا اینجا با این سپیده هوسباز دل دادیم و قلوه گرفتیم حالا اومده و رفته با اونه . اگه ما چند نفر با همیم دیگه یه دوستی و صمیمیتی بین ما به وجود اومده که حسابش از بقیه جداست .. کاوه باز اعصابش ازمن خرد تر بود . ظاهرا این من بودم که باید دلداریش می دادم . همین جور داشت حرص می خورد . هردو تا مون هم از بس سکس کرده بودیم حال و حوصله و دل و دماغی برای عشقبازی نداشتیم . با این حال اومد و کنارم دراز کشید . لباسشم در نیاورد تا کنار من تقریبا لخت که فقط یه شورت نازک پام بود دراز بکشه .. بااین حال تن لختمو بغل زده بود . حس کردم که یه چیز سفت و سخت پاهامو اذیت می کنه -کاوه تو که از من قاطی تری ببینم مثل این که کفشاتو در نیاوردی . کاوه هم همراه با کفش کل لباساشو در آورد و با اون کیر خسته اش خودشو چسبوند بهم .. هردومون سکوت کرده بودیم . بالاخره من سکوتو شکستم -بیکار نشین پسر دستتو بذار لای شورتم یه خورده باهاش ور برو شاید اعصابم آروم بگیره . بد جوری ما رو دور زدن این انتظارو نداشتم . کاوه شروع کرد به نوازش کردن من و با کف یه دستش با درازای کوسم بازی می کرد . کوسم دیگه به این سادگیها خیس بشو نبود ولی کاوه هم دست بر دارش نبود . اون قدر باهاش وررفت که حس کردم دیگه یواش یواش داره خیس و لغزنده میشه -نکن کاوه اصلا حوصله شو ندارم . نکن نمی خوام .. شورتمو از پام در آورد .. -ببین روشنک تو اگه نمی خوای این زبون بسته که می خواد من دارم حرف اینو گوش می کنم . لبه های کوسمو گرفت و به دو طرف بازشون کرد و گفت ببین زبونشو ببین چقدر خوشگل به دو طرف باز میشه .. .. لب دهن ما افقیه لبای این زبون بسته عموده .. خنده ام گرفته بود .. دستمو گذاشتم رو سرش و بهش گفتم که هر کاری دوست داره باهام انجام بده . راستش خوشم میومد از این که با هام ور بره .. واقعا اگه این چند تا مرد هم نبودند نمی دونستم چیکار کنم .. بهتره سعی کنم بی خود از سپیده گله مند نباشم . دنیا عرصه رقابتهاست . قبل از این که من با بهروز دوست شم اون باهاش بوده و کاریش نمیشه کرد . دوست داشتن و با هم بودن که زورکی نیست ولی هر چه می خواستم خودمو قانع کنم و با این حرفا خودمو گول بزنم نمی شد می دونستم که الکی دلخوشی دادن به خودمه . ولی با کوس لیسی کاوه احساس آرامش و لذت می کردم . طوری شده بود که فقط به سکس و مزه دهن اون و حال کردن کوس خودم فکر می کردم . این که میگن سکس بیشتر وقتا حلال مشکلاته یه حقیقتیه . حتی از پول و ثروت هم به نظرم مهم تره .. پول بدون سکس و سکس بدون پول .. خب معلومه دیگه روشنک سکس بدون پولو تر جیح میده .. کاوه یواش یواش خودشو حشری تر از ساعاتی پیش نشون می داد . هر چند کیرش تیز شده بود و نشون می داد که بازم هوس داره ولی می دونستم یه خورده آتیش خودشم تند تر نشون میده تا هم خودش غمشو فراموش کنه و هم از دل من در بیاره . اسیر دو تا رقیب شده بودیم و نمی دونستیم چیکار کنیم .. تو چشای کاوه که نگاه کردم حس کردم که همون حس منو داره .. با این حال کیرشو چسبوند به کوس من .. -بذار بره دیگه معطلش نکن .. -روشنک انگاری هر وقت میام سراغت همون داغی و عطش رو داری .. -می تونستم داغ تر از اینا هم باشم .. با خودم در ستیز بودم و می خواستم که با دلداری دادن به خودم این لحظات رو شیرین تر کنم . روشنک ولش کن بی خیالش شو درسته که غرورت در هم شکسته ولی سعی کن از موضع قدرت با این مسئله بر خورد کنی . از کجا معلوم که بهروز هم همین حس و حالو نداره . حتما اون تا حالا فهمیده که ما با هم سکس گروهی داشته باز هم خواهیم داشت . چون این سپیده تا دهنش قرصه قرصه ولی همین که با یکی پسر خاله یا دختر خاله شه حالا بیا و درستش کن . -کاوههههههه خیلی خوشم میاد ولی خب چند ساعت پیش ار گاسم شدم فکر نکنم دیگه تا اونجا برسم .. تو اگه دوست داری کارو تموم کن . هر جور بهت مزه میده باهام حال کن .. پنج تا انگشتشو یکی یکی کرد توی کونم و حدس زدم که می خواد کیرشو فرو کنه داخلش .. همین کارو هم انجام داد خیلی بهم مزه داد . آخیششششش .. دستمو از عقب به کیر کاوه رسوندم تا وقتی که داره تو سوراخم آب می ریزه با دست مالی اون بیشتر داغش کرده و آبش روونتر توی کونم خالی شه .. اصلا یادم نمیومد که توی بغل هم خوابیدیم .. . صبح زود دیدم که در می زنن . سپیده بود . وقتی صداشو شنیدم ملافه رو از روی کاوه بر داشتم و خودم هم کاملا سکس رفتم درو باز کردم تا منو با همون حالت ببینه و دوست پسرخودشو هم رو تخت زیارت کنه .. درو که باز کردم اون و بهروز با هم دیدم .. جاااااااان با این که حرص خوردم ولی ده برابرش لذت بردم از این که می دیدم بهروز, من و کاوه رو کاملا لخت دیده وحس می کنه که ما بی خیال با هم سکس داشتیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#64
Posted: 9 Feb 2013 01:00
خانم مهندس قسنت شصت و یکم .
من که خب مدتها بود با این شرایط نا به هنجار بهروز ساخته بودم با این حال از این که اونو با سپیده دیده بودم یه جوری شدم اما به خاطر این که سور پرایزی واسم نبود تونستم ظاهرمو حفظ کنم ولی اون اگرم اطلاع داشت ولی با این جور تماشای صحنه یخ زده بود .. -مثل این که به شما دو تا بد نگذشته . به جای این که کاوه جوابشو بده من جوابشو دادم -بهروز جان دنیا که مال یه نفر نیست وقتی که تو دوست دختر یکی رو بدزدی اونم میره دوست دختر تو رو می دزده . وقتی هم که دوست پسر یکی دزدیده شه اونم میره یه دوست پسر دیگه رو کش میره . از کجا می دونی شیلایی که تو امروز باهاش بودی الان زیر یکی دیگه نباشه . با این حرفم می خواستم به سپیده بگم که بی خود به بهروز دلخوش نباشه . ولی اون انگار مسخ و طلسم شده بود . -روشنک جون ما اومدیم خوش باشیم بی جهت خودتو ناراحت نکن . نمی دونی این بهروز چقدر ماهه . حالا نمی خوای تعارف کنی بیاییم داخل ؟/؟ -بهروز خان بفر مایید اینجا منزل خودتونه . هتل خودتونه . بر ما و دیده ما منت گذاشته قدم رنجه فر موده مفتخرمان نموده اید -روشنک داری مسخره ام می کنی . ؟/؟ -من و از این جسارتا ؟! جراتشو ندارم اوسا کار خودمو دست بندازم هر چند اگه لیاقتشو داشته باشه . دیگه بی خیال شده بودم . سپیده می خواست یه چیزی بگه که انگاری موضوع دیگه ای پیش اومده بود و حرفش قطع شده بود .. ادامه اش داد -ببین روشنک وکاوه جون .آقا بهروز پسر ماه و دوست داشتنی و گلیه . خیلی دست و دلباز هم هست . با اجازه شما من موضوع بر نامه های ضربدری و گروهی خودمونو واسش گفتم . اونم خیلی دوست داره که با هامون باشه . از مون دعوت کرده که امشبو بریم به یکی از سوئیت های مجهز و جا دار طبقه اول . منم گفتم که حالا که طاق هستیم یه نفر هشتم هم به جمع ما اضافه شه بد نیست .. با این که ما بچه های گروه با هم ندار بودیم ولی از این که این زن بازو در میون این جمع صمیمی خودمون حس کنم عصبی می شدم . دست سپیده رو گرفته و بردمش به یه گوشه خلوت .-سپیده کی به تو گفت که بدون مشورت با سایر اعضای گروه بهش وعده و وعید بدی . از کیسه خلیفه می بخشی ؟/؟ تو اسم خودتو می ذاری دوست ؟/؟ این کارات چه معنا داره . -روشنک بی خود حرص نخور . تو به من حسودی می کنی . هر کاری و هر چیزی قلقی داره . تو خودت نمی تونی با این پسره کنار بیای توقع نداری که من برم دنبالش . این رسمش نیست . نه خود خورم نه کس دهم گنده کنم به سگ دهم . من با روحیه بقیه آشنام دیگه اونا هم راضی هستند که جمع ما زوج باشه و چه کسی بهتر از بهروز . این جوری بیشتر می تونم خودمو بهش نزدیک کنم . دستت درد نکنه روشنک این بهم زدن تو با بهروز به نفع من تموم شد -مگه تو کاوه رو دوست نداری ؟/؟ -چرا دوستش دارم ولی قبل از اون عاشق بهروز بودم و هستم .. چاره ای نداشتم که حرفشو قبول کنم . چون می دونستم که اون دو تا زن دیگه هم خیلی راحت می پذیرن . مردا هم که عین خیالشون نبود که دوستشون بره زیر کیر یکی دیگه . حالا این بهروز بود که دستمو کشید و منو برد یه یه پستو و گفت روشنک دیدی که تیرت به سنگ خورد با من نپیچ بد می بینی -می خوای چیکار کنی حقوق منوندی . اخراجم کنی ؟/؟ منو باش که فکر می کردم لیاقت اونو داری که دوستت داشته باشم -من چه لیاقتشو داشته باشم چه نداشته باشم تو دوستم داری . اینو از حرکاتت به خوبی متوجه میشم . -برو بهروز فکر کردی من خودمو علاف و پا بند یکی می کنم ؟/؟ دیشب بعد از سکس گروهی راستش می خواستم تنها بخوابم ولی از اونجایی که تو دوست دختر کاوه رو برده بودی اونم اومد سراغ من . به هر حال حال کردن حال کردنه فکر نکن تو بهم نرسیدی کس دیگه ای نیست که بهم برسه . شاخشو شکسته بودم .-ببینم امشب میای ؟/؟ یه نگاهی بهش انداخته گفتم اگرم بیام فقط به خاطر اینه که ببینی چه جوری با دوستام حال می کنم . -خیلی عقده ای هستی روشنک -عقده ای تو هستی که وقتی با یکی داری سکس می کنی از یکی دیگه میگی . پشت خودشو به در ورودی تکیه داد و منو به طرف خودش کشوند و به زور لباشو رو لبام قرار داد . هر چی اونو پس می زدم با کمال پررویی منو به طرف خودش می کشوند . آخرش از دستش در رفتم -فکر کردی به همین سادگی هر غلطی بکنی و بیای مفت منو تورم کنی ؟/؟ کور خوندی . اون ممه رو لولو برد . -می بینیم روشنک . تو با همین وضع باهام کنار میای . . خشم عجیبی داشتم .. بهروز رفت دنبال کارش و جور کردن بر نامه های شب برای سکس گروهی و ضربدری شب . کاوه و سپیده رو با هم فرستادم که برن تا یه چند ساعتی رو بخوابم و یه خورده به خودم برسم که برای شب سر حال باشم . اعصابم بهم ریخته بود . اگه کارد بهم می زدی خونم در نمیومد . این حماقت که چی بگم زرنگی سپیده و از طرفی غرور و چرند گویی بهروز داغونم کرده بود ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#65
Posted: 16 Feb 2013 23:49
خانم مهندس قسمت شصت و دوم
هرکاری می خواستم بکنم آروم بگیرم نمی شد که نمی شد . دیوونه شده بودم . امشب باید چیکار کنم که بی خیالی خودمو نشون بدم . اگه اون بخواد بیاد طرفم .. اگه من نخوام برم طرفش .. اگه ببینم که اون و سپیده دارن با هم حال می کنن . من نباید ضعف نشون بدم . اون هم باید خیلی حساس باشه . من از سپیده خوشگل ترم . اندامم درست تره . سپیده یه خورده چاق تره .. چرا رفته طرف اون . می خواسته منو تحریک کنه ؟/؟ کور خوندی بهروز آدمت می کنم . تا می تونستم تیپ زدم . با یه روژگونه مختصر یه حالت سرخ و سفیدی هوس انگیزی به صورتم دادم . می دونستم که بهروز با این تیپ من خیلی تحریک میشه . از همون اول یه دامن کوتاه چین دار با یه تاپ زیاده از حد چسبون پوشیدم تا بیشتر توی دید بیفتم . زیر دامن چین دارهم شورت پام نکردم تا وقتی مانتومو در میارم اون نتونه چشم از رو کونم بر داره . وگرنه بقیه بچه ها سیر خورده بودند و باید با تن و بدنشون ور می رفتی تا اونا رو به هوس می آوردی . برای این بهروز ی که هنوز ازم سیر نشده بود این می تونست بهترین تنبیه باشه . همون که بر خودم مسلط باشم بهترین کاره . خودمو قانع کردم که نسبت به اون بی اهمیت باشم . این جوری بهتر می تونم کارمو پیش ببرم و با این عوضی مبارزه کنم . نباید خشمگین شم باید خونسردانه خودمو در اختیار بهرام و کیارش و کاوه بذارم و اهمیتی به اون ندم . اگرم خواست بیاد طرف من بی خیال باشم . خیلی نا آرام بودم . لعنتی کاش همچین بر نامه ای ردیف نمی شد . اون سه تا زن از این که یکی دیگه به محفل ما اضافه شده داشتند از خوشحالی بال در می آوردند . بیتا : ببینم روشنک تو اصلا هیجان زده نیستی . وقتش بود که یه تنوعی هم به سکس گروهی خودمون بدیم . این جوری خیلی بهتر هم شد . یه عضو افتخاری داریم . خیلی هم خوش تیپ و خوش اندامه . -ببینم هیچ اینو می دونی که مردای گروه دارن از سهمیه خودشون می بخشن ؟/؟ -مگه دارن ارث پدر خودشونو می بخشن ؟/؟ -درست ولی فراموش نکن که سه جفت خواهر و برادر در جمع ما وجود داره . -حالا یه جفت بدون نسبت هم در گروه ما پیدا شده . نمی دونم روشنک تو با این بهروز چه مشکلی داری . حقوقت کمه . یه چیزای دیگه رو بهت کم داده ؟/؟ -بیتا از وقتی که بهرام راه کوستو باز کرده زبونتم باز شده ها ؟/؟ -مثل این که این آقا بهرام قبل از این که با تو باشه زبون تو رو باز کرده بود . -بیتا بیتا . تو دیگه کی هستی . حیف که روشنک حوصله پیچوندن نداره وگرنه حسابی می پیچوندمت -ببینم اگه می تونی این کارو بکن . کم آوردی داری این حرفا رو می زنی .. من و بیتا داشتیم سر به سر هم می ذاشتیم . شامو دسته جمعی در رستوران هتل خوردیم . بهروز اومد سر میز من و کنارم رو یکی از صندلیهای خالی نشست -خانوم خانوما هر چی میل دارن می تونن سفارش بدن . من در بست در خدمتم . -بهروز خان از این چوچول بازیها کمتر در بیار . برو ببین سپیده جان باهات کار ندارن . بهتون اجازه دادن که این طرف تشریف بیارین ؟/؟ -حالا باهام رسمی صحبت می کنی ؟/؟ این قدر فیلم بازی نکن من که خودم می دونم چقدر کشته مرده منی .. -بس کن بهروز . .. اون خیلی بی خیال آبروی منو پیش دوستام برده بود . از این نظر که نمی خواستم همه رو متوجه کنم که با این احمق چه بر نامه و کل کل کردنایی داشتم . با کمال پررویی اومد کنارم نشست و من غذارو همراه با حرص می خوردم و داشتم به این فکر می کردم که وقتی بر نامه اصلی رو شروع کردیم چه جوری حالشو بگیرم . برنامه رستوران و شام که تموم شد دسته جمعی رفتیم طرف همون سوئیتی که بهروز برامون ردیف کرده بود . با توجه به روحیه تنوع طلبی که در دخترای گروه سراغ داشتم می دونستم وقتی که اونو ببینن دسته جمعی میرن طرف اون . وقتی مانتومو در آوردم مردای قدیم گروه چشاشون داشت در میومد . . زبونشون بند اومده بود . -روشنک می دونستیم رو رو خوشگل کردی ولی دیگه از این زیر خبر نداشتیم .. ولی این بهروز واقعا سنگ تموم گذاشته بود . فضای وسیع و باز و چهار تا تخت دو نفره کنار هم . پرده هایی به رنگ آبی ملایم و دکور بندی و تزئیناتی که حسابی اون فضا رو لوکس کرده بود . بوی خوشی هم از هر گوشه ای به مشام می رسید که هوس آدمو زیاد می کرد . سپیده حرصش می گرفت از این که بیتا و بهاره هم همراه با اون رفتن سراغ بهروز . من یکی که دیگه داشتم حسابی حال می کردم . این جوری خیلی بهتره . از اونجایی که مدتها بود به خاطر گند کاریهای بهروز عذاب می کشیدم خودمو با این صحنه ها بیشتر وفق می دادم . اصلا توجهی به اونا نشون ندادم . -پسرا چی شد دخترا شورشو در آوردند .. می خواستم مزه دهنشونو بفهمم -عیبی نداره روشنک ما که تا حالا به اندازه کافی اونا رو سیر سیر خوردیم . تا صبح هم کلی راهه . فعلا همین تو یکی واسه هر سه تامون بسی . اینو کیارش بهم گفت . بهرام : روشنک خیلی معرکه شدی . -پس زود باشین چرا بیکار نشستین . یهو دیدین صبح شد .. -مطمئن باش سرمون بی کلاه نمی مونه . -با صدای بلند طوری حرف می زدم که نشون بدم چقدر هوسباز و بی خیالم . -بیایین زود باشین . سه تایی تون با هم . کیارش اومد و تاپو از تن و سرم در آورد . بهرام هم دامنمو در آورد . کاوه رفت سراخ شورت و کسم و بهرام در حالی که منو می بوسید کیا هم سوتین منو باز کرد . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#66
Posted: 21 Feb 2013 20:36
خانم مهندس قسمت شصت و سوم
چقدر دلم می خواست به جای این سه نفر بهروز باهام حال می کرد . نمی دونم اینجا من شرطو می بردم یا بهروز . داشتم به این فکر می کردم که حال کردن یه زن با سه تا مرد بیشتر حال میده یا حال کردن یه مرد با سه تا زن . به نظرم من می تونستم بیشتر حال کنم . چون یه مرد باید کنترل کننده باشه . اون چه جوری می تونه از سه تا زن لذت ببره ولی کاوه دیگه کارشو شروع کرده بود همون اول اومد سرشو گذاشت زیر کسم و زبونشو در آورد .. جووووووون لبه های کسو به دو طرف می کشید و کف زبونشو میذاشت اون وسط و دیگه مجال فکر کردن بهم نمی داد فقط لذت و هوس بود که داشت منو آتیش می زد . همونجا رو تخت وایسادم تا کیا هم از پشت بتونه کارشو بکنه . اون کونمو از دو طرف باز کرده بود و قبل از این که زبونشو بکشه رو سوراخ کونم از پشت کسمو لیس می زد .. -اوووووخخخخخ بچه ها بچه ها چه جوری دارین آتیشم میدین . اینو از کجا یاد گرفتین شیطونا .. آخخخخخخ آخخخخخخخ .. نیازی به فیلم بازی کردن هم نبود فقط پیاز داغشو با جیغ و داد های بیشتر زیاد می کردم . زبون کیا و کاوه از دو طرف می خوردند به هم . دو تا زبون و یه کس .. آهههههه چه حالی داشت . چه کیفی می کردم .. از این فوق العاده تر نمی شد . بهرام هم ایستاده اومد لباشو گذاشت رو سینه هام ... نمی دونستم چیکار کنم . دستامو رو سر کدومشون بذارم . یه دست کم داشتم . داشتم آتیش می گرفتم . یه دستمو گذاشتم رو سر کاوه و با دست دیگه ام بهرامو بیشتر به سینه ام فشار می دادم . کیا هم که یه انگشتشو کرده بود تو کونم . دیگه به هیچی فکر نمی کردم .. می خواستم حال کنم و واقعا داشتم حال می کردم . یک بی خبالی طبیعی که خیلی راحت تر می تونست بهروزو به آتیش بکشه چشامو هم بسته بودم . ولی خیلی دلم می خواست دراز کش همین کارا رو باهام انجام می دادند چون این جوری بیشتر بهم می چسبید و حال بیشتری می داد . فقط صدای بهاره و بیتا و سپیده رو می شنیدم که چه جوری عین شغال زوزه می کشیدند . انگار که زوزه کشیدن اونا هم نوعی ادا در آوردن بود . صدای بهروز هم میومد که داشت فریاد می زد و می گفت آقایون خسته نباشین . چه جوری دارین حال می کنین . سه تا مرد با یه زن سیرتون می کنه ؟/؟ لعنتی هر چی می خواستم چیزی نگم نمی شد . این پررو نمی ذاشت که چند لحظه آروم بگیریم و حالمونو بکنیم .. مجبور شدم که جوابشو بدم -بستگی به این داره که زنش کی باشه . تو اگه می تونی برو اون سه تا زنو راضی کن که می دونم نمی تونی و اونا باید بیان با کیر همینا ار گاسم شن . لالش کرده بودم . جوابی نداشت که بده فقط همینو گفت روشنک چرا این روزا این قدر حساس شدی طاقت شوخی رو نداری .. -من با کسی شوخی ندارم . حرفام و کارام همه جدیه . داشت رو اعصاب من راه می رفت . رو تخت دراز کش شدم تا کمرم آروم بگیره . پسرا بهم حال بدین . حال بدین که دیگه بد جوری هوس چند تا کیر مردونه رو کردم . یه پهلو روی تخت دراز کشیده بودم و این بار کیا و بهرام از دو طرف لاپامو لیس می زدند . بهرام زبونشو رو سوراخ کون من می کشید و کاوه هم با سینه هام ور رفته و یواش یواش اومد پایین تر .. یه علامتی به کاوه دادم که بیاد بالاتر .. زیر گوشش گفتم که باید چیکار کنه . چون اونم از این که سپیده رو بهروز تور کنه خیلی ناراحت بود . -وایییییی چه بدنی داری روشنک . تنهایی می تونی ده تا مردو سیر کنی . خیلی حال میدی . یه نفره یه گردانو حریفی . از همه جات داره آتیش بلند میشه .. صدای بهروز در اومد که می گفت داش کاوه این جورا هم که میگی نیست اون نتونسته یکی منو سیر کنه و کم آورد .. ..کثافت آشغال از نا امیدی داشت این چرندیاتو تحویل می داد که بر من پیروز شده باشه . صورتم سرخ شده بود .. -بهروز خان تو لیاقت جنده منده ها رو داری و از بس زنای هرزه رو گاییدی و اونایی رو که هر شب بغل یکی هستند جنس خوبو نمی تونی کنارت ببینی . .. بازم خورد و دم نکشید ولی این سپیده دیوونه به جای این که از من حمایت کنه دستمال زنی و خایه مالی رو شروع کرد . راستی راستی هم داشت خایه های بهروزو می مالید -روشنک جون یعنی میگی منم جنده هستم . ؟/؟ -نه منظورم این نبود که تو جنده هستی تو کوس خل هستی .. . اون چند نفر دیگه که از گردونه خارج بودند سر و صداشون در اومد که بچه ها ول کنین می خوایم حال کنیم این بر نامه ها چیه درست کردین . اینجا مگه میدون جنگه ؟/؟ .دیگه کار به جایی رسیده بود که قمبل کرده تا مردا بذارن توی کون و کسم . -پسرا هر جور دوست دارین حال کنین . کس و کون روشنک در خدمت شماست . مهندسی شده و کاملا فنی .. . رفتم رو کیر کاوه نشستم و کیارش هم گذاشت توی کونم . -جووووون بهرام بهرام تو هم بیکار نشین . بهم حال بده حال بده . از اون طرف زنا بهرامو صدا می زدند که بره طرف اونا و کمک بهروز -بهرام حق نداری بری طرف اونا تا من نگفتم . وگرنه تورو از کس و کون خودم محروم می کنم . این بهروز همون جوری که خودش گفته هر سه تاشونو حریفه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#67
Posted: 28 Feb 2013 18:05
خانم مهندس قسمت شصت و چهارم
بهرام که سابقه آشنایی قبلی با منو داشت و منم خیلی هواشو داشتم نرفت طرف زنا منم سریع کیرشو قاپ زدم و گذاشتم تو دهنم . از اون طرف سپیده هم که خایه مالی بهروزو می کرد با بهاره شروع کرد به پچ و پچ کردن که بهاره داداشش بهرامو کوک کنه که بیاد طرف اون . -داداش حالابیا این طرف یه خورده حال بده . آبجی بهاره ازت می خواد . کیارش هم که بوی فرند اصلی بهاره بود گفت تو دیگه ساکت شو دختر بذار ما اینجا حالمونو بکنیم . ببین دو تا سه به یک رو با هم داریم . عدالت باید رعایت شه . این بهروز خان حتما می کشیده که سه تا رو به دمبش بسته .. آخ که چقدر با این حرفش خندیدیم . سپیده ساکت شده بود و دیگه به ما گیر نمی داد .. -جووووون کاوه کاوه .. کیرتو عشق است .. خودمو گذاشته بودم توی حس که با تمام وجودم حال کنم و لذت ببرم . در اون لحظه فکر می کردم که می تونم بزرگترین هنر پیشه دنیا بشم چون واقعا از سکس خودم لذت می بردم و این آرامشو داشتم که با این لذت طبیعی هم می تونم کاری کنم که حرص بهروزو در بیارم .. -اوووووففففف کاوه کاوه لبه های کسمو بازش کن .. -روشنک کست از کس سپیده خیلی تنگ تر نشون میده .. -آرررررره آرررررره کم کار تره .. تو باید بوی فرند من می شدی .. کیا که دیگه از پشت واقعا منو گاییده بود . طوری منو می کرد که هر لحظه حس می کردم رگها و مویرگهای کون و مقعدم می خواد بترکه ولی این که بگم حال نمی کردم دروغ گفتم . بهرام هم که دو سه دقیقه ای می شد کیرشو از دهنم در آورده بود و با وسط سینه ها و نوکشون بازی می کرد .. -بهرام جون کیرتو دوباره بذار تو دهنم وگرنه میگن حتما بیکاری . -هیچ غلطی نمی تونن بکنن . مگه سینه هم کردنی و حال کردنی نیست ؟/؟ -نه بیچاره این سینه .. همیشه عقب افتاده هست . جزو فرعیاته -ولی من باهاش حال می کنم خانوم مهندس .. .. مسخره بازیش گل کرده بود . دلش می خواست کاری کنه که هم کیرشو فرو کنه توی دهنم و هم سینه هامو میک بزنه -پسر تو اگه بخوای این کارو کنی باید سر و ته یکی کنی . این که نمیشه . کیر بهرام دوباره رفت تو دهنم .. چه حس قشنگی بود .. اصلا سرمو طرف اون چهار نفر نمی گرفتم باید با تمرکز به حال کردن خودم فکر می کردم و لذتی که می خوام از این جریان ببرم . دستمو از پشت می زدم به کونم که یکی با کون و کپلم ور بره که این جوری بیشتر بهم حال بده . کاوه دستشو گذاشته بود پایین رون و کونمو از وسط باز کرده کیا هم دستاشو یه خورده بالاتر از دستای کاوه قرار داده بود و خیلی عالی همه چی رو تنظیم کرده بودند . یه لحظه تصادفی چشام خورد به اون ور . خواستم رومو بر گردونم که حس کردم دیگه از اون جایی که خودم در حال حال کردن بودم و خیلی هم لذت می بردم خیلی بی خیال شده بودم . واسه همین چشم از صحنه بر نمی گرفتم . بدی این که یک مرد با سه تا زن داره حال می کنه اینه که اون آقاهه نمی تونه در آن واحد به سه تایی شون حال بده و خودشم نمی تونه خوب حال کنه واسه همین بهش مزه نمیده .. یه دو دقیقه ای که داشتم صحنه رو نگاه می کردم اون داشت کون بهاره رو می کرد اومد رو کسش و بعد بیتا جای بهاره رو گرفت و دو تا زن دیگه هم یکی با سینه های بهروز ور می رفت و یکی هم باسینه های زنی که در حال گاییده شدن بود .. من که دوست نداشتم در گروه سه زنه ها باشم . خوشم میومد سر بهروز دارن بلا میارن . نفسشو گرفته بودند . طوری اونو پیچونده بودند که دیگه میرفت تا حتی نفس کشیدن هم یادش بره . کیر بهرامو از دهنم کشیدم بیرون و گفتم کاوه جون یه جا به جایی صورت بگیره واسه تنوع هم بد نیست . کیا رو زیر خوابوندم و رو کیرش نشستم تا کسمو بگاد . بهرامو سوار کونم کردم و از اون طرف ساک زدن واسه کاوه رو شروع کردم .. کیا هم از بس منو گاییده بود قلق کس منو داشت . بهرام هم کیر با یه انگشتشو دو تایی کرده بود توی کونم .. آخخخخخخ با این کارش چه حالی می کردم ! بهروز لعنتی هم این صحنه رو به خوبی دید . یه متلک یا حرف نیشداری هم بهم زد ولی می دونستم از حرص و حسادتشه که داره این حرفو می زنه . چون اگه واسش اهمیتی نداشت تا این حد به ریزه کاریها دقت نمی کرد . -روشنک اگه جا داری منم کیرمو بیارم بغل کیر و انگشت بهرام خان بکنم توی کونت .. -تو اگه دستت بر میاد و می تونی برسی کوس و کون اون سه تا زنو بهم جفت کن و با یه کیر یک ضرب به هر سه تاشون حال بده .. اگه نتونی اونا باید بیان با کیر همین مردایا بکن های قدیمیشون ارگاسم شن . ببینم شیلا خانوم بهت یاد نداده چه جوری باید یک زنو بکنی تا سر حال شه ؟/؟ البته سپیده جون هست می تونی ازش یاد بگیری . صورت بهروز عین لبو که چه عرض کنم عین کون بوزینه سرخ شده بود . چه حالی می کردم . کم آورده بود . هم در کل کل کردن با من کم آورده بود هم در سیرکردن زنا ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#68
Posted: 8 Mar 2013 17:37
خانم مهندس قسمت شصت وپنجم
کونمو به طرف پسرا تکون می دادم تا از هر دو سوراخ و هر دو کیر لذت بیشتری ببرم و درست توی دید بهروز باشه . -نهههههه نههههههه .. آروم تر آرومتر -بهرام : چی میگی روشنک تو که همش داری خودتو می جنبونی -راست میگی راست میگی .. نمیشه جلوی این همه کیر باحالی که دور منو گرفته ساکت شم . اون جوری که شما سه تا بهم حال میدین دیگه هیچ حالی واسه دادن به نفر چهارم باقی نمی مونه . کونمو با کف دستام باز ترش کرده تا بهروز خان حسابی دیدش بزنه و ببینه که چه جوری کیر دوستان و مهموناش فرو میره و بر می گرده . حالشو ببره .. -آخ بچه ها وقتی که شما هستین و منو تا آخر خط می رسونین دیگه هیچ راننده و ماشینی نمی خوام . کاوه کیرتو دوباره فرو کن توی دهنم تا مزه اون دو تا کیر رو بهتر متوجه شم .. بهروز : روشنک مثل این که عادت داری به این که چند تا چند تا کیر بخوری .. -اگه کیر آدم باشه هر چند تا که باشه مسئله ای نیست به کیر تو یکی نگفتن . بازم حالشو گرفته بودم . هر بار که یکی از این تک پرونی هارو انجام می دادم و حالشو می گرفتم تا یه چند دقیقه ای لال می شد .. -مثل این که بعضی ها هر چی می خورن کمشون نیست . زنا رو می دیدم که اصلا نمی تونن خوب حال کنن . تا یکی میومد کیف کنه و حس کنه که می تونه یه حال و هوایی از ارضا شدنو در خودش ببینه یکی دیگه میومد جلو و می گفت بسه دیگه . پاشو نوبت منه .. نه اون بهروز بخت بر گشته ارضا می شد و نه هیشکدوم از اون خانوما . البته بهروز که می تونست آبشو رو یا توی تن یکی از این زنا خالی کنه و حالشو ببره ولی کارشون گره خورده بود . قسمت این بود که کلنگ ارگاسم شدنو با کیر کیا بزنم . -آهههههه بچسبون بچسبون بچسبونش کیا .. مث اون وقتا که منو می کردی . خیلی خوب و قشنگ سرحال می شدم .. بگو هنوزم دوستم داری . هنوزم خوشت میاد مث اون وقتا باهام حال کنی .. راستی راستی هم داشتم حال می کردم . امواج هوس در دریای کسم به راه افتاده بودند و از زیر سینه ها و نافم رد شده و می رسیدن روی کس و به چاکش که می رسیدند پخش می شدند -کیا کیا آبمو بیار اونو به ساحل هوس برسون .. -میارمش خودم میارمش . تا هر وقت که بخوای . تا وقتی که حالت جا نیومد کیرمو از توی کست بیرون نمی کشم . تو که می دونی کیا چه با مرام و با معرفته .. -کیر کیا حرف نداره .. بهرام و کاوه فقط به حرفای ما گوش می دادن . منم که هر وقت می خواستم حرفی بزنم کیر کاوه رو از دهنم بیرون می کشیدم و بعدهم که حرفا مو تمومش می کردم بازم این کیر خوشمزه رو به دهن می گرفتم .. دلم می خواست با هر سه تاشون یه حال حسابی بکنم و حال اونا هر چهار تا رو بگیرم چون علاوه بر بهروز یه جورایی هم از دست اون سه تا زن که خودشونو کشته مرده بهروز نشون می دادند لج داشتم . کاوه در همون حال که کیرشو کرده بود تو دهنم با کف دست و پنجه هاش سینه هامو خیلی آروم فشارشون می گرفت و ولشون می کرد . با این کارش شروع نقطه موج هوسو کاملا مشخص کرده بود و کیا هم خوب می دونست چیکار کنه و بهرام هم که با کیر و انگشتش کونمو هدف گرفته بود . می خواستم فریاد بزنم و از بچه ها از پسرای گل گروه تشکر کنم که چه جوری بهم حال دادن و هوای منو دارن ولی حیف بود اگه بخوام کیر کاوه رو از دهنم در بیارم .. کیا بار سنگینی رو به دوش می کشید . اون وظیفه اش سنگین تر از بقیه نشون می داد .. تو دهنی ناله می کردم .. بهروز : خانوم مهندس بپا سر گلوت گیر نکنه . اگه دوست داری من بیام بهت آب برسونم که از گلوت پایین بره .. تر جیح دادم ساکت بمونم و به مزخرفاتش گوش نکنم . مگه غیر از اینه اونم می خواست بهم لذت بده و من دوست داشتم فقط مال من باشه و طرف شیلا نره .. حالا که داره طرف همه میاد . منو هم میخواد یا نمی خواد دوست داشته باشه خودش می دونه . عشق و علاقه که زورکی نیست .. چشامو بستم و فقط به سه تا کیر فکر می کردم .. با چشایی بسته و یه دنیا لذت و آرامش موج هوس در تمام نقاط بدنم به راه افتاده بود .. طوفانی در من به پا شده بود .. امواج خروشان و بلند دیگه سنگ و صخره ای واسم باقی نذاشته بودند . تمام تنم داشت آب می شد .. ناله های تو دهنی من همچنان ادامه داشت .. انگشت بهرام که توی کونم بود هوس شناور منو با سرعت بیشتری در بدنم پخش می کرد . پاهام سست شده و به زور خودمو نگه می داشتم .. دیگه حتی نمی تونستم چشامو باز کنم . فشار و سرعت زیاد تر می شد ... هوس به دیواره ها و پوست بدنم فشار بیشتری می آورد و بیشتر منو می لرزوند . امواج داغو نزدیک ساحل و دور کس و قسمت بیرونی اون حس می کردم . کوسمو با یه حرکات خاصی دور کیر کیا می گردوندم .. اونم که متوجه منظورم شده بود دیگه از خودش مایه گذاشت .. یه لحظه حس کردم که یه موجی با فشار به دیواره کسم بر خورد کرد و از سوراخ کوسم اون آبی که دوست داشتم بریزه و خنکم کنه ریخت بیرون .. کیا متوجه شد که دیگه کارم تموم شد .. -بچه ها روشنک ارضا شده .. حالا دیگه تیرتونو همون کیرتونو شلیک کنین ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#69
Posted: 15 Mar 2013 01:00
خانم مهندس قسمت شصت و ششم
کاوه و بهرام انگاری که منتظر همچین فرمانی بودند . امونم نداده و شلیک رگباری خودشونو شروع کردند . . فرمون کونم که در دست بهرام بود ولی دهنمو می تونستم با کیر کاوه هماهنگ کرده بهش یه حال جانانه بدم اما خب اونا دیگه شلیک کرده بودند . حسابی سیراب شده بودم . دهنم پر از آب کیر کاوه شده بود و بهرام هم منی خودشو ریخته بود توی کونم . در همین حال هم احساس می کردم که آبی که کیا ریخته توی کسم داره از ش خارج میشه .. -کاوه کاوه جون اون موبایلتو بیار زوم کن رو این سه نقطه ای که آب کیر شما سه تا قهرمان داره ازش برگشت می کنه یه عکس یاد گاری داشته باشیم . بهروز : روشنک اگه دوست داری منم بیام رو صورتت خالی کنم که تکمیل شه -خواجه خان شما یکی آبتو نگه داشته باش که باید اون سه تا تشنه لبو سیر کنی نمی خواد حروم من کنی .. بازم خورد و دم نکشید . کیف می کردم . بیشتر حاضر جوابی های من جوابی نداشت .. بهروز همچنان در حال گاییدن به نوبت اون سه نفر بود ولی دیگه ظاهرا بریده نشون می داد . سه تا از خانوما واسه این که یه عدالتی بین اونا رعایت شه مثل جوجه های پرنده سرشونو به هم چسبونده دهنشونو به طرف کیر بهروز باز کرده و بهروز هم مثل پرنده مادر که غذاشو بین بچه هاش تقسیم می کنه به نوبت کیر خودشو به دهن یکی نزدیک می کرد و قسمتی از منی در حال ریزش خودشو به دهن یکی می ریخت .. -آفرین بهروز جون به این میگن عدالت . تو می تونی چند تا زن بگیری . -روشنک تو هم اگه بیای تکمیل میشیم . میشی چهارمین زن من . -من به اندازه کافی سیر شدم . فعلا اشتها ندارم . فقط بپا غش نکنی . -یادت باشه روشنک که من یک نفره حریف سه تا شدم . -این قدر واسه خودت کلاس نذار . تو هم فقط یه بار آبتو آوردی و این سه نفر هم همین .. تازه حریف هرکی بشی حریف روشنک زبل نمیشی .. -خب دیگه تمام کار هات مهندسیه دیگه . فکر کنم ما چهار تا اگه بخواهیم کیرمونو توی کست بکنیم جا شه . باهات شرط می بندم روشنک . -اگه همه کیر ها مثل کیر تو زوار در رفته و پلاسیده و بی بخار باشن ده تا کیر هم توکس من جا میشه .. اوخ که این یه جوابم افضل الجوابها بود . همچین لال و در همش کردم که با یک من عسل هم نمی شد خوردش . دندوناشو از غیظ به هم می فشرد . کاوه : روشنک جون اگه اجازه میدی بریم طرف اون سه تا زن . می دونم که همه شون تشنه کیرن و دارن واسه سکس با ما ثانیه شماری می کنن . من سپیده رو خوب می شناسم . سخته یه مرد بخواد در یه سرویس به سه تا زن حال بده . یه زن که به این سادگی ارضا نمیشه . -باشه پسرا شما برین . وای من باید با این نسناس تنها باشم ؟/؟ اون میاد طرف من ؟/؟ اصلا نمی تونم تحملش کنم . خیلی عوضیه .. البته بهروز کیر خیلی باحالی داشت . هم تیز و هم کلفت ولی این سه تا رفقام حسابی اونو چلونده بودند . فکرشو نمی کرد گیر حریف افتاده باشه . ولی من قصد داشتم اگه بیاد طرف من کاری کنم که خیلی بیشتر از اون سه تا زن در مورد من یکی احساس خستگی کنه . فکر کرد هر غلطی که دلش بخواد می تونه بکنه . عوضی آشغال . باید به دست و پام بیفته . باید قدر منو بدونه . من که نمی خواستم برش ریاست کنم . عوضی داشت با من حال می کرد و از یکی دیگه می گفت . اصلانباید در مقابل مردایی که می خوان با تحریک حس حسادت زنا برتری خودشونو نشون بدن کم آورد . باید بی خیال نشون می دادم . تازه الان هم که ارگاسم شده بودم و تا یه مدتی هم می تونستم بی خیال باشم .. خیلی خونسردانه رو تختم لمیده بودم . پاهامو از وسط باز کرده بودم و با دستام آبهای بر گشتی از کس و کونمو به اطراف پخش می کردم . البته دهنم و دور و برش پاک شده ولی دستام همه چسبناک شده بود . چشامو بستم که مثلا بگم بی خیال ترم . ولی دلم داشت مث سیر و سرکه می جوشید . نکنه اون بره دوباره پیش اون سه تا زن و چهار مرد سه تا زن شن . .. بی خیال روشنک . صبر داشته باش . عیب ما خانوما اینه که زیاد ترسو هستیم . اگه یک گرویی قوی داشته باشیم با اعتماد به نفسی که در ما به وجود میاد خیلی راحت می تونیم مردا رو شکست بدیم . مردا اسیر تنوع و هوس هستند . کمی صبر همه چی رو حل می کنه . دیگه از این بد تر نیست که اون مرد نامرد ول کنه بره . به خودت بگو از همون اول هم بگو به گور سیاه که گورشو گم کرد و نخواستت و رفت ولی کدوم مرده که یک زن لختو ببینه و بخواد تا ساعتها واسش سیاست بره . همه که حضرت یوسف نمیشن که روشونو بر گردونن . در همین حال و هوای خودم بودم که حس کردم یه دستایی اومده رو سینه هام قرار گرفته . چشام بسته بود ولی دستای اونو حس می کردم . همون یه اشاره کافی بود تا خون با سرعت بیشتری در رگهام به جریان بیفته . سکوت کرده بودم . نمی خواستم چیزی بگم که اونم حرفی بزنه و پاسخ در پاسخ بشه . چشامو هنوز باز نکرده بودم . لباشو گذاشت رو لبای من . لبایی که بوی منی و آب کیر کاوه رو می داد . دلم می خواست بوی آب کاوه رو حس کنه . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#70
Posted: 28 Mar 2013 20:15
خــــــــــــــــــانم مهندس قسمت شصت و هفتم
وقتی اون لباشو رو لبام حرکت می داد من عکس العملی نشون نمی دادم . می خواستم بگم خیلی بی خیال و بی تفاوت هستم . -خیلی دلت واسه من تنگ شده بود روشنک . نه؟/؟ -نه .. واسه خودت کارت دعوت نفرست . من اصلا خیالم نیست . تازه خوشحال بودم که یه مدتی از شر تو راحت و خلاص بودم . -اگه دلت می خواد پاشم برم -تو اگه می خواستی پاشی بری از اولشم نمیومدی . پس این قدر واسه من فیلم بازی نکن . بعد از رفتن تو و این که اون شب تو رو توی خماری گذاشتم با چند نفر دیگه بودم . -حالا میشه این قدر قهر و ناز نکنی ؟/؟ -من اهل ناز و قهر نیستم . اصلا واسم مهم نیست . تویی که همش داری این مسئله رو پیش می کشی . تو کجا دیدی اصلا این دوستان شاهدن کی من شروع کردم . همش تویی که می خوای بحثو به اونجا بکشونی .. -پس میگی من حالا چیکارکنم -بهروز یا تو کس خلی یا منو کس خل گیر آوردی . وقتی اون جوری لخت افتادی رو من خب معلومه که باید چیکار کنی . نکنه فکر می کنی که باید نون بیار کباب ببر بازی کنیم . کیف می کردم اونو چپ و راست می پیچوندم و اذیتش می کردم ولی از این که یک بار دیگه داره بهم حال میده و ازم لذت می بره خوشحال بودم . خیلی به خودم فشار می آوردم که خونسردی خودمو حفظ کنم . پای سپیده هم در میون بود و این که اگه سخت می گرفتم ممکن بود بهروزو از دست بدم . ولی مردای مغروری مثل اون بیشتر عطش دسترسی به زنایی رو داشتند که خیلی سخت بهشون راه می دادند . سپیده همش در برابرش تسلیم بود و من باید تا اونجایی که جا داشت سیاست خودمو حفظ می کردم . فعلا که کار از این حرفا گذشته بود و فقط باید به لذت خودم فکر می کردم و این که چه طور باید حال کنم . بازم یک سکس دیگه . بازم یک تکرار دیگه . حالا اون چیزی که در سکس می تونست برام اهمیت داشته باشه این بود که با عشق و تمایل و لذت درون خودمو بذارم در اختیار یکی دیگه .. اول طرفمو قبول کنم بعد جسممو واسش آماده کنم . وقتی یه بار دیگه لباشو رو لبام گذاشت و حس کردم که کیرش به کسم چسبیده , دستامو دور کمرش حلقه زده خودمو قانع کردم که منم باهاش ور برم . یه خورده ای هم تخفیف بیام .. بدنش بهم لذت می داد . یه لذتی که از هیشکی دیگه نبرده بودم . ولی نمی خواستم که اونو با غرورش به من بده . هنوزم حس می کردم که دوستش دارم . هر چند این اولین باری نبود که عاشق وعاشقش شده بودم . -حس می کنم که داری باهام آشتی می کنی . روشنک دستات دارن جادومی کنن . -حرفای قشنگی می زنی . به اینا میگن حرفای سر سکس . همین که سکس تموم شد این حرفا هم تموم میشه . انگار نه انگار . البته ما زنا این جوری نیستیم . ظاهر و.. نذاشت ادامه بدم . داشت بهم می گفت که بسه و دیگه تکرا ر نکنم . راستش در این چند روزه برای اولین بار حس کردم که حق با اونه و یه حرفی زده یا حرکتی کرده که درسته . چون منم به این که با اون باشم خیلی نیاز داشتم . اون دفعه خیلی حالشو گرفته بودم و این حقش نبود . وقتی کیرشو در عرض چاک کوسم قرار داد و بایه حرکت رو به جلوی کیر در کس می خواست لبخند پیروزی رو سر بده حس می کردم که تازه می خوام سکس شبانه امو شروع کنم . هوسم بر گشته بود .. نفسام تند شده لبامو می جویدم تا ازم صدایی در نیاد . -روشنک -چیه بهروز -خیلی دوستت دارم . می دونم که تو هم خوشت میاد .. -کدوم زنیه که لخت زیر یه مرد لخت دیگه باشه و خوشش نیاد . حتی اونایی که بهشون تجاوز میشه بالاخره یه جای کار خوششون میاد . این جور نیست که لذت نبرن . -ولی من از حالت و حرکاتت می فهمم که تو یه حس خاص دیگه ای داری . -نسبت به تو یا نسبت به سکس با تو -هر دوش .. هر چند هردوش میشه گفت یکیه -ازبس که وفا داری و منم باتو احساس آرامش زیاد می کنم .اینم از اون متلک ها بود . چشامو بسته بودم تا حرکت کیر بهروز رو در کسم بیشتر احساس کنم . دیگه دستام دور کمربهروز سست شده بود .. -دوستت دارم خانوم مهندس . چرا تو یه چیزی نمیگی .. -چی بگم . بگم دوستت دارم و اون وقت به وقت حال کردن از حال کردن با یکی دیگه برام بگی ؟/؟ می دونی حتی سکس و این سکس گروهی و ضربدری رو که ما با هم داریم با همه بد بودنش در جامعه ما حرمت های خاص خودشو داره که باید اون حرمت ها حفظ شه ولی تو اینا رو نمی دونی . برات هیچ اهمیتی نداره .. -گفتم بس کن . حالا اگه ازت معذرت بخوام قبول می کنی ؟/؟ من اشتباه کردم . خوبه ؟/؟ رضایت میدی ؟/؟ .. عطش سکس و این که از من لذت ببره و با تسلیم شدن من غرور از دست رفته شو پیش خودش و دوستام به دست بیاره اونو بیش از پیش در مانده کرده بود . برای توانایی خودش اظهار ناتوانی می کرد . یه خورده عقب نشینی بد نبود . ولی باید طوری گارد می گرفتم که اگه قصد حمله داشت بتونم این بار ضربه محکم تری رو بهش وارد کنم . هر یک از دستامو گذاشتم یه طرف صورتش و نگاه در نگاه بازم مثل دو تا عاشق رفتیم تو نخ هم . -می دونم اگه بازم بهت بگم دوستت دارم تو با عملت بهم ثابت می کنی که دوستم نداری . -سعی کن خودت باشی روشنک . -فعلا دوست دارم که احساس منو حس کنی . کیرش رفته بودی توی کسم و منم صورتشو به صورتم چسبونده لباشو شکار کردم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash