انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

خانم مهندس روشنک


مرد

 
خـــــــــــانم مهنــــــــــــــدس قسمت هفتاد و هشتم

وقتی بهروز لباشو گذاشت رو لبای من و با بوسیدنم در واقع خواستگاری و تمایل خودش به از دواج با منو اعلام کردجیغی از خوشحالی کشیده اونو سخت در آغوش کشیدم . حس می کردم که تونستم غرور از دست رفته خودمو پیدا کنم . اونو محکم تر به خودم فشرده و لباشو با فشار بیشتری می مکیدم . پنج نفر دیگه ای که شاهد این صحنه بودند کاری کردند که اگه سپیده تا اون لحظه هم متوجه جریان پیروزی من در این قضیه نبود دیگه راحت متوجه می شد . دسته جمعی شروع کردن به سوت زدن و هورا کشیدن . طوری که انگاری اونجا رو به زیر سلطه خودشون در آوردند . عین سرخپوستها جیغ می کشیدن . سپیده چشاشو باز کرده بود . کاوه رفته بود طرف سپیده اونو در آغوش کشیده و بهش گفت عزیزم من از اولشم می دونستم . بهروز و روشنک برای هم ساخته شدن همون جوری که من و تو برای هم ساخته شدیم . من کنارت هستم و هیچوقت تنهات نمیذارم . دل آدم اگه چیزی رو نخواد که نمی تونه کاری بکنه . کاوه در حال نصیحت کردن بود و بقیه هم که داشتند حال می کردند از این که تکلیفشون مشخص شده . من و بهروز هم که کلا داشتیم حال می کردیم و عین خیالمون نبود شرایط و وضعیت ما دیگه به کجا می خواد بکشه . من می شدم زن بک جوون جذاب و شیک و پولدار . ولی نمی دونم چرا به خاطر خودش دوستش داشتم هر چند می دونستم اون به این سادگیها دست از شیطنت خودش ور نمی داره و من باید که خیلی مراقبش باشم . اما خود این سکس گروهی هشت نفره ما هم یه بر نامه و حال جدایی داره که می تونه همه ما رو با طعم خوش زندگی و تنوع بیشتر آشنا کنه . هر کسی می تونه با چهار نفر حال کنه و این خیلی جالب در میاد . حرص و حسرت رو می شد به خوبی در چهره سپیده دید . با این حال اومد و بهم تبریک گفت . بهروز : حالا به خاطر این شب پر شکوه و این که هر کدوم از ما سر و سامونی می گیرم باید یه جشن حسابی راه بندازیم . یعنی یه بر نامه سکس دیگه رو همین جا پیاده کنیم . کاوه و سپیده بازم با هم جور شده بودند . تازه به نظر من کاوه از سر سپیده هم زیادی بود . جوون به اون خوبی و مسئولیت پذیری و مهربونی رو کجا می خواست گیر بیاره . -بچه ها ما باید هر چه زود تر مقدمات عروسی رو فراهم کنیم . هر کسی هر کاری داره در این فاصله تعطیل می کنه . خونواده ها رو میگیم بیان همین جا لب ساحل . هزینه و مهمونی و هر بند و بساطی از این دست با من . حالا یه سری خواستند هزینه های اضافی بکنند پای خودشون . چهار تا پیوند با شکوه در هتل یا هتلهای من انجام میشه . اون شب چهار تا عروس و چهار تا داماد خواهیم داشت . اما این قسمت قضیه رو نباید کسی متوجه شه و اون این که این چهار تا عروس و چهار تا داما د با هم به حجله گاه میرن . یه چیز جالب و منحصر به فرده . از اونجایی که هر دامادی بالاخره به عروس خودش میرسه ما واسه این که یه تنوعی ایجاد کنیم یه عروس و دو ماد فرعی رو به هم می رسونیم آخر شب اصلی ها میرن اتاق خودشون . -چطوره بچه ها . سپیده : من یکی که قاطی کردم ولی دوست دارم دوماد فرعی اولیه ام تو باشی . -سپیده جان ابن جوری که معلومه تو مطلب رو از بقیه راحت تر گرفتی . -من همیشه هر چیزی رو راحت می گیرم .. از اونجایی که احساس پیروزی و غرور می کردم و حال سپیده هم گرفته شد یه خورده دلسوزی و محبت و دست نوازش بر سر سپیده رو هم کشیدن بد ندونسته و از بهروز خواستم که اگه می تونه در این سکس گروهی که می خواستیم پیاده کنیم اول هوای سپیده رو داشته باشه که از دلش در آد. بهروز رفت طرف سپیده و منم قاطی بقیه شدم . دیگه برام مهم نبود که چی میشه . چون ما هشت نفر ائتلاف کرده بودیم و حسادت در میون ما مفهومی نداشت . اصل قضیه که به خیر گذشته تموم شده بود . از بس سر خوش بودم اصلا نفهمیدم رو کیر کی نشستم و کیر چه کسی از پشت رفته توی کونم . بهرام رو که خارج از گود دیدم فهمیدم که کاوه وکیارش دارن با من حال می کنند . کاوه : روشنک حال می کنی با کیر من ؟/؟ -آره ولی کونمو باد آوردی . درد منو بیچاره کرد . در عوض به خوشی نیم ساعت قبل تحملش می کنم -روشنک این شیرینی توست . نگاه کن کیارش از زیر چطور داره به کست حال میده .. کیارش : به نظرم بهروز بهترین کار رو انجام داد . این جوری هم برای تو بهتر شد و هم برای سپیده . من خواهر خودمو خوب می شناسم اون با کاوه خوشبخت تر میشه . و بهروز هم با روحیه تو ساز گار تره . اون از اون مردای هیزیه که فقط تو حریفش میشی . من خوب این جور مردا رو می شناسم . سپیده اگه خود خوری کنه خودشو نابود می کنه . ولی روشنک جون خوب میدونه چطور از پسش بر بیاد و یه جورایی خودشو تسکین بده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خـــــــــــانم مهنــــــــــــــدس قسمت هفتاد و نهم

بهاره , بیتا داشتند با هم لز می کردند . بهروز رفته بود سراغ سپیده که هنوز در شوک تور نکردن بهروز مات و مبهوت و افسرده مونده بود . هنوز باورش نمی شد که اونو از دست داده باشه . بهروز می خواست با کشیدن ناز اون یه جورایی از دلش در بیاره . من هم زیاد حساسیت نشون ندادم ولی کمی هم به این فکر می کردم که این دختر هر کاری ازش بر میاد و بعید هم نیست که یه جورایی بخواد زهر خودشو بریزه با این حال باید متوجهش می کردم که این جا حالا کی خانومه و برنده . گاهی وقتا فروتنی زیاد هم به معنای شکست تلقی میشه -بهروز جان هوای سپیده جونو داشته باش که فردا پس فر دا رفتیم سر خونه زندگیمون ازمون گله مند نباشه . سپیده جون در خونه ما واسه همیشه به روی دوستان بازه و هر وقت دوست داشتی می تونی تشریف بیاری بالای سر . اگه بهروز جون نباشه که ازت پذیرایی بکنه خودم هوا تو دارم . -با این حرفام بیشتر آتیشش می دادم . هر چی که بیشتر می سوخت تو طئه هاش هم می تونست اثر کمتری داشته باشه خیلی احساس آرامش می کردم . می دونستم بهروز آدمی نیست که زیر حرفش بزنه .من باهاش اون بر خورد تند رو داشتم ولی اون همه اینا رو ندیده گرفت و به نفع من و در واقع به نفع خودش کار کرد و خواست که که من به عنوان همسر اون باشم . دیگه سپیده به آخر خط رسیده بود . اون نباید دوستی خود را با این رفتار خود زیر سوال می برد . با این که روی کیر کیارش نشسته بودم و اون از زیر داشت منو می گایید و کاوه هم از پشت بهم امون نمی داد ولی حواسم بود به این که شوهر آینده من با دوستم داره چیکار می کنه . داشت ناز سپیده مغموم رو می کشید -چته دختر . اگه دوست نداری بهت حال بدم بگو . -خودت هم حال می کنی . مگه غیر اینه ؟/؟ -نه هر چی تو میگی درسته . کیر که شق شه یعنی مرد هم داره حال می کنه و می خواد از سکسش لذت ببره ولی گاهی وقتا می بینی که ورم کس شما زنا مشخص نیست . مگه خودت نگفتی که من هر تصمیمی بگیرم بهش احترام میذاری ؟/؟ من روشنک رو دوست دارم و عاشقشم . پس خواهش می کنم این قدر حساسیت الکی نشون ندی و بدونی که ما هشت نفر باید کاملا با هم صمیمی باشیم . منو دست کم نگیر . وضع مالی منم بد نیست یه طرح هایی دارم که می تونی خیلی هم راحت باشی و با مسائل خیلی راحت کنار بیای البته اینو از نظر اقتصادی و امکانات زندگی میگم . ثروت من خیلی بیشتر از اونیه که واسش یه اندازه ای قائل شم . من به پا قدم و این چیزا معتقد نبودم ولی از روزی که روشنک وارد زندگی من شده هفته ای دوبار سود های چند ده میلیونی و یک بار هم یک میلیاردی داشتم . حتی دو تا چهار واحده در تهران و بابلسر دارم که برای گروه خودمون در نظر گرفتم . دیگه چی میخواین . البته نه این که همه شو بخوام مجانی حساب کنم ولی می دونم توان پرداخت نصف قیمت اونو دارین تازه اونم هر وقت که پول دستتون بیاد . پس ما همیشه می تونیم با هم خوش باشیم .. .. جاااااان شوهر آینده من چه حرفای قشنگی می زد . -بهروز جون راستی راستی من برات شانس داشتم و ..-آره عشق من .. -شیطون کلک چرا تا حالا چیزی به من نگفتی . حتما باید این خبر ها رو به سپیده جون بگی که من متوجه شم .؟/؟ . کیارش : ببینم روشنک اصلا کیر منو توی کست حس می کنی ؟/؟ یه خورده حواست به این جا هم باشه دیگه .. -اوووووفففففف من الان حس می کنم که خیلی خوشحالم . چرا حس خودمو نگم . حتی از کیر کاوه هم که داره منو سخت میگاد دارم نهایت لذت رو می برم . -جاااااااان حالا بهترین موقعیه که هر جوری که دوست دارم کون روشنکو بگام . -تو صاحب اختیاری که هر وقت و هر جور که دوست داشتی منو بگایی . این ائتلاف بزرگ گروه ماست که اونو نمیشه با چیزی در این دنیا عوضش کرد .. راست می گفتند دو تا کیر توی سوراخهای من در حال رفت و بر گشت بوده و من غرق در رویاهای خودم به چند ماه یا حتی چند هفته آینده فکر می کردم . کیارش راست می گفت . حواسمو بردم به کیری که توی کسم بود و یه چرخی هم به باسن خودم داده تا خیسی کوسم روهم با تماس بیشتر کس و کیر بیشتر کنم .کاوه : روشنک جون طوری خوشحالی که انگاری کونتم داره می خنده . -کونم داره به روی ماهت می خنده -فدای کونت روشنک جون . یادت باشه که من عاشق خنده هاشم و اون باید همیشه برای من و برای دوستان بخنده . -شما که می دونین درکس و کون من همیشه به روی شما دوستان گل و عزیزم بازه .حالا دیگه کلفتی دو کیر کلفت و پر هوس رو بیشتر در بدنم احساس می کردم . حالا هر دو تاشون با یه لذت بیشتری نور چشامو زیاد تر کرده بودند ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــــــــانم مهنــــــــــــــــــــــــــــــــــدس قسمت هشتادم

کاوه کاوه جون نمی دونی چقدر دارم کیف می کنم -روشنک دیگه از کون دادن احساس درد نمی کنی -نه واسه چی -معلومه خیلی خوشحالی که یک بار دیگه تونستی عشقتو به دست بیاری و بهش برسی -کاوه تو یکی دیگه واسه ما فیلم بازی نکن . تو به کی میگی . سپیده جون خودت رو به دست آوردی نگو که خوشحال نیستی . حالا داری با آرامش و لذت باهام حال می کنی . نگو که حال نمی کنی .. کیارش : چیه شما دو تا همش دارین سر به سر هم میذارین و رضایت نمیدین . هر دو تا تون به یک اندازه خوشحالین . حالا خیالتون جمع شد . بذارین ما یکی کسمونو خوب بکنیم و حالشو ببریم -کیارش هر کی ندونه فکر می کنه تا حالا کس ما رو نکردی . این چه بر نامه ایه . که راه انداختی عین ندید بدید ها رفتار می کنی . مثل این که به بهاره جون باید بگم که ردیفت کنه . هر کی به هر کی چسبیده بود ولی بهروز و سپیده یه گوشه ای داشتند حال می کردند و شوهر آینده من همچنان داشت ناز سپیده رو می کشید . احساس آرامش خاصی می کردم از این که یه کیر رفته بود توی کونم و یکی دیگه داشت به کسم حال می داد . خوشحالی رو می شد به خوبی در حرکات کیر کاوه هم حس کرد . اون عاشق سپیده بود ولی سپیده از سرش زیادی بود . یه لحظه از این که دیدم کیر بهروز عین موشک کس سپیده رو می شکافه و میره اون داخل و بر می گرده خیلی حرصم گرفت و حس حسادتم تحریک شد ولی از اونجایی که گفتم دیگه دوران حسادتها به سر رسیده و از این لحظه ها بعدا باید خیلی داشته باشیم دیگه سعی کردم با این وضعیت کنار بیام . دو تا مردا با هم گفتند که ما می خوایم آبمونو خالی کنیم -ببینم چه تونه امروز . شما تا آخرش بهم حال ندادین ولتون نمی کنم . -ببینم ما باید حریف عروس خانومای حودمون هم بشیم دیگه . -غصه اونا رو نخورین . اونا خودشون دارن حال می کنن . یه جورایی سرشون گرمه . خیلی هوس انگیز شده بود این فضا . فضا فضای آرامش بود و دیگه از کینه و حسرت و خود خواهی خبری نبود فقط تا حدودی این سپیده خانوم ما پکر به نظر می رسید . در هر حال اول به کاوه گفتم که آبشو می تونه توی کونم بریزه ولی از اونجایی که می خواستم آب کیر کیارش رو جذب کنم ازش خواستم که دست نگه داشته باشه بعد از این که کاوه کارش تموم شد من طاقباز می کنم که اون بیاد روم و این جوری هم بیشتر بهم حال بده و هم بتونم آب کیرش رو بهتر جذب کنم . -جوووووووون بکن کاوه . بکن کونمو . بفرست کیرت رو بره تا ته . جووووووون کونم چه حالی می کنه . ببینم زیاد که گشادش نکردین . می خوام برای شوهر جونی خودم محفوظ وتنگ نگهش داشته باشم .. کیارش : از تنگی که دیگه چه عرض کنیم . الان اگه من کیرمو از توی کست بکشم بیرون خیلی راحت می تونم کنار کیر کاوه فرو کنم توی کونت . -بد جنس نشو کیا یعنی من این قدر کون گشاد شدم ؟/؟ -شوخی کردم روشنک این قدر به دل نگیر . کاوه داری چیکار می کنی زود باش توی کون این خانوم مهندس خالی کن که کسش منتظر آب کیر منه -بذار یه خورده داغ تر شم . از بس جلو گیری کردم این آب کیر ما رفته عقب . . دو تایی دیگه منو تو چنگ خودشون اسیر کرده بودند . حس می کردم داغی کیر کاوه رو توی سوراخ کونم . کیارش هم حسابی داشت بهم حال می داد . حتی تماشای کس سپیده هم که در اون لحظه زیر کیر شوهر آینده ام دست و پا می زد هوس منو زیاد می کرد و به من نیرو می داد . -روشنک بگیر که الان داره می ریزه خالی میشه توی کونت بگیر که الان توی چشام نور میفته -زود باش کاوه کیر من این تو خفه شده -خیلی دلت بخواد کیا . کس من هم زیادی عرق زده .. چه با حال , حال می کردیم . حتی سپیده رو می دیدم که چه جوری داره لبخند می زنه . ظاهرا کیر بهروز اونو سر حال آورده بود . بهرام و بیتا و بهاره هم که سه تایی افتاده بودند به جون هم . تک کیره داشت چهار تا سوراخو می گایید . دیگه بهداشت رو فراموش کرده بود . چون پی در پی از کس می کشید و فرو می کرد توی کون و یا بالعکس-کاوه کاوه جون بیشتر بیشتر بازم بریز . کونم بیشتر آب می خواد . همین جور داشت توی کونم خالی می کرد و آب کیر این پسره تمومی نداشت . . کیا امون نمی داد حریصانه دوست داشت زود تر توی کسم خالی کنه .راستش منم تشنه و طالب این بودم که بریزه توی کسم .. کسم یه تشنگی خاصی رو احساس می کرد که حتما باید با آب کیر سیراب می شد . حالا من طاقباز کرده روبروی کیارش قرار داشتم . اون پاهامو انداخت رو شونه هاش . بهروز و سپیده که ظاهرا از اوج هم گذشته بودند و دو تایی شون ارضا شده اومدن به نزدیکی من ومی خواستن ببینن که کار من و کیارش به کجا می کشه .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
خــــــــــــــــــــــــــانم مهنــــــــــــــــــــــــــــــــــدس قسمت هشتاد و یکم

کیا کیا تند تند منو بکن .. انگار دارم ارگاسم میشم ولم نکن . این حسو ازم نگیر حالا که تا این جاش اومدی تا آخرشو هم برو . بهم لذت بده . دارم حال می کنم .. بهروز اومد بالا سرم -عزیزم خوش می گذره . حال می کنی .. سرمو تکون داده و گفتم همه این لذت ها ناشی از انتخاب خوب و عالی توست که به من آرامش میده و سبب شده که از این کیر هایی که دور و بر من هستند نهایت لذت رو ببرم . آخ که چه حالی دارم می کنم . -چیکار کنم برات روشنک . همسر آینده من که یه کمکی بشه به این که کیارش و کیر کیارش بتونه زود تر تو رو ار گاسمت کنه .. -هیچی عزیزم فقط لباتو بذار رو لبام تا حس کنم که خوشبخت ترین زن دنیام . بهم آرامش میده . لذت می برم . کیف می کنم . دوستت دارم دوستت دارم بهروز . ببینم سپیده جونو سر حال کردی ؟/؟ -چه جورم . اگه بدونی چه حالی کرد . وقتی داشت ارگاسم می شد تمام بدنش می ارزید . دو دقیقه تمام داشت حال می کرد و داشت همین طور کیف می کرد . . بهروز لباشو گذاشت رو لبام . بوسه نرم و گرم کسی که می خواست شوهرم شه هوس کسمو زیاد ترش کرده و کاری کرد که کیر کیارش اثر بیشتری روی کسم داشته باشه . یه دستای لطیفی رو هم روی سرم احساس می کردم که داره موهامو نوازش می کنه و اون دستای سپیده جون بود که اومده بود به کمک بهروز . و در واقع کیارش . سه تایی داشتند به من حال می دادند . .وقتی که حس کردم که آبم داره میاد لبای بهروز رو محکم تر میکش زده و دستامو با فشار دور کمر کبا حلقه زدم . پاهامو هم دور پاهاش محکم فشار داده تا کسم با کیرش اصطکاک بیشتری داشته باشه . دیگه داشت میومد . همین جور لذت داشت ازم می ریخت . دیگه نفهمیدم چی شد . فکر کنم در همون حالت مستی و خماری چند دقیقه ای رو خوابم برده بود . چون دیگه آرامشی بهم دست داده بود که وقتی پس از ده دقیقه ای چشامو باز کردم حس کردم که ساعتهاست که خوابیده ام . نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم . فقط بی اراده به دور و بر خودم نگاه می کردم و لذت می بردم . -دلم می خواست همون جا تا ساعتها دراز می کشیدم .. بهروز و بهرام و بهاره و بیتا قاطی شده بودند کیارش و خواهرش سپیده و شوهر آینده سپیده یعنی کاوه سه تایی داشتند با هم حال می کردند . من و بهروز در میون جمع یه فرق با بقیه داشتیم که نسبت خواهر برادری با اونا نداشتیم . کیا این بار گذاشته بود توی کون خواهرش و کاوه هم کرده بود توی کس دوست دخترش . ظاهرا جای سوراخها رو به نسبت وقتی که داشتند منو می گاییدند عوض کرده بودند . . خیلی حال می داد این صحنه ها رو دیدن . دستم رفته بود روی کسم . دلم می خواست در این لحظات فقط به همین صورت حال کنم و هوس بر گشته خودمو به این طریق در سراسر بدنم پخش کنم . بهروز کمر بیتا رو گرفته و جلو چشای شوهر آینده اش بهرام داشت کسشو می گایید . بهرام هم داشت با خواهرش بهاره حال می کرد .. چه کیفی می داد شاهد این همه هیجان و هوس بودن . نمی دونم چرا هوس کرده بودم که بازم بهروز بیاد سراغ من تا یک بار دیگه این باور رو حس کنم که اون متعلق به منه و به عشق و هوس من تعلق داره .این که من حالا بیدارم و اون چه را که تا به حال دیدم در خواب نبوده و در بیداری بوده . .. بیتا یه جیغی کشید که نشون می داد ار گاسم شده . نمی دونم چرا بهروز این بار هوس کرد که آبشو توی دهن طرف خالی کنه . کیرشو فوری از توی کس بیتا بیرون کشید و اونو فرو کرد توی دهنش .. بیتا کیر به کس رفته اش رو به خوبی میک می زد و یه بار هم بیشتر اونو فرو برد توی دهنش . در این حالت قیافه بهروز یه جوری شده بود . با یه حالت خماری و التماس به بیتا نگاه می کرد . دستای بهروز رفته بود روسینه های دختر بی پرده .. -نههههههه بهروز اوووووففففففف تو که همین حالا ار گاسمم کردی . چرا این قدر آتیشم می زنی و باز بهرامم باید بیاد خودشو رو من خسته کنه .چقدر این جا همه چی آدمو حالی به حالی می کنه و هیجان انگیزه . دیگه جون نمی مونه بازم بیاد منو بکنه .. داشتم شاخ در می آوردم که چرا اینا سیر نمیشن . هر چند بیشتر وقتا منم مث اونا می شدم . شوق و ذوق از دواج دیگه همگی رو از این رو به اون رو کرده بود و می خواستیم ببینیم واقعا دنیای جدید ما به چه صورت در میاد . دنیایی که فقط یه سری تعهدات رو زیاد می کرد . بهروز آب کیرشو ریخت توی دهن بیتا .. این دختره چه جور داشت آب کیر بهروز رو می خورد و یه چند قطره ای رو هم که ریخته شده بود گوشه های لبش اونا رو هم با نوک زبونش لیس زد و به طرف دهنش فرستاد . پیش خودم گفتم خب منم که آب کیر بهروز جونو نوش می کنم . این دفعه با حال تر می خورم که فکر نکنه مرغ همسایه غازه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــــــــانم مهنــــــــــــــــــــــــــــــــــدس قسمت هشتاد و دوم

دیگه اون روز حسابی جشن گرفته بودیم . یعنی کیر ها و کس های ما جشن گرفته بودند . دیگه افتاده بودیم به جون هم صدای ضربات کیر بر کس پی در پی شنیده می شد . من و کاوه روحیه مون خیلی قوی ود . البته بهروز رو هم می دونم که خیلی خوشحال بود . چون دوستم داشت و به خاطر من خیلی دوندگی کرده بود . هر چند می دونستن اگه پاش بیاد زیر آبی زیاد میره و خارج از محدوده ما با زنای دیگه ای هم سکس می کنه ولی اگه من شاهد این قضیه می بودم حالشو می گرفتم . مثلا اگه می خواست دوباره با شیلا رابطه داشته باشه . من اینو از کجا می خواستم بفهمم . نه نه .. روشنک دختره خوب ! تازه بهت پیشنهاد ازدواج شده هنوز که اتفاقی نیفتاده داری این قدر حرص می خوری . خوش باش . این قدر خودت رو اذیت نکن و اسیر جنون خود آزاری نشو . در هر حال دسته جمعی اون جا رو کرده بودیم میدون جنگ .. اون روز رو هم به خیر و خوشی به پایان رسوندیم . بهروز رفته بود به دنبال مقدمات عروسی .. وقتی خونواده ها شنیدن که ما می خواهیم به این صورت از دواج کنیم شگفت زده شده بودند . در مورد یکی دو تا از از دواج ها البته نه از دواج من و بهروز یه مخالفتهای ریزی صورت گرفته ود ولی به خیر گذشت . دسته جمعی همون شمال موندیم و فک و فامیلای هشت گروه از تهران به طرف بابلسر سرازیر شدند . چون همه مون دسته جمعی پامونو کرده بودیم تو یه کفش که مرغ یک پا داره و عروسی حتما باید در ساحل و کنار دریا و این آب و هوا انجام شه . هر چند رفته رفته با نزدیک شدن تا بستون شمال می رفت تا شرجی بودن خودشو نشون بده و برای یک تهرونی سخت بود که با این آب و هوا کنار بیاد . در هر حال جمعیت زیادی اومدن به اونجا و تا از مراسم با شکوه چهار زوج و هشت نفر لذت ببرند . مراسمی به یاد ماندنی که در اون عروس و دوماد ها در ابتدای کار می خواستند که جا به جا شن . سکس ضربدری انجام بدن . چه حالی داشت ! چه شاعرانه و هیجان انگیز بود . هر چند میون ما سکس دسته جمعی و گروهی و ضربدری و چند تا به یکی تازگی نداشت ولی این که بخواهیم زن و شوهر شیم و بالباس سفید عروسی خودمونو هماهنگ با مراسمی به نام زفاف کنیم واسمون تازگی داشت و می تونست خیلی جالب باشه . چقدر خونواده ها از این که ما داریم سر و سامون می گیریم خوشحال بودند . خیلی از فامیلای هم جنسم همش از لحظه های سکس می گفتند از این که باید خیلی مراقب باشم . چیکار کنم و چیکار نکنم - من که هنوز بچه نیستم . قند توی دل همه آب شده بود . چقدر هم جمعیت اومده بودند . علاوه بر ماشین شخصی بهروز خان شوهر گل من چند تا اتوبوس هم کرایه کرده بود تا جمعیت بیشتری خودشون رو از تهرون بر سونن اونجا . من لذت می بردم از این که بقیه چه جور دارن در مورد بهروز حرف می زنند و این که عنوان می کنند که اون شوهر روشنکه . این اعتماد به نفس خاصی به من می بخشید . دلم می خواست از این مجلس باشکوه به اندازه کافی لذت می بردم . دلم می خواست هیجان و آرزوهای یک عروس رو می داشتم . سکس و لحظه های اون برای من شیرین می شد . معمولا یک عروس وقتی که خودش رو برای حجله گاه آماده می کنه یک هیجان خاصی داره . . خودشو وارد دنیایی می بینه که تا حالا حسرتشو می خورده . می تونه به خواسته های جنسی خودش برسه . خودشو لخت در اختیار مردی که دوستش داره احساس می کنه . برای همین دوست داره از لحظه ها فرار کنه . فرار کنه و برسه به اون لحظه ای که این مهمونی برای اون گرفته شده . مهمونا می خوان از لحظه های مجلس استفاده کنند ولی عروس و دوماد می خوان زود تر به نهایتی برسن که شروع فصل دیگه ای از زندگی اوناست . یکی از دوستان که عروس شده بود این احساس خودشو برام تعریف کرده بود . ولی من می دونستم ما 8 نفر می تونیم از مهمونی خودمون حداکثر لذت رو ببریم . دیگه هیچ عجله ای برای تموم شدن مجلس نداریم . چون چیزی رو که همه عروس و دو ماد ها در نهایت مهمونی به اون می رسند ما در آغاز به اون رسیده بودیم . چهار تا عروس چقدر خوشگل شده بودیم . سپیده دیگه اون اخم و تخم گذشته رو نداشت . اون و کاوه چقدر به هم میومدند . شاید سپیده به این فکر می کرد که می تونه اولین سکس امشبشو با بهروز افتتاح کنه . برای من موردی نداشت . چون دیگه می رفتم تا بشم همسر بهروز و در نهایت همه کاره اون . . و حساب ما چهار تا زن از حساب بقیه زنهایی که در آینده می خواستند زندگی و آرامش ما و گروه ما رو بر هم بزنند جدا بود . لحظه های خوشی می رفتند که از راه برسند . تالار بزرگ ساحل ..دریای شمال .. چقدر این دریا زیبا بود . هم روزش قشنگه هم شبش قشنگه .. هم دم صبح و هم غروبش زیباست . دلم می خواست یک عروسی بیست و چهار ساعته بر گزار می کردیم تا همه ببینند که دریای شمال هر بیست و چهار ساعتش قشنگه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــــــــانم مهنــــــــــــــــــــــــــــــــــدس قسمت هشتاد وسوم

چقدر دلم می خواست در ساحل با شوی قشنگ خودم خلوت می کردم و با هم از این لحظه های خوش می گفتیم . از زندگی و از روز هایی که ما رو به آینده امید وار می کنه . نمی دونم چرا زنا بیشتربه این لحظات دل خوشند و می تونن بعد ها از اون واسه خودشون یه خاطره شیرینی بسازن . شاید واسه اینه که احساساتی ترند و برای احساسات خودشون ارزش قائلند . نمی دونم . .. در هر صورت برای دقایقی تونسته بودیم که از دست مهمونا فرار کنیم . اون دور وبر همه مال ما بود و بهروز اون فضا رو در بست در اختیار گرفته بود . چهار تا عروس و چهار تا داماد . می رفت تا زندگی واسه ما یه جلوه دیگه ای پیدا کنه . -بهروز دلم می خواست این مهمونا و این جمعیت اینجا نبودند و کنار این دریا در همین ساحل خودمو در اختیارت میذاشتم . روی همین شنها . -اون وقت اون لباس خوشگلت خاکی می شد -چه اشکالی داره !من تن و بدنم همه از خاکه و خودتو . اینو حس نمی کنیم . با همه احساس قوی و قدرت عاطفی که داریم بازم نمی خواهیم حس کنیم که ما از خاکیم . حرفشو می زنیم فقط واسه این که یه چیزی برای گفتن داشته باشیم . سرمو گذاشته بودم رو سینه اش . براش می خوندم . براش از عشق و محبت می خوندم . دلم نمی خواست ساحلو ترک کنم . چقدر به این شهر زیبا عادت کرده بودم . دلم می خواست اونجا می موندم . دلم می خواست براش حرف می زدم . از عشق می گفتم . از این که این یک روزی که خدا به ما بخشیده آخرش برای ما مشخص نیست . زندگی مثل اتوبوسیه که داره ما رو در یه مسیری حرکت میده . آخر این مسیر هم جایی نیست که ما می خواهیم بهش برسیم یا باید بهش برسیم . بعضی از این مسا فرا بین راه پیاده میشن و غیبشون می زنه . ما دیگه اونا رو نمی بینیم . نمی دونیم کجا رفتند . ای کاش با عشق رفته باشند . چقدر ما آدما گناهکاریم .-بهروز من می خوام تو فقط مال من باشی . کاش امشب من و تو با هم شروع می کردیم . --عزیزم عیبی نداره وقتی که بر گشتم پیشت حس کن که می خواهیم با هم شروع کنیم . -ولی منم باید برم با یکی دیگه باشم . آخه امشب فرق می کنه . -روشنک چقدر حرف می زنی و با من یکی به دو می کنی . نکنه از اول هم دلت می خواست ما با هم از دواج نمی کردیم . شروع نکن دیگه بذار دل سپیده به همین چیزا خوش باشه دیگه . -نکنه دل تو به همین چیزا خوشه -تو که خودت می دونی برای من دختر .... حرفشو قطع کرد -بهروز اینو بدون اگه من بفهمم با شیلا یا با هر کس دیگه ای هستی روز گارت رو سیاه می کنم . این سکس گروهی و ضربدری ما حسابش جداست . همه با هم تفاهم داریم و به همون نسبت که یه چیزی میدیم یه چیزی هم می گیریم . بهروز سرشو تکون می داد و می خندید .-روشنک تو روز عروسی خودت هم دست از حسادت بر نمی داری . در همین لحظه دیدم که چند زوج دیگه هم به سوی ما اومدن . -شما عاشق و معشوق کجایین بیاین می خوایم کیکو ببریم . فقط حواستون باشه که زیاد نخورین که اون وقت امشب از وظایف سنگین زناشویی خودتون بر نمیایین . این صدای سپیده بود . بیتا : ولی من کیک خیلی دوست دارم . اصلا نمی تونم جلو خودمو بگیرم . وقتی بهش می رسم انگاری می خوام خودکشی کنم . سپیده اومد طرف بهروز و گفت بهروز جون یادت باشه چی بهم قول دادی . گل منو امشب تو باید بچینی . روشنک ! کاوه هم میاد سراغ تو .اول . اگه این کارو بکنیم بهرام اون وقت میره با بهاره خواهرش استارت می زنه . چه جالب میشه . -نمی دونم شما دارین چیکار می کنین . .. راست هم می گفت . داشتم فکر می کردم که اگه بخواهیم جور دیگه ای پیاده کنیم که شروع کار خواهر و برادری نباشه چیزی به ذهنم نمی رسید . این طور می شد که من برم با بهرام باشم . کاوه با بهاره باشه و کیارش هم با بیتا .. این پیشنهاد رو دادم . همه بهم آفرین گفتند . بچه ها طوری عکس العمل نشون داده بودند که اگه در شروع کار خواهر و برادر به هم برسن همه چی به هم می پاشه و شگون نداره . خلاصه پس از مراسم کیک بری و رقص و آواز و شور و ولوله و دعای خیر برای دخترا پسرای دیگه یواش یواش به سوی آخر مجلس می رفتیم . هیشکی دوست نداشت خودشو خسته کنه . همه دلشون می خواست سر حال سر حال خودشونو برای یک پیکار آماده کنند . چقدر شیرین و لذت بخش بود . یک زن یا یک مرد در آن واحد با چهار نفر دیگه جوش می خورد . یک زندگی لذت بخش و متنوع . . دسته جمعی رفتیم به فضای دلگشایی که از اون جا باید بر نامه های عشق و هوس خودمو نو پیاده می کردیم . دلم نمیومد دست شوهرمو ول کنم . -بهروز خودت رو زیاد هلاک نکنی که به من رسیدی بی آب باشی .. در اینجا صدام در اومد و گفتم . آقایون خانوما حواسشون باشه که مردا در فاز اول بیشتر از یه بار حق خالی کردن آبشونو ندارن . چون باید به اصلشون هم برسن .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــــــــانم مهنــــــــــــــــــــــــــــــــــدس قسمت هشتاد و چهارم


ذر همین لحظه بهروز هم رفت بالای منبر و گفت زنا هم باید حواسشون باشه که آب کسشون رو بیشتر از یک بار خالی نکنن و اونو نگه داشته باشن واسه شوهرشون .. -بهروز تو چه می دونی شاید همون یه بار رو هم نتونن و نخوان که ارضا شن .. سپیده : بهروز ! روشنک ! شما دو تا دیوونه شدین . حالا چه وقت کل کل کردنه . ما اومدیم از این شب زیبا و تاریخی و به یاد ماندنی نهایت استفاده روبکنیم . بذار هر کی هر جور که عشقشه حال کنه . من هر قدر که دلم بخواد و بتونم و کسم به من اجازه بده حال می کنم و ار گاسم میشم . دیکه اونو کسم و تنم و سیستم بدنی من می دونه که چقدر می خوام حال کنم . حال کردن که دیگه ضابطه نمی خواد و اونو که نمیشه اسیرش کرد و گفت حالا دیگه بسه بقیه رو نگه داشته باش برای یه نفر دیگه .. لجم گرفته بود چه جور . کاش از اول این بر نامه رو پیاده نمی کردیم . می دونستم سپیده پدر اونو در میاره .. ولی یک نکته ای رو حتما باید رعایت می کردیم که نظم به هم نخوره . و اون این بود که یک ساعتی مشخص شه .. من پیشنهاد دادم که این ساعت مشخص شده از یگ ساعت تجاوز نکنه . سپیده در مقابل این پیشنهاد دیگه نتونست چیزی بگه چون حرف حرف حساب بود .. . ما بر نامه هامونو در سه مرحله تنظیم کرده بودیم . مرحله اول و دوم به صورت دو تا دو تا و در اتاق جدا گانه و در مرحله سوم سکس گروهی و حسن ختام .که البته بعد از اون زوج های اصلی با هم می رفتند . چه جالب می شد . می خواستیم از تمام صحنه های این شب به یاد ماندنی عکس و فیلم بگیریم . کاش می تونستیم به دنیا بگیم که چیکار کردیم و آیندگان با خبر شن که داریم چیکار می کنیم . خلاصه من و بهرام تنها شدیم . یاد اون زمانی افتادم که اون زیر دست من بود . یاد اون وقتی که با هم کنار استخر بودیم و بعدش هم با هم اولین سکسو انجام دادیم . اولش سختش بود و یک حجب و حیای خاصی داشت ولی یواش یواش که کمی منو خاروند دیگه خجالتش ریخت و اون انگیزه اش برای خاروندن من بیشتر شد . بیشتر بچه های گروه دلواپسی نداشتند از این که در ابتدای کار دارن یکی دیگه رو می کنند . من و سپیده و کاوه یه حساسیت خاصی پیدا کرده بودیم . من به خاطر علاقه ام به بهروز و کاوه هم به خاطر علاقه اش به سپیده بیشتر علاقه داشتند که اولش از راه اصولی وارد شیم ولی سپیده که خیلی خوشحال بود و بهروز هم بی تفاوت بود .نمی دونم چرا در مورد من تعصب خاصی احساس نمی کرد شاید به این دلیل بود که می دونست ما سکس گروهی و ضربدری داریم . -بهرام من دیگه حس ندارم . طاقت ندارم خسته شدم . خستگی منو باید در کنی . خسته شدم از بس چونه زدم که کی باید کی رو بکنه . لباس عروسمو طوری از سر و تنم خارج کردم و مرتب گذاشتم یه گوشه ای که بعدا بتونم راحت تنم کنم . چون قصد داشتم واسه بهروز جونم هم عروس شم و در مرحله بعدی نرمک نرمک برم زیر کیر شوهر جونم . . -روشنک جون . خانوم مهندس من چقدر ناز شدی . عین پری دریایی . مثل فرشته هایی که عکسشون پشت کتابا اومده .. .. چی می گفتم بهش . بهش می گفتم که واسه شوهرم ناز شدم ؟/؟ اونم کاملا لخت شده بود . حس می کردم که کیرش از دفعه قبلی که منو گاییده و همین چند روزه بوده خیلی کلفت تر نشون میده -ببینم بهرام نکنه این چند روزه رو با بیتا ورزش و نرمش کیر داشتی .-می پسندی ؟/؟ روشنک جون نوش جونت . گوارای وجودت -دیوونه نوش جون صاحبش فعلا که اون طرف زیر کیر کیارش داره دست و پا می زنه . تو از کجا می دونی به همین زودی در حال دست و پا زدنه . -من اونو می شناسم . دیر شروع کرده زودم می خواد بره .وقتی که وارد صحنه سکس میشه همه چی رو فراموش می کنه از خود بی خود میشه . -من چه جوریم بهرام جون -تو که دیگه بیست بیستی حرف نداری . ولی خب من عاشق زنم هستم -حالا بیا تا یک ساعتمون تموم نشده . بهرام منو به پشت خوابوند . کف دستشو از همون پشت گذاشت رو چاک کونم و شستشو آروم آروم فرو کرد توی سوراخ کون و چهار تا انگشت دیگه شو هم روی کسم به کار گرفت . از همون شگرد های همیشگی خودش که خیلی بهم حال می داد و هوسمو زیاد می کرد .. -بهرام کاری کردی که از همین اول هوس کیر کنم . -روشنک تو همیشه هوس کیر رو داشتی -کدوم زنیه که این هوسو نداشته باشه . حتی زن تو که به قول خودت همین حالا داره زیر کیر یکی دیگه دست و پا می زنه ....کوسم همچین خیس کرده و می کرد که این بهرام هرچی دست چرب و خیسشو به این طرف و اون طرف می مالید بازم این کس من تولیدی داشت . آخرش دهنشو گذاشت رو کسم و هر چی رو که پس می دادم می خورد ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
خــــــــــــــــــــــــــانم مهنــــــــــــــــــــــــــــــــــدس قسمت هشتاد و پنجم

بهرام بهرام جوووووووون این چند ساعتی هر چی هوسو در خودم کشتم و کنترل کردم بالاخره این سعادت نصیبم شد که تو خالیم کنی . بیا دیگه بیا که من بی تو هلاکم . دوستت دارم . رفیق قدیمی .. -چیکار کنم دوست داری اول بذارم توی کونت که کستو واسه آقا دومادت تازه نگه داشته باشی یا همون بکنمش توی کست .. دستی به کس نرم و لطیف و برق انداخته ام کشیدم که البته خیسی بیش از اندازه یه لایه روغن مانندی روش کشیده بود . لمس کسم با دستم نشون داد که یه هوسی در مغزش نهفته که اگه فوری با کیر پخش نشه ممکنه یه عواقب بدی داشته باشه .. -بهرام چی داری میگی اونی که باید اینجا باشه حالا رو کس یکی دیگه هست . من و تو حالا اینجاییم که با هم حال کنیم . یه حال درست و حسابی . ..فقط بهرام خسته ام نکن .. می خوام زورمو واسه بهروز هم داشته باشم . -منم می خوام وقتی به بیتا رسیدم کم نیارم . -اصلا نمی دونم فلسفه این کارا چی بود .-فلسفه اش این بود که قبل از این که وارد زندگی مشترک خودمون بشیم و در کنار زوجمون به خوبی و خوشی یه زندگی خوبی رو بر مبنای تفاهم شروع کنیم اینه که به خودمون بقبولونیم که ما از نظر گروهی در کنار هم و متعلق به همیم . این یادمون نره . حتی وقتی هم که داریم از دواج می کنیم و زفاف داره بهمون لبخند می زنه بازم باید این مسئله رو به یاد داشته باشیم -اووووفففففف بهرام بیا دیگه حالا باید تو یه چیز دیگه رو به یاد داشته باشی . -چی رو -این که در کنار منی و من حالا ازت یه کیر درست و حسابی می خوام . یکی که سر حالم کنه به من جون بده و نشون بده که ارزششو داشت که ما با غیر همسرمون شروع کنیم .-مگه میشه ارزش نداشته باشه روشنک . ما الان عمریه که با همیم و می دونیم نیاز ها و خواسته هامون چیه . الان در دنیای پیشرفته و مدرن بسیاری از تابوهای دست و پا گیر در جوامع فناتیک و عقب افتاده شکسته شده وجود نداره ..-یعنی میگی سکس گروهی و ضربدری نشان دهنده پیشرفت و ترقی بشره ؟/؟ -روشنک ! مگه تو لذتشو نمی بری . هر چیزی که به تو حال بده و وجودتو به یک آرامش و سر مستی برسونه اون میشه یک اصل .. یک اصل سازنده -ثابت کن . بهرام در حالی که به من طاقباز شده و به چشام نگاه می کرد گفت -چی رو ثابت کنم تا برم بهش بگم که گاییدن منو یهو دیدم یه چیزی عین یک چماق عین یک تیر برقی که سیم برقش خشکم کرد رفت تا ته کسم .. -نگفتی چی رو ثابت کنم . در حالی که دستامو دور گردنش حلقه زده بودم گفتم تو که خودت همه چی رو ثابت کردی . میگما حالا من شدم عروس خوانده تو و تو هم شدی داماد خوانده من . درست مثل مسیحی ها که پدر خوانده و مادر خوانده دارن . .دیگه وقت سکوت و حال کردنه . زمان داره می گذره . من می خوام با عشق و هوس باهات حال کنم . ..با این که طعم و رنگ و بوی این کیر تازگی نداشت ولی در اون لحظات فکر می کردم که برام تازگی داره . چون در زمانی خودمو در اختیار بهرام گذاشته بودم که اون زمان برام تازگی داشت . من حالا یک زن متاهل بودم . یک عروس . عروسی در یک گروه هشت نفره . .دیگه از این افکار در هم و بر همو از خودم دور کرده تا به کیر بهرام فکر کنم . بعد از خستگی یک مجلس سنگین این سکس خیلی بهم می چسبید و می تونست خستگی منو در کنه . -اوووووفففففف بهرام ببینم چیزی روی این کیرت ریختی ؟/؟ فکر می کنم تازه دارم می چشمش -روشنک جون . خانوم مهندس خوشگلم . منم همون حسی رو دارم که تازه برای اولین بار داشتم می کردمت دو تایی مون در حال دل دادن و قلوه گرفتن بودیم .تعارف هم نمی کردیم . هیجان داشت ما رو می سوزوند . هیجان عروس شدن برای من و داماد شدن برای اون . تشکیل یک زندگی جدید ورود به دنیای متاهل ها .. بهرام یه دستشو گذاشت رو پاهام و در حالی که داشت منو می گایید گفت می دونی که در میون این چهار تا زن تو می تونی فر مانروایی کنی ؟/؟ -چرا -چون امارت و ملک و املاکت بیشتره . -مال شوهرمه چه ربطی به من داره .. -ولی می دونم که می تونی همه شونو اداره کنی و بقیه هم ازت حساب ببرن . -بهرام چی داری میگی سکستو بکن . بذار حالمونو بکنیم . ولی بد حرفی هم نمی زد . من می تونستم بر خیلی ها نفوذ داشته باشم و اون جوری هم بتونم بهروز رو کنترل کنم که سر و گوشش نجنبه ولی حالا فقط کیر می خواستم که قلقلکم بده که خارش کسمو بگیره سر حالم کنه . به یادم بندازه که عروس خانوم هستم . .بهرام لباشو با لبام جفت کرده بود .. .بوسه های گرمش کسمو از پایین داغ ترش می کرد . هیجانی که واسه رسیدن به بهروز و یک کیر دیگه داشتم اونم هوسمو زیاد می کرد و یه نیم نگاهی هم به ساعت داشتم که این یکی روی هوسم و سرعت ارضا شدنم اثری منفی داشت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
خانم مهندس قسمت هشتاد وششم بهرام خیلی تیز بود و تیزم منو می کرد . فکر کردم اگه همین جوری پیش بریم خیلی هم وقت زیاد میارم تا برم خودمو برای شوهر جونم آماده کنم . وای که چه شود . تمام لحظه های ما سر شار از شیرینی و لذت و خوشی خواهد بود . واقعا چه لحظه هایی . کاش این لحظات به پایان نمی رسید و ما زندگی جاودانی می داشتیم . ولی راستی راستی هم زندگی جاو دانی داریم . چون با مرگ نمی میریم . فعلا که داشتم با حرکات بهرام جون می گرفتم .. -اووووووخخخخخ روشنک چقدر تازه و داغی -منم دارم با تو به آخرش می رسم . بهرام می دونم تو هم الان به فکر عروست هستی که کیارش داره می کندش . -خب ما طوری هستیم که دیگه این جمع اشتراکی ما تا زمانی که جون در بدن داریم حفظ می شه ولی در هر حال .. -حالا بیا محکم تر و سریع تر کارتو بکن فقط یه جوری بکن که ما حس کنیم از این روز قشنگ و به یاد ماندنی تونستیم نهایت استفاده رو بکنیم . -هر چی تو بگی روشنک . کف دستشو روی کس من می گردوند و کیرشو با فشار از اول تا آخر می کرد توی کسم وقتی این فشارشو همراه با سرعت ادغام می کرد و لبه های زیرین کسمو هنگام خروج کیرش فشار می داد دادم از هوس می رفت به آسمون . چند بار پی در پی این کارو انجام داد-بهرام خوبه .. خوبه ..همینو داشته باش ولم نکن .. داره میاد داره می ریزه .. چقدر خوب چقدر با حال منو گاییدی . ولم نکن نکن ... . بهرام دیگه بی اندازه بی حال شده بود . اونم مثل من لبریز هوس بود . چشاش از هوس باز نمی شد . -اووووههههههه روشنک حس می کنم تازه دارم می گامت -خوبه این یه حس خوبه به خاطر این که سالهای سال باید منو بگایی . .. -روشنک قلقلک اومد ؟/؟ می دونم همین جور داری ار گاسم میشی .. -آره بهرام یه حس قشنگ و طولانیه . وقتی هم که می بینم نیم ساعت وقت دارم که خودمو تر و تازه نگه داشته باشم و بپرم توی بغل آقای خودم هوسم بیشتر میشه -ولی خانوم مهندس خوشگله من در عوضش این سپیده ای که من دیدم فکر نکنم بهروز رو به این سادگیها ولش کنه که یه آبی به بدنش بده -عیبی نداره کمی دیر تر . من که زنش هستم عیبی نداره ولی می ترسم شیره جون شوهر مو بکشه .. -مطمئن باش این بهروزی که من دیدم ...-چیه می خوای بگی خیلی تو دار و دم داره ؟/؟ -چه عرض کنم آینده نشون میده . مهم اینه که تو شوهر کردی و قال قضیه هم کنده شده . چیکار میشه کرد . میگن از دواج یه قماره .. بالاخره باید این قمار رو بازیش می کردی . قبولش می کردی که خودت رو غرق در اون کنی . ضرر هم نکردی . -برای من عشق از همه چی مهم تره -برای همه این طوره روشن . فقط از بس حرف زدیم باید چند بار دیگه حرکات کیری انجام بدی تا آبم بیاد .. آب داغ کیر داغ بهرام توی کس من خالی شد .دیگه وقت ماچ و بوسه و دسر بعد از غذار ونداشتیم . عجب با حوصله ای بودیم این من و بهرام . دو تایی مون رفتیم حموم ولی خب اون داخل زیاد کاری به کار هم نداشتیم . هر چند من کیرشو توی دستم گرفته براش صابون زدم و اونم سریع و دو دقیقه ای بدنمو لیف زد . خیلی سریع هم اومدیم بیرون . وقتی تمام کار کردم و دوباره هم با هزار مکافات لباس عروس تنم کردم هنوز پنج دقیقه ای وقت داشتیم . بالاخره شوهر جونم رسید . دامادمن .. عشق من . نگاهی به سر و صورت بهروز انداختم که ببینم سپیده جایی از اونو کبود نکرده باشه . خیلی خسته و در هم نشون می داد . -بهروز من خودمو دوباره از نو عروس کردم . ببینم پدرت رو در آورد .؟/؟ اصلا هیچی واسم گذاشت ؟/؟ نمی دونم دیگه از دستش چیکار کنم . حقش بود که امشب ما خودمون با خودمون باشیم . -اگه دوست داری برو یه دوش بگیر . عرق داره از سر و روت می چکه . چیه حالشو نداری ؟/؟ تن خوشبوی تو مال رفیقم .حالا بهت میگم برو حموم نمیری . کاری کردم که اون تنشو یه آب و صابونی بزنه و بر گرده . آخه که آدم این قدر بی خیال نمیشه . وقتی بر گشت تازه تیپ دا ما دا رو پیدا کرده بود . با همون موهای خیسش در آغوشش گرفته و نرم نرم می بوسیدمش . بازم هوسم در حال اوج گرفتن بود . -بهروز من عروست شدم ؟/؟ هر مرحله ای که با هم هستیم یه نا باوری بهم دست میده . اینجا دیگه آغاز راهیه که نشون میده من و تو با همیم .. می خواستم حرفای دیگه ای هم بزنم که یادم اومد من و هر سه تا عروس دیگه همه مون از خط خارج شده ایم و سر نوشت مشترکی داریم . -روشنک این لباس عروس چی بود دوباره تنت کردی -بی ذوق این کارو برای تو کردم که سر حال بیایی . حالا که نمی خوای درش میارم -روشنک خیلی خوشگل و خانوم شدی در این لباس . بذار خودم لختت کنم .. همین کار رو هم کرد ماهرانه تر از یک زن لباسامو در آورد حتی تا شورت و سوتین منو هم از پام در آورد و سرشو واسه میک زدن گذاشت لای پام ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خانــــــــــم مهنــــــــــدس قسمــــــــــت هشتــــــــــاد وهفتــــــــــم

اووووفففففف بهروز تازه حس می کنم عروس شدم . خانوم شدم .. -منم تازه حس می کنم که زن گرفتم .. پاهامو دراز ترش کرده تا به کیرش برسونم و ببینم که آیا توانایی داره یا هر چی داشته اونو رو سپیده خالی کرده . بدک نبود . می شد از این شق تر شه . -بهروز حس می کنم که واسه اولین باره که داریم با هم سکس می کنیم -روشنک اگه بدونی برای چندمین باره که داری این حرفو می زنی ؟/؟ -ببینم این احساس من واست ارزشی نداره ؟/؟ -چرا همسر قشنگم اگه ارزش نداشت که من حالا این جا در کنار تو نبودم ؟/؟-پس ادامه بده کسمو بخورش . بهروز هم اونو می خورد و هم می لیسید . کسمو میگم . ولی هر چی می خورد اشتهای هر دو تا مون بیشتر می شد . .. من حالا زنش بودم . از این بهتر نمی شد . چند دقیقه بعد کف دستشو گذاشت روی کسم و با سرعت دستشو روش می گردوند . . گاهی هم شستشو در این حرکت فرو می کرد توی کسم .. -بهروز تو منو کشتی .. داره میاد با فشار هم داره میاد .. -عزیزم تو این یه ساعته رو پس چیکار می کردی . وقتی که تنوع باشه و همیشه باشه زیر کیر شوهر بودن یه حال دیگه ای میده .. بهروز بگو دوستم داری . بگو هیچوقت بهم خیا نت نمی کنی -هیچوقت عزیزم . فقط در گروه خودمون . اون وضعش فرق می کنه . اون در همون حال منو ار گاسمم کرد ولی کسم به شدت طالب کیرش بود .. تا لب باز کنم که بهروز من کیرتو می خوام اونو دور لبه های کسم حس کردم و با چشایی خمار به استقبال کیرش رفتم . با دستش روی کسمو هم چنگش می گرفت . می دونست چیکار کنه که بیشتر حال کنم . کیرشو خیلی آروم فرو می کرد توی کسم و اونو بیرون می کشید و این کارو مرتب انجام می داد . اگه ارضا نشده بودم این کارو با سرعتی زیاد و بدون این که کیرشو بیرون بکشه انجام می داد . ..-دو ساعت دیگه هم بر نامه دسته جمعی داریم عروسا و دو مادا همه با هم قاطی میشیم . -خیلی استقامت می خواد -واسه شما زنا که زیر کیر مرد ا تکون نمی خورین زیاد خستگی نداره . می تونین همون زیر بگیرین بخوابین -بهروز من امشب فقط می خوام توسط تو گاییده شم . -امشب که ما در گروه ائتلافی هستیم و نمیشه فقط مستقلا عمل کنیم . -می خوام حس اینو داشته باشم که فقط عروس تو هستم -روشنک مگه غیر اینه تو فقط مال منی و عروس منی . اینم از اون حرفاست .. هوسم زیاد تر شده بود . بهروز هوس اینو کرده بود که کون منو در دید خودش داشته باشه و از اون سمت کس منو بکنه . عزیزم عزیزم ادامه بده . بکوبون به کونم . -من خودمم لذت می برم . این همه لرزش ژله ای کونتو دیدم ولی حالا حس می کنم کونت برای اولین باره که داره می لرزه . -پس بلرزونش . بلرزون . .. بلرزون و به من بگو چه حسی داری . بگو تا کجا ها داغت می کنه . -تا هر جا تا هر جایی که اون بخواد . -تو از کجا می دونی که آتیش کسم چی می خواد . -اوووووفففففف اون خیلی چیزا می خواد . خیلی . تا فردا و فر داها واسه کیر من ناز می کنه و منم نازشو می خرم . سرمو به طرفش بر گردوندم تا به موقع بوسیدن کیر و کوس لبای ما هم در حال بوسیدن هم باشن .. نمی دونستم با این همه فعالیتی که داریم آیا حالی هم برای ما می مونه که سکس گروهی و دسته جمعی رو پیاده کنیم یا نه . . کسم خیس شدن غلیظو دوباره شروع کرده بود . ولی می دونستم دیگه به این زودی ار گاسم نمیشم هر چند لذت زیادی می بردم و دوست داشتم همچنان زیر کیر بهروز باشم . داشت خوابم می برد . حسی نداشتم . فقط تمام بدنم اسیر دستای شوهرم بود . گاهی روی سینه هام و گاهی هم با لبام ور می رفت . هر کدوم از این حرکاتشو دوست داشتم . کاش می شد زیر همین کیر نرم و گرم و داغ خوابید . چه حالی می داد !ولی واسه خودمون کار درست کرده بودیم و می بایستی هشت نفری هم این شب پر شکوه رو جشن بگیریم . با کف دستش کون و پشت پا و رون منو اسپنک می کرد و پی در پی کف دستشو می زد به بدنم .. -سرخ و کبودم کردی -بدت میاد ؟/؟ -نه خوشم میاد دوست دارم شوهرجونم رئیس من هر کاری دوست داره با من انجام بده -ولی روشنک این جور که بوش میاد تو رئیس منی .. -بزن بزن کبودم کن .. کیرت رو محکم بزن به ته کونم تا ته کوسمو بترکونه . بگو دوستم داری . بگو همیشه شوهر خوب من می مونی . ما پیمان عشق و دوستی و مهر و وفای خودمونو در اون شب به اوج خودش رسونده بودیم ولی سکس ضربدری و گروهی ما در عین این که لذت بخش بود منو به تعجب هم وا می داشت که چطور میشه از مهر و وفا و عشق حرف بزنیم وقتی که هر کدوم از ما حداقل با چهار نفر سکس داریم در هر حال این تو جیه رو برای خودم می آوردم که این وضعیت فرق می کنه و همون حرفای همیشگی ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 9 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانم مهندس روشنک


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA