انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 5 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  12  پسین »

آبی عشق


مرد

 
آبی عشق 41

بعضی از کلاسارو فقط دخترا تشکیل می دادند و بعضی از کلاسا مختلط بودند . ستایش دقایقی بعد از نستوه وارد کلاس شد . رفت و سر جای خودش نشست . شراره رفت یه متلک بندازه که نستوه بهش اجازه همچین کاری رو نداد . وقتی نستوه داشت درس می داد ستایش حواسش رفته بود جای دیگه . به یه دنیای دیگه اون فقط به آهنگ کلام نستوه توجه داشت . اصلا نمی فهمید استاد چی داره میگه . به چهره اش نگاه می کرد . یه چهره مهربون و زیبا با چشایی خوشگل و گیرا . می دونست که بیشتر این دخترا از استاد خوششون میاد و می خوان یه جوری جلب توجه کنند . وقتی که وارد کلاس می شدند روسری ها می رفت عقب حالت لباسا عوض می شد . یا اگه مقنعه ای بود فرم دیگه ای پیدا می کرد نستوه هم کاری به کارشون نداشت . سخت نمی گرفت . ولی ادب و احترامو رعایت می کرد . در حالی که دخترا دوست داشتند استادشون شیطون باشه . به اونا اهمیت بده . چش چرونی کنه . ستایش حس می کرد که در میان این دخترا کم آورده .. ولی استاد چشش به لباسا و قیافه ظاهری نیست . ولی اینا بی تاثیر نمی تونه باشه . اگه خوب درسامو بخونم و بازم شاگرد اول شم می تونم این پولی رو که در میارم لباسای قشنگ بخرم بیشتر به خودم برسم .. مگه من از اینایی که اینجان چم کمتره .. نستوه متوجه شده بود که ستایش در عالم خودش نیست . اونو به مشکلی که واسش پیش اومده بود نسبت داد . ستایش با خودش در ستیز بود . دختر دختر فکرت کجاست ؟/؟ وقتی کلاس تموم شد فقط با نگاش داشت اونو تعقیب می کرد . همونی رو که این روزا بار ها و بار ها کمکش کرده بود . بدون این که بذاره کسی بفهمه . بدون این که شخصیتشو خرد کنه . بدون این که چیزی ازش بخواد یعنی واقعا چیزی ازم نمی خواد ؟/؟ یا از کلکشه ؟/؟ اینو آینده معلوم می کنه .. اگه ازم بخواد که .... ولی اگه نخواد . خب اگه بخواد که بهتره .. یعنی من نظرم اون وقت نسبت به اون و شخصیتش عوض میشه ؟/؟ ولی اگه توجهی بهم نداشته باشه .. نه .. نه .. ستایش چرا این جوری شدی . تو که سایه همه مردا و پسرا رو با تیر می زدی . به همین زودی ؟/؟ دلش می خواست با همه دخترایی که پس از رفتن نستوه فانتزیهای عشقی خودشونو به رخ هم می کشیدن گلاویز شه . اگه نستوه گول یکی از اونا رو بخوره چی ؟/؟ بعضی هاشون خیلی زبون باز بودند طوری رفتار می کردند که انگار مقرب درگاهند . نمی دونست چه بهانه ای بیاره تا بازم بره پیش استاد . دوست داشت بازم صدای اونو بشنوه . آهنگ صداش آرومش می کرد . تنها صدای مردونه ای که می تونست بهش اعتماد کنه . شاید تنها صدای مردونه ای که می تونست صاحبشو دوست داشته باشه .. نه ... این طور نیست . نه نه این طور نیست . اون نمی دونست که دوست داشتن چیه . عشق چیه .. نگاهی به کتاب در دستش انداخت . باید خوب این درسو می خوند تا این جوری لیاقت خودشو به نستوه نشون می داد . ولی حسشو نداشت . چند تا دختر رفتند به دفتر دانشگاه تا با یه بهونه هایی خودشونو به نستوه نزدیک کنن . از اونایی بودند که اهل درس هم نبودن . ستایش دل دل کرد که بره جلو یا نره . آخه اگه می رفت کنار اون دخترا دوست داشت که همه شونو از نزدیک بزنه . اونا رو بگیره زیر مشت و لگد . ولی اون به نستوه قول داده بود . بااین حال رفت جلو و گفت ببخشید استاد قبل از رفتم گفتم یه بار دیگه ازتون تشکر کنم .. اون چند تا دختر زیر لب چند تا متلک ریز نثار ستایش کردند که دختر زبون دخترا رو فهمید ولی یه نیروی قوی تری اونو مجبور به سکوت کرده بود -خانوم ستوده شما دانشجوی زرنگ و با فرهنگ و بااخلاق من هستید و... ستایش دیگه متوجه بقیه حرفای نستوه نشد چون بعد از شنیدن این جملات حس می کرد داره رو ابرا پرواز می کنه ازچهره درهم اون سه تا دختر می شد فهمید که نستوه همین جور ازش تعریف می کرده با یه تشکر و خداحافظی از صحنه دورشد . مهری که درصحنه های آخررسیده بود با تعجب به ستایش نگاه می کرد . اون این نگاههای عاشقو به خوبی می شناخت . شاید ستایش هنوز به خوبی نمی دونست که عاشق نستوه شده ولی مهری از زاویه ای دیگه این حسو درک می کرد . اون سه تا دختر دیگه هم همین اثراتی از اون نگاه رو داشتند ولی همراه با نوعی شیطنت که مهری اونا رو خطرناک احساس نمی کرد . وقتی نستوه و مهری که حالا با هم صمیمی ترشده و به اسم کوچیک همو صدا می زدند کنار هم قرار گرفتند مهری روکرد به نستوه وگفت خیلی طرفدار داری ببینم مراقب خودت هستی ؟/؟ این دخترا شیطونو هم درس میدن -هرچی باشه شاگرد منن . .. ازاون طرف ستایش یه گوشه ای رو یکی از صندلی های کریدور نشسته بود . اون دلش نمیومد به این سادگی دانشگاه رو ترک کنه . دیگه کلاس نداشت و باید می رفت برای تایپ . ولی لحظاتی بعد با خودش گفت که ای کاش اونجا نمی نشست . مهری و نستوه رو دید که با هم اومدن بیرون .. معلوم نبود دارن کجا میرن . یه لبخندی رو درچهره مهری می دید به اندازه دنیایی از شادی وخنده . خداکنه اشتباه کرده باشه ولی یه جوری به نستوه خیره شده بود . افسرده و مغموم از پله ها اومد پایین و راه خروجو در پیش گرفت . حس کرد که بین دنیای اون و نستوه فاصله هاست . یه دختر دانشجوی ساده چطور می تونه خودشو تو دل استادی جا کنه که خیلی دوست داشتنی ومهربونه وهمه دوستش دارن .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 42

دوتایی شون سوار ماشین نستوه شده رفتند . ستایش اونا رو با نگاهش تعقیب می کرد . نمی دونست کجا رفتند . ونمی دونست که چرا این جوری شده .. بد جوری افسرده شده بود . اون حالا باید می رفت سر کار و بعدشم می نشست درساشو می خوند . نه حال سر کار رفتنو داشت و نه درس خوندنو .. نمی تونست ریخت و قیافه اون ناپدری و مادرشو ببینه ..حس کرد که یه احساس بدی راجع به همه دخترای دنیا داره . نمی تونست ببینه که ممکنه یه دختری غیر از اون پیدا شه و بره با نستوه باشه . اون و استاد مهرآرا با هم کجا رفته باشن . حتما رفته اونو برسونه خونه . ولی ماشین استاد مهری که توی پارکینگ دانشگاهه . بهتره برم سر کار . از این افکار رویایی بیام بیرون . اون هیچوقت مال من نمیشه . شاید اسم این احساس من عشق نباشه . شاید یک هوس باشه . نه یک هوس جنسی .. هوس داشتن یه چیز خوب .. هوس این که به یه مردی بگم دوستت دارم و یا اون بهم بگه دوستم داره . شایدم هیشکدوم از اینا .. ستایش داشت دیوونه می شد . اون خیلی خوبه . اون هیچی ازم نمی خواد .. نهههه چرا نسبت به من بی تفاوته . چرا هر کاری می کنه نمی تونم فراموشش کنم . اگه اون بد هم باشه یعنی بازم دوستش دارم ؟/؟ اصلا من دوستش دارم ؟/؟ ستایش فراموشش کن . تو که همیشه به بقیه نصیحت می کردی که عشق کشکه همه چی دروغه اگرم نباشه یه گوهریه که باید چند طبقه بری زیر زمین تا اون گنجو از دل آتیش در بیاری .. خدایا این گنج آتشین داره دلمو می سوزونه . ستایش رفت به کارهای تایپی خودش برسه . حالا بیشترین انگیزه ای که سبب می شد درساشو بخونه این بود که برای نستوه بهترین باشه و هم این که یه بخشودگی هزینه ثبت نام بهش تعلق بگیره .از اون طرف مهری و نستوه رفتند طرف بابلسر تا از یک روز گرم پاییزی و آسمان و دریای آبی لذت ببرند . این پیشنهاد مهری بود . نستوه با این که حوصله شو نداشت نخواست توی ذوق همکارش بزنه . پس از چند دقیقه سکوت در جاده بین بابل و بابلسر مهری رو کرد به نستوه و گفت ناراحتی اومدیم بیرون ؟/؟ کار داشتی ؟/؟ آخه من گفتم پس از یه روز کار سخت و سر و کله زدن با دانشجویانی که بعضی هاشون عین بچه دبستانی هاهستند قدم زدن در ساحل به آدم آرامش خاصی میده . بچه که بودم شنا رو دوست داشتم ولی حالا بیشتر دوست دارم دریا رو ببینم و فکر کنم . -این جور نگاه کردن به دریا و فرو رفتن توی فکر مال عاشقاست . تو که مثل من در بند این چیزا نیستی . -تو نیستی ؟/؟ خودت گفتی که در همچین عالمی سیر می کردی .-اون مال قدیما بود . -حالا دیگه اون بالا بالا ها پرواز نمی کنی ؟/؟ -با مخ خوردم زمین . دیگه بال پروازی نمونده . همه چی شکسته .. نستوه داشت فکر می کرد که آیا مهری دفعه پیش یه چیزایی از خودش گفته یا نه .. ولی فکرش رفته بود پیش نسیم . اون حالا چیکار می کنه . چطور شد که تنهاش گذاشت . چرا به حرفاش اعتماد نکرد . چرا هرچی رو که نیاز گفته بود قبول کرد . مهری به نستوه نگاه می کرد و این که غباری از غم رو چهره اش نشسته بود . دلش می خواست یه کاری واسش انجام بده . ولی از دستش کاری بر نمیومد . می ترسید که اگه زیاد بخواد درمسائل خصوصی نستوه وارد شه اون خیطش کنه حرفی بزنه که دیگه نشه یه جوری جبران پذیر باشه . یه ساحلی رو برای قدم زدم انتخاب کردند دریا تقریبا آروم بود . یه نسیم ملایمی هم می وزید . -نستوه من نسیم پاییزی رو خیلی دوست دارم . اسم نسیم بازم تن و دل نستوه رو لرزونده بود . -منم نسیمو خیلی دوست دارم . عاشق نسیمم . نسیم ولی حیف که عمرش خیلی کوتاهه .. -خب نستوه یه نسیم دیگه میاد جاش تا جسم و جانتو نوازش بده -ولی مهری هیچی مثل همون اولین نسیم نمیشه . همون نسیمی که وقتی نمی دونستی نسیم چیه اومده سراغت .. مهری حس کرد که نستوه یه چیزیش میشه . ولی نستوه طوری با کلمات بازی می کرد که دختر اصلا متوجه نشد منظور از نسیم اسم یه دختره نه باد ملایم .-می دونی نستوه من تا اوایل دبیرستان عاشق شنا بودم . هر پنجشنبه جمعه از بابل راه میفتادیم میومدیم اینجا و یه پلاژو سوئیت کرایه می کردیم و تنی به آب می زدیم ولی یواش یواش دیگه دوست نداشتم برنزه شم و یه مدتی هم از بس آشغال می ریختن توی دریا و فاضلابهاشونو می ریختن دریا آبو به گند کشیده بودند .. اون وقت دست بابامو می گرفتم تا با هم درساحل قدم بزنیم .. بیشتر دخترا دستشون توی دست دوست پسراشون بود و با هم قدم می زدند ولی من اصلا به این روابط علاقه ای نداشتم . لذت می بردم که بابابام قدم می زنم . حالا یاد اون روزا افتادم . حدود ده سالی میگذره شایدم بیشتر .. نستوه با خودش فکر می کرد که همون روزایی بوده که اون و نسیم همو دوست داشتند و با هم بودن .هرچند عمر اون روزا خیلی کوتاه بود .ولی اینو هم به یاد آورد که مهری دفعه قبل گفته یه بار عاشق شده -آره نستوه نمی دونی دلم چقدر هوای اون روزا رو کرده -حالا که داری قدم می زنی -ولی هیچ دستی توی دستم نیست ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 43

نستوه می خواست یه چیزی از مهری بپرسه سختش بود . -مهری جان می تونم یه چیزی ازت بپرسم . جسارت نشه ها . قصد توهین ندارم .. مهری دچار استرس خاصی شده بود . نمی دونست نستوه چه کارش داره -تو هرچی دلت می خواد بپرس -باید منو ببخشی اون دفعه خودت گفته بودی که یه بار عاشق شدی اگه اون می دونه که دوستش داری شاید ناراحت بشه از این که با من اومدی بیرون .. مهری هم خوشحال بود از این که نستوه صحبتو به این مسائل کشونده و هم این که یه خورده هم عصبی که چرا همش عشق مهری باید به یکی دیگه و شخص ناشناخته ای نسبت داده بشه . اون دلش می خواست که نستوه هر چه زود تر متوجه شه که مهری عاشقشه . نستوه هر کاری بخوای برات انجام میدم . کاری می کنم که اسم عشق سابقتو نیاری . تمام لحظه های تلخ زندگیتو فراموش کنی . تو فقط بهم بگو آره .. مهری رفته بود توی فکر . -منو ببخش مهری ناراحتت کردم ؟/؟ -نه خوبه که آدما با هم صمیمی باشن و احترام همو رعایت کنند . نستوه آدما در خیال خودشون خیلی چیزا رو دوست دارن . ببینم تو هم در ذهن و خیال خودت تا حالا عاشق کسی نشدی ؟/؟ به غیر از همونی که تنهات گذاشت و رفت ؟/؟ -چرا ولی اون مال اول نوجوونی بود . راستش بیشتر شیطون بودم تا این که اون اومد . مهری لجش می گرفت از این که نستوه رو می دید که با لذت و هیجان خاصی داره از عشقش میگه . نستوه یه آهی کشید که دل مهری رو برد . چطور این نستوه مهربون و خوش قیافه و با وفا هنوزم در غم از دست دادن عشقشه . -نستوه جان ولش کن . واسه کسی که بهت خیانت کرد و رفت این قدر ارزش قائل نشو . -مهری اون خیانت نکرد .. ولش کن .. -باشه هر چی تو بگی ولی در مورد اون سوالت منم در خیال خودم یکی رو دوست دارم . -مهری جان اون دفعه هم به نظرم یه چیزایی برات تعریف کردم . برای به دست آوردن کسی که دوست داری باید بجنگی . تلاش کنی . تا اگه شکست خوردی دلت نسوزه . زندگی نه راحته و نه سخت . مهم اینه که تو از داشته هات و افکارت می خوای چه استفاده ای بکنی . این جوری که تو میگی اون از این که دوستش داری با خبر نیست . -حالا اون چه جور آدمیه -خیلی شبیه توست . مهربون .. با چشایی آبی .. ولی نه باید فکرشو از سرم دور کنم . -شاید باور نکنی مهری درسته من یک مرد هستم و تو یک زن . ولی می تونیم دوستای خوبی برای هم باشیم . می تونم بهت کمک کنم . هر گونه اطلاعات و تحقیقاتی خواستی من در خدمتم . می دونی من جنس خراب پسرا رو می شناسم . در اینجا یه لبخندی زد که از دید مهری پنهون نموند . -چی شده نستوه . -هیچی -نمی خوای بهم بگی ؟/؟ باهام احساس غریبگی می کنی ؟/؟ -نه اصلا این جور نیست . می خواستم بگم شونزده هفده ساله بودم خودمم جنسم خراب بود . -نستوه تو چقدر خوبی اصلا لزومی نداشت اینا رو بگی .. مهری سعی داشت خودشو بیشتر به نستوه نزدیک کنه . بوی عطر مردونه شو حس کنه . دوست داشت کنارش بشینه و با اون غروب خورشیدو ببینه . از اون طرف ستایش با کامپیوتر و تایپ مشغول بود . آرزوهای بزرگ ولش نمی کرد . این که یه روزی سرشو بذاره رو سینه نستوه و بهش بگه چقدر دوستش داره . از این که استاد نوروزی بهش افتخار کنه. من چه جوری بهش بگم . نه ستایش تو عاشق نیستی . شاید تو یک حامی می خواستی . یکی که بتونی بهش تکیه کنی . خب هرچی می خواستی که می خواستی . خب که چی .. تو حالا دوستش داری . شب روز صبح .. روبروته . توی هر حسی اون باهاته . این معناش چی می تونه باشه ؟/؟ خود خواهی ؟/؟ نه نه .. چرا اون نباید منو دوست داشته باشه . چرا باید با مهری بره بیرون . چرا من باید این قدر بد بخت باشم . چرا بابام رفت و تنهام گذاشت .. شاید اگه بابام زنده بود من امروز نستوه رو نمی شناختم .. عاشق نمی شدم . نمی دونستم چه دردیه درد عشق . درد برای اونایی که عاشقن و به عشقشون نمی رسن یه درد شیرین -خانوم ستوده امروز حالت خوش نیست ؟/؟ -چرا به کارم ادامه میدم . ستایش حتی به دو سه تا پسری هم که بهش توجه داشتند اعتنایی نمی کرد . اولا خوشش نمیومد و در ثانی حس می کرد که اگه بخواد روی خوش به اونا نشون بده به نستوه بی احترامی کرده.. به نستوه نمیاد به مهری هم همین طور . ولی اگه مهری بخواد خودشوتو دل نستوه جا کنه . نستوه که نمیاد همکار خودشو که مثل خودش حقوق بگیره ول کنه و بچسبه به یه دختر آس و پاسی مث من ...اون طرف مهری و نستوه هنوز در ساحل بودند . یه گوشه ای و رو دو تا صندلی و کنار چایخانه ای نشسته بودند . -ببین نستوه خورشید داره غروب می کنه . چقدر قشنگه وقتی از رنگ زرد به رنگ نارنجی سیر و بعد قرمز در میاد -آره مهری مثل یه عاشقیه که پیش عشقش اعتراف می کنه و از خجالت سرخ میشه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
آبی عشق 44

-ببینم مهری تب داری ؟/؟ هر چند خیلی مشخص نبود ولی نستوه سرخی خاصی رو در گونه های مهری می دید . تب داری ؟/؟ چرا صورتت گل انداخته -حتما واسه غروب آفتابه که این جوری می بینیش . ببینم نستوه چقدر ظاهر آدما رو خوب می بینی . -میگی من چش چرونم ؟/؟ اگه جسارتی کردم می بخشی . -نه نستوه منظورم این نبود . می خواستم بگم به باطن آدما هم دقت داشته باشی خوبه . -من باطن آدما رو از کجا بشناسم .. نمی دونم منظورت چیه .. من مگه باید کسی رو می شناختم و نشناختم ؟/؟ اصلا این حرفت چه معنی داره . نمی فهمم چی داری میگی . نکنه یه آزمونی راه انداختن به اسم باطن شناسی . مهری بازم لباشو گاز می گرفت . انگاری می ترسید که یه چیزی از دهنش بپره و نتونه جمعش کنه . -ببینم نکنه تو نتونستی حس اون کسی رو که دوستش داری خوب درک کنی -مهری چته امروز . همش یه حرفایی می زنی که به هم ارتباطی نداره .. -باشه من دیگه حرفی نمی زنم . -چیه ناراحت شدی؟/؟ من که چیز بدی بهت نگفتم . دیدن غروب دریا وقتی بیشتر به آدم می چسبه که آدم در کنار عشقش باشه .. مهری رفته بود تو خودش .. دیوونه تو انگار اصلا تو باغ نیستی . همش به فکر اونی هستی که ولت کرد و رفت . اون چه دوستت داشته باشه و چه نداشته باشه دیگه نمی خوادت . مهری دوستت داره . اون جونشو واست میده . اون بهت اطمینان داره . اون اگه تو رو وسط صد تا دختر دانشجوی خوشگل ببینه بازم بهت ایمان داره . می دونه که چش پاکی . چی میشه نگات به من یه نگاه دیگه ای باشه .. مهری در همین افکار بود که دید دستای نستوه جلو چشاش تکون می خوره -دختر خوابی یا بیدار انگاری امروز خوش نیستی . اصلا بی خود اومدیم اینجا .. می دونم از عشق حرف زدیم دلت گرفت . تقصیر من چیه اونی که دوستش داری اینجا نیست .. -شایدم اینجا باشه . اون از نفسام بهم نزدیک تره . ولی خودش نمی دونه -وای مهری چقدر دوستش داری که این جوری ازش حرف می زنی . اون اگه بدونه چقدر دوستش داری ...می دونم تو می تونی هر مردی رو در این دنیا خوشبخت کنی .. -البته اگه اون مرد عاشقم باشه .. -دختر تو امروز دلت گرفته . نستوه نمی تونه غم تو رو ببینه . ببینم اگه می خوای جسارت نمیشه یه تلنگری انگشتتو بذار رو دستم . بذار ما هم بریم توی فیلم و حس کنیم که عشقامون کنار مونن ..نستوه دوباره رفت توخودش ... نسیم دیوونه کله خر حالا چیکار می کنی . نکنه دوباره واست خواستگار بیاد و بری . من دوباره دیوونه میشم . چرا اون جوری راجع به من قضاوت کردی . من بیگناهم نسیم . یه روزی اینو ثابت می کنم . ولی می دونست کاری از دستش بر نمیاد . حس کرد که نسیم داره دستشو لمس می کنه . با همون حس و طراوت . بوی عشقو حرکت عشقو به خوبی احساس می کرد . بی اراده لبخندی رو لباش نقش بسته بود . لبخندی که اونو تا به درخت عشق هم رسونده بود . همونجایی که اون و نسیم پیمان بسته بودند . بهترین سالهای جوانی شو در حسرت از دست دادن عشقش گذرونده بود . اون بوی عشقو احساس می کرد و مهری هم یه سردی خاصی رو در دست نستوه می دید . نستوه بدون این که خودش متوجه باشه نسیمو صدا می زد . ولی خیلی آروم . حالا اونم با این حس که دست نسیم تو دست اونه دست مهری رو لمس می کرد . دختر قلبش با شدت بیشتری می تپید . حس قلبشو بیشتر به دستش منتقل کرد . خودشو بیشتر به نستوه چسبوند . نفسهای بریده مهری نستوه رو به یاد نسیم انداخته بود . خورشید رفته بود . غم سنگینی بر فضای دریا نشسته بود . نستوه یه لحظه به خودش اومد و دید که داره با پشت دست مهری ور میره .. -وای مهری ببخش منو .. زیادی رفتیم توی فیلم . مهری دوست داشت فریاد بزنه . بهش بگه که چشاتو باز کن نستوه . عشقت رفته . حالا اونی که دوستت داره و می تونی عاشقش باشی و عاشقته جلوت وایساده . دوتایی شون از ساحل دور شدند . -مهری آخرش باید بهم بگی چته -چیزیم نیست نستوه . راستی یه سوالی ازت بکنم ؟/؟-بگو . بپرس -به نظرتو اگه یه دختری از پسری خوشش بیاد و بهش بگه دوستت دارم یا بهتره بگم اگه یه دختری بره خواستگاری یه پسر اشتباهه ؟/؟ -من که فکر می کنم اشتباه نیست . پسره می تونه بگه نه . یا آره ولی مهری جون اون وقت پسره مهریه بگیر میشه ؟/؟ خوبه از این حرفای خنده دار بزنی . خیلی جوکی دختر . ببینم مگه می خوای از اونی که دوستش داری خواستگاری کنی ؟/؟ اگه بخوای من کمکت می کنم -تو اگه می تونستی به خودت کمک می کردی .. بلافاصله دختر پشیمون شد که چرا این حرفو زده . اون شب ستایش از ناراحتی خوابش نمی برد . ناپدری و مادرش اعصابشو خراب کرده بودند . مادرش به خاطر این که خیلی شل بود و ناپدری هم همش به او نظر بد داشت . سعی می کرد خودشو به سخت ترین وجهی جلو نا پدریش بپوشونه . -ستایش جون مگه نمی دونی شوهر مادر یا ناپدری به نا دختری محرمه ؟/؟ راحت باش -نه من این جوری راحت ترم . با خودش می گفت کثافت آشغال اگه این قدر با ایمانی و این چیزا حالیته اینو هم باید بدونی که طرف شدن با نا دختری هم گناه بزرگیه . رفت به اتاق خودش . هر کاری کرد نتونست درس بخونه . چه اتفاقی ممکنه بین مهری و نستوه افتاده باشه .. دختر درساتو بخون . اگه فردا نتونی خودتو توی کلاس نشون بدی و پیش بقیه دخترا کم بیاری باید تا جلسه بعدی همین جور حرص بخوری . اون شراره عوضی و چند تا دختر دیگه منتظر وقتن که قاپ نستوه رو بدزدن .. اجازه همچین کاری رو بهشون نمیدم . اگه نستوه مال من نشه نمیذارم که مال اونا هم بشه . با دستای خودم خفه شون می کنم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 45

ولی حالا مشکل من استاد مهریه . این دخترا گذرا هستند . خطرهای لحظه ای دارند که باید او نا رو هم سر جاشون نشوند ولی مهری می تونه خیلی خطر ناک باشه . خطر ناک و داغون کننده . تا صبح هی این پهلو اون پهلو می کرد . باید مانتوشو عوض کنه . یه خورده هم بیشتر به سر و وضعش برسه . رفت جلو آینه و تا اونجایی که می تونست روسریشو برد عقب تر . دوست داشت به اندازه بی خیال ترین دختر دانشگاه روسری خودشو بده عقب .. باشه این کارو وقتی می کنم که اون بهم نزدیک شده باشه .. می دونم خوشش میاد . با این که زیاد تو خط آرایش نبود یه خورده رو صورتش کار کرد و رفت طرف دانشگاه .. خیلی زود رفت هنوز پرسنل نیومده بودند . دلش می خواست وقتی که نستوه میاد اونو ببینه . همون دم در .. رفته بود طرف پارکینگ . دو ساعت اولو با یکی دیگه کلاس داشت . با کسی که حس می کرد رقیبش شده . دخترا ی کلاس نستوه چیکار می کنن . ممکنه اونو از راه به در کنن ؟/؟ نه اون این جوری نیست . بیشتر دخترا اصلا همشون لوسن . روزی یکی رو پیدا می کنن . هر روز به یکی دل می بندن . دوستای مجازی هم زیاد دارن . عاشق هنر پیشه های سینما میشن . اصلا نمیشه به وفا داری اونا اعتماد داشت . ولی من فقط تو رو می خوام استاد . اگه تو مال من باشی منم فقط مال تو میشم .. خدایا چرا این جوری شدم . چرا انگیزه ای واسه درس خوندن ندارم ؟/؟ الان اگه استاد مهر آرا ازم درس بپرسه من چه جوری جوابشو بدم . یه لحظه نستوه رو دید که با ماشینش وارد شده . به سرعت خودشو به محل پارک رسوند . قلبش به شدت می تپید . ازم خوشش میاد ؟/؟ این قیافه جدید منو می پسنده ؟/؟ بهم میگه خوشگل شدم ؟/؟ نه اون هیچوقت همچین حرفی نمی زنه . اگه بزنه بی ادبه ؟/؟ نه .. نه .. نه .. من دلم می خواد این حرفو بزنه .. بهم بگو بهم بگو خوشگل شدم .. به خدا نمیگم تو بی ادبی .. تو اینو بهم بگو .. من همیشه واسه تو خودمو خوشگل می کنم . پاهاش سست شده بود . نمی دونست چی بگه . چه بهانه ای بیاره . آخه این قسمت از پار کینگ رو , دانشجو کاری نداشت که بره اونجا . مخصوص استادا بود . خودشو به نستوه رسوند . یه لحظه نستوه اونو نشناخت . ولی لحظه دوم دیگه دونست که اون همون ستایشه .. یه چند لحظه ای خیره بهش نگاه کرد . ستایش هم تو چشای آبی و پر فروغ نستوه خیره شده بود . خدایا چی میشه از این چشای خوشگل فهمید . این چشم آبی بهم چی میگه . چقدر نگاهش به دل می شینه . هم به دل می شینه هم دلو می سوزونه .. کاش این نگاه نگاه عشق بود . شایدم باشه .. -ستایش خوابت برده ؟/؟ حواست کجاست .. ؟/؟ ببینم امروز یه خورده خودتو امروزی تر کردی .. -یعنی دیروز دیروزی تر بودم ؟/؟ دوتایی شون خندیدند . -ستایش ! مهم اینه که دلت پاک باشه و روحت صاف و بی آلایش ولی خب ظاهرتم باید در حد معقول حفظ کنی تا آدمایی مثل اون پسره سعید اگه اسمشو درست گفته باشم فکرای بی خود نکنن . -براشما مهمه که چی فکر می کنن ؟/؟ -ببینم برای تو مهمه که برای من مهم باشه ؟/؟ -خب آدما دوست دارن که بهشون اهمیت داده بشه .. ستایش دیگه روش نشد بیش از این ادامه بده . استاد من بهتون مدیونم . دلم می خواد هر روز که وارد میشین بهتون سلام بدم و وقتی هم که دارین از این در خارج میشین بهتون بگم خدا حافظ .. بگم به خاطر همه کارایی که واسم کردین ازتون ممنونم . ممنونم .. ممنونم . -ستایش این قدر خجالت زده ام نکن . آدم از فردای خودش خبر نداره .. همه این چیزایی رو که ما روش اسم گذاشتیم خدا بهمون داده . زشتی زیبایی .. ثروت و.. ما خودمون هیچی نیستیم که به خودمون بنازیم . عشق حقیقی عشق به اونیه که همه جا هست . حتی حالا که من باهات حرف می زنم اون داره من وتو رو احساس می کنه . می بینه . با ما هست . یادت باشه هیچوقت هیچ کس و هیچ چیز در این دنیا تنها نیست . این کوهها سنگها .. این در و پنجره .. ستایشی که باباشو از دست داده . اون تنها نیست اون خدا رو داره . اون خدا رو داره . دیدی بازم حداقل دو تا شدین ؟/؟ -استاد خیلی قشنگ صحبت می کنی . اشک تو چشای ستایش حلقه زده بود . چرا نمی تونه به نستوه بگه که دوستش داره . بین دنیای اونا فاصله هاست . اون یه دختر یه که در حال حاضر قدرت خرید یه وسیله به عنوان جهیزیه رو واسه خودش نداره .. نستوه چطور می تونه اونو به عنوان عشق و شریکش انتخاب کنه . نستوه به خدا اگه عشق ستایشو قبول کنی از خدا اجازه می گیرم که تا آخر عمرم ستایشت کنم . خودم کنیزت می شم . چقدر تو خوبی . -دختر چته تو چقدر حساس و نازک نارنجی هستی . بازم که کلاسمون دیر شد . ببینم اگه یه وقتی استاد مهر آرا گیر داد بگو که من کارت داشتم . یه لبخندی رو لبای ستایش نشست و با خودش گفت اگرم گیر نده خودم همین جوری موضوع رو پیش می کشم و میگم که استاد نوروزی باهام کار داشت . خوب چیزی یادم دادی . ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 46

وقتی ستایش وارد کلاس شد چند دقیقه ای می شد که از شروع کلاس و تدریس استاد مهری گذشته بود .. -بفرمایید .. مهری چیزی ازش نپرسیده بود . ولی ستایش با لبخندی خاص و پر معنی گفت ببخشید استاد .. استاد نو روزی باهام کار داشت داشتیم صحبت می کردیم ببخشید دیر اومدم .. مهری نگاه معنی داری همراه با مکث به او انداخت و واسه چند لحظه ای ساکت موند . نه نستوه نباید حواسش به این دختره باشه ولی امروز یه خورده بیشتر به خودش رسیده . دختری که اصلا در فکر ظاهر خودش نبود . اون حتی می دونست که نستوه واسش کار گیر آورده .. اعصابش تا حدودی به هم ریخته بود . نه مهری نستوه این جوری نیست . اون نمی تونه به یه دختری که هفت هشت سال از خودش کوچیک تره دل ببنده .. ولی اگه این دخترا با مکاری و فریبندگی خودشون دل اونو به دست بیارن اون وقت چی میشه . باید خیلی مراقب باشم . .. به تدریس ادامه داد ولی دلش می خواست زود تر از اون فضا خلاص شه . نههههه .. نهههههه .. نستوه این جوری نیست . حس کرد نمی تونه به تدریس ادامه بده .. با این وضعیت نه برای خودش مناسب بود نه برای دانشجوها که توی کلاس بمونه .. از دانشجو ها فر جه خواست و در کلاس نستوه رو زد و اونو کشوند بیرون .. نستوه از کلاس اومد بیرون .. -ببینم کار واجبی داشتی که حتما باید وسط درس باهام در میون می ذاشتی ؟/؟ -واجب که نه . ولی من به نظم و انضباط اهمیت میدم . از قانون شکنی بدم میاد . مخصوصا در مورد دخترایی که بخوان لوس بازی در بیارن و سابقه خوبی ندارند و به دیگران آسیب می رسونند . باید همون اول دمشونو قیچی کرد -ببینم چته این قدر عصبی هستی . -ستایش ستوده دیر اومد کلاس و گفت که تو باهاش کار داشتی . می خواستم ببینم درست گفته یا سر و گوشش جای دیگه ای می جنبیده -نه اون درست میگه با من بوده . -پاهای مهری سست شد و رنگش پرید . نمی دونست چی بهش بگه که متوجه حساسیتش نشه . -اگه مشکلی بود می گفتی که من باهاش در میون بذارم . نه این که خودت وقتتو تلف کنی واسه دخترای یاغی . -مهری حالت خوبه ؟/؟ وسط کلاس پا شدی اومدی این حرفا رو بهم بزنی ؟/؟ ستایش اومد و گفت من بهت مدیونم و دلم می خواد هر وقت میای و میری با یه سلام و خدا حافظی بیام استقبال و بد رقه ات کنم . در هر حال این محبت اونو می رسونه . من چیکار کنم تو ذوقش بزنم ؟/؟ نمی دونم چطور شد چهار پنج دقیقه حرف هم زدیم . تو که الان اومدی اینجا بیشتر وقت کلاس گرفته شد .. -نستوه یعنی من مزاحمت شدم ؟/؟ مزاحمت هستم ؟/؟ با اون دختره که حرف می زدی این بر داشتو نداشتی . -نمی فهمم تو چته . اصلا نمی فهمم . فقط اون بیچاره راست میگه . اذیتش نکن . دختره یتیمه . دختر خوبیه . و نجیب . -معلومه روسریشو اگه سرش نمی ذاشت بهتر بود . اصلا با مقنعه هم دیگه سر خوش نیست . یه خورده دیگه جلب تو جه کنه تذکر می گیره -مهری جان اگه من و تو نریم سر تدریسمون این ما هستیم که تذکر می گیریم .. مهری برگشت به کلاسش . از این نظر که نستوه چشش دنبال ستایش نبوده آسوده خاطر شده بود ولی از این نظر که ستایش به دروغ گفته که نستوه با هاش کار داشته چه منظوری می تونست داشته باشه . چرا این حرفو بهش زده . اون که چیزی ازش نپرسیده . هر جوری شده باید ته و توی این قضیه رو در بیاره . باید بفهمه که موضوع چیه .. باید بفهمه .. . اون روز در پایان کلاس ها دوباره با یه بهونه ای رفت پیش نستوه .. با هم تو ی دفتر نشسته بودند . دانشجوها همه رفته بودند . فقط سایه د ختری رو از دور می دید . سایه ای که حس می کرد رو سرش سنگینی می کنه . ستایش . ستایش ! کور خوندی . فکر کردی من میذارم تو با نستوه خدا حافظی کنی ؟/؟ . مهری ! نستوه راست میگه تو چته شاید دختر بیچاره منظوری نداشته باشه . بهتره با خونسردی با این مسئله بر خورد کنی . بازم با نستوه قصد خروج از دانشگاه رو داشتند که ستایشو رو بروی خودشون دید . -ببینم این دختره اومد ازت خداحافظی کنه -مهری چته تو ذوقش نمی زنم . ولی بهش میگم خودشو خسته نکنه .. وقتی نستوه خودشو از مهری جدا کرد و رفت طرف ستایش مهری از حرص نمی دونست چیکار کنه .. -ببین ستایش من راضی نیستم هر روز به وقت ورود و خروج من اینجا وایسی و.. من که برات کاری نکردم . فقط درساتو خوب بخون و مثل حالا همیشه یه خانوم خوب باش . ستایش از این که می دید اون دو تا با هم هستند بازم لجش گرفته بود . در مانده شده بود . مهری بد جوری میخ ستایش شده بود . می خواست بفهمه که نگاش از چه مدل نگاهیه . -مهری بیا بریم چته تو . خوابت برده ؟/؟ اصلا حالت خوب نیست ها .. -نه اصلا حالم خوب نیست . دلم می خواد برم به یه فضای پر از گل و گیاه و درخت تا روحیه ام عوض شه . -میای بریم خونه مون ؟/؟ البته اگه سختت نیست . چون کسی خونه مون نیست . -واسه چی سختم باشه . مگه تو آدمخوری . -چی داری میگی . گوشت آدما تلخه -ولی قلبشون شیرینه . -وای حالا میگی قلبتو بخورم .. -اگه گرسنه ته می تونی بخوریش من حرفی ندارم . ولی اون وقت من میشم مهری بیدل .. ستایش یه لحظه شنید که نستوه از مهری دعوت کرده که بره خونه شون ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 47

مهری و نستوه رفتند و ستایشو با دنیایی از درد و رنج تنها گذاشتند . دختر به این فکر می کرد که این دلیل نمیشه که بین اونا چیزی اتفاق بیفته .. از روزی که با شراره درگیر شده بود و بعدشم عاشق نستوه شده بود دیگه با بقیه زیاد بر نمی خورد از این سو به اون سو می رفت . یه گوشه ای می نشست . بلند می شد . می رفت دستشویی .. می رفت یه گوشه ای خلوت و سرشو به دیواری تکیه می داد تا اشک بریزه .. ولی یکی پیداش می شد و خلوت اونو بهم می زد . حس می کرد که خیلی بد بخته که حتی جایی هم واسه گریستن نداره . من دختر خیلی بدی هستم . من خیلی پر توقعم .. من لیاقتشو ندارم . اون خیلی خوشگله .. خیلی مهربون و باسواده .. من یه دختر احمق هستم با آرزوهای بزرگ . من هیشکی رو ندارم . هیشکی همدمم نیست . بابام رفته .. مامانم شوهر کرده حتی حاضره منو بده دست شوهرش که شوهره بالا سرش باشه .. خدایا من چقدر بد بختم . یعنی این حقو ندارم که یکی رو دوست داشته باشم ؟/؟ خب این برای من چه سودی داره . شاید اگه بدونه که دوستش دارم قبولم کنه .. شاید با من بمونه . دستشو گذاشت رو دلش .. یه فشردگی خاصی رو زیر سینه اش احساس می کرد . حس کرد که قلبش ازش می خواد که واسه نستوه بجنگه ولی قدرتی نداشت تا این کارو انجام بده .. .. تاکی باید هم کار کنم و هم درس بخونم و هم عذاب بکشم . خدای من پس کی روز روز من میشه ؟/؟ اونا حالا دارن چیکار می کنن .. ستایش شاید تو عاشق این پسره نباشی . شاید یکی رو می خوای که دوستت داشته باشه . یکی که باهاش از راز دلت براش بگی . یکی که بهش بگی عشق چقدر قشنگه .. یکی که بهش بگی که یه عاشق وقتی که از خواب پا میشه دنیا رویه رنگ دیگه ای می بینه و وقتی که به خواب میره به امید دیدن همون رنگه که چشاشو میذاره رو هم . اگه بهش بگم دوستش دارم اون چه عکس العملی نشون میده .. نه من جراتشو ندارم . ولی اگه اون زود تر بهش بگه . استاد مهر آرا اگه زود تر بهش بگه چی . شایدم نگه .. بهتره برم سر کارم . اون وقت اگه کارمو درست انجام ندم ازم ناراحت میشه . اگه درسامو خوب نخونم و دانشجوی نمونه اش نشم بازم ناراحت میشه . پیش همه خجالت می کشه چون ازم تعریف کرده . منم اون وقت شرمنده میشم .. باید روی بقیه دخترا رو کم کنم ولی حریف استاد مهری شدن سخته . ستایش عصبی و ناراحت رفت به محل کارش و نستوه و مهری هم رفتند به خونه نستوه .. به همون باغ و ویلایی که مجاور خونه نسیم بود . -ببینم اینجا تنها زندگی می کنی ؟/؟ -معمولا زمستونا کمتر میان پیشم . ولی چرا مامانم و خواهرم خیلی بهم سر می زنن و گاهی هم پدرم و بعضی وقتا همه دور همیم . تا تهرون سه چهار ساعت بیشتر راه نیست .. -به اینجا عادت کردی ؟/؟ -خیلی .. خیلی وقتا تابستونا یه دو سه ماهی رو از این هوای شرجی در عذابم ولی یه جوری باهاش کنار میام .-فکر کنم باید یه همسر شمالی بگیری که تو رو بیشتر پابند این منطقه کنه و به زندگیت سر و سامون بده -ببخشید اینجا یه خورده آشفته هست -نستوه اگه دانشجو بودی بهت حق می دادم ولی حالا دیگه خیلی طرفدار داری . واسه خودت کسی شدی -میگی دانشجو آدم نیست ؟/؟ -چرا موضوع رو عوض می کنی و به بیراهه می کشونی . در هر حال باید یه دختر خوب از بر و بچه های همین جا نشون کنی تا دوتایی همو به کمال برسونین . -میگن دخترای شهر شما آدمو پوست می کنن . -اتفاقا این دخترا با هر مرد غیر همشهری که از دواج کنن اونو پوست کلفت می کنن . -یعنی ممکنه این بلا سر منم بیاد ؟/؟ ..نستوه خودش مونده بود که چرا صحبت بین اون و مهری به این مسیر هدایت شده .-ببینم مگه شخص خاصی به فکرت می رسه که واسه من نشونش کرده باشی ؟/؟ این دخترای دانشجو چطورن ؟/؟ نستوه داشت شوخی می کرد ولی یه لحظه مهری به خودش لرزید . .یعنی ممکنه ستایش کار خودشو کرده باشه ؟/؟ این همه محبتی که بهش کرده . قدمهایی که واسش برداشته .. دفاعی که پیش بقیه ازش کرده . آبروی خودشو واسه اون گرو گذاشته . همه اینا به تنهایی می تونه یه دلیلی واسه این باشه که نستوه ستایشو دوست داره . آخه دلسوزی هم یه حد و اندازه ای داره -ببینم تو عاشق یکی از همین دخترای همکلاست شدی ؟/؟ -مثلا کی ؟/؟ -ستایش .. -کی ؟/؟ همون ستایش ستوده ؟/؟ .. مهری داری باهام شوخی می کنی ؟/؟ یا این که جدی میگی ؟/؟ آخه منو چه به اون ؟/؟ اون جای خواهر کوچیک منه .. من همه دانشجوها رو دوست دارم . چه پسر چه دختر برام فرقی نمی کنه . متاسفم که این طور فکر می کنی . یعنی مثل قدیمیا فکر می کنی که اگه یه پسری با دختری چند کلام حرف می زد و می خندید می گفتند که پسره به دختره نظر داره و با این که دو تایی همو می خوان . اگه این طور باشه پس اینو هم باید گفت که من و تو همین الان که با هم هستیم منم به تو یه نظر خاصی دارم . اگه این طور می بود اون وقت تو سایه منو با تیر نمی زدی ؟/؟.... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 48

-خب نستوه می خوای امتحان کن .. یه نظر خاص بهم داشته باش ببین سایه اتو با تیر می زنم یا نه ؟/؟ -چی داری میگی مهری . خیلی با مزه شدی امروز . نظر خاص باید خودش بیاد نه این که من اونو بیارم .. مهری یه جورایی رفت توی فکر .. نظر خاص باید خودش بیاد همین جوری که واسه اون اومده بود پس کی می خواد واسه نستوه بیاد .. -آهای دختر بازم رفتی توی فکر . چته مهری . ولش کن بابا . بالاخره یا خودش میاد یا نامه اش . مهری اگه منو به عنوان دوست یا داداشت قبول داری من هر کاری که ازم بر بیاد واست انجام میدم . کمکت می کنم . از احساسات پسرا واست می گم از بی وفایی اونا .. البته این یک اصل نیست که بخوایم همه رو به یه چش نگاه کنیم . به صورت کلی میگم . خیلی چیزاست که خودت باید در بر خورد با اونی که دوستش داری متوجه شی . همه ما یه شیطون درون داریم . وقتی با اون شیطون مبارزه کنیم و لذت عشقو بچشیم اون وقته که می فهمیم فرشته بودن چه لذتی داره .. چیه مهری ناراحتت کردم دیگه در موردش حرفی نمی زنیم . در حاشیه باغ قدم می زدند . هر دو شون از راه رفتن در فضای سبز خوششون میومد . هرچند این محوطه به اندازه فضای خونه نسیم بزرگ و سر سبز نبود ولی زیباییهای خودشو داشت . بازم می شد غروب زیبای خورشید زیبا رو از اونجا دید . دور نمای خونه نسیم در سمت چپ مشخص بود . درختی که اون و نسیم زیرش پیمان عشق بسته بودند .. حالا این نستوه بود که رفته بود توی فکر .. -ببینم پسر حالا تو چته ببینم رفتی توی فکر . تو که می خواستی منو در مون کنی . خودت که بیشتر نیاز به در مان داری -چیه مهری حالا تو می خوای نقش یه خواهرو واسم بازی کنی ؟/؟ من یه خواهر دارم آتیشپاره خیلی دوستم داره ولی تو می تونی خواهر منطقی تری باشی .. مهری حرصش می گرفت وقتی که نستوه از خواهری و برادری می گفت . چقدر این پسره بی خیاله و چشاشو رو همه چی بسته . هیچی حالیش نیست .. از اون دور دورا شاید از فاصله صد متری دو تا چش مراقب این دو نفر بود .. چشایی که ازش نفرت می بارید و شاید هم عشقی که خودشو اون سوی نفرت پنهون کرده بود . نسیم با تاسف و زجر به اونا نگاه می کرد . اونا رو ریز می دید . چهره شونو نمی تونست به خوبی ببینه .. فقط به این دقت می کرد که آیا دستاشونو توی دستای هم میذارن ؟/؟ همدیگه رو می بوسن ؟/؟ چند بار روشو بر گردوند . اصلا به من چه مر بوطه من که دیگه دوستش ندارم . ازش بدم میاد . هرزه هوسباز .. از همون موقع منو واسه هوسش می خواست . اون هیچوقت دوستم نداشت . منو بگو که واسش لباس عروسو رو تنم پاره کردم .. بی شرم .. با من وعده داشت و همون موقع می خواست با یکی دیگه باشه .. هوس طوری کورش کرده بود که یادش رفته بود با من وعده داره .. هی می رفت و هی بر می گشت .. اتفاقا نسرین هم از تهران اومده بود و حرکات خواهرشو زیر نظر داشت .. -نسیم اون نستوه نیست که داره با یه دختر قدم می زنه ؟/؟ -خب باشه به من چه -ولی قیافه شون معلوم نیست .. از حالت راه رفتنش و اون قالبش معلومه که نستوهه .. نمی دونم چرا همش فکر می کردم که شما دو تا بهم می رسین ولی اون دختره دیگه کیه .. -نسرین اسم اون هوسبازو دیگه پیشم نبر . مگه من مرض دارم برم باهاش عروسی کنم . تازه اون با این بر نامه هاش به یه زن قانع نیست . مثل این که دوست داری خواهرت تا آخر عمر بد بخت شه . مگه حالا چی کم دارم . شوهر می خوام چیکار ..همین جوری راحت ترم -باشه خواهر همین جور دوشیزه بمون تا بری بهشت و اونجا بختت بازشه -منو دست میندازی نسرین ؟/؟ حالا میشه بری و منو تنها بذاری ؟/؟ می خواست دور از چشای خواهرش نگاه کنه که اون دو تا چیکار می کنن -چیه نسیم هنوز عاشقشی ؟/؟نگو که نیستی .. -نه نیستم نیستم ربطی به تو نداره بس کن تنهام بذار . چقدر زجرم میدی -آخه من دلم واست می سوزه .. داری خودتو آب می کنی قبلا یه بر و رویی داشتی حالا داری یه جوری میشی .. ببینم اگه دوستش نداری اگه می تونی با یکی دیگه زندگی کنی پس چرا این همه خواستگار خوب رو که برات میان رد می کنی -من نمی خوام شوهر کنم . نمی خوام . به هیشکی هم ربطی نداره . اگه تو از اتاقم بیرون نمیری من برم .. نسرین حس کرد که نباید زیاد سر به سرش بذاره . دلش واسه نسیم می سوخت . خواهری که سالها بود رنگ خوشی رو ندیده بود . فقط درس می خوند و درس می داد .. زیاد حرف نمی زد .. خیلی کم می خندید . گوشه گیر و پرخاش جو بود . نسرین رفت و نسیم بازم نستوه و مهری رو زیر نظر گرفته بود . یه نگاهی هم به روبروش انداخت .. اصلاح شدن در ختا و گیاهان بین راه سبب شده بود که خیلی راحت تر درخت عشقو ببینه . همون درختی که زیر اون بار ها و بار ها در همون مدت کوتاه با نستوه خلوت کرده بود و با هم از عشق و وفا گفته بودند .. لعنتت نمی کنم نستوه .. من دورنگی و ریا کاری و بی وفایی رو لعنت می کنم .. به یاد روز های نخست جوانی و حسرت روز های گذشته قطرات اشک گونه هاشو خیس کرده بود و به درد و رنجی که از دیدن نستوه و اونی که فکر می کرد دوست دخترشه گونه هاش لحظه به لحظه تر تر می شد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 49

ازت بدم میاد نستوه ازت بدم میاد .. نمیگم دیگه دوستت ندارم ولی نمی خوام دوستت داشته باشم . نباید دوستت داشته باشم . این معناش عشق نیست . این معناش غرور شکسته ایه که سالهاست داره منو از پا میندازه . غرور شکسته یک شکست خورده . غمی که نمیشه اونو تبدیل به شادی کرد . مگر این که خودمو فریب می دادم و با پستی های اون می ساختم . نسیم تو یک ابلهی یک ابله خوش باور . لعنتی چرا باید عاشقت می شدم . چرا ولی من زیر بار ننگ نمیرم . من اسباب بازی تو نیستم و نمی خوام باشم . یه روز چوبشو می خوری .خودشو انداخت رو تختش و آروم اشک می ریخت . تا وقتی که اونو نمی دید این قدر حرص نمی خورد ولی حتی همون مدت کوتاه رو نمی تونست از یاد ببره . مدت زمان دوستیش با نستوه زیاد نبود . به اون صورت خاطرات زیادی هم نداشتند ولی اون اولین عشقش بود . هیجان نخستین روز های جوونیش . روزایی که بوی عشقو در طبیعتی پر از گل و گیاه و درخت کنار شالیزار و زیر نور ماه و خورشید و ستاره احساس کرده بود . چه احساس قشنگی بود وقتی که اون همه زیبایی رو در کنار زیبایی عشق می دید . یعنی عشق دروغه ؟/؟ عشق یه نوع فریبه که پسرا پرچمدارای اصلی اونن ؟/؟ آخه هر جا بوی خیانتی میاد بیشتر سایه پسرا مشخصه . از اون طرف مهری و نستوه همچنان غرق صحبت در هوای سرد پاییزی بودند . هوا با این که کمی سرد شده بود ولی مهری احساس گرمای عجیبی می کرد و این بیشتر به این خاطر بود که می خواست بهانه ای پیدا کنه تا حرفشو به نستوه بزنه . می خواست بهش بگه که دوستش داره . ولی اگه اون خیطش کنه .. اون وقت چه جوری می تونه فردا و فر داهای بعد تو روش نگاه کنه . پس غرورش چی میشه . معمولا عشق و غرور با هم ساز گاری ندارند . شاید استثنا هم داشته باشیم ولی باید غرور بیجا رو زیر پا گذاشت . اگه بهش نگم دوستش دارم و اون بره دنبال یکی دیگه .. حالا میگیم ستایش نه .. ولی از این ستایش ها زیادند . اون وقت حسرتش که بیشتره . بار ها شده بود که می خواست به نستوه بگه اما هر بار اونو به دفعه بعد موکول می کرد اما این بار دیگه تصمیمشو گرفته بود . -مهری چته خیلی تو فکری . بازم حواست رفت پیش اونی که دوستش داری ؟/؟ خیلی دلم می خواد ببینمش چه شکلیه . روحیه و اخلاقش چه جوریه ..اصلا کیه ؟/؟ که توی بد پسندو به طرف خودش کشونده . آخرشم نفهمیدم که اون می دونه دوستش داری یا نه . هر دفعه یه جوری میگی . اصلا قره قاطی حرف می زنی . ببینم مهری اون می دونه دوستش داری . منو ببخش الان ده دفعه هست این سوالو می کنم . هر دفعه یه جور خاصی جواب می گیرم -نه نستوه اون چیزی نمی دونه ولی امروز می خوام بهش بگم .. .-باز کی تو که الان با منی . می خوای تو رو برسونم اونجایی که می خوای بری ؟/؟ -به نظرت اشتباهه که من بهش بگم که دوستش دارم عاشقشم . واسش خواب و خوراک ندارم ؟/؟ -نه چرا اشتباهه . تو داری احساس خودتو بهش میگی .-اگه اون منو دوست نداشته باشه چی ؟/؟ اگه منو پس بزنه چی -مهری جان .کیه که تو رو ببینه و عاشقت نشه و از تو خوشش نیاد -نستوه این تعارفاتو بذار کنار . شاید اون کس دیگه ای رو دوست داشته باشه . -به شاید ها کاری نداشته باش . تو شانس خودتو آزمایش کن . تازه اون طرف خیلی شانس آورده که تو دوستش داری .-اون قبلا یکی رو دوست داشته ولی دختره ولش کرده -چقدر داستانش شبیه منه -آره خودتو هستی دیگه .. مهری فکر می کرد با این جمله خودشو خلاص کرده ولی نستوه نگرفت که چی میگه و اصلا به این فکر نمی کرد که مهری منظور دیگه ای از این جمله اش داشته باشه . -باور کن مهری منم دوست دارم که یه جوری بهت کمک کنم . چون تو دوست خوب من هستی . یک همکار نجیب با قلبی مهربون . -نستوه من اگه بهش بگم دوستش دارم تو ناراحت نمیشی ؟/؟ اگه اون خیطم کنه بهم بگه دوستم نداره مثلا به عنوان یک دوست یا خواهر بهم نگاه می کنه و حالمو بگیره و دلمو بشکنه پیش تو خیط نمیشم و بهم نگاه می کنی ؟/؟ -مهری من دوستت دارم . بهت عادت کردم . تو اگه نبودی شاید این روزا دیوونه می شدم . سنگ صبوری هستی که می تونم حرفای دلمو بهت بزنم . -فقط همین ؟/؟ -نمی فهمم منظورت چیه .-نستوه تو اونی رو که من دوست دارم می شناسی . اونی رو که واسش خواب ندارم . اونی رو که هر وقت می بینم تمام تنم واسش می لرزه . تو اونو بیشتر از من می شناسی . -ببینم از همکارای ماست ؟/؟ من زیاد مردا رو نمی شناسم تازه فقط تو رو زیاد می شناسم اونم چون دوران دانشگاه رو با هم بودیم . خیلی سختمه نستوه تا بهت بگم .. -ببینم زن داره ؟/؟ -طرف ولش کرده . نستوه واسه خنده وشوخی و این که مزاحی کرده یاشه گفت این جوری که تو میگی و با این نشونی هایی که میدی حتما خود منم دیگه -آره نستوه خودتویی .. توهستی . تو همون مظهر عشقی هستی که من اونو از همه دنیا بیشتر دوست دارم ... -ببینم این دم غروبی ما رو گرفتی ؟/؟ ببخش مهری جون حالت خوبه ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
آبی عشق 50

آره نستوه من خیلی خوبم . حالم خیلی خوبه . هیچوقت به خوبی حالا نبودم . هیچوقت در زندگیم تا این حد احساس سبکی و آرامش نمی کردم . احساس می کنم راحت شدم . داشتم می مردم . مهری دیگه نفسش بند اومده بود یک ریز حرف می زد . می ترسید که نستوه ازش فاصله بگیره و می خواست قبل از این که از دستش در بره تا اونجایی که می تونه واسش حرف بزنه . -نستوه خیلی وقته که دوستت دارم . اونی که ازش حرف می زنم و می زدم تویی . تویی که فکرمو به خودت مشغول کردی .. پسر داشت به این فکر می کرد که چی بگه . هنوز داغ عشق نسیم قلبشو می سوزوند . نسیمی که اونو نقره داغ کرده بود . حالا مهری داشت واسش از عشق تعریف می کرد . از عشق خودش از آرزوهاش .. از لحظه هایی که اون لحظه ها رو زیبا تر می بینه . از لحظه های انتظار . وقتی که معشوقه معشوقو می بینه فکر می کنه که به نهایت اون چه که می خواسته رسیده . . وقتی هم که ازش دور میشه حس می کنه که برای رسیدن به اون و دوباره دیدنش بازم باید تلاش کنه . تلاشی همراه با شور و التهاب و هیجان .. مهری با تمام وجودش می خندید . لخظه به لحظه بر شرم و اضطرابش بیشتر مسلط می شد . دلش می خواست تمام احساسات خودشو در چند دقیقه بگه . می دونست که نستوه خیلی مهربونه و اونو درک می کنه .. -شاید فکر کنی من یه دختر گستاخ هستم . ولی خودتم عاشق شدی . منم یه آدمم . حالا خواست خدا بود که پسر نشدم اما بازم موجودی شدم که خدا منو آفریده همون خدایی که عشقو توی دل مردا گذاشته ..همونم کاری کرده که منم عاشق شم . مثل خود خدا که عاشق بنده هاشه . فقط محکومم نکن نستوه .. کاری می کنم که همیشه بخندی . همیشه خوشحال باشی . دیگه به اون بلایی که سرت اومده فکر نکنی . من همیشه با توام . همراه تو تا بهت نشون بدم که دوست داشتن چیه . عشق چیه اعتماد یعنی چه . من لحظه های زندگی رو واست شیرین می کنم . بهت نشون میدم زیبایی عشقو . چون اونو با تمام وجودم احساس می کنم . من تا حالا عاشق نشده بودم ولی اگه تو قبولم کنی هیچوقت اشکتو در نمیارم حتی اگه خودم با تمام وجودم اشک بریزم چون با تمام وجودم دوستت دارم .. .. در همین لحظه نسیم یک بار دیگه اونا رو از دور می دید . هنوز چهره مهری رو ندیده بود .. به این فکر می کرد که این دختر تا چه حد می تونه زیبا باشه که اونو به طرف خودش کشونده . حالت اونا رو می دید که دختر داره برای پسر حرف می زنه . یه لحظه حس کرد که نستوه از دوست دخترش فاصله گرفته . از این کارش سر در نیاورد . بیشتر به اون زنی که فقط قالب و اسکلتشو می دید خیره شده بود . مسیر نگاه و حالتش نشون می داد که سخت متوجه نستوهه . چرا نستوه ازش فاصله گرفته ؟/؟ اصلا به من چه ربطی داره . من که چند ماه بیشتر باهاش نبودم . کی می خواد سرت به سنگ بخوره معلوم نیست ؟/؟ حالا مهری مجبور بود داد بزنه -ببینم نستوه ازم فرار می کنی ؟/؟ نستوه چند قدم به طرف مهری بر داشت و در حالی که سرشو به زیر انداخته بود گفت -باورم نمیشه که تو داری این حرفا رو می زنی . اصلا فکرشو نمی کردم . تو رو واسه خودم یه جور دیگه ای تصورمی کردم . -حالا نمی تونی یه جور دیگه دیگه ای تصورکنی ؟/؟-هنوزم خنده ام می گیره مهری -به من می خندی ؟/؟ به عشق و احساس من ؟/؟ حق داری . خیلی ها دوستت دارن و تو هم یه غرور خاصی داری -این حرفو از ته دلت می زنی مهری ؟/؟-نه خواستم یه خورده به رگ غیرتت بخوره .. -مهری من لیاقت تو رو ندارم . شایسته اون نیستم که تو عشق و محبت خودتو به پای من بریزی . تو پاک تر از برگ گل نوشکفته ای . نجیب مهربون و یه همدم خوب . اگه کسی رو دوست داشته باشی اون باید به خودش بباله که خوش شانس ترین آدم دنیاست . مهری من یه بار نا خواسته یکی رو ناراحت کردم . نمی خوام بازم یکی دیگه رو عذاب بدم . این حرف نستوه مثل آب سردی بود که بر پیکره تب آلود مهری ریخته باشن . فهمید که جواب دوستت دارم رو با دوست دارم نخواهد شنید . -نستوه این اون بوده که ناراحتت کرده . چرا با این همه عذاب هنوز هم قصد ایثار گری داری . چرا . چرا . اون تو رو تا مرز جنون رسونده . بازم داری ازش دفاع می کنی ؟/؟ -شاید هر کس دیگه ای هم جای اون بود و این صحنه رو می دید همین فکرو می کرد .. -داری ازش دفاع می کنی ؟/؟ تو که همش ازش انتقاد می کردی . با این همه بدی که در حقت کرده ؟/؟ هنوزم دوستش داری ؟/؟ هنوزم عاشقشی ؟/؟ نمی تونی عاشق من باشی ؟/؟ -ببینم مهری تو میگی که عاشق منی . اگه به عنوان یک عشق دوستت نداشته باشم ولی بهت بدی هم نکنم بازم دوستم داری ؟/؟ بازم عاشقم می مونی .. -تا آخر عمرم نستوه . بیشتراز جونم دوستت دارم . تو خونه دلم همیشه و برای همیشه جات میدم ..-حالا فکر می کنی اگه کسی رو که عاشقت بوده و با یه اشتباه جدایی رو به جون خریده نباید دوست داشت ؟/؟ کسی رو که عاشقت بوده و تو هم عاشقش بودی . -ولی اون دیگه باورت نداره . تو باید زندگی کنی ازدواج کنی . -ازدواج با آدم گوشه گیر و افسرده ای چون من چه فایده ای می تونه واسه همسرم داشته باشه . -بعضی وقتا تحمل شرایط موجود خیلی راحت تر از از دست دادن چیزیه که آدم دوستش داره . نستوه من دنیای بدون تو رو نمی تونم تصور کنم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 5 از 12:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  ...  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

آبی عشق


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA