ارسالها: 3650
#31
Posted: 13 Feb 2013 19:49
خانوما ساکت 31
وقتی مانتوشو در آورد و اون جین چسبیده به کونشو انداخت تو دید اصلا یادم رفت که ادامه حرفام چی بود -ببخشید آقای هوشیار این جوری راحت ترم شما که سختتون نیست -نه اکی جان من چرا سختم باشه . به یه قسمت تنگی رسیدیم که حرکت یه خورده سخت بود من خواستم پشت کنم رد شم که به کونش نمالم ولی اون طوری در همون مسیر حرکت کرد که کونش با برجستگی کیرم تماس پیدا کرد و با یه اصطکاک شدید رد شد -ببخشید نکردن از اول این یه تیکه رو پهن ترش کنن . -حالا این قدر حرص نخورین خیلی شرمنده مون کردین امروز اکی جون . آقاتون خونه حتما عصبانی میشن . -نه اون خودش کارگر یه شرکته و تا شب بر نمی گرده . دختر بزرگم هم از پسرم یا داداش کوچیکش مراقبت می کنه . -اصلا بهتون نمیاد دختر بزرگ داشته باشین . -چهارده سالشه منم هفده سالم بود ازدواج کردم . نگاش به وسط شلوارم بود .دلم نمی خواست سوار بر سکس احتمالی ما شه . می بایست اونو به طرف خودم می کشیدم . یه وقتی فکر نکنه اونه که تحریکم کرده اون وقت زبونش دراز می شد . فهمیده بودم که متوجه شق بودن کیرم شده ولی جراتشو نداره که چیزی بگه و یا اقدامی کنه . منم برای این که حواسشو پرت کنم که فکر کنه به خاطر بقیه زناست که این جوری شدم گفتم عجب مجلسی شده خانوما طوری خودشونو خوشگل و تو دل برو کردند که انگاری رفتن به یه مجلس عروسی مثلا کلاس بالا .. -آقای هوشیار ببخشید جسارت نشه . شما که مرد مومن و با فرهنگی هستید و با شخصیت . از شما راستش انتظار نداشتم . آخه نباید با دید دیگه ای به خانوما نگاه کرد . اونا به جای خواهرای شما هستند . از طرفی اینایی که اونا ارائه می کنند همه زیبایی ظاهریه . خودشون که هیچی نیستن .. -اکی جان تو هم خودتو جای خواهرم می دونی .. اون که تا حالا خیلی ملایم آدامس می جوید طوری سرعتشو زیاد کرد که منو یاد بعضی از جنده های بی خیال سر خیابون مینداخت هر وقت که می رفت توی فکر و یا جواب چیزی رو نمی خواست بده این طور عمل می کرد . به این سوالم که جواب ندادی عیبی نداره حالا یه چیز دیگه ای ازت می پرسم . زیبایی شما طبیعیه . یا این که شما هم زیاد میکاپ کردین .. -اینو دیگه باید از شما پرسید من چی می تونم بگم . اگه حرف بزنم میگین از خودم تعریف می کنم . دیگه حس کردم که حدسم درسته . اون بیش از اندازه خودشو به من نزدیک کرده بود . حالا می تونستم یه چیزی بهش بگم . نگاهش خمار شده از چشاش هوس می بارید . دوباره رفته بود به همون یه تیکه جای تنگ . نمی دونم از نگاه من چیزی خونده بود یا نه ولی هنوز کیرم شق بود و با این حرکاتش بخواب هم نبود . سر و صدای زنا در اومده بود . دستامو دور کمر اکی حلقه زده و کونشو به طرف لاپام حرکت داده واونو به خودم فشردم . لبامو گذاشتم رو صورتش و دستامو رو سینه هاش قرار دادم . -اوووووفففففف آفای هوشیار .. هوتن خان ... نههههه نهههههه چقدر هاتی .. کلاس بالا حرف می زد .. -از داغ بودن توست که داغ کردم داغم .. ببین که تب تو به منم سرایت کرده .. خواهش می کنم جوووووون جووووووووون -تعطیلش کن . تعطیلش کن . بگو خانوما برن . بگو .. بگو برن .. -برن مثلا چی بشه .. -خب برن اصلا ازشون خوشم نمیاد حالم ازشون بهم می خوره همه جا رو بوی عطر و ادکلن و کرم و عطر مام و زیر بغلی این چیزا ورداشته .. خودشون که هیچی نیستن .. لبامو گذاشتم پس گردنش و دستمو گذاشتم زیر بلوزش -میگم بیان از اکی جونم یاد بگیرن . خانوم خوشگله من حال و روز خوشی ندارم الان اگه برم میون خانوما مایه رسواییه -راست میگی چند دقیقه ای صبر کن . من خودم یک تنه ازشون پذیرایی می کنم . زودتر تمومش کن .. ولی هوتن جون خیلی شیطونین شما . با چند نفر شماره رد و بدل کردین -اکی جان این جزو حرفه منه .. این خدمتگزار هم واسه ما شاخ شده بود هنوز هیچی نشده شده بود دختر خاله . بااین که دلش نمی خواست از من دل بکنه و دورشه ولی راه افتاد رفت تا بخواد رئیس بازی در بیاره . منم هرچه می خواستم فکرمو مشغول کنم که این لعنتی بخوابه نمی شد بالاخره دستمو فرو کردم تو شلوارم و این کیر مایه رسوایی رو یه خورده مث این دنده ماشین جابجا کرده و اونو گذاشتم رو خلاص و رفتم میون جمعیت ولی همین که چشمم به جمعیت افتاد و اون کون قمبل کرده و در حال پذیرایی اکی جون و بقیه فتنه گرایی که در حال اطوار ریختن بودند دوباره از خلاص شروع کرد به حرکت کردن . لعنتی مایه رسوایی و آبرو ریزی شده بود . خودمو رسوندم پشت میز و رو صندلی نشستم و سعی کردم به اون زنا خیره نشم . هی هوتن دیوونه حواست باشه همه روی تو حساب می کنند . پسر مگه تو کس ندیده ای ؟/؟ این چه کاریه ؟/؟ .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#32
Posted: 21 Feb 2013 00:19
خانوما ساکت 32
یه کمی که حس کردم اوضاع آروم تره و میشه از جا بلند شد این کارو کرده به سخنرانی ادامه دادم . این اکی هم بد جوری میخ کارای من شده بود و هر جوری شده می خواست کاری کنه که من کمتر با این زنا بر بخورم ولی مگه می شد از این زیبا رویان دل کند . خیلی حواسم بود که دیگه دسته گل به آب ندم و بتونم کیرمو همین جور خوابیده نگه داشته باشم . حالا علاوه بر این خانوما ملاحظه اکی جونمو هم باید می کردم . با اون چشای پر هوسش داشت منو می خورد . خیلی عجله داشت واسه این که زود تر این بر نامه بعد از ظهری ما تموم شه . وقتی زنا با صحبتای الکی خودشون می خواستند که سرمونو گرم تر کرده منو به حرف بگیرن تا یه خورده زمینه حال کردن بیشتر فراهم شه اون همش با دخالت کردنای خودش کاری می کرد که موضوع بحث عوض شده یا زود تر تموم شه . در هر حال کار به اونجا رسیده بود که یکی دیگه از خانوما از این پرسید که در صورتی که شرایط رو طوری دید که دخترش نوعی گرایش جنسی به غیر هم جنس خودش داشته باشه باید چیکار کنه .. اینم از اون سوالات بود . می خواستم در جواب بگم که خب بیاد من مشکلشو حل می کنم .. هیچم بعید نبود که همچین حرفی از زبونم بپره بیرون ولی دیگه خیلی ضایع می شد اگه این حرفو می زدم . رفتم پشت تریبون و با کمال پررویی و بدون ملاحظه به کل جمعیت که می دونم همه شون خواستار شنیدن چنین حرفایی بودند شروع کردم به حرف زدن . البته می دونستم که اکی از این حرفا خوشش نمیومد چون یه جوری به کار گیرنده مخ خانوما و حرفای دل اونا بود -همه خانومای عزیز به خوبی آگاهند که غرایز و تمایلات جنسی چه در مرد و چه در زن پس از دوران بلوغ یکی از عوامل ایجاد تحرک یا باز دارنده تحرک در انسانه و اگه به خوبی کنترل نشه ممکنه عواقب بدی هم داشته باشه . حتی جسارت نشه بعد از از دواج هم بین زنان و مردان گرایش به افرادی غیر از همسر وجود داره . آیا میشه این احساسات رو محکوم کرد ؟/؟ در نگاه اول با توجه به تابوهای اجتماعی و اخلاقی شاید . هر چند در بسیاری از جوامع جهانی این امر به عنوان یک تابوی اجتماعی تلقی نمیشه ولی در میان دختران یا پسران جوانی که همسر و شریک جنسی ندارند نباید اجتماع رو یک باز دارنده اساسی به حساب آورد .. یه جوری موضوع رو پیچونده بودم که دیگه هیشکی به موضوع اصلی بحث توجهی نداشت . خانوما حالا ازم سوال می کردند که اگه یه زن بخواد با مردی غیر از شوهرش ار تباط بر قرار کنه چه مشکلاتی به وجود میاد .. خیلی این بحث و مناظرات داغ شده بود . بیشترا با این امر موافق بودند . یکی دو نفر هم که فقط می خواستند به عنوان ادعای فضل و خودی نشون دادن با بقیه مخالفت کنند فقط خودشونو وارد بحث می کردند و می خواستند ریخت و قیافه و حالت لبهاشونو نشون بدن . ولی عجب مجلس و مشاوره ای شده بود . این مادران به تنها چیزی که اهمیت نمی دادند دختراشون بود . دسته جمعی رو می شد همونجا خوابوند و تر تیبشونو داد . البته هر کاری راهی داشت و به این سادگیها هم نبود . اصلا نفهمیدم زنا با اون همه سر و صدا و هیاهو کی اونجا رو ترک کردند . من موندم و این خد متگزار خوشگل و تو دل برو که دیگه حسابی نیاز داشتم به این که یه دستی به سر و گوشم بکشه . ولی طوری اخم کرده و عصبی نشون می داد که من یکی ترس برم داشته بود که نکنه از کس دادن به من پشیمون شده باشه -اکی جان مشکلی پیش اومده ؟/؟ مثل این که خیلی خسته این . دست شما درد نکنه . به خاطر پذیرایی و سنگ تمومی که گذاشتین ممنونم .. طوری بهم نگاه می کرد که انگاری یه زنی مچ شوهرشو به وقت خیانت و رابطه جنسی با یه زن دیگه گرفته . -هوتن خان میگم همچین بد هم نمی شد اگه با یکی از این خانوما تشریف می بردید خونه شون و همونجا مشاوره رو ادامه می دادید . من که دوزاریم افتاده بود و مرضشو قهمیده بودم گفتم ولی اکی جان نمی شد چون من قبلا به یکی دیگه وقت داده بودم . -اگه اون مریض نتونه سر وقتش حاضر شه و عذر بخواد چی -حالا دیگه دیر شده اگه می خواست عذر بخواد باید زود تر اعلام می کرد تا من یه فکری بکنم . اکی جان اگه فکرت عوض شده من اصراری ندارم . -ببخشید شما آقایون همه تون همین هستین . تا چشمتون به چند تا زن میفته می خواین یه جوری جلب توجه همه شونو بکنین که برای یه وقت تنگی به دردتون بخوره -اکی اگه در مورد من این جور قضاوت می کنی باشه من حرفی ندارم . پاشو خودتو مرتب کن و یه سر و سامونی به این جا بده تا برسونمت خونه . منم فراموش می کنم بین ما چه اتفاقی افتاده .. اومد پیش من و با یه زار و التماسی که اشک توی چشاش حلقه زده بود نگام کرد و گفت پس اشتباه فکر نکردم منو برسونی و از اون طرف بری خونه یکی از این خانوما ؟/؟ -آره میگی چیکار کنم وقتی که تو نمی خوای مجبورم دیگه . تو الان میری خونه و خودتو میندازی بغل شوهرت . من باید چیکار کنم که زن ندارم . اینو که گفتم قهر و ناز و عشوه رو فراموشش کرد و خودشو انداخت تو بغلم . منم معطل نکرده و این بار درجا دستمو گذاشتم در مسیر شورت و شلوارش تا بهش بگم که برای یه سره کردن کار آماده ام .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#33
Posted: 28 Feb 2013 11:45
خانوما ساکت 33
بااین یکی حال کردن دیگه خیلی می چسبید . از یه نظر نونمون توروغن بود و از طرف دیگه می تونست هر اتفاقی رو که بین خانوما میفته واسه من تعریف کنه ولی من باید حواسم جفت می بود که سوتی ندم که به هیچکدوم از این خانوما توجه دارم . چون اکی خیلی حسود بود البته این خصلت زنا و حتی مرداست که حسود باشند و میگن مردا بیشتر غیرتی میشن تا حسود .. بگذریم بریم به کس و کون این اکی جونمون برسیم که واقعا می تونست خستگی رو حسابی از تنم در کنه . من نمی دونم این خانوما ی شوهر دار چقدر دوست دارن با ما مردای مجرد حال کنند . هم این که کیر تازه بهشون حال میده هم این که حس می کنن چون راه کسشون باز و ردیفه ما مردا خیلی راحت تر و بی خیال تر باهاشون حال می کنیم که در این مورد هم زیاد بیراهه نمیرن و تا حدود زیادی هم حق با اوناست . این شلوار جین اکی کون گنده چقدر هم تنگ بود . ولی من با فشار دستامو کرده بودم توش و جفت دستام دیگه رو کونش و پشت بدنش قرار داشت . روی تخت یه نفره ای که در اتاق بغلی قرار داشت و اصلا معلوم نبود واسه چی اونجاست عشقبازی خیلی حال می داد -ببینم اکی می دونستی و دلت گواهی می داد که یه روزی ممکنه شرایطی پیش بیاد که با یکی مث من باشی ؟/؟ -این تخت مال بر و بچه های سایته . اولش آبدار خونه اون طرف و جا دار تر بود و بود اونجا .. اصلا هوتن جون بیا رو تخت رو دریاب . -دیرت نمیشه ؟/؟ یه نگاه دلبرانه ای به من انداخت و گفت اضافه کاری می گیرم . -اضافه کاری می گیری یا اضافه کیری .. -اگه اونو زود تر بدی که ممنونت میشم . دستامو با فشار از داخل شلوارش در آورده شلوار خودمو کشیدم پایین . -ببینم تا حالا که حرف منو گوش دادی -بگو چی می خوای کنیزتم . -ملکه منی اکی جون .. کیرمو که از شورتم در آورده نشونش دادم گفت آخخخخخخ این دیگه چیه . جون من و جون این . نمی دونی چه حالی میشه باهاش کرد ولی یه خورده می ترسم . آخه کسم تنگه . کسم تنگه . نمی دونم دیگه چیکار کنم . چقدر این کیری که تو داری ترسناک و هوسناکه . -حالا ازت می خوام این قدر نترسی و شجاع باشی . -فکر کردی که من مثل اون خانومایی که خودشونو لوس می کردند کس گشادم ؟/؟ -تو از کجا کس اونا رو دیدی ؟/؟ -معلومه از صورتشون از حال و روزشون از لوس بازیهاشون .. خنده ام گرفته بود ولی نخواستم خیطش کنم . -خیلی با حالی اکی جون . کیرمو گرفتم طرف دهنش و گفتم حالا اگه نوبتی هم باشه نوبت .. -نوبت ساک زدن واسه آقا و سر ور خودمه .. واقعا که همه چیز این مدرسه رو کس گیر آورده بودم خود مدرسه رو هم کس کرده بودم و تبدیلش کرده بودم به جنده خونه . جنده خونه ای که تنها مرد و بکنش من بودم ولی می شد از داخلش کلی جنده اختصاصی در آورد . از مادرا .. معلما و دختر خانومایی که اونا عشق و هوسو با هم تقدبم من می کردند ولی راستش به بیشتر اونایی که بعد از سکس اول وعده بعدو می دادم تبدیل به وعده های سر خرمنی می شد . راستش رشته امور یعنی همون گاییدنها از دستم در رفته بود .. اکی کیرمو با دهنش تنظیم کرد . یه بار از سر بیضه تا سر کیر منو ساک می زد و چند بار دهنشو دور کیرم می گردوند و با چند تا زبون زدن یواش یواش با میک و مکش شدید باعث بسته شدن چشام شده بود . -خیلی کیف داره . نه ؟/؟ کیف کن هوتن جون .. با یه دست شلوارشو تا نیمه کشید پایین . دلش می خواست که دستمو بذارم روکوسش و چنگش بگیرم . با این وضعیتی که کیرم توی دهنش بود یه خورده سخت بود ولی رفتم روی تخت و یه مدل 69به خودمون دادیم تا منم بتونم کس اکی جونمو تا اونجایی که می تونم سر حالش کنم . دو تایی مون ناله رو سر داده بودیم . چقدر لباسای روی اکی جونم سفت بود . دو تایی مون دیگه کاملا بر هنه شده بودیم . اصلا باورم نمی شد این همونیه که روز واسه مون چایی میاره و به کارای مدرسه می رسه . بازو ها و پا ها و کون تپل و ردیفی داشت . کونشو فقط می تونستم لمس کنم . چون چسبیده به تشک بود ولی دلم می خواست دمرش کنم و اون گوشتای تپلی رو گازشون بگیرم . ..اکی من هم دیگه واقعا خیلی احساساتی شده بود . راستش یه جای کار ملاحظه منو نکرد ولی زیاد خیالم نبود و تازه از این که این قدر صاف و ساده و خالص احساسشو گفته ازش تشکر کردم . از کیر یک دوم شوهرش می گفت که هیچوقت سیرش نکرده . -فدات شم اکی جون من خودم سیرت می کنم . من خودم سیرت می کنم . -من که فکر نمی کنم با این کیری که تو داری سیر بشو باشم . یعنی سیر که میشم ولی فکرش و تصورش طوری هوسمو می بره بالا که همیشه اشتهام بازه .. -هر وقت گرسنه ات شد به خود من بگو . -من حالا گرسنه امه . -ببینم تشنه ات نیست اکی ؟/؟ -چرا اونم چرا . تشنه امه . دوتایی سخن کوتاه کرده به میک زدن خودمون ادامه دادیم . تا می تونستیم همدیگه رو ساختیم . کس اون و کیر من هر دو بی حال بی حال شده بودند ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#34
Posted: 7 Mar 2013 11:48
خانوما ساکت 34
من و اکی دیگه هیشکدوممون حس نداشتیم که ادامه بدیم . دلمون می خواست ولی سست شده بودیم . اون منو بی حال کرده بود و من اونوسستش کرده بودم . واسه همین اون قدرت تمرکز مون کم شده بود که بخواهیم مال اون یکی رو لیس بزنیم هر چند می شد حس و تمرکز گرفت ولی شاید به خاطر این که محیط مدرسه بوده و بعید نبود یهو خانم سیما سروش وسط کار هوس کنه که بیاد و سرکشی .. دهنمو دوباره گذاشتم روی کس اکی و دستامو زیر رون و کونش قرار دادم . چه حالی می داد وقتی از زیر لرزش گوشت کون و رونشو می دیدم . اونم کیرمو طوری توی دهنش قفل کرده بود و میک می زد که با وجود حال دادن زیاد گاز نزنه . دستامو روبالای کسش قرار داده با فشار اونا رو به وسط جمع کرده میذاشتمش تو دهنم .. ناله های به وقت ساک زدنش نشون می داد که خیلی از این حرکات من لذت می بره . چقدر لختش قشنگ و خوش اندام نشون می داد . چه جوری شوهرش با اون همه خستگی حریف اون میشه . طوری کیرمو توی دهنش می گردوند و میک می زد که منو بی اختیار وادار می کرد که هر چی این کوس پر هوسش پس داده رو لیس بزنم . میک بزنم و همه رو با اشتها نوشش کنم . قالب کوس نازشو سر و ته می دیدم . کوسش با اون رون ورم و تپلش خیلی بهم میومدند . یه بر آمدگی و سفتی خاصی داشت که این ورم بیشتر در روی کس مشخص بود . همونجا رو هم گذاشتم توی دهنم و تا می تونستم می ذاشتم تو دهن و ولش می کردم .. -اکی جون خوبه ؟/؟ حالا اگه اجازه میدی یه خورده بریم به سخن دوست .. من با یه چرخش نیمدایره ای روش سوار شدم . چشای ناز و شیطونش می گفت که اونو ببوسم -ببینم می خوای ؟/؟ هنوزم دیر نشده ها ؟/؟ اگه می خوای همین جا ولت کنم بگو .. -هوتن جون می خوای زجر کشم کنی ؟/؟ تا این جا منو می کشونی و حالا که رسیدیم به اینجا میگی که نمی خوای همین ؟/؟ -اکی تو هم از اون شیطونا و زبل ها هستی . تو چشام نگاه کن و ببین که من چی می خوام یه خورده خودشو پایین تر کشید تا کیرم به کوسش بچسبه .. -ببینم دلت میاد این دو تا رو که اون پایین دارن همدیگه رو می بوسن ناراخت بفرستی خونه شون -خب اون دو تا چی دارن به هم می گن .. -میگن اول باید یه بوسه لب به لب داشته باشیم بعد اون دو تا همدیگه رو می بوسن لبای کلفت و پر هوسش نشون می داد که باید اونا رو بوسید و میکشون زد و با فشار کیر روی کس این میک زدنو بیشتر کرد . خیلی دلم می خواست کیرمو می ذاشتم وسط دو تا لباش و لباشو می دادم کنار و کیرمو فرو می کردم تو دهنش و درش می آوردم .. اوخ که بازی با این لبای کلفت و هوس انگیزش چه حالی می داد . لبمو لحظه به لحظه به لباش نزدیک می کردم . -ببینم مطمئنی ؟/؟ می خوای . خاطر جمعی ؟/؟ -کاملا کاملا ..بیشتر از اون شب اول عروسیم .. اوخ اگه بدونی از همون وقتی که تو رو دیدم نمی دونی چه حالی داشتم . یه وقتی فکر نکنی که من از اون زنا هستم . نه . نه .. آدم اگه دلش به یه چیزی بخوره هیچی جلو دارش نیست . بالاخره به دستت آوردم . تونستم شکارت کنم . حالا نوبت توهه که شکارم کنی .. بندازش بفرستش کیرتو بره توی کوسم معطلش نکن -آخخخخخخخ اکی جون اکی خوشگله این جوری که تو داری شکارم می کنی این تویی که دار ی منو به دام خودت میندازی و انداختی .. -بیا هوتن .. ببین که من اسیر توام . ببین که دیگه تحملشو ندارم . نوک کیرم لبه های کوس داغ و خیسشو باز کرد و دیگه مکث نکردم . فرستادمش که بره . بره به همونجایی که از اول مجلس می خواست بره . بالاخره اون حجاب ها و اون پوشش ها رفت کنار و یک بار دیگه پرده فاصله ها دریده شد . -آهههههههه اکی جون کیرم کیرم جووووون دیگه نمی تونم تحمل کنم وااااایییییی چه لذتی-من باورم نمیشه باورم نمیشه .. .. نمیشه گفت که من این کس ها رو خیلی راحت به دست میارم . هر کاری قلقی داره .. شاید یه مرد خیلی خوش تیپ و پولدار اگه راهشو بلد نباشه و بخواد یه جوری با این زنا کنار بیاد ولی حرف زدن و راهشو بلد نباشه یه در گوشی هم بخوره و راهشو بگیره و بره . ولی من و اکی دو تایی مون غرق در هوس شده بودیم . اون با سینه هام بازی می کرد . با این که لبام رو لباش قرار داشت و دستاشو به سختی حرکت می داد . حرکت لبامو به سوی صورت و زیر گوشش رسونده و آروم گفتم اکی جون از کلفتی کیر خوشت میاد .. -هم از کلفتی کیر خوشم میاد و هم از زبون و حرفای صاحب کیر .. ببینم این تن و بدنو قبول داری . -حرف نداره اکی بیست بیسته . جای ایراد نداره . -ببین خودم هواتو دارم . هر چی که بخوای بهت میدم . فقط مال من باش . به بقیه کاری نداشته باش -اکی جون فقط مال منی و منم مال توام . مگه اینجا شهر شهر هرته که من هر لحظه با یکی کار داشته باشم . داغ و سوزنده تر از همیشه نشون می داد . تنش داشت منو می سوزوند -هوتن جون یه حالی شدم .. فقط می خوام منو تیز تر و تند تر بکنی .. انگار به جای کسم قلبم می خواد خیس کنه و آبشو خالی کنه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#35
Posted: 14 Mar 2013 14:04
خانوما ساکت 35
آخخخخخخخ اووووووهههههه هوتن جون هوتن جون .. چقدر کیرت بهم حال میده .. دلم می خواد برقصم برقصم و بگم چقدر شادم . کونمو واست بجنبونم . . کف دستامو گذاشته بودم زیر کون اکی جون و اون به شدت اونو می جنبوند . -خوبه اکی خوشگله همین جوری خوبه . همینه که تکونش می دادی . -فشارش بگیر .. هوتن دردم بیار . گازم بگیر کبودم کن . ولی من به حرفاش گوش نکردم . اون جوری که اون حشری نشون می داد هیچ بعید نبود که بره به شوهرش بگه که یکی دیگه رو دوست داره . ازش جدا شه خودشو بهم بچسبونه .. -هوتن بهت میگم گازم بگیر و بگو بگو کسسسسسم خیلی آبداره . کونم خیلی تپله . -اکی چقدر روی کست ورم کرده . -اون ورمو فشارش بگیر . بگردونش . هوسمو پخشش کن . بزن کیرتو تا ته کسم . بهم امون نده داغونم کن . بذار لذت ببرم . یه لذت آتیشی . یه هوس داغ . یه هیجان زیاد . حس کردم که از تمام تنش داره آب چکه می کنه . آب هوس . آب شوق زندگی .. لبای پر عطش و هوسو بوسیده و میکش می زدم . . -اکی اکی دارم آتیش می گیرم . کیرمو آبش کردی . دستاشو به دو طرف باز کردم تا بتونم زیر بغلشو به خوبی ببوسم و میک بزنم . حتی از زیر بغلش هم هوس می بارید .. حرکات دستاش هم منو به هیجان می آورد نمی دونستم چرا این زن تا این حد شهوت منو زیاد کرده یه نیرو و انرژی خاصی در اون می دیدم که کشش منو نسبت به اون زیاد می کرد . شایدم یه جاذبه جنسی قوی داشت . -بغلم کن . همین جور منو ببوس .. من می خوام . اگه تا نیمه شب هم ولم نکنی و با من باشی من می خوام . بهونه میارم . یه چیزی میگم . دیگه نگفتم که خونه مجردی هم دارم . نمی خواستم این جوری واسه خودم شر درست کنم . فکر نمی کردم زیر بغلش این قدر خوشبو باشه . دلم می خواست کیرمو بچسبونم فشارش بدم به اون چالک زیر بغلش . به اون گودی هوس انگیزش . فقط از میک زدن اونجا بود که هراسی نداشتم . با لذت زیر بغلشومیک می زدم . انگاری داشتم کسشو می خوردم . گردنم درد گرفته بود چون به خودم فشار می آوردم که کیرم از کس اکی جون بیرون نزنه .. -اونم طوری از این حرکت من خوشش اومده حشرش زده بود بالا که موهای سرو سینه مو می کشید .. -هوتن .... سریع تر .. تند تر تند تر.. امان از دست این زنا . فکر می کنن گاییدنشون همراه با جلو گیری کار خیلی راحتیه . پدر مردا در میاد اگه بخوان به خودشون فشار بیارن که آبشونو خالی نکنن . اکی خیلی خوشش میومد از این که نوازشش کنم و حرفای قشنگ و عاشقونه ای بهش بزنم . منم تصمیم داشتم تا می تونم کاری کنم که بیشتر خوشش بیاد این جوری بهتر می تونستم حمایتشو جلب کنم و خودمو تو دلش جا کنم . هرچه بیشتر می تونستم با این خانوما جیک شم بهتر بود . خیلی عالی می شد . چون در فضایی که تنها مرد اونجا بودم راحت تر می تونستن منو قبول کنن و منم بهتر می تونستم واسه خودم دوست دختر و زن گیر بیارم . تا حالا با هر کی که حال کرده بودم کمتر پیش اومده بود که بار دوم هم برم سراغش آخه وقت نمی شد و امکانش هم نبود . باید تدریس می کردم و از طرفی هم جلسات مشاوره هم داشتم و دیگه به کار و زندگیم هم نمی رسیدم و اگه مبنای اوقات فراغت زندگیمو بر سکس قرار می دادم دیگه سلامتی رو چیکار می کردم . -هوتن جون شل شدی ؟/؟ -اوخخخخخ من اکی خوشگله خوش بدنمو ببینم و شل شم ؟/؟ امکان نداره .. طوری دهنش وامونده بود که می دونستم واسه ساک زدن کیر من دیوونه شده داره ثانیه شماری می کنه . حالت لبا و چشاش طوری بود که منو به یاد دخترای حشری اول نو جوونی مینداخت که واسه اولین بار می خوان سکس کنن . خیلی از اینا رو گاییده بودم . چه جیغهایی رو که تحمل نکردم . داشتم از دست این دخترا دیوونه می شدم . . حالا اکی هم همچین حالتی داشت .. زیر بغلشو با حرص و هوس می مکیدم و بهتره بگم که می جویدم . اولش قلقلکش میومد و می خندید ولی بعدش با ناله های هوسش ازم می خواست که ادامه بدم .. -اکی می خوامت . اینجا رو کبودش می کنم . دوستت دارم . یه لحظه مثل تیر از چله رها شده پاهاشو به دو طرف باز کرد و کیرمو اون وسط فشارش گرفت . حس کردم که به چند حرکت انفجاری نیاز داره . منفجرش کردم . با چند تا ضربه شدید جیغشو در آوردم .-خوبه خوبه هوتن جون ..همین جوری ادامش بده .. دستمو گذاشته بودم زیر پهلوهاش نمی ذاشتم تکون بخوره -اوووووهههههه نهههههه چقدر بیرحمی سوختم سوخخخخختم از هوسسسسسس کسسسسم کسسسسسسم آتیش گرفتم . ولم نکن .. ریخت هوتن ریخت .. ریخت .. آب پاکی ریخت حالا نوبت توست که بریزی ..-اکی تو ریختی توی تنت و رو زمین . من کجا بریزم -بریز به همونجایی که من از اونجا خالیش کردم . بدجنس تو منو قفلم می کنی نمی ذاری تکون بخورم ؟/؟ پاهاشو گذاشت رو کونم و منو به خودش چسبوند . زور زیادی می خواست تا از این فشارش خلاص شم . کیرم تو کسش گیر کرده بود ولی فوق العاده لذت می بردم .. -نهههههه نهههههههه .. -آررررره آرررررره هوتن جون . -منم دارم می ریزونم . خالیش کردم جووووووون اکی اکی تو تکی تو یکی .. خودمونو دیگه جمع و جور کردم . یه صمیمیت خاصی بین ما به وجود اومده بود . حالا هم انوشه حامی مستقیم من بود و هم اون .. حس کردم که بقیه رو هم می تونم به راه بیارم . کار سختی بود خیلی سخت . اراده ای قوی می خواست . ولی نباید دختر خانومای محصل رو هم فراموش می کردم . باید دل اونا رو هم به دست می آوردم . خیلی جا ها بود که به خاطر اعتراض بعضی از این دختر خانوما یا اصلا محصلها معلمی رو عوض کرده بودند . روز بعد خانوم فرزانه فراست معلم ادبیات فارسی درمورد تنظیم جزوات و پرسشنامه هایی که باید با دانش آموزای خصوصیش کار کنه ازم کمک خواست .. آزاده هم که دیگه آخرای درسش بود و شاگرد خصوصی ما ازم خواست که کاملا خصوصی باهاش کار کنم .. داشتم به این فکر می کردم که نکنه اون دو سه تا دختری که اونا رو گاییدم در این مورد با آزاده حرف زده باشن . چون بعضی وقتا دخترای دیگه صحبت از اینا روپیش دوستان و هم کلاسیهای خودشونو نوعی پز دادن و کلاس گذاشتن فرض می کنن ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#36
Posted: 19 Mar 2013 18:13
خانوما ساکت 36
داشتم به این فکر می کردم که اگه می تونستم کاری کنم که شاگردام خودشون میومدن خونه مون و به اون آپارتمان دربستی من بهتر بود . این جوری وقتم تلف نمی شد ولی از اونجایی که خیلی از مامانا می خواستند منو ببینند و شایدم بعضی ها یعنی دو نفرشون خصلت منو می دونستند می ترسیدند . ولی وقتی که به آزاده گفتم بیاد آپارتمان من اون با کمال میل قبول کرد . به تنها چیزی که فکر نمی کردم این بود که بخوام با اون رابطه داشته باشم . چون اون رومن حساب دیگه ای باز کرده بود . برای من زن و دختر که کم نبود . با آزاده و خونواده اش چند سالی بود که آشنایی داشتم . ولی اون حتما یه چیزایی می دونست . واقعا کی رفته با این دخترا صحبت کرده . آبروی من در خطر بود . نباید این قدر بی گدار به آب می زدم . از این که با آزاده روبرو شم استرس داشتم . نمی دونستم چی می دونه . از کی شنیده . با این حال وقتی اومد خونه مون سعی کردم خونسردی خودمو حفظ کنم . حس کردم یه تغییراتی در چهره اش به وجود اومده . طوری که انگاری می خواست خودشو بزرگتر و خانوم تر نشون بده . روژغلیظی هم به لباش زده بود به رنگ قهوه ای ملایم و خیلی خوشرنگ که لبای کوچولوشو خیلی بر جسته و هوس انگیز کرده بود .. بی خیالش شده بودم . می دونستم که تو خط این حرفا نیست . ولی روسریشو داده بود عقب تر ..اونم در لحظه ورود . هر چند بعدا برش می داشت ولی دوست داشت از همون اول خودش خیلی امروزی نشون بده . یه مانتوی جدید و خیلی خوشگل هم تنش کرده بود که قدشو بلند تر و اندامشو کشیده تر نشون می داد . یه مانتویی به رنگ روژش .. -ببینم اومدی درس بخونی یا بری مهمونی ؟/؟ -چیه من که کاری نکردم .. باهاش خیلی صمیمی بودم که این بر خوردو داشتم . -آزاده قبل از این که بریم روی درس می خواستم یه چیزی ازت بپرسم . راستشو بگو .. این دخترا ی مدرسه رو اگه تو کوکشون بری خیلی شیطون تر و زبل تر از پسران . بیچاره اسم پسرا بد در رفته ...... نذاشت به حرفم ادامه بدم -مطمئنید که این قضاوت شما درسته ؟/؟ البته من دخترم ولی نباید فکر کنین که قصد دفاع از اونا رو دارم .. -نمی دونم چی باعث شده که این جور حرف بزنی آزاده .. می خواستم ببینم دخترا در مورد من چی میگن .. مگه من کار اشتباهی کردم . با یه دید دیگه ای بهشون توجه کردم ؟/؟ آزاده مردمک چشاشو می گردوند . یه بار هم بردشون بالای چش و ثابت نگهشون داشت . هر وقت بیان یه مطلب واسش سخت بود و نمی خواست چیزی بگه این حرکت ازش سر می زد -آزاده خجالت نکش . حرف بزن . من و تو دیگه این حرفا و رو در بایستی ها رو نداریم . -راستش میگن آقای هوشیار ....-چی بگو -روم نمیشه ..-آزاده اگه نگی دیگه نه من نه تو .. درس بی درس .. من با تو یه احساس صمیمیت دیگه ای می کنم . حساب تو از بقیه جداست -اینو مطمئن نیستم -جدی میگم -حتی جدا تر از آدمای خاصصصصصصص .. قلبم لرزید و رنگم پرید . بدنم سست شد . اون چی می دونه . شده بودم عین جانی داستان جنایت و مکافات داستایوسکی که نمی دونست جواب پلیسو چی بده . ترجیح دادم بحثو عوض کنم و از صحبت مرگ دوباره برسم به صحبت تب -داشتی می گفتی اونا چی میگن -میگن اگه پا بده استاد هوشیار از اون دختر بازاست و با یکی دونفر بوده -تو که حرفشونو باور نکردی . ببینم اسم کسی رو هم بردن ؟/؟ -آقای هوشیار شما چرا ناراحت میشین . مگه کسی هم هست که بابتش باید این قدر اعصابتون خرد شه -نه من نمی خوام با تهمت بیجا آبروی کسی بریزه .. -آها .. پس فرمودید تهمت بیجا . -آزاده من ازت توقع دیگه ای دارم . الان چند ساله که منو می شناسی . در این مدت هیچ حرکت بدی ازم دیدی ؟/؟ کار ناشایستی کردم ؟/؟ جسارتی کردم ؟/؟ -ببینید اصلا بحث این چیزا نیست . حتما منم یه دختر خوبی بودم و هستم که شما هم رفتار عاقلانه ای داشتید -چرا ازم دفاع نکردی -شما از کجا می دونین که من این کارو نکردم . . اگه دوست ندارین بهم درس بدین بگین . من دیگه نمیام . نمی خوام . وقتی دخترای ترگل ورگل تر از منی هستند که می تونن با فتنه گری خودشون ایمان شما رو زیر سوال ببرن من چیکار می تونم بکنم . اونایی که از خونواده های خیلی بالاتر و پولدار تری هستند .. -آزاده تو امروز چته -من چیزیم نیست . شما دارین همش سوال پیچم می کنین . -این به خاطر اعتماد و علاقه ایه که به شما دارم .. -علاقه ؟/؟ -خب یه دوستی یه محبت .. البته سوءتعبیر نکن ..-آقای هوشیار متانت در هر جایی ارزش نداره . باعث عقب موندگی آدم میشه . شما از همون چند سال پیش تا حالا با من بودین . یه احترام خاصی براتون قائل بودم .. -حالا دیگه نیستی ؟/؟ دیگه اون احترامو نمی تونی بهم بذاری ؟/؟ -می دونی بعضی از دوستام بهم میگن که تو دوست دختر آقای هوشیاری باهاش رابطه داری ؟/؟ واسشون قسم می خورم که این طور نیست . ولی باور نمی کنن .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#37
Posted: 28 Mar 2013 12:01
خانوما ســــــــاکت 37
می خواستم شروع کنم به به درس دادن . آزاده روبروم نشسته بود . خیلی اخم کرده در حال جویدن لباش بود . -آزاده چته . امروز هم خیلی رسمی باهام حرف می زنی هم این که اخمو هستی . تو یه چیزت میشه . می خوای یه چیزی بگی ولی نمی خوای بگی .. -نه چیزم نیست آقای هوشیار . نه .. نه .. این طور نیست . من آماده ام که شما شروع بفرمایید -این جور که اخمات توهمه من اصلا نمی تونم درس بدم . عیبی نداره . جلسه امروزو میذاریم به یه روز دیگه -من راضی نیستم شما ضرر کنین . -برام مهم نیست . من چند ساله که می شناسمت . تا حالا تو رو این جوری ندیده بودم . چرا رنگت پریده آزاده . حالت خوب نیست ؟/؟ -اگه اجازه میدین من برم .. -نه من اجازه نمیدم که بری . باید برام توضیح بدی . صادقانه بگو .. -می تونم صادقانه یه چیزی بپرسم ؟/؟ -بپرس مگه تا حالا غیر صادقانه حرف می زدی ؟/؟ -نه منظورم این بود که می خوام جواب صادقانه ای بشنوم -مگه من تا حالا بهت دروغ می گفتم ؟/؟ -نه آقای هوشیار .. ممکنه بعضی وقتا تحت شرایطی نشه بعضی چیزا رو گفت . به زحمت بر خودم مسلط شدم . می دونستم که آزاده چی می خواد بپرسه .. دخترای فضول کارشونو کرده بودند . از کدوم کانال این شایعات واقعی به گوشش رسیده بود نمی دونستم .-آقای هوشیار شما با چند تن از دخترای دبیرستان ارتباط داشتین ؟/؟ -نه کی همچین حرفی به شما زده . اولا این در خصلت من نیست . تازه بر فرض هم که چنین اخلاق فاسدی داشته باشم من میام موقعیت کاری خودمو میون این همه زن و دختر بهم می زنم ؟/؟.فکرکردی برام دختر قحطه ؟/؟ کسی باهام دوست نمیشه ؟/؟ تو منو این چند ساله چه طور شناختی ؟/؟ چرا فانتزی و تخیلات یه مشت دختر لوس و ننر و از خود راضی رو قبول می کنی ؟/؟ ببنم تو خودت شاهد بودی .. اصلا کسی که باهام رابطه داشته خودش بهت گفته ؟/؟ چرا این طور در مورد من قضاوت می کنی .. ترس برم داشته بود . یاید هر جوری شده ته و توی قضیه رو در می آوردم . کار آدم بزرگا که نبود .. کار غزل یا مینا باید بوده باشه .. -حالا چرا این قدر آشفته به نظر می رسی استاد ؟/؟ -واسه اینه اگه سیر می خوردم و دهنم بو می داد این قدر دلم نمی سوخت . از تو یکی که چند ساله می شناسمش این انتظارو نداشتم . باید بهم بگی که این شایعات کار کی بوده .- ده دوازده نفر از این حرفا می زنن . می خوای با کدومشون بجنگی . من باورتون دارم . اگه کمکی هم از دستم بر بیاد در خدمتتونم .. -من فقط می خوام هرچی رو که هست بیان کنی این که تا حالا باهات چه رفتاری داشتم .. آزاده امروز خیلی خوشگل کرده بود . یه خانوم به تمام معنا یه دوشیزه تو دل برو شده بود . یعنی اونم بوی طعمه به مشامش خورده بود ؟/؟ در این که اونم مث هر دختر مثل هر انسان دیگه ای سرشار از هوس و شهوته شکی درش نیست . اگه تا امروز رعایت می کرده شاید به خاطر این بوده که در شخصیت قلابی و فیلم بازی کردن من ازم حساب می برده ولی وقتی که احتمال داده ممکنه اهلش باشم خودشو این جوری ردیف کرده ؟/؟ بازم بوی کون و کس به مشامم خورده بود . لعنت بر تو هوتن شیطونو لعنت کن . تو داری پیش این دختر آبروی ریخته شده رو از رو زمین جمعش می کنی .. حداقل هفت هشت سالی ازش بزرگتری . همین الان داشتی می لرزیدی .. اگه بخوای دست بهش بزنی هرچی که از خودت دفاع کردی خراب میشه میره .. -آقای هوشیار اصلا قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم .-نه مهم نیست . من الان خودم تو رو می رسونمت خونه .. -اگه ترافیک نباشه حداقل یک ساعت و نیم وقتتون تلف میشه .. من آماده ام . قول میدم دیگه در این مورد حرفی نزنم . -ازم دفاع می کنی ؟/؟ سرشو بالا گرفته و نگام به نگاش افتاد .. واووووووو چشاش چقدر خوشگل شده بود . من این نگاهها رو به خوبی می شناختم . می دونستم حرفامو باور نکرده . اون می خواست که منو به دام خودش بندازه . می دونستم اهل گیر دادن نیست . ولی چه جوری می تونستم استارت بزنم . منی که اون همه آه و ناله و زاری کرده وا مصیبتا گفته بودم از این که پشت سرم حرف زده شایعه کردن .. .. رفتم آشپز خونه .. نمی دونستم چیکار کنم که از چشام اشک بیاد .. به مقدار خیلی خیلی کم فلفل جلو بینی ام گرفته و در حالی که جلو صدای عطسه امو گرفته بودم ده دوازده تا عطسه تو دماغی کردم .. چشام کاملا سرخ شده بود . انگاری که اشک ریخته باشم . این حالت تا دو دقیقه ای می تونست دوام داشته باشه .. در حال رفتن به سوی آزاده چشامو مالوندم تا طبیعی تر جلوه کنه ..-آقای هوشیار چی شده .. چرا این قدر ناراحتین .. -نمی تونم تحمل کنم .. حالم اصلا خوب نیست . سرم داره گیج میره اومد کنارم نشست و گفت اگه چیزی لازم دارین براتون بیارم .. -نهههه فقط سرم گیج میره . دستشو گذاشت رو صورت و پیشونیم . این عطسه زیاد هم داغم کرده بود . -مثل این که تب دارین .. توی دلم گفتم آره تا این کیرمو نکردم توی کونت این تبم نمی خوابه .. سرمو گذاشتم رو شونه اش .. منتظر بودم ببینم عکس العملش چیه .. فقط سکوت کرده آروم گرفته بود . بینی من رو پس گردنش قرار داشت . چقدر خوشبو بود . کیرم حرکتشو به انتها رسونده بود . شلوار در حال ترکیدن بود . اگه ازجام پا می شدم مایه رسوایی بود . یه چیزی شبیه همون حالتی که در جلسه مشاوره مدرسه اتفاق افتاده بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#38
Posted: 3 Apr 2013 23:39
خـــــــــــــانوما ســــــــــــــاکتـــ 38
آقای هوشیار من چه کاری ازم بر میاد . شما اشک ریختین ؟/؟ -خیلی بده به آدم تهمت زده شه . یه پاشو رو کیر من حرکت می داد و خیلی آروم می گفت آره خیلی بده که به آدم تهمت زده شه . .. کار به جایی رسیده بود که آزاده هم داشت دستم مینداخت . چون به خوبی حس کرده بود که آتش زیر خاکستر من در حال شعله ور شدنه . آزاده کف دستشو گذاشته بود روصورتم و طوری نوازشم می کرد که می دونستم ربطی به تیمار من نداره جز این که تشنه ترم کنه تاثیر دیگه ای نداشت و می دونم که اون همینو می خواست . -من چیکار کنم .. سرمو از رو شونه اش بر نمی داشتم . -هیچ چیز مث فشار روحی نمی تونه رو آدم اثر بد بذاره می خوام برم رو تختم دراز بکشم . زیر بغلمو گرفته بود و منو به طرف اتاق خواب هدایت کرد . اگه مثلا می خواستم بیفتم زمین که از دستش کاری ساخته نبود . رفتم روی تخت دراز کشیدم . نگاه آزاده , امروز طور دیگه ای بود . می دونستم با یه در آغوش کشیدن اون همه چی رو می تونم فراموش کنم . شاید اون با اضافه کردن پیاز داغ موضوع قصد داشت یه جورایی خودشو بهم نزدیک کنه . فقط همون لحظه اولش سخته . -آزاده تو اگه دوست داری برو . منو تنها بذار برو به درسات برس .. -امکان نداره شما رو تنها بذارم .. -من چیزیم نیست . شمشیر که نخوردم . فقط یه اشاره یه تماس یه تلنگر کافی بود . -آزاده جون چرا باید به آدم انگ بچسبونن . اگه قرار بر این بود که من کسی رو دوست داشته باشم یا دنبال کسی باشم می رفتم به دنبال کسی که از همه بیشتر روش شناخت داشته باشم .. -یعنی کی ؟/؟ تازه این جوری که من شنیدم شاید هدف چیز دیگه ای بوده .. -باور می کنی ؟/؟ -نمی دونم . -ببینم آقای هوشیار اگه قرار بود دنبال یکی باشی تر جیح می دادی با کی دوست باشی . تو چه کسی رو بیشتر از بقیه می شناسی که من نمی دونم کیه . آخه الان چند ساله که می شناسمتون .. -شاید اگه اسمشو ببرم و بهت معرفی کنم ناراحت شی . -نه به خاطر چی . مگه اون شخص کیه ..-ببین آزاده جون نباید ناراحت شی . چون اگه دقت کنی مثلا یه پسری از یه دختری خوشش میاد و میره خواستگاری . . اون دختره نباید ناراحت شه که چرا از اون پسره خوشش اومده .. -درسته اگه عشق و علاقه باشه خوبه .. داغ شده بودم . صورت آزاده هم همین طور سرخ شده بود . بدنش که نزدیک بدنم بود داشت آتیش پخش می کرد و اون اونوقت از علاقه و عشق خشک و خالی صحبت می کرد . الان عشق کیلویی چند ؟/؟ بخوای یکی رو دوست داشته باشی و با منت ازش ماچ بگیری تازه تن لختش رو هم بهت نده و بد تر از همه اینا اگه بخوای با چند تا دیگه باشی بره فضولی هم بکنه . ولی باید این دختره رو امشب ردیفش می کردم تا دیگه این قدر زبون بازی نکنه و ملات قضیه رو زیاد نکنه که تا این حد دچار استرس شم .. تو چشای آزاده خیره شدم . می دونستم که می تونم با نگام اونو مجذوب خودم کنم . خیلی ها می گفتند که چشات یه قدرت عجیبی داره ولی من اینو قبول نداشتم اما می تونستم طوری خودمو احساساتی نشون بدم که دل طرفو ببرم . یه نگاه تو چشای آزاده انداختم و اونم چشم ازم بر نمی داشت . -من غریبه شدم ؟/؟ باور کن به کسی نمیگم ؟/؟ -ولی اون آدم متوجه نمیشه . -تو چطور می تونی به خودت نگی وقتی که خودت داری اینو می شنوی .. شاید فهمیده بود که چی دارم میگم . ولی سکوت کرده بود -می تونی باز ترش کنی ؟/؟ -اگه ببندم چی ؟/؟ -یعنی فراموش کنم ؟/؟ -نه می خوام که همیشه به یاد داشته باشی .. دیگه معطلی و لفتش دادن رو بیش از این جایز ندونسته یه دستو گذاشتم پشت سرش و یه دست رو هم دور کمرش حلقه کرده اونو به طرف خودم کشوندم . مقاومتی نکرد و دست و پایی هم نزد . از خداش بود . وقتی که لبمو رو لبش گذاشتم با شروع بوسه همکاری هم کرد باهام . اون دستی رو که دور کمرش قرار داده بودم از زیر بلوزش رد کرده و به کمر لختش رسوندم . بازم آروم بود و چیزی نمی گفتم . با چشای بسته اش رفته بود به عالم هوس و شاید هم عشق . لبامو در حال بوسه رو لباش باز کرده و خیلی آروم بهش می گفتم هنوزم می خوای بشنوی که کدوم دختر ارزش بیشتری داشته که من محبتمو بدم بهش ؟/؟ صحبت از عشق و هوس نکردم . چون نمی شد رو این دو کلمه بحث کرد . چون عشق مایه دردسر بود و هوس رو هم باید در عمل نشون می دادم که فراریش ندم وگرنه اگه با یه دختر هنوز هیچی نشده بخوای از هوس و سکس و این چیزا حرف بزنی اون نیومده در میره . ولی حس می کردم که آزاده خیلی تشنه تر و بی حال تر از ایناست . بی حال تر یعنی همون حال دار تر و این یعنی این که هم می خواد حال بده هم حال بکنه -آزاده می دونم خودت به خوبی متوجه شدی که اون دختر تو هستی . اونی که با تمام وجودم دوستش دارم و می خوام باهاش باشم .. باهاش باشم هم یه جمله دو پهلو بود که می تونست آزاده رو در انتظار نگه داشته باشه . دستمو از لای پیرهنش پشت سوتین و روی سگکش قرار دادم . اون فقط داشت با نفسهای بلند و آه کشیدنهاش متوجهم می کرد که خیلی داره خوشش میاد . یه دختر دبیرستانی دیگه ای رو تورش کرده بودم که البته می تونستم سالهای پیش این کارو انجام بدم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#39
Posted: 11 Apr 2013 14:54
خــــــــــــــــــــــــانوما ســـــــــــــــــــــــاکت 39
آزاده فکر می کنی من خیلی هوس بازم ؟/؟ اصلا بهم میاد ؟/؟ آزاده رو بی حسش کرده بودم . اصلا نمی تونست حرف بزنه و جوابمو بده . -آره ؟/؟ من هوسبازم .؟/؟اگه این طور فکر می کنی اگه مثل اون دخترای لوس و بی ادب فکر می کنی بگو تا دیگه بغلت نزنم .. اون که طوری رفته بود توی حس و می دونم دلش می خواست همونجا در جا لختش می کردم که فقط سرشو به علامت نفی تکون می داد و تازه لبشو خیلی آروم باز کرد و گفت -نهههههه نههههههه آقا هوشیار کی گفته .. خودم قانعشون می کنم که اصلا همچین چیزی نیست و من خیلی وقته که شما رو می شناسم . -زبون همو به خوبی می فهمیدیم . شایدم به خوبی فهمیده بود که من خیلی ها رو گاییدم . چون باید متوجه تکنیک من می شد . چه می دونم شایدم از بس ساده و خوش قلب بود چیزی رو متوجه نشده باشه . تاپ و سوتینی واسش نذاشتم اونو به یه گوشه پرتش کرده لحظاتی بعد دستام دور کمرش قفل شده بود و هر دو مون رو تخت بودیم . اونو به خودم چسبونده بودم . تسلیم و مسخ شده بود . می دونستم باید چیکارش کنم . اجازه ندادم که سینه هاش نفس بکشه . بوسه هامو از لباش کشوندم به طرف سینه ها و نافش .. . حرکت سینه و نفسهاش نشون می داد که داره با تمام وجودش و با تمام سکوتش فریاد می زنه که لختش کنم . اوخ آزاده آزاده واقعا که تو هم مث بقیه دخترا هستی . من نمی دونستم اگه می دونستم خیلی پیش تر از اینها لختت می کردم . اون وقتا که هیشکی رو دو ر و برم نداشتم . پس چرا هیچی نشون ندادی .. بیش از گذشته فهمیدم که دخترا هم مث ما پسرا یه شرم و حیای خاصی دارن . شاید خیلی وقتا با تمام وجودشون بخوان که خودشونو در اختیار جنس مخالفشون قرار بدن اما انتظار شروع حرکت از اونو دارن و ما پسرا یه استرس خاصی داریم که نکنه اون دختر خانومه بهش بر بخوره . بزنه زیر گوشمون یا خیلی محترمانه یه چیزی بارمون کنه . واسه همین منتظر یه چراغ سبزی از طرفش هستیم . پوشش بعدی آزاده رو هم از پاش در آوردم . حالا فقط با دو تا شورت رو بروی هم بودیم . انگاری یه خورده هوشیار تر نشون می داد . به موشکی که لای پا و شورتم آماده شلیک بود نگاه می کرد . سرمو چند بار اونم خیلی آروم و با لبخند تکون دادم که یعنی این قدر به فکرش نباش اون خودش راه خودشو بلده . وقتی که تا اینجا اومده بقیه شوهم میره . دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش و با خودش ور می رفت . تند و تند نفس می زد . چقدر نیاز داشت . من مثل یه آدم سیری بودم که از گرسنه هایی مث آزاده خبر نداشتم . شاید وقتی اون این داستانها رو در مورد من شنید بیشتر از این که تاسف بخوره حسرت می خورد که چرا این همه مدت از من غافل مونده از این که یه چراغ سبزی نشون نداده تا من سراغ بقیه نرم . -آزاده می دونی که خیلی دوستت دارم .. -نهههههه ..این منم که خیلی دوستت دارم .. این بار من طاقباز رو تخت قرار گرفته و کمر دختر تازه نفس و تازه وارد به سکسو با دو تا دستام محکم قفلش کرده به خودم چسبونده و تنشو انداختم رو تن خودم . یه حرکتی به لباش داده و لبای کوچولو و داغشو رو لبام قرار داد . لبایی که هنوز از روژبراقی که به خودش زده بود می درخشید و من دونه دونه شو می مکیدم . سینه هامو به سینه هاش فشار داده و یه خورده خودمو پایین تر کشیده تا شورتم مقابل شورتش قرار بگیره . دستامو گذاشتم رو کونش و اونو به طرف پایین فشارش دادم تا لاپاش به لاپای من بچسبه و بر آمدگی کیرمو حسش کنه . اینو خوب حسش کرد . چون وقتی فهمید این کار چقدر حال میده کسشو از همون داخل شورت بیشتر به کیرم چسبوند . و حالا آزاده بود که با حرکات خودش و بی حس کردن من بی حس ترم می کرد . می دونستم که اونم مثل دخترای دیگه کسشون کارخانه آب سازی داره و هرچی هم که میکشون بزنی و خیسی کسشونو بخوری بازم درجا تحویل میدن . دستمو از پشتش و از راه کون و شورت آروم آروم رسوندم به چاک کونش و راه کسش .. چه دریایی بود دنیای کسش .. انگشتامو اون بیرون روکسش قرار داده و باهاش بازی می کردم . موهای کسش که زیادم حجیم نبود کف دستامو قلقلکش می دا د . انگشتای خیس شده از کس آزاده رو بردم طرف دهنم تا دونه دونه میکشون بزنم که دیدم خودش پیشدستی کرد و مچ دستمو گرفت ویکی یکی انگشتامو لیسید .. . حرکت کس روی کیرمو هم ولش نکرده بود . -آزاده یه وقت نگی هوتن چقدر آدم هوسباز و هیزیه .. -اگه بگم که خودمم محکومم . جواب خوبی بهم داده بود . هر چند این پرسش من از سر سیری و این بود که دوست داشتم از زبون آزاده بشنوم که هوس داره و با تمام توان و و جودش می خواد که باهاش سکس کنم و از این که خودشو در اختیارم گذاشته لذت می بره . بهتر بود که اول من شورتشو می کشیدم پایین . یه دختر دبیرستانی در اوج هیجان .. اگه به ناگهان یه کیر کلفت و کاری رو می دید ممکن بود هول کنه . ولی اگه کمی کسشو آماده تر می کردم و با سوراخ کونش ور می رفتم خیلی راحت تر می تونست از کیرم در خونه کونش پذیرایی کنه . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#40
Posted: 19 Apr 2013 21:31
خـــــــــــــــــــــــــانوما ســـــــــــــــــــــــاکت 40
شورت آزاده رو تا اونجایی که دستام می تونست پایینش بیاره پایین کشیدم .. شورت خودمو فعلا گذاشتم پام بمونه . با همون حالت , کیر ورم کرده توی شورتمو به کس آزاده می مالوندم .. -اووووویییییی هوتن جون هوتن جون -حالا داری راه میفتی که منو به اسم خودم صدا می زنی .. -درش بیار درش بیار می خوام ببینمش .. -خوشگله یه وقتی شیطون گولت نزنه -همین حالا گولم زده همین حالا گولم زده -بیشتر گول نخوری ها .. شورتمو کشیدم پایین -واوووووو .. واووووووو . خودشو بالاتر کشید تا کسشو به کیر من بچسبونه -آزاده عزیزم واست باشه .. یه لحظه ترسیدم نکنه اون بخواد یه کاری کنه کارستون و گردن بیفته .. نه بی خود به دلت بد راه نده دفعه قبل هم که یکی دیگه رو می کردی همین فکرای بد به سرت افتاده بود . چقدر کس آزاده آتیشم می داد .. -جااااااااان خوشگله حرکت کن . حرکتش بده . -اووووووویییییی اووووووییییی هوتن جون .. چاک کس کوچیک و تنگش قالب وسط کیرم شده بود . یعنی اگه یه کس دیگه هم به صورت قدی اضافه می کرد می تونست درست و کامل رو کیرم جا بده . سینه هاشو هم رو سینه هام حرکت می داد -آهههههه هوتن هوتن .. دلم نمیاد پاشم وشورتمو پایین تر بکشم . -بالاخره که باید کشید . هیجان این که یه کون تر و تازه دیگه ببینم امونم نداد . آزاده طوری از هوس به خودش می پیچید و چشاشو بسته بود و ناله می کرد که من دلم نمیومد خودمو از زیرش بکشم . ولی با این حال این کارو انجام دادم و چاره ای هم نبود . رقتم پشت آزاده شورتشو از پاش در آوردم و همونجا کونشو از وسط بازش کردم . دختری رو که سالها در کنارم بود و حالا واسه خودش خانومی شده بود زیر کیر خودم می دیدم . اعتماد به نفس و آرامش خاصی رو در خودم احساس می کردم . بااین که دیوونه وار هوس کس آزاده رو داشتم و این که بیشتر آتیشش بزنم و احساس لذت کنم ولی سوراخ کون ریزش هم منو وسوسه کرده بود و هم این که این جوری ضریب اطمینان بیشتری داشتم . نمی خواستم واسه خودم دردسر درست کنم . هنوز با خانوما زیاد کار داشتم و خانومای زیادی بودند که باهاشون کارداشتم . با یه دستم سینه های آزاده روگرفتم تو دستم ..-هرجا حس می کردم که ناله هاش بیشتر شده رو همون قسمت بیشتر زوم می کردم . -اووووووووووههههههههه .. اوووووووخخخخخ .. هوتن جون هوتن جون کسسسسسسم کسسسسسسم .. بخارون بخارون .. کف دستو انگشتامو گذاشتم روی کس و واسش خاروندم .. -آههههههه نههههههه حالا با کیرت با کیرت .. خواهش می کنم .. دستاشو رو سینه هاش گذاشته بود و با هاش ور می رفت تا من از دستام در جای دیگه ای استفاده کنم . -هوتن جون تند تر تند تر من کیر می خوام -آزاده آزاده منم کس می خوام ولی دیگه تا همین جاش خوبه -چی ؟/؟ می خوای ولم کنی ؟/؟ -نه عزیزم من تازه بهت چسبیدم . تازه دارم معنای عشق و حال کردنو می فهمم . می خواستم بگم تازه دارم سکس می کنم که گفتم شاید توی دلش بهم بخنده و حتی به روم بیاره گفتم ولش دیگه خالی بندی و فیلم بازی کردن تا این حد هم فایده ای نداره . اصلا چه ضرورتی داره که حرفشو بزنم . راهی نداشتم تا این که بازم به بی خطر ترین حالت متوسل شم . این که کوسشو میک بزنم و اونو ببرم به حالت کما و کارو همونجا یکسره کنم .. -هوتن جون یه کاری بکن .. یه کاری بکن .. کسسسسم کسسسسسم یه چیزی اون داخل و روش سنگینی می کنه . می خواد آب شه و نمیشه . فقط داره منو می سوزونه . دلمو می سوزونه -خوشت میاد ؟/؟ -خیلی خیلی . نمی دونم چیکار کنم .. -لذتش به همین ندونستن هاست . همین ندونستن هایی که تو رو به اوج می رسونه و نمی دونی که به کجا میری . فکر می کنی که تازه شروع کردی گاهی فکر می کنی که وسطا قرار داری ویه لحظه به خودت میای که به آخر راه رسیدی اما هنوز داری لذت حرکتو می چشی . لذت اون مسیری رو که طی کردی -هوتن جونم چه قشنگ حرف می زنی و همه چی رو تفسیر می کنی . بازم بگو بازم بگو تفسیرش کن . .. لذت می برم . هر چی که تو میگی درسته ولی نمی دونم آخرش چیه . آخرش کجاست .. -اونو به سمت خودم بر گردوندم و گفتم الان آخرشو بهت نشون میدم . دهنمو باز کرده و لبامو انداختم رو کسش اول نرم و آروم دور و برشو لیسیدم و یواش یواش با نوک زبونم چوچوله ها و کناره های کسشو لیس زدم یه نگاهم متوجه صورت و چشاش بود . چشاشو که بسته بود . الان دیگه نوبت وارد کردن شوک بود . با میک زدنهای تند و سرعتی اونو چهار میخه اش کرده بودم . تنها یه راه واسش باز گذاشته بودم اونم این که کسشو به طرف دهنم حرکت بده و حال بیشتری ببره . چوچوله هاش از دو طرف هدف لذت و آتشبار های دو نفرمون قرار داشتند . با موهای سرم آروم بازی می کرد و گاهی هم که شوک رو هم به اوجش می رسوند یه چنگی به موهام مینداخت . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم