ارسالها: 3650
#41
Posted: 25 Apr 2013 01:50
خانومــــــــــــــــــــــا ســــــــــــــــــاکت 41
نهههههههه نههههههههه هوتن جون هوتن جون .. -فقط گردن و سرمو حرکت می دادم . دیگه باید با حداکثر فشار روی کس اون کار می کردم . هوس کون نازشو کرده بودم . کونی که دست کمی از مال اونایی که تا حالا گاییده بودم نداشت . با دستام یه فشاری به بالای کسش آورده و اون قسمتو به وسط جمعش کرده و تا اونجایی که می شد با قسمتای وسط کس با هم توی دهنم فرو کردم و درسته همه رو با هم میک می زدم . آزاده رو همچین کرده بودم که دیگه نمی تونست از جاش تکون بخوره . وسط کسش نزدیک بود خوابم ببره . با دو تا دستام پهلوهای دختر خوشگله رو ازپایین به بالا و بر عکس خیلی آروم لمسش می کردم و به اون قسمت بالا که می رسیدم خیلی آروم می رفتم رو سینه هاش .. -نهههههه نهههههههه نهههههههه هوتن جون هوتن جون . خواهش می کنم . ولم نکن ولم نکن .. بخور بخور کسمو همین جوری بخورش .بین دو تا لبه و نوک بالاو پایین کس لبامو به هم نزدیک کرده و مکش رو هم زیاد کردم و بعد این حالت رو رسوندم به قسمت بالا و نوک چوچوله و اونجا رو با سرعت می خوردم .. . حس کردم که با چند تا حرکت دیگه می تونم کارشو تموم کنم . کف دستمو گذاشتم رو سینه ناز و ترو تازه اش . با یه حرکت نرم و سریع دیگه صداشو به انتها رسونده بودم . -چیکارم کردی چیکارم کردی . تا آخرش باید بری . باید تا آخرش بری و دستشو گذاشته بود زیر شکم و سینه هاش و با همه جاش ور می رفت . -هوتن نمی تونم نمی تونم یه جا بند شم . ولم نکن . نکن . نکن . حس کردم زیر شکم و بالای کسش در حال پریدنه .. آزاده تسلیم من شده بود . حالا علاوه بر کس لیسی دو تا انگشتای شستمو روی دو طرف کس گذاشته و همراه با میک زدن باهاش بازی می کردم . همین دیگه آخرین مقاومتشو در هم شکست . به جای این که دستشو بذاره رو سرم و موهامو بکشه کف دستشو گذاشته بود پس گردنم و طوری فشارش می گرفت که از درد نزدیک بود خودمو بکشم عقب ولی وقتی به اون کون قشنگش فکر می کردم که کیرم واسه رسیدن به اون ثانیه شماری می کنه دیگه تصمیم گرفتم که ادامه بدم و عقب نشینی نکنم . می دونستم حس اونو درک کنم . چون لذتی که زنا در این قسمت و این وضعیت می برند چند برابر لذت مرداست . حقشونه وقتی اون جوری درد زایمانو تحمل می کنند این جوری هم باید کیف کنن دیگه . آزاده به اوجش رسید . .. وقتی که متوجه شدم به ارگاسم رسیده حرکتمو کند کردم . حالا با نوک زبونم روی کس و دورشو می لیسیدم . تا یه حالت ته استکانی واسش داشته باشه و بعد هم کم کم زبونمو ولش کردم . چشاشو بسته بود و منم سرم همجنان لاپاش فرار داشت و اونم پس از این که کمی نوازشم کرد دستاش بی حس شد . گذاشتم یه چند دقیقه ای رو در خماری بمونه . من هنوز کلی باهاش کار داشتم . مگه ول کن کونش بودم . هوتن کون کن دست از سر کون طرفش ور نمی داره . من دیگه سوراخ تنگ و گشاد حالیم نمیشه . از یه کونی که خوشم اومده باید اونو بکنم . اگه رحمی هم در وجودم باشه اینه که مثلا نصف کیرمو نکنم توی کون طرفم .. اینم دیگه از اون بذل و بخششهاست . معمولا بیشتر کیر ها مخصوصا اگه خیلی دراز باشن بیشتر از نصف هم نمی کشن که برن جلو . آدم فکر می کنه که طرفش می خواد جر بخوره یه ترس خاصی بهش دست میده . سرمو از لای کسش بر داشته رفتم طرف بالا . -سینه های قشنگی داری آزاده مثل خودت مث کست و با پنجه هام رو کونش فشار آوردم -مث این .. انگشتمو رو سوراخ کونش کشیدم و گفتم مث همین . چشای خوشگلشو که حالت زیبایی پیدا کرده بود بازش کرد و با نگاهی از عشق و سپاس و هوس بهم گفت من مال توام مال تو . تو می تونی هر کاری باهام بکنی . حتی کارایی که فکرشو نمی کنی -آزاده بهتره که حالا هم فکرشو نکنیم . باشه دختر خوب ؟/؟ این جوری بیشتر می تونیم با هم باشیم و همو دوست داشته باشیم . داشتم به این فکر می کردم که اگه به همین صورت پیش برم و چند نفر دیگه روبه لیست گاییده شوندگان توسط خودم اضافه کنم به جای شاگرد و کلاس خصوصی باید به این زنا و دخترا نوبت خصوصی بدم . مثلا من انوشه و اکرم و همین آزاده رو گاییدم .و سه چهار تای دیگه رو . به همه شونم قول دادم که هفته ای یک بار رو تجدید خاطره بکنیم . دیگه چیزی ازم نمی موند . شاگرد خصوصی . کار در مدرسه و مشاوره . استرس واسه این که لو نرم و حفظ سیاست . دیگه حسابی از این رو به اون رو می شدم . ولی ولش هوتن حالا رو عشق است . حالا و حالا (حالها)رو عشق است . بوسه ای شیرین تر ازهوس .. آزاده طوری خودشو غرق من کرده بود که انگار با تمام وجودش عاشق منه و دوستم داره . اینو در نگاش می خوندم . داشت از خودم بدم میومد . نه .. اونا اگه فکر می کنن که من عاشقشونم خب بذار فکر کنن ولی نباید حس کنن که من عاشقشونم .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#43
Posted: 9 May 2013 17:02
خــــــــــــــــــــــــــانوما ســــــــــــــــــــــــــاکت 43
حالا من در فضای دفتر مدرسه دیگه اون احساس غربت اولیه رو نداشتم . انوشه رو که گاییده بودم . اکی خدمتگزار رو که واسه خودش یه پا پرنسس بود تر تیبشو داده بودم و رو مخ این فرزانه فراست هم داشتم کار می کردم .ازم انتظار همکاری داشت و تنظیم یه سری جزوات و از این حرفا . ولی این که بخوام به طور مشترک دانش آموزا رو درس بدیم یه کار خنده داری بود . هنوز خانم سیما سروش و درسا دین زاده به طرز عجیبی نگام می کردند . انگاری که با ورود من دستشون رو خراب کرده بودم . این درسا خانوم که مدام داشت واسه بقیه تبلیغات مذهبی می کرد . فداش بشم من . اون صورت سفید و تپلش وو واقعا خدا چی خلق کرده . اون که این قدر داخل چادر و مقنعه خوشگله و منو تحریکم می کنه وای به حال این که یه زمانی لختش کنم . فقط خانوم مدیر مجرد بود که با یه من عسل هم نمی شد خوردش . فکر گاییدن اونو از سرم به در کردم . نه تنها نمی تونستم خودشو بکنم بلکه یه چوب لاچرخی می شد واسه کردن بقیه . اونم تازه اگه آبروم محفوظ می موند و یه جایی گند کار در نمیومد . انوشه و اکرم هی بهم علامت می دادند . اکی که وقتی چایی می آورد اول به من تعارف می کرد . هر جا که نشسته بودم اول میومد سراغ من . بر خلاف قبل که به ترتیب از همون اول شروع می کرد .خاموم مدیر یه نگاه چپی بهش مینداخت که من یکی مو بر تنم سیخ می شد . راستش من از این سیماهه خیلی حساب می بردم . شاید راست میگن اگه یه جاهایی زور حاکم باشه کارا بهتر پیش میره . ولی خب نه برای من . این به درد همون خانم سروش می خوره . چون بقیه هم زیاد دوستش نداشتند . خیلی خشک بود . سیما : همکاران عزیز فقط این توجه رو داشته باشین که هدف از تعلیم و تعلم یادمون نره . ضمن این که این جوانان این خواهران که باید الگوی زن اسلامی باشن درساشونو بخونن اخلاق اسلامی رو هم باید رعایت کنند . هیچ استثنا و پارتی هم نداریم . گاهی وقتا که اون حرف می زد سرمو مینداختم پایین . سعی می کردم تو چشاش و صورتش خیره نشم مگر این که مجبور شم ولی چند بار که حواسش جای دیگه ای بود خوب که نگاش کردم حس کردم جذابیت خاصی درش وجود داره که در هیشکدوم از این زنا نیست . شاید سفید تر از بقیه نبود ولی انگار آدمو به خودش جذب و توجه رو جلب می کرد و اگه من ازش فراری بودم شاید به خاطر دی سیپلین خودش بود و این که حس می کردم باید با سیاست خودش با اون بر خورد کنم . -آقای هوشیار وقتی خواهرا تشریف بردن کلاساشون من چند کلامی با هاتون حرف داشتم .. دلم هری ریخت پایین . باز کی چغولی منو کرده . حس می کردم که باید در مورد همون داستان روابط صمیمانه من و دخترا باشه . یعنی این شایعات که من یه خورده جنسم خرده شیشه داره یکی رو گاییدم به گوشش رسیده ؟/؟ بهتره بی خود به دلم بد راه ندم و در بند این مسائل نباشم . خودمو آماده کردم که در مقابل هر سوالش چه جوابی بدم . در قبال این افراد باید شمرده شمرده و حق به جانب صحبت کرد . خالی بندی رو به اوج رسانید . این طایفه چیکار دارن که تو برای حرفات مدرک داری یانه . وقتی که ناراحت شدی صداتوببر بالا . کی به کیه . طرف جا میره . مخصوصا اگه زن احساساتی باشه . برو تو اشک و حس و حال .. وای که می تونی یه عاشورای حسابی براش درست کنی . غرق در این افکار بودم که اصلا نفهمیدم کی من و این سیما جون که فدای کس دست نیافتنیش بشم تنها موندیم -آقای هوشیار خیلی خلاصه میرم سر اصل مطلب ما تا حالا از شما خلافی ندیدیم . حرکتی که مغایر با شئونات اسلامی و. نظام باشه مشاهده نشد . خانواده ها از شما راضی هستند و همکارا هم اذعان می کنند که شما ادب و نزاکت و رفتار و اخلاق اسلامی رو به خوبی پیاده می کنین . ولی از چند تا از این دخترا زمزمه هایی بر خاسته که شما گرایش هایی به بعضی از اونا دارین که خارج از مقوله درسی و کلاسه و من چه جوری به عرض برسونم -خانوم سروش می فرمایین من در مقابل این شایعه یا تهمت چیکار کنم . شما از تک تک این دخترا تحقیق بکنین . اتفاقا این باید یک دلیلی باشه برای شما که من بر نفس خودم تسلط دارم . شما باید لحظه ای به این فکر کنین که ممکنه همون چند نفر از این نظر که من توجهی بهشون ندارم با من پیچیدن و به این صورت دارن انتقام خودشونو می گیرند . من هرگز اخلاقمو اونم در محیط کاری زیر سوال نمی برم . تازه در این روز گاری که کار گیر آوردن کار حضرت فیله اون وقت من بیام و این جوری آبروی خودمو به خطر بندازم ؟/؟ خدا رو خوش نمیاد که به یه مسلمون تو هین کنین . صدامو بردم بالا ..-خانوم سروش شما به جای این که به حرفای احمقانه مشتی احمق گوش کنین برین از تک تک دخترا تحقیق کنین . و اگه نتونین خلاف این مطلبو ثابت کنین من هر گز شما رو نمی بخشم . .. وووووویییییی در همین لحظه از اون دور اکی رو دیدم که بازم به بهانه چایی داره بهمون نزدیک میشه دستشو گذاشته بود رو لبش و برام بوس فرستاد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#44
Posted: 16 May 2013 13:59
خــــــــــــــــــــــــــانوما ســــــــــــــــــــــــــاکت 44
استاد هوشیار چی شده . اتفاقی افتاده ؟/؟ -از خانوم مدیر بپرس . آدم اگه سرش پایین باشه پشت سرش حرف در میارن .. -حق با شماست . شما به جای برادر ما در دو دنیا .. ما که تا حالا کوچیکترین جسارتی از شما ندیدیم . همیشه هم پیش خانوم مدیر تعریف شما رو می کنیم که چقدر سر به زیر و آقایین و اخلاق و رفتارتون از خانوما هم بهتره -اکرم خانوم شما سرتون به کار خودتون باشه . کسی از شما چیزی نپرسید. اکی دوباره یه چشمکی بهم زد و رفت . -آقای هوشیار من به خاطر خودتون میگم . کسی هم به شما تهمتی نزد و منم قضاوتی در مورد شما نکردم ولی بیشتر از این ها مراقب باشین که بهانه دست این و اون ندین . بفرمایید . طوری جدی و با سیاست گفت بفر مایید که دلم می خواست همون جا میذاشتم زیر گوشش . با این که می دونستم تمام کس شعرات اونا حقیقت داره ولی دلم نمیومد همین جوری از پیشش برم . دوست داشتم با یک مظلوم نمایی خاصی برم که دلش واسم بسوزه -حالا من با چه روحیه ای ادامه تدریس بدم . -اگه دوست ندارین تقاضا کنم جای شما یک دبیر دیگه بیارن . سرمو انداختم پایین و بدون خداحافظی و این که تحویلش بگیرم رفتم . عوضی خدمت تو یکی می رسم . اگه نتونستم کس و کونتو جرش بدم از دهنت درش میارم . آشغال ندیده و ثابت نشده داری قضاوت می کنی . من تا حالا هر کس و کونی که کردم یا توی خونه خودم بوده یا خونه طرف . .داشت یادم می رفت اکی رو تو مدرسه کرده بودم و کسی هم که ندیده بود واسم مایه بیاد . حالا چی شد یهو این همه شایعه شد خدا می دونه . ولی از این به بعد انگاری باید یک کد امنیتی هم درست می کردم . مثل برای ورود به بعضی از این سایتها که کد امنیتی درست می کنند . وقتی رفتم کلاس خیلی جدی و اخمو با دانش آموزان بر خورد کردم . آزاده و غزاله هم که می دونستن علت ناراحتی من چیه به روم نیاوردن . اونا پیش بقیه سیاست خودشونو حفظ می کردن . -دختر خانوما شما از من چیز بدی دیدین یا من در این محیط فرهنگی و دوستانه جز مسائل درسی چیزی رو مطرح کردم ؟/؟ حالا گاهی دو کلام خندیدیم وشوخی های برادر خواهرانه انجام دادیم این کجاش گناه شرعیه . چرا بی خود قصد دارین پشت سر دبیرتون حرف در بیاد . یکی یکی به غلط کردن افتاده بودن و شروع کرده بودن به پاچه خواری . منم دیگه کوتاه اومدم نخواستم این جورو شلوغ ترش کنم که گندش بیشتر بزنه بالا . ساعت تفریح بازم این فرزانه خوش هیکل و خوش کلام در مورد تنظیم جزوات و طرح سوال ازم پرسید . -خانوم فراست با این افکار و شایعه پراکنی که دیگه روحیه ای واسه آدم باقی نمیذارن . یه نگاهی بهم انداخت و یک لبخند معنی داری زد و گفت خب مجرد و خوش تیپ بودن همین درد سرا رو هم داره . جسارتا شما باید زودتر از دواج بفر مایید که دیگه دست از این شایعه پراکنی ها بر داشته شه . شما که اخلاق این دخترا رو می دونین . برای خودشون فانتزی های خاصی درست می کنن . البته پسرا هم در همین سنین همینن . شما که باید خودتون بهتر بدونین . نگاه کنین شما وقتی که شدین یک ادیب و دارین درس ادبیات میدین میشین یه معلمه دیگه منم میشم یک روان شناس . نمیشه کاریش کرد باید با این وضع کنار اومد . تعجب می کنم چطور تا حالا از دواج نکردین . -نمی دونم شاید دردسر نمی خواستم . -یعنی به نظر شما ما خانوما دردسریم ؟/؟-وقتی یک کلاغ چهل کلاغ می کنین همینه دیگه . -شما دارین همه رو به یه چش نگاه می کنین .. یه نگاهی توچشای درشت و سیاه و خوشگلش که با صورت سفید و بدون لکش کاملا ست بود انداخته گفتم شما رو نه . با یه چش دیگه نگاه می کنم . در واقع ته دلم منظورم چشای خودش بود . چشای خوشگلی که آتیش به جونم انداخته بود . ولی نباید این طور فرض می کردم که راحت می تونم به قلب هر زنی نفوذ کنم . -پس حالا که منو به یه چش دیگه نگاه می کنین اگه فرصت دارین اون جزواتو تنظیم کنین . من نشونی خونه امو میدم و بازم اگه زحمتی نیست برام بیارینش . در ضمن تمام این کا رها رو فکر نکنین که فی سبیل الله انجام میدین . من هواتونو دارم -این حرفا چیه -پس قبوله ..-یه شرط داره -چه شرطی -دیگه این جور کتابی با هم حرف نزنیم .--خارج از این جا رو قبول دارم . خودتون که دیدین چطور پشت سر شمای بیگناه حرف در آوردن . وای به این که ببینن دو نفر خیلی صمیمی شدن . در هر حال من رو شما خیلی حساب می کنم . -حتما خانوم فراست ..معلوم نبود بقیه کجا بودن که یک دفعه با هم سر رسیدن . انوشه طوری منو نگاه می کرد که انگاری با رقیب عشقی اون حرف زدم . انگار که ارث پدر طلبکار بود . قبل از این که چیزی بپرسه گفتم خانوم اندیشه من می خوام در تدوین جزوه و طرح پرسشهای جدید با خانوم فراست همکاری کنم . -با منم می تونی همکاری کنی .. یه نگاهی به دور و برم انداخته گفتم با تو یه کار دیگه ای می کنم . اونم خیلی آروم گفت که نکنه هوس کنی با دیگران هم از این کارا بکنی . دیگه نمی تونستیم بیشتر از این به کل کل کردن خودمون ادامه بدیم . چون دور و بری هامون فکر می کردن که با هم دعوا داریم . ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#45
Posted: 23 May 2013 17:42
خــــــــــــــــــــــــــانوما ســــــــــــــــــــــــــاکت 45
انوشه دندوناشو به هم فشرو و با لبخند تلخی خیلی آروم بهم گفت ببین اگه رفتی اونجا دور منو قلم بکش .. راستش از این که می دیدم زنا بر سر من حرص می خورند کیف می کردم ولی دلم نمی خواست تا حدی هم خودشونو حساس نشون بدن که مزاحم کارها و فعالیت های دیگه من شن . آخه حسادت هم یه حد و اندازه ای داره -باشه هر طور راحت تری عمل کن . خیلی آروم و تلگرافی حرف می زدیم . خود کارمو از جیبم در آورده و روی جعبه شیرینی که رو میز قرار داشت کشیدم و خیلی آروم گفتم قلم بکش . . خشم و ناراحتی رو در چهره انوشه می دیدم . -ببین فرزانه ممکنه شیطون باشه .. نمی فهمیدم چی داره میگه . این از اون حرفای زنونه ای بود که فقط خود زنا سر در میارن . فرزانه ممکنه شیطون باشه . یعنی این آمادگی رو داره که خودشو در اختیار من بذاره ؟/؟ با خودم گفتم تو که شیطون نبودی خودتو در اختیار من گذاشتی . بذار فر زانه هم همین کا ر رو بکنه . مثلا می خواست منو بتر سونه که گرد فرزانه نگردم . نمی دونست که با این حرفش منو بیشتر وادار می کنه که ببینم از چه راهی می تونم در قلب معلم ادبیات نفوذ کنم که بتونم در جاهای حساس دیگه بدنش هم نفوذ داشته باشم . ولی خون این سیما سروش رو می خوردم سیر نمی شدم . با خودم می گفتم سیما اگه به پست من بخوری کس و کونتو جر میدم ولی بد جوری ازش حساب می بردم . شاید اگه در یه محیط دیگه ای بود می تونستم برای ترتیبشو دادن تلاش بکنم ولی با این سیاستی که اون در حیطه کاری داشت اصلا نمی شد رفت طرفش . . انوشه فکر کرده بود که چه آدم پاکی هستم اگه منو از فرزانه بترسونه من دیگه طرفش نمیرم . ولی اون در چه موردی حرف می زد این زن که همش اخلاق و رفتاری مودبانه داشت .. شاید زنا که می شینن یه حرفایی با هم می زنن که مردا ازش بی خبرن . من باید متوجه می شدم که اون چی میگه .. خیلی آروم بهش گفتم زنگ که خورد باهات کار دارم . یه دو دقیقه کلاس نرو .. یه نگاهی بهم انداخت که متوجه شدم باهام لجه ولی نه نمی تونه بگه . این خانوم مدیر بازم مزاحم بود . دوتایی مون با فاصله از دفتر خارج شدیم . -خانومی منو ببخش اگه تند بر خورد کردم . اگه موردی هست به من بگو که من مراقب خودم باشم . تو که می دونی من چقدر دوستت دارم . اگه من باهات بودم به خاطر عشقیه که به تو دارم . من که نمی تونم هر روز قلبمو بدم دست یکی . دوستت دارم انوش راستشو بگو خانوم فراست چه مشکلی داره که من بتونم با این مسئله کنار بیام . -تو اصلا بهم توجه نداری . این روزا همش می خوای ازم فرار کنی -باشه حرفی نزن . مهم نیست . من به این خانوم قول دادم جزواتشو مرتب کنم و می کنم . باهاش همکاری می کنم . ولی اگه مشکلی پیش اومد علتش سهل انگاری و حسادت بیجای توست .. -اصلا برای چی من باید نقطه ضعف این خانومو بهت بگم . -خب نگو اصرار نمی کنم . اگه اصرار کنم میگی چه خبر باشه . سرمو انداختم پایین و ناراحت از ش فاصله گرفتم . می دونستم تا دوساعت دیگه موضوع رو به من میگه . اخلاقشو می دونستم . .. انوشه بهم گفت که فرزانه در فانتزیهای نوجوانی خودش عاشق دو تا هنرپیشه مرد میشه یکی خارجی و یکی ایرونی که دوست داره باهاشون سکس کنه و این دو تا شباهت زیادی هم به من دارن . عجب چیزی گفته بود این فرزانه .. به زحمت خوشحالی خودمو از این اعتراف انوشه پنهون کرده بودم . فقط بر خودم مسلط شده گفتم این که حرف نشد . اون مربوط به دوران مجردی بود . شاید خودتو هم اون موقع ها یه فانتزیهایی واسه خودت داشتی دلیل نمیشه که الان به شوهرت خیانت کنی .. دیدم بر و بر نگام می کنه . به زحمت جلو خنده مون رو گرفتیم . -فقط حواست باشه اگه سر سوزنی متوجه شم که تو با فرزانه ریختین رو هم کاری می کنم که حتی بهت مجال خداحافظی با همکاراتو ندن . -ببینم نکنه تو هم از تبار درسا و سیمایی . -ببینم از کی تا حالا اونا دختر خاله ات شدن ؟/؟ -از خانوم مدیر بدم میاد هر چرندیاتی رو که دخترا میگن قبول می کنه . -منم این حرفا رو شنیدم . هم از دخترا هم از خاانوم مدیر . خانوم دین زاده میگه یک مسلمون نباید این قدر عجولانه قضاوت کنه . -بازم صد رحمت به بر داشت خانوم دین زاده . واقعا اون مثل بعضی ها بی معرفت نیست . -منظورت اینه منم جزو همونام . تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیز ها . -خوبه حالا نمی خوای مثال بزنی .. .. سرتو بنداز پایین برو خانوم مدیر داره میاد .. ووووویییییی دلم می خواست گردن این زنه رو می گرفتم وسط دو تا دستای خودم و خفه اش می کردم . از دستش من یکی آسایش ندارم . . همیشه می خواد تو هر کاری سرک بکشه . شایدم علتش اینه که می خواد مدیریت کنه ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#46
Posted: 30 May 2013 13:56
خــــــــــــــــــــــــــانوما ســــــــــــــــــــــــــاکت 46
فرزانه زود خودشو خلاص کرد و از میدون در رفت . اما این سیما بازم منو گیر آورد ..-آقای هوشیار !من از کارای شما سر در نمیارم . نمی دونم این چه حرفاییه که شما با این خانوما می زنین . چه مسائلیه که نمی تونین در دفتر مطرح کنین .. -خانم سروش من هر کاری می کنم شما ازم ایراد می گیرین . من چی کار کنم داشتیم در مورد همین شایعات اخیر صحبت می کردیم . من باید بدونم این حرفایی که پشت سرم زده میشه ازکجا آب می خوره . نمی تونم اصلا با تمرکز کار کنم -آقای هوشیار شما کارت رو درست انجام بده کسی به کارت کاری نداره . ولی این که شما در راهرو با یک معلم زن پچ پچ کنین چه معنی میده ؟/؟ -معنیش اینه که شما جاسوسی منو می کنین . از اولش هم میونه تون باهام خوب نبوده . هر کاری دوست دارین باهام انجام بدین . اصلا بگین من این معلمو نمی خوام . این مشاوررو نمی خوام . بگین این فساد اخلاقی داره ولی این رسمش نیست . این مسلمونی نیست . شما با چشاتون دیدین ؟/؟ چرا این قدر دارین تعقیبم می کنین .. سرمو انداختم پایین و می خواستم به جای کلاس به سمتی دیگه برم و از مدرسه خارج شم که دیدم صدام می کنه . آقای هوشیار اگه رفتین دیگه بر نگردین . من مجبورم گزارش بنویسم .. لبامو از حرص گاز می گرفتم .. با خودم گفتم حیف که نمیشه تو رو گایید ولی دونه دونه دبیراتو میگام . طوری که خودتم حسش کنی ولی برات ثابت نشه . فقط حسش کنی . جیگرت آتیش بگیره . حالا واسه تو هم که شده صبر می کنم . آشغال . تو که اصلا معلوم نیست سیما کماندویی یا سیما رقاص .. اصلا مرامت معلوم نیست واسه چی این قدر دم رقصونی می کنی . حالم وقتی گرفته شد که متوجه شدم اکی فضول وایساده داره نگاهمون می کنه . خجالت کشیدم از این که پیش اون کنف شدم . خانوم مدیر رفت و من موندم و اکی .. یه نگاهی به پشت سرش انداخت و دستمو کشید و منو برد به یکی از کلاسهای خالی و خودشو به در چسبوند و گفت عزیزم ناراحت نباش . امروز غروب یه خورده کار دارم . بیا تا خستگی تو رو در کنم . الان بیا یه لب بده بهم .. دلم تنگ شده .. این خانوم مدیر همین جوری هست خیلی بی ادب و بی تر بیته . اصلا هیچی حالیش نیست . -یه ادب و تر بیتی نشونش میدم که حظ کنه . اکی لبشو گذاشت رو لبام . دامنشو داد بالا تا دستمو بذارم لای شورتش .. کسشو توی چنگم گرفتم . با شق شدن کیرم حس کردم کمی آروم گرفتم ولی دیگه خیلی خطر ناک بود ادامه کار .. اما قول بعد از ظهر رو بهش ندادم . چون باید می رفتم پیش فرزانه. اونجا رو باید یه جوری ردیفش می کردم . اکی تو برو من بعدا میام .. خدمتگزار رفت و منم که چند دقیقه ای می شد از ساعت کلاسم گذشته بود از اون کلاس اومدم بیرون که بازم به این سیما خانوم بر خورد کردم .. اون فکر نکنم اکی رو دیده باشه .. اگه دیده باشدش و حالا هم منو .. وای چه گندی زده بودم . اگه اونو می دید حتما به روی اون زن می آورد .. نگاهی از خشم بهش انداختم و گفتم گزارش کن ده دقیقه دیر رفته سر کلاس . یه هزار تومنی از جیبم در آورده گفتم اینم جریمه این ده دقیقه نرفتن سر کلاس ولی فکر نکنم این قدر بشه . لطفا بگین اضافه بر جریمه رو بندازن صندوق صدقات .. یه لبخندی زد و پولو ازم گرفت و گفت باشه آقای هوشیار حتما این کارو می کنم . فقط حواستون جفت باشه که علاوه بر اون از طرف مدرسه هم جداگانه جریمه میشی . حالا تا جریمه ات بیشتر نشده برو سر کلاست .. دلم می خواست بزنمش ولی اون طوری نگام می کرد که انگاری چشاش داره از کاسه در میاد .. با هر مکافاتی بود اون روز رفتم سر کلاس و بعد از ظهر هم نشستم رو جزوات خانم فراست یا همون فرزانه خوشگل و تپل خودمون . یکی دو سری شاگرد داشتم که به عشق تور کردن فرزانه جون اونا رو موکول کردم به زمان بعد .. دو ساعت قبل از این که شاگرداش بیان رفتم خونه شون . اینم که در میکاپ کردن و لباسای شیک و فانتزی پوشیدن دست کمی از انوشه نداشت . . البته بعضی از زنا در خوشگل کردن خودشون هدفی جز خود نمایی ندارن و نباید همه رو به حساب این گذاشت که ممکنه اهل حال باشن . -آقای هوشیار زحمت شما رو زیاد کردم . دستتون درد نکنه .. ..اوووووفففففف اون جوجوتو بخورم . این لباس چرم قرمز براقو از کجا می دونستی که دلمو می بره و تنت کردی.. وای که اون پاهای سفید و لختش که تا یه وجب بالای زانو برق می زد دلمو برده بود .دلم می خواست یه دور بر می گشت تا ببینم اون کون توپشو . هرچند به اندازه فرزانه کون نداشت ولی حس می کردم که باید استیل قشنگی داشته باشه یه بار که سرزده رفته بودم دفتر دیدم پشت به منه و یه لحظه که مانتوشو داد بالا و اون جین چسبون و قالب کونشو دیدم همونجا حس کردم اون زیر باید یه ترکیب قشنگی داشته باشه . هرچی فکر می کردم نمی دونستم کدوم کون بوده که منو به خودش جذب و جلب نکرده باشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#47
Posted: 5 Jun 2013 23:15
خــــــــــــــــــــــــــانوما ســــــــــــــــــــــــــاکت 47
جزوه ها رو گرفته بود و گذاشت یه گوشه ای . انگار که خودش هم زیاد حال و حوصله ور رفتن با اونا رو نداشت . آخرشم نفهمیده بودم که امروز دو سه ساعت بعد شاگرد داره یانه . چرا درخونه تنهاست . فقط داشتم بهش نگاه می کردم . این چشه ؟/؟ یعنی انوشه همین جوری یه چیزی در موردش گفته ؟/؟ -به ادبیات خیلی علاقه دارین ؟/؟ -من از بچگی این درسو دوست داشتم . استعداد شما خیلی زیاده . فکر کنم در هر رشته ای مهارت داشته باشین . -آره ولی بیشتر دوست داشتم هنر پیشه شم . اسم همون هنرپیشه رو که آوردم و حرکاتشو بیان کردم از خوشحالی داشت بال در می آورد . چشاش داشت برق می زد . همین جور واسش خالی بندی می کردم . -خیلی هم به تیپتون میاد . اتفاقا من دوست داشتم شوهرم هم همین جوری باشه ولی اون آدم بی ذوقیه . اصلا به هنر علاقه ای نداره . -بر عکس منه خانوم فراست . -اینجا که کسی نیست همون فرزانه صدام کنی بهتره -حالا میشه یه پسوند خانوم هم بهش اضافه کنم -خواهش می کنم هوتن جان ولی زیاد هم ادبی نشه بهتره -من همش از این می ترسم که بی ادبی شه -خواهش می کنم استاد هوتن . ما این حرفا رو نداریم . بازم با هیجان ازم می خواست که واسش از عشق به هنر پیشگی چند سال قبل حرف بزنم . از فرهنگ خانواده ها که با این جور علاقه های فرزندانشون مخالفت کرده جلو پیشرفت اونا رو می گیرن -ولی هوتن جان شما که ضرری نکردی . الان برای خودت یک پا استادی و جا داره که استاد دانشگاه هم بشی . من در شما این استعداد رو می بینم چون تلاش و پشتکار شما واقعا ستودنیه .. تعارفات ما ادامه داشت و من نمی دونستم باید از چه راهی وارد شم . یعنی اونم مثل انوشه آمادگی داره که بهم حال بده ؟/؟ هرچی رو که از داخل اینترنت در مورد اون هنرپیشه حفظ کرده بودم و مطالب فیلمهایی رو هم که به خاطر سپرده بودم براش تعریف کردم . دیگه چیزی برای گفتن نداشتم . میوه آورد و دیگه نذاشتم چای بیاره . از هر دری با هم حرف زدیم . -راستی هوتن جان شما چرا از دواج نمی کنین . با این تیپ و اخلاق و جنتلمنی هر جا که پا میذارین باید در جا بهتون زن بدن . -خب دیگه این روزا ازدواج یه محدودیتهایی رو برای آدم به وجود میاره که حتی زنها هم ازش فراری شدن . بالا رفتن آمار طلاق نشون میده که اون تفاهمی که در گذشته بین زن و شوهرها وجود داشت دیگه وجود نداره . مگه چی عوض شده . یه مشت تجملات . اما آدم نباید خودشو با این چیزا سر گرم کنه -هوتن جون شما خودت روانشناس و جامعه شناسین و بهتر و بیشتر به این مسائل واقفین . شاید این آگاهیها و این تنشها در زمان گذشته هم وجود داشت مخصوصا بین خانومها ولی اون روزگار به خاطر مرد سالاری زنان نمی تونستن از حق خودشون دفاع کنند -ولی فرزانه خانوم این روزا گاهی می بینیم که یک دختر از همون اول به قصد چاپیدن و جدایی با مرد از دواج می کنه . حتی شده با دریافت ماهی یک سکه مهریه اش رو طلب می کنه . میذاره اجرا . از اون طرف میره با معشوق و دوست پسر خودش رابطه بر قرار می کنه . -شما یه چند تا رو ملاک همه قرار ندین .. وای این چشاش چقدر خوشگل بود .. -هوتن جون اگه بدونین من چقدر این هنر پیشه رو دوست داشتم . دلتون می خواست نقش زن اونو بازی کنین ؟/؟ -آره ولی من استعدادشو ندارم . -چرا همه چی تمرین می خواد . اصلا فرزانه جون ..(خانمو تبدیل به جون کرده بودم ) می تونی خیلی فی البداهه بازی کنی . من خیلی تعجب کرده بودم یه قسمتهایی بود که اصلا با نظام جمهوری اسلامی ساز گاری نداشت . یه تکیه کلامهایی بین زن و مرد استفاده می شد که که من برام غافلگیر کننده بود که چرا ارشاد جلوشو نگرفته -هوتن جون شاید با پول و رشوه یه جورایی مجوزشو گرفته باشند و یه تیکه هایی رو تخفبف اومده باشن . چون همه ما می دونیم تنها چیزی که در این کشور وجود نداره دین و مذهبه . -البته اسلام اونم از نوع شیعه در این کشور وجود نداره و فقط یه تصویری ازش هست .وگرنه پیروان مذاهب دیگه به دینشون ایمان دارند .. یه قسمت از فیلمو حفظ کرده بودم .. دیگه زدم به سیم آخر اسم زن در اون فیلم بود فرشته و مرد اسمش بود فرهاد .. رو کردم به فرزانه و گفتم ببین فرشته اگه بخوای بازم از این بازیها در بیاری دیگه پیشت نمی خوابم .. فرزانه به مغزش فشار آورد فکر کنم اون حافظه اش خیلی قوی بود که اون قسمت از فیلمو به یاد آورد . در جا گفت -فرهاد این کار هر شبته . فکر کنم تو شبا پیش یه زن دیگه می خوابی . من خودم این حسو خیلی وقته دارم تو تمایلی بهم نداری . -فرشته تو هیچوقت نخواستی که یه شانس دیگه بهم بدی .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#48
Posted: 13 Jun 2013 01:13
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 48
شانس ؟ برای چی به شانسی دیگه بهت بدم فر هاد مردی که چشم و دلش با یه زن سیر نمیشه -فرشته اشتباه می کنی من فقط تو رو دوست دارم . باز وهای سفید فرزانه هوش از سرم ربوده بود . چقدر این بازوهای سفید با این پیراهن قرمز و براق چرم به هم میومدن . ... دلم می خواست فیلمو کنار میذاشتم و می رفتم به اصل ما جرا اونو بغلش می زدم و مخشو کار می گرفتم . تا این جای قضیه اون جوری که فهمیده بودم هر یک از این زنا که داشتن در دبیرستان ما تدریس می کردن یه چیزیشون می شد . فقط هنوز مونده بودم که این درسا و جمیله دیگه از چه تیپ و حال و هوایی هستند و اصلا میشه رو اونا نفوذ داشت یا نه . این جوری که داشتم پیش می رفتم تا یه مدت دیگه همه به جز سیما سروش با من احساس آشنایی کرده و دیگه وقتی منو می دیدند حرفشونو قطع نمی کردند . یه خوبی کار در این بود از اونجایی که این جا نظام آموزشی بوده و هر یک از این خانوما دبیری شغلشون بود هیچوقت نمیومدن بگن که هوتن هوشیار ما رو گاییده . اخراج رو شاخشون بود ولی اگه چهار تا دختر دانشجو کنار هم بشینن یا چهار تا بچه محصل و دوست , واسشون یه کلاس گذاشتن محسوب میشه که از دوست پسراشون حرف بزنن . برای همین هم با اشتها و بدون استرس می تونستم با این خانوم دبیر ها رابطه داشته باشم . یعنی همه زنا این آمادگی رو دارن که به همه مردا راه بدن .. نه این طور نیست . این کار خیلی سخت انجام میشه . این آماتدگی ذهنی باید در ذهن زن وجود داشته باشه و یک مرد باید این نقطه رو تحریک کنه . حالا تحریک این نقطه چطور می تونه باشه .. مرد اولش باید جذبه داشته باشه . یه تیپ و اخلاقی داشته باشه و انگشت بذاره رو احساسات و عواطف و نقطه ضعفهای زن تا بتونه اونو به دام خودش بندازه ولی عامل مهم در اینجا اینه که چه چیزی ممکنه حس وفاداری و تعهد این زن رو در زندگی تحت تاثیر قرار بده . چه عواملی ممکنه سبب بشه تا تابوی وفاداری و تعهد به شوهر رو در زندگی بشکنه .. ارضا نشدن در سکس ؟/؟ خیانت شوهر ؟/؟ مسائل روحی و بی توجهی های مرد .؟/؟ .. داشتم قاطی می کردم . هوتن به تو چه مربوطه که شجره نامه این فرزانه فراست چیه . مگه تو می خوای برای در مان اون ریشه یابی کنی .؟/؟ تو از خدا ت باید باشه که اون در مان نشه و هر کاری که دوست داری باهاش انجام بدی . -ولی فرزانه جون اگه این فیلم در خارج از کشور تهیه می شد یه سری تابو ها و سد های دیگه ای بود که خیلی راحت شکسته می شد و هنر پیشه هاش می تونستن خیلی راحت تر بازی کنند . -خب من و شما می تونیم بازی کنیم .. یه لحظه آب دهنی رو که داشتم قورت می دادم تو گلوم گیر کرد . واقعا نمی دونستم چی داره میگه -آخه فرشته جون ... ببخشید فرزانه جون من اصلا طوری در این فیلم غرق شدم که شما رو با قرشته داخل فیلم اشتباه می گیرم .. -عیبی نداره اتفاقا من این جوری بیشتر لذت می برم . چقدر دلم می خواست مرد رویاهام مثل شما باشه -من افتخار می کنم . ولی خب حالا که قسمت نشد . هر چند که مرد رویا هایی که می فر مایید به صورت یک واقعیت این جا نشسته .. .... لعنت به تو هوتن .. من موندم که باید از کجا شروع کنم . این زن چرا این جوریه . شوهرش بهش خیانت می کنه ؟/؟ یا واقعا غرق کارای دوره نوجوونی خودش شده و این جوری داره خودشو میندازه به دام مرد رویا هاش .. -هوتن جون شما خودت یک روان شناس هستید و به خوبی می دونین دوران نو جوانی آدم سر آغاز تحولاتی خاص برای رشد و رسیدن به دوران جوانیه . -ببینم فرزانه جون میون صحبت شما ..ظاهرا فرمودین که امروز دانش آموز یا شاگرد دارین .. -الان تماس گرفتم که امروز حالم خوب نیست نمی تونم وبراشون جبرانی میذارم . -چون من این جام این تصمیمو گرفتین ؟/؟ خب با دانش آموزان آشنا می شدم و می تونستم بعدا بهتون کمک کنم . -شما ؟/؟ اونم با این دخترای شیطون کنار بیاین ؟/؟ خودشونو طوری بهتون می چسبونن که نفهمین از کجا آب خورده .. -برای یه آدم مجرد چه ایرادی داره -هوتن جان این حرفات منو ناراحتم می کنه . یعنی واقعا دوست داری با این جور دخترا دوست شی ؟/؟ اونا می خوان خودشونو به اصطلاح بندازن به یکی . ما رو نگاه نکن که شخصیتی از گذشته ها مون داریم و با همون شخصیت اصیلمون تا این جا اومدیم . -ولی من خودمم شاگرد و دانش آموز دختر زیاد دارم . - من توصیه می کنم که دیگه با اونا کاری نداشته باشین من نگران شما هستم .. -راستی قرار بود با هم فیلم بازی کنیم .. -نمی دونم صحبت دخترا پیش کشیده شد تمر کز من بهم ریخت . یعنی اون داشت حسادت خودشو نشون می داد ؟/؟ خودمو بهش نزدیک کرده بودم . خیلی خونسرد و عصبانی به چشام زل زده بود . اطمینان داشتم که حرصش گرفته از این که من با دخترا درس خصوصی دارم . -فرزانه جون آخه من در کلاسهای سی چهل نفری هم با دخترام -ولی اون فرق می کنه . در مدرسه آزادی عمل نیست -برای من یا برای اونا ؟/؟ چرا منظورت رو واضح تر نمیگی ؟/؟ فکر می کنی من مرد هیزی هستم ؟/؟ رفته بودم توی خط فیلم و احساسات ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#49
Posted: 21 Jun 2013 00:52
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 49
شما مردا همه تون مثل همین . فقط به خودتون فکر می کنین . دوست دارین با همه زنا باشین ولی همسر شما زن شما فقط به شما فکر کنه .. -فرزانه خانوم . اولا من که زن ندارم ... می خواستم بگم به توچه مربوطه که داری در کار هام دخالت می کنم فوری چفت دهنمو بستم و لبای پایین و بالا رو به هم فشار دادم چون اگه این حرف رو می زدم تمام کار ها خراب می شد و امکان داشت که اون دیگه از این جریان ها حرفی به میون نیاره . راستش یه چند تا تیکه از این نمایش و کس شعرات حفظ کرده بودم که مخ این زنه رو بزنم همه یادم رفته بود -فرزانه جان این جوری که می فر مایید نیست . من الان با این دخترا قرار داد بستم . تازه اینا که خصوصی پیش من نمیان .. ولی اینو دروغ می گفتم که حداقل گند کار رو بپوشونم . دیدم که این خانوم شجره نامه من زیر دستشه . فکر کنم رنگ شورتهای منو هم می دونست . چون اسم چند تا دختر رو برد که در بست میان پیشم کلاس . -فرزانه جان . دخترا که فر مودید من میرم خونه شون مادرشون هست . داداش یا یه خواهرشون خونه هست . تازه مگه قراره خدای نخواسته من به این خواهرا جسارتی کنم ؟/؟ نکنه شما هم گول حرفای یه عده ای رو که پشت سر من شایعه کردن خوردین . خدا بگم این خانوم مدیر رو چیکارش کنه . دلم می خواد با همین دو تا دستام بگیرم خفه اش کنم . همون بهتر که شوهرش اونو طلاق داد . -ولی تا اونجایی که من خبر دارم این اون بود که شوهرشو طلاق داد . نمی دونستم دیگه با چه بهونه ای به حرفام ادامه بدم . هر چی هم به این مخم فشار می آوردم دیگه یادم نمیومد این فر هاد و فرشته چی گفتند . -اگه دوست داشته باشین یه خورده در مورد طرح پرسشهای جزوه با هم حرف بزنیم چند تا نکته هست که باید بهش اشاراتی بکنم . -ببینم شما با مادر دخترا هم کلاس خصوصی میذارین ؟/؟ .. یه لحظه بدنم لرزید . یعنی یکی از این خانوم سن دارایی رو که گاییده بودم دوست فرزانه بوده با هم درددل کردن ؟/؟ ..سعی کردم خونسردی و بی خیالی خودمو حفظ کنم .. -فرزانه جان اگه منظورت مشاوره روان شناسی هست من یک دفتر دارم باهاشون صحبت می کنم و در مدرسه هم برای اونا وقتی در نظر دارم و می تونم باهاشون حرف بزنم . -شما تدریستون در زمینه های تئوری و عملیه ؟/؟ -متوجه نمیشم . تا حالا دخترا شایعه می کردند حالا مادرا ؟/؟ -ببینم چرا حالا این قدر دستپاچه میشین . طوری رفتار می کنین که انگاری هم شایعه مادرا درسته و هم حرفای دخترا . -من نمی دونم مشکل شما چیه . یه نگاهی به عمق چشاش انداخته از این نگاه شیطنت وسرزنش همراه با هوس رو خوندم . می دونستم که سرزنش و شماتت رو می تونه ببخشه . شیطنت که ادامه داره و من با استفاده از همین خصلتش و مخ زنی و حشری بودن اون می تونم اونوبه دام بندازم ولی باید توپو مینداختم توی زمین اون . -با اجازه خانوم فراست ..-کجا ؟/؟ -درست نیست که من و شما اینجا تنها باشیم . ببخشید اگه تا حالا احساس صمیمیت می کردم و شما رو با اسم کوچیکت صدا می کردم . حس کردم که بغضش در حال ترکیدنه و می خواد گریه کنه ولی به زحمت بر خودش مسلط شد -من که حرفی نزدم . دیگه منو فرزانه صدا نمی کنی ؟/؟ -برای شما که اهمیتی نداره خانوم فراست . اتفاقا این جوری بهتره . شاید شما این جوری فکر کنین که من کمی ادب و تر بیت سرم میشه . و به ناموس دیگران نظر ندارم . -حداقل یه چیزی میل کنین . اگه ازتون عذر بخوام چی .. یه لحظه دستمو گرفت . کاری به عمدی یا سهوی و رفلکس بودن کارش نداشتم ولی منم همون دستو نگه داشته داشتم که خودشو ول کنه . چشامون به چشای هم دوخته شده بود . انگاری با نگاه داشتیم با هم حرف می زدیم . می دونستم چی داره بهم میگه و چی می خواد . کتاب عشق یا هوسشو می خوندم . ولی نمی دونستم این کتاب رو تا کجا ها نوشته . فرقی هم نمی کرد . کافی بود صفحاتی از این کتاب رو بخونم و بهش بگم که این کتاب رو زیبا نوشته اون وقت می تونست ادامه اونو خیلی زیبا تر و هوس انگیز تر بنویسه . چرا هیشکدوم از ما کاری نمی کردیم . زنا منتظرن که مردا کاری کنن و در این شرایط برای مردی که وارد خونه مکانی و قلبی زنی میشه که متعهد به خونه و زندگیشه سخته که ریسک کنه و اون زنو به ناگهان ببوسه یا در آغوشش بکشه . ولی فرزانه تلاشی نکرده بود که دستشو از دستم جدا کنه . کف دست چپ من کف دست راست اونو قفل کرده بود .کمی به دستش فشار آوردم . اونو به سمت خودم کشوندم . هر چه بادا باد تصمیم خودمو گرفته بودم . نگاه فرزانه همون نگاه شیطنت بارش بود .حالا به جای سرزنش با نگاهش داشت می گفت که زود تر اونو ببوسم . هوس هم هنوز در نگاهش موج می زد . چند بار چشاشو باز و بسته کرد . لبامو گذاشتم رو لباش . لحظه به لحظه فشار لبهامو بر روی لبهای تشنه فرزانه بیشتر می کردم ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#50
Posted: 27 Jun 2013 03:09
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 50
این زنا واسه خوشگلی خودشون هر کاری می کنند . چقدر این پیرهن چرمی براق بهش میومد . بازوهای سفیدشو اناخته بود بیرون . هر چند این باز وها فعلا دور کمر من حلقه شده منم دست دور کمرش انداخته بودم . تماس تنم با لباسش داشت خفه ام می کرد ولی حس می کردم که یه حوری بهشتی دیگه ای رو در آغوش کشیدم . این نقطه آغاز ی بود برای این که بتونم با فرزانه هم حال کنم نباید پا پس میذاشتم . اگه قرار بر پیشرفت و آتیش زدنی بود باید از همین حالا شروع می کردم . . لبای داغشو رها نکردم . با کف دستام خیلی آروم کمرشو نوازش کرده دستامو رسوندم به قسمتهای بالاتر و اونجاهایی که لخت بود . می خواستم طوری داغش کنم که دیگه نتونه عقب نشینی کنه . خیلی سخته با این زنا راه اومدن . آدم فکر می کنه که طرف می خواد خودشو کاملا لخت کنه و در اختیارت بذاره ولی یه لحظه متوجه میشی تمام حست اشتباه بوده و اون یه نوع علاقه ای عاشقونه بوده . طرف هوس عشق جوونی به سرش زده . هر چند فرزانه من خیلی جوون بود . نگاهش از هوس می گفت ولی اونم شاید مثل هر زن دیگه ای به خصوص شوهر داراش شاید به این آسونی تسلیم نمی شد . ولی نفسهای گرمش ..عطر خوشبوی بدنش منو از این رو به اون رو کرده بود . نمی تونستم ازش دل بکنم . من در سکس خیلی عجول بودم . نمی تونستم یه روز دیگه ای بیام و وقتمو صرفش کنم .. -می تونم دوباره فرزانه صدات کنم ؟/؟ -اینو که من خودم ازت خواسته بودم .. . پشت پیراهن فرزانه زیپ داشت . باید اونو می کشیدم پایین و کارو تمومش می کردم . یعنی در واقع شروعش می کردم . عکس العملش چی می تونه باشه . چه جوری با این مسئله کنار میاد . فعلا که با یه بوسه دیگه هم موافق بود . خیلی آروم دستمو بردم طرف زیپ پیر هنش . . یکی دو سانتی پایین کشیدمش که اون خودشو ازم جدا کرد .. -هوتن نه نههههه این کارو نکن .. حسی که من و تو داریم یه حس قشنگه .من نمی دونم شما مردا چه اخلاقی دارین که تا به یه همچه جاهایی می رسین فوری فکرتون میره پیش مسائل خارج از محدوده . -این انتظارو ازت نداشتم . انتظار نداشتم که در مورد من همچین فکری کنی . -درسته که تو همسر داری و متعهدی ولی من یه حس عاشقونه ای بهت پیدا کردم .. همین که بغلت زدم و توی بغلت احساس آرامش می کنم . فکر می کردم شاید تو هم همین احساسو داشته باشی . وقتی دو نفر دو تا زن ومرد همدیگه رو در آغوش می کشن لباشون رو لبای هم قرار می گیره یعنی تمام وجودشون متعلق به همه . ولی تو این حسو نداری . من حس می کردم بین من و تو هیچ فاصله ای نیست . دو تا جسم ما در یک روح واحد خلاصه میشه . ولی اشتباه می کردم . -هوتن درکم کن من نمی تونم در یک لحظه چند سال زندگی و تعهد خودمو زیر سوال ببرم . خواهش می کن درکم کن منم دوستت دار م . می ترسم . از خودم از حس خودم از این همه هیجان می ترسم . یک زن وقتی عاشق میشه همه چیز خودشو حاضره که فدا کنه .. -آره ولی تو عاشق نیستی . -خیلی بد جنسی هوتن . تو اصلا دوستم نداری .... چقدر از این کس شعر گویی خودم خوشم میومد . یه لحظه قیافه خودمو در آینه کناری دیدم چه تیپی زده بود م. یه قیافه مظلوم حق به جانب رو در آینه دیدم . از اونایی که اشک زنا رو در می آورد . کمی به خودم فشار آوردم که چشام یه اشکی درش بیفته . دستمو گذاشتم رو لبم و با فشار از سمتی به سمت دیگه کشیدم یعنی لبامو پاک کردم -چی شده هوتن -هیچی می خواستم اثر بوسه هام با تو رو پاک کنم . -می تونی از توی فکرت هم پاکش کنی ؟/؟ -اگه اراده کنم آره -خیلی بد جنسی . پس چرا بهم میگی دوست داری . در حالی که خودت بر عکس عمل می کنی -از قدیم گفتن واسه یکی بمیر که واست تب کنه . در هر حال من رفتم ولی مثل سابق به عنوان یک همکار کنارتم . به خاطر جریانی که بین ما پیش اومد ازت معذرت می خوام . نباید این رفتار رو پیش می گرفتم . -هوتن نرو .. نرو خواهش می کنم . من ..من ... می خواست بگه من تسلیمم می خواست بگه من متعلق به تو هستم .می خواست بگه هر کاری که دوست داری باهام انجام بده . ولی هنوز نوعی غرور و اندکی ترس در وجودش جوانه می زد-صبر کن اگه بری دیگه هیچوقت نمی تونی منو داشته باشی .. یه لحظه شنیدن جمله آخرش حس هوس و پیوند شیرین دیگه ای رو در من زنده کرد ولی منظور فرزانه از داشتن چی می تونست باشه . آیا اون داشتن رو یک در آغوش کشیدن ساده و بوسیدن فرض کرده ؟/؟ در حالی که توقع من خیلی بیشتر از اینا بود .می دونستم در وجودش آشوبی به پاست .. به سمت من دوید خودشو انداخت توی بغلم . با چشاش ملتمسانه نگام می کرد . با نگاهش بهم می گفت که تسلیمه ولی دوست داشت که با یه شروع دیگه این بار تسلیم شدن خودشو نشون بده ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم