ارسالها: 3650
#51
Posted: 4 Jul 2013 11:58
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 51
فرزانه رو در آغوش کشیدم و و اونو که خیلی آروم سرشو انداخته بود زیر نوازشش کردم . -سرت رو بالا نمی گیری بهم نگاه نمی کنی ؟/؟ مگه خودت بهم نگفتی که اگه بر گردم تو رو می تونم داشته باشم ؟/؟ببینم منظورت از تو رو داشتن چی می تونه باشه . یه مرد می تونه عاشق یک زن باشه . روح اونو در اختیار داشته باشه . ولی این خواسته ها یه خواسته های دیگه ای رو هم به دنبال داره . این عشق ممکنه منجر به چیز دیگه ای هم بشه همون چیزی که خود این عشقو قشنگ و خواستنی می کنه .. دستمو گذاشتم زیر چونه اش و اونو بالا آوردم تو صورتش نگاه کردم . -فرزانه تو این حسو نداری ؟/؟ تو این عشقو نداری ؟/؟ نگاه کن عزیزم . از خودت فرار نکن . ببین قلبت بهت چی میگه همه ما آدما یه احساساتی داریم . کودک درونی که ما رو به زندگی امید وار می کنه . پای بندمون می کنه . به خاطر همون احساساتمون زنده هستیم و برای همون می جنگیم . یه خاطر همون بیدار میشیم می خوابیم . می جنگیم . به زندگی لبخند می زنیم .. وووووویییییی چه کس شعراتی می گفتم . حرفای قشنگی می زدم که اونو با موسیقی کلام و لحن آرومش قشنگ تر می کردم . لزومی نداشت که فرزانه متوجه شه که من چی میگم . شایدم می دونست که حرفایی که دارم می زنم یه نوع مخ زنیه ولی دوست داشت که اسیر این حرفام بشه . دوست داشت لذت ببره عشق کنه و من خودمو هم گام با اون در این مخ زنی قرار داده بودم . و درواقع این اون بود که خودشو داشت باهام هماهنگ می کرد . صورتمو بهش نزدیک کردم . هنوز زیپ پشت پیرهنش تا نیمه ها پایین بود . دوباره دستمو گذاشتم اونجا . دستامو به کمر لختش رسوندم و لبامو گذاشتم رو لبای داغش . فرصتی برای تصمیم گیری بهش ندادم . فقط همین قدر فرصت کرده بود که تسلیم من و خواسته های من و در واقع تسلیم خواسته های خودش بشه . صدای نفسهاش سکوتش نشون می داد که داره به لحظه های بعد فکر می کنه . لحظه هایی که خودشو خالصانه و با تمام عشق و وجودش در اختیار من بذاره . چه طعم شیرینی داشت بوسه داغ بر لبان او . نفسهای آرومش بهم می گفت که دوستم داره . می گفت که آماده اینه که من لختش کنم . این نفسها لحظه به لحظه صداش و شدتش بیشتر می شد . -فرزانه عشق من دوستت دارم دوستت دارم .. -هوتن من شوهر دارم .. -از این حرفای تکراری نزن این قدر . داشته باش . من که بهت نگفتم ازش جدا شو . تو هنوز هم یک زن متعهد هستی . اما حداقل بخشی از قلبتو یا تمامی قلبتو در بخشی از زندگیت می تونی به اون چیزی که دوست داری اختصاص بدی -ولی اگه فکر اون چیز تمامی زندگیمو پر کنه چی . اگه نتونم ازش دست بکشم چی .-عشق من . یه سری واقعیتها رو باید بپذیریم . شاید ما نتونیم در زندگیمون به تمامی اون چه که می خوایم برسیم . اما رسیدن به قسمتی از اون ایده ها یا در اختیار داشتن و رسیدن به اون خواسته ها حتی در لحظاتی می تونه عقده گشایی کنه و زیبایی خاصی به حیات ما در اون برهه از زمان ببخشه و همون می تونه روحیه بخش باشه . دیگه نذاشتم حرفی بزنه . لبامو رو لبای تشنه و داغ فرزانه قفل کردم . لباسشو از سر شونه هاش پایین کشیدم . یادم رفته بود که سوتینی داشت یا نه ولی اونو دیگه رو تنش ندیدم .. یکی یکی از پوشش خودم کم کردم . شورت قرمز و نازک و براق فرزانه و تن لخت و سفید اون و سر به زیری و محجوب بودنش منو شگفت زده کرده بود . .. خواستم اونو رو دستام بذارم رو تخت .. سرشو به طرفی بر گردوند . -هوتن یه حس عجیبی دارم فکر می کنم یه زن بدم .. یاد خاطراتم با شوهرم میفتم .. -اوووووفففففف تو دیگه کی هستی . فدای تو عشق با وفام بشم . تو اگه الان به من خیانت کنی و با یه مرد سومی باشی اون وقته که میشه گفت محکومی . دیگه به حرفاش توجهی نکرده اونو انداختم رو تخت . بوسه برپیکره زیباشو شروع کردم . دستمو از لای شورتش رد کرده و هنوز به مغز کسش نرسونده کف دستم کاملا خیس خیس شده بود . دیگه باید بقیه رو حدس می زدم . سینه های سفت و قشنگشو گذاشتم توی دهنم . یه مقدارشو توی دهنم جمع کرده آروم آروم میکشون می زدم و بعد ولشون می کردم . یه لحظه چشام افتاد به عکس روی دیوار که تصویر اون و شوهرشو نشون می داد . عکسی که روز عروسی بر داشته بودند . فرزانه یه لباس عروس توپر و پر ملات تنش بود و شوهرشو بغل کرده بود . حالا باید من و کیرمو بغل می کرد . من و اون هنوز شورتمونو در نیاورده بودیم . دیدم که دستشو به طرف شورتم نزدیک کرده . راه افتاده بود . حالا دیگه کیرمو می خواست . چه امید وار کننده ! راه افتاده بود . وقتی که زن دست به سوی کیر مرد دراز کنه این دیگه نهایت خواهشه و میشه گفت که دیگه نباید حرفی از وجدان به میان آورد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#52
Posted: 11 Jul 2013 13:36
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 52
فرزانه داشت دنبال کیرم می گشت و من هم خودمو بهش چسبونده بودم . -عزیزم عزیزم نترس فرار نمی کنه مال خودته همش مال خودته . شورتمو کشیدم پایین چشاش به دیدن کیرم خیره شده بود . لذت می بردم از این که به دیدن اون داره حال می کنه . . دوست داشتم شورت و کسشو با هم میذاشتم دهنم و بهش حال می دادم ولی حس کردم که اون دوست داره با کیرم حال کنه . ساکش بزنه . دهنشو باز کرده بود . مطمئن بودم تمام زنا و دخترایی رو که تا حالا گاییده بودم کیرم بهترین و بزرگ و کلفت ترین کیری بوده که نصیبشون شده . چون خودشون اینو هم گفته بودند و حرکاتشون اینو نشون می داد و فرزانه هم با نگاهش و با حشرش داشت اینو بهم می گفت -عشق من نترس . فرار نمی کنه . چسبیده به زیر شکممه .. دهنشو باز کرده چشاشو بسته بود و من کیرمو گذاشتم تو دهنش .توی دهن کسی که تا چند لحظه پیش ناز داشت و مثلا خجالت می کشید و پیش وجدان خودش شر منده بود که خودشو در اختیار من بذاره ولی حالا خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کرد تونسته بودم که رامش کنم . من باید هر جوری که می خواستم امروز این کون و کوس رو می کردم و از تن و بدنش لذت می بردم . دلم برای دیدن کسش و مدل اون پر می کشید . کاش از روی همه این کسها عکسی بر می داشتم و یک کلکسیون واسه خودم می ساختم . بیکار که می شدم به همه اونا نگاه می کردم و لذت می بردم . هر چند اگه همین حالا هم اگه می خواستم اونا می تونستن یه عکسی از کس خودشونو تنظیم کرده برای من بفرستند . جااااااان چه شود ! .-اوووووفففففف بخور بخور چه خوب داری کیرمو ساک می زنی . به خودم فشار می آوردم که همون اول دهن فرزانه رو خیس نکنم . بار ها و بار ها پیش اومده بودکه اولین آب کیرمو توی دهن طرف خالی کردم فکر کنم امروز هم یکی از اون روزا بود . هر کاری کردم حس کردم که بالاخره مقاومت من در هم می شکنه و سر انجام اون پیروز میشه . هوس داشت منو داغونم می کرد ولی حرکات فرزانه نشون می داد که اون خیلی حشری تر از منه و با هیجان و با تمام وجودش داره عشق و هوس رو دنبال می کنه و این که خودشو با تمام وجود و احساسش در اختیار من گذاشته و از طرفی دوست داره که من بیشترین لذت رو از بودن با اون ببرم . این در کاراش مشخص بود . سرشو تکون می داد .. -هوتن جون بریز .. با همون دهن بسته و به زحمت این جمله رو گفت .. با خودم گفتم حالا که خودت می خوای من که آرزومه . خودمو شل کردم اونم به بار دیکه گاهی به نرمی و گاهی هم به سرعت شروع کرد به ساک زدن کیرم .. خیلی با احتیاط کیرمو ساک می زد . آروم آروم بعد کمی تند تر .. -اووووووفففففف فرزانه فرزانه چیکارش کردی .. آبم راه افتاده بود وقتی اولین جهش و قطره به فضا و کف دهن فرزانه جونم رسید اون شدت ساک زدنشو زیاد تر کرد و کیرم تا اونجایی که می شد خالی کرد توی دهن غنچه ای و ناز و خوشگل خانوم خانوما و همکار بیست من . مست مست شده بودم . چشام باز نمی شد .دوست داشتم همونجا توی بغلش می گرفتم و می خوابیدم . ولی باید نشون می دادم که هوتن هم می تونه یک مرد به تمام معنا باشه و مثل یک مرد به عشقش به طرفش حال بده . کف دستمو گذاشتم روی شورت خانوم دبیر . همون جوری که حدس می زدم کاملا خیس بود . اونو چند بار بالا و پایین کشیدم . حدس زدم که این جوری خیلی آتیشش زدم ولی یکی از این دفعات که شورتشو پایین کشیدم اونو از پاش در آوردم . کسش رو می شد در طبقه کس کوچولو ها قرار داد . کس کوچولوهای تپل . یه حالت خیلی قشنگی داشت . چاک و اون شکاف وسط کسش بی نظیر بود . انگاری مثل یه کوهی بود که اونو از کناره ببینی . با یه شیب می رفت بالا و با همون شیب میومد پایین . مثل موجی که اونو چهل و پنج درجه بگردونی . اون کس واقعا خوردن داشت . لبامو گذاشتم روی کس خیسش . جوووووون چه حالی می داد . دیگه بهتر از این نمی شد .-فرزانه فرزانه جون من فدای کست شم . -من که فدای کیرت شده بودم . -بیار جلو تر اون کستو . این قدر فرار نکن -من که فرار نمی کنم هوتن من همش مال خودته . بگیر بخورش بکنش هر چقدر که دوست داری باهاش حال کن . فقط واسه بعدا بذارش . همه شو امروز تموم نکن -عزیزدلم . مگه نمی دونی هوس هم آب می کنه و هم آب میاره . این کست دوباره پر آب میشه و هر چقدر هم که بخورمش بازم واسه دفعه بعد کم نمیارم . با حرفای عاشقونه و سکسی داشتیم به هم حال می دادیم . اون با تمام وجودش در اختیار من بود و جیغ می کشید . خسته نمی شد . دوست داشت نشون بده که یک زن گرم و داغ و جوونه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#53
Posted: 18 Jul 2013 00:29
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 53
لبامو گذاشتم رو بر جستگی وسط کس فرزانه جون که در یک خط درازی درازای کسشو پوشش می داد و طوری نشونش می داد که انگاری کسش از بیرون پلمب شده هست . دهنمو گذاشتم رو اون تیکه می دونستم لذت زیادی بهش میده . انگاری شیب چوچوله ها به طرف وسط کس گرایش داشت . راحت تر بگم کس فرزانه شبیه یه پسته کوچولوی ناز سر بسته بود و من باید با میک زدن این سر بسته رو خندونش می کردم . -کف دست فرزانه رو سرم قرار داشت و اونو به سمت کسش فشار می داد . زن از حال رفته بود ..ولی من همچنان اون تیکه گوشت منظم وسطشو گذاشته بودم توی دهنم و مثل یه آب نبات چوبی خوشمزه میکش می زدم . مثل یه آدامس شیرین که بعدش می شد اونو جوید . ولی این از اون آدامسهایی بود که شیرینی اون تمومی نداشت . . فرزانه به یه حالت سر مستی خاصی رسیده بود . هیچی نمی تونست جلو شو بگیره . کسشو محکم به دهنم می مالید -سوختم سوختم کسسسسسم سوخت ..آخ بخورش . لیس بزن . زبون بزن .با دندونات آروم گازش بگیر . ولم نکن . رهام نکن .. بگو دوستم داری . بگو کسم داغت می کنه .. دهنم رو کس فرزانه جون گیر کرده بود با این حال چیزایی رو که می خواست براش می گفتم . دوستش داشتم . حس می کردم که یه علاقه خاصی بهش پیدا کردم ولی خوب که فکر کردم گفتم حتما از اون احساساتیه که به وقت کس کردن بروز می کنه و هیچی دیگه نیست . اونو رو دستانم بلندش کرده گذاشتمش روی تخت . . خودش یه نیم دوری حرکت کرد . پاهاشو از رو تخت آویزون کرد دستاشو دور کمرم حلقه کرد و منو به طرف خودش کشوند . فهمیدم که هم دلش می خواد اونو بکنم و هم این که لباشو ببوسم-بیا هوتن . بیا کارمو تمومش کن . منو بساز .. من که حالا سوختم . بیا . عشق من .. .واسه این که پشیمون نشه و این طلسمو زود تر بشکنم کیرمو یه ضرب کردم توی کسش .. -نهههههه نهههههه چه خبرته .. من که فرار نکردم ...-خودت خواستی ..-حالا منو آروم بکن . آروم آروم بزن . با احساس . با عشق . تو که می دونی همه تن و بدنم مال توست . بگو بگو که شنیدی من چی گفتم . بهم بگو من چی گفتم . عزیزم . عشق من .. -فرزانه جون گفتی که همه تن و بدنت مال منه . خب حالا بهم بگو عشق من این یعنی چه -هوتن جونم این یعنی این که تو هر کاری که دلت خواست می تونی باهام انجام بدی -آره ولی سعی می کنم کبودت نکنم -کاش می کردی . تنم می خواد که تو کبودش کنی . سینه هام اینو می خواد . میخوان که تو گازشون بگیری . حال بدی . . -باشه بعدا کناره های کستو گازش می زنم .. بازوشو دادم بالا تا زیر بغلش به خوبی توی دید بیفته . دهنمو گذاشتم زیر بغلش . اونجایی رو که می شد بی خطر میکش زد رو شروع کردم به میک زدن . حتی زیر بغلش هم هوسمو زیاد می کرد . کیرم کس تنگشو می شکافت و به ورود و خروج های پی در پی خودش ادامه می داد . -فرزانه تو از یه عروس هم خوش بدن تری . هم تپلی هم فانتزی هستی هم مانکنی هستی .. هم پاهای کشیده داری .. اون کون گنده و اون شکم لاغرت .. همه و همه منو یه جوری می کنه . ولم نکن . عزیزم دوستت دارم . بگو همیشه میای . هر وقت بخوام میای . بگو. فقط مال منی . بگو فقط تنها دوست دخترتم . بگو بقیه بی خود میگن .. لعنتی این باز شروع کرده بود . معلوم نبود این شایعات از کجا به بیرون درز پیدا می کنه که من روابط نا مشروع دارم . طوری با خودم فیلم میومدم که نزدیک بود باورم شه که همه اینا شایعه ای بیش نیست . .زیر بغل فرزانه رو که خوب میکش زدم رفتم به پشت شونه هاش . اونجا رو دیگه میکش نزدم ولی به حرکت ملایم کیرم داخل کس کوچولوش ادامه می دادم . حالا ازم می خواست که اونو تند تر بکنم . خلاف لحظاتی پیش که می گفت اونو آروم تر بگام . دو تا دستام سرتاپای تنشو غرق مالش و نوازش کرده بود . -نکن نکن .. هوتن اون وقت تا فردا صبح ولت نمی کنم و رسوایی به بار میارم .. نکن نکن .. -می کنم می کنمت و خودم خاموشت می کنم . -پس بکن بکن .. هر کاری می تونی بکن . آتیشم بزن خاموشم کن . داغم کن خنکم کن . .فرزانه مثل هر زن دیگه ای که قبل از ار گاسم یه حسی می گیره برای لحظاتی سکوت کرده بود منم با این سکوتش همراه شده بودم . یه نگاهی به لبه های دو طرف کسش که به وقت فرو کردن کیر و بیرون کشیدن اون از توی کس باز و بسته می شد نگاه می کردم چقدر ناز بود . دلم می خواست کیرمو می کشیدم بیرون و اون نازشو با لبام ناز می کردم . .خودشو با شور و التهاب بیشتری بهم چسبونده بود . حس می کردم دیگه به آخرا رسیده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#54
Posted: 25 Jul 2013 00:11
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 54
..دو تایی مون سکوت کرده بودیم تا از سکسمون لذت ببریم و در نهایت آرامش بشه فرزانه جونو به جایی رسوند .هوتن جون من بگو چی می بینی . بگو فدات شم . -من اون کس کوچولوی ناز و تپلتو می بینم که مثل لبای پسته خندان و مغز صورتی داره به کیرم چشمک می زنه .. لباشو غنچه کرد و گفت اگه پسته رو بخوریش واسه دفعه بعد داریش ؟/؟ یک لحظه دو تایی مون خنده مون گرفن . نمی دونم چرا نمی تونستیم سکوت کنیم . دنیایی حرف واسه گفتن داشتیم . واسه لذت بردن و به آرامش رسیدن . فقط دوباره دو طرف کس فرزانه رو به پهلو ها بازشون کرده یک بار دیگه گاییدنشو سرعت دادم . هرچی این کس نازشو باز می کردم بازم نمایی از تنگی داشت و کلی حال می داد . نگاه قشنگش از این می گفت که تا اونجایی که می تونم اونو با سرعت بکنمش و امونش ندم . . پاهاو هم به دو طرف باز کرده با عطش و هیجان اونو می کردم . سرشو بالا می آورد تا یه نگاهی به کیرم بندازه ولی خیلی نازانه رفتار می کرد . لبه ها و مغز کسش آتیشم می داد . دیگه جیغی نمی کشید اومد صورتمو نوازش کنه ولی دستش از حرکت ایستاد اون از حال رفته بود و منم با همون هوس .. هوسمو توی کسش خالی کردم . اون بیشتر از دوست داشتن هوس , عاشق عشق بود و منم مجبور بودم برای خالی نبودن عریضه تا حدودی هم عشقمو تقدیمش کنم . . حالا دیگه نوبت ور رفتن با کونش بود . دستامو گذاشته بودم رو جفت برش های کونش و اونا رو به دو سمت بازشون کرده بودم . نگاهم به سوراخ کوچولویی بود که کیر باید اونجا رو می شکافت و حرکت رو به جلوی خودشو از اونجا شروع می کرد . بر اون حفره کوچولوی استتار شده بوسه ای داده و خوب چربش کرده کیرمو بهش فشار دادم تا راهشو پیش بگیره و بره . تا بره به اون چیزی که می خواد برسه . درد بیچاره اش کرده بود ولی پنجه هاشو لبا و دندوناشو به هم می فشرد . برای اون درد آور بود و برای من لذت بخش . وقتی کیر وارد فضای تنگ و چسبونی میشه که حرکت در اون به سختی انجام میشه و کیر نمی تونه نفس بکشه انگاری یه دنیا عشق و حال و صفا روی کیر باریدن گرفته و صاحب کیر نمی دونه لذتشو چه جوری بیان کنه -اوووووووهههههههه فرزانه من نازتوبخورم . نازتو بخورم . چقدر تو عشوه داری . چقدر این بدنت خوشگل و خوش فرمه .. -قبولش داری ؟/؟ دوستش داری ؟/؟ همش مال تو . همیشه مال تو .. کلمات رو نمی تونست تا آخر ادا کنه . درد امونشو بریده بود . ولی با همه اینا به خاطر من و این که لذت ببرم و ازش راضی باشم حرفی نمی زد . می خواستم با حرفای ملایم و پر احساس نرم ترش کنم تا بهتر بتونه این دقایقو تحمل کنه و واقعا هم این کارم تاثیر داشت -فرزانه دوستم داری .. بازم می تونی دوستم داشته باشی ؟/؟ فکر نمی کنی که من تو رو به خاطر جسمت و به خاطر سکس و عشقبازی می خوام ؟/؟ -نههههه نههههههه هوتن جون این چه حرفیه که داری می زنی .. اتفاقا منم می خواستم ازت بپرسم حالا که در اختیارت قرار گرفتم حالا که هر کاری که دلت خواست باهام کردی و داری می کنی از چشات که نیفتادم ؟/؟ بازم همون اهمیت سابقو واست دارم ؟/؟ -آره فرزانه جون همون ارزشو شایدم بیشتر داری . بدنمو بیشتر به تنش چسبوندم . جاااااااان عجب تن داغی بود . داشت آتیش پخش می کرد . کیرم دیگه هر لحظه بیشتر می رفت توی کون فرزانه تا یه حدی که رفت دیگه جلو شو گرفتم . دوست نداشتم خاطره بدی از کون دادن داشته باشه . زمان خیلی زود می گذشت . دیگه باید فکر رفتن می بودم . ولی فرزانه دلش می خواست که بازم با اون باشم . بازم براش از دوست داشتن بگم -هوتن کیرت رو بیشتر بکن توی کونم . می خوام بیشتر باهات حال کنم . بیشتر ازت بشنوم که دوستم داری .. دستتو بذار دور کمرم . منو به طرف خودت فشار بده . سوراخ کونمو باز ترش کن . .. دوستت دارم دوستت دارم . عشق من . عشق من . . -حالا که دوست داری بیشتر پیشت بمونم بازم می مونم -هوتن تو چی ؟/؟ تو دوست نداری بیشتر باشم پیشت . بهت حال بدم . می خوای زود از دستم در بری . اگه از پیشم بری معلوم نیست کی بهم سر بزنی . -میام همیشه میام بهت سر می زتم . تازه ما که توی مدرسه همیشه با همیم .. دیگه زیاد در مورد آپارتمان و خونه مجردی مسئله رو بازش نکردم . می ترسیدم اگه زیاد حرف بزنم در این مورد دیگه نیمه شب پاشه بیاد ور دل من . از این خانوم هیچی بعید نبود . . دو تا کف دستمو گذاشته بودم روی دو تا رونهای تپلش . کیرمو می دیدم که چه جوری توی کون این خانوم ناز و خوشگل و تپل جا خوش کرده و داره به آرومی حرکت می کنه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 5428
#56
Posted: 14 Aug 2013 21:36
خــــــــــــــانــــــــــــــومــــــــــــــا ســــــــــــــاکــــــــــــــت ۵۶
-ببخشید خانوم سروش من نمی دونم ناراحتی شما از چیه . شاید یکی از دلایلی که شما همش افکار منفی به مخیله تون راه پیدا می کنه اینه که یک جا نشستین و فرصت فکر کردن رو دارین . افکار مثبت درمغزتون راهی نداره . منفی گراهستید دچار یک جنون خود آزاری هستید که یک اصطلاح خوبی هم در روانشناسی داره .. سیما عین لبو سرخ شده بود .. -چرا تو هین می فر مایید آقای هوشیار -اتفاقا این شما هستید که دارین تو هین می فرمایید و من مدتیست که تو هین های شما رو تحمل می کنم . همش بدون دلیل و مدرک می خواهید پشت سر من حرف در بیارین . من چه گناهی کردم . دوست دارین عین آدمای عبوس و خشک مثل برادرای مکتبی که البته ما خودمون همه تابع مکتب غنی اسلام هستیم سرمو بندازم زمین و نسبت به همکارای محترم و خانواده دار خود عبوس باشم و اخم کنم ؟/؟ همین الان که پیش شما دارم از خودم دفاع می کنم و همین چند تا اخم و تخم را هم در پاسخ تو هین شما دارم انجام میدم به شما که بر خورده -من که تو هین نکردم -چرا لحن شما این طور نشون میده . ما همه خانواده دار هستیم . شما یعنی نا موس من و احترام به شما یعنی احترام به ناموس خودم . نمی دونم هدف و منظورتون چیه . شما جونمو به لبم رسوندین . اصلا گزارش بدین من در میان چند تا معلم زن یک معلم مرد نمی خوام . شما فقط جرات دارین همین حرفی رو که الان به من زدین پیش خانوما بزنین . ببین چیکارتون می کنن . قبل از این که شما منو از این جا بر کنده کنین حکم شما میاد که از این مدرسه باید برین . فکر کردین من ساکت می شینم و تو هین شما را به اطلاع اونا نمی رسونم -چرا شلوغش می فر مایید آقای هوشیار حرفای من جنبه ارشادی داشت . آخه در جامعه ما ....نذاشتم که به حرفش ادامه بده -خانوم سروش بد بختی ما اینه که تابع یک سری اصول دست و پا گیر هستیم . شما ها هم از اون تیپ آدمایی هستین که حقیقت رو فدای مصلحت می کنید . در حالی که واقعیت باید تحت الشعاع حقیقت باشه . ما باید به دنبال اون چیزی باشیم که باید باشه و کار هامون تحت الشعاع حقیقت باشه . یعنی شما میگین من به خواهرای خودم به همکارای نازنین خودم نظر بد دارم ؟/؟ می دونین این حرف چقدر برای ما گرون تموم میشه ؟/؟ ولی علاوه بر این که برای همه ما گرون تموم میشه ولی به ضرر خود شما تموم شده اول از همه دودش میره به چشم خودتون -آقای سروش مثل این که یک چیزی هم بدهکار شدم -شما از اولش هم بدهکار بودین . من با شما حرفی ندارم هر کاری دوست داریم انجام بدین . به موقعش می دونم چیکار کنم . اعتراض کنید دلیل بیارین اگه کوچکترین اذیت و آزاری شدم و توجیهی در گزارش به اداره آموزش دلیل بر نخواستن من نتونستین بیارین و مدرکی ارائه بدین دسته جمعی معلما می افتیم به جون شما -داری تهدیدم می کنی ؟/؟ من از این جور تهدید ها خوشم نمیاد -ولی من از مبارزه کردن خوشم میاد .بجنگ تا بجنگیم -ولی من با کسی جنگ ندارم . -خانوم سروش شما با کسی جنگ ندارین ولی حرکاتتونه که با کسی جنگ داره . رفتارتون این طور نشون میده که با خشم و کینه دارین با یکی پیکار می کنین . همش می خواین حرف خودتونو بزنین . تز خودتونو ثابت کنین . اصلا بزرگترین اشتباه از خودمه . خودم مقصرم . می دونین چرا . واسه اینه که از اولین روزی که وارد این جا شدم تا به حال همش دارم بالحن جمع و دوم شخص خطاب با هاتون حرف می زنم . از الان به بعد خیلی خودمونی تر ساده تر و خونگی باهاتون حرف می زنم تا ببینم برداشتتون چیه . به کجا می خواین شکایت کنین . شما وکیل وصی بقیه آدما نیستین . نه بهتره بگم تو وکیل وصی بقیه آدما نیستی . اگه به کسی تو هین شده اون خودش زبون داره .. -خیلی جوش آوردین آقای سروش -بهتر نیست تو هم خیلی خودمونی با من صحبت کنی .اشک سیما رو در آورده بودم -تا حالا هیشکی به من این طور توهین نکرده بود -حقته خانوم سروش .. پامو که از در بیرون گذاشتم جملیه جهانی رو دیدم که منتظرم وایساده .. -هوتن خان چقدر با این زنه کل کل می کنی . هیشکی ازش خوشش نمیاد . آدم نیست . مگه ما شما رو نمی شناسیم . -چرا خانوم جهانی . من همه جوره رعایت می کنم . می تونم خیلی صمیمی تر باشم -باش .. اصلا به غیر از اون وقتی که ما دسته جمعی دور هم هستیم و حتی همین حالا که داری با من حرف می زنی نیازی نیست که باهام رسمی بر خورد کنی -به شرطی که عادت نکنم -نه یک آموز گار فوق لیسانس خیلی راحت می تونه خودشو با شرایط اجتماعی و محیطی وفق بده .. من و جمیله گرم صحبت بودیم که دیدیم سیما گریان از اتاق دفتر اومد بیرون و به سمت دستشویی رفت تا یه آبی به صورتش بزنه . -دو تایی مون اعتنایی به او نکردیم . حتی اعتراضی هم به ما نکرد که کلاس دیر شده شما چرا این جا هستید -با من کار داشتی جملیه جون .. خیلی بی پروا شده بودم ولی اون از این تکیه کلام من لذت می برد . میام دفترت یا هر جابی که صلاح بدونی . من شوهرم مدتیه تنوع طلب شده . می خواستم در مورد راهکار های مقابله با این رفتار او چه راهکار هایی رو می تونم در پیش بگیرم و چگونه باهاش تعامل کنم .. یه نگاهی تو ی چشاش انداختم و چند ثانیه ای مکث کردم . می شد رو اینم کار کرد . مثل این که بیشتر زنا از درد مشترکی رنج می برن . امان از تنوع طلبی این مرد ها . ولی استاد هوتن هوشیار جسما و روحا در خدمت و اختیار همه آنهاست ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 3650
#57
Posted: 22 Aug 2013 00:44
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 57
همون حرفایی رو که برای مادر یکی ازدانش آموزا زده بودم برای این جمیله هم می زدم . طوری وانمود کردم که از دید گاه اجتماعی و جامعه شناسی دارم صحبت می کنم . واقعا تا زمانی که این خانوما از قید و بند چادر و مقنعه و روسری و مانتو های کلاسیک خلاص نشن نمیشه فهمید که تا چه حد زیبا هستند . گاهی که جمیله یه تخفیفاتی میومد حس می کردم که خیلی خوشگل تر از اونیه که در میون جمع و حالا پوشیده نشون میده . براش از این حرف زدم که اگه احساس می کنه شوهرش اصلاح بشو نیست بهتره با تعامل با تمایلات درون عقده های درونی خودشو به نحوی سرکوب کنه . یه کس شراتی می گفتم که اگه حالیش هم نمی شد از اونجایی که لیسانس جامعه شناسی داشت مجبور بود وانمود کنه که متوجه شه و در نهایت و خانه پرش منو می رسوند به همونجایی که انتظارشو داشتم .موضوع رو طوری بر گردوندم به مسئله خیانت و توجیه اون که انگاری اصل خیانت و تلافی یک اصل پذیرفته شده هست و با این فرض که جمیله اونو پذیرفته داشتم کاری می کردم که به نفعم تموم شه . راهکار های خیانت و این که چگونه در فریفتن شوهرش موفق باشه باهاش همکاری می کردم . ببین عزیزم اینجا نمیشه این حرفا رو زد . هم فرصتش نیست و هم این که تازگیها معلوم نیست کجا ها که دور بین مخفی نذاشتند البته اینجایی که من و تو داریم صحبت می کنیم از این خبرا نیست . در هر حال من که خیلی دوستت دارم و تا اونجایی که بتونم کمکت می کنم . انگاری جمیله خیلی از بحث خیانت و توجیه اون و چیکار کنه که خیلی طبیعی به نظر بیاد خوشش اومده بود . برای همین ازم سوال می کرد که خب ادامه حرفارو توضیح نمیدی . ؟/؟ اگه من بخوام جبرانی کار کنم چیکار باید بکنم -جمیله جان تو باید طوری رفتار کنی که هم به کاراش دقت داری و هم این که بهش سخت هم نگیری . کاری کنی که به تو مشکوک نشه و این احساسو داشته باشه که آزادی عمل داره و راحت می تونه با هر کی که دلش می خواد بر بخوره . این یکی از مهم ترین راز های موفقیت تو در این زمینه هست . وقتی که بتونی خوب از تکنیک های بالا و زنونه ات استفاده کنی اون وقت به درجه ای ازآرامش عصبی می رسی که اگه شوهرت با کل زنای دنیا رابطه داشته باشه عین خیالت نیست . -ببینم تو همه مریضای این جوری رو ویزیت می کنی . -نه خب نگاه می کنم . اونایی رو که خیلی دوستشون دارم این نسخه رو تجویز می کنم . به شرطی که خودشون هم تایید کنند . یه لبخندی زد و یه لبی ورچید که انگار از یک نظر راضی بوده و از یک نظر ناراضی . از این نظر که من یه خیلی ها این حرف رو زده باشم کمی ناراحت شده بود . -عزیز دلم جمیله جان . من فقط با تو دارم در این مورد حرف می زنم . من که تازه کارمو به صورت جدی شروع کردم . تازه این جور زنا میرن پیش مشاور های زن چرا میان پیش من . حالا تو اینجا نسبت به من احساس صمیمیت و راحتی می کنی حسابت جداست . باید خیلی راحت با شوهرت بر خورد کنی . مثلا اگه یه شب جمعه ای می خواد با دوستاش بره بیرون و تو هم می دونی که اون دروغ میگه خب بذار بره مانعش نشو . چه ایرادی داره !اما از اون طرف دوست پسرت رو بیار خونه .. -هوتن جان این چه حرفیه می زنی . خجالت می کشم .. -می دونم که درست میگی ولی اینو هم می دونم که یه سری باور های اجتماعی در افراد به مرور زمان تغییر می کنه . خودت یک جامعه شناسی و اثر متقابل جامعه شناشی و روان شناسی رو می دونی . ..بازم رفته بودم تو کس شرات خلاصه وعده دیدار ما و ادامه صحبت ها موکول شد به بعد از ظهر امروز در آپارتمان نقلی مقلی من . همون جایی که مخ کار می گرفتم و هر وقت اراده کرده بودم یکی رو اونجا بگام موفق شده بودم . حس می کردم که جمیله رو زیر کیر خودم دارم . البته اگه تمام این حرفا رو شوخی فرض نکرده باشه و اگر هم تمایل داشته باشه که به من کس بده . دیگه من و جمیله از هم جدا شدیم و در همین لحظه دیدم که خانوم مدیر از کنار من رد شد . با چشایی قرمز که نشون می داد گریه کرده . هر چی فکر می کردم من حرف بدی نزدم که اون ناراحت شده چیزی به ذهنم نمی رسید . دیگه سعی می کردم اگه حواسم هست مثل یک زن فامیل و محارمم باهاش حرف بزنم -خانوم سروش اگه کاری کردم ناراحت شدی بگو شما همش داشتی محکومم می کردی .. خب پس من اخلاق تندی دارم . هیشکی نمی تونه با هام بسازه . همه با هام بدن .. -کی این حرفو زده خانوم سروش . مگر این که خود شما با خودتون بد باشین .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#58
Posted: 28 Aug 2013 23:04
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 58
-من خودم شنیدم که داشتین با خانوم جهانی در این مورد حرف می زدین . به این میگن غیبت . هر حرفی که دارین باید بیاین تو روی آدم بزنین . ...من که خیلی عصبی بودم و در بیشتر تکیه کلامهام دوست داشتم خیلی صمیمی باهاش حرف بزنم و خیلی رسمی هم نباشم بهش گفتم خانوم سروش اگه ما هر عقیده ای در موردت داریم باعثش خودتی . خودتی که انگار با خودت قهری . زندگی خصوصی شما ربطی به من نداره .. یه جور خاصی نگام کرد که حس کردم می خواد سر از بدنم جدا کنه .. -خب ادامه بدین می خواستین یه چیزی بگین پشیمون شدین . خیلی نترس شدی .. حالا اونم با هام خودمونی حرف می زد . -هیچ می دونی این جور حرف زدنها برات خوب نیست -گزارش بنویس . بنویس بگو من فساد اخلاقی دارم . بنویس که من باعث به بیراهه رفتن زنا و دخترا میشم -از من نترس بگو چی می خواستی بگی صادق باش .. -راستشو بگم ناراحت نمیشی ؟/؟ -تو که همش داری با حرفات نیش می زنی همکار نازنین . -راستشو بگم فکر می کنم تو در خونه , خانوم مدیر بازی در آوردی و شوهرت رو فراری دادی . با این اخلاقت همه ازت فرا ری میشن .. بازم از جاش بلند شد و از من فاصله گرفت . از کاراش سر در نمی آوردم . در هر حال باید به تنها چیزی که فکر می کردم جمیله جهانی بود و این که من چه جوری می تونم با این شرایط اون پیش برم . دیگه خیلی نزدیک شده بودم به هدفم . وقتی که جمیله قبول کرد که بیاد به آپارتمان من و نه نگفته بود نشون می داد که خیلی راحت می تونه به من پا بده . تمام علائمی رو که یک زن آمادگی تسلیم شدن رو داره در جمیله می دیدم . من تا حدودی به قلبش نفوذ کرده بودم . فکرشو هم آماده کرده بودم حالا وقت زدن اولین کلنگ و افتتاح کسش بود . وقت این که با تمام وجودم اونو در آغوش بگیرم و با هیجانی دیگه کس دیگه ای رو در چنگ خودم , چسبیده به کیرم احساس کنم . هر کوس تازه یه هیجان تازه ای رو در من به وجود می آورد . این تنوع طلبی هم واسه خودش یه حالی و دنیایی داشت . دنیایی که دنیای منو می ساخت و زندگی منو از این رو به اون رو می کرد . دلم می خواست تمام همکارا رو بهشون یه ناخنکی می زدم . نفر بعدی درسا بود . باید یه نقطه ضعفی هم از این پیدا می کردم . تنها کسی رو که می دونستم به هیچ وجه نمی تونم باهاش طرف شم سیما بود که اصلا دلم می خواست شر اون از این جا کنده شه . چون اگه می خواستم با چند تا دختر دانش آموز سال آخری هم رابطه داشته باشم فضولها بهم اجازه نمی دادند . اگه یه خانوم مدیری داشتیم که فضول نمی بود می شد یه جوری این مسائلو حل کرد . . بعد از ظهری وقتی که جمیله جهانی وارد خونه ام شد داشتم دیوونه می شدم . شاید اگه منتظر اون نبودم و نمی دونستم که می خواد بیاد اصلا نمی فهمیدم که اونه . یه دامن تنگ فانتزی و مشکی بالای زانو و تاپ جیگری که تمام دل و جیگرش همه رو نشون می داد به تن کرده بود . فقط داشتم نگاش می کردم ..-چی شد مگه تا حالا زن ندیدی ؟/؟ تو که خودت گفتی از این مشتریهایی داشتی که نصیحتهای مشابهی بهشون می کردی -من که برات توضیح دادم . هنوز دلت پیش اون حرف منه ؟/؟ -خب خیلی دلم می خواد توضیح تو رو باور کنم . -از تعجب من باور نمی کنی ؟/؟ که من مردی زن ندیده ام . -نمیدونم زن ندیده که نیستی شاید چیز دیگه ای باشی . ...جمیله تمام حرفاشو با عشوه گری خاصی می زد که دلمو می برد . می دونست داره چیکار می کنه و من می دونستم که هدفش چیه . فکر همو خونده بودیم . دست منو خونده بود و منم دستشو خونده بودم . داشتیم یه بازی با هوس رو انجام می دادیم . یه بازی که هر دو تای مونو بیش از اندازه حشری می کرد . -خب جمیله جون ما کجای بحث بودیم ؟/؟ -شما که باید خیلی خوش حافظه باشین . -من می خوام از زبون شما بشنوم . -اگه یه خورده صمیمی تر حرف بزنی و بگی که می خوام از زبون تو بشنوم من برات میگم . -خب من می خوام از زبون تو بشنوم -خب این شد یه چیزی . صحبتای ما رسیده بود به این جا که قرار بود که من به خاطر تلافی با یکی دوست شم . ولی این سوال برای من پیش اومده که در این دوره زمونه یکی که مدیر باشه مدبر باشه ..جامع الشرایط باشه آگاه به روابط زن و مرد زمان باشه راز نگه دار باشه از کجا گیر بیارم . میشه منو راهنمایی بفر مایید ؟/؟ خودمو بهش نزدیک کرده و در حالی که شونه هاشو میون دستام گرفتم و صورتمو به صورتش نزدیک می کردم گفتم من یکی رو می شناسم نمی دونم قبولش داری یا نه ؟/؟ لحظه به لحظه به هم نزدیک تر می شدیم . لبامو به لباش چسبوندم . دیگه موش و گربه بازی کردن به پایان رسیده بود اون کاملا تسلیم من شده بود . لبای سرخ و هوس انگیزشو طوری می مکیدم که شل شده بود . با دستام از روهمون تاپ سینه اشو آروم آروم فشارش می دادم . خیلی نرم باهاش بازی می کردم . انگاری جمیله با هر تماسی از سوی من شل ترمی شد ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#59
Posted: 4 Sep 2013 22:42
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 59
جمیله تسلیم شدنی تر از اونی بود که من فکرشو می کردم ولی می خواستم بهش بال و پر یا شاخ و بال بدم که احساس قدرت کنه فکر نکنه که فکر می کنم به دست آوردنش به این آسونیها بوده . ولی حالا دیگه وقت این بود اون چیزایی رو که این چند روزه کاشتم دروکنم . اول از لب به روی لب شروع کردم . بعد که لبامو از رو لباش بر داشتم اون خودش سرشو برد بالا و زیر چونه هاشو نشونم داد . با بوسه های نرم و گرمم اومدم پایین تر . سینه هاشو همچنان در چنگم داشتم . دبیر جامعه شناسی رو هم بالاخره اسیر خودم کرده بودم . همان طور ایستاده داشتم کارمو انجام می دادم . تاپش از بس تنگ بود به زور از سرش در اومد . . مثل گرگهای گرسنه ای که به طعمه شون رحم نمی کنند منم همچین حالتی داشتم و حس می کردم که اگه عجله نکنم شکار در میره . ولی اون حشری تر از من تسلیم من بود . این که من اونو قورتش بدم . سوتینشو در آوردم . هنوز دامن پاش بود و لی من فعلا افتاده بودم به جون سینه هاش -اوووووفففففف نهههههه نکن هوتن .. هوتن .. حریص .. خیلی حرص داری .. اووووووخخخخخخ -خب دیگه . مرد محرومیت کشیده و در تنگنا قرار گرفته ای مث من باید این قدر حریص باشه -آره جون خودت .. مگه میشه تا حالا نخورده باشی .. -جو ن تو نخوردم .. -دروغ نگو .. می دونم دروغ میگی ولی دوست دارم دروغاتو باور کنم . باور کنم که فقط سینه های منو تا حالا میکش زدی .. -ببینم تو هم مث خانوم مدیر بهم اعتماد داری ؟/؟ -یعنی چه -اون هر روز یه شابعه ای از دانش آموزان و یه سری از والدینو میاره این جا مدرسه پخشش می کنه . -اتفاقا منم شنیدم . -باور که نکردی -تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها .. -فدای عشوه هات شم . زلیخا گفتن و یوسف شنیدن .. شنیدن کی بود مانند دیدن .. عزیزم تا چیزی رو که خودت ندیدی باور نکن .. -ببینم اگه فردا یکی بیاد و بگه که تو جملیه جهانی رو لختش کردی اون وقت اونی که می شنوه باید بگه حتما باید ببینم تا باورم شه ؟/؟ -این دلیل نمیشه که بقیه حرفا راست باشه .. بیا به خودمون برسیم جمیله جون . دامنشو چند بار می کشیدم پایین و می فرستادم بالا . کونشو که یک دفعه می دیدم به هیجان میومدم . بالاخره دامنشو در آوردم . یه رقص کون استریپ نمایی هم واسم انجام داد . منم دیگه بی اراده تقریبا بر هنه شدم . من و جمیله فقط یه شورت پامون بود . دستم رفته بود رو کیرم . خیلی با این خوشگله ور رفته بودم . حالا دیگه زمان نتیجه گیری بود . -هوتن چرا اونجا تو می مالی . بی سلیقه بیا اینجای منو بمال بمال .. -می میرم واسه اون ناز و اداهات -نمی خوام فقط یه امروز بمیری .. -باشه همیشه می میرم .. -هوتن جمیله فدات اگه تو بمیری من اون وقت با کی حال کنم . من فقط تو رو دوستت دارم . ..این زنا چه زنایی بودند که در محیط کاری که چششون می افتاد به یک مرد همونو می خواستند تورش کنن . وای که عجب گاییدن در گاییدنی داشتم . از کار و کاسبی افتاده بودم . دیگه خیلی از کلاسای خصوصی رو تعطیل کرده بودم . مگر اون دو تا دختری رو که هدفم گاییدنشون بود . که بعد از اون گاییدن پرشور یکی دو بار واسه این که اونا رو نکنم کلاس رو تعطیل کرده بودم . چون با غزل و آزاده جدا گونه بحث کردم که شما حتما با یکی حرف زدین و پر چونگی کردین که خانوم مدیر این بر خورد رو با من داره . کون دادن به معلم مرد دیگه این قدر افتخار و پز دادن نداره که در این مورد بری با بقیه دخترا حرف بزنی .. غزل و آزاده که از وجود هم خبر نداشتن ولی هر کدوم از اونا طوری بهشون بر خورده بود که پشت تلفن به صدای بلند گریه می کردند با مینا هم باید تماس می گرفتم . شورت جمیله رو پایین کشیدم . . تو هم عجب کونی داری .. -ببینم باز کی هم از این کون ها داره -ای بابا خوشگله تو هم که همش در پی گیر دادن به من و تیکه بر داری هستی . این یه نوع تعجب کردنه . من که نمی تونم چشامو درویش کنم . می بینی یه مجلس عروسی میرم که اگه خانوماش لخت مادر زاد بیان سنگین ترن . برای برهنگی رقابت دارن . فکر می کنن اگه با لباس پوشیده و درست حسابی بیان براشون کسر شان داره .. -هوتن جون من نمی دونم چی داری میگی . -منم نمی دونم چی داری میگی .. فقط کارت رو انجام بده .. -باشه دیگه اصلا حرف نمی زنم .. -نههههه نهههههه من خوشم میاد . حرفای سکسی رو دوست دارم برام بزن .. -بیا جلو تر . بچسبون . اون کس نازتو به دهنم بچسبون . کونتو رو سرم حرکت بده . ببین چقدر دارم باهات حال می کنم . -اوووووووخخخخخخ اووووووووخخخخخخخ نههههههه . تموم تنمو مور مور کردی .. نمی تونم .. حالمو جا بیار .. -من که تازه شروع کردم . این اول سکسمونه .. زیر پاتم .. بکن منو . تا هر وقت که دوست داری منو بکن خودمو بهش نزدیک کرده گفتم این شورت دوست داره با دستای هوس انگیز تو پایین کشیده شه . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#60
Posted: 12 Sep 2013 11:12
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 60
-بکش پایین . بکشش پایین ببین چه خبره ! چه آتیشی بر پاست . منتظره که بره به اونجایی که حقشه .. -حقته ؟/؟ -آره جمیله من !اگه حق من نبود که این جا نمیومدی . داشتم دیوونه اش می کردم . اونم حس کرد که حرف من درسته . دستشو گذاشت رو شورتم تا اونو پایین بکشه . تیزی کیر و تپلی اون همچین شده بود که باید سر و دستشو جلو تر می آورد و شورت رو از سر کیرم رد می کرد . کمکش کردم . کیرم عین چله کمون پرید بیرون . -نترس جمیله فرار نمی کنه .همش مال خودته . امروز این برای چندمین باره که چشات داره از حدقه در میاد . من فدای اون چشات بشم . ناز تو و اون چشاتو بخورم . .. دیگه راستی راستی کوس های صاحب دار رو مال خودم کرده بودم . دیگه اگه یه درسا رو می کردم و از شر این سیما سروش خلاص می شدم حسابی نور علی نور می شد . خیلی وقت بود دانش آموز نکرده بودم .آزاده و غزل و مینا .هر کدوم از اینا یه لطفی داشت . خیلی حال می داد . ولی هیچ چیز به این با حالی نمی شد که مخ همه رو بزنم . هر کدومشون فکر می کردند خودشون تنها کسی هستند که من با اونام . البته بعضی ها شون شک کرده بودند ولی از اونجایی که مدرک نداشتند دوست داشتند فکر کنند که خودشون تنها کسی هستند که با من رابطه دارند .یه لحظه به نظرم اومد که آب کیرم می خواد خالی بشه توی دهن جمیله - خوشگله تو کی این کیر ما رو گذاشتی توی دهنت که حالیمون نبود . رفته بودم به عالم هپروت . به خودم فشار می آوردم .. زود بود .. هر چند کیرم سفت و قرص بود ولی مرد وقتی انزال میشه حداقل برای دقایقی شل و کم انگیزه میشه و گذشت دقایقی لازمه تا یه شور و حالی درش به وجود بیاد . منم دستمو دور گردنش فشرده اونو محکم تر به خودم فشارش می دادم . یکی نبود به من بگه مرد حسابی تو که از خالی کردن آب کیر توی دهن جلو گیری می کنی باز این جور فشار آوردن چیه به دهن این زن که باهات همراهی می کنه و کیر رو مثل نوشمک و یخمک ساک می زنه و می مکه . وقتی حس کردم آب کیر به طرف دهن جمیله راه افتاده ول کردم که بره .. دهنشو عین یک کوس می کردم . فشارمو رو سر اون کم کرده تا جا برای دهنش و ساک زدن بیشتر شه هر چند آبم دیگه تا اونجایی که جا داشت به دهن جمیله جون ریخته شده بود و اون حالا جا برای حرکت و مانور داشت که با لذت اونا رو لیس بزنه . چه جور هم منی منو می بلعید و نشون می داد که لذت می بره -چه حالی داد هوتن .. نمی دونم شایدم می خواست خودشو قانع کنه که کاملا در اختیار و تسلیم منه که این جوری سکس و لحظات با هم بودن بیشتر بهش خوش بگذره . چه جوری بدش نیومد این قدر با لذت آبمو خورد و آلت منو طوری میک زد که هیچی اون داخل باقی نذاره ؟/؟ حتی میک زدن و خالی کردن تتمه آبم برام لذت بخش بود . احساس آرامش می کردم . چشاش خیلی شیطونی و حشری شده بود .با اون آرایش شیطونی که کرده بود شده بود یه جنده خیلی خوشگل . البته جنده ای که اختصاصی برای من بود . نه کس دیگه ای . تازه قصد داشتم بیفتم روکسش که دیدم موبایلم زنگ می خوره . شماره برام آشنا نبود . با اشاره جملیه رو متوجهش کردم که حرف نزنه . اگه تلفن خونه بود جواب نمی دادم ولی این جا رو برای چاخان گفتن آماده بودم .. -الو آقای هوشیار .. -بفر مایید خودم هستم شما ؟/؟-حق داری منو نشناسی . صدای یک زن بود . نه ظریف بود و نه کلفت . واسه این که جمیله حساس نشه که حساس تر شد ازش فاصله گرفته گفتم ببینم میترا خانوم شمایین ؟/؟ -ببینم اینی که فرمودید نامزد شماست یا مثل خیلی های دیگه دوست دختر شما . اینو که گفت حس کردم صداش برام خیلی آشنا تر شده . سیما سروش خانوم مدیر ما بود .. -خانوم سروش ببخشید این موبایل صدا رو بم می کنه . -من باید شما رو ببینم . یه حرفاییه که اگه به شما نزنم یه عقده ای میشه رو دلم . نمی خوام بر داشت بد رو من داشته باشین . احساس منو به خاطر احساس مسئولیتم درک کنین . -من که فعلا خارج شهرم هر وقت بر گشتم احتمالا تا دو سه ساعت دیگه برای شما زنگ می زنم . -من منتظر تماس شما می مونم .. وقتی رفتم پیش جمیله روشو بر گردونده بود و دمر افتاده روی تخت قهر کرده بود .. -خب عزیزم این سیما خانوم شما بازم باهام کار داشت . چشم دیدنشو ندارم اون میگه که می خوام باهات حرف بزنم . دستمو گذاشتم رو کون تپل و خوش دست اون . ولی دستمورد کرد . -چیه واسه ما ناز می کنی . من چیکار کنم سیمای بد اخلاق شما با من کار داره . -من کاری به کار خانوم سروش ندارم . اون مدیره و هر تصمیمی در جهت اداره مدرسه می تونه بگیره ولی میترا خانوم کیه ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم