انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 7 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

خانوما ساکت


مرد

 
خـــــــــانـــــــــــومــــــــــا ســـــــــــــــــــاکت 61

-چه خبرته جمیله !انگاری که من نباید با هیچ زن دیگه ای در این دنیا تماس داشته باشم . مادر یکی از بچه ها که با من در تماسه . من در روز با زنای زیادی سر و کار دارم . -ولی طوری در موردش حرف می زدی که انگاری مدتهاست می شناسیش و یا یه جور خاصی می شناسیش . -ببینم مطمئن باشم که حالت خوبه ؟/؟ بی خود نیست که شوهرت از دستت فراریه . اگه نمی خوای ادامه بدیم پاشیم بریم بیرون یه هوا بخوریم . هر چی که تا حالا کردیم کردیم از این به بعدشو بی خیال . -فکر کردی ..تا منو اون جوری که دوست داشتم سر حالم نکردی از این جا تکون نمی خورم . همین جا می مونم و می شینم . حتی اگه شده خونه و سر کارم نرم -پس یه عذر خواهی بکن -حالا کوتاه بیا خب ببخشید . -فدای جمال جمیلت جمیله .هرکدوم از زنا که میومدن سراغم حس می کردم که بهترین و لطیف ترین و خوش پوست ترینن . لذتی به آدم می دادن که آرزو می کردم که کاش فقط متعلق به من بودن و هر وقت که اراده می کردم می تونستم اونا رو بکنم . حیفم میومد که اونا رو بدم به دست دیگران . دوست داشتم خودم باهاشون حال کنم . این که کیر من از همون سوراخی میره که کیر یکی دیگه میره منو یه جوری می کرد ولی سعی می کردم این افکار رو از سرم به در کنم تا سکس و عشقبازی بهم بچسبه . جملیه دوست داشت هوسشو با عشق نشون بده .خودشو بهم آویزون کرد و از عشق می گفت -عزیزم من و تو الان اینجا پیش همیم چون کیر من می خواد و کس تو می خواد تو حالا شوهر داری وباید پیش اون زندگی کنی . عشق و این حرفا چیه رو مخت اثر میذاره هم کار دست خودت میدی و هم دست ما -هوتن اگه تو بخوای همین حالا از شوهرم جدا میشم و با تو از دواج می کنم . داشتم فکر می کردم که این حرفو کدوم زن شوهر داری که داشتم اونو می گاییدم زیر کیر من بهم گفته .. اگه الان سخت گاییدنو شروع می کردم معلوم نبود که دیگه چه جوری خودشو بهم می چسبونه . کیف می کردم این زنا رو در حسرت کیر خودم نگه می داشتم . پاهاشو باز کردم و تا رفت یه نگاهی به کیر من بندازه اونو تا ته کردم توی کسش . کس تپل وناز و خوشگلش نشون نمی داد جاده درازی داشته باشه . هرچند عرض این جاده کم بودولی می تونستم تا آخرشوبرم -اووووووففففففف اوووووففففففف هوتن هوتن .. داری می سوزونی . چرا دوست نداری من زنت بشم ؟/؟ تو که می دونی من چقدر دوستت دارم منم همین جور با لحن اون که یه حالت ناز و عشوه ای بود می گفتم چرا عزیزم ..مگه مرض دارم که هر روز با چوب حسادت خودت منو بزنی .-نه عزیزم اون وقت که هر شب پیش من بخوابی من دیگه این قدر حسود نمیشم ..اووووووخخخخخ هوتن جون تند تر بزن من آتیش گرفتم .. دلم می خواد همین حالا همین الان آبمو بیاری .. داغش کنی .. -نمی تونم خودمو داشته باشم -پس بچسب به من که من تو رو داشته باشم . خودمو روش خوابوندم .دیگه به فکر سبک و سنگینی خودم نبودم . لباشو طوری چفت کرده بودم و هیکلمو رو تنش انداخته بودم که نمی تونست تکون بخوره . هرچی اون زیر زور می زد نمی تونست در بره . منم که تو دهنش خالی کرده بودم تا می تونستم به کسش فشار می آوردم .. -جاااااااان چه نازی داری تو جمیله .. بی خود نگفتم یکی از اون رقصای عربی جمیله ای رو واسم اجرا کنی . از اونایی که آدم می خواد لباس عربی رو روی تن رقاصه جرش بده .. -تو حالا همین جوری جرم بده . پارم کن هوتن . امونم نده . بزن تند تند .. انگشتاتو فرو کن توی سوراخ کونم دوطرفشوباز کن . پارم کن . رگای کونمو پاره کن جرم بده بذار درد بکشم .. این همه کیف کردن از سرم زیادیه .. نههههه نههههههه هوتن .. حس می کنم که دارم گناه می کنم که این همه خوشم میاد .. این جمیله کس خل هم عجب چیزی می گفت . دیگه نمی گفت از این گناه می کنم که دارم به شوهرم خیانت می کنم . از گناه این می گفت که نباید احساس خوشی اون تا به این اندازه باشه . بازم پاهاشو به دو طرف باز ترش کرده . یه انگشتمو فرو کردم توی سوراخ کونش -هوتن همینو ولش نکن . کیرت رو هم تند تر فرو کن و از کسم بکش بیرون .من دیگه حال ندارم . نا ندارم . دیگه هیچ حسی برام نمونده .خواهش می کنم . یهو دیدم خودش اتومات راه افتاد و چند بار محکم بدنشو به قسمت زیر شکمم زد تا بتونه هوس خودشو خالی کنه . کمرشو داشتم تا احساس خستگی کمتری بکنه . بعد از چنمد ضربه از حال رفت و روی تخت ولو شد . به من می گفتن هوتن کون کن . از کون جمیله هم به سادگی نباید می گذشتم . هرچی بکنی بازم حال میده . ولی این سیما سروش چه کاری می تونست باهام داشته باشه ؟/؟ !.... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
خـــــــــــــــانـــــــــــــــومـــــــــــــــا ســـــــــــــــــــــــــاکت 62

فردای اون روز بدون این که حواسم باشه که روز قبل سیما واسم زنگ زده و قصد صحبت با منو داشت رفتم به مدرسه . فقط درسا جون مونده بود که اگه اونو ردبفش می کردم دیگه کلکسیون من تکمبل می شد . وقتی وارد دفتر بزرگ مدرسه شدم سیما جواب سلام منو به زور داد . منم تحویلش نگرفتم . تا این که متوجه شدم چه اشتباهی کردم و بعد از این که کارمو با جملیه تموم کردم یه زنگ هم باید براش می زدم . -ببخشید خانوم مدیر کمی دیر شده بود فکرشو نمی کردم که منتظرم باشید . گفتم شاید مزاحم استراحت شما شم . خیلی می ترسیدم از این که بخوام باهاش حرف بزنم . نه این که بخوام از خودش هراسی داشته باشم . بیشتر ترس من به خاطر این بود که حس کردم ممکنه حرفایی بزنه و ازم چیزایی بخواد که آزادی عمل من در رابطه با دخترا و همکارا از بین بره و کاری کنه که حتی خود من از این مدرسه برم در حالی که در ظرف مدت کمی من تونسته بودم با خیلی از این دخترا و همکارای زن بر نامه داشته باشم . رومو به هر طرف که می کردم لبخند می دیدم و ایما و اشاره . جالب اینجا بود که وقتی سیما داشت با هام حرف می زد انوشه چند متر اون طرف تر از پشت سرش با دستاش یه علامتایی می داد . انگاری می خواست برای دیدار بعدی ما وقت تعیین کنه . فرزانه هم که همچین حالتی داشت ولی جملیه هنوز عرقش خشک نشده بود . در هر حال من به عنوان یک چهره مذهبی و مکتبی و فعال هم شناخته شده بودم ولی خب این چهره این روز ها در زمینه مذهب فعالیتی نداشت .. احتمالا درسا هم می خواست من و اون با هم فعالیت مذهبی و ارشادی داشته باشیم . جمیله که می گفت شوهرش از دستش کلافه شده و به خاطر این کاراش خیلی هم با هم دعوا و کل کل دارند . -آقای هوشیار حواستون با منه ؟/؟ -بله خانوم سروش -ولی من می بینم که خوابتون برده . انگاری اصلا توجهی به این ندارین که من چی دارم میگم -عذر می خوام شما مثل این که دارین سر من فریاد می کشین . ..خلاصه بعد از وقت اداری قرار شد که با هم بریم بیرون و حرف بزنیم . خیلی هم جالب بود . من و اون هر کدوم با ماشین خودمون عین غریبه ها خیابونا رو طی می کردیم . خنده ام گرفته بود . نمی دونستم چی می خواد بگه که این جور داره منو بازی میده . خلاصه تصمیم گرفتیم که بریم خونه اونا . در یه مسکونی ده دوازده واحدی یه آپارتمان شیک داشت . یه صد متری رو زیر بنا داشت . ..معلوم نبود این باهام چه کار داره که منو در خونه خودش پذیرا شده . -خب آقای هوشیار این خونه زندگی منه . یک زن تنها .. زنی که یک شوهر متشخص داشته .. خونواده اونو دعوت به صبر و حوصله می کردند . اونم صبر و تحملش خیلی زیاد بوده . از همون روز اولی که به عقد شوهر با فرهنگم در اومدم فهمیدم که اون معتاده .. خیلی از مسائلو نمیشه اینجا بازش کرد . ولی بدون این که به کسی بگم باهاش راه اومدم . چند بار خواستم نجاتش بدم ولی خودش نخواست . آبروشو محفوظ نگه داشتم . من برای حفظ آبروی خیلی ها خیلی کارا می کنم . برای من غریبه ها مهمند چه برسه به خودم . یه نگاه عجیبی بهم انداخت که حس کردم منظورش از غریبه ها منم . واسه این که موضوع رو عوض کنم بهش گفتم خب بعدش چی شد .. -بعدش این که اون فکر می کرد مجرده . از اونجایی که می دونست که من از کاراش باخبرم رغبتی نشون نمی داد که توجهی به من داشته باشه . تعجب می کردم چطور می تونه به زنای دیگه هم گرایش داشته باشه . همه افسوس زندگی منو می خوردند . وقتی ازش جدا شدم همه هم سر کوفتم می زدند که چرا باهاش مدارا نکردم . خونواده ام بهم می گفتند که الان همه واسه تفریح یه چپقی دود می کنند .. حتی بابامو مثال می زدند . اونا فقط ظاهر قضیه رو می دیدند . حالا یه عده میان و میگن اخلاق بد من باعث شده که شوهرم ازم فراری شه . فکر می کنید من باید در مقابل حرفای اونا چی بگم ؟/؟ -سکوت ..-همین ؟/؟ وقتی که من با احساس زنونه ام و با حرفای خیلی ها یه مسائلی رو با شما مطرح کردم نتونستین سکوت کنین . من یک زنم آقای سروش . می دونم احساس یک زن راجع به یک مرد چی می تونه باشه . وقتی که باهاش گرم می گیره وقتی از مسائلی که نباید حرف بزنه و می زنه این چه معنا داره ؟/؟ -ببخشید مگه شما فالگوش وای می ایستید .-نه آقا شمایید که محیط کاری رو با وعده گاه اشتباه گرفتین . -بازم از همون حرفای همیشگی ؟/؟ -نه کاری به این کارا ندارم . فقط خواستم که در مورد من یکی این جور قضاوت نداشته باشی . من دارم وظیفه خودمو انجام میدم . -مثل من خانم سروش .. حرفاتونو قبول می کنم . باشه قبول می کنم ..دیدم سیما به گریه افتاده . -ببینم این قدر برای شما مهمه که دیگران چی در مورد شما فکر می کنن ؟/؟ اگه خودتون سختی کشیدین نباید کاری کنین که بقیه فکر کنن که چقدر سنگدلین خانم سروش . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خـــــــــــــــانـــــــــــــــومـــــــــــــــا ســـــــــــــــــــــــــاکت ۶۳

یعنی به نظر تو من خیلی سنگدلم ؟/؟ -خانوم سروش چند بار بگم گاهی وقتا فکر می کنم اصلا دلی در سینه تون نیست . -فقط تو این طور فکر می کنی یا بقیه .. -چه فرقی می کنه -برام مهمه . -همه با هم فکر می کنیم . -راستش مهم نیست که زنا چی فکر می کنند . اونا از بس گستاخند . حرکات زشتی نشون میدن . گاهی وقتا اینجا رو با مجلس مهمونی زنونه اشتباه می گیرن . -ببخشید شما مذهبی خشک هستین ؟/؟ -آقای هوشیار یا بهتره بگم هوتن خان . آدم بعضی وقتا رو منطق یه حرفایی می زنه . مدارکی هم داره ولی گاهی وقتا براحرفاش مدرکی نداره . اما احساسی قوی داره -میشه بفر مایید شما در چه مورد احساسی قوی دارید ؟/؟ - امید وارم به خاطر احساس شخصی من منو محکوم نکنید . این یه حس زنونه هست . حسی که میشه اونو به نوعی و به شکلی در میون خانومای همکار دید و به احساسات اونا پی برد . -خانوم سروش ما در اتاق دفتر زیاد با هم کار نداریم . یه وقتی برای خوردن صبحونه داریم و کمی هم گفتگو .. خیلی عجیبانه نگام می کرد . همیشه حس می کردم که اون یه چیزی رو حداقل یه احساسی رو از من مخفی می کنه .اون واقعا تا چه اندازه از روابط من با سایر خانوما اطلاع داشت ؟/؟ -خانوم سروش ازتون می خوام که صادقانه نظر یا احساستون رو در مورد مسائلی که آزارتون میده و یا فکر می کنین که مهمه بیان بفر مایید -رک بگم صمیمیت شما و خانوما در حد و اندازه ایه که فکر کنم اگه من اینجا نباشم اونا بدون روسری یا مقتعه و با حجابی ضعیف ظاهر میشن . -ببینم به نظر تو آدما باید مثل شما اخمو باشن ؟/؟ ..طوری بهش بر خورد که تا چند لحظه جوابی نداشت که بده . -یکی اگه بخواد پاک باشه ..وظیفه شو به خوبی انجام بده اخموست ؟/؟ خدا من چقدر بد بختم . چقدر من تحمل کردم . با بد ترین شرایط زندگیم ساختم .همیشه سعی کردم پاک بمونم . قدم کج بر نداشتم . اهل این مسخره بازیهایی که دخترای امروز در میارن و هفته ای یک دوست پسر عوض می کنند و گاهی هم در ان واحد با چند نفر هستند نبودم . ببخشید این جور راحت دارم با شما حرف می زنم . می خواستم شما در جریان باشین که این سنگدل این خصلت ها رو داره . -یه چیزی رو رک و پوست کنده بهتون بگم من یکی اگه جای شوهر شما می بودم همون اول خودمو می کشتم . -به چه حقی داری به من تو هین می کنی -این توهین نیست این یک واقعیته . توفقط واسه این که پستت رو داشته باشی بهت بگن خانوم مدیر خیلی کارا می کنی ..سیما در این جا آن چنان خشمش گرفته بود که بدون دور خیز گذاشت زیر گوشم . منم فوری جوابشو دادم . ملاحظه زن بودنشو نکردم . -منو آوردی اینجا تا اینو تحویلم بدی ؟/؟ یادت باشه که اگه گزارش می نویسی بگی که ضربه اول رو کی وارد کرد . -تو حرف زشتی زدی . چطور غیرتت قبول کرد که دست رو یه زن بلند کنی ؟/؟ -ببینم خانوم زرنگیان من نمی دونم این چه صیغه ایه که اونجایی که به نفع شماست از برابری حقوق زن و مرد میگین ولی ...؟ حالا این کاری هم که من کردم در واقع از برابری حقوق می گفت . خدا نگه دار خانوم سروش . هر کاری که دلت می خواد انجام بده . آخرشم نفهمیدم واسه چی منو کشوندی اینجا . اومدی تا بگی که خیلی قوی هستی ؟/؟ از مهمون نوازی شما سپاسگزارم .. اومدم بیرون .این موبایل منم همش اس ام اس تحویل می گرفت و معلوم نبود که درسا باهام چیکار داره . سیما اعصابمو ریخته بود به هم . این همه مقدمه چینی کرده بود که بگه آدم خوبیه . یه تلفن واسه خانوم دینی زدم . این تازگیها کمی معتدل تر شده بود و یکی دو چشمه رو صورتش کار می کرد . .یه زنگ واسش زدم . -آقای هوشیار .شما قرار بود در مسائل تبلیغاتی و فرهنگی و مذهبی مدرسه با من همکاری بفر مایید -یعنی اعلامیه بچسبونم-نخیر آقای سروش من از بعد فرهنگی یا معنوی قضیه به عرض می رسونم . اون همکاری در بعد تبلیغات مستقیم رو هم در نظر دارم . البته در خصوص بعضی مسائل نمیشه در مدرسه حرف زد . ما وظیفه خطیری رو دوشمونه . الان مسئولیت تربیت کلی دختر بر عهده ماست . این وظیفه شرعی ماست که اونا رو هدایت کنیم .. می خواستم بگم آخه کس خل به من و تو چه مربوطه کدوم دختر کسشو میده و کدوم دختر کونشو میده و کدوم اهلش نیست . آخه مگه ما وکیل و وصی مردمیم . -خانوم دین زاده من یه پیشنهادی دارم . اگه امکان داره برای تکمیل وتکامل دین و این که گامهای اساسی در این راه بر داریم و با هم مشورت کنیم شما یه نوک پا تشریف بیارید به آپار تمان من به همین آدرسی که حالا خدمتتون اعلام می کنم . البته اگه موافق باشین -آقای هوشیار من برای با لا رفتن پرچم دین و مذهب از هیچ کوششی دریغ ندارم . در همون حالی که تلفنی باهاش حرف می زدم دستمو گذاشتم رو کیرم و گفتم می دونم که برای برافراشته شدن این پرچم تمام تلاشتونو می کنین . حس کردم که از نظر خارش کس حانوم درسا دین زاده به نهایتش رسیده ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
خـــــــــــــــانـــــــــــــــومـــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۶۴

درسا دین زاده وارد شد . شاید توقع من خیلی بیش از اندازه شده بود که این انتظارو داشتم که اون وقتی وارد خونه ام میشه در جا روسری یا مقنعه شو در بیاره . مانتوشو در بیاره .. و مثل بقیه خیلی سریع خودمونی شه . ولی همینو می دونستم که اون با اون آدمی که درابتدای کار دیده بودم تفاوتهای زیادی داشت . با این که حتی یه تار مواز درسا مشخص نبود ولی خیلی خوشگل شده بود . اون به خودش خیلی رسیده بود و همین منو شگفت زده می کرد چطور اونی که با میکاپ مخالف بوده و کمتر به خودش می رسیده در رویا رویی با یه غریبه اونم در یه جای خلوت و برای اولین بار راضی شده که تا این حد از مواضع گذشته اش عقب نشینی کنه . یعنی واقعا آدم شده من خبر نداشتم ؟/؟ یا این که راستی راستی زده به سرش و می خواد که حزب الهی بازی در بیاره . در هر حال من که نمی تونستم با چهره مذهبی اون ساز گاری داشته باشم . ولی اینو باید به خوبی دونست و هضمش کرد که وقتی زنی که قبلا خیلی خشک بوده و حالا تعدیل پیدا می کنه و می خواد خودشو خوشگل نشون بده حتما یه انگیزه ای داره . -ببینم خانوم دین زاده .. - حالا که خودمون هستیم می تونین منو درسا صدام بزنین . . مثل این که از این اسمش خیلی خوشش میومد . جالب اینجا بود که بقیه رو هم که به اسم فامیل صداشون می زدم از من می خواستند که به خاطر صمیمیت بیشتر اونا رو به اسم کوچیکشون صداشون کنم . -خب درسا جان من و شما اینجا اومدیم که ببینیم برای مدرسه و دانش آموزانی که دختر هستند چه کار فر هنگی و اخلاقی می تونیم انجام بدیم که خلق و خالق ازمون راضی باشن . -خوشحالم آقای هوشیار که با من هم عقیده این . -یه سری مراقبت های ویژه ای لازمه که باید انجام بشه .. شما آقای هوشیار در این زمینه اگه چیزی به ذهنتون می رسه بیان کنین که ما با هماهنگی هم بتونیم با این رذائل اخلاقی مبارزه کنیم . -راستش مسائلیه که نمیشه بیان کرد و شرم کلام نمیذاره . -خب آقای هوشیار بیان بعضی از واقعیات راهی داره . شما از این دخترا چیزی دیدین ؟/؟ -خانوم دین زاده ببخشید درسا جان سینه ما صندوقچه اسرار مردمه . ما نمی تونیم پشت سر مسلمونی غیبت کنیم . -من اسم کسی رو نمی برم را ستش هم کسی رو نمی شناسم . چندی پیش که دیدم چند تا دختر از درب دانشگاه خارج شدند از زیر چادر اونا یه بسته ای افتاد به روی زمین .. طوری به سرعت رد شدند که هر چی صداشون زدم متوجه نشدند . اون بسته رو از رو زمین بر داشتم . یه حالتی شبیه به ورق بازی داشت . روش هم پوشیده نبود . اصلا مشخص بود چیه . کارت بازی مستهجن . صحنه های زننده که خب من اگه بیانش نکنم بهتره .. -می دونم چی می فر مایید همه اینا تحریک آمیزه وجوانان در خطرند . جوانان چرا ؟/؟ ما باید تلاش خودمونو برای اصلاح این طبقه به کار بگیریم و از هیچ کوششی دریغ نداشته باشیم . -من با بر خورد تند مخالفم . بر خورد ما باید جنبه آموزشی داشته باشه . باید مدارا کنیم . کاری کنیم که اونا از مسلمون بودن و دین دار بودن خودشون لذت ببرن . -چقدر خوشحالم آقای هوشیار که در پیشبرد این هدف مقدس شما رو در کنار خودم می بینم . شوهرم اصلا این حس خوبو به من نمیده . همش سرش توی لاک خودشه . اصلا برای مذهب ارزش قائل نیست . -ولی درسا جان هر چه باشه شوهرته باید بهش احترام بذاری و همون احترامی که حضرت آسیه به فر عون می ذاشت . -ولی به نظر من زن و شوهری که نمی تونن در تکامل هم اثر داشته باشن باید از هم جدا شن . -آره درسا جان فرمایشتون کاملا به جاست . به شرطی که بشه کسی رو جایگزین کرد که در تکاملشون اثر گذار باشه و معایب اون همسر فبلی رو نداشته باشه . .. نگاهش خمار شده بود . حس کردم که کسش الان باید کلی خیس کرده باشه ولی نمی دونه چه جوری با من بر خورد داشته باشه . داشتم عشق می کردم وقتی اونو این جوری تشنه خودم می دیدم . درسا درسا .. تو ایمانت از چه مدلش بود که بالاخره راه تسلیمو انتخاب کردی . ولی باید تو رو از راهش آورد توی کار . یه لحظه توی چشاش نگاه کردم و اون بدون این که متوجه باشه به نگاهم جواب داد و خیره توی چشام نگاه کرد . دیگه می دونستم یک ساعت دیگه در همین لحظات کیرمو باید توی کس دبیر دینی و به قول دختر خانوما خانوم دینی می دیدم . در همین لحظه تلفن خونه ام زنگ خورد . می خواستم گوشی رو نگیرم ولی وجود درسا سبب شد که بگیرم و یه وقتی فکر نکنه چه خبره .. لعنتی سیمای مزاحم بود . می خواست راه بیفته بیاد اینجا .. لعنت بر این کار خراب کن .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خـــــــــــــــانـــــــــــــــومـــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۶۵

نمی دونستم به این درسا چی بگم . می خواستم بگم مامانم داره میاد یابابام دیدم که ممکنه بگه چه اشکالی داره . من همکارت هستم و در مورد کار های فرهنگی مدرسه صحبت می کنیم . مگه داریم خلاف می کنیم ؟/؟ دیدم این نمیشه . می خواستم بهش حقیقتو بگم شاید می گفت خانوم مدیر با من چیکار داره . نکنه دوست دختر من باشه . چی باید می گفتم . اگه اونو بین راه می دید .. واااااااایییییی از هر دو طرف بد می آوردم . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . باید زود تر تصمیممو می گرفتم و یکی از این راهها رو انتخاب می کردم . -درسا جون فعلا باید مسائل فر هنگی رو بذاریم برای بعد . هم فکری امروز ما داره به هم می خوره . -ببینم کی داره میاد این جا ؟/؟ دوست دخترت می خواد بیاد ؟/؟ یعنی تو از این خونه خلوت برای این کارا استفاده می کنی ؟/؟ توکه باید فرهنگ سازی رو از خودت شروع کنی . اسیر حسادت عجیبی شده بود . -درسا جون حقیقتش من و خانوم سیما سروش با هم در گیری لفظی عجیبی پیدا کردیم . اون کلی حرف بهم زد . تو که منو خوب می شناسی . تمام دخترا و خانومای مدرسه رو که می بینم فکر می کنم خواهرای منند . سرمو میندازم پایین . بر خوردم یه بر خورد مکتبی و اسلامیه . یه عده نمی تونن این تقوا و پر هیز کاری رو ببینن و مدام می خوان شخصیت آدمو ببرن زیر سوال .. بهش گفتم اگه می خوای منو اخراج کنی بکن .. اون گفت ربطی به من نداره من فقط می تونم گزارش کنم .. ظاهرا داره میاد در این مورد حرف بزنه .. حالا برو بعدا با هم هماهنگی می کنیم . اصلا نمی تونستم فکر بهتری برای اون لحظه بکنم . هر جوری بود اونو ردش کردم بوی عطر اون فضا رو پر کرده بود . چیکار می کردم .. فوری همه جا رو مرتب کردم . لعنتی مزاحم . این چه وقت اومدن بود . چه و قت گوشی گرفتن بود . چه وقت غافلگیر شدن بود . می تونستم بگم که من می خوام برم بیرون . می تونستم بگم مهمون دارم . چرا عقلم نرسید . ولی اگه با همه این احوال بازم میومد چی ؟/؟ پس بهترین کارو کردم . الان بهترین وقتی بود که می شد یه مخ زنی قشنگی رو روی درسا پیاده کنم ولی با عکس العمل بعدی که می تونم از این خانوم دینی خوشگله ببینم بهتر کارمو پیش ببرم . جااااااااان عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد . چقدر حالش گرفته بود و با یه ناراحتی خاصی داشت اونحا رو ترک می کرد . این ناراحتی می تونست دو عامل داشته باشه یکی این که نسبت به سیما احساس حسادت می کرد و یکی دیگه این که اونم مثل من انتظار یک رابطه جنسی داغ داغ داغ رو داشت و مثل من دماغ سوخته شد . پنج دقیقه پس از رفتن اون سیما اومد . نه توی راه نباید همو دیده باشن .. -سلام آقای هوشیار -سلام خانوم سروش . چه عجب بازم به ما افتخار دادین . فکر نمی کردم با اون عصبانیت و تند خویی دیگه سراغی از ما بگیرین . -می خوام ثابت کنم خلاف اون چه که عده ای و حتی شما تصور می کنین من آدم اخمویی نیستم . ببینم مهمون داشتین ؟/؟ اسم بوی عطر زنونه ای رو آورد که من راستش نمی دونستم درسا از این عطر استفاده کرده .. -خب خواهرم اینجا بود و رفت . یه چند روز که به خونه سر نمی زنم دلشون واسم تنگ میشه -ببینم یک جوون مجرد که دیر دیر به خونه و خونواده خودش سر می زنه حتما باید خیلی شیطون باشه ..خواهرت هم از همون عطری استفاده می کنه که خانوم دین زاده می کنه .. رنگ پرید .. نمی دونستم اون با این طرز صحبتش می خواست چی رو ثابت کنه یا می خواست بگه که خیلی خوش مشربه یا می خواست فضولی خودشو نشون بده . حرکات و ورجه وورجه سیما زیاد شده بود . اون می خواست یه چیزی رو به من بگه یا نشون بده . خیلی جذاب تر نشون می داد . یه آرایش و میکاپ غلیظی رو صورتش انجام داده بود . نمی شد در این مورد قضاوت خاصی کرد چون من که جز یه باراونو در خارج از فضای مدرسه ندیده بودم . تازه یه زن می خواد خودشو زیبا تر کنه دلیل نمیشه که حتما برای مردی باشه که باهاش طرف صحبته . تازه هم باشه دلیلی نمیشه که نظر خاصی به اون مرد داشته باشه و این خصلت طبیعی زنه . با این حال برای لحظاتی رو به چهره سیما خیره شده که از دید اوپنهون نموند . گاهی خندون بود و گاهی متفکر . می خواستم ازش بپرسم که واسه چی اومده ؟/؟ آیا کاری داشته ؟/؟ گفتم بهتره خودش در این مورد حرفی بزنه . دنبال دردسر نمی گردم . ولی بشاش بودن اون نشون می داد که اصلا صحبت این حرفا یا چیزا نیست . -ببینم آقای سروش دعوت منو برای شام در بیرون قبول می فر مایید ؟/؟ دهنم از تعجب وا مونده بود . لعنتی در همین موقع گوشی موبایلم زنگ خورد . -بفرمایید .. وااااایییییی درسا بود . ببینم اون هنوزم اونجاست یا رفته ؟/؟ چیکار داشت ؟/؟ -سلام سعید جان . من مهمون دارم و اتفاقا قراره به اتفاق مهمون برم جایی . -نمی دونم چی داری میگی . من دارم بر نامه فر هنگی خودمونو برای فردا می چینم که در خونه ما باشه . فقط می خواستم بر نامه های خودت رو تنظیم کنی که بتونی در این امر خیر مشارکت داشته باشی . -حتما داداش سعید من فردا خدمت می رسم . زود خداحافظی کردم . جون نونم توی روغن بود . فردا می تونستم برم به خونه درسا . اون ظاهرا بعد از ظهر رو طوری ردیف کرده بود که تنها باشیم و به تقویت فرهنگی و ارشادافراد جامعه بپر دازیم . ولی این سیما رو حالا چیکارش می کردم . از اون مر موز ها بود . باهاش کنار اومدن کار حضرت فیل بود . اون با این جور دعوت کردنش حتما یه نقشه ای زیر سر داشت .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــومـــــــــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۶۶

سیما چقدر خوشگل شده بود . به لباش یه روژ بنفش خوشرنگ زده بود که بر جسته ترش نشون می داد و به صورت درشت و تپلش میومد . بر شیطون لعنت اصلا اون خود شیطونه . این حتما یه نقشه ای داره که منو گیر بندازه . از کجا معلوم که اون مدام در تعقیب من نیست . اصلا اون شاید نفوذی باشه . بدتر یا بهتر از همه اینو باید گفت که اون چادر هم سرش نکرده بود . یه مانتوی مشکی آخرین مدل هم پوشیده بود که خیلی به صورت سفیدش میومد . از مقنعه هم خبری نبود . برای اولین بار نیمی از موهای مشکی اونو دیدم . -ببینم هوتن خان کاری داشتی که من مزاحم شدم ؟/؟ می خواستم بگم حالا که نذاشتی من درسا رو بکنم باید جور اونو بکشی که یازم بر شیطون لعنت فرستادم . -خانوم سروش وقتی یه مرد همراه یه زن هست ایراد داره که زن دست به جیب بکنه . -یعنی می فر مایید زن نمی تونه قدرتمندانه عمل کنه ؟/؟ باید از موضع ضعف باهاش بر خورد کرد ؟/؟ -نه ابدا چنین منظوری نداشتم . -ببینم این که ایرادی نداره زن با ماشین مرد بیاد . -نه هیچ مانعی نداره . سوار پژوی من شد . -ببینم به نظر شما زود نیست برای شام خوردن ؟/؟ -چرا می تونیم یه دوری بزنیم . در ضمن حالا که من و تو داریم یک بعد از ظهر خوب رو با هم تجربه می کنیم بهتره که تعارف رو کنار بذاریم . ترس برم داشت . باز این شیطان چه منظوری می تونه داشته باشه . نکنه از سکس های من می خواد حرفی به میون بیاره . اگه بازم بخواد از این کارا بکنه کاری می کنم که از همین در پرت شه پایین و خودمو از شرش خلاص می کنم . فکر کرده چادر رو تبدیل کرده به مانتو خیلی زرنگ تشریف داره می تونه سرم شیره بماله . -ببخشید خوب متوجه منظورتون نشدم . -هوتن من دوست دارم خیلی راحت و صمیمی باهات حرف بزنم و تو هم باید به همین صورت جوابمو بدی . -این یک دستوره -نه یک خواسته هست . می تونی هر طوری که دلت خواست عمل کنی . هیچ اجباری نداری که تصمیمت همونی باشه که من می خوام . -ببینم خانوم مدیر انگاری قبول کردی که اینجا مدرسه نیست -چرا فکر می کنی که خانوم مدیرا همه شون خشکن .-من همچین فکری نمی کنم . استثنا داریم که خشک باشن . یادم میاد زمان ما ناظم مدرسه کمی خشن بود و ما به دامن مدیر پناه می بردیم . -حالا که من خودم دارم هم کار مدیر رو انجام میدم هم معاون . میگن پرسنل کم داریم و امروز و فر دا می کنن . -اگه بخواین من کمکتون می کنم . -شما هم مشاورید هم دبیر و نمی رسید . -مردا که مثل زنا ضعیف نیستن . -این طور فکر می کنی ؟/؟ منو دست کم گرفتی ؟/؟ -نمی دونم چی بگم سیما . ولی وقتی اون چهره خشن تو رو می بینم که چه جوری همه جا رو زیر نظر داره .. -پس ازم می ترسی -نه اگه می ترسیدم که اون جور از حق خودم دفاع نمی کردم . ولی این خانوما خیلی باهات راحتن . یادم میاد اون اول که تازه می خواستند تو رو بفرستند به این جا همه شون مخالفت می کردند ولی نمی دونم چرا از وقتی که اومدی هر روز که می گذشت از تعداد مخالفین کم و کم تر می شد تا این که اگه گاهی یه کاری برات پیش میومد و بهم اطلاع می دادی که یک ساعت دیر میای همه با نگرانی خبر تو رو می گرفتند . از این اکرم خدمتگزار گرفته تا همین درسا دبیر دینی ما . اصلا معلوم نیست اینا چشونه . یا تو چه محبتی در حق اونا کردی که دوستت دارن . -ببین سیما جان وقتی که بقیه خلوص نیت ببینن چه زن باشن چه مرد به آدم اعتماد می کنند . یکی از مسائل و مشکلات جامعه ما اینه که ما به رابطه یک زن و مرد و هم فکری اونا از دید گاه منفی نگاه می کنیم . در حالی که هم فکری اونا می تونه خیلی از مشکلات رو حل کنه . با زرنگی مسئله رو کشوندم به هم فکری خودم و درسا دین زاده . بدون این که صحبتی از خونه ام بکنم . چون واقعا نمی دونستم سیما از این که درسا بوده خونه ام خبر داره یا نه . حالا با بیان این مطلب اگه خبر می داشت می تونست بر داشتشو عوض کنه . -ببینید من و خانوم دین زاده برای تحول فر هنگی داش آموزان قصد داریم اقدامات مثبتی بکنیم . فرهنگ سازی کنیم . برای همین شاید این روزا نیاز به این باشه که با هم نشست زیادی داشته باشیم . -پس که این طور . البته مکان نشست هم خیلی مهمه و به خصوص که این مکان در مدرسه باشه . یه نگاه معنی داری به من انداخت که تا اعماق وجودم لرزید نه از اون نگاههای عشق در یک نگاه . بلکه از اون نگاهها یی که منو می ترسوند . گویی که به من می گفت خر خودتی .. نمی دونستم باهاش چه بر خوردی کنم . اصلا اون برای چی خودشو این جور ردیف کرده بود . منو به شام دعوت کرده بود -سیما -جااااااان ... بازم یه مکثی کردم . چرا باهام این جور حرف می زنه -برای چی خواستی که با هم بریم بیرون -چند بار بگم .. واسه این که کسی که باهاش کار می کنم منو واسه خودش یه دیو تصور نکنه کارشو بهتر انجام بده . به یک تفاهم برسیم . در محیط مدرسه نمیشه بعضی بر خورد ها رو داشت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــومــــــــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۶۷

دیگه خیلی از چیزایی رو که می خواستم بپرسم نپرسیدم . ازش نپرسیدم پس چرا این قدر حالت خشک داره . چرا وقتی یه حالت مذهبی پوشیده داره به ناگهان این قدر تغییر موضع داده .آیا اینها همه نون رو به نرخ روز خوردنه ؟/؟ حس کردم که باید با این یکی خلاف بقیه رفتار کرد . بقیه رو من کس خل گیر می آوردم از قرار معلوم این یکی منو کس خل گیر آورده . با این که اونو یک سر و گردن بهتر و خوش بدن تر و زیبا تر از بقیه می دیدم ولی دیگه هر فکراین جوری رو که در سر داشتم از خودم دور کردم .. -هوتن خیلی ناراحت به نظر می رسی . -اتفاقا من خیلی خوشحالم . فقط کمی شگفت زده ام . اصلا وقتی که سیمای سیمای بد اخلاق رو با سیمای سیمای خندان مقایسه می کنم و می خوام بین اونا یه وجه اشتراکی کیر بیارم درش می مونم . -به نظرت اینا نمی تونن وجه اشتراکی داشته باشن ؟/؟ یعنی تو هم یک مردی هستی که باطن آدما واست مهم نیست ؟/؟ فقط به ظاهر اونا می پردازی ؟/؟ در حالی که این درون انسانه که می تونه تعیین کننده باشه . شاید فکر کنی که من می خوام فیلم بازی کنم . ادای مذهبیون رو در بیارم منو در این پست مدیریت داشته باشن . نه اینطورام نیست . ما در محیط آموزشی باید که الگو و نمونه باشیم . وقتی که در فضایی قرار داریم با صد ها دختر شیطون .. اونایی که دیگه از خیلی از مرز ها ر د شدن . خدا می دونه که چند تا از اونا دختر نباشن انتظار داری چه بر خوردی داشته باشیم و ظاهر امر رو چه طور حفظ کنیم . چه طور می تونیم برای اونا راهنما و مشاور خوبی باشیم اگه وضع ظاهر مون اون شایستگی رو نداشته باشه که بخواهیم با سیاست باهاشون بر خورد کنیم . -سیما جان متوجه شدم . نمی خواد زیاد خودت رو خسته کنی . خیلی دلم می خواست تمام حرفاشو باور کنم . چقدر زیبا بود . اونی که یک بار از دواج کرده بود و احتمالا از مرزهای زناشویی گذشته بود چطور می تونست بدون مرد زندگی کنه . یعنی قصد تور کردن منو داشت ؟/؟ هوس کیر کرده بود ؟/؟ اگه این طوره پس چرا تا یه حد معینی پیشرفت می کنه و از اون جا به بعدشو نمیاد . حرکتی نمی کنه .. اگرم عاشقم شده باشه .. وقتی این جمله و حالت رو در ذهن خودم تداعی کردم بی اختیار خنده ام گرفت تمام این حرکاتمو زیر نظر داشت . -به چی فکر می کنی ؟/؟ -من آدم رمانتیکی هستم . سیما جان . -معلومه . اینو خیلی ها بهش اعتقاد دارن . -ببینم مگه بازم کسی چیزی گفته . -نه اینو حس ششمم میگه . اگه یه روز غیبت موجه داشته باشی تمام رمانتیک های مدرسه ازم می پرسن که آقای هوشیار چی شد ؟/؟ حتی دخترای دانش آموز باورشون نمیشه که تو نمیای . اگرم کسی رو سر کلاست نفرستند یعنی خودم نرم اونا همون جا می شینن . باورشون نمیشه که نمیای . دوست دارن که کارت طوری باشه که برگردی .. -جای تعجب نداره ..درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی ..جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را ..-تا اون درس چی باشه و اون محبت چه محبتی .. ..خدای من اصلا با این سیما کل کل کردن فایده ای نداشت . یعنی هر حرفی که می زدیم به یه کل کل مخفی تبدیل می شد . یه بازی خطر ناکی بود بین من و اون که فکر می کردم تا حالا برنده بازی اونه . چون اون منو شناخته بود یا این که خیلی راحت منو بازی می داد در حالی که من هنوز چهره واقعی اونو نشناختم .. اون شب از هر دری حرف زدیم . اون از خونواده اش می گفت از این که هنوز ناراحتن که چرا از شوهرش جدا شده و منم از این می گفتم که هر چی بهم میگن از دواج کنم قبول نمی کنم و میگم که دردسر نمی خوام . -به نظرت ما خانوما درد سریم ؟/؟ تو این طور فکر می کنی ؟/؟ در حالی که زن شیرینی زندگیه . زن نعمته . زن بر کته . بدون اون وجود دنیا معنا نداره . زن یعنی عاطفه و مهر و محبت .. زن یعنی عشق .. یعنی آب سردی بر روی آتشی داغ و آتشی داغ بر روی تمام افسردگیهای زندگی -ببینم سیما خانوم تمام اینایی که گفتی یک تبلیغ برای خودت بود ؟/؟ نمی دونم چرا از این حرفم خوشش اومد . بدون این که جوابمو بده رفته بود در سکوتی عمیق .. بعد از ثانیه هایی یادش اومد که من ازش یه چیزی پرسیدم . حافظه اش هم قوی یود -چیه انتظار داشتی من یک زن خشن باشم ؟/؟ -نه این جوری خیلی بهتره . این جوری خیلی دوست داشتنی ترید . -فقط یادت باشه در محیط مدرسه باید بر خوردمون مثل گذشته باشه . روز بعد در محیط کاریمون همون جوری که اون می خواست بودم . فقط حس کردم که اگه اون یه بهونه ای بچینه و من نتونم بعد از تعطیل شدن برم سراغ درسا .... قبلش با درسا هماهنگی های لازمو کردم و بهش گفتم که می خوام دو ساعتو جیم بزنم و . هر وقت تعطیل شد و داره میره خونه با من تماس بگیره . از طرفی پیش سیما ننه من غریبم بازی در آورده خودمو ناراحت نشون دادم و گفتم که برام خبر آوردن که مادرم مریض شده و من نگران قلبشم .. یه نگاهی به من انداخت و منم تا می تونستم رفتم توی حس . طوری که عین مادر مرده های موش مرده شده بودم . خودمو از اون فضا خلاص کردم . عجب گیری افتاده بودم . انگاری که برای حال کردن باید از این خانوم مجوز می گرفتم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــومــــــــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۶۸

یعنی اون حرفای منو باور نداره ؟/؟ می خواد کاری کنه که منو از این مدرسه بندازن بیرون ؟/؟ نه .. نه... باید حواسمو جفت می کردم . خلاصه رفتم خونه .. اول یه دوش درست و حسابی گرفتم و یه برقی به ناحیه کیرم انداختم . صورتمو هم صاف کردم تا وقتی که به کس و کون درسا می مالم تنشو به سوزش و خارش نندازم . وقتی درسا واسم زنگ زد من دیگه تا می تونستم به خودم رسیده بودم . خودمو به همون آدرسی که اون داده بود رسوندم . دیگه عادت کرده بودم به این جور زندگی و این که بدونم با هر زنی چه رفتاری باید داشته باشم . درسا امروز خیلی ناز تر وخودمونی تر از دیروز نشون می داد . من و اون تعارفات اولیه رو انجام دادیم . دیگه تصمیم گرفته بودم خیلی سریع تر از روز قبل برم به دنبال اصل مطلب و از حاشیه دوری کنم . حتی تصمیم گرفتم کمتر باهاش رسمی باشم و تا می تونم براش حرفای قشنگ و تحریک کننده بزنم . -خیلی عالی شد که امروز با یه تر کیب تازه و جذاب تری وارد معرکه شدین . این برای این که شما به هدف تر بیتی و آموزشی خود برسین تاثیر بیشتری داره و می تونه موثر تر باشه .-این طور به نظرتون میاد ؟/؟ من فکر کردم شاید شما ناراحت شین پیش خودتون فکر کنین که من حتما از اون زنایی هستم که مقید و پای بند به آداب اجتماعی نیستم -اتفاقا همین امر نشون میده که شما بیشتر تابع مقررات و اصول اجتماعی هستین . هدف شما پاکه . این جوری دختر ها شما رو از خودتون می دونن . راستش اگه بخواهیم با همون حالت محجبه و مذهبی بعضی از مسائل روز رو به اونا القا کنیم ممکنه تاثیرش کم باشه .. -خوشحالم که شما این عقیده رو دارین . به نظر شما من می تونم چیکار کنم که این اثر بیشتر شه .. -خب حالا که من و تو اینجاییم نمیشه بعضی مسائلو بیان کرد -خواهش می کنم بفر مایید شما هم جای برادر ما .. با خودم گفتم یک کیر برادری بهت بزنم که دیگه از این کس شرات تحویلم ندی .. -شما می تونی وقتی که با دخترا تنها شدی به همین مدل لباس بپوشی . حتی می تونی یکی دو تا از دگمه های این بلوزت رو باز کنی و بازم به دخترا نشون بدی که از خود اونایی . چون من این جوری که این دانش آموزا رو دیدم جز دو سه نفرشون بقیه از دم نیاز به اصلاح و ارشاد دارن و برای این ارشاد چه کسی بهتر از شما .. راستش خسته شده بودم از این همه کبری صغری بافتن .. خیلی آروم رفتم طرفش . روز قبل پیشرفتمون خیلی زیاد بود و چند قدمی از این مرحله جلو تر بودیم . هر دو مون می دونستیم که داریم با الفاظ بازی می کنیم . دیگه این ریسک رو به جون خریدم . خیلی کلافه و خسته شده بودم . دستمو بردم طرف دگمه بلوز درسا .. اولی رو باز کردم .. -ببخشید من این کارو براتون انجام دادم . -خواهش می کنم ..اتفاقا این دگمه هاش سفته . مخصوصا این دگمه دوم و پایینی اون که اصلا خودم نمی تونم بازش کنم .. وووووووویییییی پسر چقدر از این یه تیکه حرفش خوشم اومد . اون دیگه منواز رو برده بود . از این سبز تر چه چراغی وجود داشت . دیگه متوجه شدم که این کیر راهشو پیدا کرده . لعنتی شق شده بود . نگاه درسا همچنان به کیرم بود .. -با اجازه . دستتون درد می کنه من انجام وظیفه می کنم . همه اینا به خاطر اینه که ببینیم اون استیل و شمایل شما در مقابل دخترا چه طور به نظر می رسه . اتفاقا معلم شهید دکتر شریعتی هم ریش و سبیلشو تیغ مینداخت با چهره ای آراسته تعلیم می داد که دانشجویان نگن که اون یک چهره مذهبی عقب افتاده هست . ..-یعنی میگی ما هم داریم از این شیوه پیروی می کنیم -حتما .. حتما خواهرم .. دگمه دوم رو که باز کردم یه لحظه چشام افتاد به نیمی از سینه های سفید و بلورینش . اگه اونو در این شرایط ول می کردم بازم باید به دنبال کلمات و شیوه های جدیدی برای مخ زنی می گشتم . دستمو فرو بردم داخل بلوزش . یه جور خاصی نگام کرد . اعتراف می کنم برای اولین بار ترس برم داشت .نمی دونستم اون نگاه به من می خواد چی بگه . ترس و خجالت و شماتت و تمایل و هوس و عصبانیت .. همه چی با هم قاطی بود . اما دستام رفت پایین تر . پایین تر و پایین تر .. قبل از این که بخوام یه بار دیگه به چشاش نگاه کنم دستمو از لای سینه اش بیرون کشیده اونو به خودم چسبوندم لبامو رو لباش قرار دادم . بوسه داغ منو با حرکت و همراهی داغی جواب داد . دیگه متوجه شده بودم که اون نگاهها نگاههای مثبتی بوده . طوری در هم غرق شده بودیم که حس کردم اون بیشتر از من تمایل به سکس داره .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی .
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــومــــــــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۶۹

سکوت و سکوت و سکوت . -کجاتوبخورم بگو کجاتو بخورم-نههههههه تو خیلی شیطونی شیطون ..هر جا رو که بهش دست بندازی همون جایی که که دخترا تحریک میشن . -ببینم درسا جون مگه مرد هم شیطون میشه . شیطون به زنا میگن که آدمو از بهشت می رونن . -جدی میگی آقا هوتن ؟/؟ اصلا زنا خود بهشتن . اگه این طور نبود که شما سراغ من نمیومدین . -اومدم تا دین شما رو کامل کنم . بدنش داغ داغ داغ بود . صدای نفسهاش پر هوس بود . حس کردم نیروم چند برایر شده اونو رو دستای خود بلند کرده و بردمش به سمت اتاق خواب .انگاری که من رادار داشتم . خیلی راحت می تونستم با چشایی بسته مسیر اتاق خوابو نشون بدم .. -هوتن -جوووووووون ..-نکنه این قسمت از درس رو برای آموزش روی دخترا پیاده کنی ؟/؟ من آدم خیلی حسودی هستما . -منم می دونم خانومی .. ولی وظایف شرعی ودینی رو چیکار کنیم . از نظر عرفی هم در قبال این دانش آموزان مسئولیت دارین . -حالا تو مسئولیت فعلی خودت رو انجام بده .. نوک سینه های درسا تیز شده بود . و منم با نوک زبونم با اون تیزی بازی می کردم -آخخخخخخ هوتن .. عزیزم .. بذارش لای لبات . میکش بزن .. -هنوز خیلی کار داریم . طوری لباسای خودمو اونو درش آوردم که انگاری اینجا رختکن حمومه و برای زیر دوش رفتن هم عجله داریم . از اون چیزی که تصور می کردم فوق العاده تر بود . اصلا اینایی که گاییده بودم یکی از یکی خوش بدن تر و خوش استیل بودند . هر بار که یکی رو می کردی فکر می کردی که از همه شون خوش بدن تر رو گاییدی . اما این یکی جون می داد برای نقاشی . مخصوصا این که از اون خانومایی بود که دیگه رهبر دین و مذهب مدرسه بوده و نقش ارشادی داشت و حالا من باید با کیر خودم اونو ارشاد می کردم به راه راست هدایتش می کردم . اون روی تخت دراز کشیده بود و من هم پایین و در کنارش ایستاده بودم . با زار و التماس به کیرم نگاه می کرد . برای لحظاتی بود که دهنمو از رو سینه اش بر داشته بودم . دستشو به طرف کیر من دراز کرد . طوری با حرص و ولع کف دستشو به انتهای آلتم رسوند و یه پهلو کرد و سرشم گرفت طرف دهنش که فهمیدم به شدت گرسنه ساک زدن و نوش جون کردن کیرمه .. جااااااااان کیرمو چه با اشتها می خورد .. با هر ناله ای که می کردم اونم بر فتنه گری خودش افزوده و با ولع بیشتری کیرمو ساکش می زد .منم برای این که بیکار نشینم دستامو گذاشتم رو سینه هاش و باهاش بازی کردم . سرمو به سمت راست برگردوندم . یه نگاهی به کسش انداختم . کس اونم مثل کس بقیه این خانوم معلما تر و تازه و ناب و آبدار بود . ناز و سفید و کوچولو . خط درز وسطش طوری نازک بود که اگه به پاهاش از دو طرف کمی فشار می آورد بازم اون خط کمتر مشخص می شد . تبدیل می شد به یه غنچه تازه تازه .. یک گلی که هنوز کسی تا حالا بازش نکرده .. لمسش نکرده و بوی خوش اونو نشنیده ولی هوتن حالا می خواد بیاد و ازش لذت ببره . باید از اون کس های تنگ و چسبون باشه . دلم نمیومد چند انگشتی فرو کنم توی کسش .. باانگشت وسطی دست راستم هدف گرفتم .. حتی این انگشت که داشت وارد کس میشد تنگی اونو حس می کرد . کیرمو بر گردوندم عقب و از دهن درسا جداش کردم . کنارش دراز کشیدم . گرم افتاده بودم که باهاش درددل کنم ولی پشیمون شدم . با خودم گفتم که الان وقت کس شر گفتن نیست .. شونه های سفید.. کون بر جسته و سفید و تپلش .. اوخ که این خانوم معلمهای این مدرسه عجب هلویی بودن . یکی از یکی بهتر . هر کدومشونو که گاییده بودم دیگه وقت نکردم برای بار دوم بهشون سر بزنم چش توی چش درسا دوخته بودم . دستارو دور کمر هم حلقه زده و به هم خیره شدیم . همزمان با حرکت لبها وسط بدن من و اون هم به طرف هم حرکت کرد . می دونستم حالا دیگه رسیده به جایی که اگه بهشتو تقدیمش کنند و جلو ی چشاش باشه اون منو به تمام دنیا ترجیح میده .. -درسا عذاب وجدان نگیری ها . سر کیر من روی کست قرار داره .اگه پشیمون شدی بگو . هوتن یک فرد مسلمان با ایمان اون قدر مردانگی داره که خودش و یکی دیگه رو قربانی هوس و شهوت خودش نکنه . -بس کن هوتن جون چی داری میگی زود باش اون مردونگی خودت رو وارد کن توی کسم .. ثابت کن که یک مرد هستی . تا آخرش بذار که بره .. منم دیگه معطلش نکردم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
خــــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــومــــــــــــــــــــا ســــــــــــــــــــاکت ۷۰

کیرم دیگه دست به فرمون خوبی داشت . اولین بارش نبود که به این قسمتها می رسید . قرار بود وارد اتوبانی جدید بشه . هر اتوبانی هیجان خاص خودشوداشت . رانندگی با کیر خیلی کیف می داد . حرکت در یک خط مستقیم و برگشت به عقب . .. کیرم آروم آروم وارد کس درسا شد . با همون دنده یک شروع کردم . با سرعتی کم . تا موتورم گرم بیفته . البته از همون اول داغ کرده بودم و می تونستم با دنده پنج برم ولی باید اتوبان رو هم می دیدم . ولی عجب جاده باریکی بود. -هوتن .. عزیزم به چی فکر می کنی .. -به این که کس در سا خوشگله خانوم دینی من چقدر تنگ و قشنگه .. -دیگه به چی فکر می کنی . -به این که باور کنم که تو زیر پامی یا نه .. -من فکر کنم به یه چیز دیگه ای هم فکر می کنی .. -مگه تو جادوگری -تو یکی رو که جادو کردم هوتن -فکر نمی کنی منم تو رو جادو کرده باشم .. -اتفاقا این همون چیزی بود که من می خواستم حس خودت رو در موردش بگی و رابطه داشت با این که به چی فکر می کنی . -راستش من به اینم فکر می کنم که چطور شد یک خانوم خوشگله مومن و معلم دینی رو تورش کردم .. -آخ زدی به هدف . هم به قلبم هم به اونجایی که داره ازش آتیش می باره .. -فدای اون آتیشت درسا .. نذاشتم دیگه زیاد حرف بزنه . هر وقت می خواستم تمر کز بگیرم و نیاز به سکوت داشتم لبا رو قفل می کردم تا هم لذت ببرم وهم این که بتونم با آرامش و دقت بیشتری به خودم و طرفم حال بدم . حالا درسا رو در اختیارم داشتم . تر و تازه و سفید و آبدار .. چقدر گاییدن معلم دین و ایمان هیجان داشت . اونم از طرف برادر هوتن که خیلی ها اونو مکتبی می دونستند . ولی ریشمو کاملا برق انداخته بودم تا وقتی که با کس درسا جون در تماسه اذیتش نکنه . بوسیدن طرف فقط تنها اشکالش این بود که سرعت کیر آدمو کم می کرد . درسا خیلی خوش عطر و بو شده بود . هر چند با مقنعه و پوشش خیلی زیبا بود ولی وقتی تمام این پوشش ها رو داد به کنار مثل خورشیدی بود که ابر ها از جلوش محو شده باشن . خورشیدی که داشت منو می سوزوند ..چقدر حرکت کیرم در کس درسا به کندی صورت می گرفت . یه حرکتایی هم به خودش می داد تا کسشو اون جوری که بیشتر بهش حال میده با کیر من تنظیم کنه . لبامو شلش کرده خودمو کمی بالا تر کشیدم . با سینه هاش بازی می کردم . پاهاشو به پاهام فشار می داد ولی نمی ذاشتم زیاد تکون بخوره . دستامو گذاشتم پشتش .. آروم آروم دستامو رسوندم به کونش . اون کون بر جسته رو با پنجه هام فشارش می گرفتم . چقدر دلم می خواست که زودتر اونو برش گردونم و با قسمت عقبش هم حال کنم . .. واقعا چه نعمتیه که یک دبیر مرد در دبیرستان دخترونه کار کنه و تنها مرد همونجا باشه . اینایی رو که تا حالا گاییده بودم همه شون زنان شوهر دار بودند . معلوم نبود اگه میون اینا یک زن مجرد به تورم می خورد اون چه شور و حالی از خودش نشون می داد !نمی دونم چرا هوس کرده بودم که یه پیرهن تنگ و چسبون یکسره تنش کنم که زیرش هم شورت نپوشیده باشه اون وقت خودم اون لباسو از پایین بدمش بالا و اون کون لختشو ببینم . و دوباره بکشمش پایین . چه حالی می کنم . ازش پرسیدم که چقدر وقت دارم . گفت تا هر وقت که تو بخوای ولی فکر کنم بیشتر از سه ساعت وقت نداشتم .-عزیزم دلم می خواد هم سینه هاتم حسابی بخورم و هم حسابی و با سرعت کستو بکنم .. تا اینو گفتم خودشو ازم جدا کرد . اومد رو کیرم نشست . -هوتن جونم خسته شدی حالا خودمو روی کیرت حرکت میدم تو هم تا اونجا و هر قدر هم که دلت می خواد می تونی سینه هامو بخوریش .. . راست می گفت . هر چند حرکات در سکس حرکات تازه ای نیست و اگه هزار نفر رو هم بکنی بازم همون حرکات تکراری و کلیشه ایه ولی در سکس با هر شخص جدیدی پیاده شدن این حرکات تازه به نظر می رسه . -خوشم میاد هوتن چشاتو این جور گرد و حریص می بینم . اوووووففففففف چقدر کلفته کیرت هوتن .. اگه بدونی چقدر به من مزه میده .. بگو همش مال منه فقط مال منه - مال توست درسا . مال تو عزیز دلم .. -ولی یه جوری خانوما رو نگاه می کنی که انگاری می خوای با چشات اونا رو بخوریش . -خب تو وقتی منو با این نگاهها احساس می کنی دلت چی می خواد .. -دلم می خواد اون چشاتو از کاسه درش بیارم ؟/؟ -دلت میاد درسا ؟/؟ اون وقت اگه این کارو بکنی من که نیستم بیام پیشت بخوابم . -باشه در عوض هوس اینو هم نداری که پیش بقیه بخوابی -کی گفته من همچین تمایلی دارم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 7 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

خانوما ساکت


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA