ارسالها: 3650
#101
Posted: 18 Mar 2013 12:01
زن نامرئی 101
طوری با هم جیک شده یودیم که متوجه شده بودم که طرف با دو سه تا از دوستاش در ساحل بابلسر چند تا پلاژ شریکی داره و یه چایخونه یا همون قلیون کش خونه هم داره . من که از این کارا وارد نبودم . -ببینم من تا بابلسر هم میرم اگه خواستی می رسونمت .. -ببینم از اونجا هم میشه رفت تهرون دیگه .. -آره از دو راه میشه یه راه دور ترش اینه که از همین مسیر چالوس بری که این کار ملانصرالدینه ولی راه بهترش اینه که همین مسیر بابل رو بر گردی و ا ز جاده هراز بری . از اون هفت خط ها بود . یکی نگفت که اگه می خوای بری تهرون همین بابل پیاده ات کنم که ماشین تو راهی سوار شی یا کنار یکی از این شرکت های مسافری نگه داشته باشه . هر چند برای رفتن به تهرون باید می رفتم اون سمت شهر . ولی راستش خودم مرض داشتم . این جوون خوش تیپ کمپلت موهای سرشو عین اسب و جوجه تیغی در آورده بود . پشتشو که دم اسبی بسته بود . اون جلو و فرق سرشو تا اول پیشونی مدل یال اسبی و گلادیاتوری در آورده کناره هاشم شده بود جوجه تیغی . . قبول کردم که باهاش برم بابلسر -آشنا داری .. -نه یه هتلی جایی میرم امشبو می خوابم . دلم واسه قدم زدن در ساحل دریا و دیدن چراغای روشن کنار رود تنگ شده . قبلا سالی یه بار این طرفا آفتابیم می شد ولی حالا دیکه مدتیه که فرصت نمیشه . -اگه به ما افتخار میدی ما یه سوئیت مناسب داریم . میای ؟/؟ .. نکنه یارو ما رو کس گیر آورده باشه .. البته کس که هستم . چه سریع ازم دعوت کرد . حق هم داشت چون در جامعه ما دختری که این قدر زود با یه پسر اخت شه همینم میشه دیگه . -باشه حاضرم ولی زیاد گرون حساب نکنی . -کی خواست از شما پول بگیره . ظاهر و طرز صحبت شما نشون میده که باید خانوم محترمی باشین . -ولی کاسبی که این حرفا حالیش نمیشه .. -باشه اونو درست می کنیم . .. فوری یه تلفن زد به شریکش و گفت افشین جون سوئیت شرقی رو به ساحلو فعلا کرایه اش نده . من رزروش کردم .. -چی ؟/؟ به کسی قول دادی ؟/؟ ببین یه خانوم محترم امشب مهمون ماست - من راضی به زحمت شما نیستم و نمی خوام که باعث دردسر شما شم -چه دردسری . .. با هم از کمربندی شرقی شهر رد شده و افتادیم تو اتوبان بابلسر . طوری گازو زیاد کرده بود که انگاری یه جنده بلند کرده و وقت زیادی واسه گاییدنش نداره . از وقتی که قبول کرده بودم باهاش برم نگاش طور دیگه ای شده بود و حرکاتش . می دونستم که منو به شام هم دعوت می کنه . بعدشو دیگه معلوم بود چی میشه . از این جوونای مجرد هر کاری بر میاد . هر کاری .. می دونم دلش مث سیر و سر که می جوشید . هی من و من کرد تا بالاخره جراتشو پیدا کرد که این سوالو از من بکنه . -ببینم آقاتون همراهتون نبیست ؟/؟-من شوهر ندارم . از همسرم جدا شدم . با هم تفاهم اخلاقی نداشتیم . یه نفسی به راحتی کشید . متوجه شد که راه کسم بازه . ولی خیلی مفت هم نباید خودمو تسلیمش می کردم . بااین که بارهااز این شهر دیدن کرده بودم و تن به آبش سپرده بودم ولی زیاد با خیابوناش آشنایی نداشتم . هرچند شهر نسبتا کوچکی بود که در سالهای اخیر به سرعت رشدکرده بود . فکر کنم باید ناهار رو هم دعوت اونا می بودم . -ببین وسط شهر یه نیش ترمزی بزن یه چند تا لباس زیر و رو بگیرم . این لباسایی که تنم بود دیگه خسته ام کرده بود . هربار هم که می رفتم حموم باید همونو تنم می کردم . حس می کردم اگه یه کسی بینی خودشو به بدنم بچسبونه بوی بدی بده . به محض این که رسیدیم از همسفرم خواستم که منو به جایی که واسم در نظر گرفته راهنمایی کنه . راستش دوست داشتم تنها باشم و دکوراسیون خودمو عوض کنم . شریکش بیشتر قیافه اش به آدما می خورد . چایخانه که تقریبا یک مینی رستوران هم بود توسط چند مرد و یک زن اداره می شد . دو دست پیراهن واسه خودم گرفته بودم ویه تاپ و یه دامن . اونی رو که تنم بود انداختم دور . با یه دوش ولرم حسابی خودمو ردیف کردم . هنوز یکی دو جای بدنم اثر پنجه های مرسده باقی بود . شایدم پشت تنمم از این آثار زیاد بوده باشه ولی چیزی رو که نمی دیدم . بذار باشه . مگه من شوهر دارم که بخوام ناراخت شم که شوهرم اینا رو ببینه ؟/؟ از تماشای تن و بدن خودم لذت زیادی می بردم . حس می کردم حیفه که از این تن خوش دست خودم زیاد استفاده نکنم . خیلی خوابم میومد ولی انگاری بازم حشری شده بودم . حس می کردم که اون دو تا واسه من خوابای خوشی دیدن . یه دستم روی کس بود که از اونجا به کونم می رسوندمش و با یه دست دیگه سینه هامو مالش می دادم . هم خواب داشتم و هم هوس . نباید مفت خودمو در اختیارشون می ذاشتم . تر جیح دادم یکی دو ساعتی رو بخوابم و بعدا برم پیش پسرا . چون اگه می خواستم خودمو با خستگی برسونم واسه ناهار و هم صحبتی و احیانا گردش و کارای دیگه اصلا بهم نمی چسبید .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#102
Posted: 23 Mar 2013 00:37
زن نامــــــــــرئی 102
از خواب که پا شدم بعد از ظهر بود . تصمیم گرفتم یه سر و گوش مخفیانه ای به آب بدم و ببینم چی میگن . با همون حالت نامرئی از سوئیت اومدم بیرون و رفتم طرف سالن یا همون محوطه غذا خوری . یه آشپز خونه کوچیک هم داشتند . ارسلان و افشین هر دو تا شون کنار هم بودند و داشتند در مورد من حرف می زدند و خیلی گشنه ام شده بود ولی با خودم گفتم کمی به حرفاشون گوش بدم ببینم چی دارن میگن . گاهی به زبان محلی مازندرانی صحبت می کردند که یه خورده از حرفاشون حالیم می شد و گاهی هم به زبان عادی خودمون .. -ارسلان یارو کسه .. کس .. واسه کیر کف کرده .. یه پنجاهی بدی دستش تا صبح زیر کیرت می خوابه -نه بابا اون پولکی نیست .اون جورا هم که تو میگی نیست . -خیلی تو کفشم . بی انصاف تنهایی نخورش . -ببین رفیق من کی تا حالا یه چیزی رو تنهایی خوردم که این دومیش باشه . تویی که اگه یه چیزی به گیرت بیفته همچین می کنی که انگار زنت باشه و توقع نداری که من ازش استفاده کنم . حالا زمین و زمان بخوان اونو بکنن تو خیالت نیست . -ارسلان می خوای بگی نامردی تو مراممه دیگه . چرا بی خود در مورد من قضاوت می کنی . حالا اینو چیکارش کنیم . ولی عجب بدنی داشت . چشاشو بگو . بخورمش . اون ممه هاشو . نصفشو انداخته بود بیرون . -افشین اون یه خورده بی خیال هم هست ولی کسی که میاد تنهایی و بدون هیچ واهمه ای می گیره یه گوشه واسه خودش می خوابه حتما هم باید همین جوری باشه که تو میگی . نمی دونم بایددید -باز کی ببینیم . وقتی که رفت . باید یه کاری بکنیم تا مرغ از قفس نپریده . کونشو بگو . عجب کونی داره این دختر تهرونی . دلم می خواد همین جوری شلوارشو بکشم پایین خشک خشک جرش بدم . ارسلان وقتی دو تایی کمرشو چسبیدیم من اول می کنم تو کونش تو بکن توی کس .. -کسی رو به ده راه نمی دادند سراغ خونه کد خدا رو می گرفت . بذار اول به یکی مون بده نفر دومو پیشکش . -ارسی جون قربون اون شکل ماهت . من ده تا دختر دیگه واست جورش می کنم . برو باهاش خلوت کن . هر چقدر هم دوست داری بکنش . حسود کیه بخیل کیه . فقط این رفیقتو فراموش نکن . یه سفارش ما رو هم بکن . اجرشو ببری . -تو که دست و بالت کلی دختر داری چرا خودتو علاف این یکی کردی -هر گلی یه بویی داره این از همه خوشبو تره . من اصلا دست و دلم به کار نمیره . ببین من جای تو بودم می رفتم اتاقش و همونجا غذاشو می بردم و قاپشو می دزدیدم . -بابا اون مسافره همین یه شبو می خواد این جا بمونه شاید بخواد بره گردش و توی ساحل قدم بزنه . -بابا الان که داره غروب میشه . همه جا نیمه تاریکه . شب دریا قشنگ تر از غروبشه .. -من چه می دونم زنا همه احساسا تی هستند دیگه .. سریع بر گشتم اتاق . داشتم فکر می کردم که چی سفارش بدم . نمی خواستم خودمو زیاد سنگین کنم . دلم می خواست کمی هم سر به سرشون بذارم . یعنی حداقل سر به سر این ارسلان خان . خوشم میومد .که این لحظات آخر قبل از بر گشت به خونه رو یه جورایی حالشو ببرم . ارسلان که اومد توی اتاق یه دامن خیلی کوتاه و یه تاپ تنم کرده بودم . سوتین هم نبسته بودم و زیر دامن هم شورتی پام نبود . دیگه یه سره خودمو راحت کرده بودم . از این بهتر نمی شد . فقط یه ریز داشت نگام می کرد . خوب غذامونو خوردیم و هرچی خواستم پولشو بدم قبول نکرد . -ببینم ارسی جون تو با این کار و کاسبی خودت مسافر کشی هم می کنی ؟/؟ -نه گاهی که حوصله ام سر میره یا از یکی خوشم میاد عشقی سوار می کنم . -ازت خوشم میاد پسر خوبی هستی . من می تونم از نگاه آدما خیلی چیزا رو بخونم . چیزای خیلی قشنگو یا حتی تند و زشتو . اینجا رو می خواستم که خیلی رک و صریح و سریع کارمو انجام بدم . حال و حوصله زیاد پیچوندنو هم نداشتم . هوس کرده بودم که شبو برم در ساحل یه قدمی بزنم . از ساحل بابلسر خیلی خوشم میومد . به نظرم زیباترین ساحل شمالو داشت . هرچند که پدر می گفت زمان اونا وقتی که بچه بوده ساحل شنی مساحت بیشتری رو داشته و بارندگی زیاد و آب رود ولگا در شمال دریای مازندران چند متری دریا رو درقسمت جنوب آورده جلو تر . -ببینم در چشای من چی می بینی .. لبخندی زدم و سکوت کردم . -راستشو بگین نادیا خانوم منو می ترسونین ..-راستش می ترسم این بر داشت منو قبول نکنی -حالا بگو -چشات به من میگه که دوست داری با من رابطه داشته باشی . علاوه بر این که خودت رابطه داشته باشی دوستت افشین هم باهام همون کاری رو که تو می خوای بکنه و اونم دو تایی با هم .. . رنگ از چهره ارسلان پرید -نههههه نهههههه همچین چیزی نیست -به من دروغ نگو .. -تو یک جادوگری ؟/؟ -نه من اگه از راز دل آدما توسط چشاشون با خبر میشم که نمیشه گفت جادوگریه .. -ولی من که جسارتی نکردم . حرفی نزدم کسی رو نمیشه به خاطر خواسته اش محکوم کرد . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#103
Posted: 25 Mar 2013 23:17
زن نامـــــــــــــــــرئی 103
ببین ارسی جون من از مردایی که ضعیف باشن خوشم نمیاد . چشات بهم نشونم میده و میگه که تو با خیلی از دخترا بودی . پس واسه من یکی نقش بازی نکن . -من باید چیکار کنم . -من از مردای شجاع خیلی خوشم میاد . مرد اونه که خواسته خودشو بیان کنه . از چیزی هراس نداشته باشه . با اون دامن کوتاه و تاپی که تنم کرده بودم دهنش آب افتاده بود . خستگی منم در رفته بود . مثل یک معتاد به مواد مخدر منم به سکس معتاد شده بودم . اگه یه روز یکی منو نمی کرد نمی تونستم خوب بخوابم . انگار یه چیزی کم داشتم . -ببینم نا دیا جون اگه یه مرد شجاع باشه می تونه به خواسته اش برسه ؟/؟ -همینو می دونم که اگه به خواسته شم نرسه مث سابق و اون زمانهای قدیم نیست که سیلی بخوره . به امتحانش می ارزه . تازه می بینم که خیلی خودمونی تر داری حرف می زنی . اگرم خواسته اتو به من نگی از لای شلوارت معلومه که چی می خوای بهم بگی .. قفل کرده بود . گیجش کرده بودم . پیش خودش حساب می کرد بابا این دیگه کیه این جور گستاخانه و بی خیال داره حرف می زنه . -این جوری که داری نگام می کنی من دوباره خوابم گرفته . یه چیزی بگو . خودمو انداختم رو تخت و طاقباز دراز کشیدم . تا یه وجب بالای زانوم لخت بود . نه شورت داشتم و نه سوتین . نوک سینه هام از تابم مشخص بود . اون به نوک سینه هام زل زده بود . خیلی دلم می خواست متوجه این موضوع هم که شورت پام نیست بشه . اومد و کنارم رو تخت نشست . -ببینم فکر می کردم از این شجاع تر باشی .. نکنه تعجب می کنی یا می ترسی . از چی بیم داری .. تاپ منم طوری بود که تیزی نوک سینه هامو خیلی خوب نشون می داد بالاخره همون بی حسش کرد . از روی تاپ دهنشو به سینه ام چسبوند . -آههههههه ارسی ارسی .. چقدر لفتش دادی . من دیگه چه جوری بهت بگم . باور کن این جور اسراف کردنا گناه داره . ببینم دلت می خواد افشین هم بیاد . اون در حقت نامردی کرده ؟/؟ تو به فکر تلافی نباش .. -نادیا جووووووون .. با یه دستش اون یکی سینه مو فشارش می گرفت .. -پسر شیر نداره که می خوای بدوشیش . -من ازش شیر می گیرم . تاپمو در آورد و حریصانه افتاد به جون سینه هام و منم با دستام کمرشو می مالیدم و هوسشو زیاد تر می کردم هر چند لباس هنوز تنش بود . -درش بیار . درش بیار . چرا این قدر معطل می کنی . .. ارسلان غیر از شورت هر چی رو که داشت از تنش در آورد و به گوشه و کنار پرتش کرد . -پسر پسر تو که منو کشتی از خوردن سینه سیر نشدی ؟/؟ تو دیوونه ام کردی از کجام بیشتر خوشت میاد . بگو از کجا بیشتر لذت می بری . خجالت نکش . می خوام بهت حال بدم باهات حال کنم . -اگه بدونی اون کون بر جسته و تپلت چقدر چشامو گرفته . .. با خودم گفتم اگه بدونی که زیر این دامنم چه جوری کونمو قایم کردم و یدفعه روش می کنم . اگه بدونی که یه کس تپل وسط اون کون چه جوری داره بهت چشمک می زنه و کیر کیر می کنه . یه دور بر گشتم و خودمو دمر کردم . -ارسی جون این جوری چه طوره . می تونی یه نگاه به زیر دامن بندازی . ببینی همونی که تصورشو داشتیه یا نه -نادیا جون من چشام اشتباه نمی کنه . چشام اشباه نمی کنه . این همون کونیه که من همیشه آرزوی دیدن و کردنشو داشتم . -حالا خوب حال کن . دامنمو می زد بالا و می دادش پایین . .. -اووووووفففففف فقط می خوام تا ساعتها نگاش کنم . -ببینم دوستتم دل داره . افشین جونم می خواد نگاش کنه دیگه . فقط یه بار تا آخرش ببر بالا و یه خورده به دقت نگاش کن ببین چی می بینی .. این کارو کرد . بهو یه فریادی کشید وووووووووو وااااااااوووووووو .. شورت نداری شورت نداری نادیا معرکه هست معرکه جوووووووون .. کف دستاشو گذاشت رو قاچای کونم انگشتشو هم گذاشت رو سوراخ کسم و چند دور در همون ناحیه سوراخ کس انگشتشو گردوند از این بهتر نمی شد . کسم حس یه قلقلک خاصی رو داشت . دلم می خواست بیشتر میکش بزنه . بیشتر باهاش ور بره . پس از چند روز لز بینی و همجنس بازی با مونا و مرسده سکس با مرد خیلی می چسبید . دوباره طاقباز شدم . پاهامو بازش کرده و با انگشتام به کسم اشاره می کردم که یعنی باید هواشو داشته باشی . اونم بی چون و چرا هر چی رو که می گفتم گوش می کرد .. دلم می خواست با یه سری حرکتای ابتکاری منو منفجرم کنه بهم عشق بده حال بده . خیلی سریع به خواسته ام رسیدم اصلا فکرشو نمی کردم این کارو بکنه و به عقل منم نمی رسید . موهای سرشو مالوندش به کس من . یه قسمتش که عین سیخ جوجه تیغی بود و یه قسمت هم که شبیه یال اسب بود -آخخخخخخ ارسی ارسی .. ووووووییییی وووووووییییی چه کیفی داره .. اوی اوی اوی اوی اوی .. نمی تونستم خودمو نگه داشته باشم . مشتای گره کرده مو از پشت می زدم به تخت . کسسسسم دیگه تاب و توانی نداشت . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#104
Posted: 30 Mar 2013 20:25
زن نامـــــــــــرئی 104
ارسی ارسی عزیزم بمال بمال .. اون موهاتو بمال به کسم . بالاخره باید که یه جایی به دردم بخوره . وقتی که بهش گفتم کسم از تماس با موهای سرش بی نهایت حال می کنه تلاش خودشو زیاد تر کرد و موهای سرشو اول به نرمی بعد با سرعت و فشار زیاد تری روی کوسم می کشید -نهههههه ارسلان عزیزم .. چه جوری می کشی که داری منو می کشی . عالیه عالیه داری خوابم می کنی . لذتش تمومی نداره . پاهامو تا جایی که می شد بازش کردم و اون بازم به کارش ادامه می داد البته با این کارش نمی شد ارضا شد ولی یهو منو می رسوند به جایی که دلم می خواست این کیف ادامه داشته باشه .. هوسم به اوج رسیده بود . دوست داشتم هر چی مرد اون دور و بره بیان سراغم و بهم جون بدن نفس بدن عشق بدن . هوس بدن و از بدن نادیا لذت ببرن . کمرمو پهلوهامو توی دستشون داشته باشن و تا اون حدی که دوست دارم کیف کنن و منو سر کیف بیارن . در لحظاتی که موهای سر ارسلان در حال کیف دادن به کسم بود افشین براش زنگ می زنه .. -عزیزم کیه ؟/؟ -افشینه ..-ببینم می دونم خیلی دوست داری دوستت بیاد این جا . از بس دل رحم و دلسوز و مهربونی . واسه همین خصلتهای مردونه توست واسه همین معرفتته که خیلی زود بهت راه دادم . عیبی نداره اگه دلت می خواد و دوست داری بهش بگی بیاد بگو بیاد . می دونم دلت نمی خواد تنهایی بخوری . اونو طوری میون زمین و هوا قرار داده بودم که با این که می دونستم دوست داره اول مدتی رو به تنهایی با من حال کنه و منو بگاد ولی با همه اینا به افشین گفت که می تونه بیاد . .. جووووووون دو تایی چه کیفی می داد . در ساحل دریا .. هرچند اینجایی که بودم و در حال سکس هیچ دیدی نسبت به ساحل و دریا نداشتم ولی بعدش می تونستم برم و قدم بزنم . بهتر از این نمی شد . وقتی افشین وارد اتاقی شد که من و ارسلان در حال سکس بودیم دهنش وا مونده بود از این که چه جوری دوستش موهای سرشو کرده توی کسم و منم چه با لذت و هوس دارم باهاش حال می کنم ولی من بیشتر تعجب کردم چون اون کاملا لخت خودشو انداخته بود وسط . اومد بالای سرم و از پهلو شروع کرد به بوسیدن لبام . -نادیا خوشگله خوشگل خانوم واقعا اومدی و محفل ما رو روشن کردی . -ارسلان فکر نمی کنی نادیا جون خوشگل ترین و خوش بدن ترین دختری بوده که پاش به این طرفا باز شده -نه تنها بهترینی بوده که اینجا اومده بلکه خوش گل ترینی بوده که تا حالا دیدمش . من خودمم اینو بهش گفتم . -بچه ها تعارف رو بذارین کنار و به اصل کار برسین .افشین جون تو هم دوباره برو لبامو ببوس . سینه هامو ول نکنین . من عشق می خوام هوس می خوام لذت می خوام . ارسی دیگه صبر نکرد من قمبل کنم تا هم اون و هم افشین در یه لحظه کیر هاشونو بفرستن توی تن من . -بنال نادیا . هر چی دوست داری جیغ بکش هوستو بریز بیرون . نشون بده که حال می کنی تا ما هم حال بکنیم -داداش ارسلان هر چی میگه راست میگه . نادیا جون عشق کن . اینجا همه خودمونی هستیم . هر چی جیغ بکشی و کسی هم بشنوه گیر نمیده .. -عوضش ممکنه چند نفر دیگه هوس کنن که بیان کیرشونو بکنن توی کس و کون من . -نه دیگه من و داداش ارسی که با هم جیکیم حسابمون جداست . -می دونم شما چقدر با هم تفاهم دارین ولی افشین جون من دلم می خواد همین جوری که ارسلان هواتو داره تو هم هواشو داشته باشی . چون یه حسی بهم میگه که معرفت ارسلان بیشتره . ولی تو هم بی معرفت نیستی .. -داش افشین یه چیزی رو بهت بگم که این نادیا خانوم قدرت جادویی داره خیلی چیزا رو حدس می زنه .اشتباه نمی کنه . پس خوب به حرفاش دقت کن .. مثل این که این من بودم که باید ساکت می شدم . خودم به افشین می گفتم که ساکت باشه در عوض اونو به حرف می گرفتم . ولی لحظاتی بعد در حالی که افشین لبامو می مکید و ارسلان کسمو به استقبال اوج هیجان دیگه ای رفتم . نمی دونم چی شد که ارسلان که داشت کوسمو می کرد کیرشو بیرون کشید و شروع کرد به میک زدن کسم با لباش . .. چقدر کارای این دو نفر متنوع بود . افشین رفت سراغ زیر بغلم .. -آهههههههه ارسی افشین قربون تن و بدن دو تایی تون . افشین جون می دونم تو عاشق اینی که کون بکنی . هوس داری که کیرتو بکنی توی کونم . ارسی جونمم کونمو دوست داره ولی حالا قمبل می کنم تا ارسلان گلم بکنه توی کسم و افشین جون بذاره توی کون . فقط هر چی رو که می بینین و هر مدلی که حال می کنین و اون لذتی رو که می برین حس خودتونو بگین .. آخخخخخخخ کسسسسسم کونم .. سینه هام .. عاشق هر دو تاتونم . دوست دارم دوتایی تون بشین شوهر من . من مال هر دو تا تونم . اگرم زنتون نشم دوست دارم جنده شما دو تا باشم . چقدر شما با حال و ناز و دو ست داشتنی هستین .. هر دو تا کیرتون مال خودمه . هر دو تا شونو می خورم . حالا فقط می خوام که منو بکنین ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#105
Posted: 4 Apr 2013 00:33
زن نامـــــــــــــــــــــــــرئی 105
دو تایی شون سنگ تموم گذاشته و جانانه بهم حال می دادند . این آرامشو داشتم که هر وقت احساس خطر کردم و دلم خواست به هر طریقی که شده می تونم خودمو نجات بدم و از مهلکه در ببرم . عشق می کردم با این کارام لذت می بردم . دلم می خواست تا اونجایی که جون دارم جیغ بکشم و حال کنم . دیگه دو تایی شون هر کاری که دوست داشتند باهام می کردند . من نمی دونیستم واقعا این لب و دهن کیه دست کیه که رو سینه ام رو کسمه و این کدومشونه که داره با کونم ور میره . منو از این رو به اون رو می کردند . با کونم ور می رفتند . به سوراخ کونم لیس می زدند . کوسمو می مکیدن . و دو تایی شون منو وسط گرفته به بدنشون چسبوند بودند . وسط دو تا کیر قرار گرفته بودم . چقدر حال می کردم با این صحنه . این قسمتش خیلی با حال و هیجان انگیز بود . دلم می خواست دو تا کیر یکی می شد و من می تونستم راحت رو یکی تمرکز کنم . فقط یه جای قضیه متوجه بودم که قمبل کرده و ارسی انگشتاشو کرده توی کس و افشین هم پنج تا انگشتشو گلوله کرده و نوکشونو می خواد به زور بفرسته توی کونم -پسر داری چیکار می کنی . مگه نمی دونی سوراخ کون چقدر حساسه .. -می دونم منم به سوراخ کون حساسم . وقتی یه کون آبدار و ناب می بینم نمی تونم جلو خودمو بگیرم . نادیا جون از پشت لباسات هم معلوم بود که چه کونی داری ! ظاهرا اشعه ای راداری چیزی داری . -کیرشو گرفت توی دستش و گفت هرچی هست داخل اینه . داداش ارسی آماده ای ؟/؟ -اول باید اجازه شو از نادیا جون بگیریم . -اجازه ما دست شماست سروران عزیزم . خب مجبور بودیم از شیوه کلاسیک دو به یک استفاده کنیم . باید یه کاری می کردیم که حال کنیم . ما که نمی خواستیم فیلم بازی کنیم و اونو نشون عموم بدیم دلم می خواست کونمو هم بمالونن . هوس داشتم باهاش ور برن . خودمو با شکم رو تخت ولو کردم . افشین بد جوری خودشو شیفته کونم نشون می داد و این طور هم بود . ارسلان دستشو از زیر گذاشت روی کسم و من خودمو روش حرکت می دادم و افشین هم با دو کف دو تا دستش دو سمت کونمو گرفته بود توی دستشو و از لرزوندن و مالوندن اون مثل خود من لذت می برد . بازم انگشتاشو می کرد توی کونم . دیگه وقتش بود که دو تایی شون منو می کردند . هوس اینو داشتم که کیرشونو توی تنم حس کنم . آماده آماده شده بودم . . بدنم داغ داغ شده بود . پسرا اینو خوب فهمیده بودند . چون لب دریا کلی کس ریخته بود و اونا هم که جوون و باحال و دخترا هم که تشنه . معلوم بود دیگه همه که مثل نادیا ریاضت کش نبودند و نیستند که تا دوسال بعد از متارکه دست از پا خطا نکنه ولی در این چند ماهه به اندازه عمری سکس داشتم . دیگه به خودم سختی ندادم . هر چقدر هم که بیشتر سکس می کردم حس می کردم بازم گرسنه و تشنه ترم . ارسلان منو از رو زمین بلند کرد دستاشو دور کمرم حلقه زد که منو رو هوا بکنه و همین کاروهم کرد . -اووووووخخخخخخخ پسسسسسسر بالاخره کیرت رضایت داد که دروازه کسمو فتح کنه ؟/؟ -آره نادیا جون حالا وقتشه که دروازه کونت مجوز افشینو صادر کنه . -وکالتشو میدم به تو ارسی جون . هر چی تو بگی -افشین آماده باش . تشنه به کون کونمو از وسط باز ترش کرد و طوری کرد توش که از درد یه فریادی کشیدم که فکر کنم صدامو خیلی ها شنیده باشن . ولی من دیگه خیالم نبود . کیر افشین و ارسلان توی کون و کس من جا خوش کرده و در حال گردش بودن -پسرا خوش می گذره ؟/؟ ..افشین : جای تو خالی نادیا جون . -دوستان به جای ما . اتفاقا یه پای مجلس که خودمم . -پسرا پسرا مگه دارین از چیزی فرار می کنین ؟/؟ آروم تر آروم تر نادیا فرار نکرده . چقدر شما حریص و گرسنه این . مثل غذا نخورده ها می مونین . -غذا که خوردیم ولی به این خوشمزگی نبود . -نوش جونتون . گوارای وجودتون . تا دلتون می خواد بخورین که شاید به این زودیها گیرتون نیاد . -آدرس بده میاییم تهرون . هر وقت هم که خواستی بیای این طرفا بگو بهمون واست ماشین بفرستیم تو رو بیاره ور دل خودمون تمام هزینه هاش با ما . هر کی تو رو یه بار بگاد ده سال جوون میشه .-اووووووههههههه ارسی جون این که به نفع خودمه . اون وقت کیر های تازه تازه منو سر حالم می کنه . . دو تایی زبونشون کار می کرد . دستشون کار می کرد و با کیرشون هم مشغول بودند . -فقط زیادی گشادم نکنین که اون وقت ممکنه دفعه بعد سلیقه تون نگیره که منو بکنین . همراه با حرکات کیر پسرا سرمو از طرف لاپا به طرف محل گاییده شدنم گرفته دستمو به طرف دو تا کیر می گرفتم تا اونا رو در حال رفت و آمد در سوراخای مربوطه لمسشون کنم . کیر ارسلان که کوسمو تر کونده بود و کیر افشین هم در حد جر دادن و پاره کردن کونم داشت فعالیت می کرد . ولی از هر دو تا شون لذت می بردم . .. نادیا نادیا از این لحظه ها استفاده کن . اصلا به این فکر نمی کردم که وقتی رسیدم به تهرون چه بهونه ای برای خونواده ام بیارم . .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#106
Posted: 6 Apr 2013 12:46
زن نامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 106
کون منو پاره کردی افشین ؟/؟ -نادیا جون مقاومتت زیاده . دور و برش خوب سفت و جونداره . خوب چیزی درست کردی . اگه پیشم می موندی چی می شد ؟/؟ - هیچی اون وقت یه کون گشاد حسابی می شدم . ولی داشتم به این فکر می کردم که با این همه کونی که دادم چطور هنوز مردا با تمام وجودشون دارن با من حال می کنن . این دیگه از شانس منه که ازم لذت می برن . شایدم راستی راستی گشاد نشده باشم . افشین وقتی با تمام حس و حالش و کف دستش کونمو می مالید من دیگه عشق می کردم . -پسرا هر دو تاتون گلین .. -ببینم ویسکی ودکا چیزی تو همین مایه ها می خوری داریم .. -ممنونم افشین جون .. -افشین شاید همین عرق سگی خودمونو بخوره -چی میگی بابا کلاس ما رو پایین نیار دیگه . عرق سگی دیگه حالا مال پیر مرداست . -متشکرم بچه ها . من با همین جفت کیراتون مست مست میشم . منو خواب می کنه . اگه بدونین منو تا به کجا ها که نمی بره . -چه تن و بدنی داری . حیف که شهره اینجا نیست وگرنه یه هفته تو رو پیش خودت نگه می داشت . به هزینه خودش .. اون عاشق این کون و کمراست . مخصوصا این کس . قالب کست عین کس شهره جونه .. -ببینم شهره جون دیگه کیه .. -ساختمون بغلی کار می کنه . دیگه با مردا حال نمی کنه . فقط میگه زنا رو عشق است . میگه هم حالش بیشتره هم خطرش کمتره .. نمی دونم من که زن نبودم ببینم چی میگه و چه حسی داره نادیا جون -راست میگه افشین . یه زن وقتی که حسش باشه و در آتیش هوس غرق شه دیگه چیزی نمی تونه جلو دارش باشه .. یه زن وقتی مزه عشقبازی با یه زن دیگه بره زیر زبونش خیلی بیشتر از اونی حال می کنه که با دوست پسر یا دوست مردش حال می کنه . البته نه همیشه . گاهی می بینی که یه زن با تمام وجودش عاشق دوست پسرش یا یه مردی میشه . در هر حال هر چی شهره جون میگه راست میگه . چیه نکنه واسه من نقشه دارین . -واسه تو نه واسه اون چرا . اگه بدونی اون چقدر اینجا می تونه به درد مون بخوره . توی کارای دکور چینی کمکمون می کنه .. توی آشپزی از هر آشپز ی وارد تره . مدیریتش حرف نداره . اون طرف اون و داداشش شریکی رستوران و چند تا پلاژو می گردونن . مال خودشونه . -من می خوام زود تر بر گردم تهرون . واسم خواب نبینین . -فعلا که این دختره معلوم نیست کجا رفته . اصلا یه جا بند نیست . -حتما رفته دنبال تفریح .. -نمی دونم شاید یه زن دیگه به تورش خورده . دریا کنار و خزر شهر و خیلی جاهای دیگه زنایی هستند که تنها زندگی می کنند و خیلی هم اهل حالن . بیشترشون هم اگه جسارت نباشه بجه تهرونن . -چه جسارتی . مگه ما داریم خلاف می کنیم . ما هم دوست داریم حال کنیم . عشق کنیم کیف کنیم . مگه من الان دارم به شما دو تا بچه های با حال حال میدم کار خلافیه ؟/؟ دختر بدی هستم ؟/؟ ارسلان : کی همچه حرفی زده . ما غلط کرده باشیم . اونا رو طوری پیچوندم که بیچاره ها حرفی واسه گفتن نداشتند و گاهی هم می ترسیدند از این که منو دلخورم کرده باشند . ارسلان کیرشو از توی کوسم بیرون کشید تا افشین خوب بتونه سوراخ کسمو دید بزنه . با دو تا انگشتاش کناره های کسمو به دو طرف می کشید . -افشین می بینی . خیلی با حاله . نه ؟/؟ -فوق العاده هست جای تو خالی .. -کوفتت بشه پسر هم داری کونشو می کنی هم کسشو دید می زنی . -کی گفت کیرتو بیرون بکشی . ولی با این حال افشین که در حال کردن کونم بود ذستشو گذاشت روی کسم و با یه حالتی دورشو می مالید که جز فریاد کشیدن و این که بگم ارسی کیرتو دوباره بکن توی کسم کار دیگه ای ازم بر نمیومد . جنده ها جنده ها راحت بخوابین که تا سالهای سال من روی شما رو سفید کرده دارم . این چه حال کردن و کس و کون دادنیه که هر چقدر توی این بر نامه ها هستم انگاری که همیشه گشنه امه و اشتها دارم .. این بار ارسلان با یه فشار بیشتر و استارت محکم تری کیرشو فرو کرد توی کونم . -ووووووووییییییی پسر پسر پاره شدم -خودت کیر می خواستی .. -چیکارش کردی ببینم دوپینگ کردی . حس می کنم دراز تر شده . -به نفع تو این که بیشتر حال میده .. -آره ارسی جون .. اولش نرم نرم بکن .. حالا می تونی تند تر بزنی . آخخخخخخخ کسسسسسم آخخخخخخخ کونم .. ارسی منو ببوس . افشین تو هم همین طور . هر دو تا تون . هردو تاتونو می خوام عشق عشق بدین حال می خوام . می خوام .. من سیر نمیشم .. -ما هم عاشق یکی هستیم که سیر نشه . هر چقدر که دوست داریم بهمون حال بده حال بده . ما هم تا هر وقت که اون بخواد می کنیمش . تا ته تا دسته کیر مون . -من فدای اون کیر و کیر دسته های شما جوونای گل خودم بشم . -نادیا جون بگو چه جوری باهات حال کنیم که بیشتر کیف کنی .. دلم می خواد بیشتر پیش شما باشم تا شب بشه و برم کنار ساحل قدم بزنم . بشینم لب آب و حال کنم . به دریا نگاه کنم و لذت ببرم . حالا جفت کیراتونو بیرون بکشین . دراز بکشین کنار هم . می خوام هر دو تا کیر رو با هم و جدا جدا ساک بزنم . حال کنم . ببینم ببینم که چه چیزایی رفته توی کس و کونم و چه جوری می تونم با هاش عشق کنم و مزه بگیرم . عاشقتونم دوستتون دارم . اوخخخخخخ کیرتونو بیرون هم که دارین می کشین بازم با عشق و لذت همراهه . آخخخخخخخخ آخخخخخخخخ قربونتون فداتون دوستتون دارم .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#107
Posted: 9 Apr 2013 12:55
زن نامــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 107
یه سینه ام در دست افشین بود و ارسلان هم با یه سینه دیگه ام بازی می کرد . دو تایی شون خیلی خوب در حال لذت دادن به من بودند . -ببینم پسرا از این شکار خوشتون اومد ؟/؟ -نگو شکار بگو شکارچی . فعلا ما اسیر و تسلیم توییم . -اوووووخخخخخخ ارسی جون چه بامزه و با حال شدی . ولی یه پسری می گفت که زنا که میرن زیر کیر یه مرد یعنی این که دیگه چهار دست و پا تسلیمن . دیگه باید گفت دستا بالا .. -شاید زنا زیر کیر ما دراز بکشن و خوابشون ببره . ولی ما مردا قبل از این بخواهیم سکسو شروع کنیم خوابمون برده -آخخخخخخخ خیلی باحالی پسر . خیلی قشنگ با کلمه ها بازی می کنی . حقشه که کونمو به طرف شما دو تا حرکت بدم تا سکس من و شما جوندار تر شه .. همین کارو هم کردم و خودم داغ تر شدم .. هر دو بدنایی سفت و ورزشکاری و تازه نفس داشتند . از کردن من خسته نمی شدند . این جور سکس به آدم می چسبید .. -جوووووووون دو تایی تون یکی از یکی بهتر ولی اون جوجه تیغی که داشت کوسمو می گایید یه خورده کار درست تر بود . بازم خوب شد که همون کیرشو کرد توی کسم . یه حس خوبی هم توی کونم داشتم . وقتی کیرشو در اون جای تنگ حرکت می داد و به عقب می کشید یه لذت بی سابقه ای رو توی سوراخ کونم حس می کردم . این لذت به تمام بدنم می رسید . حس می کردم روده هام دارن می لرزند . بی خود نیست یه عده هم از کون دادن لذت می برن .. دو تا پسرا فشار رو زیادش کرده تا می تونستند منو مورد ضربات موشکی زمین به هوا و هوا به زمین و چپ و راست خودشون قرار داده بودند . -اوووووووههههه خوبه حالا .. همون یه دستتونورو سینه ام داشته باشین .. هر چند لحظه فشارش بگیرین لبامو گذاشته بودم رو لب ارسلان و چشامو هم بسته بودم . دو تایی یه بار دیگه توپمو بسته بودند به توپ . سر و صدای شلپ شلیپ بر خورد کیر به کون فضا رو پر کرده بود .. -نههههههه ...نهههههههه زوده بازم میخوام کس بدم . دوست دارم کونمو جرش بدین . حال کنم . حال بدین . ولی نباید جلو ار گاسمو می گرفتم . این لحظه رسیدن یک زن به اوج آرزوهاشه . لحظه ای که به چیز دیگه ای فکر نمی کنه . منم حس می کردم که دارم ارضا میشم . می رسم به لحظه ای که شیرین تر و بهتر از اون لحظه ای نیست . لحظه اوجی که بیشتر مردا در مورد خودشون میگن ما اصلا زندگی می کنیم برای این لحظات.. میگن و میگیم زندگی فقط نباید واسه این چیزا باشه و ارزش عشق خیلی بیشتر از ایناست . اما واقعیت نشون میده که هوس و شهوت به آدما انگیزه و قدرت میده . قدرت رو زمانی میده که بشه از پس اون هوس بر اومد و یه جوری بشه به رضایت و تمتع رسید .. -آهههههه .. دیگه نمیشه .. نمیشه .. ارسی .. بهش برسی که رسیدی .. تند تر تند تر .. افشین تو هم کونمو رهاش نکن .. هر دو تا کیر مست مستم کرده . . دیگه جون ندارم . پاهام سست شده . شروع شد شروع شد .. آخ که حرکت شروع شد . دستمو گذاشتم رو کس و بالای کیر و همونجایی رو که محل ورود و خروج گاییده شدنم بود با دستام مالوندم . -وووووییییییی ووووووویییییی نادیا جون نادیا خوشگله دستتو که این جوری به کست می مالی با کیر منم در تماسه . داغم کرده . داره منو می سوزونه .. -صبر کن .. یهو صدامو طوری بردم بالا و فریاد کشیدم که اگه افشین جلو دهن منو نمی گرفت اونایی که بیرون بودند فکر می کردند که دارن یه زنی رو می کشن . البته زنا می دونن من چی دارم میگم . این لذت و خوشی زیاد لحظه ار گاسم دست کمی از کشته شدن هم نداره . تپش قلب به حد اکثر میرسه . آدم حس می کنه تمام بدنش زیر کیر اونی قرار داره که داره اونو می کنه . یکسره یه یکی دو دقیقه ای رو در اوج لذت به سر می بردم . حس داغی و جوش و ریزش آب گرمو دور کسم داشتم . یه لحظه وقتی این گرما و حرارت داغ هوس مثل یه مایعی از کسم ریخت بیرون حس کردم به حدی آروم شدم که دلم نمی خواد کسی کاری به کارم داشته باشه . -افشین بیا بریم یا حداقل یه چند دقیقه ای کاری به کارش نداشته باشیم .. -بچه ها خیلی ایثار گرین مثل این که نادیای خودتونو خیلی دوست دارین . من آبمو از دست دادم . حالا آب شما رو می خوام . گرما و داغی وجود شما رو می خوام . عشق و دوست داشتن و هوس شما رو می خوام . -افشین راستش یه دنیا آب پشت کیر و کمرم جمع شده -پس می خواستی چیکار کنی جق بزنی -اگه مجبور می شدم این کارو انجام می دادم . اگه می گفتی که راضی نیستی در جایی از بدنت خیس کنیم چاره چی بود . -واقعا که شما دو تا، دو تا جنتلمن واقعی هستین . ولی دوست دارم به همین صورت منو به آب برسونین نذارین تشنه بمونم .. ..... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#108
Posted: 16 Apr 2013 09:30
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 108
افشین و ارسلان اومدن طرف من تا کار نیمه تموم خودشونو تموم کنن . من ارگاسم شده بودم ولی تشنه آبشون بودم هر دو تاشون در همون حالت سابق قرار گرفتند . جوش آورده بودند . نمی دونستند دارن چیکار می کنند . افشین طوری کونمو به توپ بسته بود که اگه چند دقیقه دیگه به گاییدنش ادامه می داد فکر کنم سوراخ کون منو تبدیل به کس می کردند ولی من دیگه ازبس کونمو دور کیر این دو تا پسر ناز می گردوندم در یه لحظه عین فشفشه و فواره آبشونو پاشوندند تو کس و کون من و یک یار دیگه نادیا رو به نوایی رسوندند . . از نو گرم افتاده بودند . منم شده بودم مث اونا . عین وحشی ها دو دستی چسبیده بودم به موهای ارسی و کسمو رو موهاش می گردوندم و با فشار ی که به سرش می آوردم عین آدمای مست رو سرش سوار بودم . . افشین منو انداخت رو زمین و این بار کرد توی کسم و ارسی هم کیرشو گذاشت تو دهنم و با لذت کیرشو واسش ساک می زدم . چقدر به هر سه تا مون خوش می گذشت . این چند ماهی واقعا معنای زندگی رو فهمیده بودم . فهمیده بودم که ما زنا هم حق زندگی کردن داریم . وباید برای رسیدن به خواسته هامون بجنگیم . باید طوری ذهن جامعه رو از این مسئله که یک زن عیاش یعنی زن بد کاره پاک کنیم . فرق یک زن با یک مرد در اینه که به جای کیر کس داره و دو تا سینه داره که مرد یه مدل دیگه شو داره . منو دیگه آش و لاش کرده بودند . -پسرا حالا دیگه بسه شما برین یه استراحتی بکنین و منم برم لب ساحل یه قدمی بزنم . با کمال میل قبول کردن که این کارو انجام بدن . شب هنوز یه نیمه نرسیده بود . به نیمه نیمه هم نرسیده بود . ساحل کمی شلوغ بود .هوای مطبوع و دلپذیر شامگاه صدای امواج دریا آرامش خاصی به من می بخشید . دوست داشتم با خودم خلوت کنم و به خاطرات این چند وقت خودم فکر کنم . ماجراهایی که باورم نمی شد برای من اتفاق افتاده باشه . حتی فراتر از یک فیلم سینمایی بود . رفتن به مجلس .. به استادیوم و حموم عمومی .. سکس در اتوبوس .. سکس با پدر برادر و داماد .. و خیلی ماجراهای دیگه . ماجرای مبارزه با قاچاقچیان و متلاشی کردن حداقل یک باند .. هنوزم فرصت داشتم که خیلی کارای دیگه انجام بدم . فعلا دلم می خواست به ستاره ها به آسمان تاریک و دریای تاریک نگاه کنم . سر سفید امواج به همان اندازه در یا رو روشن کرده بود که ستارگان ، آسمان را . . خیلی آروم دستامو رو زانو هام گذاشته و به انتها ی ظلمت نگاه می کردم . امواج که به ساحل می رسید و می شکست صورتمو خیس می کرد . البته نم لذت بخش اون به من آرامش می بخشید . چقدر این نسیم ملایمو دوست داشتم . دلم یه خورده واسه خونواده ام تنگ شده بود . ولی نه اون قدر که اگه بازم موقعیتی برای تفریح پیش اومد بخوام که از خیرش بگذرم . من دیگه با این نیرویی که داشتم زنی خود ساخته شده بودم . ولی باید کاری می کردم که بدون اتکا به این نیرو هم بتونم اعتماد به نفس داشته باشم و امور زندگیمو پیش ببرم . من پیش وجدان خودم آسوده بودم . با قاچاقچیان جنگیده بودم . تا اونجایی که می تونستم به اونایی که نیاز داشتند کمک می کردم . . حس کردم موهای صورتم داره قلقلکم میده . بوی عطرخودم مستم کرده بود . البته این عطر رو از ارسی هدیه گرفته بودم . ولی گویی این بو رو نداشت و تازه موهایی که باد حرکتش می داد و باعث قلقلک صورتم می شد موهای سر من نبود . چقدر غرق خودم بودم که اصلا متوجه این دختری که به من چسبیده بود نشده بودم . واااااییییی این دیگه کی بود . چه بی پروا .. یه لحظه جا خورده بودم . می خواستم اونو به یه سمتی پرت کنم و بزنم به چاک . صورتش به خوبی مشخص نبود . یه خورده ازش فاصله گرفتم . نور پروژکتور یکی از هتلها صورتشو کمی روشن کرده بود . زیبا به نظر می رسید . چه آزادانه هر دو روسری مونو کنار ساحل بر داشته بودیم . در اون سیاهی شب کسی با کسی کاری نداشت . این وقت شب دیگه کماندویی نبود که برای افتادن روسری دور بزنن . حتی افشین و ارسی چیزای عجیبی تعریف می کردن که داشتم شاخ در می آوردم . می گفتند در همین شهر و در بعضی از خونه ها و مجتمع ها جنده هایی ساکن هستند که بسیجی ها و اجیر شده ها براشون مشتری می برند و از هر دو سر پول می گیرند . درست مثل مافیای ایتالیا . یعنی دو طرفه امنیت رو تضمین می کنند و خودشون هم به نوایی می رسند . حالا تو پیدا کن مومن پرتقال فروش رو . ولی این دختره دیگه کی بود . -خانوم ببخشید شما متوجه من نشدین ؟/؟ -اتفاقا به خاطر شما اومدم اینجا . یعنی به خاطر تو . -من شما رو به جا نمیارم . قبلا شما رو ندیدم . -ولی اگه منو بشناسی متوجه میشی که چه مهمون نواز خوبی هستم -ببینم نکنه تو دختر در یا باشی . -من شهره هستم . دوست افشین و ارسی و مالک قسمتی از پلاژها و ساختمونای ویلایی و مجتمع کنار ساختمون اونا .... اگه افتخار بدی امشبو در خدمت شما باشم . وای نمی دونم چرا این قدر رسمی صحبت می کنم . ... ادامه دارد .... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ویرایش شده توسط: aredadash
ارسالها: 3650
#109
Posted: 16 Apr 2013 09:40
زن نامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 109
مثل این که این دو تا پسره خیلی سریع تر از اونی که تصورشو می کردم گزارش منو به این خانوم دادند . ولی خیلی تپل بود . اصلا حسشو نداشتم . خیلی خسته بودم . دلم می خواست از این آرامشی که در یا بهم میده لذت ببرم و بعدشم بیام بگیرم بخوابم . -شهره خانوم شما شمالیها چقدر خونگرم و مهربون و با محبت و مهمون نوازین ولی من راضی به زحمت شما نیستم . -اتفاقا من خیلی خوشحال میشم . دلم می خواد باهات دوست شم . شاید اومدم تهرون یه سری بهت زدم -اتفاقا با چند تا خانوم خوب شهرستانی دوستم همین حرف شما رو می زنن ولی وقتی که اومدن تهرون از دست ترافیک و این بر نامه هاش عاجزن -عشق و دوستی و محبت که این چیزا سرش نمیشه . مثل این که کسش خیلی می خارید . چون اول دختر خاله شده بود و بعدش اومد نشست . چقدر زودم باهام جیک شد. می دونستم اون دوپسر از سیر تا پیاز ماجرا رو واسش تعریف کردن . -اتفاقا من بیشتر دوست دارم با هم جنسای خودم بر بخورم . باهاشون درددل کنم . چون یک زن مشکل یک زنو بهتر درک می کنه -راس میگی شهره جون از بس این دوره زمونه بد شده اعتماد کردن آدما به هم خیلی سخت شده مخصوصا اگه از دو جنس مخالف باشن . پاهاشو خم کرد و از زانو به پایین به طرف دریا دراز کرد . دو تا دستشو هم ستون کرد و بهم گفت نادیا جون اگه کمرت درد می گیره سرتو بزار رو پام . -پس تو چی ؟/؟-من عادت دارم . تازه از نظر بدنی قوی ترم . -یه موقع اینایی که رد میشن فکرای بد نکنن -نادیا جون چه فکرایی . مگه ما داریم خلاف می کنیم . سرمو گذاشتم رو پاهاش . مث یه بچه ای که خودشو می ده به دست مامانش ..تازه از من جوون ترم بود . چقدر خوشم میومد . با دستاش موها ی سرمو نوازش می کرد و با کف دستش رو صورتم می کشید و با جفت انگشتاش با نرمه گوشم بازی می کرد . . حس کردم دارم می خوابم . -شهره جون داره خوابم می گیره . -بخواب اگه تا صبح هم بخوابی همین جا کنارت می شینم و نوازشت می کنم . .. مثل این که خیلی دوست داشت باهام حال کنه که این جوری بهم محبت می کرد . با خودم گفتم شهره جون بد موقعی به پست من خوردی . آخه دیگه حالی نمونده . ولی راستش خوابم برد . وقتی چش باز کردم که کمی احساس سرما کرده بودم . هرچند دست شهره رو قسمت سینه هام بود چیزی نگفتم چون دیگه این برام عادی شده بود . حس می کردم خیلی سبک شدم . واسه این که یکه نخوره از این که بیدارم گفتم بهتره صبر کنم که اون دستشو از رو سینه ام بر داره . ولی ظاهرا نمی خواست این کارو انجام بده و دلش نمیومد . منم یواش یواش داشت خوشم میومد و دلم می خواست که باهم حال کنیم . خستگی ام در رفته بود . خواب هم نداشتم . فقط گرسنه ام بود و هوس داشتم . دستمو گذاشتم رو دستش . یکه خورده بود ولی کف دستمو منطبق با کف دست اون کرده و به طرف سینه هام فشار آورده و اونو به اطراف حرکتش می دادم . تا متوجه شه که منم هوس دارم و از این حرکتش خوشم اومده -شهره جون گرسنه مه .. -می دونم خسته و گرسنه ای . بریم با هم یه چیزی بخوریم و بعد اتاقتو آماده می کنم که بخوابی . اصلا بیا اتاق خود من اونجا کامل تر و تمیز تره . همه جور امکانات هم داره . اگه دوست داشتی زود بخواب اگرم نه که می تونیم با هم درددل کنیم . واسه این که یه روحیه ای بهش داده باشم و دلش خوش باشه گفتم من فکر کنم دو ساعتی رو خوابیده باشم و دیر تر خوابم بگیره . خیلی دوست داشتنی هستی شهره . چه طور دوساعت منو تحمل کردی . -نادیا شاید هنوز منو نشناخته باشی ولی شهره در رفاقت کم نمیاره . -می دونم واسه همینه که این سه ساعتی بهت خیلی علاقه پیدا کردم . یه بوسه از لباش بر داشتم که فکر کنم شوک بسیار هیجان آوری بهش وارد کرده باشم . اگه از جام بلند نمی شدم همونجا منو بلندم می کرد و می خوابوند . و عین خیالش هم نبود که اینجا دریاست و کجاست و کجا نیست . با هم رفتیم یه چیزی خوردیم . کسی هم کاری به کارمون نداشت . فقط با چند تا پسر سلام علیک کردم و شهره هم اونا رو معرفی کرد که نمی دونم این داداشمه و اینم فلانیه و از این حرفا . فقط به این فکر می کردم که چه جوری حریف این خوش اندام قوی هیکل شم . یه شیشلیک گوسفندی دبش واسم آورد و منم با اشتهای زیاد نشستم همه رو خوردم . شاید همین هوس منو زیاد تر کرده باشه . رفتم یه دوشی بگیرم که بعدا تر و تمیز در خدمتش باشم . هر چند در این مورد حرفی نزده بودیم ولی هر دومون می دونستیم که حرکات و رفتار های ما از کدوم خواسته مون میگه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#110
Posted: 21 Apr 2013 16:55
زن نامــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 110
مثل این که من باید شهره رو آماده ترش می کردم تا خاطرش آسوده بشه از این که منم مثل اونم و تمایل به سکس یا لز دارم . ازم پرسید که دوست پسر داشتم یا نه و این که با اونا رابطه ای داشتم ؟/؟ -عزیزم من یه بار ازدواج کردم و از همسرم جدا شدم . یکی دو تا دوست پسر هم قبل و بعد از ازدواج داشتم و غریبه نیستی باهاشون سکس هم کردم ولی می خوام یه چیزی رو اعتراف کنم ممکنه ناراحت شی بگی چه دختر بدی هستم از دوستی باهام پشیمون شی -نادیا جون این حرفا چیه . دو تا دوست دو تا رفیق باید حرف دلشونو به هم بزنن . نباید از هم خجالت بکشن . دلشون باید نسبت به هم مث آینه صاف باشه . خب حالا بگو بفرما ..-شهره جون من با دختراو زنای زیادی لز داشتم . چون حس کردم که این جوری بیشتر می تونم از زندگی لذت ببرم و به آرامش برسم . البته نمیگم که از سکس با پسرا خوشم نمیاد ولی لز به من آرامش دیگه ای میده . حس می کنم حاضرم همه چیزمو برای اونی که باهاش لز می کنم بدم . ولی این احساسو در مورد پسریا مردی که خودمو در اختیارش میذارم ندارم . شهره محو حرفام شده بود .. -دختر تو که می دونی منم همچین احساسی دارم چرا با حرفات تحریکم می کنی . چرا دلمو می بری . -فدای دلت بشه نادیا . تو دختر با محبت و خونگرمی هستی . بگو چی می خوای . خودشو بهم نزدیک کرد و لباشو گذاشت رو لبام . -نمی دونم تو بگو تو چی می خوای نادیا .. -همون چیزی رو که تو می خوای و از نگات پیداست . منو محکم در آغوشش فشرد و منم دستامو دور کمرش حلقه زده دو تایی مون روی تخت ولو شدیم ولی لبای همو ول نکردیم . دستمو از زیر دامنش رسوندم به پاهای لختش و با نوک انگشتام روی پوستش می کشیدم . -آههههههه نادیا جون .. نادیا .. همین حالا بی حسم کردی . این قدر زود ؟/؟ سابقه نداره .. -اینو بذار به حساب سابقه . می دونی چیه شهره منم همین حسو دارم . حس می کنم تو از همه خوشگل تر و بهتری . هیشکی مث تو تا این اندازه تحریکم نکرده . از کناره های شورت دستمو به کسش رسونذم .. -نهههههه نادیا ..می بینی ؟/؟ می بینی چقدر واسه تو خیس شده . هوس داره ازش می ریزه . تو باید هوسمو خالیش کنی . باید بهم حال بدی . کسمو قلقلکش بدی . -پس کی منو قلقلک بده ؟/؟ ولی باشه شهره . من فدات میشم . هرکاری بگی واست انجام میدم . دامنشو با حرص زدم بالا. اونو پشت به خودم قرار دادم . شورتشو به ناگهان از پاش در آوردم . چه کونی داشت این شهره . گنده و سفید . تحریک شده بودم که باهاش ور برم و اونم بهم حال بده . نادیا نادیا .. مثل این که یواش یواش داری میری توی خط لز . معلوم نیست چه جوری کون یک زن تو رو تحریک می کنه . واسه این که دوباره سر کیف و شوق و ذوق بیام شورتشو کشیدم بالا واین بار خیلی آروم اونو پایین کشیدم تا نرم نرم شاهد رویت قرص ماه باشم . واقعا کونی داشت به روشنی ماه شب چهارده و به همون شکوه . شورتو از پاش در آورده و زبونمو پهنش کرده با این که اون وسط چاکش خوب جا نمی شد اما تا اونجایی که می تونستم زبونشو رو سوراخ کونش کشیدم که این کار هوس اونو زیاد می کرد . کسش با این که خیلی تازه و تپل بود ولی درشت هم نشون می داد . نمی دونستم چند تا انگشتو به راحتی و بدون این که درد بکشه می تونم فرو کنم توی کسش. اولش انگشتامو گلوله کرده تا به همون صورت توی کسش بذارم .. -شهره شهره جون چقدر خیسه کسسسسست -جوابشو باید از دست جادوگرانه و لبات بگیری .از اون حرفایی که با اون دل منو بردی و شوق و هوس منو زیاد کردی .. انگشتاتوفروکن توی کسم و بکشش بیرون . بذار توش بکشش بیرون . معطل نکن جوووووون جوووووون کسسسسسم کسسسسسسم .. اگه بدونی چه خارش شیرینی دارم .. خارششوبگیر . خارش بزن . آهههههههه-شهره منم حال وروزم از تو بهتر نیست . دوستت دارم عزیزم . دوستت دارم -منم دوستت دارم . عاشقتم . شهره جون داره . اگه بخوای تا صبح بهت حال می دم ولی الان خودم حالی به حالی شدم . می خواتم منو ردیفم کنی .. خواهش می کنم . -بذار لختت کنم . لختت کنم بدون هیچ فاصله ای بدون هیچ لباسی . فقط تن خوشگل و سفید و دوست داشتنی تو رو بغل می زنم شهره جون . دامنشو که تا وسط کمرش داده بودم بالا و رفته بود رو بلوزش در آوردم . رفته رفته لختش کردم . دیگه لباسای خودمم در آوردم جز شورتمو . دلم می خواست که اونو شهره واسم در آره . این جوری حالش بیشتر بود . . حالا اون روبروم قرار داشت . پاهاشو به دو طرف باز کرده این بار زبونمو رو کسش پهن کردم . اوخ چه کس آبداری . گوشتی و درشت ولی تازه و مایه دار و از اونایی که هر چی باهاش حال می کردم و می خوردمش سیر نمی شدم . ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم