ارسالها: 3650
#131
Posted: 24 Jun 2013 23:44
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 129
همین جور خوبه . خوبه عزیزم خوب بلدی چه جوری باهام مدارا کنی . می دونی چه جوری سر حالم کنی . دوستت دارم . عزیزم عاشقتم .. خوبه همینه . تند تند .. زود باش تند تر ..ولم نکن . می دونی که باید نشون بدی عمریه که دختر خاله ات رو دوست داشتی .. . عجب ریشه های محکمی داشت موهای سر اسفندیار . من دیگه نمی تونستم و نمی خواستم فریاد بکشم خیلی خوشم میومد و بالاخره رسیدم به لحظه نهایی و ار گاسم . چیزی نگفتم اولش تا اون همین طور به کس خوری خودش ادامه بده آخه همین جوری داشت ازم لذت می ریخت و تموم نمی شد . بالاخره رضایت دادم که بهش بگم دست نگه داشته باشه -پسر خاله گل و نازم حالا بیا دوباره کسمو بکن بعدش بهت آزاد باش میدم . -آزاد باش یعنی این که دست از سرت بر دارم ؟/؟ -اون میل خودته می تونی هر کاری که دوست داری باهام انجام بدی . منو ببوسی . مرخصم کنی . نازم کنی .-می تونم کونتو بکنم ؟/؟ -حتما می دونستم که این حرفو می زنی . از جاش پا شد و دلی از عزا در آورد . تا نیمساعت داشت کسمو می کرد . اولش می خواستم پنج دقیقه ای قال قضیه رو بکنم ولی دیدم که طوری با حرارت داره منو می کنه که حیفم اومد ادامه ندم . پس از یک ربع حس کردم که اگه تلاششو زیاد کنه می تونه منو ار گاسمم کنه . تا این که نیمساعت کشید .. دوباره بی حال افتاده بودم به حال خودم .. -اسفند جونم اگه حالشو نداری بخواب -نادیا جون من تازه گرم افتادم . حالا دیگه می تونم خیلی راحت با انرژی کونتو بکنم . ول کنم نبود و مجبور شدم در یه حالت دمری قرار بگیرم و بهش این اجازه رو بدم که هر کاری که دلش می خواد انجام بده . کیرشو اول دراز و خوابیده گذاشت روی چاک کونم . چه حالی می داد کلفتی و درازی کیر اونو در اون مسیر احساس کردن . خیلی لذت می بردم و خوشم میومد . . معلوم نبود روی سوراخ کونم چی ریخت که بهم گفت که ضد درده . نمی دونم حتما می خواست اونو بی حس کنه ولی حس کردم که یکی دو ساعت بعد از گاییده شدن باید درد شدیدی بگیره -اسفندیار ! مطمئنی که برای اولین بارته که داری کون می کنی نشون میده که تجربه این کار رو زیاد داری . -ما نخوردیم نون گندم . اما دیدیم دست مردم . خیلی ها واسه من از کارای خودشون تعریف کردند و من با حسرت به حرفاشون توجه می کردم . در هر حال حالا خودم داره تجربه می کنم . علاوه بر اون مایعی که روی کونم ریخت کیر خودش زد هم با یه چیزی چرب کرد و سرشو فشار داد به سوراخ کونم . کمی درد داشت ولی نه مثل کون دادنهای قبل . خوشم اومد سر کیر اسفندیار طوری سر خورد رفت توی سوراخ کونم که با یه قلقلک خاصی همراه بود . چقدر راحت نصف کیرش رو فرستاد توی کونم -جاااااااان عزیزمی نادیا . چه حالی میده . راست میگن رفقام که تنگی کون زنا بیشتر حال میده تا فرو کردن توی کسشون .-ولی پسر خاله جون یادت باشه که تحریک پذیری جنسی در سوراخ کون خانوما صورت نمی گیره و زن باید به مغزش فشار بیاره و از راههای دیگه احساس لذت و چیزی شبیه به اون به خودش بده -یعنی تو حالا خوشت نمیاد ؟/؟ من دوست دارم تو هم لذت ببری -چرا پسر خاله ! منم کیف می کنم . لذت می برم ولی از کس دادن بیشتر خوشم میاد . . تا همین نصفه رو که کردی توش خوبه می تونی تا همین جا حرکت گاییدنتو تند ترش کنی -دردت نمیاد نادیا -نه عزیز دلم . درد کون منو چیدی ولی واسه این کون معلوم نیست بعدا چه بلایی می خواد سرم بیاد . -امید وارم چیزی نشه . -نادیا جون اگرم چیزی شد گرمای کیر من هست که به دادش برسه -اوخ امان از دست کیر شفا بخش تو -نادیا جون کاش قبول می کردی زن من می شدی . -اسفندیار حالا یه دست بهت کس و کون دادم دیگه پسر خاله نشو دیگه .. دو تایی مون از این حرف خندیم . عجب تمثیلی رو این جا به کار برده بودم . یه تضاد جالب که هر دو تامون باهاش حال کردیم . با کف دستاش طوری دو تا قاچ کونمو مالشش می داد که انگاری کون منم از گاییده شدن داشت کیف می کرد . بازم یه لذت خاصی رو در ناحیه کس حس کردم فقط با کف دستم رو و قسمتی از وسط کسمو لمسش می کردم . اون خودش با کونم مشغول بود . پشت پامو هم طوری مالشش می داد که دلم می خواست بازم منو به اوج برسونه ولی راستش دیگه می دونستم این بار خیلی طول می کشه . چشامو بسته بودم و دیگه به هیچی فکر نمی کردم . جز به همین کیری که توی کونم بود و هوسی که بازم داشت سراسر وجودمو می سوزوند . . -اسفندیار تو چه جوری این کیر داغ و پر هوس خودت رو تونستی این جور تا حالا کنترلش کنی . واقعا چه جوری تونستی . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#132
Posted: 29 Jun 2013 01:32
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 130
بمالون . بمالون عزیز دلم . فدات شم پسر خاله گل من .. داشتی می گفتی من حرفتو قطع کردم -آره نادیا جون . مثل من خیلی ها هستند . حالا من قیافه ام این جوری بود و دختر ا باهام حال نمی کردند . حتی اونا یی که از نظر ظاهری هم ردیف من بودند .. دختراشو میگم گرایش زیادی بهم نداشتند . در هر حال با این سختی کشیدنها خودمو رسوندم به امروز .راستش فکر نمی کردم تو باهام راه بیای . دیگه ناامید ناامید شده بودم . -ووووویییییی بکن کونمو بکن . هر کاری داری می کنی که خیلی زرنگی . خیلی خوب داری بهم حال میدی . کلفتی کیر اسفندیار رو در خودم حس می کردم . فوق العاده لذت می بردم . اصلا دردم نمیومد . سرمو بر گردوندم عقب تا چهره اونو به وقت گاییده شدنم ببینم . ببینم که چه جوری داره باهام حال می کنه و از این که به هر حال یه کار نیک دارم انجام میدم لذت ببرم . ولی نگاه کردن من به پسر خاله گرامی همان و چسبیده شدن لبای گرم و کلفتش رو لبای من همان . بازم چه جور داشت منو می بوسید . حس کردم داره خفه ام می کنه . از بس اشتهای خودشو نشون داد که منو هم به اشتها آورد و هوس منو زیاد کرد . کمرمو داشت و کیرش رو می آورد بیرون و دوباره می کردش توی کونم . -سینه هامو بمالون . ولم نکن اسفند جونم . ولم نکن . حالا دو تا دستاشو گذاشته بود روی بر جستگی کونم و به شدت داشت با اونجا ور می رفت . لباشو از رو لبام بر داشته بود . پشت گردن و صورت و شونه و زیر گوشمو به آرومی می بوسید .اون باید خیلی فیلم دیده باشه که به این راحتی داره منو میگاد . دلم نمی خواست دست از کون کردن من بر داره . لحظه به لحظه بیشتر از کون دادن کیف می کردم . -جااااااااان اسفندیار خوب داری کونمو آتیش می کنی -خوشم میاد دختر خاله که می تونی با کیر من و با تن پسر خاله ات کیف کنی . تو شوهر نداری و منم زن ندارم . حالا که قبول نمی کنی که زنم شی می تونی بیشتر بهم برسی . هر وقت که نیاز داشتی و کست می خارید بیای پیش پسر خاله ات یک کیر ناقابلی داره که تقدیم تو بکنه . خنده ام گرفته بود .انگار داشت میوه تعارف می کرد . -عزیز دلم چند بار بهت بگم آدم وقتی بخواد با یکی باشه از پیش بر نامه نمی چینه . حتی من اون وقتا که شوهر داشتم مثلا نمی گفتم بیا امشب با هم سکس کنیم . دو تایی مون صبر می کردیم که شب بیاد اگه تمایلی داشتیم که با هم سکس می کردیم . در غیر این صورت هیچ .. تازه شاید من دوست پسر گرفتم و اون یعنی اسفندیارحسادتش شد از این که من با یکی دیگه باشم هر چند که اگه بخوام کلک بزنم خیلی کارا می تونم انجام بدم .. ولی شاید وجدانم قبول نکرد که خیانت کنم . نمی دونستم اسفندیار به حرفام گوش می کنه یا نه چون خودم از این طرز حرف زدن خسته شده بوده سر خودمو خورده بودم چه برسه به اون . فکر کنم دیگه خودشم یادش رفته بود که چی ازم می خواست . چون پهلوهامو سفت و سخت چسبیده بود و همین جور با سرعت و فشار داشت منو می گایید . عضلات سوراخ کونم با این که یه سستی و بی حسی خاصی داشتند به شدت از این مدل گاییده شدن لذت می بردند . می دونستم این سوراخ کون زن هر قدر هم گشاد شه بازم اون توان و قدرتشو داره که به کیر مرد حال بده . چقدر نرم و روون حرکت می کرد این کیر سفت و شق پسر خاله عزیزم . ولی یه لحظه حس کردم بیش از اندازه لغزنده و خیس و چسبناک شده . حرکات کیرش نشون می داد که با لذت توی کون من خالی کرده . -جاااااااااان جاااااااااان . بهتر از این نمی شد . عجب عشق و حالی . -اسفند تا می تونی بهش آب برسون . نذار آب بره . چاق و تپل ترش کن . -یعنی میشه بازم بهش برسم ؟/؟ -آرزو بر جوانان عیب تیست . کی فکرشو می کرد که یه همچه روزی به نام امروز بهش برسی . پس بازم می تونی برسی . خواستن توانستن است . اون در حالی که کیرشو پس از خیس کردن همچنان تا وسطای سوراخ کونم می فرستاد داخل و می کشید بیرون گفت خب من فردا هم می خوام . یک هفته دیگه هم می خوام آیا می تونم بهش برسم ؟/؟ -عزیز دلم حالا که اعتماد به نفست قوی تر شده می تونی خیلی راحت هر کی رو که دوست داری تورکنی . حالا زیاد هم خوشگل نبود موردی نداره . مهم اینه که کیرت اشتها داره و می خواد تغذیه شه . .با این حرفام حسابی سر حالش کرده بودم . ولم نمی کرد . رفت کیرشو شست و دوباره یک سرویس کامل بهم حال داد . می خواست آخرین تلاشهاشو هم انجام بده که نشون بده در سکس بهترینه و هر وقت که من نیازی جنسی داشتم با مراجعه به اون بتونم نیاز های خودمو تامین کنم . و خیلی خوب هم تونست اینو بهم ثابت کنه که قدرتمنده ولی نادیا تنوع طلب بود .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#133
Posted: 2 Jul 2013 00:14
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 131
من و اسفندیار تا ساعتها با هم حال کردیم . دیگه شیره اونو تا اونجایی که می تونستم کشیدم . حالی براش نمونده بود . داغون داغون شده بود ولی با همه اینا واسه این که نشون بده کم نیاورده ازم می خواست که یکی دوروز دیگه بازم تجدید خاطره ای بکنیم -پسرخاله عزیز این یکی رو هضمش کن حالت جا بیاد برای بعدی یه فکری می کنیم . راستش با این بر نامه هایی که من داشتم دیگه نمی شد رو من حساب کرد . آخه خیلی کم دوست داشتم از یه سوراخ دوبار گزیده شم . نادیا با این قدرت جادویی خودش تنوع طلب بود . به دنبال کیر های تازه و زندگی نوین . آخ که چقدر خسته بودم وقتی که دم صبحی از خونه خاله اومدم بیرون . طوری هم به خونه بر گشتم که کسی نفهمید . البته مجبور شدم از دیوار برم بالا . درو از داخل لاک و مهر کرده بودند . نادیا زبل مثل یک مرد می تونست همه فن حریف بازی در بیاره .خواستم خودمو به شکل پنهونی برسونم به اتاقم که دیدم پدرم جلو در وایساده . البته اون که منو نمی دید ولی مجبور بودم قفل در اتاقمو باز کنم و برم . .. یه چند دقیقه ای وایسادم و اون رفت . بعدشم نوبت داداش شد . ای بابا اینا چرا دست از سرم ور نمی دارن . باز میگیم داداش زن نداره و یه چیزی . بابا جون مامان که به تو خوب می رسه . چی بگم . امان از دست این مردای تنوع طلب . همش به دنبال کس تازه هستند . این کس با اون کس مگه چه فرقی می کنه . داخلشون که همه یکیه .. کمی که فکر کردم دیدم راستش منم دست کمی از همون مردای هوس باز ندارم . آخه همش به دنبال این کیر و اون کیر هستم . داداش که نا امید شد و رفت درو باز کردم و وارد شدم . -نادیا .. نادیا دخترم کجا بودی بابا نگرانت شده بود .. -پدر از بس سرم درد می کرد قرص خوردم خوابیدم . -پنجره اتاقت هم بسته بود خیلی دلواپس بودم -به مامان که چیزی نگفتی -نه .. -کاری داشتی بابا -باشه برای بعد .. همین صحبتا رو با نویان هم داشتم . مثل این که همیشه دو تاسکس تضمینی رو باید در خونه پیاده می کردیم . نمی شد به اونا نه هم گفت . آخه داداش وپدرم بوده ازم انتظار داشتند . خلاصه تا لنگ ظهر خوابیدم و دوباره حس مردم آزاری من گل کرده بود . آخه کار و کاسبی دیگه ای که نداشتم . می تونستم خیلی از آدما رو اذیت کنم . سر به سر همه بذارم . برم بشینم کنار روز نامه فروش .. یا وردست دکتر در اتاق عمل . یا اصلا برم به مطب یه دکتر زنان و زایمان بدون نوبت سرمو بذارم برم داخل و درو پشت سرم ببندم . تا منشی بفهمه چی شده خودمو پیش دکتر لخت کنم . اما کمی خسته بودم . نمی دونم چرا دلم می خواست به یکی کمک کنم . رفتم به یه پارکی . هر کسی سرش به کاری گرم بود . دنیای بزرگ ما . دنیای اندیشه ها دنیا گرمی و سردیها . دنیای مهربونی ها . هر کسی واسه خودش یه هدف و انگیزه ای داشت ولی آخر این انگیزه ها ما رو می رسوند به همونجایی که ازش اومده بودیم . یه جایی یه زن و شوهری داشتند با هم بحث می کردند . یه جایی یه مادری دست پسر کوچولوشو داشت و رفت براش تا یه پشمک بخره . به دیدن اون دوست داشتم و دلم می خواست که منم یه پسر داشتم . هوس یه بچه رو کرده بودم . ولی نادیا با این زندگی و روشی که در پیش گرفتی تو که نمی تونی از بچه نگه داری کنی . چشامو به استخری دوخته بودم که دور و برش کلی آدم نشسته بودند . یه دختری دست دوست پسرشو گرفته بود که در نره .. دو تا داشتند سر یه مسئله ای با هم کل کل می کردند . دوست داشتم فالگوش وایسم ببینم اون دو تا چی دارن به هم میگن . -ببین نازی امشب همه می خوان برن عروسی و من نمیرم . اگه نخوای بیای باهات قهر می کنم . دیگه متوجه میشم که دوستم نداری . -چی داری میگی جمال . آخه من و تو تنها ..خب اگه قراره بشینیم صحبت کنیم همین حالا که این جا هم داریم این کارو انجام میدیم . -عزیز اینی که تو میگی نیست شاید من بخوام ببوسمت . بغلت بزنم . دلم واسه این که بهت بچسبنم خیلی تنگ شده -تو که همش بهم چسبیدی . -ولی آخه نازی باور کن کاریت ندارم . -آره معلومه . خوب دیدیم اون دفعه چه جوری داشتی سینه هامو از ریشه درش می آوردی . -نازی اون که از پشت لباس بود . --بهت فرصت ندادم که به اونجاش برسی . من نمیام . هر کاری می خوای بکنی بکن . خودمو تا حالا علاف یه آدم بیکار کردم بس بود تازه من به چه بهونه ای اون وقتی بیرون باشم -عزیزم من حسابدار یه شرکتم این کجاش بیکاریه .تازه تو می تونی بهونه دوستتو بکنی که باهاش درس می خونی .. -ببین من خونه مامانت بیا و اونجا زندگی بکن نیستم . حقوق شرکت تو هم فقط خرج یک هفته زندگی ما رو تا مین می کنه . پس این قدر به این چیزا نناز -ولی نازی می تونم با عشق همه چی رو حل کنیم . می تونم یه ماشین واسه خودم دست و پا کنم بیکاری رو برم رانندگی . باور کن . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 1131
#134
Posted: 2 Jul 2013 00:28
این داستان سلطان ایده پردازی بین داستانهای شماست جناب ایرانی... امیدوارم عمرم کفاف کامل خوندشو بده...
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#136
Posted: 2 Jul 2013 00:52
shahrzadc: سلام بر الیپسسس نازنین ! از لطف ومحبت شماست که استاد خوش قلمیچون شما چنین عقیده ای در خصوص آثار من داشته باشد .البته اگر تعداد داستانهای در دست نگارش من کمتر می بود می توانستم با تمرکز بیشتر و کیفیت بهتری بنویسم . امید وارم که به ازای هر قسمت این داستان حداقل یک سال عمر کنید . مثلا۲۰۰ قسمت بشه ..بشه ۲۰۰ سال.. این دوروزه فرصت نشد ادامه داستان زیبای شما من احمد دیپلمه ریاضی را مطالعه کنم . امید وارم همچنان در ارائه آثار زیبا و با کیفیت موفق باشید . با احترام : دوست و برادرت ایرانی
ایرانی عزیز...
دعای بهتری نبود؟
با همین حجم بالای کارها و تعداد فراوان، بسیار خواندنی کار میکنید. امیدوارم همین روند ادامه داشته باشد!
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#138
Posted: 3 Jul 2013 11:18
سلام،
ایدهء فوق یه ایده ی خیلی علمی تخیلی هستش و به ژول ورن داستانهای سکسی نیاز داره. البته که زمان و هزینهء زیادی میبره!!!
اما اگه بشه نوشت بسیار جالب از آب درمیاد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#140
Posted: 4 Jul 2013 11:28
shahrzadc: بعضی چیزا رو آدم نمی دونه یا اطلاعی در موردش نداره که میشه گفت عیب تاریخ ما همینه
سلام ایرانی عزیز
فکر میکنم برای پیدا کردن این آداب، نباید مستقیما" به سراغ کتابهای تاریخی رفت. خوندن مقاله ها و نوشته های علمی-پزشکی هر عهد و دوره ای که شامل اکثر آداب و سنن زندگی سالم در اون عهده برای این کار مناسبه.
فکر کنم مقالات بو علی سینا و خوندن اشعار مولوی، که از بیان آداب جنسی پروایی نداشتن خالی از لطف نباشه.
و یا امثالهم که من اطلاعات کافی در این زمینه ندارم ولی اگر مایل باشید، میتونم وقت بزارم و برای کمک به شما، کار تحقیقی این مسائل رو انجام بدم.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...