ارسالها: 3650
#142
Posted: 6 Jul 2013 01:00
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 132
دلم می خواست یه جورایی به این زوج کمک می کردم ولی این پسر آتیشش تند بود و می خواست همین امشب به یه بهونه ای دختر رو در کنار خودش داشته باشه و باهاش حال کنه ولی این که نمی شد . اون دختر هم واسه خودش یه بر نامه هایی داشت اومد و مثلا دختری خودش رو از دست می داد . تکلیف با کی بود ؟/؟ نادیا مگه تو فضولی ؟/؟ اصلا به تو چه مربوطه یه کوفتی میشه دیگه . دلم می خواست یه جوری به یکی خدمت می کردم . حس انسان دوستی من گل کرده بود . درهمین گیر و دار دیدم یه پسری که شاید بیست سالشم نشه رفته پشت یه درختی و داره به دخترایی که اون طرف و روبروش نشستن نگاه کرده شلوارشو پایین کشیده جلق می زنه .. اتفاقا جایی هم قرار داشت که هیشکی نمی تونست اونو ببینه مگر این که می رفتی کنارش می ایستادی .. . . کیرش حرف نداشت . سفید و گوشتی و کلفت و دراز . از اونایی که جون می داد باهاش حال کنی و حتی تا نیمساعت هم ساکش بزنی . ولی در این محیط جاش نبود . یه لحظه خودمو مرئی کرده گفتم آقا پسر میدی ما بزنیم ؟/؟ از خجالت خودشو کشید گوشه تر و خواست که شلوارشو بالا بکشه -از چی می ترسی شتر سواری که دولا دولا نداره . همه ما دوست داریم حال بکنیم و اهل حالیم . دلم برات می سوزه . یا باید مثل من خیلی بد بخت بیچاره باشی .. یا مثل من خجالتی .. یا مثل من بی پول .. دیگه کس خل رو نگفتم . این صفاتی رو هم که واسه خودم اعلام کرده بودم هیشکدوم از اینا رو نداشتم و داشتم پیش این جوونه فیلم میومدم . تا رفت فرار کنه دست زدم کیرشو گرفتم .. -نفس نفس می زد . -فرار نکن اگه در بری همه چی معلوم میشه خیلی زشته . آبروم میره -ببینم تو ماموری چیزی هستی -تا حالا کی دیدی مامور عفاف بیاد و این جوری به کیر یک جوون بچسبه . این از نظر شرع مقدس حرامه . -به من بگو اصلا واسه چی داری خود ار ضایی می کنی ؟/؟ -چیکار کنم توی این دوره و زمونه دخترا همش از این می ترسن که اگه بیان طرف ما بزنیم اونا رو نا کار کنیم . باور کن من حاضرم لای سینه هم خیس کنم ولی اونا قبول نمی کنند . میگن اگه بیایی روی سینه ما بعدا میشه زیر سینه و بعدا زیر ناف .. -دوست داری من واست جق بزنم ؟/؟ دیدم با یه جالت ملتمسانه ای بهم نگاه می کنه که دلم سوخت . هر چند حرفی نزد ولی با تمام وجودش داشت بهم می گفت که آره خیلی دلش می خواد که من این کارو براش انجام بدم . -پسر اصلا نذاشتی که زیاد با این کیرت حال کنم . .. با همون پنج شش بار مالیدن خالیش کردی . چه خبرت بود . وقتی که داشت آب کیرشو توی دستم می ریخت دیگه جلو شو نگرفتم گذاشتم به کارش ادامه بده تا سبک سبک شه و احساس آرامش بکنه . سکس در این سنین برای این پسر یعنی نوعی اعتماد به نفس یعنی این که این قدرت رو داره که با یه دختر حال کنه و بهش توجه بشه . اما بعضی پسر ها به خاطر خجالتی بودن خودشون و یا اعتماد به نفس نداشتن از دخترا واسه خودشون یک بت می سازن . علت این عدم اعتماد به نفس می تونه خوش تیپ و خوش اندام نبودن باشه می تونه ذاتی باشه یا اصلا از خود عمل سکس خجالت می کشه .. -دوست داری تو رو به آرزوت برسونم .اون چیزی که می خوای ؟/؟ شلوارمو کشیدم پایین و گفتم فکر نکن که من یه زن بد کاره ام . دلم برات می سوزه . پسر خوبی هستی . نمی دونم چرا با این همه سر مایه های معدنی و ذخایری که در کشور داریم جوونای ما واسه یه هماغوشی ساده با جنس مخالفشون این قدر ول معطل باشن . دوباره سخنرانی من گل کرده بود و بلبل زبون شده بودم . وقتی کسمو نشونش دادم سست شده بود . می تونست در همون وضعیت کیرشو فرو کنه توی کسم ..ولی فقط نباید تکون می خوردیم اگرم کسی می خواست از سه طرف پشت و کناره ها ما رو ببینه فقط یک نفر یک نفر می تونستن بر ما تسلط داشته باشند و اگه یه نفر میومد ما می تونستیم خودمونو جمع و جور کنیم و گندش در میومد . با این حال ازش خواستم که کیرشو بکنه توی کسم . در همون حالت ایستاده همین کارو انجام داد . زیر درخت و در اون فضای باحال داشتم حال می کردم . صدای گنجشکهای بالای سرم بهم آرامش می بخشید . یه نیم نگاهی هم از حاشیه ها به فضای اصلی پارک داشتم که نکنه گندش در بیاد . -جووووووون بزن بزن . محکم تر بزن کسم داره با کیرت حال می کنه . کاش الان بودم خونه ات و اونجا بهم حال می دادی . اگه بدونی نادیا با کیرت چقدرکیف می کنه . اینو جدی می گفتم یه حال عجیبی داشت دمساز شدن با این کیر .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#143
Posted: 9 Jul 2013 04:01
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 133
ولی اون آبش اومده بود . اونو توی کسم خالی کرد -پسر تو شجاع شدی . می دونی با همه ترس و استرسی که داشتی شجاع شدی . ببینم چقدر زود توی کسم خالی کردی . چراحالا من با این همه هوسم چیکار کنم . اون فقط مات و مبهوت مونده بود . نمی دونست از کجا پیدام شده و کاری کردم که ندونه به کجا رفتم . یه فشاری به بازوم آورده و غیبم زد . فقط داشتم نگاش می کردم . گیج و وامونده بود . چشاشو می مالید . باورش نمی شد که تونسته با زنی حال کنه . دستشو به کیرش می مالید . اون بیدار بود . بیدار بود ولی شایدم فکر می کرد که خواب دیده . .. حتی حالشو نداشت شلوارشو بکشه بالا . چیزی نمومده بود با همون حال وهوا بیاد وبه دنبال من بگرده . تازه یادش اومد که کیرش آویزونه و این طوری نمی تونه به دنبال من بگرده دنیای بزرگ ما پر از هیاهوست واقعا یه کنکور سراسریه . کسی نمی دونه چه خبره درش . خیلی بزرگه به هرجاش نگاه می کنی آدماش سرگرم یه کاری هستند . فقط دارن کار می کنند برای لحظه های بعدشون . انگار اون لحظه ای رو که در آن قرار دارند جزو زندگی اونا نیست . در حالی که همون لحظه حال , آینده ای در گذشته شون بوده . آینده ای که از راه رسیده و آدما همچنان در حال دویدن هستند . یه زمانی به یه حالی می رسند که دیگه آینده ای در این جا براشون نداره . آدما همه شبیه به هم هستند . حتی خوبا و بدا رو که کنار هم میذاری خیلی به هم شباهت دارن . میگن از رو چهره میشه خوبا رو شناخت و دونست که بد ها چه کسانی هستند ولی این هم یه چیز کامل و دقیقی نیست . گاهی وقتاواسه این که قلبی رو بشناسی و حس کنی باید در کنار اون قلب و با اون دل زندگی کنی . ممکنه انسانهایی باشند که چهره ای زشت دارند ولی قلبشون زیبا ترین دلهای دنیاست . مهربون ترین و پاک ترین اونا و من در دنیای رنگارنگ بی رنگی در پارک قدم می زدم . بدون این که کسی منو ببینه . دخترای زیبا و پسرای خوش تیپ .. حتی اونایی که چهره هایی معمولی دارند وقتی که به عشق می رسن انگاری زیباییها میاد سراغشون و به هیچی دیگه نمی تونن فکر کنند .یه عده میگن که از عشق میشه به هوس رسید یه سری میگن که از هوس به عشق میشه رسید . ولی زیاد فرقی نمی کنه کدوم اولش باشه و کدوم دوم . مهم اینه که هر دو باشند و در کنار هم تا به زندگی انسانها یه رنگ و حالت دیگه ای بدن . چون آدما به هر دو شون نیاز دارند . نمی دونم من شاید اون مدت کوتاهی که همسر داشتم راستی راستی عاشق نبودم . اوخ اوخ عجب صحنه ای کسی که منو نمی دید . پشت بوته ها ی بلند و جایی که گل و گیاه انبوهی بود یه دختر و پسر رو در حال سکس دیدم . چه دل و جراتی داشتند این دو تا و شیر شده بودند . من که به خودم اجازه نمی دادم همچین کاری رو در این محیط انجام بدم . شلوارشونو در حدی پایین کشیده بودند که بتونن وسط تنشونو لخت کرده در تماس با یکدیگه قرار بدن .. چقدر هوس اونو کرده بودم که منم در سن اونا باشم . چقدر اون لحظه ها واسم شیرین بود . لحظه هایی که دیگه بر نمی گردن .من مثل این دختر شجاع نبودم . شایدم اگه این قدرت رو نمی داشتم الان هم شجاع نبودم . رفتم جلو تر . خیلی دلم می خواست که بدونم کیر رفته توی کس یا توی کون قرار داره .. پسر جلوی دهن دختر رو داشت و نمی ذاشت جیغ بکشه . با این فشاری که پسره به کیرش می آورد و دستشو هم جلوی دهن دختر داشت نشون می داد که داره کونشو می کنه . یه دستشو هم از زیر بلوز دختر رد کرده بود و با سینه اون ور می رفت . راستش دلم واسشون می سوخت . چرا باید این قدر عذاب بکشن . چرا جوونای ما این قدر باید در سختی و منگنه باشن . اونا مگه چه فرقی با بقیه آدما دارن . اگه مثلا همین الان دستگیر شن هیشکی به نیازشون فکر نمی کنه . فقط به این فکر می کنن که اونا چقدر گستاخانه در یه گوشه ای از این زمین خدا دارن سکس می کنن . ای زندگی زندگی زندگی . کاش آدما می دونستند که همه آدما هوس دارند . کاش می دونستند که گرسنگی برای همه هست . کاش می دونستند که همه می تونن سیر شن . ولی خیلی ها هستند که به این قانع نیستند و پس از سیری می خوان که بالا بیارن . کاملا مشخص بود که پسر کیرشو کرده توی کون دختر و داره باهاش حال می کنه . داشتم به این فکر می کردم که خیلی سخته آدم حسود و خود خواه نباشه . حتی من با این که این اواخر بار ها و بار ها سکس داشتم ولی به اون دو تا جوون غبطه می خوردم دوست داشتم همین الان می رفتم جای اون دختر . اونو از میدون به درش می کردم . می گفتم آقا پسر می تونی دو سره کار کنی . می تونی تا آخر عشق و حالو بری .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#144
Posted: 13 Jul 2013 00:57
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 134
دختر مشتاشو به زمین می زد و یک دفعه ناگهان دیدم که از اطراف پاهاش داره آب کیر بر گشت می کنه .. . به نظرمیومد که یکی داره میاد اون نزدیکی . دیگه این اواخر نکات ایمنی و امنیتی از دستشون در رفته بود . دلم واسشون می سوخت رفتم طرف صدا . پامو گذاشتم زیر پای مردی که بی هوا داشت میومد به این سمت و طوری اونو روچمنها به زمینش زدم که دیگه به زور از جاش بلند شد و فرار را بر قرار تر جیح داد . اون دو تا هم خودشونو جمع و جور کرده از محیط فرار کردند . سر به سر دیگران گذاشتن هم تا حدودی از دردهامو دوا و در مون می کرد . باید یه فکری به حال خودم می کردم که زندگی من از حالت یکنواختی خارج شه . رفتن به مجلس شورا و دخالت در سیاست و مبارزه با قاچاقچیان خیلی هیجان انگیز بود . یه گوشه ای از پارک یه اتاقکی بود که فکر کنم مال باغبون و نظافتچی وگلکار اون قسمت بود . دو تا جوون خوش تیپ ولی با لباس کار وژولیده کنار هم بودند .. رفتم به اتاقک اونا . دلم می خواست که ببینم چیکار می کنن . به چی فکر می کنند و خواسته هاشون چیه . این که نمیشه همش دنبال کراواتی و اتو کشیده و جنتلمن باشیم . اینا هم یه خدایی دارن . اتفاقا داشتن در مورد کس و دختر و زن و از این چیزا حرف می زدند . یه مشت حرفای پسرونه الکی خوش که مردا وقتی دور هم می شینن می زنن . هر زن یا دختری که یه نگاهی به اونا میندازه فکر می کنند که دیگه اون زن بنده و برده اونا شده و هر حرفی که می زنن باید گوش کنه . اسم یکیشون بود بهمن و یکی دیگه هم بود کامبیز . ظاهرا از اون دیپلمه های بیکاری بودند که دیگه از روی اجبار اومده و مشغول بودند . -ببینم کامی فکر می کنی با این شرایط بهمون زن بدن ؟/؟ -چی میگی بهمن پیر زن هم ما رو قبول نمی کنه . عین سگ می دویم و نمی رسیم دولت هم میگه کون لق ما کار گرا . یه چیزی میندازن جلومون که از گشنگی نمیریم . دیگه چه فرقی براشون می کنه که خواسته های ما چیه . بهمن و کامی هر کدوم رفتن به سمتی . .. اییییییی این بهمن رفت یه گوشه ای و کیرشو در آورد و شروع کرد به جلق زدن . دیوونه شده بودم از دست این پسرا . خیلی از دخترا هم هستند که دلشون می خواد یه جورایی با پسرا حال کنند و خیلی هاشون هم اصلا از خجالت چیزی رو متوجه نمیشن ولی این ترس و نگرانی از آینده و جنبه نداشتن پسراست که نمیذاره چراغ سبزی نشون بدن . .. در هر حال اونا که رفتند و منم اتاقشونو خالی دیدم رفتم و دراز کشیدم . روی یه تشک کهنه که بوی خوبی هم نمی داد . همه وسایل اون اتاق نشونی از یک زندگی ساده مجردی رو می داد . سماور گازی کهنه ای هم اونجا بود که ظاهرا چای وقوری هم به راه بود . چقدر از تماشای گل و گیاه لذت می بردم . عطر ملایم و هوس انگیزی رو که همرام داشتم به لباسم زدم و خودمو با شکم انداختم روی تشک که حسابی دلبری کنم .. خواستم که خیلی بی خیال هم بخوابم ولی نتونستم . . بهمن و کامی تقریبا هم سن من نشون می دادند . . راستی راستی داشت خوابم می گرفت .. لحظاتی بعد یکیشون وارد شد . وقتی منو با اون وضعیت اونجا دید تعجب کرد ..خیلی آروم و به ملایمت طوری که مثلا منو از خواب بیدار نکنه رفیقشو صدا زد ..-هی کامی بیا اینجا ببینتم این فامیلته ؟/؟ -نهههههه ولی عجب تن و بدنی داره . حاضرم اونو یک دست بکنم یک سرویس باهاش بر نامه اجرا کنم و اخراج شم از اینجا .. بهتره صداش کنیم -نه طفلکی خوابیده . -ولی بهمن عجب کون توپی داره . خسته شدیم از بس جلق زدیم . ببینم نکنه اینجا رو با هتل اشتباهی گرفته . -چی میگی کامی اینجا که بوی گندش آدمو جون به لب می کنه همینش هم مونده بود که این هتل پنج ستاره رو در اختیار این خوشگله بذاریم -ببینم بهمن همین طوری باید اینجا افتاده باشه تا چند ساعت دیگه ؟/؟ اگه یه وقتی بیان و ببینن یک زن اینجا خوابیده یک فکرایی بد می کنند و نون ما آجر مبشه .شایدم اون از بس خسته بوده اومده اینجا خوابیده . انتظار داشتم که مثل گرگهای گرسنه مثل جوونایی که سیری پذیری ندارند بیان طرف من و بخوان باهام حال کنند ولی اونا بهم دست نزدند . تازه یه ملافه هم انداختند رو تنم که از پهلوها این بادی که داره میاد پهلوهامو اذیت نکنه . چقدر از این حرکتشون خوشم اومده بود . هر چند کامی یه خورده تیزتر حرف می زد ولی هر دو شون دوست داشتنی بودند دلم می خواست با هر دو تاشون حال می کردم و به هر دو تا شون حال می دادم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#145
Posted: 15 Jul 2013 23:51
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 135
در حالی که خودموبه خواب و گیجی زده بودم مثلا شروع کردم به هذیون گفتن . -بکش بکش پایین بکش .. شلوارمو بکش پایین .. .. واسه چی حالا که بچه دار نمیشم می خوای ازم جدا شی .. نامرد .. نامرد مگه تو نبودی که میگفتی من در هر شرایطی در کنار تو می مونم .. .. نهههههه بکن .. من کیرتو می خوام .. من خودم از همون اول بهت گفتم که بچه ام نمیشه .. ..نههههههه چرا می خوای ازم جدا شی . چرا دیگه دوستم نداری . واسه چی منو نمی خوای . من اگه برم جنده شم مقصرش تویی .. .. کامی : این چشه بهمن .. -هیچی داره هذیون میگه . ظاهرا بار دار نمیشه شوهره اونو طلاق داده یا می خواد طلاقش بده .. کامی من کیرم داره می ترکه .. دندونام تیز شده .. -من بد تر از توام . -ولی نامردیه بخواهیم کاریش داشته باشیم تازه کارمونو از دست میدیم . بیرون یه خیلی کار دارم . هنوز یه قسمت از باغچه رو تمیزش نکردم . بعضی ها هم از بس بی فر هنگ هستند هر چی می خورن می ریزن وسط گل و گیاه . انگار سطل آشغالو نمی بینن . آدم به کی بگه آخه از کی شکایت کنه . -نمی دونم هرچی بگی حق داری . ولی عجب کونی داره . با این که ملافه انداختی روش ولی بازم داره می ترکه -داره می ترکه و می تر کونه . کیرم چقدر تیز شده . اووووففففففف اگه اجازه بده که اونو وارد کسش کنم قول میدم تا صبح هر چقدر که بخواد خودم سر حالش کنم و حالشو جا بیارم تا اونجا که دوست داشته باشه اونو بکنم بهش حال بدم لذت بدم . جاااااااااااان چه حالی میده . چه کیفی داره . -حالا که گرفته خوابیده .. شروع کردم به حرف زدن . حرف زدنام رو با ناله ادامه می دادم که طبیعی تر نشون بده .. چرا ازم جدا شدی .. چرا .. حالا من چیکار کنم . منو عصبی کردی . دوایی کردی .. زن که کسش به کیر عادت کرد دیکه همیشه باید کیر بخوره . این بد اعتیادیه . واسه همینه که میگن زنای جدا شده از شوهراشون خیلی زود جنده میشن .. من نمی خوام جنده شم ..آخخخخخخخخ من فقط کیر می خوام .. -میگم بهمن .. میری یه دقیقه اون درو می بندی ؟/؟ -می خوای چیکار کنی . -همون کاری که از اول باید انجام می دادیم . وقتو نباید تلف کرد . این زن الان نیاز به کیر داره . اگه الان به دادش نرسیم ممکنه از دست بره . نگاه کن ملافه رو از تنش انداخت داره هذیون میگه یه حالت بیهوشی داره .. -نهههههههه . کامی . من یکی نمی تونم ریسک کنم . وجدانم اجازه نمیده . -کیرت که بد تر از کیر من شده . کیر که بلند شه دیگه وجدان نمی شناسه . هر کی که میگه من وجدان دارم و کیر من از اون کیر های با وجدانه کس شعر می گه . اینا همش حرفه .. ظاهرا بهمن رفت دررو قفل کرد و من به زور جلو خنده امو می گرفتم .. -بهمن من می ترسم شلوارشو بکشم پایین اگه بیدار شه چی -بکش پایین بهمن همین تازه نبود که از شجاعت و این حرفا داشتی واسم می گفتی . کو . اون شجاعتت کجا رفت . داشتی خالی بندی می کردی ؟/؟ -اگه بیدار شه چی ؟/؟ -نمی دونم . -بکش پایین . اگرم نکردیمش یه حالی هم می کنیم . آخرشم نفهمیدم اصلا واسه چی اومد گرفت این جا خوابید . -واسه هر چی که اومد در هر حال کار خوبی کرد . من یکی که خیلی از این کارش کیف کردم . با چه دل و جراتی داشتند این کارو می کردند . واقعا جوونای ما رو در چه تنگنایی قرار داده بودند که حاضر بودند از کارشون بر کنار شن ولی برای یک بار هم که شده دلی از عزا در بیارن . نمی دونستم تا کجای کار خودمو بزنم به خواب .در اتاقو که از داخل قفل کرده بودند . کامی برو اون ادکلنو از رو طاقچه بر داربیار . می خوام خوشبو شم .. یه اسپریی به خودشون زدند که با این که بد بو نبود ولی بوی تندی داشت و داشت خفه ام می کرد . یه خورده که بوش کمتر شد تازه داشتم عادت می کردم . شلوار مو پایین کشیدند . -کامی آروم تر بکشش پایین . شاید بیدار شه -بالاخره که باید بیدار شه . ما که نمی تونیم تا آخرش انتظار داشته باشیم که چشاش بسته بمونه . اتفاقا اگه بیدار شه و کیر درشت و تازه و سر حالو ببینه خودش سر حال میاد .اون وقت تقاضا میده که بیاد این جا پیش ما استخدام شه . خودم کاراشو انجام میدم . به جاش کار می کنم در عوض همش بهش حال میدم . -ببینم تنهایی رودل نکنی ها . منم هستم . -من نامرد نیستم . کی دیدی یه لقمه ای رو تنهایی بخورم و بهت نگم . -ببینم ما کی اصلا از این لقمه ها خوردیم ؟/؟ -حالا خودمون دو تا هستیم دارم خالی بندی می کنم . تو چرا توی ذوق ما می زنی ؟/؟ دستای کامی خیلی پهن و کلفت و کاری نشون می داد . وقتی با کونم بازی می کرد دلم می خواست که بره پایین تر و باهام بیشتر حال کنه .. . باید مسیر فیلم و صحنه رو عوض می کردم . نمی تونستم همش در خواب باشم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#146
Posted: 19 Jul 2013 23:41
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 136
کامی با دستاش داشت جادو می کرد .. منم ملات فیلممو بردم بالا تا اونا با گیرایی و اشتیاق بیشتری به کارشون ادامه بدن . اووووفففففف منو بکن .. با کونم ور برو .. قبل از این که بریم دادگاه منو طلاق بدی منو بکن . کیرتو در بیار فرو کن توی کسم . یه بار دیگه می خوام بذار با خاطره ای خوش از هم جدا شیم . بذار لذتش همیشه زیر کس من بمونه . ولی اگه جنده شدم تقصیر خودته ها .. اگه یه جایی افتادم و دراز کشیدم و هر کسی کیرشو کرد توی تنم تقصیر خودته ها .. نگو چرا نگفتی .تمام این جملات رو خیلی شمرده و مقطع و با ناله و هوس و عشوه بیان می کردم . -کامی زود باش . کیرت رو در بیار . اگه تونمی خوای بکنی من می کنمش . اون داره هذیون میگه اگه الان نکنی دیگه هیچ وقت نمی تونی بکنیش . فوقش چشاشو باز کرد و ما هم گفتیم که خودت خواستی تو رو بکنیم -اون وقت اونم با کمال میل پذیرفت و ما رو بخشید . تو دیگه چقدر ساده ای پسر .. -چی شده کامی تا حالا که تو ازم شجاع تر بودی . چی شد که حالا جا زدی . -نمی دونم می ترسم.. با این حال دستاشو رسوند به شورتم و اونو هم آروم آروم از پام در آورد .. -آههههههه زود باش زود باش .. کف دستشو گذاشته بود لاپام . چقدر دستاش بهم حال می داد . خیلی سفت و زبر و کاری بود . اونو به صورت ساطوری گذاشته بود روی کسم و روش می کشید .. آخخخخخخخ من فدای هر چی کیره توی دنیا بشم .نمی دونستم چیکارش کنم و چیکار کنم . نصف کف دستشو فرو کرد توی کس من .نزدیک بود چشامو بازش کنم و ازش بخوام که زود تر کارشو شروع کنه . ازش بخوام که منو حال بیاره و بهش حال بدم .. این کارو تند و تند انجام می داد . -کامی زودباش . داری با دستات این کارو انجام میدی خب با کیرت این کار رو بکن . -بهمن چته پشت گود نشستی و میگی لنگش کن چی شده امروز تو شجاع تر شدی .-واسه اینه که امروز تو تر سو تر شدی -خب برو کنار من بیام جای تو .. نمی دونم این حرف بهمن بود یا این که خود کامی خسته شده تصمیمشو گرفته بود که شلوارشو کشید پایین و کیرش مثل یه فنر پرید بیرون . صدای بر گشت کیر و بر خورد اون به زیر شکمشو شنیدم . دوست داشتم سرمو بر گردونم عقب و دراز ی و کلفتی اونو بر رسی کنم و حالشو ببرم ولی جاش نبود . می دونستم بعدا می تونم در شرایطی قرار بگیرم که بتونم به خوبی همه اینا رو دید بزنم .کامی تصمیمشو گرفته بود .. -جرش ندی کامی . رفیق اول تو برو , پشت سرت منم هستما . رفیق واسه منم بذار .. -بهمن دستپاچه ام نکن . این که فرار نکرده .همین جا نشسته . حاضره . کیرش از همون سر که دو طرف کونمو شکافت و رفت توی سوراخ کس کلفتی اونو حسش می کردم . بد مصب انگار چماق بود .. -آخخخخخخخخ حالا داری میشی پسر خوب من که از همون اولش گفته بودم باید این کارو انجام بدی . تو ناز داشتی . . حالا که داری طلاقم میدی دلم می خواد از فردا دو تا کیر بره تو کسم . اصلا همه مردای کوچه بیان منو می کنن . -کامی این بیدار شده ؟/؟ -نه بابا داره هذیون میگه تا وقتی که این جوری حرف می زنه به نفع ماست . ما داریم کار خودمونو می کنیم . -پس زود باش بکن . بکن . منم نمی خوام بی نصیب بمونم . -هر چی تو بگی رفیق عزیز .. وایییییییی بهمن اگه بدونی چقدر این داخل داغ و خیسه . داره آتیش میده . انگاری شعله پخش کن داره .. -ببینم یعنی میگی این بیدار و هشیار نیست ؟/؟-بهمن این قدر مخ کار نگیر هر کوفتی هست ما که داریم می کنیمش و اونم که داره به ما میده . کونمو می گردوندم تا کیرش با کسم تماس بیشتری داشته باشه و بیشتر بهم حال بده -کامی این داره کونشو می گردونه . -خب بذار بگردونه نمی دونی این جور که می گردونه مغز کیرمو به آتیش می کشونه . کل تنم داره آب میشه می ریزه توی کسش . اون وقت هوس منم میشه اندازه هوس زنا .. آخخخخخ چرا بیکار نشستی . بیا این کیرت رو یه خورده فرو کن توی دهنش .هم از این بیکاری و فکر و خیال در میای و هم این که آماده میشی برای این که تا چند دقیقه دیگه جامونو با هم عوض کنیم .تو حالا باز بهم بگو که من نا مردم . من کجا نامردم عزیزم . تو که می دونی من خیلی رفیق خودمو دوست دارم . -آره می دونم . خیلی خوبم می دونم . بهمن هم به سرعت خودشو به من رسوند . کیرشو گرفت طرف دهنم .. منم لبامو باز کرده و و تا یه حدی که مشکوک نشه کیرشو گذاشتم توی دهنم -کامی کامی این کیرمو کشید طرف خودش .. -خب بکشه این چه می دونه وسط خواب و بیداری فکر می کنه شوهر متارکه کرده اش داره اونو میگاد بذار توی عالم خودش باشه . این قدر سر به سرش نذار . زیاد گیر نده . فوقش بیدار شد میگیم خودت ار ما خواستی که تو رو بکنیم . آسمون که به زمین نمیاد . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#147
Posted: 23 Jul 2013 00:10
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 137
حالا دیگه در وضعیتی قرار داشتم که یه پهلو بوده و کامی از پشت کرده بود توی کسم و بهمن هم فرو کرده بود تو دهنم . که این یکی رو من کمکش کرده بودم . مثلا در یه حالت خواب و بیداری و نیمه هوش وبیهوشی بودم .-خوب داری حال می کنی کامی کیرت رو کردی توی کسش .. -تو هم داری با دهنش حال می کنی . دهن بیشتر از کس داغ می کنه و حال میده . -اگه راست میگی بیا جا عوض .-من حرفی ندارم ولی می ترسم اگه کیرت رو از دهن طرف بکشی بیرون این دفعه دیگه چفت دندوناش باز نشه . معلوم نبود این دو تا نسناس دیگه سر چی دارن چونه می زنن که این جور اعصاب منو به هم ریخته بودند . دیوونه ها کار خودتونو بکنین . چیکار به این کارا دارین . . کامی :بهمن جان من نمی تونم تاب بیارم . آبم داره میاد می ترسم کار دست خودم بدم و یه چیزی توی شکم این بکارم . -به نفعت میشه . اون وقت مجبور میشی اینو بگیری .. -این اولا از خط خارج شده .. تازه بعدش من چطوری می خوام خرجشو بدم . خرج خودمو به زور در میارم .. لعنتی ها داشتند واسه من تعیین تکلیف می کردند . ولی من دلم می خواست توی کسم خالی کنند .. -نهههههه نههههه زود باش آبتو خالی کن توی کسم .. تو که می دونی من الان 6 ماهه دارم قرص می خورم .. نکن کمرم داره سنگین میشه .. یه خیلی باید منو بکنی بد بریزی .. حالیته ؟/؟ ....کامبیز در حالی که صداش می لرزید گفت بهمن این مثل این که هر حرفی رو که ما می زنیم متوجه میشه . -حتما در یه حالتی بین خواب و بیداریه . نگاه کن اصلا هوش نیست . ولی به نظر تو اون راست میگه کامی ؟/؟ میشه توی کسش خالی کرد ؟/؟. -نمی دونم نمی دونم فعلا که دارم خالی می کنم . بذار بیاد . دارم حال می کنم . نمی تونم جلوی خودمو بگیرم .. کامی لعنتی بدون این که ار گاسمم کنه آبشو ریخت توی کسم و می خواست کیرشو بکشه بیرون که من در همون لحظه که حس کردم می خواد این کارو انجام بده کونمو به طرف عقب کشوندم و دوباره ناله رو سر دادم . با این که کیر تو دهنم بود ولی به شکل خفه ای سر و صدا می کردم . ولم نکن ولم نکن .. من بازم می خوام ار ضام کن .. -بهمن من می ترسم . نکنه این جن باشه . -دیوونه شدی کامی . جن رو اگه بکنی آتیش می گیری . -چی میگی مگه این همه آدم جن می کنن آتیش می گیرن ؟/؟-کس خل شدی ها . جن کجا بود . حالا ازت می خواد که اونو بکنی بازم بکنش .کیرت که تا صبح هم می تونه مثل فر فره کار کنه حالا من عجله ای ندارم حرفاشو گوش کن . می ترسم اگه حرفشو گوش نکنیم هر دو تا مونو دو دره کنه . یه بلایی سر مون بیاره . . کامی دو طرف کونمو محکم نگه داشت و اون جوری که دلم می خواست منو کرد و چه جوری منو می گایید .. -بهمن این دیگه صداش در نمیاد .نمی دونم چرا نمیگه بسه که من و تو جامونو عوض کنیم . -ببینم نکنه کمرت درد گرفته .. -نه بابا تو هم که خیلی وقته کیرت رو فرو کردی توی دهنش -ولی اون کیر تو دهن هم هر چی که بخواد میگه . خیالش نیست -شاید من و تو رو داره سیاه می کنه .. . احمق همین جور داشت حرف می زد اگه به جای این وراجی به کارش ادامه می داد خیلی راحت دو سه دقیقه دیگه ار گاسم می شدم . همین طور هم شد یه چند دقیقه ای رو در سکوت و آرامش بهم حال داده حال کردند تا یه جوری حالیشون کردم که یه کیر تازه می خوام . انگاری با تزریق کیر بهمن به کسم یه هوس تازه هم به سوی من بر گشت و نشون داد که تنوع طلبی در ما زنها هم خیلی اثر داره . دیگه گذاشتم بهمن هر جوری دوست داره منو بکنه و هر وقت هم عشقش کشید آبشو توی کس من خالی کنه . زیاد سخت نگرفتم . چون همین یه بار ار گاسم شدن برای من کافی بود . ولی اون انگاری به این نون و ماستها آبش نمیومد . دلم می خواست زود تر انزال می شد تا هوس من بر نگرده اون وقت می افتادم گردنش . کونمو دور کیرش گردوندم و کیر رو طوری پیچوندم و چلوندم که داغ شه و آبشو خالی کنه همین جورم شد . این چند تا حرکت و چند تا چشمه کار سبب شد که بهمن دیگه نتونه جلو گیری کنه و شیر آبش همچین باز شد که فکر کنم فضای داخل کس منو بیشتر از ظرفیت خودش پر آب کرد . -کامی خیلی حال میده همین جوری داره آبم می ریزه -پسر حواست باشه اگه کارت اشکال داشته باشه همه آبتو یک دفعه خالی کنی ممکنه بمیری ها . -زبونتو گاز بگیر . من تازه مزه کس کردن زیر کیر و زبونم نشسته . این پسره چقدر هوس داشت و چه جورم آبشو خالی کرد . عجب حالی داد . جوووووووون .. خیلس تشنه اش بود این کسم . . بعدش خیلی بی خیال چشامو گذاشتم رو هم و خودمو زدم به خواب . -بهمن حالا چیکارش کنیم -چیکار داریم بکنیم . چالش می کنیم . برو دستمال کاغذی رو بردار بیار که هر چی آب کیر ازش بر گشت می کنه رو تمیز کنیم که وقتی بیدار شد نفهمه که اونو گاییدیم . -ولی اگه چند قطره ای مونده باشه چی .. -چیکار کنیم . نفوس بد نزن . این که دیگه نمیاد بگه شما منو گاییدین . شایدم بفهمه و صداش در نیاد . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#148
Posted: 26 Jul 2013 23:43
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 138
سر و بدنمو به طرف پسرا بر گردوندم . چشامو باز کردم و مثلا مات و مبهوت داشتم اونا رو نگاه می کردم -بهمن زود باش شلوار پات کن مرتب شو . این بیدار شده .. -کامی خیسی و آب کیر هایی رو که ازش می چکه چیکار کنیم -مگه تمیزش نکردیم -بازم یه چند قطره ای اون داخل می مونه -حرفشم نزنم اون گیج خوابه اصلا به روت نیار -آهههههههه شما کی هستین . من چرا اینجام چرا تنم درد می کنه . چرا حس ندارم . چرا حس ندارم .. کامی : ببخشید خانوم ما کار گرای اینجا هستیم . با غبونی می کنیم .. فقط اومدیم اینجا دیدیم که خواب تشریف دارین دلمون نیومد بیدارتون کنیم . تر سیده بودیم . توی خواب هم حرف می زدبن .. .یه نگاهی به سر و وضع خودم انداختم . تا حدود زیادی مرتبم کرده بودند ولی هنوز می شد برای حال بگیری و خنده هم که شده به اونا گیر داد ..بهمن : ببخشید فضولی می کنیم شما از طلاق و جدایی و این جور چیزا حرف می زدین من نمی دونم اینا چه تاثیری در روحیه شما داشته که تا این حد شما رو خسته کرده که اومدین به یه جایی که برای شما آشنایی نداشت و گرفتین اونجا خوابیدین . ..-درویش هر کجا که در آید سرای اوست . کامی : آبجی درویش! ما مثل خودتو درویشیم . هر چند این کلبه درویشی مال دولته ولی قابل شما رو نداره تا هر وقت که دوست داشته باشین می تونین استراحت بفر مایید . ...عجب زبون بازایی بودند این دو نفرشون .. -نمی دونم چرا یه احساس عجیبی دارم . یه خوابای خیلی عجیبی می دیدم . بهمن : همشیره چه خوابایی ؟/؟ -روم نمیشه بگم . زشته ولی از اونجایی که شما مثل برادرای منین و در این حال بحرانی و عصبی رهام نکردین میگم . حس می کردم که دو تا مرد دارن منو اذیت می کنن .سرم بلا میارن . چهره نفرت انگیز شوهر سابقمو می دیدم که داره منو اذیت می کنه .. به من دست درازی می کنه .. نمی دونم اون لحظه جدا شده بودم یا نه . هنوزم که هنوزه می ترسم .. خودمو انداختم توی بغل کامران . من می ترسم .. دو نفر بودند . ئو نفر که داشتند منو اذیت می کردند . یه دستمم گذاشتم دور کمر بهمن و اونو به طرف خودم کشیدم .. دو نفر منو اذیت می کردند و من جیغ می کشیذم و لی اونا دست و پامو داشتند و به زور هر کاری که دلشون می خواست باهام انجام دادند . بهمن و کامی هر دو تا شون تعجب کرده بودند . نمی دونستند در مقابل کار های این دختر یعتی من چیکار کنند . --پسرا آرومم کنین بهم عشق بدین . من داغونم . حس کردم که در خواب بهم تجاوز شده .. الان یه حس عجیبی دارم . فکر می کنم که خواب نبودم و بیدار بودم . تموم این بلاها در بیداری به سرم اومده . کامی : خواهر شما خودت تمایل داشتی که به یک صورتی این کار انجام شه ؟/؟ دادی سرش کشیدم و گفتم چی ؟/؟منظورت چیه .. جا رفت و با تته پته گفت منظور بدی نداشتم فقط خانومایی که از همسرشون جدا میشن چون تا حالا یه سری از وظایف زنا شویی رو انجام می دادن براشون سخته که سختی بکشن . -منظورتون چیه .. دو تایی شون دستاشونو رو سینه ام به حرکت در آورده و منم که می دونستم جنس خراب و خرده شیشه دارشونو مقاومتی نکردم گذاشتم هر کاری که دوست دارن با هام انجام بدن . اونا بهم گفتند که هر کاری که می خوان انجام بدن برای در مان و معالجه منه و این که اعصابم آروم شه . . -پسرا دست شما درد نکنه . اگه بدونین که یک زن مطلقه چه نیاز هایی داره و چه جوری با مشکلات خودش کنار میاد . بی خود و بیگناه پشت سرش حرف در میارن . هر مردی که باهاش حرف بزنه بقیه خیال می کنن که اون زن هوسبازه و با اون مرد رابطه داره . مثل همین همدردی و همراهی که شما با من دارین . اگه هر کی ندونه ممکنه بر داشت بد بکنه .. یه نگاهی به چهره شون انداختم . فهمیده بودم که دو تایی شون حس می کنند که کس خل شدم . . وقتی که همه مون کاملا برهنه شدیم انگشتمو فرو کردم توی کسم . حس کردم که چند قطره منی که از قبل مونده بود توی دستم شکار شده اونو با هیجان بیرون کشیده خودمو زدم به کوچه علی چپ ..-پسرا پسرا نگاه کنین . ایناهاش . اون خوابی که می گفتم ایناهاش . با بیداری قاطی شده این آب کیر ی که می گفتم . ببینین چه جوری از کسم زد بیرون ؟/؟دو تایی شون بازم با نگاههای عجیب خودشون داشتند منو می خوردند . هر دو تا کیر دوباره شق شده بود . این بار با آگاهی و تسلط به هم سه تایی مون داشتیم سکس می کردبم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#149
Posted: 2 Aug 2013 23:10
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 139
گاهی اون کیرشو می کرد توی کسم و این میذاشت توی کونم و گاهی هم بر عکس می کردند . حسابی دیگه منو ردیفم کرده بودند . هر چی بیشتر گاییده می شدم بیشتر دلم می خواست که با من حال کنن . فقط یک بار ار گاسم شدم و این بار دیگه حسابی کف اون اتاقک ولو شدم . یکی از اونا سریع رفت چند تا آب میوه برامون گرفت و آورد . . دو سه ساعتی رو در کنار اونا بودم و از اونجا دور شدم . حس کردم کمی خسته ام . نمی دونستم از زندگی چی می خوام . همه چی یک نواخت شده بود برام . ولی با این حال نیاز به سکس در من کم نشده بود . می خواستم که سکس های متنوع داشته باشم . شاید هارد سکس .. شاید هم خندوندن و ترسوندن یک نفر .. شایدم دوست داشتم برم وسط دو نفر و دعوا راه بندازم . در هر حال برای تفریح خیلی کارا می شد انجام داد . ولی زندگی فراز و نشیب های زیادی داشت و داره . آدم می تونه در میان این فراز و نشیبها به خودش بیاد . ببینه که تا حالا چیکار کرده و از این به بعد چیکار می تونه بکنه . ببینه چی می خواد . هدفش چی بوده و آیا این هدف می تونه منطقی باشه ؟/؟ دوست داشتن خدا و دوست داشتن آدما چه ربطی می تونه با هم داشته باشه . هر دو تاشون می تونه غرور و خود خواهی رو از آدم دور کنه و من نمی دونستم که به فردا و فر داها چه جوری نگاه کنم . زندگی زیبا رو و زیبایی زندگی رو چه جوری ببینم . خیلی خسته بودم . نمی دونم چرا برای لحظاتی چند که رو نیمکت پارک نشسته بودم دلم می خواست که مرد یاشم . این همه زیر کیر مرد رفته بودم تازه داشتم از زن بودن خسته می شدم . شاید به این خاطر بود که می دیدم مردا هر جا که بیفتن دراز می کشن چشاشونو میذارن رو هم . چی می شد ما زنا هم کمرمونوروی همین چمنها میذاشتیم و کسی از این کار ما تعجب نمی کرد . با آرامش به آسمون آبی و آفتابی نگاه می کردیم و کسی را با ما کاری نبود . ولی جامعه ما طوریه که اگه یه زن همچین کاری کنه از چند حالت خارج نیست یا مردا میفتن روش یا اونو می برن کلانتری .. شایدم به جای یه جسد و یک مرده گیرش بیارن و روش پول بندازن . خسته شده بودم . یعنی بازم باید برای یک سکس دیگه نقشه بچینم . ؟/؟ سرم درد گرفته بود . باید برای روز های آینده خودمو. آماده می کردم .مامان و بابا می خواستن برن چند روزی رو به مشهد و یه زیارت و سیاحتی بکنن و من و نویان توی خونه تنها می موندیم . سکس با داداش نویان هم یه حالی داشت واسه خودش ولی این که بخوام شب و روز خودمو بهش بچسبونم خسته می شدم . دلم می خواست بازم یه سفر چند روزه برم . کجا برم بی خبر . شده بودم مثل درویش ها . می تونستم هر جایی بگیرم بخوابم . حتی می تونستم پرواز کنم . برم توی یک هواپیما بشینم و پرواز کنم .. پرواز .. چه فکر هیجان انگیزی . برم سفر خارج از کشور . بدون ویزا و پاسپورت و همین جوری خر تو خری .. یا شیر تو شیری . ولی اگه نشه به سادگی بر گشت و یه جای کار بلنگه چی .. نه این کار می تونست خیلی خطر ناک باشه . تازه من کجا رو داشتم که برم . مثلا برم به امریکا .. خونه کی برم . کجا بگردم . میشه خیلی جا ها سر به بالین گذاشت . درسته که آسمون یک رنگه ولی زیر سقف آسمون هم میشه گفت یکیه . . دیگه شده بودم مثل فیلسوفها و افکار بزرگی در سرم می پر وروندم . ولی چشممو باز کردم و خودمو دیدم که افتاده ام روی نیمکت و دراز کشیده خوابیده ام تا این که یکی منو از خواب گران بیدار کرد . خدا رو شکر که یه جوون بی تر بیت و بی ادب نبود . یه پیر مرد بود . -دخترم حالت خوش نیست ؟/؟ -نه پدر خوبم . از بس درس زیاد خوندم کم خوابی افتاده به سرم . رفتم خونه . یکی دوروز بعد من و نویان خونه تنها شدیم و اون که از دانشگاه و بیرون بر می گشت باید غذاش آماده می بود . منم مزدمو ازش می گرفتم . دیگه دو تایی مون می رفتیم رو تخت با با مامانمون دراز می کشیدیم و از جاشون استفاده می کردیم . به اندازه کافی این نویان تا می تونست توی کس ما خالی کرد . دیگه یواش یواش داشتم از سکس خسته می شدم که دیدم اون داره یه فن و تر فندهای خاصی رو برای حال دادن به من و کوسم به کار می گیره که بیشتر تمرکزش روی قسمت کس من بود . مرکز و قالب کسمو می گرفت توی دستش . دوطرفشو از درازا میون دو تا انگشت سبابه و میانی خودش قرار می داد و خیلی آروم انگشتاشو مثل یه غلتک از پایین به بالا و از بالا به پایین حرکتش می داد .کسم با این حرکاتش فوق العاده لذت می برد .. -اوووووفففففف داداش داداش نویان تو اینا رو دیگه از کجا یاد گرفتی . طوری بهم حال میدی که من هوس همه چی رو می کنم . حتی این هوس رو هم می کنم که دوباره کیرت رو فرو کنی توی کسم ولی نه حالا زوده دوست دارم به همین صورت حال کنم . با انگشتات با کسم ور بری . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم