ارسالها: 3650
#161
Posted: 13 Sep 2013 19:00
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 151
خیلی جالب بود . خودم زیر کیر یکی دیگه دست و پا می زدم و بابا مامانم در یه هتل دیگه به این فکر بودند که من شبو پیش یکی از دوستام هستم چه بی خیال . خیلی خوبه این جوری آدم هر وقت بیاد هر وقت بره . زندگی با حالیه . یه لحظه حس کردم که خیلی بی حال شدم . از فرخ خواستم که بیاد رو من بخوابه و ادامه عملیات رو به دستش یا به کیرش بگیره . یه خورده هم خسته شده بودم . ولی با اومدن فرخ رو من حس می کردم دیگه خستگی من در رفته .. -پسر چقدر خوب منو می گایی .. -تو هم کست از اون کس های خوب و با حاله . -کار کردش خیلی کمه . -مردیم از بس کس گشاد گاییدیم . عجله ای شد نتونستیم یه کس دیگه با خودمون بیاریم . -تعجب می کنم . شما اگه یه گوشه وایسین و یه سوت بزنین هزا ر تا کوس دور تونو می گیره -به هر کس و کوسی که نمیشه اعتماد کرد . -اینو که راست میگی -حالا عزیز به من اعتماد می کنی -از جون و دلم . من می میرم واسه هیکلایی مثل هیکل تو .. چشامو بسته بودم و به آهنگ حرفاش گوش می کردم . می خواستم زود تر سر حال شم . فکر کنم این چند روزه زیاد ار گاسم شده بودم برای همین به سختی به اوج می رسیدم . لذت زیاد می بردم و خیلی هم خوشم میومد . ولی حالا یک فشار فوق العاده قوی می خواستم . نمی دونم چرا حس کرده بودم کار فرخ باید خیلی ردیف تر باشه و جاوید شاید نتونه مثل اون سر حالم کنه در هر حال خیلی دوست داشتم که زود تر ار ضا شم . معلوم نبود اونا کی می خواستن بخوابن ولی با وجود هوس شدید خوابم گرفته بود . فرخ دو طرف کس رو تا اونجایی که می تونست به دو طرف باز کرده و کیر کلفتشو با فشار به دو سمت خیلی آروم می فرستاد تا ته کس و برش می گردوند .. -اووووووفففففف پسر از این کارت خیلی خوشم میاد ولی با همین حالت سرعتو زیاد کنی در واقع باید گفت کیفیت رو بالا می بری و می تونی زود تر ار گاسمم کنی . اگه این کا ررو کنی حتی اگه جاوید هم منو بگاد دیگه همین یک باری که تو منو ارضام کردی دیگه تمومه . من اخلاق خودمو می دونم . با این حرفام سعی می کردم اونو وادار به تلاش بیشتری کنم که از رقیب خودش جلو بزنه .. اون طرف جاوید و ناهید سخت مشغول بودند . طوری که برای اولین بار که سر و صدای اونا رو شنیدم فکر کردم که زلزله اومده .-فرخ عزیزم تند تر .. می خوام زیر کیر تو بیهوش شم .. از حال برم بخوابم . فقط تو باشی که منو می رسونه اون بالا بالا ها .. راستی راستی هم داشتم از حال می رفتم و فرخ هم به خاطر این که لیاقت خودشو نشون بده دست از تلاش بر نمی داشت . یه دایره ای از هوس و لذت دور کس من در حال گشتن بود . -فرخ دستتو بذار بالای کس و سرعت کیرتو کم نکن .. -همینه . همینه که می خوام . حرفای قشنگ بزن . سکسی بگو .. و اونم عین موم هر کاری رو که بهش می گفتم انجام می داد . حس کردم دارم ارضا میشم دوست نداشتم از اون حال خوشم بیام بیرون . لبامو باز و بسته می کردم و از اون می خواستم که آب کیرشو بریزه توی کس من .. اصلا نفهمیدم چی شد . تا چند دقیقه تنها چیزی که یادم میومد آب کیری بود که داشت از کسم می ریخت بیرون . فقط گاهی حس می کردم که کیر به سرعت داره در کس من حرکت می کنه . وقتی که چشامو باز کردم جاوید رو روی خودم دیدم .فرخ جاشو داده بود به اون . برای دقایقی بود که اون داشت منو می گایید . اون طرف بر روی زمین فرخ و ناهید سخت مشغول بودند . .. فرخ : نادیا جون بیدار شدی ؟/؟ خواب بودی دلمون نیومد اذیتت کنیم و حال و حالت تو رو بهم بزنیم .. ناهید : اول بیایین رو من .. -ما که هر شب دو تایی میاییم روت . بذار حالا با نادیا جون حال کنیم . اون الان تا چند ساعت دیگه میره پیش خاله جونش . جاوید رفت زیر دراز کشید و منم رفتم روی کیرش و از اون طرف فرخ هم گذاشت توی کونم .. لذت کس دادن و درد کون دادنم با هم قاطی شده بود . ناهید هم واسه این که عقب نشینی نکرده باشه و از بس باهام سر سنگینی کرده بود اومد جلو تر و یه چشمه هایی از لز رو نشونم داد و زبونشو در آورد تا با هم عشقبازی زبون به زبون انجام بدیم . منم سعی کردم یه دست نوازشی بر سرش بکشم تا از دلش در بیارم که همین طور هم شد . این بار دو نفر بهم آب رسانی کردند . یکی از یکی خسته تر . از رو تنم پا شدند و رفتند و جالب اینجاست نا هید که برای خوردن دو تا کیر با هم عجله می کرد و خودشو به آب و آتیش زده بود اومد و داشت با من حال می کرد . حتی زبونشو گذاشته بود رو سوراخای خیس من که در حال پس دادن آب کیر های جاوید و فرخ بود و اونا رو با لیس زدن و مکیدن نوش جونش می کرد و بهم حال می داد . -فدات شم ناهید جون من که خیلی دوستت دارم . خیلی با مرامی .. -نادیا خیلی اذیتت کردم . خیلی با حالی دختر .. خودمو یه پهلو کردم تا بتونم راحت تر با کسش بازی کنم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#162
Posted: 17 Sep 2013 15:57
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 152
چیکار می کنی ناهید جون .. این جوری که تو داری کسمو لیسش می زنی من نمی دونم ..چیکار کنم . -کاری نکن نادیا .کاری نکن . فقط بگو داری حال می کنی . خیلی اذیتت کردم . الکی حسادت می کردم . تو خودت خیلی با حال تر از اون دو تا مردایی . -چی شد یهو یی از این رو به اون رو شدی . -از نزدیک حست کردم . لمست کردم . نادیا یعنی عشق و کیف و لذت . یعنی یه دنیا حال .. ووووویییییی اگه بدونی چقدر دارم باهات حال می کنم . کونمو گذاشتم رو سرش و اونو می گردوندم . . با این که می دونستم دیگه به نهایت کیف و ار گاسم رسیدم ولی میذاشتم هر جوری که دوست داره لیسم بزنه و با تن و بدن من حال کنه . واسه این که اونم یه خاطره خوب ازم داشته باشه منم بهش حال دادم . نوک سینه هاشو وقتی می ذاشتم تو دهنم و با مکش دو تا لبام اونو می پیچوندم آه بلند و متناوبش صدای مردا رو که در حال چرت زدن بود در آورد طوری که دو تایی شون دوباره اومدن طرف ما ولی نا هید در جا خودشو تسلیم اونا نکرد گذاشت همین طور منتظر بمونن تا من یه حال جانانه بهش بدم حسابی کسشو لیس بزنم بعد .. تازه وقتی هم که می خواست بره زیر کیر اون دو تا آقایون به همین سادگی هم نرفت .تعارفش ما رو کشته بود . -نادیا جان شما بفر مایید . تا شما هستین ما کاره ای نیستیم .. حیف که به جادو اعتقادی نداشتم وگرنه می گفتم که حتما یکی جادوش کرده .. نمی دونم شایدم جادو شده باشه . شاهد اون بودم که دوتا مردا چه جوری ناهیدو می کردند و منم رفته بودم کمکشون . این جوری چهار تایی سکس کردن خیلی حال می داد بعدش اومدن سراغ من .. تا صبح با هم عشق کردیم . دو سه ساعتی رو خوابیدیم . وقتی که می خواستم از پیششون برم شماره تلفن ها رو رد و بدل کردیم و ظاهرا قرار شد که اونا دو سه روزی رو بمونن . منم یه فکری به ذهنم رسیده بود که یه کاری کنم دوباره باهاشون حال کنم و یه صحبتایی باهاشون کردم و به اونا هم گفتم همه اینا بستگی به موفقیت نقشه ام داره و اگه موفق نشدم نمی تونم دوباره بیام . جوابشو هم تا یه روز دیگه میدم . اما تهرون همدیگه رو می بینیم . .فرخ : نادیا جون سعی کن بیای . هر طوری بشه قبولت داریم .. طوری همدیگه رو بوسیدیم و خداحافظی کردیم که انگاری سالهاست همو می شناسیم .. وقتی بر گشتم به هتل خاله جونو دیدم که خیلی ناراحت و گرفته بود . پدر و مادرم رفته بودند بیرون . -چی شده عزیزم . حالت خوب نیست ؟/؟ -حالا در سفر میذاری میری پی کار خودت و فکر نمی کنی که من حوصله ام سر میاد . -خاله جون نازم . اتفاقا من به خاطر تو زود بر گشتم . به خاطر این که با هم حال کنیم . راستش من که اهلش نیستم ولی الان که از پیش دوستم میومدم یکی دیگه از دوستای قدیم خودمو که بچه تهرون و همشهریه و از همکلاسای قدیم دیدمش . اون با برادر و شوهرش بود . داداشش مجرده . اگه بدونی چقدر خوش تیپه و اهل حاله . ناهید جون می گفت داداش فرخ اون با خیلی از زنا و دخترا حال می کنه و از زنای میانسال هم خیلی خوشش میاد .. من به خاطر تو اومدم که دو تایی با هم لز کنیم .. ولی نمی دونم به نظر تو می موندم و با داداش فرخ اون حال می کردم ؟/؟ -تو چند لحظه پیش چی گفتی ؟/؟ با زنای میانسال ؟/؟ اونم یه جوون خوش تیپ و مورد اعتماد .. -خاله ولش حالا که گذشت . تازه واسه این که اعصابمون راحت تر باشه باید یه اتاق کنار سوئیتشون کرایه می کردیم و هزینه الکی .. چیه خاله جون وسوسه شدی ؟/؟ تو که اهل این بر نامه ها نیستی و می دونم تمایلی به این چیزا نداری .. -نادیا جون نمی دونم من که هنوز میانسال نشدم . یعنی ازمنم خوشش میاد ؟/؟ .. از خنده روده بر شده بودم . -حالا منو دست میندازی ؟/؟ -بی خیال خاله جون . شماره تلفنشونو دارم . تا دو سه روز دیگه هم موندگارن . اگه اهلش بودی می تونستیم یه داستانی برای با با ناصر و مامان گلی تعریف کنیم و یک روز هم بریم صفا .. ولی خب دیگه .. -نادیا تو اگه تاییدشون می کنی من حرفی ندارم . دوست دارم به خواهر زاده گلم خوش بگذره . تو هم بیوه ای . دوسه سالی میشه شوهرت رو از دست دادی .. خاله همین جور که داشت با من حرف می زد داشت از حال می رفت . فکر این که کیر جوونی رو در کس خودش ببینه تار و پودشو لرزونده بود . اونو که نیمه بر هنه رو تخت افتاده بود بوسیدمش و دستمو از لای شورتش به کسش رسوندم .. -خاله این همه خیسی از عشق کیره ؟/؟ -عزیزم پاشو پاشو یه کاری بکن . اول یه تماس با دوستات بگیر . پول اتاق و کرایه رو هرچی بشه من میدم .. -خاله جون منم اون قدر ها دارم که پرداخت کنم . -نادیا زود باش ممکنه از دستمون در برن .. با بچه ها تماس گرفته گفتم یه اتاق ساده تر رزرو کنن که وقتی داریم میریم اونجا حوصله سین جیم رو نداریم . تازه برای من میلیاردر اینا مهم نبود . حالا خاله با لذت خودشو به من سپرده بود ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#163
Posted: 21 Sep 2013 17:48
زن نامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرئی 153
فقط من بهش گفته بودم که جاوید و ناهید زن و شوهرند و فرخ هم داداش ناهیده . خب اون وقت چه جوری در میومد ؟/؟ اون وقت فرخ باید میومد ما دو تا رو می گایید . باید یه جوری بر نامه روردیف می کردیم که جاوید و ناهید هم به جمع ما میومدن و می تونستیم پنج نفره یه بر نامه با حال رو با هم داشته باشیم . اونجاشو هم درست می کردم . اصل که به کوس دادن و حال کردن باشه بقیه چیزاشم ردیفه مشکلی نیست . می دونم چیکار کنم . -نادیا نادیا جون خوب به کسم چنگ بنداز . دلم واسه کیر لک زده . فکر کنم با همون ضربه اول ده سال جوون شم . . تا اونجایی که می شد با کسش ور رفتم ولی هیجان دست از سرش بر نمی داشت . -ببین خاله چون بریم حموم اول یه لیف و کیسه حسابی بهت بزنم . البته قبلش هم باید خوب تو رو چک کنم و از اینی هم که هستی جوون پسند ترت کنم . با هم رفتیم حموم و یه خاله جونی درست کردم که می تونستم اونو به جای سی و پنج ساله ها جا بزنم . حسابی نانازش کردم . با بابا ننه مون خداحافظی کردیم واونا رو به امون خدا سپردیم . حالا راحت می تونستن لخت توی سوئیت خودشون بگردند و هر کاری که دوست دارن بی سر خر انجام بدن . من و شهین جون هم رهسپار هتل شدیم . قبل از این که وارد اتاقمون بشیم اول یه دری و سری به اتاق بغلی مون زدیم . ناهید تا ما رو دید گفت بفر مایید منتظرتون بودیم . چه لبی گرفت این ناهید از من .. -اوخخخخخ دختر آتیشپاره .. روژمن قرمز سیر و جیگری بود حالا گوجه ایش کردی . -فدات شم دختر . پسرا هم از اتاق دیگه به ما پیوستند . -شهین خانوم ایشون همسرم جاوید خان و این هم داداشم فرخ نازنین . از وقتی که بهش گفتم یه خانوم با فرهنگ و با کلاس همشهری می خواد بیاد اینجا و شبی رو در کنار هم باشیم قند تو دلش آب شده همین طور بی تابی می کنه .. خاله بیچاره تمام تنش می لرزید . حالا دقیقا نمی دونم تا چه حد تجربه لز با دیگران رو داشته ولی همین چند باری که به کسش دست مالیده بودم کمی شجاع تر شده بود اما به این صورت که بخواد در اختیار مردی قرار بگیره و اونم پس از مدتها نمی دونست چیکار کنه .. لبخندی زد و با همه دست داد . -منم خوشحالم که در کنار شمام با خواهرزاده ام هستم .. یعنی این که من تنها نیستم اگه می خواین بکنین دو تایی مون رو با هم بکنین . این جوری می خواست مردانگی و جوانمردی و معرفت خودشو نشون بده . دیگه این خاله نمی دونست که نادیا به اندازه کافی کیر خورده . کیر سیر خورده . ناهید منو کشید یه کناری و گفت حالا فرخ می خواد شهینو ببره به اتاق خواب بغلی که پشتش یه نفس کش گلخونه ای داره . من پنجره شو باز گذاشتم . راحت برو اون پشت می تونی هر کاری رو که اونا می کنن ببینی . منم با جاوید مشغول میشم . -چه جوری در بیام .. من یه جوری شهینو می کشونم طرف خودم سرشو گرم می کنم تو بیا بیرون . تازه شایدم خیلی زود کارشون تموم شد . بجنب الان فرخ می خواد شهینو ببره . ..یه لحظه ناهید حواس شهینو پرت کرد و منم رفتم به اتاق خواب و از اون طرف هم به اون قسمت حیاط خلوت خودمو رسوندم . حوصله ام سر میومد . فقط می خواستم صحنه ها رو ببینم و بخندم و حال کنم .لذت ببرم . ببینم خاله جون با این کیر جوون چیکار می کنه .. خوشبختانه پنجره هم جایی واقع بود که من راحت می تونستم ببینم و فقط تنها خطرش این بود که خود شهین جون بیاد و سرک بکشه که ظاهرا ناهید به فرخ سفارش کرد که طوری حال خاله شهین منو جا بیاره و اونو بسازه که هوس گردش و علافی به سرش نزنه .. سر و صدای اون دو نفر رو شنیدم . دو تایی شون رو تخت نشسته بودند . نمی تونستم زیاد خیره شم . فقط همینو متوجه شده بودئم که خاله استرس داره .. -نمی دونم این نادیا کجا رفته .-شهین جون فکر اون نباش . اون هر جا که باشه بهش بد نمی گذره . از خودت برام بگو چیکار می کنی . کجای تهرون زندگی می کنی .. -من همینی هستم که الان می بینی . فرخ روی شهینو به طرف خودش بر گردوند . دستشو گذاشت پشت گردن خاله جون . اونو طوری سستش کرد که من نفهمیدم لبای کدومشون حرکت اول رو برای جفت شدن انجام داد . طوری همدیگه رو می بوسیدند که هم فکر می کردم عاشق و معشوقهای چند ساله هستند و هم این که خودمم در همون آغاز راه به هوس افتاده بودم .. فرخ بلند تر صحبت می کرد و هوس خودشو نشون می داد یا این که این کارو می کرد که من بشنوم . -شهین جون حرفای سکسی اگه می خوای بزنی بزن . من خوشم میاد .کیرم حال می کنه . تیز تر میشه . بگو نترس . صدات نمیره بیرون .. تازه همه مون خودمونی هستیم . بگو .. بگو دیگه .. می خوای من بگم . حالا لختت می کنم . از کست میگم . بگو عزیز دلم . دستای شهین از دو طرف کمر و شونه های فرخ آویزون شده بود . یه نیمرخ اونو که می دیدم چشاش به طرز خاصی بسته شده بود .. یه لحظه ترسیدم نکنه از هوس زیاد سنکوب کرده باشه ولی دیدم همون دستای بیجان و بی حسش رفت طرف شلوار فرخ تا کمر بند اونو باز کنه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم