زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۱دیدی خاله جون بهت گفتم اگه با نادیا باشی ضرر نمی کنی ؟/؟ -همچین میگی که انگاری عمریه که این کاره ای . در حالی که ما خودمون الان چند وقته با هم از این بر نامه ها داریم . -این که درسته . من در همون مدت کوتاه تونستم خیلی چیزا یاد بگیرم .. آخخخ جاوید جون یواش تر . شما جوونا ی امروز که همش یه چیزی دم دستتونه این قدر حریصین ما جوونای دیروز باید چیکار کنیم . خاله خودشو جوون دیروزی فرض کرده بود . نمی خواست بگه که پیر شده . خوب که نگاه کردم دیدم جاوید حسابی کسشو هدف گرفته . شهین یه نگاهی هم به فرخ و ناهید انداخته بود . -تعجب می کنم . چه جوری یه خواهر و برادر این جوری با هم دارن حال می کنند . -خاله جون با تمرکز و حس گرفتن همه چی حله . الان من و تو با هم یه نسبت فامیلی داریم . با هم لز می کنیم . اونا هم یه همچین حالتی دارن . بهترین حالت برای این که این جور سکس ها جای اما و اگری نداشته باشه اینه که در حین سکس هر دو طرف فکر کنن که با هم هیچ آشنایی ندارند . فقط به لذت تماس فکر کنن . با همه اینا خاله بد جوری رفته بود توی نخ اون دو نفری که فکر می کرد برادر و خواهرن . اون از این که من با پدر ناصر و داداش نویان خودم سکس داشته خبری نداشت .. دستمو گذاشتم رو چشای خاله تا اون دیگه فقط حواسش به کیری باشه که رفته توی کسش . ور رفتن با سینه هاش به من لذت می داد . از این که خوشش میاد منم خوشم میومد . بالاخره بعد از دقایقی دسته جمعی با هم رفتیم حموم . چقدر به همه مون خوش گذشت . بدنهامونو کفی کردیم و همراه با کف فانتزیهای قشنگی درست کردیم . مثلا یه کف پرحجم روی کون خاله درست می شد . اونو می خوابوندیم یهو با کف دستمون می رسیدیم به کون خاله با همون دست اونو می مالوندیم . فکر کنم یه چند دقیقه ای رو همین جور توی بغل هم خواب رفته باشیم .. لحظه خداحافظی در روز بعد خیلی سخت بود . خیلی خنده دار بود همه مون هم شهری بودیم ولی خب یه حسی بهمون می گفت که وقتی پامون برسه به شهرمون این قدر مشکلات و کار های متفرقه زیاده که احتمال این که بتونیم دوباره همو ببینیم خیلی کمه . تازه من که برام پیدا کردن یه دوست پسر سکسی برام خیلی ساده بود زیاد در بند این دوستی ها نبودم ولی شهین مسئله رو خیلی جدی گرفته بود مخصوصا این که دو تا جوون بودند که خیلی بهش حال داده بودند . یه احساس خوبی رو درش به وجود آورده من اینو به خوبی درش حس می کردم . اون باور کرده بود که برای خودش کسی شده . به همه این بر و بچه ها علاقه خاصی پیدا کرده بود . یه چیزی باعث تعجب من شده بود و این که ناهید چه رابطه ای با اون دو تا پسر می تونه داشته باشه . یعنی یه زن بد کاره ایه که همیشه در دسترسه . آخه اونا طوری رفتار می کردند که اگه بخواهیم سه تایی شونو با هم ببینیم این کار خیلی راحت باشه . دیگه باید اونا را فراموش می کردیم . من و خاله مدتی رو در خیابون قدم زدیم . باید بر می گشتیم هتل پیش با با ناصر و مامان گلی خوشگلم . اونا حتما دیشب و دیروز بعد از ظهر رو حسابی با هم حال کردند . نمی دونستم این بابا جونمو چیکارش کنم . اون ازم انتظار داشت ونمی شد از دست خاله جون در برم . مامانو می تونستم کاریش کنم من و شهین روی نیمکتی در پارک نشسته بودیم . اون به نقطه ای خیره شده بود . انگاری عاشق شده بود -خاله جون شدی عین مجنون ها و نکنه گلوت پیش اون بچه ها گیر کرده . اگه غلط نکنم یه جورایی از فرخ خوشت اومده . ببین شهین جان تو با این لذتی که از سکس بردی و نشون دادی که یک زن در هر شرایط و سنی می تونه از زندگی خودش لذت ببره و احساس جوونی بکنه بازم می تونی کسان دیگه ای رو به طرف خودت بکشونی . ا گه قرار بر این باشه که با هر کی که باشی یه احساس عاطفی خاصی نسبت به اون پیدا کنی که این جوری نمیشه زندگی کرد . خلاصه با هر روضه خونی بود اون برش گردوندم هتل . دو تایی مون رفتیم حموم و یه حال حسابی بهش دادم . چند ساعتی رو خوابیدیم . وقتی که بیدار شدیم مامان بابا بهمون گفتند بچه ها دیشب پارتی بودین ؟/؟ -بابا جون دست کمی از پار تی نداشت . نگاه خیره بابا به من نشون می داد که از من انتظار داره . انتظار داره که لذت سفر اونو تکمیل کنم -بابایی ما نبودیم خیلی به شما خوش گذشت ؟/؟ یه اخمی بهم کرد که جا رفتم . وقتی که تنها شدیم بهش گفتم پدر تقصیر من چیه . این دو نفر رو چیکارش کنیم . حالا تو به اون شق القمرت بگو فعلا به همون زمین مامان قانع باشه تا سر فرصت بتونم یه کاری بکنم . خودمو انداختم توی بغل بابایی و از روی شلوار دستمو گذاشتم رو کیرش . آماده آماده بود . چون قبل از این که لمسش کنم به یاد دختردر تصور لختش شق کرده بود . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۲-نادیا اگه به من نرسی من حس می کنم که این سفر به من خوش نگذشته . اصلا نمی تونم با خاطراتی خوش این شهر رو ترک کنم . -بابا من قیافه مامانو دیدم که داشت داد می زد به اندازه کافی از این سفر لذت برده . تو هم حتما تا می تونستی اونو سیرابش کردی . وقتی هم که تو به گلی جون تشنه من آب رسوندی حتما خیلی هم سر سبز شده . خودتم لذت می بری . دیگه اون حس سنگینی سابقو نداری .-نادیا چند بار بهت بگم هر گلی یه بویی داره . -پدر خوشگلم تو که می دونی من چقدر عاشق تو و اون کیر تپلت هستم . بدن تپل و سفید منم باید به پدر خودش حال بده که خودشم یه حالی کرده باشه به من میگی چیکار کنم . از من گله مند نباش . یه راهی بذار پیش روم من انجام میدم . پدر یه فکری کرد و رفت پیش مامان و شهین .. و معلوم نبود چی به خورد اونا داده که شهین و مامان می خواستن برن بازار یه دوری بزنن و یه وسیله ای برای مامان بخرن با شناختی که از مادرم داشتم می دونستم اون به این سادگی ها جنسشو انتخاب نمی کنه و حداقل میشه دو ساعتی رو بابابا تنها بود . هر کاری کردند منو ببرن نرفتم . بهونه سردرد کردم . شهینو کشیدم یه گوشه ای و گفتم چقدر اصرار می کنی اگه حالم خوب نشه امشب ازلز خبری نیست . اینو که بهش گفتم کاملا ساکت شد و دیگه چیزی نگفت . رفتم حموم تا اون دو تا زن اونجا رو ترک کنند و بابا بیاد پیش من . این مردا چقدر حریصن . خبری بابام میگم . به اندازه کافی مامانو گاییده بازم دلش تنوع می خواد . حالا من اگه هی از این شاخ رو اون شاخ می شینم علتش اینه که شوهر ندارم . یعنی وقتی که شوهر داشتم دیگه این جور که تنوع طلب نبودم . خلاصه پس از چند دقیقه ای دیدم یکی به در حمام می زنه .. بابای هیجان زده من می خواست بیاد داخل ..-بابا دوست داری راهت ندم و تنبیهت کنم که پشت در بمونی تا دیگه به من نگی نادیای بی خیال و بی توجه ؟/؟-نادیا تو دلت نمیاد بابابات همچه کاری بکنی . زود باش اگه اونا بر گردن حسرتش به دلمون می شینه . -حسرتش به دلمون می شینه یا به دلت می شینه ؟/؟ -تودلت نمی خواد ؟/؟ تازه تو که شوهر نداری و این منم که تا مینت می کنم . .. اگه کس دیگه ای به جای بابا بود و این جور مغرورانه باهام حرف می زد امکان نداشت که بدن لختمو تقدیمش کنم ولی هر چه بود اون بابام بود . گذاشتم هر چی دلش می خواد بگه و این فکر رو داشته باشه که تنها مردیه که به من حال میده . درو باز کردم -واااااااااااااووووووووووو..اوهههههههه باااااااباااااااا آماده رزم شدی ؟/؟ مگه مامان بهت نرسیده .. کیر بابا رو طوری شق و سر به هوا دیدم که به نظر میومد چند سالیه وارد دروازه کس نشده . -نادیا دوستت دارم . دخترم می دونم که این روزا خیلی سختی می کشی . خودم هر چی که نیازت باشه رفعش می کنم . -بابا غصه منو نخور . اول نیاز خودت رو بر طرف کن . من یکی یه جورایی تحمل می کنم . -آخ نه عزیز دلم . دستشو گذاشت زیر بیضه هاش لوله کیرش رو مثل یک ارابه جنگی از طرف جلو آورد بالا و گفت تا بابات اینو داره تو چرا باید سختی و عذاب بکشی . بابات تا زنده هست ازت دریغ نمی کنه -فدای کیرت بابا جونم .که این قدر نسبت به دخترت احساس مسئولیت می کنی و دوست نداری ناراحتی اونو ببینی . راستش منم خودمم وقتی اونو با این شرایط و کیر دراز و کلفتش دیدم که تازه تر از هر زمان دیگه ای به نظر می رسید شوکه شده بودم . ایستاده بغلم زد . حس کردم که باید لاپامو باز کنم . چون کیرش هم به طرف کسم میومد و حس کردم پس از مدتها می خواد کسمو در آغوش بکشه . پدر کیرشو به کسم چسبونده بود . صورتمو غرق بوسه کرده بود . سرمو به طرفی بر گردوندم تا به خوبی بتونه زیر گلومو هم ببوسه . . پایین تر از گردنمو نمی بوسید . چون کیرشو در همون حالت ایستاده وارد کسم کرده بود . -بابا سوختم سوختم . آتیش گرفتم . . اون بد تر از من بود . کیرش داشت توی کس من آب می شد . حالا آب نشد و آبشو خالی کرد . -آخخخخخخخ نهههههههه بابا .. حالا اگه کیرت بره عقب من چیکار کنم . -نه عزیز دلم خاطرت آسوده باشه که کیر بابایی عقب نشینی نمی کنه . تا کیر بابا رو داری غم دنیا رو نخور . -بابا قرص خوردی ؟/؟ -دخترم بازم از اون حرفا زدی ؟/؟ من هنوز ضعیف نشدم که بخوام برم دنبال این چیزا . ولی اون بعد از این که آبشو ریخت توی کسم حس می کردم که کیرش هنوز یه سفتی و تیزی خاصی داره . حالا به من چه . من می خوام حالمو بکنم . عشقمو بکنم و لذت ببرم . -بابا حالا باید یه خیلی منو بکنی .. بغلم زد و منو به دیوار چسبوند . پیش خودم حساب می کردم حالا کیرش ممکنه با خوردن قرص دوپینگ کرده باشه و عقب نشینی نکنه ولی این همه زور و نیرو رو از کجا پیدا کرده که مثل یک جوون تازه نفس همچنان داشت منو می گایید . خسته نمی شد . کمر منو گرفته محکم به دیوار چسبونده بود . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۳شکمم به دیواره حموم چسبیده بود و بابا مثل آدمای تازه کس دیده و تشنه و حریص همچین بلایی بر سر کس دخترش آورد که دیگه به جیغ و داد های من توجهی نداشت -پدر آروم تر همش مال خودته . یه جوری بکن که واسه وقتی هم که رسیدیم تهرون یه جونی داشته باشم . بتونم یه کاری بکنم . -دست خودم نیست . من نمی تونم تحمل کنم . تو هم که هوای باباتو نداری . -حالا که دارم . حالا که خودمو در اختیارت گذاشتم . حالا نازمو بخور . بابا نازمو بکش .. بابا ناصر فقط می خواست هر طوری که شده قدرت خودشو به رخ من بکشه . کیرشو می برد عقب و با حداکثر زورش اونو با یه حرکت رو به جلو به ته کسم می چسبوند . پدر اون روز توی حموم اون قدر منو گایید که دیگه اشک چشامو در آورده بود و خیلی هم خوشم میومد . واییییییی چه حالی داشت این کارش . ولی فقط یه بار ار گاسم شده بودم . خودمونو خوب شستیم . اون شروع کرد به میک زدن کسم . در همون حالت خوابم برد . ظاهرا اونم سرش افتاد لاپام و ررفت به حال خودش .. واییییییی خدایا با صدای ضربه های در مامان از خواب پا شدیم . مامان می خواست بیاد حموم . -درو باز کن ناصر بیام تو .. -زشته پیش شهین این قدر سر و صدا نکن .. -چی میگی ناصر . نادیا که نیست . شهین هم یه ساعتی رو گفته می خواد بره جایی کار داره میاد . .. درو باز کن .. -نمی دونم چرا در باز نمیشه گلی جون .. برو استراحت کن من میام توی رختخواب .-چه خبر شده مرد مگه زن دیگه ای اون داخله . زودباش تا با مشت و لگد این درو نشکستم . -بابا تو چشاتو ببند کاریت نباشه . صدای درو که شنیدی چشاتو باز کن -نادیا من می ترسم آبرومون میره . -هیس بابا پچ پچ نکن که اگه مامان بشنوه گندش در میاد و دیگه نمیشه کاریش کرد -ناصر با کی داری حرف می زنی .-بابا چشاتو ببند من یه نقشه ای دارم . پدر چشاشو بست و منم فوری انگشت گذاشتم رو برآمدگی کوچک بازوی چپم غیب شدم ودرو آروم باز کردم و رفتم . تا در باز شد مادر وارد شد . طوری از کنار رفتم که بدنم بهش نخوره . در کاملا باز شده بود . من پشت سرش وایسادم تا کمی بخندم . پدر چشاشو باز کرد .. صورتش زرد و سفید می شد .-گلی من کاری نکردم .. نه ناصر نباید بند آب می داد . اون حتما فکر می کرد که مامان همه چی رو فهمیده . ولی اگه از نظر اون همه چی لو رفته پس چرا با من نادیا بحث نمی کنه . سریع یه شورت و لباسی تنم کرده و رفتم توی رختخواب .. -مامان مامان خونه ای ؟/؟ .. ظاهرا دو تایی شون صدای منو شنیدند .. -نادیا تو کجا بودی . من فکر کردم تو خونه نیستی . نیم ساعت پیش قبل از بابا رفته بودم حموم . حوصله سشوار کشیدن نداشتم . اومدم یه چند دقیقه ای توی تراس آفتاب بگیرم . خاله کجاست -اون کار داشته گفته یه ساعت دیگه میاد .. پدر که از حموم بیرون اومد هنوز در شوک کاری بود که صورت گرفته بود . بالاخره یه گوشه ای منو تنها گیر آورد و ازم پرسید دخترم چی شد که مادرت تو رو ندید و متوجه جریان نشد . من که داشتم از ترس می مردم . -بابا دخترت نادیا رو دست کم گرفتی ؟/؟ اون هیپنوتیزم می کنه . وقتی درو آروم باز کردم خودمو کشیدم یه گوشه ای . مامان حواسش به جلو بود .. -من سر در نمیارم چی داری میگی . اون لحظه که درو باز کردی آخه اون چطور تو رو ندید .. -بابا تو هم حوصله داری ها . اگه دوست داری برم همه چی رو پیشش اعتراف کنم تا این قدر پیش وجدان خودت شرمنده نباشی . اون وقت دیگه دو تایی مون باید بار و بندیلمونو ببندیم و از این شهر بریم . با این چند تا سر و صدایی که کردم دیگه شر قضیه رو کندم . -بابا خیلی خوشت اومد نه ؟/؟ اگه دوست داری امشب که مامان خوابید بیام توی رختخوابت . -نه نادیا امروز داشتم سکته می کردم . اگه مادرت متوجه می شد چی می شد . ولی حس می کنم تو یک جادوگری . -بابا جادوگر جادومی کنه دیگه کجا دیدی کار به این مهمی رو انجام بده . -حتما تو هم مادرت رو جادو کردی -در این وقت کم ؟/؟ بابا هر چی بیشتر می خواست مسئله رو بازش کنه بیشتر گیج می شد . آخرشم بی خیال مسئله شد . به تهران بر گشتیم .. سفر خاطره انگیزی بود . ولی خیلی هم خسته شده بودم . دلم یه تنوع می خواست . یه کار اکشن و هیجان انگیز . یه کاری که به چند تا کار بیارزه . روز به روز وضع اقتصادی کشور بد تر می شد . تعداد دزدای خرد و کلان بیشتر می شد .همه می خواستند سر هم کلاه بذارن . مافیای ملا و غیر ملا عین قارچ همه جا ریشه زده بودند . کسی برای دین تره هم خرد نمی کرد . هر کسی می خواست گلیم خودشو از آب بکشه بیرون . زمانه می رفت تا به جایی برسه که پدر و پسر هم برای همدیگه دل نسوزونن . ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۴وقتی که پام به خونه باز شده بود بازم همون داستان همیشگی بازم همون شور و حال هایی که داداش نویان نشون می داد . مدتی بود که از خواهرم خبری نداشتم . اصلا حوصله داداشو نداشتم . نمی دونستم اون چرا واسه خودش دوست دختر نمی گرفت . نمی دونم چرا حس می کردم کمی بد خلق شدم . منی که دلم نمی خواست داداش بره با دختر دیگه ای باشه .. شاید احساس خستگی می کردم . یا از این که منو به چش یه کالا نگاه کنن خسته شده بودم . انگار من به دنیا اومده بودم که بابا و داداش با من سکس کنند . یه حرفی یه صحبتی . یه شور و حالی . این که نشد کار که تا منو ببینند فکر کنند که اگه با من حال نکنند سرشون کلاه رفته . نویان هم تا منو دید صبر نکرد که عرقم خشک شه -داداش من که زنت نیستم -نادیا حالا چرا این قدر عصبی میشی . ..نمی دونم چرا داشتم به یک بحران می رسیدم . دلم می خواست به درو دیوار مشت می کوبیدم . مامان گلی کمی مضطرب شده بود . دوباره این موضوع رو پیش کشید که نادیا نیاز به همسر داره و اگه یه خواستگاری برام اومد سخت نمی گیره. -مامان بازم که شلوغش کردی من تا آخر عمرم نمی خوام شوهر بکنم واسه چی این قدر اصرار می کنی . اصلا من چه هیزم تری بهت فروختم که تو همش می خوای منو ردم کنی . تازه من الان دستم به دهنم می رسه . این قدر اقتصادی فکر نکن .. دیگه ساکتش کرده بودم . از اون طرف بابا هم اومد سر وقتم و گفت عزیزم نادیا خوشگله ام . امشب که همه جا امن و امانه من یه چند دقیقه ای میام سراغت یه دستی به سروگوشت می کشم تا حالت جا بیاد اینا همش اون آتیشیه که بلند شه نمی دونه چه جوری باید بخوابه . من راه خوابوندنشو خوب بلدم . مامان و داداشت نمی دونن که جریان چیه . نمی دونن که یه دختر داره با کیر باباش حال می کنه . -چی داری میگی بابا . اصلا به خاطر سکس و مسائل سکسی نیست . من به خاطر این چیزا ناراحت نیستم . من اصلا به فکر این مسائل نیستم . نمی دونم چرا داغون بودم . یه چند مدتی رو باید دور این چیزا رو قلم می گرفتم . شاید به اشباع خاصی رسیده بودم که سفر چاره اش بود . خنده ام گرفته بود . چون همین الان از سفر شیراز بر گشته بودم و نمی شد دیگه اینو به بی سفری و گشت و گذار نداشتن نسبت داد . سرمو به تماشای فیلمهای سکسی گرم کرده بودم . اما اونم دردمو در مون نکرد ولی فیلمهای خشن سکسی و تجاوز و سکس زورکی تا حدودی آرومم کرده بود . این صحبتها از دو زاویه آرومم می کرد . هم در قسمتهایی که مرد خشن می شد و به زور زنو می کرد و هم در مواردی که زن خشن می شد و گاهی هم در حالت میسترس اسلیوی تا می تونست سر مرد بلا می آورد ولی آخرش هم از مرد لذت می برد . نمی دونم چرا تمام یا بیشتر این فیلمهای سکسی طوری نشون میدن که انگاری این زنها هستند که فقط کشته و مرده سکسند . در حین عمل سکس بیشتر از طرف زن هیاهو میشه .. چشامو گذاشتم روهم . هیچی مثل یک خواب خوب آرومم نمی رد تمام تنم کوفته بود . احساس خستگی شدیدی می کردم . شهین هم رفته بود خونه شون . خوب شد رفت حوصله اونو هم نداشتم . آخ که هیچ چیز شیرین تر از خواب در این دنیا وجود نداره . آدم بعد از سکس شیرین و لذت بخش همش می رسه به خواب . آدم که می خوابه تمام غمهاشو فراموش می کنه . وقتی هم که بیدار می شه شاید همون غمها دوباره بیان سراغش ولی در عوض این بار غم کمتری رو نسبت به قبل از خواب در خودش حس می کنه . نفهمیدم کی خوابم برده . خواب های در هم و بر همی هم می دیدم ولی حس کردم یکی داره باهام ور میره . منو بیدارم کرده بود . خودمو خیلی راحت انداخته بودم رو تخت و با یه شورت فانتزی خوابیده بودم . دیگه هیچی تنم نبود . به این که در رو از داخل قفل کنم توجهی نداشتم . بر شیطون لعنت الان حال و حوصله این کارا رو نداشتم . فکر کنم نویان بود . بوی عطر ملایمش میومد و اون دستای ظریفی رو که گذاشته بود روی کونم حس می کردم . دلم می خواست اونو بزنمش .. تازه شروع کرده بود و به این زودیها هم قصد رفتن نداشت . پاشد در رو از داخل قفلش کرد . حس می کردم از خواب سیر شدم . کف دستاشو روی بر جستگی های کونم می مالوند .خوشم میومد ولی به خاطر اون لج و لجبازی که داشتم و ازش خواسته بودم که این قدر پررو بازی در نیاره دوست داشتم که بره اتاقش و دست ازم ور داره . ولی دستاش همچنان مشغول بود . -نادیا .. خواهر جون . بیداری ؟/؟ فدات شم . حالت خوبه ؟/؟ نگرانت بودم اومدم حالتو بپرسم . توی دلم گفتم آره جون خودت داداشی . تو نگران من بودی ؟/؟ کیرت کلفت شده اومدی اینجا تیزش کنی . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۵دوباره اومد و کنارم نشست . کف دستاشو گذاشت رو شونه هام و مالوندن منو شروع کرد . آروم آروم شونه ها مو می مالوند . -نادیا خیلی دلم برات تنگ شده بود . چند روزی نبودی واقعا اینجا سوت و کور بود . همه جا خاموش و تاریک بود .. -ببینم غذای چند روزت که آماده بود و فقط برنج می پختی . تازه فرصت اونو هم داشتی که دوست دخترت رو بیاری خونه -اوخ آبجی خوشگله من کی میاد دوست دختر من بشه -داداش خوش تیپ و خوش بدن من که کلی خاطر خواه داره . دستاشو رو کمرم قرار داده بود و از پهلو هم با سینه هام ور می رفت . -بد نمی گذره ؟/؟ -به تو چی نادیا . اگه من این کارا رو می کنم به خاطر اینه که خواهر خوشگل من سر حال شه .نوک سینه هات هم که تیز شده . -این طبیعیه . در هر حال با یه دست خوردن و وررفتن این طور می شد -به خاطر دستای داداش نیست ؟/؟ -نادیا ببینم این چند وقتی که نبودی حس می کنم کونت گنده تر شده . یه لکه و کبودی وسط برش چپ کونته . مثل این می مونه که یکی کونتو میک زده و باهات حال کرده باشه .. فکر کنم کار یکی از مردایی بود که در شیراز منو گاییده . اصلا دوست نداشتم سوتی بدم و از این نظر سرم پیش داداشم پایین باشه . واسه همین در جا رومو بر گردوندم و گفتم نویان خیلی پررو شدی . من بعد از این که با تو بودم رفتم شیراز و همش با خونواده بودم . کجا وقت داشتم برم بگردم . تو الان به خواهرت داری می گی هرزه ؟/؟ مثلا خودمو ناراحت نشون دادم و اونم دیگه اومد نازمو کشید . چاره ای نداشتم . مجبور بودم که با اون باشم تا دیگه از این فکرا نکنه . -نویان از همین طرف منو بمالون . هر کاری دوست داری با من انجام بده . شاید حق با تو باشه . شاید تو درست بگی . داداش کف دستشو گذاشت روی سمت کسم که شورت خیلی فانتزی روشو پوشونده بود . -نادیا میگم شما زنا اصلا چرااز این شورتا می پوشین -اولا به خاطر این که نازمو نو ناز دار ترش کنیم بعد هم این که تو از کجا می دونی که ما زنا همش از اینا پامون می کنیم ؟/؟ -خب مشخصه دیگه . وقتی تو از این شورت استفاده می کنی بقیه هم به مد روز کار می کنند . -حالا داداش من ازت می خوام که زود تر به مد شب کار کنی و حالمو همون طوری که خودت گفتی جا بیاری . دیگه یواش یواش داشت خوشم میومد . شاید منم معتاد شده بودم . مثل یک سیگاری به سیگار مثل یک موادی به مواد مخدر .. احساس نیاز می کردم . به این که یکی کسمو میکش بزنه . سینه هامو بخوره . فرو کنه توی کسم . به جریان خون من در بدن سرعت ببخشه . تپش قلبمو زیادش کنه . من به اینا نیاز داشتم . وقتی برادرم نویان کس لیسی رو شروع کرد و این کار رو هم با لذت و با تمام وجودش انجام می داد از همون لحظه اول حس کردم که دارم آروم میشم . سرم داره بهبود پیدا می کنه . یعنی این دوای درد من بود که منو عصبی کرده بود ؟/؟ من نیاز به همین دارم ؟/؟ همین که سر حالم کنه ؟/؟ به من جون بده . -نویان ادامه بده . درو خوب بستی ؟/؟ اگه یکی با تو کار داشته باشه چی ؟/؟ -یواش نادیا . داشته باشه . این که اولین بارم نیست که با تو دارم سکس می کنم . من و تو که همیشه با هم از این بر نامه ها داریم . تازه کسی که به من و تو مشکوک نمیشه اگرم ما رو با هم ببینه . نویان با دندوناش شورتمو کشید پایین . اون خیلی خوب و آروم و با لذت کارشو انجام می داد . با تمام احساس و وجودش . غرق در کاری که می کرد شده بود . وقتی کیرشو فرو کرد توی کسم حس کردم که دارم به نقطه نهایی شفا می رسم . دستاشو گذاشت روی شونه هام . -نویان تند تر با فشار بیشتر . نادیا رو حلش کن . آبش کن . دارم تموم می کنم . -به همین زودی ؟/؟ -نمی دونم شاید نیاز داشتم . شاید این همون چیزی بود که من می خواستم .. با این که دوروز بود که ار گاسم نشده بودم ولی وقتی داداش منو با نهایت هوسش می گایید طوری بهم لذت می داد که فکر کردم ماههاست سکس نداشتم . هرچند یک زن هرزه نبودم ولی تنوع طلب بودم . به راستی من چه فرقی با یک مرد دارم . اگه مردا هر کاری که دلشون می خواد می کنند هر جوری که می خوان تفریح می کنند چرا ما زنا نتونیم انجام بدیم ؟/؟ فقط به این خاطر که ما گیرنده ایم ؟/؟ چون ضعیفیم ؟/؟ چون از قدیم الایام این طور گفته شده ؟/؟ شده بودم نادیای هوسباز . چشامو بستم تا از حرکت کیر داداش در کسم لذت ببرم . به این فکر می کردم که یک لوله کلفت گوشتی از اول کسم تا انتهاشو با کیف و لذت حرکت می کنه . خودشم حال می کنه و به من و کوسمم حال میده . یعنی با هر کیر دیگه ای هم همین احساس به من دست میده ؟/؟ ..... ادامه دارد ... نویسنده ..... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۶ حس کردم که زندگی من با کیر یک پیوند نا گسستنی پیدا کرده طوری که اگه یه روز نبینمش یه روز احساسش نکنم لمس نکنم انگاری که اون روز زنده نیستم . مثل آدمایی که همه چیزشونو از دست میدن . بابا و داداش که مثل من فعال نبودند و اونا فکر می کردند که من فقط با اونا هستم. آیا این هوس می تونه با نوعی حس دوست داشتن همراه باشه .؟/؟ اسم اونو نمیذارم عشق آدم که نمی تونه عاشق صد ها کیر باشه . اما می تونه دوست داشته باشه که بقیه از وجودش لذت ببرن . وقتی اونو در آغوش می کشن نیروی عشق و هوس بین اونا تقسیم شده باشه . -نویان چه خبرته . عجله داری -من که عجله ندارم نادیا . تویی که همش داری میگی تند تر تند تر الان اومد داره میاد .. به نظرم راست می گفت .. وقتی که به همون چیزی که می خواستم رسیدم حس کردم که خیلی راحت شدم دیگه اون عصبانیت دو ساعت قبلو ندارم . -نویان داداش بیا ببوسمت می دونم باهات بد اخلاقی کردم -نادیا می دونستم دوای دردت همینه . دیگه زنی که یه مدتی شوهر داشته و حالا از وجودش بی نصیبه دیگه شرایطش بهتر از این نمیشه . باید از لحظه های زندگی استفاده کنی . نمیگیم زمان خود پیش میره . زمان تو رو می بره جلو به پیش می بره . اگه تو نخوری خورده میشی . در هر صورت خورده میشی . پس چه بهتر که یه چیزی بخوری که وقتی ازت کم میشه بتونی از یه طرف دیگه جبران کرده باشی .. یه نگاهی به کیر نویان انداخته گفتم داداش به همین میگی ؟/؟ همینو بخورم ؟/؟ کیرشو گذاشتم دهنم و طوری براش عشوه اومدم که خودشم فکر نمی کرد دقایقی پیش منو گاییده و هر دو تا مون لذت بردیم . یکی دو هفته ای گذشت و من در کنار خونواده یه زندگی یکنواختی داشتم . هر چند داداش وبابام بودند که نذاشتن احساس افسردگی و خستگی بکنم . یه خواستگار برام پیدا شد . از اون فامیلای دور بود که چهار پنج سالی رو ازم بزرگتر بود . زنش مرده بود . وضعشم خیلی خوب بود . من که نیاز مالی نداشتم ولی از اونجایی که می گفتن جوون خوبیه و اهل هیچی نیست و خیلی هم مودبه و دیگه بهتر از این گیرت نمیاد باید حتما به همین جا شوهر کنی . خونواده طرف هم انگاری خیلی ازم خوششون اومده بود و دست بر دار نبودند . خلاصه من نمی تونستم خودمو متعهد و پای بند یه نفر بکنم . بابا و نویان هم مخالف ازدواج من بودند چون می دونستند بازار خودشون هم خراب میشه . با این حال هر دو شون ازم قول گرفته بودند که وقتی من از دواج کردم بازم به روابط گرم خودشون با من ادامه بدن . من فقط در مقابل حرفای اونا ساکت بودم و چیزی نمی گفتم . قبلا یه شناخت مختصری از خونواده خواستگار داشتم . مادرشو در یکی از مهمونی ها دیده بودم . از اون زنایی بود که دست بقیه زنا رو در غیبت کردن و پشت سر این و اون حرف زدن از پشت بسته بود . من نمی دونم بابا و مامانم چطور راضی شده بودند که اونا بیان خواستگاریم . شاید حالا دوره زمونه ای شده که پشت سر این و اون حرف زدن امری عادی شده و از طرفی اونا هم که نمی تونستن شناخت کافی داشته باشن در مورد اکرم خانوم مادر کریم خان . پسره هم بد نبود . خیلی خوش تیپ بود .. پدر نداشت و هر چی هم داشت گذاشته بود برای دو تا باز مانده اش .. من که خودم پولم از پارو رفته بود بالا ولی این اکرم خانوم از اونایی بود که راه خام کردن خونواده به خصوص مادرمو خوب می دونست . حتی اون شبی که اومدن خونه مون تا ازم خواستگاری کنن فقط اون و کریم اومده بودند .. قبلش یه نقشه ای چیده بودم ..پیش از از این که وارد خونه شن با استفاده از تکنیک مخصوص پشت سرشون راه افتادم .. -ببین کریم بهت چی میگم درسته که ازش خیلی تعریف می کنن ولی از هول هلیم نیفتی توی دیگ . مهریه رو سبک بگیر ..هر چی که اونا گفتن فوری نگو چشم . زن شیطانه .. گول شیطانو نخور -مادر یعنی شما هم شیطان هستین ؟/؟ -چی میگی کریم حالا من یه چیزی گفتم . یه زن ممکنه در مورد شوهرش بخواد یه حقه بازیهایی داشته باشه ولی اون که هیچوقت نمیاد بد پسرشو بخواد .... خوب به خاطر سپردم که اونا چی دارن میگن .. اصلا از توی همون کوچه اونا روتعقیب داشته شونه به شونه اونا حرکت می کردم . از اون طرف خونواده از غیب زدن من نگران شده فکر می کردن فرار کردم .. .. خلاصه کلی حرفا زده شد و تعارفات کرده شد و قرار شد که من و اکرم خانوم و من و کریم خان جدا گونه با هم حرف و صحبتی داشته بایم . البته این پیشنهاد من بود و می خواستم هر جوری شده دم اونا رو قیچی کنم و اگرم می شد یه فیضی ببرم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۷اولش من و اونی که دوست داشت مادر شوهرم شه تنها شدیم .. فقط دوست داشتم چرندیات این زنو گوش بدم و در دلم بهش بخندم . اون فکر کرده بود از اونجایی که من یک زن بیوه هستم خیلی راحت میشه ازم امتیاز گرفت . نمی دونم آیا مامان بابا بهش گفته بودن که وضع مالی من فوق العاده شده یا نه ؟/؟ هر چند اونا خودشون هم نیاز نداشتند . ولی بازم پر توقع بودند . -نادیا جان تو هم مثل دخترم می مونی . من تعریف تو رو زیاد شنیدم . در هر حال زندگی دومته و می دونم که از زندگی اول خیلی تجربه ها داری .. اون با این حرفاش می خواست به من بگه که من قبلا شوهر داشتم .. در جواب بهش گفتم حق با شماست اکرم خانوم سر و کله زدن با بی تجریبه ها خیلی سخته . مثل این که بخوای معلم کلاس اول باشی .. اکرم دیگه یخ زده بود می خواست حرف بعدی رو بگه که دهنش وا مونده بود .. خلاصه معلوم نبود چه فکر دیگه ای توی سرشه که اونو وادارش کرده که همونجا بمونه و سماجت کنه .. یک لحظه دیدم جلوی پای اکرم یه چیزی رو زمین افتاده . شبیه یه کاغذ دعای خط خطی شده بود که یه سری از این زنای معتقد به این چیزا میرن پیش دعا نویسان و می گیرن .. اونو بر داشتم .. شانس آوردم ندید . برای یه لحظه عذر خواهی کردم و رفتم آشپز خونه . کاغذ رو که دیدم به خطوط اجق وجقی بود که فکر کنم این زن می خواست منو جا دو کنه .. یه کاغذ دیگه هم چسبیده به اون کاغذ جلب توجه می کرد که روش به فارسی نوشته شده بود زبون فلانی بسته یاد زیون فلانی بسته باد .. اسم من و بابا مامانم هم روش نوشته شده بود . لعنت به شما از این چیزا چیه آوردین .. یا اینا همش حقه و کلکه که مرده شور شما خرافاتی ها رو بردن یا حقیقته که بازم خاک بر سرتون که با نیروی غیر طبیعی و دوپینگ قصد دارین حاکم بر وجود یک نفر دیگه بشین . اکرم می دونم چیکارت کنم ... با یه چای و شیرینی رفتم سراغش و گفتم اکرم خانوم یه مشکلی که هست و خونواده به شما چیزی نگفتن و من به شما میگم اینه که من از بچگی همزاد داشتم . این همزاد من از اون شیطونای خیلی هوس بازه .. ناقلا همیشه می خواد لختم کنه . عطرای منو می زنه . اصلا وقتی دستش به یکی بخوره طرف حس می کنه که منم که دارم لمسش می کنم . حس کردم که اکرم داره آب دهنشو به زور قورت میده -خب نادیا جان همزاد به همین میگن دیگه . ما که مسلمون هستیم به این چیزا اعتقاد داریم و باید که اعتقاد داشته باشیم . -منم موافقم . ما هم از یک خانواده مذهبی و با ایمان هستیم و من هم خیلی پای بند وظایف شرعی خودم هستم . قبلا هم که شوهر داشتم اون همیشه از من راضی بود . می گفت نادی جون تو چقدر خوبی .. اون وقتا هم این همزاد همیشه با من بود . آخه بدی کار در اینه که اون هر کی رو که حس کنه می خواد منو ازش جدا کنه یه جورایی ناخنکش می زنه و اذیتش می کنه .. مثلا لختش می کنه . باهاش ور میره .. اصلا لهجه منو داره . طرف اگه ندونه فکر می کنه که این من هستم که دارم اونو آزارش میدم . .. شده بود عین مسابقه تلویزیونی . . یکی بود این طرف و یکی هم اون طرف -اکرم خانوم ایراد کار در اینه که وقتی هم کسی رو گیر میاره و می خواد باهاش باشه منو محو می کنه . اگه در اتاقی باشه که از داخل قفل شه این کارو انجام میده . طرف که نمی دونه چی به چیه . اگه بره سراغ اون و همون آدمیزاد جیغ بکشه و کمک بخواد همزاد با زوری که داره گلوشو می گیره و به قصد کشت فشارش میده . مگه این که یه جورایی متوجه شه اونی که اون زیره قصد تسلیم شدن داره .. رفتم طرف در . خودمو محو کردم .. کاملا متوجه ترس در چهره اکرم شده بودم . صدای قفل شدن در رو که شنید یه چهره ای مثل سکته زده ها پیدا کرده بود . حقش بود دعایی جادو گر. فقط از این بیم داشتم که نکنه سکته ای بزنه .. از بابت جیغ زدن که خاطر جمع شده بودم . چون عین افسرده های مادر زادی به گوشه ای خیره شده بود . جای شکرش باقی بود که داره نفس می کشه .. الان موقعیتی نبود که اونو کاملا لختش کنم . یه چند تا نشگون از تن و بدنش بر داشتم . تکون می خورد . فلج نشده بود . دگمه های بلوزشو باز کرده دستامو گذاشتم رو سینه هاش .. هر چند چندشم می شد که دستمو ببرم طرف کسش ولی برای این که اونو دیگه از این رو به اون رو کنم این کارو انجام دادم . یواش یواش دستمو رسوندم به دامنش .. نیازی به باز کردن زیپش نبود . حالتش طوری بود که تونستم از بالا ی دامن دستمو به لاپاش برسونم . گیج گیج شده بود که از این که آدمی نمی بینه ولی یکی داره باهاش ور میره . گیر بد همزادی افتاده بود . وقتی به کسش چنگ انداختم حس کردم چنگی به دل نمی زنه انگاری از کف دست منم پهن تر بود ولی به پهنا و درازای زبونش نمی رسید .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۱۶۸نفسهای اکرم بند اومده بود . خیلی دلم می خواست اونو کاملا بر هنه کنم و به نوعی حالشو بگیرم . زبون دراز جادوگر . ولی فکرشو می کردم شاید دیگه فرصتش پیدا نشه که اون بتونه لباسشو بپوشه . و اون وقت تمام کاسه کوزه ها سر من بشکنه . هر چند این اکرم خانوم می دونست که همزاد این کارو کرده ولی یا جریانو نمی گفت یا اگرم می گفت کسی حرفشو باور نمی کرد . لبامو گذاشتم روی لبای کلفت و زشت این عفریته .. عین چوب خشک بود .. -اکرم خانوم منو نمی بینی . خجالت نکش من همزاد نادیا هستم . خبر دارم که تو داری چیکار می کنی . از تمام اسرار تو با خبرم . می دونم که داری اونو خانواده شو جادو می کنی .می دونم به طمع مال اموال این دختر ازش خواستگاری کردی .اون تمام حرفامو باور می کنه .. عیبی نداره اگه من جریانو بهش نگم و تو هم پات به این خونواده بازباشه تو هم میشی رفیق من . من یک همزاد همجنس بازم . عادت دارم هر زنی رو که باهاش حال می کنم لختش کنم . حالا این بار اولته ترسیدی من کارت ندارم . نترس من جن نیستم . کف دستامو گذاشته بودم روی کس . خشک بود . از ترس انگار خشک شده و خشکش زده بود . خیلی سخته اگه طرفت لخت باشه و بخوای باهاش حال کنی ولی اون عین چوب خشک باشه . یواش یواش داشت تکون می خورد -نهههههههه نهههههههههه این کار.... رووو....باااااامن ... نکن .. تازه زبون باز کرده بود . -من حال کردن با زنای مسن رو خیلی دوست دارم . فقط اگه جرات داری در مورد همزاد چیزی به کریم بگو اون وقت هر دو تا تون کشته میشین . همزاد کارش همینه . تو که خودت آدم مومنی هستی اینا رو خبر داری . پس خودت رو شل کن و در اختیار من بذار . خیلی آروم . آروم با لذت . تو فقط مال منی . بیا بیا جلو تر . تو همه هستی منی چهار انگشتمو کردم توی کسش . حس کردم یواش یواش داره خیس می کنه . آروم زیر گوشش نجوا می کردم . دیدی نگفتم لذت می بری ؟/؟ داری حال می کنی ؟/؟ اگه ساکت باشی زن خوبی باشی من یه کاری می کنم که همیشه این جور بهت خوش بگذره . اون وقت دیگه خودت هوس شوهر می کنی . ولی من آدم خیلی حسودی هستم . اگه بفهمم تو با یک مرد دیگه ای رابطه داری خودم خفه ات می کنم و می کشم . من خیلی حسودم . .. جفت لبامو دوباره گذاشتم رو لبای این خانوم .. اون طرف هم منو صدام می زدند .-مامان صبر کن من و اکرم خانوم تازه صحبتامون به جای گرم رسیده .. -در رو چرا بستی -واسه این که کسی تمر کز ما رو بهم نزنه . این ننه مون خیلی دوست داشت که از شر ما خلاص شه . هر چند من نباید این جور در موردش قضاوت می کردم و این درست نبود . هر مادری دوست داره خوشبختی و رفاه دخترشو ببینه و از این که اون بیوه باشه خیلی نا راحته .. اکرم میخ شده بود .. -نا..نا..دیا کو..؟ -با این چیزا کاری نداشته باش .. فقط خانوم خانوما در فر هنگ ما همزاد ها دیگه سکس بین غریبه و آشنا مفهومی نداره . یعنی تو باید تابع دستورات من باشی .ممکنه من کاری کنم که علاوه بر یک پیوند عاطفی بین تو و کریم پسر نازت یک رابطه زن و شوهری هم به وجود بیاد .. احساس کنی که اون تازه متولد شده .. چشماتو می بندی . میری میری می رسی به گذشته ها . احساس می کنی که اون تازه متولد شده . لخت و بر هنه . در آغوش تو .. با این تفاوت که حالا بزرگ شده .. همدیگه رو بغل می کنین . من باید که شاهد این لحظه های خوش و پر تنش شما باشم . وگرنه هر دو تا تونو می کشم .. اگه به حرفام گوش بدین کاری به کارتون ندارم . فکر نکنین که می تونین از چنگم در برین . از همزاد نادیا کسی نمی تونه خلاص شه .. لذت می بردم حال این بی شعوری رو که می خواست مادر شوهرم شه رو داشتم می گرفتم . انگشتامو با سرعت زیاد توی کس اکرم حرکت می دادم .. اون دیگه ترس رو کنار گذاشته بود . صدای نفس زدنهاش و بدن داغش نشون می داد که حالا فقط می خواد لذت ببره و به اوج برسه . دلم می خواست که این مادر و پسر رو به هم بچسبونم تا دیگه از این غلطها نکنند که به فکر من باشن و کمی هم بخندم و خوشم بیاد . اکرم خودشو به من می فشرد . پاهاشو از دو طرف به دستم فشار داد . ولی من نذاشتم که حرکت انگشتام کند شه . با همون سرعت ادامه می دادم . ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
boy_seven: کی تموم میشه این داستان'? سلام بوی سون جان ! راستش برای پایان این داستان هنوز فکری نکرده ام و استارت و جهش ان را برای پایانش نزده ام . شاید در این اندیشه ام که با استفاده از قدرتی که در این زن یعنی نادیا وجود دارد می توان سوژه های متنوعی ساخت که متاسفانه کثرت داستانها تا این لحظه فرصت تمرکز زیاد به من نداده و همش با خود امروز و فردا می کنم .. اما چند داستان دیگری که در دست نگارش می باشد رامی توان به این صورت ترسیم خاصی از آنها داشت .. ۱-داستان هرکی به هرکی حول و حوش قسمت ۲۲۰ به پایان خواهد رسید .. تقریبا سی و پنج قسمت دیگه .. ۲-خانوما ساکت هفت هشت قسمت دیگه ..۳-و۴هرجایی و به دادم برس شیطان را در قسمت ۱۰۰ تمامش خواهم کرد . ۴-من آمده ام بین قسمتهای ۵۰ تا ۵۵ به پایان خواهد رسید ۵و۶ -زمینه سازیها و دور نمای گناه عشق و شیطون بلا رو آماده و ترسیم کرده ولی فعلا نمیشه گفت در چند قسمت می تونه ادامه داشته باشه .. ۷-عجب بله برونی ..هشت نه قسمت دیگه جا داره ۸و۹-ماجراهای مامان زبل و هوس اینترنتی رو هم فکری برای پایانش نکرده اما مامان زبل رو خیلی زودتر تمومش می کنم . ۱۰-لز با دختر خجالتی رو سعی می کنم تا چهار پنج قسمت دیگه تمومش کنم . ۱۱-پسران طلایی که حس می کنم داستانی موفق با سوژه های متنوعی بشه حالا حالا ها ادامه داره و نمیشه گفت کی تموم میشه ۱۲-انتقام میسترس هم بیشتر از هشت ده قسمت دیگه جا نداره ۱۳-اتوبوس هوس رو هم باید تا بیست قسمت دیگه تمومش کنم ۱۴-شیدای شی میل هم می تونه طولانی باشه .. چون اشاره به شی میل داشته و بهتره حالا حالا ها ادامه داشته باشه ..۱۵و۱۶-بابا و مامان بخش بر چهار رو هم تا جایی ادامه میدم که علاوه بر روابط پدر یا مادر با فرزند و یا اشخاص غیر ..حس کنم که دیگه داره خسته کننده میشه ..ممکنه هرکدوم به شصت هفتاد قسمت برسه .. ۱۷-زنی عاشق انال سکس هم حداقل ۵۰ قسمت را خواهد بود .. همه این داستانها یک قسمت بعدی اون نوشته شده یا بعضی ها دو قسمت وممکنه حالا این پیش بینی های من دو سه قسمت این ور و اون ور شه .. در هر حال بعضی از داستانها نیاز به تحرک و تنوع بیشتری داره و سعی می کنم که در این مورد اقدامی بکنم . هر چند توجه به سلیقه های مختلف فرصت زیادی می خواد و هر کاری هم بکنی نمی تونی تامین کننده نظرات همه باشی .. با این حال ازت ممنونم که وقت گرانبها تو صرف مطالعه داستانهای این مجموعه می کنی . با سپاس و درود بیکران . دوست و برادرت : ایرانی