ارسالها: 3650
#201
Posted: 20 Jan 2014 21:10
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 184
چند تا شورت و سوتین ازش گرفتم و گفتم همه شونو می خرم . فقط منو راهنمایی کنه که کدوم بیشتر به من میاد . یارو رو گیج کرده بودم . هر چند که حس کردم صورتش از اون دقیقه اولی که دیدمش سرخ تر شده . شاید هیجان دیدن بدن لخت من اونو به این حال و روز در آورده بود . باید با من کنار میومد . اگه این نادیا بود که می دونست با این پسر چیکار کنه . تصمیم داشتم که سوتین ها رو نبندم و فقط شورت پام کنم .چند تا از اون شورت فانتزی ها رو هم که از پشت یا از جلو چاک داشت هم انتخاب کرده بودم و یکی دو موردشو هم که از کناره ها و روبرو طوری نازک بود که دو لبه کس رو از دو طرف مینداخت توی دید . اونی که از پشت شکاف داشت حالات کس رو از پشت نشون می داد . هر کدوم از اونا می تونست به تنهایی یک مر د یا یک پسر مجرد رو آتیش بزنه . مگر این که اون پسر سیر خورده باشه . تجربه بر من ثابت کرده بود که مرد هر چقدر سیر خورده باشه بازم سیر مونی نداره و هر شکاری که به نزدیکش بیاد سعی می کنه تورش کرده ازوجودش استفاده کنه . یه نگاهی به سینه هام انداختم حس کردم که خیلی قویه و استوار . شل و وارفته نیست . پس اون به همین صورت بهتر می تونه آتیشش بزنه .از طرفی نمی خواستم با تعویض سوتین وقت تلف کرده باشم . چون تا اونجا که می دونستم ناحیه شورت و کون و کس مردا رو بیشتر حالی به حالی می کنه . می خواستم کاری کنم که زود تر دست به کار شه وقت رو تلف نکنه تا قبل از این که خواهر یا همکارش بیاد بتونه تر تیب منو بده . اولین شورتی رو که پوشیدم از اونایی بود که خیلی فانتزی بوده . کون و کس نما . البته کس رو از بغلا نشون می داد وو بیشتر قاچای کونو مینداخت توی دید . وقتی صداش کردن تا بیاد منو ببینه دهنش از تعجب وا مونده بود . فکر نمی کرد منو در اون حالت ببینه .. یه نگاهی به سر تا پام انداخت .. -ببینم خیلی بد اندام هستم ؟/؟ .. لبخندش نشون می داد که با همون حرکت اول داره ضربه فنی میشه . اونو گیجش کرده بودم . -ببخشید نادیا خانوم شما سوتین نبستین ؟/؟ -به خاطر این که وقت تلف نشه و شاید خواهرتون تشریف بیاره و نتونه این شرایط رو هضمش کنه گفتم وقتمو رو سوتین بستن تلف نکنم . به نظر شما چطوره -چی رو می فر مایید . سینه ها یا شورت .. -هر سه تا -سه تا نادیا خانوم ؟/؟ -بله وقتی از سینه ها اسم می برین زیر شورت رو هم باید گفت .. می شد چهار تا هم گفت ولی من دیگه کلی گفتم . یه لحظه متوجه شدم که زبونشو بین دو تا لباش داره می ماله . کف کرده بود . -فرید خان شما واسه این که از دستتون در نره یه خود کار قلم بگیرین به هر یک از این شورتها یه امتیاز بدین تا سر آخر متوجه شم کدومش از نظر شما بهتره . -میشه خودمونی تر صحبت کنی -به شرطی که دو طرفه باشه .. می دونم خیلی چش پاکی . واسه همینه که جلوی شما اصلا خجالت نمی کشم . چون مشتری شما هستم . -امید وارم در هر صورت و حالت مشتری ما باشین .. این حرفی که زد منو به فکر فرو برد . می شد دو تا تصور کرد یکی این که در هر صورت مشتری مغازه اون باشم و یکی دیگه این که هم مشتری مغازه اش باشم و هم مشتری خودش و بهش حال بدم .. فکرمو زیاد خسته نکردم و گفتم بهتره برم شورت دیگه رو آزمایش کنم . این یکی هم یه شورت براق ورنی نما بود که قسمت کسش شکاف داشت و کاملا مشخص بود .. -حرف نداره .. عالیه .. اگه بدونی چقدر زیبایی باسنو نشون میده ؟/؟ -فقط باسن ؟/؟ -دیگه نذار بیشتر از این حرف بزنم . بذار من از این تر کیب لذت ببرم . واقعا عجب جنسی میارم به مغازه ام . -کدوم جنسو میگی -منظورم شورته .. وگرنه جنسای اعلای دیگه خودشون میان و به ما افتخار میدن .. می خواست بره بیرون تا صداش کنم ولی ازش خواستم که همونجا بمونه .حالا اون شاهد پایین کشیدن شورت از پام بود . بعدی رو که پام کردم نزدیک بود از حال بره . اون از پشت سوراخ داشت و جای کس رو نشون می داد . -راستش نادیا جون تا حالا به این شورتها و قرار گیری اونا در پا و تن خانوما فکر نکرده بودم ولی خیلی جذابت می کنه . -به نظر شما این می تونه تاثیر داشته باشه واسه این که شوهرم بهتر بتونه با من راه بیاد .. -چی بگم .. اون سرش دود می کنه اینا رو ببینه .. حالا من یه خواهش ازت دارم .. یه دوست دختر دارم که همش پیش هم خیلی راحتیم . وقتی با هم در یه خونه ای خلوت می کنیم با یه شورت کنار همیم . طبعش خیلی سرده .. حالا من چند تا شورت پام می کنم شما بفر مایید که کدومش می تونه اثر بیشتری روش بذاره .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#205
Posted: 27 Jan 2014 21:12
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 186
-من که خیلی وقته از حال رفتم . -تو دیگه چرا آق پسر تو که رنگ و وارنگ کنارته .. می تونی خیلی ها رو بیاری همین جا و تورشون کنی . -ولی هر ماهی که ماهی نمیشه هر گلی هم که به قشنگی تو نیست . -نگو زبونت قشنگه -پس لاپاتو بازش کن تا من بهت نشون بدم قشنگی زبونتو . -ببینم این قشنگی به دردم می خوره ؟/؟ -به شرطی که زبونم با چی طرف باشه -اوخ نگو پسر . همش مال تو . ببینم خواهرت نیاد .. -می خوای بهش زنگ بزنم دیر تر بیاد . تازه ما با هم که این حرفا رو نداریم . -آخخخخخخخخ تو دیگه کی هستی . اون تا بیاد دو ساعت می کشه . ببینم کمته ؟/؟ -اگه کم آوردم میگم براش زنگ بزنی که نیاد . به شرطی که تو سیرم کنی . -اگه بشی . دستمو از پشت به طرفش دراز کرده تا کیرشو لمس کنم . دور از دستام قرار داشت . اونو آورد جلو تر تا من لمسش کنم . -حالا خوب شد . عالی شد . سرمو بر گردوندم . وااااایییییی از اون درجه یکاش بود . اصلا این دوره زمونه این جوونا نمی دونم چه دو پینگی می کنن که بیشتر کیرایی که با هاشون روبرو میشم همه شون جوندارن .. نمی دونستم داشتم به خودم چی می گفتم . آخه من که از دوره زمونه قبل و قدیم خبر نداشتم که داشتم این جوری واسه خودم تفسیر می کردم . سرشو گذاشته بود لاپام و به حالتی که می دونم گردنش درد می گرفت داشت کسمو لیس می زد . -آخخخخخخخ پسر شیطون تو یکی دیگه دست هرچی پسر شهوتی رو از پشت بستی . -میگی من دختر حشری ببینم چیکار کنم ؟/؟ -انگشتاشو کرد توی کسم . -اوووووهههههههه نههههههههه این جوری که منو کله پا می کنی . الان اگه از هوس جیغ بکشم و مامورا بیان چی ؟/؟ -هر کی میاد بیاد فقط این شوهرت نیاد . -ببینم وجدانت ناراحت نیست که داری زن یک نفر دیگه رو می کنی .؟/؟ اگه یه روز یکی بیاد زن تو رو بکنه چه احساسی پیدا می کنی ؟/؟ -من واسه چی ناراحت باشم که دارم زن یکی دیگه رو می کنم . اتفاقا حال هم میده . از این که اون زن ار ضا نمیشه و من ثواب می کنم . و اون با کیر من لذت می بره . -ای بد جنس .... حتما حالا خیلی هم به شوهرم حسادت می کنی که چرا منو می کنه .. -آخخخخخخ فدات این که مسلمه . چون من اون کسی رو که می کنم دلم می خواد مال خودم باشه . فقط مال خودم . -چقدر خوشم میاد که مرد خود خواهی نیستی .. -منم لذت می برم که یک خانوم خوشگله منو به خوبی درک می کنه . دو تایی مون داشتیم با کلمات بازی می کردیم . و هر کی حرفی رو می زد یک پاسخ دندان شکنی بود به حرف قبلی نفر دیگه . -ببینم زبونتو می تونی مث یک تیغه شمشیر بیشتر فرو کنی توی کسسسم .. اون تلاششو کرد . چقدر خوشم میومد . همین جور ترشح هوس ازم خارج می شد و با لیس زدن اون خیسی کس من زیاد تر شده منم خودمو به بیشتر به طرف اون می مالوندم . زبونشو در آورد و هر یک از لبه های کس منو بین دو لبش قرار داد .. یه جوری با لبه ها بازی می کرد و میکشون می زد که حس کردم در این زمینه از تخصص باید بهش نمره بیست داد . وقتی دید من دو تا دستام رو سینه هامه و دارم با هاشون بازی می کنم دستامو داد به کناری اول از جاش بلند شد رو پشتم قرار گرفت . کمرمو گرفته وقتی کیرو با یه حرکت نرم فرو کرد توی کسم دستاشو رو سینه هام قرار داد . -جااااااااان چه حالی میده . حالا وسط تنشو با کونم جفت و چفت کرده بود .. -اووووووییییییی بکن بکن بکن .. ولم نکن .. این چیه .. آخ سوختم .. کیر فقط کیر تو هر چی هست و نیست همینه . بدش به من . مال خودمه .. انگاری این جوری سیر نمی شدم از پشت بهش ضربه می زدم خودمو حرکت می دادم تا کیرش با دو طرف کسم تماس بیشتری داشته باشه . -نههههههه نهههههه پسر این چیه ... همین جوری داری آتیش میدی با آتیش انگاری کسمو می کشی بیرون می بری داخل . اندازه کسم کوچیک میشه این جوری . آخه داره آب میره . چقدر با حاله ..نهههههههههه نهههههههههه کسسسسسسسم دارم می میرم خودمو آروم آروم حرکت می دادم تا رسیدم به یک متری دیوار . پا هامو ستون کردم . دو تا کف دستامو رو دیوار قرار دادم . -بزن .. بکن منو .. حالا هر جور دوست داری و هر اندازه .. بزن . بزن به زیر طاق کسم . کسم می خاره .. اون که شوق منو می دید کارشو تند تر کرده و منم جز نالیدن و فریاد زدن که کار دیگه ای از دستم بر نمیومد .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#207
Posted: 3 Feb 2014 20:38
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 188
شایان و ریحانه اومدند . چقدر این پسر ماه و خوش تیپ و مودب بود . اصلا بهش نمیومد که با این تیپ و حالتش بخواد با این زن باشه . ریحانه هم دختر جذابی بود ولی نه در حد و اندازه ای که بخواد زن شایان باشه . حدس می زدم که پسره باید برای پول یا چیزی این کارو کرده باشه . نمی دونم چرا این فکر رو می کردم . صورت تپل و پر شایان و نگاه مظلومانه و شیطنت آمیز ش طوری وسوسه ام کرده بود که حس می کردم که تمام خستگی های ناشی از سکس در این چند روزه اخیر از بین رفته و دلم می خواد که به هر صورتی که شده با اون باشم . اونا خیلی هم رعایت می کردند از این که مدتی رو که بخوان اینجا باشن از نظر اقتصادی به ما فشار نیاد .. بابا : آقا شایان ما در مقابل شما صاحبخونه نیستیم . یادش به خیر من و بابا چه خاطراتی که با هم نداشتیم . -ناصر خان این جا خودمونیم غریبه هم نیست .. بابا هم که نیست بهش نمیگم . با هم دختر بازی هم می رفتین؟/؟ بابا یه اشاره ای به ناصر زد و ابروهاشو داد بالا که یعنی مامان گلی من یعنی زنش اون پشت سر حواسش هست . واقعا این پسره یک کس خل تمام بود . یه کس خلی داشت که ازش خوشم میومد و می دونستم که تن و بدن خیلی با حالی داره و به یک زن لذت زیادی میده که سرشو بذاره رو سینه هاس لختش . قد متوسطی داشت . ریشاشو تیغ کرده و سبیلش هم زیاد کلفت نبود . ابروهاش هم در حد متوسطی بود نه کلفت و نه نازک . این به چهره اش میومد و اونو جذاب تر نشونش می داد . خیلی وسوسه ام کرده بود . لباسامو عوض کرده فانتزی تر پوشیدم . یه بلوزی هم تنم کردم که یه قسمت از سینه هامو بنداره بیرون . هر چی هم رو بروی این پسره قرار می گرفتم انگاری اصلا به من توجهی نداشت و کمتر تحویلم می گرفت . جوابمو می داد ولی فوری موضوع رو عوض می کرد یا سر صحبتو با یکی دیگه باز می کرد . از این کارش خیلی لجم می گرفت . نمی دونستم چیکار کنم . باید از ته و توی کارسر در می آوردم . باید هر طوری شده باهاش سکس می کردم ولی اون و زنش بد جوری به هم وابسته بودند و اصلا ملاحظه منو نمی کردند . پیش هم قربون صدقه هم می رفتند . ظاهرا ریحانه از اون زرنگ ها بود . با این تغییر حالت من فهمیده بود که به شوهرش نظر خاصی دارم و می خوام تورش کنم . نمی دونستم آیا این کار درستیه یا نه ولی با همه اینا انجامش دادم . اون اولین مرد زن داری نمی شد که با یک زن بیوه سکس می کرد تازه من که نمی خواستم شایانو تورش کنم و اونو بگیرم برای خودم . هر لحظه که می گذشت و عملیات خنثی سازی ریحانه رو می دیدم که داره کاری می کنه که شوهره به من توجه کمتری داشته باشه حرص می خوردم . لجم می گرفت . دختره پولدار .. فکر کردی کی هستی الان امکانات مالی من شاید خیلی بهتر و بیشتر از تو باشه .تو به ثروت بابات می نازی ولی من به مال خودم . با این افکار خودمو توجیه می کردم که اگه بخوام برای هم بستری با شایان یه کارایی بکنم حق منه و کسی هم حق نداره که محکومم کنه . اون شب رفتم به اتاق خوابشون .. دیدم زن و شوهر چه جور دارن درددل می کنن . زن به شوهرش می گفت ..که این دکتر خیلی کارش عالیه . اگه اون جوابم کنه و کاری از دستش بر نیاد دیگه هیچی . -این حرفو نزن ریحانه . برای من خود تو مهم هستی . بچه که اهمیتی نداره . تازه الان خیلی ها هم که بچه دار شدند مشکلات خاص خودشونو دارن . زندگی رو روش نمیشه حساب خاصی باز کرد . آدم همیشه به دنبال چیزاییه که نداره و قدر چیزایی رو که داره نمی دونه منم قدر تو رو می دونم . بچه برام مهم نیست تا زمانی که نتونی برام بیاری -شایان من بهت اجازه میدم بری زن بگیری .. اگه خواستی طلاقم بده اگرم نه می تونی منو داشته باشی اسم تو رو سرم باشه همون برام کافیه . -عزیز دلم من یک تار موی تو رو به تمام بچه های دنیا نمیدم . خونم به جوش اومده بود . دیوونه شده بودم . دو تایی شون درو از داخل قفل کرده و تمام لخت شده بودند . کارای اولیه رو انجام دادند . این واسه اون کس میک می زد اون واسه این کیر ساک می زد . خلاصه رسیدن به فینال در فینال کار .. لحظه ای که من با حسرت به کیر شایان نگاه می کردم . انگاری ریحانه دردش می گرفت .. -عزیزم چته .. -نه تو کارت رو بکن . به کار من کاری نداشته باش .. هر وقت دوست داشتی خالی کن . -نه تو این جوری درد می کشی اصلا بهم مزه نمیده .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#208
Posted: 7 Feb 2014 21:47
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 189
خلاصه بدون این که لذت زیادی ببره و طول سکس هم داشته باشه آبشو خالی کرد توی کس زنش .. درد شدیدو در چهره ریحانه می دیدم . اون شوهرشو آزاد گذاشته بود که اگه می خواد می تونه دوباره از دواج کنه . حداقل می تونست دوباره باهاش حال کنه . ولی با همه اینا شایان دلش رضا نمی داد که این کارو انجام بده . سرم درد گرفته بود . هر چی فکر می کردم که از چه راهی می تونم کاری کنم که وسطشون قرار بگیرم و حداقل یه بر نامه ای با این شوهره داشته باشم عقلم به جایی قد نمی داد . برای اولین بار حس می کردم که دارم شکست می خورم و این اعتماد به نفس منو از بین می برد . نمی خواستم همچین حسی داشته باشم . می دیدم که اونا بعد از سکس نصفه و نیمه چه جوری دارن قربون صدقه هم میرن . من باید یه جورایی مخ زنی می کردم و این مرد رو می کشوندم طرف خودم . نباید از میدون به در می رفتم . می دونستم این کار من درست نیست ولی خودمو کارمو توجیه می کردم . من که نمی خوام میونه این دو نفر رو بهم بزنم . من باید بتونم نهایت استفاده رو از این وضع بکنم . خیلی دلم می خواست رابطه این دو نفر رو خراب کنم . مخصوصا وقتی ریحانه با همه تعارفی که به شوهرش برای زن بردن می کرد داشت زیر پا مو خالی می کرد . -شایان جون -چیه .. -میگم چطوره از این جا بریم . -چرا مگه اینا کاری کردن که ناراحت شدی . تو که می دونی برای من و تو مهم نیست که بخواهیم هر شب بریم هتل و اونجا هزینه کنیم . پولشو داریم و راحت می تونیم خرج کنیم ولی اینجا مهم دور هم بودن و روحیه گرفتنه . -من اصلا از این دختره نادیا خوشم نمیاد . یه جور خاصی نگات می کنه . من نگاه زنا رو خوب می شناسم . انگاری که می خواد تورت کنه . چشاش به دنبال شوهر مردمه . اصلا از این حرکاتش خوشم نمیاد دوست ندارم .. -عزیزم اشتباه می کنی . درسته که اون شوهرشو از دست داده ولی دلیل نمیشه که به دنبال شوهر مردم باشه . اتفاقا خواستگار زیاد داره خودش نمی خواد از دواج کنه -شاید هم این طور باشه که تو میگی . حتما نمی خواد از دواج کنه چون چشش به دنبال شوهر مردمه . خلاصه شوهره اونو قانع کرد که این طور نیست و چند روزی هم ازش مهلت خواست که خوب بر رسی کنه اگه بازم این حسو داشت حرفی نداره . من دوست نداشتم اونا از این جا برن . حالا که این طور شده بود تصمیم گرفتم که دق دلی خودمو به هر صورتی که شده سر این دختره خالی کنم . تو واسه من مایه میای ؟ من می دونم چیکارت کنم . می دونم چه جوری حالتو بگیرم . ولی زمان می برد و دقت در اجرای نقشه .. باید یه کاری می کردم که شایان به ریحانه مشکوک شه که اون با مرد دیگه ای رابطه داره . اما اون مرد رو از کجا گیرش می آوردم . چه جوری ؟/؟ اینجا که جز بابا و نویان مرد دیگه ای نبود . اون وقت اونا بد می شدند . این کار رو باید تدریجا با ایجاد بد بینی انجام می دادم . باید بین این دو نفر فاصله مینداختم . دلم می خواست اون با تمام وجودش بیاد و در آغوشم بگیره و با من سکس کنه .. ازم خوشش بیاد . حرصم می گرفت وقتی که می دیدم اون جوری داره به زنش عشق میده .. من که چیز زیادی نمی خواستم . نمی خواستم که بین اونا فاصله بندازم .. اون روز شایان برای ساعاتی رفت بیرون .. سوئیچ ماشین رو از تو جیب کت شایان بر داشته به همراه یک کاندوم پلمب شده گذاشتم توی جیب مانتوی ریحانه . می دونستم این در فاز اول نمی تونه چیزی رو ثابت کنه .. ولی ذهنشو می تونستم آماده کنم . .. -عزیزم سوئیچ منو ندیدی ؟/؟ -نه ..من با سوئیچ تو کاری ندارم .. -یادم رفته بود درو قفل کنم انگاری دادم به دستت .-من بهت برش گردوندم .. می خوای تو جیب مانتوم یه نگاهی بنداز .. اوخ جون از این بهتر نمی شد . انتظار نداشتم کارا این جور خود به خود ردیف شه .. خیلی عالی شده بود . خوشم اومد . شایان دست گذاشت تو جیب مانتو زنش . سوئیچ و کاندومو با هم کشید بالا . با تعجب یه نگاهی به اون انداخت .. و به فکر فرو رفت . می دونم گیج شده بود . یه نگاهی هم به مانتو انداخت . خواست که از در بره بیرون ولی یه چیزی مانع رفتنش می شد . تردید از این که بپرسه یا نه .. -ریحانه من این مانتو رو کی برات خریدم ؟/؟ -دو ماه پیش .. خیلی کم حواس شدی ها .. -آخه تو مانتو زیاد داری .. گفتم شاید این از اونایی باشه که ما اول از دواج خریدیم .. انگشت به دهن گرفت و گفت -ببینم ما اصلا هیچوقت کاندوم استفاده کردیم ؟/؟ -شایان چته تو امروز. ما از همون شب اولی که با هم بودیم بچه می خواستیم . اصلا جلو گیری نداشتیم که بعدش این درد لعنتی و استخون اضافه نذ اشت دیگه ... فقط حساب یه جای کارو نکرده بودم و اون این که خب این شایان بر فرض هم بخواد مشکوک شه پیش خودش نمیگه که زنه که حامله نمیشه می تونست به دوست پسرش بگه خالی کنه توی کسش .. ولی شاید این جوری نخواسته اثری اون داخل بذاره یا این که از اول بهداشتی کار کرده باشه .. با این حال تردید رو در وجود شایان می دیدم . راستش یه خورده حس کردم بی وجدان شدم ..اصلا به این فکر نکردم که بعدا چه جوری می خوام جمعش کنم . ریحانه بد جنس نباید اون جوری در مورد من حرف می زدی ...مگه می خواستم شوهرت رو بخورم ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#209
Posted: 14 Feb 2014 22:57
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 190
همراه شایان رفتم بیرون تا ببینم چیکار می کنه .. ناراحتی رو در چهره اش می خوندم . بد جوری رفته بود به فکر . آخه اینم یه چیزی نبود که بشه به این آسونی ها ازش گذشت . لحظاتی رو پشت ماشینش نشستم تا ببینم روحیه اش چطوره . می دونستم که نمی تونه درست فکر کنه .. همراه شایان دیگه از ماشینش پیاده نشدم . می خواستم تمام حرفاشو بشنوم و به تمام کاراش نظارت داشته باشم . اون موقع بر گشتن کنار یکی از پارکها نگه داشت . بهترین کار ممکن رو انجام داده بود . می تونستم به یه بهونه ای خودمو آفتابی کنم . برم با هاش حرف بزنم و ببینم حرف حسابش چبه . سرشو میون دستاش گرفته بود و متفکرانه به گوشه ای خیره شده بود . منم طوری که انگاری خیلی تصادفی بوده از کنارش رد شدم ... اصلا توجهی بهش نکردم . می خواستم که اون منو صدام بزنه . -نادیا خانوم .. -اییییی آقا شایان شما اینجا چیکار می کنین .. زیاد فکرشو نکنین . همه چی درست میشه . اون اگه دوست داره جراحی کنه شما چرا مخالفت می کنین . -نگاهی بهم کرد و گفت من تا اونجایی که بتونم دوست ندارم بهش آسیبی برسه می خوام ببینم راهی هست که بتونم بی دردسر درمانش کنم یا نه .. خندیدم و گفتم این مشکل سخت افزاریه نه نرم افزاری .. اونم یه لبخندی زد و بازم رفت توی فکر .. -بینم نادیا خانوم به غیر از بابا و داداش شما کس دیگه ای هم تو خونه تون هست .. -نه منظورتون چیه گاهی خواهرم و دامادم میان و میرن .. نمی دونستم به سوالاتش چی جواب بدم . راستش به اینجاش فکر نکرده بودم .. -اون که به شما گفته که می تونید همسر دیگه ای بگیرین .. -اون خیلی حرفا زده ولی من اگه خودم نخوام چی .. -ببینید یک زن می تونه خودشو با خیلی چیزا سر گرم کنه . وقتی به یک بحران روحی می رسه و تشنج عصبی خاصی بهش دست می ده تمام باور هاشو زیر پا می ذاره . من خودم یک زنم و حس اونا رو درک می کنم . زنایی بودن که بی اندازه نسبت به شوهرشون حس وفاداری داشتند . اصلا با همه زیبایی شون دوست داشتن شوهرشون تنها مرد نا محرمی باشه که اونا رو می بینه .. ولی خیلی از همین زنا رو دیدم که پس ازیک شکست روحی واسه خودشون دوست پسر گرفتند تا با یک تنوع جدید و کسب یک آرامش تازه و چیزی که بتونن بهش فکر کنن یه لذت دیگه ای از زندگیشون ببرن و دیگه اون حالت سستی و افسردگی رو نداشته باشن . در این راه هم خیلی مراقبن که از دوست پسر جدیدشون بار دار نشن یا اگرم شدن میندازن گردن شوهره .. یکی از دوستای منم همین شیطنتو کرد. -خب چی شد .. -من فقط دارم اینو برای شما میگم . اون چون صمیمی بود برام تعریف کرد .. هیچی شوهره متوجه نمیشه و زن وقتی که بار دار شد بچه رو گذاشت به جمع شوهرش .. هنوزم که هنوزه همون دوست پسرشو داره و شوهرش هم روز به روز به زن و پسرش بیشتر علاقه مند میشه . البته شما که دیگه رابطه تون با همسرتون طوریه که به نظر من باید اسپند دود کنید تا چش نخورید .. به اندازه کافی زیر دلشو خالی کرده بودم . حالا باید اون طرفو هم کمی قلقلک می دادم . زنا در عین این که خیلی زبل و شیطون و موشکافند به همون نسبت هم خیلی راحت میشه فریبشون داد . اتفاقا داشتم به زمین نگاه می کردم که دیدم یه عکس رنگی کوچیک و خوشگل از یه خانوم خوشگلی که نمی شناختم رو زمین افتاده . به کار من می خورد . طوری که شایان نفهمه اونو گذاشتم توی جیبم . من و اون گرم صحبت شده بودیم . از خودم گفتم از همسری که دیگه نداشتم ..ولی دیگه نمی شد از رازم بگم . اصلا آدم اگه رازشو پیش یکی دیگه بگه دیگه اون لطف و ارزش خودشو از دست میده اون ماجرا و این که دستش پیش همه رو میشه .. هر چند گاهی وقتا دلم می خواست داد بزنم و به همه بگم که من چه قدرتی دارم ولی می دونستم بزرگترین دردسریه که ممکنه برام به وجود بیاد اینه که بخوام از موضوع خودم بگم . با شایان بر گشتیم خونه و اتفاقا ریحانه هم ما رو با هم دید . اولش یکه خورد .. -عزیزم امروز حالت چطور بود .. من و نادیا جون از پارک با هم اومدیم ؟/؟ یه جوری حرف می زد که بازم پیش خودم گفتم آقا خوشگله همین سوتی دادنها و کس خل بازیها ته که باعث میشه خیلی دوستت داشته باشم . این چه طرز حرف زدنه . مثل این که حساسیت زنشو دیده بود دستپاچه شده بود . -شما با هم رفته بودین پارک ؟/؟ -نه تصادفی همدیگه رو دیدیم .. ساعتی بعد در یه حالت نامرئی بر گشته وعکس زن غریبه رو گذاشتم توی جیب کوپیکه درونی کت شایان , از لای برس چند تار موی خودمو که حالا کمی بور می زد بر داشته و اونا رو طوری روی پیراهن سفید آویزون شده شایان قرار دادم که کافی بود ریحانه یه نظر به اون بندازه ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#210
Posted: 18 Feb 2014 01:10
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 191
من و ریحانه برای لحظاتی با هم تنها شدیم . یه جوری بهم نگاه می کرد که انگاری هووی خودشو دیده .ولی من نمی خواستم زیاد بهونه بدم دستش .فقط دوست داشتم ته دلشو خالی کنم . - ببینم شما و شایان توی پارک داشتین قدم می زدین ؟/؟ -آره اون خیلی گرفته بود . با هام درددل کرد .البته چیزی بهش نگین .. اون جای داداشمه . خیلی خوش تیپه . همون چند لحظه ای که با هم حرف می زدیم و اونم درددل هاشو می کرد ...در اینجا حرفامو قطع کردم .. -خب چی می گفت . حقیقتو به من بگین. من باید بدونم . -نه شما بهش میگین . -یعنی اون با من که زنشم محرم نیست و به شما میگه ؟/؟ -به جون خودش قسم بخورین که بهش نمیگین .. -باشه قول میدیم . به جون خودش که از همه دنیا واسم عزیز تره قسم می خورم . خوب مخشو کار گرفته بود م.. -راستش من ازش پرسیدم که شما خیلی آقایی که با این شرایط در کنار ریحانه جان که واقعا خانومه موندی و مردایی مث شما رو باید دورشونو طلا گرفت . اونم به مئ گفت آره ولی اون از بس محبت می کنه و عشق خودشو نشون میده که اصلا نمیشه به چیز دیگه ای فکر کرد . زنا و دخترای زیادی دورمو گرفتن و من نمی دونم چیکار کنم . فقط طرز محبت ریحانه نمیذاره .. اون منو به طرف خودش می کشونه -یعنی اگه من سرد تر شم اون ممکنه بره به طرف یکی دیگه . من که خودم بهش گفتم این کارو بکنه . من که خودم بهش گفتم اگه می خواد بچه داشته باشه با یکی دیگه ازدواج کنه . حتی می تونه به قیمت جدایی از من باشه . -من می دونم ولی اون نیاز های شدیدی داره . حس کردم یه چیزایی هست که می خواد بهم بگه ولی روش نمیشه . آخه نمیشه که هر چیزی رو بر زبون آورد . ریحانه به فکر فرو رفت . -به نظر من شما باید اونو کمی آزاد بذارین . یا ازش فاصله بگیرین . مثلا این جا اگه دوستی داری فامیلی داری یه سری بهش بزن . اونو یکی دو روزی آزادش بذار . بعد اینکه کمی بر خوردت رو معمولی تر کن تا اونو بتونه به خواسته های خودش توجه بیشتری کنه . -ببینم از این نگفت که دوستای دیگه ای داره ؟/؟ -نه اصلا از این حرفا نزد . شاید روش نمی شد و یا این که می ترسید من بهت بگم این قسمت قضیه زیادی تراژدی می شد . اونو می تونی بری به جیبش دست بزنی . به کیفش نگاه کنی به یقه لباسش توجه کنی . اگه تار موهای مشکوکی به گیرت افتاد .. همه اینا رو می تونی یه دلیل و مدرکی واسه خودت بدونی . این قدر هم ناراحت ناش . مردا همه خصلتشون این جوریه . یه مدتی ممکنه وفادار باشن ولی بازم تنوع طلب هستند . دلشون می خواد از زیباییهای طبیعت استفاده کنن . عشق کنن . خوب هر دو تا رو آب بندی کرده بودم . این بار دیگه خیلی ضروری بود که زود تر برم بر رسی کنم و ببینم جریان چیه . در مرحله اول دیدم وقتی که شایان رفت دستشویی ریحانه خوب جیب و روی یقه لباس و اون پیر هنی که آویزون بود رو بر رسی کرد .. عکس وموها رو خیلی راحت پیدا کرد . قیافه اش طوری در هم رفته بود که من دیگه پیروزی رو احساس می کردم . ولی اصلا دلمم نسوخت که چرا دارم این کار رو می کنم . ولی یه نموره ای بی وجدان رو شده بودم . اون شب دو تایی شون نسبت به هم سرد شده بودند . شروعش از زن بود و همین تخم بد بینی رو در دل مرد می کاشت . دو تایی شون به این فکر می کردند که طرف به اون خیانت می کنه . -عزیزم من می خوام برم یه سری به یکی از دوستام بزنم که خیلی وقته ندیدمش ..دیگه دقت نکردم که کجا می خواد بره . فقط در این مورد کمی با شوهرش صحبت کرد و قرار شد که برای فرداشب اون بره جایی که فقط دو تا زن درش زندگی می کردند .. یک دوستی بود که پیش مادرش زندگی می کرد . فقط همینو متوجه شده بودم . قرار بود شایان همین جا بخوابه . چه عالی ! خیلی خوب بود . می تونستم برم اتاقش . قبلش هم حسابی اونو آب بندی می کردم . می دونستم چیکار کنم . تا این جای کار رو خوب پیش برده بودم . روز بعد شایان رو خیلی ناراحت دیدم . اون همسرش رو به جایی که می خواست رسونده بود وقتی که بر گشت می خواستم کمی سر به سرش بذارم تا سر صحبت رو باز کنم . بدون این که متوجه شه پشت ماشینش نشستم . رفت به همون پارک نزدیک خونه شون . وقتی از ماشین پیاده شد منم در پشتی رو باز کرده اومدم بیرون . وقتی هم که منو دید از تعجب داشت شاخ در می آورد . -شما توی ماشین بودید -آره .. -من بهتون گفتم با من بیاین .. -حس کردم خیلی ناراحتین و خواستم که همراه شما باشم .. -این مسئله دیگه به خودم مربوطه .. -یعنی من نمی تونم کمکت کنم . ؟/؟ منم جای خواهر شما . اگه مشکلی هست با من در میون بذارین .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم