انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 24 از 36:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  35  36  پسین »

زن نامرئی


زن

 
زن نامرئـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۰۸

بزن .. آتیشم کن پویا .. من و مهناز حالا کاملا کنار هم قرار داشتیم و سرمون کنار هم بود . چشای اون از هوس برق می زد . می دونستم که چشای منم همین حالتو داره و غرق در هوسه . مثل بدنم که تماما آتیش بود و هوس . می خوام . عشق من . منو بزن منو آتیشم کن . ریز ریزم کن . -اون وقت جواب نسترنو چی بدم . جواب خواهرت رو چی بدم .. -اوووووووووهههههههه بذار بذار هر چی میشه بشه .. مهناز سرشو به طرف من کج ترش کرد و منم همین کارو انجام دادم . به زحمت لبامونو رو لبای هم گذاشتیم تا بتونیم همو ببوسیم. بوسه بر لبان مهناز هوس منو طوری زیاد کرده بود که دلم نمی خواست از اونجا پا شم . گرما و خفگی رو از یاد برده بودم . دلم می خواست لباشو گاز می گرفتم ولی به شدت در حال میک زدن لبای هم بودیم . یه فکرم به کیر پویا بود و یه خیالم پیش لبای مهناز خوشگله . پویا که دیگه گل کاشته بود . دستاش همه جا کار می کرد . رو سینه هام .. رو رون پاهام .. گرما و حرارت رو در این بازار داغ به همه جای بدنم می رسوند .. حس کردم دارم ارضا میشم . چند بار بدنمو به زیر شکم پویا کوبوندم و وقتی که ساکت شدم اون می دونست چیکار کنه . دیگه تا همین جاشم خیلی تحمل کرده بود که آبشو توی کسم نریخته بود .. ولی داغی آب کیر پویا در این فضای داغ مثل آب سردی بود که بر آتیش ریخته باشن . حسابی سر حالم کرده بود . جووووووووون ووووووویییییی پویا پویا ... اون طرف مهناز هم ساکت به نظر می رسید . ظاهرا اونم به ار گاسم رسیده بود .. یه لحظه که چشامو باز کردم دیدم پویا و میلاد دارن جاشونو عوض می کنن . من و مهناز هم یه دور بر گشتیم و این بار به دمر خوابیدیم .. تا رفتیم ببینیم چه خبره این دو تا آقا شیطونه همچین کیرشونو کردن توی کون ما که نصف کیر رفته بود توی کون من که تازه فهمیدم چه بر سر کونم اومده و یادم اومد که باید از درد فریاد بکشم . ..-پویا عزیزم . تو رو به جون نسترن و کوچولوت یواش تر .. دارم از درد می میرم .مهناز هم همین جور جیغ می کشید . دستامونو داده بودیم به هم و لبامون دوباره به هم چسبید . اما این بار تحمل درد و کون دادن خیلی سخت بود . پویا سرعت گاییدنمو کمترش کرده بود . وقتی کیرشو از تو کونم بیرون کشید و مشت و مال دادنو شروع کرد حس کردم نفسم داره تازه میشه . هرچند بعضی وقتا کون دادن بهم حال می داد ولی احساس خستگی می کردم و نیاز به این داشتم که بدنم ماساژ داده شه . ولی این میلاد و پویا به این سادگی دست از سر ما بر نمی داشتند . -شما مردا چقدر آتیشتون تنده اون وقت میاین به ما زنا میگین که حشری تریم و هوسمون چند برابر تره . من از دست شما ها دارم دق می کنم . -واااااایییییییی نادیا نادیا .. خواهر زن خوشگلم اگه تو رو نداشتم چی کار می کردم -هیچی بی سر خر می رفتی کس می کردی کسی هم نبود که گیر بده بهت .. -خیلی دلم می خواد تو رو عقدت کنم .. -نه بابا خواهرم چی .. تازه این تعارفات رو بذار کنار . خواهر زنت جلوی تو با یکی دیگه سکس می کنه و اون وقت تو از این داری میگی که حاضری با اون از دواج کنی .. دسته جمعی خندیدیم -ولی نادیا در این که خیلی دوستت دارم و بهت احترام میذارم و عاشقتم شک نکن . -نه عزیزم من به چیزی جز یه چیز شک نمی کنم و اون خودتی . -ای ناقلا بالاخره حرف خودتو زدی . اگه به نسترن نگفتم ؟..نزدیکای صبح بود که آقایون دست از سر ما خانوما بر داشتند و رضایت دادن چند ساعتی رو بخوابیم . وقتی چش باز کردیم دیدیم مردا واسمون سنگ تموم گذاشتن .. چه صبحانه ای ! شیر و کره و پنیر و عسل و تخم مرغ و...-ببینم همه اینا رو باید بخوریم ؟. -اگه شما نخورین ما می خوریم چون بعدش زیاد کار داریم . -شما دو تا نمردین . چه خبرتونه . -ببینم نادیا تو که زیر کاری .. -دوست داری این دفعه بیام روی کار بهت نشون بدم چند مرده حلاجم . -آقایون ما داریم میریم دوش بگیریم تا برای شما تر و تمیز شیم .. میلاد : خانوما ما هم داریم میاییم . تا یه دسر قبل از غذا داشته باشیم .. -کاری نکنین که پدر شما رو طوری در بیارم که تا یه ماه هوس سکس به سرتون نزنه . پویا : ببینیم و تعریف کنیم .. -اون قدر خسته ات می کنم که دیگه به دست و پام بیفتی و همه جامو بلیسی و ازم بخوای که ولت کنم ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۰۹

حسابی خودمونو واسه اون دو تا آقا ردیف کردیم . -خوش به حالت نادیا هر وقت دوست داشته باشی می تونی با پویا باشی . -اون جوری هام که فکر می کنی نیست . آخه اون دامادمه . من که نمیام زندگی خواهرمو خرابش کنم . یه وقتی متوجه جریان بشه زشته .. -واااااااییییی نادی جون اینا که باز دوباره پیداشون شد .. -آقایون این جا خیلی گرممون میشه بریم بیرون . این چه کیریه که شما دارین . انگار خستگی نا پذیرانه دارین فعالیت می کنین . من چی بگم به شما .. خدا به داد خواهرم برسه پویا . معلوم نیست که چیکارش کردی که همش از دستت فراریه . -اوههههه نادیا کی میره این همه راه رو . تو از کجا می دونی شاید من از دست اون فراری باشم .. ببینم دخترا ما الان دوست داریم یه بر نامه دو به یکی پیاده کنیم . کدومتون آمادگی اونو دارین که اول شروع کنین .. مهناز : اگه بگیم هیشکدوم آمادگی نداریم شما آقایون از خیر ما می گذرین ؟ معلومه که اصلا رحم ندارین .. میلاد : شما لب باز کنین تا جواب ما رو بشنوین . دو تایی مون نگاهی به کیر شق شده آقایون انداخته من گفتم ببینم اگه ما لب باز کنیم و بگیم آیا حضرات رعایت حال ما رو می کنن جوابشو باید از لباتون بشنویم یا از کیرتون .. پویا اومد طرف من و گفت این جور که معلومه میلاد جون نادیا خارشش خیلی زیاد شده و اعلام آمادگی کرده -پویا من کی همچین حرفی زدم . بذارم زمین .. نهههههههه من نمی خوام خسته ام . بس کنین . ولی پویا منو گذاشت رو دوشش و میلاد هم همراهش اومد بیرون .مهناز هم اومد کمک من و با دو تا مشتاش می زد به پشت میلاد که دست از سر من ور داره .. خلاصه من تسلیم شدم و از مهناز جون خواستم که فعلا سکوت کنه . یک بار دیگه شور و حالو به من بر گردوندن . میلاد و پویا با حرارت خاصی اومدن رو من . ولم نمی کردند . به من اجازه نمی دادن که استراحت فکری داشته باشم . -آخخخخخخخخ .. نههههههه پسرااااااا .. یواش تر .. مثل همیشه دارین خشن رفتار می کنین .. اوووووخخخخخخ میلاد جونم . انگشتاتو فرو کن توی کسم و.. درش بیار خیسی کس منو بکش بیرون خیلی زیاد شده .. سنگینم کرده .. بکشش بیرون .. هوس منو بکش بیرون . هر چی خالیش کنی بازم هست . بازم جون داره . داره به من حال میده . می خوامش .. اوووووووففففففف .. پویا بیکار نشین . دستاتو رو سینه هام بغلتون . هرچی بیشتر بهش حال میدین بیشتر می خوامشون .. ووووووویییییییی وووووووویییییی داغم داغ داغم . هوس هر دو تا کیرو دارم . دوتایی باهم بره توی یه سوراخ . دو تایی بره توی کون .. بره توی کس . چقدر حال میده .. پویا رو خوابوندم رو زمین رفتم رو کیرش نشستم . با کس رفتم رو کیرش ... -میلاد تو هم از پشت بکن توی کسم .. در مرحله بعدی دو تایی تون باید بکنین توی کونم . می خوام تجربه هر دو حالتو داشته باشم . باشما ببینم حس کنم چقدر می تونم حال کنم لذت ببرم . جوووووون .. دو تا کیر رفته بود توی کسم . ولی یکی از اونا رو جلو تر حسش می کردم . دو تایی چه لذتی می داد ! بالا و پایین کسم و اون مغز وسطش داشت از هوس می تر کید و آب نمی شد و جفت کیر دو تا آقایون لذت رو مثل آتیش پخش می کرد -حالا یکی تند تر یه کاری کنین که من دیگه سنگین نباشم و به این مهناز جونمم برسین . مهناز که اون روبرو نشسته دستشو گذاشته بود روی کسش و با نگاه کردن به ما مثلا داشت خود ارضایی می کرد ولی می دونستم که منتظره که مردا یه حالی هم به اون بدن . اومد به سمت ما و کسشو نزدیک میلاد گرفت تا پسر با لیس زدن و زبون زدن کسش یه حالی به اون داده باشه .. تیکه های اضافی کس و چوچوله های مهناز حالا زیاد به نظر می رسید . در بعضی حالات این تیکه ها داخل کس مخفی می شد .. در بعضی حالتا هم می زد بیرون . آدم فکر می کرد کس مهناز دو کاره یا دو مدله هست .. من یکی که هوس کرده بودم کسشو بلیسم . هر چند می دونستم پوزیشن من طوریه که گردنم درد می گیره اگه کسشو میک یا زبون بزنم . با این حال ازش خواستم که کسشو بچسبونه به دهنم .. با دستاش موهامو نوازش می کرد . -اووووووههههههه کسسسسسم کسسسسسسسم نادیاااااا دوستت دارمممممم ولم نکن .. -عزیزم این جوری فکر نکنم به ار گاسم برسی . صبر کن این دو تا کیر حالمو جا بیارن خودم میام کمکت .. مردا دو تایی کسمو هدف گرفته بودند و من داشتم براشون کار گردانی می کردم آخرش به میلاد گفتم که کیرشو در بیاره فرو کنه توی کونم .... ادامه دارد .... نویسنده ..... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۱۰

اووووووووووهههههه حالا هم چه حالی میده پسرا . عین پسرا دارین آتیش می کنیم -خواهر زن ما رو باش طوری داره حرف می زنه که انگاری وقتی که کم سن بوده کلی دوست پسر داشته -تو هر طور می خوای فرض کن . حالا من تازگی کیر شما رو این جوری تشبیه کردم بد کاری کردم ؟ .. مهناز : خیلی دارین حرف می زنین . یکی بیاد به من بگه چرا هر قدر دارم حال می کنم بازم سیر نمیشم . -واسه همین چیزاییه که تو نمی بینی . واسه این جفت کیریه که رفته توی تن دوستت . اگه دوست داری درش بیاریم و وارد تن تو کنیم . -نههههههه نههههههه همون توی تن نادیا باشه بهتره .. -مهناز جون راست میگه . شما پسرا خیلی حرف می زنین . زود باشین منو ارضام کنین با عشق خودم مهناز جون خیلی کار دارم . جوووووووون جوووووون خیلی به هوس افتاده بودم . بچه ها تند تر من با ابن مهناز جونم می خوام حال کنم . می خوام اونو ار ضاش کنم . شما حالیتونه ؟ .. اینو که گفتم صدای ضربات از چپ و راست بر کس و کونم وارد شد اونجا رو کرده بودن میدون جنگ .. -اووووووهههه دارم میام .. دارم میام یکی منو بگیره که از این بلندی پرت نشم .. -اوووووووههههه دیگه هیچ حسی برام نمونده . -خواهر زنم من خودم بهت حس میدم . از این به بعد هر وقت خواهرت خونه نیست زنگ می زنم بیای پیشم خودم بهت حس بدم و حس بگیرم . -نهههههههه فداااااات من همین حالا هم که دارم حس می گیرم و به تو حس میدم به این خاطره که تو دیگه به خواهرم خیانت نکنی . گرد زنای دیگه نباشی .. مهناز : زنای دیگه منظورت منم هستم ؟ -نهههههههه تو یکی دیگه به دل نگیر .. -وااااااایییییی پسرا تنم داره می لرزه دیگه هرچی دارین خالی کنین که من می خوام برم سراغ مهناز جونم ... پاهام دیگه خسته شده بود .. ولی با ریخته شدن منی پویا و میلاد جونی دوباره گرفتم .. مهناز بغلم زد .. اون دو تا مردا رفتن .. سرمو بردم طرف کس مهناز جونم -عزیز دلم یه خورده خستگی در کن با شه بعد .. -می خوام دسر بخورم .. عجب گوشت تازه و تر و تمیزی داری . طوری هم بهش حال می دادم که اون دیگه از خود بی خود شده بود .. منم کناره های کسشو تو دهنم نگه داشته میکشون می زدم و اونا رو مث یه آدامس کش می آوردم .. مهناز به مردا اجازه نداد که بیان طرفش -شما نه شما رو حالا نمی خوام فقط عشق من نادیا .. اوووووهههههه سوختم سوختم .. چقدر آتیشه دختر .. منو کشته این لبات انگشتامو که فرو کردم توی کسش دیگه نتونست کاری بکنه . -آخخخخخخخ خواهش می کنم . ولم نکن .. واااااااییییییی وااااااااییییییی .. داره می ریزه نادیا ببین . آوردیش .. آوردیش .. چقدر داغم کردی .. راست می گفت آب کسش با فشار به طرف بیرون خالی شده بدنش غرق عرق شده بود .. .. رو کردم به طرف مردا و گفتم آقایون حالا دیگه باید استراحت کرد . زیادی خسته شدیم . میلاد : ما که خسته نشدبم .. -کاری نکنین که دمار از روز گارتون در بیاریم . من اون وقت می دونم و شما .. خلاصه دیگه نذاشتم که اونا کاری کنن . بلوف هم میومدن . چون من و مهناز با این که بازم داشتیم با هم ور می رفتیم ولی اونا رو دیدیم که زوارشون در رفته و قبل از این که ما بخواهیم استراحت کنیم گرفتن خوابیدن .. آخ که چقدر خوش گذشت . این گانگستر بازی ما هم بازم نتیجه داد . بالاخره از اونجا هم خارج شدیم و هر کسی رفت سر خونه زندگیش . منم که دیگه باید بی خیال این دامادمون می شدم . اون آدم بشو نبود . ولی در عوض با همه حقه بازیهاش زن و بچه شو خیلی دوست داشت . وقتی به کارای خودم فکر می کردم منم خب تنوع طلب بودم ولی با همه اینا شوهر که داشتم اهل خیانت نبودم . حالا که دیگه قصد ازدواج ندارم ولی نمی دونم اگه بخوام این کارو بکنم منم مثل پویا تنوع طلب میشم یا نه ؟ .... نشسته بودم خونه و دیدم اخبار داره بازم این کس شعرات یا کس شرات گروه شش به علاوه یک رو شرح میده . هفت تا کشور دنیا که چه عرض کنم در درجه اول ملت ایرانو سیاه کرده و نشستن دارن سرمایه های ایرانو می چاپن و فشارشو میارن رو دوش ملت ایران .. این کس شراتشون تا یه چند وقتی اثر داشت ولی دیگه حناشون رنگی نداره . حالم داشت به هم می خورد . خسته شده بودم از این بازیهای سیاسی و سریالهای تکراری .. یعنی واقعا خودشونم باورشون شده که اکثریت حرفاشونو باور می کنن؟ فرقی هم نمی کنه . هدف غارت و چپاولگریه تا وقتی استثمار شونده بخواد استثمار شه استثمار گر کارشو می کنه . باید حالشونو می گرفتم ...... ادامه دارد .. نویسنده ..... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۱۱

چقدر خسته بودم .. چه جوری باید به این خونواده می گفتم که بازم می خوام برم سفر .. این بار قصد داشتم برم به نیویورک و در جلسه هسته ای شرکت کنم یا این که از اون جا خبر و اطلاعاتی به دست بیارم . فیلم بگیرم و به اطلاعات محرمانه ای پی ببرم و نشون بدم به دنیا که دیگه بسه سر کار گذاشتن ایرانیان و در کل جهانیان .-پدر جونی بازم انگاری کیرت خارش می کنه . ببینم من اگه یه ده دوازده روزی برم سفر تو که نگران نمیشی .. -عزیزم تو که اون دفعه بودی سفر و ما رو نیمه جون کردی . گاهی زنگ می زدی چند روز تماس نگرفتی .. اصلا ترسیدیم که طالبان تو رو دزدیده باشه -بابایی چی داری میگی . طالبان کجا بود من خودم همه شونو حریفم .. -دختر معلوم نیست چند وقته با کی می گردی . با کی میری و با کی بر می خوری .. -من که هواتو خوب دارم و بهت خیلی حال میدم . تو دیگه نباید از من گله داشته باشی . می دونی که چقدر دوستت دارم . راستش به نظر خودم جز یه موبایل یا یه دور بین معمولی نیازی نبود که چیز دیگه ای همراهم ببرم . اگه می خواستم می تونستم از وسایل سایرین استفاده کنم . فقط باید حواسم می بود که این بر و بچه های هسته ای ایران کی به طرف نیویورک پرواز می کنن . احتمالا بین راه یه توقفی رو هم در آلمان دارن . برای من چه فرقی می کنه . یه گوشه ای تلپ میشم می خوابم . ولی خب اون وقت اگه یکی بیفته روم چی میشه . مگر این که برم اتاق خلبان یا یه گوشه ای که کسی رفت و آمدی نکنه . اگه هواپیمای مسافری می بود یا جمعیت دیگه ای هم داخلش می بودن می شد سر به سر خلبان هم گذاشت . ولی حالا این پدرم بود که داشت سر به سرم می ذاشت -بابا نکن مامان سر می رسه .. داداش نویان الان میاد .. -هیشکدومشون خونه نیستن و تا چند ساعت دیگه بر نمی گردن . مامان و نویان رفتن کرج برگردن .. منم و تو .. -پدر تو چقدر شیطونی .. -ببینم چرا یه کبودی زیر سینه اته .. یه لحظه یکه خوردم . به نظرم کار میلاد بود که از هوس زیادی نمی دونست چیکار کنه و زیر سینه امو میک زده کبودش کرده بود . -بابا اگه نذارم سینه منو میک بزنی میگی این دختر توقع نداره . من که جز تو با کسی نیستم . موقعی که داغ می کنی هوش از سرت می پره .. شوهر خدا بیامرز منم این جوری بود وقتی که کیرش شق می شد هیچی حالیش نبود . آخه آدم به بابایی با غیرت و حسود خودش چی بگه . خودت حالا سینه منو میک می زنی و اعتراض هم داری ؟ چند روز پیش این کارو کردی . تا بخواد بیشتر فکر کنه که کار خودش بوده یا نه سریع پیراهن زیر و شورتشو در آورده و گفتم بابا جونم اگه دیگه گذاشتم جایی از بدن منو میک بزنی ..-اوووووه منو ببخش نادیا .. معذرت می خوام . دیگه حواسم نیست .. یواش یواش از این حرکات میرم که به آلزایمر برسم . -خدا نکنه بابا جونم .. کیرشو گذاشتم توی دهنم . از این به بعد باید بیشتر مراقب می بودم . جواب نویانو چی می دادم . به این زودی نباید به اون چراغ سبز نشون داده سکس می کردم ولی راستش خیلی دلم می خواست قبل از سفر یه حالی هم با اون می کردم . کار خطر ناکی بود . وای از نادیا همه کاری بر میومد . شرکت در اجلاس پنج به علاوه دو یا شش به علاوه یک در نیویورک امریکا .. خیلی خوش می گذشت . ولی اگه لس آنجلس بود صفای بیشتری داشت . اونجا می تونستم هم وطنای بیشتری رو ببینم . کیر پدرخیلی زود شق شده بود .. اونو از دهنم بیرون کشیده و گفتم پدر این هواپیما ی دولتی های ایران برای شرکت در کنفرانس هسته ای کی و از کجا پرواز می کنه ؟ ...یه نگاهی به من انداخت و گفت ببینم تو حالت خوبه .. ؟ چیزی توی سرت نخورده ؟ .. -از همون فرودگاه بین المللی خودمونه ؟ تو که همش داری اخبار گوش می کنی باید اینا رو بدونی .. -نادیا جونم مثل این که فردا باید ببرمت پیش یک روان پزشک .. من که تو رو از نظر سکس تامینت می کنم . معلوم نیست واسه چی قاطی کردی .. -مهم نیست پدر! باشه خودم ته و توی قضیه رو در میارم -دختر پیش کسی از این حرفا نزن می گیرن می برنت به اونجایی که عرب نی انداخت .. کیرشو به دهنم نزدیک کرد و گفت تو فعلا با این مشغول شو تا عقلت بیاد سر جاش . پدر دستشو گذاشته بود روی کسم و آروم باهاش بازی می کرد .. خیلی خوشم میومد . انگاری راست می گفت حواسم رفته بود پیش دستای گرم و پر محبت پدر.. حتی وقتی حرکت آب کیرشو توی دهنم حس می کردم با لذت بیشتر کیرشو میک می زدم تا بیشتر توی دهنم خالی کنه . سکس با بابا جونم واسه خودش یه حالی داشت .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۱۲

اصلا متوجه نشدم پدر کی کیرشو از دهنم در آورد و منو رو تخت خوابوند و منم در یه حالت قمبلی قرار گرفته اون فرو کرد توی کونم . خوب که کیرشو حس کردم دو سه سانت بعد از سر کیرو کرده بود توی کونم وگرنه همچین گشاد گشاد هم نبودم . همش داشتم به این فکر می کردم که من باید چیکار کنم . بایستی یکی دو دست چادر مشکی و مقنعه و پوزه بند هم با خودم می آوردم تا خودمو جای زنای مومن جا بزنم و وارد گروه شم .. چه جوری می تونستم وارد هسته این برادران و خواهران هسته ای شم نمی دونستم .. اینا مثلا می رفتن جلسات هسته ای پنج یا شش به علاوه یک ولی انگار یک گروه پنجاه به علاوه یک با خودشون می بردن سفر .. آدم فکر می کرد دارن میرن به پیک نیک . پول ملت و بیت المالو حسابی می کشیدن بالا . از یه طرف بیشتر ملت پول برق تابستون و گاز زمستونو ندارن بدن و از طرفی کس شعر میگن که انرژی هسته ای حق مسلم ماست . -نادیا ..نادیا .. نادیااااااااا-بابا چرا فریاد می کشی -دختر نصف کیرم رفته توی کونت حواست کجاست . عاشق شدی ؟ -نه بابا خسته و کسل هستم . می خوام با دوستام برم سفر -پسرن یا دختر .. -بابا تو حسادت می کنی ..؟ به جون مامان به جون تو که خیلی دوستش دارم و دوستت دارم و علاوه بر بابام نقش شوهر و معشوق منو داری می خوام برم سفر و روحیه بگیرم اصلا پای دوست پسر در میون نیست من که سکسم باهات تامینه .. درجا افتادم روش و از اون مدل ساک زدنهایی رو که دوست داشت واسش زدم . کیرشو حسابی مست مست کردم . -بابا آبتو نگه داشته باش برای کسم . ببین من چقدر با تو روحیه می گیرم ؟ دوستت دارم . دخترت فقط با تو عشق می کنه . فقط با تو داره حال می کنه . -جووووووووون .. چه حالی می کنم ! -نادیا دخترم .. عزیزم .. آبم داره می ریزه .. -بابایی گلم می کشمت اگه کیرت آب بره و بیفته بیرون .. مگه تو مامانو کم می کنی ؟ وقتی که اونو می کنی به من که می رسی باید دیگه مقاوم باشی .. -هر گلی یه بویی داره . تو یه گل تازه هستی دخترم . وقتی با تو سکس می کنم حس می کنم دوباره جوون شدم .. -فدات شم بابا جونم .. مثل یک مرد جوون قصد داشت به من نشون بده که دود از کنده بلند میشه . منم با هر تلاشی که اون می کرد یه آفرین براش می فرستادم .. ولی زیر کیر پدر بودن و اونو راضی نگه داشتن کیف خاصی هم داشت . یه انگشتشو هم فرستاد کمک کیرش.. -اوووووففففففف پدر پدر .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. -نادیا تو اگه چند روز نباشی من بدون تو چیکار کنم . -بابا پس من چیکار کنم که شوهر ندارم و هر چند وقت در میون مجبوریم این جور قاچاقی با هم باشیم -نادیا تو خودت نمی خوای اگه بخوای من بیشتر از اینا به تو می رسم .. جوووووووون .. داره میاد .. -ولش کن بیاد . نادیا دوباره کیر بابا جونشو شق می کنه .. پدر داشت از حال می رفت . فشار خونش رفته بود بالا . قلبش به شدت می زد . طوری که من ترسیده بودم . -پدر به وقت سکس با مامان هم همین جوری میشی ؟-نه .. هیجان زیادی منو این جوری می کنه . تو اگه بیشتر با من باشی که این جوری نمیشه . -اون وقت می ترسم دلتو بزنم و دیگه دوست نداشته باشی که با من باشی . بابا آب کیرشو ریخت توی کسم .. -آهههههههه نادیا من دیگه مردم .. سبک شدم .. ولی تمام بدنش می لرزید . انگار تمام شیره جونشو ریخته بود به کندوی عسل من .. خودمو رها کردم و کیرشو گذاشتم توی دهنم .. تا می تونستم ساک زدم و اونو کشش آوردم ولی مثل اول شق نشد .. -پدر تا می تونی مامان جونو می کنی تا من از سفر بر گردم .. -کجا می خوای بری دخترم . -می خوام برم در جلسات هسته ای گروه شش به علاوه یک شرکت کنم .. -دخترم حالا باباتو دست میندازی ؟ تازه اونا پنج به علاوه یک هستند . -بابا جونم رژیم ایران که برگ چغندر نیست .. یه سگ زردیه مثل اون برادران شغال .. همه این جلساتی ها دارن از یه طویله , کاه و علف و یونجه می خورن .. پنج به علاوه یک کجاش میشه هفت .. -نادیا جون بریم پیش یه روان شناس .. یه وقتی از این حرفای سیاسی پیش یکی نزنی تو رو می گیرن .. -پدر! هنوز از مادر زاده نشده که منو بگیره . پدر همه شونو در میارم .. دیدم که بابام زیادی دلواپس شده .. -عزیزم شوخی کردم . دیدی وادارم کردی حرف بزنم کیرت دوباره شل شد . می خوام یک بار دیگه کونمو بکنی . حس می کنم مقعدم , داخل کونم خیلی سنگین شده و یک ورزش کیر حسابی می خواد . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 213

بابای خوب و دوست داشتنی من . دیگه یواش یواش استاد کار شدی . خیلی خوب بلدی کون آدمو بکنی .. مست مست شدم . کیرشو توی کون من حسابی تنظیم کرده بود .. -اووووووففففففف بابا جووووون -نادیا خاطرم جمع باشه که کار دست خودت ندادی و دوست پسر نگرفتی ؟ -بابا جونم باید رضایت بدی که من برم .. البته این حرفایی که می زدم همه فر مالیته بود . رضایت کجا بود . پاسپورت و ویزا م کجا بود ؟ مگه من برای خروج از کشور ویزا و پاسپورت لازم داشتم ؟ سوار هواپیما می شدم و می رفتم . کسی که منو نمی دید . درویش هر کجا که در آید سرای اوست . -نادیا کونت خیلی گنده تر شده .. -چیه بابا زشته بهم نمیاد ؟ -نه اتفاقا خیلی هم میاد چون تو شکمت خیلی لاغر و فانتزیه . و به این باسنت خیلی میاد . -بابا جونم خوب فشارش بگیر و با هاش حال کن .. اگه تو نبودی من چیکار می کردم . کاش همه بابا های دنیا مث تو این قدر خوب بودن . راستشو بگو با مامان تمرین زیاد کردی که داری این جور خیلی راحت و استاندارد منو می کنی ؟ -بازم داری از اون حرفا می زنی دخترم . تو از کجا می دونی که استاندارد کردن مردا به چه صورته -بابا جون نا سلامتی من یه زمانی شوهر داشتم . یه دختر ودوشیزه نیستم که چشم و گوش بسته باشم . دیگه مسائل داخل رختخواب با شو هر مرحوممو که نمی تونم بیام پیش بابام بگم . آخه درست نیست . ادبی گفتن اخلاق و تر بیتی گفتن . آخه خودت ما رو این جوری بار آوردی که مودب باشیم و هر حرفی رو سر جای خودش بزنیم . -نادیا من به تو چی بگم . تو هم با این کارایی که داری می کنی منم یه حس قشنگی پیدا کردم . فکر می کنم که از نو جوون شدم . -خب بابا می تونی از این فکرا بکنی . ولی نباید کارایی رو که با این فکرا در ار تباطه انجام بدی . می دونی که دختر تو چقدر شیطونه . البته پدر کارش حرف نداشت و این جور تشویق کردنای منم اونو بیشتر سر حالش می کرد . وقتی که کونمو می گایید دستاش همه جا کار می کرد .. .. خلاصه اون شب دیگه وقتی از دست بابا ناصرم خلاص شدم گفتم بهتره برم یه سر و گوشی آب بدم و ببینم این هواپیمای اختصاصی بر و بچه های هسته ای کی بلند میشه میره نیویورک؟ .. یه دوری هم در این امریکا بزنیم و حالشو ببریم بد نیست . رفتم تحقیقات و جاسوسی دیدم فقط سه روز فرصت دارم . مقنعه و چادر سیاه و یه سری از این آت و آشغالا هم لازم داشتم . ای کاش زبان انگلیسی منم خوب بود . ولی مهم نبود می تونستم صداشونو ضبط کنم و خلاصه بشم آتیش بیار معرکه و حسابی بخندم . چه هیجانی داشت . یه روزه همه برنامه ها رو جور کردم . باید می رفتم خونه یکی از همین روسا و همراهش تا پای هواپیما می رفتم که جا نمی موندم . فقط دو روز دیگه مونده بود .. یه حالی هم به داداش نویان خودم دادم که دیگه دلواپسی نمونه . وقتی که ازم پرسیدن کجا می خوام برم مونده بودم چی بگم .. -دارم میرم هوا خوری .. -یادت نره تماس بگیری ها . مثل اون دفعه ما رو از خودت بی خبر نذار .. .. آخه من از امریکا چه جوری با اونا تماس می گرفتم که کد داخل ایرانو نشون بده .. لعنت بر این شانس .. عیبی نداره حالا رفتنو برم بقیه اش پیشکش , میشه یه کاریش کرد . همه چی دست خودمه . این نادیا شیطون می دونه چیکار کنه . ولی کجای هوا پیما باید می خوابیدم . دل تو دلم نبود .. داخل هواپیما این یه روزه رو سر کردن اعصاب خرد کنی بود .. پنهون شدن کار آسونی بود ولی خوردن و خوابیدن و دیگه حتی دستشویی رفتن هم کار سختی می تونست باشه .. جل الخالق ! عجب جمعیتی بودن داخل هواپیما انگاری داشتن می رفتن به یه مجلس عروسی . در حالی که باید طوری رفتار می کردن که مثلا دارن میرن به یه بله برون . یه جای خواب خوب هم باید برای خودم دست و پا می کردم . ظاهرا قرار بود یه توقف هم در آلمان داشته باشن .. معلوم نبود این جا چه خبره بچه بازی راه انداخته بودن ولی ظاهرا دختره هیجده سال به بالا نشون می داد .. -بابا بابایی نکنه از بالای مثلث بر مودا رد شیم . میگن هر کی از اون بالا بره میفته داخلش .. یه مغناطیسی داره که چیزای فلزی رو می کشه طرف خودش ..- عزیزم دخترم می خواستی پیش خاله ات بمونی و همراه ما نیای .. نگران نباش .. همه جا امن و امانه و دیگه اینا کارشونو بلدن . چند تا از زنای محجبه هم بودن که اونا رو نمی شناختم . اصلا من آدمای روز گارو نمی شناختم چه برسه به آدمایی که آدم نبودن . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۱۴

خلاصه نمی دونستم این جا کی به کیه ولی به هر حال هرچی بود باید زمینه رو آماده اش می کردم تا بتونم نقشه امو پیاده کنم . می خواستم معادلات جهانی رو بریزم به هم . همه جا رو به آشوب بکشونم و دست اینایی رو که دارن ما رو بازی میدن رو کنم . حالا اسمشو هرچی می خوایم بذاریم بذاریم . متولی حقوق بشر ..یا سردمداران دین راستین .. هر دو تاشون یک فاضلاب هستند . سگ زردی که برادر شغاله .. منظورم دولت امریکا و ایرانه که دو تایی شونم با بقیه کشور های گردن کلفت متحد شدن تا دمار از روز گار ملت ایران در بیارن و خونشو توی شیشه کنن . اما نادیا باید کسب اطلاعات بکنه تا جهانیان به این نمایش اینا بخند ن .. فقط غصه خوابو می خوردم .. دیگه غذا رو که می شد گرفت و برد یه گوشه ای خورد . می خواستم خودمو با این چادر و مقنعه و بند و بساط نشون بدم و همه رو بندازم به اشتباه که گفتم ولش کن شاید متوجه بشن که یک عنصر زیادی هستم . این جا که مجلس عروسی یا عزایی نیست که گاه می بینی یکی از بیرون و یک رهگذری میره خودشو دعوت می کنه و دو طرف دعوت فکر می کنن که طرف از اون طرف دعوت شده و تازه کاری هم به کارش ندارن . این جا هر چی حسینقلی خانی باشه بازم یه چیزایی حساب و کتاب داره . یه دو سه تا از سیاستمدارا نشسته بودن کنار هم گل پوچ بازی می کردن .. گل اونا یه دونه تسبیح بود .. ظاهرا شرط کرده بودند که هر دسته ای که برنده شد این دفعه که قصد دارن صادرات ماکارونی رو آزاد کنن روز قبلش تمام ماکارونی ها ی بازارو اونا بخرن و احتکار کنن بعد خودشون بفروشن ... وای عجب چیزی ! چرا تا به حال به فکرم نرسید . این می تونه خیلی هیجان انگیز تر از این بر نامه های مزخرف و کلیشه ای اتمی باشه که شبیه بعضی از داستانهای سکسی ما یک مدل شده . بهتره در این مورد بیشتر فکر کنم و ببینم چه میشه کرد . حالا که تا این جا رو اومدم از این به بعد می دونم چیکار کنم . قبلا یه بار به مجلس رفته بودم و اونجا رو به هم ریخته بودم مثل این که بازم باید از این کارا بکنم . ولی برای این کار یه گروه متحد لازم دارم که بتونم اخبار رو به اطلاع اونا برسونم و اونا خریداشونو انجام بدن . .. دیوونه ها داشتن گل پوچ بازی می کردن . هر کدوم از این دو نفری که از یه دسته بودن یه بچه هم کنارشون داشتن که اونا رو راهنمایی می کردند .
-بابا می گم گل تو اون دستشه .
-نه عزیزم توی اون یکی دستشه.
-بابا نگاه کن صورتش زرد شده .
-پسر من یه عمریه تجربه گل پوچ بازی کردنو دارم .ازهمون وقتی که امام می خواست برگرده ایران .
-بابایی اون موقعها گذشته .
-بچه جون نگاه کن
. آهاااااا این یکی گل بده به من .
-بازش کنم ؟
-بازش کن .
-می سوزی ها .
-بابا اون پوچه نذار بازش کنه .
طرف مشتشو باز کرد و پوچ در اومد . حرف بچه درست بود .
-دیدی بابایی گفتم که اون پوچه داره گولت می زنه .
-لعنت بر این شانس . باشه این دفعه فروش سیب زمینی و ماکارونی با تو . ولی صدور روغن نباتی به ترکمنستانو باید بدی به من .
-باشه سگ خور . ولی حقشه واسه اونم گل پوچ بازی کنیم .
در همین حال پسر کوچولوی اونی که باخته بود گفت بابا این دفعه سنگ کاغذ قیچی بازی کنین ..
-تو یکی به من این چیزا رو یاد نده .
-بابا اگه حرفمو گوش می دادی برنده می شدی .
از کنار اونا رد شدم . این کس خلا شده بودن نمایندگان ما در مذاکرات انرژی هسته ای و هرچند نمایندگان سایر کشور ها هم دست کمی از اونا نداشتند و بیشتر برای تفریح و چگونگی چاپیدن ملت ایران بود که مدام در حال نقشه چیدن بود ند. عادت به چادر و مقنعه نداشتم . حالا با این بند و بساط چه جوری می رفتم دستشویی معلوم نبود . یه ریشوی شپشو بود که کنار یه خواهر دیگه نشسته بود . ظاهرا نسبت فامیلی با هم نداشتند . .صندلی اونا کنار هم طوری بود که می شد یه قلقلکی به اون مرد داد . دستمو گذاشتم رو شلوار اون شپشو و لاپاشو مالوندم .
-برادر چشاتو باز نکن وگرنه دستمو می کشم .
مرد یه تکونی به خودش داد .. ولی چشاشو باز نکرد . ظاهرا لذت می برد از این که دارم از رو شلوار با کیرش ور میرم .
-اوووووووههههههه .. اووووووهههههههه .. من بغل دستی تو هستم .. فقط به سمت من تکون بخور .
صدام خیلی آروم بود و اونم احتمالا تشخیص نداد صاحب صدا رو به گفته من فکر می کرد که خواهر بغلیه .. رفتم زیر گوش اون زن گفتم خواهر آروم به برادر بغل دستی نگاهی بینداز .. زن با تعجب و ترس اول یه نگاهی به پشت سرش انداخت و کسی رو ندید .. منم که کیر مالی از رو شلوارو یه بار دیگه شروع کرده بودم اون مرد چشم بسته داشت خودشو حرکت می داد . کیرش کاملا شق شده اومده بود جلو . -استغفرا.... برادر این چه وضعشه .. ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 215

-خواهر من دیگه طاقت ندارم . برو دستشویی من دارم میام . وقتی رسیدیم نیویورک من جبران می کنم .. بهتر بهت می رسم .
-زن خشمگین شده بود و دستشو آورد بالا .. نزدیک بود بذاره زیر گوش اون مرد . فوری مچ دستشو گرفتم و صدامو خیلی آروم کرده و دهنمو گذاشتم زیر گوشش ..
-آرام !خواهر..آرام ! . صبر انقلابی داشته باش . تو به خاطر دینت هجرت کردی .. از این امتحان الهی سربلند بیرون آی . صبر داشته باش . منافقین در کمینند .
-وای .. نه .. این چه صداییه ..
اون مرد از حال رفته بود و زن هم از جاش بلند شد و رفت به طرف دستشویی البته فکر کنم خودش کار داشت نه این که خواسته باشه به حرف اون برادر گوش کرده باشه . منم دیگه مردم آزاریم گل کرده بود . از حالا تا آخر سفر باید سر به سر این اتمی ها می ذاشتم . بعضی ها زن و شوهری اومده بودن و بعضی ها هم مجردی .. فکر کنم این دو نفر همسراشونو در تهران جا گذاشته بودن . یا این که نمی خواستن سر خر ببرن . رفتم به سمت اون زن .. رفته بود دستشویی .. وقتی کارش تموم شد حدس زدم که می خواد دستمال کاغذی برداره خودشو خشک کنه . ولی من این کارو براش انجام دادم . ترس برش داشت . من که کاملا خودمو می دیدم ولی اون احتمالا شاهد حرکت دستمال کاغذی روی کس و لاپاش بود .. قفل کرده بود ..
-آرام .. ما کار های تو را انجام خواهیم داد . تو مقرب درگاهی . پشتیبان نظام باش تا نظام جهانی از تو حمایت کند . نترس . این ها را به حساب امداد های غیبی بگذار ... خانومه دیگه قفل کرده بود .همونجا نشسته بود . اومدم بیرون و رفتم سراغ اون مرد .. در دستشویی رو هم باز گذاشتم .. به اون مرتیکه درپیتی شپشو که فهمیده بودم اسمش جلیله گفتم که اون خانومه دستشویی منتظرشه . درو هم باز کرده و همونجا نشسته تا تو نیای تکون نمی خوره .. برو اون داخل درو هم ببند .. سریع برگشتم به دستشویی .. -خواهر الان نماینده ای از در غیب که نه از همین در توالت وارد میشه و می خواد که عملیات زیر هسته ای رو با شما اجرا کنه . کوس رد به کیرش نزن ...
رفت لب باز کنه یه چیزی بگه نتونست . سکته نکرده بود ولی زبونش هم قفل کرده بود . اون مرد وارد توالت شد ..به محض دیدن اون زن گفت اعظم جون چقدر توی مجلس منتظر بودم یه چراغ سبز نشونم بدی .. من که بهت گفته بودم هر چی رو که تو بهش رای بدی مورد قبول منم هست و منم همون رای رو میدم . واسه تو رسوایی رو به جون می خرم . هر کاری بگی می کنم . اگه یکی بیاد این جا ما رو ببینه واسم مهم نیست ..
جلیل که کیرشو کشید بیرون اعظم یه شوکی بهش وارد اومد که دهنش تا حدودی باز شد ..
با لرزش گفت .. من .. مممممممنننن شوهر ...
-می دونم شوهر داری . منم زن دارم . دیگه تا کی صبر کنیم به بهشت و جهنم برسیم .. بهشت آن جاست که آزاری نباشد کسی را با کسی کاری نباشد .. الان این برای تو راست شده . حالشو می بریم . .. به کسی هم نمیگیم . منم واسه این که ترسشون بریزه گفتم ..
-فرزندان من آرام بگیرید . من از شما حمایت خواهم کرد . پیوند شما فراتر از پیوند هسته ایست . حق مسلم ما اینک در حال پرواز به سوی نیویورک است .. من شما را به هم پیوند می دهم .
دستمو رو کیر جلیل قرار داده و یه دست دیگه رو هم گذاشتم دور گردن اعظم و آروم نگهش داشتم شبیه حالتی که به مرغ قبل از سر بریدن آب میدن .. این جور نگه داشتن من برای این بود که حرکت کیر به طرف دهن اعظم رو تنظیم کنم .. جلیل هم ترسیده بود .. ولی چون قبل از اعظم باهاش بر خورد کرده بودم و یک زمینه های ذهنی داشت و از طرفی مرد بود و شجاع تر عادت کرد .
-زن دهنتو باز کن . وگرنه کاری رو که نباید بکنم انجام میدم ..
اعظم دهنشو بسته بود . من گلوشو فشردم این بار دهنشو باز کرد و جلیل خان کیرشو کرد توی دهن اعظم خانوم . مرد طوری دهن زنو می گایید که منو به هوس آورد که منم کسمو بذارم روی دهن اعظم خانوم جون .
-اگه بدونی وقتی که شوهرت از این تعریف می کرد که با هم فیلم سکسی می بینین و بعد تو رو می کنه و من چه حالی می شدم جیگرت برای من کباب میشه . ولی حالا می تونی جبران کنی .
اصلا باورم نمی شد که اعظم فیلم سکسی هم دیده باشه .. ولی وقتی که جلیل خان این حرفو زداعظم دستشو رسوند به ته بیضه مرد و با حرکات سر و کیر و آهنگ ساک زنی نشون داد که اون چه رو که دیده به خاطر سپرده و مثل هر رزمنده دیگه ای استعداد بالایی در فراگیری داده ها داره .. و بهتره بگیم در گرفتن استاده .
-آییییییی واااااااییییییی در همین لحظه سرو صدایی شنیدم ظاهرا یک نفر اومده بود پشت در و در می زد ..
جلیل : برادر من چند دقیقه کار دارم پلیز ویت ...
-عجب گرفتاری شدیم ما کمیسیون هسته ای ها.. چشم دنیا به ماست اون وقت همین یه مستراح رو داریم ..
-اکسیوزمی برادر مستراح نه .. توالت ..
خودمو کنار کشیدم تا اون دو تا متوجه نشن یه آدم کامل اونجا وایساده .. ولی خب بازم قفل کرده بودند .. لحظاتی بعد دوباره شروع کردند ولی تنشون مثل بید می لرزید -نگران نباشید لذت ببرید . من شما را از این جا نجات خواهم داد .. به موقعش خواهم گفت که چه خواهم کرد .. ای وای دهن اعظم که پر از آب کیر شده . اعظم جان نوش جان کن .. دست کمی از آب حیات نداره . بعدشم باید مانتو رو بدی بالا جلیل همینی رو که توی دهنت فرو کرد از پشت فرو کنه توی کست . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 216

جلیل از پشت کرده بود توی کس اعظم خانوم که اونم نماینده مجلس بود و خیلی هم حال می داد . دیگه یواش یواش آب بندی شده بود . زن دست و پا زدنش در سکس های خلاف همون چند دقیقه و چند لحظه هست .. ممکنه در اون لحظات دچار عذاب وجدان هم بشه و بعد از سکس این عذاب گریبانشو هم بگیره ولی در حین سکس فقط لذت هست و لذت . دیگه نمیشه از حال کردن فرار کرد . هر چند این برادرو خواهر انقلابی و حق مسلم مایی , داشتن در توالت هواپیما سکس می کردن ..
-برادر جلیل .. کیر انقلابی خودت رو محکم تر بکوبون به ته کسم ..
-یادت باشه به نیویورک که رسیدیم یه جوری بر نامه رو ردیفش کنیم که لخت باشیم .
-فدات شم آقا جلیل . نکنه به شوهرم چیزی بگی .
-مگه دیوونه شدم ؟
-پس اون با تو خیلی صمیمیه . از نوارای سکسی که با هم می بینیم حرف می زنه .. بی شعور خد متش می رسم -اعظم جون تو که خودت بیشتر از من سوتی میدی .. به اون چی می خوای بگی ؟ می خوای بگی که جلیل بهم گفته ؟ این جوری که آبروی خودت رو می بری.
-پس باشه یه جور دیگه حالشو می گیرم . نا مرد . فکر کرده می تونه منو دور بزنه .آبروی منو برده .
-حالا عزیزم پیش من که دوست صمیمی هم بودیم و نون و نمک همو خوردیم گفته .
-نون و نمک زنشم خوردی دیگه .
-اوووووفففففف اون که چه عرض کنم . ببینم اعظم چرا رو صندلی که نشسته بودیم اول بهت دست زدم طوری رفتار کردی که انگاری باهات غریبه ام ..
-مثل این که قاطی کردی ها . انتظار چی رو داشتی . همونجا چادر و مانتو و همه چی مو در می آوردم ؟تازه هنوزشم من خودم نفهمیدم چطور راضی به انجام این کار شدم . حکم سنگسار بر ما واجبه . اگه این حکم اجرا نشه گناه بزرگی مرتکب شدیم .
-پس لازم شد که در نیویورک هم بکنمت تا دو تا سنگسار واجب شه .
-حرف نزن جلیل .. آخ کسم .. دستامو رو سینه های اعظم قرار داده باهاش بازی می کردم .
-جلیل من می ترسم می ترسم این چه دستیه رو سینه های منه .
-این دست امداد های غیبیه که تو رو به سرزمین اتم و هسته اتم می رسونه . این سینه ها حق مسلم منه .. ماشین که می خریم یه چیزی می ریزیم به حساب رهبری این حق مسلم اونه ... کست خیلی جا داره . کیر آقا جلیل حق مسلم اونه ...
-جلیل من می ترسم .. اگه می خوای کاری کنی بکن .
-خالی کن .. آب کیرت رو بریز توی کسم . اوووووفففففف من خوشم اومده ..
جلیل یه چند ضربه ای رو به کس اعظم وارد کرد و باهمون خودشو خلاص کرد.
-آخخخخخخ اعظم جون .. داره میاد .
-یواش تر .. شما دو تا خیلی سر و صدا می کنین .
کارشون که تموم شد به گریه کردن افتاده بودن که چه جوری در برن . ولی خیلی آروم مثل دختر بچه های ناز نازو گریه می کردن . هنوز دو سه نفری پشت در بودن و پچ پچ می کردند ..
اقدس : انگار چند نفری توی توالتن .
حامد : منم شک کردم .. ..
-من شما رو نجات میدم . فقط چشاتونو باید ببندم چون اگه ازتون بخوام ببندین نمیشه .. ولی چیزی نبود که چشاشونو ببندم . واسه همین اونا رو ترسوندم . شروع کردم به ادا بازی ..
-من می توانم شما را نجات دهم فقط باید چشمانتان را ببندید تا زمانی که من به شما دستور داده بگشایید ..
اونا هم از ترس هر کاری رو که می گفتم انجام می دادن . دستاشونو گرفتم . خودمو ظاهر کردم و در نامرئی شدن بعدی چون دستشونو داشتم هر سه تامون غیب شدیم .. درو خیلی آروم باز کردم . دو تا بودن کنار در . ظاهرا زن و شوهر بودن .. از کناره ها رد شدیم ..
حامد : اقدس در باز شد . صدای پا میاد .. کسی رو نمی بینیم . اونی که بود دستشویی کوش ؟ آهای اونجا کیه ....اونا رو کشوندم به کنار اتاق خلبان .. هر سه مونو مرئی کردم .. واین بار خودم به تنهایی غیبم زد .. جلیل و اعظم رفتن سر جاشون . حامد و اقدس داشتن خودشونو می کشتن ..
اقدس : من می ترسم برم دستشویی ..
-باهات میام .
-حامد نگاه کن اون جا رو زمین اسپرم ریخته شده .
-حتما از ما بهتران آمیزش کردن ..
-یعنی آب اونجاشون شبیه آب اونجای ما آدماست ؟
-ما آدما نگو بگو شما مردا ..
دو تایی شون با ترس و لرز کارشونو انجام دادن و بر گشتن . بقیه تا اونا رو دیدن شروع کردن به سر و صدا کردن که چه خبر تونه بابا ...
حامد : من فکر کنم یک نیروی غیبی ما رو تحت تعقیب خودش داره .
اصغر : حامد جان فکر کنم فقط تو رو تحت تعقیب خودش داره و کاری به کار ما نداره . ..
بقیه دسته جمعی زدن زیر خنده .. یکی دیگه گفت که اینا سربازان گمنام هسته ای هستند . جلیل و اعظم هم سر جای خودشون نشستند ..
جلیل : من به قسمت اعتقاد دارم . شاید قسمت این بود که من بدون زن و تو بدون شوهر در این سفر با هم باشیم و حال کنیم . اولش غصه ام شده بود که باید مجلسو چند روزی ترک کنم ..آخه نشستن در مجلس سود دهی زیادی داره برای نماینده ها . تو که خودت بهتر می دونی . تصمیم گیری هایی که در مورد واردات و صادرات کالا ها میشه و خرید و فروش ها و پیش خرید و پیش فروش هایی که بابت این مسئله می کنن .. وضعیت طوری میشه که آدم دلش می خواد همیشه رو صندلی مجلس بشینه . من که اصلا دوست دارم شبا رو همون جا بخوابم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۱۷

خوردن و گشت و گذار و سر به سر این و اون گذاشتن در هواپیما به خوبی انجام شد ولی اصلا نتونستم بخوابم . نمی دونستم باید کجا بخوابم . خلاصه پیاده شدن ما هم با یه تشریفات و بر نامه های خاصی بود ظاهرا همه مونو در یه هتل جا داده بودن . بقیه اعضای کمیسیون هسته ای هم در همان هتل بودن . یه آسمان خراشی بود واقعا خراش دهنده . نمی دونستم چند طبقه داره و ما در طبقه چندم اون هستیم . من فکر کنم هیئت ایرانی به تنهایی به اندازه اون شش کشور دیگه جمعیت داشتند . الان بهترین وقتی بود که بتونم برم و در یکی از این اتاقا بخوابم . نمی دونم اینا چه جوری اتاق گرفته بودن . ولی به نظرم اومد در اون طبقه ای که ما بودیم بقیه گروهها رو هم همونجا اسکان دادن که یک دست باشن . اصلا فکر کنم سالن تشکیل کنفرانس هم در همین طبقه بود . چون یک تالار بزرگ شیشه ای و یک میز گرد و یک میز دراز بزرگ داشت . حالا معلوم نبود می خوان میز گرد تشکیل بدن یا میز دراز . در هر حال من باید کارمو انجام می دادم و از این جلسات تا می تونستم گزارش تهیه می کردم . همراه حامد و اقدس راه افتادم و رفتم به اتاقشون . زیر تخت بد نبود واسه خوابیدن . ولی طوری بود که اگه می خواستم به دمر بخوابم احساس خفگی می کردم . ولی دیگه مجبور شدم طاقباز بخوابم . از بس خسته بودم و خوابم میومد دیگه حساب اینجاشو نکرده بودم که عادت دارم در این موارد در صورت طاقباز خوابیدن کمی خرناس بکشم .. اون زن و شوهر هم ظاهرا خسته بودن و خوابیدن .. فکر نکنم چند دقیقه ای هم خوابم برده باشه که دیدم حامد داره به اقدس میگه زن چه خبرته این قدر سر و صدا بلند کردی ..
-مرد بذار بخوابیم سر و صدا چیه ..
-پس این صدای خرناس از کجا بود .
فهمیدم که من گند زدم . مجبور شدم به دمر بخوابم ولی دلم هول بود که نکنه متوجه من شه که رفتم زیر تخت ولی این تخت فنری عجب تکون تکونی می خورد . طوری دو تایی شون در حال عملیات سکس بودند که دوست داشتم منم خودمو برسونم به اونا و سر به سرشون بذارم . به اندازه کافی جلیل و اعظم رو اذیت کرده بودم و اون دو تا رو هم ترسونده بودم . حالا دیگه وقتش بود که در هتل هم سر به سر اونا می ذاشتم .
-اووووووففففففف حامد حامد جون کسم .. بگو بهش می رسم . بخورش .. لیس بزن ..
از زیر تخت خیلی آروم اومدم بیرون . همه جا تاریک بود و فقط از پنجره , چراغهای روشن نیویورک و چند تا آسمان خراش مشخص بود .. اقدس دراز کشیده حامد روش سوار شده بود .
-اوووووهههههه اقدس کیرمو بمالون باهاش ور برو .
-دستم نمی رسه .
من خودمو از پهلو رودر روی حامد قرار داده و کیرشو گرفتم توی دستم و باهاش بازی می کردم .
-اوووووهههههههه حالا خوب شد همین جور که می مالونی عالیه .
-کی داره می مالونه عزیزم ؟ من که کاری نکردم .
-فدای دستات .
طوری حامدو مستش کرده بودم که چشماشو بیشتر به تاریکی عادت نداد تا متوجه شه که دست زنش رو کیر اون قرار نداره .. داشت با سینه های اقدس با زی می کرد که کیر حامد رو گذاشتم توی دهنم .
-نههههههه نهههههههه اقدس حالت خوبه ؟
-من خوبم تو هستی که داری پرت و پلا میگی چت شده حامد .
مرد دستشو گذاشت رو دهن زنش ..
-چرا این کارو داری می کنی ؟
-عزیزم الان کیرم توی دهن یه نفره .. نگاه کن ..
فوری کیرشو از دهنم در آوردم .. زن نگاهشو متوجه اون سمت کرد ..
-تاریکه ولی کیرت که الان آزاده من نمی فهمم چی داری میگی .
-باور کن یکی داشت کیر منو ساک می زد .
-ببینم تو تازگی ها خیلی داری به زنای دیگه فکر می کنی . سر و گوشت می جنبه . فکر نکن من می ذارم مثل ملاهای کونی بری چند تا زن بگیری . من چوب توی کونت می کنم .
رفتم نزدیک اقدس . به خودم گفتم حالا دیگه وقت سر به سر گذاشتن این زنه . لبمو گذاشتم رو سینه اش .
-اوووووههههه منو ببخش عزیزم چقدر با حال داری سینه امو می خوری .
-من ؟ من دارم می خورم ؟
-وااااااییییی نه سرت که این جاست پس کی داره سینه منو می خوره.
-ببین اقدس . اگه من الان تو رو زیر مشت و لگد خودم نگیرم یعنی یک مرد بی غیرتم این حرفا چیه داری می زنی .
-نه نمی دونم اصلا چی شده؟! .. .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 24 از 36:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  35  36  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زن نامرئی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA