ارسالها: 5428
#251
Posted: 7 Sep 2014 18:32
mobin2014: سلام ایرانی عزیز خسته نباشی این داستانتم مثل بقیه جالبه ولی وقتی این حجم کار رو میبینم تعجب میکنم برام سوال شده چطوری میتونی این همه داستان بنویسی البته بحث ذهنیش نیست به همه کاربرا ثابت شده بحث زمان هست آیا واقعا شغل شما نویسندگی هست یا به صورتی تفننی کار میکنی آیا کس دیگه ای هم شما رو کمک میکنه من واقعا به شما با این پشتکارتون تبریک میگم مرسی خدا شما رو از ما نگیره عاللللللللللللللللیه
با سلام خدمت داداش مبین عزیز و گل و دوست داشتنی . سپاسگزارم از این همه ابراز لطف محبت و این که درکم می نمایید . اگر بدانید که علاوه بر کار تا اوایل بعد از ظهر ... نظافت سطحی ..شستن ظرف و بعضی از کار های خانه را هم با شلخته بازی انجام می دهم بیشتر تعجب می کنید چون همسرم به شدت بیمار و ناتوان است اونمی تواند خم شود و ببیند من با لپ تاب چه می کنم . کارکارمندی من زمین تا آسمان با نویسندگی تفاوت دارد . و کارم سالها مرا از نویسندگی عقب انداخته ..اما در این سه چهار سال اخیر تصمیم گرفتم در کنار کار به ان چه که از آغاز کودکی به آن علاقه داشته ام رو بیاورم .چون بعد از خدمت به خاطر ازدواج با عشقم مجبور شدم برم سر کار .. وقتی که دخترک ها عروسک بازی می کرده اند و پسرک ها تیله بازی .. هفت سنگ و لیله مد بوده است .. من هم ادای میرزا بنویس ها را در آورده .. پاکت های با تمبر باطل شده اداره پست را گرفته .. در هفت هشت سالگی برای خاله خود در شهر دیگری نامه نوشته آن را به صندوق پست می انداخته ام .. بدون این که امیدی به رسیدن آن به مقصد داشته باشم . اما آن پستچی جوانمرد نامه ام را با تمبر باطل شده به مقصد می رساند .. هنوز یادم میاد بعضی از جملات سی و خوردی سال پیش خود را .. نوشته ها تقلیدی بود اما شاید آغاز راهی بود برای عشق به خلاقیت ... خاله جان حالمان خوب است .اگر احوالی از این جانب خواسته باشید بحمد الله خوب هستیم . ملالی نیست جز دوری شما .. گاه از بچه گربه های خانه مادر بزرگ می نوشتم که هنوز هم چشمهایشان بسته است و برای باز شدن چشمهایشان روزشماری می کنم ........ هیچ کس کمکم نمی کنه . هیچکس تا این ثانیه منو به چهره ندیده که مثلا من ایرانی هستم ..فقط با دو نفر تلفنی صحبت داشته ام .. حتی دوستی من با شهرزاد صاحب این آیدی هم در همین دنیای مجازی بدون تلفن و دیدار بوده است . امتحان انشاء که داشتیم تنبلهای کلاس که حوصله فکر کردن نداشتند دورم را می گرفتند .. دلم می خواست بهترین ها را می نوشتم ولی خب با این حال در حدی می نوشتم که جا برای نوشتن چند انشا ء ساده هم باشد .. و در واقع برای خودم بهتر می نوشتم و واسه اونا هم طوری می نوشتم که در حد سه چهار نمره پایین تر از خودم نمره بیارن . پنج انشا در یک جلسه امتحانی ...البته نه همیشه ..حداکثرشو گفتم ..شغل من نویسندگی نیست که اگه می بود پام هر گز به این سایتها کشیده نمی شد .. من به خاطر عشق به نوشتن بود که در پاییز ۸۹ وارد این سیستم شدم .. من حالت ذهنیت گرایی خاصی در امر نوشتن دارم .. البته در این سایت بیشتر به مطالبی که در قسمت ادبی منتشر شده توجه دارم . فقط زیاد بودن تعداد داستانها و این که در طول هفته باید به شانزده هفده سوژه مختلف در چهل پست توجه داشته باشم کمی خسته کننده به نظر می رسد که قصد دارم سه چهار تا یی را کمش کنم . امروز هم رکورد عجیبی در خواب بعد از ظهر زدم . سابقه نداشت بیشتر از یکی دوساعت بخوابم ولی سه ساعت و نیم خوابیده بودم و اعصابم خرد شد ..که چرا وقت تلف شد .. کمتر به میهمانی می روم .. هر گاه عزایی و عروسی و مجلس مهمونی پیش میاد غصه ام میشه .. خلاصه عشقه دیگه .. وقتی هزاران هزار صفحه از خاطرات سربازی خودمو که به روی کاغذ اوردم می ذارم جلو خودم .. وقتی اونو بازش می کنم و زمان مجردی خودمو مرور می کنم .. رفتن به میدان تیر .. غمها و شادیها .. مصاحبه با دوستانی که نمی دونم چیکار می کنن .. مصاحبه با دو سه نفری که بعدایا در همون زمان فوت کردند ..دوستانی که ازشون شماره تلفن گرفتم ..شماره های پنج و شش رقمی که حالا نمی دونم تبدیل به چه شماره هایی شده ؟ مثلا اگه اشتباه نکنم از تبریز شماره ۶ رقمی دارم .. دلم می گیره .زمان با همه سختیها و راحتی های زندگی چه زود گذشت ... نوشته ها خیلی بهتر از فیلمن .. من که دارم می نویسم ..صد بار منو صدام می کنن من حتی جسمم هم فقط مال خودم نیست باید بار ها و بار ها از جام پا شم .. زنم به من میگه این چی داره .. تو داری کاسبی می کنی ؟ چی بگم ؟ چند بار دوست داشتم یکی بدونه که من ایرانی هستم ..ولی پشیمون شدم ..آخه محمد پیامبر بزرگ ما میگه اگه رازی از بین دو نفر رد شه به نفر سوم برسه همه جا پخش میشه ..من خودم راز نگه دارم ولی چطور می تونم به یکی دیگه اعتماد کنم که نره راز منو نگه .. البته نه این که غرض خاصی داشته باشه . در یک مجلسی نشسته بودیم با بچه های پونزده سال کوچیکتر از خودم ....که خیلی صمیمی هم بودیم اونا از لوتی می گفتند یک بار یکی رو دیدم که داره داستان منو می خونه .. خنده ام گرفت نزدیک بود وسوسه شم و بگم این منم این منم .. ولی به خودم گفتم پسر! کهریزک رو یادت بیار البته قسمت نشد که اونجا رو ببینیم ...اینا به ناموس خودشون رحم نمی کنن . اوایل انقلاب داشتیم مادران دیوانه ای که می گفتند ببرید پسرمان را اعدام کنید فدای اماممان .. فدای رهبرمان .. فدای انقلاب ..و حالا می بینم بیشتر انها مثل خر پشیمانند . بازم از شما سپاسگزارم به خاطر خودم و شما هاست که می نویسم .. شما سر مایه های واقعی این مجموعه هستید . من اصلا در ذاتم نیست که سکسی بنویسم . عده ای می گویند چرا سکسی می نویسی با عث انحراف می شوی از تو بعید است .. اما وقتی خودم را می بینم وقتی دوستان با فر هنگی چون شما را می بینم به خود می گویم مگر این داستانها باعث انحراف ما شده ؟ سکس و شهوت هم مقوله ای جدا و هم ترکیبی با زندگی ماست که می تواند کنترل شود . . دنیای مجازیست یکدیگر را نمی بینیم . به هم احترام می گذاریم .. یک نکته دیگه رو هم بگم که سرعت تایپ من و انتقال از ذهن به روی سخت افزار خیلی زیاده .. فقط یه چیزی که تا حدودی اذیتم می کنه که در کیفیت داستانها هم اثر می ذاره این که در مورد سه چهارم داستانها م وقتی که می خوام شروع به نوشتن کنم نمی دونم چی باید بنویسم همون موقع سریع شروع می کنم به فکر کردن و تایپ که بهترین کار اینه یه خورده تعدیل کنم . والیبال هم شروع شده .. خدا شما خوانندگان و دوستان و همراهان گلو از ما نگیره که من به شما و پاسخگویی به شما خیلی بیشتر اهمیت میدم تا داستانها ..
برای تو نازنین و همه دوستان گلم ارزوی موفقیت و شاد کامی و تندرستی داشته پاینده و پایدار باشید .. دوست و برادرتان : ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 5428
#258
Posted: 20 Oct 2014 23:29
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۳۰
دیگه وقتش رسیده بود که خودمو نشون بدم . یکی دو تا از مردای ایرانی که افتاده بودند روی چینی ها از این می نالیدند که چرا کوس زنای چینی گشاده ..
جاسم : این یکی مثل این که زن رئیس جمهور چین باشه که همراه هیئت هسته ای اومده اینجا . بچسب به هسته اش .. که انرژی هسته ای حق مسلم ماست .. برو کمرشو بگیر رو هوا داشته باشش و از همون طرف بکن توی کونش و من میذارم توی کس .. کریم : داداش این پس میفته ..
-به کیرم که پس افتاد . اگه جنبه شو نداره بی خود کرده همراه هیئت اومده . حتما می خواسته حال کنه که اومده . یعنی میگی شوهرش خبر نداره ؟
-شوهرش از اون کار چاق کن هاست زن جنده شو می فرسته این طرف و اون طرف کاسبی کنه و محبوب مردم بمونه .
-وای غش کرد . غش کرد .
جاسم : بیا بریم از این طرف . یه گوشه ای که کسی ما رو نبینه اونو بندازیم زمین .. دو تایی اون زن نگون بخت غش کرده از کیر کلفت رو بردن یه گوشه ای که جمعیتی اون جا نباشه ... این جا بود که من با خودم گفتم این هموطنان هسته ای یه خواری از شما بگام که آبروی شما بره ..
فوری خودمو نشون دادم و دستمو گذاشتم روشونه چند تا چینی و اون سه تا رو نشونشون دادم . اولش نمی دونستن من چی دارم میگم و می خواستن بیان و با من حال کنن ولی بعد متوجهشون کردم که هموطنشون در خطر قرار داره .. چند تا چینی پشت سر اون دوتا خلافکار ایرونی راه افتادندو درست زمانی رسیدند که زن جنده رئیس جمهور چین رو گذاشتند زمین . چینی ها که تعدادشون زیاد تر بود با ایرونی ها دست به یقه شدند . منم گفتم بهترین موقعیه که بخوام هم حال کنم و هم یه ضد حال اساسی بزنم . یه چند تا بطری پر مشروبو خالیش کرده واونو گرفتم دستم . من و بطری ها نامرئی شده و رفتم سر درگیری . یه ضربه به سر این چینی ها کافی بود که این چینی ها عین ظرف چینی بشکنن . حسابی شلوغ شده بود . همه فهمیده بودن جریان چیه. رئیس هیئت ایرونی ها که فهمیده بود موضوع چیه سر اون دو تا ایرونی فریاد زد وگفت آقایون شما دیگه آبروی ما رو نبرین . ما به اندازه کافی در بین مردم امریکا وساز مان ملل بی آبروهستیم . بیست سی سال پیش سفیر ما در ساز مان ملل اومد ازیکی از این فروشگاهها یک بارونی دزدید آبروی ملت ایران رفت حالا شمازدین این زنو ناکار کردین ما جواب رئیس جمهور چینو چی بدیم ؟ تازه این جا که چاله میدون نیست . شما چه جوری زدین این همه چینی رو نا کار کردین .. برین زود باشین زناتونوهر جایی که هست پیدا کنین تا شاید یه جوری از دل اینا در بیارن .
میثم : برادر یه جوری مشکلو حلش کنین . آخه خانوما مون کس گشادن کیر این چینی ها بهشون حال نمیده .
-اونا الان کجان .
-زیر کیر چند تا عرب یعنی همون ناظر ان هسته ای هستند . من چه جوری به زنم بگم که از زیر کیر کلفت عرب پا شن و بیان زیر کیر چینی ها ؟
-مگه غیر از اینه همه شون دارن به ما کیر می زنن ؟
خلاصه چینی ها کیرشونو روی کس زن رهبرشون کشیده و نرم نرم اونوبه هوش آوردند ولی دیگه اجازه سکس بهش ندادند . بقیه سر شکسته ها و سر خونین ها همه شون یکی یکی چش باز کردند . آخ که چقدر حال کردم و خندیدم . از بس کیر اون جا فراوون بود . چند تا کیر بیکار هم دیدم . یه مرد فرانسوی خوش پوست و خوش بدن رو دیدم . ازلهجه اش متوجه ملیتش شدم . تا یکی از همین خواهرای ایرونی دید که یه کیر خالی پیدا شده فوری رفت طرف اون ولی من در یه لحظه پیشدستی کرده خودمو بهش چسبوندم . هنوز خودمو نشون نداده بودم . تا اون خارجیه بفهمه چی شده همچین لگدی از پشت به اون زن ایرونی زدم که نقش زمینش کردم . جنده عوضی تو قاپیدن کیر هم می خواست از بقیه جلو بزنه . همه چی رو واسه خودشون می خوان . تا حالا به اندازه کافی کیر خوردین خانومای انقلابی و با حجاب دولتی ایران ! جنده های وطن که آبروی هر جنده ای رو بردین . الان در خارج خانومه میاد فیلم پورنو بازی می کنه وقتی میره خیابون واسه خودش احترام داره شخصیت داره . اونا هم دین دارن مذهب دارن . اینا حتی نمی دونن چه جوری جنده باشن . عرضه جندگی رو هم ندارن . . خودمو که نشون دادم متوجه تعجب اون مرد شدم تا بره یه چیزایی به زبون خودش بگه که حالیم نمی شد فوری بغلش کرده همون جا رو زمین خوابوندمش . به اون زن حزب الهی مون هم گفتم کونی برو کونتو بده .. یه جوری منونگاه کرد که فهمیدم داره فکر می کنه که منو کجا دیده ..
-تو از کجا پیدات شد .
-آبجی ما سیتی زن امریکات هستیم . فکر نکن فقط خودت بلدی کوس و کونتو خوب بذاری حراج ؟
داشت شاخ در می آورد از این بی پروایی من . خورد و دم نکشید .ادامه دادم .
-شما که یک عمره که با امریکا دوستین . پس دیگه از این غلط کاری ها نکن که مرگ بر امریکا . ...... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 3650
#260
Posted: 10 Nov 2014 22:31
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی 232
آلن خیلی داشت باهام حال می کرد و من اینو از حرکاتش به خوبی می فهمیدم که چقدر داره ازم لذت می بره . خوشم اومد که به جنده های حزب الشیطانی رو نداد . دیگه کاری به این نداشتم که این مذاکرات قلابی و من در آوردی هسته ای که اصلا وجود خارجی نداره کارش به کجا می کشه .
-آخخخخخخ آلن داری چیکار می کنی ؟
اونم در حالی که فرانسوی بلغور می کرد منو روی زمین درازم کرد و و کیرشو چکشی کرد توی کس به دمر افتاده ام ..
-آهای الدنگ مگه کون ندیده ای ؟
خوشم میومد با این تکیه کلاما اذیتش می کردم . ولی از برخورد کونم با قسمت بالای کیرش خوشم میومد . کسم دیگه لب پرتگاه ار گاسم قرار داشت و آلن هم کیرکلفتشو مرتب فرو می کرد تا ته کس . دزدیدن مموری رم و حافظه های موبایل همچنان ادامه داشت ودیگه می ترسیدم نتونم این بند و بساط ها رو به خوبی حملش کنم . هر چند اونا رو هم مثل خودم می تونستم نا مرئی کنم . چقدر از صدای خیسی کس خودم و تماس اون با کیر آلن خوشم میومد . چند تا کرد دیگه هم اومدن دور مرد فرانسوی رو گرفته بودن . همه شون کیر کلفت و دراز کیر بودن . آلن وقتی اونا رو دید با سرعت و هیجان بیشتری منو می گایید شاید از این می ترسید که من برم طرف اونا . ولی مگه من چقدر تحمل داشتم ؟
-بکن بکن .. بکن .. فاک ! فاک می ..
یارو هم تا می تونست کیرشو می کوبوند به ته کسم .. جوووووووون .. اگه دو دقیقه دیگه ادامه می داد شایدم یه دقیقه می تونست آبمو بیاره .
-جووووووووون . بکن بکن .. اووووووففففففف اووووووففففففف اومد .. داره می ریزه ..
آبم یه خورده هم دور و بر کیر خالی شد و از کناره های کسم زد بیرون . دو تا کف دستشومحکم می کوبوند به کونم و اونا رو بازشون می کرد . به نظرم اومد دو تا دست دیگه هم رفته رو کونم ولی اون اونا رو رد کرد . دوست نداشت جز خودش کس دیگه ای با کونم ور بره و با اون حال کنه . اول یه انگشتشو فرو کرد توی سوراخ کونم و بعد در همون نقطه کیر رو فروکرد داخلش . جااااااااان .. چقدر با کون دادن عشق می کردم . اونم داشت حال می کرد . سرمو که به طرفش بر گردوندم دیدمش که با چه حرص و هیجان و آتیشی داره کونمو میگاد . کیرش تا یک سوم می رفت توی کون من تازه داشت مزه ام می کرد که این جناب آبشو توی کون من خالی کرد .. ولی خودشم طوری کیف می کرد که کیرشو برای دقایقی چند توی کونم نگه داشت .. به حال خودم بودم که حس کردم چند نفری دارن با کون و کمرم ور میرن .. سرمو که بر گردوندم چند تا پشمالوی کیر شغالی ایرونی رو دیدم . این همه ایرونی کیر کلفت با پدر و مادر این زن جنده ها کجا بودن که نصیبم شده بودن ؟! آخ چه کیفی می داد تمام اونا رو رسوا کردن . از جام بلند شده و رفتم سراغ کیفم .. وقتی که می خواستم وسایل داخلشوبر رسی کنم و اصلا خودشو یک کنترلی بکنم حواسم بود به این که نکنه مراقب داشته باشم با این حال یه حسی به من می گفت که ممکنه به من مشکوک شده باشن . بازم جای شکرش باقی بود که به ایرانی ها گفته بودم که من از طرف امریکا اومدم . یه خورده تحقیق منو لو می داد ولی ظاهرا به دنیای زیر شکم خودشون فکر می کردن . بازم رفتم یه گوشه ای و ترجیح دادم برای دقایقی رو استراحت کنم .. اوووووخخخخ در یه گوشه ای چند تا زن خارجی یه زن ایرونی رو گیر آورده داشتن با هاش لز می کردن . یه ماشین سکس مکانیکی آورده بودند که با جریان برق کار می کرد و کیر مصنوعی رو به سرعت زیاد می فرستاد توی کس و بر می گردوند . زنه چه جورم جیغ می کشید .. زیادی هم با این دستگاهها حال کردن آدمو معتاد می کنه .. از اون طرف یکی که شوهر اون زنه بود داد زد که عزیزم ناراحت نباش یکی از اینارو خودم برات ردیف می کنم که هر وقت میرم ماموریت تو با هاش حال کنی .
-عزیزم من تازه راه افتادم . به جاش چند تا از اون برادرای امر به معرفتو بیار با هام حال کنن که هر چیزی اصل و طبیعی اون بهتره . حالا اگه یه وقتی نشه به اصل دسترسی داشت فرع هم مهم نیست .
-خانوم تو که خودت می دونی در نظام مقدس ما یک زن نباید به شوهرش خیانت کنه -کس خل شدی مرد ؟ پس این چیه که ما حالا داریم زیر کیر دست و پای مردای دیگه اونم از نوع خارجی هاش دست و پا می زنیم .
-عزیزم اگه کون دادن برای حفظ نظام باشه ایرادی نداره .. منم می تونم برم کون بدم . کون فدای سر مسئولین .. مملکت حفظ شه ..
زیادی حرف می زدن .. یه قسمت دیگه از سالن دو تا امریکایی کیر کلفت یکی از اون زنای جنده حزب الشیطانی ایرانی رو گیر آورده و ظاهرا کس و کونشو که لت و پار کرده بودن یه بطرخالی ویسکی رو فرو کرده بودن توی کسش و می خواستند یه بطر رو هم فرو کنن توی کونش که نمی شد چون بدنه شیشه ها به هم می چسبید .. یکی از اونا رفته بود رو کمر اون زن ایرونی سوار شده بود و دهنشو با دو تا دستش داشت که اون زن جیغ نکشه .. چهره هایی رو می دیدم که انگاری در هیئت هسته ای ایران که دسته جمعی با هم سوار هواپیما شده بودیم اونا رو ندیده بودم . شایدم اینا رو به عنوان یاران کمکی آورده بودن این جا .. شایدم من رو تمام چهره ها دقت نداشتم . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم