زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۳سالار یه تیپ درست و حسابی هم داشت . حالا زیاد هم برام فرقی نمی کرد که بخوام خودمو نشونش بدم یا نه .. ولی دلم می خواست در کنار این جور بازیها یه حالی هم کرده باشم . چون از سیاست بازیها و این جور بر نامه ها زیاد خوشم نمیومد و اگرم خودمو در گیر کرده بودم به خاطر این بود که دلم برای ملت می سوخت و می خواستم اونا از زیر یوغ ستم آزاد شن . خودشون حاکم بر جان و مال و ناموس خودشون بشن . حق انتخاب داشته باشن . و با این توهم که مثلا از دام بد بخواهیم به دام بد تر بیفتیم از حق انسانی خودشون دور نشن . مگه اینایی که دارن امورکشورو اداره می کنن کی هستن ؟ از کره مریخ که نیومدن ؟ مگه چیکار می کنن که اگه مثلا برن وضع بد تر میشه . دزدی می کنن و به گردن کلفت ها باج میدن که به ما حمله نکنن ؟ یه سفره ای باز کردن تا همه از اون سفره بخورن و بچاپن و به اصطلاح تقسیم غنیمت بکنن بدون این که اکثریت ملت ایرانو در نظر داشته باشن ؟ شاید یکی دیگه از دلایلی که من می خواستم بیشتر با این افراد یعنی آدمایی مثل سردار سالار بر بخورم این بود که دوست داشتم تا اون جایی که می تونم روی فکر اونا اثر بذارم و اونا رو همگام با ملت کنم . که به موقعش بشه رو اونا حساب کرد . چند دقیقه بعد از پیاده شدن در زدم .. از بس کیه و چیه و این بند و بساط ها رو شنیدم که داشتم پشیمون می شدم .. معلوم نبود از چند خان رستم باید رد می شدم تا به اون می رسیدم . روسریمو تا اون جایی که جا داشت بردم عقب . از ماشین که پیاده شدم دیگه سعی کردم دم در خونه تو دل برو تر شم . . یه بلوز کوتاه و با یه شلوار جین .. از اون تیپ هایی که نمی شد باهاش بیست متر اون طرف تر رفت . ولی خب این جا از اون کوچه های فرعی خیلی دنج بود . ظاهرا خیلی می ترسید ... چون خودشو کشید گوشه در .. تعجب می کردم که اون محافظ نداره ؟ چون وقتی توی ماشینش نشستم فقط خودش بود و من .. شایدم یه ماشینی پشت سر ما بوده .. اگه منو دیده باشه چی ؟ بی خود به دلم بد راه ندم . اگرم منو دیده باشه اون چه می دونه که بعدا نامرئی شدم .. ظاهرا دستش رفته بود زیر پیراهنش . روی اسلحه اش قرار داشت . شاید می ترسید که من اونو ترور کنم . ولی باید اونو مطمئن می کردم که از این خبرا نیست ..-خانوم اشتباه نیومدید ..-نه مگه شما سالار خان نیستید ؟ ..شروع کردم به نام و نشونی هاشو گفتن و بعد هم موضوع ارسلان رو پیش کشیدم و این که اون نامزد منه و می خواهیم با هم از دواج کنیم .. یه لحظه یه چیزی به ذهنم رسید که گفتم اگه اینو هم بگم بهتره ..-سردار خان یه کاری بکنین که این چند مدت باقیمونده خد متشو یا معاف شه یا یه کار اداری بهش بدین . اسلحه دستش نباشه . آخه الان همه جا تظاهراته . می ترسم یه بلایی بر سرش بیاد . اون پسر خوبیه ... و چند سالی رو از من کوچیک تره . من یک زن بیوه هستم . شوهرم مرده و حالا اون از من خوشش اومده و می خواد با هام از دواج کنه . به نظر شما عجیب نیست ؟یه نگاهی به من انداخت و گفت .. -فکر نکنم اون قدر ها هم عجیب باشه .. یه لبخندی بهش زدم و گفتم شما که خوب می دونین که یه زنی که تنها و بیوه باشه شوهر واسش از هر جواهری با ارزش تره ... می دونم شما شخص خیلی مهمی هستید و باید مسائل امنیتی رو رعایت کنید . حتی می تونید خود شما یا محافظین شما یه تفتیش بدنی از من بکنید .. اگه واقعا فکر می کنید که من یه نقشه ای توی سرم دارم .. سالار بهم گفت که برم عقب تر ..یه نگاهی به دور و برش انداخت و گفت بیا داخل .. سالار: باید ببخشید که این جور نکاتو باید رعایت کنم . الان آشوبگران دارن مملکت و جو آرومو شلوغش می کنن . خوشی زیادی زده به زیر دلشون . باید احتیاط کرد . به دیوار تکیه بدین و از من فاصله بگیرین .ظاهرا دستپاچه شده بود و معلوم نبود چی داره میگه . شاید به این دلیل که من یه خورده قمبل کرده بودم این حرفو می زد ولی فکر کنم که قاطی کرده بود ..-سالار خان من که نمی تونم این دیوار رو سوراخ کنم برم اون طرف که از شما فاصله بگیرم . شمایین که باید از من فاصله بگیرین .. -درسته ! من اصلا حواسم نیست .. اسلحه شو در آورد و با یه دست دیگه اش شروع کرد به تفتیش بدنی . با دست چپش داشت این کارو انجام می داد . وقتی دستشو گذاشت رو سینه هام خودمو بیشتر به دیوار چسبوندم تا هم خودم بیشتر حال کنم و هم اون از تماس دستش با سینه ام لذت بیشتری ببره . معلوم نبود این چه طرز تفتیش بدنیه که هنوز قسمت جلو شو تموم نکرده .. این قدر لفتش می داد .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۴سالار خیلی تعجب کرده بود از این که من چه جوری خودمو تا این جا رسونده بودم . .. ولی من اگه جای اون بودم باید تعجب می کردم چرا با این تیپ اون جا هستم . چه جوری خودمو با این شرایط فانتزی به اون جا رسوندم . اگه با ماشین شخصی خودم اومدم پس اون کوش ..-اوووووووفففففففف سالار خان . اگه ممکنه بازم یه حرکت دیگه نشون بدی خیلی عالیه . درست تفتیش کن . فکر نمی کنی من لای سینه هام چیزی قایم کرده باشم ؟ از نظر سیستم امنیتی باید خیلی دقیق باشی . من اگه جات بودم سعی می کردم طرفمو لخت کنم . آخه می دونی امنیت مملکت در کاره . باید به اندازه کافی دقت کنی . به خاطر مصلحت نظام می تونی برهنه ام کنی . اون وقت اگه مطمئن شدی می تونیم بریم و با هم حرف بزنیم .سالار : نمی دونم چی بگم . فقط می دونم که زن خیلی شیطونه ..-اوووووههههههه همون زن به موقعش فرشته هم میشه ... زن یک مادره .. از دامن زن مرد به معراج می رود . اینو فکر کنم یکی از امامان گفته باشه .. البته یکی از امامان بعد از انقلاب گفته . فکر کنم امام سیزدهم باشه که براش سه تا صلوات هم می فرستادند ... دیگه به این جا که رسیده بودم نتونستم خودمو کنترل کنم . باید کمی رعایت می کردم و این جور پشت سر مرده همیشه مرده غیبت نمی کردم ولی دست خودم نبود . البته این سالار هم بهش نمیومد از اون ار تشی های حزب الشیطانی باشه . با این حال من باید تا حدودی رعایت می کردم . با یه دست دگمه های بلوزمو باز کرد ..-اگه اجازه میدی خودم درش بیارم .. تا رفت یه چیزی بگه من بلوزمو در آوردم . مونده بود سوتین من .. رفتم دستمو به کمرم برسونم و سوتینو بازش کنم سالار : نه این دیگه کار خودمه . دستتو به عقب نبر ..معلوم نبود من اونو کس خل گیر آوردم یا اون داشت منو فیلم می کرد . کف دستشو گذاشت روی کمرم . چقدر از حرکت دستاش خوشم میومد ... آروم سوتین منو بازش کرد ... -چطوره ؟ سالار : چی چطوره ؟! من که این جا چیزی نمی بینم ..-پس اینا چیه .. دستشو رسوند به سینه هام .. طوری چنگش می گرفت که به آرومی چشامو می بستم و دوست داشتم که قسمتهای حساس تر بدنمو هم تفتیش کنه . در کنار مبارزه تفریح هم لازم بود . کسی چه می دونست اگر این مبارزه بیست سال طول می کشید ما می بایستی همچنان ایستاده باشیم .-سالار خان ! حالا تفتیش یه جای دیگه هم مونده . این کارو می کنی ؟ که دیگه هم خیال تو تخت شه هم من ؟ خودشو محکم بهم چسبونده بود و بدنم با دیوار تماس داشت ...-آخخخخخخخ سالار خان سر ما می خورم .. دستشو گذاشت رو جین من .. لای پام .. یه چنگی به قسمت کسم انداخت ..سالار : این زنها خیلی بلان . یه جاهایی یه چیزایی می ذارن که آدم فکرشو نمی کنه .. -فکر می کنی منم لای اون جای خودم چیزی گذاشته باشم ؟ سالار : نمی دونم .. باید بر رسی بشه ..-فکر می کنی خمپاره باشه ؟ یا آرپی چی ؟ درش بیار شلوارمو اون وقت راحت تر می تونی ببینی . اگه بخوای همه مظنونین رو این جوری وارسی کنی دیگه به بقیه کارات کی می رسی ؟ من اومدم برای ارسلان جون یه دستوری ازت بگیرم . فکر نمی کردم یک تفتیش بدنی این قدر طول بکشه ..سالار : کفشتو در بیار ! -چقدر دقیقی . چه زود به یادت افتاد ...کفش اسپورتمو در آوردم .سالار : معمولا اینا رو در تظاهرات پاشون می کنن که اگه یه در گیری شد راحت تر فرار کنن .-به نظر شما بهم میاد که من آشوبگر یا فتنه گر باشم ؟ در حالی که جین کشی منو می داد پایین و می دونم حالا داشت به کونم نگاه می کرد که یه شورت خیلی نازک فانتزی هم اون زیر بود به من گفت به نظر من فتنه گران در مقابل فتنه تو کاره ای نیستن . این حرفو با یه هوس و هیجان خاصی گفته بود . طوری که فکر می کردم داره از حال میره . سالار:آهههههههههه نهههههههه نهههههههههه ...-چیه سالار خان . چیزی کشف کردی ؟ به من مشکوکی ؟ می ترسی که یه چیزی قایم کرده باشم ؟ به خاطر مصلحت نظام و مملکت و حفظ اسلام و تداوم پخش صدای انقلاب در سراسر جهان اگر این تفتیش بیست سال طول بکشد من همچنان ایستاده ام . شلوارمو تا آخر کشید پایین و از پام درش آورد . دیگه یه تیکه شورت جهت حفظ شرم و شرمگاه باقی مونده بود . چیز دیگه ای ازم باقی نمونده بود . حالا من بودم و اون و یه دنیا عشق و حال . کم کم داشت مور مورم می شد . دلم می خواست زود تر می رفتم و یه جایی دراز می کشیدم . دستشو از جلو گذاشت روی شورت نازک و فانتزی و کسمو به آرومی فشار می داد ... کسم خیلی خیس کرده بود ... -اگه فکر می کنی من چیزی قایم کردم می تونی اون داخلو هم چک بکنی . سالار : کاش همه تفتیش شوندگان مثل تو بودند .. -البته خانوماش .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۵ منو برد به سمت اتاق .. با این جور ور رفتن ها با من دیگه منو کاملا حشری کرده بود . من خودمم مرض داشتم . اصلا معلوم نبود منی که خودمم می تونستم راحت بیام و به این دم و دستگاههاشون نفوذ کنم این چه کاری بود . ولی خوبی این کار در این بود که شاید به موقعش می تونستم اونا رو بکشونم به طرف ملت . تا هم صدا با اونا بشن . و به اصطلاح صدای انقلاب ملتو بشنون . و باید کاری می کردم که اون بلایی رو که سر انقلاب 57 آوردن این نفوذی ها و این افراد سود جو بر سر این انقلاب نیارن . البته همه چی منقلب شد . چون هر چی که داشتیم به دست گرد باد زمانه سپرده شد و دیگه بر نگشت . . یه دستشو گذاشته بود دور کمر من و منو تا اتاق خواب راهنمایی کرد. با یه دستش هم لباسای منو حمل می کرد . -سالار خان . خیلی نکات امنیتی رو رعایت می کنی . در هر حال می تونی یه کاری برای من انجام بدی ؟ سالار : من نمی دونم واسه چی این قدر از فتنه گران می ترسی . به یاری خدا و سربازان گمنام اسب سفید سوار ما پیروزیم . کونمو به طرفش گرفتم و گفتم سالار خان در چه مواردی تماشای کون و هیکل لخت یک خانوم خوش بدن و ناز و تپلی جایز می باشد ؟سالار در حالی که آب از لب و لوچه اش آویزون شده بود گفت از دست من هر کاری بر میاد . من هر وقت که دلم بخواد می تونم با رهبر ملاقات کنم . خرم خیلی میره .. -رهبر میره ؟یه نگاهی بهم انداخت و گفت نه خرم خیلی میره . -حالا می تونم این لباسامو بپوشم ؟ چیکار باید بکنم -گفتی یک بار از دواج کردی ؟ الان دیگه دوشیزه نیستی ؟-این چه ربطی به این داره که برای ارسلان خان ما بخوای یه کاری بکنی . -برای ارسلان که نه برای خودم و تو .. اوووووووخخخخخخخ .. هر کاری که بخوای برات می کنم . -جواب منو ندادی . تو الان منو لخت کردی . به نظرت منو بخوای این جوری ببینی این درسته ؟-در مواردی که مصلحت نظام در کار باشه حتی میشه اون جا های نادیدنی رو هم دید -سردار خان . جایی هم مونده که شما زیارت نکرده باشین ؟ طواف نداده باشین ؟ همون جا کنار تخت شورتمو کشیدم پایین و در حالی که کونمو به طرفش قمبل کرده بودم گفتم اینم آخرین قسمت کار . برای این که مطمئن شی می تونی اون داخلو حسابی تفتیش بکنی . دستامو گذاشتم دو طرف کونم و با یه حرکات چرخشی و نرمشی طوری به کونم حالت داده و اونو در جهات مختلف می گردوندم که به خوبی متوجه بودم چه جوری چشاش گرد شده و از جاش داره در میاد .-سالار خان .. اگه دوست داشته باشی می تونی یک تفتیش عمقی هم انجام بدی . این جوری امنیت نظام به خوبی حفظ میشه . تمام دولتمردان و روحانیون ما سیستم امنیتی قوی دارن .. می دونستم استیل فعلی من سوراخ کون و کسم هر دو رو گذاشته توی دید اون و به خوبی داره نشونش میده . انگشتشو آورد جلو تر .. هنوز سیاستشو حفظ کرده خودشو لخت نکرده بود . ولی کیر شق شده داخل شلوارش عین یک چماق یه حرکت رو به جلو به شلوارش داده بود . -دستات همین جور روی کونت باشه و اونا رو به دو طرف بازشون کن .-اطاعت میشه سالار سردار سرورم . انگشت شستشو به آرومی فرو کرد توی کونم و انگشت وسطی همون دستو یعنی دست راستو فرو کرد توی کسم ..-آخخخخخخخخخخ آخخخخخخخخخ کسسسسسسم کونننننننم سالار خان .. اوووووووفففففففف اگه من خوشم بیاد کمرم درد بگیره حرام نیست ؟ تو فکر این جا هاشم کردی ؟ ... -دست من نیست . من دارم تفتیش می کنم . -مگه چی می تونم اون داخل قایم کرده اشم .سالار : اورانیوم غنی شده . همون چیزی که ما الان سالهاست بر سرش مذاکره داریم . -آره این دفعه توی اینترنت دیدم . عجب جلساتی داشتن . آدمو حشری می کرد . -تمام این فیلمها همه توطئه امریکا و اسرائیل و انگلیسه .-چرا چین و روسیه و فرانسه و آلمان رو هم بهش اضافه نمی کنین . آخه همه شون داشتن با هم بر نامه سکس پارتی اجرا می کردن . خود دنیا تایید کرده .. اون وقت امریکا میاد بر علیه خودش توطئه می کنه ؟ سالار: شما حالا این جوری در جایی حرف نزن که خیلی خطر ناکه . عیبی نداره دنیا تایید کرده باشه . همه شون توطئه گرن . به خاطر این که نمی تونن پیشرفت ما رو ببینن به ما حسادت می کنن ..-اووووووفففففف همین جوری که داری حرف می زنی کارت رو هم بکن .. انگشتات جادو می کنه . ببینم توی کس و کون من چیزی گیر آوردی ؟ اورانیوم که نبود .. -سالار : نهههههه همش داره نفت میاد بیرون .. سوخت رآکتور های هسته ای میاد بیرون . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۶سالار به حرکات انگشتاش توی کس و کونم ادامه داد . وقتی هم بیشتر از این حرکت اون خوشم اومد که انگشتاشو که بیرون می کشید اونو فرو می برد توی دهنش و به آرومی میکش می زد . طوری هم صدا می داد که آدم فکر می کرد داره عسل می خوره . -آقا سالار شما مگه زن نداری .. که داری این جور عسل می خوری ؟ -عسل ها طعم و بو های مختلفی دارن . بعضی هاشون اصلن . بعضی ها شون قاطی دارن . ولی این عسلی که من حالا دارم می خورم انگار خالص خالصه . حالا تو حتما مجبوری از دواج کنی ؟ -میگی من چیکار کنم این که نمیشه همش گناه کنم . شما خودت یک فرد مذهبی هستی ..-کون لق همه شون کرده . ولی پیش خودمون بمونه . یه وقتی نری نگی ها سر دار همچین حرفی زده .-نه سالار خان من دهنم قرصه . الان می بینم مردم بیچاره با چه بد بختی دارن زندگی می کنن . و برای صنار سه شاهی دارن سگ دو می زنن . -حرف سیاسی دیگه نزدن نادیا جونم .سرمو که بر گردوندم دیدم سالار خان کاملا لخته .-پسر تو کی خودت رو به این صورت در آوردی . -نمی دونم چه طور شد خودش یهو اومد پایین دست خودم نبود .از اون کیر های چاقالو و جون دار بود این کیرش .. . کی فکرشو می کنه نادیای مبارز و انقلابی این جور به حال کردن خودش اهمیت بده . یه سالار و سرداری نشون بدم که اون سرش نا پیدا ... موبایل سالار خان زنگ خورد ... اون تازه می خواست کیرشو به کس وکون قمبل کرده من بچسبونه که صدای زنگ تلفن رشته افکارشو پاره کرد . ازم فاصله گرفت و رفت به اتاق بغلی . می خواستم همراش راه بیفتم و برم . ولی از اون جایی که فاصله نزدیک بود صلاح نبود که از این نیروی خودم استفاده کنم . باید می ذاشتم برای وقتی که اون ندونه من این دور و براهستم یا این که فاصله در اندازه ای باشه که خودمو سریع بتونم برسونم به سر جام . دقایقی بعد بر گشت . رنگش پریده بود ..-چی شده عزیزم خیلی پکری .. مگه بازم انقلابیون کاری کردن ؟-فتنه گران . همون فتنه گرانی که نمی تونن پیشرفت کشور ما رو ببینن . ببینن که دنیا چه جوری داره روما حساب می کنه .-آره سالار خان . من خودم همه اینا رو دیدم . از اینترنت هم دیدم . الان دنیا روی کس و کون و کیر ایرانی حساب باز کرده . زنان و مردان ما نشون دادند که می تونن در بهترین و پر هیجان ترین فیلمهای پورنوی بین المللی شرکت کنن . و واقعا باید دولت رو تحسین کرد و شرکت کنندگان در مذاکرات هسته ای رو که از خودشون شروع کردند پیشقدم شدن .. و نشون دادن که ایرانی می تونه ....سالار فقط داشت نگام می کرد . می دونستم که بازم به این مسئله اشاره می کنه که حرف سیاسی نزنم . ولی نمی دونستم کجای این حرف سیاسیه . آخه مردم دارن میگن سر نوشت خودمون باید به دستان خودمون باشه .. -سالار خان چیزی شده ؟ نبینم کیرت این قدر شل شده باشه . نکنه زنت زنگ زده گفته می خواد برگرده ..-نه ای کاش زنم زنگ می زد .. الان از دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفتن که برای سر کوبی آشوبگران و ایادی استکبار جهانی به سر کردگی امریکا و انگلیس و اسرائیل جلسه داریم ..-اوووووووهووووووویییییییی چه خبرته سالار خان . انگار داری اخبار می خونی . حالا بی خیال این حرفا .. اول حالت رو می کنی بعد میری به جلسه اضطراری ... -البته پیشت بمونه .. -حتما می مونه . حالا چی قراره بگین .. -نادیا خانوم دیگه بیشتر از این دختر خاله نشو . تازه من اینو برای این گفتم که خواستم بهت نشون بدم که با آدم کوچیکی طرف نیستی . از بیت رهبری با هام تماس می گیرن .. دستمو به کیرش مالوندم و خیلی آروم تونستم اونو به همون شق بودن قبلش برسونم . در حالی که زبونمو رو کیرش می کشیدم گفتم .. -من خودم می دونم که تو وکیرت هر دو تا تون چقدر بزرگین چون همین تلفنی رو که حالا واست شده پشم کیرت هم حساب نکردی ..دیگه اصلا یادش رفته بود جلسه و منزل رهبر و این بند و بساط ها رو .-زود باش سالار خان . فرو کن توی کسم . نماز شک دار نخون . اگه دوست داری زود تر خودت رو برسونی به جلسه اضطراری این کار رو انجام بده . ولی تا منو راضیم نکردی اون وقت من دیگه میلم نمی کشه که بیام این جا ها ... عاشقتم .. دوستت دارم .. سالار خان ...یه فکری به سرم افتاده بود . پس از عشقبازی با سالار می تونستم همین جا بمونم .. بهش بگم که به خاطر مسائل امنیتی و این که کسی ما رو با هم نبینه من خودم میرم . تازه فکر کنم چند تا محافظ هم اومده بودن تا اسکورتش کن . سالار کمرمو محکم نگه داشت و کیرشو از پشت به کسم چسبوند .-آخخخخخخخخ ... سالار سالار ....حرف نداری ... سرعتشو زیاد تر کرد ....-سالار خان .. تو بدون غسل جنابت می خوای بری به بیت رهبری ؟متوجه شد که دارم متلک بارش می کنم . فقط می خندید . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۷خیلی خوشم میومد . با این که دوست داشتم زود تر بره و شرشو کم کنه تا من به جاسوسی خودم ادامه بدم ولی سالار همچنان مشغول بود . تلفن منزل رهبری رو کیرشم حساب نمی کرد و با همون کیر داشت منو می گایید . -سعی کن استرس نداشته باشی و با همون شور و هیجان به کارت ادامه بدی . اصلا به هیچی فکر نکن . از نظر شرعی فقط به سکس فکر کن . یعنی هر وقت داری عشقبازی می کنی به هیچی نباید فکر کنی ...کیر دراز و چاق و قلمبه شده اش نشون می داد که تن و اندام من و حرفام روش اثر گذاشته ... بر خورد کیرش با کون من همچین صدایی درست کرده بود که هیشکدوممون دوست نداشتیم که اون لحظه ها زود تموم شه . -جووووووووون .. بکن .. بکن ... سردار .. سردار .. تو باید فر مانده کل قوا بشی . لیاقتشو داری .. بزن .. بزن ... آفرین مرد مبارز ..همین جور رو یک خط مستقیم منو بکن .. بکن .. اوووووووخخخخخخ جووووووون .. دوستت دارم . دوستت دارم .. خیلی حال میدی .. به من مزه میده .. جووووووون کسسسسسم . کسسسسسسم .. کیرت انگار آهن ربا داره با این که تند و تند و سفت و سخت و با سرعت اونو فرو می کنی توی کسم و می کشی بیرون بازم حس می کنم که اون داخل که میره یه چسبندگی عجیبی رو به وجود میاره .. سالار خان .. نروووووو نرووووو . بذار تا صبح با هم بمونیم و توی بغل هم حال کنبم ... سالار : من برای این پسره ردیف می کنم . یا با هاش از دواج نمی کنی یا اگه از دواج کردی باید قول بدی که بعد از از دواج باهام از این بر نامه ها داشته باشی ..-به روح پر فتوح امام راحل قسم که می خوام اگه اون نباشه دنیا نباشه من رو حرفی که زدم هستم و متعلق به تو هم خواهم بود .آخ که چه کس شری رو تحویلش دادم .-نادیا جون ..-چیه سالار خان . اگه الان بخوای از رفتن حرف بزنی من خیر معافی گرفتن واسه ارسلانو می خورم و دیگه بهت سر نمی زنم . تو قرار بود که تفتیشمون کنی . حالا که سر حالمون آوردی می خوای به همین زودی بری ؟سالار : اصلا کی از رفتن حرف زد . اتفاقا عکسشه . من می خواستم بگم هر وقت راضی شدی و رضایت دادی من بکنم توی کونت ... -اوخ تو چقدر خوبی . همین ؟ باشه تا هر وقت که دوست داشتی منو بکن . یعنی عیبی نداره که رفتن به جلسه خونه رهبری دیر شه ؟ یعنی تو کس و کون و اصلا خود منو بر رفتن به اون جا تر جیح میدی ؟سالار : به کسی نگی ها .. پیش خودمون بمونه . هر چند تو پشم کس نداری .. ولی موی کس تو رو بر رفتن به اون جا و بر اون جا تر جیح میدم . چیکار کنیم .. همه دارن کس شراتی رو بلغور می کنن ما هم باید این کار رو انجام بدیم و در این سیستم و دایره ای که همه دارن سر خودشون خاک می کنن ما باید کاری کنیم که کمتر خاک بر سر شیم ..-همین جور که داری حرف می زنی کارت رو هم بکن .. همین طور در حال فرو کردن کیرش توی کس من بود که یه لحظه حس کردم دارم منفجر میشم .و نیاز به این می رفت که یه فضای بازی برای پاشوندن آبم باشه .-سالار سالار ... اووووووفففففف کسسسسسسم کسسسسسم کونم .. منو رسوندی به جایی که هر وقت بهت گفتم بکش بیرون بکش بیرون .. تو رو به روح امام راحل به جون رهبر قسم میدم ولم نکنی .. آبتو الان نریزی ها .. فکرت رو ببر به جای دیگه . من می خوام تا می تونی و جا داری خالی کنی توی کسم .. بکش بیرون بکش بیرون ... انگاری می دونست که چه خبره سریع در یه حرکت ورزشی و آکروبات مانند خودشو رسوند به جلوی بدنم و سرشو گذاشت زیر کسم .. درست در لحظه ای که آب کسم با فشار ریخت بیرون ... صورت سالار خانو شستشو داد . دهنشو گذاشت زیر کس من .. کس خیس منو لیس می زد . -جوووووووون چه با لذت می خوری ! حال کن . همون جوری که من می خوام . آخخخخخخخ کسسسسسم کسسسسسم ... دوباره بکن .. بکن سالار من آب می خوام ..این بار وقتی که فرو کرد توی کسم بازم یه حس تازگی می کردم . می خواستم که همین جور ادامه بده . کسم تشنه اش بود .-اووووووووففففففف بزن .. بزن .. آب بده ...ریخت و ریخت و ریخت .. هر دو مون از حال رفته بودیم . ولی عشق کون من اونو کشته بود . روغنو آورد و رو دو تا برش کون منو چرب کرد .. یه دو سه دقیقه ای که خوب کونمو دید زد کیرشو به سوراخ کون فشار داد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۸کیرشو رو سوراخ کون من حرکتش داده و خیلی آروم آروم کیرشو کرد توی کون من .. -آخخخخخخخخ نادیا جون .. زنم میشی ؟-همین جوری که دوست دخترت هستم کافیه . بذار یه آب خوش از گلومون بره پایین . من اومدم این جا که بتونم برای ارسلان معافی جور کنم . -برای صد نفر هم که بخوای جورش می کنم .-منم هر وقت که تو بخوای در خد مت تو هستم .اووووووووهههههههه . دیگه نمی تونم صبر و قرار داشته باشم .. زود باش . کونم می خاره ...-راست گفتی از خارش کون گفتی منم یادم اومد که اگه زود تر نرم به خونه رهبر اون وقت تن منم باید بخاره . یعنی همین حالا به خارش افتاده ..-تو که خودت گفتی کون لقشون . چه طور شد که حالا رو در بایستی گیر کردی -آخه سر نوشت یک ملت در دستای ماست . ما باید بریم و اون جا کار رو یکسره کنیم . آشوبگران زیاد شدن . نمی دونم باز چه دستایی تو کاره .خنده ام گرفته بود از این که اینا از بس دروغ میگن که خودشون هم گاه بیشتر دروغای خودشونو باور می کنن و جز این هم نباید باشه .- چقدر نرمه ..نرمه .. نرمه و گرمه ... بکن .. به سلامتی حاج آقا ... تصمیم گرفتم که همراه اون راه بیفتم به سمت بیت رهبری . احتمالا در اون جا تصمیمات خاصی گرفته میشه . -واااااااااییییییی تو چه جوری داری کون می کنی که من اصلا احساس درد نمی کنم و همش دارم لذت می برم . خیلی خوشم میاد .. جفت کپلمو با دو تا دستاش محکم فشار می داد . خوشم میومد . وقتی این کارو می کرد دوست داشتم که تا چند ساعت دیگه هم همین جور کونمو بکنه . جیغ می کشیدم و اونم پشت گردن و شونه هامو می لیسید .. کیرش ولم نمی کرد .. در همون حس و حالتهای کون دادن به این فکر می کردم که وقتی رفتم بیت رهبری از مذاکرات سران مملکتی عکس و فیلم تهیه کنم و یک بار دیگه اونا رو رسوا کنم هر چند این اطمینانو داشتم که اونا بازم از این میگن که همه اینا فتوشاپه ولی اونی که باید بدونه می دونه . سالار دیگه نتونست جلوی انزال خودشو بگیره . راستش منم دلم بود پیش این که هر جوری شده زود تر همراش برم و ببینم که اونا چیکار می کنن . موبایلم که خیلی قوی بود . می تونستم از نظر شکل ظاهر همراه با خودم محوش کنم ولی نباید صدا می داد . سیم کارتشو هم از ترس در آورده بودم ولی اگه به وقت فیلمبرداری می خواست صدا کنه خیلی ضایع بود .-اووووووخخخخخخخ سالار خان . نتونستی تحمل کنی ؟ چقدر زود آبتو آوردی . باید تنبیهت کنم و دیر دیر بهت سر بزنم ..در واقع من سالارو گاییده بودم . خستگی از سر و روش می بارید . وا مونده شده بود . وقتی کیرشو کشید بیرون بی اختیار دراز کشید . خسته بود . -میگم جلسه نداری ؟-ولش دیر تر میرم . حالا هر ملایی زیر یه کون دراز کشیده و داره حال می کنه . از ریز بگیر تا درشت همه شون سر گرم حال کردنن . از سالار خان خدا حافظی کرده قول و قرار های دفعه بعدو با هاش گذاشتم . نمی دونستم که آیا دفعه بعدی هم با هاش دارم یا نه . اون بسته به این بود که شرایط اجتماعی انقلابی کشور به چه صورت باشه و آیا نیاز هست که من بخوام بازم کسب اطلاعات بکنم یا نه . هر چند بدون این که خودمو در اختیار سالار خان قرا بدم بازم می تونستم این دور و برا آفتابی شم . ظاهرا برای رفتن به خونه رهبر یه بنز واسش آوردند . شانس آوردم که در اون ماشین یک راننده بود و خود سالار خان و یک محافظ . منم پشت ماشین با یه فاصله ای از محافظ نشستم . ولی عجب ماشین با حالی بود . شتاب نرمی داشت طوری که آدم فکر می کرد داره پرواز می کنه . داشتم به حرفای سلمان راننده و سالار گوش می دادم . سالار : سلمان خان به نظر تو مذاکرات مردان مملکتی شروع شده ؟ سلمان : فکر نمی کنم . الان خبر دار شدم که معظم له با گروهی از جان بر کفان با گرز های گران خود در حال مبارزه با امریکا هستند . زودی جلو دهنمو گرفتم تا بغض خنده ام نترکه .سالار : پس بگو واسه چی سرعتو کم کردی ؟سلمان : موردی نداره ..ما هم می تونیم بریم پیش معظم له یه پکی بزنیم . از اون خشخاش های درجه یک افغانستان و سفارش امریکا و کاناداست .. سالار : من از افیون خوشم نمیاد . خانمان بر اندازه . قیافه وحشتناکی به آدم میده . باز به کسی نگی ها . حاج آقا هر وقت می کشه صورتش عین کون بوزینه سرخ میشه . خیلی هم گرم میفته . ..هیچی این کس خل ها ول کن مملکت نبودند . هی از این دست به اون دستش می کردند . می خواستند برای سر نوشت کشورشون تصمیم بگیرند دسته جمعی رفته بودن نشئه شن .. خلاصه منم همراه اونا رفتم به مجلس . چقدر هم شلوغ بود . قسمت عمده ای از حضار رو آخوند های عبوس تشکیل می دادند . اونایی که به نظر می رسید کشتی ها شون غرق باشه . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۵۹وارد همچین مجلسی شده بودم . مجلسی که در آن شپشو ها و بو گندو های زیادی وجود داشتند . افرادی که پاشون لب گور بود .. اونایی که نمی تونستند دماغشونو بالا بکشند اومده بودند تا سر نوشت ملتی رو در دست بگیرند .. رهبر در گوشه ای نشسته با صورت سرخ شده خود در حال چرت زدن بود و به بغل دستی هاش می گفت از اون جایی که جنس اصل رو به مقدار زیادی مصرف کرده خمار شده و ترجیح میده که شنونده باشه ..در یه گوشه ای عده ای کراواتی و سوسول نما نشسته بودند . همونایی که سرشون با آخوندا در یه آبشخور قرار داشته و در اصل با هم رفیق بودند ... گوشه و کنار از امام می خواستند که سخنرانی کنه . ارشاد کنه و رهنمود هایی رو برای جلو گیری از این بحران ارائه بده . بیشترا در حال چرت زدن بودند و من از این صحنه به خوبی فیلم می گرفتم . خوراک خوبی می شد برای اینترنت ... امام دیگه مجبور شد یه چند جمله ای رو بیان کنه .. پس از مقدمه چینی کوتاه گفت .. حضار می بخشند که من امروز کسالت دارم حالم درست نیست . اما مصلحت نظام ایجاب می کند که ما وظیفه شرعی خود را انجام دهیم . هدف ما اعتلای نظام اسلامیست . و حدود چهل ساله که دشمن به شدت توطئه می کنه ... و امروز این توطئه خود را با نشان دادن فیلمهای خود ساخته مستهجن نشان می دهد . اما امت مبارز و همیشه در صحنه و انقلابی ایران نشان داده که اگر خود گرسنه بخوابد همسایه اش را سیر نگه می دارد ... یکی از ته مجلس داد زد تکبیر ... بقیه هم این کس شرات رو تایید کردند ...امام ادامه داد .. در راستای مبارزه با امریکا و اسرائیل و انگلیس همچنان باید کوشا باشیم .. ... الان توطئه هایی به راه افتاده که ذهن امت انقلابی و جان بر کف و همیشه در صحنه ولایت مدار را شستشو دهند ... ...در همین لحظه یکی از آخوندایی که نزدیک به صد سالش می شد و به شدت در حال چرت زدن بود دستشو گرفت بالا گفت آقا امام اجازه ! الان چند صد هزار نفر دارن تظاهرات می کنند ... و امام ادامه داد ...-پدر جان احترام شما بر من واجب است . به مصلحت نظام است که از این سخنان تحریک آمیز بر زبان نیاورید . دشمن سوء استفاده خواهد کرد . خودی تحریک خواهد شد .. شما می فر مایید چند صد هزار نفر ..من می گویم چند میلیون نفر . آنها هیچ غلطی نمی توانند بکنند . همه آنها دست نشانده های امریکا هستند ... یکی دیگه با ترس و لرز گفت ..-امام جان ! شما که خودت در جریان بودی ما داشتیم با امریکا مذاکره و مصالحه می کردیم ... در همین لحظه امام دچار تشنج شد و دور و بری ها به سر و صورتش آب می زدند که حالشو جا بیارن .. ظاهرا امام دستور سر کوب تظاهر کنند گان رو داد ه بود ... دقایقی بعد که حالش بهتر شد گفت .. رحم نکنید بکشید .. این کشتار ها کشتار رحمت است . برای اصلاح جامعه است .. اینها منافقین هستند .. کفار هستند .. مگر برای شکم هم انقلاب می کنند ؟ نان مسکن آزادی شعار کمو نیست هاست . در سال 57 هم از این شعار ها می دادند .. چه غلطی کردند ! .... من همچنان داشتم فیلم می گرفتم . خیلی دلم می خواست سر به سر چند تا از اینا می ذاشتم ... صحبتای اصلی و حرفای حضرت امام چهاردهم که تموم شد رفتم سراغ یکی از آخوندایی که فکر کنم هفتاد سالش می شد .. دستمو گذاشتم رو عباش اون قسمتی که کیرش بود .... اولش که داشت چرت می زد .. بعد یه لحظه چشاشو باز کرد و با تعجب به این طرف و اون طرف نگاه می کرد . فکر کنم فکر کرد که خیال برش داشته .. به سمت چپش نگاه کرد ومن از سمت راست محکم کیرشو ار رو عبا فشار گرفتم .. دادش رفت آسمون .. با کف دستش عمامه بغل دستی رو گرفت و اونو به سمتی پرت کرد و با کف دست دیگه اش محکم زد به سر کچل آخوند بغل دستی .. -مادر قحبه این چه کاریه ..این جا رو با حوزه علمیه اشتباه گرفتی ؟آخوندی که کتک خورده بود و تقریبا هم سن آخوند بغلی به نظر می رسید با دست چپش گلوی ضاربو گرفت و گفت عوضی منو می زنی می دونم کونت از کجا می سوزه .. چون جای تو رو توی مجلس گرفتم داری لجبازی می کنی ؟ .. سر و صدا به گوش امام رسید .. -چه خبره این جا!... این جا رو با ملا خونه اشتباه گرفتید ؟اینو که گفت همه حضار و حتی خود امام هم شروع کردن به خندیدن .. دیگه حال و حوصله گوش کردن به اراجیف و چرت و پرت های اونا رو نداشتم فقط داشتم فیلم می گرفتم .. دلم می خواست از اون بازیهایی که در مجلس و سر چند تا نماینده در آورده و اون جا رو تبدیل به جنده خونه کرده بودم این جا هم در بیارم . اتفاقا چند تا زن هم حضور داشتند ... وای چی می شد اگه مثلا مقنعه و چادر بعضی از این زنا رو می کشیدم ولی می ترسیدم که دوربینو از دست بدم .. بد جوری هوس سر به سر گذاشتنشون به سرم افتاده بود ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۰خیلی دلم می خواست سر به سر بعضی از این ملاها بذارم و کمی بخندم .. دور بینمو در یه جایی مخفی کردم . این جوری خیلی بهتر بود . حالا می تونستم برم اون کاری رو که دوست دارم انجام بدم . دور و بر داشتم می گشتم ببینم چی می تونم پیدا کنم . فقط یه گوشه ا ی یه چادر مشکی پیدا کردم . این بهترین چیزی بود که می تونستم پیدا کنم . خودمو کاملا لخت کرده و لباسامو گذاشتم توی ساک . یه مقنعه هم از جایی کش رفتم .. چادر و مقنعه رو گذاشتم سرم و یه نگاهی هم به خودم در آینه اتاق بغلی انداختم . لعنتی چقدر این جا پر از محافظ بود . با این همه محافظ در بیرون و اطراف , باز این داخلو هم کاملا لاک و مهر کرده بودند و ولی دیگه نمی دونستن که این خوابی که نادیا واسشون دیده از اوناییه که باید کاسه و کوزه ها شونو جمع کرده گورشونوگم کنن برن . یه ملایی اون نزدیکی نشسته در حال تسبیح زدن بود , و مشتاشو گره می کرد و هر بار هم که امام امریکا رو لعنت می کرد و صداشو بالا می برد با جمعیت فریاد می زد مرگ بر امریکا و سعی داشت که صداشو بلند تر از صدای بقیه نشون داده جلب توجه کنه . یعنی یک نوع دستمال زدن .. راستش طوری خودمو پیچیده بودم که کسی متوجه نمی شد که من یک غریبه یا تازه واردم . رفتم سمت همون ملا که فکر کنم شصت سالی سنش می شد .-حاج آقا سلام علیکم . یک عرضی داشتم .. حاجی در حالی که سرشو انداخته بود پایین و همچنان تسبیح می زد گفت بفر مایید خواهر .. -حاج آقا این جا نمیشه . یه عرض خصوصی داشتم . -آخه الان آقا داره سخنرانی می کنه ...-عیبی نداره . جواب یک مسئله شرعی رو دادن ثوابش کمتر از گوش دادن به سخنان مقام معظم نیست . یه خورده لای چادرمو به صورتی باز کردم که فقط صورتمو بیشتر نشون بده . یه لبخندی هم بهش زدم که راه افتاد و همرام اومد . دو تا از محافظین امام یه لحظه از جاشون پا شدن ..-حاج آقا مشکلی هست ؟-برادران هیچ مشکلی نیست . همه جا امن و امانه ... یه ایما اشاره هایی به هم کردند که من سر در نیاوردم . اونو به گوشه ای کشوندم و آروم گفتم ببخشید حاج آقا الان در این مجلس پر فیض جاش نیست که در مورد مسائل شرعی از شما بپرسم ولی می خواستم بگم من الان پریود هستم .. عادت ماهانه هستم . این مجلس مقدسیه در یک مکان مقدس .. الان هزاران فرشته این جا هستند .. به نظر شما وجود من با این شرایط در این جا گناه نداره ؟ -خواهر ! بعضی مکانها هست که نباید بدون غسل درش وارد شد . منتها در این مورد خاص باید به کتاب ولایت فقیه مرقوم شده توسط امام راحل مراجعه کنم تا ببینم چه حکمی صادر کرده . یا چه چیزی میشه ازش استخراج کرد . -یعنی شما می فر مایید که در مورد من و شرایط من ممکنه تبصره و قانونی گذاشته باشن ؟ -البته در حال حاضر چون مسئله مشخص نیست حضور شما مانعی ندارد . -حاج آقا میشه یه دستی به بدنم بزنید و بفر مایید که به نظر شما من پاک شدم یا نه ؟ چادرمو به دو طرف باز کردم تا بدن بر هنه منو ببینه .. -استغفر .. استغفر ..-حالا حاج آقا ! همین جوری که داری استغفر میگی اگه امکان داره نتیجه رو به من بگی ؟رنگ و روی آخونده که فکر کنم یکی دو درجه مونده بود تا مجتهد شه عین میت سفید شده بود .-حاج خانوم خودت رو بپوشون .. -من از شما به عنوان یک مسلمان کمک خواستم . -این جا شاید دور بین مخفی باشه . -ولی در توالت دور بین نیست .. یه نگاهی هم به بالا سرو دور و برم انداخته گفتم این جا هم فکر نکنم دور بین باشه ..-نه فکر کردی . اونا طوری کار نمی ذارن که تو راحت بتونی ببینی . -ولی شما فرض کن نیست . تازه این کار که اشکالی نداره . یه مریض که میره پیش دکتر زنان .. اون دکتر مرد به اون جاش دست می زنه و معاینه می کنه . شما هم دکتر دین هستی دیگه .اون آخونده طوری شده بود که سبیلاشو می جوید و رفته بود توی فکر . حس کردم که به خوبی تونستم گیجش کنم . -من نمی دونم چی بگم ..چادرو بازش کرده و اون هنوز نمی تونست سر در بیاره که چرا اون زیر لخته .. کف دستشو گذاشت روی کسم ..-حاج آقا اگه این طرف خوب نتیجه نمیده می تونی یکی دو تا انگشتتو بکنی توی مهبل من ..-یعنی همان کوس را می فر مایید .؟ راحت صحبت کنید خواهر . این قدر به خودتان سخت نگیرید . پاک اونو گیج و دیوونه اش کرده بودم که اصلا اسم کس رو هم آورده بود . نوک دو تا انگشت دستشو گذاشت روی سوراخ کون من و اونو به بینی خود نزدیک کرد . -حاج آقا بوی خون میاد ؟-نه بوی کون میاد .-حاج آقا شما الان باید انگشتارو توی کس فرو کنین تا ببینین که رنگ و بوی خونو داره یا نه . این جوری شما انحراف به بالا پیدا کردین .-خواهر! من خودم بیشتر به احکام واردم . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی