انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 31 از 36:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  36  پسین »

زن نامرئی


زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۱

ظاهرا این روحانی از اون رو حانی های بسیار با حالی بود که لنگه نداشت .. گفت که ایرادی نداره که بخواد به همین صورت عمل کنه . چون بهر آزادی کس از مرز کون باید گذشت ..
-باشه حاج آقا هر طور راحت ترید .. هر جور که دوست دارید عمل بفر مایید ..
-خواهر فقط کمی این طرفتر تا من مراقب اوضاع و احوال باشم . چون درسته که این نظام مبتنی بر اصل ولایت فقیه و اسلام نابه ولی حسود زیاد داریم که نمی توانند شاهد موفقیت و تکامل افراد خود ساخته و تقوای آنان باشند ..
دستمو گذاشتم روی کیر زیر شلوار حاج آقا و گفتم این تقوای شما ما رو کشته .
حاجی ادامه داد به انگشت فرو کردن توی کون . اون قدر عالی این کارو انجام می داد که نشون می داد در این کار به اندازه کافی تخصص داره و ظاهر در این مورد هشت ده واحد تخصصی پاس کرده . انگشتو داخل مقعد به گونه ای می گردوند که آدم باورش نمی شد یه چیز خارجی رفته باشه توی کونت . ولی وقتی که کیف می کردی تازه متوجه می شدی که یه چیزی داره توی کونت وول می خوره و اون لحظه ای که انگشت میومد عقب تا دوباره بره توی کون مثل گلوله ای بود که به سرعت می گشت و هم حرکت دورانی داشت و هم حرکت مستقیم تا بتونه خودشو به مقصد برسونه .
-واااااااایییییییی حاج آقا حاج آقا . من دیگه جواب این جا رو چی بدم . راستی شما انگشت که توی کون فرو می کنین بازی کردن با این ناحیه گناه نداره ؟ حرام نیست ؟
-این کار اگه توسط یک متخصص صورت بگیره و برای امر درمانی و تشخیص بیماری یا شفا باشه امری لازمه و اصلا صحبت گناه و این حرفا نیست .
-پس منو هم در ثواب خودتان شریک بفر مایید .
-حاج آقا منو باید ببخشید که شما رو از مستفیض شدن بیانات گهر بار امام محروم کردم ..
-عیبی نداره خواهر! وقت برای شنیدن این کس شرات .. آخ ببخشید خواهر از این سخنان بعد از فلوت زنی زیاده . شنیدن این سخنان واجب کفاییه . یعنی کفایت می کنه حتی اگه یک نفر این حرفا رو بشنوه . از گردن بقیه ساقط میشه ..
-یعنی شما الان دارین منو معاینه می فر مایید از گردن بقیه ساقط شده که بخوان بیان و این ثواب کردن رو روی من اعمال کنن ؟ ..
حاجی یه سر و صدا هایی شنید و من خودمو در جا نا مرئی کردم . دست و پاش می لرزید . ظاهرا یکی از محافظین اومده بودبه سمت ما ..
-حاج آقا کاری از دست من بر میاد ؟
حاجی که رنگ و روش پریده بود گفت نه برادر من کمی خفه شدم . فشارم رفت بالا اومدم این جا تا یه هوایی بخورم .
-ولی حاج آقا این جا که خودش خفه تره .. بفر مایید از این طرف من شما رو به یکی از این اتاقا راهنمایی کنم .
آخونده که دوست نداشت جا شو عوض کنه چون حس می کرد اگه تکون بخوره منو دیگه نمی بینه گفت نه همین جا خوبه . آب و هواش بهتره و این جا صدای مقام معظم بهتر به گوش من می رسه .. .. ولی بالاخره مجبور شد همراه محافظ راه بیفته .. این جایی که رفته بودیم یه جای جدید و درست و در مون بود .. تخت نداشت . به شکل سنتی چند تا پشتی تر کمنی گذاشته بودند و همه جا نشون دهنده یک زندگی ساده و مردمی بود . طفلک امام ! این مردم چه جوری دلشون میاد پشت سر این بزرگوار غیبت کنن . میان و از گرونی حرف می زنن . دیگه نمی دونن که ما در حال سازندگی بعد از دوران جنگ تحمیلی هستیم . حاجی منتظر موند که اون نگهبان از اون اطراف دور شه . ظاهرا می خواست خودشو برسونه به جای قبلی و بیاد منو ببینه . از پشت زدم یقه شو گرفتم . یه لحظه ترسید و نزدیک بود فریاد بزنه و چند تا ورد هم زیر لب خوند . ولی دستمو محکم گذاشتم جلوی دهنش . حسابی حالشو گرفته بودم .
-نترس حاج آقا منم . منم یه خواهر چریک مثل شما هستم . توسط برادران فلسطینی تعلیم گرفتم . من از شما یک سوال کرده بودم که به من بفر مایید من پاک شدم یا نه ؟ دیگه این قدر کش دادن نداره که ..
حاجی دستاش می لرزید .. منم که معلوم نبود چادرمو کجا انداختم فوری کسمو گذاشتم رو دهنش ..
-اگه با انگشتات تستش نمی کنی می تونی با اون لب و دهنت این کارو انجام بدی . ولی من اصلا خوشم نمیاد که مرد سبیل و ریش داشته باشه ..
-منظور از ریش همون محاسنه ؟
-بله حاج آقا . جسارت نشه ها . شما ملایان , عربی صحبت کردن رو به اندازه کون دادن دوست دارین ..
اینو دیگه از روی خشم گفته بودم . نتونستم خونسردی خودمو حفظ کنم . حاجی لال مونده بود . نتونست چیزی بگه در حالی که سوراخ کون منو لیس می زد انگشتشو فرو کرد توی کسم .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۲

من نمی دونم این آخونده واسه چی بازم خودشو چسبوند به سوراخ کون ما . مثل این که باید توی دهنش خالی می کردم . بعد از این که چند بار انگشتاشو فرو کرد توی کسم و اونو بیرون کشید و مکید گفت نه .. این الان پاک شده .. و می تونید تشریف ببرید جمام غسل بفر مایید .
-حاج آقا ممنونم از راهنمایی شما . یادتون باشه آدرس مطب خودتون رو بفر مایید که پس از پایان روضه خونی امروز بتونم بیشتر به شما سر بزنم .
اونو رو زمین خوابوندم . و عباشو دادم بالا . می خواستم کمی سر به سرش بذارم . حسابی حالشو جا بیارم و خودمم صفا کنم . نمی دونستم توی اون سالن چه خبره . فقط می دونستم که این بی پدر و مادر ها همچنان برای چاپیدن پول ملت و به یغما بردن ثروت ها نقشه دارن . نمایندگان چند کشور هم در بیت رهبری جمع بودند . از همون کشور هایی که در کمیسیون صلح هسته ای شرکت کرده و حسابی شریک چاپیدن های ملت ایران هستند . نماینده چین رو دیده بودم . فکر کنم نماینده امریکا و روسیه هم کنار نماینده چین نشسته بودند . اینا همه با هم دوست بودند . وقتی که روبروی مردم قرار می گیرن برای این که یه چیزی داشته باشن تا در اخبار و جراید اعلام کرده سر مردمو گرم کنن دم از اختلاف می زنن . در حالی که یه عامل مهمی هست که همه این دولتهای به ظاهر مخالف هم رو به هم پیوند میده و اون چیزی نیست جز چاپیدن ملت ایران . به تاراج بردن سر مایه هایی که حق ملته . ملتی که در سال 57 با هزاران امید و آرزو انقلاب کرده بود و قبل از این که به بار بشینه عده ای اونو به انحراف کشوندن . می دونستم خصلت مردم ایران رو که مثل یک باد کنکی هستند که به ناگهان باد میشن و بعد در یه ارتفاعی میشه راحت باد اونا رو خالی کرد . و باد اونا هم خالی شده بود . بیشتر این لشگر سیاهی ها رفتن خونه هاشون و میدونو سپردن به دست اونایی که حالا در این جلسه گرد همن و دور و بری هاشون . تف بر این جماعت شیطان و شیطان زاده بیاد که همچنان دارن از مال دنیا می خورن و سیر نمیشن و فکر می کنن که تا قیام قیامت زنده ان . این آخوند هم دیگه حرفی نزد و چیزی نگفت که من چرا عباشو دادم بالا و شورتشو کشیدم پایین .
-حاج آقا ایرادی نداره که من شوهر دارم و بخوام با شما هم بستر شم ؟
-نه خواهر من . در مورد ما متولیان دین استثناء قائل شدن . البته اگه شوهر شما در این جمع حضور نداشته باشند مانعی نداره .
-نه حاج آقا خوشبختانه این جا نیست .
-در ضمن خواهرم ..من الان یه خطبه می خونم عقد شما و شوهرتون رو باطل می کنم تا از نظر شرعی این عمل من و شما ایرادی نداشته باشه .. بعد که عملیات به انتها رسید دوباره اگه تمایل داشتین خطبه عقد شما و شوهرتان را جاری می کنم . فقط یادتون باشه اگه من اون خطبه مجدد رو نخونم شما بر شوهرتان حرام میشین .
این آخوند دیگه باید از همه این مراجع تقلید سر تر بوده باشه . فکر کنم اگه مجتهد شه تمام زنا اونو به عنوان مرجع تقلید خودشون انتخاب می کنن . هر آخوندی ازاین کس شرات به اندازه کافی در کتابهای خودش داره . دیگه زیادی لفتش داده بودم .
-چرا این این قدر شله ..
-آخه می ترسم از بیت رهبری کسی بیاد این جا و ما رو ببینه .
-عیبی نداره حاج آقا مهم نیست . خود رهبر نبینه اشکالی نداره . تازه مگه شما نمی فر مایید که من و تو داریم کار حلال انجام میدیم ؟ تازه این جوری برکت این جا زیاد میشه . راستی حاج آقا یک سوال برام پیش میاد . اگر من الان از شما بار دار شم با توجه به این که سقط جنین در اسلام حرامه من باید چیکار کنم . چه احکامی در این مورد صادر شده ؟
خودمو گذاشته بودم رو کیر حاجی و کاملا روش نشسته بودم و اجازه تکون خوردنو بهش نمی دادم . مونده بود که چی به من بگه . پاک گیجش کرده بودم . همین جور هاج و واج نگام می کرد . به خوبی متوجه شده بود که گیر حریف افتاده . . دیگه از این با حال تر نمی شد ..
-خب بچه نباید سقط بشه .. چون این یک مسئله شرعیست که بنا به مصلحت نظام ما صداشو در نمیاریم جز در مواقع ضروری اما شوهر شما باید این فرزند را قبول کنن و وقتی که بر ایشان مسجل شد که این بچه مال شماست باید تمکین بفر مایند . همان جوری که در مسئله تعدد زوجات زوجه حق حرف زدن نداره و نمی تونه اعتراض بکنه ...
-چه عالی حاج آقا . خیلی خوبه . واقعا اگر شما نبودید .
دیگه از هوش و حواس افتاده بود . مثل سگ که چی بگم مثل گرگهای گرسنه افتاده بود به جون سینه هام . عمامه اش به یه طرف پرت شده بود . شکم گنده و بی خاصیتش نمی ذاشت که خودمو به خوبی رو بدنش حرکت بدم یا بالا پایین کنم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۳

این آخوند دیگه دیوونه ام کرده بود و منم هر کاری می کردم نمی تونستم باهاش کنار بیام .
-چیه مرد تو دیگه روی هر چی آدم خواجه رو سفید کردی . دیگه من نمی دونم باید با او یکی چیکار کنم . خلاصه کاری نکن که طلاقت بدم .
-الان شمشیر اسلام را در سرزمین کفر وارد می کنم .
-حاج آقا .. کفر اون جد و آباته . اون بابا ننه ته که تو رو این جور حرامزاده بار آورده . من دارم رو کیرت می شینم عوضی . کافر خودتی پفیوز ..
این آخونده رو میگی سر و صورتش عین گچ سفید شد . خودمو همین جور به کیرش می مالوندم ولی ازشق شدن خبری نبود .. دیگه پاک اعصابمو ریخته بود به هم می خواستم حالشو بگیرم تا دیگه هست از این غلطا نکنه .. خودمو حسابی رو کیرش مالوندم . به دستمو گرفتم و گذاشتم رو اون کیر نصفه و نیمه و شروع کردم به جق زدن واسه اون نامرد ..
-آخخخخخخخ خواهر خواهر حرامه این گناه کبیره هست . ..
-خفه شو دیوث عوضی جا کش .. می خوای کس و کونمو بندازم رو کیر وا رفته ات اون حرام نیست ؟!حالا دارم برات جق می زنم حرامه ؟!
-آیییییی داره می ریزه . داره میاد .
-بذار بیاد حاجی . همون آب کیرت رو فرو می کنم توی دهنت . این تازه روز خوشته .
خونم به جوش اومده بود . انگشتمو گذاشتم روی منی اون مرد , آخوند نامرد . و به زور اونو فرو بردم توی دهنش . به زور با هام گلاویز شد که من در رو باز کردم .. چند تا نگهبان اومدن داخل .. آخوند رو با اون هیکل لخت دیدن .. آخوند به دیدن اونا ترسید و نمی دونست چیکار کنه . دستپاچه شده بود . تقریبا لخت بود .
-وااااایییی حاج آقا . این چه وضعیتیه . وای مصیبتا .. لعنت بر شیطان . حاج آقا از شما بعیده . استمناء از گناهان کبیره هست . خود شما اینو آموزس میدین . من دیگه به کی می تونم شکایت کنم . این چه بر نامه ایه . هر چه بگندد نمکش می زنند وای به روزی که بگندد نمک .
به زور جلوی خنده ام رو می گرفتم . منم که نامرئی شده بودم و منو نمی دیدند . اون آخوند نمی دونست چی داره میگه پرت و پلا می گفت ..اصلا نمی دونست من کجا رفتم و فکر کنم از این که منو هم گیر بندازن به شدت وحشت کرده بود .
-حاج آقا این جا در محضر مقدس امام یا همون رهبر بزرگوار چه کاری بود که انجام دادید . ما الان داریم برای سر نوشت یک ملت تصمیمات اساسی میگیریم . اون اگه بدونه شما در حال جق زدن بودین دیگه باید خواب مجتهد شدن رو ببینید . آخوند به دست و پای اونا افتاده بود .
آخوند : هواتونو دارم صداشو در نیارین ..
یکی از اون دو تا نگهبان به اون یکی گفت اصغر موبایل همراهته ؟
-آره اکبر آقا ..
-خب به عکس و فیلم کامل از این آقا روحانی خلد آشیان جنت مکان می گیری که اگه به وعده اش عمل نکرد ما می دونیم و این فیلمها .
آخوند : نه نه .. من حرفم حرفه .. آخوند اگه سرش بره حرفش نمیره . آخوند رو قولش می مونه .
اصغر : آخوند حاضره یک دست کون بده یک قرص نون نده ... کثافت آشغال .. ببین عوضی .. پسرم تو امتحان استخدامی بانک مصاحبه داره .. اگه اون استخدام نشه من تو رو از کون آویزون می کنم .. تو این جا داشتی چیکار می کردی .؟
آخوند : شیطان ! شیطان ! اون شیطان بود .. شیطان غیبش زد ..
خوشم میومد سر به سرشون می ذاشتم . اینا داشتن سر نوشت کشورو ملت ما رو تعیین می کردند .. حاجی از ترس مثل موش مرده ها ایستاده بود تا از اون عکس و. فیلم بگیرن .
آخوند : میگم از این به بعد تا آخر عمرم ازم اخاذی می کنین ؟
اکبر : شایدم تا آخر عمر خودمون . عمر دست خداست . اخاذی ؟ شما به کار مزد میگین اخاذی ؟ به این میگن کار مضاعف همت مضاعف .. به این میگن اقتصاد مقاومتی .. ملت جونش به لبش رسیده ..
آخوند : شما مگه پیرو خط امام و رهبری نیستین ؟
اصغر : کس کش عوضی قرمساخ .. تو خودت پیرو خط امامی که داری این کس شرات رو تحویل من میدی ؟ اصلا خود امام پیرو خط خودشه که من باشم ؟ برو این شر و ور ها رو جای دیگه ای نگو که به اندازه کافی بهت خندیدن و بیشتر می خندن .
خوب که از اون آخونده عکس و فیلم گرفتن بهش گفتن حالا می تونی لباساتو بپوشی . رفتم زیر گوش آخونده گفتم من جات بودم دیگه این لباس مقدسو تنم نمی کردم .
آخوند : شنیدین ؟ شما هم این صدا رو شنیدین ؟ شیطان در لباس یک زن ..
اصغر : میگم اکبر آقا فکر نمی کنی این مخش تکون خورده باشه ..
اکبر : نه این مادر قحبه ها همه از فیلمشونه . یه عمره که با این فیلماشون کس خل های زیادی رو سر کار گذاشتن ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۴

آخوند همچنان می لرزید و از اکبر و اصغر تقاضا می کرد که اونواین جا نگه نداشته باشند و ببرن یه جایی که امنیت داشته باشه .
-ببینم عمو جان .. حاج آقا مگه همون جابی که پیش حضرت آقا نشسته بودی چی بود که پا شدی اومدی این جا که این جور روانی شی ؟ میگن هر کی که خربزه می خوره پای لرزش هم می شینه . آها یادم رفته بود اومدی جق بزنی . پاشو بریم از این طرف . فقط وای به حالت اگه پسرم توی امتحان استخدامی بانک قبول نشه . روزگارت رو سیاه می کنم . کاری می کنم که جنتی از انباری خونه اش استخون دایناسور ها رو بیاره بکوبونه به سر و کله ات . یا احمد گوریل رو می ذارم جلوی در اتاقت نگهبانی بدi . یه عکس از آقا امام می ذارم سر در اتاقت که زمانی ازش گرفته شده باشه که آخر کار فلوت زنیش باشه .. صورتش همچین پف می کنه ...
اصغر : اکبر بس کن دیگه . داری یه حرفایی می زنی که بعذا همین پدر سوخته ازش استفاده می کنه .
اکبر : کیر منم نمی تونه بخوره . با این فیلمی که ازش دارم اگه یه قدم خلاف بر داره و بخواد اذیتمون کنه فوری همه بند و بساطاشو تحویل اینرنت میدم . اون وقت اون می دونه و عمری آبرو داری و بعدش بی آبرویی ..
رفتم میون آخوندا نشستم . حال آدم به هم می خورد اینا رو می دید . یکی از یکی بد تر کیب تر و زشت تر و شپشو تر و خمار تر .. ای خدا قربونت برم چی خلق کردی .. بعضی هاشون بوی عرق می دادند و بعضی ها شون هم از این عطرای سردرد آوری به خودشون زده بودند که فکر کنم از همون عطرایی بود که شصت سال پیش کنار حرم امام رضا می فروختند و دیگه عتیقه شده .. آقا امام هم داشت سخنرانی می کرد و همچنان داشت از انرژی هسته ای و تحریم و اقتصاد مقاومتی و همت مضاعف می گفت . اینا هم که داشتن به حرفاش گوش می دادن اصلا هیچی حالیشون نبود که اون چی داره میگه . فقط سر تکون داده و هر چند لحظه در میون یه تکبیری می گفتند و مشتی گره می کردند و یه چند تا مرگ بر.. مرگ بر هم , بر زبونشون جاری بود و این جوری پشت استکبار جهانی به لرزه در میومد ..
آقا امام رو کرد به آخوندا و گفت شما همه خودتان آگاهید که ما به امریکا باج نمی دهیم . روابط ما با امریکا کان لم یکن تلقی میشه ..یعنی امکان نداره اگه قبلا هم بوده حالا باطله .ما از تحریم وحشتی نداریم . بذار ما رو تحریم بکنن . ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم شد ..
در همین لحظه یه صدایی از سوراخ کونم بیرون دادم و پشتش گفتم آی زرشک ... سکوت همه جا رو گرفت ... آقا امام صورتش سرخ شده بود . چشاش داشت از حدقه در میومد ..
-ظاهر یک بانویی بود که این مزاح رو با ما کرده . هرکی بود خودشو معرفی کنه . الان دوربین های مخفی اونو رسوا می کنه .
زیدی گفت
-ببخشید اگه یک خانومی بود ما نزدیک شما که همه آقائیم ..
امام : من شک دارم ..
در همین لحظه اون آخوندی که حالشو گرفتم گفت ..
-منم گیر یک همچین شیطانی افتادم . شیطان در مجلس ما حضور داره و اون صدای شیطان بود ..
ظاهرا نمایندگان امریکا و کشور های دیگه تا دیدن که یه صدایی از کونم خارج شده اونا هم شروع کردن به سر و صداهایی رو از کونشون بیرون دادن ...
امام : زشته یکی جلو این خارجی ها رو بگیره .
همهمه عجیبی شده بود . آقا امام یه اشاره ای به آخوندا کرد اونا اومدن جلو تر .. منم شروع کردم به ضبط و فیلمبرداری ..
-همان گونه که همه شما مستحضرید ما دشمن اصلی استکبار جهانی هستیم .فقط یه کاری بکنیم که بازم ما رو در تحریم نگه داشته باشند هم به نفع خود دولت امریکاست هم به نفع ما . مردم ما به مبارزه عادت کردند . صبر انقلابی دارند . الان حدود چهل ساله انقلاب کردیم همچنان صبورن . اونایی هم که بعدا به دنیا اومدن صبرشون بعدا شروع میشه . چه ایرادی داره این نسل در مقاومت به سر ببره و برای نسلهای بعد فنا و فدا بشه ؟ !
در همین لحظه فریاد زدم تکبیر ... همه هم تکبیر فرستادند ... آقا امام یه نگاهی به دور و برش انداخت و انگار سر نخ و رشته سخن از دستش در رفته بود .
-آقایون .. فقط به این هیئت امریکایی بگین یه جورایی در مجلسشون پیشنهاد بدن که ده سال دیگه هم تحریم ما تمدید شه .. الان خیلی ها از من این تقاضا رو کردند . تمام نمایندگان مجلس .. سپاه پاسداران .. یه سری پشت پرده ای هایی که من هنوز اونا رو نمی شناسم . که اگه اونا نبودند انقلاب ما هم نبود .....ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
جالبه
     
  
زن

 
hesamboy69: جالبه
دست گلت درد نکنه حسام جان .. خوش باشی .. دوست و برادرت : ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۵

بر پدر شما ها لعنت که این جور دارین با سر نوشت ملت بازی می کنین . یعنی واقعا شما نمی خواین بمیرین ؟ فقط باید شما رو این جوری رسوا کنم . هیچ راه دیگه ای نیست . اگه نادیا ساربونه می دونه شترو کجا بخوابونه .
عجب بر نامه عرق خوری راه انداخته بودند . البته روحانیون که عرق نمی خوردند . چون مجبور بودند حفظ ظاهر کنن . از آقا امام استفسار کرده بودند که برای برادران خارجی می توان مشروب تهیه کرد ؟ آقا امام فر مودند از آن جایی که دینشان دین اهل کتاب می باشد ایرادی ندارد .. البته به شرطی که اسلام نباشد .. و از طرفی چون ما در تحریم به سر می بریم و اقتصاد مقاومتی را باید از همین جا نشان بدهیم پس بهتر آن است که به جای ویسکی و کنیاک و ودکا و شامپانی و جانی واکر از همین عرق سگی ها برای میهمانان خود بیاوریم . فقط به اندازه ای باشد که آنها را مست نکند ..
-اما ما جان به فدایت ... این عرق سگی ما را جلوی سگ هم بندازی نمی خورد ..
-آنش به ما ربطی ندارد . ما الان عمریست داریم با امریکا مبارزه می کنیم . باید یاد بگیرند .. باید بیاموزند که چگونه می توان اقتصاد مقاومتی داشت و زنده ماند .چگونه می توان همت مضاعف داشت .. امام به لرزه افتاد و مریدان در حال عبا از سر انداختن و عمامه دریدن بودند که من از اون فضا دور شدم . ولی عجب فیلمهایی گرفته بودم . منتها باید طوری زبون این عوضی ها رو می بستم که دیگه نق و نوق نزنن که این فیلمه . یه چیزی یاد گرفته بودند . فیلم .. چه فیلمی ؟!.. لعنت بر شما باد ... اینا همش واقعیت داره . من که زبان امریکایی حالیم نمی شد ولی انگار یه دو سه تا ایرانی وسط اونا نشسته بودند .. سردار خان هم بدون این که حرفی بزنه رفته بود میون گروه ار تشی ها نشسته بود . عجب بند و بساطی به راه انداخته بودند . چه دنیایی شده بود . . زنای چادر سیاه و باند پیچی کرده هم اون ته نشسته بودند .. دیگه منم از یه گوشه ای یه چادر مقنعه ای واسه خودم ردیف کردم و رفتم کنار خواهران نشستم . دیگه سعی کردم مثل اونا یه حالت قنداقی بگیرم ... زنا یکی یکی صداشون در اومده بود ..
-این چه وضعشه ما می خوایم آقا امامو از نزدیک زیارت کنیم از برکت وجودشون فیض ببریم ..
-آقا امام مال ما خانوما هم هست ..
یکی دیگه از زنا در مقام و شان و شوکت معنوی آقا امام می گفت که اگر معظم له اراده بفر مایند می توانند عقد ما را با شوهرمان باطل کرده ما را به عقد خود در آورند ...
من که دیگه اون روی سگم از این مزخرف گویی اونا بالا اومده بود خودمو نامرئی کردم و گفتم جنده خانوما ! این چیزا چیه که بلغور می فر مایید پیامبر به اون عظمتش از این خلاف ها نمی کرد ..این وصله ها را به آقا امام نچسبانید که امام تمام وجودش پر از وصله پینه است . این آقا امام درست مثل همان بتی است که بت پرستان علمش کرده و خود او را می پرستند .. حداقل بت ها طرفدارزیاد داشتند ولی این آقا کدوم کارش مثبت بوده ؟
بد جوری جمعیت رو به هم پا شونده بودم .. اون آخوندی که من رسواش کرده بودم دوباره داد زد شیطان شیطان ... خواهرا اون شیطانه . نمی تونه پیروزی ها ی انقلاب ما را ببینه . نمی تونه ببینه که ما اتم داریم . نمی تونه ببینه ما هسته اتم رو می شکافیم .. داریم یک کشور قدرتمند اسلامی وجهانی میشیم .
خونم به جوش اومده بود ... یه دستمو گذاشتم دور گردنش .. انگاری زورم چند برابر شده بود . دیگه شده بودم رزمی کار .. گلوی آخوند عوضی رو طوری فشردم که نفسش در نمیومد . خیلی آروم بهش گفتم که باید با همه شما این رفتار رو داشت ..
-پست فطرت بیشرم ... زنان و دختران ما در اثر نیاز دارن روسپی گری می کنن .. بهترین دختران ما رو دارن به اعراب خلیج فارس می فروشند . اون وقت تو داری این جا کس شعر تحویل میدی ؟ زود باش خودت رو از پایین لخت کن .. می خوام کیرت رو به این خانوما نشون بدی ...
آخوند مقاومت کرد .. ولی دید من جدی جدی دارم خفه اش می کنم . تسلیم شد .. زنا که کیر لختو دیدند جیغ کشیدند ..
-وای من بمیرم .. اگه آقا امام الان ببینه میره به کما ... یکی از زنا که نمی دونست کما چیه گفت آقا باید در تهران بمونه نباید بره به کما , اون باید بمونه و با فتنه گران مبارزه کنه . اگه فتنه گران بیان روی کار حتما کار خانه بیسکویت سازی رو از دست شوهرم در میارن ..
-کار خانه شیر ما رو بگو ...
-پس بیا اقدس جان بپریم رو این روحانی دیوانه .. نذاریم آقا امام بفهمه ..
زنا خودشونو انداختن رو کیر اون آخونده ...و طوری وانمود کردند که در یه حالت عرفانی هستند و دارن مراحل سیر و سلوک رو طی می کنن . در گوشه ای یک جوونی رو دیدم که ظاهرا ایرانی بود ولی خبر نگار بی بی سی بود .. با یکی دیگه سر این موضوع بحث می کردند که بی بی سی باید چه موضعی رو انتخاب کنه که به نفع منافع دولت انگلیس باشه . اونا نمی دونستن که باید از آخوندا و رژیم ایران حمایت کنن یا از انقلابیون ...از اون فضا اومدم بیرون ... هرچی بیشتر می موندم بیشتر آتیش می گرفتم .. مخم داشت سوت می کشید .. حس کردم الان فقط یک سکس دبش و جانانه حلال تمام این مشکلاته .داشتم فکر می کردم که نادیای عاشق سکس چه جوری می تونه فرشته نجات ملت باشه ؟! وقتی که فکر کردم به اسم دین و انسانیت چه جنایتها که نکرده اند دونستم که سکس من چیزی رو عوض نمی کنه اون به خودم مربوطه و شخصیت انسانی و مردم دوستانه من هم به خودم و ملتی که عمری از دست این بی ریشه ها عذاب کشیده اند . . ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۶

از سخنرانی ها و دور هم نشینی هایی که در بیت رهبری برگزار شد ساعتها عکس و فیلم گرفته بودم . باید سریع اینا رو پخشش می کردم . در یوتیوب و فیسبوک و خلاصه هر جای اینترنت که به ذهنم می رسید ... در شهر, آشوب و غوغایی بر پا بود . همه با تمام وجودشون می خواستند که کشور از شر این شیاطین رهایی پیدا کنه .. تظاهرات و در گیریهای پراکنده ادامه داشت . من باید فیلم حادثه رو کاملا بر رسی می کردم . باید می رفتم سراغ فردی که مورد اعتماد باشه و زبان انگلیسی رو به خوبی بدونه . چون یک قسمت از فیلمبرداری من از اکیپ امریکایی ها بود که داشتن با خودشون حرف می زدند . احتمالا اونا هم داشتن زمینه توطئه ای رو می چیدن . باید حواسم جفت می بود که امریکایی ها چه نقشه ای دارن و از چه راهی می خوان وارد شن . با پرس و جو از این و اون و با توجه به این که در این دوره و زمونه اعتماد کردن به هر کسی به این راحتی ها هم نبود یکی بهم اعتماد کرد و منم مجبور شدم بهش اعتماد کنم . البته بعد از این که از رو فیلمها کپی گرفته اونو نشونش دادم .. خیلی عالی تونستم مکالمات هیئت امریکایی که در بیت رهبری بودند رو ضبط کنم ... بعضی حرفاشون مشخص بود و بعضی ها نه .. یه سری حرفای رد و بدل شده به این صورت بود .
-به نظرت ما باید چیکار کنیم .. یعنی انقلابیون موفق میشن ؟
-من میگم یه عده از افرادمونو نفوذی وارد جنبش کنیم . این طرفو هم که داریم . قدرت به هر طرف که چربید ما هم فشارمونو در همون سمت زیاد می کنیم ..
-ولی ما خودمون هم ایجاد قدرت کنیم بهتره . باید دید در چه حالتی ما ثبات بیشتری داریم . رژیم تا چه حد می تونه سر پا بایسته ..
-رژیم بدون کمک ما امریکا هیچ کاری نمی تونه بکنه .. ولی ظاهرا اون جوری که از سیا خبر می رسه و از چند تن از قدیمی ها و با تجربه های سازمان سیا میگن شرایط داره مثل سال 57 میشه . باید عین موریانه عمل کرد ..
-متوجه شدم باید جنبش رو از درون پوک کرد .. نیروهای دست نشانده را وارد صف ملت کرد ..ولی خیلی سخته .. در ضمن از نظر نظامی به زیان ماست که به جمهوری اسلامی کمک کنیم .
-ولی بهترین کار اینه که چند روز دست نگه داشته باشیم تا ببینیم کارشون به کجا می کشه . ....
بحث های اونا ادامه داشت .. یک نسخه از کل فیلمو در اختیار کسی گذاشتم که واقعا نمی دونستم کیه . برام فرقی نمی کرد که این فیلمها به دست چه کسانی میفته . فقط می خواستم اون چیزایی رو که تقریبا بیشتر ملت ایران می دونن به جایی برسه که باور هاشون تبدیل به یقین بشه .. دوست داشتم بازم از اون کارای سر به سری انجام بدم . از اون کارایی که کسی انتظارشو نداره و به نوعی همه رو غافلگیر کنه . سوار یه ماشین کرایه ای شده بودم . راننده اش زن بود .. البته یه مدت راننده های مسافر کش زن زیاد شده بودند ولی تازگی ها زیاد اونا رو نمی دیدم . یه جوون خوش تیپ جلو ماشین نشسته بود ولی پشت ماشین دو تا زن رو دیدم که به طرزی شیطانی آرایش کرده بودند و از اون جایی که به هر شکل ممکن می خواستن مخ این جوون رو بزنن دیگه شستم بو بردار شد که این دو تا زن یا دختر خوشگل باید از زنای اون کاره باشن . ظاهرا داشتن می رفتن به یه جایی تا خودشونو در اختیار کسی بذارن .. منم باهاشون پیاده شدم . طوری تعقیبشون کردم که متوجه نشن . یه خونه ویلایی کلنگی بود . قدیمی نبود ولی تازه ساخت هم نبود .. همراهشون رفتم .. یه چند تا پله رو رفتن بالا وارد پذیرایی شدن .. یه خونه ای بود با چهار پنج تا اتاق .. و چند تا زن هم از این سمت به اون سمت در حرکت بودن .. ظاهرا این دو تا زنی که باهاشون پیاده شده بودم هر دو تاشون شوهر داشتند از حرفاشون تو ماشین فهمیده بودم . .. لباساشونو در آورده با یه شورت و سوتین خودشونو رو کاناپه ولو کردند .. یواش یواش تعداد زنا بیشتر شد .. اون جا بیشتر به یک جنده خونه با کلاس شباهت داشت . تعداد این خونه ها خیلی زیاد شده بود . فقر و نداری و مشکلات اقتصادی زنا رو وادار به چه کارایی که نمی کرد! .. اتفاقا اون دو تایی که پشت تاکسی نشسته همراهشون وارد خونه شده بودم داشتن از شوهرشون می گفتن .
اشرف : پروین جون من تعجب می کنم از این که میگی شوهرت می دونه که این کارو می کنی و خودشم تشویقت می کنه . اگه من جات بودم الان یه خونه از خودم داشتم . یعنی اگه این قدر راحت و آزاد می تونستم فعالیت کنم دیگه غمی نداشتم . پروین : چی داری میگی اشی جون . نفست از جای گرمی بلند میشه .. اولا این روزا دست این قدر زیاد شده که اگه روزی یه مشتری هم بیاد سراغمون باید با دممون گردو بشکنیم . از طرفی فکر کردی شوهر ننه جنده من همین جوری اجازه داده که من کس و کونمو بدم و یه چیزی در بیارم ؟ روزی پنجاه تومن باید بهش بدم تا کاری به کارم نداشته باشه . حالا می خواد کاسبی کرده باشم می خواد نکرده باشم .. یه روزی که کارم خوبه اول پولی رو که باید بهش بدم حتی تا دو روزشو می ذارم کنار .. اگه یه روز واقعا نداشته باشم بهش پول بدم دیگه دیوونم می کنه . داد می کشه . میگه دیگه نمی ذارم بری کاسبی . کاش یه بهونه دیگه می آوردم اشی جون ..
اشرف : منم یه مدل دیگه حرص می خورم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۷

پروین : تو دیگه واسه چی حرص می خوری . تو که نیازی نیست به این که روزی پنجاه هزار تومن به شوهرت بدی تا کاری به کارت نداشته باشه . بی انصاف حداقل نکرد که درصدی یا نصف به نصف حساب کنه ..
اشرف : که چی بشه . ببینم اون وقت اگه مثلا روزی دویست تومن کاسبی می کردی حاضر بودی که صد تومنشو بدی به شوهرت ؟
پروین : نمی دونم تا اینجام رسیده . کار به جایی رسیده که نصف قیمت هم خودمو در اختیار بقیه می ذارم تا بتونم جواب شوهرمو بدم . راستی تو نگفتی واسه چی ناراحتی .اشرف : هیچی واسه این که از دست شوهرم در برم مجبورم هزار تا حقه بزنم . بگم این جام و فلان جام .. هزار تا بهونه میارم که توش می مونم . نمی تونم زیاد بمونم پروین : مامان مهری داره میاد این طرف . ..
البته این مامان مهری مامانشون نبود و همون کار چاق کن اونا بود ..
اشرف : این مامان از اون جنده های مفت خوره . هر چی مشتری بیشتر بیاد بیشتر به نفعشه . پورسانتش بیشتر میشه ..
مهری که تقریبا میانسال نشون می داد اومد سمت اشرف و پروین گفت بچه ها یه مورد مناسب پیش اومده که شما دو تایی باید سه تا پسرو جواب بدین ..
پروین : ببینم جنده خانوم .. پول سه تا رو می گیریم ..
مهری : مگه قرار بود پول چند تا رو بگیرین . خب معلومه دیگه ... نفری پنجاه چوب میدن ..
پروین : ببین اگه بخواد بکنه توی کون نرخش بیشتره . می خواستی خوب با هاش طی کنی . من حال و حوصله چونه زدن با اونا رو ندارم .
مهری : باید با مشتری ها خوب تا کرد . دیگه اونی رو که واسه اولین بار میاد این جا که نمیشه کس و کون واسش تعیین کرد ..
اشرف : ببین جنده .. گربه رو دم حجله می کشن . اگه از همون اول جلو شو نو نگیری که بعدا روت سوار میشن ..
مهری : راستش من خیلی کم دیدم آدمایی رو که همیشه بیان به یه چنده خونه . می دونی چرا واسه این که جنده های ما روشون زیاد شده . واسه خودشون سلطنت می کنن انگاری که ملکه باشن و کلی ندیمه در اختیارشونه ..
پروین : ما که این جا جز تو ملکه دیگه ای نمی بینم . ملکه جنده ها .
اشرف و پروین دو تایی شون زده بودن زیر خنده ..
پر وین : راستشو بگو مهری چقدر تیغشون زدی که می خوای پنجاه تا بهمون بدی . مهری : نفری هفتاد تا ..
اشرف : یعنی تو داری تقریبا اندازه ما پول می گیری ؟
اشرف : ولش کن دیگه همینه دیگه . تا بوده همین بوده . کجای این مملکت کارش درسته که وضع ما جنده هاش درست باشه .. الان بازم داره انقلاب میشه . امید وارم در این انقلاب دیگه همه چی یک شعار نباشه و به وضع ما زنای هرجایی بیشتر رسیدگی شه ..
پروین : بهتره بگی اصلا چرا باید همچین زنایی وجود داشته باشن که به وضع اونا رسیدگی بشه . مهم اینه که شرایط اقتصادی و فر هنگی جامعه به صورتی باشه که دیگه این خانوما به سراغ این جور کارا نرن ..
مهری : خب دیگه این قدر چک و چونه نزنین و دیگه کاری نکنین که همه فکر کنن که جنده های تازه کار و بی تجربه این .
اشرف : اتفاقا مردا از جنده های تازه کار بیشتر خوششون میاد چون اون جوری می دونن که کمتر دست خورده ایم .
کمی دور تر از اونا سه تا پسر در حال لخت شدن بودن . و تا جایی که یه شورت پاشون باشه خودشونو بر هنه کرده بودند و اون سه تا می خواستن که با این دو تا دختر باشن .. مهری رفته بود و اشرف به پروین گفت
-ببینم مهری دلش واسه ما سوخت ؟ اون می تونست یه جنده دیگه رو هم قاطی ما کنه پروین : فکر کنم مردا دوست داشتن این جوری حال کنن . پدر ما دو تا رو در بیارن اشرف : پدر ما دو تا که در اومده ...
از بیرون صدای تظاهرات میومد . مردم بر علیه دیکتاتوری دینی انقلاب کرده بودند . هر چند صدای این انقلاب هنوز اون جور که باید و شاید شدید نشده بود . اشرف و پروین هم اون پیرهن خواب نازک و سوتین خودشونو در آورده و با یه شورت بودن .. پروین : فکر نمی کنی تنمون بوی عرق میده ..
اشرف : بگیر بابا چند تا پاف از این اسپری بزن . از سرشونم زیاده . اونا که نیومدن این جا شازده خانوم بکنن . همینی که هست . حالا گاه حوصله و وقت نمیشه که به خودمون برسیم . اگه به این پسرا رو بدی میگن اول برو یه دوش بگیر بعدا بیا .این جوری که من دید زدم پسرا خیلی خوش اندام بودن .. من نمی دونم چرا با این تیپ و هیکل دنبال جنده می گشتن . شاید از اونایی بودن که نمی دونستن چه طور میشه با یه دختر دوست شد .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
زن نامرئــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی ۲۶۸

خیلی دلم می خواست که قاطی اون پنج نفر می شدم . باید یه جورایی هم سر به سرشون می داشتم . اون سه تا جوون از در وارد شدن .. یکی از اونا به یکی دیگه گفت فرید درو از داخل قفل کن ..
فرید : ببین شهاب این جوری خیلی بیشتر حال میده ... بذار ما رو ببینن . ما که از دیدن خودمون خجالت نمی کشیم . اون وقت اگه یکی این بیرون ما رو ببینه خجالت بکشیم ؟ هر کی هم که این جا هست همه زن . خیلی حال میده . ..
دیگه وقتش بود که من مجهز می شدم . یعنی خودمو از تجهیزات خالی می کردم . کاملا بر هنه شدم . .. بعد از این که فرید اومد داخل من پشتش وارد شدم و خودمو نشون دادم ..
اشرف : پروین این دیگه کیه . تو اصلا این خانومو می شناسی ؟
پروین : نه من تازه دیدمش . از قرار معلوم جنده جدیده .. آهای مهری .. عوضی .. تیمور : چه خبرته جنده خانوم . ما اومدیم این حاال کنیم نه این که عربده کشی های شما رو گوش کنیم .
اشرف : شما پول سه نفر رو به ما دو نفر میدین . قرار نبود که این خانوم بیاد ..
رو کردم به اونا و گفتم .
-مهری منو کمکی برای شما فرستاده . از بس شما رو دوست داره . پول شما هم واسه خودتون .. من که پول نخواستم .
فرید و شهاب دو تایی شون اومدن سمت من ..
شهاب : جیگرتو .. نازتو بخورم .. تو دیگه کجا بودی ما ندیدیمت ..
-خب دیگه چشم بزرگون تنگه دیگه .
اشرف : ببین این جنده الان داره میگه پول نمی خواد ولی می دونم نقشه اش چیه .. پروین : جنده لاپاتو می گیریم از وسط جرش میدیم اگه بخوای پا رو دم ما بذاری ... شهاب : عوضی ها یه بار دیگه اگه به این خانوم خوشگله بالاتر از گل گفتین هرچی دیدین از چش خودتون دیدین .
فرید : لاشی ها .. نشنوم که به این خانوم بگین بالای چشت ابروست ..
عطر تن اون دو تا جوون مستم کرده بود . دو تایی شون اومدن سراغ من . و تیمور هم به تنهایی رفت سراغ اشرف و پروین ..
فرید : نوش جونت تیمور .. دلواپس بودی و دلت می خواست نفری یکی داشته باشیم حالا به تنهایی دو تا داری ..
تیمور : زود تر حالتونو بکنین که من بیام اون طرف ..
رو کردم به اشرف وپروین و گفتم ببین الان من می خوام سه چهار برابر شما کار کنم ولی اصلا صحبت از دستمزد نکردم . درسته ما جنده هستیم ولی باید اخلاق و فر هنگ درستی داشته باشیم که مشتری رغبت کنه که دفعه دیگه هم بیاد اینجا ..
خودمو یه پهلو رو زمین دراز کردم تا اون دو نفر بیان سراغ من ..
فرید : بیرون عجب خبری بود خانوما . این داخل نشستین و خبر از هیچی ندارین ...
-اگه بدونین که چه خبرای دیگه ای هم قراره بشه . تا چند ساعت دیگه یا شاید هم تا چند دقیقه دیگه یه فیلم و نوار هایی قراره پخش شه که نشون میده دولت بد جوری می خواد سر ملت رو زیر آب کنه ..
چند تا از ریزه کاریهای آخرین تحولات رو واسه اون پسرا گفتم ... فرید در حالی که از پشت خودشو بهم چسبونه بود و کیرش در تماس با چاک بین دو تا قاچ کونم قرار داشت گفت ببینم مگه تو جادو گری ؟
-شاید یک جادو گر باشم .. جادو گر مگه کیه ؟ اون که از شکم مادر زاده نشده . اونم بالاخره واسه خودش یه انسانه . یه فوت و فن هایی بلده که می تونه آینده رو پیش بینی کنه ..
شهاب هم که از روبرو خودشو به من چسبونده و منم لاپامو واسش باز کرده بودم تا کیرشو یه کسم بچسبونه گفت اگه این جوره آینده رو چطور می بینی . آیا ملت ایران موفق میشه دولت ایران رو شکست بده سر نگونش کنه ؟ این دیکتاتوری مذهبی و ماکیاولیسمی از بین میره ؟
-بله من پیروزی رو تقریبا نزدیک می بینم . مردم تا این جا شون رسیده ...
اشرف : دست ننه ام درد نکنه با این جنده آوردنش .. نادیا خانوم خیر کمکت رو خوردیم . نمی خواد واسه ما شر درست کنی و ما رو از نون خوردن بندازی .
-عزیزم سیاست ما عین دیانت ماست . دیانت ما عین سیاست ماست . آخ اگه بدونی من چقدر این آخوندا و این رژیم رو دوست دارم . اگه اونا نبودند ما امروز چه جوری می تونستیم این کاسبی رو راه بندازیم . همش باید دغدغه شغل و کارمونو می داشتیم . ولی دیگه خیلی شلوغ شده . باید یواش یواش یه امتیازاتی هم واسه ما قائل شن . سن باز نشستگی و حقوق هم در نظر بگیرن ..
پروین : بسه نادیا با این حرفای بو داری که می زنی ..
شهاب : نادیا جون ! خوب داری حال اون دو تا رو می گیری . من که خودم می دونم هر چی که تو میگی درسته . زود باشین شما دو تا هم به من حال بدین که حال هر دو تونو می خوام .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 31 از 36:  « پیشین  1  ...  30  31  32  ...  36  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زن نامرئی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA