ارسالها: 3650
#41
Posted: 8 Sep 2012 17:23
زن نامرئی 41
انگاری موتور ساسان تازه روشن شده بود و داشت جون می گرفت . شتابشو زیاد کرده بود . فرو کردن کیرش تو کوسم یه حال و حالتی داشت و بیرون کشیدنشم یه حال و حالت دیگه . وقتی کیرشو با فشار لذت بخشی از کوسم می کشید بیرون این لذت از اول خروج تا آخرش تنمو به آتیش می کشید و هوسو از نوک پا تا فرق سرم پخش می کرد . افتاده بود رو کمرم و موهای سرمو تو دستاش جمع کردم و پشت گردنمو غرق بو سه کرده بود . -ساسان ساسان داری چیکار می کنی . مثل این که می دونی که من خیلی از این حرکت خوشم میاد . دوستت دارم دوستت دارم -نادیا تو هم می دونی که من چقدر دوست دارم این کلمه رو بشنوم . هوسمو خیلی می بره بالا -مثلا چقدر نشون بده ببینم . پنجه هاشو محکم تر و عمقی تر توی کونم فرو کرد و ضربه هایی رو که به ته کوسم می زد با شدت بیشتری منو رو به جلو پرت می کرد . -بگیر نادیا .. -می خوای بازم نشون بدم ؟/؟ -آررررررره آررررررررره نشونش بده . کوسسسسسسم داررررره بهت میگه که نشونش بدی . بازم ضربه کییییییرررررررتو می خواد .. -جوووووون نادیااااااا تو چقدر با حالی . کاش نسترن یک دهم تو هوس داشت -ساسان حالا دیگه بیا حرف خودمونو بزنیم و عشق و حال خودمونو بکنیم . هردومون از این سبک گاییدن و گاییده شدن راضی بودیم و دلمون نمی خواست که به این زودیها حالتمونو عوض کنیم . -منو ببوس ببوس . کمرمو شونه هامو .. ساسان ولم نکن . کوسسسسم میخاره . می خواد کیرتو می خواد . -اونو که دوقبضه لاپات قفلش کردی . -آره آره می خوام دوست دارم که تا صبح مال من باشه . هر وقت که می خوام مال من باشه . ساسان یه چیزی می گفت ولی کوسی که از عقب در حال گاییده شدنه نمی تونه کیر رو به خوبی قفل کنه بیشتر از اونچه که طالب ارگاسم شدن باشم تشنه بودم . تشنه این که آب کیرشو بریزه تو کوسم . نمی دونم چرا ولی فکر می کردم یه چیز بدنم کمه . ازش ویتامین می خواستم . با این که بی اندازه حشری بودن خودمو بهش نشون داده بودم ولی اون کاملا تسلیم من نشون می داد . فقط همینش مونده بود که جلو پاهام به زانو بیفته . -ساسان آبتو می خوام . آبتو میخوام . -نمی خوای اول راضیت کنم بعدا ؟/؟ -ببین اول آبتو بده بعد تا هر وقت که دلت میخواد و به هر روشی که فکر می کنی سر حال سر حال میشم عمل کن .. -تو چقدر خوبی نادیا . این عمه تو پدر منو در میاره میگه تا موقعی که ارگاسمم نکردی پدرتو در میارم اگه آبتو خالی کنی . بعضی وقتا می بینی یک ساعت هم بیشتر می کشه و این خانوم همین جور داره واسه خودش دلی دلی می کنه . از بالا و پایین و صغری و کبری حرف می زنه . یه حرفایی رو موقع سکس یادش میاد که من اصلا یادم نمیاد جایی شنیده باشم -حالا ساسان جون تو مشغول باش . کوستو بکن و حالتو بکن که یه وقتی حال و هوای عمه جون و خصلتهاش در تو یکی اثر نکنه . -میگی منم مثل اون زیاد حرف می زنم ؟/؟ -چه عرض کنم ساسان جون حرف که می زنی ولی در عوض عمل هم می کنی . -زودباش آب بده .. می دونم کیرت نمی خوابه و وقتی آبتو خالی کردی می تونی به گاییدنم ادامه بدی . خواهش می کنم ولم نکن . دوستت دارم . -چشامو بسته بودم و رفتم تو حالت خلسه و کیف . چون اونم کمر منو محکم نگه داشته و با یه حالتایی که نشون می داد قصد ریختن آبشو تو کوس من داره منو می گایید . یک دو سه چهار و چند تا ضربه دیگه ---بگیر که اومد .. جووووووووون جووووووون داره می ریزه .. چقدر حال میده .. اون کوس تنگت .. من فدای کوسسسسست میشم . -منم در حالی که کونمو دور کیرش می گردوندم تا با فشار و تماس بیشتری کیرش تتمه آبشو تو کوسم خالی کنه گفتم منم فدای اون کییییییررررررر خوش دست و پر آبت .. نذاشتم کیرشو از کوسم در آره . به همون صورت گذاشتم بمونه و استراحت مختصری در همین پوزیشن داشتیم اونم که از تماشای کونم لذت می برد در همین حال و هوا موند . تا این که یه پس از چند دقیقه حس کردم کیرش دوباره داره تو کوسم یه سفتی خاصی پیدا می کنه . -ساسان واقعا که عمه بیرحمی دارم . اصلا این عبادتی که می کنه قبول نیست . وقتی که شوهرشو راضی نگه نداشته باشه بقیه اعمالش هم پذیرفته نیست . -حالا تو ثواب بکن .. تو ثواب بکن . نمی دونی چقدر خوشم میاد که این جوری دارم کونتو می کنم . -منم دارم این کارا رو می کنم که تو خوشت بیاد . کوسم سیراب شده بود . حالا یه جورایی دوست داشتم که منو به ارگاسم برسونه و حس می کردم که باید یه ده دقیقه ای منو به سرعت در یک وضعیت خاص بگاد تا به اون چیزی که می خوام برسم -ساسان می دونم شاید این جوری کمتر لذت ببری اگه میشه بازم بیا از روبرو منو بکن . حالا هوس اون سمتو کردم . -نادیا هر چی تو بگی . بگو برم اون سر دنیا هم میرم -فقط یه کارو نمی کنی -چه کاری -این که عمه نسترن رو صداش کنی و بگی بیاد ناظر کار من و تو باشه -نه دیگه از این حرفای وحشتناک نزن که اگه اون من و تو رو با هم ببینه روز آخر زندگی منه .. روبروی شوهر عمه خوش اشتهام قرار گرفتم تا منو سرحال ترم کنه . . حالا علاوه بر کیرش حس می کردم که جفت بیضه هاشم رفته تو کوسم . هرچند که یه خورده تنه امو بالا می آوردم و با تخمهاش بازی می کردم . ...ادامه دارد ..نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#42
Posted: 10 Sep 2012 20:07
زن نامرئی 42
به چشاش که نگاه می کردم برق هوسو به خوبی می دیدم که انگاری تا اعماق وجودمو روشن می کنه . کیف می کرد از این که دارم با بیضه هاش ور میرم . یه جون دوباره ای بهش داده بودم که با همون توان اولیه و شایدم با قدرتی بیشتر داشت منو می گایید . -اوهههه ساسان .. چقدر تو حریصی .. -چیکار کنم نادیا تو خیلی خوشمزه ای -پس بخورم .. بخورش .. بکنش .. تمومش کن همش مال تو .. چه تخمای درشتی داری .. حتما منی زیادی واست می سازن و کمرت هم باید پر آب باشه . ولم نکن ساسان . ولم نکن . خواهش می کنم . ادامه بده . زودباش ارگاسمم کن . من میخوام باهات به آخر عشق و حال برسم . یه بار دیگه بازم میخوام . می خوام ومیخوام . شل شده بودم . کمرو دستام رو تخت قرار گرفت و ساسان پهلوهامو داشت و با آخرین توانش منو به عقب می پروند .. -وااااایییییی کوسسسسسسم .. -نادیا اینجا خونه ا ته این قدر جیغ نزن -چیکار کنم منو به هوس میاری و یه جورایی باید خودمو خالی کنم . -حالا که این طور شد پس بیا . خودشو انداخت رو من و لبامو بست تا دیگه نتونم حرفی بزنم . پاهامو باز کردم تا تماس کیرش با لبه های کوس بهم لذت بیشتری بده . کیرش مثل یه فشفشه تو تمام تنم آتیش پخش می کرد . همه جای تنم لذت بود و هوس . خیلی خوشم میومد . اصلا بهش نمی گفتم دیگه تموم کنه . چند بار رفتم ارگاسم شم حواسم رفت جای دیگه ولی خوشم میومد . لذت می بردم . دوست داشتم تا ساعتها زیر کیر ساسان باشم و باهاش حال کنم ولی شیطون بلا طوری سرعت کارو زیاد کرده بود که چاره ای جز ارضا شدن واسم باقی نذاشته بود . وقتی که حس کردم داره آبم میادچشامو گذاشتم رو هم تا برم تو حس و حالی که این جور وقتا منو به نهایت لذت می رسونه . اون همین جور به کارش ادامه می داد . خوب که از خماری خودم لذت بردم حس کردم که کوسم طالب و تشنه آب کیر ساسانه کف دستامو گذاشتم رو باسنش و اونو به پاهام فشردم و بازم با یه لذت دیگه جهش و پرش کیر و خالی شدن آب ساسانو تو کوس خودم احساس می کردم . -جووووووون شوهر عمه خوشگلم نمی دونی چقدر سر حالم کردی و حال دادی . -نادیا فعلا که شوهر توام . -دوستم داری ساسان ؟/؟ -بیشتر از نسترن-اونو هم باید دوست داشته باشی . اونم دوستت داره . حالا طبعش سرده -نادیا بازم بهم می رسی .. -هروقت که جور شه آره .. حالا من یک سر و هزار سودا داشتم . وای کلی شوهر کرده بودم . یکی از یکی سر حال تر و بهتر . ولی خب بعضی هاشون گذری بودند و نمی شد حساب ویژه ای رو اونا باز کرد . ولی بابا و داداش و داماد و شوهر عمه ساسان جزو تثبیتی ها بودند . ساسان پس از این که یه نیمساعتی پیش من بود و با ماچ و بوسه هاش و مالوندن من بازم حال کرد راهی اتاقش شد . داشتم با خودم فکر می کردم که آیا اون برای شب می تونه نسترنو بکنه یا نه . چون کوپن بعدیشو می تونستواسه حدود بیست ساعت دیگه مصرف کنه . اون از اتاق من رفت بیرون و منم دیگه در یه خستگی و لذت خاص نفهمیدم کی خوابم برد ووقتی هم که صبح از خواب پاشدم یه احساس سبکی و آرامش خاصی می کردم . تمام خستگی از تنم در رفته بود . خواب نداشتم . اعصابم آروم بود . کیرها کارشونو کرده بودند . یه خورده که سرمو اون ور تر کردم دیدم داداش نویان لخت مادرزاد وایساده و کیرشو گرفته تو دستش و چه جوری هم داره باهاش ور میره . معلوم نبود بابا مامان کجا رفتن که اون اول صبحی سر و کله اش پیدا شده و التماس دعا داره . یادم اومد که مامان و بابا و عمه و شوهرش قصد داشتن اول وقت برن جایی .. با این که حس می کردم بازم واسه سکس تمایل دارم و اشتهام باز شده داشتم به این فکر می کردم که اگه امروز بخوام برم تو مجلس خونه همسایه دل و دماغی دارم و می تونم یا نه ؟/؟ نادیا نقدو بچسب هر وقت بخوای می تونی بری دنبال تنوع . تازه این داداشته . دستش فقط به تو بنده . کیرشو ببین چه مشتاقانه منتظرته که چشاتو باز کنی .. تازه مجبور نیستم که خودمو تو خونه همسایه هلاک کنم . با یکی دونفر که حال کردم بر می گردم خونه . ولی می دونستم استخر که سهله یه دریای پرآب هم که ببینم دوست دارم تو همه جاش شنا کنم . -نویان داداش چرا اون جا وایسادی -ترسیدم اگه از خواب بیدارت کنم عصبانی شی . -اوخ داداش خوش تیپ من از کی تاحالا ملاحظه آبجی خودتو می کنی . تو که می دونی هنوز مزه کیر تو زیر کوس من مونده و چقدر می خوامش . بیا بغلم کن . بیا داداش . من نبینم این قدر توی خماری و ریاضت باشی . دخترای این دوره و زمونه پدر سوخته و گردن افتاده هستن . نمی خوام که اونا یه جورایی سرت شیره بمالن . خیلی شیطونن . خواهرتو نگاه نکن که این قدر صاف و ساده و صادقه . اونا همین جور چهار چشمی گوش به زنگن تا ببین یه طعمه خوب کی از دور و برشون رد میشه تا بیفتن روش . -نادیا خوشگله من اگه تو نبودی من چیکار می کردم . -داداش میلیاردر من . میخوام که فقط مال من باشی . همون جوری که من فقط مال تو هستم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#43
Posted: 12 Sep 2012 22:23
زن نامرئی 43
بیا رو من نویان .. بیا بیا داداش .. بیا من هوس دارم . نمی دونم چرا هر چی بیشتر زیر کیر این و اون قرار می گرفتم بیشتر احساس نیاز می کردم و بازم یه دسر می خواستم . چشای اون نشون می داد که بعد از سکسی که با من داشته با دختر دیگه ای نبوده .. داداش خوشگل من می تونست با خیلی از دخترا باشه ولی شاید خودش نمی خواست و شایدم از اونجایی که یه لقمه حاضر و آماده در کنارش داشت نمی خواست خودشو علاف دخترای دیگه بکنه . دستا و پاهامو به دو طرف باز کرده چشامو بستم . پس از چند لحظه دستامو به طرفش قرار دادم . حس کردم جسم سنگینی رو من قرار گرفته و به دنبال آن کیر داداش نویان بود که به آرامی تو کوس من جا می گرفت . من و داداش در دومین سرویس زمانی سکسمون بودیم . -داداش همه رفتن ؟/؟ مطمئنی کسی خونه نیست -فقط منم و تو .. -بگو جون تو -جون تو . فدای کوس و کون تو .. من ازش کیر مستقیم می خواستم . طالب اون بودم که درجا فرو کنه تو کوسم وخیلی هم تشنه اش بودم . حرکت کیرشو روکوسم حس می کردم . وقتی چشام بسته بود تماس کیر رو بیشتر روی کوسم احساس می کردم . به نظرم میومد که کیرش دراز تر و کلفت تر شده باشه . -داداش رو من بخواب دراز بکش . حال بده . نمی دونی چقدر دارم حال می کنم . چه کیف و حالیه . لذت می برم . یه دنیا عشقه . بزززززززن . کوسسسسسمو . جرررررررم بده .. با این که خیلی خوشم میومد ولی یه چیزی بهم می گفت که ارگاسم بشو نیستم . وقتی کیرشو با ضرباتی محکم می کوبید به ته کوسم از هوس زیاد پنجه هامو با آخرین زورم به هم می فشردم . داشتم هلاک می شدم . با همه اینها هوس تا یه حدی اوج می گرفت و همونجا وای می ایستاد . کمر نویانو با دستام مالشش می دادم . دستمو از بین بدنمون به بیضه هاش رسونده و باهاش ور می رفتم . می دونستم مردا از این حرکت خیلی خوششون میاد و داداش هم بی اندازه لذت می بره . -نادیا بکن بکن باهاش ور برو وربرو -نویان اگه حال می کنی آبتو بریز . بریز تو کوسسسسم -مگه به این زودی ارضا شدی .. -داداش خیلی وقته که منو نکردی . کیرت از بس قویه و هوسم زیاد بوده زود ارضا شدم . اون ده دقیقه ای بود که در حال گاییدنم بود و زیاد هم مشکوک نشد از این که بهش دروغ گفته باشم . وقتی پرش و پاشیدن آب کیر داداش نویانو تو کوس خودم حس می کردم فکر می کردم که لبای تشنه ام در حال نوشیدن آبند . -نویان ! نویان داداش .. چقدر لازمش داشتم .. -سیر شدی نادیا ؟/؟ -سیر سیر .. توچی .. -خواهر گلم سبک سبک شدم . دستت درد نکنه کیرت درد نکنه . اون راه افتاد که بره دانشگاه و منم رفتم یه دوشی گرفتم و بعدش یه صبحانه ای خوردم و یه خورده به خودم رسیدم تا برای بعد از ظهری که می خوام یه سری به خونه همسایه بزنم کاملا ردیف باشم . کونمو تو آینه حسابی بر انداز می کردم تا ببینم کم و کسری و دست انداز و لک و لوکی نداشته باشه . کوسمو کاملا برق انداخته بودم . روش دست می کشیدم تا خراش نده و کیر مهمونا و صاحبخونه رو اذیت نکنه . دلم می خواست لخت لخت باشم تا وقتی که کسی خونه نیومده به همین صورت باشم . صدای باز شدن در خونه رو شنیدم . انگاری کسی اومده بود . از اونجایی که لخت بودم خودمو نا مرئی کردم تا ببینم جریان چیه . چون حرفی به گوش نمی رسید . چند لحظه گوش وایسادم صدای آواز خوندن بابا رو شنیدم . دستش رو شلوار و قسمت کیرش بود . عمه و شوهر عمه و مامانو معلوم نبود کجا ولشون کرده و خودش اومده بود خونه .. وای اینم ظاهرا ازم یه چیزی می خواست . شلوارشو کشیده بود پایین و با کیرش ور می رفت . من که دیگه خسته شده بودم . ولی به بابا جونم نه نمی تونستم بگم . تازه بدنمو واسه بعد از ظهر آماده کرده بودم و بازم باید می رفتم حموم و دوباره تازه و تر گل ورگل می شدم . بابا اومد پشت در اتاقم و صدام زد نادیا ..نادیا جون دختر گلم کجایی ؟/؟ بیا بیرون بابایی فقط یه نیمساعتی وقت داره .. واسه تو اومدم خونه .. یه بهونه ای ساختم .. کجایی دخترم .. در باز بود رفت اتاقم و منم پشت سرش راه افتادم . خودمو مرئی کرده و از پشت چشاشو گرفته و بدنمو به بدنش چسبوندم .. وقتی تن لختمو در تماس با بدنش حس کرد از خوشحالی نمی دونست چیکار کنه . -عزیزم تو که واسه یه لحظه منو ترسوندی . من به کلک گفتم که یه مدرکی رو جا گذاشتم خونه و اومدم ببرمش . می دونستم نویان الان میره دانشگاه و بهترین موقعیتیه که با هم باشیم -خب بابا جونم با هم باشیم که چی بشه .. . خودم رفتم طرف پدر گلم تا لختش کنم . این جوری خیلی بهم حال می داد . داداش و حالا هم بابا .. یکی یکی از راه می رسیدن . بابا رو سه سوته لختش کردم . -بابا خوشگله من .. کیرت چقدر درشت تر و چاق و چله تر و آبدار تر از دفعه قبل به نظر می رسه . ببینم با مامان مگه دعوات شده هوای بابا جونی منو نداره ؟/؟ من مخلص بابای گلم هستم .. کیرشو گذاشتم دهنم .. -نادیا چقدر کیف می کنم .. دارم حال می کنم .. از اونجایی که وقت نداشت واسش قمبل کردم و اونم که از این حالت خوشش میومد پس از این که پنجه هاشو فرو کرد تو کوسم و حسابی داغ داغم کرد کیرشو به چاک وسط کونم چسبوند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#44
Posted: 15 Sep 2012 21:46
زن نامرئی 44
اوووووفففففف بابا بابا چه خوب کردی که اومدی و این جوری خوشحالم کردی .. جووووووون بابا اگه تو نبودی من چیکار می کردم . اگه تو نبودی دخترت چه جوری تامین می شد . ممنونم ناصر جونم . یادت باشه دخترت هر چند وقت در میون به این چیزا نیاز داره که دیگه یه موقع به انحراف کشیده نشه -نادیا دخترم از این حرفا دیگه نباید بزنی . تو که خودت می دونی من تو رو دختر نجیب و پاکی بار آوردم . یعنی هر چی از تربیت و فرهنگ خودم بود به وجود تو هدیه کردم و.تو در واقع آینه ای از من هستی -بر منکرش لعنت بابا جون . این که دیگه کاملا مشخصه که من تر بیت شده توام . انگاری سوراخ کوسم بد جوری به ماساژ کیر عادت کرده بود . دلم می خواست روزی چند بار چند مدل کیر بره تو کوسم . فکر نکنم زنای شوهر دار این قدر هوس داشتند که من داشتم . بابا کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو کونم و اونا رو به چهار طرف حرکت می داد و با حرکتای خودش لبه ها و قسمتهای چاک کونم به کیرش فشار بیشتری می آورد و بیشتر بهم لذت می داد . .. هنوز هیچی نشده بابا بیحال و سست شد و حس کردم کیر ناصر جون چند حرکت پرشی و جهشی شدید رو به جلو داشته و آخ آخ گفتنهای بابا نشون می داد که آبش داره میاد .. -نادیاااااا .. جاااااان کیییرررررم -بابا محکم تر .. بیشتر کوسسسسسم آب می خواد آب .. -نادیا بگیرش بگیرش . دیگه تجربه ام زیاد شده بود چند ثانیه مونده بود که کیر بابا اولین قطره شو تو کوس من خالی کنه من سرمو به طرف لاپام خم کرده دستمو از لای پام به کیر بابام که فقط یه قسمتش اونم بیشتر از بیضه , بیرون قرار داشت گرفتم تو دستم و به قسمت کوسم فشار دادم و محکم نگهش داشتم و نذاشتم که بیاد بیرون . همین حرکت باعث شد که با یه لذت زیاد بابا تا تونست آبشو بریزه تو کون من .. همین جور کیرش تو کوس من می پرید و لذت پخش می کرد . از سکس با اون مثل سکس با نویان داداش به ار گاسم نرسیدم ولی از اونجایی که فوق العاده لذت برده بودم و از روز قبل تا حالا توسط افراد دیگه چند بار ار گاسم شده بودم زیاد خیالم نبود .. بابا تند تند ازم عذر می خواست که نتونسته اون جوری که شایستگی شو دارم ارضام کنه .. من تو دلم گفتم اگه قرار بر ارضا بود که دیگه شایستگی و غیر شایستگی نداره .. قول داد که این بار بیشتر منو بگاد و عجله رو بهونه کرد و پس از این که یه خورده کوسمو لیسید و با سینه ها و سایر اعضای بدنم ور رفت ولم کرد و رفت . این بار گرفتم تخت خوابیدم و پس از یک استراحت کامل دوباره رفتم حموم و خودمو حسابی ساختم . حال و حوصله شو نداشتم که خونواده بر گردند و برم خونه همسایه . ولی دیگه چاره دیگه ای نداشتم تا غروب یه جوری خودمو مشغول کردم . هر چند دیگه هیشکی نمی تونست جلو دار من شه و من هر کاری که دلم می خواست انجام می دادم . یواش یواش وقت رفتن به خونه همسایه بود . خستگی من خوب در رفته بود و سر حال سر حال بودم ولی اگه اون چند تا سکس روز گذشته رو نمی داشتم می تونستم سر حال تر از اینها هم بوده و هیجان بیشتری هم داشته باشم . راستش اولش تصمیم داشتم با یکی دو نفر سکس کنم و قال قضیه رو بکنم . ولی اون تیپ هایی رو که می دیدم دیگه از خود بی خود می شدم و حیفم میومد که کیر تک تکشونو آزمایش نکنم . خوب بود گروه گروه میومدند . یه سری دوستای پسر خونواده بودند . یه سری از طرف دختر خونواده بودند . یه دسته هم که مسن تر بودند هم باید جزو فامیلا و عمه و خاله و دایی بچه های خونه بوده باشند . پس با این حساب من می تونستم خیلی راحت خودمو توی این گروه جا بزنم . البته هر یک از دسته ها فکر می کردند من مال دسته دیگه هستم . خودمو یواش یواش رسوندم داخل حیاط و بعد ش رفتم داخل جمعیت . تا وقتی که به محوطه بزرگ پذیرایی و تالار نرسیدم خودمو مرئی نکردم . البته یه لباس آبی آسمونی یه سره تنم کرده بودم و پشت چشامو هم همرنگ لباسام کرده بودم . لباسام تقریبا پوشیده بود و خیلی هم بهم میومد .. ظاهرا همه باید لخت می شدند . این جوری خیلی بهتر بود . آدما که از شر لباس خلاص میشن و کاملا بر هنه میشن از نظر این که کی هستن کمتر مورد توجه قرار می گیرن . بیشتر اندام لختشون میفته تو دید و اگه کیر مرد ها بدن زنا رو ببینه که شق میشه و بعد هم بقیه عملیات . خیلی ها به دیدن من تعجب کرده بودند ولی یواش یواش هر زنی می رفت طرف یه مردی . دیگه یه حال و هوای درستی به این مجلس داده بودند . شده بود عین سلف سرویس . گیلاسهای شراب و بطر های شراب خارجی و انواع و اقسام وسایل پذیرایی در چهار گوشه تالار خود نمایی می کرد . من دلم می خواست که یکی از بقیه خوش تیپ تر باشه بیاد سراغم . اتفاقا یه جوونی هم اومد طرفم که بر و روی آراسته ای داشت . با یه ریش پرفسوری کاملا مشکی ولی صورت و تن و بدنی سفید . اول از همه چشممو به طرف کیرش دوختم . معرکه بود . هرچند خیلی زود لخت شده بودند ولی با این حال چیزی از هیجان مجلس کم نشده بود که هیچ آدم احساس شور و هیجان بیشتری می کرد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#45
Posted: 16 Sep 2012 23:58
زن نامرئی 45
اومد بغلم زد .. نتونستم بهش نه بگم . اصلا من اومده بودم واسه همین کارا . دیگه در میون جمعیت محو شده بودم . کسی نمی دونست که من کی هستم . صدای عملیات در تمام فضای تالار پیچیده بود . انگار داشتند شمشیر بازی می کردند . -من محسن ! شما ؟/؟ -نادیا .. -شما خانوم خیلی زیبا و خوش اندامی هستید . اجازه می فر مایید . ؟/؟ -تارفتم یه عشوه ای بیام بغلم زد و منو انداخت رو زمین .. درجا چونه شو گذاشت رو کوسم . واییییییی حس کردم که این یکی دیگه باید بتونه ارگاسمم کنه هم با اون سکس های دیشب فاصله افتاده بود و هم یه جورایی داشتم به اوج هوس می رسیدم . پاهامو به دو طرف باز کرده و با چشام به دور و برم نگاه می کردم . کیر هایی که تو کوسها در رفت و آمد بودند . یه چند تا هم رفته بودند توی کون و زنا از درد جیغ می کشیدند . دنبال صاحبخونه ها می گشتم معلوم نبود کجا هستند . هر کی یکی رو چسبیده بود . در یه نقطه ای دو تا مرد افتاده بودند سر یه زن . اوخخخخخخ این چونه محسن با اون ریش پروفسوریش چه لذتی به من می داد . مرتب چونه شو به سمت راست و چپ می گردوند و منم نمی تونستم یه جا بند شدم .. -اووووووووخخخخخخخ .. کوسسسسسسم .. بمال .. تند تر .. موهاتو فرو کن تو کوسم . دستشو گذاشته بود زیر چونه اش و ریششو تو کف دستش لول کرده به سختی سعی می کرد تو کوسم فرو کنه .. یه خورده سیخم می زد ولی با یه لذت عجیبی بی حالم کرده بود .. -محسن هر کاری دوست داری باهام انجام بده .. دهنم وا مونده بود و داشتم به دور و برم نگاه می کردم . در یک آن متوجه شدم دو تا کیر با هم رفتند توی دوتا از سوراخای بدنم . من طاقباز قرار داشتم و محسن کیرشو کرد توی کوسم و معلوم نبود یه کیر دیگه از کجا پیداش شده و رفته تو دهنم . فقط همینو می دونستم که با لذت در حال میک زدن و ساکیدن اون کیر نا خواسته بودم . حتی هر چند لحظه در میون کف دستمو حلقه کرده و می ذاشتم دور بیضه کیری که تو دهنم بود . محسن کف دستشو گذاشته بود روی کوسم و همزمان با ضرباتی که به کوسم وارد می کرد کف دستشو هم در قسمت بالای کوسم می گردوند . مثل این که زیا د طرفدار پیدا کرده بودم چون حس کردم اون دو تا دستی که رو سینه هام قرار گرفته مال یه نفر دیگه به غیر از این دو نفر باید باشه . دیگه خیلی توی هم رفته بودند . صاحب اون کیری که بود توی دهنم اسمش بود مجید . کیرشو از دهنم کشید بیرون و لبای داغشو گذاشت رو لبام . طوری لبها و زبونمو می مکید که که من بی اختیار دستم می رفت طرف کیر محسن و و قتی که از کوسم بیرونش می کشید دستمو می ذاشتم روش و دوست داشتم با فشار بیشتری کیرشو فرو کنه تو کوسم . منو از جام بلند کردند تا سه تایی شون راحت تر باهام مشغول شن . محسن که همون پایین دراز کشید و کیرشو فرو کرد تو کوسم . مجید هم یه خورده با سوراخ کونم ور رفت و بی انصاف کیرشو به همون صورت فرو کرد تو کونم -واااااییییییی دردم اومد .. اوه .. اوه .. اوه .. مجبور شد کیرشو از کونم بیرون بکشه و این بار از گوشه و کنار یه کرم آورد و پس از چرب کردن سوراخ کونم و کیر خودش خیلی راحت کیرو فرو کرد توی کونم طوری که این بار خودمم فوق العاده لذت می بردم . مسعود هم اومد جلو و چون سوراخ دیگه ای گیر نیاورده بود کیرشو فرو کرد توی دهنم . به خودم افتخار می کردم . من تنها زن اون جمعیت بودم که تونسته بودم سه تا مردرو به طرف خودش بکشونه . یه غرور خاصی بهم دست داده بود . دلم می خواست تمام مردای حاضر در سالن دسته جمعی بیان طرف من و از وجودم استفاده کنن . محسن طوری در حال گاییدنم بود که اگه کیر مسعود تو دهنم نبود صدای جیغ و فریاد من فضای سالنو پر می کرد . همزمان با حرکات کیر محسن تو کوسم منم خودمو رو کیرش حرکت می دادم تا فشار و میزان لذتی که می برم بیشتر شه . مجید هم که در حال گاییدن کونم بود دستشو گذاشته بود رو لبه کوسم و باهاش ور می رفت با این کارش حس می کردم که دارم بیشتر داغ می کنم . با همون کیری که توی دهنم بود در حال ناله کردن بودم . حس کردم دارم ار گاسم میشم . جووووووون چه لذتی ! کوس و تمام تنم در حال ارضا شدن بود . تمام تنمو برق گرفته بود . یه لذت برقی .. یه لرزش عجیب . با اشاره دست و چش محسنو حالیش کردم که آبشو همون سر بالایی خالی کنه تو کوسم .. محسن به مجید گفت که اونم می تونه آبشو تو کونم بریزه .. هنوز محسن و محید آبشونو توی کوس و کونم خالی نکرده بودند که حس کردم کیر مسعود داره تو دهنم می پره اون زودتر از دو نفر آبشو خالی کرده بود . فکر اینجاشو نمی کردم . محسن و مجید هم همزمان با هم شروع کردن به ریختن آب کیرشون تو کوس و کون من .. چه حالی می داد . حس کردم تازه دارم گرم میشم . دیگه برام مسئله ای نبود که یه بار دیگه ارگاسم میشم یا نه . فکرم نمی کردم بشم . با توجه روز قبل و امروز از سیستم بدنی خودم خبر داشتم ولی دلم می خواست تمام کیر ها رو تست کنم .. .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#46
Posted: 18 Sep 2012 23:28
زن نامرئی 46
در یه حالت بی حسی و سرمستی رو زمین ولو شده بودم ریزش و برگشت آب کیر از کوس و کونمو حس می کردم اونی که رفته بود تو دهنمو همه شو خورده بودم دمر افتاده بودم رو کف سالن . سمت راست صورتم رو زمین قرار داشت و به جمعیتی نگاه می کردم که شاداب و پر نشاط در حال سکس و عشقبازی با هم بودند . چه دنیایی داشتند . دیگه رابطه ها اهمیتی نداشت و این ضابطه ها بود که تعیین کننده بود و ارزش داشت . کاش من خودمو خسته نمی کردم و از این محفل گرم و دوستانه لذت بیشتری می بردم . حس کردم که دو تا دست داره کونمو می ماله و دو تا دست دیگه رو کمرم قرار گرفته . ظاهرا یه روغن های مخصوص ماساژ آورده و ریختند رو بدنم و دستای قدرتمند مردونه ای که در حال مالوندن من بودند . چقدر خوشم و خوابم میومد . دیگه بی خیال اون همه سر و صدا و هیاهو شده بودم .فط یه لحظه دیدم دو تا خواهر با دو تا برادر در حال حال کردنند و بهداد داشت بهی رو می گایید و بردیا هم با بهنوش طرف شده بود . سر و صداشون سالنو پر کرده بود . خواهرا و برادرا چه لذتی از سکس با هم می بردند . یه لحظه سرموبر گردوندم . سهیل و سهراب داماد های خونواده رو دیدم که اومدن رو من . انگار امروز همه دوست داشتن دسته جمعی منو بگان و چه حرصی هم داشتند . سهراب که دستشو گذاشته بود رو کون روغنی من .. طوری هوسمو زیاد کرد که خود من دستمو رسوندم به یکی از قاچای کونم و اونو به طرف بیرون بازش کردم تا سوراخای کوس و کونم بیشتر تو دید متقاضیان قرار بگیره واونا رو به هوس بیاره و سهراب هم یه جورایی بجنبه . کف دستشو گذاشت لای پام .. خیسی هوس و روغن و پس مونده های آب کیرهایی که از من خارج شده بود همه درتماس با دست من طوری منو به لرزه و هوس آورده بودند که دلم می خواست زودتر یه کیر دیگه بفرستند تو سوراخم . شده بود میدان جنگ . شمشیر ها یکی پس از دیگری به اونجا هایی که می خواست فرود بیاد فرود میومد . سهیل با زانوهاش رو به زمین نشست و کیرشو گرفت طرف دهن من . مجبور شدم یه خورده سرمو بیارم بالا و کیرشو گرفتم تو دستم و ساک زدنو شروع کردم . گردنم درد می گرفت ولی چاره چی بود . اینجوری از تماس دست یا کیر به قسمت لاپام می تونستم بیشتر کیف کنم . سهیل به خوبی حس کرده بود که من گردنم درد می گیره واسه همین خودشو پایین تر کشید و دستشو گذاشت دور کیرش و اونو به طرف دهنم هدایت کرد . این جوری فقط چند سانت اول کیر سهیلو می تونستم تو دهنم جا بدم . در عوض از عقب بدن بیشتر حال می کردم . بالاخره سهراب رحم کرد و کیرشو فرستاد تو کوسم . سرم افتاد روی زمین و کیر از دهنم خارج شد . دیگه نمی تونستم چشامو باز کنم . در همین لحظه صداهای گفتگوی بین دو نفرو به خوبی می شنیدم که داشتند در مورد من صحبت می کردند . یکی از اون صدا ها به نظرم خیلی آشنا میومد . هرچی فکر می کردم نمی تونستم به یاد بیارم که اونو کجا شنیدم . تا این که سهراب گفت بابا جون بفرمایید مادر مقابل شما صاحب این خوش بدن خوشگل نیستیم . بفرمایید این کوس ناب و منحصر به فرد که امشب چشم همه کیر ها رو خیره کرده در اختیار شماست . دیگه متوجه شدم که این جنابی که با حسرت بالا سرم وایساده و منتظره که نوبتش بشه کسی نیست جز بهادر خان کیر شلیان که امیدوارم واسه کوسی مثل من بتونه خوب شق کنه و یه حالی هم به من بده . سهراب کیرشو از تو کوسم بیرون کشید و سهیل هم به احترام پدر زنش کیرشو از تو دهنم در آورد . بهادر خان رو من سوار شد . حس کردم که اگه بخوام به همین صورت رو زمین دراز کش باشم شاید بهادر نتونه کیرشو به خوبی تو کوسم فرو کنه و اگه هم بره اون داخل ممکنه بیاد بیرون .. چه هن هنی می کرد . نفس نفس زنان رو من سوار شده بود . کیرشو که به وسطای کونم زد و قاچا رو از وسط باز کرد تا با اندازه گیری سوراخ تیرشو بزنه به هدف . من در جا بلند شده و به طرفش قمبل کردم . طوری از این حرکت من به وجد اومده بود و انگاری که اونو از یه چیز سخت خلاص کرده باشم مدام ازم تشکر می کرد . لب و دهنشو گذاشته بود رو کونم و اونو مرتب ماچ می کرد . -خوشگل خانوم خیلی نازی .. کیرم دیروز خیلی کلفت و دراز بود نمی دونم چرا امروز این قدر آب رفته .. خنده ام گرفته بود -خب از شانس ماست حاج آقا -به من نگین حاج آقا حس می کنم خیلی پیر شدم بهم بگین بهادر -فدای کیرتون بهادر خان -من غلام شمام -شما سرور منین .. خیلی از این تعارفات و حرفای بی سر و ته و عشوه های الکی خوشم میومد . بهادر کیرشو کرد توی کوسم . خیلی راحت تا ته رفت . شبیه کیر جلق زده ها شده بود . -خوشگله باید ببخشید اگه یه کیر خیار شوری دارم . -عیبی نداره بهادر جون در عوض روی کوس منم به اندازه یه حبه سیره .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#47
Posted: 22 Sep 2012 00:18
زن نامرئی 47
بهادر ول کن من نبود با همون کیرش سعی داشت به من ثابت کنه که هنوز نیروی جوونی درش وجود داره و می تونه تا هر وقت که اراده کنه به بهترین نحوی باهام سکس داشته باشه . منو پاهامو از حالت سگی خارج کرد و به یه حالت قور باغه ای در آورد . اینم از اون کیف کردنها با مدل جدید . چقدر خوشم میومد . یادم میومد یه چیزی تو همین مایه هارو وقتی که خیلی بچه بودم بابام به شکل بازی رو من پیاده می کرد . البته از این خلاف کاریها داخلش نبود پاهامو با دو تا دستاش می گرفت و منم رو زمین حرکت می کردم . حالا فقط فرقش در این بود که یه کیر بامزه هم رفته بود تو کوسم . دخترای بهادر خان دست از کار کشیده و اومده بودن طرف باباشون . حسابی در حال تشویق پدرشون بودند . -بهی بابا رو می بینی از نو جوون شده . چه حالی می کنه .. -بهنوش جون چرا مامانو نمی گی . یه پسر خوش تیپ که زنم نداره چه با لذت داره مامانو میگاد .. نگاه کن .. اصلا چشاش باز نمیشه .. اوهوی مامان .. نگاه کن بابا این طرف مشغوله .. بهی کونشو گذاشت سر باباش و گفت بابایی یه خورده لیسش بزن .. -دختر برو کنار حواسم پرت میشه -اوه کی میره این همه راه رو . حالا پدر جونی ما رو باش . چقدر واسه ما ناز می کنه . -ببینم بهی قیافه این خوشگله واسم خیلی آشناست . انگاری همین دور و برا دیدمش . منم واسه این که مخ اونا رو کار بگیرم گفتم ما بنده ها همه شبیه همیم مهم اینه که دم و دستگاه ما از یه جنسه . بهی که از لیسیده شدن کوسش توسط باباش نا امید شده بود اومد طرف من و گفت خب حالا بیا اینجا رو بخور و حالشو ببر . کیر باباش توکوسم بودو دهن منم رو کوس دخترش . یه حالت زنجیره ای و در هم و بر هم پیداکرده بودیم . یکی از مردا یا پسرایی که نمی شناختمش اومد و کیرشو فرو کرد توی دهن بهی . صحنه های عجیبی بود . همه با هم صمیمی بودند و هیشکی در فکر این نبود که دنبال بهترین باشه یا زیباترین . خیلی از این تفاهم و صمیمیت لذت می بردم . هر لحظه که می گذشت ازتماس کیر بهادر با کوس خودم لذت بیشتری می بردم . دلم می خواست همه بهم حال بدن و حال کنند و از وجودم لذت ببرن . ولی این دیگه نمی شد . هم خود خواهی بود و هم این که مردا که نمی تونستند همه زنا رو ول کنند بیان دنبال من یکی . -آخخخخخخخ داره میاد .. داره میاد .. .. یک لحظه همه بچه ها و فک و فامیلای اصلی دور من جمع شدند و می خواستند صحنه رو ببینند . سهراب می خندید و می گفت هول نکنین اونو که آبش خشک می کشه . خواهر بهادر خان که اونم زن جا افتاده ای بود به صحنه نزدیک شد و گفت چیکار به کار داداشم دارین بیچاره یه لقمه چرب و چیلی و آبدار گیرش افتاده داره حال می کنه . طوری رفتار می کنین که انگار تازه تکلیف شده باشه . ولی با این حال خودش به صحنه نزدیک شده و خیلی به دقت همه جا رو زیر نظر داشت . -داداش تو که تو کوس این پری خوشگله آب ریختی به کوس ما چی می ماسه -آبجی بنفشه . این همه جوون اینجا هستند می تونی با کیر همه شون حال کنی .. -ولی مال داداش یه چیز دیگه ایه . .. بهادر با چند حرکت نرمشی و جهشی آبشو تو کوس من خالی کرده بود . بهادر کیرشو از کوسم بیرون کشید و رفت پی کارش . بنفشه هم دهنشو گذاشت زیر کونم تا آبهای بر گشتی از کوسمو لیس بزنه . حوصله اش داشت سر می رفت و انتظار داشت قطرات بیشتری از آب برگشت کنه و زودتر اونو بخوره . زبونشو فرومی کرد تو کوسم و با هوس و لذت شدید آب کیر داداشو می خورد . حتی به این هم قانع نبود دو تا انگشتشو فرو می کرد تو کوسم و اون داخلو لایروبی می کرد و می خواست هراثری از بهادر خانو که اون داخل جمع شده بفرسته توی دهن خودش . با این کاراش فقط هوس منو زیاد می کرد . چه صحنه هایی . الان انگار فقط به انگشتای باریکی نیاز داشتم که بره تو کوسم و با یه اصطکاک خاصی منو به جنبش وادار کنه . من نمی دونم این همه جمعیت چطور یک ریزدر حال فعالیت بودن و خسته نمی شدند . بعضی از مردا در گوشه و کنار داشتن به سلامتی هم مشروب می خوردند . دوست نداشتم موقع سکس دهن طرفم بوی الکل بده ولی باید یه جورایی این وضعو تحمل می کردم . یه گوشه سالن یکی از زنا رو به ستون بسته بودند و مردا مثل سرخپوستا دورش می گشتند و هر کدومشون کیرشو نو به یکی از سوراخای زنه فرو می کردند . گوشه و کنار تالار یا این سر سرای بزرگ انواع و اقسام ترانه ها در حال پخش شدن بود که هر گوشه ای غلبه با یکی از این ترانه ها بود . در یه قسمت آهنگ عربی صداش مشخص تر بود .. و یک قسمت غربی .. بعضی ها رو هم چون فاصله داشتم زیاد متوجهش نمی شدم . رفتم به یه سمتی که غلبه با آهنگهای غربی بود . هر چند اکثرا جوون و فعال بودند ولی می دونستم اکشن تر ها عاشق ترانه های غربی و تند هستند . ظاهرا چند تا جوون خوش گل و خوش اندام اون دور و بر بودند تا منو دیدند هر کی رو زیر کیرشون داشتند ول کردند . یه نگاهی به اندام زنایی که زیر شون بود نگاه کرده و متوجه شدم که با اون کوس های چاق و چله ای که اون زنا دارن بی جهت نیست که چشمشونو خیره کردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#48
Posted: 27 Sep 2012 13:28
زن نامرئی 48
دوتایی شون اومدن طرف من . خیلی خوش اندام و هیکل مند بودن . با این که کیرشونو از کوس های طرفشون بیرون کشیده بودند و می خواستند تو کوس من فرو کنند ولی زیاد نگران نبودم چون زنایی رو که اونا داشتند می گاییدند ظاهر تمیزی داشتند تازه خود من همچین دست نخورده دست نخورده نبودم . مثل حیوونای گرسنه افتادن رو تنم .. -آههههههه بچه ها بچه ها شما چقدر هات هستین .. -کریم اونو رو دستات نگه داشته باش . می خوام مدل هوایی بکنمش .. کریم منو بلند کرد رو دستاش گذاشت . درست به حالتی که رفته باشی اتوشویی لباستو روزنامه پیچ کرده باشن و داده باشن به دستت اون منو گذاشت رو دستش و جمشید هم کیرشو کرد تو کوسم . کونم رو یه هوا بود و کوسم رو دست کریم قرار داشت . اون با مالشهای خودش منو حشریم می کرد و جمشید هم با سرعت گاییدن خودش . دوتایی سنگ تموم گذاشته بودند و خیلی ها عین ندید بدید ها دست از کار کشیده بودند و در حال عکس گرفتن و فیلم برداری بودند . منم خیالم نبود . چه بسیار قیافه های شبیه به من . با این حال فریاد می زدم بچه ها نکنه از صورت من فیلم بردارین .. ولی اونا هیجان زده بودند . نمی دونم چرا این صحنه معمولی اونا رو سر حالشون کرده بود . شاید از این انعطاف بدنی من تعجب می کردند و قدرت بدنی این کریم و جمشید . حالا که جمشید سیر سیر منو گاییده بود شونه هامو گرفت و منو بلند کرد و به حالت عمود برد هوا و حالا این کریم بود که از روبرو فرو کرد تو کوسم ولی خیلی زود منو گذاشت زمین . یه سری که صحنه از دستشون در رفته بود همه با هم دم گرفتند دوباره دوباره .. من دیگه شده بودم نقل مجلس و گرمی خاصی به این محفل بخشیده بودم . صحنه تکرار شد و حضار به اون چه که می خواستند رسیدند . دیگه کسی هم نمی پرسید که من کی هستم و از کدوم گروهم . واقعا چقدر خوبه که فرهنگ آدما بالا باشه و این قدر فضول نباشند . .دریه صحنه دیگه منو از پشت چسبوندند به دیوار و تا می تونستند به نوبت منو گاییدند . یه نفر دیگه به اونا اضافه شده بود یکیشون منو نگه داشته بود و دو تا دیگه به نوبت کارشونو می کردند . اونی هم که منو نگه داشته بود گاه میومد پشت من قرار می گرفت و با یکی از اونا جا عوض می کرد . اون قدر خوش گذشته بود که نفهمیدیم کی شب شد . موقع شام که شد رفتیم یه محوطه دیگه به اندازه چند برابر مهمونا غذا آماده بود . خودمو زیاد سیر نکردم .هرچند مردا بیشتر فعالیت می کردند تا زنا .. تلویزیون روشن بود و داشت زندگی معتادها رو نشون می داد .. مردایی که خونه زندگیشونو ول کرده بودند و بدنشون در حال از هم پاشیدن بود .. دخترایی که با گریه باباشونو می خواستند .. زنایی که نمی دونستن باید چیکار کنند . مادرایی که تنها پسرشونو به خاطر اعتیاد اونا از دست داده بودند ..معلوم نبود موقع این کارا چرا تلویزیون باید روشن باشه و ما این بر نامه ها رو ببینیم . عجیب روی من اثر گذاشته بود . از خودم بدم اومده بود که چرا با این نیرویی که دارم فقط به دنبال تفریح و حال کردن خودم هستم و نمیرم یه کمکی به جامعه خودم بکنم . به این که با این افیون و افیون صفت ها بجنگم .. یه صحنه ای رو نشون می داد که یک دختر جوون و خیلی خوشگل رو گرفته بودند که شیشه پخش می کرد .. دختری که زیر پاش یه پژو 206 بود . حقش بود که این دخترو اعدام کنند . وقتی که از این دختر می پرسیدند چرا این کارا رو می کنه با کمال پررویی جواب می داد که اگه من این کارو نکنم یکی دیگه هست که این کارو انجام میده .. اینم شد دلیل . یک عذر بد تر از گناه . شاید اون کسی که این قدرتو به من داده از من انتظار داشته اونو در راه خیر مصرف کنم . هرچند تا حالا به کسی ضرر نزدم ولی جز در یه مورد که به درد زنا رسیدم به درد کسی نخوردم . در همین افکار پریشان غوطه می خوردم که دیدم منو با همون صندلی که روش نشسته بودم بلندم کرده و بردن وسط پذیرایی . یا همون سر سرای بزرگ . دیگه حال و حوصله ای نداشتم ولی این بار منو درازم کرده بودند و پاهامو از وسط باز کرده و مردا نوبتی میومدن کوسمو لیس می زدند و می رفتند . اینم یه بازی جدیدشون بود که خیلی حال می کردم و بهم لذت می داد .دیگه زن و مرد همه میومدن سر وقتم . شاید اونا هم حس کرده بودند که من یه چهره ای هستم که از در غیب اومدم . دو تا سینه هام لبام و کوسم و هر قسمت از بدنم اسیر یکی شده بود . اینم یه حالت سکس بود .. یکی داشت فریاد می زد فتیش به سبک جدید .. معلوم نبود چی دارن میگن .. من که داشتم لذت می بردم ولی از این اسم های کوس کلک بازی خوشم نمیومد . مگه سکس قرار دادیه که بخواهیم اونو پیاده کنیم ؟/؟ یه خورده احساس خفگی می کردم .. وقتی این مسئله رو عنوان کردم دور و برمو خلوت کردند . حس کردم کوسم یه چیزی لازم داره که بره داخلش دیگه محوطه بیرونی به اندازه کافی حال کرده بود . چند تا از انگشتامو فرو می کردم تو کوسم و درش می آوردم این علامتا واسه این بود که کیر میخوام ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#49
Posted: 27 Sep 2012 13:46
زن نامرئی 49
مردای زیادی واسه من صف کشیده بودند و من به دیدن همه اونا به هیجان اومده بودم . دلم می خواست دونه دونه همه اونا رو آزمایش می کردم . می خواستم همه با من حال کنند . رفتم رو یک کاناپه ای دراز کشیده و پاهامو به دو طرف باز کردم . چشامو بستم تا با لذت بیشتری از ورود کیر ها به کوسم استقبال کنم . چقدر این جوری بهم مزه می داد . مردها واسه این که کیرشونو زودتر توی کوسم فرو کنند با هم رقابت داشتند . آخرشون گفتند تا اونجایی منو می کنند که آبشون بریزه .. از یک دقیقه بگیر تا پنج دقیقه .. یکی شون تا کیرشو فرو کرد در جا آبشو ریخت . حس کردم که دیگه خیلی اون داخل سنگین شده و یواش یواش درد خفیفی رو هم حس می کردم ولی این درد بیشتر مر بوط به سرعت گاییده شدن و انواع و اقسام کیر بود . با این حال یه خورده شیب کوسمو به طرف پایین دادم تا درد کمتری حس کنم . با این کارم دیگه درد نمی کشیدم ولی مردای حریص ول کنم نبودند . یواش یواش از این مرحله گذشتم و یکی کمرمو گرفت و از اونجا به بعد بود که دیگه چند نفری افتادند به جونمو چند تایی شون تو کونم خیس کرده و منو خوابونده و اونایی که مونده بودند بدنمو سفید برفی کردند . رو سینه ها و شکمم صورت و چشم و ابرو همه جا رو خیس کردند . فکر کنم دیگه کسی نمونده بود که با من حال نکرده باشه . چقدر خوابم گرفته بود . این لحظات تکرار نشدنی رو باید قدرشو می دونستم . هر جای بدنمو دست می زدم فقط منی بود و منی . چقدر تمام بدنم لغزنده شده بود . تمام پر بود از هوسهای خالی شده مردان .. گوشه و کنار همه با هم مشغول بودند . دخترای بهادر خان ظاهرا با چند تا غریبه در حال حال کردن بودند . سمیه از من یاد گرفته بود و رفته بود رو کاناپه کوسشو هوا داده بود تا مردا همونجوری که اومده بودند طرف من طرف اونم بیان ولی زیاد تحویلشون نمی گرفتند . چون اولا مردا دنبال چیز جوون تر و کار درست تر بودند و از طرفی هر چی مایع داشتند رو من خالی کرده بودند . خیلی کوفته بودم . خیلی .. ظاهرا دیگه با اون هیکل پراز منی یه مجوزی هم برای دوش گرفتن داشتم .. رفتم زیر دوش حموم و بدنمو شستم .. دیگه هوس خونه رو کرده بودم . راستش اون فیلمی که در مورد قاچاق و بی خانمان کردن آدما دیده بودم تا حدود زیادی رو من تاثیر گذاشته بود و دلم می خواست از این قدرت خودم در راه مبارزه با قاچاقچبان استفاده کنم .. ولی چه جوری . .. من چه جوری و با چه بهونه ای می تونستم از خونه خارج شم و خونواده رو نگران نکنم و برم دنبال جیمز باند بازی . یه کلکی باید می زدم . در هر حال می شد یه جورایی مسئله رو حلش کرد . می دونستم این مجلس تا ساعتها دیگه بر قراره ولی تحت تاثیر قرار گرفته بودم . شاید با این فشار سکسی که به خودم آورده بودم می خواستم به خودم نشون بدم که من می تونم هر موقع که اراده کنم به هر تعدادی که بخوام قادرم مردا رو بکشونم طرف خودم و اینا برام مسئله ای نیست . .شبو سعی کردم خیلی راحت بخوابم . باید از فردا زبل بازی خودمو شروع می کردم . ولی دوست داشتم به جای خرده فروش ها با عمده فروش ها در بیفتم . اشتیاق قهرمان بازی منو کشته بود . شایدم بی جهت فکر می کردم که فقط با همین یه قدرتی که من ازش بهره می برم به راحتی میشه با تبهکاران جنگید ولی نا امید نبودم . شب توی خونه نویان گیرم آورد و می خواست که بهش حال بدم -داداش من خیلی خسته ام . نمی دونم امروز چرا کوفته ام -نادیا تو کارت نباشه من خودم کارمو می کنم . -این شد یه حرفی . خودمو لخت انداختم تو بغلش .. خیلی دوست داشت تحریکم کنه و هر جوری که شده سر حالم بیاره ولی از اونجایی که به یه حالت اشباع رسیده بودم و فکرمم مشغول بود خود به خود زیر کیر داداش نویان خوابم برد و اونم دیگه احتمالا باهام مشغول شده بود . چون هر بار چشم باز می کردم می دیدم که اون با یه جایی از بدنم در حال ور رفتنه و و دوبارحس کردم که آبشو ریخته تو کوسم و روی تنم . صبح که از خواب پاشدم دوباره رفتم حموم بعدشم صبحانه امو خوردم و دیگه به خودم گفتم باید از یه جایی کارمو شروع کنم . من که دیگه نمی تونم برم به اداره پلیس بگم که جریان اینه و می خوام با شما همکاری کنم . پس بهتره خودم از یه جایی دست به کار شم و ببینم تا کجا می تونم پیش برم . ولی اگه یه جا یه سوتی می دادم ممکن بود جونم در خطر باشه و حتی نامرئی بودن هم دردی رو دوا نکنه . باید ریسک می کردم .. با تاکسی خودمو رسوندم به قسمتهای پایین شهر . جاهایی که حس می کردم معتاد زیاد تری وجود داره .. البته در این ناحیه از شهر خرید و فروش مواد رونق بیشتری داشت و بیشتر توی دید بود . آرزوهای بزرگی در سر داشتم و نمی دونستم که تا کجا می تونم پیش برم . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#50
Posted: 29 Sep 2012 00:39
زن نامرئی 50
نمی دونستم باید چه حیله ای به کار ببرم . یه خورده این طرف و اون طرف دور زدم و رفتم دور و بر توپخونه که حالا شده میدون خمینی . خودمو پنهون کردم تا ببینم که چی به چیه . قیافه های زشت و زننده معتادارو می دیدم که گوشه کنارا در حال چرت زدنند . در میون اینا زنایی هم بودند که هم معتاد بودند و یه تیپ جلفی هم داشتند . خودمو کشیدم گوشه ای و رد و بدل شدن مواد رو خیلی سریع دیدم ولی اسمی از کسی نیاوردند . اونی رو که تحویل دهنده مواد بود تعقیبش کردم تا ببینم کجا میره .. دوان دوان با یه حالتی مضطرب رفت طرف یه پراید . خیلی دلم می خواست سوار ماشینش می شدم . و باهاش می رفتم به آخر خطی که می خواست بره . راستش قهرمان بازی من گل کرده بود . دوست داشتم که یه جورایی حال همه رو بگیرم ولی این آدم باید یکی از اون خرده فروشهاشون باشه . آروم در پشتی رو باز کردم و رفتم نشستم . درو دیگه نبستم . تا رفت استارت بزنه من خیلی آروم درو بستم . یه لحظه سرشو به عقب بر گردوند ولی چیزی ندید . یه ریسک دیگه هم کردم و اون این که پشت دنده و بین دو تا صندلی جلو یه کیف دستی کوچولو بود که یواش اونو بر داشتم و خیلی آروم زیپشو باز کردم . با این که نامرئی بودم ولی خیلی می ترسیدم . از رو گواهینامه اسم طرفو فهمیدم . کیفو گذاشتم سر جاش , بی سرو صدا... نمی دونستم داره کجا میره ولی حس کردم که داریم میریم سمت شرق تهران و طرفای نارمک . جلو یه مجتمع مسکونی وایساد . باید قبل از اون پیاده می شدم . اگه درو می بست و .. سرو صدای ماشین و .. سریع پیاده شدم .. این بار گذاشتم در باز بمونه .. تعجب کرده بود . دنبالش راه افتادم . یه ساختمون چهار طبقه بود . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . یا باید خودمو نشون می دادم و ازش حرف می کشیدم یا باید با یه حالت نامرئی یه چیزایی رو می فهمیدم و بعدا تصمیممو می گرفتم . ترجیح دادم فعلا ریسک نکنم و همچنان مخفی بمونم . رفت طبقه چهارم به یکی از واحد های سمت راستی .. منم باهاش رفتم داخل .. مهران قیافه اش به معتاد ها نمی خورد . ظاهرا از اون زرنگهایی بودکه فقط به فرو شندگی و سود جویی خودش فکر می کرد . تو خونه اش خیلی مواد مخدر گیر آورده بودم . تریاک به اندازه کافی و یه سری چیزای دیگه ای که نمی شناختم . می شد یه جورایی اونو گیر انداخت ولی باید می فهمیدم که اون این جنسا رو از کجا گیر میاره . لباساشو در آورد و همون وسط پذیرایی لخت شد تا بره حموم .. دیوونه چرا رو نقطه ضعف من انگشت گذاشتی . تماشای بدن لختش یه چند دقیقه ای منو بیحس کرد و کاری کرد که من با کوسم ور برم و بیحال یه گوشه ای بیفتم . اون رفت حموم و من می تونستم موبایلشو بر دارم و فرار کنم ولی اینا همشون از اون کارای الکی و کم نتیجه بود . هرکاری کردم نتونستم سر در بیارم که این آقا چه مدارک دیگه ای می تونه داشته باشه که من بتونم به آدمای ارشد تر از اون دسترسی داشته باشم و به اصطلاح باندشونو متلاشی کنم ولی باید از اینجا به بعدشو یه نقشه درست و حسابی طرح می کردم که بتونم موفق شم . رفتم جلو آینه و با وسایل آرایشی که تو کیفم داشتم یه خورده خودمو خوشگل تر کردم و تصمیممو دیگه گرفتم . باید کاری می کردم که اون بهم اعتماد می کرد و من می شدم معشوقه اون ولی چه جوری .. درهر حال اونجا موندن و تنها نشستن من فایده ای نداشت . از خونه خارج شدم . تصمیم گرفتم یه چیزایی از خودم ببافم و تحویلش بدم . حس کردم که اونم یه جورایی به زن و سکس نیاز داره .. حس که نکردم یقین کردم . چون وقتی که داشت می رفت حموم کیرشو شق کرده بود و اونو می مالید و زیر لب یه چیزایی می گفت . باید از این نقطه ضعفش استفاده کرده یه جورایی رگ خوابشو در دست می گرفتم . یه چند دقیقه ای فکر کردم که باید چی بگم . به محض این که متوجه شدم داره از حموم میاد بیرون از خونه رفتم بیرون . یه چند دقیقه ای صبر کرده زنگ زدم .. نمی دونم چرا درو باز نمی کرد . شاید انتظار نداشت کسی در خونه شو بزنه و دچار استرس شده بود . باید فکر اینجاشو می کردم . بااین حال با یه صدای ظریف زنونه تحریکش کردم و بالاخره درو باز کرد .. با موهایی خیس ولی با یه لباس منزلی شیک درو بروم باز کرد . -ببخشید آقا مهران ؟/؟ -بفرمایید شما رو نمی شناسم -ببخشید من الان از توپخونه میام . هرچی صداتون زدم جوابمو ندادین . من یه خورده از شما مواد می خوام ببرم واسه شوهرم . -ببخشید شما اشتباهی اومدین . مثل این که شما شوخیتون گرفته یا این که قصد دارین واسه خودتون و من دردسر درست کنین . ببینید همشیره من حوصله دردسر ندارم . -تو رو خدا کمکم کنین . شوهرم میگه اگه بهم تریاک نرسونی جای پولها رو بهم نمیگه . -ببخشید تریاک که همه جا ریخته .. چرا سراغ من اومدین . من اهلش نیستم .. -اهل چیزای دیگه چی ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم