انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 8 از 36:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  35  36  پسین »

زن نامرئی


مرد

 
زن نامرئی 71

ولی من تا حالا هفت تیر دستم نگرفتم . نمی دونم چه جوری باید شلیک کنم .. غلام : نکنه اومدی تا واسمون آواز بخونی . در هر حال اگه تو کوس جناب سروان شلیک کردی که کردی وگرنه من خودم تو کوست شلیک می کنم . اول با کیرم بعد با لوله تفتگ . از همون لحظه کینه غلامو به دل گرفتم . همچین غلامی بهت نشون بدم که مرغان آسمون به حالت گریه کنن . پنج تا مرد رفته بودن سراغ اعظم . زینال : بچه ها ما نامردی تو ذاتمون نیست . دست و پاشو باز کنین که اونم آزادانه بتونه هر کاری که دلش می خواد انجام بده . یه موقع اون دنیا نگه که منو به زور گاییدن . -من شوهر دارم . یه پسر دارم . جاسم : خب ما هم زن داریم بچه داریم .. ظاهرا اونا می خواستند دست و پای اعظمو باز کرده و دست و پا زدن اونو موقع تجاوز کردن به اون ببینند . این جوری بیشتر بهشون مزه می داد . یه زیلو رو زمین پهن کرده و جناب سروان اعظم خانومو انداختن روش . -ببخشید جناب سروان ما اینجا پر قو نداریم . تشک نرم هم نداریم . بچه ها حمله .. . یه زیلوی دوازده متری رو زمین پهن کرده بودند که همه شون راحت جا می شدند . دست و پا زدنهای اعظم تاثیری نداشت . سر و صورت جاسم و عماد رو زخمی کرده بود . ولی غلام با سیلی های چپ و راستی که به صورت اعظم وارد می کرد اونو از حال برده بود . -بچه ها بهش رحم نکنین . هر جاشو گیر آوردین جرش بدین . این جنده رو پاره پاره اش کنین . حالا که قراره به دست نازیلا کشته بشه زخمی و سالمش فرقی نمی کنه . پنج تایی شلوارشونو پایین کشیده بودند و کیرشونو به اعظم می مالیدند . زن هنوز نصفه هوشی داشت و دست و پاهای خفیفی می زد . این صحنه ها منو به شدت حشری کرده بود . دلم می خواست که یه خورده هم با من حال کنن . خواب از سرم پریده بود و اصلا یادم رفته بود در چه موقعیتی هستم . با این که اعظم شل شده بود و کاری از دستش بر نمیومد ولی مردا دوست داشتند لباسای اعظم محجبه رو که حالا نیمه بر هنه شده بود پاره اش کرده به زور از تنش در بیارن . -نههههه نهههههه . من نمی خوام .. -بخواه .. بخواه .. بخواه .. اسد دستشو گذاشت رو شلوار اعظم و اونو با فشار به طرف پایین کشید . -جوووووون چه پاهای کشیده ای ؟/؟ عماد و جاسم دهنشو نو گذاشته بودن یه طرف سینه اعظم با چه ملچ ملوچی میکش می زدند که منو هم به هوس انداخته بودند . رفته بودم بالا سر اعظم . چشاش باز بود و با یه حالت ملتمسانه ای بهم نگاه می کرد . اشک تو چشاش جمع شده بود . زینال : این چرا شورتش این جوریه ؟/؟ -غلام : حتما شورت اسلامی پاش کرده . اسد : بچه ها بیاین با هم شرط ببندیم که کوسش در چه وضعیه . مو داره .. مونداره .. برق انداخته .. موهای چند روزه داره . زینال که گفته بود موهای چند روزه داره برنده شد . . اسد کیرشو چسبونده بود به دهن اعظم و اونم که دهنشو باز نمی کرد و فقط زل زده بود و همین جوری نگاش می کرد -جنده بهت میگم چاک دهنتو باز کن . وگرنه یه گلوله خالی می کنم تو دهنت . هفت تیرشو گذاشت جلو دهن اعظم . -ببینم فاحشه اگه تو رو به درک واصل کنم شوهرت میره یه زن دیگه می گیره تازه کیف هم می کنه ولی بچه ات یتیم میشه . میفته دست نامادری .. وای من بمیرم و نبینم دل شکسته یتیمانو .. اعظم دهنشو باز کرد و یه لحظه به نظرم اومد که کیر اسدو گاز گرفته . . اسد که به شدت عصبی شده بود دستشو گذاشت دور گردن اعظم . -عوضی با من می پیچی ؟/؟ مادر نزاده اون زنی رو که کیر منو ببینه و تعظیم نکنه . دهن اعظم خود به خود باز شده بود و اسد دستاشو شل کرده تا زنه خفه نشه . دهنشو کوس گیر آورده و با چند حرکت رفت و بر گشتی کیر آبشو توی دهن و حلق اعظم خالی کرد . دستشو گذاشت جلو دهن اعظم تا منی ریخته شده تو دهنو نتونه تف کنه .. -خانوم خانوما هر وقت تا قطره آخرو نوش کردی اعلام کن تا دست از رو دهنت ور دارم. غلام اومد جلو تر و دو تا لپ های اعظم رو با دستاش مالید تا آب کیر اسد خوب حل شه . زینال افتاده بود به جون کوس اعظم و عین وحشی های عصر حجر داشت کوس خانوم پلیسو مثل یک گوشت خام گاز می زد . دلم سوخت می دونستم گاز زدن کوس چه سوزش و دردی داره . این به جای خود تازه سکس هم بعدا به آدم نمی چسبه هر چند این خانوم پلیس به فکر حال کردن نبود . اسد : به عمرش این همه کیر رو با هم ندیده -غلام : اتفاقا برادرای بسیجی لشگر به لشگر خدمت خانوم شرفیاب شدند . اعظم بازم دست و پا زدنشو شروع کرده بود . کیر اسد دوباره رفته بود تو دهنش . زینال : بچه ها اگه بدونین چه کوس خوشمزه ای داره .. یه عشوه ای اومده و گفتم زینال از کوس منم خوشمزه تره ؟/؟ منم شلوارمو در آورده کنار جناب سروان دراز کشیده و گفتم می تونین دو تا کوسو تستش کنین نظرتونو اعلام کنین . ولی اینجا رو دیگه نباید پارتی بازی کنین . این دیگه امتحان استخدامی نیست که بخواین بگین اینا حزب الهی هستند و بسیجی و این حرفا . اینجا دیگه باید عدالتو رعایت کنین ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 72

غلام اومد جلوتر و گفت فعلا من دستم به جایی بند نیست منم بهش گفتم اگه دهنتم هم به جایی بند نیست بیا بیفت به جون کوسم که باید خاکشو بگیری . کوس براق منو که دید گل از گلش شکفت . . اون غلام شیرکش و پلنگ کش در مقابل کوس یک زن تسلیم شد و عین موش آب کشیده با گردنی کج خودشو به کوسم نزدیک کرد و دهنشو گذاشت روش تا واسم یه کوس خوری حسابی راه بندازه . من که به خاک افتادن و تسلیم شدنشو دیده بودم دور گرفتم و گفتم -ببینم آقا غلام تو می خوای شاخ و شونه هامو بشکنی ؟/؟ اگه قراره این کارو بکنی من زیر بار گلوله میرم ولی زیر بار کیر تو نمیرم . -نازیلا جون . حرف که مالیات نداره . یه چیزی گفتیم به دل نگیر . به هر حال چه انتظاری داشتی . تو هم اگه جای من بودی کسی رو که تازه دیدی و نمی شناختی راجع بهش چه قضاوتی می تونستی داشته باشی -به هر حال گفته باشم دیگه واسم دور نگیر . -اجاز ه کوس لیسی می فرمایید ؟/؟ -بخورش غلام . هر فقط طوری بخورش که می خوام با همین کوس لیسی تو به آخر عشق و حال برسم . نمی خوام تو خماری بمونم . جناب سروان تو هم حالا چند تا کیر مجانی گیر آوردی عشق و حالتو بکن . حالا شوهرت کجا بود ببینه . اعظم یه اخمی بهم کرد و منم یه چشمکی بهش زدم . هر چند می دونستم هنوز منظورمو نگرفته و نمی دونه که چی میگم . غلام دهن و بهتره بگم لبهای دراز و کلفتی داشت و زبونشم خیلی پهن بود . وقتی اونو گذاشت رو کوسم طوری بهم حال داد که فکر کردم یه کیر یه متری رو کرده توی کوسم . سرمو آورده بودم بالا کف دستامو از پهلو ها گذاشته بودم رو صورتش و نوازشش می کردم و اونم این جوری با شور و هیجان بیشتری به میک زدن کوسم می پرداخت . اسد هم که تازه آبشو ریخته بود تو دهن اعظم کیرشو گذاشت رو دهن من و منم دیگه دهنمو باز کردم و شروع کردم به ساک زدن کیرش . دیگه با اینا نمی شد در افتاد . تازه خودمم داشتم حال می کردم . دستمو گذاشته بودم رو بیضه اسد و ته کیرشو می مالیدم . از اون طرف هم غلام با لبای درازش طوری کسمو میک می زد که اگه دهنم باز بود فریادم می رفت به آسمون . همین طور هم شد . نمی دونم چی شد که اسد کیرشو از دهنم در آورد و منم وسط بیابون از هوس جیغ می کشیدم .. واااااایییییی کوسسسسسسم غلام دهنتو از روش بردار .. کیرتو بکن تو کوسسسسسم .. کیر هر پنج تاتونو می خوام . زود باشین .. غلام به هیجان اومده بود و اون سه تای دیگه هم که رو اعظم بودند تمام نگاههاشون به من دوخته شده بود . جناب سروان هم مات مونده بود . بیچاره فکر می کرد من کیر نخورده و کیر ندیده هستم . حرکات من زینال و عماد و جاسمو هم به هیجان آورده بود . زن با اونا هم کلنجار می رفت ولی زینال افتاده بود روش و دستاشو به دو طرف باز کرده جاسم هم کیرشو به دهن اعظم می مالید . خیلی سر سخت نشون می داد و می خواست که از حیثیت و شرف خودش دفاع کنه ولی به خوبی می دونست که گاییده شدن توسط این 5 مرد رو شاخشه و دیگه آخر و عاقبت بهتر از اینی نداره . نگام به اونا بود که یهو حس کردم یه چیز کلفتی رفته تو کوسم . غلام کیرشو کرده بود تو کوسم .. -جاااااااان چه کییییییررررررییییی غلام عشق می کنم .. اعظم جون . حال کن . دنیا رو همین کیر آقایون می گرده . خودتو مگه واسه چی داری کار می کنی . وجدان کجا بود . سالم سازی اجتماع دیگه چیه . الان کلی از دوستات با همین برادران شریف جان بر کف قاچاقچی همدستن . تو زحمت می کشی جون می کنی چندر غاز در میاری که شب بری رختخواب کنار شوهرت دراز بکشی و کوستو باز کنی و اون با یه کیر بیاد سراغش و تو حالا خیلی راحت و مفت و مجانی داری با پنج تا کیر حال می کنی . دیگه چی می خوای این قدر ناشکری نکن . موقعیت بهتر از این گیر نمیاد . اگه می خوای گناهت بخشوده شه با این برادرا راه بیا . اونا از سر تقصیراتت می گذرن . اونا رو این جوری نگاه نکن . خیلی مهربونن . -نه من شرف خودمو نمی فروشم . من اگه بمیرم زیر بار کیر حرام نمیرم . نه من نمی خوام -اعظم جون تو چه بخوای چه نخوای اونا کیرشونو فرو می کنن توکوست پس این قدر ناز نکن و عقب نشینی نکن که فایده ای نداره . ببین منو نگاه چه جوری دارم حال می کنم . اعظم جون شاید فکر کنی که اینا غریبه ان . اصلا این طور نیست . ما ریشه مون همه یکیه . از جنس انسان هستیم و امت واحده هستیم . پس هر کی هر کی رو بکنه با تمایل طرفین هیچ اشکالی نداره . اعظم فقط سرشو تکون می داد . ولی کوسش رفته بود زیر کیر زینال . هرچه مقاومت کرد نشد که نشد . -نههههههه .. بیرحما .. کثافتا .. آتش جهنم در انتظار همه شماست . زینال هم گفت فعلا که ما داریم با بهشت کوس تو کیف می کنیم . دیگه دهنشو نبستند . چون از جیغ و داد زدنهای اعظم لذت می بردند و باهاش حال می کردند . جیغ زدنهای اعظم بهشون حال می داد . منم که با کیر غلام داشتم حال می کردم . با تمام وجودم لذت می بردم . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 73

اسد کیرشو کرد توی دهنم . از اون طرف هم اعظم هم در حال گاییده شدن توسط زینال بود . عجب کوس نابی داشت این جناب سروان . صدای تلمبه زدن زینال در صحرا پیچیده بود . -غلام آخ غلام غلومتم کوسسسسم کوسسسسمو خوب بکنش .. -نوکرتم نازیلا .. نوکرتم . فدات میشم . کیر حسابی منو سر حالم کرده بود . با خودم گفتم شما 5 تا مرد خوب دارین به ما دو تا زن کیر می زنین ولی یه کیری نشونتون بدیم که از دهنتون در آد . اون طرف زینال چه جور کیرشو به کوس اعظم فرو می کرد و جاسم و عماد هم به نوبت کیرشونو به دهن اعظم مالیده و به زور دهنشو باز کرده کیر رو فرو می کردند داخلش . فرصتی پیش نمیومد تا من بتونم حرفامو با اعظم بزنم . دستمو حالا از پهلو گذاشتم رو سینه اعظم . می خواستم این جوری هم یه حالی بهش داده باشم و هم این که به بچه ها همراهی خودمو نشون بدم که یعنی با اونا م . -اعظم جون صفا کن . ببین آسمون چقدر قشنگه در این فضای باز دلپذیر آدم دلش می خواد یه لشگر کیر سرش بباره . جناب سروان چه طوره که یک سرویس براشون برقصیم و با ناز و عشوه بریم توی بغلشون و این جوری به همه مون بیشتر می چسبه .. -آخ غلوم کوسم .. اسد هم که از بس کیرشو کرده بود توی دهنم و بیرون کشیده خسته شده بود به غلام گفت که اونم کوس می خواد -پسر ببینم تو خایه داری ؟/؟ -اگه ندارم پس این چیه که نازیلا جون همش می خواد فرو کنه تو کوسش . غلام مجبور شد کیرشو از کوسم بیرون بکشه تا اسد هم بتونه به مراد دلش برسه کاش این طور نمی شد . چون غلام این بار عشقش کشیده بود که منو کیر تو دهن کنه موفق هم شده بود کیر غلام گنده تر و کلفت تر از کیر اسد بود . با این حال با کیر اسد هم در حال حال کردن بودم . خیلی دلم می خواست با جناب سروان یه جورایی اخت می شدم و اونم باهام راه میومد . اما مثل وحشی ها شده عرصه رو بر اونا تنگ کرده بود . دلمم می سوخت . چون ظاهرا یه پسر کوچولو داشت . یه لحظه به غلام اشاره زدم که کیرشو از دهنم بیرون بکشه . کیرشو در آورد -نازیلا خانوم چی شده نکنه کیر ما مزه نمیده اگه دوست داری آبلیمو بهش بزنم یا بمالم به کوس این جناب سروانه و دوباره بیام سراغ شما . -نه غلام جون .. -بچه ها گوش کنین این تن و بدن اعظم جون خیلی مشتیه و حال میده . برای یه لز خوب آماده هست . دور و بر منو خالی کنین که راه بندازمش از راه صحیح و اصولی برین . معلوم نبود تعرض و تجاوز دیگه چه راه اصولی می تونست داشته باشه .-بچه ها شما که مجهزین والان هم باید سر حال بیایین . من و اعظم جون هم دوست داریم با هم حال دو نفره داشته باشیم . من بهتون قول میدم قلق اونو بگیرم و حسابی تن و بدنشو آماده کنم که شما رو هم سر حال بیاره . واسه این که خودتون می دونین هر زنی آرزوشه که به کوسش حال و صفا بده . کیر که وقتی رفت اون داخل باید حسابی اونو سر حالش کنه . ما باید کینه ها رو از دل هم پاک کنیم . این اعظم جون هم از اون زنای با حاله . هیکلشو نگاه کنین . حرف نداره . همچین هیکلی رسیدگی میخواد دست کاری می خواد . من بهتون قول میدم اونو روبراه روبراه کنم . شما کاریتون نباشه . شما برین یه دو د و دمی بگیرین . من حواسم هست . میگن اگه تریاک بکشین آبتون دیر تر میاد و تا بتونین می تونین با کیر شق شده بهمون حال بدین . مردا رو خرشون کردم که برن یه پکی بزنن و یه دود و دمی راه بندازن تا بتونم با اعظم جونم یه خلوتی بکنم حالا من و اون تنها بودیم . -ببینم اعظم جون تخم کفتر می خوای تا به حرفت بیارم ؟/؟ -شرم کن زن تو هم مثل بقیه ای . لبامو گذاشتم رو نوک سینه هاش و دستمو هم گذاشتم رو کوسش و گفتم اعظم جون حالتو بکن . باهام راه بیا . حالا یه خورده جیغ و داد کردی هم اشکالی نداره . فحش هم خواستی بدی بده خانوم مومنه محجبه . ولی پیشت بمونه من با تو هستم . می دونی من با توام می خوام اینا رو گیر بندازم . حالا شرایط فرق می کنه . اوضاع خطری و قمر در عقربه . نمیشه بیگدار به آب زد . باید کاری کنیم که همه چی طبیعی باشه . بهت قول میدم که من حال اینا رو بگیرم . نباید با اینا در افتاد . به خاطر حفظ نظام مبارزه با فساد اجتماعی باید ایثار گری کنی بری زیر کیر این پنج نفر حال بدی و می دونم که حال هم می کنی ولی بعدا توبه کن . به خاطر حفظ جان و نجات جامعه مجبور ی که این کارو انجام بدی . جوانان وطن امروز بهت نیاز مندند . نیاز مند ایثار گری بانوی محجبه و با ایمانی مثل تو . تو قهرمان ملی ما خواهی شد . درو د بر تو ای اعظم اعظم . اعظم سکوت کرده بود . اشک در چشاش حلقه زده بود . نمی دونم به خاطر کوس دادنهاش بود یا قهرمان شدنش . در هر حال حسابی کوسش کردم یا همون کیرش کردم و زبونمو گذاشتم رو کوسش . عجب کوسی . یه خورده بوی کیر زینالو می داد . با این بو آشنایی داشتم . یه مقدار که کوسشو جویدم و خیسی هاشو خوردم اون طعم هم رفت پی کارش . حالا فقط طعم خالص کوس اعظمو می چشیدم .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
زن نامرئی 74

لبامو از رو کوس اعظم بر داشته و به لباش رسوندم یه ماچ هم از لباش گرفته و در حالی که دستم رو کوسش بود لبمو بردم زیر گوشش . -ببین اعظم جون باید با اینا راه بیای و اعتمادشونو جلب کنی . اگرم حال کردی و حالتو نشون دادی هیچ عیبی نداره . برای دفاع از اهداف مقدس عالیه باید این کارارو کرد . یکی جونشو میده یکی مالشو میده یکی هم یه چیزای دیگه میده . -من نمی دونم تو چیکار میخوای بکنی نازیلا -در ضمن اسم من نادیاست .. حالا ضرورتی هم نداشت که خودمو نازیلا معرفی کنم . ولی حواست باشه همون نازیلا صدام کنی -تو اصلا کی هستی -فرض کن فرستاده ای از آسمان . کسی که اومده تو رو نجات بده و جامعه رو اصلاح کنه .. -من سر در نمیارم . بعدا سر در میاری ...... البته می شد الان یه کارایی کرد و یه ریسکهایی انجام داد . مثلا من غیب شم و یکی دو تا اسلحه بگیرم ولی من که کار بردشو وارد نبودم و اونا هم پنج نفر بودند . خیلی خطر ناک بود . خیلی . تازه دوست داشتم اطلاعات بیشتری هم جمع آوری می کردم که ببینم میشه از باند های دیگه هم اطلاعاتی به دست آورد یا نه . -ببینم تو بلدی شلیک کنی ؟/؟ -نه . ولی اگه هفت تیر پر باشه می تونم بگیرم طرف یه آدم و ماشه رو بکشم . -اگه زورشو داشته باشی . -حالا بیا میخوام ماشه تو رو بکشم . اعظم دستتو بذار رو کوسم . بیا دیگه تا کی می خوای زیر حجاب و سایه ایمان از لذت دنیا محروم باشی . دوروز دنیا حال کن . خدمتتم انجام بده . اجرشم ببر . همه طرفو داشته باش .نمی دونی چه هیجانی میده -آخخخخخخ نازیلا تو دیگه کی هستی . من نمی دونم شیطونی یا فرشته ای ؟/؟ -هر چی دوست داری فرض کن . اگه بخوام شیطون باشم پس باید گفت شیطون جاش تو بهشته -پس باید بهت گفت فرشته -اووووفففففف اعظم جون .. بیا به جای این بحثها به خودمون برسیم . فراموش کنیم که کجاییم و کار و هدفمون چیه . چقدر خودمونو علاف گذشته و آینده کنیم . چهار تا انگشتمو کردم تو کوس اعظم و با سرعتی زیاد اونا رو اون داخل حرکتش می دادم . اعظم هم در حرکتی متقابل این کارو انجام داد .. چقدر حرکت انگشتاش به کوسم حال و مزه می داد . به هم چسبیدیم . من لبامو رسونده بودم زیر گوش اون و خیلی آروم و با هوس می بوسیدمش . اونم با این که حشری شده بود ولی دلش بود پیش این که من می خوام چیکار کنم . -نترس زن .. راستی خوب شد گفتی می تونی یه شماره تلفن بهم بدی .. در ضمن من موقعیت منطقه رو نمی دونم .. نمی دونم چرا نیروهای انتظامی برای نجات تو نمیان .. -راستش ما همه قلع و قمع شدیم و فقط من موندم . ممکن هم هست بیان از این طرف ولی ظاهرا طوری سرگرم درگیری شده بودیم که احتمال داره کسی ندونه ما توی همچین خراب شده ای هستیم -باشه فقط یه شماره تلفن بهم بده . کاریت نباشه . بقیه اش با من . . اونم یه شماره ای رو گفت و منم چند بار در ذهنم مرورش کردم تا حفظ شدم . -خب خانومی اگه من به این شماره زنگ بزنم چند دقیقه می کشه تا بیان -حداقل دو ساعت ولی نمیشه بیگدار به آب زد . جون یه همکار واسه اونا خیلی عزیزه راستی تو چطوری می تونی باهاشون تماس بگیری -کاریت نباشه اعظم .. من خودم تلفن ندارم ولی وقتی اونا رو کشوندیم طرف خودمون من بهونه دستشویی می کنم و یکی از موبایلها رو بر می دارم و تماس می گیرم -نمی فهمم . تو چطور این کارو می کنی ؟/؟ تازه تو رو می بینن . کار خطر ناکی هم هست . -کاریت نباشه . فقط بگو من چی باید به طرف بگم تا باورش شه . -هیچی اون شوهرمه .. بهش بگو اعظم رفته آسمون .. -خندیدم و گفتم راست میگی با این پنج تا کیری که مثل یه جک می خوان برن تو کوست و تو رو بالا ببرن سرت به آسمون هم می خوره . اینم رمز بود که بین خودتون گذاشتین . -فقط می ترسم بیاد اینجا و ما رو لخت ببینه .. -ببین زن پس اول یه حال درست و حسابی بهشون میدیم خوب که سیرشدن یا آخرای سیر شدن من کارمو انجام میدم وای این کار یه اشکالی داره باید یه کاری کنیم که مارو حرکتمون ندن .. همون وسطای سکس اگه زنگ بزنم خوبه .. . مونده بودم که چیکار کنم . -حالا لبتو بذار رو لبام اعظم جون .. دلم نمیومد مردا رو صدا کنم . اونا سخت با منقل و وافور مشغول بودند و من و این زن مومن دست تو کوس هم و لب رو لب در حال لز بودیم . نمی دونم چند دقیقه در این حال بودیم که دیدیم مردا یواش یواش پیداشون شد . فکر نمی کردیم به این زودی بر گردن . . من و اعظم اون جور که باید و شاید حال نکرده بودیم . -مردا اومدن و افتادن رو ما . غلام : خب ببینم نازیلا جونم چیکار کرده . بالاخره تونسته این جناب سروانو به راه راست ارشاد کنه یا نه . جناب سروان که امر به معروف می کرده -اوخ غلومی .. تو سر ور مایی . من امر به معروفش کردم و اونم قانع شد . حالا من و اون در اختیار شماییم . اونم می دونه که زندگی یعنی عشق و حال و صفای کیر شما . ولی تو مرامتون نامردی نباید باشه . باید نشون بدین که گذشت دارین . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 75

اعظم جون آماده ای ؟/؟ .. یه سری تکون داد و گفت آره نازیلا جون هر چی که تو بگی . در همین لحظه غلام رو کرد به اعظم و در حالی که کیرشو به دهن اعظم چسبونده بود گفت بگو هر چی سروران ما بگن . ما پنج تا مرد اینجاییم . برگ چغندر که نیستیم . کیرشو گرفت طرف دهن اعظم . یه چشمکی به اعظم زده که یعنی کوتاه بیا .. جناب سروان دهنشو باز کرد تا کیر غلامو ساک بزنه .. اوه چه با حال ساک می زد . انگاری که یه عمره این کاره هست . .. شایدم اینم از ترفند های حرفه ای بوده که تازه داشت رو می کرد . احسنت به اون شیر پاکی که تو خوردی اعظم جون . الحق والانصاف که ما رو روسفید کردی .. در دل داشتم بهش آفرین می گفتم . غلام رفته بود بالا سر اعظم و از همون بالا کیرشو کرده بود تو دهن اعظم که زینال دستاش آزاد باشه و از پهلو بتونه با دو تا دستاش یکی از سینه های اعظمو بمالونه چون نوک یه سینه دیگه اش تو دهن اسد قرار داشت . جاسم در حال لیسیدن کوس اعظم بود و عماد هم هر جای خالی از بدن اعظمو که گیر می آورد اونو می لیسید و نوازشش می کرد . منم به عنوان یار کمکی رفته بودم کمکشون و منتظر فرصت مناسبی بودم تا زهر خودمو بریزم و نقشه امو پیاده کنم . اگه می تونستم اول موبایلو بگیرم و غیب شم بهتر بود ولی این کار ریسکش زیاد بودولی اون جوری .. خب بازم یه فکر دیگه ای به سرم افتاد . اصلا نمی تونستم دیگه به سکس فکر کنم .. به نظرم اومد جناب سروان اعظم که ناز داشت و از کوس دادن طفره می رفت بد جوری حشری شده بود و مدام خودشو به این طرف و اون طرف حرکت می داد و نشون می داد که بد جوری طالب سکس و کیر خوردنه . این نباید از فیلمش بوده باشه . چون هوس رو زیر پوست تمام بدنش حس می کردم . داغ شده بود . آماده بود تا غلام کیرشو از دهنش بیرون بکشه و وسط بیابون هوسشو نشون بده . جاسم کوس لیسی رو ول کرد و کیرشو گذاشت رو کوس اعظم .. .. حس کردم که اعظم می خواد از هوس فریاد بکشه . یه ندایی به غلام دادم و گفتم آقا غلام کیرتو بکش بیرون ببینیم این جناب سروان چه جوری می خواد بهمون حال بده . ببین انگار توی این صحرا داره زلزله میاد . غلام دستورمو انجام داد .. -وااااااییییی چیکار می کنین مردا . پنج تا کیر افتادین رو من تازه بعد از چند دقیقه یکی رو فرو کردین تو کوس ؟/؟ زود باشین .. زود باشین من کیر همه تو نو می خوام . می خوام با همه شما حال و صفا کنم .. آخخخخخخ زود باشین . دیگه هر چی ضرر کردم و وقت تلف شده دیگه بسه . فقط کیر می خوام . با تعجب به اعظم نگاه می کردم . گیج شده بودم .. اون ایمان و نمی خوام و شوهر دارم و .. معلوم نبودکجا رفته .. منو باش که فکر می کردم اون ممکنه خودکشی کنه تا زیر بار بی حیثیتی نره .. شایدم داشت تقیه می زد ولی خب آدم نمی تونه هوس خودشو قایم کنه . وقتی کیر یک مرد به کوس یک زن می چسبه هر دو تاشون داغ می کنن هر دو تاشون حال می کنن و به نهایت لذت و هوس می رسن . شاید اول دلشون نخواد ولی وقتی که لذت میره زیر پوست و اون کیف و آرامش به وجود میاد حدا قل برای دقایقی هم که شده آدم فراموش می کنه که در چه موقعیتی قرار داره و چه تعهداتی داده .. .. نه مثل این که این اعظم خانوم جدی حشری شده بود . اومد و در یه حالت سگی قرار گرفت . غلام رفت زیر و کیرشو کرد توی کوس اعظم . از اون طرف هم جاسم کیرشو کرد تو کوس اعظم و دو تا کیر داخل کوس اعظم در حرکت بودند . زینال هم به یه طریقی و از پهلو و با سبک کردن خودش اومد رو کون اعظم قرار گرفته و کیرشو فرو کرد توی کون اعظم . بازم سه کیر در دو سوراخ یک زن . یک حالت استثنایی که جناب سروان نشون داده بود که از این تکنیک هم بر خورداره و استعدادشو روکرده بود . اسد هم که با کیرش رفته بود رو دهن اعظم و عماد هم داشت با سینه هاش ور می رفت . منم که دستم از جاهای حساس بند بود لبامو به زیر گوش اعظم رسوندم و لاله گوششو آروم میک می زدم . حواسم بود که حرفامو نشنون و مشکوک نشن . .. خیلی آروم گفتم ناقلا تو هم از اونایی خیلی کوست می خاره و خیلی هم بلدی که دل مردا رو ببری . ای کلک ما باید بیاییم زیر نظرتو تعلیم .. بازم صدامو پایین تر آورده -اعظم برم ؟/؟ زنگ بزنم ؟/؟ دیدم تو دهنی داره ناله و او .. او .. و هوم ..هوم می کنه .. حالت اعتراضش نشون می داد که فعلا این کارو نکنم و اون داره حال می کنه . بهش مزه میده .. یعنی من باید دست نگه داشته باشم تا این جناب سروان محجبه و با ایمان و خواهر مکرمه به ارگاسم برسن اون وقت برم با همکاراش تماس بگیرم . ای بخشکی شانس . ای امان از دست این کیر جادوگر . ..با خودم گفتم به درک باشه تا ارضا شه .. من که هر وقت بخوام از هر طرف می تونم در برم تو برو غصه خودتو بخور که ممکنه با پنج تا کیر حسابی تو رو بگان و بعدشم آش و لاشت کنن ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 76

آخ جاااااان جاااااان برادرا .. مردای گل .. بکنین منو .. آخ که فدای کیرتک تکتون بشه این اعظم کونی .. این اعظم جنده .. این اعظم بسیجی .. اصلا هرچی تریاک دارین تو کوس من قایم کنین .. کله کیرتونو .. کله وافو رتونو فرو کنین توی کوسم . . آخ که چقدر بهش نیاز دارم چقدر می خوامش .. همه رو می خوام . غلام و جاسم و زینال آتشبار خودشونو تو کوس و کون اعظم راه انداخته بودند . جناب سروان خوب آب بندی شده بود و مدام بی ربط می گفت . ترسیدم که اگه یه خورده دیر بجنبم اون دیگه منو هم لو بده و اصلا نذاره که این قاچاقچبا دستگیر شن . چیکار کنیم اینم از شانس ماست دیگه . اگه شانس داشتیم دیگه این عتیقه ها به پست ما نمی خوردند . . یه نگاهی به سوراخ کوس اعظم بسیجی انداخته عجب خیسی کرده بود و عجب لکه های سفیدی انداخته بود . -زود باشین تند تر تند تر . فکر کنین لوله تفنگو کردین تو کوس من . زود باشین کونمو جرش بدین .. سرشون گرم بود . می دونستم اگه الان هم زنگ بزنم به این زودی گروه نمیان .. دیگه هدفهای عالیه رو ولش . من کجا و گروه قاچاقچیا و باند بین المللی کجا . هر چی اینا رودستگیر کنی و بهشون درس عبرت بدی تموم بشو نیستند . حتما به اندازه کافی توی موبایلهاشون شماره تلفن و رد پا هست . اونا هم حتما به خیلی چیزا اعتراف می کنند . رفتم تو جیب شلوار یکی دست گذاشته موبایلشو در حالی که خودمو غیب کرده بودم بیرون کشیدم . طوری حرکت می کردم که متوجه موبایل نشن و رفتم پشت اون یه تیکه ساختمونی که بوی گند می داد قایم شده این بار کمپلت خودم و موبایلو پنهون کردم که اگرم اومدن دنبالم موبایل هم مشخص نشه . هر چند کوس و کون و هیکل اعظم طوری اونا رو وسوسه کرده بود که اگه توپ و تانک هم در می کردند بازم متوجه نمی شدند که من دارم چیکار می کنم . در هر حال نادیا زبل کارشو کرد و تمام جریان رو برای شوهر اعظم تعریف کردم . اینو نگفتم که زنت زیر پنج تا کیره .. بی هیچ دردسری بر گشتم . انگار که نرفته بودم . هیشکی هم نگفت که کجا رفته بودم . شرایط عین همون وقتی بود که من واسه تلفن زدن از کنارشون رفته بودم . .عماد در حالی که یه دستش رو سینه اعظم بود خودشو به من چسبوند و کیرشو کرد تو کوسم .. اعظم چشاش گرد شده بود .. صدام در اومد و گفتم خانوم پلیس چیه توقع نداری همین یه کیر رو هم تو کوسم ببینی خوبه دیگه چهار تا کیر رفته تو سوراخات . بازم خوبه که دهنت با کیر اسد بسته شده وگرنه معلوم نبود چی داری میگی .. اسد هر موقع کیرشو از دهن اعظم می کشید بلبل زبونی جنده خانوم گل می کرد . بیابونو گذاشته بود رو سرش و دست بردار نبود . طوری شیون می کرد که انگاری فک و فامیلاش مرده باشن .. -خانومی اعظم جونی آروم .. -نه نههههه من کیر می خوام .. چرا این قدر آروم دارین کوسمو می کنین .. زود باشین . فرض کنین دشمن حمله کرده باید سریع بجنبین . جاسم کیرشو از تو کوس بیرون کشید تا غلام با سرعت بهتر و بیشتری اعظمو بگاد . .. چه صحنه ای شده بود . در عوض جاسم اومد رو من و کیرشو کرد تو کونم .. -جووووون اعظم ببین منم حالا مثل تو یه کیر تو کونمه و یک کیر تو کوسم .. شده بودیم عین دختر محصلها و داغ داغ می کردیم . این اعظمی که من دیدم اگه چند ساعت دیگه به همین صورت کیر می خورد هویت خودشو عوض می کرد و هیچم بعید نبود که با این قاچاقچیا همکاری کنه . بااین که کیرعماد و جاسم در حال مانور توی کوس و کون من بودند ولی اون استیل کون اعظم و کیر های زینال و وغلامو که می دیدم هیجانم زیاد می شد مخصوصا وقتی که اسد کیرشو از تودهن اعظم در می آورد و دوباره فرو می کرد تو دهنش .. -اعظم جون اگه اسد یه بار کیرشو فرو کنه تو دهن من عدالت بین من و تو بر قرار میشه . دهنمو باز کرده و از اسد خواستم که یه عنایتی هم به دهن من داشته باشه .. آخ که چقدر مزه می داد .. یه بار فرو می کرد تو دهن من و از دهنم بیرون می کشید و می ذاشت توی دهن خانوم پلبسه .. جناب سروان که دیگه از حال رفته بود . حس کرده بودم که بغل دستی من دیگه باید به اوج لذت رسیده باشه . خودمو به کوسش نزدیک کرده و در حال لذت بردن از کیر های عماد و جاسم انگشتمو هم از پشت با کوس و کون اعظم بازی می دادم . . اسد هم کیرشو دیگه کرده بود توی دهن من تا اعظم بتونه هوسشو خالی کنه و جیغ بکشه .. -وااااایییییی آتیش گرفتم .. داره میاد .. همین نزدیکیهاست .. غلام : کی این نزدیکیهاست .. مامور ا رو میگی ؟/؟ اون داشت به مسخره این جمله رو می گفت در حالی که نمی دونست که واقعا مامورا تو راهن . به نظرم اومد کیر غلام توی کوس اعظم خیلی کلفت و با حال شده و زینال هم با چه هیجانی داره کون اعظم جونو میگاد .. خود منم داشتم بی حال می شدم . دیگه باید زودتر ار گاسم می شدیم . هر چند می دونستم مامورا تا نیم ساعت دیگه هم نمی رسن ولی دوست نداشتم کیف نکرده از شرشون خلاص شم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 77

اعظم اعظم جون زود باش زود باش .. به این کوسسسست بگو زود تر آبشو خالی کنه . نباید این قدر ازش کار بکشی برادرا خسته ان می خوان استراحت کنند . باید لباسا رو بپوشیم . اگه توی این بیابون تنمون لخت باشه و باد بخوریم سینه پهلو می کنیم -نه نه چی میگی نازیلا من تازه داره خوشم میاد .. جااااااان غلام . کیرتو تا آخرش فشار بده و تا اولش بکش بیرون و همین جور بذار بره ته و بذار بیاد بیرون . باورم نمی شد واقعا باورم نمی شد که این همون خانوم پلیس با ایمان باشه .. -اعظم جون اینجا اگه آب نباشه غسل کنی چیکار می کنی -با خاک صحرا تیمم می کنم . -آخ من بمیرم واسه تو خواهر گلم که چقدر با ایمانی . کاش بقیه خواهرا ازت درس ایمان یاد بگیرن . تا این اسد کیرشو دوباره نکرده تو دهنم یه لب بده ببینم که می خوام برم تو حال . حیف که وقت نداریم وگرنه یه لز توپ با هم ردیف می کردیم . -نازیلا کون توپی داری -کوسمو چرا نمی گی جناب سروان ولی خودمونیم تو هم کوس و کون توپی داری . خیلی باحال و معرکه ای . -تا نظر این داداشا چی باشه .. با این که کیر عماد حالا داشت کوسمو نوازش می داد ولی کلفتی کیر غلامو که توی کوس اعظم می دیدم دلم می خواست اون کیر هم با هام حال کنه و منو سر حال سر حالم کنه . چه بیابانی بود . هر چی جیغ و داد داشتیم دیگه خبری از مزاحم نبود -خواهر اعظم هر چه فریاد داری بر سر امریکا بکش .. بر سر امریکا که از سال 32 همین جور داره ما رو بیچاره می کنه . براش فرقی نمی کنه که کی باشه سر کار. هر دولتی که باشه ما رو می چاپه .. هی میگه پول پول .. -نازیلا جون حرف سیاسی نزن الان فقط فکر کیر باش و حال . اون جوری که من فهمیدم خیلی از خواهرای محجبه ما سرشونو می کنن زیر لحاف تا حجابشون حفظ شه ولی میرن زیر کلفت ترین کیرهای امریکایی و عرب . مردان عرب و امریکایی کیر های کلفتشونو تا ته می کنند تو کوس زنای با ایمان و محجبه ایرانی . ایرونیها کوس تنگی دارن و عربها و امریکاییها عاشق این کوسهای ایرانی هستند ولی واقعیتش اینه که این زنایی رو که ما بهشون امر به معروف و نهی از منکر می کنیم به این سادگی عزت و شرفشونو نمی فروشند . -خواهر اعظم تو چرا حرف سیاسی می زنی -عزیز دلم اینا که حرف سیاسی نیست . اینا حرفای کیریه . اسد کیرشو گرفت طرف دهن اعظم و گفت نازیلا جون من الان کاری می کنم که این حرفای کیری تموم شه و خواهر اعظم دیگه بذاره ما به کارمون برسیم . خواهر جان درسته که جنده های اسلامی میرن زیر کیر امریکاییها و عرب و یهودیا و اسرائیلی ها ولی تو این کارو نکن . الان در جامعه ما فقر وجود داره و گرونی . شما برین به همین جوونای ایرونی خودمون کوس بدین نمی دونین چه ثوابی می کنین . حالا دیگه صدای من در اومده بود . -اسد جان کیرتو کردی تو دهن اعظم که به جای اون خودت کوس شر بگی .؟/؟ عماد و جاسم دیگه کوس و کون واسم نذاشته بودند . طوری کیف می کردم که منم پاک یادم رفته بود که ممکنه هر لحظه مامورا سر برسن . وای اگه بخوان با هلی کوپتر بیان چی . نه اونا هیچوقت این کارو نمی کنن . اگه بخوان با هلی کوپتر بیان اونا متوجه می شن و وضعیت خطر ناک میشه . خودمو آروم آروم به اعظم نزدیک کرده و زیر گوشش گفتم -جنده خانم زود باش ارگاسم شو من زنگ زدم الان شوهرت میاد -نه .. چرا این کارو کردی . ما تازه می خواستیم چند ساعت حال کنیم . -حالا یه جوری خودتو ار گاسم کن . کوس و کونتو نگه داشته باش برای برادران بسیجی و امریکاییها و عرب و اسرائیلی ها .. که اونا خیلی عاشق کوسهای شما زنای محجبه فیلمی نون رو به نرخ روز خور ستم پرور هستند . هر چی متلک داشتم نثار این جنده که زیاد بد هم نشون نمی داد کردم . در هر حال خوب می دونست چیکار کنه . اگه جندگی خودشو نشون نمی داد تا حالا سرش بالای دار بود . -نازیلا ناراحت نباش اونا تا یک ساعت و نیم دیگه نمی رسن ولی طوری دارم حال می کنم که شاید اگه شوهرمم بیاد دیگه خیالم نباشه . -حالا این قدر فیلم بازی نکن . اون وقت چه طوری می تونی به جنده بازیهات ادامه بدی . با توجه به این که تازه مزه کیر حرام رفته زیر کوست مگه می تونی ازش دل بکنی . اسد : آهای چی دارین پچ پچ می کنین . مشکوک می زنین ها -به تو ربطی نداره اسد . من و اعظم حق داریم که همو ماچ کنیم و لز کنیم . شما مردا از بس آتیشتون تنده که به ما مجال نمی دین . میگین فقط ما حال کنیم . آخه ما هم دل داریم . ما هم آدمیم دیگه . باید یه جوری خودمونو راضی کنیم . -شما دیگه چه جورش هستین . یعنی این پنج تا کیر بستون نیست ؟/؟ -نه نه نهههههه اسد ما هوس داریم . الان اگه تمام کیر های دنیا رو بیارن توی کوس من بازم کممه . حال می کنم . ولی نمی دونی وقتی کوس یه زن میره رو کوس یه زن دیگه چه حالی بهش میده .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 78

باشه نازیلا جون ولی تو چیکار می کنی -غصه منو نخور من یه جوری گلیم خودمو از آب بیرون می کشم . مردا رو دسته جمعی فراخوان کردم که به اتفاق خودم بریم سر وقت این جناب سروان یا همونی که حالا شده جنده محجبه اسلامی . چون اگه شوهرش و بقیه نظامیان میومدند و اونو زیر کیر این چند نفر می دیدند دست و پاشون شل می شد و بعید نبود جنگو ببازن .. طوری رفته بودیم رو سر اعظم که اکسیژن به زحمت بهش می رسید . غلام که از بس اونو گاییده بود خسته شد و رفت تو دهنی کار کنه .. مردا کیرشونو تو کوس این اعظم خانوم جابجا می کردند . -بخور اعظم جون بخور که از این به بعد باید ماموریت لبنان و سوریه و سر مرز اسرائیل زیاد بری . فقط حواست باشه که اگه گیر این اسرائیلی ها بیفتی به جای کیر , چوب و چماق تو کوس و کونت فرو نکنن .. -آخخخخخخ نازیلا چی داری میگی .. الان یه جوری هستم که هر چی چوب و چماق هم بره تو کوسم قبوله -اعظم زود باش زود باش کمر قشنگت درد می گیره . قراره بعد از این بر نامه با هم لز داشته باشم . داشتم یه جوری مخ مردا رو هم کار می گرفتم که اونا رو از قضیه دورشون کنم . . ظاهرا اگه این پنج نفر دستگیر می شدند خیلی ها لو می رفتند منم دیگه تا حدودی وظیفه خودمو انجام داده بودم و راستش دیگه بیشتر از اینا هم نمی کشیدم . آخه از آب و هوای شرق ایران خوشم نمیومد . به مزاج من نمی ساخت . چه جوری کون این اعظم خانمو هدف گرفته بودند . دیگه حس کردم که از اون تنگی و نماد آکبندی خبری نیست . کیر عین یک موشک می شکافت و می رفت تو سوراخ کون اعظم چه مزه ای می داد . اگه وقت دیگه ای بود دلم می خواست شوهر حزب الشیطانی اعظم بیاد و صحنه رو از نزدیک ببینه ولی الان در این شرایط بهتر این بود که همه چی به خیر و خوشی بگذره .. دو تا مرد که کیرشونو بیرون می کشیدند دو تا دیگه با هم فرو می کردند توی سوراخ اعظم جون . با این که خیلی هوس کرده بودم ولی دلم می خواست این جنده خانوم زود تر ار گاسم شه تا از شرش خلاص شم . -اعظم تو چقدر سخت کوس هستی . تو که این قدر هوس داری تا حالا توی خونه چیکار می کردی . راستشو بگو به این برادرای سپاه و بسیج و آخوندای شکم بشکه ای کوس دادی ؟/؟ -نازیلا به جون تو نه . قسم به این پنج تا کیری که از هر چی تو دنیا برام عزیز تره به اضافه کیر شوهرم , نه . من تازه امروز مزه زندگی رو گرفتم .. -زود باش زن . یه کاری نکن .. حرفمو خوردم .. -آخخخخخخ مردا مردای گل و کیر کلفت زود تر زودتر .. بیایین اعظم قیافه اش شده بود عین بادمجون . کیر ها رو همچین توی کوسش می چپوندند که اگه من بودم تا حالا بالا آورده بودم ولی قدرت کیر گیری این زنیکه خیلی عالی بود .. -واااااااییییییی آقایون قربون کیر همگی .. داره میاد ولم نکنین .. این یکی کیر رو از کوسم بیرون نکشین .. در همین حالت بذارین بمونه .. سریعتر .. -زود باش غلام قرعه به نام تو افتاده . درود بر کیر تو فر مانروای کیر ها از این به بعد من همیشه میام زیر کیرت اصلا همراه تو میام زاهدان .. زینال ناراحت شد ولی گفتم بچه ها شوخی کردم کوس و کون نازیلا متعلق به همه شماست و من همه تونو دوست دارم . اعظم از هوس زیاد نمی دونست چیکار کنه . طوری اونو محکم نگه داشته بودند که نتونه در بره و کاری صورت بده . داشت آتیش می گرفت . .می تونستم حالتشو درک کنم . الان در وجودش آتیشی به پا بود . طوری به هوس اومده بود که اگه یه آتیش جلوش بود نمی دونست چیه و خودشو مینداخت داخل اون از هوس و هیجان زیادش . کار به جایی رسیده بود که مثل زنایی که زایمانشون تموم میشه داشت ناله می کرد . دیگه تو دهنی هم باهاش کار نمی کردند تا راحت بتونه ابراز احساسات بکنه .. -جاااااااان برادرا کیر همگی تون درد نکنه . سنگ تموم گذاشتین . غلام -:اعظم جون به نظرم هر وقت رفتی ماموریت لبنان و سوریه بهتره بری وسط یک لشگر .. عجب کوس و هوسی داری تو . دیگه کمر واسه مردا نمی ذاری .. -حالا برادرا ! امید وارم جای همه تون در بهشت باشه .. دیگه نوبتی هم باشه نوبت چیه ؟/؟ همه هورا کشیدیم و سوت زدیم .. اسد گفت من می خوام تو کونش خالی کنم . زینال می گفت من توی کوس آب می ریزم . -بریزین بچه ها هر جا دوست دارین خالی کنین . سه تا حرکت اول با هم باشه . یکی از شما بریزه توی دهنم . آخه اونجا هم دل داره . غلام که کیرش داخل کوس اعظم بود و عماد هم که کیرشو توی کون نگه داشته بود . جاسم هم فرو کرده بود تو دهن اعظم .. اعظم دستشو رو به هوا گرفت و فرمان آتشو صادر کرد .. آخ که چه صفایی داشت تماشای این صحنه .. آب کیر هایی که از کوس و کون خانوم پلیسه با ایمان میومد بیرون کوس منو هم داغ کرده بود .. -اعظم جون آب کیر جاسم همه رو نخور . یه خورده رو هم بذار که از لب و لوچه ات بیرون بریزه .. نمی دونی تماشای این صحنه به آدم چه لذتی میده . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 79

درهر حال این برادرا تا می تونستن اعظم جونو خوب آب پاشی کرده بودند .خیلی با خودم فکر کرده بودم که باید چیکار کنم . چون موندن من و ادامه راه فایده ای نداشت . البته فایده که داشت ولی اگه تا آخر دنیا هم با قاچاقچیا مبارزه می کردم نسل اونا منقرض نمی شد ولی همینشم باز غنیمت بود . . همزمان با سر رسیدن مامورا و دستگیری این گروه مخوف منم باید جیم می شدم . دو تا دیگه از این نوچه ها هنوز تو تهرون مونده بودند . هر چند اینا همه یه مهره بودند . با این حال لباسامونو پوشیدیم و داشتیم جمع و جور می شدیم که بریم . از هر جیبی یه چک تضمینی پنجاه هزار تومنی کش رفته بودم . البته چون جیبای پر پولی داشتند می دونستم متوجه نمیشن . تازه توی این صحرا کی میاد پولشو بشمره . اونم قاچاقچیایی که از این پولهای مفت و باد آورده زیاد دارن . ولی اگه می خواستند ما رو بگیرن در این ناحیه با شکست مواجه می شدند . چون بر ما تسلط نداشتند . اگرم از هوا می خواستند بهمون حمله کنند جون اعظم در خطر بود . اعظم طوری خودشو ردیف کرده بود که انگار نشون نمی داد که زیر کیر پنج تا مرد بوده . خودشم احساس خطر کرده بود از این که ممکنه این ناحیه خطری باشه . از این می ترسید که بلایی سر شوهرش بیاد . من اگه پنج تا کیر رو با هم نوش جون کنم دیگه چه علاقه ای می تونم به شوهرم داشته باشم . ولی خب ایمان این زنای با حجاب و با تقوا رو نمیشه روش حساب کرد . اینا از کراتی دیگه اومدن . تصمیم گرفتیم بریم طرف زاهدان . جای امن دیگه ای به نظرشون نمیومد . یه نیسان وانت و یه پاترول داشتیم . من و زینال رفتیم تو نیسان وانت . اون دوست داشت باهام تنها باشه . یه دلبستگی خاصی بهم پیدا کرده بود . وقتی منو زیر کیر بقیه می دید به خوبی متوجه حساسیتش می شدم .دلش می خواست که من معشوقه اختصاصی اون باشم . ولی من از همه این زالوهای اجتماعی و اقتصادی و انسانی بدم میومد . دلم نمی خواست که سر به تنشون باشه . جوونای ما رو بد بخت می کنند و یه سری از این زالو ها هم با ترفند میرن به مقامات بالا می رسن و از این گروه حمایت می کنند . اون قاچاقچیایی هم که پاشونو از گلیمشون دراز تر کنن رفتن دیگه واسه خودشون . یعنی اگه با این دولتی ها نسازن .خیلی نگران بودم . نمی دونستم چیکار کنم . هنوز به جاده اصلی نرسیدیم . این اعظم جنده یا همون خانوم پلیس محجبه با همون حجاب و چادر سیاهش خم شده بود و کیر غلامو ساک می زد . بنازم به این اشتها و میل و هوس . می دونست که ساعت آخریه که این بر و بچه ها رو می بینه .. رسیدیم به جاده اصلی .. راستش من یه خورده استرس داشتم . می تونستم خیلی راحت جیم شم ولی دوست داشتم باشم و دستگیری اونا رو ببینم .. خیلی راحت تر از اونی که فکرشو می کردم محاصره مون کرده بودند . درست در اول جاده اصلی . هیچ راه فراری نداشتیم . اول زینالو از ماشین پیاده کرده بودند . برادرار با هشت ده تا ماشین اومده بودند . هر چند می دونستم از این ماشینا زیاد وجود داره که آدمای داخلش رفیق همین قاچاقچیا باشن . همه رو گرفته بودند ولی غلام اسلحه رو گذاشته بود زیر گلوی اعظم و اونو از ماشین پیاده کرده بود . شوهر اعظم مرتضی خان می دونست که من جزو اونام . نگران بود .. دستور صادر شد که کاری به غلام نداشته باشند -دوستامو آزاد کنین وگرنه اینو می کشم . -مرتضی حرفشو گوش نکن . عیبی نداره . بذار شهید شم .. وظیفه اتو انجام بده .. من نمی دونم این روزا چقدر شاخ در می آوردم . این اعظم دیگه چه جورش بود . یعنی این اگه شهید می شد می رفت بهشت ؟/؟ من که این طور فکر نمی کنم . اصلا ما چیکاره ایم . خدا خودش بهتر از هر کسی می دونه که چیکار کنه . بگذریم . -برادر مرتضی اگه اجازه بدی من ردیفش می کنم .. -خطرناکه . کشته میشی -مگه تو زنتو نمی خوای ..-چرا از جونمم بیشتر دوستش دارم . اون مادر پسرمه . سالهاست که با دارو ندارم ساخته .. نجابت و پاکی و عفت اونو کمتر زنی داره . -خب حالا دیگه این قدر توصیف بسه من رفتم یه چند قدمی که ازش دور شدم غیب شدم . یکی از اون باطوم یا همون چماق هایی روکه این چند ساله اسمشو زیاد شنیدیم گرفتم تو دستم و رفتم سراغش تا حالشو بگیرم . البته قبل از غیب شدن این کارو کردم تا با باطوم غیب شم . باید طوری ضربه می زدم که غلام می افتاد . حالا که منو نمی دید چه لزومی داشت از پشت اونو بزنم . رفتم روبروش . فرصت برای تصمیم گیری کم بود . داشتم فکر می کردم ضربه رو به دستش بزنم یا به صورتش .. دستام یه خورده می لرزیدن . چماقو آوردم بالا با آخرین قدرتم زدم به دست غلام تا اون بفهمه چی شد یکی هم زدم تو صورت و کله اش . خون از دماغش راه افتاده بود . اسلحه از دستش افتاده بود ولی خیلی خرس بود . نمی خواست اعظمو ول کنه ولی اعظم که اونو در این وضعیت دید با چند تا پرش رزمی اونو نقش زمینش کرد . منم درجا خودمو ظاهر کردم تا همه چی عادی نشون داده بشه . هرچند در حرکت بعدی می خواستم خودمو از اونجا دور کنم و بر گردم خونه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
زن نامرئی 80

من رسالت خودمو انجام داده بودم . اون پنج تا دستگیر شده بودند . با اطلاعات و شماره تلفنهایی که احتمالا در موبایلشون بود به زودی افراد بیشتری از اونا دستگیر می شدند ولی ریشه اونا قطع نمی شد . اون پنج تا قاچاقچی دستگیر شده بودند و دیگه کاری هم از دستشون بر نمیومد . یه جوری هم به این اعظم عادت کرده بودم . اون و شوهرش طوری به هم نگاه می کردن که انگاری قبل از آفرینش عاشق هم بودند . دیگه باید یواش یواش زحمتو کم می کردم . چند متری از اونا فاصله گرفتم . پولهای جیبمو حساب کردم یه سیصد تومنی می شد . خوب بود تا تهرون منو می رسوند . می تونستم یه چند روزی رو هم تو مشهد سر کنم . البته باید غذای قاچاقی می خوردم و قاچاقی هم می خوابیدم ولی نه زودتر برم تهرون بهتره . حالا نمی دونستم چی پیش میاد . غیب شده بودم . دیگه منو نمی دیدند . -اعظم ! نازیلا خانوم کوش -بهتره بگی نادیا .. همین جا بود .. -کجا رفت . ماشین دیگه ای هم نبود . نه نهههههه باورم نمیشه اون غیبش زده .. جستجو فایده ای نداشت . همه جا تا چشم کار می کرد مسطح بود . همه گیج شده بودند . داخل چند تا ماشین گشت و پشت صندوقشو وارسی کردند . اثری از من نبود . شایدم فکر می کردند که ممکنه از ترس باز داشت خودمو پنهون کرده باشم ..اعظم فریاد می زد اون کو .. اون کجاست . انگاری اومده بود برای نجات من . اویک فرشته بود .زینال فریاد می زد اویک شیطان بود .. -غلام نباس بهش اعتماد می کردی .. آروم آروم ازشون دورشدم . تا جایی که رسیدم سر پیچ . پس از این که مرئی شدم جلو یه اتوبوسو گرفتم که می رفت مشهد . سوارش شدم . اتفاقا بغل دست منم کسی نبود . .چند دقیقه بعد راننده یکی دیگه رو سوار کرد . یه جوونه از دور داشت میومد همون جایی که من بودم . فوری خودمو غیب کردم و اونم درست اومد رو همون صندلی که من نشسته بودم و رو پاهام داشت می نشست . -آقا این چه حرکت زشتیه .. -من شما رو ندیدم حالا هم نمی بینم . از بدشانسی طوری رو من نشسته بود که به دستم فشار می آورد و هر کاری هم می کردم دستمو به اون قسمت از بازوم برسونم و اون علامتو فشارش بدم نمی شد . این پسره هم که افتاده بود رو من انگاری با سریش بهم چسبیده بود . -من که چیزی نمی بینم . نه این دیگه چیه . دستمو گذاشتم رو قسمت جا کیر شلوارش و لاپاشو طوری چنگ گرفتم که دادش رفت آسمون حالا برو اون ورتر . همین حرکتم باعث شد که یه تکونی بخوره و رفت صندلی بغلی من نشست . فوری خودمو به حالت معمولی در آوردم . مسافرا به طرز عجیبی به ما نگاه می کردند . بازم خوب بود که کسی دقت نکرده بود که اون لحظه من غایب بودم چه جوری بود . فکر می کردند بغل دستی قاطی کرده و شاگرد راننده اومد و چند تا ریش سفید دیگه و غائله رو ختم به خیر کردند . حالا هرچی می خواستند این جوونه رو از پیش من بلند کرده ببرن یه جای دیگه بنشوننش قبول نمی کرد . همچین جوون بدی نشون نمی داد ولی خیلی هم چش چرون بود . جور در نیومد که جای این آقا رو عوض کنن ولی یه جورایی دلم می خواست کنارم بشینه و سر به سرش بذارم . حیف که روز بود و بیشتر مسافرا بیدار بودند وگرنه تا می تونستم مرئی و نامرئی می شدم تا بیشتر فکر کنه که قاطی کرده .. یه خورده که سر و صدا خوابید دیدم دستشو گذاشت رو قسمت کیر و لاپاش و بد جوری داره کیرشو می ماله . با خودم زمزمه کردم که بعضی ها چقدر بی تر بیتن . اونم نکرد کم کاری و گفت بعضی ها چقدر بی ادب ترن که به مال دیگران چش دارن .. -هی حاج خانوم چنگش گرفتی و دردش آوردی حالا باید نوازشش کنی تا دردش آروم بگیره .. خوردم و دم نکشیدم . از اونایی بود که اگه اوضاع رو یه خورده مساعد تر می دید حتما دستشو می ذاشت لاپام و باهام ورمی رفت . ولی من دیگه اشباع شده بودم و حوصله کل کل کردن با این بچه خوشگلو نداشتم . به من می گفت که خایه مالی اونو کنم . شاید اگه این حرفو با این لحن دستوری نمی زد دوست داشتم این کارو براش انجام بدم ولی در این وضعیت و شرایط فقط عصبانی ام کرده بود . درهر حال رسیدیم به مشهد و از ماشین پیاده شدیم . هر جا اون تاکسی سوار می شد منم می شدم . تا این که به جایی رسیدیم که دیگه سوار ماشین نشد . رفت یه خونه ای . یه خونه کلنگی طرفای خیابون عدل که یه زمانی می گفتن عدل خمینی حالا نمی تونم عدل الهی شده چی شده رو نمی دونم ..ظاهرا با پدر و مادر و خواهرش زندگی می کرد . منم از بغلش بی صدا وارد خونه شدم . اون جوری که فهمیدم اونا فقط یه خواهر و برادر بودند هرکدومشون هم یه اتاق جدا داشتند .. حوصله ام داشت سر میومد . اونا می زدند کانال یک فیلم ببینن من می زدم کانال سه فوتبال ببینم -ببینم پری این ریموت هم قاطی کرده ها . بهت گفتم باطریشو عوض کن . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 8 از 36:  « پیشین  1  ...  7  8  9  ...  35  36  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

زن نامرئی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA