انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

Maman Zebel | ماجراهای مامان زبل


مرد

 
ماجراهای مامان زبل 11

اکبر دامن و مظفر هم بلوزمو در آورد . اکبر : اشرف جون اجازه هست شورتتونو در بیارم مظفر : ومن هم سوتین شما رو ؟/؟ -اگه فکر می کنین این جوری حالم بهتر میشه حتما این کارو بکنین . اکبر گفت . اگه خودمون لخت شیم ایرادی داره ؟/؟-نمی دونم بازم اگه حس می کنین که در من یه شوک مثبت ایجاد میشه و یک قدم به سوی درمان نزدیک میشم حتما این کارو انجام بدین . پسرا دیگه معطل نکردند . -فقط بچه های گل! من به سلامتی خودم اهمیت میدم . دوست دارم که در سلامتی کامل باشم و بتونم خودم کارامو انجام بدم . مظفر : اشرف خانوم ما یه چیزی داریم که یه نوع انرژی درمانیه . طوری تمام بدنتو گرم می کنه که اصلا نیاز به خوردن قرصای اعصاب و کمر درد نداری . یه شوک مثبت بهت وارد می کنیم . -می دونم پسرا . از اینا اون خدا بیامرزی هم داشت هرچند اون اثر شفا بخشی اولیه رو نداشت ولی اگه میزان مصرفشو زیاد می کردم می تونست بیشتر اثر کنه . -حالا اشرف جون هر وقت خواستی درمان شی با میزان مصرف کم یعنی طول زمان کمتری می تونیم درمانت کنیم . منها باید مرتب تحت درمان باشی و سر ساعت از این کپسولها استفاده کنی . -حالا این یه دفعه رو منو شفا بدین تا ببیتم عملکردش چطوره . پسرا دیگه صبر نکردن اجازه مجدد بگیرند و خیلی سریع خودشونو لخت کردند . از دیدن کیر اونا هیجان زده شدم . من اصولا از کیر های سر حال خیلی خوشم میاد . هر چند این دو نفر سومین و چهارمین کیر های ورودی به زندگیم بودند و من که اونجوری قبلا زیارتی نداشتم . -وای اشرف جون چقدر لطیفی . مظفر مجبور شد که رو سر من قرار بگیره و اکبر هم از همون پایین کوس لیسی رو ول نمی کرد . من پس از چند دقیقه ای بهشون گفتم که دونفری بیفتن رو من و منو بین خودشون تقسیم کنن و هر جور که دوست دارن حال کنن . این جوری هم واسه خودش یه کیفی داشت . پسرای هماهنگی بودند و بخیل هم نبودند . اون اول یه خورده سر رسیدن به من رقابت می کردند ولی حالا دیگه خیلی باهم جیک و ایثار گر شده بودند . شاید از اونجایی که من اونا رو تضمین کرده بودم این احساس آرامش در اونا وجود داشت که این آخرین سکسشون با من نیست و بازم می تونن با هم حال کنن و این سکس در واقع نوعی قلق گیری واسه اونا به حساب بیاد . پسرا خیلی زود باهام اخت شدند . مظفر کیره رو گذاشت تو دهنم . دو نفری منو رو دستاشون بلند کرده و بردن طرف حموم . وای که یه حموم چقدر می چسبید . تنم گرم می شد . خونم به جریان می افتاد و آمپرم می زد بالا . اوخ که این عقربه آمپر هوسم وقتی کیر می دید می خواست بزنه بیرون . حالا که دوتا کیر دیده بود بدتر شده بود . واقعا این تو حیاط قدم زدن من یه حکمتی داشت . رفتیم حموم و سه تایی مون زیر دوش . منم با این بچه های پونزده شونزده ساله دمخور شده بودم و سر به سرهم گذاشته و همدیگه رو اذیت می کردیم . تنمو با حوله خشک کرده و بهشون آدرس دادم که برن روغن زیتون بیارن و تنمو بمالن و ماساژم بدن . خیلی کیف می کردم اگه یکی منو ماساژمی داد . اون خدا بیامرزی همش از این کارا می کرد . حالا دو تا دست جوان می خواست این کارو واسم انجام بده . روغن زیتونو اول ریختن پشتم و رو کون و پاهام . ظاهرا اگه همین یه طرفو هم روغن مالی می کردند کافی بود . حس کردم تمام پشت و کمر و پشت پاهام همه چرب و روغنی شده . چهار تا دست باهام ور می رفت تا منو گرم و نرمم کنه واسه این که دو تا کیر بره داخل تنم . اکبر کف دست روغنی خودشو طوری رو کوسم می مالید که روغن زیتون و خیسی کوسم باهم قاطی شده و یه لذت خاصی بهم می داد . -ووووووویییی اکبر جون اکبر جون . -چیه اشرف جون اگه فکر می کنی دوباره حالت می خواد دگرگون شه بگو که دست از این کارا بکشیم . -نههههه اصلا این جور نیست . وقتی یه همچین حالتی میشم یه شوک خیلی قوی تری هم نیاز دارم . وقتی مظفر کون روغن مالیده امو ماساژ می داد و با تعریف از اون و لرزش ژله ایش می گفت من دیگه نتونستم صبر کنم درجا پاشدم و دوتا کیرو گرفتم تو دستام -اشرف جون فرار نمی کنن ها .. دیوونه ها داشتند منو تشنه خودشون نشون می دادند .غیر از اینم نبود .عجب شانسی آورده بودم . دیدم که دارن اینجوری می کنن منم دوتا پسرا رو نزدیک هم قرار داده دهنمو تا جا داشت باز کردم و دو تا کیر رو باهم گذاشتم تو دهنم . -اوووووففففف اشرف جون خیلی حال میده اگه یکی یکی بذاری تو دهنت هم خودت بیشتر و بهتر حال می کنی و هم حال بهتری به ما میدی . -پس شما هم خوشتون میاد -اوووخخخخ مگه میشه یه خانوم خوشگل و هوس انگیزو جوونی مثل شما حال بده و ما کیف نکنیم ؟/؟ مظفر دیگه طاقتش تموم شده بود . یه دستی بهم زد و منم حس کردم که میخواد منو بگاد واسه همین رو زمین ولو شدم تا اون منو راحت از روبرو بگاد و کمرم رو زمین قرار داشته طاقباز باشم تا خسته نشم . هر چند اینجوری فقط یه کیر می تونست تو بدنم بره . مظفر حشری کیرشو فرو کرد تو کوسم . فکر کردم همه لذتهای دنیا رو تو انبار کوسم جا داده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 12

وای اکبر اکبر جون درحمومو باز کن . غریبه که اینجا نیست . من از درون داغ شدم .. مظفر سوار برمن , کیرشو تند و تند فرو می کرد تو کوسم و درش می آورد از اون طرف اکبر هم اومد روسرم و طوری از دیدن کیرش ذوق زده شده بودم که دهنمو واسش باز کردم و اونو راحت تو دهنم جا دادم . کف دستمو هم گذاشته بودم زیر بیضه های درشتش و باهاش ور می رفتم . فقط دلم می خواست دوتایی شون تو کوسم خالی کنند و این جوری بهم حال بدن . مظفر کف دو تا دستاشو گذاشته بود رو دو تا رونم و به زمین فشارش می داد نمی ذاشت که من به این طرف و اون طرف لگد بندازم . دهنم هم که توسط کیر اکبر پرشده بود و نمی شد اینجوری خودمو تخلیه کنم . اکبر هم با دوتا دستاش سینه هامو می گردوند . یه قسمتایی ازبدنم که یه احساس دردی هم می کردم حس کردم که دیگه کاملا روون شده . اون دوتا با عشق و حرارت عجیبی به کارشون مشغول بودند . طوری که انگار من تنها کوس و کون روی زمینم . .این جوری رو زمین دراز کش احساس خستگی کمتری می کردم دلم می خواست یه کیر بره تو کوسم و یه کیر تو کونم . دهنمو باز ترش کرده و حالیشون کردم که این جوری میخوام . یه خورده سگی و به زانو نشستنو قبول کرده و پذیرای دوکیر تازه و جوون و قبراق شدم . اکبر و مظفر تازه هوس کرده بودند که همراه با آهنگ منو بکنن . -اکبر برو سی دی رو روشن کن ببین اگه نوار شاد پیدا می کنی بذار ما اشرف خوشگله رو حالشو ببریم -بچه ها حالشو ببرین حالشو .. بچه ها فقط ترانه های شاد بذارین که خوب بترکونه .. فقط صداشو زیاد بلند نکنین . من نمی خوام کسی متوجه شه .. فکر خوبی کرده بودند . هیجان سکس رفته بود بالا . کاش آخوند رحمت هم که بود از این آهنگها می ذاشتم . چقدر حال می کردم با این ترانه ها . از نو طبع جوونی ما گل کرده بود . به پوست بدنم دست کشیدم دیدم همچینا هم از جوونی فاصله نگرفتم و می تونم همون شور و حال و نشاط روزای اول ازدواجو داشته باشم . تازه الان خیلی بیشتر حال می کردم . دلم می خواست پامی شدم واسه اون دوتا جوون ترگل ورگل یه رقص درست وحسابی می کردم . درحالت قمبلی مظفر کرده بود تو کوسم و اکبر کونمو می گایید .. حالا می تونستم تو حموم تا دلم می خواد جیغ بزنم و هوسمو خالی کنم . از بس سر و صدا کرده بودم داخل گوشمون سوت می کشید و این دوتا پسرا دیگه سرسام گرفته بودند . روحت شاد شوهر نازنینم .می دونم که دبگه دلواپس من نیستی و غصه منو نمی خوری . هنوز ده دوازده ساعت نمی شد که رحمت از رو کوس و کونم پاشده ولی من همچنان حریصانه داشتم به این فکر می کردم که شکار بعدیم کی و چی می تونه باشه . البته می تونستم دوباره ازهمیناکمک بخوام ولی اشرف دیگه تنوع طلب شده بود . هرغذایی رو دوروز پشت سر هم نمی تونست بخوره . تازه داشتم عادت می کردم .. یواش یواش باید قلق کارا میومد دستم . بااین که خیلی از زنا میگن کیر کیره و فرقی با هم نداره ولی من که از این چهار تا کیری که تا به حال خورده بودم هرکدومشون یه مزه خاصی رو تنم نشسته بود و می دونستم اگه صد تا دیگه هم نوش جون کنم صدتا مزه مختلف دیگه و صد تا هیجان دیگه داره .. گرممون شده بود و سه تایی مون رفتیم وسط پذیرایی . سه نفری مون یه خورده با هم گفتیم و خندیدیم و با اونجای هم ور رفتیم و دوباره از نو مشغول شدیم . -پسرای خوب و نازنین خوب دارین سیم کشی اشرفو ردیف می کنین . اکبر کیرشو آورد سر کوسم مالید و گفت این بدون سیم برق می رسونه . -مظفر هم اومد جلو و گفت صبر کن من آزمایش کنم .اومد و کیرشو فرو کرد تو کوسم گفت چراغ کیرم روشن شد اشرف جون کوست برق داره .. دوست داشتم باهاشون حال کنم و بعدا کوسمو بگان . واسه همین اونا رو دوطرف خودم نشونده کف پامو گذاشته بودم رو کیرشون و باهاشون بازی می کردم . دوتایی شون چشاشونو بسته بودند و طوری رفته بودند تو حس و هوس که انگاری یه حوری بهشتی رفته سراغشون . شایدم واسه شون حکم همینو هم داشتم چون اونا دیگه دستشون به جایی بند نبود . یواش یواش خودشونو بهم نزدیک ترکرده و منم مجبور می شدم پاهامو خم تر کنم چون فاصله شون با من کمتر شده بود . حالا اونا دوتایی دستاشونو گذاشته بودند رو کوسم و باهاش ور می رفتند . چقدر صحنه هیجانی شده بود . همه مون از حرکتای دریافتی بی حس شده بودیم و سعی می کردیم پرداختی ها رو به نحو احسن انجام بدیم .. باهمون وضعیت فشرده صورتاشونو بهم نزدبک کرده و نوبتی ازشون لب می گرفتم . بازم بهترین کار این بود که قمبل کنم و اکبر رفت زیر و گذاشت تو کوسم و این بار مظفر از پشت فرو کرد تو کونم . خوب با هم هماهنگ بودند و درمورد هم عدالتو رعایت می کردند . -بچه ها می میرم واسه کیرتون . ناز نفستون .. من که انگاری تازه نفسم . بچه ها . پسرای کیر طلا کی خسته هست ؟/؟همه با هم .. -دشمن .. دشمن .. -پس بیایید ما دوستا به داد هم برسیم .. یه کوس شرایی می گفتم که حالیم نبود و اونا هم هیجانی شده و الکی جیغ می کشیدند و واسه خودشون هیاهو می کردند . یه جای کار حس کردم که دیگه آبم داره میاد . -اکبر ولم نکن . مظفر تو هم کونمو حسابی بچسب و بهش سرویس بده . آخ که واسه این ثواب شما هزار تا حوری نصیبتون بشه .. بکوبین این کوس و کون بی حیارا ... داره می ریزه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 13

بچه های گل و نازنین .. راست میگن که هیجان آدم در سالهای اول بلوغ خیلی زیاده . چه شور و هیجانی . اکبر جون مظفر گل من زودباشین آبتونو می خوام . پرکنین سوراخای کوس و کون منو . من تشنه امه . دیگه تاب و توان ندارم . نمی تونم طاقت بیارم آب می خوام . اکبر : اشی جون داری به ما میگی که آدم در سالهای اول بلوغ هیجان بیشتری داره ؟/؟ پس خودت چی که از یه دختر 14 ساله اکشن تر و باحال تر و پر هوس تر و خواستنی تری -مظفر جون ! این اکبر چی داره میگه راست میگه ؟/؟ -بر منکرش لعنت . این همه هیجانو این همه شور هوس رو نمی دونم من چی اسمشو بذارم . بگیر اشی خوشگله که آب کیر من داره میاد تو کونت .. - اکبر تو هم بیکار نباش . بزن تو سر کوسم . بزن تو دهن کوسم . آتیش گرفتم .. اکبر هم چند ثانیه ای بعد از مظفر آبشو ریخت تو سوراخ من . اون ریخت تو کوسم و مظفر ریخت توی کونم . سه تایی همدیگه رو بغل زده بودیم . دیگه از حال رفته بودم . دلم نمی خواست هیشکدوم ازاینا از پیشم برن . دوست داشتم بخوابم و وقتی بیدار میشم ببینم زیر کیر حداقل یکی از اوناست که چشامو باز می کنم و بعد بهش بگم که یه بار دیگه منو بگاد .. اوخ شوهر گلم میدونم از این که می بینی که بهم خوش می گذره روحت احساس آرامش می کنه . چون خیلی دوستم داشتی و همیشه رفاه و سعادت منو می خواستی . فقط می خواستم اون دوتا رو تو بغلم داشته باشم . واسه این که حس نکنن به یکی توجه بیشتری دارم یه خورده که بایکی ور می رفتم با اون یکی هم حال می کردم . -بچه ها ناهار پیشم بمونین . فعلا یه خورده تو بغل هم بخوابیم بد نیست . با این که می ترسیدم از پیشم پاشن و برن ولی طوری با لذت خوابم برد که در این سالها همچین خوابی کمتر داشتم . فکر کنم یکی دوساعتی رو خواب بودم وقتی که بیدار شدم با این حس بود که اکبر داشت کوسمو میک می زد و مظفر قسمت سینه به بالامو غرق بوسه کرده بود . سه تایی مون به هوس افتاده بودیم و یک بار دیگه بچه ها قدرت و شور جوونی خودشونو نشون دادند و منم هوس خودمو که دوباره گل کرده بود . درهر حال یکی دوساعت بعدش اونا هم رفتند و من تنها شدم . آخ که این تنهایی چه عالم و لذتی داره . دنیای عشق و شور و نشاطه . البته تنهایی از این نظر که بچه هام به من این فرصتو بدن که من به دنبال عشق و حال خودم باشم . عجب یکی دوروز پرباری داشتم . نمی دونستم که شکار بعدی من چه کسی باید باشه . یه روزی از این که کیری جز کیر شوهرم نصیبم شه مو بر تنم سیخ می شد ولی حالا از این که یک کیر تکراری بخورم و نوش جون کنم حس می کردم که به خودم خیانت کردم و حقم خیلی بیشتر از ایناست . من هنوز جوون بودم و حق زندگی کردن داشتم . 46 سال که دیگه سنی نیست . پس از رفتن بچه ها که یه غذای درست و حسابی هم به اونا دادم و تقویتشون کردم یکی دوساعتی رو خوابیدم و بعدش شروع کردم به ورزش کردن . و یه دوشی گرفتم و کلی فکرم مشغول شد به این که کاندیدای بعدی کی می تونه باشه . حس کردم با این مزه هایی که کوسم گرفته به این سادگیها دست از این تنوع طلبی بر نمی داره . ومی خواد حداکثر استفاده شو از این روزای باقیمونده جوونی بکنه . واقعا زندگی آدما شبیه خواب و خیاله . گاهی وقتا فکر می کردم این کارایی رو که این دوروزه انجام دادم شبیه یه خواب و خیاله .. یعنی من این کارا رو انجام دادم ؟/؟ هرکاری بود که با کیف و لذت زیادی همراه بود . راستی اصلا واسه چی این لذت بردنها و کیف و حال کردنها ممنوع شده ؟/؟ دوستم می گفت مردا به باسن بر جسته اهمیت زیادی میدن . اگه بتونی از اون ناحیه تحریکشون کنی و هوای چشا و حرکاتشونو داشته باشی مطمئن باش که واسه گاییدن تو خودشونو به آب و آتیش می زنن و در واقع این تویی که داری بر فضای سکس حکومت می کنی . با این سه چشمه ای که اومده بودم حواسم جفت شده و اعتماد به نفسم زیاد شده بود . دام و اسلحه رو داشتم ولی باید شکار رو پیدا می کردم . نمی دونستم سراغ کی باید می رفتم . مغازه دارای محل همه منو می شناختن و عادت نداشتم فانتزی برم پیششون . تا سالها که چادر میذاشتم سرم و گاهی اوقات این اواخر که مانتویی شدم همه با یه تعجب خاصی نگام می کردند . انگار که من از یه کره دیگه ای اومده باشم . با خودم گفتم باداباد میخواد چی بشه . بگن که اشرف بعد از شوهرش ولنگار شده .. من دوست دارم کیر بخورم و حال کنم .. ولی نه بچه هامو چیکار کنم . اون وقت نمی تونم نقشه های بعدی و زبل بازیها مو پیاده کنم . دوروز دیگه سر و کله شون پیدا میشه و اون وقت در رفتن از دستشون و معشوق به خونه آوردن کار حضرت فیل میشه و یا در رفتن از خونه . ظاهرا این شبو هم باید تنها می بودم . حس می کردم که ملا رحمت می تونه بیاد تو رختخوابم و باهام باشه ولی هوس یه کیر تازه رو داشتم . با همه اینها واسه این که خودم با دیدن خودم حال کنم و روحیه بگیرم یه میکاپ درست و حسابی رو سر و صورتم انجام داده و با یه دامن چسبون و کوتاه و چاک دار تو حیاط خونه می گشتم . ای دیگه کسی هم تو کوچه فوتبال بازی نمی کرد . تو این بازار سکوت صدای زنگو شنیدم . ترجیح دادم که شخصا برم درو باز کنم . واییییییی . یه جوون خوش قیافه و شیک و پیک بود . -ببخشید خانوم این طرفا خونه خالی پیدا میشه ؟/؟ زبونم بند اومده بود .. یه جور خاصی نگام می کرد . دوست داشتم یه دور بگردم تا کون بر جسته امو از طرف دامن چاک دارم ببینه . -نمیدونم اطلاعی ندارم ولی واسه یه شب یه تقریبا خالی پیدا میشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 14

به قیافه اش نمیومد که دزدی و چیزی از این حرفا باشه . -ببخشید شما دونفرین یعنی با خانومتون هستین ؟/؟ نه من خودم تنهام . شاید یکی از دوستام هم به من ملحق شه . من کارمند یکی از بانکها هستم . اینم کارت شناسایی من . برای یه دوره آموزشی 6 ماهه منو فرستادن تهرون . من حال و حوصله شو ندارم با همکارام شبو سر کنم و درسامو هم نمی تونم بخونم واسه همین تر جیح دادم با هزینه شخصی برم جایی رو کرایه کنم .. هرچی فکر می کردم می دیدم که این کارمنده مخش تاب گرفته . به اندازه حقوقش باید پول خرج می کرد . واقعا کوس خل تمامه ولی یه احتمال می دادم که اهل زن و زن بازیه که دوست داره این جوری مستقل باشه وگرنه هیچ آدم سالمی پولشو دور نمی ریزه . -شما بفرمایید داخل من چند جا تماس بگیرم . چند تا بنگاهی آشنا داشتم .طرفو کشوندم بالا . با یه نگاه خریدارانه ای بر اندازم کرد . -فکر نمی کردم شما تهرونیها این قدر مهمون نواز باشین و دوست داشتنی -هنوز کجاهاشودیدین . همون تلفنی یه آپارتمان خوب واسش گیر آوردم . متراژش پنجاه بود ولی واسش خوب بود . اگرم یه دوستش بهش اضافه می شد واسه دو تا جنده هم جا کافی بود و می تونستند خیلی راحت و با استقلال کامل تر تیبشونو بدن ولی من باید این شبو چیکار می کردم . -ببینم شما ندیده و بررسی نکرده چطور با شرایط ساز گار شدین ؟/؟ ظاهرا از اونایی بود که هر جوری شده می خواست یه جای مستقل داشته باشه . یواش یواش بیشتر با نگاههای کوس دزدش خو می گرفتم . -ببینید اشرف خانوم من زیاد حال و حوصله این ور و اون ور گشتنو ندارم . من باید صبحها برم سر کار و بعد از ظهر هم برم کلاس آموزشی . دیگه ولش نمی خوام که خونه معامله کنم . -فقط آقا پژمان من اینجا ضمانت شما رو از نظر اخلاقی کردم و گفتم که یکی از بستگان درجه یک شهرستانی من هستین فقط یه طوری نشه که .. -نگران اون نباشین . حتما . با این همه مشغله کاری و درسی و شبا هم که باید نشست درس خوند دیگه چه حالی می مونه که خدای نخواسته آدم دنبال خلاف هم بره . -پژمان خان شما جوون هستین و یه نیاز هایی هم دارین و من کاملا به این امر آگاهی دارم و کسی هم نمی تونه به شما ایرادی بگیره .. خوش تیپ و سر حال هم که هستین و کار مند و برازنده هم که هستین و اتفاقا شوهر مرحوم منم کار مند بانک بود شما رو درک می کنم . یارو می خواست بره .-ببینم شما جایی رو واسه امشب دارین ؟/؟ -نه میرم هتلی جایی تا فردا . فرصت واسه تصمیم گیری کم بود . می تونستم یه جورایی برم سراغ رحمت آخونده و ازش بخوام که شبو بیاد این جا باهام سر کنه و دیگه مجبور نباشم که زبل بازی کنم تا یه کیر تازه نصیبم شه ولی پژمان زن نداشت و سر حال بود . سنشم از این پسرایی که منو گاییده بودند ده سالی بیشتر نشون می داد و از رحمت هم خیلی جوونتر بود . دوباره هیجان زده شده بودم و یه گرمی خاصی رو روی گونه هام احساس می کردم . می خواستم که زیر کیر پژمان هم که شده آروم بگیرم . راستی راستی داشتم به یک جنده تبدیل می شدم . اصلا یک جنده شده بودم . بازم باید یه تر فندهایی می زدم . ولی اگه اون کوس های خیلی جوون رو گاییده باشه و منو سلیقه اش نگیره چی ؟/؟ اگه اصلا اهل این بر نامه ها نباشه چی ؟/؟ از خجالت باید آب شم . ولی کون لق هر چی خجالت و خجالتیه . به درک . مگه میخواد بره به پسرام بگه که ننه ات کوس میده ؟/؟ فوقش نخواست منو بکنه به روی بزرگواری خودم نمیارم . به هر حال یه آدم برای رسیدن به هدف باید تلاش و مبارزه بکنه و از سختیهای راه نهراسه . -آقا پژمان اگه سلیقه تون می گیره امشبو می تونین همین جا بمونین تا صبح که همراتون بیام و خونه جدیدو براتون آماده کنم . -خیلی ممنون میشم . به شرطی که از وجود یه غریبه تو خونه تون احساس نا امنی نکنین -خواهش می کنم شما هم جای شوهرم . ای ببخشید معذرت می خوام از اونجایی که با هم همکار بودین این حرفو زدم .. -خیلی سخته تنهایی زندگی کردن . ببخشین بچه هاتون کجان -یه چند تایی پسر و دختر دارم که ازدواج کردن و رفتن . دیگه نگفتم 7 تا بچه دارم و تازه اون خدا بیامرزی هم واسه هشتمیش نقشه داشت که من مخالفت کردم . قرار شد شبو بمونه . یکی از اون شلوار راحتی های نپوشیده مرحومو دادم بهش تا راحت باشه . اگه یکی از بچه هام میومد خونه چی می شد . واقعا دست به چه کار هایی که نمی زدم . هیچ فکری هم نکرده بودم که در چنین وضعیتی چی بسازم و تحویل بچه هام بدم . یه کتلتی درست کرده و همراه با سالاد و سبزی و مخلفات دیگه و نشستیم با هم خوردیم . از بس بچه زیاد داشتیم خونه مون عین مسافر خونه شده بود . تو هر اتاقی هم یه تلویزیون بود . تو هر یک از این اتاقها که دوست دارین و راحت ترین می تونین زندگی کنین . راستش چه خوب می شد که یکی از این اتاقها رو خودم بهش کرایه می دادم ولی خیلی تخمی می شد .البته با یه تیغه انداختم وسط هال و در جدایی که داشتیم خونه رو می شد دو تیکه کرد ولی اولا بچه هام ناراحت می شدند و هیچ کوس خلی این جوری اجاره نمیده که به هرحال یه مرد و زن تنها کنار هم باشن و از طرفی اونم که دیگه نمی تونست با وجود من جنده بیاره -پژمان خان . حموم هم که حتما جاشو می دونین . حموم بزرگیه و تمیز . یه حوله تمیز هم بهش دادم . فکر نکنم مادر یا حتی زنش هم همچین خدمتی رو بهش کرده باشه . آخ بسوزه پدر این کیر دوستی من که این جوری منو وادار به نقشه چینی نکنه . یه حوله تمیز هم دادم دستش . -پژمان خان هر وقت دوست داشتین می تونین تشریف ببرین حموم . -معمولا من قبل از خواب یه دوشی می گیرم . خب یه کارمند بانک ظاهرا باید شبا زودتر بخوابه که صبح رو بره سر کار . من عادت دارم ساعت یک می خوابم و قبلش دوش می گیرم . فردا هم مرخصی دارم .. حساب کار دستم اومده بود . اشرف زبل باید کارشو انجام می داد . از همین حالا باید می جنبیدم و طرح و بر نامه رو می ریختم . یه کاری می کردم که نه سیخ بسوزه و نه کباب ولی بعدش هم سیخ می سوخت و هم کباب ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 15


این جوری که معلوم بود این آقا جناب حول و حوش ساعت نیم نیمه شب باید می رفت حموم . هیچ اشکالی نداشت من اون موقع لخت می شدم و تو تاریکی می رفتم یه گوشه ای ازحموم و منتظرش می موندم . فقط ای کاش پشیمون نمی شد و میومد . چه هیجانی و چه عشق و حالی می تونه داشته باشه . میاد داخل حموم کلید برقو می زنه و یهو با تن کاملالخت من روبرو میشه . وای چه صحنه ای میشه . چند دقیقه ای فکر می کردم در چه وضعیتی باشم بهتره . اگه دمرو باشم یا قمبلی و پاهامو از پشت به دو طرف باز کنم هم می تونه کونمو خوب دید بزنه و هم کوسم و این جوری خیلی هوس انگیز تر میشم و مردا این حالتو بیشتر می پسندند ولی ترجیح میدم که طاقباز باشم و پاهام به دو طرف باز باشه تا چشام تو چشاش بیفته و این جوری اگه خواست مثلا واسه ملاحظه کاری هم که شد در بره یه عشوه ای بیام و یه چیزی بگم که بمونه و نگهش داشته باشم . سر و صدا بی سر و صدا . رفتم داخل حموم و لامپ رو روشن نکردم . خودمو کاملا لخت کردم وکاملا ساکت و بی سر و صدا منتظرش موندم . رو زمین هم دراز کشیدم . پاها به دو طرف باز . فدای کیرت پژمان خوشگله . همچین سرحالت کنم که ازم دعوت کنی که مرتب بیام آپارتمانت . اگه بدونی کوس اشرف چه معجونیه . درسته که کار کرد زیاد داره ولی هرچی باشه مال قدیم و جنس قدیم یه چیز دیگه ایه . مثل ماشین ها و وسایل برقی جدید می مونه . هر مدلی که در میاد از نظر ظاهری شاید خیلی پسندیده باشه ولی اون کارآیی و استحکام جنسای قدیمو نداره . تازه من همچین قدیم قدیمش نیستم . وای خدا جونم دلم به تاپ و توپ افتاد . -اشرف خانوم .. اشرف خانوم ! لعنتی این چه وقت صدا زدن بود . ولش کن . حتما فکر می کنه من خوابم . قلبم به شدت می تپید . یه پرده کوچیک نایلونی بین رختکن و فضای اصلی حموم زده بودم . وای در اصلی یه صدایی کرد . زرنگی کرده بودم از همون اتاقم لخت اومده بودم داخل حموم و لباسامو تو رختکن کوچولو نکنده بودم که اون متوجه نشه . ظاهرا فضا تاریک بود و دستشو هی این طرف و اون طرف می رسوند تا کلید برق رو پیدا کنه . نزدیک بود از دهنم بپره بگم وقتی که از در وارد شدی گوشه سمت چپ می تونی کلید رو بزنی که خیلی زود متوجه شده و دهنمو جمع کردم . صدای در آوردن لباسا و آویزون کردنشو هم می شنیدم . کیف داره اگه شورتشم در بیاره . محشره . امکان نداره کیرشو از دست بدم . حتی اگه شده به زور سرش بیفتم و ازش بخوام که منو بگاد .. ولی صحنه باید خیلی طبیعی و عادی جلوه کنه . حتی حرفایی رو هم که باید بزنم آماده کرده بودم که یه وقتی نگه من منتظرش بودم . وقتی لامپ روشن شد طوری هیجان زده شدم که واسه یه لحظه این تصورو داشتم که کیر پژمان رفته تو کوسم اولین جایی رو که دیدم دستش بود و بعد نگاهمو به وسط بدنش انداختم .. جووووووون شورت پاش نبود . کیرش حرف نداشت . هنوز کوسمو ندیده بود که شق شده . امیدوار بودم که نترسه و از جاش حرکت کنه و رادارش به دنبال کوس من باشه . بدنمو خیس کرده بودم و یه صابون هم دستم بود و پاهامو به دو طرف باز کرده بودم و مثلا داشتم خودمو صابون مالی می کردم . پژمان خشکش زده بود . به تته پته افتاده و انگاری پاهاش قفل کرده بود . شایدم از کلکهاش بود که صحنه رو ترک نکنه . هر چه بود این همون چیزی بود که من می خواستم و دوست داشتم که اون حضور داشته باشه . -ببخشید اشرف خانوم . شرمنده !عذر میخوام . تاریک بود . فکر نمی کردم کسی این داخل باشه . .. باید کاری می کردم که هم متانت خودمو حفظ می کردم و هم اونو به طرف خودم می کشوندم . -شما باید ببخشید که این اشتباه ناخواسته پیش اومده . اصولا من یه عادتی دارم که تاریکی حموم کردن به من آرامش میده و بدنمو خیس کردم و داشتم خودمو صابون مالی می کردم که شما تشریف آوردین . -خیلی زشت شد . امیدوارم که این خطا رو ندیده بگیرین . پژمان که ظاهرا بی خیالی منو دید یه خورده هیز و حریص شده بود . می دونستم که داره تعارف می کنه و دلش می خواد که بمونه و باهام حال کنه . چشام رو کیرش زوم شده و اون به خوبی اینو حس می کرد . اونم به لاپام و کوس برق انداخته ام چشم دوخته بود . لحظه به لحظه بلند تر شدن و شق شدن کیرشو می دیدم . کیرش به یه جایی رسید که بالاتر نرفت . حالا دیگه هر دو مون نگاهمونو از وسط تن هم گرفته و تو چشای هم خیره شده بودیم . با نگاهمون داشتیم حال می کردیم . کیر نگاه اون رفته بود تو کوس نگاه من . دلم می خواست بهش بگم که بیاد منو بمالونه ولی روم نمی شد انتظار یه حرکت و اقدامی از سوی اونو داشتم . من نگاهمو از رو چشاش بر نداشتم ولی اون حالا به نوک تیز سینه سر شار از هوسم خیره شده بود . کف دستمو رو کوسم مالیدم و اونم در یه حرکت متقابل کف دستشو دور کیرش لول کرد . چشام به طرفش خیره مونده بود و با التماس نگاه ازش می خواستم که بیاد طرفم . لب باز کرد و گفت اگه دوست داشته باشین می تونم ماساژتون بدم . از اون مدل تایلندیهاشم واردم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
درد من حصار برکه نیست
درد زیستن با ماهی های است که فکر رود خانه به ذهنشان خطور نکرده
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 16

به نظرم ماه منیر یه بار از ماساژتایلندی می گفت . می گفت یه مدل مخصوص داره که ماساژمیدن بعد میگان . البته بیشتر مردا زنا رو می کنن ولی مردایی هم هستند که به زنا حال بدن . خودش هم یکی از این بر نامه ها روش پیاده شده بود . ماه منیر طوری از کلمه مخصوص استفاده کرده بود که فکر می کردم داره به همبرگر مخصوص میگه . -اگه دوست دارین لامپو خاموش کنم این کارو انجام بدم -ای وای آقا پژمان هرطور شما راحت ترین . مهمون حبیب خداست . همون روشن باشه بهتره شما بهتر می بینین و اون جاهایی رو که باید بمالین بهتر می مالونین . دست گلت دردنکنه . کیرش حالا دیگه شق شده بود و می شد یه جورایی امید وار بود . -شما چطور راحت ترین . می خواین در سه مرحله کارو انجام بدم یا دومرحله . -راستش من متوجه نمیشم . میشه یه توضیحی بفر مایید ؟/؟ -ماساژروی بدن و ماساژپشت بدن و مرحله تکمیلی یا این که همون پشتو بدم و برم رو مرحله تکمیلی -اگه همون اولی رو به ترتیب انجام بدین ممنون میشم . می خواستم بپرسم مرحله تکمیلی به چی میگه روم نشد . یعنی به همون گاییدن میگه یا یه مدل دیگه ای از ماساژه ؟/؟ -پس اشرف جون با این چیزی که گفتم مخالفتی نداری . -نه اصلا هر طور صلاح می دونین عمل کنین . اول در مرحله طاقباز قرار گرفتم . از بالای سر و صورت و گردن و شونه ها شروع کرد تا رسید به سینه ها . چشامو بسته بودم و کیف می کردم . گاه زیر چشمی اونو می پاییدم که چیکار می کنه . دستشو قرار داده بود دور سینه های درشتم . دو تا دستشو دور یه سینه گذاشته با یه مالش نرم اونا رو تکون می داد . وای که چقدر کیف می کردم و از خوشحالی لبخند می زدم که می دونم از نگاه اونم پنهون نموند واسه همین بازم بیشتر این کارو انجام می داد . اومد پایین تر و از ناف و زیر ناف منم رد شد و روی کوس رو با یه فشار و دست مالی خاصی باهاش ور رفت که یه آهی کشیدم که شنید -درد داشت ؟/؟ -نه پژمان جون . بدون این که دستشو رو کوسم بکشه کشاله ها و پهلوهای رونمو مالش داد و رسید به پنجه های پام . عصبی شده بودم . مرد حسابی تو که سینه ها رو مالیدی . کوس مگه چقدر با سینه فرق می کنه ؟/؟ می خواستم بهش بگم نترس من چراغ سبزیم . اصلا زرد و قرمز تو کار من نیست . ولی نتونستم . این بار از مچ پا شروع کرد و دوباره رسید به دو طرف کوس . این بار دستشو گرفته و گذاشتم رو کوسم -آقا پژمان اینجا که دور از بدن نیست . گناه داره وقتی سینه ها رو مالیدی اینجا رو نمالی -مطمئنی که ناراحت نمیشی ؟/؟ -واسه چی . خون باید در تمام قسمتهای بدن به طور هماهنگ به جریان بیفته . اگه به این جا نرسین یه وقتی کارا ناقص میشه و کار خودتون زیاد میشه . -حالا که خودتون می خواین باشه . کف دسته رو که گذاشت رو کوسم همچین خیس بود که با دو تا چنگ زدن دیگه انگشتای دستش یه سری خورده و رفتن تو کوس من . یه خورده خجالت کشیدم از این که نکنه فکر کنه من گشادم . به نسبت زنای جوون گشاد که بودم ولی دلم نمی خواست همون اول تابلو شم . -آههههههه .. آهههههههه با چند تا آه کشیدن اون با سرعت بیشتری کارشو ادامه می داد . هر لحظه منتظر بودم کیرشو بفرسته طرف کوسم . واسه همین چشامو کاملا بسته بودم تا حرکت کیرشو با لذت و تماس بیشتری تو بدنم حس کنم ولی خبری نبود . نکنه خواجه باشه ؟/؟ نه این طور نیست . اگه خواجه بود که کیرش شق نمی شد . منو بر گردوند . -حالا از پشت . این جور که معلوم بود امشب از گاییدن خبری نبود . باید تو خماری می موندم و سماق می مکیدم . چاره چی بود . راهی نداشتم . یکی دو دقیقه ای مکث کرد . منم مخصوصا یه خورده کونمو همون خوابیده به طرف بالا قمبل کردم و اونم دو تا دستاشو گذاشت رو اون و از همون جا شروع کرد . -اشرف خانوم خیلی کار درسته . -ببینم درسته یا درشت ؟/؟ -از اونجایی که درشته درسته .. اینجا خیلی نرمش و مالش می خواد . افتاد به جونش و به شکلها و زوایای مختلف کونمو مالش می داد . دوباره داشت خوابم می برد . وقتی سر شونه ها و کمرمو هم ماساژداد و پشت پاهامو دیگه از حال رفته بودم . حتی کف دستشو هم از مسیر کون گذاشته بود لاپام و روی کوسم . چرا این کاری نمی کنه . چرا .. چرا . بدنم داغ شده . فشارم رفته بود بالا نفسام به شماره افتاده بود . دلم می خواست اون کارو شروع کنه و یه تکونی بخوره ولی واقعا دیگه کوس خل تمام شده بود . شاید من بی خود دلمو خوش کرده بودم و اون از بس کوس های جوون و ترو تازه گاییده بود مال منو سلیقه اش نمی گرفت . دوباره منو طاقباز کرد . -رسیدیم به مرحله تکمیلی .. توی دلم گفتم کوفتو رسیدیم به مرحله تکمیلی مرضو رسیدیم به مرحله تکمیلی . تکمیلی این بود ؟/؟ با این حال چون خوشم میومد گذاشتم به کارش ادامه بده و این بار خیلی زودتر و راحت تر کوس مالی کرد . -البته اشرف خانوم این مرحله تکمیلی الف بود .. وای خاک توسرت حتما الان می خوای منو پشت و رو کنی بگی تکمیلی ب .. رفتم خودم وارو شم دیدم دستشو گذاشت رو شکمم نذاشت تکون بخورم تا بفهمم چه خبر شده با کیرش به طرف کوسم حمله کردو و یک ضرب گذاشت تا ته کوسم . اینم مرحله 3 ب تکمیلی که آخرش بود و یه بر نامه دیگه از الان شروع میشه .... ادامه دارد .. نویسنده ..ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 17

پژمان جون این مرحله دیگه از همه این مراحل بهتر و بالاتر بود -خوشت اومد اشرف جون ؟/؟ تازه این شروعشه -دلم نمیخواد اصلا تموم شه . هم جیگر آدمو خنک می کنه هم آتیش میده . کیرشو مث یه سوهان می کشید تا ته کوسم و درش می آورد . ماهرانه خارش کوسمو می گرفت . نمی دونم چرا هر کیر تازه ای که می خوردم فکر می کردم از قبلی ها بهتر و جون دارتره . مزه اونی رو که در حال خوردنش بودم حس می کردم . دستامو حلقه کرده گذاشتم دور کمر پژمان و اونو به سمت خودم کشوندم و این جوری یه جورایی متوجهش کردم که دیگه باید به کارش ادامه بده و به این زودیها دست از سرم بر نداره . درسته که زیاد در فکر کیرهای قبلی نبودم ولی به کیر های بعدی فکر می کردم .. بس کن اشرف زبل بالاخره این کله ات یه جوری کار می کنه . این یکی رو حالشو ببر از این ستون به اون ستون فرجه . این قدر روزی ترس نباش . کوس که آفریده شد بالاخره یه کیر هم کنارش جا می گیره . اون کوس هایی که از نعمت کیر بی نصیبند خل هستند و به صاحباشون باید گفت کوس خل . آقا خوشگله همین جوری داشت منو می گایید و منم چیزی نمی گفتم که مثلا اگه خسته شدی می تونی حالت خودتو عوض کنی . چون داشتم کیف می کردم . زورش هم خوب بود . ولی خب نمی شد که تا ابد منو به همون صورت بگاد . کیرشو از تو کوسم بیرون کشید و اونو با همون حالت فروکرد تو دهنم . وای این کیرش طعم کوس منو گرفته بود . خوردنش یه خورده برام سخت بود ولی یه خورده که میکش زدم تازه طعم کیر رو به خودش گرفت . جووووووون . عجب چیزی . همین باید دوباره بره تو کوسم . چه مزه ای داره چه حالی میده . -اشرف جون مثل یه دختر جوون داری حال میدی . از هیکل و سر و صورتت عشق و حال در حال باریدنه . -جدی میگی ؟/؟ -من با کسی تعارف ندارم . اگه غیر این بود که این طور شور و حال نداشتم . بعد از این که یه چند دقیقه ای کیرشو ساک زدم با دستاش افتاد به جون تن و بدنم . منو رو دستاش بلند کرد یه دستشو گذاشت لاپام و یه دستشو زیر سینه هام . -نکن پژمان خوشگله . قلقلکم میاد . ولی اون منو گذاشته بود رو زمین و از این طرف به اون طرف می غلتوند و آخر کار که خسته ام کرده بودلبه های دو طرف کوسمو با دستاش داد به طرف بالا و دهنشو باز کرد و اونا رو با چوچوله ام فرستاد تو دهنش .. اوخ که این میک زدنشم مثل گاییدنش یه صفایی داشت . نمی دونم چرا هروقت که داشتم زیر کیر یکی دیگه حال می کردم یه یادی از شوهر خدا بیامرزهم می کردم و یه دعا به جونش یعنی به همون روحش که اگه نمی مرد من دیگه از این همه نعمت تنوع بی بهره بودم . هیچی نمیشه من باید هفته ای یه بار هم که شده خودمو در اختیار این پژمان خان قرار بدم تا بتونم سیستم عصبی بدنمو تنظیم کنم . وگرنه هرشب باید خوابشو ببینم . من نمی دونم این هوسهای خفته کجا بودند . ولی خودمونیم اون موقع همه اینا رو با یه کیر رفع می کردم .. منم واسه این که یه حرکتی کرده باشم و یه چشمه ای اومده باشم اونو رو یه صندلی نشوندم و در جهت عکسش خودمو روش سوار کردم و کوسمو گذاشتم رو سر کیرش . دیگه هیچ فاصله ای بین ما نبود -اشی جون چه استاندارد کار می کنی . کیرم تو کوست داره حل میشه -وا پژی جون کوس من که خیلی وقته حل شده . دوتایی مون واسه هم عشوه میومدیم و سیر بشو هم نبودیم . از این امشب هم باید نهایت استفاده رو می کردیم که اگه یه وقتی فردا خونه مون دوباره شلوغ می شد و بچه ها یکی یکی می خواستن بیان احوالپرسی دیگه دلم نسوزه . -اشی جون میای یه خورده با هم برقصیم ؟/؟ رقص بلدی ؟/؟ من واسه اون خدا بیامرزی خیلی می رقصیدم . انواع و اقسام رقصا رو یاد گرفته بودم . آخه خیلی حسودیم می شد که این شوهر ما بره از از ویدیو همش بشینه رقصای نیمه لختی زنا رو ببینه . از عربی بگیر تا ایرانی و غربی .. راستش غربی تند رو یه خورده وارد بودم ولی بیشترش تو کار عربی و ایرانی بودم . از وقتی هم که رفتم تو خط این کارا هر وقت می خواستیم سکس کنیم ازم می خواست که واسش برقصم و اون اواخر هم یه چشمه هایی از استریپ تیز میومدم . خدا رحمتت کنه که اگه نبودی من امروز تا این حد پیشرفت نمی کردم . چند تا آهنگ گذاشتم و واسش یه مایه ای از اون رقصای اصیل و وسوسه انگیز اومدم و اونم دست منو گرفت و یه خورده باهام همراهی می کرد هرچند زیاد هماهنگی نداشتیم ولی سر و صورت و حالت چشاش نشون می داد که خیلی بیحالش کردم . بد جوری کف من شده بود . این کیر آماده به خدمتش که در تمام این مدت سر به هوا بود . یه خورده داشتم خسته می شدم و از نفس می افتادم ولی دوست نداشتم خستگی خودمو نشون بدم . بالاخره تونستم بر این آقا جوونه غلبه کرده و بازم دلشو ببرم طوری که دیگه نذاشت به رقصم ادامه بدم منو رو دستاش قرار داد و این بار برد طرف تخت . همون تختی که ازش خاطره ها داشته می دونستم بازم خاطرات دیگری بر این خاطره ها اضافه خواهد شد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 18

طوری تمام انداممو می لیسید که فکر می کردم تازه سکس ما شروع شده . منم روی تخت کونمو طرفش قمبل کرده با حرکات وسوسه انگیزم اونو به هیجان می آوردم . یه لحظه افتاد رو من و جوری کف دستاشو می زد به کون من که نمی تونستم از هیجان و هوس و خوشحالی فریاد نزنم . وقتی با حرص و هوس و با فشار دو طرف کونمو از وسط باز می کرد و با یه عجله ای کیرشو می ذاشت وسط کونم این دیگه شروع آخرش بود ولحظه ای که کیرشو از همون پشت یه ضرب کرد تو کوسم نه تنها دردی رو حس نکردم بلکه از این که یه جوون خوش تیپ و آراسته رو از راه به در کرده بودم لذت می بردم .. -کارت درسته پسر بزن بزززززن کوسسسسسمو ولم نکن .. خواهش می کنم .. -اشرف جون هرچی کارم درست باشه خودت درست تری که با این همه خوشگلی و تازگی خودتو گذاشتی در اختیار من و کلی هم به من لطف کردی .. -قربون تو . پژمان جون . خودت خوبی همه رو خوب میبینی . نمی دونستم دیگه چی بگم و از این همه هیجان خودمو چه طور خلاص کنم . اون داشت منو از پشت می گایید و منم دیگه خودمو دادم دستش تا هر کاری که دلش می خواد باهام انجام بده . -سینه هامو فشارش بگیر . .پژمان جون .. یه هارد سکس حسابی رو داشت رو من پیاده می کرد و من عین خیالم نبود . به اندازه کافی کیر خورده بودم که این یکی رو هم بتونم تحمل کنم . دیگه نرم نرم و گرم گرم شده بودم . کونمو هم به طرف کیرش حرکت می دادم تا یه خورده هم اون جوری که خودم میخوام ازش لذت ببرم . چقدر حرکاتش شیرین و دلچسب بود . موهامو نوازش می کرد . دستاشو میذاشت رو صورتم .. کمرمو به آرامی لمس می کرد .. از سکس سخت حالا رسیده بود به سکس نرم .. هم کار نرمش پر هیجان بود و هم کارای سفت و سختش .. یهو از حالت نرم میومد و با دو تا دستاش سینه هامو محکم تو چنگش قرار می داد و سرعت کیرش تو کوسمو اضافه می کرد . -پژمان عزیزم .. ناز من . من چه طور دوری تو رو تحمل کنم . چطور -حالا که نزدیک منی همینو تحمل کن تا به لحظه های دورش برسیم -بززززن بکککککن تحمل چی چیه .. روسرم تو کوسسسسم جاش میدم . داشتم با خودم فکر می کردم این جوون خوش تیپ کارمند و تحصیل کرده چطور تا حالا کوس ندیده که این جور داره با عشق و هیجان منو میگاد . اشرف اشرف تو چطور تونستی یک عمر و اونم بهترین سالهای جوونی خودتو با یه کیر سپری کنی . کی میگه گناهه . یه چیز کلفت و داغ و گرم میره تو یه چیز داغ دیگه . آدم خوشش میاد . آروم می گیره . ما زنده ایم تا زندگی کنیم و از زنده بودن خودمون لذت ببریم . کیر داخل کوسو عشق است .. -اشی جون خوابت برده؟/؟ -زیر کیر تو چرا که خوابم نبره . تو که می دونی چقدر داری به من حال میدی . منو بغلم کرد و رو هوا از روبرو شروع کرد به گاییدنم . دستاشو دور کمرم حلقه زد و لباشو گذاشت رو لبام . فقط تو دهنی و دماغی ناله می کردم . حتی دیگه نمی تونستم تعارفی هم که شده بگم منو بذار زمین کمرت درد می گیره ولی طوری حال می کردم که دلم می خواست تا صبح هم به این کارش ادامه بده . حس کردم رو هوا در حال ارگاسم شدنم . دستای منم دور کمرش بود . چشامو بسته بودم . با این که بیحس شده بودم ولی طوری به کمرش چنگ انداخته بودم که اون به خوبی متوجه شده بود که نزدیکه ارضا شم .. -خوشم اومده .. خوشم اومده عزیز .. حالا بریز بریز بریز .. با این که دلم می خواست همون رو هوا خالی کنه ولی منو گذاشت زمین . کمرمو صاف رو زمین قرار داد و لنگامو رو به هوا خم کرد و دو طرفشو باز کرده و کیرشو یه بار دیگه کرد تو کوسم . -عزیزم .. قربون اون کیرت بشه اشی .. زودتر آبتو بریز تو کوسم تا دوباره هوسم اوج نگرفته و ازت نخواستم که بازم منو بکنی بریز .. بریز که من و کوسم هر دو تا مون تشنه ایم .. پژمان خستگی ناپذیر من با چند تا ضربه دیگه طوری تو کوسم آب ریخت که انگاری سه چهار وعده رو با هم جفت کرده .. عجب کیر و کمر پر آبی داشت . من یکی که فکر می کردم از بس دچار کمبود ویتامین شدم هر قطره ای رو که می ریزه تو کوسم جذبش می کنم . -کیرتو توی کوسم نگه داشته باش . نکشش بیرون . بذار بیشتر آبتو جذب کنم .. حس می کردم که کیرش توی کوسم یه خورده شل شده ولی از بس کلفت و گوشتی بود بازم فکرمی کردم یه چیز سنگینی توی کوسم جا گرفته . دستمو گذاشتم رو سینه پژمان و با موهاش بازی کرده موهای سرشو هم نوازش می کردم . با انگشتم نوک جوجوشو لمس می کردم . زیر گردن و زیر گوششو هم همین طور .. شوهرم از این کارا خیلی خوشش میومد . یهو حس کردم کیر پژمان توی کوسم داره رو به جلو حرکت می کنه . طوری دراز و شق شد که به خیالم اومد که از دفعه قبل شق تر شده .. . جووووووون یعنی بازم خیال گاییدن منو داره ؟/؟ نکنه خسته شده باشه و بخواد کیرشو بکشه بیرون . زبل بازی در آورده و این بار کوسمو حرکت می دادم ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 19

ولم نمی کرد . دیگه واقعا منو گاییده بود .. فکر می کنم هر دوتامون به این زودیها قصد سیر شدن نداشتیم . کیرش توی کوسم بود . من روبروش قرار داشتم . جفت دستاشو گذاشته بود زیر کونم و اونو بالاتر آورد . خیلی بهم کیف می داد . یکی دو تا از انگشتاشو کرد تو سوراخ کونم .. ظاهرا داشت بازم کنترل می کرد .. نمی دونم ناقلا چه قصدی داشت . اونم مثل بقیه پسرا عاشق کون کردن بود . بذار هر کاری با این اشرف حشری می کنه بکنه . من که اعتراضی نداشتم . کیرش از بس شق و کلفت شده بود پس از این که از تو کوس من بیرون اومد از همون مسیر روبرو رفت توی کونم . یه خورده بد رفت تو سوراخ .. -پژمان جون وااااااییییییی خیلی حال دادی ولی کونم .. کونم یه جورایی داره می سوزه .. دردش گرفته .. مرد جوان جفت دستاشو با فشار بیشتری زیر باسنم قرار داد و منو آورد بالاتر و لباشو به لبام چسبوند و منم پاهامو از پهلوهاش آویزون کردم -عزیزم عشق من . این جوری چقدر بهتر شده . چقدر کیرت توی کون من داره نرم و روون کار می کنه .. خیلی ماهرانه و حرفه ای منو می گایید . رو هوا کیرشو از تو کونم در می آورد و می کرد تو کوسم و هر دو سه دقیقه سوراخ عوض می کرد تا این که منو انداخت رو تخت و این بار دیگه فرو کرد تو کونم و فقط با همون مسیر حال کرد و حال کرد تا یهو بیحال شد و داغی آبش دیگه منو سرحال ترم کرده بود .. با این که هر دو تامون جا داشتیم که ادامه بدیم ولی استراحتو تر جیح دادیم . ای اشرف اشرف اگه ده بیست سال زودتر بیوه می شدی حالا دیگه جنده شماره یک شهر می شدی .. روز بعدش این پژمان خانو به یه سر و سامونی رسونده و با هم قرار گذاشتیم که هر وقت دوستش بهش ملحق شد و اگه اومد یه برنامه سه نفره هم با هم بذاریم . -اشی جون بهت بر نخورد که همچین پیشنهادی دادم .. -عزیزم آقا خوشگله من واسه رضایت تو هر کاری می کنم . راستش اشرف واسه این که بیشتر کیر بخوره هر کاری رو انجام می ده البته اینو که دیگه بهش نگفتم . حتما فکر می کرد من واسه رضایت اونه که راضی به همچین کاری شدم . دیگه خیلی خسته شده بودم . اشرف زبل خسته خسته بود . حالا بچه ها بر می گشتند و من نمی دونستم چیکار کنم . بازم از خوبی خونه ما این بود که هم یه خونه یکسره می شد اونو به حساب آورد هم دو تا در جدا از دو طرف داشت و خونه رو هم در صورتی که به یه مستاجر می دادی می تونستی با یه تیغه ای که وسط پذیرایی بکشی حریم خودتو از مستاجر تفکیک کنی . ولی خب صدای همو می شنیدیم . البته در قسمت ورودی هم همه چی می تونست یه حالت تفکیکی داشته باشه . با همه اینها ترجیح داده بودیم که بچه هامون برن خونه مستقل حوصله دعوا و جر و بحث روزانه با عروس دومادای خودمو نداشتم . خیلی عادت کرده بودم به هماغوشی با مردا و پسرا .حالا باید چیکار کنم . نمی دونم ونمی دونستم حال و حوصله بچه هامو هم نداشتم . حداقل هفته ای دو بار هم اگه می تونستم بر نامه برم بازم غنیمت بود . درسته رحمت آخوند و پسرای جوون و این آخری رو هم اگه می خواستم بازم می تونستمشون شکارشون کنم ولی باید تر تیب یه بر نامه ای رو می دادم که این 14 نفر مزاحمم نشن . وای هفت تا بچه هام با هفت تا همسر .. خیلی هنر کرده بودم که این دو سه روزه رو از دست بچه هام و مزاحمت های اونا در امان بودم . با این که خیلی خوابم میومد و خسته بودم ولی یه فکری به ذهنم رسید و گفتم بهتره که با ماه منیر در میون بذارم . اگه می تونستیم هفته ای دو شب رو با هم باشیم . ولی این بچه هام دست بر دار نبودند . ناهار خورده و نخورده از ترس سر رسیدن مزاحما که قربونشون برم و دلواپسم بودن رفتم خونه ماه منیر .. یه خورده با هم گپ زدیم و این مسائل چند روز اخیر رو از سیر تا پیاز واسش تعریف کردم . در تمام این مدت فقط دستش رو کوسش بود .. -دختر تو یک شاهکاری . کاری کردی که ماه منیر در تمام عمرش نتونست همچین کاری بکنه . دلم آب شد . -شکسته نفسی نکن منیر جان من از نظر آماری باید یه عمر دوندگی کنم تا به تو برسم . -باورکن اگه نگیم یک شبه ولی یک ساله ره صد ساله رو طی می کنی . -حالا از این حرفا گذشته ببینم تو یه دوستی آشنایی داری که هم خط ما باشه و اهل حال .؟/؟ فقط یه خورده باید بتونه و بتونیم خیلی جدی نقش بازی کنیم . مقنعه و چادر و روبند و از این آت و آشغالا رو بتونه خوب رو سر و صورت و بدنش تنظیم کنه و اهل چاخان کردن و نمایش مذهبی هم باشه .. -این جوری که تو میگی همه کلاغ سیاههای ما این جورین .. -درسته ولی ما که نمی تونیم از این جنده ها کمک بگیریم . یه جنده مطمئن می خوایم .. -وا.. اشرف جون همچین میگی جنده که انگاری من و تو هم از این جور آدماییم .. -خب اینجوری که تو میگی نه ما خیلی با کلاس کار می کنیم . ماکه واسه این کارامون پول نمی گیریم . تازه چاره داشته باشیم باید پول هم بدیم . چون داریم واسه کیف کردن خودمون زحمت می کشیم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
ماجراهای مامان زبل 20

اشرف جون این کار برای ما چه سودی داره -ماه منیر جون اگه اون امنیت رو تو خونه ات نداری شرایط طوریه که نمی تونی کسی رو بیاری بالاخره دست و بالت بازه .می تونی هر سری چند تا مرد رو بیاری و با هم حال کنیم . بچه های منم از دم چشم دیدن این روباه صفتهای حزب الشیطانی رو ندارن . وقتی ما خودمون با بند و بساط و مقنعه و این دکور بندیها اومدیم تو خونه از اون طرف هم یه جوری مردا رو میاریم داخل خونه . -اشرف این کار خطر ناکیه . مگه خودت نمی گی که دیوار بین دو قسمت خونه نازکه و صدا میره .. -کاری نباشه ماه منیر تو فقط دستور بده من اونجا رو حلش می کنم . کاری می کنم که اگه آتش نشانی و آمبولانس هم آژیر بکشه از یک طرف به اون طرف صداش نرسه .. ببینم ماه منیر جون یه کاریش بکن .. -باشه یه خورده زمان می بره . فقط تو زمینه رو بچین . من دو تا بیوه دیگه سراغ دارم که اونا حسابی کشته مرده این کارا هستند . من و تو خودمون فیلم هستیم اونا فیلم تمام . اگه بدونی چه حالی میده -مرد چی مرد تو دست و بالات هست ؟/؟ من چند تایی رو این ور سراغ دارم ولی می خوام یه تنوع داشته باشه کارم ..-ببینم اشرف جون یعنی من نباید دنبال تنوع باشم . این مردایی که من می شناسم قدیم قدیما خیلی هاشون باهام بودند . شاید بعضی هاشون هم بابا بزرگ شده باشن ولی میشه چند تا جوون رو هم ردیف کرد . زری و پری هم تو دست و بالشون زیاده . خیلی هم خوشحال میشن . اونا یه چند سالی از من و تو کوچیک ترن . تو دست و بالشون چند تا پسر بچه و از اون هفده هیجده ساله ها هم هست . نمی دونی چقدر خوشحال میشن . اون پسرا جا ندارن . اونا هم که پیش خونواده شون هستند . خیلی به زحمت می تونن با هم سکس داشته باشن . -ببینم از این بابت چرا قبلا به من چیزی نگفتی ؟/؟ -عزیزم زندگی اونا چه ربطی به من داره . من به اونا بگم دوست پسر خودتونو تقدیم اشرف جون کنین ؟/؟ این روزا خیلی سخته پیدا کردن پسرایی که اطمینانی باشن و فقط به خاطر کوس بیان دنبال آدم . ولی با این حال ما زنا مجبوریم همه جوره هواشونو داشته باشیم که از دستمون در نرن . چیکار میشه کرد هر که را طاووس خواهد جور هندوستان کشد .. ببین اشی جون تو زود برو وضعیت خونه رو درست کن من هم از این طرف بر نامه رو می چینم . حداقا شبای چهار شنبه و جمعه رو می تونیم با یه بهونه ای خودمونو سرگرم کنیم .. ولی حواست باشه اشرف یکی از بچه هات هوس نکنه بیاد تو جمع ما که تمام رشته های ما پنبه میشه .. -نگران نباش . من واسه این کوس من که این روزا بد جوری به کیر خوردن عادت کرده هر کاری انجام میدم . نمی دونم اگه دو سه روز بهش مواد نرسه چه حالی بهم دست میده -نگران نباش همچین موادی بهش برسه که تو هر روز بازم دنبال مواد قویتری باشی تا بیشتر سر حالت کنه -ببینیم و بشنویم -مگه میشه منیره یه حرفی بزنه و انجام نده ؟/؟ -این جوری که تو میگی یه جورایی منو هم هیجان زده می کنی . وقتی رسیدم خونه ساعاتی بعد همه پسرا دخترام به نوبت و یا گاهی به اتفاق هم میومدن به من سر می زدند . در مورد دعای کمیل و توسل و از این جور مراسم مذهبی صحبت کردم -بچه ها شما خودتون می دونین که از این مادر پیرتون سنی گذشته . اگه خطاهایی در جوانی کردیم و نا خواسته یه گناهانی انجام دادیم حالا که فرصتشه باید این گناهانمونو جبران کنیم .. من دیگه تصمیم گرفتم یه خورده بیشتر عبادت کنم و به صفا و جلای روح و معنویت بپردازم . دلمو صیقلش بدم . من و چند تن از دوستای مذهبی و خیلی مومنم قصد داریم که هفته ای دو شب دور هم باشیم . من از وجود این افراد مومن و مذهبی و اهل رضوان نهایت استفاده رو می کنم . فقط دوست داریم ما خودمون باشیم و فیض ببریم . خیلی هم خشکند و حزب الهی هم هستند . اونا طوری مذهبی هستند که میگن مرد نباید صدای زن رو که در حال خوندن دعا و مناجاته بشنوه .. البته اگه شبای جمعه و چهار شنبه کار دارین می تونین بهم سر نزنین ولی اگه خواستین بهم سر بزنین اونا عادت دارن که تو عالم خودشون باشن و با افرادی که یکدست هستند -مامان ما اصلا به شما کاری نداریم -درسته یه خورده سر و صدا و .. ممکنه مارو از عالم معنویت خارج کنه .. ولی اگه یه وقتی قصد سرکشی هم هم دارین اشکالی نداره . حداقل می تونین این دیواری رو که وسط هال کشیده شده حالا خراب می کنین دوباره می سازین یا کنارش یه لایه دیگه می کشین .. به هر حال یه کاری بکنین که صدا از این طرف به اون طرف نره .. بچه ها نمی خوام فردای قیامت گناهش بیفته گردن من -مامان تو که تا این حد مراعات نمی کردی -خب بچه ها ایمان آدم هر لحظه دستخوش تغییره .. دور و بری هام هر کدوم به نوبت منو می بوسیدند و از این که مادر مومنی دارن لذت می بردند . فقط همگی اونا در یه چیزی اتفاق نظر داشتند و اون این که مامان اشرف اونا هنوز خیلی جوونه و این جور پاک بودن من نشان دهنده ایمان و تقوا و آینده روشن منه . از اون طرف ماه منیر حسابی بر نامه ها رو جور کرده بود و منتظر من بود که کی دستور شروع کار رو میدم .. به نظر من می شد تا یه هفته دیگه کلنگ این حرکت رو در خونه ما زد . این یه هفته ای رو باید از موز و هویج و با دمجون کمک می گرفتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 2 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Maman Zebel | ماجراهای مامان زبل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA