ارسالها: 3650
#111
Posted: 13 Feb 2013 19:58
هرکی به هرکی 112
آخخخخخخخ همون جوری که می خواستم شد . دست مهرزاد جون درد نکنه که کون پریسا رو با آب کیر من نرم کرده بود . ولی این حالت اون بدی رو داشت که که من باید شاهد فرو رفتن و بیرون کشیده شدن کیر مهران داخل کس زن داداشم می بودم . ولی در عوض دلم واسه دست کشیدن به کون پریسا جون خیلی تنگ شده بود . . خیلی حال می داد . ظاهرا طوری به زن داداش حال داده بودم که انگاری دیگه هر چی این این نسناس کسشو می گایید جیکش در نمیومد . شاید ملاحظه منو می کرد . منم واسه این که زیاد تبلیغات کونشو نکرده باشم و مشتری جلب نکرده باشم زیاد صدام در نمیومد . هر چند مهرزادقبلا رفته بود پشت کونشو و اون تپه بر جسته زیبایی و هوسو دیده بود . دلم می خواست بگم زن داداش می میرم واسه کونت و این که همیشه همراه من و با من باشه . -آریا بس کن دیگه دست از سر کس و کون پریسا ور دار یه خورده به مامانت برس . -مامان بعدا جبران می کنم یه خورده فعلا راحتم بذار . دو تا سینه های زن داداشمو هم گرفتم تو دستم تا این مهرزاد اونو ازم نقاپیده . چون این سینه هاش هم حرفی نداشت . چه مزه ای می داد . چه حالی می کردم با این سوراخ کون پریسا . من ول کن این کون نبودم از اونجایی که دیگه من و مهرزاد قبلا کلی خالی کرده بودیم دیگه به این سادگیها آبمون نمیومد . فقط پدر این پریسا رو در آورده بودیم و اونم که دیگه نفس کش نبود . زن داداش زیر کیر ما زانو زده و تقریبا سگی داشت خودشو تقدیم ما می کرد . خودمو روش خم کردم . کون و سینه هاش که در اختیار من بود . صورتشم به طرف خودم بر گردوندم تا بتونم لباشو خوب خوب بمکم . با این بوسه داغ صدا ی هوسشو دیگه در آوردم . طوری حال کردن با منو شروع کرده بود که گویی این کیر مهر داد که تو کسشه بوقه . شونه ها و گردنشو با مالشهای خودم داغش کرده بودم .. -آریا چته تو . خیلی داغ و پر حرارت شدی . خیلی آروم می گفت که اون زیریه نشنوه . همه اینا از برکت رقیبته .. -زن داداش من همیشه دوستت داشتم و خاطرتو می خواستم .. -خیلی کلکی منو ببوس . ماچم کن . بهم بچسب . کیرتو بیشتر بکن تو کونم . -دوستت دارم پریسا . دوستت دارم . .. راست می گفت بسوزه پدر این حسادت که داشت آتیشم می زد . حالا این مهرزاد زیاد خیالش نبود ولی یه خواهر آورده بود در عوض کلی زن بهش رسیده بود . -اگه بدونی با این که دارم حال می کنم ولی شما دو نفر منو باد آوردین . واقعا منو گاییدین -پریسا جونم عروس گلم اگه خسته شدی من بیام جات . اگه بدونی که این هیکل من چه تاب و توانی داره . اصلا بهم نمیاد نزدیک چهل سالم باشه . من و پریسا به زور جلو خنده مونو گرفته بودیم . معلوم نبود پیش کی داره خالی بندی می کنه . این مامان من معلوم نبود چقدر حرص کیر داره . انگار هرچی پا به سن میذاشت اشتهاش هم بیشتر می شد . خودشو چسبوند به جمع ما و فقط تن و بدن منو لمس می کرد .و منتظر بود که پریسا خودشو کنار بکشه ولی اون به این نون و ماستها از جاش بلند بشو نبود . دیگه خسته شده بودم . مهرزاد اون پایین کمتر از همه خسته می شد ولی پدر کمر پریسا در اومده بود . منم از اونجایی که نمی خواستم میدونو خالی کنم دیگه سوراخ کون واسه زن داداش باقی نذاشتم . اصلا دیگه نمی دونم چی بر سرمون اومد . تو سوراخای پریسا آب ریختیم یا نه فقط یادم میاد وقتی که چشم باز کردم دیدم همه یه گوشه ای ولو شدن و فقط این چینگ داره با زنش آهو ور میره که مگر اون به دادش برسه . از ترس این که نکنه آهو دوباره بیاد سراغ من ترس برم داشته بود نه این که بخوام از سکس با اون زده شده باشم ولی درد تن و کمر و بی خوابی داشت هلاکم می کرد . آخه سکس و حال کردن هم یه حد و اندازه ای داشت . این مرض و کرم یک و نیم روزه از من بود ولی خیلی با حال تر می شد اگه یه بر نامه تابستونه ردیف می کردیم و یک بر نامه یک هفته ای راه مینداختیم . اگه من بودم که اینو هم جورش می کردم . البته سالی یه بار یا چند بار اونم برای فصل تابستون می شد وگرنه زمستون رفتن به مسافرت جز دردسر چیز دیگه ای نبود ولی تابستون آدم می تونست خیلی راحت هر طور که دلش بخواد بگرده و حال کنه . دلم می خواست که آهو و چینگ هم زود تر بخوابن تا من کلید اتاقی رو که همرام داشتم از جیب شلوارم در آرم و برم اونجا یه جیم فنگی یه چند ساعتی رو بخوابم و اون وقت سر حال بر گردم . چون با این وضعیتی که این جا بر قرار بود این محیط دست کمی از سر باز خونه که نداشت هیچ بد تر از اونجا هم بود . اگه بیدار باش هم نمی دادند صبح خروس خون شبیه به قهوه خونه مش قنبر می شد . نخیر این آهو خانوم و شوهرش قصد خوابیدن نداشتند . کلید رو گرفته به بهونه دستشویی یه نگاهی به دور و برم انداخته و هرچی هم این چینگ و آهو بهم اشاره زدند که برم تو جمعشون و کمک سکسشون باشم زدم به چاک و رفتم تو یکی از اتاقای مامان بزرگ . کلید رو هم گذاشتم رو قفل و سوراخ در که از اون طرف نشه درو باز کرد و تخت رو تخت خوابیدم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#112
Posted: 17 Feb 2013 01:07
هرکی به هرکی 113
در خواب خوشی فرو رفته بودم . تا سرمو گذاشتم رو بالش خوابیدم . خواب مجلس و مهمونی و زنا رو می دیدم . تو خواب هم دست از سرم ور نمی داشتند . خواب می دیدم که دارم از دست همه شون فرار می کنم . اونم چه فرار کردنی . از دست چند تا که در می رفتم می رفتم و اسیر چند تا دیگه می شدم . معلوم نبود . نفهمیدم چند ساعت خوابیدم وقتی که بیدار شدم حس کردم که باید هفت هشت ساعتی رو خوابیده باشم . یواشکی پرده ای رو کنار زده فضای بیرونو که نگاه می کردم آفتاب تیزش نشون می داد که ساعت باید از ده صبح هم گذشته باشه . در همین لحظه صدای آریا آریا شنیدن ها شروع شده بود . آهو و آرمیلا و پریسا و بعدش مامان الیا خاله آذر و صداهایی که به جا نمی آوردمشون . جالب این جا بود که مامان بزرگ پری صداش در نیومده بود که بعدا فهمیدم اون از بقیه زرنگ تر بوده چون سر و صدا ها که خوابید خیلی آروم پشت درو زد و گفت آریا درو باز کن من که خودم می دونم اونجایی -پری جون یه نگاهی بنداز ببین دور و بر کسی نباشه .. درو باز کردم و مامان بزرگ اومد داخل و دوباره درو قفل کردیم -پری جون خلاف کردم ؟/؟ اومدی جریمه ام کنی ؟/؟ -آره چه جریمه ای . عوض اون چند تایی که باید از صبح می گاییدی باید یه حال درست و حسابی بهم بدی که جریمه ات نکنم . الان اگه زنا ازت شکایت بکنند که بدون توجه به اونا و ارائه گواهی پزشکی از مجلس خارج شدی ....پری جون داشت همین جور حرف می زد که کمرشو گرفته اونو بلندش کرده انداختمش رو تخت -پری جون آخه من تا کی می تونم تو رو بکنم .-تا هر وقت که زنده هستم . کیف نمی کنی از این که یه مادر بزرگ سر حال و شاد و پر هوس داری که هیجان تو رو زنده می کنه . -بر منکرش لعنت پری جون -پسر گلم فقط یه خورده هوای خانوما رو خوب داشته باش . اونا رونق بخش محفل ما هستند . پری افتاده بود رو کیرم و قبل از این که روش بشینه اونو مثل همیشه گذاشت توی دهنش . بازم مثل همیشه با ملچ ملوچهای خودش طوری سفت ودرازش کرد که دوست داشتم از همون جا و در همون ثانیه بکنمش ولی اون پس از ساک زدن کیر منو تو دستش گرفت و اونو از پشت سر به کوس وکونش می مالید . چه قدر پر ابهت بود این صحنه . درحالت بعدی اومد و رو کیرم نشست . خیلی آروم حس هوس خودشو خالی می کرد . چون اگه متوجه می شدند که در همین یه تیکه جا تر تیب پری جونو دادم خلافای دیگه ای هم انجام داده در حالی که به نوعی همین الان جزو کله خرا بودم . -اووووووهههههه پری جون پری جون فکر نمی کردم بازم بتونم این قدر مشتاق سکس شم . -پس من باید به خودم افتخار کنم که با این سن و سال و حال و هوا تونستم تو رو بازم هوایی کنم . -مامان جون راسته که میگن قدیمیا چیز دیگه ای هستن . -ای شیطون بلاحالا ما رو قدیمی کردی .. -مادر جون من می دونم تو به اندازه صد تا جون می ارزی تازه نمی لرزی .. -کجاشو دیدی . به اندازه صد تا جوون هم می تونم بهت حال بدم . آخ که این پری جون چقدر منو دوست داشت . از همون مجوز دادن به من معلوم بود . با همه قانون مندی و سخت گیری که داشت در مورد من یکی تا می تونست تخفبف اومد و کمکم کرد . -پری جون هر بار که می شینی روم و دو تا دستام رو دو طرف کونت قرار می گیره فکر که چه عرض کنم حس می کنم پوستت تازه تر و لطیف تر از دفعه قبل شده -لطف داری آریا جون فقط یه خورده آروم تر باشیم که یابندگان دارن میان سراغ تو .. من و پری جون رفتیم توی عشق و حال خودمون بعد از یک خواب جانانه , بی سر خر سکس با صاحبخونه و ملکه مجلس که هوامو داشت خیلی می چسبید . از اونجایی که احساس سر حالی می کردم تا می تونستم پری جونو به شیوه های مختلف گاییدم . طوری کیر کیر می کرد که می دونستم اگه دستمو تا آرنج هم توی کوسش فرو کنم بازم با کمال میل اونو قبول می کنه . وقتی حسابی بهش حال دادم رفت و واسم یه صبحونه مختصری آورد و دیگه تصمیم گرفتم که آفتابی شم و برم طرف زنا . ظاهرا مامان در کمینم بود و خیلی از خانومای دیگه .نمی دونم این دیگه چه جورش بود زنا به محض این که منو دیدن شروع کردن به حمله کردن طرف من یعنی می خواستند خودشونو بندازن توی بغل من تا با اونا سکس کنم . حتی یه چند نفری هم که رو کیر یکی دیگه نشسته بودند خودشونو ول کردند و اومدن این طرف . می خواستم از پشت سر فرار کنم که دیدم چند تا زن لخت دیگه محاصره ام کردند -کجا ؟/؟ آقا آریا تازه پیدات کردیم . بد موقعیتی بود . نمی شد وعده و وعید هم داد . -فقط خفه ام نکنین .. ولی افتادن روم . منو مثل شفا یافته نذری داشتن تیکه تیکه می کردند . -پری جون کجایی . بچه که بودم هر بار که توی مخمصه ای گیر می کردم مامان مامان می کردم حالا دست به دامن مامان بزرگ شده بودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#113
Posted: 21 Feb 2013 01:15
هرکی به هر کی 114
بچه ننه بازی رو بذار کنار آریا . حالا یه کیر چماقی داری این قدر به خودت نناز دیگه . بعضی از اونایی رو که اومده بودن دور و برم می شناختم ولی نه همه اونا رو . داشتم خفه می شدم . -خانوما به نوبت .به همه تون می رسه شما که نوه منو کشتین یه خورده رحم و انصاف داشته باشین . ببینم اگه پنج شش تا مرد بیفتن رو شما .. شما حاضرین ؟/؟ همه شون دسته جمعی سر تکون دادن که آره این آرزومونه . اگه تونستی واسه ما جور کن شیرینی اونم محفوظ .. در هر حال مدیریت مامان بزرگ پری کاری کرد که دیگه با خودشون کنار اومدن وبه نوبت رو کیرم نشستند . تازه سر اونم دعوا داشتند و می گفتن اول من -خانوما با هم دعوا نیفتین . این کیر شق میشه و کارشو می کنه ولی نه تنها دیگه نم پس بده نیست بلکه بخاری هم ازش بلند نمیشه . طوری از این حاضر جوابی من خوششون اومده بود که دسته جمعی شروع کردن به خندیدن . حالا یه هم تعارف می کردند که اول شما بفر ما . مثل این که متوجه شده بودند که اگه نمی هم در کیرم باقی مونده باشه برای نفر آخره . وای وای دو نه دونه همه شونو تحمل می کردم . فک و فامیلام البته خانوماش همه اومد ه دور و برم ایستاده بودند . عین آدمایی که دور یکی از بستگان رو به موتشو که نفسای آخرشو می کشه گرفته باشن . نمی دونم شاید هم روبه مرگ بودم . دیگه حالم داشت به هم می خورد . آریا آریا چه غلطی کردی . همون دوازده ساعت بود و قال قضیه رو می کندیم . تازه هفت هشت ساعتی به پایان مجلس مونده بود . آهو و آرمیلا و پریسا و مامان با چه حسرتی به من و اون خانوما نگاه می کردند . دلشون بر حال زار من می سوخت و دیگه خودشون نمیومدند .. مامان بزرگ واسه این که وضع اضطراری اعلام کرده بود یه کورنومتر دستش داشت که کردن من توسط هر زنی بیشتر از پنج دقیقه طول نکشه . بازم خدا پدرشو بیامرزه که بیشتر وقت نذاشت . عجب مقاومی شده بود این کیر من . هرچی هم داخل این کس حرکت می کرد دیگه آبش نمیومد . خوشم میومد ولی آبم نمیومد . تازه می خواستم از جام بلند شم که دیدم چند تا دیگه هم اومدن . شده بود عین فاتحه خونی . روی قبر که خالی می شد چند نفر دیگه میومدن . بابا عجب بساطی شده بود . یکی از خانوما که خیلی مسن بود با کوس پشمالوی خودش اومد سراغم . پنج دقیقه وقت آزاد داشت . اون کس مودارشو گذاشت رو دهنم طوری که نزدیک بود خفه شم -بخورش بخورش حال کن . این کس از اون کس های قوت داره . مال دوران کره محلی و روغن اصل ورامینه .. -ببینم حاج خانوم مگه این کسو توی کره سرخ کردی ؟/؟ این جوری که داری میگی صحبت چهل سال پیشه .. -وا چی داری میگی من سی سالم نمیشه .. یه نگاهی بهش انداختم و گفتم مطمئنی که هم کلاس مامان بزرگم نبودی . همه زدند زیر خنده . شوهرشم اون نزدیکی بود و اومد جلو صورتمو بوسید و گفت خوشم اومد خوب روشو کم کردی . عین دختر چهارده ساله واسه ما ناز می کنه . همین کس بو گندوشو به زور میده به من . میگه حق جوانان این مملکته که باید ازش بهره مند شن . بهش گفتم اگه این دفعه از این حرفا بزنی میام پیش پری جون شکایت . -خب اگه خلافی صورت بگیره و مربوط به اعضای همین مجلس باشه در دادگاه حقوقی یا کیفری همین مجلس قابل بر رسیه . ولی اگه خانوم بخواد با کسی غیر از اعضای مجلس رابطه بر قرار کنه ربطی به ما نداره .. شوهره گفت کی میاد این بوگند و رو بکنه . خرهم حیفشه .. وای -یعنی حاج آقا فر ماش می کنین ما از خر هم بد تر شدیم ؟/؟ صورتمو بوسید و گفت من بی منظور گفتم می دونم زنم خودش با پر رویی اومده رو کیر شما . بالاخره اینجا هم یه قانون و مقرراتی داره که در جهت سالم سازی جامعه خیلی موثره .. از خجالت حالا اون داشت یه سری کس شرات تحویلم می داد .. ..آرمیلا : داداش حواست باشه که ما این چند تا فامیل هم تو صف هستیما .. -بس کنین شما دیگه بس کنین . مثل این که دسته جمعی بسیج شدین که منو به کشتن بدین ..-حقته آریا بگو ببینم نصفه شبی کجا در رفتی . با کی حال می کردی -ببین عزیز من که کار خلافی نمی کردم . همین دور و برا بودم اصلا رفته بودم بخوابم . چیکارم داری . خواهرم شوخی می کرد . می خواست اذیتم کنه . اومد کنارم و منو بوسید و گفت داداش تو که می دونی چقدر عاشقتم و دوستت دارم . آروم زیر گوش من گفت فقط یادت باشه که رسیدیم خونه باید هوای منو داشته باشی -خواهر گلم چی داری میگی من که نمیشه جلو شوهرت تو رو بکنم . این جا فرق می کنه -منم نگفتم که جلو اون منو بکن . من بالاخره وقت و زمانشو پیدا می کنم . -قربون تو خواهر گلم . فقط اگه یه جورایی بقیه جمعیتو یه جوری پخش و پلاشون می کردی و سرشونو به یه کاری گرم می کردی بد نمی بود .. -نمیشه داداش بیا و ببین چه هیاهوییه . الان آخرای مجلس همه دوست دارن با خاطره ای خوش از این جا برن و تا یه دستی به کیرت نرسونن ول کن اینجا نیستن . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#114
Posted: 24 Feb 2013 02:52
هرکی به هرکی 115
این خانومای فامیل دسته جمعی اومدن سروقتم . خاله آذر و زن عمو ثریا هم اومدن به حمایت من . دور منو گرفته بودند و حدود هفت هشت نفری می شدند . بقیه که دیدن شرایط اینه پخش و پلا شدند یه خورده خسته هم شده بودند . زن عمو خیلی ازم گله می کرد و گفت آریا جون اون دفعه ای خیلی بیشتر بهم رسیدی . آدم که تا آخر عمرش رو دنده لج وای نمی ایسته . نا سلامتی من و تو با هم فامیلیم . تازه این آهوی دسته گلمو تا اونجا که می تونستی گاییدیش و از وجودش استفاده کردی . از طرفی اگرم می خواستی باهاش ازدواج کنی بازم اونو باید می آوردی به این مجلس . یه چیز دیگه ای رو هم باید در نظر بگیری . ازدواج به سن اون میاد و می خوره ولی به سن تو نمیاد که به این زودی ازدواج کنی -زن عمو منم می دونم که گذشته ها گذشته ولی اینو هم باید در نظر گرفت که من و اون می تونستیم ده سال دیگه هم صبر کنیم . بر فرض هم اگه ازدواج می کردیم این عشقه که روابطو زنده نگه می داره . -حالا قسمت نبود . بیا بیا جلوتر بیا زن عموتو ببین که چه جوری داره ازت خواهش می کنه . ثریایی که یه روزی ازش حساب می بردم اومد جلوتر و با خواهش و التماس ازم می خواست که اونو بکنم . مامان اون طرف ابرو بالا می زد که نه نرو .. بهش رو نده .. عمو آراد اومد جلو و صورتمو بوسید و گفت آریا جان خونو که با خون نمی شورن .. اون دفعه ای که این مشکلاتو با هم حل کردیم . اینجا مجلس آشتی هاست و صله ارحام . این کیر و کسهاست که نهضت ما را زنده نگه داشته است تا با صله ارحام بیشتر به هم نزدیک شیم . این عمو جون منم از اون هفت خط ها بود . اینجا مادرم شر شده بود . اگه ثریا رو می کردم اون باهام قهر می کرد . البته اون جوری نبود که اختلاف شدیدی داشته باشند ولی این مامانم هر چی هم که بهش کیر می زدی قانع نبود انگاری من که پسرش شدم خون کرده بودم و شبانه روز باید اونو می گاییدم . -ثریا جون من که حرفی ندارم . البته عاشق کون و اون سوراخ کون شما م مامان الیا یه حرف در اومد و گفت ببین آریا اگه کون می خوای من خودم تا فردا صبح همین جا واست استیل سگی می گیرم از کون منو بکن . -مامان حالا تو اگه اجازه میدی من و ثریا جون یه حالکی با هم بکنیم . اینو که گفتم گل از گل مامان جونم شکفت و گفت به شرطی که بعدش به من برسی .. ای بابا اینا اومده بودن که مثلا هوای منو داشته باشند خودشون از صد تا غریبه بد تر شده باشند -چشم مامان تر تیب تو رو هم میدم . این عقربه های لعنتی ساعت بزرگ خونه مامان بزرگ هم تکون بخور نبودند . هر یک ساعت صدای ناقوس مانندی میومد که با شنیدن اون در این ساعات کیف می کردم از این که یک قدم دیگه به رفتن به خونه نزدیک شدم همه محو حرکات من و ثریا شده بودند . اونو به همون استیل سگی و زانو زده رو زمین قرار داده و دستاشو گذاشت رو کون و کپلش و مثلا می خواست راه کس گشادشو برام باز تر کنه . منم نکردم بی رحمی و یعنی کردم بی رحمی و همون کیر کلفت و تیز شده رو یه ضرب کردم تو کونش . هر چند کونش جا داشت که بدون کرم مالی کیر منو قبول کنه ولی کون هر چی گشاد باشه بازم اگه بخوای به این سبک کیرو فرو کنی داخلش درد کشنده ای داره ثریا همچین جیغی کشید که حدود صد نفر دور ما جمع شدن . رنگش پریده بود . از قرار معلوم این درد فشارشو پایین آورده بود . تا رفت بد و بیراه بگه من که ترس برم داشته بود کیر رو ار تو کونش بیرون کشیده و فرو کردم توی کوسش .. همین براش کافی بود . دلم خنک شد . من مگه تا آخر عمرم فراموش می کردم . تازه خبر نداشتند که دختری دخترشونو من گرفتم . دستمو جلو دهنش داشته و در حالی که ادای کیف کردن و حشری بودنو در می آوردم گفتم زن عمو زن عمو عجب کون خوش دست و ناز و تپلی داری . شدی عین دختر بچه ها .. کس فلفلی تو خوردن داره . چه نازه چه تپله .. این همه کس گاییدم یه طرف کس تو یه طرف دیگه .. مامان الیا اخم کنان اومد جلو و می خواست یه چیزی بگه که با یه چشمک اونو متوقف کردم . دوزاریش افتاد . -این مامان منم انگاری باید تو هر سکسی رد پاش باشه . آهو هم اومده بود جلوتر و داشت گاییده شدن مامانشو نگاه می کرد . -آریا تو که این قدر بیرحم نبودی . -تو یکی دیگه واسه من از رحم صحبت نکن . مگه سنگدلی و قساو ت فقط در اینه که آدم تن و بدن کسی رو درد بیاره تو و خونواده ات دل منو درد آوردین . چیه نمی تونستی ببینی کون ننه اتو دارم جر میدم . چت شده . مامان ذلیل .. نمی دونم آهو چرا این جوری شده بود . من و اون که با هم خوب شده بودیم . فکر کنم از این جور گاییده شدن مادرش هول خورده بود . یه خورده سرخی دور سوراخ کون ثریا نشون می داد که احتمالا یکی دو تا از اون مویرگ های ریز مقعدشو هم پاره کرده باشم که این باید قابل توجه عمو جان باشه . ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#115
Posted: 28 Feb 2013 11:49
هرکی به هرکی 116
ببین آهو حالا دارم کس مامانتو می کنم حرف حسابت چیه واسه چی با هام می پیچی . رفتی شوهر کردی و حالا داری بهم اعتراض می کنی ؟/؟ چرا این جوری شدی ؟/؟ فکر کنم نمی تونست ببینه که من پی در پی و با قدرت هر چه تموم تر دارم این همه آدمو میگام و مخصوصا مامانشو شاید این انتظارو دیگه نداشت و به ننه اش حسادت می کرد . مادری که مخالف سر سخت از دواج ما بود . -ببین آهو این کیر چیزیه که همه رو جادو می کنه . حق مادرت این بود که اون وقتی که از دواج نکرده بودی یه کیر بهش می زدم تا حساب کار بیفته دستش و بتونه رضایت خودشو اعلام کنه . در واقع با کیرم باید میومدم خواستگاری . حالا واسه چی ناراحتی . من ثریا جونو اون دفعه هم گاییدم . بار اولم که نیست . تو هم برو به هر کی که دوست داری کس بده . دیگه قاطی کرده بودم . خسته شده بودم از بس نگهبان داشتم و همه حسادت می کردند این زنا به هر کی که می خواستند می دادند و می رفتند با مردای دیگه حال می کردن و وقتی نگاهشون به کیر من می افتاد حسادتشون شروع می شد . بااین که دلم نمی خواست آهو رو ناراحت کنم مجبور شدم این حرفا رو بزنم -خیلی بی غیرت شدی آریا -قربون توی خوش غیرت بشم من که خیلی راحت ولم کردی .. حالا کیر من تو کس زن عمو بود و همین جوری با آهو حرف می زدم .. به حالت قهر داشت می رفت که یه لحظه بدون این که کیرمو از کس مامانش بکشم بیرون دستشو گرفته به طرف خودم کشیدم و درست لبش افتاد رو لبم می خواست خودشو کنار بکشه ولی دیگه نتونست جلو تسلیم شدن خودشو بگیره . -دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم آهوی ناز و خرامان من . وقتی قهر می کنی خیلی خوشگل میشی . با همین قهر کردنات بود که از آشیون عشق من پر کشیدی و رفتی . خیلی راحت رامش کردم و اونم لبامو می مکید . یه خورده که عطشمون فرو نشست گفت اصلا بهم توجه نداری . بذار یه خورده حس کنم که عاشقمی .. -ولی شبا پیش یکی دیگه می خوابی -اما دلم پیش توست . فکرم و حواسم پیش توست . نمی تونم دوری تو رو تحمل کنم . دوستت دارم .. ثریا دیگه حوصله اش سر رفته بود .. بابا آزاد هم رسیده بود نزدیک من .. یه چشمکی بهش زدم و گفتم بابا جونم من کیرمو الان از کوس زن عمو یا زن داداش تو می کشم بیرون . تو ترتیبشو بده این جوری هم دوستی و صمیمیت شما بیشتر میشه و هر بار که بهم می چسبین دیگه اون ناراحتی های گذشته به حداقل می رسه .. در جا که کیرمو کشیدم بیرون و خواستم فرمون بگیرم و گردش به چپ کنم افسر راهنمایی , سر کار مامان الیا خانوم پیچید جلوم تا جریمه ام کنه . لعنتی .. همچین کونشو جلو کیرم قرار داد که آهو از ناراحتی بازم نزدیک بود قهر کنه -زن عمو! آریا جون می خواست منو بکنه . کسم آماده شده بود -دختر! بزرگی کوچیکی حالیت نیست ؟/؟ .. بابا و ثریا چه جور داشتند با هم حال می کردند و اون وقت این دو تا با هم پیچیده بودند . من از همین فرصتی که این دو نفر داشتند با هم بحث می کردند استفاده کرده و سریع رفتم یه گوشه ای عمو جونو پیدا کردم . عمو آراد داشت خاله آذر منو می گایید . ظاهرا آذر جون خسته شده بود -عمو جون تو بزرگ تری من برای تفاهم و وحدت خانوادگی بابا رو فرستادم سراغ زنت زن عمو جون تو هم سریع برو مامانو بغلش بزن .. می دونم شاید تا به حال چند بار با هم حال کرده باشین ولی هر بار تعداد این سکسها بیشتر شه رابطه ها نزدیک تر میشه .. از طرفی فریاد می کشیدم آهو صبر کن نرو زیر یه کیر دیگه که الان اومدم .. حالا خاله آذر رضایت نمی داد . می دونم می خواست ازم امتیاز یعنی همون کیر و وعده کیر بگیره -زیر گوشش گفتم آذر جون کمکم کن قول میدم یه روز بیام خونه ات پیشت هر جا که هستی یه چند ساعتی رو در خد متت باشم .. تا اینو گفتم فوری کسشو از کیر عمو جدا کرد و گفت راست میگه آراد جون فوری برو به خواهرم الیا بچسب که ظاهرا اون خیلی خوش خوراکه .. مامان الیا و دختر عمو آهو همچنان داشتند بحث می کردند . از اون طرف هم عمو فوری دوید طرف مامان و از پشت کمرشو گرفت و تا مامان بفهمه که چی شده فقط کیر عمو رو داخل کسش احساس می کرد .. -نهههههه نهههههه الان آریا می خواد منو بگاد . پسرم ناراحت میشه .. -مامان جان آدم رو کیر بزرگتر کیر نمیاره .. منظورم کیر شخص بزرگتر بود . هرکی دقت نمی کرد فکر می کرد که من حتما منظورم اینه که کیر عمو بزرگتره . در واقع حرف مامانو به مامان پس داده بودم . اینجا آهو یه متلکی هم به مامان انداخت .. -زن عمو آریا جون بزرگی کوچیکی حالیشه . بابا هم که از شما سن دار تره .. یه بار دیگه آهوی نازمو بغل کرده و با احساسی عاشقانه ایستاده و از روبرو کردم تو کسش ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#116
Posted: 3 Mar 2013 00:27
هرکی به هرکی 117
بازم آهو رو به دام انداخته بودم . با همه ناز کردناش . با همه عشوه ها و قهر و آشتی هاش .. دستامو دور کمرش حلقه زده و اونو سخت به خودم می فشردم . پریسا و آرمیلا بهم زل زده بودند و یه خورده رفته بودند توی فکر . شاید دلشون می خواست که جای دختر عموم بودند . مامان پاهاشو ستون کرده بود و سرشو به طرف عقب بر گردونده و دوست داشت که حالت عمو جونو به وقت عملیات زیر نظر داشته باشه .. -چیه زن داداش کیر هم همون کیر های قدیم . من و آزاد جون دیگه اون شر و شور سالها پیشو که نداریم . الان دور دور جووناست . آریا و آرمین و آرمیلا و چند وقت دیگه هم که آنیتا شوهر کنه میاد تو جمع ما . خدا به بابا آرمان عمر با عزت بده که اگه نبود و این دور هم بودن نبود معلوم نمی شد که ما به چه افسردگی دچار می شدیم . -راست میگی آراد جون . ولی حالا که حس می کنم سالهای جوونی چه زود گذشته و ما چه قهر و آشتی هایی که با هم نداشتیم به بطن جریان که نگاه می کنم می بینم که همین کیر و کس ها بوده ما رو به هم پیوند داده و این انقلاب فامیلی رو سر پا داشته . به ما هیجان داده همبستگی ها رو حفظ کرده . پس به سلامتی تمام کیر و کس های دنیا آراد جون آتیش کن آتیش کن تو کس زن داداشت -فدای زن داداشم با اون کون گنده اش که دهها کیر اونو آبیاری کرده هنوزم جا داره که دهها کیر دیگه هم بهش آب برسونه -آراد جون اشتباه نکن صد ها کیر دیگه .. البته کیر شرعی . به شرطی که مربوط به همین محفل و مجلس خودمون باشه و مر بوط به جای دیگه ای نباشه .عمو رو می دیدم که با چه حرص و تلاشی داره مامانو می کنه . مامان خیلی سر حال تر نشون می داد . شاید واسه این بود که مامان الیا در طول زمان گیرنده بود و این عمو جون فرستنده . یعنی یه روزی منم می خوام این جوری شم . اصلا تصور اون سالها رو نمی کنم . بذار از این لحظه هام استفاده کنم . به پوست لطیف آهوی نازم که معلوم نبود شوهرش کدوم قبرستونی رفته نگاه می کردم دلم می خواست که این آهو واسه همیشه مال من باشه ولی دیگه نمی شد . این آهو حالا دیگه مال همه بود . وقتی که خوب به داستان خودم و اون فکر می کردم متوجه می شدم که شاید اگه اون همسرم هم می شد در هر حال اونو باید می آوردم به این مجالس بازم باید اونو زیر کیر بقیه می دیدم . حالا در عوض می تونم این خوشحالی رو داشته باشم که دارم زن یکی دیگه رو میگام . حالا روح من و آهو متعلق به همه . من و اون مال همیم .-آریا چته بیکار نشستی . نکنه خسته شدی . به من که رسیدی خیلی خسته نشون میدی . حالا زن داداشتو که کنار خودت می بینی همه چی از یادت میره . -آهو باور کن اصلا از مجلس این دفعه هیچی نفهمیدم . یعنی ما اینجا میاییم تا اونایی رو که خوب ندیدیم و نمی شناسیم بیشتر بشناسیم ولی من این دوروزه تقریبا همش دارم در جه یک ها رو میگام .. -مگه ضرر کردی آریا ؟/؟ حتما این در جه یک ها درجه یک هستند دیگه . اگه نمی خوای پاشم برم -نه آهو منظورم این بود تو که همش اعتراض و گله می کنی با کلی غریبه بودی .. -تقصیر من چیه که تحویلم نمی گیری . -حالا بیا و این قدر ناز نکن . لاپاتو از پشت بازش کن . بتونم کستو خوب ببینم . کی فکرشو می کرد که یه روزی عشقمو آهوی گلمو میون این همه جمعیت اونو بگام و تازه اونم به خیلی های دیگه بده . گفتم بهتره یک مرگ بر غم بگم و کارمو شروع کنم . -آهو خوشگله من راستشو بخوای کس ناز تو از همه کسها تنگ تر و هوس انگیز تره . -تو که نمی خوای . -حالا که می خوام این قدر سخت نگیر . سرشو به عقب بر گردوند و گفت منو ببوس . داغ داغ دلم می خواد همه ما رو ببینند . مخصوصا آرمیلا و پریسا و زن عمو . -به اینا هم حسادت می کنی ؟/؟ -بکن منو کسسسسسم میخاره میخاره .. فقط کیر توست که می تونه خوب خوب خارششو بگیره .. محکم تر بخارونش .. زود باش منو ببوس .. اونو به خودم چسبونده و با ضربات کیری خودم فضای تالار خونه مامان بزرگو عین میدون جنگ کرده بودم . بقیه صدا ها تحت الشعاع صدای گاییده شدن آهو قرار گرفته بود . -اوووووفففففف آریا جون ولم نکن نکن . دوستم داشته باش . -بچسبون اون لب لبتو اون وقت میگی منو نمی بوسی . چه میک زدن با حالی بود بابا آزاد و زن عمو ثریا خیلی بی حاشیه و بی دغدغه یه گوشه ای داشتند سکس می کردند . خیلی کلاسیک و آروم .. فقط این ثریا یه جورایی جیغ می کشید و هوس خودشو نشون می داد که منو یاد زوزه شغال مینداخت . خوب که به قیافه اش نگاه می کردم بی شباهت به شغال هم نبود . آشغال عوضی چقدر مانع زنی می کرد تا من و آهو به هم نرسیم و آخرشم موفق شد . . هر چند من ضرر نکرده بودم . -آهو هر وقت رفتی خونه یا از این مجلس بیرون رفتیم و تو هم در ایرانی باید بهم برسی . من این چیزا سرم نمیشه -آریا حواست کجاست . این همون چیزیه که من ازت می خواستم و می خوام .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#117
Posted: 7 Mar 2013 11:58
هرکی به هرکی 118
آریا آریا .. بیا بیا -من که اومدم من که همین جام .. اوخ داداش آرین هم پیداش شد .. نگاه چطور چسبیده به آبجی آرمیلا .. وایییییی آهو داداش آرمین تو هم رفته سراغ پریسا .. دیگه حسابی محفل فامیلی فامیلی شده .. آرمین رو زیاد نمی دیدم . خیلی در این مجلسها بی سر و صدا کار می کرد . فکر کنم اونایی رو که دستشونو می گرفت تا بگاد می برد به یه پستویی تا کمتر توی دید باشه و شایدم این طور نبود و من حواسم نبود . در هر حال آرمین داشت زن آرین یعنی همسر پسرعموشو می گایید و آرین داشت زن فرنوش روکه خواهرش می شد .. چقدر شیر تو شیر حسابی شده بود . از سکس ضربدری رسیده بودیم به سکس تقسیمی و بعدا به بعلاوه و منهاش هم می رسیدیم . ما چند تا زوج یواش یواش رسیدیم نزدیک هم . مامان دستشو گذاشته بودزیر مسیر کیر من . هر وقت که از کوس آهو میومد بیرون دستش با کیر من تماس پیدا می کرد . از اون طرف که ثریا شاهد جریان بود زیر لب چند تا غر می زد از این که چرا الیا نمی ذاره که من به دخترش برسم .. مامان هم جوابشو این جوری می داد که اون وقت که باید دخترتو می دادی به پسرم ناز داشتی و مانع زنی کردی حالا داری دم از دخترت می زنی و این که من نمی ذارم زیر کیر پسرم حال کنه ؟/؟ آهو هم به دفاع از مادرش داشت می گفت وای آریا جون چه جوری زن عمو الیا می خواست مادر شوهرم باشه -آهو معلومه چی داری میگی ؟/؟ خب معلومه که مامان داره حرف حسابو می زنه .. یه نگاهی به من انداخت و منم یه نگاه تو چشاش کردم . دو تایی مون خندیدیم و یک زمان با هم گفتیم خیلی دوستت دارم .. جمله بعدی رو من تنهایی بر زبون آوردم -پس چرا رفتی ازدواج کردی .. تا رفت به ابروهاش چین بندازه یه بار دیگه ماچش کرده و این با ر پاهاشو انداختم رو شونه هام و از روبرو گاییدمش .. وای زنای دیگه یکی یکی از راه می رسیدند . منصوره هم با اون هیکل درشتش اومده بود . سر و کله چینگ هم پیداش شده بود .. تا دید که منصوره در ده متری اون وایساده و بهش زل زده دو پا داشت و دو پا دیگه هم قرض کرد و فلنگه رو بست .. آخ که چقدر خندیدیم . خاک بر سر عمو جون و زن عمو که همچین داماد کس خل و کیر کوچولویی به گیرشون افتاده بود . به خودم گفته بودم که هر وقت بیکار شدم برم یه مطالعه ای هم به این شجره نامه ها و اسم و فامیلی این زنا بندازم . کاری به مردا نداشتم چون اونا رو که نمی خواستم بکنم . الان بعضی از زنایی رو که می دیدم فکر می کردم واسه اولین باره که میان . دیگه واقعا قاطی کرده بودم . وای چی بود که نیاز به کار کردن نداشتیم و زندگی فقط می شد خوردن و خوابیدن و کردن . اون وقت می شد گفت که ما در بهشت هستیم . البته اینی هم که مامان بزرگ واسه مون درست کرده بود خودش یک نوع بهشت روی زمین بود ولی آخرش که باید می مردیم . مامان الیا که احساس کرده بود یه خورده تند روی کرده و شاهد اخم منم بود به همراه عمو آراد اومد طرف ما دستشو گذاشت رو سینه های آهو و باهاش ور رفت . -آهو جون ازم دلخور نباش . وقتی یه بزرگتر یه حرفی رو می زنه حتما به صلاحه و آدم نیاید این قدر زود در مورد همه چی قضاوت کنه .. آهو حرفی نزد ولی تنه خودمو بالا کشیدم تا مامان الیا بتونه بایه بوسه لب به لب و دستمالی سینه آهو از دلش در بیاره .. وای این عمو آراد که تا اونجایی که توان داشت مامانو گاییده بود و حالا کیرشو از تو کوس زن داداشش یا همون مامان الیای من بیرون کشیده بود اونم اومد سر وقت من و دخترش آهو و با پر رویی هر چه تمام تر از زیر کیر من دستشو رسوند به سوراخ کون آهو و انگولکش می کرد .. کفرم در اومده بود می خواستم اعتراض کنم که دیدم سکس بابا با دختر هم در این محافل داریم و حتی بابا جونمم هم کیرشو توی کس آرمیلا فرو کرده . پس جای اعتراض نیست . شاید این انتظارو نداشتم که آهوی خودمو هم متعلق به بقیه بدونم . نمی دونم چه جوری شده بودم . -بابا بابا نکن .-چیه آهو هوس کیر بابا رو می کنی ؟/؟ دیروز بهت مزه داد بابایی ؟/؟ -چیه آهو بابات تو رو گاییده ؟/؟ -مگه چه اشکالی داره . نیست که آرمیلا زیر کیر عمو جون نرفته . صد تا غریبه که منو گاییدن . یکی بابا هم روش . تازه اینجا که ما از هفت تا دولت آزادیم . جای اعتراض و این حرفا نیست . خیلی خود خواهی آریا . انتظار داری هر کاری خودت بکنی و حرفی نشنوی ولی توقع داری که من فقط مال تو باشم ؟/؟ گاهی وقتا با خودم فکر می کنم اگه من و تو زن و شوهر می شدیم کار ما به کجا می کشید . خیلی جنگ و دعوا داریم . -شاید اون وقت توافقی هیشکدوممون به اینجا نمیومدیم -شما ؟/؟ شما مردا یک تنوع طلبی هستین که ... -آهو من دوستت داشتم و عاشقت بودم و هستم . چقدر تو بد جنسی . آهو که متوجه شده بود چقدر از دستش دلخور شدم فوری دستاشو گذاشت دو طرف صورتم و لبامو رو لباش قفل کرد ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#118
Posted: 10 Mar 2013 01:48
هرکی به هرکی 119
نمی دونم چرا من و آهو وقتی که در کنار هم بودیم نمی تونستیم مدتی طولانی رو حتی چند دقیقه با هم قهر باشیم . -آهو هر وقت می کنمت فکر می کنم تازه هستی . تازه و با نشاط . -هنوزم دوست داری زنت باشم ؟/؟ راستش دوست داشتم ولی از اونجایی که زیر چند تا کیر خوابیده بود یه جوری شده بودم ولی دیگه چون می دونستم چه بخوام و چه نخوام فایده ای نداره گفتم آره عزیزم آره عشق من با تمام وجودم مثل همیشه .. تو مال منی . وقتی که قلبت مال من باشه هوس واقعی تو هم مال منه به خاطر منه .. به منه .. یه سری از این حرفای مثلا عشقولانه تحویلش دادم که دوباره حالی به حالی شده بود . اون طرف مسابقه رقص راه انداخته بودند . هر چند کاملا سکس می رقصیدند ولی طوری به بدن خودشون حالت می دادند و با قر کون و کمر خودشون مردا رو به وجد می آوردند که آدمو به یاد فیلمهای قدیم فارسی می انداختند . مردای مسن تر به دیدن این فیلمها حال می کردند و خودشونو زیر کون زنای رقاص که از هر سنی بودند پلاس کرده دهنشونو می ذاشتن رو کون اونا .. خیلی دلم می خواست که این دختر عموی ناز ما یه خورده رضایت می داد و آزادم میذاشت تا با هم این بر نامه رو از نزدیک ببینیم .. دیگه سکس داشت یه حالت فرسایشی پیدا می کرد . واسه همین دسته جمعی رفته بودیم کنار سالن رقص . آخ که چه کون و بدنی .. منو یاد بر نامه اون دفعه انداخته بود که آرمیلا واقعا سنگ تموم گذاشته بود ولی این بار زیاد حال و حوصله رقصیدنو نداشت . در عوض مامان یه بابا کرم حسابی اومد که هر بار که کونشو قمبل می کرد زاویه حاده می شد چند تا مرد میومدن جلو و کیرشونو به کونش می مالیدن .. مادر بزرگ هم که با اون هیکلش رفته بود اون وسط و با اون هیکل و اندام داشت با آهنگ گل پری جون می رقصید . یه خوش صدای باذوقی دم گرفته بود و اونم دیگه به یاد جوونی هاش با تمام وجودش می رقصید . ولی خیلی دلش می خواست که باهاش همراهی کنم .. ازم خواست که برم پیشش . مجبور شدم از کنار آهو پاشم . ناسلامتی مادر بزرگ من و آهو هر دو بود و اونم دیگه نتونست چیزی بگه . حالا من واسه پری جون می خوندم .. وقتی که می گفتم زنم میشی می گفت چرا نمیشم خوبم میشم .. یهو آهنگ رقصو تند کرده و من و اون چند مدل رقص جدید ایرانی رو به خوبی و خیلی هماهنگ شده اجرا کردیم .. آخرش هم این رقص با فرو رفتن کیر من توی کس مامان بزرگ الیا تموم شد . بعد از اون مردا نشستند ورق بازی کردند . هر کی برنده می شد می تونست بره سراغ زن اون یکی . هر چند این جوری و بدون ورق بازی هم می تونستند این کارو بکنند و زن همو شایدم تا به حال بیش از ده دفعه هم گاییده بودند ولی می تونستند با فانتزی سازیهای دیگه به این بر نامه های سکسی خودشون یه شور و حال دیگه ای بدن .. واقعا که این کس خلها که منم جزوشون بودم از هر فرصتی استفاده می کردند تا خوش باشن . تا اعصابشون آروم شه و غمهاشونو فراموش کنن . در آخرین پوزیشن سکس من و مامان بزرگ در وسط سالن من و اون از روبرو همو بغل زده بودیم و بازم جفت شده بودیم . در حالت ایستاده و از روبرو کیر من تا ته رفته بود توی کسش و هیچی هم مشخص نبود . دستامو دور کمرش بغل زده و طوری اونو بوسیدم که مجنون لیلی رو این جوری نمی بوسید . تن پری جون داغ داغ شده بود . می دونستم که در یه حالت عشقی احساسی قویی قرار داره که هوس هم بهش اضافه شده .. ولی شرایط طوری بود که نمی شد حداکثر استفاده رو کرد هر دو مون یه سری کارای دیگه هم داشتیم . -پری جون به خاطر همه چی ازت ممنونم . من یکی نوکرتم پری جون کسی قدرتو نمی دونه . ولی من یکی می دونم .. -اووووخخخخخخ آریااااااا خوب می دونی چه جوری دل منو به دست بیاری .. -یعنی پری جون همین جوریشم دوستم نداشتی ؟/؟ -تو رو از هر کی و هر چی تو دنیا بیشتر دوست دارم -واسه اینه که با کیرم بهت صفا میدم ؟/؟ -اونم شاید بی تاثیر نباشه ولی تو نوه امی .. مثل پسر و شیرین تر از پسرمی و حالا بهتر از شوهرم .. وجودمی خودمی .. با این حرفای عاشقونه و آرام بخش خودش طوری منو به هوس آورده بود که اونو همونجا خوابوندمش .. حس کردم که نیروم زیاد شده و هوسم به اوج رسیده .. پری جون از این که در میون جمع این طور به وجد اومده و دارم اونو با اشتها میگام طوری لذت می برد که بی اختیار می خندید . احساس غرور می کرد از این که ملکه بانوی جمع شده .. واسه همین هر مردی که میومد طرفش و مثلا می خواست پاچه خواری کنه و کیرشو نزدیکش می کرد با خواهش از اونا می خواست که کاری به کار ما دو نفر نداشته باشند . هر چند که مقررات چیز دیگه ای می گفت . مثل یه زن جوون این پری جون ما خیسی کسشو به رخ بقیه می کشید .. -پری جون خیلی خوشت میاد ؟/؟ -تو چی آریا .. -از کیر کلفت من و از خیسی کست معلومه که این دو تا بازم دل ندارن از هم دل بکنن . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#119
Posted: 14 Mar 2013 14:13
هرکی به هرکی 120
پری جون پری جون ببین بقیه چه با حسرتی به ما نگاه می کنن . -یه اسپند باید برای این کیرت دود کنم . -پری جون این کیر کوچیک بشو نیست . هر چی بیشتر ازش کار می کشم بیشتر هوس کس می کنه . -خیلی شیطون شدی ها . -فدای تو پری جونم بشم . باز خوبه که بابا بزرگ اجازه میده هر وقت که میام اینجا یه ناخنکی بهت بزنم . -چیکاره هس مگه دست خودشه ؟/؟ هر وقت دلم بخواد می تونم بیام و با تو باشم . فقط از این بابت به مامان بابا و دور و بری هات چیزی نگو . یه وقتی فکر می کنم ما قانون مدار ها به خودمون که می رسیم قانون شکن می شیم -مگه غیر از اینه -آریا جون نداشتیما . ولی تو هرچی بگی حق داری دیگه تو یکی از خودمونی . خیلی دوستت دارم . پری جون رو در یه حالت سگی وسط پذیرایی به اون بزرگی قرار داده بودم و زنای لخت اون وسط سرگرم رقصیدن بودند . دستامو گذاشته بودم روی جفت رون مامان بزرگ خوشگلم اونا رو به دوطرف طوری باز کردم که کیر کلفت من و کس گشاد اون دل همه رو ببره و زنا و دخترا حسرت کیر کلفت منو بخورن . -پری جون اگه اجازه میدی چند تا از این خانوما بیان و به کیر من که داره فرو میره توی کست دست بمالن .. -اجازه ما دست شماست و یکی یکی سر و کله شون پیدا شد . حسابی بهمون خوش می گذشت . منصوره هم اومد طرف من .. خیلی خسته بودم . با این حال از پری جون جدا شده رفتم طرفش .. با مادر بزرگ صحبت این مسئله رو که یه بر نامه تابستونه بذاریم کرده بودم و این که بقیه هم در این هزینه کمی مشارکت داشته باشن ..-عزیزم از پول پدر بزرگت کم نمیاد ولی به یه شرط حاضرم که این پیشنهاد رو مطرح کنی که هوای منو داشته باشی . نمی دونی چقدر خوشم میاد در ییلاق و تابستون و میون جمع عشق می کنم که سکس کنم و نوه گلم بهم توجه داشته باشه .. -چه صفایی داره پری جون . یه محیطی رو می گیریم واسه خودمون . تا دور دستها نگهبان می ذاریم .. اون فضا رو درست می کنیم جزیره لختیها .. اصلا اون جایی که ما میریم جزیره که نیست احتمالا بهش میگیم کوهستان لختیها .. -آریا چه ذوقی واسه این کار داری . واقعا اگه تو نبودی این جور مجالس راکد می شد .. هم با کیر خودت هم با تحرک و پیشنهاد های مفیدت به همه شور و حال دیگه ای دادی .. ببین یادت باشه پس فردا باید یه سری بهم بزنی .. الان نمی تونم اون جور که دلم می خواد سیر شم . بقیه با یه حسرتی به من و تو نگاه می کنن که آدم می خواد زهر مارش شه . بازم خوبه که جوونن و کیر شوهرشون هست که صفاشون بده -ولی خب باید حساب کنیم که چند تا بیوه هم در میون جمع داریم . -دیگه پسرم ما ضامن دار همه که نیستیم . هر کسی باید گلیم خودشو از آب بکشه بیرون . نمی تونیم کس یکی رو دست بگیریم بذاریم سر کیر یکی دیگه . از این حرفش خنده ام گرفته بود . -پری جون خیلی قشنگ حرف می زنی . لذت می برم . دلم می خواست چند دقیقه ای رو استراحت می کردم . رفته بودم تو فکر . کاش در جامعه ما مشکلی به نام سکس و مسائل سکسی وجود نمی داشت . نه این که بی بند و باری باشه و زور و تجاوز .. اما در یه حدی که به حقوق دیگران آسیبی نرسه باید آزادی وجود می داشت . کاش یه زمینه ای فراهم می شد که در این محافل از مسائل فرهنگی و اخلاقی و مشکلات خانواده ها هم سخنی به میون میومد . همه چی رو فقط در سکس خلاصه شده نمی دیدیم . فقط به فکر استفاده از جسم هم نمی بودیم . مثلا رسیدگی به حال و هوای منصوره .. ولی از این چینگ نامرد خوشم نمیومد . ازدواج با اون یعنی توهین به کیر ایرانی . چند تا زن اومدن طرفم .. بعضی هاشونو می شناختم . یکی دو نفرشون برام آشنا نبودند . ولی اومدن شروع کردن به روغن کاری کیرم و تن و بدنم .. -خانوما این چیه که دارین به کیرم می مالین حس می کنم که تازه می خوام سکس کنم . طوری روی کیرم دست می کشیدند که گویی با تمام وجودشون حاجت می خوان و می خوان که مرادشونو از کیرم بگیرن .. هرچند از بس آبمو کشیده بودند دیگه فکر نمی کردم به این نون و ماستها چیزی واسه خالی شدن داشته باشم که بخواد به این زودیها بریزه بیرون . همین طور هم بود در اوج لذت بودم . همه پوست بدنم رفته بود زیر لذت و قلبم دچار لرزش و لذت و حرکت خاصی شده بود .. به نوبت کیرمو می مالیدند و بازم به نوبت روش می نشستند . خیلی آروم و با لذت . خستگی رو از تمام بدن آدم چیده و به جاش لذت و هوس می نشوندند . -خوشت میاد آریا جون ؟/؟ دیدی از ما خانوما هر کاری بر میاد ؟/؟ سرمو به تایید حرفاش تکون می دادم . کسشونو که میذاشتن سر کیرم و خودشونو روش حرکت می دادند اون دیگه یه صفای دیگه ای داشت .. بین خواب و بیداری خودمو سپرده بودم دست اونا که تا هر وقت که دلشون خواست باهام حال کنن . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#120
Posted: 17 Mar 2013 01:54
هرکی به هر کی 121
تاریخ تکرار شده بود و یاد دفعه پیش افتاده بودم . خانوما یکی یکی میومدن رو کیرم می نشستند . هر چند دقایقی پیش هم همین بر نامه رو روی من پیاده کرده بودند . ولی خیلی خوشم میومد . با همون کیر شق شده و لذت و آبی که دیگه از من خارج نمی شد ولی یکی دوبار احساس کردم که چند قطره ای از آب کیرم ریخته شده توی کس یکی که حالا نمی دونستم سر بالایی برگشت می کنه یا نه . حالشو نداشتم که چش باز کنم ببینم صاحب کس کیه . دومین روزی بود که ناهارو در این محفل می خوردیم . یعنی در این سری . خیلی گرسنه ام شده بود .. از همه بیشتر فعالیت کرده بودم . بازم یه قرص خوردم واسه سر دردم . دیگه نسبت به ریخت و قیافه کس و کونها بی خیال شده بودم . دلم می خواست زود تر بریم خونه .. دیگه همه با هم شروع کرده بودند به گپ زدن و از هر دری سخن گفتم .. چند تا از خانومای خوشگل فامیل منو یه گوشه ای کشونده و گفتند آریا جون اگه یه وقتی مهمونی بدیم و ازت دعوت کنیم تشریف میاری ؟/؟ -خوشحال میشم که بیام.. ولی .. -هیس آقایون نیستند . -ببینم نکنه یه نقشه ای دارین و می خواین منو از این پستی که در کنار مادر بزرگم دارم بندازین .. -آریا جون الان تا سالهای سال مسئول تست گیری و امتحانات تو هستی . فکر نکنم مادر فامیل حالا حالاها کیری بزاد که بتونه یارای مقاومت و سر بلندی در برابر کیر تو رو داشته باشه .. به شوهرامون چیزی نمیگیم . هواتو هم داریم . این روزا خرج و گرونی هم زیاد شده . مخصوصا اگه آدم کاری نداشته باشه و پول تو جیبی هم بگیره .. داشتند به من پیشنهاد رشوه می دادند - من اهل خیانت نیستم . این نامردیه که زنای فامیل بخوان به شوهراشون خیانت کنند و من هم یک پای این خیانت باشم و کمکشون کنم .-آریا جون تو رو جون اون مامانت که فکر کنم هیچ کیری از کیر های فامیلو بی نصیب نداشته باشه قسمت میدم از این کس شرات تحویل ما ندی . تو که چشات دادمی زنه از اون کس پاره کن ها هستی .. -خانوما حالا خیلی خسته ام باشه بعدا در این باره حرف می زنیم . به هم شماره تلفن دادیم و قبلش بهش گفتم حالا دو سه تا فامیل می خواین با هم بیایین اشکالی نداره ولی سعی کنین از غریبه ها هم استفاده شه که دیگه احتمال جاسوسی کردن کم باشه و از این بابت هم با کسی حرف نزنین چون واسه من بد میشه .. پیشنهاد این که در اوایل فصل گرما بریم به آبگرم سرعین و یه گشت و گذاری هم اون اطراف داشته باشیم با اکثریت آرا تصویب شد . تقریبا همگی ذوق زده شده بودند . این جوری همه بیشتر می تونستن دور هم باشن و نرم نرم سکس کنن . من اون وقت از دست این آرمیلا و پریسا و آهو و مامان امون نداشتم . خیلی دلم می خواست با چهره های جدیدی از فامیلا دمخور می شدم . هنوز هم بعضی ها رو که می دیدم فکر می کردم برای اولین باره که می بینمشون . واسه این که زنای فامیل امونم نمی دادند و دست از سرم ور نمی داشتند . خسته شده بودم . حاضرین واسم کف می زدند و کلی خوشحال بودند . گردن بابا بزرگ بیچاره خرج انداخته بودم . البته هزینه ایاب و ذهاب و خواب و سه وعده غذا رو متقبل شده بودند .. دیگه هز ینه های اضافی به عهده خود دعوت شدگان و شرکت کنندگان در این سکس بود . شرکت کنندگان این اختیارو داشتند که با ماشین های شخصی خودشون بیان به محل اجتماع . قرار رو هم بر این گذاشتیم که چند روز قبل یا حتی یک ماه قبلش من برم اونجا و یه جایی رو که برای حداقل صد نفر مناسب باشه تعیین کنم و دیگه یکسره اون فضا و محیطو در اختیار خودمون داشته باشیم . خیلی حال می داد . دیگه ریسک پذیر شده بودیم . چه عشق و حالی می کردیم . وقتی مادر بزرگ پری مفاد بخشنامه رو در این خصوص خوند زنا خیلی ذوق زده تر شده بودند . این جوری مردا کمتر زوار در رفته شده بیشتر بهشون حال می دادند . مامان الیا شده بود فر مانده اونا -خانوما این پسرمه تاج سرمه .. رئیس همه شما خانوماست . به افتخار آریا بیبیب هورا .. همه دسته جمعی هورا می کشیدند . یه بار دیگه گفت خانوما دستا روی کس .. به افتخار کیر آریا و آریایی , خانوما یک صدا دم بگیریم .. تا خون در رگ ماست آریا سر ور ماست .. اونجا رو کرده بودند سالن تظاهرات و من به خودم می بالیدم . انگاری که انقلابی شده باشه و من شده باشم رهبر این خانوما .. -خانوما دوباره با هم یک صدا دم بگیریم . هماهنگ اشاره به طرف کیر .. تا خون دررگ ماست این کیر در بر ماست ... مامان الیا اومد جلو و سر کیرمو ماچ کرد و گفت ایناهاش اینم عمامه اش .. خانوما بیایین به افتخار پسر آریایی ام و کیرش یه ماچ ازش ور دارین که تا جلسه بعدی کلی راهه . زنا یکی یکی اومدن جلو و سر کیرمو ماچ کرده و گفتند یه دعایی هم به حال ما بکن که ما از این کیر اون جوری که دلمون می خواد فیض ببریم . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم