ارسالها: 3650
#141
Posted: 26 May 2013 00:01
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 142
کون سوزان هم چقدر سوزان بود . واقعا حیف بود که اون سالها این کون ناب رو از دست داده بودم . البته شکل و شمایل و استیلش به این صورت نبود ولی سوراخ که همون سوراخ بود . سوراخ تنگ کونش یه جور خاصی کیرمو میکش می زد . مثل یه زالوی مکنده انگاری داشت خون کیرمو میک می زد هر چند که بعدا باید شیره کیرمو نوش می کرد . -چطوره آریا جونم . خوشت میاد . می تونی منو در میون جمع داشته باشی . -بدون تو دیگه محفل ما صفایی نداره . روز به روز بر جمعیت اون داره اضافه میشه .-بزن بزن .. آریا منو بکن . به یاد اون سالهایی که ناز داشتی کونمو بکنی حالا باید منو سیر سیربکنی و سیر سیرم بکنی . دیگه حسرت زمانهای از دست رفته رو نداشته باشم . حالا راحت می تونم به فر دا و فر دا ها نگاه کنم و از زندگی لذت ببرم . عشق کنم . بخندم . زندگی کنم . -حال کن سوزان جون با کیرم تا هر جا که دلت می خواد حال کن . از زندگی لذت ببر . کیرم حسی نداشت . وقتی می کردمش با این که می دونستم خیلی سفت و شق و استوار داره کارشو توی کون سوزان سوزان انجام می ده ولی دچار یک حالت بی وزنی شده بود .. -آهههههههه سوزان چشام بسته نمره ات بیسته .. داره می ریزه آبم توی کونت . وقتی آبمو توی کونش حس کرد کونشو دور کیر من می گردوند تا با عشق و حال بیشتری از لحظه هام استفاده کنم . می دونست که ما مردا چه جوری بیشتر لذت می بریم . اونو از همون پشت بغلش زدم و لحظاتی بعد مادر بزرگ و بهمن هم در کنار ما بودند . سوزان کنار شوهرش سرشو گذاشته بود رو سینه هام .. بهمن : آریا جان نوکرتم چطور بود -عالی بود . الان دیگه مرحله آخرشه . نوازش بعد از سکس .. -مگه در مجلس سکس خانوادگی از این کارا هم می کنند . -گاهی وقتا لازمه . تو الان میری دانشگاه مگه هر درسی رو که به خوردت میدن بعدا به دردت می خوره ؟/؟ یه چیزایی بهت می چپونن که ذهنت همیشه آماده باشه وگرنه هشتاد درصد از در سای دانشگاه مربوط به همون رشته خوندنش فایده ای نداره . فقط باید از این گوش بشنوی از اون گوش در کنی . موها ی عزیز دلمو نوازش کرده و اونو توی بغل خودم خوابش کردم . در همون حالت که خواب بود مادر بزرگ کاغد و بر گه مجوز رو آورد و من زیرشو امضا زدم و تایید کردم که از این به بعد سوزان می تونه در محافل سکس گروهی ما شرکت کنه . بهمن سر و صورتمو می بوسید و از من تشکر می کرد .. -آریا جان زنم که الان خوابه من میرم خونه اون می تونه بعدا بیاد . شاید یه کاری باهاش داشته باشی . شاید بخواد به خاطر این امتیازی که بهش دادین یه شیرینی و جایزه ای به شما بده .. -بهمن جان در مرام ما نامردی نیست . این هر وقت باشه زنته .. ما دیگه زیاده از حقمون نمی خوایم . اگه دیدی زنتو کردیم واسه امتحان بود و آزمایش .. سر و صورتمو بوسید و گفت خیلی مردی آریا ولی با این حال من جلوی همین پری جون رئیس بی همتای این مجالس میگم که هر وقت که هوس کردی و دوست داشتی می تونی بیای خونه ما چه من باشم و چه نباشم با زنم حال کنی و سکس کنی . این دوستیها که فقط نباید در مجلس و محفل باشه . همه جا باید تداوم داشته باشه . دیگه زیادی هیجان زده شده بود . اون پیش مادر بزرگ مجوز داده بود که من هر وقت بخوام می تونم سوزان رو بکنم چه جالب .. ولی پری جون زرنگ تر از این حرفا بود . یک متنی رو نوشت واز بهمن شوهر سوزان اجازه رسمی گرفت . هر چند که نمی تونست دفتر خونه ایش کنند . سوزان که از حرفای شوهرش لذت برده بود گفت بهمن جون حالا می فهمم که در انتخاب خودم اشتباه نکردم . کاش همه مردای دنیا مثل تو با فهم و شعور بودن . عجب چیزی گفته بود . انگاری با فهم و شعور بودن رو در این می دونست که یک مرد با سکس زنش با دیگران موافقت کنه . ولی خیلی توپ و با حال بود این سوزان خانوم . دیدم بهمن داره من و من می کنه . .. خیلی آروم اومد و گفت که هوس یک سکس دو به یک به سرش افتاده و دلش می خواد در آن واحد دو تا کیر بره به دو تا سوراخی زنش و اون با دیدن این صحنه های حشری کننده لذت ببره و زنش هم خیلی کیف می کنه . از سوزان نظرشو پرسیدم . هر چند دلش می خواست تنها باهام حال کنه ولی با این حال بازم قبول کرد . -بهمن جان تو بذار توی کون زنت و منم فرو می کنم توی کسش .. -دمت گرم داداش . من تا حالا کون نکرده بودم . --بهمن جان ببین بازم باید آقا آریا رو داشته باشی عمرا اگه بهت کون می دادم . اون راه کونمو بازش کرد تا تو راحت باشی . اگه خواسته اون نبود نمی ذاشتم کیرتو فرو کنی توی کونم . . مادر بزرگ فقط داشت نگاهمون می کرد . می دونم که اونم دوست داشت یه جورایی گرم کن مجلس ما باشه .... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#142
Posted: 30 May 2013 14:02
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 143
سوزان رو بین خودمون قسمت کردیم . اومد روی کیر من نشست و بهمن هم از پشت فرو کرد توی کونش . -آخخخخخخخ شما مردای گل فدای دو تا کیرتون بشم . آریا جون . اینم جز و امتحانه ؟ -سوزان قشنگم . تو که الان قبول شدی و کارت تمومه . بهمن رو.کون زنش سوار بود و من از زیر کس زنشو می کردم . فکر کنم در میون جمع ما از همه خوشحال تر بهمن بود . از این که من زنشو قبول کردم . هر چند دانش آموز یا دانشجو باید خیلی تنبل باشه و بی جان که من ردش کنم ولی اونا خیلی سخت می گرفتند و در همین لحظه پری جونو دیدم که در یه گوشه ای اخم کرده داره ما رو نگاه می کنه و اگه به خاطر من نبود شاید کلی بد و بیراه هم به ما می گفت . با اشاره دست صداش زده گفتم بیاد طرف من . اونم در حالی که کاملا برهنه بود و هنوز حالت سکس و زمان امتحان گیری از بهمن بر تنش حاکم بود بهم نزدیک شد و با یه حالتی اخم کرده گفت قرار نبود تا یه تیپ جوون دیدی این قدر زود همه چی رو فراموش کنی . حواست باشه -مادر جون من باید چیکار کنم . دستشو کشیده و اونوبه خودم نزدیک کردم . -ببینید من شما رو دوست دارم . آروم زیر گوشش گفتم من جلوی اینا تو رو بکنم که خیلی ضایع میشه . اگه بهمن داره زنشو میگاد خب زنشه ولی فردا پس فردا می خوای برن جار بزنن .. مادر بزرگ رو زمین خم شده بود و من در گوشی این حرفا رو بهش می گفتم . ولی امان از دست کس سوزان سوزان . خیسی هاش تمومی نداشت . بهمن : عیال گلم کست داره چیکار می کنه انگاری از روغن داره کره بیرون میده . آبرومونو پیش این آریا جون دیگه نبر . حتما فکر می کنه ما نمی کنیمت .. -خواهش می کنم بهمن جان این حرفا چیه . من خودم می دونم زن دیگه تنوع طلبه . مخصوصا این که پیش شوهرش و با اجازه اون زیر کیر یک مرد دیگه باشه همه اینا براش یه هیجان داره . مثلا شما الان با پری جون بودین . درسته پری جون از جوونا بیشتر سن داره ولی جاذبه جنسی خیلی قوی داره و موتورش مثل یک جوون سی ساله کار می کنه همون تو رو به هیجان آورد . این طور نیست ؟/؟ چرا . -خب همین تنوع طلبی هاست که یک زن رو به هیجان میاره . یک زن اگه در هفت روز هفته هر روزش رو یک کیر نوش جان کنه که با کیر روز بعدش فرق کنه یه روحیه و نشاطی پیدا می کنه که به عمر جاودان رسیده . -این جوری که داداش آریای ما میگه پس جنده ها باید روحیه آدمای جاودانی رو داشته باشن . -اونا قضیه شون فرق می کنه . مادر بزرگ حوصله اش سر اومده بود نزدیک بود سرمون داد بکشه . -ببینم شما اینجا لبنیاتی راه انداختین ؟/؟ نکنه می خواین ماست و پنیر هم درست کنین -پری جون ماستش درست شده پنیرش مونده .. مادر بزرگ از اون فضا خارج شد . -ببینم از دست ما عصبی بود -نه اون یه کمی کار داشت رفت -پسرا آقایون شما مثل این که این دو تا سوراخ رو از یادتون رفت . آریا جون خوب گوش کردی شوهرم چقدر آقا و با معرفته ؟ /؟ اون موافقه که هر وقت دلت خواست بیای خونه مون و یه حالی ازم بپرسی . حتی اگه خودش خونه نباشه -بهمن جان جدی می فرمایی ؟/؟ -آریا جان مثل این که خودم هم همینو قبلا بهت گفته بودم -ولی به این صورت تکمیلی نبود . در هر حال حاضرم همین مسئله رو کتبا هم بنویسم ولی چون عرف جامعه ما قبول نمی کنه و اگه هم نامه کتبی من به عناوینی از جای دیگه ای سر در بیاره بیچاره مون می کنه واسه همین به عنوان ابلاغ شفایی همین جا میگم من در مقابل شما صاحب زن نیستم . سوزان ظاهرا اشک تو چشاش جمع شده بود . -بهمن چه شوهر خوب و با معرفتی هستی . سرشو بر گردوند وقبل از این که لباشو به لبای شوهرش بچسبونه بهم گفت آریا جون یه خورده محکم تر بزن که الان لبام رفت رو لبای بهمن می خوام طوری حس بگیرم که از سکسم نهایت لذت رو ببرم . می خواست شوهره رو ببوسه در عوض از سکس با من لذت ببره . تازه ازم خواست که سینه هاشو هم میک بزنم . یه خورده تلاشمو زیاد کردم . هم این که زود تر قال قضیه رو بکنم و هم این که مادر بزرگ هم اون طرف حوصله اش سر اومده بود و دلشو نداشتم اونو بیشتر از این ناراحت ببینم . بیچاره حق داشت الان این زن و شوهر باید اینجا رو ترک می کردند و من زیادی آزادشون گذاشته بودم . کمرم درد گرفته بود با این حال کمی خودمو بالا تر کشونده با نوک انگشتام به روی کسش دست می کشیدم تا اونو سر حال ترش کنم . نفسهاش تند تر شده بود . فشار زیادی به خودش می آورد . حس کردم که باید یواش یواش در حال ارگاسم باشه . از جون مایه گذاشته بودم . بالاخره دهنشو از رو لبای شوهرش بر داشت یه فریادی کشید که سالن رو به لرزه در آورد .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#143
Posted: 3 Jun 2013 16:25
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 144
آخخخخخخخخ آریا جون آریا جون دیگه کاری کردی که من تموم کنم . دیگه منو به آخرش رسوندی . اووووووفففففف بهمن بهمن اگه بدونی کیر آریا جون چقدر سر حالم می کنه -عزیزم اگه بدونم که اثر مثبتی در تو داره ازش خواهش می کنم که هفته ای یه بار هم که شده بیاد خونه مون و تو رو شارژت کنه که تا مدتی راحت باشم . -من که آرزومه . کسم آرزوشه . این آقا سایه اش سنگینه . ناز داره . اون وقتا تازه بالغ بودم چقدر ازش می خواستم که باهام حال کنه و کونمو بکنه ناز داشت .. اووووووفففففف حتی اگه ماهی یه بار هم منو بکنه کافیه . فقط ماهی یه بار . اگه بدونی چقدر بهش نیاز دارم . رفتار منم با تو بهتر میشه .. من اون زیر داشتم خفه می شدم این زن و شوهر واسه خودشون می بریدند و می دوختند .. -عزیزم آریا جون چی دلت می خواد اگه دوست داری می تونی توی کسم خالیش کنی .. سری تکون داده واسه این که توی ذوقش نزنم گفتم یه بار خالی کردم باشه برای دفعه بعد که با هم بودیم که از مزه نیفته و هیجان بیشتری داشته باشم که زود تر بهت سر بزنم . راستش می خواستم یه خورده از آب جمع شده پشت خطو واسه مادر بزرگم داشته باشم . این زن و شوهر که به این نون و ماستها رضایت بده نبودند . بهمن خان هم اومد صورتمو غرق بوسه کرد . به کون زنش چنگ انداخته بود و با چند ضربه پیاپی آبشو توی کون زنش خالی کرد .. وووووییییی این سوزان هم از اونجایی که افتاده بود رو من و بهمن هنگام انزال سنگینی خودشو انداخته بود روش منم کیرم از این زیر تکون بخور نبود در نتیجه چند قطره از آب کیرم توی کس سوزان سوزان خالی شد -جوووووون بهمن جون آقا آریا آبشو خالی کرد توی کسم .. بهمن کیرشو کشید بیرون تا سوزان خودشو طاقباز کنه . چون زن از شوهره این در خواسته کرده بود . افتادم رو سوزان . حالا که آبم خالی شده بذار خوب خوب خالی شه . با پری جون یه جوری کنار میام . چند تا پرش توکوسش انجام میدم اگه دو قطره هم خالی شد فکر می کنه کلی آب توی کسش خالی کردم . چیکار کنم مادر بزرگمه دوستم داره و دوستش دارم و انتظار هم داره . حالا هم می دونم قهر کرده رفته . این بابا بزرگ منم که دیگه کیرش شل شده نمی تونه خوب بهش برسه . وقتی کیرمو از توی کس سوزان بیرون کشیدم شوهرش وقتی سیل آب بر گشتی رو دید چه کیفی می کرد و چه لذتی می برد . طوری کیف کرد و به هیجان اومد که یه لحظه حس کردم حتما یه فیلم سکسی ناب و در جه یک رو دیده یا این که یک جوان مجرد و دست از همه زن کوتاهیه که برای اولین باره که داره فیلم سکسی می بینه و به هیجان اومده . -ببین عزیزم خوب نگاش کن با این که چند بار آبشو خالی کرده نثار من کرده هنوزم آبداره .. بهمن اومد جلو تر و چند بار صورتمو ماچ کرد و آروم زیر گوش من گفت نوکرتم داداش هیچوقت سوزان رو تا این حد سر حال ندیدم . داداش خیلی مردئ و با معرفت و با مرامی اگه حتی دو هفته در میون هم شده بیای و یه صفایی بدی جبران می کنیم ..-یعنی تو هم بعدا که ما زن بردیم زن ما رو می کنی ؟/؟ این حرفو که زدم سه تایی مون زدیم زیر خنده ..-بهمن جان قول نمیدم . باید فرصتها رو بسنجم . سوزان دستاشو دور کمرم حلقه زد و شروع کرد به بوسیدنم .. من و اون جلوی شوهره چه حالی می کردیم . در هر حال لحظاتی رو با هم خوش بودیم و دیگه یواش یواش وقت رفتنشون رسیده بود .. مامان بزرگ به سردی باهاشون خدا حافظی کرد و من و پری جونم تنها شدیم . .خیلی سنگین و سخت شده بود .. -پری جون اونا رفتند و من و تو تنها شدیم .. ساکت موند و در حالی که به گوشه ای خیره شده بود گفت طوری حرف می زنی که انگاری بابا بزرگت آدم نیست .. -خب اون بیچاره که حرفی نداشت . و نداره . من که همیشه تو رو جلوی اون می کنم . -ببینم تو اومد ی و امتحانتو گرفتی ومجوز خودتو صادر کردی چه لزومی داشت که این قدر لفتش بدی . من اگه رو کیر این پسره بهمن یه ساعت می نشستم و به بهانه امتحان کونمو روی کیرش تکون می دادم تو حسودیت نمی شد ؟/؟ -توی دلم گفتم کون لق مامان بزرگ گلم کرده . به من چه هر چند تا کیر که می خواد فرو بره تو کون و کس مامان بزرگ . مگه در این مجالس سکس خانوادگی فامیلی نیست که مادر و خواهر و زن آدمو جلو چش آدم می کنن و آدم عین خیالش نیست .. ولی این حرفا رو به پری جون نزدم که یه وقتی جری تر نشه . دیگه نمی خواستم اونو بیش از این ناراحتش کنم . بالاخره بهش نیاز داشتم . -پس پری جون منو از خونه ات بیرون می کنی من باید برم . باشه عییبی نداره مادر جون ولی به هم می رسیم -وووووووویییییی حالا این آقا رو باش با هامون قهر می کنه . باید تو رو دوبرابر جریمه ات کنم که سر خود کار نکنی . -پری جون تو که این قدر عاشق کیر نوه ات هستی من تعجب می کنم چطور توی مجلس دلشو داری که هر لحظه منو با یکی دیگه ببینی .من که فکر نکنم تو بتونی با شرایط مجلس در مورد من خودتو هماهنگ کنی ..... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#144
Posted: 5 Jun 2013 23:21
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 145
تو از کجا می دونی که من در مورد تو حساسیت دارم .-امروز که این طور نشون دادی . پری جون مگه من هواتوندارم مگه از من راضی نیستی . -چرا .خیلی هم ازت راضیم . شاید توقع من ازت خیلی زیاد باشه .. مادر بزرگ مثل دخترای چهارده ساله واسه ما ناز می کرد . واسه این که ساکتش کنم کمرشو گرفتم و اونو خوابوندمش و کیرمو به طرف دهنش نشونه رفتم . همون حرکت من باعث شد که از حال بره . کف دستمو که گذاشتم روی کسش فوری دهنش باز شد . و کیرم رفت توش .. مادر بزرگ تشنه کیر من تا می تونست واسه من ساک زد اونم چه ساکی .. آب کیرمو از پشت کمرم می کشید و اونو می آورد نزدیک تر . اگه یه چند دقیقه ای ادامه می داد می دونستم که بازم توی دهنش خالی میشه . می شد با ایجاد لذت زیاد میزان انزال رو زیاد کرد ولی در مجموع این نمی تونست به نفع سلامتی ام باشه و منو دچار ضعف بدنی می کرد . در هر حال نذاشتم زیاد کیرمو ساک بزنه . این بار با فشار کیرمو از دهنش بیرون کشیده تا بیاد اعتراض کنه که هنوز از خوردن کیر سیر نشده همونو همچین فرو کردم توی کسش که صدای اعتراضشو خاموش کردم ولی صدای هوسش طوری بالا رفته بود و جیغ می کشید که بابا بزرگ آرمان سر و کله اش پیدا شد -چه خبرته زن داری شمشیر می خوری ؟/؟ باز خوبه که کیر نوه اته .. -اوووووفففففف آرمان اگه بدونی این چیه اگه جای من بودی --خجالت بکش زن من یک مردم . کونی که نیستم -حالا چرا ناراحت میشی . گفتم مثلا اگه یه زن بودی و جای من بودی متوجه می شدی که این چه لذتی داره و من چقدر دارم با کیر نوه ام آریا جون حال می کنم . برای بار ها و بار ها بود که مادر بزرگو به این سبک می گاییدم . نمی دونستم که این می تونه چه لذتی براش داشته باشه . سوال بی خودی از خودم کرده بودم . چون من خودمم غرق در تکرار ها بودم . -نوه گلم خوب به مادر بزرگت حال بده که دیگه امشب به جون من غر نزنه -پدر بزرگ این اصلا به شما می رسه ؟/؟ اگه اذیتت می کنه به من بگو تنبیهش کنم -آریا از این حرفا پیش پدر بزرگت نزن که اون روش زیاد میشه ها .تو که خودت می دونی کس من حالا فقط به کیر تو عادت کرده .. .. کیرم داخل کس پری جونو شکافته و تا به آخر می رسید . چه دنیا و دریایی بود اون داخل . یه عالمه عشق و حال . احساس تازگی زیادی هم می کردم . یعنی حس می کردم که کیرم با یه کس تازه و جوندار و آبدار در تماسه .. پدر بزرگ هم شلوارشو کشیده بود پایین و داشت با کیرش ور می رفت . انگاری داشت حال می کرد از این که می دید من آریا در حال گاییدن زنش هستم . چه لذتی هم می برد و چه جورم چشاشو بسته بود . -عزیزم آریا جونم بکن بکن پری رو بکن یه جوری بکنش که تا چند روز از درد نتونه تکون بخوره و دست از سر ما ورداره -مرد مگه من روز ا باهات چیکار دارم . نوه گلم حتما فکر می کنه با چه جلادی طرفه -پری جون حالتو بکن . هر کی تو رو نشناسه من که تو رو می شناسم می دونم چقدر خوب و مهربونی . به همون اندازه که خوشگلی داری با محبت هم هستی . گل از گل پری جون شکفته بود . اصلا نمی دونست حرفش چی بود که ادامه بده . می دونست یه چیزی گفته و هر چی هم به مغزش فشار آورد بازم چیزی به یادش نیومد . با توجه به این که سوزان پاک شیره منو کشیده بود مادر بزرگو خیلی راحت می گاییدم .. وقتی هم که ار گاسم شد بیشتر از یکی دو قطره آبم نیومد . ولی یه کاری کردم که اون فکر کنه که خیلی توی کسش آب ریختم . نمی دونم شایدم متوجه شده باشه جریان منی منو که این بار زیاد داغش نکرده . مثل آدمای عاشق بعد از ار گاسم دستاشو دور گردن من حلقه زد و با یه بوسه داغ و طولانی کارمونو تموم کردیم . یه دوش گرفتم تا سر حال بیام . وقتی که داشتم به خونه بر می گشتم تلو تلو می خوردم . تر جیح دادم برم پیش آنیتا .. ولی از اونجا رفتن هم می ترسیدم . خیلی خسته بودم نیاز به استراحت داشتم . . فکر آنی دمی راحتم نمی ذاشت . از این که دختری خواهرمو گرفته بودم /. راستی راستی زندگی و آینده اش چی میشه . چه کاری باید کرد . دلم براش می سوخت . خودمو در قبالش مسئول می دونستم . شاید اونم مثل هر دختر دیگه ای نفسا از این که با مردای زیادی رابطه داشته باشه و زیر کیر همه شون بخوابه راضی باشه .. اصلا شاید خصلت انسانی این طور باشه که هم مرد هم زن زیاده خواهه . و این که ما جامعه رو به دو دسته وفا دار و بی وفا تقسیم می کنیم علتش تابوهایی باشه که در این زمینه درست کردیم . شاید هم اگه این تابو ها درست نمی شد جامعه به سوی نوعی هرج و مرج پیش می رفت . . .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#145
Posted: 9 Jun 2013 14:12
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 146
چند روز بعد مادر بزرگ پری برام زنگ زد و گفت آریا چه نشسته ای بیا اینجا که گاومون زایید .-پری جون چی شده این جوری که داری میگی من هول کردم . نمی دونم چی داری میگی -فعلا مسئله مهمی نیست . پشت تلفن نمیشه مفصل توضیح داد رفتم اونجا . استرس داشتم . نمی دونستم که در مورد چی می خواد حرف بزنه . -نمی دونم تو عفت خانوم و پسرش عارف رو می شناسی یا نه . اونا یکی از پسر عمو زاده های منن . یعنی خود عفت خانومو میگم . عارف باید 18 سالش باشه و عفت هم 45 میشه . -نه من اونا رو نمی شناسم . خاندان ما اون قدر بزرگ هستند که من حتی گاهی درجه دو ها شو هم نمی شناسم چه برسه به سه و چهار . -در هر حال آریا جان اونا یه مدت در خارج از کشور زندگی می کردند . یعنی عادل خان و عارف از اونجایی که جزو بسیج و سپاه و این جور ار گانها بودند رفته بودند به لبنان و اونجا مفت می خوردند و می خوابیدند و معلوم نبود چه غلطی می کردند . یه دختر هم داشتند که شوهر کرد . این عادل خان فعلا عمرشو داد به عزرائیل .. حالا عفت و عارف یعنی این مادر و پسر برای ما شاخ شدند و میگن ما شنیدیم که بر نامه های غیر قانونی مغایر با شئونات اسلامی و بر خلاف مصلحت نظام در خونه تون راه انداختین و از اونجایی که فامیل هستین فعلا کارتون ندارم ولی اخطار می کنم که این مجالس نباید برگزار شه و اگه دفعه دیگه ببینم که از این جور بر نامه ها راه افتاده من می دونم و شما . و از این حرفایی که نمی دونم این هم واجب عینی و هم کفایی هست که ما باید گزارش کنیم . پسرش عارف هم اینجا با مادرش بحث دینی راه انداخته بودند که مادر مگه میشه یک چیز هم واجب عینی باشه هم واجب کفایی ؟/؟ تازه عارف به منم می گفت که باید حجاب اسلامی رو رعایت کنم . منم اونو پشم کس خودمم به حساب نیاوردم . با چشای هیزش منو می پایید و منم آدم حسابش نکردم . قراره که امشب هم دوباره بیان اینجا من و آرمان باهاشون بحث کنیم و حرفامونو بزنیم . پدر بزرگت آدم تر سوییه و می دونم زود وا میده برای همین از تو خواستم که اگه می تونی موقع صحبت در کنار من باشی . یه جوری حرف بزنی که اونا متوجه شن که این مجلس ما با جنده بازی حرفه ای فرق می کنه و حسابش از حساب اون جداست . -پری جون با این طایفه یکی به دو کردن کار حضرت فیله . تازه چه حیف شد قرار بود پس از یک مجلس سکس خانوادگی بعدی با هم بریم سرعین آب گرم و طرف آذر بایجان . چه حالی می داد . اونا اگه بخوان بیان و مانع کار ما شن دیگه نمی دونم چیکار کنم . -عزیزم آریای خوشگلم ما فامیلا چقدر با هم خوش بودیم . حال می کردیم . دلم نمی خواد بر نامه های ما به هم بریزه . اصلا دوست ندارم این جوری بشه . -مطمئن باش من تلاش خودمو می کنم -با این عارف زیاد بر خورد نداشتم . چون اونا مدتها بود که رفتن به سفر خارج ولی از مامانش تا اونجایی که شناخت دارم اینه که خیلی خشکه مقدس و جا نماز آب کشه . اگه دست خودش باشه میگه خروس هم منو نبینه . از اون دستکش های مشکی پارچه ای یا بهتره بگم بازو بندهایی می ذاره به دستش تا آرنج دستشو می پوشونه تا حجابشو حفظ کنه . از اون دستمال به دستها هم هستند . من می ترسم .در هر حال من رفتم اونجا .. بغلش زدم و گفتم ایرادی نداره . نگران نباش اگه این بر نامه های ما هم به هم بخوره من و تو که در کنار هم هستیم . من هیچوقت تو و خوبیهای تو رو فراموش نمی کنم پری جون . شب شد و بعد از شامی مادر و پسر وارد شدند .همون جوری که پری جون می گفت بودند . زنه خودشو خیلی پوشونده بود . بازم جای شکرش باقی بود که قالب صورتش کاملا مشخص بود و می شد به خوبی نمونه بر داری کرد . سفید و خوشگل و گوشتالو بود . به درد یک بار گاییدن می خورد . پسرش هم جوانی بود نه لاغر و نه چاق . با همون ریش و سبیلهای پشمکی مخصوص برادران و یه لباس سبز روشن که یقه پیر هنش منو به یاد بچه طلبه ها مینداخت . با هم دست دادیم . پسر زیر لب داشت دعا می خوند و مادره هم ساکت بود . سلام کردم و مراسم معارفه انجام شد .عفت : حتما می دونین که واسه چی اینجاییم . آریا خان برای چی اینجا تشریف دارن ؟/؟ -اون همه کاره منه .. یه نگاهی به چشای عفت بسیجی انداخته و چشم ازش نمی گرفتم تا این که خودش سرشو آورد بالا و منم با همون نگاه ادامه دادم . خیلی سخت بود راز نگاهشو خوندن ولی حالا اونم چشم ازم بر نمی گرفت .. -عفت خانوم اگه ناراحت میشین من برم . ..چند بار سوالمو تکرار کردم . انگاری که اون مسخ شده بود -نه نه .. تشریف داشته باشین حالا که پری جون فرمایش می کنند که شما همه کاره اونین موردی نداره .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#146
Posted: 13 Jun 2013 01:26
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 147
می تونی باشی ..می تونی باشی .. نفسش بند اومده بود .. -پری خانوم آریا جون هم در این مجالس شرکت دارن ؟/؟ -غریبه نیستی عفت خانوم اون سر حال ترین و قوی ترین مرد اونجاست . همه زنا عاشقشن .از همه هم فعال تره . همه دوستش دارن . ویک نکته دیگه این که ....-حرف پری جونو قطع کرده گفتم مادر جون آدم که از همه چی حرف نمی زنه شاید عفت خانوم نخوان بشنون این چیزا رو از نظر اخلاقی درست نباشه . عارف هم حرفمو تایید کرد . عفت : اینجا من می دونم که چه چیزی کی از مرحله اخلاق خارج میشه . پری جان ادامه بده . از اونجایی که آریا جان و عارف منم در یه حال و روز گاری شبیه به همند من می خوام بیشتر در مورد آریا بدونم -اگه عارف خان ناراحت نمیشن ادامه بدم -تا من هستم عارف که حرفی نداره .. . پسر بسیجی یه نگاهی به مادرش انداخت و نتونست حرف بزنه .-هر زن یا هر مردی که برای اولین بار وارد این مجلس میشه اول باید یه تستی بده تستش هم اینه که مرد ها میان با من همخوابگی می کنند و زنها هم با جناب آریا جون گل من . که یه اصطلاح خوبی هم داره . در گوش عفت یه چیزی گفت که عارف نشنوه . فکر کنم بهش گفته باشه که به من میگن آریا کیر طلا . عفت خانوم که اونو نمی شد با یک من عسل خورد نیشش تا بنا گوش باز شده بود . راستش وقتی من تست می گیرم سریع نتیجه رو اعلام می کنم ولی آریا جون خیلی سخت گیره میگه اونایی که وارد این مجلس میشن باید بتونن وظیفه خودشونو به خوبی انجام بدن . -خب راست میگه . پس آریا جان خیلی فعالی . ولی این مجالس مغایر شئونات اسلامیه .. حس کردم که عفت خانوم تپل و خوش بدن از من خوشش اومده . یه جوری نگام می کرد . -عفت خانوم فرموده های شما رو قبول دارم ولی ما که فساد و فحشا رو در جامعه ترویج نمی کنیم و به خاطر جلوگیری از یکنواخت شدن زندگی و این که زن و شوهر ها و حتی جوانان و پیر ها بتونن درک متقابلی از هم داشته باشند و به اصطلاح تعامل اجتماعی و خانوادگی رو به خوبی بر قرار کنند داریم این کارو انجام میدیم . رابطه ها صمیمیه . مثلا من با یک زنی در همین مجلس ارتباط جنسی بر قرار می کنم ولی رابطه ما و بر خورد و تعامل ما به گونه ایه که اگه یه روز برم خونه همین خانوم ممکنه کنار من روسری سرش باشه . زیبایی کاررو حس می کنین ؟/؟ چقدر خوب احترام همو رعایت می کنیم ؟/؟ ممکنه شما بفر مایید که از نظر دینی و اخلاقی این کار به صلاح نیست و جزو گناهان کبیره هست . ولی باید دید که نیاز های قلبی ما چی هستند ؟/؟و این کار چه تاثیر مثبتی در روابط اجتماعی ما داره . حس می کردم که عفت هیچی حالیش نمی شه و از هر چند جمله فقط به چند تا کلمه اش توجه داره .. با این حال منظور کلی منو متوجه شده بود . ادامه دادم -عفت خانوم بشر در ابتدای آفرینش برهنه بود . همه در کنار هم بودند . پسر و مادر و خواهر .. شاید خیلی چیزا رو به خاطر تابوهای امروز نمیشه بیان کرد ولی اینها حقایقی هستند که زمانی واقعیاتی بوده اند . به مروز زمان این سنتها تغییر کرده . دیگه در این قسمت خواستم یه ریسکی بکنم و ببینم این زن بسیجی هم مثل بقیه از جنده بازی خوشش میاد یا نه . شایدم تا حالا این جوری نبوده و می تونستم تحت تاثیرش قرار بدم . -حتی شما هم که الان مجرد هستین ولی بهتون نمیاد چهل ساله باشین و حداقل ده سال جوونتر نشون میدین می تونین با شرکت در این محافل مسیر زندگی خودتونو تغییر بدین . در همین لحظه عارف یقه منو گرفت و می خواست که باهام گلاویز شه .. -به مادر من توهین می کنی . اون یک زن با ایمانه .. -عارف ولش کن .. دیدم که این بچه پرروی بسیجی ولم نمی کنه . منم چشم دیدن این وطن فروشای لبنان و سوریه پرست رو نداشتم و با یه کف گرگی طوری کوبوندم توی دماغ این بچه شپشوی دوزاری که همونجا نقش زمین شد -ما در ساکت نشین . دیدی چه جوری به اسلام و مقدسات اون توهین شده من دارم میرم گزارش بدم -پسر جایی نمیری همین جا می شینی . آدم که نباید در برابر حرف حساب این جور جوش بیاره . آریا جان از تحولات اجتماعی حرف زده و ما باید به این عقیده ایشون احترام بذاریم . در ایام گذشته ازدواج های فامیلی در جهان رونق داشت . -پری خانوم من تصمیم خودمو گرفتم . قصد دارم بیام به محفل شما . و در جلسات شما شرکت کنم . آریا جان بسیار فهمیده و منطقی هستند و حاضرم امتحان هم بدم . .مادر بزرگ تعجب کرده بود که چی شده که عفت به ناگهان تغییر عقیده داده . هرچند اگه می دونست کارش غش نداره خوشحال هم می شد ولی از اونجایی که یکه خورده بود اول مخالفت کرد . عفت بسیجی ناراحت شد . فکر می کردم که الان باید تهدید کنه ولی به جای تهدید گفت -پری جان با اومدن من مخالفت نکن . من به دردت می خورم . شما هر لحظه در معرض از هم پاشی و باز داشت عمومی هستید ولی من می تونم کاری کنم که در شرایط بحرانی کسی کاری به کارتون نداشته باشه .. مادر بزرگ دهنش از تعجب وا مونده بود یه نگاهی بهم انداخت و منم دستمو گذاشتم رو اون قسمت از شلوارم که کیرم زیرش قرار داشت و یه اشاره ای بهش زدم که یعنی اینا از معجزات همین کیره . البته فقط دید .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#147
Posted: 21 Jun 2013 00:27
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 148
یعنی مادر من باید بره به یک مجلسی که در اون مجلس می تونه با دهها مرد رابطه جنسی بر قرار کنه ؟/؟این یک زندگی حیوانیه . این مغایر شئونات اسلامی و قانون اساسیه ..در اینجا من به عارف گفتم عارف جان این کس شعرات را ولش . الان کسی قانون اساسی رو پشم کیرش حساب نمی کنه . این چیزا چیه داری میگی و باید به کار های اساسی فکر کرد . الان شما یک بسیجی با ایمان و با خدا و با عبادت و پاک نیت و با شرف هستین . میگن در شرع مقدس اسلام یک جوان تا به سن بلوغ رسید بهتره زن بگیره که به انحراف کشیده نشه . خب بگو ببینم تو خودت الان می تونی با پولی که در میاری یا مامان گلت در میاره بری حتی یک پیرزن هشتاد ساله رو صیغه کنی ؟/؟ بالاخره اونم لفظی می خواد . مهریه می خواد . پنج تا سکه رو که باید بابت چند ماه صیغه مهرش کنی سیصد تومن چهار صد تومن نفقه می خواد .. حالا اون زن اصلی بردن و خرج و مخارج و وسیله زندگی به یک کنار . الان پری جون و آرمان جون نمی دونی چه ثوابی می کنن . البته پسرا بعد از 18 سالگی وارد محفل میشن و دخترا بعد از بر داشته شدن بکارتشون که به نظر من این یک ظلمیه در حق دخترا . ما باید برای زنان هم مثل مردان حقوقی مساوی قائل شیم ولی از اونجایی که در جامعه ایرانی تابو هایی وجود داره که میگه دختر باید حتما بکارتش تا قبل از از دواج حفظ شه این شرایط پیش اومده از طرفی اگر جنس مونث پس از ازدواج به همراه شوهرش وارد این مجلس شه می تونه این تعهد رو خودش یا شوهرش بده که اگه از کاندوم استفاده نکرد و نطفه در مهبل وبعد رحم زن ریخته شد و بار داری صورت گرفت مسئولیت با خودشون و به اسم شوهر زن شناسنامه برای بچه صادر میشه . سقط جنین و قتل نفس حرامه . آره عارف جان ما اینجا بر مبنای اصول و مقررات کار می کنیم . به خاطر رفاه جوانان اقدام می کنیم . برای مردا و زنان محفلی رو به وجود آوردیم که زندگی اونا تنوع داشته باشه . نمی دونی این روزا آمار طلاق چقدر بالا رفته . یکی از دلایل مهم افزایش جدایی ها سرد بودن زن یا مرد حین عمل جنسیه . و یک عامل مهم اون یک نواخت شدن سکسه . این که مرد خسته میشه از بس با یک زن طرف میشه و این حالت در زن هم وجود داره بنابراین این جلسات ما بزرگترین خدمت را به بیشتر از سی خانواده یا یک صد نفر نموده که بتونن سر پا باشن . تمام بر نامه ها رابطه ها تخیله های روحی و جسمی در همین جا انجام میشه و خارج از این محفل سکسی احترام رعایت میشه . دیگه کسی به دنبال ناموس کسی راه نمیفته .. حین حرف زدنم عفت همچین بی حال شده بود و دور از چشم عارف که سرشو از خجالت به زیر انداخته بود دستشو رو سینه اش گذاشته بود که اگه ازش می خواستم بپره توی بغلم فوری میومد . خودم واقعا تعجب کرده بودم که چطور شد تا به این حد سخنرانی کردم و این چه نیروییه که در من به وجود اومده بود که تونستم تا این حد بر خودم مسلط باشم .. -الان همین دولت مقدس که داره شعار میده چیکار کرده .. همین ماشین ده میلیونی رو می بره میده به عرب های بیگانه حداقل به عرب های ایرانی خودمون نمیده مبده به اونا با یک سوم و یک چهارم قیمت که الان این خریت رو کم ترش کرده ولی میگن بازم انجامش میده . خریت خریته می خواد چهار تا جفتک باشه می خواد چهل تا . . به خاطر چی .. چرا واسه شما ارزش قائل نیست . الان دور دور ما جوونهاست . شما عارف جان ملاحظه بفر مایید اگه الان را ه بیفتید برید در جامعه و بخواهید به نوعی خودتون رو ارضا کنین معلوم نیست که طرف چه بیماری داشته باشه .. من که خودم از کاندوم خیلی بدم میاد . به وقت سکس اون مزه رو از آدم می گیره اون حس و حال رو از آدم رها می کنه . ولی این خونواده ها همه بهداشت رو رعایت می کنند . به اصول خانواده پای بندند . با هم تفاهم دارند . به هم خیانت نمی کنند . خودشون رو در این یکی دو روزه تخلیه می کنند . در زندگی مشترکشون نه تنها صحبت از جدایی نیست بلکه فوق العاده با هم تفاهم دارن . اشک توی چشای مادر بزرگ و عفت بسیجی جمع شده بود هر دو تاشون تحت تاثیر قرار گرفته بودند .. -حالا شما دو نفر اگه بخواین مارو لو بدین در واقع گناه کبیره می کنین ..وای این دیگه کس شعر ترین حرفی بود که در این چند دقیقه زده بودم یه چیزی طلبکار شده بودم . عفت با صدایی بغض آلود گفت آفرین آریا چقدر منطقی و شیرین حرف می زنی . من همین الان حاضرم امتحان بدم .-آمادگیشو دارین ؟/؟ -یک بسیجی دلاور بدنش شلاق خورده . من رزمنده جبهه های فلسطین اشغالی هستم . یه چشمکی به عفت بسیجی زدم که دیگه تا بهم کس نمی داد از خونه مادر بزرگ رفتگار نبود . بازم این عارف غر غر می زد .. بهش گفتم عارف جان از این نگران نباش که مادرت در این مجلس ممکنه با چند تا مرد طرف شه .. عیبی نداره . خودش تمایل داره عاقل و بالغه ولی اینو هم حساب کن تو یه مامان که اونم آزادی خودشو داره , تقدیم جمع می کنی ولی کل خانومای مامانی دیگه رو می تونی باهاشون آمیزش کنی . به این میگن یک برد بسیجی .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#148
Posted: 23 Jun 2013 00:10
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 149
پس بیا با هم پیمان ببندیم پیمان اخوت که در کنار هم باشیم .. با این که مادر بزرگ دلش می خواست که عفت بسیجی رو هم وارد مجلس کنه ولی نمی دونم چرا دلش نمی کشید . وقتی که با کمی من و من و تردید در مقابل تقاضای عفت بر خورد نشون داد ..عفت ناراحت شد -پری جون یک ساعت پیش هم گفتم دیگه نباید بحث های تکراری پیش کشیده شه . الان در یک موقعیتی هستیم که هر لحظه ممکنه این محفل شما متلاشی شه و شما ها برین زندان .. دیگه خودت می دونی .. یه لحظه پری رو کشیدم کناری و بهش گفتم مادر بزرگ حرف حساب رو می زنه . ما چند هفته دیگه می خواهیم بریم سکس در هوای باز و در جنگل و کوه و دشت و چمن داشته باشیم و خیلی از این جاها رو اگه بخوای در بست در اختیار داشته باشی مجوز و تایید خاصی می خواد و اینا به درد ما می خورن . -آریا در این مجلس چند تا زن هستن که از دست این عفت شلاق خوردن .. اینا همدیگه رو می زنن می کشن . -ببین پری جون من و تو یه جوری سر و ته قضیه رو راست و ریس می کنیم . نگران نباش . اگه بخوای با اینا بپیچی همین الان مجلس گرم ما بسته میشه . دیگه کار به بعد نمی کشه . مادر بزرگ دیگه نمی تونست در مقابل حرف من حرف بزنه .. -عفت خانوم ما موافقت خودمون رو برای ورود شما به جلسه اعلام می کنیم . اما ما برای خودمون قوانین و مقرراتی داریم که تابعیت ازاون الزامیه . همون طور که شما می خواستین برین لبنان و سوریه اینجا تعلیمات نظامی دیدین و از سیم خار دار ها رد شدین و از لوله های سنگسی گذشتین اینجا باید از کوس و کیر های خار دار و لوله های گوشتی رد شین تا نمره قبولی بگیرین . صورت عارف بسیجی عین کون بوزینه سرخ شده بود . عفت : آریا جان من الان آمادگی اونو دارم که امتحان بدم ولی اگه قبل از امتحان یه دوش بگیرم بد نیست . -مادر شما چطور می تونین با این مسئله کنار بیایین . -عزیزم نظام ما برای تمام مشکلات اجتماعی فکری کرده حالا در بعضی موارد فکرش نمی رسه که باید چیکار کنه . همین صیغه در جامعه اسلامی چقدر از مشکلات ما رو کم کرده ؟/؟ این محفلی رو که پری خانوم و آرمان جان راه انداختن به نوعی همون اهداف صیغه در جامعه اسلامی رو دنبال می کنه منتها در سطوح عالیه و بسیار بالا. مصلحت نظام چنین ایجاب می کنه که من این اقدام انقلابی رو انجام بدم . هر انقلابی اولش سخته . سر که بره داخل تنه هم وارد میشه . -مادر اینجا همه متاهل هستند -عزیزم اینا اولا با رضایت خودشون میان بعد این که مگه آریا جان زن داره ؟/؟ یا خودت اگه وارد مجلس شی مجردی .. در همین فاصله که عفت و عارف کرم صحبت بودند مادر بزرگ یک پیرهن کوتاه به طرح لاله زنبوری مشبک به رنگ مشکی و حاشیه های قرمز تنش کرد و بر گشت طوری گه کون و کس و سینه هاش همه بیرون زده بود . من یکی که اونو با اون وضع دیدم کیرم شق شده بود . عارف این بار نتونست چشم ازش بر داره . مدام زیر لب ذکر می گفت . یک ذکر می گفت و یکی هم به پری جون نگاه می کرد . ..- عفت : پاشو عزیزم پاشو برو یه دوش بگیر و خودت رو تر و تمیز کن که باید بری جلسه امتحان . ظاهرا میگن پری جون راحت تر امتحان می گیره . منو بگو که ممکنه امتحان من دو ساعتی طول بکشه . آریا جون سخت نگیری ها . من بعدا هواتو دارم . -رزمنده بسیجی که باید به خوبی با سختی های کار آشنا باشه . -آره من سرد و گرم چشیده روز گار هستم . به خوبی می دونم از پس مشکلات بر بیام . فقط نگران این عارف جان هستم که چه جوری می خواد از پس امتحان بر بیاد . ولی آریا جون غریبه نیستی ما بسیجی ها واسه خودمون کلاس گذاشتیم و خودمونو به عرش اعلا رسوندیم ولی همه جا سایه مونو با تیر می زنن . کرد ها به ما میگن جاش .. بقیه ملت هم ما رو به عنوان خود فروش دستمال به دست مثال می زنن . فقط گروهی که مثل خود ما هستن ما رو قبول دارن . واقعیت رو باید پذیرفت . من دارم اینا رو میگم چون می دونم می تونی درکم کنی . ولی الان بیشتر از سی ساله که غرق این مسائل شدم . یعنی خودمم باورم شده نقش خودمو . یعنی اگه یک روز این رل خودمو بازی نکنم حس می کنم که یه چیزی رو از دست دادم نابود شدم . من با نقش خودم زنده هستم . همون فیلمی رو که از زمان نوجوانی شروع کردم به بازی در اون و هنوز تموم نشده ...-مامان ..من دارم صادقانه عمل می کنم . من ایمانم پاکه ..-امید وارم که تو ایمانت پاک باشه . .. عفت منو کشید گوشه ای و خیلی آروم تر شروع کرد به حرف زدن که پسرش نشنوه . -من خیلی از این نقش خودم خوشم میاد . همه رو من حساب ویژه ای باز کردن . به دیدن من می ترسن . من لذت می برم . ولی حالا که فکرشو می کنم به یادخیلی چیزا میفتم . -فکر نمی کنی اسرار بسیج گونه سی ساله خودت روکه پیش من داری میگی من برم همه جا جار بزنم که تو این حرفا رو زدی ؟/؟ -این ملت اگه حرفاتم باور کنن عادت کردن که بازم بعضی جاها شل بیان . .. حرف زیاده بهتره من برم حموم .. .. ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#149
Posted: 27 Jun 2013 03:22
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 150
ببینم دوست داری چه جوری از حموم بر گردم -دلم می خواد اگه این لباسات بوی تر شیدگی نمیده که میدونم نمیده و از اول با نیت خیر وارد این مجلس شدی دوباره با همین پوشش واردشی و من بدونم که دارم کی رو می کنم و با کی طرفم . نمی دونی گاییدن یک بسیجی با تمام دم و دستگاهش چه حالی میده . ! اووووووفففف آریا جون از حال کردن گفتی نمی دونی من از این کلمه چقدر خوشم میاد -خواهان و بسیجی و از این حرفا؟/؟ -مگه ما چمونه ؟/؟ مگه خواهرای بسیجی دل ندارن ؟/؟ ما که از کره مریخ نیومدیم . ما هم دل داریم . حس داریم هوس داریم .. -خب بسه امتحان دیر میشه و.. -اوووووووففففففف آریا جون اونجا رو همین امروز برق انداختم . -همون کس رو میگی ... -آره همونی که کشته مرده کیرته .. -اصلا بهت نمیاد که این جور مذهب و ایمانت قوی باشه -منتظرم که کیرت ایمان منو راست تر کنه .. وای عجب دریده ای بود این زنه . هر چی من می گفتم یه چیزی اضافه می کرد . اگه چند سال بیشتر سن داشت درست دوبرابر سن من می شد ولی هیکل درشت و تجربه کاری من منو کمی پخته تر کرده بود . عفت بر گشت و بعدش عارف هم همین طور . دلهره و اضطراب عجیبی در چهره عارف دیده می شد . عفت و من رفتیم به سمت پری جون -پری جان پسرم شاید ندونه سوراخ کس و کون چیه . اون نه فیلم سکسی دیده و نه این که تا حالا با زنی بوده -عفت خانوم یه چیزی فرماش کنین که با عقل جور در بیاد . آخه کون که خودش داره . یه دست به سوراخ کونش بزنه ببینه جاش کجاس . یه دستم به سوراخ کون من بزنه هر دو تا یه حالت بسته دارن . اونی که حفره اش باز تره و خاصیت ارتجایی بهتری داره و زیر سوراخ کون واقع شده میشه کس . این کاری داشت ؟/؟ -آخه عارف جون من چشم و گوش بسته بوده از این چیزا رو وارد نیست . -من خودم یه جوری ردیفش می کنم . ببینم یه خورده لای در اتاقم باز میذارم شما می تو نین یه چند دقیقه ای دید بزنین و شاهد قضیه باشین . فقط کاری نکنین که اون متوجه این قضیه شه .. -اووووووفففففف با این که دوست دارم زود تر امتحان خودمو بدم و خاطرم جمع بشه که تونستم نمره قبولی و مجوز رو از آریا جون بگیرم ولی واسه این هم برام جالبه که بدونم که عارف در چه حدی از پیشرفت و کار قرار داره باشه .. در هر حال بر نامه امتحانی شروع شد . مادر بزرگ در یه مسیری نسبت به ما قرار داشت که عارف نمی تونست ما رو ببینه . ما هم جزئیات کار رو نمی تونستیم ببینیم فقط از دور کلی می دیدیم .. -عارف جان چرا بیکار نشستی .. -پری خانوم من تا حالا از این کارا نکردم . -راستشو بگو بچه بسیجی و از این جور ترسیدنها ؟! راستشو بگو .. -دروغ چرا خیلی دلم می خواست چند بار شیطون گولم زد و همراه دوستام رفتم . یک شب جمعه ای بود که برادران بسیج به بهونه دعای کمیل اومدن با هم رفتیم یه جایی که چند تا خواهر بسیجی بودند. می گفتند که می خواهیم رزمایش بدیم و مشت محکمی بر دهن شیطان بزرگ بزنیم که ما هم هستیم .. خدا مرگم بده همه لخت شدن . به منم گفتن که لخت شو . من منتظر دعا بودم .. همه این دخترا رفتند سوار ..-بگو نترس خواهرا سوار موشک برادرا شدند و این جوری یک صدا فریاد زدند مرگ بر امریکا ..-خب تو چیکار کردی -هیچی . منم که لخت شده بودم . یکی از این خواهرا اومد روی من .. -راحت صحبت کن . پسر دیگه باید اسم کیر و کس و کون و سینه و از این جور آلات و ابزار رو پیش من راحت ببری و من بفهمم که در کجای کار هستیم .. .. عفت : آریا جون پسر من از خجالت آب شد مادر فداش ..ولی یه چیزایی تعریف کرد که تعجب کردم -آریا: صبر کن پری جون همچین راهش بندازه که این عارف جان به در و دیوار هم رحم نکنه . پری جون عارف رو کاملا لخت کرد -پسر حالا منو نگاه کن . نترس .. من فکر می کردم یک بسیجی خیلی شجاع تر از اینا باشه . تو نباید در مقابل کس سر تسلیم فرو بیاری . باید تلاش کنی . مبارزه کنی . بجنگ پسر . . کیر عارف خوب مشخص نبود فقط از اون فاصله این طور معلوم بود که پری جون دستشو گذاشته زیر بیضه های عارف و داره اونو تکون میده . چه لرزشی و چه ارزشی .. پری بلند تر حرف می زد که ما هم بشنویم . . -خوب به من نگاه کن . -نمیشه یه صیغه ای چیزی بخونیم -پسر کس خل شدی ها . الان سر جلسه امتحانی دانشگاه اگه استاد مرد داشته باشیم و دانشجوها همه زن و دختر باشن صیغه می خونن ؟/؟ منطقی باش . -خوب به من نگاه کن .. اوووووففففففف این که الان تیز شد .. -ببینم اون روز کاری هم کردی ؟/؟ -نه دو تا حفره رو با هم اشتباه گرفتم . -پسر مگه اونی که اومده بود رو کیر چاله داشت ؟/؟ دو تا سوراخ داشت . کوس و کون ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#150
Posted: 30 Jun 2013 00:11
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیــــــــــ 151
پری : پس بذار یه حدسی بزنم . کیرت از بس این طرف و اون طرف کرد همون بیرون داغ کرد آبش خالی شد و تو دیگه از خجالت نمی دونستی چیکار کنی و نتونستی به کارت ادامه بدی و تر جیح دادی که خیرشو بخوری . -چند تا گناه با هم .. -نه عارف جان تو خودت رو آتیش گرفته در آتیش گناه نمی دونستی تو داشتی می سوختی که چرا یک بسیجی رزمنده در تمام جبهه ها نیستی . من و عفت دو تایی شونو کاملا لخت می دیدیم که چه جوری مادر بزرگ داره میره طرف عارف و اونم از خجالت داره خودشو عقب می کشه . عفت خودشو عین ساندویچ پوشونده بود . چون من ازش خواسته بودم که می خوام یک بسیجی رو از همون رو و بالا جرش بدم تا برم به عمق نفوذ کنم . در عوض خودم با یه شورت کنارش وایساده بودم . و منتظر بودم که ببینم کار اون دو تا چی میشه .کیر منم داشت شورتمو می شکافت و می زد بیرون . دلم نمی خواست عفت فکر کنه که واسه گاییدن اون لحظه شماری می کنم . دست زن بسیجی رفته بود روی کسش . دلم می خواست جای این که کسشو بماله دستشو بذاره رو کیر من و به من حال بده . واسه همین خودم دستشو گرفته . اونو گذاشتم روی کیرم . خودمونو گوشه تر کشیدیم . عفت : تو دستمو از رو کسم بر داشتی من حالا جواب اینو چی بدم . -پس من چیکاره ام . یک بسیجی که هیچوقت نا امید نمیشه . هیچوقت عینک خوش بینی رو از چشاش ور نمی داره . -به شرطی که از اول خوش بین بوده باشه .. -اگه نبوده که دیگه با دست خالی نمی رفته تا همه چی رو برای خودش قبضه کنه .با دست خالی که نمی تونست اسرائیلو بگیره و به امریکا دهن کجی کنه . الان تمام دنیا ایران رو می شناسند و دوست دارن که مثل ایران اداره شن ... -حالا تو هم ما رو مسخره کن آریا .. -عفت بیا فرار کنیم . یه لحظه عارف سرشو بر گردوند اگه ما رو ببینه که اینجا مراقبش هستیم عصبی میشه و ممکنه کیرش بخوابه نتونه کاری من دلم می خواد ببینم پسرم جگر گوشه ام عارف چه جوری کیرشو فرو می کنه توی کس یک زن .. -ببینم هوس کیر منو نداری -اوووووففففففف کسم که داره دیوونه میشه . دیونه کیرت . اون که رو شاخشه . -بپا شاخشو نشکنی . -عفت جون نیگا ..نیگا پسرتو ببین چه جوری داره کیرشو می فرسته طرف کس پری ؟/؟ پری قمبل کرده بود تا جوان رزمنده و غیور و جان بر کف بسیجی که حالا شده بود کیر بر کف همون کیرشو بکنه توی کس پری . طوری داشت کیرشو می کرد توی کس مامان بزرگ که انگاری دسته گلفو گرفته می خواد توپو بفرسته توی یک سوراخ .. با کف دستم از رو همون شلوار عفت به کسش چنگ انداختم . دیگه نتونست بشینه هون جا رو زمین ولو شد . بی حسش کرده بودم -اوووووههههههه آریا عزیزم . من دیگه نمی خوام ببینم عارف و پری چیکار می کنن . می خوام زود تر از من امتحان بگیری .. من و اون رفتیم به تالار امتحانات . حالا باید یکی یکی این پوشش های مسخره رو از تنش در می آوردم . اول دستکش پارچه ای بلندشو در آوردم .. باز وهای لخت و سفیدش کاملا مشخص شده بود . لبامو گذاشتم روی اون بازوها و از انتهای بازو تا نوک انگشتاشو لیسیدم . چه کیفی داشت . اونم چشاشو می بست و باز می کرد و زیر لب یه چیزایی می گفت آثار حجاب و با ایمان بودن رو یکی یکی از بدنش کم می کردم . روح اونو هم وقتی بی حجاب از ایمانش می کرد که کیرمو توی کسش فرو می کردم . اول اونو از نیمتنه لختش کردم .. -آهههههه آریا .. آریا جااااااان کسسسسسم کسسسسسسم می خاره کیر تو رو می خواد . می خواد بهش جون بدی حال بدی .سوتین مشکی اونو در آوردم . -نههههههه چقدر درشت و پر آبه . لبامو گذاشتم روی یکی از نوک سینه هاش .. -عفت راستشو بگو تو چیکار کردی با این سینه ها . جراحی کردی چه نوع عملی کردی . چقدر توپ و معرکه هستن این سینه هات . بهشون آمپول زدی ؟/؟ -نمی دونم نههههههه هرچی هست که حالا در اختیارته و می خوام هر جور که دوست داری باهاش حال کنی و بهش حال بدی . هم دلم می خواست سینه هاشو می خوردم و هم این که کیرمو می ذاشتم لای اون سینه ها آبمو همون وسط خالی می کردم . . وقتی که سینه ها کیرو وسط خودشون جا می دن و با لمس کیر اونو داغ می کنند طوری آب مرد رو به جریان انداخته اونو از تنش خارج می کنند که نیاز به پرش زیادی نداره . لذت تمام وجودت رو می گیره و یک لحظه متوجه میشی که آبت همه ریخته بین سینه های طرفت . . یه آرامش خاصی بهت دست میده از این نظر که تا اونجایی که جا داشتی آبتو خالی کردی و تونستی احساس آرامش و سبکی کنی . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم