ارسالها: 3650
#171
Posted: 19 Sep 2013 20:14
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیـــــــــ 172
صحنه بزن بکن حسابی راه افتاده بود . عارف اولش از این که کیرشو میون صد نفر آدم و دویست تا چشم فرو کنه توی کس ننه اش خیلی شر منده نشون می داد چشاش سرخ شده بود .. -داداش خجالت نکش . تو چرا این جوری هستی . بسیجی جماعت که شرم و حیا حالیش نیست . ناموس ملتو دارن در زندانها به باد میدن . یک مشت ننه جنده به زنهای پاک هموطنشون تجاوز می کنند شما خیالتون نیست حالا می خوای ننه ات رو بکنی داداش . ننه ای که تا چند دقیقه دیگه معلوم نیست زیرکدوم کیر این همه مرد منتظر کیر به دست میره .. اینا رو که می گفتم عارف داداش می خورد و دم بر نمی آورد . حرف حق و حساب که دیگه جواب نداشت . عارف جان یه خورده بجنب من دیگه حسابی سنگین شدم . می خوام پیوند خودمونو همین جا ببندیم . بعد از اون باید بریم رو کس و کون مامان الیای من . مادراومده بود نزدیک من و لباشو گذاشته بود رو لبای عفت و با سینه هاش ور می رفت . چه خوب با هم جیک شده بودند . چه حالی می کردند این دو نفر با هم . از اون طرف عمو آراد خیلی عصبی و ناراحت به صحنه نگاه می کرد ولی از چشاش مشخص بود که از اندام عفت بسیجی خیلی خوشش اومده . می دونستم که بعدا میشه از این بسیجی ها خیلی استفاده کرد . ما برای پیک نیک آبگرم و گشت و گذار و سکس در طبیعت نیاز زیادی به مجوز و تر فند های اونا داشتیم و می دونستم که با ما همراهی می کنند و از این بابت مشکلی نداریم . وقتی عارف کیرشو فرو کرد توی کوس مامان عفتش و من هم یه ضرب کردم توی کون عفت جمعیت آن چنان سوتی زد که پری جون اومد وسط و گفت چه خبره ! یواش تر . می خوای الان همه بریزن این جا به خیال این که عروسی شده و ما اونا رو دعوت نکردیم . عفت : پری جون جای نگرانی نیست . بذار ملت شاد باشن . الان دهها ساله که رنگ خوشی رو ندیدن .. از اون طرف عمو آراد که داشت بهمون نگاه می کرد گفت ای که هی خوارت رو گاییدن زنیکه جنده . تو حالا دلت به حال ملت می سوزه ؟/؟ عفت اینا رو می شنید و دم بر نمی آورد . می دونست که هر چی عموم میگه درسته .. اون بهترین دوستشو به خاطر جنده بازیهای همینا که اون زمان جو گیر شده بودند از دست داده بود . اوایل انقلاب جنده های محجبه شلاق زن مذهبی همه شون فکر می کردند که ملکه حوریان بهشتی شدند . رسیدن به دم دروازه بهشت .. عمو هم مثل بقیه کیرشو گرفته بود توی دستش و باهاش ور می رفت . صحنه های جالبی شده بود . بیچاره بابا بزرگ آرمان . خیلی دلش می خواست تفنگو بگیره و زود تر شلیک کنه و خودی نشون بده . آخه همین یه کارو هم اگه انجام نمی داد چه کار دیگه ای از دستش بر میومد . -عارف یک دو سه .. بریزش تو کس مامان جونت .. من که دارم خالی می کنم .. پهلو های عفت رو داشته و کیرمو بیرحمانه فقط به خاطر آن که نمای بیشتری داشته باشه می کردمش تا اونجایی که توی کون عفت می رفت و می کشیدم بیرون تا ملت حاضر در اونجا همه شاهد این صحنه هیجان انگیز باشن . زنا ی زیادی هم دستشون روی کسشون بود و با خودشون ور می رفتند . حتی از گوشه و کنار شنیدم که چند تن از اونا هوس لز با عفت رو کرده بودند . -اوووووففففففف مااااااماااااااااان .. -پسرم مادرت همین جاست . تو که می دونی از نظر شرعی جلو گیری بده . پس زود تر خودتو سبک کن .. حس کردم که عارف داره رگباری توی کس مادرش شلیک می کنه . همزمان منم شلیک رو در کونش انجام دادم .. -عارف جان آماده ای -برای چی .. -وقتی سه رو شنیدی با هم کیر رو از تن مامانت می کشیم بیرون . برگشت آب مثل خونه پری جون .. بشمار یک و بشمار دو و بشمار سه .. باهم کیرمونو بیرون کشیدیم . به عفت جون گفتیم که رو کنه و لنگاشو به دو طرف باز کردم . آب از روی کسش اومد پایین به طرف آبی که از رو کونش زده بود بیرون .. -ملت نگاه کنید من و عارف جان با هم برادر رضاعی شیدیم . چون عفت جان از کیر ما دو نفر خورده.. شاد باشین .. شاد باشین ملت .. . سالها گذشت تا عفت و عفت ها سهم ما ملت شدند .. -عارف بیا بریم ننه ات رو بسپریم دست این مرد ها و ما بریم دو تایی مون مامان الیامو بکنیم .. رفتیم سراغ الیا جون و با همون سیستم در حال کردن الیا جون بودیم که دیدیم مردا همه یورش بردن طرف عفت تا اونو بگان .. در همین لحظه بابا بزرگ اومد جلو و گفت اینجا در استارت کار مقررات داره . یکی که می دونست باید با شلیک تفنگ سکس ها رو شروع کرد گفت مگه اینجا پیست دو و میدانیه -بد تر از دو و میدانی .. خلاصه اون مردا قرقر زدند که چرا من و عارف داریم الیا جونو می گاییم که بابا بزرگ گفت برای تحکیم وحدته و فرق می کنه . همه به خط شدیم و همه مون قاطی کردیم که جلسه قبل مردا رفتن طرف زنا یا زنا رفتن طرف مردا . من به نظرم میومد که حالا باید چشم زنا رو ببندیم ومردا برن دنبا لشون .. جریان آهو رو داشتیم ..هر چند آهو هم اینجا بود و به حالت قهر داشت منو نگاه می کرد . آرمیلا هم با یه پوز خندی نگاش می کرد .. بازم این من بودم که باید میانجی گری می کردم . رفتم وسط جمعیت و گفتم عیبی نداره من یک طرح دیگه ای دارم . با توجه به این که دوروز و یک شب اینجاییم هر دو صبح رو با شلیک گلوله شروع می کنیم .. فقط همسایه هاامیدوارم مثل همیشه فکر کنن که با این تفنگ ساچمه ای داریم گنجشگ شکار می کنیم . من یشنهاد می کنم که امروزه رو چشم زنا رو ببندیم و مردابرن طرفشون و فردا بر عکس شه .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#172
Posted: 21 Sep 2013 17:09
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیـــــــــ 173
یه نگاهی به دختر عموم انداخته و گفتم آهو جون چه خبرته . من امروز تو رو خیلی ساکت می بینم . -وقتی اینجا کلی بلبل داریم من واسه چی حرف بزنم . دستشو کشیدم و گفتم بیا از این طرف دختر عمو .. اونو به زور بردم به یه گوشه خلوت . -ببین دختر این تو بودی که در حق من نامردی کردی . من هنوزم دوستت دارم . عاشقتم . چی بهونه کردی ؟/؟ خونواده ات چی گفتن ؟/؟ الان هم طوری نشده . تو شوهر داری . من که نمی تونم شبا بیام کنار تو و اون شوهر چینی ات دراز بکشم بخوابم . -حداقل وقتی که رسیدی اینجا می تونی یه جواب سلام گرمو هم به من بدی یانه آریا ؟/؟. هر روز یه هیکلی جدید می بینی هوش از سرت می پره . با زنی که بابام باهاش لجه و سایه اش رو با تیر می زنه حال می کنی . -اصلا خود من با بابات لجم . اونم اسمشو میذاره عمو . حیف که برادر پدرمه وگرنه چند تا لیچار بارش می کردم . همین بابا ننه ات بودن که بین ما جدایی انداختن . پس آهو جون تو دیگه باهامون نیستی ؟/؟ مگر این که شانسی به تورمون بخوری ؟/؟ ببینم اگه دوست داری یه علامت بذار یه چیزی که من پیدات کنم . یه دستی به کون و کپل لختش زده گفتم دلم واسش تنگ شده . -منم هر شب خواب اینو می بینم که دارم کیرت رو ساک می زنم . اون وقت تو میگی آهو خسته شدم بیا تورو بکنم .. -میگم دختر عمو این خوابه یا فیلم سینمایی هر شب مگه میشه آدم یه مدل خواب ببینه ؟/؟ ناگهان یه چیزی چند متر اون طرف تر توجه منو به خودش جلب کرد . فوری اون چسب زخمو از رو زمین بر داشته دور انگشت کوچیکه دست چپ آهو پیچوندم . میری وای می ایستی . حدودادر قسمت ده نفر سمت راست به خط شو . همون مچ دست رو هم یه تکونی بده تا من متوجه شم که خودتی . -اگه لو بریم چی . -یه کاریش می کنم . یه ندا به پری جون میدم . -اگه بازرس مجلس متوجه تقلب بشه ممکنه یک ساعتی ما رو از جلسه محروم کنه . -نه این طور نمیشه .مگه این جا مسابقه بسکتباله ؟/؟ خلاصه این که یه ندایی به پری جون دادم که بازم هوامو داشته باشه . اونم که خاطر خواه من و کیر من مگه می تونست به نوه اش نه بگه ؟/؟ از اون طرف آرمیلا حسود هم که متوجه شده بود من و آهو خلوت کردیم موقعی اومده بود پیش ما که می خواستیم از هم جدا بشیم ولی وقتی رسیده بود که به هم چسبیده بودیم . خیلی وقت بود که آهو رو نبوسیده بغلش نکرده بودم واسه همین این بوسه و هماغوشی به من خیلی حال داد . آهو بازم همون تازگی و حس و حالو برام داشت . دخترعموم واسم همیشه تازه و خواستنی بود . نمی دونم چرا هنوز باورم نمی شد که اونو از دست داده باشم . شاید به این دلیل که با وجود این که شوهر داشت این من بودم که دختری اونو گرفته بودم . قبل از این که لبامو رو لباش بذارم یه یه دقیقه ای هم نوک سینه هاشو می مکیدم . می خواستم تازه ازش بخوام که اگه میشه با هم یه حالی بکنیم و یه دو دقیقه ای هم کیرمو فرو کنم توی کسش که ای کاش از اول بوسه این کارو انجام می دادم ولی آرمیلا عین اجل معلق سر رسید . چند تا سرفه هم کرد وگرنه این کیر من داشت راه کس رو پیدا می کرد -شما این جا هم ول کن نیستین ؟/؟ الان مجلس منتظر شماست . اصلا فلسفه بسته بودن چشم فقط به این خاطر بود که طرف روشو بر نگردونه و گرا نده . تازه اگرم کسی چند ثانیه مکث می کرد در صورت رو بر گردوندن طرف می تونست اونو بشناسه ولی چون این خطا حساب می شد ممکن بود برای یک ساعتی اونو محروم از سکس بکنند . زنا رودر هم کردند و بهشون گفتند که برن رو یکی از این خط ها وایسن .. اینجا هرج و مرج شده بود . آهوی چسب به دست همون مسیری رو انتخاب کرد که من بهش گفتم . این باز با یه نقاب شیک که فقط چشمو نشون می داد بابا بزرگ رفت سراغشون . همه چیز آماده بود .. این کارمون کس خل بازی بود ولی یه حال و صفایی داشت . پدر بزرگ سر تفنگ رو از پنجره بیرون گرفته .. بشمار یک و بشمار دو بشمار سه .. شلیک !... صدای تفنگ ساچمه ای در اومد و مردا به سمت زنا یورش بردند . شده بود عین بازی رگبی . با دو تا دستام هر کی رو که پهلو و روبروم قرار داشت مینداختم زمین تا خودمو زودتر به آهو برسونم . در آخرین لحظه دیدم که خود عمو آراد داره میفته رو سر دخترش .. خونم به جوش اومده بود . دستم بهش نمی رسید . یه تکل فوتبالی رفته و اونو با مخ انداختم زمین و خودم افتادم رو آهو .. -آراد سرشو میون دو تا دستاش گرفته بود . ولی من دخترشو شکار کرده بودم .. قصد داشت از من شکایت کنه .-پسره دیوونه چیککارکردی -عمو جان شیککارکردم . بر خورد قانونی بود . دوشنبه که می خواد تموم شه از بر نامه نود کار شناسی میشه . میگی نه نگاه کن .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#176
Posted: 4 Oct 2013 13:27
هـ ـــــــــــــ ـرکیـــــ به هــ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ـرکیـــــــــ 176
آهو تا اونجایی که در توانش بود روی من کار کرد . فقط می خواست به من حال بده . یه لحظه دیدم در همون حالتی که خودشو رو من پالا و پایین می کرد کند شد و یهو در آخرین حالتی که کیرش رفت تا ته کسش همونجا نگه داشت -دراز بکش رو من آهو جون . خودت رو شل کن . اصلا بی خیال باش . فکر نکن به این همه شلوغی . برو توی حس یوگا .. یک حالت پروازی ..من قبل از این که عفت و الیا رو بکنم کیرمو خوب اسپری زده بودم . به اندازه ای این کار رو کرده بودم که از شقیتش کاسته نشده . از اون طرف یه قرص قوی خورده بودم که تا چند ساعتی هر کی رو می گاییدم می تونستم یه مقاومتی داشته باشم که آبم خالی نشه . موقع گاییدن اونا فقط اسپری تا حدودی اثرشو گذاشته بودو در اثر ضربه های متوالی چون هنوز خوب جا نیفتاده بود اثرش کم شده بود . بی حسی نصف و نیمه ای داشتم ولی انگار بازم لذت می بردم البته در این سه چهار ساعت بعد اگرم می خواستم آبمو بیارم باید کمی به خودم فشار می آوردم و می رفتم توی لذت و عشق و حال اون وقت شاید پنجاه درصد اونی رو که می تونستم در حالت نرمال خالی کنم بریزم توی کس یا کون و کلا انزال شم . ولی تر جیح دادم تا چند تا گاییدنو بی خیال شم .با این حال حس می کردم قرص ضد انزال بیشتر رومن اثر گذاشته . -عزیزم نمی خوای توی کس من بریزی خالی کنی بهت مزه بده لذت ببری ؟/؟ ترجیح دادم حقیقتو به آهو بگم . وگرنه یک دروغ صد تا دروغ دیگه هم میاره و میگن دروغگو کم حافظه هست . ولی طوری برای آهو حرف می زنم که اون فکر کنه که من به او اهمیت زیادی میدم و این کار برای فرار از حال کردن با اون نبوده . آخه این زنا مثل ما نیستند . اونا به اوج لذت و تمتع نهایی خاص در مرحله ای می رسن . اونم اکثرا یا طول زمانی خیلی بیشتر از انزال مردان و لذتی چند برابر .. اگه نخواد آبشون بیاد دیگه نمیاد و اگرم بیاد مثل مردا نیست که دچار سر درد و یا عوارض خاص دیگه ای بشن . هر چند همه مردا این طور نیستند . در هر حال خیلی از زنا در این زمینه مردا رو درک نمی کنن . شاید مردا هم نتونن زنا رو درک کنن . با این حال به آهو گفتم آهو جون من هر کاری بکنم نمیاد . من که نمی دونستم توی نازنین اول کار به تورم می خوری . .. اینو بهش نگفتم که اگه اراده کنم و به خودم فشار بیارم و حس بگیرم می تونم تا حدودی کسشو پر از ویتامین خودم بکنم ولی نخواستم دیگه بهش عادت بدم . بذار اطلاعاتش در مورد قرصهای مردونه در همین حد و اندازه ها باشه . . آهو از رو کیر من بلند شد .. آرمیلا از در غیب رسید و خودشو انداخت روی کیر من .. وااااایییییی حالا بیا و جواب گله هاشو بده .. -خواهرم اگه می خوای از دست من و این و اون بنالی به من بگو که منم از دست تو بنالم -داداش دلت میاد با خواهر نازت که کس نازشو انداخته رو سر کیرت این جوری حرف بزنی ؟/؟ -آرمیلا یه چیزی رو بهت بگم که این کیر من فعلا چون بهش اسپری بی حسی زدم و یه قرص ضد آبریزی هم زدم بالا اگه بد از ظهر بیای رو کیرم بشینی می تونم به کس تشنه ات آب برسونم . ولی اگه الان بخوای خودت رو تسلیم من کنی ممکنه نتونم از این نظر تو رو به فیض اکمل برسونم . سگر مه هاش رفت تو هم . -داداش عیبی نداره عوضش من تا می تونم باهات حال می کنم . کیر کلفت تو رو با کس خودم طوری می پیچونم و می چلونم که حال کسم جا بیاد . کارت نوعی دشمنی با من بوده ولی میگن عدو شود سبب خیر اگه خدا خواهد . -حالا به نظر تو این کار من دشمنی با تو بوده ؟/؟ من از کجا می دونستم تو نصیب من میشی . یه جوری می خواستم توی کس آهو خالی نکنم . یه وقتی بهش نگی ها ....... تا این حرفو زدم از گفته خودم پشیمون شدم . چون ترسیدم یه وقتی در دعوا همین حرفو چماق کنه بزنه توی سر آهو در نتیجه بر سر من ... چشامو بسته بودم و به این و اون نگاه می کردم . آرمیلا هم مثل آهو خودشو روی کیر من حرکت می داد . به سمت چپ و روبرو که نگاه می کردم دو تایی ها رو می دیدم که به اشکال مختلف رفته بودند توی هم و چه صحنه های باشکوهی رو می دیدم . سمت راست من عارف و منصوره همچنان مشغول بودند .. هیکل گنده منصوره که روی عارف قرار گرفته بود نمی ذاشت که من به خوبی اون طرف اونا رو ببینم . فک و فامیلای اصلی من هم بیشتر در همین مسیر راست قرار داشتند . نفس عارف بند اومده بود . اون و منصوره جاشونو عوض کردند . منصوره طاقباز شد و دید منم بیشتر . ولی بیشتر دوست داشتم نگام به اون دو طرف باشه .. -عارف داداش چه طوری -تو چطوری داداش . جمع صمیمانه ما رو می بینی برادر رزمنده ؟/؟ -خیلی حال میده آریا جان .. از الان در هیجان سفر به شمال غربی کشورم . خیلی خوش می گذره . تا عارف و عفت بسیجی رو داری هیچ غمی نخور .. -فدات داداش . خواهرمو که می شناسی . .. عارف دستشو به طرف آرمیلا دراز کرد . آرمیلا اول سختش بود ولی لبخند عارف رو با لبخندی پاسخ داد . سر های من و منصوره در کنار هم قرار داشت . اون داشت توسط عارف گاییده می شد و من داشتم آرمیلا رو می گاییدم . ولی سر هامون در کنار هم بود . سر و گردنشو به طرف من کج کرد . به دنبال لبهای من بود . با یه چشمک اون و یه بوسه داغ به استقبال هیجان دیگه ای رفتیم . حس کردیم که دوست داریم در مرحله بعدی در آغوش هم قرار گیریم . خیلی زیبا تر شده بود ولی نمی دونم چرا وزنش کم نمی شد ... ادامه دارد .. نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 5428
#177
Posted: 8 Oct 2013 02:19
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کــــــــــــــــی ۱۷۷
اگه عارف رو جایی خلوت گیرمی آوردم بهش می گفتم پسر کمی بجنب سریع باش . اگه بخوای این جوری بکنی تا فردا غروب سه چهار نفر رو هم نمی تونی بکنی . همچین غرق لذت شده بود که هر کی میومد و برای اولین بار این دو تا زوج رو می دید فکر می کرد که اونا با هم عاشق و معشوقند . -اون طرف تر مامان الیارو می دیدم که چه جور بازیش گرفته بود و چه حالی داشت می کرد . چهار تا مرد رو زمین دراز کشیده بودند . بابا و عمو و داداش و فرنوش . اینا که همه فک و فامیلای خودمون بودند . دلم می خواست گردن عمو جانو بگیرم و خفه اش کنم . اونو با اون داماد کس خل چینی خودش رو . خلاصه مامان به نوبت می رفت رو کیر هر یک ازاونا می نشست و درجا خودشو از رو کیر بلند می کرد می رفت رو یه کیر دیگه .. در یه لحظه دستور حمله ای صادر کرد که چهار تا مرد همه با هم اومدن سر وقتش و افتادن به سرش . پاهاشو به دو طرف باز کرده بود . دهنشو هم باز کرده و با اشاره از اونا کیر می خواست . دسته جمعی مامانو بی نصیب نذاشته بودند . بابا آزاد با لذت به این و اون اشاره می زد که این زن منه . کیف می کرد که مامان الیا مجلس گرم کن شده و با شور و نشاط خودش توجه همه رو به خودش جلب کرده . از اون طرف خیلی ها توجهشون به این سمت جلب شده بود . فرنوش گذاشته بود توی کون مادر زنش که مادر من باشه . داداش آرین هم زیر مامان دراز کشیده فروکرده بود توی کسش و بابا و عمو هم کیر هاشونو فرو کرده بودند توی دهن مامان . دو تا مرد دیگه هم خودشونو به نزدیکی مامان رسوندند و کیرشونو دادن به دست الیا جون .. خیلی دلم می خواست از این صحنه تاریخی و جذاب عکس می گرفتم ولی مغایر قوانین بود و مادر بزرگ ناراحت می شد . اگرم می خواستم این کارو انجام بدم بقیه اعتراض می کردند و حس می کردند که مادر بزرگ بین ما تفاوت قائل میشه . چون می دونستم که پری جون نه تنها دلشو نداره به من اعتراض کنه شاید جراتشو هم نداشته باشه . چون من خودمو از نعمت کیر محرومش می کنم و این روزا زندگی اون به کیرم بسته و وابسته هست و بدون امید به کیر من نفس نمی کشه . -آریا دوست داری ولت کنم تو هم بری سمت مامان ؟/؟ به من توجه کن .. خواهرم وقتی این حرفو زد که چشام به سمت مامان بود و لبام رو لبای منصوره قرار داشت . عارف دستشو گذاشته بود رو کمر آرمیلا . با خواهرم ور می رفت . -آرمی جون عارف پسر خوبیه . بذار من با لبای داغ منصوره حال کنم . -داداش خیلی پررو و بی غیرتی . اصلا احترام منو نگه نمی داری . من الان زیر کیر تو ام . تو و من داریم حال می کنیم -عزیزم اینجا همه با هم صمیمی ان .. انگشت عارف داشت می رفت طرف سوراخ کون آرمیلا .. به نظرم خیلی آروم داشت با سوراخ کون خواهرم بازی می کرد . دیگه صدایی ازش در نمیومد . یه چشمکی به عارف زده ازش تشکر کردم که موقتا تونسته زبون خواهرمو ببنده و منو از دست متلک ها و نیش زبونش نجات بده . -عارف مامان عفت رو من این دور و برا نمی بینم . -چرا اتفاقا چند لحظه پیش اینجا بود . اون در حال تعامل با همه هست .دوست داره همه ازش راضی باشن . ببین مردا چقدر باهاش گرم گرفتن ؟/؟ فکر کنم یواش یواش داره خودشو توی دل زنها هم جا می کنه -داداش عارف تو هم که خودت رو توی دل زنا داری جا می کنی .. منصوره یه چشمکی به من زد و آرمیلا هم که فکر کنم دیگه انگشت عارف با سوراخ کونش ور نمی رفت چشاشو باز کرده بود . فوری یه چشمک دیگه به عارف زدم و اون و آرمیلا که در یک خط و در حالت قمبلی قرار داشتند عارف این بار کف دستشو گذاشت روی کون آرمیلا و با التهابی بیشتر از دفعه قبل با کون خواهرم ور می رفت . کاش اونم خواهری می داشت و من می تونستم خواهرشو بگام . نگاهی به عارف انداخته و پس از این که به خوبی زبون همو فهمیدیم با هم کیر رو از کس بیرون کشیده و زنهامونو عوض کردیم . منصوره بد جوری برام بی تابی می کرد . آرمیلا تا بفهمه چی شده کیر عارف رو توی کسش احساس می کرد .-اوووووفففففف آریا آریا منصوره فدات . وقتی کیرت رو می دیدم چه جوری میره توی کس آرمیلا و بر می گرده دلم می خواست دنیا رو می دادم و یک لحظه جای خواهرت بودم . -ببینم منصوره دنیا رو از کجا می آوردی ؟/؟ عزیزدلم من چند دفعه بهت بگم که باید لاغر شی -اگه لاغر شم تو میای خونه مون به من سر می زنی ؟/؟ -سر بزنم حالتو بپرسم ؟/؟ -حال همه جامو بپرسی .؟/؟آرمیلا : دادش بالاخره کارت رو کردی .-عزیزم همه ما در اینجا باید خوش بگذرونیم . اینجا که قحطی کیر نیومده . پس بخور و نا شکری نکن . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc