ارسالها: 3650
#11
Posted: 6 Aug 2012 15:48
نویسنده ایرانی از وبلاگ امیر سکسی
هر کی به هر کی ۱۲
از بس غرق خوشی و لذت بودم که یادم رفت پریسا زن داداش منتظر منه . پدر بزرگم صبحی باهام خداحافظی کرد و رفت یه سری به باغچه اش بزنه . داشت می رفت گفت پری خانوم اگه یه وقتی خواستی ورقه امتحانی رو دوباره تصحیحش کنی من حرفی ندارم آزادی صاحب اختیاری . آریا گل گله . هر چی هواشو داشته باشیم بازم کم داشتیم . پدر بزرگ رفت و من ومادر بزرگ دوباره رفتیم تو رختخواب . بازم این پریوش حشری خودمونو تا اونجایی که جا داشتم گاییدم . چون اون هرچی که می گاییدمش بازم جا داشت و سیر بشو نبود . دو سه ساعتی رو هم تو بغلش خوابیدم . اوخ اوخ وقتی که بیدار شدم دیدم سی چهل تا تماس بی پاسخ داشتم و کلی هم پیام و یه سری حرفای کوبنده از سوی پریسا جون . روز شنبه بود و به یه مناسبتی تعطیل عمومی بود و منم کلاس نداشتم . گفتم برم یه سری به بوتیک داداش بزنم ببینم پریسا چیکار می کنه . آرمیلا معمولا یه ساعت بعد از پریسا خودشو می رسوند مغازه . وقتی رفتم دیدم خواهر و زن داداش دو تایی تو مغازه ان و پریسا اصلا تحویلم نمی گیره . آرمیلا متوجه این سردی پریسا شد و تعجب کرد -زن داداش چیه داداش رفته تایلند ناراحتی ؟/؟ خواهرم می دونست که من گاهی میرم اونجا تا پریسا تنها نباشه و اصلا به این فکر نبود که من و اون رابطه ای داشته باشیم -چیه پریس جون حتما بازم رفته با رفقاش ولگردی و دیشب هم تنهات گذاشته ؟/؟ آریا تو کی میخوای آدم شی . زن داداشت تنها بود هر چی هم بهش گفتیم بیاد پیش ما قبول نکرد آخه بیخیالی هم حدی داره . حالا پریسا جون این قدر اخم کردن نداره . ببخشش دیگه از این غلطا نمی کنه . هر کی ندونه فکر می کنه اون دوست پسرت بوده که این جوری داری باهاش اخم و تخم می کنی . من و زن داداش و خواهرم هر سه تامون پشت پیشخوان بودیم و یه لحظه آرمیلا روشو کرد طرف دیگه در همین لحظه پریسا که حالش خیلی گرفته بود بهم گفت بهم می رسیم . صبر کن نوبت منم میشه . حالتو می گیرم . خواهرم از تو آینه روبرویی همه چی رو دید و متوجه جریان شد ولی هنوز کاملا مشکوک نشده بود وسط روز که آرمیلا واسه یکی دو ساعتی رفت خونه و من و پریسا تنها موندیم گفتم عزیزم درو ببندم ما هم یه استراحتی بکنیم -چه غلطا! فکر کردی . دیگه از اون خبرا نیست .-تو حالا واسه ما ناز می کنی ؟/؟ به درک . نخواستیم . اینو که گفتم و راه خروجو که پیش گرفتم درجا دستمو کشید و گفت بیوفا توکه می دونی چقدر انتظارتوکشیدم -تو هم که می دونی چقدر دوستت دارم پریسا ازت عذر خواهی می کنم . مادر بزرگ نذاشت بیام -داشتی کنکور سراسری می دادی ؟/؟ -عزیزم از کنکور هم بد تر بود -حالا نمی خوای بیای یه امتحان هم من ازت بگیرم ؟/؟ -مگه دیشب قبولم نکردی ؟/؟ -پسره بد رفتی و بر نگشتی باید دوباره ازت امتحان بگیرم . دیگه هیشکدوممون تحمل نداشتیم . معلوم نشد در فروشگاه رو چه جوری بستیم و رفتیم طبقه بالا . پریسا بازم خودشو ناز و وسوسه انگیز کرده بود -همه چی که جوره عزیزم -آره اینجا رو واسه خودمون یه مینی اتاق خواب درست کردم .-آرمیلا مشکوک نشد ؟/؟-نه گفتم واسه استراحت خودمه . دستمو از زیر دامنش رسوندم به شورت و زیر شورت و کوس خیسش و دوباره همون بر نامه دیشب ..-عزیزم عشق من تابستون دیگه همیشه میام اینجا -مگه چه خبره اینجا نون و حلوا میدن ؟/؟ -نه عزیزم نون و روغن میدن . یکساعت تمام اونو از کوس و کون گاییدم و تازه یادمون اومد که ممکنه آرمیلا برسه .زود رفتیم پایین و خودمونو مرتب کردیم و منم رفتم بیرون یه هوایی خوردم که یه خورده خنک شم و رنگ پوستم طبیعی شه و این خواهره چیزی نفهمه . وقتی برگشتم هنوز خواهرم نیومده بود -ببینم مجوز گرفتی ؟/؟ -آره عزیزم -بازم باید پریسای خودتو داشته باشی . واسه این که حسادت نکنه صحبت وکالت پدر بزرگو نکردم . چند روز بعد باز هم به یکی از جمعه های رویایی رسیدیم . مادر بزرگ وپدر بزرگ بهم گفتند که بار اول سعی کنم با یه سور پرایز خونواده و جمع رو غافلگیر کنم و چیزی نگم تا این که منو یک دفعه میون جمع ببینن . راستش یه خورده از پدرمم هراس داشتم که بره سر وقت شناسنامه ها و بخواد واسم مایه بیاد . چون حس می کردم اون دوست نداره حداقل حالا وارد این جمع شم چه برسه به این که متوجه تقلب من بشه . واسه پری جون هم بد میشه . از صبح جمعه ای تا شبش قرار بود این مهمونی برگزار شه . شب قبلش همه دور و بری ها ی خودمون تو خونه مون جمع بودند . آرین و پریسا و فر نوش و آرمیلا و مامان و بابا هم کلی هیجان داشتند و مدام به خودشون می رسیدن . مردا زیاد به خودشون سخت نمی گرفتند . این زنا رضایت بده نبودند هی ابروشونو دراز و کوتاه و صاف و خمیده می کردند . اینجوری مده .. این جوری خوبه .. جلو آینه رفتنشون خنده دار بود . انگار که می خواستند از پشت شلوار و دامن گاییده شن . می رفتن جلو آینه قمبل می کردن و می گفتند ببین این حالت خوبه ... این شلوار کونمو بر جسته تر می کنه .. یا اون دامن بیشتر بهش میاد .. آرمین که دوست داره اول کون گنده امو ببینه و حال بیاد -آرمیلا جون هر کاری کنی خوش اندامی . این قدر وسواسی نباش . مامان که از بس از ریمل و مداد و این چیزا استفاده کرد چشاش وحشتناک شده بود . سه تا زن آهنگ گذاشته بودند و با رقصای ایرانی و عربی داشتن دل مردا رو می بردن . هر چی ازشون می پرسیدم جریان چیه .. میگفتن هیچی مهمونی فردا زنا با هم حال می کنن و خوش می گذرونن . من و پریسا که می دونستیم جریان چیه به هم چشمک می زدیم و تو دلم می گفتم کوس و کون تک تکتونو میگام حالا می بینین .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 7673
#12
Posted: 10 Aug 2012 11:19
هر کی به هر کی 13
صبح زود زنا و مردا با هم از خونه رفتن بیرون تا یه دوازده ساعتی رو باهم خوش باشن . زنا طوری به خودشون رسیده بودن که اگه می خواستم برن عروسی این جوری تر گل ورگل نمی شدن . یه حرفایی بین فرنوش و آرمیلا رد و بدل شد که منظورشونو فهمیدم ولی اونا پیش خودشون فکر می کردند که من حالیم نیست وحتما فکر می کنم اونا در مورد یه مسئله عادی دارن صحبت می کنن . آرمیلا به فرنوش گفت آخ کیف داره که امروز من همون اول به تورت بخورم -خودتم حالت گرفته میشه الکی الکی نگو کیف داره . یه ماه کیف کردیم بسهدیگه این یه روزو که نباید مث اون یه ماه درش بیاریم .. داشتم با خودم فکر می کردم که مثلا یه گروه با نقاب پشت کنن و جنس مخالف در استارت کار یهو به طرفشون هجوم ببرن یه حالت مسخره ای داره و به مرور زمان همه شون شناخته میشن ولی یه هیجان هم داره این که تا یکی بخواد سبک سنگین کنه وبره طرف انتخاب خودش می بینه که یهو یکی دیگه اونو قاپیده . بعضی ها از همون اول خودشون تابلون . مثلا طبق گفته پریسا .. دختردایی منصوره هم تو این مجلس هستیه کوه گوشت 130 کیلویی ولی خیلی خوشگل و تپل . مردا از ترس این که زورشون کم شه وواسه بقیه کم بیارن اول طرف اون حمله نمی کنند . خب حالا چه لزومی داره اون نقاب بذاره رو صورتش ؟/؟ اون خودش از کون شناخته شده هست . صبر کردم تا مطمئن شم که شرکت کنندگان همه رفته باشن . تعداد زنا یکی کمتر از مردا شده بود مادر بزرگ می گفت اگه نیرو کم باشه میره تو خط زنا ولی از قرارمعلوم یکی دو تا از مردا عمل جراحی داشتند ودر حال استراحت بودند و این در استارت کار به نفع آقایون تموم شد . اون جوری که پریسا واسم تعریف کرده بود هر کس اون دم در یه کمد مخصوص با یه شماره مخصوص خودشو داشت . طرف آبی مال زنا بود وطرف قرمز مالمردا . مادر بزرگ کلید قرمز 51 رو داده بود به من . مثل حموم عمومی های قدیم باید لباسارو در می آوردیم وکلید رو می سپردیم دست مادر بزرگ یا پدر بزرگ . منتهی دیگه از لنگ خبری نبود . سوتین و شورت هم باید در آورده می شد . خیلی هیجان زده بودم . وای امروز چه عکس العملی در قبال من نشون میدن . رفتارشون چطوره . از بابا آزادم یه خورده حساب می بردم اگه اون گیر بده چی میشه از اینا گذشته من طرف کی برم ؟/؟ کون گنده تر ؟/؟ پوست تازه تر ؟/؟جوون تر یامسن تر ؟/؟ ما فقط از پشت می تونستیم انتخاب کنیم که این فقط واسه آغاز کار بود . ساعت حدود 8 صبح بود که وارد خونه مادر بزرگ شدم . فاصله بین رختکن و محوطه بزرگ هال و پذیرایی که در واقع یک تالار چند صد متری مفرش بود یه چادر بزرگ کشیده بودند پدر بزرگ پشت صندوق قرمز و مادر بزرگ هم پشت پیشخوان آبی ایستاده بود . خودمو لخت کرده لباسامو گذاشتم تو رختکن وکلید 51رو تحویل آرمان جون دادم -دیرکردی عزیزم تو آخرین نفر بودی .. خیلی به خودم رسیده بودم . امروز نوبت زنا بود که در آغاز کار ماسک بذارن . رفتم میون جمعیت . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . سرمو انداختم پایین که فعلا کسی گیر نده تا بعد . مادر بزرگ و پدر بزرگ وارد شدند . همه به احترام اونا سکوت کردند . محوطه بزرگ پذیرایی با رادیاتور های شوفاژگرمای مطبوعی داشت . پدر بزرگ و مادر بزرگ هم کاملا لخت شده بودند . پری جون هنوز طراوت و نشاط جوونی رو داشت وتا حدودی هم پدر بزرگ بدک نبود ولی کیرش خیلی شل و آویزوون شده بود . مادر بزرگ یه بلند گو دستی دستش گرفت و رفت رو یه صندلی بلندی نشست و پس از خیر مقدم گفتن به حضار و یه سری مقدمه چینیهای دیگه رفت سراغ معرفی عضو جدید .-این افتخار نصیب من شده که یک جوان شایسته ومحجوب وخونواده دار از نژاد آرمان بزرگ را به شما معرفی کنم . البته معرف حضورهمه شماست ولی با ورود به سنقانونی وگذراندن مراحل آزمون کتبی وشفاهی وپذیرش در این آزمایشها با افتخار و سر بلندی این موفقیت نصیبش گردیده که مجوز ورود به محفل گرم فامیلی برای ایشان صادر گردد . این شما و این نوه گلم آریا . نمی خوام مثل آخوندای بالا منبری باشم . می دونم همه شما هیجان زده این و دل تو دلتون نیست و منتظرین کی حرفای من تموم میشه . خانوما به خط پشت به مردا . آقایون برن در فاصله ده متری اونا . خوش باشین تا چند لحظه دیگه یه فشنگ ساچمه ای از تفنگ آرمان خان کبیر شلیک میشه و مراسم امروز به طور رسمی افتتاح میشه .در همین گیر و دار پدرم خودشو رسوند کنار من و گفت حالا دیگه سر خود هر کاری دلت خواست می کنی ؟/؟ -زبون در آورده وگفتم بابا من دیگه مرد شدم قرار نشد که خلاف قطعنامه رفتار کنی . هرکی وارد اینجا میشه دیگه مصونیت اجتماعی داره . وهیچکس نباید متعرض کس دیگه ای بشه . نزدیک بود بگم پدر جان زنت و دخترت جلو بقیه دارن کوس میدن عین خیالت نیست حالا من یه مرد هستم و میخوام بیام حال بکنم حساس شدی که گفتم بهتره فعلا این حرفارو به پدرم نزنم وبیش از این با دم شیر بازی نکنم . بابا با آرمیلا خواهر بزرگم و آنیتا خواهر کوچیکم که یه سال ازم کوچیک تر بود خیلی بهتر رفتار می کرد . اون یکی مادر بزرگ وپدر بزرگم که دیگه سنی هم ازشون گذشته وتو این مجالس نمیان خواهش کردن یه چند وقتی رو آنیتا پیششون باشه تا دایی کوچیکه ام که ترم آخر دانشگاهشه درسش تموم شه و بر گرده وبابا به زور قبول کرد . خواهرم اسباب کتابشو هم برد اونجا تا این چند ماهه رو پیش اونا باشه وهر چند وقت در میون هم بهمون سر می زنه .. تو همین فکرا بودم که صدای شلیک تیررو شنیدم همه چی قره قاطی شده بود . هر مردی خودشو مینداخت رو یه زنی .با این که می دونستم جنس به اندازه هست ولی از ترس این که نکنه دختر دایی منصوره نصیبم شه خودمو چسبوندم به نزدیک ترین زنی که کنارم بود . هیکل خواهر و مادر و پریسا رو نداشت . پوست تنش بدک نبود . سفید برفی نبود ولی از سبزه سفید تر بود . اونو خوابوندمش زمین . نقابو از صورتش بر داشتم . وایییییی کوه به کوه نمی رسه آریا به زن عمو ثریا می رسه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#13
Posted: 10 Aug 2012 11:23
کاربر
هر کی به هر کی 14
زبونم بند اومده بود . واقعا نمی دونستم چیکار کنم . تمام خشمهای عالم اومده بود سراغم ولی حالا دیگه وقت دق و دلی خالیکردن نبود . من عاشق دختر عموم آهو بودم . مثل یه آهو زیبا بود . با چشایی خوشگل و نگاهی مظلوم مث یه آهو . همسن بودیم . اونم ازم بدش نمیومد . ولی این عمو و زن عموی نامردم اونو ازم دور کرده بودند . بهانه های الکی می آوردند که شما با هم هم سن هستین و تو باید بری خدمت و کار بگیری و از این کوس شرات در حالی که بزرگ خاندان ما این کار و کاسبی ها واسشون نوعی تشریفات و گردو بازی بود و فقط یه نرمشی بود که بدن یخ نزنه . دختر بهم ندادن که ندادن . طوری آهورو هم نسبت به من دلسرد کردن که نگو و نپرس . آخرشم چی شد اونو شوهرش دادن به یه مرد چینی . جوون خوش تیپی بود . می گفتند به خاطر آهو مسلمون شده . پدرش از اون تاجرای بزرگ چینی بود که در مراودات بازرگانی که با عمو آراد من که فقط یه نقطه از بابا آزاد من کمتر داشت و همون نقطه مردانگیش بود در یکی از این سفر ها زن و دخترش آهو رو می بره و کار دستمون میده . پسر اون چینی عاشقش میشه وثریا جنده هم پاشو می کنه تو یه کفش که ما چون مسلمونیم و معتقد و با ایمان دامادش هم باید مسلمون باشه من خودم چشم دیدن چین و چینیها رو که بزرگترین دشمن این آب و خاک وملت مظلوم ایران هستند نداشتم حالا بدتر . میلیاردها میلیارد سر مایه ما رو می چاپن و آشغال ترین آشغالهاشونو نثار ما می کنن . تف بر این چین و چینی و چین و چین ساز ها .. بگذریم چینیه هم جون عمه اش مسلمون شد و دختر عموی ما رو گرفت . واسه ماه عسل رفته بودند پکن .. فکر کنم اگه ایران بودند دوتایی شون در این مراسم شرکت می کردند . ثریا که تقریبا هم سن مامان بود یه نگاهی به من انداخت و یه نگاهی به کیرم -آریا جان معطل چی هستی . می دونم از دست من دلخوری ولی خودت بعدا می فهمی که من بهترین کار و خدمتو در حقت کردم . قسمت نبود . یا تو باید چند سال از آهو بزرگ تر می بودی یا اون باید چند سال از تو کوچیک تر می بود -زن عمو عشق و دوست داشتن این چیزا سرش نمیشه -آریا چقدر حرف می زنی بازم خنگ شدی ها . تازه واردی و هنوز باید تو گوشت فرو کرد که چی تو قرار داد نوشته و تو چی رو امضاکردی ؟/؟ این محفل که جای تصفیهحسابهای شخصی نیست . کارتو بکن . ثریا راست می گفت ولی طرز صحبت اون خونمو به جوش آورده بود . به غیر از چند تا کیر که قابلیتشو داشتند با کیر من رقابت کنند کیر من از بقیه کیر ها سرتر بود .وقتی ثریا اون بلا رو سرم آورد اون روزا وحتی تا اون لحظه از بزرگترین آرزوهام بود که یه روزی اونو طوری بگام که از دهنش در آد. تصمیم گرفتم که از این به بعد با خونسردی ولی اصولی کارمو پیش ببرم -زن عمو جون خیلی خوش اندامی و ناز و تپلی -تو هم خیلی خوش کیری آریا . اصلا فکرشو نمی کردم یه گنج ارزشمند و سنگین اون زیر قایم کرده باشی . باور کن از هر پنجاه تا کیری که این مجلسداره کیر تو سرتر از همه هست -حالا یه کیری بهت می زنم که حال کنی دو تا پاهاشو به دو طرف باز کردم و کیرمو یک ضرب فرستادم تا ته کوس چاق و تپلش . جیغی کشید که تمامی سالن رو متوجه ما کرد -واییییی چیکارم کردی کثافت جرم دادی جرم دادی .. ولی من ول کن نبودم . همین طور تند تند می گاییدمش . با این که کوسشم خیلی خیس کرده بود ولی چون شیب ضربه وگاییدن من استاندارد نبود دردی شدید رو به همراه داشت -آریا خواهش می کنم . دق دلی خودتو سرمن خالی نکن . بذار حال کنیم . این جا جای کینه نیست .دلتو صاف کن . آدم باید خودشو پاک کنه ومثل یه آینه شفاف بیاد تو این مجلس -زن عموی جنده من . از کی تا حالا واسه جنده بازی باید دل آدم صاف شه . مگه اینجا سیر و سلوک و طی طریقه که باید از منازل خودسازی بگذری ؟/؟ تو همون کوستو صاف کنی بسه .. حتما باید غسل جنابت هم بکنیم بعدا به هم بچسبیم . دو تا دستامو گذاشتم رو سینه هاش و با آخرین زورم فشارشون می گرفتم . مثل یه انار درشتی که بخوای آب لنبوش کنی و طوری هم فشارش می گیری که بخوای تا دون آخرشم آب بگیری . یه لحظه از فاصله ای دور چشام افتاد به مادرم که زیر خوابیده و یه مرد دیگه افتاده روش و کیرشو با سرعتی باور نکردنی می فرسته تو کوس ننه ام و درش میاره . مامان هم چه جوری خودشو به این طرف و اون طرف حرکت می داد . فقط پشت و کمر و بکن مامانو می دیدم و متوجه نشدم اونی که داره مامانو میگاد کیه . بهچشای ثریا که نگاه کردم دیدم دنیایی از هوس و التماس درش موج می زنه . با خودم گفتم که اگه بخوام همین اول کار خلق خودمو تنگ کنم دیگه تا غروب نمی تونم کاری بکنم .. گفتم بهتره بر اعصاب خودم مسلط شم . نصف جمعیت رو دور و بر خودم می دیدم و بقیه هم ظاهرا در اتاقهای اطراف پخش شده بودند . ثریا که دید کمی آروم گرفتم دستاشو گذاشت روی موهای سینه ام و باهاشون بازی می کرد . این کار خیلی آرومم کرد و هوس منو هم زیاد . از جاش بلند شد و منو در زیر قرار داد و خودش اومد رو کیرم نشست که سکان کشتی رو خودش تو دستای خودش بگیره . عمو آراد معلوم نبود از کجا متوجه جریان شده . اونم ظاهرا هنوز قدرت هضم این مسئله رو نداشت که برادرزاده ای کهاونو به هیچ هم حسابش نمی کردند حالا بیاد زنشو بگاد . یکی رو که در حال گاییدنش بود ول کرد و اومد طرف ما و کیرشو به طرف سوراخکون زنش که آزاد بود نشونه گرفت . من که متوجه جریان شده بودم دستامو دور کمر ثریا حلقه زدم و با یه چرخش زن عمو رو رو زمین ولو کردم وخودم روش قرار گرفتم وعمو جانو خیطش کردم . اگه اون کیرشوتو کون ثریا فرو می کرد من حق اعتراض نداشتم ولی با این کار من که راه کیرشو منطقی بسته بودم حالا اون حق اعتراض نداشت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .........
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#14
Posted: 10 Aug 2012 11:23
هر کی به هر کی 15
خوب کاری کردی روی عمو جانتو کم کردی عزیزم . حالا بیا این قدر خودتوعصبانی نکن . آب کیرت خشک میشه . چند تا زن داشتند با حسرت به اینطرف و کیر من نگاه می کردند . نگاه مامان هم به سمت من بود . با یه حالتی نگام می کرد که حس کردم داره کیف می کنه و به خودشمی باله که اون پرورنده اون کیر و صاحب کیریه که چشم زنای دیگه رو خیره کرده . زن عمو خیلی خوشگل کرده بود . حال عمو رو گرفته بودم . نمی دونستم کدوم قبرستون غیبش زده ولی در هر حال زنش زیر کیر من بود وامروزه رو دیگه جرات حرف زدن نداشت . امروز دیگه همه واسه هم حلال بودند . پریسا راست می گفت آدم که تازه وارد محفل میشه وکلی غذای رنگارنگ می بینه دوست داره تند و تند بره به هر غذایی ناخنک بزنه و آخرشم می بینه با هیچ غذایی سیر نشده . من روی ثریا که بودم چشام دنبال زنای دیگه بود . دوست داشتم ببینم کدوم زن قمبل کرده و برم از پشت بذارم تو کونش . می دونم همه زنا طالب کیر من بودند . ثریا رو یه پهلو کرده بودم و یه پاشو داده بودم هواوپای دیگه اش صاف رو زمین قرار داشت . کیرمو تا ته کوسش می رسوندم وتا اون سانتیمتر آخرشو بیرون می کشیدم . با این کارم می خواستم جلب توجه بیشتری کرده ودون ژوان مجلس بشم . همه بهم بگن کیر طلا . لحظه به لحظه جمعیت بیشتری دور مارو می گرفتند . مردا می گفتند ولش بریم جای دیگه وزنا می خواستند که دور ما باشند وبه دیدن ما حال کنند . وهیجانشون بره بالا . بعضی ها منتظر فرصت بودند که کار ما تموم شه و یه جوری بپرن طرف من و شکارم کنن .اینو از نگاه و حالت گارد گرفتن بعضی ها می شد فهمید . بعضی از مردا اعتراض کردند . پدر بزرگ اومد به این سمت وندا داد خانوما حواسشون به کارشون باشه تا حالا دیدین کسی از این مجلس ناراضی بره ؟/؟لبای ثریا رو گرفته به لبای خودم چسبوندم و زیر گلوشو غرق بوسه کردم -آهههههه نهههههههه آریا جووووووون کوسسسسسسم حرص کییییییررررررررر تو داره . بازش کن هرچی می تونی بازش کن . سینه هاش اونقدر درست و برجسته بود که تو کف دو تا دستام به زور جا می شدند اونو می آوردم بالا و نوکشو میذاشتم تو دهنم . کیر داشت کارشو می کرد . ثریا جیغ می کشید . پدر بزرگ کهاز صحنه دور شده بود زنا دوباره دم گرفتند -آریا دفه دیگه باید با من باشی .. آریا کوس جوان بکن حال بکن .. آریا زنای با تجربه بهتر می تونن بهت حال بدن . اون کوس جوونای کون تنگ همش از درد ناله می کنن .. هرکی دوست داشت یه جوری خودشو به من بچسبونه . زیر چشمی یه نگاههایی به دور و برم می انداختم خبری از آرمیلا و پریسا نبود . ولی مامان الیا که در حال کون دادن به شوهر عمه ام بود همش به من نگاه می کرد و می گفت خانوما این پسر منه می دونین که .. منمادر این کیر کلفتم . بالاخره یه جایی هم شد که این مادره بهمون افتخارکنه .ثریا هم به این نون و ماستها ارگاسم بشو نبود . دو تا پاهاشو مستقیم دادم هوا و کونش به زمین چسبیده بود پاهاشو دور یهدستم حلقه زده و کیرمو از زیر کردم تو کوسش وضربه های شدید رو از چپ و راست کوسش فرو می کردم اون داخل . چه زوزه هایی که نمی کشید این زنه . چند تا زن اومدن دور و برش . خودشونو از کیر مرداشون جدا کرده بودند -خانوما برن به کارشون برسن . بابا بزرگ مبصر شده بود -آرمان خان گفتیم شاید ثریا جان کمک بخواد .. زن عمو در همون حال که جیغ می کشید گفت خانوما اگه بدونین چه کیفی داره . آخ که چقدر من امروز خوش شانس بودم . آخ که این کیر منو مثل فلفلداره می سوزونه . به پهلوهای دونفری که کنارش بودند چنگ انداخته به شدت اونا رو فشارشون می گرفت واسه یه لحظه دستش از حرکت ایستاد -خب بسه دیگه حالا ارضا شدی -نه نه کی گفته من هنوز ارگاسم نشدم -دروغ نگو حالت چشات وحرکاتت معلومه . زنا داشتند با هم دعوا میفتادند . زن عمو اینجا هم دست از حقه بازی بر نمی داشت وهمه چی رو واسه خودش می خواست . دوست داشتم ابتدای کار آبمو تو کوس یه آدم باحال تری خالی کنم ولی کمر ثریا رو محکم نگه داشتهو از اونجایی که خیلی داغ و بی حس شده بودم حساب کردم که اگه نخوام خیس کنم رو بعدی دچار مشکل و عذاب میشم آبمو ریختم تو کوسثریا .. موقع خالی کردن بعضی اززنا که شاهد بودن هر کدومشون یه چیزی می گفت . یکی می گفت جووووون فدای چشای خمارت . یکی میگفت تو کوس منم که آب می ریزی باید همین جوری خمار شی . یکی دیگه می گفت پس کی نوبت من میشه . کیرمو که از کوس ثریا بیرون کشیدم دیدم اون طرف انگاری جنگ راه افتاده .. مردا داد می زدند این آشوبگر رو بیرون کنین یعنی منو . زنا می گفتند به شما چه مر بوطه. در همین لحظه منی که طاقباز وواسه استراحت رو زمین قرار گرفته بودم دیدم که یکی به سرعت داره میاد طرف کیر من -خانوما برین کنار حق منه . من بزرگش کردم . به شما هم می رسه . عجله نکنین وتا به خودم بجنبم واز جام بلند شدم که بببینم چه خبر شده دیدم مامان دستشو دور کمرم حلقه زد و منو به یه حرکت سالتو رو زمین وبا یه بار انداز خوابیده به طرف خودش کشوند طوری که من بیفتم روش واون رو زمین قرار بگیره که تا یه مدتی هیچ مرد دیگه ای نتونه بیاد سراغش و هیچ زنی هم نتونه اون دور و بر آزادی عمل داشته باشه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#15
Posted: 10 Aug 2012 11:33
هر کی به هر کی 16
این کار مامامان برام یه حرکت رویایی و فوق العاده بود . فکر می کردم دارم خواب می بینم و تو آسمونا دارم پرواز می کنم . با این حال دوست داشتم واسش ناز کنم . یه خورده خودمو واسش لوس کنم . با این که قرار داد امضا کرده بودیم که خق اعتراض نداریم و این روزو باید پناه ببریم به شخصیت انسانی و اصل و فطرت خودمون با این حال وقتی که کیر یکی دیگه رو تو کوس و کون مامان می دیدم و می دیدم که چطور داره حال می کنه و بالا و پایین می پره جیگرم آتیش می گرفت . پس اون همچین نیازی داره و تو فکرش هم هست . یعنی همه زنا در ضمیرشون عاشق و خواستار اینن که چند تا کیر بهشون حال بده ؟/؟ مثل ما مردا به یکی قانع نیستن ؟/؟ از مامانم یه تصور دیگه ای داشتم . هر چند یه خورده وضع واسم عادی شده بود و با گذشت زمان حس می کردم این مسئله رو بهتر و راحت تر هضمش میکنم -آریا چته یه کیر دیگه رو تو کوس من دیدی ناراحتی ؟/؟ پسرم منم باید ناراحت باشم که یه عمره بچه بزرگ کردم بره به یه زن دیگه حال بده . امروز از دو جهان آزادیم . باید حال کنیم و صفا . ببین همه توجهشون به طرف ماست . بیا ما هم بریم یه گوشه ای . من و مامان از جامون بلند شدیم . با با رفته بود به خاله بزرگه ام چسبیده بود . پسرعمو آرمین داشت آرمیلا رو می گایید و پریسایی که این چند وقته کلی با کیر من حال کرده بود داشت به پسر دایی من کوس می داد و چه جوری هم خودشو به آب و آتیش می زد . مامان جاهای مخفی خونهرو به خوبی می شناخت -بیا عزیزم از این طرف بریم فقط مراقب باش کسی تعقیبمون نکنه . هر اتاقی که سرک می کشیدیم یکی دو جفت مشغول بودند . یه گوشه ای دو تا مرد افتاده بودند به جون یه زن . رفتیم تو یکی از اتاقها و درو از داخل بستیم . مامان کلید داشت و قفلشکرد -حالا فقط منم و تو -مامان می دونی این کار خلاف مقررات نیست ؟/؟ -چه خلافی ! مگه ما داریم خلاف می کنیم ؟/؟ در بخشنامه چیزی در این مورد نوشته نشده . بیا عزیزم . می دونستم . از همون روزای بچگی ات می دونستم که یه روز کیرت به اندازه ای می رسه که دل همه دخترا رو می بره .. حالا دیگه مال خودمه . مامان رو من طاقباز شده دراز کشید و کیرمو گذاشت تو دهنش . با یه آهنگ تو دهنی کیفشو نشون می داد . بدنش سفید تر و سفت تر و خواستنی تر از تن و بدن زن عمو بود . تا حالا که این دومیش بود چهل سال به بالا به تورم خورده بود -آریا جون تو دوست نداشتی حال مامانتو بپرسی ؟/؟ -چرا ولی روم نمی شد -دیوونه امروز که از این حرفا نداریم . وقتی که دیدم زن عموی پرروت با چه حرص و اشتهایی خودشو تسلیم تو کرده داشتم آتیش می گرفتم -نکنه به خاطر رقابت با اون اومدی طرفم مامان؟/؟ کف دستشودور کیرم حلقه زد و اونو چند بار محکم به صورت و سینه هاش کوبید وگفت من به خاطر این اومدم عزیزم ..این .. این .. نوک زبونشو روی سر و سوراخ کیرم یه جوری می کشید که پوست تمام تنم دچار رعشه و لذت خاصی می شد . تصمیم داشتم در نهایت تو کوس مامان آب نریزم و ذخیره کنم برای کوسهای دیگه . ولی اون هیجانی که مامان بهم می داد داشت منو از این تصمیم بر می گردوند . بی اراده شده بودم . فکرشو نمی کردم که مامانو هم بتونم تسلیمش کنم . هر چند من حالا تسلیمش بودم -الیا الیای نازم باورم نمیشه -باورت شه این مامانته . مامانته که داره کیرتو واست ساک می زنه . اگه باورت نمیشه کاری کنم که بیشتر باورت شه -آره مامان آره مامان .. اومد و رو کیرم نشست -مامی نمی دونم چی بگم -هیچی نگو آریا فقط حالشو ببر فقط بدون که این مامانته که اونجوری که عشقته بهت حالمیده -وبه مردای دیگه -به تو بیشتر حسود ! خوشم میاد آریا جونم حسودیش میشه -مامان من حرص می خورم تو لذت می بری ؟/؟ا ینو که گفتم اون که رو من نشسته بود یه حرکتی به کونش داد و کیرم رفت تو کوسش . دیگه غمهای دنیا از یادم رفت و به هیچی فکر نمی کردم . لذت بود و لذت . مامان خودشو رو من حرکت می داد و فرماندهی رو در دست گرفته بود . نه نه نباید به این زودی آبمو خالی کنم -مامان دوستت دارم -منم دوستت دارم . آریا ببین کوسسسسسم چه جوری داره کیییییرررتو می بوسه . لبات نمی خواد لبای مامانتو ببوسه ؟/؟ دستامو دور کمرش حلقه زدم و اونو محکم فشردمش وبه طرف خودم نزدیک کردم . حرکات کون مامان کند شده بود . چون فشار دستام رو کمرش زیاد شده بود . عطر موهای سیاه و بلندش که یه طرفش افتاده بود رو یه طرف صورتم مستی هوسمو بیشتر می کرد . سینه های الیا سینه هامو داغ کرده بود . حالا این الیا جونم بود که با نفسهای تند و تب هوسش ازم می خواست که اونو به ارگاسم برسونم. با بوسه هام وسوسه ترش کرده بودم . نمی خواستم به این زودی مامانو ولش کنم بره پی کیر های دیگه -مامان عزیزم الیا ی خوشگلم . عاشقتم . یه لحظه که مامان شل شده بود کیرمو از کوسش بیرون کشیدم . مامان گلمو بغلش کرده رو میزقدیمی ناها رخوری قرارش دادم . لاپاشو باز کرده و زبونمو کشیدم روش -واییییی آریا آریا دارم می سوزم . به شدت تقلا می کرد .. عزیزم منو ببند بذار بسوزم قلبم از حرکت وایسه .. الیا زده بود به سرش . شایدم حق داشت . دستاشو با طناب به میله های کنار پنجره بستم و پاهاشم به دو طرف میز . دیگه در مقابل میک زدنها و گاییدنهای من تکون بخور نبود . این همون چیزی بود که اون می خواست .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#16
Posted: 10 Aug 2012 11:44
هر کی به هر کی 17
مامان خودت خواستی تو رو این جوری ببندما . نگی پسرت بیرحم و سنگدله .. تازه اگه یه خورده هم دیر کنیم خیلی ها دنبالمون می گردن -زنا رو بگو که همه تو کف توان . هیچی نشده همه رو اسیر خودت کردی .-آریا جسم و جونم اسیر توست . آتیشم بزن . ببین هیچکاری نمی تونم بکنم .-اون وقت بهم نمیگی که پسر سنگدلیم که تو رو به این صورت در آوردم ؟/؟-سنگدل وقتی میشی که بهم توجه نکنی و نخوای از اون مایه وجودتو نثار من بکنی -مامان هر چی دارم از توهه . زبونمو گذاشتم رو نوک پاش و به طرف بالای بدنش حرکت دادم . دیگه از این هراس نداشتم که بابا اونو با بدنی کبود شده ناشی از میک زدنم ببینه . به رون پاش که رسیدم همراه با لیسیدن میکش میزدم . یواش یواش رسیدم به دور کوسش . دورشو یه لیسی زدم و جفت دستامو گذاشتم رو سینه هاش .دور کوسشو همین طور لیس می زدم . نوک زبونم که به چوچوله هاش می خورد خودمو کنار می کشیدم . دنیای اون طرفو فراموش کرده بودم .فقط دنیای خودمو مادرمو می دیدم . اون لحظه فقط من بودم و او و ما باید از این فرصت و فضایی که برای ما ایجاد شده بود نهایت استفاده رو می کردیم -آریاااااا نههههههه چرا داری آتیشم می زنی . سر تا پام هوسه .. کیرت که توکوسم بود . همه وجودم که مال تو بود . چرا باهام این جوری می کنی. زود باش عزیزم من در آتیشت دارم می سوزم زود باش . انگار نقطه وسط و روی کوسم داره به همه تنم آتیش پخش می کنه . خاموشم کن . خنکم کن . خنکم کن .-مامان الیا خوشگله من . بالاخره نفهمیدم بسوزونمت یا خنکت کنم ؟/؟ او این حرفا رو وقتی می زد که رو نیمتنه اش خم شده و غرق بوسه اش کرده بودم . زیر گلو سینه لب و صورت و حتی لای موهاشو هم می بوسیدم . نفسهام به شماره افتاده بود . چقدر این سینه های تازه و نوک تیزش بهم حال می داد واقعا یه روز حال کردن واسه همچه مجلسایی کمه . شاید اگه من و مامان می تونستیم خارج از این محفل با هم رابطه داشته باشیم اینقدر حرص همو نمی زدیم .-وووووویییییی نههههههه زود باش . زود باش . حرکتای خفیفی به خودش می داد ولی نمی تونست اون تکونی رو که دوست داشت بخوره -مامان خودت خواستی خودت خواستی -آره خودم خواستم خودم خواستم . بازم میخوام . برو پایین تر بخورش بخورش بخورش کوسمو بخورش . از رو سینه اش مزه مزه کنان خودمو رسوندم به کوسش . کوس مامان تنگ تر و کوچولو تر از کوس زن عمو بود ولی چوچوله هاش متورم تر و گوشتالو تر نشون می داد . یه طرفشو گذاشتم تو دهنم . کوسش تقریبا رو لبه میز قرار داشت و من بهش مسلط بودم .-اوخخخخخ عزیزم کوچولوی نازم طوری میخوری که انگار داری یه کباب خوشمزه می خوری بخوررررششششش کوسسسسمو بخورررشششش .. کوس مامان به اندازه کوس پریسا اون وقتی که میکردمش خیس کرده بود . از انگشت دستمم کمک گرفتم . از انگشت وسطی دست چپم که اونو مث یه کیر گذاشتم تو کوسش و با سرعتی باور نکردنی میذاشتم اون داخل و درش می آوردم -مامان مامان چه خبرته مث زنای در حال زایمان این جور جیغ نزن همه میان این طرف رسوامون می کنن -دست خودم نیست دست خودم نیست . چیکار کنم خوشم میاد لذت می برم . رو دهنم فشار بیار عیبی نداره ناراحت نمیشم . دارم حال می کنم . دستمو گذاشتم رو دهنش . فریاد های هوس اونو به خوبی با کف ذستم احساس می کردم . لرزش بدنش . تکون خوردن پاهاش .. تا اونجایی که می تونست و من اون لذتو در مامانم میذاشتم که ادامه داشته باشه . می دونستم که در اوج خوشی بودن اونم یه مدت زیاد ممکنه اونو از خود بیخود کنه . باید اونو هر چه زودتر به ارگاسم می رسوندم . ول کنش نبودم . چند دقیقه تمام به حرکت یکنواخت خودم ادامه داده تا این که حس کردم که دیگه حرکتی نمی کنه . دستمو از رو دهنش بر داشتم و دهنمو از رو کوسش -خیلی آرومم کردی آریا .. اونی که باهات ازدواج کنه خیلی خوشبخت میشه و اصلا به این فکر نمی کنه که یه روزی بهت خیانت کنه . می دونی حالا دلم چی میخواد ؟/؟ -نه مامان تو بگو -کیرتو میخواد کیرتو کیرتو .. حس می کردم یه خورده خسته شدم . هنوز یکی دو ساعتی از صبح باقی مونده بود و ما تا غروب کلی وقت داشتیم . ایستاده می تونستم کیرمو فرو کنم تو کوسش . این بار واسه این که جبغشو در نیارم لبامو گذاشتم رو لبای داغش و دستمو از پهلو ها به سینه های مر مرینش می رسوندم . ابرو ها و صورت کشیده و تپل مامان پیشونی و صورتمو نوازش می داد . لبمو از رو لبش بر داشتم و گفتم الیا خوشگله من مامان ناز من ببینم اگه تو کوست آب نریزم اشکالی داره ؟/؟ آخه تا غروب کلی کار داریم -مادرت الیای تو تشنه اشه . اگه بخوای این کارو بکنی که تو کوسم آب نریزی دیگه حتی اسم منو هم نمی بری . یعنی من از اون زنه کمترم؟/؟ از اون جاری عوضی خرشانس که اولین کسی بود که تو فامیل شیره اتو کشید ؟/؟ می خوای نگه داشته باشی بریزیش تو کوس غریبه ها ؟/؟ خب توی کوس اونا خالی نکن -اوخ مامان وقتی که این جوری ناز و قهر می کنی چقدر خوشگل میشی ! دوستت دارم دوستت دارم-دیگه باهام صحبت بیوفایی نکن . زود باش آبتو میخوام . آب کیرتو میخوام . کیرم در اوج داغی و لذت این بار آبشو با فشار شدید ریخت توکوس الیا .. تو کوس مامان -جااااااان ماااااماااااان مااااااماااااان خوشگلم مامان باحالم .الیای نازم . دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم.. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#17
Posted: 10 Aug 2012 11:45
هر کی به هر کی 18
مامان در قفل شده رو باز کرد و یه نگاهی به دور و برش انداخت و گفت بیا بریم . گوشه و کنار همه مشغول بودند و من وقتی می دیدم که همه زنا مشغولند و می تونم نفسی به راحتی بکشم خوشحال بودم. بوی غذا مستم کرده بود . سلف سرویس و انواع اغذیه و اشربه دیگه در یه سالن غذا خوری بزرگ چیده شده و تا یکی دوساعت دیگه باید می رفتیم اونجا و یه دلی از عزا در می آوردیم یه اتاق و محوطه بزرگ دیگه هم بود که مثل آسایشگاه سرباز خونه به صورت دو طبقه تخت داشت و بعد از ناهار یکساعت استراحت اجباری بود . دیگه مثل مسجد نبود که زنونه مردونه سوا شه . در این فضا مرد و زن فقط به صورت انفرادی می تونستم بخوابن وسکوت باید کاملا رعایت می شد پدر بزرگ و مادر بزرگ هم واسه سرکشی میومدن و مراقب بودن که کسی دست از پا خطا نکنه و شلوغ نکنه . خیلی از دیسیپلین اونا خوشم میومد همه اونا مث سگ ازشون حساب می بردن . اگه کسی تخلف می کرد چند تا گردن کلفت داشتیم که مسئول انتظامات بودند هرکی می خواست گردن کلفتی کنه پس از دستور آرمان خان یا پری جون خدمتشمی رسیدند . دختر عمه ام که ده سالی ازم بزرگتر بود و زیر کیر یکی دیگه که متوجه نشدم کیه دست و پا می زد به محض دیدن ما گفت عروس و دوماد دلشو داشتین از حجله گاه در بیایین ؟/؟ چند قدم اون طرف تر و پس از فاصله گرفتن من از مامان دیدم یکی کمرشو چسبید و بلندش کرد و برد طرف خودش . غیرتی شده بودم . نزدیک بود برم طرفش و بزنم زیر گوشش . یهو یادم اومد که اینجا واسه خودش قانون و مقررات داره و شهر هرت وهرکی به هرکی نیست . البته از یه نظر هست از یه نظر نیست الیاس خان پسر عموی بابا بودکه 50 سالش می شد وقدیم یکی از خواستگارای مامان بود . خیلی هم تنومند بود . مامان الیا رو رو هوا گذاشت رو کیرش و چه جور هم اونو می گایید . انتظار داشتم که مامان به احترام من یه خورده رعایت کنه ولی اصلا از این خبرا نبود . کون درشت مامانو رو هوا می دیدم که چه جوری روی کیر دراز و درشت الیاس خان تکون میخوره و می لرزه و به خودم می لرزیدم و داشتم آتیش می گرفتم . حق داشت این جوری حال کنه . پدرم در اومده بود تا ارگاسمش کردم و اون فقط چند دقیقه ای فعالیتکرده بود . مامان طوری ناله می کرد و فریاد می کشید که اگه یکی از بیرون اونو می دید فکر می کرد که چند ساله کیر نخورده . با کمال پررویی در حال کوس دادن داشت حرفم می زد .-آریا جون تو برو من کار دارم برو خوش باش . بایکی از خانوما کارش که تموم شد می تونی حال کنی . ما الان اومدیم یه جای دنج . زنا خبر ندارن وگرنه پوست از سرت می کنن . یه اخمی به الیاس خان کرده که اون مامانو ازدیدم خارج کرد و برد یه گوشه ای که تو دیدم نباشه و راحت تر اونو بگاد .. عجب دنیایی شده .. به نظر می رسید جنده بازیهای اینجا از جنده خونه هم بیشتر شده باشه . یه گوشه چند تا پله دیدم و گفتم بهتره قبل از این که گیر بیفتم برم یه نیمساعت یه ساعتی رو استراحت کنم و بعد از ناهار و خواب دوباره مشغول شم . یه گوشه مطمئنی رو گیر آورده بودم که عقل جن هم نمی رسید . اگه مادر بزرگ و پدر بزرگ منو گیر می آوردند شاید به خاطر کسری نیرو منو می فرستادند میون جمعیت یا شایدم اخطاری کارت زردی چیزی بهم می دادند . هرچند مادر بزرگ جرات این کارو نداشت وپدر بزرگ زن ذلیل هم که نمی تونست کاری بکنه . بگذریم در عالم خودم بودم و کلی سر و صدا و ناله های بکن بکن .. کیر میخوام .. کوس بده .. کون میخوام و آب بریز .. از گوشه و کنار به گوش می رسید . در همین گیر و دار به نظرم اومد زلزله ای اومده و منو داره به طرف آسمون پرت می کنه . مثل یه پر کاه به هوا رفته بودم . می خواستم فرار کنم و از ساختمون بپرم بیرون دیدم که دست و پام یه حالت قفل پیدا کرده و پای رفتن ندارم . سرمو برگردوندم دیدم نه زلزله ای بود نه انفجاری .یه غول بی شاخ و دم که حداقل 50 کیلو ازم چاق تر بود منو گرفته و مدام داره فریاد میزنه اوخ جون شکر .. شکر بالاخره یکی گیرم اومد . دیرکردم خیر کردم. بهترین وتازه ترین به گیرم افتاد ... افتاده بودم توتله .. منصوره دختردایی من گیرم انداخته بود . امکان فرار نبود .نمی شد از زیرش در رفت .-منصوره جان من سرم درد می کنه . حالم بده -چی شد زن عمو تو گاییدی سرت درد نمی کرد . عمه جونو که گاییدی خبری مامانم می گفت اون موقع هم سرت درد نمی کرد حالا که به من رسیدی .... ناقلا کشیک نشسته بود -درست میگی اون موقع درد نمی کرد و حالا درد گرفته .. باشه بعد از ظهر -من تو رو بعد از ظهر کجا گیرت بیارم . یکی دیگه میاد تو رو ازم می گیره چرا شما هیشکدومتون منو نمی خواین . هشکدومتون احساس ندارین منم دل دارم هوس دارم -منصوره جون تو خیلی خوشگلی نازی . صورتت گرد و سفیده . لبای غنچه ایت مظلومیت صورتتو دو چندان کرده موهای صاف و سیاه و لخت و افشونت دل همه رو می بره فقط چرا سعی نمی کنی یه خورده لاغر شی ؟/؟ -باور کن سعیمو می کنم ولی نمیشه . این همه زنی که اینجان تو خونه های خودشونم کیف می کنن و من با این جوونی خودم حتی شوهرمم بهم نمی رسه . کیرش به اندازیه که دو طرف پاهام نمیذاره بره تو کوسم . یا من باید لاغر تر شم یا کیر اون باید خیلی دراز تر شه . گاهی وقتا توی این میهمونی ها از سر سیری یکی میاد کیرشو فرو می کنه تو کوس من و منو بیشتر تشنه ام می کنه و میره . عیبی نداره تو هم با من این کا رو بکن و برو . ولی خواهش میکنم خیطم نکن . منو بیشتر از این پیش بقیه خجالت زده نکن . بذارمنم یه حرفی واسه گفتن داشته باشم ویه بهونه ای واسه عرض اندام -واسه عرض اندام که بهونه نمیخوای -باشه پسر عمه تو هم بهم متلک بنداز باشه برو به دادم نرس . عیبی نداره آزادی ازت شکایت نمی کنم .. اشک از چشای خوشگلش سرازیر شده بود طوری که منم داشت گریه ام می گرفت . دلم سوخت ولی از سر به پایین هر جای بدنشو که نگاه می کردی دو برابر بقیه بود -عزیزم قربون شکل ماهت برم من . منصوره جان هیشکی حق نداره دستت بندازه . بریم توی شلوغ ترین قسمت این محفل و به همه نشون بدم که چه جواهری هستی .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#18
Posted: 10 Aug 2012 11:45
هرکی به هرکی 19
من و منصوره به سالن و محوطه اصلی که بیشتر زوجین و عملیاتی ها اونجا بودند رفتیم . همه به دیدن من و اون از تعجب داشتند شاخ در می آوردند . اتفاقا شوهر این منصوره خانوم هم که فرد لاغری بود در اون لحظه داشت زن داداش من پریسا رو می گایید هرکی ما رو می دید یه مزه و متلکی می انداخت . این کوه گوشتو که نمی تونستم بندازمش رو کاناپه یا مبلی . چون تحمل اونو نداشت و آزادی عمل هم نداشتیم . بیچاره خودشم خیلی عذاب می کشید . چی می شد این صورت ناز و قشنگ یه هیکل نازی هم می داشت . پریسا از زیر کیر محمود خان شوهر منصوره جون فریاد زد -اوهوی مواظب باش درسته قورتش ندییه خورده واسه ما هم بذار . آریا جون اگه کیرتو بفرستی اون داخل دیگه برگشت نداره ها .. نگی نگفتما .. دلم نمی خواست احساسات منصوره بیش از این جریحه دار بشه واسه همین فوری در جواب پریسا گقفتم حواست باشه که کیر کله گنجشکی محمود خان تو شکمت گیر نکنه. اونوقت کوست دیگه مسدود میشه . کیر کلفت که سلیقه ات نمی گیره که . ببین منصوره جون خوش سلیقه شوهرشو ول کرده اومده سراغ ما .. پریسا که از این حاضر جوابی من کونش سوخته بود یه چشمغره ای به من رفت و گفت به کوری چشم حسودا به موقعش کیر کلفت هم می خوریم ومنم فوری بهش گفتم باش تو صف تا نوبتت بشه ... من و منصوره واقعا نمی دونستیم چه جوری شروع کنیم . کیرم هنوز اون ایستادگی وشقیت اولیه خودشو پیدا نکرده بود . مادر بزرگ به نزدیک ما اومده و تو نگاش نگرانی عجیبی موج می زد . آخه قول هفته ای یه بارو بهش داده بودم و اونم نگران سلامتی من بود . منصوره کیرمو تو دستاش گرفت و ساک زدنو شروع کرد . با تمام وجودش می لیسید وساک می زد . دوست داشت که منو راضی نگه داشتهباشه و تا اونجا که می تونه بهم کیف بده . اوخ که چقدر خوشم میومدو نمی تونستم هیجان و لذت خودمو داشته باشم و نشونش ندم -آهههههه منصوره بخوررررشششششش چه خوب ساک می زنی هرگزنباشه اون کیری که قدر لبای خوشگلتو ندونه .. آبجی آرمیلا که سر و کله اش پیداشده بود وشوهر خاله جمشید در حال لیسیدن کوسش بودگفت خاک تو سرت آریا لیاقتت همینه دیگه -آرمیلا این فضولی ها بهت نیومده . تو برو کوستو بده به یکی که بیست سال بزرگتر از خودته . منصوره جون فقط چند سال ازم بزرگتره و پوستش تازه و خودشم تر گل و ورگل ..-داداش چطوره به محمود خان بگیم طلاقش بده تو بگیریش . هر دو تا شون از خدا خواسته ان . اون وقت تو میشی مرد دو زنه . هیکلش کار دو تا زنو می کنه -چطوره تو از فرنوش جدا شی بری با پیری ها ازدواج کنی . اونا عاشق کوس جوونن واسش پول خرج می کنن . مادر بزرگ خودشو به ما رسوند -چه خبرتونه نظمو رعایت کنین . قرار نبود جورو متشنج کنین -عزیز جون تا این آریا اینجا نبود از این بر نامه ها نداشتیم -پری جون دروغ میگه همش داره منصوره رو مسخره می کنه . بنده خدا چه گناهی کرده که وزنش زیاده مگه ما قرار داد امضا نکردیم که کسی حق نداره کس دیگه ای رو مسخره کنه -آرمیلاجان حق با آریاست . کارتونو بکنین . ما اومدیم اینجا بهمون خوش بگذره برادر خواهر که با هم از این حرفا ندارن با هم بسازین .. پریوش خانوم که رفت پریسا و آرمیلا که در حال کوس دادن بودند کرمشونو هم می ریختند .. با این که منصوره خیلی قوی هیکل بود ولی شکم چین خورده ای نداشت وپوستش صاف و لطیف بود . بهش گفتمکه طاقباز رو زمین دراز بکشه . رفتم رو سینه هاش . هریک از سینه هاشو به نوبت تو یه دستم جا می دادم ومیکشون می زدم . از نوک به طرف پایین .پریسا :اگه خوابش کردی حق نداری بیای این طرف آرمیلا :داداش می تونی تقسیم بندیش کنی . یه سری یا قسمت از تنشو بعد از ناهار بخوری البته اگه اشتهایی واست مونده باشه .. دسته جمعی حضار شروع کردند به خندیدن واسه یه لحظه از جام بلند شده وکیرمو تو دستم گرفته گفتم قابل توجه خانمهای عزیز ..کاری نکنین که داغ این کیر رو به دلتون بذارم و تا شب فقط با منصوره جونم مشغول باشم . مگه شما دارین حال می کنین من مزاحمتونم ؟/؟اینو که گفتم زنا همه لال شدند . پریسا اخم کرده و دلخور جا رفت و تنها کسی که ول کن معامله نبود آرمیلا بود که معلوم نبود چه مرگشه . اینم از خواهر ما .سرمو گذاشتم لاپای منصوره و هرچی می خواستم کوسشو بلیسم نتونستم .قسمت بالای جفت رون پاش به دو طرف صورتم فشار می آورد و من اون وسط داشتم خفه می شدم -آریا جون ناراحت نباش .من تحمل می کنم هرطوری که راحت تری می تونی وسط پامو باز کنی . به هر مصیبتی بود یه لیس لیسکی به کوسش زده دو اون به همینشم قانع بود و داشت از حال می رفت .بار اول که وسط پاشو دیده بودم به نظرم اومده بود که باید یه کوسگنده داشته باشه ولی ظاهرا هرچی پت و پهنا بود دورش بود . کانونکوس کوچولو و نقلی بود وخیلی حال می داد -آریا دوستت دارم . می دونیتو بهترین آدمی هستی که من تا حالا دیدم . خیلی هوامو داری خیطم نمی کنی . می بینی کوسم هنوز تنگه . این کوس تنگ واسه کیرت داره می میره . واییییی خیلی خیس خیسسسسسه . کیییییییرررررررتو میخواد -منصوره جون اگه بخوام برم زیر تر پاهات مانع میشه که کیرم بیشتر بره تو کوست -هرکاری دوست داری بکن -از بالاتر میشه کرد ولی شاید شیب گاییدنم دردت بیاره . آرمیلا :داداش هنوز دانشگاه نرفته مهندس شدی ؟/؟ مگه میخوای میله گرد بزنی ؟/؟ -خفه شو آرمیلا وگرنه کوستو جر میدم .. سابقه نداشت که این جور به خواهر بزرگم بتوپم . دیوونه ام کرده بود .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#19
Posted: 10 Aug 2012 11:46
هرکی به هرکی 20
پریسا و آرمیلا از اونایی که در حال گاییدنشون بودند درخواست کردند که محل عشقبازی رو تغییر بدن و دیگه نتونستن تحمل کنن که من خیلی راحت جواب متلکهاشونو میدم . منم کیرمو به طرف کوس منصوره جون هدف گرفتم . محمود خان شوهر منصوره در فاصله چند متری ما قرار داشت . دختر دایی نازم یه لبخند ژکوند نمایی زد که از صد تا لبخندنقاشی داوینچی هم با معنا تر بود . کیر راهشو پیدا کرد و هر چه این کیرو که طبق آخرین متراژ23 سانت طولش بود به طرف داخل کوس منصوره می فرستادم اون می گفت بیشتر نترس دردم نمیاد . من پوست کلفت تر از اینام . پسرعمه من حریصم . چقدر کیف می کنم . محمود بی عرضه شاهد باشه که هر چیزی لیاقت می خواد . منصوره اعتماد به نفس عجیبی پیدا کرده بود . دیگه از کسی خجالت نمی کشید. احترامی که من و کیر من بهش گذاشته بودیم اونو سر حالش کرده بود و اون علاوه بر لذتی که می برد یه غرور خاصی هم بهش دست داده بود در همین حالتی که کیرم تو کوس منصوره بود و داشتم می گاییدمش دیدم یه دست مردونه ای رو شونه هام خورد که یه لحظه ترسیدم نکنه یکی از پشت بخواد بذاره تو کونم . آخه ما که اینجا لز بازی وگی نداریم . تا بیام به خودم بیام دیدم که دایی محسن صورتمو بوسید و گفت شیری که خواهرم بهت داد حلالت مرد . تو این دخترمو دوباره شادش کردی . این کیر آب رفته ما حریفش نمی شد وگرنه خودم زود تر از اینا بهش روحیه می دادم بعدش رفت سراغ دخترش و صورتشو لبو سینه هاشو بوسید و گفت خیلی خوشحالم منصوره جون خوش بگذره . دختر دایی نازنین هم واسه قدر دانی و این که از باباش عقب نمونه کیر معمولی بابا رو یه لحظه گرفت تو دستش و بوسه ایبر سرش زد و باباهه رفت .-آریا جون از این حرکتم که ناراحت نشدی که -اصلا از این حرفا نزن . باباته و احترامش واجبه . تازه با کیر اونه که تو درست شدی . جای دور هم نمیره اگه بخواد یه وقتی باهات حال هم بکنه . مدتی اونو به همین حالت گاییدم . سالن فقط شده بود فریاد هوس این دختره یا بهتره بگم زنه . خیسی کوسش که رو کیرم می نشست نشون می داد که همه اینها از هوس زیاده . سگرمه های در هم رفته شوهرش نشون می داد که اونم هنوز نتونسته خودشو با بخشنامه وقرار دادی که امضا کرده وفق بده -منصوره جون عزیزم می تونم یه خواهشی ازت بکنم -آریا تو جونمو بخواه -می دونم خسته میشی ولی قمبل می کنی من از پشت کونتو ببینم بذارم تو کوست ؟/؟ -هر کاری دوست داشته باشی واست انجام میدم عشق من عزیز دل من .. وقتی اون پشت به من کونشو روبروی کیرم قرار داد از هیجان به خودم می لرزیدم . انگاری دو تا کونو کنار هم قرار داده باشی . اینجوری راحت تر سوراخش توی دید من قرار می گرفت .. یه خورده دچار حسرت شده بودم نمی دونستم چیکار کنم . هم دلم می خواست کونشو بکنم هم کوسشو . ولی آبمو چیکار کنم . هرکی رو می گاییدم دوست داشتم تو کوسش یا کونش خالی کنم ولی این که نمی شد . آدم از پا میفته . سردرد می گیره نمی تونه تموم شیره جونشو که از دست بده هنوز خیلی ها مونده بودند که اونا رو نگاییده بودم این وضعیت اصلا مفید به حال نبود . یا آدم باید خودشو هلاک کنه یا از خیر بعضی کوسها بگذره. یه فکری به ذهنم رسید که تصمیم گرفتم در فاصله بین عملیات صبح و بعد از ظهر یه چند خطی بنویسم و اونو بندازم داخل صندوق پیشنهادات . شاید این جوری یه فرجی بشه . چاره چیه این جوری که پیش می رفتیم هیچی از ما مردا باقی نمی موند . با دو تا دستام لاپای منصوره رو از عقب باز ترش کرده و اونم یه خورده پاهاشو تا اونجاییکه می تونست به دو طرف مایل کرد وخیلی راحت کیرمو کردم تو کوسش وحالا نزن کی بزن . صدای شلپ شلیپ تماس کیر من با کوس دختر دایی و بر خورد ناحیه بالای کیر من با کون اون فضا را پر کرده ومحوطه همه شده بود سوت و کف و هورا .. همه به هیجان اومده بودند پدر بزرگ که یه گوشه ای ایستاده بود و با تماشای صحنه های ورود و خروج کیر من به کوس منصوره در حال جلق زدن بود. تو این آشفته بازار داشتم به این فکر می کردم که آیا داخل بخشنامهجایی هم نوشته شده که جلق زدن اکیدا ممنوع یا نه ... منصوره از هوس زیاد در حال هلاک شدن بود و منم بهش امون نمی دادم -.اییییی آریا من همین سکسو دوست دارم .دوست دارم همیشه همین جوری کوس بدم . کوس بدم و حال کنم . عاشقتم آریا .سینه هاشو از پهلو می مالیدم به هر جای بدنش که دست می زدم هوسش می رفت بالاتر . زندایی فائزه خودشو به نزدیک ما رسونده بود -آفرین آریا ادامه بده ادامه بده دخترم به من رفته چشاش داره خمار میشه این باز و بسته شدن نشون میده که ارگاسمش نزدیکه خم شدن روی این هیکل و در گوشی حرف زدن سخت بود . می خواستم بهش بگم که اگه اجازه میده بعد از ارگاسم اون آبمو خالی نکنم . با این که خیلی لذت می بردم می تونستم جلو آبمو بگیرم و بذارم برای سانس بعدی . برای چند لحظه ای جمعیت از دور و بر ما کنار رفتند منصوره همچنان فریاد میکشید . خنده دار اینجا بود که یه چند متری حرکت کرده بودیم و به گوشه دیوار رسیده بودیم و اون دو تا کف دستشو محکم به دیوار فشار می داد و منم با همون شدت می کردمش تا این که دستاش افتاد پایین و فهمیدم ارضا شده .. به همون صورت موندیم -نمی خوای خالی کنی ؟/؟من تشنه امه -منصوره جون میشه یه خواهشی ازت بکنم ؟/؟ می دونم ناراحت میشی اگه ممکنه آبمو خالی نکنم . در عوضیه پیشنهاد دارم . می دونم خلافه ولی دیگه اینجا همدیگه رو نکنیم هفته ای یه بار هر وقت محمود خان خونه نیست همدیگه رو می کنیم . الان حالم یه جوریه ازت لذت می برم . دارم کیف می کنم . ببین چقدر دوستتدارم . دارم این تقاضا رو ازت می کنم -میگی من به شوهرم خیانت کنم؟/؟ باشه قبول می کنم به شرطی که توی این مهمونیها بازم به من اعتماد به نفس بدی . امروز آبتو خالی نکن ولی باید منو توی این مهمونی ها بکنی . نمی دونم اصلا دلم نمیومد دلشو بشکنم . داداش آرین نزدیکی من قرار داشت -داداش صبح تا الان چند بار آب کیرتو خالیکردی -یدفعه .رفتم زیر گوشش و طوری که کسی نشنوه ازش خواهش کردم که اگه میشه یه سرویس بریزه تو کوس دختر دایی , من بعدا یه جوری جبران می کنم هر چند به اندازه کافی تو کوس زنش آب ریخته بودم بازم خدا پدرشو بیامرزه این یه تیکه رو مردانگی کرد و روی منوزمین ننداخت و من رفتم و اون وکالتا از پشت کمر منصوره رو گرفت و با این که کیرش به اندازه کیر من نبود یه جوری اونو فرو کرد تو کوس منصوره ودختر دایی رو سیراب کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#20
Posted: 10 Aug 2012 11:46
هرکی به هر کی 21
وقت ناهار رسیده بود . غذاها همه آماده و در یه سالن غذا خوری مخصوص همه چیز به وفور نعمت وجود داشت . انگاری اونجا جزیره لختیها بود و همه تو هم می لولیدند . من چون تازه وارد بودم مثل ندید بدید ها نگام فقط متوجه تمام کوس ها و کون ها بود و گاهی هم فقط به کیر ها نگاه می کردم و می خواستم اونو با کیر خودم مقایسه کنم . ببینم مال من با حال تره یا مال اونا . هیشکدومشون به کیر مننمی رسیدند ما خونوادگی دور یه میز نشسته بودیم -وووووووبابا بچه دختر خاله ات کی بزرگ شده عجب کونی داره .. صغری خانوم جاری اقدسخانوم عجب کوس گنده ای داره .. آبجی آرمیلا به پدر گفت به این آریا بگو آبروی ما رو بیشتر از اینا نبره . مثل دهاتی های ندید بدید رفتار می کنه -آریا جان من که مخالف بودم تو از اولش بیای تو این مجلس حالا که اومدی آبرومونو نبر دیگه . چند جلسه بیای همه چی واست عادی میشه . صندلی کنار آرمیلا هم خالی بود و رفتم کنارش نشستم . خواهر جونمم بد کوسی نداشت -چیه آرمیلا هوس کیر داداشتو کردی . تحویلت نمی گیرم بهت بر می خوره ؟/؟ -خفه شو آریا جرات داری بهم دست بزن -بهت دست هم می زنم . کیرمم فرو می کنم تو کوست تو می خوای چه غلطی بکنی . مگه یادت رفته اینجا مقررات چی میگه -یه مقرراتی بهت نشون بدم که ..یه خورده مشکوک می زنی .. دستمو گذاشتم رو سینه های آرمیلا و خودمو بهش چسبوندم -داداش عوضی لیاقتت همون منصوره و زن عموست -من مامانو گاییدم تو رو هم میگام -مگر این که از رو جنازه ام رد شی -آرمیلا خیلی زبون دراز شدی ها کاری می کنم که این مجوزت لغو شه و دیگه در این محفل راهت ندن -تو همکاری نکن که دمتو قیچی کنم نذار دهنم باز شه و اونوقت پته اتو بریزم رو آب .. یه لحظه ترس برم داشت از این که نکنه اون داستان شناسنامه رو بدونه . واسه همین کوتاه اومدم و لحن ملایم تری به کاربردم -آبجی مگه من چه هیزم تری بهت فروختم که داری به همه غریبه ها کوس میدی و حال میدی و من که داداشتم یه جوری با این مسئله کنار میام وتوقع نداری به من بدی . مامان الیا هم اومد به کمک و دفاع از من -راست میگه آرمیلا چرا این قدر سر به سرش میذاری -آخه شما حواستون نیست .. از ادامه حرفش منصرف شد نمی دونم چرا . اون سرش این جور راهها درد می کرد حافظه اش هم خیلی قوی بود . چطور می تونستم تمام شناسنامه ها رو از دستش قایم کنم تا چیزی نفهمه. واسه مادر بزرگ هم بد میشد شاید هم اصلا چیزی از جریان ندونه و من الکی ترسیدم اگرم بوبر دار شه میگم که مادر بزرگو هم فریبش دادم تا حداقل واسه پری جون بد نشه . اینم از خواهر ما به جای این که هوای ما رو داشته باشه داره به پر و پای ما می پیچه . صورتمو به صورت آرمیلا چسبوندم و یه بوسه از لباش گرفتم -خودتو لوس نکن آریا -بگو من چیکارت کردم از جون من چی می خوای خواهر . آدم واسه ناراحتی خودش باید یه دلیل داشته باشه -آریا با این کارات فکر نکن می تونی آرومم کنی . تو هنوز بچه ای دهنت بوی شیر میده . اینو که گفت خیلی عصبانی شدم و می خواستم بذارم زیر گوشش ولی به جای این کار دستمو گذاشتم وسط کوس خشکش و باهاش ور رفتم -آرمیلا من دارم باهات مودبانه صحبت می کنم . حاضرم ناهار نخورم به جاش کیرمو فرو کنم تو کوست . هر چند طبق بخشنامه غذا و استراحت از واجباته . خودمو محکم به بدن خواهرم چسبوندم و انگشتمو فرو کردم تو کوسش . اون داخل یه خورده لغزندگی داشت -چیکار می کنی دردم گرفت . شوهرش فر نوش اومد دستمو بکشه که بهش اعتراض کردم و گفتم اگه بخوای این کارو بکنی من میرم ازت شکایت می کنم. تو که می دونی ما همه مجوز داریم و دیگه این یه روزو از هفت تا دولتآزادیم . آرمیلا رو ولش کردم و اونم بهم گفت صبر کن خدمتت می رسم -هر غلطی که دلت میخواد بکن .. شیطونو لعنت کرده و با اشتهای هر چه تمام تر مشغول خوردن غذاشدم . سعی می کردم کمتر بخورم و مقوی تر که آب کیرم زیاد تر شه واییییی عجب تیکه هایی رو می دیدم معلوم نبود اونا کدوم سوراخ سنبه قابم شده بودند که چشمم به جمالشون روشن نشده بود خیلی از زنای مسن و خیلی هم جوون از رو میزشون با یه چشمکها و عشوه های خاصی بهم نزدیک می شدن و ازم می خواستن که بهشون حال بدم .خیلی ها هم میومدن و دستی به کیرم می کشیدن .نمی دونم اونا واسه من عشوه گری می کردند و آرمیلا چرا داشت خودشو پاره می کرد -آبجی چته . خودت کیر نداری حسادت می کنی ؟/؟ -یه کیری بهت نشون بدم که دیگه هوس اومدن به این جلسه ها رو نکنی ... می خواستم مزه دهنشو بفهمم -اگه بعد از ظهری بخوام بیفتم روت و یه حالی از کوس و کونت ببرم چی میخوای بگی ؟/؟ ببینم می تونی مخالفت کنی یا نه ؟/؟ -من فقطمیخوام تو این کارو بکنی . تا حالاشم به احترام مامان و این که میگه نمک کیرتو خورده کاریت ندارم . با این شرایطی که خواهر نامردم واسه ما درست کرده بود باید از خیر گاییدن اون می گذشتم . سر آرمیلا رو در میان دستام گرفته و با موهاش بازی کرده و یه بوسه بر پیشونیش دادم -میخوای خرم کنی فایده ای نداره -بگو من چیکار کنم تو ازم راضی باشی . خواهر بزرگم که باید همدمم باشه این جوری باید منو آزارم بده ؟/؟ خودمو بردم تو حس که یه خورده اونو تحت تاثیر قرار بدم که امروزه رو رسوایی بار نیاره و تو این جمع آبرومو نبره . ناهارو که خورده بودم و سیر شده بودم رفتم به آسایشگاه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن