انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 20 از 29:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  28  29  پسین »

هر کی به هر کی


مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 190

من خیلی خوشحال می شدم ومیشم که بتونم یه کمکی بهت بکنم . اگه یه وقتی مشکلی داشتی من در خدمتم ولی نیمه شب ممکنه خانواده به نحوی نگران شن .. -ببینم آریا تو پسر دوست داری یا دختر .. -راستش برای من فرقی نمی کنه . مامانش که تویی و باباش هم که میشه شوهرت . بچه بیچاره شاید واسه هیچوقت نفهمه که پدرش من بودم .. البته با این بر نامه هایی که در محفل سکس خانوادگی راه اندازی میشه من ته دلم دوست داشتم که بچه پسر باشه . چون یه دختر و زن که میره زیر کیر نامحرم و مردای دیگه جلوه خوبی نداره . هر چند ما هم زن و دختر و خواهر و مادر خیلی ها رو می کنیم . به اصطلاح چیزی که عوض داره نباید گله داشته باشه . شکم تانیا رو غرق بوسه اش کرده بودم . اون از این کار من خیلی لذت می برد . -آریا اگه بدونی کوچولوت چقدر خوشحال میشه و لذت می بره از این که باباش این قدر دوستش داره .. -مامانشو هم دوست داره دیگه .. راستش حس کردم که کوچولو رو بیشتر از مامانه دوست دارم . آخه این مامان که متعلق به مرد دیگه ای بود یا بهتره بگم که زن مرد دیگه ای بود . خلاصه تا می تونستم تا نیا رو سر حالش کردم . خیلی هم حس گرفتم که به خودم بقبولونم که اون فقط مال منه و این من بودم که تونستم کاری کنم که اون بار دار شه واسه همین ارزش من واسه اون زیاده تازه خودشم گفته که حتی ممکنه منو از شوهرش بیشتر دوست داشته باشه .. خلاصه بی خود نباید نگران می بودم . چون بچه که بی سر پرست نبود . کامی هم مرد خیلی آقا و فهمیده و با شخصیتی بود . خدا کنه که بچه پسر باشه این جوری اعصاب من هم خیلی راحت تره . ..من و تانیا با هم یه حال درست و حسابی کردیم و دیگه براش از جون مایه گذاشتم . شاید بیشتر از یک ساعت تمام داشتم اونو می کردم و در این مدت دو دفعه هم ارضاش کردم .. -آریا این جوری که بهم حال دادی من عادت می کنم . بد جوری هم بهت عادت می کنم . -شاید منم بهت عادت کرده باشم -ببینم به خاطر کوچولوته که دوستم داری ؟/؟ -خودت هم خیلی خواستنی هستی ولی نباید فراموش کنی که شوهر داری . -اتفاقا کامی هم خیلی غیرتیه و اگه ببینه یه مردی به من نظر بد داره خیلی ناراحت میشه . ولی در مورد تو استثناءقائله میگه ما به گردن تو خیلی حق داریم . می تونم یه چیزی بگم فقط نخندی .. -بگو تانی جون .. اگه خنده دار باشه با هم می خندیم . فدای خنده هات شم که برای کوچولوی منم خیلی خوبه . -دوستت دارم آریا .. من و کامی اون دفعه که با هم حرف می زدیم گفت که اگه ما زن و شوهر در حال سکس باشیم و آریا از در غیب پیداش شه فوری از رختخواب و از کنار من پا میشه و منو تحویل تو میده .. -واقعا شوهرت جوانمرد و با مرامه . ای کاش همه مردا ازش یاد می گرفتن . -شیطون که چی بشه ؟/؟ زناشونو تقدیم تو کنن ؟/؟ -تانی چرا گوشامو می کشی حسود . من که نگفتن به نفع من جا خالی کنن . همدیگه رو در آغوش کشیدیم و قبل از خداحافظی بازم شکمشو بوسیدیم . در بعضی از قسمتهای شکم و پهلو هاش یه سفتی خاصی رو احساس می کردم . نمی دونم چرا یه علاقه خاصی نسبت به اونی که در شکم تانی بود پیدا کرده بودم . ولی از این موضوع نباید به کسی چیزی می گفتم . پیش اومده دیگه . راستش از یه نظرم واسم مهم نبود که بقیه چیزی بدونن یا نه .. در هر حال یک سفر آبگرم و شمال غربی کشور رو هم در پیش داشتیم . اون وقت تانی اگه می خواست لخت بگرده و مردای دیگه بهش فشار بیارن چی .. -تانی جون ما دو ماه دیگه قراره بریم چند روزی رو در فضای باز و آب و هوایی خوش اپن سکس یا سکس باز داشته باشیم . حتما تو هم میای . از الان بهت بگم که باید هوای کوچولوی ما رو داشته باشی . -نگران نباش . بابا کامی اونم خیلی دلواپسشه . اگه بدونی چقدر دوستش داره . از همین حالا هم لباسای دخترونه براش ردیف کرده هم پسرونه .. اوخ اگه بدونی چقدر واسش خوشحالم . الهی دلت خوش باشه که دل ما رو خوش کردی . امیدوارم هر کی که بچه نداره خدا بهش بچه بده . -این جوری ؟/؟ -خب اگه زن و شوهر توافق دارن چه اشکالی داره ! ..تانی رفت و من همونجا دراز کشیدم . راستش تا به وقت غذا حال و حوصله هیچ کاری رو نداشتم . خیلی خسته بودم . یه چیزی پشت در گذاشتم و خودم بهش تکیه دادم . کیرم دیگه شل و ول شده بود . آخ که چقدر کوفته بودم و دلم یه خواب جانانه می خواست ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 191

وقتی دور میز غذا قرار گرفتیم بازم این زنای درجه یک دور و بر من با اخم و تخم خاصی بهم نگاه می کردن . -ببینم شما خانوما با من پدر کشتگی دارین . من که همه شما رو به نوبت گاییدم . .. طوری نگام می کنین که انگاری ارث پدر طلبکار باشین .. مامان الیا : نگات نکنیم پسرم ؟/؟ علتش اینه که خب ما انتظار داریم که آریای گلمون هوامونو بیشتر داشته باشه .. -نمی دونم مامان بازم که دارین همون حرفایی رو که نباید بزنین می زنین . -ببینم پریسا ..آرمیلا شما هم نکنه از من گله مند باشین . من یادم میاد در این یه مجلس خیلی بیشتر هواتونو داشتم تا در بر نامه های قبلی . البته تا اینجای کار . آرمیلا : ببینم کجا دوساعت غیبت زده بود . اصلا معلوم نیست داری چیکار می کنی . حواست به خودت هست ؟/؟ به فکر سلامت خودت هستی . ؟/؟ من که دوست ندارم داداشم مریض شه . -اگه راست میگی بگو که این سری زیر کیر داداش آریا قرار نمی گیری و به اون استراحت میدی . ولی اول از همه خودت میای جلو و می خوای کستو تقدیم کنی .. -داداش حالا داری به ما منت میذاری . آخه تو از کجا این خانوما رو می شناسی .ممکنه اینا بیمار باشن .. ولی من کارم درسته .. -خب آرمیلا اولا که اینا همه شون کارت بهداشت و سلامت دارن و من و مادر بزرگ و یه سری از مسئولین هم به خوبی مراقب امور هستیم .. از طرفی تو با این حرفت داری خودت رو محکوم می کنی اگه کیر مردای دیگه ای که وارد کس شما خانوما میشه انتقال دهنده بیماری از زنای دیگه باشه چی ؟/؟ پس ما هم حق داریم که بهتون بگیم شما با مردای دیگه رابطه نداشته باشین . اصلا ما برای چی اومدیم به این مجلس .. این که همه خوش باشیم و لذت ببریم . پریسا : آریا جان مامان و آرمیلا جون منظورشون این نیست که تو با بقیه خانوما نباشی اونا دوست دارن که هوای اونا رو بیشتر داشته باشی .. خلاصه با این حرفای الکی اون روز رو به شب رسوندیم . نمی دونم چرا دلم می خواست که شبو از دست همه شون در برم و خودمو یه گوشه ای قایم کنم . می دونستم برای چی . دلم بود پیش آنیتا خواهر گلم که می دونم دیونه وار عاشقم بود و هوس اینو داشت که من زود تر بر گردم و باهاش سکس کنم . دلم براش می سوخت ما این همه در ناز و نعمت و اون در محرومیت باشه . آدم این قدر خود خواه که نمیشه .. با این حال مگه می شد از دست این زنا و جمعیت خلاص شد ؟ هر طرف که در می رفتی یکی بود که دنبالت بگرده . اگرم می خواستم برم یه گوشه ای این زنای حسود و زرنگ طوری به دنبال آدم بودند که حتی به یه بهانه ای وارد خوابگاه و چادر بقیه می شدند . خلاصه این بار دیگه به پریسا جونم پیله کردم . زن داداش گل و مهربونم . بهترین زن داداش دنیا که اگه اون نبود معلوم نبود که کی پای من به این محفل باز میشه . یادش به خیر یه وقتایی بود که به یاد این صحنه هایی که کیر یکی دیگه وارد کس یکی دیگه میشه جق می زدیم و با خالی کردن خودمون ارضا می شدیم . حالا کار به جایی رسیده که از گاییدن زیادی دیگه خسته و فراری شدیم . بد جوری فکر آنیتا منو به خودش مشغول کرده بود . اونم از اون زرنگا بود . خوب حواسش به این بود که ما کی جلسه داریم . مثل این که یکی بهش گزارش می داد . هر چند گزارش هم لازم نبود . اگه یه تماسی با خونه ما و خونه داداش آرین یا آبجی آرمیلا می گرفت متوجه می شد که ما همه اینجاییم . سکوت در سه جا یعنی ازدحام در خونه مامان بزرگ . پریسا هم طوری باهام ور رفت که دیگه یواش یواش اون روحیه جنگندگی رو به من بر گردوند تا بتونم خودمو خوب ردیف کنم . بعدش هم به ردیف کردن اون بپردازم . امشب بازم چادر اختصاصی من داشت تبدیل به عمومی می شد . چینگ و آهو و عمو آراد و زن عمو ثریا حتی خاله آذر هم سر و کله شون پیدا شده و هر کی به هر کی حسابی راه افتاده بود . رسیدیم به یه زمانی که من و آهو تنها شدیم . -آریا یادش به خیر اون دفعه خیلی بهم توجه داشتی . ولی این بار دیگه تحویلمون نمی گیری . ببینم این همه نو ها که میان به بازار کهنه میشه دل آزار ؟/؟ -آهو چی داری میگی فلسفه این مجالس همینه من چیکار می تونم بکنم . از دست تو دختر عموم دارم دیوونه میشم . .. بازم فکرم رفت پیش این مسئله که اون اگه زنم می شد الان باید اونو زیر کیر بقیه می دیدم . نمی دونم اصلا دلشو نداشتم و اون روحیه شو که اگه یه زمانی از دواج کنم بتونم زنمو وارد این مجالس کنم . یعنی منم جزو آدمایی هستم که دلم می خواد زن دیگرانو بکنم ولی زن خودم توسط دیگران گاییده نشه ؟/؟ .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
shabdiz63: چرا ادامه این داستان رو نمیذارین
سلام شبدیز جان خسته نباشی .. این داستان باید دیشب منتشر می شد که قرار بود آره داداش عزیز زحمتشو بکشه .احتمالا کاری واسش پیش اومده . منم یحالا ه کاری داشتم و واسه یک ساعتی اومدم خونه و این پیامتو دیدم ..شاید تا یک ربع دیگه خودم منتشرش کردم ..با درود ..دوست و برادرت : ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۱۹۲

خلاصه بازم سردرد شدیدی اومده بود سراغم که نمی دونستم چیکار کنم . تمام بدنم درد گرفته بود . خیلی خسته بودم . کار به جایی رسیده بود که انگاری داشتم مسابقه کشتی بر گزار می کردم . در بعضی از لحظات نمی دونستم کی افتاده روم . مثل یه آدم بیهوشی که تازه چشاشو باز کرده باشه ندونه دور و برش چی میگذره . با این که در اکثر لحظات این کیر ما سفت و سخت نبود ولی کلفتی اون در حد و اندازه ای بود که حسابی به کار زنا بخوره . گاهی حس می کردم برای دقایقی خوابم برده و بعد با یه فشار بیدار می شدم . این زنا هم بعضی ها شون عجب حوصله ای داشتند . می خواستند هر جوری شده کیر منو سفت و شق کنن و به من نشون بدن که قدرت اینو دارن که منو به هوس بیارن . اعصاب من خط خطی شده بود . اصلا فلسقه و فعالیت شبانه ما به این صورت در اومده بود که ما فقط یک زنو بگیریم در کنار خودمون داشته باشیم و بعد استراحت کرده طوری هم تجدید قوا کنیم که برای فعالیت روز بعد آماده شیم . دم صبح بود که حس کردم حالم داره بهتر میشه ولی کیرم به شدت می سوخت . امان از دست این زنا و دخترا . نفهمیدم چند نفر خودشونو با این کیر ما ار ضا کردند .. آخر کار دیدم پریسا و آرمیلا و آهو و مامان و زن عمو دورمو گرفتن .. -ببینم خانوما شما اومدین مرده شوری ؟/؟ می خواین جنازه تحویل قبرستون بدین ؟/؟ زن عمو ثریا : اگه بدونی دیشب این زنا اینجا چه دانسی داشتند . مامانت اول تا آخرشو گذاشت رو ضبط .. مامان و زن عمو انگاری نسبت به هم کمی مهربون تر شده بودند . حال و حوصله کل کل کردن با اونا رو نداشتم . سعی کردم صبحانه ام رو مفصل بخورم و خودمو برای فعالیت و جنگندگیهای دیگه آماده کنم .. تعجب کرده بودم که عارف و عفت کجا هستند و چرا دیشب نیومدند این طرفا . بعدا متوجه شدم که این پسر و مادر از اون زرنگ های درجه یکی بوده که دو تایی با هم در یه چادر یا قسمت دیگه خلوت کرده بی سرو صدا با هم حال کردند وفکر کنم چند ساعتی رو هم در کنار هم راحت خوابیدند . واقعا عقلشون خوب کار می کرد . البته زنا اگه خسته شن فوری ولو میشن این مردا هستند که باید نفسشون در آد و تا می تونن بالا و پایین بپرن .. حس کردم که این دور هم بودنها یک تنوع لازم داره . تابستون هم اومده بود و الوعده وفایی هم باید می داشتیم . به این صورت که قرار شده بود جلسه بعدی رو بریم به سرعین اردبیل یا مناطقی در همون اطراف و به کوه و جنگل و دشت و در فضای آزاد و خارج از خانه بر نامه هامونو پیاده کنیم . زنا و مردا چه کفی می زدند . یک بر نامه حداقل یک هفته ای بود که از همین حالا تاریخشو تعیین کرده بودیم که اونایی که کارمندن و می خوان مرخصی بگیرن یا اونایی که می خوان مغازه شونو بدن به دست یکی دیگه بتونن بر نامه هاشونو تنظیم کنن . .. یه سری گفتن که چطوره ما ماشین های خودمونو بیاریم .. ولی از اونجایی که می دونستم در میان جمع ما چهار پنج نفر اتوبوس دار هستند و تازه هم اگه این طور نبود از جای دیگه هم کرایه می کردیم بد نبود رفتم پشت بلند گو و گفتم خانوما آقایون ما همه مون وسیله داریم امادر چنین محافل و گردشهایی که بیش از صد نفر دور همند باید به صورت هیئتی رفت . ثوابش بیشتره . اینو که گفتم دسته جمعی خندیدند .. ادامه دادم .. گذشته از شوخی .. ما قرض می کنیم حداقل سی تا وسیله شخصی بخوان از تهران راه بیفتن طرف شمال و شمال غربی کشور . خب این چی میشه . به نظر شما جلوه خوبی داره ؟/؟ همدیگه رو گم نمی کنین ؟/؟ احتمال تصادف وجود نداره ؟/؟ تازه یک مبصر هم لازم داریم که مرتب حاضر و غایب کنه . فرض می کنیم تمام این مشکلات حل شه . به نظر شما این سی تا ماشین که فکر کنم چهل تا هم بشه چون چشم و هم چشمی ها هم زیاده و زوج ها دوست دارن دو نفری برن تو یه ماشین ...کسی مشکوک نمیشه که چه خبره و هدف چیه ؟/؟ اگه این جوری بخواهیم بریم به جایی خوردنی ها و آشامیدنی ها چی میشه . هر کی نمی تونه که ساز خودشو بزنه و مهم ترین قسمت قضیه همون مشکوک شدن بقیه به ماست . که به هیچ وجه نمیشه با این قسمت قضیه کنار اومد . اون وقت فرض می کنیم ما می خواهیم بریم به یه چمنزاری .. دامنه کوهی بساط پهن کنیم چند تا رو به نوبت بذاریم نگهبان و عملیات رو شروع کنیم .. این سی چهل تا ماشین جای پارک نمی خواد ؟/؟ .. از گوشه و کنار صدای احسنت و آفرین بلند شده بود . در دل گفتم واقعا عجب کس خلایی هستن که خودشون متوجه جریان نبودند ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
هــــــــــــــر کــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۱۹۳

یه سری بر نامه های حسن ختامی هم مثل دفعات قبل داشتیم که این بار عفت و مامان برای گرم کردن مجلس خیلی تلاش کردند . کیر مردی نمونده بود که توی کس مامان الیا فرو نرفته باشه . عجب کیفی می کرد این مامان . از این که لقب فعال ترین زن مجلس به او داده شده لذت می برد . حس می کرد که باعث افتخار و سر بلندی خونواده ما شده .. رفتم پیش پری و گفتم دیدی مادر بزرگ هر وقت باشه باید این عروس گلتو داشته باشی که مجلس گرم کنه و بدون اون ما کاره ای نیستیم . حواست باشه که این پوستر هایی که به در و دیوار می چسبونی عکسای عفت کونی بیشتر از اون نباشه .. طوری با پری جون حرف می زدم که مردای سالار قدیم با زناشون این جور حرف نمی زدند . پری هم حسابی ازم حساب می برد . دستی به سر و روی کیرم کشید و گفت حیف که این زبونمو بسته .. . وقتی دسته جمعی لباسامونو پوشیدیم و می خواستیم خدا حافظی کنیم انگار نه انگار که این ما بودیم که کاملا بر هنه و در این محیط حدود دو روز رو در کنار هم سپری کردیم . سعی می کردیم بر خورد هامون کاملا منطقی باشه . هر چند زنا یه شوخی هایی با هم می کردند و آهو هم یه چشمکهایی به من می زد و انتظر داشت که اگه یه موقعیتی پیش اومد من بهش سر بزنم و بهش حال بدم . اون شب اولی رو که به خونه بر گشتم دسته جمعی همه بودیم خونه ما . من و بابا و داداش آرین خیلی خسته بودیم . زنا با هم حرف می زدند و مدام از کیر هایی می گفتند که با هاشون حال کرده بودن و کیر های پیر تر و شل و ول تر رو مسخره می کردند . حوصله ام سر اومده بود از بس این حر فا رو شنیده بودم . بابا و آرین و فرنوش تا سرشونو گذاشتن رو بالش رفتن . دبگه چشاشون باز نشد .. اونا اگه جای من بودند چیکار می کردند . کیرم که از یک کس بیرون میومد در جا باید وارد کس دیگه می شد . فقط اونجایی که تا نیا رو گاییده بودم جیم زده بودم .. زنا فقط منو گیر آورده بودند ... مامان الیا : فدای پسرم بشم که اگه اون نباشه اصلا این مجالس به درد نمی خوره .. آرمیلا : اصلا هوای خوار مادرشو نداره . همش میره به دنبال زنا و دخترای مردم .. -آرمی من کم بهت رسیدم ؟/؟ هر وقت اراده کردی اومدم طرفت . فقط اون وقتی که کیرم توی تن یه زن دیگه بود که نمی تونستم اونو بیرون بکشم تحویل تو بدم . این خلاف مقررات و قطعنامه مجلسه . -ولی تو اگه این کارو می کردی کسی نمی تونست بهت اعتراض کنه . چون بعدا تنبیهش می کردی .. -خیلی خود خواهی آرمی . به حق خودت قانع نیستی . فقط میگی کس کس من و من بخورم سیر شم بقیه هر چی گرسنگی کشیدن به درک .. دلم بود پیش این آبجی آنیتای گل و قشنگم ولی مامان حریص تازه می گفت حالا که مردا خوابیدن چطوره ما زنا با هم یه حال مشتی بکنیم . البته اگه آریا هم به عنوان یار کمکی بیاد به جمع ما که خیلی معرکه میشه . -مامان من خسته ام نمی کشم . -عوضش ما خانوما می کشیم . پریسا نظر تو چیه . -هرچه مامان الیا جونم بگه و البته نظر داداش آریا هم شرطه -فدای تو زن داداش . من خیلی خسته ام ولی چیکار کنم . امید وارم شما سه تا خانوما خستگی منو در کنین و از طرفی این مردا اگه بیدار شدن گیر ندن . من حریف شوهرای شما سه تا نمیشم . مامان الیا : غلط می کنند که به پسرم گیر بدن . پدر همه شونو در میارم . آزاد که شوهرمه مثل موم تو دستامه . آرین که رو حرف مامانش حرف نمیاره و فر نوش هم که داماد زن ذلیل و مادر زن ذلیل ماست و اگه من بهش اجازه ندم نفس نمی کشه . -نمی دونم مامان فقط باید یه ماساژ حسابی بهم بدین . سه تایی تونو میگم . مخصوصا این آبجی آرمیلا ی من که همیشه می خواد داداششو اذیت کنه و حالشو بگیره -آریا حالا رو ما منت میندازی ؟/؟ -هنوز هیچی نشده قهر می کنی ؟/؟ عیبی نداره . نخواستی مشت و مالمون نده . مامان وزن داداش جورشو می کشن . در عوض منم جور اونا رو می کشم . -از دست تو آریا .. -چیه هوس کیر کردی سیر نشدی .این همه مردای فامیل حال شما سه تا زنو جا آوردن باز بستون نیست .. یعنی کیر آریا واقعا یه چیز دیگه ایه که من خودم خبر ندارم ؟/؟ ..مامان : خیلی خوبم خبر داری . واسه همینه که طاقچه بالا میذاری . اگه بدونی چقدر از این خانوما که تا حالا جواب سلام منو هم نمی دادند دم منو می دیدند که اونا رو باهات جور کنم . سراغ یکی دو تا از اینا اگه بری بد نیست . بعدا خیلی به درد آدم می خورن . .... ادامه دارد .... نویسنده ..ایرانی
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 194

همون جوری که مشخص بود اول مامان اومد روی کیر من نشست .. وقتی که اون در صحنه ای حضور می داشت دیگه بقیه جرات اعتراض کردنو نداشتند . بالاخره بزرگتری گفتن کوچیکتری گفتن . آرمیلا و پریسا زبونشون در اومده بود و با حسرت به اون صحنه هایی نگاه می کردن که کیر من از کس مامان میومد بیرون و دوباره می رفت تو.. البته در واقع این کون مامان بود که روی کیر من حرکت می کرد ..-دستمو گذاشتم پشت کله مامان و اونو به طرف صورتم خم کردم .. آروم لبامو گذاشتم زیر گوشش . -مامان به آرمیلا و پریسا هم می تونی بگی بیان و بچسبن به ما .. لباشو گذاشت رو لبام خیلی آروم اونم فکر کنم چند بار بهم گفت که اونا مزاحمن که متوجه شدم چی داره میگه .. ولی با همه اینا روی منو زمین ننداخت اما طبق معمول می خواست که هوای دخترشو بیشتر داشته باشه . یه تعارف به این زن داداش نکرد که می تونه کیر منو که توی کسش قرار داره لیس بزنه .. -آرمیلا دخترم می تونی زبونتو روی کیر داداش بکشی تا حالمو که جا آورد اونو بسپرمش دست تو .. من شده بودم شوهر کرایه ای و این دو تا منو مدام از این دست به اون دست می کردند . پاک کلافه شده بودم .. ولی تحمل کردم . اگه بگم کیف نمی کردم و لذت نمی بردم دروغ گفتم . چون کیر در اثر تماس با یه گوشت نرم و گرم و یه محوطه چسبون که اونو قفلش کنه و به حرکتی هم صورت بگیره بی اندازه لذت می بره و همین لذت هم کیرمو شق کرده بود . یه حس خوبی که هر بار وارد این حس می شدم برام تازگی و هیجان داشت . از سکس سیر نمی شدم . به من مزه می داد . حالا که مامان داشت خودشو روی کیر من حرکت می داد و خسته نمی شدم این جوری بود که اگه هم آبم نمیومد می تونستن تا صبح هم منو بکنن . فرضا هم که کیرم خیس می کرد بازم کیرم اون قدر توانایی و سفتی و درشتی رو داشت که بتونه در کس قرار بگیره و این سه نفری که دور و بر منن خودشونو روش حرکت بدن . -جااااااااااان .. آریا اصلا حس نمی کنم دوروزبودیم خونه مادر بزرگت .. این جوری چقدر حال میده -مامان هر بار که تو اومدی رو کیرم دیگه بقیه کس و کیرشون جفت شده بود جرات حرکت به طرف ما رو نداشتند .. -اینو که راست میگی پسر بزرگ کردم واسه همین چیزا دیگه . خودم باید اول فیضشو ببرم اگه در اون لحظه سیراب شدم بقیه هم می تونن ازش استفاده کنن . با همه اینا اون استرس رو حالا ندارم .-مثل این که آرمی و پریس منتظرن .. -اونا خودمونی هستند . مامان کسشو روی کیر من می کشید . خیلی هم جیغ می کشید .- مامان بقیه بیدار میشن -کون لقشون کرده بی خایه ها . کسی نمی تونه رو حرف من حرف بیاره . اصلا از این به بعد می خوام جلو بابات بهت کس بدم . ببینم جرات داره حرف بزنه ؟/؟ -مامان ..باید احترام بابا رو نگه داشته باشی . شما یه عمره که با هم زندگی کردین . نباید من باعث شم که بین شما اختلاف بیفته . -چی داری میگی آریا . اون حالا خیلی بی حال شده و من می خوام با پسرم حال کنم زیر کیر یه غریبه که نمی خوام برم . این مامان هم بد جوری جو گیر شده بود . خلاصه بعد از اون آرمیلا و بعدش پریسا تا می تونستند با هام حال کردند . مثل دفعه قبل پریسا چون نفر آخر بود و حسابی حال کیر من گرفته شده بود اون تونست تا اونجایی که دوست داره با من حال کنه . خیلی هم با حال تر از اون دو تا بهم حال می داد . چقدر دلم می خواست الان بودم پیش آنیتا . اون یکی خواهر ناز و مظلوم و بی زبونم که دلم واسش یه ذره شده بود . داداش فداش می دونم خیلی سختی کشیده بود . من باید جبران این لحظه های سخت اونو می کردم . داداش دوستش داشت .. بعد از این که کارم با این سه تا زن تموم شد تر جیح دادم برم یه گوشه ای جدا از اونا بخوابم . هیشکی اگه سراغم نمیومد می دونستم که این مامان جونم دست بر دارم نیست . .. یه زنگ واسه آنیتا زدم -با همون زنگ اول گوشی رو بر داشت -به ! چه عجب داداش یاد فقیر فقرا کردی .. اصلا من و تو چه نسبتی داریم ؟/؟ یادت مونده که من کی هستم ؟/؟ منم خواهرتم دیگه .. -آنی بازم که شروع کردی . من چیکار کنم . اولا تو که هنوز مجوز نداری با ما بیای در ثانی من الان خسته ام می خواستم یه خورده که جون گرفتم فردا بیام پیشت و یه چند روزی رو کنارت بمونم . -البته اگه از ما بهتران و اون دور و بری های حریص بذارن .. -چی میگی آنی هر کسی واسه خودش کس و کاری داره .. مگه ما اینجا لانه فساد درست کردیم ؟/؟.... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۱۹۵

بعد از ظهر فرداش رفتم طرف خونه مادر بزرگ مادریم .. حدس می زدم که بازم باید مث اون دفعه با چهره قهر آلود و ناز کرده آنیتاروبرو شم . به خونه گفتم که شبو نمیام . اونا هم که نمی دونستن چی به چیه . البته آنی گاه بهشون سر می زد . مثلا داشت به شدت درس می خوند این خواهر ما .. فکر نکنم دیگه اونم از وقتی که خودشو تسلیم من کرده درس خون باشه . چون تمام فکر و ذهنش به این بود که من کی میام بهش سر می زنم . می گفت هر شب خواب تو رو می بینم . همش دارم حرص می خورم که این داداش خودشو کی از دست بقیه خلاص می کنه و یه سری به من می زنه .. خودمو کاملا برای ناز وعشوه های آنی آماده کرده بودم . آخرش که می دونستم چی میشه . هر چه بود بازم مال خودم بود . عشق من بود . مهربون من . ناز من . با تمام وجودم این خواهرمو می پرستیدم . هر چند اونو هم مثل آهو دختریشو گرفته بودم ولی آنی اولین سکسشو با من انجام داده بود و فعلا که اختصاصی من بود . اما من نمی تونستم نسبت به اون خود خواه باشم . اونم حق داره از لذتهای طبیعی بهره مند شه . آنی خیلی خوشگل و ناز و عروسکی شده بود . با این که کمی تپل تر شده بود ولی طوری به صورتش رسیده بود که یه لحظه نمی تونستم چش ازش بر دارم . -آنیتا محشر شدی . چیکار کردی . مامان بزرگ کجاست .... یه جواب سلام خشک و خالی داد و دیگه حرفی نزد . می دونستم که مادر بزرگ منتظر اینه که شامشو بخوره و قرصاشو هم بخوره و زود بخوابه .-این جوری منتظر من بودی ؟/؟ تو که تحویلمون نمی گیری. رفتم طرفش .. لبامو گذاشتم رو صورتش . -آخخخخخخخ آنی خواهر کوچولوی خوشگل من چقدر ناز شدی . خیلی خوشگل کردی . واسه کی خودت رو این طور خوشگل کردی .. قشنگ که بودی . اصلا تو به خودت هم نرسی ناز و قشنگی .. من و آنی اختلاف سنمون به یه سال هم نمی رسید . حالا چی شده بود که مامان خیلی زود اونو بار دار شد و اتفاقا اونو هم زود تر ازموعد مقرر به دنیا آورد نمی دونم ولی هر چی بود بازم خواهر کوچولوی من به حساب میومد . اون طرف صورتشو هم بوسیدم . -ببینم نمی خوای جواب سلام منو بدی ؟/؟ من که به خواهر گلم هفته ای یه بارو سر می زنم . ناز کن داداشی فدات شه اون نازتو بخوره . من مهمون تو نیستم ؟/؟ مثل اون دفعه هم داری اولش ما رو تحویل نمی گیری ها . میذارم میرما . اگه دوستم نداری و دوست نداری که پیشت بخوابم بگو .. اوووووهههههه آنی چقدر نازکدل و حساسی . معلوم نیست تو یکی به کی رفتی .. چون به شدت داشت اشک می ریخت . -آریا من خیلی تنهام .. چرا همشون فکر می کنن که من خیلی بچه هیستم چرا همش دارن کاری می کنن که من چیزی نفهمم . آخه تا به کی ؟/؟ من الان هفت هشت ساله که از سن بلوغم گذشته .. -درسته خواهرم ولی تازه به هیجده رسیدی . اینو هم باید در نظر داشته باشی . عیبی نداره این دفعه دیگه میذارم میرم . این همه فشار و خستگی رو منه و تمام تنم به شدت درد گرفته ولی بازم با این حال اومدم پیش خواهر گلم که آروم شم .. -آروم شی یا واسه یه چیز دیگه اومدی .. -اگه فکر می کنی واسه سکس با تو اومدم نه .راستش من بیشتر به این خاطر اومدم که بهت بگم خیلی دوستت دارم . اصلا اگه بخوای بهت دست هم نمی زنم .. -آریا چی فکر کردی .. فکر کردی می تونی از زیرش در ری ؟/؟ -وای آنی امان از دست شما دخترا . اصلا معلوم نیست چند مدل حرف می زنین .همش می خواین ساز مخالفو بزنین . اولش که گفتی من فقط به خاطر سکس اومدم . حالا که ازم شنیدی حاضرم سکس نکنم میگی کور خوندی ؟/؟ آدم باید به کدوم ساز شما برقصه ؟/؟ -به همون سازی که مامان و آرمیلا هم برات می زنن . به همون سازی که آهو و پریسا و زنای دیگه می زنن . من برات یه دختر غریبه هم نمیشم ؟/؟ -میگی من چیکار کنم . اصلا خونه زندگیمو ول کنم منم بیام اینجا پیش تو ؟/؟ آخه همه مشکوک میشن . -باشه داداش . هر وقت آبجی آنیتای تو از دست رفت اون وقت قدر خواهرت رو می دونی . ترس برم داشت . با خودم گفتم نکنه این دیوونه قصد خود کشی داره . اووووفففف اگه بلایی سرش میومد من هر گز خودمو نمی بخشیدم .. -آنی عشق من چرا این حرفو می زنی . من اون دفعه هم گفتم تو رو از هر کی توی این دنیا بیشتر دوست دارم . نمی دونم چرا شاید به خاطر سادگی و مظلومیتی که در تو وجود داره . دلت میاد داداشتو ناراحت کنی . عاشقتم .. حالا نمی خوای بخندی ؟/؟ نمی خوای امشبه رو با هم خوش باشیم . یه کاری می کنم که دیگه خونواده قبول کنن که تو هم بزرگ شدی . دیگه چیزی رو ازت مخفی نکنند . .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 196

-حالا آنی تکلیف من چیه ؟/؟ دلت می خواد که من برم و از تو دور شم ؟/؟ دیگه دوستم نداری . نمی خوای که امشب خاطره های قشنگمونو تجدید کنیم ؟/؟ -چرا داداش خیلی دلم می خواد .. ولی یه چیزی هم دلم می خواد که می دونم که خود خواهیه . یه حس خاص و قشنگی که می دونم برات اهمیتی نداره . میدونم اون جوری که من بهش اهمیت میدم واسه تو ارزشی نداره -به من بگو آنی . اون حس چیه . چرا ازم فاصله می گیری . حرف دلت رو بزن . -اصلا ولش . بهتره لحظه هامونو خرابش نکنیم . بهتره من و تو بریم حالمونو بکنیم . -آنی طوری با من حرف می زنی که انگاری داداش تو یه آدم هرزه باشه و تو هم به زور می خوای خودت رو در اختیارش بذاری . آره عزیزم ؟/؟ اینه اون فکر و فر هنگ تو -نه کی همچین حرفی زده . میشه از یک زاویه هم این جوری به قضیه نگاه کرد ولی نه به این تعبیر . راستشو بخوای من دوست دارم تو فقط مال من باشی . داداش پاک من باشی که جسم و روحش مال خواهرشه . حس می کنم که عاشقت شدم . آخه هیشکی بهم توجهی نداره . ولی تو بودی که بهم توجه داشتی .. هر چند گاهی وقتا فراموشم می کنی .. همه دارن کاری می کنن که من خودمو یه غریبه احساس کنم .. -آنی این جوری نیست . برای ورود به جلسه یا باید بالای هیجده بود یا از دواج کرد . اما برای زنا ازدواج ضروریه . مگر این که بکارتشونو از دست داده باشن . اینجا جزو مقرراته ..مامان اینا مجبور بودن این جور این مسائلو ازت پوشیده نگه داشته باشن . اونا نمی خواستن کاری کنن که تو احساس سر خوردگی کنی و حواست هم بره به جاهای دیگه .. چون نمی شد نیاز های جنسی تو رو رفعش کرد . همه اینا به خاطر علاقه شدیدیه که بهت دارن . -آریا واسه همین کاراو حرفاست که دوستت دارم . می دونم اینا رو واسه دلخوشی من داری میگی ولی همون که اینجایی تا منو خوشحالم کنی واسم یه دنیا ارزش داره . آنی طوری باهام حرف می زد و درددل می کرد که واقعا دلم سوخت . با این که اصلا دلم نمی خواست بدن لخت اونو مرد دیگه ای ببینه و شاید هم حتی به خواستگارش حسادت می کردم با این حال دوست داشتم که اونو خوشحال ببینم اونم اجتماعی شه .. اونم چهار تا مرد و زن دیگه رو ببینه . از این انزوا در بیاد و دچار افسردگی نشه . ولی این که می گفت من فقط مال اون باشم امکان نداشت . وجود من وقف محفل و مجلس شده بود و شاید تا حالا حدود شصت تا زن بودند که من اونا رو گاییده بودم .. با حساب چند تای خارج از مجلس . نمی شد به یکباره از همه اینا دست کشید و مادر بزرگ رو دست تنها گذاشت .. نشستیم و شاممونو خوردیم . -آنی خواهرم داداش فدات شه این دفعه کاری می کنم که دیگه از این کارم یعنی رفتن به محفل پریشونی به سراغت نیاد و ازم گله ای نداشته باشی .. -نمی دونم تو می خوای چیکار کنی آریا ولی من می خوام با تو باشم پیش تو باشم . با تو حال کنم . به تو بگم دوستت دارم . عشق من .. -منم این حرفا رو همیشه و از ته دلم بهت میگم خواهر گلم . یه روزی تو هم از دواج می کنی مرد خودت رو پیدا می کنی . این که نمیشه داداشت باهات از دواج کنه .. فقط عزیزم حواست باشه مامان یا مادر یزرگ نفهمن که تو قرص ضد بار داری مصرف می کنی -عزیز جون که اصلا توی باغ نیست . -خلاصه گفته باشم .. راستش قصد داشتم کاری کنم که در سفر ما به آبگرم و گشت و گذار اتوبوسی , اونم همراه ما باشه .. چه شود ! آنی خوشگله من .. ولی خیلی کار می برد اگه می خواستم اونو وارد محفل خودمون بکنم .. باید انواع و اقسام دروغ ها رو تحویل می دادیم و اونم انواع و اقسام سر کوفت ها رو می شنید ولی من می تونستم جورش کنم .. گاهی هم مو بر تنم راست می شد از این که بخوام آنی رو در همچین جا هایی ببینم . می خواستم اون مال من باشه . فقط مال من . حس کردم که خیلی خود خواهم . چون وقتی که می خواستم اون فقط مال من باشه در عوض راضی نبودم که از بقیه دل بکنم ولی آنی به خاطر من حاضر بود هیچ مرد دیگه ای رو نخواد .. ولی هیچ خواهری که نمی تونه تا آخر عمرش تن بر هنه خودشو به آغوش برادر لختش بسپره . لبامو گذاشتم رو لبای آنی خوشگلم . می دونست که من از لباس خواب نازک بدن نما خوشم میاد .. آروم آروم دستمو رسوندم به صورتش . لبمو گذاشتم رو لبش .. چقدر خوشبو و هوس انگیز شده بود . اونم دستشو گذاشته بود رو شورتم و بر جستگی کیر کلفتمو لمس می کرد .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۱۹۷

آنی جون من خواهر خوشگل من .. دوستت دارم دوستت دارم . چقدر نازشده بود . تر و تازه و دست نخورده ای که فقط توسط من دست خورده بود . حس کردم که این جوری به من خیلی حال میده . خیلی مزه میده . آنی انی قول بده فقط به همین فکر کنی . فقط به خودم و تو .. فقط به داداشت .. -آره من فقط به همین فکر می کنم . اگه قرار بود فکر دیگه ای داشته باشم که تا حالا صد تا کفن پوسونده بودم . -خواهرم چرا از این فکرا می کنی . تو که می دونی من خیلی دوستت دارم . از این فکرا نکن -حالا تو بیا منو بکن و از این حرفا نزن . بوی آنی منو مست مستم کرده بود . داشتم دیوونه می شدم ..وقتی لباس خوابشو از سرش در آوردم ولبای غنچه ای و داغشو به لبای خودم چسبوندم حس کردم نمی تونم خیلی سخته که لبمو از رو لباش بر دارم . ..زیبا ترین افسونگر دنیا جادوم کرده بود . به این فکر می کردم که اگه اون یک دختر غریبه بود شاید اونو به عنوان آشنا ترین برای خودم عقدش می کردم .. آخ که چقدردلم می خواست همسرم مثل اون باشه .آنیتا کیرمو بین پاهاش قفل کرده بود . دستمو گذاشته بودم دور کمراون سوتینشو باز کردم . برلی چند ثانیه ای سینه هاشو نگاه کردم . لبامو گذاشتم رو اون سینه ها و خیلی آروم میکشون زدم . اصلا دلم نمیومد که خیلی سفت و سخت و با فشار میکشون بزنم . نمی خواستم به این زودی از فرم بیفته . -داداش عیبی نداره محکم تر بخورش من دردم نمیاد .. -ولی من حیفم میاد .. -اووووخخخخخخ چه حیفی این لحظه ها برای اینه که هر دومون لذت ببریم اگه امروز لذت نبریم پس کی لذت ببریم . کی از لحظه های خوش زندگیمون استفاده کنیم .. درش بیار آریا . دستم به شورتت نمی رسه . وگرنه خودم برات درش می آوردم . می خوام اون کیر خوشگلتو ببینم . همون تپلی رو که ناز داره به ما سر بزنه . افاده ها داره .. آنی فداش .. شورتمو که پایین کشیدم آنی اونو ازم گرفت و اونو فرو برد توی دهنش .. -نههههههه آنی آنی خواهر عزیزم واسه چی داری این کارو می کنی .. -اگه بدونی وقتی شورتتو میذارم توی دهنم چه حالی به من میده !فکر می کنم که دارم کیرتو می خورم . ساکش می زنم . چقدر هر شب خوابشو ببینم منتظرش باشم .. اینو گفت و دوباره به جویدن و خوردن با لذت شورتم ادامه داد .. دستمو به طرف دهنش رسونده شورتو آروم آروم از دهنش خارج کردم .. وسط بدنمو گرفتم به سمت سر و صورتش . کیرمو چسبوندم به لبش .. تا فهمید می خوام چیکار کنم لباشو باز کرد و کیرمو قاپید -نههههههههه آنی آنی چقدر با هوس و هیجان می خوریش . دو تا کف دستشو دور قسمتی از کیرم که بیرون از دهنش قرار داشت حلقه کرد و اونو می گردوند . با این کارش حس کردم تمام بدنم آب شده داره می ریزه توی دهن آنی .. حس کردم که اگه نخوام آبمو خالی کنم توی دهن آنی خوشگله خودم به خودم ظلم کردم .. فشار عجیبی بهم میومد .. خواهرم قسمتای بیشتری ا ز کیرمو فرو کرد توی دهنش .. و بازم با دو تا دستاش اون قسمتایی رو که بیرون قرار داشت می مالید . اونم حس کرده بود که من نیاز شدیدی دارم که هر چی که دارم توی دهنش خالی کنم . آنی خیلی نرم کیرمو میک می زد . این چند وقتی خوب متوجه شده بود که چه جوری می تونه منو به بهترین حال و حالت خود در ساک زدن برسونه که بتونم لذت زیادی ببرم . با میک زدنهای نرمش در هر جهش خیلی آبمو می کشید ولی می دونستم این جوری که از نظر غذایی به خودم رسیده بودم فعلا کم نمی آوردم . هوسمو وقتی زیاد تر می کرد که با عشق و لذت و هیجان هر چی رو که توی دهنش خالی می شد می خورد . فدای خواهر گلم بشم .. می دونستم که باید یه کاری کنم که اون دیگه این جور افسرده و ناراحت نباشه . کف دستم دوباره روی کسش فعال شده بود . هنوز شورتشو کاملا پایین نکشیده بودم . ولی دیگه باید این کارو می کردم .. -داداش لامپو خاموش نمی کنی ؟/؟ -اگه بگم می خوام خواهر ناز و خوشگل و خوشگل ترین دختر دنیا رو وقتی که زیر کیر منه ببینمش و از دیدنش لذت ببرم حرف بدیه ؟/؟ -اووووووهههههه داداشی من تسلیم تو و خواسته هاتم . اگه تو این جوری دوست داری منم لذت می برم . شورتشو هم پایین کشیدم . چقدر ناز بود کس ناز و کوچولوش .. خیس خیس و کاملا روغنی و چسبناک . اول یه زبون روش کشیدم و بعد حس کردم که با میک زدن بهتر می تونم ارضاش کنم ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
quote=motaahel]حد اقل این مزخرفات رو که مثلا خودت هم اعتقادی بهشون نداری با عکس شاه مرحوم مبادی آداب و با شرف نگذار[/quote]
با سلام به متاهل عزیز .. این مجموعه و سایت داستانهایی دارد با سوژه های مختلف .. با سلیقه های مختلف .. من یک نفرم .. شما یک نفرید .. عقیده و نظر شما قابل درک و احترام است و عقیده و نظر من هم همین طور و عقیده و نظر دوست خوبمون سیروان که از شما به خاطر تند روی و توهین انتقاد کرده .. پس این خود خواهی خواهد بود که به خاطر یک نفر در مسجد را ببندیم .. دوست گل من در بحث پیرامون داستانهای سکسی مطلبی را مطرح فر موده بودید که راستش صد بار در این مورد توضیح داده بودم ... از واقعیت نویسی در مورد سکس گفته بودید .. کدام واقعیت .. چه کسی می آید واقعیت سکس خود را برای من و شما بیان کند که ما در این داستانها بنویسیم . هر کس هم که بخواهد بیانش کند یا خالی بندی می کند یا زاییده ذهن و تخیلات خود اوست که عده ای چون آن را باب طبع خود می یابند می گویند به ! به ! چهچه ! مثلا یک داستانی بود که البته از این سایت مثال نمی زنم از سایت دیگر می گویم که به نویسنده اینجا بر نخوره .. یک داستانی خونده بودم که مردی خانوادگی با دوستاش رفته بود جنگل .. داشت تعریف می کرد که ناگهان دیدم همسرم با دوستم رفتند پشت درخت .. دوستم همسرم را دست مالی می کرد . زنم خوشش می آمد .. نظیر این داستان در اینجا هم نوشته شده .. داداش به این میگن واقعیت ؟/؟ .....اصلا از حد لطیفه هم گذشته .. در اروپا همچه کاری نمی کنند که اینجا بکنند .. واقعیت در داستان مردی و نامردی من در قسمت داستانهای تک قسمتی وجود داره .. اما با این که این داستان کاملا واقعیه ولی بازم قسمت سکس اونو مجبور شدم آب و تاب بدم . دیگه زن و مرد داستان نمیان بگن اینا رو بنویس ..واقعیت در داستان جهیزیه من هست ..درداستان هرجایی من و خیلی از داستانهای دیگه ..واقعیت اون نیست که من بخوام هیجانات و نیاز های خودمو به عنوان یک الگو و سمبل برای دیگران پیاده کنم . داستانهای سکسی ارزشی نداره که بخواهیم از مادران و پدران و دختران و پسران آن طوری یاد کنیم که رفاقتها رو این چنین زیر پا بذاریم .... الان من بعد از پایان داستان خانوما ساکت می خوام یک داستان پر هیجان خیانتی زن به شوهر رو شروع کنم به در خواست یک دوستی که می دونم که می دونی از کی دارم میگم و اینو هم می دونم که تو و اون دوست منو در این داستان همراهی می کنید .. اومدیم یکی از این داستان خوشش نیاد ..ولی انصاف نیست که این جور با تو هین حرفاش بیان شه ..همسر من زن من یک زن با نماز و با خداست .. هر چند دو سه تا فیلم از کانالهای فارسی وان و جم می بینه .. با این حال روسری پیش نا محرم از سرش نمی گیره ..اگه دست و پاش درد کنه .. بیمار باشه نتونه به صورت عادی عبادت کنه رو صندلی می شینه ونماز می خونه ..نیکو کاره .. نجیبه ... دعای خیر یتیمان و محرومان زیادی همراهشه ..نمی دونه من داستان می نویسم .. حالا اگه من داستان خیانتی رو بنویسم یعنی دلیل بر اینه که روحم بیماره ؟ مادرم هم یک دینی سنتیه ..نوشتن این داستانها یعنی توهین به اون ..؟ سعی کن مثل یک هنر پیشه ای باشی که با خوندن این داستانها حس بگیری .. بسیاری از هنر پیشه هایی که نقشی منفی دارن انسانهای مثبت و نیکوکاری هستند .. در هر حال من یکی توی کتم نمیره که این جور تو هین ها رو ببینم و دم نزنم . آره داداش گل و با شرف ما .. من و شمای دوست داشتنی و سایر دوستان باید احترام همو نگه داشته باشیم .. خلاصه اگه تا فردا هم بشینم و بنویسم و حرف بزنم بازم فردا یه مورد مشابه پیش میاد .. کسی که وارد این سایتها میشه دیگه نباید انتظار داشته باشه که نون و حلوا قسمت کنن . من از همجنس بازی مردان نفرت دارم و از نوشتن در این مورد چندشم میشه ..بیام در داستانهای همجنس گرایی توهین کنم ؟/؟ حتی به جای این کار در داستان شیدای شی میل شی میل را در تقابل با گی قرار داده ام که به جای تو هین حداقل یک توجهی هم به گی ها کرده باشم که نه سیخ بسوزد نه کباب . اصلا توهین واسه چی ..؟!ما باید سعی کنیم حرفایی که از دهنمون در میاد گلگونه باشه .. sirvaan: جه ربطی داره رفیق ؟

اوج نگــیر باوووووا

سیروان جان ازت ممنونم به خاطر توجهی که داری .......همچنین از آره داداش گل و زحمت کش و نجیب و مهربان و شاهنشاه واقعی این سایت ...سپاسگزارم که اومردانگی خود را زمانی اثبات کرد که همه در حق من نامردی می کردند ..و با سپاس از شهرزاد گل و دوست داشتنی ام . دوست و برادر همه شما : ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 20 از 29:  « پیشین  1  ...  19  20  21  ...  28  29  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هر کی به هر کی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA