انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 21 از 29:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  28  29  پسین »

هر کی به هر کی


زن

 
sirvaan: مرسی از شما که وقت میزارید و فعالیت می کنید
من هم درک بالا وشخصیت والای شما را تحسین می کنم . دوست و برادرشما : ایرانی
     
  
مرد

 
کسی من درک نکرد
     
  
زن

 
mojtabagham: کسی من درک نکرد
سلام مجتبی جان ! اون کسی که تو رو درک نکرد کسی نبود ...اون خسی بود ....اون اصلا ارزششو نداره که در موردش حرف بزنی . کسی که صداقت رو با ریا جواب میده و ارزش محبت رو نمی دونه ارزششو نداره که به خاطرش زانوی غم در بغل بگیری . عاقبت جوینده یابنده بود . هرچند اسیرمشتی خاطره ای . ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه هست . اندازه نگه دار که اندازه نکوست . به یکی محبت کن که جنبه شو داشته باشه ..توالان باید خوشحال باشی که اون چهره و ماهیت پلید خودشو نشون داده و شده بی وفا .. اسمتو هم تغییر بده به مجتبی بی غم و توجه کن به این بیت معروف که میگه خواهی که جهان درکف اقبال تو باشد خواهان کسی باش که خواهان تو باشد . یا علی مدد . بزن قدش .. من درکت می کنم .. یه وقتی منو با آبجی شهرزاد اشتباه نگیری . من داداش تو و داداش شهرزاد هستم . ایرانی ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 198

دهنم رفته بود روی کس آنی جون هر چند تا میکی که به کسش می زدم کمی سرمو به عقب بر می گردوندم تا یه نگاهی به اون کس کوچولوش بندازم و از تماشاش لذت ببرم . -داداش چرا این جوری می کنی تا میام یه حالی بکنم انگاری قطع و وصل میشم . . -خوشم میاد نگاش می کنم . لذت می برم ناز خواهر ملوسمو می بینم -نهههههه نگو داداش . تو که داری رنگ و وارنگ و از هفتاد رنگ و از هر مدلشو می بینی . مال خواهر فراموش شده ات چه به دردت می خوره . -این حرفونزن . این گل سر سبد همه اوناست .. به حرفم دیگه ادامه ندادم . نخواستم اون از این که من از کس های دیگه هر چند کلی واسش گفتم ناراحت شه . ولی اون به قسمت خوب قضیه پیله کرده بود . -نههههههه داداش .. این طوری هام که میگی نیست . حس نمی کنم که تو دوستم داشته باشی . باورم نمیشه . این زبونو اگه تو نداشتی چی می خواست بشه .. -آنی خوشگله . این زبون نیست حرفای دلمه . حرفای دلمه برای خواهر خوشگلمه . -حالا به اون زبونت بگو زتعارف کم کن و بر مبلغ افزا -نوکرتم آبجی . لاپاشو به دو طرف باز کردم . بین دو تیکه کس کوچولو و نازش یه شکاف خفیف افتاد . درست مثل دهن ماهی که خیلی آروم باز میشه . من لبمو گذاشتم رو اون شکاف . این بار دیگه خواستم که میک زدنو تا آخرش ادامه بدم . حداقل یک بار اونو این جوری سبکش کنم و بعد حرکات انفجاری خودمو شروع کنم . نصف زبونمو راحت می کردمش داخل کس ناز و کوچولوش و مثل یه کیر اونو می ذاشتم تو و می کشیدم بیرون . خودمم از این کار لذت می بردم . این کارو با کس های دیگه نمی تونستم به خوبی انجام بدم ولی در مورد آنی جونم می تونستم به خوبی پیاده اش کنم . خیلی حال می داد . خیلی دوست داشتم چشای نازشو که خمار می شد ببینم . ولی نمی شد وقتی که زبون توی کس قرار داره بتونی به چشای خوشگل طرفت خیره شی . دو تا انگشتمو گذاشته بودم روی کسش و اونو به دو طرف می کشیدم تا بتونم راحت تر زبونمو بذارم اون داخل و بکشمش بیرون . ولی می دونستم برای شوک دادن به آنی باید کسشو میک بزنم . .. وقتی میک زدنو شروع کردم همچین به لرزه و دست و پا زدن افتاده بود که فکر می کردم نکنه تازه برای اولین باره که دارم بهش حال میدم و خودم خبر ندارم -آریا یواش تر جیغم در میاد عزیز می شنوه .. بیدار میشه -غصه عزیزو نخور عزیزم . اون اگه بمب بترکونن تا ساعتش نشه بیدار نمیشه -بد جنس بد جنس منو آتیشم زدی . منو سوزوندی . از بس که دیر دیر میای پیشم . اگه بیشتر بهم حال بدی که دیگه این جوری نمیشه .. -اینو دیگه باید از خونواده ات بپرسی که اونا امونمو بریدن و نمی ذارن که بیام -تو هم خودت از خداته .. دیوونه . تنوع طلب .. .. موهامو به شدت می کشید ولی من پاهاشو به دو طرف فشار می دادم و با آخرین تکنیک هایی که می دونستم اون تیکه های کسشو می ذاشتم توی دهنم . آنی خودشو به طرف بالا می پروند و من اونو با فشار به طرف پایین می کشوندم . .. رسیدیم به جایی که دیگه ساکت شده بود . با چشای نیم باز و خمارش زیر چشمی بهم نگاه می کرد . حالا باید اون لبای گرم و سرخ و غنچه ایشو می بوسیدم . کیرم خیلی داغ شده بود و داشت پوست می ترکوند . می خواستم اذیتش کنم و کمی سر به سرش بذارم . -از قرار معلوم ار ضا شدی . من می تونم برم استراحت کنم ؟/؟ -می خوای روی زمین بخوابی ؟/؟ خودت رو لوس نکن . حالا داری منو اذیت می کنی ؟/؟ خدمتت می رسم . حق نداری تا صبح بخوابی . تا اون وقتی که من نخوابیدم حق خوابیدن نداری . می دونی ؟/؟ هر چی من گفتم باید بگی چشم . تازه این قدر واسه ما ناز نکن . زانوشو کمی بالا آورد و اونو زد به کیرم -شیطون . جواب اینو کی می خوای بده . تو که اینجا جز من کس دیگه ای رو نداری . حریف این میشی ؟/؟ -آنی یواش یواش داری میای تو خط .. -آبجی همون داداشیم دیگه -فدای آبجی خوشگله خودمم میشم . -حالا فدا نشو و بیا تو بغل خودم که خیلی معطلتم . .. آروم آروم خودمو برش منطبق کردم . طعم شیرین لبای اون هوسمو خیلی خیلی بیشترش کرده بود . اولش می خواست اذیتم کنه . پاهاشو بهم چسبونده راه کسشو بسته بود ولی با چسبیدن سینه هام به سینه هاش و بوسیدنش خیلی آروم لاپاشو باز کرد . سر کیرم رو شکاف کس داغ و کوچولوش قرار گرفت . خیلی هیجان زده شده بودم . شایدم علت قویترش این بود که حس می کردم آنی فقط وابسته به همین یک کیر منه و همینه که اونو به هیجان میاره .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 199

-آریا داداش گلم . زود باش کارتو انجام بده . بیش از این منتظرم نذار . نمی دونی که آنیتا چقدر تشنه هست . -ببینم آنی خوابش هم میاد ؟/؟ -اصلا حرف خوابو نزن . آنی وقتی که آریا رو می بینه خواب نداره . من دوستت دارم . خیلی خیلی زیاد .. -مثلا اگه من الان بخوام بخوابم تو اجازه میدی ؟/؟ -حرفشم نزن .. نههههه داداش یهو چقدر خشن شدی و منم چقدر خوشم میاد دارم لذت می برم . حال می کنم . خیلی .. خیلی .. وووووووییییییی نههههههه نههههههههه بزن بزن من می خوام کیر می خوام . کیر داداتشی گلمو .. باید کیرت رو بشکنم . همون داخل بهش فشار بیارم . امونت ندم . بذارم همین جور بترکی .. آخخخخخخخخ نهههههههه آریا .. انگار به هیچی دیگه نمی تونم فکر کنم . اصلا دیگه یادم نمیاد که تو بد جنسی .. نمی دونم واسه چی فکر می کردم که دوستم نداری و سنگدلی .. -ببینم دختر داری یه کاری می کنی که کیرمو بیرون بکشم . شوخی شوخی داری حرفای جدی خودت رو می زنی . -دوست نداری خواهرت دوست داشته باشه بیشتر از اینا با تو باشه ؟/؟ من که خیلی خیلی به تو علاقه دارم . -من بیشتر از تو . -دروغ نگو داداش .. حالا من حرفی نمی زنم تو به کارت ادامه بده . بده و ولم نکن . دوستت دارم . عزیزم . آریای من . عشق من . دوستت دارم . لبای خواهر جونو دوباره قفلش کردم . اون از بوسه چسبونی که با تمام وجود رو لباش بشینه لذت فوق العاده ای می برد . نفس زدنهای هوس آلوده اش اینو به خوبی نشون می داد و من اینو به خوبی احساس می کردم . فقط اونو می بوسیدم همه جاشو و هر جایی رو که لبام بهش می رسید و اونم کاملا بی حس شده بود . جلو جرکت آب کیرمو نگرفتم . گذاشتم که بپاشه به کس آنی نازو دوست داشتنی من . خواهرم تشنه اش بود و آروم آروم ناله می کرد و زیر لب حرفایی می زد که متوجه بعضی هاش می شدم و بعضی ها شو نمی فهمیدم .-آنی خیلی عاشقتم . داره میاد . آماده باش که داره می ریزه . خیلیه . اندازه یه دنیا -آههههههههه فدات شم . حواست باشه سیل نبردش . اون وقت دیگه نداری ها . بقاپش که فرار نکنه . -از دست آریا کجا ی خواد در ره . اون رو هوا می زنه . همچین می زنه که اون سرش نا پیدا . حواست باشه که تو فقط باید مال منو رو هوا بزنی .. وقتی که داشتم توی کس آنی خالی می کردم و با لذت چشامو باز و بسته می کردم خواهرم به صورت و این حالتم خیره شده لذت می برد .. -اگه بدونی چقدر خوشم میاد از این که می بینم تو داری با من کیف می کنی . لذت می برم .دارم حال می کنم . فکر می کنم از هیشکی به اندازه من لذت نمی بری . این خیلی بهم لذت میده . باعث تقویت روحیه من می شه . کف دو تا دستاشو گذاشت دو طرف صورتم و این بار اون منو بوسید . -اگه بدونی خواهر که چقدر توی بغل تو احساس آرامش می کنم . -آریا اگه خوابت می گیره و می خوای بخوابی بهت اجازه میدم که بخوابی . به شرطی که اگه دم صبح چشام باز شد و هوس تو رو کردم پس نکشی .. -آنی جون همین یه ساعت دیگه هم اگه هوس کنی من در خدمت توام . تن و بدن به این خوشگلی و تمیزی رو چرا که نخوام درسته قورتش بدم . دستای اونو گرفتم و به چشای خوشگلش زل زدم . -اگه بدونی چقدر دوستت دارم . چقدر خاطرت رو می خوام . واسه این که از این انزوا در بیای حاضرم هر کاری انجام بدم . دوستت دارم . با تمام حسم . اگه بدونی که برات چه کارا که نمی کنم . دیوونتم . عاشقتم . هنوز دلم نمیومد که بهش بگم قصد دارم تو رو ببرم به جلسه خانوادگی . با تر فندهایی که خودم واردم . می دونستم که می تونم موفق شم . چون با نفوذی که روی پری داشتم اون به خوبی می تونست کمکم کنه و حتما موفق می شدم . ولی می دونستم یه بلبشوی عجیبی راه می افته . روی آنیتا حساب ویژه ای باز کرده بودند . انگاری اون یه آسی بود که می خواستن برای روز مباد ا داشته باشن و کسی هم دلش نمیومد که اونو وارد محفل سکس خانوادگی کنه . حالا چرا این حساسیت در اونا وجود داشت شاید یه علاقه خاص بود ..و این که هنوز مجرد بود .. آنی تا دم صبح کارم نداشت ولی من گذاشتم اون هر طور که دلش می خواد با من حال کنه و خودمم خیلی بهش حال دادم . طوری که یک بار دیگه هم ار ضاش کردم . آنی بهم بچسب . هر طوری که دوست داری و دلت می خواد با من رفتار کن . داداش آریا متعلق به توست . این لحظه از زمان مال توست . تو باید از این ثانیه ها لذت ببری . دوستت دارم . دوستت دارم . با حرفای پر شور خودم آتش هوس و شهوت رو بازم در ش شعله ور تر کردم .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 200

روز بعدش پس از این که با آنی بر نامه داشتم و هر دو مون حسابی خودمونو سبک کردیم خیلی با خودم کلنجار رفتم که بهش بگم نگم ؟/؟ چه جوری حالیش کنم ؟! اون خواهر منه . اصلا انتظار نداره که همچین پیشنهادی بهش بدم . می دونستم با این که یکی دوبار اونم اوایل قبل از این که باهاش رابطه ای داشته باشم یه جوری نشون می داد که اونم بی میل نیست که مثل بقیه در این مجلس شرکت کنه ولی از وقتی که سکس اونو تامینش کردم و حسابی بهش حال دادم و دونست که داداش آریا کیرشو از اون دریغ نمی کنه دیگه به این که در محفل شرکت داشته باشه رغبتی نشون نمی داد .ولی من خیلی دلم می خواست که دیگه خانواده به چشم یک بچه بهش نگاه نکنن . اونو بپذیرن . باهاش حرف بزنن . دوستش داشته باشن .. وقتی که با آنی جون این مسئله رو در نظر گرفتم اولش یکه خورد . سگر مه هاش رفت تو هم . -داداش از دستم خسته شدی ؟/؟ دلتو زدم ؟/؟ -ببین آنی اگه بهت بگم در حال حاضر بیشترین لذت رو از تو می برم شاید باور نکنی . چون تو از همه خوشگل تر و ظریف تری و اگه بگم که خیلی عذاب می کشم که تو رو بایکی دیگه ببینم شاید بازم باور نکنی ولی دلم می خواد تو هم همون جوری که ما از شرایط خانوادگی خودمون استفاده می کنیم بهره ببری . مگه خون ما از خون تو رنگین تره . با این حرفام آنی رو مجابش کردم که با من همراهی کنه . چون باید یه سری دروغ هایی رو تحویل می دادیم که بعدش بتونیم مجوز رو از مادر بزرگ بگیریم و بعدش هم اگه از این مشکلات خلاص می شدم باید از اون یک امتحان هم می گرفتم . هر چند نیاز به امتحان نبود و من هر وقت دلم می خواست می تونستم خواهرمو بکنم . ولی اگه کار ها بر روی اصول و قانون پیش می رفت ما دیگه مشکلی نمی داشتیم و کسی هم مشکوک نمی شد . در هر حال سعی کردیم وقتی که آنی به خونه پدری می رسه دو تایی مون بریم توی حس ناراحتی . زنگ زدم به خونه و گفتم امشب آنی میاد اونجا و یه کار مهم با شما داریم . حواستون باشه ..مامان الیا : آریا من دلم واست تنگ شده بود . می خواستیم امشب بر نامه سکس سه تایی رو پیاده کنیم .. -سه تایی ؟/؟ -من و تو و آرمیلا .. -مگه بابا و فر نوش کجا رفتن که شما این قدر شجاع شدین .. -اتفاقا پریسا و آرین هم هستند ولی من دیگه یواش یواش شجاع شدم . حالا اگه بتونم آرمیلا رو راضیش کنم که دست از سر ما بر داره و بره با آنی جون درددل کنه من و تو می تونیم تا صبح لخت لخت کنار هم بخوابیم -مامان کنار آنیتا که نباید سوتی بدیم که با هم راه داریم . .. الیا جونم شده بود برج زهر مار ولی وقتی من و آنی وارد خونه شدیم همه حاضرین خوشحال بودند . محفل گرم خانوادگی ما چهره ای رو کم نداشت . همه طوری آنی رو می بوسیدند که انگاری از سفر چند ساله به خارج از کشور بر گشته . در هر هر حال آنی سرشو انداخت پایین . رفته بود توی حس و فیلم .. بابا : آنی دخترم چی شده چی رو می خوای به ما بگی و می ترسی . هر حرفی توی دلته بگو .. -مامان بابا شما در حق من خوبی کردین .. با این حال مدتها بود که تنها و دور از شما پیش مامان بزرگم بودم . احساس تنهایی باعث میشه که آدم گاهی یه اشتباهاتی بکنه . داداش آریا ! اگه امکان داره تو ادامه بده . من شرمنده ام . خجالت می کشم . نمی دونم چی بگم . در مقابل خانواده نجیب خودم نمی دونم چه کاری بکنم در مقابل اون همه محبتی که در حق من کردند .. سرشو انداخته بود پایین و دستاشو میون سرش گرفت . خیلی هم به خودش زور زد که گریه کنه ولی فایده ای نداشت . انگاری اشکاش در نمیومد . از اونجایی که آنیتا اهل دروغ نبود واسش خیلی سخت بود که بتونه فیلم بازی کنه و بر مبنای دروغ حرف بزنه . واسه همین بود که سعی کردم خود آنی ادامه نده .. -عزیزان من! خواهر من همه چیزو واسم گفته ولی شما باید باهاش مدارا کنید .. از گوشه و کنار صداهایی بر خاست .. دیگه منو دق آورده بودند از بس می گفتند چی شده چی نشده . انگاری که همه شون دایه مهربان تر از مادر شده بودند . هر چند مادرش هم هرموقعپا می داد بی خیال زیر کیر این و اون بود . منو کلافه ام کرده بودند ..دیگه به جای صغری کبری بافتن و بالا منبر رفتن تصمیم گرفتم که کار رو یکسره کنم . بیچاره ام کرده بودند .-ببینید این همون چیزیه که آبجی واسم تعریف کرده . اون دوست پسر گرفته .. دوست پسر زده پرده شو پاره کرده و با خونواده اش ار قفس پریده رفته اروپا .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 201

بابا آزاد داشت سرش سوت می کشید -چی ؟/؟ اون اول هیجده سالگی این جور خودشو بر باد داده ؟/؟ نه .. نههههههه من نمی تونم اینو باور کنم . اون باید بره دانشگاه . اون باید به درساش ادامه بده .اون نباید .. نه .. مامان الیا : آنیتا اصلا فکرشو نمی کردم که تو بخوای دست به همچین کاری بزنی . تو رو دختر خیلی نجیبی فرض می کردم . روی تو قسم می خوردم . حس می کردم که می تونم حساب ویژه ای روی تو باز کنم . تو رو خیلی عاقل تر از اینا می دونستم . نمی دونستم به این سادگی ا فریب می خوری . نباید این جوری می شد . تو نباید این کار رو می کردی . حالا می خواد چی بشه . تو آبروی ما رو بردی . در خاندان پدرت سابقه نداشت که دختری قبل از ازدواج بکارت خودشو از دست بده . الان اگه فامیل بفهمند چی میگن .. آنیتا رو که مثل یک کارگردان بهش یاد داده بودم در مقابل هر یک از حرفای اونا چی بگه یه اشاره ای بهش زده و اونم قسمتی از فیلمشو شروع کرد -مادر شما برام دم از نجابت می زنین ؟/؟ پدر ! فکر می کنین که من امید و آرزوهای شما رو بر باد دادم ؟/؟ من که در تمام لحظات زندگیم به فکر شما بودم . همیشه به شما نیاز داشستم . دلم همیشه واسه شما تنگ می شد . ولی شما منو به بهونه درس رد کردین . به خاطر این که راحت باشین . آزاد باشین و این که هر کاری که دلتون می خواد انجام بدین ولی غافل از این که از یه طریقی به گوش من می رسه که شما ها دارین چیکار می کنین . مادر! پدر! بچه ها! به من بگین کجای این کار نجابته که شما ها هر کدومتون به غیر از همسرتون بخواین با چند نفر دیگه هم باشین . اونم جلوی چشم بقیه .. من که یک پسر گولم زد و این بلا رو سرم آورد بیشتر در خور مجازاتم یا شما ؟/؟ شمایی که عمری رو واسم دم از تربیت و ادب می زدین . منم یک انسانم . آدمم . منم دل دارم احساس دارم نیاز هایی دارم . حالا یک مورد برام پیش اومده بود . دیگه وارد محفلی نشدم که بیشتر از صد نفر آدم درش لخت و سکسی می گردند . یعنی راستی راستی فکر می کردین که به گوش من نمی رسه . منم واسه خودم نیاز هایی دارم احساس دارم . این رفتار شما با من به هیچ وجه درست نبود . حالا باید بیام بهتون جواب پس بدم ؟/؟ اینه اون خانواده پر مهر و محبتی که دلم واسشون تنگ شده بود ؟/؟ منو برای مدتی از خونه دور نگه داشتین که نتونم از کار های شما سر در بیارم ؟/؟ آخر تا کی ؟/؟.. در همین لحظه داداش آرین اومد جلو آن چنان زد زیر گوش آنیتا که دختره بیچاره افتاد زمین رفت یکی دیگه بذاره زیر گوشش که مچشو رو هوا گرفتم و طوری پیچوندمش که داداش , دادش رفت آسمون . زنش پریسا از این که شوهرش این جور اسیر در دستای منه خیلی خوشحال بود و لذت می برد . منم از این کار خودم خیلی خوشم اومده بود . ول کن آرین نبودم . -خجالت نمی کشی یک دختر بی دفاع و مظلوم رو می زنی ؟/؟ بی غیرت .. همین زن داداش پریسا تا حالا چند بار زیر کیر من دست و پا زده ؟/؟ همین مامان الیا رو چند بار من گاییدم و چند یار خود تو کیرت رو فرو کردی داخل کس و کونش ؟/؟ پس واسه چی داری دم از غیرت می زنی . از کدوم جوانمردی ؟/؟ واسه چی زدی زیر گوشش .. آنی پاشو من این داداش نامرد خودم رو همین جوری نگهش می دارم تو هم بزن زیر گوشش . تلافی رو سرش در بیار .. آنی : من نامرد نیستم . منم اگه بخوام بذارم زیر گوشش میشم مث اون .آنی مثل ابر بهار اشک می ریخت .. آرمیلا از این که خواهر کوچیکترش سکه یه پول شده خوشحال بود . پریسا دلش می سوخت و پدر و مادرم هم ناراحت بودند از این که اون دیگه یک دختر نیست . ادامه دادم -ببینید ازدواج یک هدف نیست . این که تشکیل زندگی بدیم و بخوریم و بخوابیم و دل دیگران رو به درد بیاریم یک هدف نیست . شما با این که می دونستین یکی هست که خودتونو باهاش ارضا کنین بازم ترجیح دادین که محفل سکس خونوادگی رو پر رونق تر کنین چه طور از یک دختر نمیشه انتظار داشت که دوست پسر بگیره ؟/؟ فقط اینو بهتون بگم درجلسه بعدی آنی هم هست . اونو با خودمون می بریم به گشت و گذار شمال غربی و شاید هم شمال کشور ..پدر : آریا نذار رابطه پدر فرزندی ما به هم بخوره .. اون یک بچه هست .-از کی تاحالا دختر هیجده ساله شده بچه ؟/؟ من همه چی خوب حالیمه . این شما هستین که فکر می کنین من آنیتا , همون آدم دیروزی هستم -ببینم اون کتکی که از آرین خوردی رو مثل این که یادت رفته ؟/؟ -اینا واسم مهم نیست . داخل شما ها فقط داداش آریای ما مرده که درکم کرده حرفامو شنیده می خواد یه کاری واسم انجام بده . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .

شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 202

-آنیتا تو ناامیدم کردی دخترم .. -بابا منم می خوام زندگی کنم . این حق قانونی منه . من نمیگم شما خود خواهین . حق ندارم این حرفو بزنم . شما به خودتون یه نگاهی بندازین ؟/؟ الان در یک محفلی هستید که پدر و مادر شما هم هستند . پس این نمی تونه مانعی باشه برای من که من هم حضور داشته باشم . اگه این کار زشته پس چرا برای شما نیست -آنی جون زنای اونجا شوهر دارن .. -این که بد تر .. پدر من نمی خوام خلاف مقررات و بخشنامه های فامیلی رفتار کنم . حالا که این وضع برای من پیش اومده . به سن قانونی هم که رسیدم . پس نباید شما گیر بدین . مامان الیا : من اجازه نمیدم . -خواهش می کنم مامان .. من چه فرقی با بقیه دارم . بیشتر دوستم دارین ؟/؟ یا این که حس می کنین که چون خیلی کارتون کثیفه و ناپاکین به خاطر عشقتون به من نمی خواین که بیفتم توی منجلاب .. -آنی واست زوده .. آریا کمکش نکن .. -متاسفم . شما چرا دارین دل این دختر رو می شکنین . اون هم احساس داره .. آرمیلا : روی آنی رو زیاد ش نکن . اون خواهر منم هست . من خوبی اونو می خوام . می دونم چی براش خوبه و چی براش بد . خواهش می کنم داداش . من زن هستم و به خوبی می تونم بفهمم که در این لحظات به چی نیاز داره ....رو کردم به آرمیلا و گفتم خواهر تو یکی دخالت نکن . مثل این که یادت رفته بود که با بقیه دخترا واسه این که به من ضد حال بزنی چه کارا که نمی کردی .. -آریا به هم می رسیم .. مادر پدر این داداش آریا چون خودش مسئول تست کردنه می خواد از آنی هم تست بگیره حالشو بکنه ..واسه همینه که داره این قدر جوش می زنه که اونو بیاره روی خط .. -خواهر بیچاره من .. فکر کردی آنی حالاشم راضی نیست که خودشو در اختیار من بذاره ؟/؟ چرا اونم کاملا دوست داره و می خواد . می خواد که با من حال کنه .. حالا من و پری جون می خواهیم رسمیش کنیم . کسی نمی تونه برش ایرادی بگیره . امید وارم متوجه این مسئله شده باشین . تمام کارای ما قانونیه .. پریسا سرشو تکون می داد . از نگاهش بر میومد که اون از این که ما جلو خونواده وایسادیم خیلی خوشحاله . آرمیلا و با با و مامان و آرین خیلی جوش می زدند . راستش فرنوش شوهر آرمیلا یا همون دامادم خیالش نبود . تازه خوشحال هم بود . چون در صورتی که آنی به جمع و محفل ما می پیوست اونم می تونست بالاخره این توفیق نصیبش شه که خواهر زن خودشو بکنه .. -مادر! پدر! .. شما خودتون می دونین که من پست مهمی در مجلس سکس خانوادگی دارم .. آرمیلا : به خاطر کیر بزرگته ..-خواهر نگو که تو طالبش نیستی .. من به اندازه همون کیرم هم که شده فکر می کنم . نه این که مثل تو و دوستات دست به کارای احمقانه بزنم . نذار تمام حرفامو بریزم رو دایره .. آرمیلا لال شد و دیگه حرفی نزد . منم رشته سخن از دستم در رفته بود ولی یه جوری ادامه اش دادم . -من الان میرم خونه مادر بزرگ . آنی رو هم با خودم می برم .. کسی هم اگه اعتراضی داره کتبا به مادر بزرگ اعلام می کنه . در غیر این صورت این منم که شاکی میشم .. من و آنی .. مادر یه اشاره ای به پدر زد .. اون رفت و چند لحظه بعد بر گشت .. دو تایی پچ پچ می کردند ..-سر جاش نیست .. من دوروز پیش توی کشو دیده بودمش .. ظاهرا می خواستند شناسنامه و کارت ملی آنی رو پنهون کرده تا من نتونم مشخصات اون دال بر قانونی بودن سن خواهرمو به مجلس ارائه بدم و این جوری اونا هم یک زمانی خریده باشن . وقتی مسئله رو با من در میون گذاشتن گفتم فکر کنم اون مدارک حالا دیگه باید در خونه پری جون باشه .. اینودروغ می گفتم . هنوز مدارک و شناسنامه آنی توی خونه عزیز قرار داشت . در حال حال منو ول کردند ولی با همه اینا دلم می خواست که اونا از این که ما داریم این کارو انجام میدیم رضایت داشته باشن . آنی رو کشیدم به یه گوشه ای و بهش گفتم خواهر در هر کاری رضایت پدر و مادر شاید اصل نباشه ولی اگه بتونی دل اونا رو به دست بیاری خیلی بهتره . -داداش میگی من چیکار کنم . اونا به هیچ صراطی مستقیم نمیشن . همش دارن حرف خودشونو می زنن . من دیگه کاری از دستم بر نمیاد . نمی دونم چیکار کنم . .. با این حال آنی رفت طرف پدر و مادرشون صورت اونا روبوسید .. -امید وارم منو درک کنین .. فکر نمی کردم با با و مامان تا این حد رقت قلب داشته باشن .. اشک توی چشاشون حلقه زده بود . آنی یه نگاهی به من کرد و من سری تکون دادم که حله .. من و خواهرم رفتیم طرف خونه مامان بزرگ تا اونجا رو هم حلش کنیم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 203

-اوووووهههههه احوال جفت نوه های گلم . درسته که آرین و آرمیلا از شما بزرگترن و وقتی به دنیا اومدن شماهایی وجود نداشتین ولی اگه به کسی نگین نمی دونم چرا شما دو تا رو از اون دو تا بیشتر دوست دارم . شاید به خاطر یک مظلومیت خاصیه که در شما هست و در اونا نیست . شایدم من اشتباه می کنم . دو تایی مون پری جونو بوسیدیم . -ببینم آریا عزیزم مشکلی پیش اومده ؟/؟ -برای من که نه . برای آنی چرا . .. داستان ساخته شده رو واسش تعریف کردم .. -آریا پس تو حالا می خوای اونو به جمع ما بیاری ؟/؟ نظر خونواده چیه .. -پری جون ما نمی خواهیم خلاف مقررات و قوانین کار کنیم . اولش بابا مامان مخالف بودند .. آرین گذاشت زیر گوشش ..آرمیلا متلک گفت ولی بالاخره رضایت بابا مامان جلب شد . پری دستمو گرفت و منو به گوشه ای کشید و گفت .. من تو رو بیشتر از خودم می شناسم . نمی دونم چرا یه حسی به من میگه که تو داری یه چیزی رو از من پنهون می کنی . من خونواده خودمو خوب می شناسم . شاید تونسته باشی سر با با مامانت خوب کلاه بذاری ولی پری مار خورده افعی شده . راستشو بگو تو کار خواهرت رو ساختی تا بتونی مجوز بگیری ؟/؟ -مادر بزرگ چه فرقی می کنه .. -به من دروغ نگو .. -کمک می کنی یا نه .. -حالا اومدی تست بگیری ؟/؟ تو که همش در حال تست گرفتنی .. -پری جون حالا ضد حال نزن دیگه . من و آنی یه شب اومدیم مهمونی و می خواهیم تست بدیم .. چند وقت دیگه سفر تا بستونی ما شروع میشه و همه با هم یه حال درست و حسابی می کنیم . -ببینم امشب چیزی هم به ما می رسه ؟/؟ -هنوز هیچی نشده می خوای جلو آنی ما رو رسوا کنی ؟/؟ -اون باید بدونه -می دونه -باید حس کنه که ما یک گروه هستیم . -مادر بزرگ تو که خودت مدرسه رفتی و می دونی . درسا رو که یک دفعه نمیشه به دانش آموز داد . گاماس گاماس . -تو دیگه کی هستی . من از دست تو دیگه سر به بیا بون میذارم . -آنی جون یه چند دقیقه ای سرت رو گرم کن . مدارک خودت رو بده من و مادر بزرگ صحبتای محرمانه ای داریم که باید انجام شه -داداش پری جون قبول می کنه که بیام به محفل ؟/؟ .. پری : باید شرایط رو ببینم و آریا هم یک گزارشی تنظیم می کنه مبنی بر قدرت و توانایی تو . که این که آیا می کشی که بتونی خیلی ها رو از خودت راضی نگه داشته باشی یا نه . چون آریا جان به خوبی متوجه میشه که یک زن چند مرده حلاجه .. آنی یه اخمی بهم کرد و بازم لب ور چید .. این بار شونه ها شو گرفتم و اونو بردم یه گوشه ای و گفتم خواهر خوشگله خوبم . استاد شدن همین درد سرا رو هم داره دیگه . چرا بی خود و بی جهت از من دلخور میشی . من که با تو دشمنی ندارم . تو هم کسی هستی که بیشتر از بقیه به من لذت میدی و از طرفی حالا که من و پری جون بهت مجوز بدیم خود تو که دیگه نمیای فقط خودت رو وابسته به من بکنی مردای دیگه ای هم هستند .. در ضمن فراموش نکن که مرتب باید قرص ضد بار داری بخوری . من و پری رفتیم به اتاق اداری .. در رو هم از داخل بستیم . -خب پری جون حرف حسابت چیه ؟/؟ حالا من دارم از آنی جونم حرف می زنم تو داری با من یکی به دو می کنی ؟/؟ نبینم دیگه از این حرفا به من بزنی . متوجه شدی ؟/؟ .. پری شلوارشو پایین کشید و گفت حرف حساب من اینه . این که می خوام تو اونو دریابی .. -ببینم مشکل آنی حله ؟/؟ .. کار قانونیه .. اگه یکی خواست واسش مایه بیاد به مایه من نگاه کن . -من که چیزی نمی بینم . -قبلا دیدی . حالا هم نشون میدم . کیرمودر آوردم همچین اونو فروش کردم توی کس پری که یه لحظه آخش در اومد . فوری دستمو گذاشتم جلو دهنش . -ببینم چته .. می خوای همه عالم و آدمو متوجه کنی که زیر کیر منی . دستمو جلو دهنش داشته و با فشار و تند و تند می کردمش . کس مادر بزرگ آن چنان خیس شده به کیرم حال می داد که خیلی زود توی کسش خالی کردم ولی با این که کیرم یه حالت خاصی پیدا کرده بود و حداقل یک دقیقه ای رو باید بعد از انزال استراحت می کرد ولی همچنان ادامه دادم تا مادر بزرگ رو سر حال سر حالش کنم . جریان خون در پری جون شدت یافته بود . با این که حس کردم ممکنه برای قلبش خوب نباشه ولی همچنان به کارم ادامه دادم . تا این که دیدم گردن پری به طرفی خم شد .. کس داغش حسابی اشکاشو ریخته بود . اونو سر حال سر حالش کرده بودم . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 204

داشتم از پری جدا می شدم که برم به طرف آنی و باهاش سکس کنم و اون شبو با هاش خوش بگذرونم که یک تیر دو نشون کرده باشم ولی مادر بزرگ که دستمو خونده بود داشت ضد حال می زد که مگه می تونست حریف من شه ؟ این کیر من زبونشو بسته بود . -آریا جون مگه واسه این نیومدی که برای آنی مجوز بگیری ؟/؟ همه چیزم که دست من و توست و راستشو اگه بخواهیم بگیم دست خودته . چون دیگه کارو به جایی رسوندی که من رو حرف تو نمی تونم حرف بیارم . حالا چه طوره که من و تو بر نامه آنی رو ردیفش کنیم و اونو بفرستیم بره و خودمون با هم خوش بگذرونیم . -ببینم بابا بزرگ آرمان حالش خوبه ؟/؟ .. مادر بزرگ فهمید که نباید ادامه بده -هر چی تو بگی آریا . ولی من نصفه شبی وقتی که حسابی آنی رو تستش کردی و حالتو کردی و بهش حال دادی می خوام . من خوابم نمی گیره تا تو داروی آرام بخش رو به من ندادی . من بیدار می مونم تا تو بیای پیشم . -ولی اگه خواهرم نخوابه چی . -تو اگه بخوای می تونی خوابش کنی . با نوازشهای تو آدم طوری به خواب میره که حس می کنه تا ابد می خواد بخوابه . مادر بزرگ اینو در مورد خودش تجربه کرده بود . راست می گفت . اون به هیجان اومده بود . بوی منو که احساس کرده بود خاطرش جمع شده بود و تا اونو سر حالش نمی کردم ولم نمی کرد . -پری جون من که همین حالا یک سرویس با تو بر نامه رفتم . یعنی سیر نشدی ؟/؟ -تو که می دونی من در این سن چقدر اشتهام زیاد شده . پدر بزرگت که یا خوابه یا میره سر وقت باغچه . دیگه کجاست که به من برسه . تازه چی داره که به من برسه . -پری جون واسه قلبت خوب نیست -آخخخخخخخخه .. من بمیرم که چقدر به فکر منی . حساب اینو نمی کنی که من اگه دلم بگیره چی میشه . من می خوام . من نیاز دارم . -حالا این قدر سر و صدا نکن . یه کاریش می کنم . این قدر هم جلو آنی سوتی نده . یه خورده سر و وضعتو مرتب تر کن . لباسای پوشیده تری بپوش . اون باید یواش یواش با این شرایط خوبگیره .. -سعی خودمو می کنم ولی نمی تونم مث زنای محجبه باشم . اون باید بدونه کیر و کس در شرایط سکس خانوادگی و ایامی که به این کارا اختصاص داده شده یک جنبه مشاعی داره .. -همه اینا رو می دونه ولی این که بخواد در عمل هم متوجه شه حق رو به تو میدم ولی سفر آبگرم نزدیکه من اونجا خودم میشم مربی اون . -ولی آریا کاری نکن که همش دور و بر آنی باشی . بقیه زنا هم ازت انتظار دارن . آخه اونا با یه شور و هیجان خاصی از تو و از کیرت حرف می زنن که نگو و نپرس . میگن ما که در محفل نتونستیم از سکس با آریا سیر شیم حداقل در سفر آبگرم اون می تونه ما رو سیرمون کنه . -این زنایی که من دیدم اگه روزی یک بار هم با کیرم اونا رو ساعتها بکنم بازم سیر مونی ندارن . انگاری هر چه بیشتر به اونا کیر می زنم اشتها شون بیشتر میشه .. رفتم سراغ آنی . می خواستم کمی اذیتش کنم و سر به سر خواهر کوچولوی خودم بذارم . خواهر کوچولوی هیجده ساله ای که زیاد هم ازم کوچولو تر نبود . -چی شد داداش -هیچی باید امتحان بدی .. منم سوگند خوردم که هر چی که طرف نشون داد و حس کردم رو در پرسشنامه بنویسم . یعنی این که اگه خوب حال ندی و تشخیص بدم که تو به درد محفل نمی خوری رفوزه ات می کنم -داداش خودت منو آوردی این جا . خودت تشنه ام کردی . حالا می خوای منو رفوزه کنی ؟/؟ -کی گفته من می خوام تو رو رفوزه کنم . چرا از همین حالا جا زدی ؟/؟ مگه تو اعتماد به نفس نداری . مگه خودت رو باور نداری . پس واسه چی داری این همه آیه یاس می خونی . بیا جلو خواهر خوشگله من . حالا پاشو بریم یه چیزی بخوریم . بعدا در این مورد حرف می زنیم .-آریا تو ناراحتم می کنی ونا امید . -ببینم آنی تو خودت باش . خودت باش و خودت . من می خوام وجدانی کار کنم . یک معلم با وجدان باشم . به دانش آموزم وقتی نمره بدم که درساشو خوب وارد باشه . آنی رو بغلش کرده و اونو که اخماش تو هم بود بوسیدم . لباش چقدر شیرین بود . با این که پری جونو گاییدم ولی بوی خوش آنیتا و عطر هوس انگیز و نیروی جوونی اون منو سر شار از هوس والتهابی کرده بو.د که بخوام با خواهرم سکس کنم . دستامو گذاشتم رو سینه هاش و اونم با قسمتی از شلوارم که کیر ورم کرده ام توجهشو جلب کرده بود بازی می کرد .. -خواهر کوچولو خیلی دوستت دارم . عاشقتم ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی



شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
صفحه  صفحه 21 از 29:  « پیشین  1  ...  20  21  22  ...  28  29  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هر کی به هر کی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA