ارسالها: 3650
#211
Posted: 22 Jan 2014 22:40
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 205
-آریا تو وقتی پیش منی انگاری جز تو به هیچی دیگه اشتهایی ندارم . -عزیز دلم حالا این چیزا رو ولش بیا بریم پیش مادر بزرگ . اون ناراحت میشه از این که من و تو به دست پختش بی توجهی کنیم .. بابا بزرگ آرمان وقتی شنید که آنی می خواد وارد جمع شه هم خوشحال شد و هم یه حالت خاصی بهش دست داد . انگاری اونم در مورد انی یه تعصب خاصی داشت . نمی دونم چرا ما همه این جوری بودیم من یکی که فکر می کنم از همه شون بیشتر این حال و حالتو داشتم . چون این من بودم که اونو وارد دنیای جدیدش کرده بودم و تعلق خاطر خاصی نسبت بهش پیدا کرده بودم . به آنی جریانو گفتم . بهش گفتم آنیتا من خیلی دوستت دارم و عاشقتم که می خوام تو هم سهم عمده ای از هوس و زندگی داشته باشی . چون عاشقتم دلم می خواد عشق کنی -آریا و منم حاضرم که فقط مال تو باشم و در این مجالس شرکت نکنم .. توچشاش نگاه کردم حس کردم که در نگاهش چیزی جز صداقت موج نمی زنه . -اونو بوسیدم و گفتم به خاطر همین یکرنگی هاته که عاشقتم که دوستت دارم و حس می کنم هر کاری برات انجام بدم بازم کمه . دستامو تو دستاش نگه داشت . -داداش تنهام نذار . کنارم بمون . من حس می کنم اگه بعدا وارد جمع شم احساس خجالت بکنم . یه احساس شرم . -دشمنت شر منده باشه .من در کنار تو هستم . هیچوقت تنهات نمیذارم . این همیشه یادت باشه . تا آخرین نفس و تا پای جونم کنارت می مونم پیشت می مونم . مادر بزرگ بود آشپز خونه و من وآنی خیلی آروم حرف می زدیم . آرمان جون که گوشاش کمی سنگین بود متوجه نمی شد که چی داریم میگیم . شاید هم می فهمید و چیزی نمی گفت . صدامو خیلی پایین تر آورده و گفتم آنی یه چیزی بهت بگم از تعجب نمی دونی چیکار کنی . اگه بهت بگم بابا بزرگ مسئول تست و امتحان گیری از خانوماست چه حسی بهت دست میده .. -اوخیییییییی .. نه آریا .. اگه دست اون باشه همه رو قبول می کنه . چون خودش رفوزه هست . فداش شم من . طفلک ! -ببینم آنی طوری حرف می زنی که انگاری داداشت می خواد تو رو رفوزه کنه -راستش واسم فرق نمی کنه .. گاهی دوست دارم قبول شم . گاهی هم دوست دارم رفوزه شم تا فقط اسیر دستای تو باشم . ولی وقتی که فکرشو می کنم روزای زیادی رو باید دور از تو باشم . تو میری در یه مجلسی که من باید حرصشو بخورم که چرا در اون لحظات متعلق به من یا در کنارم نیستی . شاید مهم ترین دلیلی که من دوست داشته باشم بیام به مجلس عمومی اینه که کنار تو باشم . -آنی برای صدمین بار بهت گفته باشم که اگه منو با خیلی ها دیدی شلوغ بازی در نیار . اصلا چشاتو باز نکن به سمت من . برو یک طرف دیگه .. -خیلی بد جنسی .. خلاصه شامو در کنار پری و آرمان جون خوردیم و رفتیم به اتاق خودمون . به اتاق تست . -آریا پارتی بازی نکن . من می خوام امشب یه نمره بیست به من بدی . -حاضری ازت امتحان نگیرم همین جوری بهت بدم بیست ؟/؟ -من می خوام عدالت در مورد من رعایت بشه . -فدات شم پس بیا . -نه داداش تو بیا . منو با یه هل انداخت رو تخت .. لباسامو یکی یکی در آورد . کف دستشو گذاشت رو سینه ام و آروم آروم با موهای سینه ام بازی می کرد .. بعد لباشو جای دستش قرار داد .. کیرم طوری تیز شده بود که دوست داشت فوری بپره بره توی غلاف .. -آنی پس تو کی می خوای لخت شی .. -نمی خوام به این زودی امتحان تموم شه . باید خوب و سر فرصت به سوالات جواب بدم . -تو دیگه کی هستی . چند بار دستمو بردم طرف لباسش تا اونو لختش کنم ولی دست بردار نبود می رفت عقب . حس کردم صورتم داغ شده . داغ تر از همیشه .. حس می کردم در این عالم نیستم . به هیچی نمی تونم فکر کنم . آنی قبل از شروع عطری به خودش زده بود که برای اولین باری بود که به مشامم می رسید . خوشبوترین عطری که تا حالا تحریکم کرده بود . چشامو بسته بودم .. به خودم فشار می آوردم تا ساک زدنهای آنی همون اول کار دستم نده ولی اون خیلی استادانه با لبا و زبونش به کیر من حال می داد . خودمو ول کردم . حس کردم با سرعت و فشار زیادی آبمو دارم توی دهن خواهرم خالی می کنم . یه لحظه چشامو باز کردم تا حالت اونو ببینم سرش پایین بود . تپش قلبم شدید شده بود . رسیده بودم به اوج لذت .. سست شده بودم . حتی توان اونو نداشتم که یک بار دیگه خودمو به آنی برسونم و برای لخت کردنش تلاش کنم .. لباسشو در آورد و فتنه گری با شورت و سوتینو شروع کرد . یه چند دقیقه ای گذشت تا هوس من یک بار دیگه اوج گرفت .. از جام پا شدم ولی اون از دستم در می رفت . کیرم دوباره شق شده بود .. -خواهر کوچولو بالاخره شکارت می کنم اون قدر می کنمت تا خودت بگی بس کن .. -هر کاری کنی من برنده ام . چه از دستت در برم چه شکارم کنی بازم تویی که شکار منی .. .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#212
Posted: 25 Jan 2014 21:55
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 206
خیلی زود آنی رو شکارش کردم . توی بغلم دست و پا می زد . -حالا از دست من در میری ؟/؟ می دونم چیکارت کنم . خیلی شیطون شدی . -دیوونه دیوونه . من در هر دو صورت پیروزم . چه رفوزه ام کنی . چه قبولم کنی . چه باز داشتم کنی . چه آزادم کنی . من بازم اسیر توام . اسیر دستای توام .دستامو گذاشتم پشتش سوتینشو در آوردم و اونو پرتش کردم به یه طرفی -خوشم میاد حرص می خوری داداش .. خوشم میاد این جور با هیجان می خوای منو بکنی . فقط یه جایی پرتش کن که بعد از عملیات بتونم پیداش کنم . نکنه یه وقتی منو پرتش کنی . -اوووووهههههه آبجی . چی داری میگی . چی می خوای بگی . -هیچی کارت رو بکن . استاد . کاری نکن که این من باشم که ازت امتحان بگیرم . درجا دستامو رسوندم به شورتش . بازم دست و پا زدنو شروع کرد . -آنی اذیت نکن که شورتتو جرش میدم -بده . منو از چی می ترسونی . یکی از اون شورتای نوی مامان بزرگو می پوشم . -چی شده امشب شیطون شدی ؟/؟ -این جوری دوست نداری ؟/؟ من هر چی بشم برای داداش شیطون و گل خودم میشم . اونو رو دستام قرار داده و انداختمش رو تخت . یه نگاهی به کیرم انداخت و کف دستشو گذاشت رو بیضه هام و تنه کیرمو یه حرکت رو به جلو داد و دهنشو گذاشت رو کیرم . -آنی تو که تازه کیرمو ساکش زدی .. ولی ول کن نبود . گذاشتم ساک بزنه . کمرم سست شده بود . تمام تنم سست شده بود . -خواهر خیلی با حالی . هر کاری که گفتی داری انجام میدی .. حالا میشه کیرمو درش بیاری . اون حالا دوست داره بره به یه سوراخ دیگه .. خواهر حرف گوش کن من کیرمو از دهنش کشید بیرون . لاپاشو باز کرد . دوباره کیرمو گرفت توی دستاش اونو مالوند به کسش . چند بار با فشار سر کیرشو به لبه های کسش فشار داد -آهههههههه ..نههههههه خیلی خوشم میاد .. حالا اون بود که بیحال شده بود . دستش حس نداشت . غرق هوس بود و تمام تنش به لرزه افتاده بود . من این کارو براش انجام دادم . کیرمو دو سه دقیقه ای به اطراف کسش مالوندم تا لذت و هوسو در همه قسمتای بدنش پخش کنم . -داداش داداش .. سوختم سوختم .. -ببینم الان حاضری یه نمره قبولی بهت بدم و تو رو به امون خدا ول کنم .. -من حاضرم هر شب بیام و امتحان بدم . منو تجدیدم کنی ولی امتحانتو بگیری . تا آخر .. بذارش تو . حالا ازت می خوام کیرت رو فرو کنی توی کسم . زود باش . بجنب بجنب .. چقدر تیز شده . انگاری از همیشه کلفت تره .. -چقدر چشات قشنگ و درشت می بینه . هر وقت به هوس میفتی حس می کنی از همیشه کلفت تر شده . -من که هر وقت تو رو می بینم به هوس میفتم . بغلم زده بود و خودشو به من چسبونده بود . دیگه بین ما فاصله ای وجود نداشت از جام پا شدم و ایستاده گاییدنشو شروع کردم . اونو رو هوا می گاییدم . دستاش شل شده بود و همین اونو سنگین تر می کرد . کف دو تا دستامو گذاشته بودم رو کونش . قدرت عجیبی پیدا کرده بودم . می خواستم این قدرت رو به رخ آنی هم بکشم که وقتی با کیر های دیگه روبرو شد فرق بین کیر من با اون کیر ها رو متوجه شه و بیشتر طالب من باشه . .. کس آنی کاملا خیس و لغزنده شده بود .. -نههههههه آریا آریا .. دارم می میرم .. قلبم .. قلبم .. -بذار همین جور فشارت بالا باشه . نمی میری .. داری حال می کنی .. -اوووووههههههه بد جنس .. بد جنس .. -دیگه دوستم نداری .. -بیشتر .. بیشتر از هر وقت دیگه ای . .. داداش خسته شدی . منو بذار زمین بکن .. -باشه عزیز دلم . اول بذار رو هوا ببوسمت و تا می تونم از لبات کام بگیرم - تو از هر جای من که دوست داری و عشقته کام بگیر . آنی مال داداششه . مال عشقشه . چقدر بوسه هاش به من حال می داد . اونو گذاشتم روی تخت . کیر کلفتو به سرعت می کردم توی کسش و می کشیدم بیرون . دستاشو به دو طرف باز کرده بود . حرکات نیمه فنری تخت استاندارد بدون این که کمر ما رو درد بیاره خیلی بهمون حال می داد . مادر بزرگ می دونست از چه جنسی استفاده کنه . خودمو رو خواهر جونم دراز کرده و یه بار دیگه لبای شیرین و گیلاسی اونو مماس با لبام قرار داده و میک زدن اون لبای خوشگلو شروع کردم . کس تنگ و چسبونش سرشار از هوس بود . من چه جوری می تونستم نیمه های شب خودمو از دستش خلاص کرده به پری جون برسونم . ولی باید هر جوری شده این کارو انجام می دادم پری از من انتظار داشت ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#213
Posted: 30 Jan 2014 00:07
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 207
از این که آنی داره حال می کنه منم خیلی حال می کردم . -اوووووووففففففف داداش داداش .. همین جوری خوبه . چه امتحان با حالی ! منو رفوزه کن .. تجدیدم کن .. بذار بازم همین زیر بمونم .همیشه منو بیار این جا و با هام حال کن . -وووووویییییی چقدر تو حریصی خواهر -نیست که تو نیستی ؟/؟ کیف نمی کنی ؟/؟ خواهر ناز و تازه ات رو داری می خوری و شیره جونشو می کشی . اون وقت بازم به فکر خانومای پیر پاتال هستی . -تو اینجا زیر کیر منم دست از حسادت برنمی داری ؟/؟ . ادامه دادم . می دونستم مادر بزرگ همین دور و براست و احتمالا پشت دره و یا شاید هم از یکی از این روزنه ها که من ازش اطلاعی ندارم نشسته و داره من و خواهرمو می بینه که چه جوری داریم با هم حال می کنیم . این پری جون از اون هفت خط هاست . خیلی به خودش می رسه . خوشم میاد اصلا نمی خواد باور کنه که پیر شده . اون مثل هر کس دیگه ای زندگی رو دوست داره و دوست داره که همیشه احساس جوونی کنه و کیر من این احساس رو درش به وجود میاره . خودمو کاملا رو خواهرم قرار داده هر چند با حرکت فنری تخت این جوری نمی شدضربات شدیدی برش وارد کرد ولی خیلی حال می داد مخصوصا این که لبامو رو لباش قرار داده بودم و اونو مثل یک معشوقه واقعی خودم که برام از اون بالا تر هم بود می بوسیدم . آنیتا رو قفل کرده بودم . با حرکات رو به پایین اون دیگه احساس خستگی هم نمی کرد و بیشتر فشار رو دوش من بود . سعی می کردم سنگینی خودموهم روش نندازم . آخ کاش خواهرم نبودی و تو رو همسر خودم می کردم . اون وقت می بردمت به یک دیاری که دست کسی به تو نرسه . فقط مال من بودی . اخلاق این خواهر گلمو هیشکی نداره و محجوب و متین و دوست داشتنی .. مهربان و خونگرم و مظلوم .. مثل آرمیلا اهل این نبود که برای رسیدن به خواسته هاش توطئه کنه . هر چندمیشه اینو گفت که آنی هنوز در میدان عمل قرار نگرفته تا بشه در موردش قضاوت داشت . ولی با این حال اون خمیره وجودش مشخص می کرد که اهل این حرفا نیست .. دستاشو دور کمرم چنگ انداخته و ناخناشو داشت فرو می کرد به پهلو هام .. لبامو گاز می گرفت راه دیگه ای نداشت تا خودشو این جوری تخلیه کنه . من راه فرارشو بسته بودم . اون غرق هوس بود . حتی صدای فریادشو بسته بودم .. با هر فشاری که به خودش می آورد فقط به طرف پایین حرکت می کرد . خیسی کسش حرکت کیرمو روون تر کرده بود .سرشو به این طرف و اون طرف حرکت می داد . می خواست به هر صورتی که شده لباشو از رو لبام بر داره .. یه لحظه دست از حرکت کشید .. ساکت شد . من لبامو از رو لباش گرفتم تا هرچی دلش می خواد بگه .. -داداش با من چیکار کردی . خیلی بد جنسی دلم داشت در میومد .. ولی خوشم اومد .. این جور مواقع حتی اگه من بهت میگم ولم کن تو نباید ولم کنی . چون اگه این کارو بکنی دلم می خواد دوباره کاری کنی برسم به همونجایی که درش قرار داشتم . در واقع باید کاری انجام شه که من به آخر خط برسم . -حالا فکر می کنی به آخرش رسیدی ؟/؟ -چه جورم ؟/؟ ولی بازم می خوام . آنی رو گفتم که دمر کنه تا کون خوشگلشو ببینم . -خواهر هوس دارم بذارم توی کونت . -من که حرفی ندارم . حاضرم به هر سوالی جواب بدم . فعلا که تو داری امتحان می گیری . با این که می دونستم پری منتظرمه ولی دستامو گذاشتم رو کونش . اونو به دو طرف باز کرده و با این که سوراخش خیلی ریز به نظر می رسید ولی سر کیرمو به کونش فشار داده تا بتونه راهشو پیدا کنه . با این که فقط همون اولشو کرده بودم توی کون آنی ولی خیلی حال می داد . نخواستم بیش از این خواهر کوچولوم اذیت شه . چون همچنان جیغ می کشید . خیلی بد فشار آورده بودم نمی خواستم این طور شه تازه خیلی هم خشک بود . در همون حالت خودمو روی کون آنی حرکت داده تا آبم همونجا خالی شد . خواهرم از درد و یا از لذت حرکت قبلی بود رو نمی دونم ولی به خوابی عمیق رفت .. راستی راستی خوابش برده بود . شایدم حوصله بلند شدن از جاشو نداشت . ولی صدای نفسهاش نشون می داد که چشاش سنگین شده . .. درو که باز کردم دیدم مادر بزرگ اون پشت وایساده . -تو که دختره رو گاییدی . پسر چی میشه این جوری بهمون حال بدی . -ببینم کم به تو حال دادم ؟/؟ ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#214
Posted: 1 Feb 2014 21:29
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 208
-پری جون هر کاری که دوست داری با من انجام بده . من خیلی خسته ام . -باشه . اگه بدونی چقدر جون و قوت دارم . فقط به اون کیرت بگو که نخوابه . من این چیزا حالیم نیست . الان مثل یک گرگ گرسنه ام . اگه فکر می کنی کیرت شق نمیشه یکی از اون قرصای وایاگرا بدم بخور . -نکنه مال همون وقتی باشه که بابا بزرگ آرمان می خورد . از اون تاریخ مصرف گذشته ها .. نه پری جون تو همون کیرمو که ساک بزنی و یه چند دقیقه ای میکش بزنی و زبون, که خودت استاد این کاری دیگه کاملا شق میشه و نیاری هم به قرص نیست . خلاصه من و پری رفتیم به یکی از این اتاقا . آخ که این مادر بزرگ حشری ما چه حالی به ما می داد ! از اون حالایی که حس می کردم بعد از چند روز تازه دارم سکس می کنم . شاید هم واسه این بود که خودم هیچ فعالیتی نمی کردم و تمام کار ها رو گذاشته بودم به گردن اون . این پری جون با چه حرصی خودشو رو من حرکت می داد . دست گذاشته بود رو دو تا لبه کسش از پهلو اونا رو به کناره ها می کشید تا کلفتی کیر من تماس بیشتری با محل ورود و خروج داشته باشه . سر پری جون در حال سوت کشیدن بود .. - یواش تر یواش تر .. بابا بزرگ بشنوه اشکالی نداره . می ترسم آنی رو بیدارش کنی -چیه هنوزم می ترسی که اون بخواد ببینه که تو داری یکی دیگه رو می کنی ؟/؟ ما تا چند روز دیگه قراره بریم پیک نیک . اون دیر یا زود باید همه اینا رو بدونه. تو از کی و واسه چی داری مخفی می کنی .. -پری جون بذار امشبه رو حالشو ببریم تا خودم این یکی دوروزه آنی رو ردیفش کنم . آخه واسه انجام دادن هر کاری اونم برای اولین بار یه مقدمه ای لازمه . -ببینم واسه گاییدن من مقدمه چیدی ؟/؟ -اوووووهههههه نمی دونم چی میگی مادر بزرگ -ولی من همیشه در رویا هام می دیدم که یه روزی نوه گلم میاد سراغم . فکر نمی کردم تا این حد بتونی بهم حال بدی . حس می کنم خوشبخت تر از زمانی هستم که تازه با آرمان از دواج کرده بودم . خودشو انداخته بود رو من و من دستامو گذاشته بودم رو کونش . خیلی با حال تلنبه می زد . صدای بر خورد کیر من به سقف کس اون و خیسی کس و شدت تماس طوری بود که آرمان جون یه لحظه از پشت در گفت یواشتر بچه ها آنیتا بیدار میشه ها .. -پری جون ! بابا بزرگ هم در جریان این حساسیت من قرار گرفته . ؟/؟ تو دیگه کی هستی .. رفتیم حموم تا اونجا بتونه هر کاری که دلش می خواد بکنه . حتی خیلی آروم فریاد می زد -آریا خوشم میاد . دوست دارم تا صبح همین جور رو کیرت بمونم . .. خوشم اومد خوشم اومد .. چشاشو طوری گردوند که فکر کردم می خواد از حدقه در آد ولی اون ار ضا شده بود . -بیا روم . می دونم خسته ای واسه چند لحظه بیا روم . از همین طرف خالی کن توی کسم . من آب می خوام . تشنه ام آریا ... من که خستگیم در رفته بود و حسابی آمادگی داشتم کمر مادر بزرگ طاقباز شده رو گرفته و تا می تونستم کیرمو فرو کردم توی کسش . حالا نکن کی بکن . اون فقط جیغ می کشید و آب می خواست .. آب کیرم به طرف چاله کسش به راه افتاده بود . وقتی آخرین قطره رو خالی کردم کیر رو ازکسش بیرون کشیده اونو فرو کردم توی دهنش . بخور . بخور . بخورش ساک بزن . میکش بزن . هر چی اون داخله خالیش کن . پاکش کن . بخور . حال بده . دو تا کف دستشو رسونده بود به انتهای بیضه ام و کیرمو به طرف جلو می فرستاد . چه حالی می داد . جاااااااااان . از این بهتر و با حال تر نمی شد . حس کردم که چند قطره تازه دیگه از پشتم و از قسمت آبدونی من توی دهن پری گل من خالی شده . .. -آخخخخخخخخخخ آریاااااااااااااا من دیگه دارم از حال میرم . بازم می خوام . کسم بازم می خاره . بیا بیا .. من قمبل می کنم بذار توی کونم . دستی به کیرم زدم با این که شل شده بود ولی حس می کردم که بازم جا داره که با کمی فشار اونو فروش کنم توی کون مادر بزرگ جون . عجب کونی کرده بود ! هر وقت که اونو می دیدم یعنی کونو می دیدم حس می کردم که برام تازگی داره جوووووووون پری قربونت برم من . این چه کونیه که داری . بی نظیره .. سوراخش جون میده واسه کیر من که همش بره اون داخل و بر گرده . تو درد نکشی و بگی می خوام می خوام -آره من می خوام همین الان هم به تو میگم که منو بکنی . دوستت دارم . کیر می خوام . جرررررررم بده پارررررررم کن .. اینجا خون به راه بنداز . -پری جون تو که منو کشتی . خیلی حال میدی . معرکه ای ... تا می تونست بهش حال دادم . دیگه از این سمت آبمو خالی نکردم . باید تمومش می کردم و می رفتم سمت آنی ....ادامه دارد .... نویسنده ..... ایـــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#215
Posted: 5 Feb 2014 23:03
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 209
خلاصه بعد از این که حسابی به پری جون حال دادم برگشتم و پیش آنی دراز کشیدم . خوشبختانه آب از آب تکون نخورده بود.. من و آنیتا بر گشتیم خونه عزیز جون .. چند روز دیگه قرار بود که بریم به سفر آبگرم و غرب کشور . عفت و عارف در این مورد طرحهای خاصی داشتند که می گفتند باید طوری بر نامه ریزی کرد که به مشکل خاصی بر خورد نکنند . عفت یه کارای خاصی می خواست انجام بده که به ما و اکیپ ما مشکوک نشن . دو سه روز مونده به آغاز این سفر من دست آنی رو گرفته بردم خونه مون . اون در هر صورت باید با جوو فضای عمومی سکس آشنا می شد . من دختری اونو گرفته بودم و تا حالا تنها مردی بودم که با هاش بودم و. اون باید خودشو به این مسئله که مردای دیگه ای هم هستند که باهاش سکس می کنند عادت می داد . باید این واقعیت رو می پذیرفت . این موضوع رو باهاش در میون گذاشتم . -داداش برام خیلی سخته . خیلی . -عزیزم تو خودت با کمال میل قبول کردی که بیای . فکر کردی من دوست دارم تو بیای ؟/؟ باور کن من اگه تو رو با مرد دیگه ای ببینم حس می کنم که به قلبم کارد کشیده باشن . ولی چه کنم که بد تر از اون وقتی خودم پا به این مجالس میذارم و تو برام زنگ می زنی و حس می کنم که در حق تو ظلم شده دلم می گیره . نمی خوام این جوری شه . -داداش دوستت دارم . دوستت دارم . عاشقتم . می خوام فقط مال تو باشم ولی راستشو گفتی من اصلا نمی تونم تحمل کنم که تو دور از من باشی و با زنای دیگه . شاید اگه خودمو نزدیک تو حس کنم با همه زجری که از دیدن وبودن تو با دیگران می کشم بازم دست نوازش تو رو بر سرم حس کنم و بیای به من بگی که همه اینها نوعی فانتزیه و معناش عشق نیست . همون لحظه بیای و بگی که فقط آنی خودتو دوست داری . عاشق خواهرتی . اینو گفت و خودشو انداخت در آغوشم . رفتیم خونه خودمون . خونه پدری .. خونه ای که ازش خاطره ها داشتیم . قرار بود دو روز دیگه راه بیفتیم . ولی شب قبل از رفتنو دیگه گفتیم خوب بخوابیم و با هم سکس نکنیم و این برنامه نرمش قبل از سفر رو گذاشتیم واسه دو شب قبل . عارف و عفت به بهانه های مختلف می خواستن بیان و در این مجلسک ما شرکت کنند . معلوم نبود عفت چه جوری بو بر دار شده بود . ولی متوجهش کردیم که این دیگه با مجلس فرق می کنه و نوعی دور هم بودن خونوادگیه . اون از دید من این مسائلو دید . راستش من که مخالف سر سخت این مسئله بودم ولی همه مون دلمون می خواست با خستگی کمتری اون شبو به صبح برسونیم . و محفل خونوادگی ما خالص خانوادگی باشه . اون شب یعنی دو شب قبل از رفتن به سفر آبگرم از همون اولش طوری خودمونو آماده کردیم که انگاری می خواستیم شنا کنیم و تنمونو بسپریم به آب . تازه با این تفاوت که همه زنا فقط یه شورت فانتزی پاشون بود و مردا هم فقط یه شورت داشتند . آنی اول سختش بود که سوتینشو باز کنه . -عزیزم ببین اینا همش مثل همن . این که خجالت نداره . همه تون مث هم هستین . آرمیلا که لجش گرفته بود گفت .. الهه مقدس و پاکی .. ببینم اگه دلت خواست می تونی بری راهبه شی ... -مسخره ام نکن آرمی .. خودت به کی میگی . تو که تا حالا زیر کیر بیشتر از پنجاه نفر بودی .. آرمیلا خواست خودشو برسونه طرف آنی و یه جوری زورشو بهش نشون بده که دستشو گرفتم و گفتم اگه دست روش بلند کنی با من طرفی . از شوهرت هم نمی ترسم .. فرنوش به جای این که از این کار من ناراحت شه یه چشمکی بهم زد که این که هر کاری دوست دارم انجام بدم . همون آرمی رو ساکتش کرد . رفتم طرف آنیتا . دستمو گذاشتم پشتش . سوتینشو باز کردم . طوری زیبا و نجیبانه دستشو گذاشته بود رو سینه هاش که بابا و برادر و دامادم سه تایی شون دستشونو گذاشته بودند رو کیرشون . یه حالتی داشتند که انگاری پاهاشون به جایی چسبیده نمی تونن حرکت کنن . دستم رفته بود رو دستای آنی که رو سینه هاش قرار داشت . دست آنی رو می مالوندم و سینه های زیر اونم می گشت . خیلی آروم لبامو گذاشته بودم رو گونه های خواهرم و می بوسیدمش . پریسا و مامان الیسا محو این صحنه شده بودند و آرمیلا از خشم سرشو به طرف دیگه ای بر گردوند . -خواهر کوچولوم مثل بر گ گل لطیف و نازه . باید با هاش مدارا کرد. باید دوستش داشت . دستامو آروم آروم رسوندم پایین تر و به جاهای حساس ترش . می خواستم که اون اولین نفری باشه که در میون اون جمع کاملا بر هنه میشه . ... ادامه دارد .... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#218
Posted: 8 Feb 2014 21:05
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 210
آرمیلا بازم بهمون اخمی کرد . انگاری ارث پدر می خواست . معلوم نبود با این که شوهر داشت از جون من چی می خواست .من یکی که در اون لحظات محل سگ هم بهش نمی ذاشتم .. آنی : داداش سختمه خجالت می کشم . -فدات شم خواهر گلم . شب اول و زفاف هم زن و شوهر از هم خجالت می کشن ولی وقتی همون بر نامه های شب اول پیاده شد دیگه خجالت ها می ریزه دور و همه چی حل میشه . با کف دو تا دستام یواش یواش میومدم پایین تر . رسیدم به شورتش .. یه دستمو گذاشتم رو قسمت کسش . یعنی روی شورتش و یه دستمو گذاشتم رو کونش .. بابا آزاد و داداش آرین که از حال رفته بودند . فرنوش هم داشت با کیر داخل شورتش بازی می کرد -آریا جون بیاییم .. -وقت وسیعه . حساب آنی جون جداست .. . آرمیلا : هیچم جدا نیست . اون خواهر مارمولکمو من می شناسم . من قبل از از دواج زیر کیر غریبه نخوابیدم ولی اون رفته کسشو داده حالا ادای خجالتی ها رو در میاره . رو که نیست . سنگ پا و دروازه قزوینه . آریا خیلی لی لی به لالاش میذاری . اصلا نمی دونم چرا تو این جوری شدی . زود باش بگو ببینم واسه چی این قدر ازش حمایت می کنی . .. تحویلش نگرفتم . لبمو بردم زیر گوش آنی و گفتم به حرفاش گوش نده اون تا اخر سفر سرعین همین جور غر می زنه . من اخلاقشو می دونم . با این که شوهر داره ولی دلش می خواد که مثلا من سر پرست باشم و یه جوری بهش حال بدم . دیگه حساب اینو نمی کنه که من مجردم تو مجردی اون متاهله .. دستامو یکی از عقب و یکی از جلو فرو کردم توی شورت خواهرم . کسشو از دوطرف در چنگم گرفتم . آهههههههه هنوز همون هوس و نشاط رو داشت .. -آریا من می خوام می خوام کیرت رو می خوام . -باید نشون بدی که خواهر گل منی و از این که جلوی بقیه خودت رو بذاری در اختیار من هیچ ابایی نداری .نگاه کن الان سه تا مرد اونجا هستند . عین گرگهای گرسته آماده اند تا کیرشونو فرو کنن توی تن تو . لذت ببرن . خودشونو با این زندگی عادت دادن . یک لذت خانوادگی .. سکسی فامیلی . شورت آنی رو آروم آروم پایین کشیده اونو از پاش در آورده . پاهاشو به دو طرف باز کردم و سرمو لاپاش قرار داده . اول از پشت , سوراخ کس و کونشو با هم لیس زده بعد رفتم به مسیر جلو. موهای سرمو می کشید و کسشو به دهنم می مالید -آهههههه داداش داداش .. کسسسسسسم کسسسسسم .. من می خوام ..کسم .. کسسسسم .. سرمو از زیر به لاپاش چسبونده کس کوچیک و نقلی اونو گذاشتم توی دهنم .. -داداش فدات .. خیلی با حالی .. خیلی مزه میدی .. اونو رو زمین خوابوندم . مردا دیگه شورتشونو هم در آورده بودند . آنی براشون به تر تیب حکم دختر .. خواهر و خواهر زن رو داشت و منتظر بودند که من کی دست از سر اون بر می دارم تا اونا باهاش حال کنن . این برای خود آنیتا هم تازگی داشت . کیرم توی کس آنی داشت انفجاری کار می کرد .. -آخخخخخخخ اخخخخخخخخ داداشششششش کیرررررررر کیییییییییرررررتو می خوام .. -عزیزم .. عزیزم کیرم مستت کرده آنی توی کسسسسسته .. حواست کجاست .. -شوخی نکن آریا .. دارم پرواز می کنم . انگار رو ابرا هستم .. آرمیلا : ببینم دارین تئاتر شکسپیر بازی می کنین ؟ -آبجی من و تو که بازی می کنیم تو یکی اختصاصی رومئو ژولیت بازی می کنی . دست نگه داشته باش ببین آخر کار چه طور میشه . بچه که می خواد از شکم مادرش در آد کلی دنگ و فنگ داره . شما چرا این جوری می کنین ؟/؟ سه تا مرد اون طرف داشتند کف می زدند .. -آریا .. حس می کنم دارم به خونواده عادت می کنم . فقط آرمیلا کمی اذیتم می کنه ولی فکر می کنم دارم با مردا راحت کنار میام هرچند داداش آرین رو هنوز ازش دلخورم . -اونم حل میشه . آرین پسر خوبیه . رو مردا می تونی حساب بیشتری باز کنی . زنا چون از جنس تو ان خوب بهت حسادت می کنن .. آرمیلا : داداش یواش تر حرف بزن ببینم چی داری میگی . حرف حسابت چیه .. -ربطی به تو نداره . هر وقت خواستم با تو حرف بزنم صدامو می برم بالا تر . اصلا آدم اگه بخواد به حرفای دیگران گوش بده ببینن چی میگن بهش به این اصطلاح میگن چی ؟/؟ مردا یکصدا با هم گفتند فضولی .. آرمی خورد و دم نکشید . .. -آنی در چه حالی .. داداش داداش آب کسم خالی شد . خیلی زود از بس بهم حال میدی . -جالا من می خوام به یکی از مردا بگم که بیاد . این کیری که الان میاد ممکنه هم توی دهنت بره .. هم کس هم کون .. خودت باید نشون بدی که می تونی .. اشاره ای به مردا زده گفتم فقط یه نفر .. معلوم بود که پیشکسوت پدر جان تشریف میارن . اومد طرف دخترش .. آنیتا که دوست داشت همچنان بکنمش واسه این که کس و کونشو بلند نکنه دهنشو باز کرد و با یه اشاره سر بابا رو متوجهش کرد که کیرشو فرو کنه توی دهنش .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#219
Posted: 12 Feb 2014 21:58
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 211
بابا به طرف آنی اومد . آنی دهنشو باز کرد .پدر کیرشو فرو کرد توی دهن آنی . خواهرم با یه خماری عجیبی بابا رو نگاه کرد . به نظر میومد که کمی خجالت می کشه . بابا دستشو گذاشت رو دلش . داشت با یه هیجان خاصی کیرشو توی دهن دخترش حرکت می داد . من هیجان و لذت رو در تمام وجودش می خوندم . بعد از مدتها یک سوژه جدید به پستش خورده بود . من خودم مرد بودم و اخلاق این مردا رو می دونستم . یه مرد اگه چند بار یه زنو بکنه اگه نگیم براش خسته کننده و یکنواخت میشه همین که چشش به یکی دیگه می افته که می تونه بهش حال بده یه هیجان خاصی درش به وجود میاد و بابا هم از اون دسته مردا بود . خواهرم چشاشو بسته بود . از این که کیر بابا رو توی دهن خواهرم می دیدم کمی ناراحت بودم . مدتها بود که خواهر کوچولو فقط مال من بود . او به وسیله من با دنیای سکس آشنا شده به کمک من بود که پاش به این مجالس باز شده بود . حس کردم که هنوز هیچی نشده یه چیزی رو دلم سنگینی می کنه . متوجه شدم که شاید این خواهرمو از همه چی توی دنیا بیشتر دوست دارم . شاید بیشتر از آهو .. حتی بیشتر از مادری که از زیر کیر این و اون بودن خسته نمیشه و هر لحظه به دنبال تنوع جدیدیه . آنی رو دوست دارم چون اون حاضر بود فقط با من باشه ولی من به خاطر خود اون قبول کرده بودم که پاش به این محافل باز شه .. باید قبول می کردم که اونم یکی از اعضای گروه ما شده . فرنوش و آرین داشتن بی تابی می کردن . -بابا اگه یه کاری می کنی بکن . اون دو تا منتظرن . -آریا تو اگه دست از سر آنی برداری و آنی یه استیل سگی به خودش بگیره ما سه تایی می تونیم با هاش حال کنیم . خونم به جوش اومده بود . خواهری رو که خودشو متعلق به من می دونست و عاشق من بود حالا بابا واسش تعیین تکلیف می کرد .. شاید همین کاری رو که بابا گفته بود انجام می دادم ولی در اون لحظه چون به حالت دستوری این حرفو زده بود و من می خواستم سیاست خودمو پیش خواهرم حفظ کنم از انجامش طفره رفتم . به گاییدن آنیتا ادامه دادم . -آخخخخخخخخ آخخخخخخخخ اوووووووووو... بابا شل شده بود و فکر می کردم تا لحظاتی دیگه باید که دهن خواهر مو لبریز کنه . همین طورم شد . آب کیر بابا از گوشه های لب آنی در حال بیرون زدن بود . خواهرم می تونست همه شوبخوره ولی حس می کردم تمایل چندانی به نوشیدنش نداره . اون مال منو با میل و اشتها طوری می خورد که فکر می کردم بازم منتظره . چند بارم به من گفت که داداش کاش به جای یک استکان یه لیوان منی خودت رو می ریختی توی دهنم . همین به من آرامش می داد و این که متوجه می شدم خواهرم منو بیشتر دوست داره . با این حال پدر اون آب کیری رو که زده بود بیرون از دو طرف دهن آنی با انگشتاش فرستاد داخل و کیرشو فرو کرد تا ته .. خواهرم نفساش بند اومده بود وچاره ای نداشت تا تمام آب باباشو که توی دهنش بود سر بکشه و قورتش بده .. وقتی که بابا کیرشو بیرون کشید آنی به سرفه افتاده بود . منم کیرمو کشیدم بیرون و رفتم زیر گوش اون و بهش گفتم خواهر گلم حالا یه چند دقیقه ای باید سکس بدون آریا رو تجربه اش کنی . -نههههه داداش داداش خوبم . می خوام تو کنار من باشی . وجود تو به من آرامش میده . من می ترسم اینا یه جورین . بابا داشت خفه ام می کرد . خیلی خنده دار بود . میون جمع همچین پچ پچ می کردیم که فقط خودمون متوجه حرفامون می شدیم . همه شون اعتراض کردند .. به آنی گفتم قمبل کنه .. آرین به لرزه افتاده بود. هیجان عین برق گرفتگی اومده بود به سراغش . خوشم اومد اینجا آنیتا سیاست خاصی رو پیاده کرد .. -من نمی تونم با آرین باشم . من یک خواهر بدم . چطور می تونه با یک خواهر بد باشه . مگه اون نبود می خواست منو بزنه .. در همین لحظه آرمیلا اومد جلو . یه دستشو گذاشت رو بیضه های داداش آرین و یه دست دیگه شو دور کیر اون لول کرد و گفت خودم مخلص کیر داداشی هستم . افاده ها طبق طبق .. سگها به دورش وق و وق .. بالاخره که میری زیر کیر داداش . ولی من اگه جای آرین بودم اگه می دادم سگ تو رو بکنه آب کیرمو حروم تو نمک نشناس نمی کردم . دستمو بردم طرف آرمیلا خواستم با به مشت جانانه اونو نقش زمینش کنم .. ولی در اینجا آنیتا یه جواب دندان شکنی به خواهرش داد که از صد تا مشت هم بد تر بود .. -کس گشاد هایی مثل تو لایق زوار در رفته هایی مث داداش آرین هستن . درو تخته با هم خوب جورین .. حتی خود آرین هم می خندید .. روکردم به آرمیلا و گفتم حریف آنیتا نمیشی . کست اگه گشاد گشاد هم نباشه به پای کس غنچه ای آنی نمی رسه .. آرین اومد طرف خواهر کوچولوش .. پیشونی اونو بوسید ازش عذر خواست و این انگار آب سرد دیگه ای بود که بر پیکره آرمیلا ریخته باشن . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#220
Posted: 15 Feb 2014 21:45
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 212
آنیتا یه نگاهی به من کرد و انگاری می خواست تکلیف خودشو بدونه .. خیلی آروم طوری که فقط من واون متوجه شیم سرمو تکون دادم که یعنی اونو ببخش و اونم دیگه چیزی نگفت . آرین رفت زیر دراز کشید و من پشت سر خواهرم قرار گرفتم . هیجانودر چهره آرین می دیدم . برای اولین بار بود که می خواست خواهر کوچیکشو بکنه .خیلی هیجان زده و دستپاچه نشون می داد . آرمیلا : آهای داداش کس ندیده بپا که سکته نکنی . .. آنیتا : آبجی کیر نخورده بپا که تو سکته نکنی .. وای عجب چیزی گفته بود .. دسته جمعی دوباره خندیدیم .. -آریا همش تقصیر توست که اینو پررو بارش آوردی . -به من چه . می خواستی با دم شیر بازی نکنی .بالاخره شیر بچه یه روزی شیر میشه .مگه تو خودت یه روزی این جوری حاضر جواب بودی .. از این متلکی هم که به آرمیلا انداختیم دسته جمعی خندیدیم . آنی کیر داداشو گرفت و اونو با سر کسش بازی داد .حس کردم که دستش داره می لرزه . ولی باید عادت می کرد بالاخره باید از یه جایی تنوع و کس دادن در ابعاد گسترده اونوشروع می کرد . باید اصالت خانوادگی روحفظ می کرد . هر چند هم اون و هم آرمیلا به ابن سادگی ها نمی تونستن پا جا پای مامان بذارن . مامان یه هنر خاص خودشو داشت . الیا در نوع خودش بی نظیر بود . زنی که با این همه کس دادن وزیر کیر مردای زیاد بودن بازم به عنوان فعال ترین و پر شور و نشاط ترین زن اون جمع شناخته می شد. از پریسا خواستم که کرم بیاره تا به کیرم و سر کون آنی بمالم .. آرمی دست از مسخره بازی بر نمی داشت . موبایلشو آورد جلو گفت بهتره از این صحنه تاریخی یه فیلم بگیرم . آبجی کوچولوی ما هم وارد گروه شد . - به پای استاد خودمون نمی رسیم . .. نمی دونم کجای این حرف خنده دار بود که بقیه به سرفه افتاده بودند . جمعیت همه شون کاملا بر هنه بودند . فرنوش و بابا کیر به دست در گوشه ای ایستاده بودند . جا داشت که من خودمو کنار بکشم و فرنوش هم یه کیر گشایی داشته باشه ولی وقتی کیرمو فرو کرده بودم توی کس آنی اون طوری اونو اون داخل حرکت می دادو با لذت کونشو می گردوند که دلم نیومد دست از سر کونش بر دارم . یه لحظه چشام افتاد به قالب کون آنی و کیر آرین که رفته بود داخل کس . کیر داداش خیلی سرخ و تیز و شق شده بود . آدم فکر می کرد هر لحظه ممکنه رگهاش پاره شه . جیگرم داشت می سوخت ولی باید عادت می کردم . بازم خوب شد که از مردای فامیل شروع کرده بودم . خودمو رو کمر خواهرم خم کردم . چشاشو بسته بود و لباشوگاز می گفت می دونستم اون فقط از کیر من نیست که داره لذنت می بره . کیر اون برادرش هم که داخل کسش داره مانور میده در حال لذت دادن به اونه . لبامو گذاشتم رو صورتش و گفتم آنی کیف می کنی ؟/؟ از هر دو تا کیر ؟/؟ چیزی نگفت . خیسی کسش نشون می داد که داره حال می کنه .. ولی خیلی آروم که بیشترشو از لب خونی فهمیدم بهم گفت دوستت دارم داداش دوستت دارم .. -آنی من می خوام برم فرنوش بیاد . تازه بابا هم تو دهنی کار کرده .باید یه خورده با این سوراخا آشنا شه و قلق کار دستش بیاد .. یه حرف خنده داری زده بودم . کس دیگه کسه دیگه .. بابا هم که تازه کار نبود . شاید تا حالا بیشتر از شصت مدل کس گاییده بود . البته من بیشتر منظورم جنبه روانی قضیه بود که اون بتونه مسئله رو واسه خودش حل کنه -داداش فقط کونمو تشنه لب نذار . حال بده و برو . فقط حال بده ... -هر چی آبجی با حال من بگه .. یعنی چیکار کنم . -به کونم آب بده .کونم تشنه شه . تسنه لبه . می خواد . آب کیرت رو می خواد . دوستت دارم .. وقتی یک کیر دیگه رو توی بدن آنی می دیدم دوست داشتم با عشق و عطش بیشتری اون کون رو بکنم و نشون بدم که کیر من بر ترین کیر هاست . -آنی دردت میاد ؟/؟ -نه خوبه .. ولی می دونستم که کمی دردش می گیره واسه این که من ناراحت نشم چیزی نمی گفت . چنگ انداختن به کون خواهر نازم خودش یه حال و هوای دیگه ای داشت . چه مزه ای می داد . خیلی .. همون چنگ انداختن و چند بار به سمت عقب و جلو حرکت دادن کیر آبمو از جاش حرکت داد . آنی بگیر که داره میاد .. -داداش فدات فدای آبت شم . هم کیرت با حاله هم آبت زلاله .. آرمیلا : بخور نوشت جونت که مال حلاله .. ولی این یه تیکه مزه پرونی آرمی کسی رو نخندوند .. وقنی کیرمو از کون آنی کشیدم بیرون و آب کیرمم زد بیرون به فرنوش اشاره زدم که بیاد . -زود باش تا این کون نرمه کیرت رو فرو کن داخل .. منم کیر به دست رفتم به سمت زن فرنوش یعنی خواهر بزرگ گلم ... ادامه دارد .. نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم