انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 23 از 29:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  28  29  پسین »

هر کی به هر کی


مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 213

آرمیلا تا منو دید می خواست از دستم در ره . داشت خودشو واسم لوس می کرد و می خواست ناز کنه . منم که دیدم این جوریه گفتم خواهر جون این قدر واسه ما ناز نکن دو تا دیگه هم منتظرن . مامان و پریسا انتظار منو می کشیدند . آرمی تا این شرایط رو دید از اونجایی که یک قدم ازم عقب تر بود دستشو دراز کرد و کیر منو گرفت و نذاشت که جلو تر برم . -کجا من چیزی نمیگم حالا سرت رو انداختی پایین و همین جور به حال خودت داری میری ؟/؟ تمام زندگیت شده آنیتا . -واسه این که اون خیلی با معرفته . اهل حقه و کلک نیست . -حالا از دست من خسته شدی و دلتو زدم داری این حرفو می زنی ؟/؟ -از دست تو خسته نشدم . کدوم مرد رو دیدی که از دست گاییدن کس های متفرقه خسته شه . شما که مثلا زن هستی ساختمون بدنی تون به یک کیر عادت می کنه اگه یک هفته فقط یک کیر تناول کنی خسته میشی اون وقت ار من چه انتظاری داری .. این خواهرته . تازه وارده . باید کمکش کنیم تا بتونه خودشو هماهنگ کنه . اون به من گفته داداش من فقط می خوام مال تو باشم . اما من با این که دلم نمیومد اونو از خودم دورش کنم و بسپرم دست بقیه با این حال قبول کردم . چاره چی بود . آدم که نباید این قدر خود خواه باشه .. مامان الیا : چی شده آریا . اگه آرمی بهت حال نمیده خودم زیر کیرتم . پریسا : منم بیکارما .. -پریس جون.. مامی شما دو تا با هم مشغول شین من با آرمی کار دارم . -بشین آرمی . زانوبزن . می خوام در همین حالت کیرمو فرو کنم توی دهنت زبونتو ببندم . حرفمو گوش کرد . راه دیگه ای هم نداشت . منم زاویه رو طوری انتخاب کردم که اون پشت به گایش اون چند نفر قرار داشته باشه و من بتونم کاملا مسلط باشم بر صحنه ای که فرنوش و آرین دارن خواهرمو می کنن . کیر آرین همچنان محکم و استوار کس خواهرشو می شکافت و در حرکات رفت و بر گشتی فوق العاده به آنی حال می داد . کیر فر نوش رو هم می دیدم که تا نصفه میره توی کون آنیتا و وقتی هم که بر می گرده عقب با خودش یه مقدار از منی منو که هنوز اون داخل قرار داشت بر می گردونه عقب . صحنه های قشنگی بود . آرمی داشت کیر منو ساک می زد . مامان و پریسا یعنی عروس و مادر شوهر داشتند به کس و کون هم دست می زدند . بابا هم یه گوشه ای ایستاده بود و داشت با کیر خودش بازی می کرد این آرین هم اشتهاش تموم نمیشد . حافظه ام قاطی کرده بود . نمی دونستم این اولین باره یا برای دو مین بار که داداش توی کس آبجی آنی خالی کرده ولی وقتی کیرشو بیرون کشید عین سیل آب کیرش از دو طرف و سط کس خواهرم زد بیرون . نگاهی به کیر آرین انداخته و اونو با کیر خودم مقایسه کردم . همچنان به آبی که از کس خواهرم اومده بود بیرون نگاه می کردم .. آریا آریا هم کیرت بهتره هم آبی که خالی می کنی بیشتره .. آنیتا بیشتر با تو حال می کنه .مطمئن باش اون هنوز هم منتظره که تو بیشتر بهش حال بدی . با این افکار دلمو خوش می کردم .. -فرنوش جان یواش تر .. کون خواهرمو جرش دادی .. آرمیلا دهنشو از رو کیرم بر داشت و گفت داداش دیدی گفتم حواست به این جا نیست ؟/؟ -تو نمی تونی جلوی شوهرت رو بگیری من مجبورم این کار رو انجام بدم . -مگه شوهرم جلوی زنشو می گیره که من این کارو در موردش انجام بدم .؟/؟ ما هر کدوم در این مورد اختیار داریم . مگه تو کیرت رو این جورفرو می کنی تو دهنم و داره سر حلقم گیر می کنه من اعتراضی کردم یا اون حرفی زده ؟ بذار حالشو بکنه . اگه دست من بود می گفتم یه جوری اونو جرش بده که نتونه همراه ما بیاد سفر -آرمی تو چقدر بد جنسی . به جای این که نسبت به شوهرت حسود باشی در مورد داداشت و این که زنهای دیگه ای دور و برشن حسادت می کنی . -حالا میشه این قدر خودت رو نگیری ؟/؟ این بار اونو رو زمین خوابوندم و روش دراز کشیدم . بابا اومد جای فرنوش . بعدش بابا و آرین جای خودشونو عوض کردند . پدر که بعد از انزال تازه کیرش می رفت که کاملا سفت شه خیلی هیجان زده به نظر می رسید . آنی کیر بابا رو هم گرفت توی دستش و اونو با کس خودش تنظیم کرد . نمی دونستم تا کی باید مراقب کارای خواهر کوچولوی نازم می بودم . شاید هنوزم باور کردنش برام سخت بود که اون چند تا کیر دیگه هم نوش جون کرده . ما این چند تا از خودمون بودیم . زیر کیر غریبه ها رفتن یه درد دیگه ای بود برای من که باید خومو برای تماشای اون صحنه ها هم آماده م کردم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 214

بابا و داداش بزرگه در حال گاییدن خواهر خوشگله من بودند . آرمیلا : آریا یادت رفته که چه جوری واسه کس من سر و دست می شکوندی ؟/؟ -تو هم یادت رفته که چه جوری دوستات رو اجیرش کرده بودی که منو شکار کنن . به گروگان بگیرن ؟/؟ این رسم جوانمردی بود ؟/؟ آره ؟/؟ -برو بابا تو هم دلت خوشه . آرمیلا دستاشو به دیوار تکیه داد و یه حالت تقریبا سگی گرفت و از من خواست که از همون پشت اونو بکنم . می خواست با این حالت کاری کنه که من نگاهمو کمتر متوجه آنیتا بکنم . -عزیزم تو چرا همش حواست به منه . -واسه این که تو باید حواست به اینجا باشه و حودتو نشون بدی که داری روی کس خواهر بزرگه ات کار می کنی نه این که بخوای همش مراقب اون آبجی خودت باشی که معلوم نیست خودشو کجا وا داده . اون وقت ارج و قربش هم بیشتره . آخه من اینا رو به کی بگم ؟/؟به کی بگم که من نمی تونم از دست این داداش خودم راضی باشم . دستمو گذاشتم رو شونه های آرمیلا . کیرمو فشار دادم سر کسش و بعد یک دفعه اونو گرفتم رو به بالا و فروش کردم توی کونش .. -آخخخخخخخ داداششششش داداشششششش مردم .. مردم .. -هیس آرمی یواش تر کون آنی رو می کردم این جور دردش نمی گرفت اگه بدونی چه حالی هم می کرد . -دروغ نگو داداش دروغ نگو -جون تو دروغ نمیگم . اصلا من و دروغ به من می خوره که اهل دوز و کلک باش؟ . تو که منو بهتر از هر کسی می شناسی . -جون من جدی میگی ؟/؟ -به جون این کیری که توی کونته جد ی میگم . اصلا شوخی من چی بود . خیلی حال میده آبجی اگه بدونی چقدر این سوراخ کونت روونه . حالا دارم یه حالی می کنم . نگو درد داری . آنی اگه درد داشته باشه یه چیزی .. -داداش فکر نکن اونم تازه کاره . اونی که خیلی راحت دختری خودشو از دست میده و راحت هم با این مسئله بر خورد می کنه پس حتما قبل از اون خلافای زیادی داشته و خیلی راحت کون هم داده .. -آرمی ! کون شناس به من میگن . مسئول تست و امتحان از بانوان برای ورود به سکس پارتی خانه پدربزرگ من هستم اون وقت تو می خوای به من درس بدی ؟/؟ حالشو گرفته بودم . فرنوش که رفته بود بین مامان و پریسا قرار گرفته بود و اون دو تا زن داشتند با کیرش بازی می کردند از اون دور یه دستی برای من تکون داد که کلی حال کردم . اون از این که می دید من خیلی راحت می تونم حریف خواهرم شم خیلی خوشحال بود . انگار من شده بودم زور بازوش و این که بتونه به طریق من یه جورایی دق دلی هاشو سر زنش خالی کنه . ای داماد کس خل زن ذلیل . -آرمیلا حال می کنی کیف می کنی -داداش من که خیلی خیلی دوستت دارم . تو چرا با من ااین جوری رفتار می کنی . من کسم خیلی داغه . -چیکار کنم آرمیلا! میگی که من با کیر داغم خنکش کنم . اونو هم که بفرستم اون داخل بیشتر می سوزونه . -بسوزون داداش . این جور سوختنا یعنی خنک کردن بده بده داداش کسم کیرت رو می خواد . خواهش می کنم . زود باش . چرا این قدر اذیتم می کنی . همش می خوای به فکر خودت باشی . تو خوشت میاد کون می کنی . کس من کیر می خواد . -آرمیلا سرمو بردی . شونه های آبجی رو محکم نگه داشته و با عصبانیت کیرمو بیشتر می کردمش توی کون آرمیلا . هم دردش می گرفت و هم متوجه می شد که من کسشو بکن نیستم . -فقط آرمی به یک شرط کیرمو می کنم توی کست و امشب تو رو بی نصیب نمی ذارم که دیگه دست از سر خواهرت آنیتا بر داری و این قدر سر به سرش نذاری . -متوجه شدی ؟/؟ -حالا کارت به جایی رسیده که تهدیدم می کنی ؟/؟ -من تهدیدت نمی کنم . این کیرم و این کست تو رو تهدید می کنه که میگه اگه خواسته ات اینه پس باید کوتاه بیای و رام من شی و هر چی که من گفتم گوش کنی .. اگه بدونی کردن کونت چقدر حال میده وقتی که می بینم کونت داره آتیش می گیره . -من نمی دونم این آنی توی کسش چی ریخته که تو رو جادوکرده -همون چیزی که تو چند وقت پیش توی کست ریختی . نگاه کن این شوهرت فرنوش چه جوری داره با پریسا و مامان حال می کنه . دلت به حال اون بسوزه . فکر نمی کنی وقتشه که زود تر کلک خودت رو بکنی و کمی هم به اون برسی . -به اندازه کافی دور و برش هستند و منو می خوا د چیکار . من خودم شب توی رختخواب کلی بهش حال میدم . -وای آرمی چند روز دیگه توی سفر عجب حالی میده ! ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 215

آرمیلا دیگه دید که چاره ای نداره خودش با هام همکاری هم می کرد و از پشت خودشو به کیر من می مالوند .-خواهر عجب کونی داری . به جون خودت هر وقت که میدیش به من فکر می کنم تازه واسه اولین باره که تقدیم چاکرت می کنی می کنی . خودت می دونی که چقدر فدایی داری . -تو فدایی آنیتا هستی . -حالا عزیز دلم داری کون میدی خوب خوب بده . اون حالا نوبری چند روز دیگه از دهن میفته . خدا از دلت بشنوه . این حرفا رو می زنی که اینجا من دارم خودمو در اختیارت میذارم بتونی به اندازه کافی حال کنی من که در بست دراختیار داداشی خودم هستم . -فدات شم آرمی خوشگله . ببین فرنوش چه جوری داره کون خواهر من و تو رو می کنه . چه حرصی می زنه . ببینم تو ناراحت نیستی شوهرت داره خواهر زنشو که خواهر مون بشه می کنه ؟/؟ -اتفاقا خیلی هم خوشحال میشم . چون تو ناراحت میشی . من دلم خنک میشه -خیلی بد جنسی آرمی که دلت میاد منو ناراحت ببینی . -تو بد جنس نیستی که همش منو ناراحت می کنی ؟/؟ .. خلاصه دلی از عزا در آوردم ولی برای این که حال خواهرمو زیاد نگرفته باشم کیرمو از سوراخ بالاش در آورده کردم توی کسش . اون طرف بابا و فرنوش دو تایی شون کمر آنی رو داشته ولش نمی کردند . یکی از پایین و یکی دیگه از بالا اونو می کرد . -فرنوش یواشتر . هنوز سیر نشدی ؟/؟ مگه آرمی بهت نمی رسه . تو و بابا جاتونو با هم عوض کنین . خسته نشدین ؟/؟ این کون من حالتو بهم نزد //؟ -اووووووففففففف خواهرزن گلم . نوکرتم .. فدایی داری . باور کن این کون و سوراخش با کونی که هر شب زیر کیر منه فرق می کنه . .. تا آرمیلا این حرفو از شوهرش شنید اونم در کنار رقیبش و خطاب به اون خیلی بهش بر خورد . -فرنوش زبون دراز حقته که دیگه بهت نرسم . اینه جواب اون کون دادنهای من که هر وقت خواستی تو رو بی نصیب نذاشتم ؟/؟ داداش آرین با زن و مادرش در حال حال کردن بود . کیرشو فرو کرده بود توی کون مامان ولباشو گذاشته بود رو لب پریسا . -آرمیلا میریم سمت اون سه تا ؟/؟ -کدوم سه تا ؟/؟ -مامان و پریسا و آرین .. -اول باید منو سر حال کنی بعد . چون اگه این جوری بریم می دونم که تو منو ار گاسم نکرده ولم می کنی و من این جوری کمرم خیلی درد می گیره .. -آرمی بیا روم . اون کون گنده ات رو بنداز رو کیرم و کیرمو تا ته فرو کن تا ته کست و هر جوری که عشقته با من حال کن فقط زودتر این کارو انجام بده که باید برم به پریسای مظلوم هم برسم . -از کی تا حالا اونم جزو گروه مظلومان قرار گرفت //؟ پس من چی ؟/؟ چرا بین من و اون تفاوت قائلی . همیشه می خوای منو از بقیه کوچیک تر نشون بدی . آرمیلا من همچین قصدی ندارم . این تویی که همش سعی داری خودت رو کوچیک جلوه بدی . -این قدر حرف نزن کارت رو انجام بده . کارم دیگه تموم شد .. داداش حالا آبتو می خوام . نگاه کن اون طرف بابا و فرنوش هم کارشونو تموم کردن . -پس بگیر آرمی جونم که اومد . دوستت دارم خواهر خوشگله من . درسته که این روزا زیاد به من گیر میدی ولی منم اون جوری که باید هواتو نداشتم . -چقدر خوب نشون میدی وقتی که مهربون میشی . . با همین حرف زدنها بود که حس کردم آبم روونه کس خواهر نازم شد .. تا کیرمو کشیدم رفتم سمت مامان . آرمیلا پاهاشو دراز کرده بود و همون وسط لمیده بود . اون طرف فرنوش و بابا آزاد و آنی سه تایی کنار هم دراز کشیده بودند . من رفتم سراغ پریسا . کیر داداش از پشت رفته بود توی کس مامان . مامان الیا : ببینم آرین به اندازه کافی منو گاییدی نمی خوای دست عوض کنی ؟/؟ می تونی بری سراغ آرمیلا یا پریسا . چیه زنت بهت حال نمیده ؟/؟ کردنش واست تنوع نداره ؟/؟ مامان همین که متوجه شد دستم خالی شد یعنی کیرم خالی شد هوس منو کرده بود . در واقع نو که اومد به بازار کهنه شده دل آزار . -مامان جون این زشته . نگاه کن الان داداش آریا کیرشو کرده توی کس زن خوشگلم پریساوداره زن داداششو می کنه . نمیشه که من بهش بگم کیرت رو بیرون بکش من می خوام زنمو بکنم .اولا من به اندازه کافی پریسا رو می کنم ثانیا داداش آریا ممکنه بگه عجب داداش خسیسی دارم یک زن داره حالا داره واسه ما خسیس باری هم در میاره ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 216

-پریسا جون اصلا خبر ما رو نمی گیری . خیلی ساکت شدی -آریا حالا منو دست میندازی . این جوری زن داداشتو دوست داری ؟/؟. تو که می گفتی خیلی دوستم داری . دیگه آنیتا که اومد ما همه رو فراموش کردی . -باور کن این طورنیست . خود آنی دوست داشت که فقط مال من باشه ولی من وجدانم اجازه نمی داد که این شرایطو قبول کنم . چون اگه آنی می خواست فقط مال من باشه این از جوانمردی به دور بود که من بخوام همش با دیگران باشم و عشق اونو با عشق جواب ندم از طرفی اون با اجتماع که نباید بیگانه باشه . -ببینم راستشو بگو تو ترتیبشو دادی ؟/؟ به اون نمیاد دوست پسر بگیره و دوست پسره تر تیبشو بده . می تونی همه رو گول بزنی .. -پریسا کارت رو بکن . چیکار به این کارا داری -با همه آره با ما هم آره ؟/؟ -اگه کیر نمی خوای به ما بگو . -اگه بکشی بیرون همین حالاش کلی طالب داره . -تو چی خودت طالبش نیستی . -اگه بدونم هنوز مال منو قبول داری چرا که طالبش نباشم . من هر شب خوابشو می بینم . حتی وقتی که زیر کیر داداشت قرار می گیرم بازم حس می کنم که تو داری منو می کنی . این حس نباید در من وجود داشته باشه . این ممکنه باعث شه که من به شوهرم خیانت کنم . جالب اینجا بود که این حرفا رو وقتی داشتیم می زدیم که کیرم می رفت تا ته کسش و بر می گشت . دیگه عادت کرده بودیم به این جور صحبت کردنا واسه ما عادی شده بود . -ببین هر وقت از این احساسا داشتی بیا پیش خود من تا حلت کنم . اون طرف هم دیگه آنی رو حسابی آب بندی کرده بودند . پریسای تشنه به کیررو هم ارضاش کردم و رفتم طرف آنی . -مثل این که به خواهر کوچولوی ما بد نمی گذره . -آریا پیش اینا هم میگم من تو رو سکس تو رو بیشتر از سکس این آقایونی که اینجا هستند قبول دارم . بی جهت نیست که معاون و مشاور مادر بزرگ شدی . شایستگی این انتخاب رو داشتی . لذت بردم از این که آنیتا این جور ازم صحبت می کرد . -قربون خواهر گل و با احساسم بشم من . اون دو تا که دیگه از گاییدن آنی خسته شده بودند اونو دادن به دستم . -عزیزم خوش گذشت .. -راستش گاهی دلم می خواست سرعتو زیاد کنن گاهی هم دوست داشتم سرعتو کم کنن . ولی اونا عشقی کار می کردند . هر وقت عشقشون می کشید کم و زیاد می کردند در حالی که این جوری آدم نمی تونه خوب تمر کز کنه . -عزیزم همین مدت کم که با من بودی قلق خیلی کارا رو در این مورد گرفتی -داداش من هر چی دارم از تو دارم یعنی در سکس و خیلی از چیزای دیگه . آنی دراز بکش . به اندازه کافی زانو زده بودی . حالا دیگه وقتشه که من بهت حال بدم . بیش از اندازه کیف می کرد . اون سه تا حسابی خسته اش کرده بودند . نمی دونستند از گوهر وجودش چه جوری استفاده کنند . آنی هم هوس داشت هم کیر من در اون لحظات برای حسن ختام سکس ها از همه چی جوندار تر بود و لازمش بود . بقیه فقط تماشا می کردن . مامان که دستش رفته بود رو کسش و یه دست دیگه اش رو هم گذاشته بود رو کیر دامادش فر نوش و با اون بازی می کرد -فرنوش جون بمال من که خودم می بینم داری جق می زنی . به جای این کارا بیا و کس مادر زنتو بمال -حالا حسشه که به کیرم دست بزنم . همه محو گاییدن آنی توسط من شدن . .. مامان الیا : ای کاش من هم یک آنیتا بودم . -مامان من تو رو کم نگاییدما . -یه پسر هر چی واسه مامانش و در راه اون بکنه کم کرده . -باشه بکن بکن .. -فعلا این جا رو داشته باش . دوروز دیگه سفر دسته جمعی ما چه حالی میده .. این عفت و عارف هم میان .. -آریا این قدر به عفت آبانس نده . تازه اومده فکر می کنه ملکه مجلسه . دیگه نمی دونه ما یک عمره در این جور سکسها سابقه داریم . مار خوردیم افعی شدیم . حالا این پری جونت میاد و عکسای اونم می زنه به در و دیوار . دیگه حساب اینو نمی کنه که ما یک عمره عروس اونیم وواجب تر از هر چیزی . سر و صدای مامان از بس زیاد بود که حرفاش به گوش من می رسید ولی دیگه خودمو زیاد خسته نکردم . به کس خواهرم نگاه می کردم که دیگه نقلی ترین و خوش کس ترین کس میون این پنجاه و خوردی زن بود . دیگه از این بهتر نمی شد ولی برای همه . می دونستم این بار مردا بد جوری میان به طرف اون . اما اون خودش گفت که در این سفر بیشتر دلش می خواد که در کنار من باشه .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایـــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 217

اما رسیدیم به اون روزی که ماهها واسه رسیدنش روز شماری می کردیم . همه ما یه هیجان خاصی داشتیم . نمی دونستیم چه جوری با این مسئله بر خورد کنیم . از این سمت به اون سمت .. دوندگی و دنبال جنس بودن که دیگه حسابی همه ما رو حالی به حالی کرده بود . عفت و عارف حسابی سنگ تموم گذاشتند . اونا می خواستن کاری کنن که دیگه کسی کاری به کارمون نداشته باشه . از این می گفتن که می خوان از کارت بسیج و بسیج بازیها شون استفاده کنند . سه تا از مردای گروه راننده اتوبوس بودند . اتوبوس ها رو طوری ردیف کردیم که انگار داریم میریم به یک ماموریت بسیجی .. رو هر یک از این ماشین ها هم یک پارچه زدیم کاروان راهیان نور ... عفت به ما سفارش کرد که اگه میشه نفری یک دست لباس بسیجی واسه خودمون سفارش بدیم یا آماده بخریم .. ممکنه همه اون لباسا مورد نیاز نشه ولی برای احتیاط بد نیست . اینو در نشست روز قبل از رفتن مطرح کرد . پری : زن حسابی اولا ممنونیم که به فکر مایی و می خوای کاری کنی که ما کمتر درد سر بکشیم حداقل زود تر می گفتی که من ابلاغ می کردم . -عیبی نداره الان میریم به تک تکشون اطلاع میدیم . تازه منم می تونم برای یه عده ای تهیه کنم . سایزشونو دارم . ولی بهتره همه خودشون برن تهیه کنن . خلاصه به اطلاع همه این خانواده ها رسوندیم که باید لباس بسیجی داشته باشند و در ساک خودشون بذارن و با خودشون بیارن چون ممکنه بعضی جا ها کار برد داشته باشه . .. -این جور که معلومه پوزه بند و چادر سیاه رو هم باید بیاریم .. -ببین پری جون اینا شاید اصلا استفاده نشه .. این برای مواقعیه که ما می خواهیم در جایی مستقر شیم و اون جوری اگه بخواهیم خودمونو جای این دسته جا بذاریم و بگیم مثلا جزو گروه با ایمانان هستیم کسی محل سگ هم بهمون نمیذاره ولی در حالت های دیگه ممکنه فضولی یه عده کار دستمونم بده ... این عفت بد چیزی هم نمی گفت . واقعا تجربه عمری جندگی و لو دادن بچه های مردم و شلاق زنی و زیر کیر عربها رفتن تجربه اونو زیاد کرده بود . مامان الیا : امید وارم این عفت ما رو تو گور نکنه . -مامان این قدر بد بین نباش . اون داره دلسوزانه برای گروه کار می کنه . -خوب تونسته قاپتو بدزده . نبینم در سفر به جای این که اول هوای مامانتو داشته باشی بری دور و بر اون موس موس کنی . -مادر کیر و کس و کون اختصاصی که نداریم . همه برای همه . تازه من می خوام یه مدت دور و بر آنی باشم که بتونه خودشو با جمع وفق بده . -اون خیلی راحت هم می تونه خودشو هماهنگ کنه . دختری که اون جور خودشو میده به دست یکی دیگه پس حتما نشست و بر خاست اجتماعی قوی هم داره -ولی مادر اون فریب خورده . طرف گفته عاشقشه . -این آنیتایی که من دیدم زیر کیر شما مردای فامیل دست و پا می زد و یک شبه خودشو با شما هماهنگ کرد خیلی راحت می تونه خودشو با بقیه مرداجمع جور کنه و وقتت رو واسه اون تلف نکن . با مادرت برو گردش . با من -مامان میشه دست از سرم بر داری . خلاصه انواع و اقسام ترانه های لوکس سکسی و نوار های عزاداری و مصیبت و از این سر قبر گریه کن رو هم با خودمون داشتیم و یه چند تا از این بر نامه های سخنرانی زعمای قوم و اون نوار پوسیده آب و برق و تلفن مجانی رو هم با خودمون آوردیم . دیگه باید یواش یواش راهی می شدیم . اما اون اولش دیگه همه مون لباسای مرتب عادی خودمونو تنمون کردیم . فقط عارف و عفت و اون چینگ چانگ چونگ شوهر آهور و هم تنش یه لباس بسیجی کردیم و بین سه تا اتوبوس تقسیم کردیم که اون جلو جای شاگرد شوفر باشن و اگه یکی می خواست بیاد باز دید زود تر از بقیه اونا در دید باشن .عفت و عارف واسه همه کارت بسیج صادر کرده بودند .. همه اینا برای روز مبادا بود . من خودم از این کس کلک بازیها اصلا خوشم نمیومد . ولی دیگه جاده بود و برای سکس گروهی باید از یه طریقی مجوز پیدا می کردیم . از طرفی عفت بهمون گفته بود که اگه در تپه ها و مراتع سبز بخواهیم سکس گروهی داشته باشیم یه چند نفری رو به قید قرعه یا به نوبت باید تعیین کنیم که اون دور و بر اونم با لباس های قلابی بسیجی کشیک بکشن و افراد غریبه ای رو که می خوان بیان بهشون بگن که اینجا مانور رزمندگان و یا یه کس شراتی در همین مایه ها . کله این عفت جنده خوب کار می کرد . حسابی چوچول بازیها رو یاد گرفته بود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 218

آنی من می دونم که تو خیلی دوست داری که اون جلو بشینی . -نه داداش بهتره بریم اون ردیف آخر بشینیم . می دونی چرا درسته اون جلو آدم می تونه منظره های خیلی قشنگی رو ببینه ولی همه پشت سری ها خیلی راحت ما رو زیر نظر دارن . خیلی از زنا حسادت خودشونو نشون میدن . مخصوصا این که ما فک و فامیلا همه مون در این اتوبوس نشستیم و با هم همدل و هم صدا ییم . ولی پریسا رو حالا نمی دونم ولی مامان و آرمیلا همش چششون دنبال توست و ممکنه از این که منو کنار تو ببینن حسادت کنن . -آنی این جور ام که نمیشه در این سفر به اونا توجهی نداشته باشم . این یک سفر عمومیه -قبول دارم با این حال دوست دارم کنار هم بشینیم و با هم حرف بزنیم و درددل کنیم و...-توچی آنی -فدای داداش . تو که خودت خوب منظور منو گرفتی . -ببینم نگی اون پشت دلت گرفتا .. -نه ومن این حرفو نمی زنم . وقتی در کنار داداش جونم هستم از خیلی چیزا می گذرم . آنی راست می گفت . یادم میاد چند بار با اتوبوس رفته بودیم سفر اون حتما باید صندلی جلو می نشست وگرنه حالش یه جوری می شد . حالا در همچین روزی تر جیح داده بود که بریم و دو تا از صندلی های اونجا یعنی عقب رو اشغال کنیم و من هم با کمال میل قبول کردم . از بس سلام و علیک کرده بودم دیگه خسته شده بودم . کاش با فک و فامیلا یه جا نمی نشستیم . خانواده عمو اینا هم با ما بودند . عفت و عارف بین دو تا اتوبوس دیگه قسمت شده بودند و این چانگ چینگ چونگ به عنوان بسیجی اتوبوس ما بود . مثل خر کیف می کرد از این که لباس بسیجی تنش کرده و اونو به عنوان مامور انتظامات فرستادیم به قسمت جلو . چه حالی می کردیم . جووووووووون .. فقط نگاش می کردیم و می خندیدیم . اونم خیلی حال می کرد . یه سوت دادیم به دستش .. یواش یواش داشت فارسی رو یاد می گرفت . آنی سرشو گذاشته بود رو سینه من . رفته بودیم ردیف آخر جا گرفته بودیم . البته سه چهار تا ردیف خالی رو هم رد کردیم که کسی پشت سر مون نشینه و شاهد کارای ما نباشه .. آهو از اون جلو یه دست تکون داد و گفت پسرعمو ..دختر عمو چیه ترسیدین رفتین اون آخر .. نترسین کسی شما رو نمی خوره .. خواستم یه چیزی به این آهو بگم که آنی دستمو کشید و گفت ولش کن آریا . اون انگاری مهره مار داره . خجالت نمی کشه رفته شوهر کرده هنوزم دست از سرت بر نمی داره . حتما انتظار داشت که بری پیش اون بشینی . اونم حالا پیش داداش آرمین خودش نشسته منم پیش داداش آریای خودم . نمی دونم دیگه حرف حسابش چیه . -ولش کن آنی تو به من میگی ساکت اون وقت خودت بیشتر حرف می زنی -چیه داداش اگه دوست داری بری پیش دختر عموت اون عشق جون جونی خودت من حرفی ندارم . -من که چیزی نگفتم . اگه قراره از همین حالا قهر کنی به من بگو پیشت نشینم . خواهرم ساکت شد و سرشو گذاشت رو سینه ام . ظاهرا هنوز بقیه خبر دار نشده بودند که من کجا هستم ولی وقتی که فهمیدن هر کی یه چیزی می گفت . پری جون و آرمان هم کنار هم نشسته بودند . البته این کنار هم نشستن ها اختیاری بود و لزومی نداشت که حتما از اعضای یه خونواده کنار هم باشن .. ما می تونستیم به دلخواه جامونو عوض کنیم . ولی عجب خنده داری شده بود این مرتیکه چینی . یه دعایی خوندیم و عفت اومد یه بر نامه ای اجرا کرد و بهمون گفت فقط اگه کسی از شما پرسید بگین یک ماموریت مانوری دارین و دارین میرن گردش علمی و تفریحی و بر نامه های استقامتی دیگه .. فقط بچه ها همت مضاعف و کار مضاعف یادتون نره .. منصوره چاقالو که کنار شوهرش اون وسطا نشسته بود گفت ما دو تا کون نداریم که همت مضاعف و کار مضاعف داشته باشیم . عفت : اتفاقا با اون کونی که تو داری می تونی کار مضاعف ضربدر دو داشته باشی .. دسته جمعی خندیدند و صورت منصوره سرخ شد . منصوره : عفت جون من تجربه شو نداشتم . زیر کیر عربها نرفتم تا بتونم از همت و کار مضاعف بگم .. یک بار دیگه همه خندیدند و این بار عفت جوابی نداشت بده . گل از گل منصوره شکفته شده منم خیلی خوشحال شدم که تا دسته فرو کرد توی سوراخ این بسیجی . جلوی هر اتوبوسی یه پارچه ای نصب شده بود کاروان راهیان نور ... -اوخ داداش باورم نمیشه . این جا کنار تو نشسته باشم . دلم می خواد همین جا شورتتو بکشم پایین . خم شم کیرت رو بذارم توی دهنم . دیگه نذارم از پیشم تکون بخوری . -عزیزم چقدر آتیشت تنده . -الان یک روز و نصفه که با هم سکس نکردیم . .. روز قبل رو دسته جمعی یک استراحت اجباری داشتیم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۱۹

نه داداش من و تو الان حدود دوروزه سکس نداشتیم و الان من خیلی دلم می خواد پیش تو باشم و با تو حال کنم . -دستمو از زیر پیراهن خواهرم رد کرده و با سینه هاش بازی می کردم . منتظر بودم که آهو و آرمیلا نگاهشونو به سمت من متمرکز کنن . آرمیلا اون جلو ملو ها کنار شوهرش فر نوش نشسته بود . حدسم در مورد آهو درست بود . اون خودشو زود تر آفتابی کرد و نشون داد . یه جوری نگام می کرد که برای لحظاتی منو به یاد دوران پر شکوه عشق و عاشقی ام انداخت . ولی خواهرم دیگه فرصتی برای فکر کردن به من نداد . متوجه نگاههای من و آهو شده بود . سرشو به طرف من بر گردونده بود . آنی هم تا دید اون متوجه منه و منم بدم نمیاد که نسبت به اون توجهی داشته باشم کمر بندمو باز کرد و کیرمو در آورد . البته این کار در اتوبوس خلاف نبود و با رعایت اصول مقررات و امنیت و رعایت نکات ایمنی می شدبا هم حال کرد و تا زمانی که ماشین توقف نکرده بود می شد گفت که ما از حاشیه امنیت خوبی بر خوردار هستیم. آنی کف دستشو رو کیر من می کشید و کیر من که در شرایط خوابیده کلفت و کاری بود وای به این که می خواست به نهایت شق بودنش برسه . خواهرم کف دستشو گذاشته بود رو بیضه هام و اونو آروم آروم بازی می داد . آهو که سرشو بالا آورد و یه پهلو کرد احتمالا متوجه آتیش تند آنیتا شده بود . یه جوری با التماس نگاه می کرد که دلم واسش سوخت . ولی به این فکر کردم که اون چطور دلش واسه من نسوخت که رفت با یه چینی درب و داغونی که ریخت و قیافه و هیکل درست و حسابی نداره از دواج کرده .. معلوم نیست چند روز دیگه می خواد گندش در بیاد که یک پا پاسی هم نداره . ولی فکر نکنم شوهره گدا با شه .. خواهر مظلوم و ساکت من خودشو به من چسبوند و از روبرو بغلم کرد . -ولش کن بقیه رو , منو داشته باش . -آنی پاشو .. بلند شو . پری جون داره میاد این طرف . من نمی دونم شایدم اشتباه بوده که ما فک و فامیل همه با هم دور هم نشسته باشیم . آرمان جون زیاد در بند سکس و این حرفا نبود . فقط به دیدن زنا بیشتر حال می کرد .پری جون هم می گفت گاهی که پدر بزرگ همچین سر حال و کیفوره میره بالا کیرش میشینه اون قدر باهاش ور میره تا آبش بیاد . میگه همون برای آرمان تا دو سه هفته کافیه . خوشم میومد از پدر بزرگ . شخصیت جالبی داشت . هم اهل بگو و بخند بود و هم اهل سکوت . از کسی کینه ای به دل نمی گرفت . ..پری : آریا چرا این قدر گوشه نشین شدی -آنی چون تازه وارده دارم یه کمی اونو با محیط و جو این جا آشنا می کنم .شلوارمو بالا نکشیده کمر بندشو نبسته بودم . دستشو فرو برد توی شورتم و کیرمو بیرون کشید و گفت ببینم می خواد با این آشنا شه ؟/؟ -پری جون اینم جزوی از جمع اینجاست . مادر بزرگ در حالی که کیر منو دور کف دست راستش لول کرده بود نگاهی به نوه اش انداخت و گفت نوه خوشگل و مهربونم اجازه هست ؟/؟ -خواهش می کنم پری جون اجازه ماهم دست شماست . ما که کاره ای نیستیم. می دونم که آنی دلش نمی خواست در اون لحظات منو با کس دیگه ای شریک شه ولی دیگه دررو در بایستی گیر کرده بود . -عزیزم چه جوری خوشت میاد .. -خوشم میاد که تو لبای کیرمو ببوسی یعنی کیرمو ساک بزنی و منم لبای آنی رو ببوسم . آنی : من مزاحم حال کردن شما نمیشم . اگه دوست داری من پا شم . دستمو گذاشتم پشت سرش ولباشو قفل کردم و خیلی آروم طوری که مادر بزرگ نشنوه گفتم وقتی قهر می کنی خیلی خوشگل میشی . کیر منم توی دهن پری جون طوری لذت می برد که دوست داشتم یه نفر رو در همون لحظه بخوابونم و فرو کنم توی کس یا کونش ولی این جور ساک زدنهای پری جون دست کمی از کس و کون دادن نداشت . یهو از اون جلو معلوم نبود کی نخو ول کرد که دیدم یه عده ای دارن سر و صدا می کنن -آریا جون ما هم هستیما . اینجا رو با خونه اشتباه گرفتین .. مادر بزرگ دهنشو از رو کیرم بیرون کشید تا به این صدا یه پاسخی داده باشه . -خانوما آقایون با رعایت مواضع قانونی سکس در این محل عام موردی نداره . هر کس می تونه با بغل دستی خودش حال کنه به شرطی که جانب احتیاط رعایت شه . منع قانونی نداره . دیگه نباید به اونایی که داوطلبانه دارن با هم حال می کنن گیر بدین .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۰

مادر بزرگ کیر منو همچنان در دهن خودش داشت . خم شده بود . نگران بودم که نکنه کمرش درد بگیره . واسه این که آنی زیاد ناراحت نشه و بتونه به خودمون فکر کنه دستمو گذاشتم دور گردن خواهرم و اونو بغلش زده بوسیدمش . جوووووووون از این بهتر و با حال تر نمی شد ودر عالم عشق و مستی و صفا با خواهرم داشتم حال می کردم و لذت می بردم . از اون طرف پری جون یه جوری کیرمو ساک می زد که خیلی خوشم میومد و طوری منو به حس می برد که بی اختیار لبامو رو لبای آنی بیشتر می گردوندم و با هوس بیشتری اونو می بوسیدم . پری جون خیلی حال می داد که می دونستم می خواد آبمو بیاره و همه رو نوش کنه و انرژی بگیره . فکر کنم آب کیر من یه مایعی بود برای دو پینگ اون که این جوری بهتر می تونست اونو سر حالش بیاره و به اون لذت بده . -زبونم بسته شده بود . چشام رو از لذت دیگه نمی تونستم باز کنم . پری اون زیر کارشو به خوبی وارد بود . وقتی دستشو گذاشت زیر بیضه هام و سر و تنه کیرمو به شدت لیس می زد دیگه حس کردم از مغز کیرم هر چی که داشتم در حال ریزش به دهن پری جونه . چقدر به این حرکت اون نیاز داشتم . اون وارد بود کارشو . بعد از این که آبمو توی دهنش خالی کرد میک زدنشو نرم و نرم تر کرد . یه تکونی به خودم دادم . آنی هم به خوبی متوجه این حرکتم شده بود ولی من می خواستم کاری کنم که اون فکر کنه به خاطر اونه که این جور دچار لرزش شدم ولی می دونستم که اون از اون نا قلاهاست و به این سادگیها گول نمی خوره با این حال چاره ای نبود در این محافل که نون و حلوا قسمت نمی کنن که بخواهیم بگیم به کی کمتر رسیده و به کی بیشتر . اینجا کس و کون و کیر قسمت می کنن و من باید کاری می کردم که آنی خوشگله من از من راضی باشه . حالا از خوش شانسی اون بود یا چیز دیگه ای که بار اولی که در جمع ما شرکت می کرد قرار بر این شده بود که بریم یه پیک نیک دسته جمعی و گسترده . همین بی نهایت خوشحالمون می کرد که اونم در این شادی شرکت داشت . البته هدف اصلی از این دور هم بودن همون لذت بردن از سکس بود که در محفل در بسته هم می شد کیف کرد ولی فضای سبز یه حال و هوای دیگه ای داره که بیشتر آدمو به هوس میاره و من چند باری تجربه شو داشتم . گاییدن آرمیلا و دوستاش هر چند در شرایط شاقی بود ولی یه حال و هوای خاصی داشت . پری جون رفت و منم که دیگه کیر و کمرم سبک شده بود بیشتر دوست داستم که بغل آنی خوشگله خودم بخوابم ولی اون دست بر دارم نبود و کوتاه نمیومد . -آریا چقدر بی حال شدی . ببینم پری جون هیچی واسه ما گذاشت ؟/؟ من که منظورشو گرفته بودم خودمو زدم به کوچه علی چپ که یعنی منظورشو نفهمیدم در عوض گفتم خواهر گلم این حرفا چیه که داری می زنی من تمام وجودم مال توست . تو بیشتر از بقیه حق داری ازم استفاده کنی . -فقط اگه یکی دیگه بخواد بیاد جای منو بگیره حق حرف زدن ندارم -آنی تو که از آرمی حسود تری . .. بهش بر خورد . -چیه اگه دوست نداشتی من با شما بیام می خواستی از اول بگی که سر خر تو و کار های تو نباشم -آنی این چه طرز حرف زدن با منه . سکوت کرد و منم دیگه مجبور شدم با همه خستگی و این که موقتا هوسی نداشتم با هاش حال کنم و نشون بدم که دارم حال می کنم و لذت می برم تا این که کمی آرومش کرده باشم .راه دیگه ای نبود . امان از دست این دخترا و مخصوصا خواهرای حسود . خبری از مامان الیا نبود . باز خدا پدر اونوبیامرزه که این طرفا پیداش نشده بود . .. آنی خودشو پایین تر کشید . به طرف من خم شد و دستشو فرو برد توی شلوارم کیرمو کشید بیرون و اونو گذاشت تو دهنش .. دو سه دقیقه ای میکش زد تا یه چند سانتی درازش کرد . بعد کیر رو از دهنش در آورد و گفت بی خود نیست که هیچ حس و حالی نداری . مادر بزرگ هر چی که ذخیره کرده بودی رو خالی کرده -نگران نباش بر می گرده . -خیلی بی حال و بی هوس شدی . -خواهرم قرار بر این نشده که اگه ما مثلا ده روز رو می خواهیم در سفر باشیم اصلا نخوابیم و با هم حال کنیم . این که نشد . همه مون می میریم اگه بخواهیم در سکس زیاده روی کنیم . -شما مردا می میرین زنا که زیاد ضعیف نمیشن تازه بیشتر جون می گیرن .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۱

تو همش می خوای از من ایراد بگیری خواهر . دیگه من چیکار کنم . همه رو ول کردم و اومدم کنار تو نشستم . الان همه زنا دوست دارن که من برم پیش اونا . -چرا نمیری ؟/؟ از جام پا شدم که مثلا برم . دستمو کشید و گفت کجا . حالا من یه چیزی گفتم تو هم که بدت نمیاد از دست من در بری . شما مردا .. -تو که فقط با من بودی . چطور ما مردا رو می شناسی . -داستان اونا رو زیاد خوندم -شنیدن کی بود مانند دیدن -دیدنشم حالا این چند روزه می بینم -نیست که خانومای اینجا زیاد زیر کیر نمیرن ؟/؟ -داداش باز حرف تو دهن من ننداز . الان هم اولش . تو اگه بخوای من فقط مال تو میشم . -حتما به شرطی که دور این مجلس رو قلم بگیرم .. -نمی دونم ولی اگه دقت کنی وقتی که برای بار اول و دوم من گفتم که می خوام فقط مال تو باشم همچین قراری نبود که ازت امتیاز بگیرم و بخوام مقابله به مثل بکنم . یه چیزی در همین مایه ها . -ولی حالا نظرت عوض شده ؟/؟ -نه آنی تو, داداششو دوست داره . دستی به کس آنیتا کشیده گفتم خواهر اینو می بینی .. اینم مث کیر مرداست . تمنای هر کیری رو داره -آریا تو خودت دوست داشتی اسیر من نشی و من برات درد سر درست نکنم . وگرنه این قدر راحت پامو به این جا باز نمی کردی . من می تونستم مثل دوست دختر یا یک معشوقه اختصاصی تو باشم -آنیتا من دوستت داشتم و دارم . ته دلم می خواد که تو فقط مال من باشی . ولی نمی خواستم که خونواده اسیر خود خواهی باشن . و حتی خود من . باشه حالا که این عقیده رو در مورد من داری دیگه به تو دست نمی زنم . نمی خوام فکر کنی که از وجود تو سوءاستفاده کردم .. بهم بر خورده .. -فدات شم عشق من . حالا خودت رو ناراحت نکن .. دیگه این آنی بود که ناز منو می کشید تا دلمو به دست بیاره . دلمم برای رفتن به میون جمعیت تنگ شده بود . با این حال خودمو سپرده بودم به دست خواهرم تا اون هر کاری دوست داره باهام انجام بده . خودشو انداخت رو کیر من و اون قدر کسشو به کیرم مالوند که چاره ای نداشت جز این که شق شه . ولی از این که بخواد فرو بره توی کس خواهرم کمی سخت به نظر می رسید ولی آنیتا این کار رو کرد .. چینگ چینی عین مترسک ها و کس خلها که لباس بسیجی هم تنش کرده بود در راهروی اتوبوس راه رفته و مثلا بر همه جا نظارت داشت . به ما که رسید بد جوری به من و خواهرم خیره شده بود . آنی در حالی که خنده اش گرفته بود به من گفت داداش ببین اونی که عشقتو از چنگت در آورده به من و تو خیره شده . ببینم ظاهرا خیلی با زنش حال کردی . -شروع نکن . این چینگ سرشو به طرف ما خم کرده بود طوری که من یکی رو عصبی ام کرده بود . یه لحظه دیدم یه آخی گفت که تمام نگاهها متوجه ما شد . سایه زنی رو دیدم که ظاهرا از لاپای این چینی محکم زد رو شلوارش و کیرشو واسه یه لحظه چنگش گرفت . انگاری طرف گم شده بود . ولی یه لحظه که پیرهن اون خانومه رو در ذهنم تصور کردم حدس زدم که این شیطون بازی ها باید از مامان جون باشه . خوشم اومد . ولی دیگه من و آنی مجبور شدیم دست از کار بکشیم . چینگ بد جوری ولو شده بود . آنی اومد سر وقتش . چون فقط من صحنه رو دیده بودم می دونستم چی به چیه و خود چینگ هم که فقط دست طرف رو حس کرده بود .. ظاهرا دست بر دار نبود و می خواست مجرم رو پیدا کنه . -من باید پیدا کنم . باید پیدا کنم که کار کی بوده . ظاهرا دسته جمعی دوست داشتند که یه خورده ای با این چینی بخت بر گشته مزاح کنن . چینگ رو صداش کردم و گفتم داداش تو که خودت دیدی کار من یکی نبوده .. من داشتم یه کاری می کردم که خودت دیدی . اگه می خوای گیرش بندازی من یک پیشنهاد دارم . آهو جون بیا جلو شوهرت رو حالیش کن . نصف حرفای منو نمی فهمه .. آنیتا : آریا تو با هر بهونه ای می خوای پای آهو رو به این سمت بکشونی . این که رسمش نشد . -عزیزم من که هنوز نگاییدمش . جنبه داشته باش . مگه پریشب که رفتی زیر کیر بابا و داداش و دامادمون , من بی جنبه بازی در آوردم ؟/؟ حالا چرا سرم داد می کشی ؟/؟ -واسه این که حرف ملایم توی گوشت فرو نمیره . -بازم که داری بد باهام حرف می زنی . اونم کنار آهو .. -تو داری خودت رو رسوا می کنی .. به آنیتا حق می دادم . عدم آشنایی اون با این مجالس سبب شده بود که دیگه نتونه خوب شرایط رو درک کنه . ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هــــــــــــــر کـــــــــــــــی 222

آهو خودشو به نزدیکی ما رسوند . می دونستم داره با ما شوخی می کنه -خوب سر به سر شوهر ما میذاری آریا جون . آنی هم یه سلام سردی به دختر عموش کرد و خودشو بیشتر به من چسبوند . -ببینم بچه ها این تازه اول سفره مگه لحظه ها رو از شما گرفتن ؟/؟ این قدر عین ندید بدیدا نباشین . -آهو جون به دختر عموت حق بده . اون اولین باریه که پاش به این محفلها باز میشه -حق با توست آریا جون . اون باید با همه مردا آشنا شه . فکر نکنه که تا آخرش فقط می تونه به داداشش بچسبه . باید شرایط بدون برادرشو تجربه کنه . ببینم آنی جون اگه راضی باشی من و تو جامونو عوض کنیم . تو برای تنوع هم که شده بیا و کنار آرمین پسر عموی گلت بشین که اونم خیلی ازت خوشش میاد و اونم جوونه و می تونه حال درست و حسابی هم بهت بده . در عوض ترس و خجالت تو هم می ریزه . آنی از حرف زدنهای آهو حرصش گرفته بود . قیافه اش نشون می داد که هر لحظه ممکنه منفجر بشه .. به زحمت بر خودش مسلط بود و اگه به خاطر من نبود میذاشت زیر گوش آهو .. این دختر عموی ما هم دست بر دار نبود .. به زحمت تونست حودشو کنترل کنه . -آهو خانوم من جام خیلی راحته . فعلا تا چند ساعتی رو از اینجا تکون نمی خورم . اون موقع که داداش تا صبح به خاطرت نمی خوابید نمی تونستی از این اصرار ها بکنی که با اون باشی ؟/؟ حالا فهمیدی چه گوهری رو از دست دادی ؟/؟ من هر موقع که خودم تشخیص دادم باید از جام پا شم بلند میشم و جامو عوض می کنم و دیگه نیاز به راهنمایی کسی ندارم . -چه پرمدعا ! با این اخلاقی که داری باید تو رو ترشی بذارن . .. -بهتر از اینه که یک شوهر ترش نصیبم شه که همه دستش میندازن . تاره قیافه هم نداره درضمن تو دلت واسه خودت بسوزه . نمی خواد واسه من دل بسوزونی . تو اگه آدم دلسوزی بودی دلت واسه داداش جونم میسوخت . دستشو گذاشت رو کیر من و اونو رو به صورت آهو گرفت و گفت نگاه کن . این حداقل دو برابر کلفتی و درازی کیر شوهرت رو داره من ندیدم ولی اون جوری که میگن و بهش می خندن دیگه همه عالم و آدم می دونن این افتضاح کاری تو رو . حقت بود . . آهو خورد و دم نکشید . انتظار داشت که من روی خواهرم وایسم و ازش دفاع کنم ولی من از این کارا بلد نبودم و خوشم نمیومد که خونواده ام رو ول کنم و بچسبم به اون . تازه اونم کسی که در بد ترین شرایط تنهام گذاشته بود . آهو دید که من چیزی نمیگم یه تکونی به خودش داد و رفت . حرکت و رفتنش نشون می داد که خیلی دلخور شده ولی من باید اونو ادبش می کردم . آنی حق داشت . دوست داشت کنار داداشش بشینه . در سفر به انداه کافی وقت هست که هر کی با هر کی باشه . -آنیتا فکر نمی کنی که به اندازه کافی حال آهو رو گرفتی یعنی کمی هم تند با هاش بر خورد کردی . -میگی چیکار کنم برم ازش عذر بخوام ؟/؟ ولی داداش خطر از بیخ گوشت گذشت . شانس آوردی که با اون از دواج نکردی وگرنه کلاهت پس معرکه بود و اون پدرت رو در می آورد . اون اگه زنت می شد فکر نکنم دیگه به ما این اجازه رو می داد که در این مجالس عمومی هم با هات باشیم . خیلی خود خواهه . -بس کن عزیزم . آرمیلا به اندازه کافی نسبت به اون حسادت می کنه . حالا تو بس کن . -چیه بهت بر خورده من به عشقت تو هین کردم .؟ -کی میگه . بیا رو .. بیا تا اون ببینه که من و تو داریم با هم حال می کنیم . اگه هیشکی دیگه از این لحظات استفاده نمی کنه من و تو این طلسم رو شکستیم .. اتوبوس ها به پیش می رفتند . ما مسیر حرکتمو نو به سمت غرب در نظر گرفته بودیم . یعنی باید از تبریز می گذشتیم و در بر گشت می خواستیم از جاده شمال حرکت کنیم . جا های زیادی بود برای اتراق کردن . چادر های مسافری رو هم با خودمون آورده بودیم . هر چند سکس در فضای باز رو تر جیح می دادیم ولی اونو دیگه برای احتیاط آورده بودیم که اگه یه وقتی بین راه هوس خوابیدن به سرمون زد بتونیم راحت باشیم . فصل گرما بود و نیمه شب ها هر قدر هم خنک می شد می تونستیم در آغوش هم گرم شیم . آنیتا لذت زیادی می برد از این که خودشو سپرده بود به من . اون خودشو با تمام وجودش تقدیم من کرده بود . -دختر تو چقدر هوس داری .. همین جور داره ازت می ریزه . مثل این که می خوای به خیلی ها نشون بدی که داری با من حال می کنی . -آره دلم می خواد همه بدونن که داداشی منو از همه بیشتر دوست داره .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  ویرایش شده توسط: aredadash   
صفحه  صفحه 23 از 29:  « پیشین  1  ...  22  23  24  ...  28  29  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هر کی به هر کی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA