انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 24 از 29:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  29  پسین »

هر کی به هر کی


زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۳

خلاصه رسیدیم به یه جایی با لاتر از قزوین و حول و حوش زنجان . عجب منظره و دور نمایی داشت . چقدر هم با حال بود . یه رود و درخت و دور نمایی زیبا که خیلی دور دستها می شد آثاری از کوهستان رو هم دید . قرار شد برای چند ساعتی رو استراحت کنیم و یه پیشوازی هم بریم . راستش آنیتا از این شرایط خوشش نمیومد . چون همش از این هراس داشت که زنای دیگه بقاپن داداششو تور کنن . دیگه تصویب شده بود . بسیج همگانی انجام شده و عارف و عفت و چینگ هم که ناظم هر اتوبوس بودند پیاده شده یه نگاهی به اطراف انداخته و سه تایی شون منطقه رو امن تشخیص دادن . هر چند چینگ از این چیزا چیزی سرش نمی شد . با این حال تصمیم گرفتن که چند تا نگهبان هم این دور و اطراف بذارن . خونه ای هم این دور و برا نبود که بخوان مشکوک شن . -بچه ها فقط حواستون به این باشه که کسی بهمون نزدیک نشه . اگه کسی رو در فاصله صد متری خودتون دیدین بدون این که طرف مشکوک شه سریع بیایین و بهمون اطلاع بدین . دو ساعت این جا می مونیم و پس از یک ساعت نگهبان عوض میشه . این اسامی یاد داشت میشه تا حقی از کسی ضایع نشه . حالا برای ساعت اول اگه کسی واسه نگهبانی داوطلب میشه بیاد جلو . اینا سخنان عفت بود که مثل یک شیرزن برای بقیه می غرید . مامان با خشم نگاش می کرد و هنوز هم ادعا داشت که خیلی خودشو می گیره . ..رو کردم به آنی و گفتم من می خوام برم نگهبان شم .. -هر وقت تو بخوای نگهبان شی منم باهات میام . -آنی این چه بر نامه ایه که تو درست کردی . هر بار میرم یه کاری انجام بدم تو یه بازی در میاری . -خیلی بد جنسی -خواهرم تازه تو باید هم خوشحال باشی که از چشم من دور میشی و می تونی هر کاری بکنی . -فعلا تو رو می خوام . می خوام که زیر کیر داداشی خودم کنیزی کنم . -باشه اصلا خیرشو خوردم بار اول داوطلب نمیشم . ولی اینو یادت باشه اگه تعداد داوطلبان به ده نرسه قرعه کشی می کنن .-اوووووووو این جوری که شما تصمیم گرفتین فقط دو ساعت می کشه که نگهبان تعیین کنین . .. خلاصه یه ده نفری از پیر مردا و زنای میانسال شدن نگهبان داوطلب بار اول .. که ظاهرا حال و حوصله سکس یا آمادگی اونو نداشتند و با هم جور شدن . پری رو کرد به اونا و گفت ببینم شما توان دویدن دارین ؟/؟ بی خود از شما تست هوازی نگرفتیم . یکی از اونا گفت اگه توان نداشتیم که دیگه واسه سکس داوطلب نمی شدیم . کسی که یک روز و نصف بر نامه به این سنگینی رو می کشه براش چند دقیقه دویدن که کاری نداره .. بهترین ساعت بعد از ظهر برای عملیات بود . -داداش دلم می خواد بریم داخل چادر .. پنجره شو باز بذاریم از اونجا به طبیعت نگاه کنیم . -آنی بهمون می خندن . مگه الان می خواهیم بخوابیم که چادر بزنیم ؟/؟ تازه هوا هم خیلی دلپذیره .. گرمه .. نسیم ملایمی میاد . جون میده برای حال کردن . -به شرطی که کسی به من و تو کاری نداشته باشه . -من از دست خواهرم دق می کنم . باید خودمو بکشم تا هر دو تا مون راحت شیم . من یکی با چادر زدن موافق نیستم . ما رو مسخره می کنن . .. -باشه حالا بیا .. با این حال تا اونجایی که می تونست از دیگران فاصله گرفت به خیال خودش کسی مزاحم ما نمی شد . یه زیر اندازی رو چمنهای نرم و خشک پهن کردیم و ملکه خواهر دستور داد که برم اون زیر . -غلومتیم آبجی . کشته مرده تن و بدنتیم . -من باید چیکار کنم تا کاری به کارمون نداشته باشن ؟/؟ -ببین عزیز دلم ما که نمی تونیم بد اخلاقی کنیم و مالک کسی باشیم . اونا همه شوق و ذوق دارن این جا کسی خودشو مالک کسی نمی دونه . باید مداراکرد . با همه بر خورد . اخلاق داشت . -ممنونم داداشی گلم که به من یاد آوری کردی . حالا بذار بیام روت که کسی نتونه تو رو ازم بگیره -بالاخره یکی پیدا میشه که منو با تو شریک شه آنی جون . این جوری که الان تو خودت رو انداختی رو من یکی از پشت میاد و می کنه توی کونت . -بهش اجازه نمیدم . من می خوام فقط با کیر داداشی خودم حال کنم . فعلا هیچ کیردیگه ای حسش نیست . مزه کیر داداش رو از زیر کس و کونم می کشه بیرون .. -فدات شم آبجی خوشگله ام . عاشقتم -من بیشتر . من بیشتر .. اومد رو کیرم قرار گرفت ..... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 224

آنی خودشو طوری رو من چسبونده بود که من دیگه تکون بخور نبودم . یه زاویه نود درجه با من تشکیل داده بود . منم دو تا دستامو گذاشته بودم رو سینه هاش . چه هوای دل پذیر و دور نمای زیبایی ! از دور کوههای کم ارتفاع و درختان تبریزی و بید در کنار چمنها و جویهای کوچک و بزرگ بهمون چشمک می زدند . در نزدیکی ماهم نهر هایی در جریان بودند .. -آنی آنی چقدر خوب می دونستی که داداش توبه این آرامش و لحظات خوش نیاز داره . فقط از این می ترسم که مزاحمین حالا سر برسن و بخوان میون عشق و حال ما سنگ اندازی کنن . -دمشونو قیچی می کنم . -ولی نمی تونی با همه در بیفتی .. .. در همین لحظه صدایی از پشت سر ما بر خاست .. -داداش راست میگه با من یکی نمی تونی در بیفتی . مامان الیا و آرمی از پشت طوری که ما اونا رو نبینیم اون فضا رو دور زده و خودشونو به ما رسونده بودند . مامان ملاحظه منو می کرد و حرفی نمی زد ولی نشون می داد که خیلی از دست من و به خصوص آنی عصبیه وانتظار نداره که من همش رو این خواهرم مانور بدم . اما این آرمی بود که همش حرف می زد و از حق دو تایی شون دفاع می کرد . آنی از رو کیر من پا نشد و جواب آرمی رو هم نداد . رو کردم به خواهر بزرگه ام و گفتم ببین من تنها پسر خونه نیستم و در اینجا هم تنها مرد نیستم . حالا شما به من علاقه دارید و محبت زیاد دارین خیلی خوشحالم ولی هر کدومتون شوهر دارین . تاره من یه داداش بزرگتر هم دارم داداش آرین می تونین به کیر اونم بچسبین . الان من و آنی جونم دو تایی مجردیم . اول سفر مونه . قصد اینو نداریم که تا آخر سفر کنار هم باشیم . تنوع لازمه .. آنی بهم اخم کرد .. معلوم نبود باید هوای کدوم طرفو نگه می داشتم . همه شون ازم طلبکار بودن . -من بد بخت چیکار کنم . من که سه تا کیر ندارم .. مادر با همه شیطنتش و شر و شور دار بودنش که در این صحنه خیلی مظلوم نشون می داد به حرف اومد ولی با متانت گفت دو تا خواهر و یک مادر که داری .. -مامان بیا جلو تر .. فدات شم .. صورت و نوک سینه هاشو بوسیدم و گفتم به همون شیری که از این پستون خوردم قسم که هوای هر دو تا تونو دارم . اون قدر شما رو با همین کیرم تکونتون میدم که خودتون دیگه بگین خسته شده ولم کنین .. -آریا جون تو که خودت می دونی ما از زیر کیر تو قرار گرفتن اصلا و ابدا خسته نمیشیم . -مامان این جوری ازش دفاع نکن هم اون پر رو میشه و هم آنی .. یعنی چه .. یکی همش رو یه کیر تر و تازه بشینه اون وقت چند تا پیر مرد واسه ما دندون تیز کنن ؟/؟ .. -کی گفته همه بر و بچه های این مجلس پیرن .. بیا جلو خواهر گلم .. بیا یه مزه از اون کس آبدارت بگیرم .. به آنی بر خورد یه لحظه حس کردم می خواد از رو کیرم پا شه . باید سیاست خودمو بین این سه نفر طوری اعمال می کردم که نشون دهنده این باشه که فر مانروا و فر مانده شون من هستم .زیادی شل گرفته بودم و اونا هم وقت و بی وقت میومدن اذیتم می کردن . هر چند الیا و آرمیلا تا حدودی حرف حسابو می زدند . آنیتا بد جوری قبضه ام کرده بود و منم به خاطر این که تازه وارده و خودشم تازه هست چیزی نمی گفتم . اجازه ندادم آنی از پیش من تکون بخوره / دست گذاشتم پشت گردن آنی و سرمو گذاشتم زیر گوشش و گفتم اگه بری دیگه نه من نه تو .. تکون نخورد و همون جا با راحتی خودشو رو کیر من حرکت می داد . از اون طرف هم آرمی کس خیسشو رو دهن من می گردوند . -اوووووفففففف داداش خیلی دارم حال می کنم .. تو هم یه چیزی بگو .. دهنم وا نمی شد و خواهر بزرگه کس خل ما هم می گفت یه چیزی بگو بیشتر می خواست لج آنی رو در بیاره بدن دو تا خواهر مزاحم کارای همدیگه بودن . آنی رو طاقباز رو زمین خوابوندم تا راحت تر بتونم کس آرمی رو میکش بزنم . مامان الیا هم خودشو نزدیک من رسونده بود و منم به سینه هاش دست می زدم تا سه تا رو تکمیل کرده باشم . رضایت هم نمی دادند که میدونو خالی کنن . کیرم داخل کس خواهر کوچیکتره قفل کرده بود . سینه های مامان و شکاف کس آرمیلا نمی ذاشت که تمرکز خوبی رو کیر خودم و کس آنیتا داشته باشم .. طوری که فکر کنم یه چند ثانبه ای ازشروع انزال من گذشته بود که تازه حس کردم آب کیرم داره خالی میشه .. چشامو بسته بودم و یه حرکاتی هم از خودم نشون دادم که مامان متوجه شد که من دارم ار ضا میشم .. .. ادامه دارد ... نوبسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
داداش این داستان چند قسمت دیگه تمومه به نظرم خیلی طولانی شده نظرم اینه اگه تمرکزتون بره روی خانواده خوش خیال بازدهی بیشتری داره
باتشکر
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۵

[/liچه لذتی می داد زیر نسیم ملایم و آسمون آبی و هوای آفتابی و موهای شرابی این جور خالی کردن توی کس خواهر حسابی . ! -نههههههه داداشش حالا کارت رو کردی و می خوای اونو بکشی بیرون و بری سراغ یکی دبگه ؟مامان الیا که تا حالا خویشتنداری می کرد به حرف اومد و گفت -آنی من هر چی ملاحظه تو دختر گلو کوچولومو می کنم می بینم که اصلا پیش خود حساب نیستی . -مامان طوری به من میگی دخترکوچولو که انگاری ده سالم باشه . من هیجده سالمه .. -آنی این جا همه منو می شناسن . کسی نمی تونه به من زور بگه من خیلی رعایت تو رو کردم . حالا به زبون خوش بهت میگم پاشو می خوام رو کیر پسرم یا همون رو کیر داداشت بشینم . منم حقی دارم . نمیشه یکی بخوره و از سیری زیاد ورم کنه یکی از گشنگی چشاش ار حدقه در آد . آرمی یه گوشه ای ایستاده بود و لبخند می زد . خوشش میومد از این که مامان داره از آنی انتقاد می کنه . یه لحظه متوجه بودم که پریسا هم اومده جلو و با هندی کم داره از ما فیلم می گیره . البته پشت یکی از درختا بود بدون این که ما متوجه شبم داشت این کار رو انجام می داد هر چند من که متوجه شده بودم و بهش علامت دادم که کار خوبیه چون ازمن و دو تا خواهر و مادرم یه فیلم یاد گاری قشنگ منحصر به فردئ میشه ولی اینا همش با هم دعوا دارن .مطمئن بودم اگه مامان بخواد کیر منو از آنی بقاپه و بیاد روش بشینه در حرکت بعدی اون و آرمیلا با هم کل کل می کنن . سر کیر من خیلی دعوا میشه و من از این کار خیلی لذت می برم . آنی به حالت قهر پاشد که بره .. -آنیتا اگه بری من دیگه باهات کاری انجام نمیدم . آرمیلا : داداش بذار بره . این قدر لوسش نکن . نازشو نکش . مگه ما دل نداشتیم وایسادیم سکس اونو دیدیم ؟ اونم مث بچه آدم دور و بر مون باشه تا کارمون تموم شه .. آنیتا مجبور شد تسلیم شه تا ببینه شرایط واسش چه رقم می زنه . مامان تا دید کیرم دیگه آزادشده درجا خودشو انداخت روش . مجبور شد کیرمو بگیره تو دستش .. چون شل شده بود و اونو با روی کسش بازی داد تا تونست اونو توی کس فرو کنه -اینم از شانس ماست دیگه . قبلا دست اول پسرمون بهمون می رسید . حالا باید دست دوم و سوم و شل شده شو بگیریم -مامان حالا این قدر ناراحت نشو یه چند تا بالا و پایین کنی دوباره سفت وای می ایسته . دست آنی رو کشیده و اونو آوردم سمت خودم . -خواهر کوچولوی ما سینه های نازت رو بیار خوب میکش بزنم الان مامان و آرمی جون که کارشون تموم شد من و تو دوباره تنها میشیم حالا این قدر ناراحت نشو . من که خیلی دوستت دارم و فدات میشم . آرمی جون تو هم کستو بیار جلو می خوام با کف دستم حسابی اونو مالشش بدم و بعد از مامان نوبت توست . البته اگه مامان اجازه بده که من توی کسش آب نریزم بهتر میشه باهات حال کرد و حال داد . -چی داری میگی آریا و حالا که نوبت من شد ؟/؟ -مامان .. تو کس آرمی هم خالی نمی کنم دوباره میام سراغ تو و اونجا تمومش می کنم . .. سه تایی شون شده بودن برج زهر مار .. -من دارم از دست شما سه تا زن دیوونه میشم . من که سه تا کیر ندارم . یه داد و بیداد های الکی کردم طوری که هر سه تایی شون جا رفتن و دیگه تونستم به کارم ادامه بدم. اگه من سه تا زن می داشتم این قدر عذاب نمی کشیدم و می تونستم راحت تر اونا رو با هم جوش بدم اینا اصلا هیشکدومشون به این نون و ماستها کوتاه بیا نبودن . ولی خب این آنیتا حریفشون شده بود . در ظاهر نشون نمی داد ولی کلا خیلی تونسته بود سیاست خودشو بر اونا دیکته کنه . -آریا عزیزم باید بیشتر از اینا بهم برسی .. قلق مامانو تا حدودی داشتم . یا باید کسشو میک می زدم یا به طرز مخصوصی اونو می گاییدم . کیرمو با فشار باید طوری می کردمش داخل کس و می کشیدم بیرون که هنگام ورود و خروج تماس و اصطکاک شدید و لذت بخشی با لبه های بیرونی و چوچوله هاش داشته باشه و این کارو هم باید با سرعت انجام می دادم که بیشتر زنا از این حالت خوششون میاد .. ولی مردا این جوری زود آبشون خالی میشه حالا چون من قبلش تو کس آبجی آنیتا افتتاح کرده بودم می تونستم راحت تر این کار رو با مامان گلم انجام بدم . خیلی زود هم اثر کرد .. مامان طوری به هوس اومده بود که پس از این که ار گاسم شد در جا چشاشو بست و خوابید . ولی آرمی دستشو گذاشت پهلو هاشو بلندش کرد و اومد رو کیر شق شده من نشست . اون با یه حرکات افسونگرانه و ناز و عشوه می خواست به آنی که در حال ور رفتن با اون بودم نشون بده که باید بهتر حال بده .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
fuckinganal: داداش این داستان چند قسمت دیگه تمومه به نظرم خیلی طولانی شده نظرم اینه اگه تمرکزتون بره روی خانواده خوش خیال بازدهی بیشتری داره
باتشکر

من خودمم می دونم داستان طولانی شده و می خوام این آخرین فازو مرحله داستان باشه وچون قصد دارم یه تنوعی بدم و بعد از این همه قسمت داستان رو در اوج تموم کنم ممکنه خود این مرحله پایانی بیست قسمت طول بکشه سعی می کنم قسمتهای بعدشو متنوع بنویسم اگرم شد زود تر تمومش می کنم ولی ناقصش نمی کنم . با درود ..ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۶

آنی سرشو کرده بود به طرفی و با حسرت به روبرو نگاه می کرد .. خواهر بزرگم که رو کیر من نشسته بود داشت با سرعت خودشو روی اون حرکت می داد خیلی آروم گوشامو کشید و به من گفت باید تو رو تنبیه کنم تا دیگه هستی این کارو با من انجام ندی .. عجب آب و هوایی داشت این منطقه ..در یک روز تابستانی و جایی خوش آب و هوا با کسی که روی کیر من نشسته و صاحبش داره برای من ناز می کنه .. آخخخخخخخخ که از این رویایی تر نمی شد ولی نگاهم که به هیکل پشت کرده آنی می افتاد دلم می سوخت چون اون تازه به دوران رسیده بود و به غیر از جریان پریشب فقط با من سکس داشت و باید هوای خواهر کوچولو هم می داشتم . دستامو گذاشته بودم پشت گردن آرمی و اونو به طرف خودم کشوندم . عیبی نداره بذار آنی درک کنه که اونم حقی داره .. مادر و دو تا خواهرام بهم حس تازه ای می دادند و اصلا خود این جمع و محفل می رفت تا رفته رفته به کانون صمیمیت خاصی تبدیل شه .. دیگه همه با محبت و مهربونی بیشتری نسبت به قبل با هم بر خورد می کردند . یواش یواش حرص زدنها و شدت گاییدنها جای خودشو می داد به مهر و محبت و دلسوزی . فقط اگه می تونستم یه کاری کنم که مامان و خاله ناتنی آذر با هم بتونن آشتی کنن خیلی جالب می شد . اون و مامان از اونجایی که کارد و پنیر بودند خاله آذر خودشو زیاد پیش ما آفتابی نمی کرد و هنوزهم خاله به خاطر این که مامان .. بابا رو از چنگش در آورده بود ناراحت بود . -آریا حواست کجا رفته . خسته نشدی کس گس بچه ها رو می کنی . نرسیده و بی مزه .. بیا ناز و تپلی منو بخور .. حس می کردم که آبجی آنی من چه حرصی داره می خوره . ولی بذار بخوره من چیکار کنم . تا کی می تونم ضامن عشق و حال کردن دیگران باشم . منم آدمم دیگه . منم می خوام از زندگی خودم لذت ببرم . سرمو که بالا گرفتم یه دور نمای زیبایی رو اونجا دیدم .. واااااااییییییی چه خبر بود . چقدر جمعیت بر هنه اونجا بودند . دلم می خواست من و آنی زود تر کارمونو تموم می کردیم و می رفتیم قدمی در این باغ بهشت می زدیم . چه صفایی داشت ! -آریا وقتی که داری آنیتا رو می کنی همین بازیها رو در میاری ؟ مثل ندید بدیا عمل نکن دیگه .. -حالا چرا این قدر عصبی میشی . تو که می دونی من عاشق و دلخسته آبجی ناز خودم هستم . -داداش داداش .. چه کیفی داره .. مامان که تاره از خواب بیدار شده بود اومد به کمک آرمیلا و به سینه های تپلش دست می زد . آرمی هم یه دستی به کس مامان کشید و گفت مامانی خوب حال کردیا -چش نزن دخترم نیست که تو حالا حال نمی کنی ؟ حالا میشه چش بزنی ما رو ؟ آنی دخترم چرا مث مادر مرده ها رفتی یه گوشه ای نشستی من دو تا دختر دارم هر دو تا رو به یه اندازه دوست دارم و اصلا چهار تا بچه ها مو هم اندازه دوست دارم . حالا اگه می بینی بند کردم به کیر آریا واسه اینه که اون زن نداره و بهتر می تونه به آدم حال بده و قدر مادر و خواهرشو می دونه .. اینو که گفت آنیتا قفل سکوتو شکست و گفت مامان تو همین حالا م گفتی چون آریا زن نداره بهتر حال میده تازه نفس تره . چون آرین زن داره با پریسا جونش حال می کنه .. خب تو هم داری با بابا حال می کنی و آرمیلا هم با فر نوش ..پس باید به من حق بدی که با داداشم بیشتر باشم .. مامان به زحمت خودشو کنترل کرد .. -عزیزم من بهت حق میدم ولی نه این که همیشه اونو قبضه کنی .. آرمی : چقدر حرف می زنین حواس منو پرت نکنین .. اووووووففففففف کسسسسسسم کسسسسسسسسم آبم داره میاد وووووویییییییی من کیر می خوام . کیر می خوام . بزززززززن داداشششششش همبن جوری منو بکن . خواهش می کنم . واسه از جام بلند شدن هم که شده بود از زیر چند ضربه محکم به کس آبجی آرمیلا زدم طوری که با چند جیغ پی در پی حسابی حالش جا اومد .منم دیگه از حال رفته بودم ولی نمی خواستم توی کس خواهرم آب بریزم . دیگه جون نداشتم . زنا تا یه حدی که خالی کردن خود به خود تر مز می زنن . مردا هم تقریبا همین طوره ولی گاهی که کیرشون داغ می کنه و خارج از معمول آبشون بیاد دچار سردرد شدید و ضعف بدنی میشن . در همین لحظه پدر برزگ آرمان رو دیدم که داره میاد سمت ما . با این که اون کاری انجام نمی داد ولی به احترام دیگران خودشو کاملا بر هنه کرده بود . کیر آب رفته ولی گوشتی اون تکون تکون می خورد -بابا بزرگ مثل این که امروز با تفنگ و شلیک گلوله اینجا رو افتتاح نکردی خیلی پکری -نه پسرم اتفاقا خیلی هم خوشحالم می بینم به شما ها خوش می گذره . مادر بزرگ هم که مجلس گرم کن بود اومد سمت ما . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۷

پری جون : ببینم بچه ها شما اصلا میگین یه مامان پری هم دارین و این داره چیکار می کنه؟ .. الیا من از چش تو نگاه کنم . آریای من که خیلی با محبت بود .. آرمیلا : از آنیتا خواهر جون جونی من که دیر اومده و زود می خواد بره بپرس.. -الیا آرمی راس میگه ؟ -نمی دونم چی بگم مادر شوهر گلم می تونی از خود آنی بپرسی . اون آریا رو قبضه اش کرده انگاری که ما الان در خونه باشیم و خودش باشه و داداشش . دیگه اصلا ملا حظه جمعو نمی کنه . این شده برای من یک دردسر بزرگ . چیکار میشه کرد بچه آدمه و اگرم زیاد حرف بزنیم فکر می کنه که ما توقع نداریم اون حال بکنه . خلاصه دست شما درد نکنه که یه سفره ای پهن کردین و داریم روزی می خوریم . امید وارم بر کتت زیاد تر شده و یه روزی جمعیت ما هم به حد و اندازه ای برسه که بیشتر و بهتر از اینها تا مین شیم . فر هنگ ما هم طوری بالا بره که راحت تر با هم کنار بیاییم و همو تحمل کنیم و به حق هم قانع باشیم ...تعجب می کردم که مامان این جور داره فیلسوفانه حرف می زنه . همچین هم آروم و با متانت حرف می زد که اگه کسی نمی دونست فکر می کرد که اون خودش از اوناییه که همش در حال رعایت کردن حق و حقوق دیگرانه و هیچ وقت به بقیه حمله نمی کنه و کنارشون نمی زنه و کیر بقاپ نیست . شاید گیر حربفی به نام آنیتا افتاده بود و این حرفا رو می زد . اینو هم می دونستم که اگه من نبودم و پای من در میون نبود مامان تا حالا صد دفعه حریف این خواهرمون شده بود . ظاهرا آنیتا با این که ازمون چند متری فاصله گرفته بود ولی حرفای خواهر و مادرمونو شنیده بود و دستاشو گذاشت جلوی صورتش و با همون بدن بر هنه اش به طرفی دوید .. این دختره چرا این جوری می کنه .. درسته که حالت اینجا طوریه که دید نداریم و از چند طرف نگهبان گذاشتیم ولی ما که بر این منطقه وسیع می تونیم از هر طرف تسلط داشته باشیم ولی خب دلمم نمی خواست که اون این جور ناراحت و مغموم این فضا رو ترک کنه . گرفتاری شده بودم .. منم به سمتش دویدم ولی همون چند لحظه مکث سبب شده بود که اونو گمش کنم .. ولی یه لحظه دیدم که چطور داره مثل برق و باد می دوه . دیوونه فکر کردی از دست آریا سگ پا می تونی در بری ؟ ..با گامهای بلند و نفس نفس زنان خودمو رسوندم بهش و اونو خوابوندم و افتادم پشتش .. هرچی دست و پا می زدو می خواست از دستم در بره بهش این اجازه رو نمی دادم . -آنی بچه بازی در نیار همه بهت می خندن . میگن ببین اصلا جنبه نداره .. کیرم شل بود ولی می تونستم اونو از همون پشت هم فرو کنم توی کسش .. یه خورده اگه شق تر می شد می کردم توی کون .. ولی اون طوری پاها و دو تا قاچ کونشو سفت کرده بود که انگاری کاری از دستم بر نمیومد ولی من از میدون به در نمی رفتم . این دست و پا زدنهای اون خیلی خوشگل ترش کرده بود .. -عزیزم این جوری که رو چمنها دراز کشیدی شکمت درد می گیره -به درک . من که دلم درد گرفته هیشکی دوستم نداره .. همه منو از خودشون دور کردن که راحت به کارشون برسن حالا من اومدم که حقمو بگیرم . تو هم با اونایی .. -خواهرم تو که می دونی که من تو رو از همه شون بیشتر دوست دارم و شک نکن .. -نه این طور نیست داداش .. یه لحظه کونش شل شد و من دو تا قاچشو با آخرین زورم به دو طرف باز کرده دیگه خیلی لجم گرفته بود . کیرم به سوراخ کونش چسبید .. نمی تونست کاری بکنه -آخخخخخخخ آخخخخخخخ منو کشتی .. -خودت خواستی .. کیرم فقط کونو دچار درد کرده بود .. تکون خوردنهای اون باعث می شد که حتی به زور هم نتونم کیرمو توی کونش بکنم ولی خیلی حال می داد با یه دختر سرکش این جوری حال کردن .. -آنیتا دوستت دارم . عاشقتم خواهرم که اگه نبودم این جوری نمیومدم طرفت . بیا عزیزم بیا دیگه بر گردیم .. روشو بر گردوند و گفت به یه شرط داداش .. -چه شرطی .. خودشو بر گردوند و طاقباز شد و گفت به این شرط که بکنی توی کسم . اون قدر منو بکنی تا یکی یا چند تا پیداشون شه . دوست دارم ببینن و بدونن که تو خیلی دوستم داری . آنیتا دستاشو رو چمنا باز کرده به همون حالت هم پاهاشو به دو طرف باز کرد . کیرمو فرو کردم توی کسش .. هنوز چند لحظه نشده بود که پری جون و بابا بزرگ آرمان و آرمی و مامان الیا سر رسیدند .. مامان : شما اینجایین و ما از دلشوره مردیم .. - چه زود اومدین سمت ما -مامان : داری به ما متلک میگی ؟ آنیتا : اوووووووههههههه داداش داداش .. بکن بازم منو بکن .. می خوام یه بار دیگه هم رو این چمنها و اینجا ار گاسمم کنی .. اینجا خیلی حال میده .. طوری منو کردی در جا ارضا شدم بازم می خوام .. اون داشت فیلم میومد تا یه ضد حالی به مادر و خواهرش زده باشه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۸

آریا لذت ببر .. از بس کس و کون گشاد گاییدی دیگه وقتی به یه چیز تنگ و با حال می رسی دیگه هوش و حواس از سرت می پره . -راست گفتی آنی .. خیلی ناز داره این کس کوچولو و تنگت .. بگیر خواهرم .. بگیر .. پری جون یه چشمکی به ما زد .. متوجه شد که داریم فیلم میاییم .آرمیلا رو اگه کارد می زدی خونش در نمیومد ولی مامان الیا چون پای دخترش در میون بود سعی می کرد خودشو کمتر در گیر کنه . دیگه دو تایی مون عادت کرده بودیم . پیش اونا حسابی مانور دادیم. ولی راستی راستی دیگه لذت می بردیم . سعی کردیم حس بگیریم که دیگه مجبور نباشیم که نقش بازی کنیم . . آنیتا رو طوری ارضاش کرده بودم که همونجا دراز کشید رفت توی چرت .. منم خسته بودم .. بقیه هم دور ما رو خلوت کرده بودند .گفتم بهتره برم یه دوری واسه خودم بزنم و ببینم دنیا دست کیه . طوری هم می رفتم که متوجه من نشن . چون اون دور دورا جمعیت بر هنه زیادی رو می دیدم که مثل میدون جنگ کیر ها رو فرو می کنن توی کس و کون و می کشن بیرون . یه چند تایی کیرشونو گذاشته بودن لای سینه های زنان . بعضی ها داشتن کس لیسی می کردند و یه سری هم کیرشون توی دهن طرف بود .. عجب جایی اومده بودم .. چه نهر آب زیبا و چه نسیم خنکی .. وااااااییییی ظاهرا یه سنگی چیزی افتاده بود رو کمرم و منو نقش زمین کرد .. سرمو بر گردوندم عفت رو دیدم . با یه شورت نازک که نصف بیشتر کس و تمامی کونشو انداخته بود بیرون اومد سراغ من -بسیجی ! تو مگه الان نباید حواست به لشگریانت باشه -واسه همینم اینجام . لشگریان مبارز و کس و کون بر کف زیر کیر های دوستان در حال دست و پا زدنن . ای دوست تو هم بیا رحمی به حال زار ما کن .. -عفت جون حتما ما باید بیاییم شما کیر بخوری ؟-چی بگم آریا . باید تر تیب چند تا ازدواج فامیلی رو بدیم که اینجا حسابی شلوغ شه و تنوع داشته باشه . سنگینی خودشو انداخته بود رو من و بدنم با چمنهای خنک تماس داشت . -ببینم خوشت میاد ماساژت بدم پسر خوشگله ؟ -دستمزدت چیه ؟/؟دستشو گذاشت روی کون من و از رو لاپای من رسید به زیر و آلت منو کشید بالا . -نیم ساعت می مالونم . ده دقیقه اینو می خوام که بذاری توی هر سوراخی که دوست داری ولی کس باشه بهتره .. مردای اینجا مخصوصا پیر مرداش تا می تونستن به یاد جوونی هاشون به اندازه کافی کردن توی کونم . -بسیجی دلاور رزمنده ! پس حسابی ثواب کردی . -همه رو که امروز ندادم .. -خوبه حالا این قدر خایه مالی منو نکن . -اون که آرزومه . چرا نکنم . خایه تو رو باید خورد و میکش زد . منو چند دقیقه ای نرم و گرمم کرد و بعدش طاقباز شدم . کیرمو از زیر کشید و آورد بالا . دستشو گذاشت دور آلت یا همون لوله کیرم .. چشاشو از حدقه در آورد و گفت عجب چیزیه .. وقتی اونو فرو کرد توی دهنش دیگه من یکی یادم نمیومد چند تا سکس در اون روز داشتم و به مغزم هم فشار می آوردم که با کی ها بود م . -آخخخخخخخخ زن .. زن .. چه با حال داری کیرمو می خوری و ساکش می زنی .. انگاری که این کیر امروز کاری نکرده .. یه لحظه کیرمو از دهنش کشید بیرون و گفت .. -پس که این طور ..حالا کیرت رو دست چندمش می کنی و تحویل ما میدی ؟ ولی اگه این عفته که می دونه چه جوری کیر مردا رو کلفتش کنه . کیر مرده ها رو هم بیدار و زنده می کنه .. -جون من ؟ -اوخ پسر کیرت به کون من .. .. -واقعا که بسیجی جنده و دریده درجه یک به تو میگن .. -هنوز دریده شو ندیدی .. یه بسیجی جنده داشتیم خیلی خوشگل بود . عاشق یه پسری میشه .. می خواد خودشو در اختیارش بذاره هر کاری کرد پسره اونو نگایید ..آخرش واسه پسره یه پاپوش درست کرد و یه بر چسب سیاسی بهش زدن و انداختنش زندان .. -اینی که تو الان داری تعریف می کنی منو به یاد داستان یوسف و زلیخا میندازه . .. بیا بیا کیرت رو بخور که یواش یواش باید راه بیفتیم و بریم به یه نقطه دیگه . -کسمم می خاره یادت باشه .. وقتی عفت بسیجی کیرمو ساک می زد لذت و برق گرفتگی شهوانی رو در تمام وجودم پخشش می کرد . با اون همه انزالی هم که شده بودم دیگه حسابی مقاومت داشتم فقط لذت می بردم .. چه حس با حالیه آدم لذت ببره به همین صورت مداوم ولی آبش نیاد .. و پس از یه مدت طولانی اون وقت آبشو خالی کنه .. این یه چیزی میشه در مایه های لذت زنونه .. ساک زدن عفت هم این حالتو در من ایجاد کرده بود . تمام بدنم سست شده بود . ولی اون به این چیزا قانع نبود . ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۲۹

[/list]خیلی خوشت میاد نه ... می بینم خیلی لذت می بری داری حال می کنی . من اینو از توی چشات می خونم و می بینم . خیلی داره بهت مزه میده - تو از کجا داری این حرفو می زنی .. -من مار خوردم و افعی شدم . می دونم که باید کی و کجا به مسائل توجه داشته باشم .. می دونم روش نمی شد بگه که به اندازه کافی کیر ساک زده و می دونه که این کیر ها هر کدوم چه حس و حالی به آدم میدن .. اینو هم می دونم که کیر تو در یه حالتی قرار داره که می تونی بیش از هر وقت دیگه ای منو بکنی . به من حال بدی .. بیا .. بیا تا حالا هیشکی عفت بسیجی رو این قدر معطل نذاشته . اگه بدونی عفت چقدر تو رو می خواد . تن و بدن اونو توی فلسطین و لبنان و حتی میون بر و بچه های بسیجی همه می خواستن -و تو هم به اونا می دادی -چیکار می کردم . تو که نمی دونی این کار چقدر ثواب داره .. اونا در جبهه های حق علیه باطل دستشون به جایی بند نبود . ولی حالا که اومدم میون جمع شما خیلی چیزا رو فهمیدم .. بیا کارت رو بکن که صحبتا خیلی گرمه و اون نگهبانای ما هم حوصله شون سر اومده و می دونم که دیگه اعصابشون خرد شده .. دستمو گذاشتم زیر کمر عفت و اونو کمی بالاترش کشیدم و کیرمو فرستادم تا ته کون عفت خانوم . -جوووووووون چه مزه ای می داد . از این بامزه تر نمی شد . خیلی حال کردم . هر چی هم که اونو می گاییدم آبش نمیومد .. عفت که تا حالا بهمون می گفت خیلی مراقب باشیم و سر و صدا نکنیم خودش جیغ و داد کردن رو شروع کرده بود و ول کنمون هم نبود . -عفت جون الان میگن اینجا چه خبره ! نه کسی نمیاد بذار حالمو بکنم . تو به اندازه کافی رنگ و وارنگ می کنی خوبه ؟ حالا که به ما رسیده ما باید ساکت باشیم و دست نگه داشته باشیم ؟ ولی جیغ و داد های عفت به اندازه کافی جمعیت رو به سوی ما کشونده بود .. عارف سراسیمه اومد نزدیک ما .. -اوخ مامان چی شده .. چی شده من ترسیدم که به تو حمله ای شده باشه .. یک شیری درنده ای .. عفت خندید و گفت پسرم شوخیت گرفته ؟ اینجا شیر نیست ولی کیر هست .. همه یکصدا زدند زیر خنده . به در خواست عفت بیشترا از دور و بر ما دور شدند ولی آنیتا همچنان ایستاده بود و نگاهمون می کرد . این جور نگاه کردن های اون سکس ما رو زهر ماری کرده بود و اصلا نمی تونستم این وضعو تحمل کنم . -دختر من چند بار باید بگم که خودت رو باید با شرایط اینجا هماهنگ کنی ولی کو گوش شنوا .. خسته ام کرده بودند .. ولی عجب جمعیت با حال و با مرامی هم بودند . با این همه سکس و دور هم بودن و یکنواختی عملیات گایشی بازم هر بار که می خواستن دور هم جمع شن هیجان داشتن و این من یکی رو که خیلی خوشحال می کرد و از این که روابط فامیلی تا این حد مستحکمه خیلی خوشحال بودم . دستمو رو کون سفت و چاقالوی عفت می کشیدم و وقتی اونو به دو طرف باز می کردم و کیر کلفتو می دیدم که با چه هیجانی راحت میره تا ته کس و بر می گرده به خوبی متوجه می شدم که این کس واقعا چقدر کار کرد داره . معلوم نبود این عفت کنار کدوم شیر پاک خورده ای نشسته بود از همون هم سن و سالای خودش که از تنگ کردن کس براش گفته بودند . البته این به گوش من رسیده بود .. چون خود عفت نمی خواست که این خبر جایی درزپیدا کنه . فکر کنم می خواست وقتی که کسشو تنگ کرد بقیه فکر کنن که این جوری بوده و به اصلش بر گشته . امان از دست این زنا . ولی خب ما مردا هم گاهی همین جوری میشیم . مثلا بعضی وقتا که ناتوانی کیر به آدم دست میده با خوردن یک قرص کیر شق کن میشه رفت به جنگ مشکلات . -عفت جون اگه بدونی این کیر کلفت من توی کست چه حالی میده .. -گشاد نیست ؟ من می خوام یه ورزشهایی بهش بدم که تنگ شه ..توی دلم گفتم اونجای بابای دروغگو . تو گفتی و منم باور کردم . به همین نون و ماستها کوس تنگ می شد؟ .. زهی خیال باطل ! خلاصه به روش نیاوردم که یکی تو رو پیش من لو داده ولی تا می تونستم گاییدمش این بار تا رفت جیغ بکشه و به همه اعلام کنه که ار گاسم شده جلو دهنشو گرفتم . .. -عفت می خوام بکنم توی کونت -نه کون نه درد داره . حالتو کردی .. با سینه هام ور برو دوباره کسمو بکن .. ببین چقدر هواتو دارم .میگم امروز چند بار کیرت دوشیده شده و دیگه دلشو ندارم که بازم آبتو خالی کنی و ضعیف شی .. باشه می ذارم کونمو بکنی .. یه شرط داره .. الان از رو موبایل یه آهنگ عربی می ذارم برات می رقصم هر وقت هم بهت گفتم میای جلو کنارم و تو هم با من می رقصی و بعدا می کنی توی کونم . -عفت دیرمون میشه و حسرت به دلم می شینه .. البته این حرفم خنده دار بود چون دیگه از بس کس و کون ریخته بود که نمی دونستم کدومشو جمع کنم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــرکـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۳۰

عفت شروع کرد به رقص عربی واسه من و چه جورم می رقصید . البته اون یه آهنگ عربی رو از موبایل واسه من گذاشته بود . در اون دشت سر سبز خیلی به من حال می داد . چه کونی کرده بود این عفت بسیجی .. میومد جلو همراه با آهنگ به کیر من دست می زد و می رفت عقب -خوشگله این عشوه گریهات منو کشته . -باید همین جور حالشو ببری .-حالشو می برم و به اندازه کافی هم می برم . -جوووووووووون عفت عجب رقصی می کنی .. -باور کن آریا کیر عرب و اسرائیلی و امریکایی و انگلیسی فراوون خوردم اما جنس تو کیر ایرانی از همه اینا بهتره . یه جوری جلو کیر من می رقصید که با این که در اون روز تا می تونستم حال کرده بودم ولی بازم جا داشتم که اونو درسته قورتش بدم . با این سن و هیکلش چه جورم می رقصید .. ظاهرا بازم مردا رو به طرف خودش کشونده بود . بازم منو به هراس انداخته بود از این که نکنه مردای دیگه بهش حمله ور شن و من سرم بی کلاه بمونه . بر طبق اساسنامه که حق اعتراض هم نداشتم . دیگه واقعا نمی دونستم چیکار کنم . -عفت تو با این جور رقصیدنهات خسته نمیشی . اینا رو از کجا یاد گرفتی .. - کیر زیادی خوردن هم همین مزیت ها رو داره . اگه یه خورده دیگه بودم واسه خودم یه پست و مقامی داشتم .. -خوبه حالا این قدر برای ما کلاش نیا .. دیگه از حال رفته بودم . اون داشت همچنان با من بازی می کرد ولی من ول کنش نبودم . دستامو گذاشتم رو کونش .. اون از همون وسط کمرشو خم می کرد و با آهنگ می رقصید . این موبایلش هم عجب صدای تیزی داشت .. حس کردم که واقعا کونش می خاره .. چون در بعضی حرکات کمرشو خم می کرد و سوراخ کونش حسابی میفتاد توی دید . همون دلمو می برد و از خود بی خودم می کرد .نههههههه نهههههههه دیگه تصمیم به حمله رو گرفته بودم . دستمو گذاشتم رو کیرم و درست سوراخ عفت رو هدف گرفتم . شبیخون زدم . اون فکر این حمله رو نمی کرد . محکم رفتم طرفش . استوار چون کوه . سر کیر چماقی من طوری به سوراخ کون اون خورده بود و راه مقعدشو باز کرد که حس کردم بهترین تیراندازان دنیا هم نمی تونن این جوری هدف گیری کنن . وااااااااااایییییییییی از این بهتر نمی شد به هدف زد ولی این ضربه ناگهانی مثل یک شمشیری بود که بر قلب عفت نشست . از درد آن چنان فریادی کشید که اون سبزه زارو لرزوند .. دسته جمعی اومدن سمت ما .. آنیتا هم با اونا بود . عارف رو کرد به من و گفت مامانمو ناکارش نکنی . اون خیلی کارا از دستش بر میاد مسئول حفاظت این جاست . -عارف جان هر کی ندونه فکر می کنه که این مامان جان شما حتما تا حالا کون نداده . بیا جلو نگاه کن . تو که الان در همین چند مدت باید کار شناس شده باشی . شما بسیجی ها استعدادتون قویه . خیلی زود همه چی رو یاد می گیرین . یه نگاه به سوراخ کون ننه ات بنداز . به اون چین های دور و بر مقعدش نگاه کن . به اندازه کافی سابیدگی داره . داره واسه ما ناز می کنه .. -اوووووووخخخخخخخ آریااااااا کونم کونم .. تو که این قدر بیرحم نبودی .. -من اون کونتو بخورم عفت جون .. خیلی دوستت دارم .. حالا آروم آروم می کنمت تا بیشتر حال بکنی و پسرت هم کمتر نگران حال و احوالت باشه .. بابا بزرگ آرمان هم اومد جلو . اون دیگه واسه ما شده بود رهبر .. حسابی می دونست چیکار کنه . خیلی دوستش داشتم . شخصیت خیلی با حالی بود . همیشه هم گفتم اون با این که خودش کاره ای نبود ولی از این که می دید دیگران از این مجالس به اندازه کافی لذت می برند و لحظات خوشی رو با هم می گذرونن خیلی سر حال می شد . واقعا این کارش ثواب داشت و با این بخشندگی هاش تونست پایه و اساس و پیوند خانوادگی فامیلی رو محکم و سر پا داشته باشه . دیگه بین این افرادی که در محفل سکس خانوادگی بودند اختلافی وجود نداشت .. . -آریا یواش یواش داره خوشم میاد . چه هواییه . دلم می خواد همین جا زیر کیر تو بخوابم .. بکن .. بکن .. حالا اگه دوست داری جرم بدی جر بده ..ووووووویییییی کونم کونم -ببینم دیگه درد نداری -چرا یه خورده .. -عفت من دیگه نمی تونم صبر کنم . می خوام توی کونت خالی کنم . .. منتظر نشدم تا اون چی میگه .. نگاهم به کونم گنده و بر جسته خواهر بسیجی و مومن و مبارز بود و با چند ضربه محکمی که به ته کونش زدم و اون از درد دندوناشو به هم فشار می داد آب کیرمو توی کونش خالی کردم . -جووووووووون جووووووووون کونننننننننم چه خوب داغشششششش کردی .. هم کسسسسسمو آتیش کردی هم کونمو . تو خیلی به کارت واردی . دوستت دارم . دوستت دارم ..دوست دارم دوباره عربی برقصم و مردا به دیدنم حال کنن .. الان این کاررو می کنم . .. دلم می خواد توی ماشین پیشت بشینم . شانس آوردم در اون لحظه که اون این حرفو می زد آنی پیش ما نبود . وگرنه حالشو می گرفت . آنی دلشو نداشت صحنه رو ببینه .... ادامه دارد ... نویسنده ...ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 24 از 29:  « پیشین  1  ...  23  24  25  ...  29  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هر کی به هر کی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA