انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 26 از 29:  « پیشین  1  ...  25  26  27  28  29  پسین »

هر کی به هر کی


زن

 
hamiice: با عرض سلام و خسته نباشید
استاد واقعا عالی بود و در قالب داستان حرف دل مردم را زدید و در مورد بسیجی ها این مزدوران چماق بدست رژیم خوب حق مطلب را ادا کردید واقعا دست مریزاد
طرفدار و فدایی همیشگی شما حامی آیس
با سلام وسپاس بسیار ...دست گلت درد نکنه و منم تاسفم از اینه که جان و مال و ناموس مردم برای اونا ارزشی نداره ..پول ملتو میدن به بیگانگان و میلیارد ها به جیب می زنند . انواع و اقسام جنایت ها می کنند و دم از آلودگی صوتی تصویری می زنند کدوم آلودگی و آلوده ..آلوده تر از این شپشوهای بو گندو ........دختران وطن را به عربهای کثیف حاشیه خلیج فارس می فروشند شاید هم خانواده هایی از ناچاری این کار را انجام دهند و این بی شرم های حزب الشیطانی فقط بلدند آبروی زنی را که روسریش در خیابان به عقب رفته ببرند .. از او فیلم بگیرند و وحشیانه او را به درون ماشین بیندازند و ببرند . فاسد اقتصادی رو بنایی را اعدام می کنند .. اما یا کورند و کر یا خود را به تجاهل می زنند .. بد بخت !.. بیچاره !..این چه رفتاریست که با زنان و دختران مردم دارید ؟ وقتی تاج سیاه تشویق می کند که برای سرقت هیاهو نکنید این کار ها یعنی چه ؟!شاخه های پوسیده رو اصلاح و قطع می کنید ولی ریشه های گندیده و متعفن همچنان محکم مانده اند و تیشه به ریشه ما می زنند . اول بروید یقه تاج سیاه این فاسد زیر بنایی را بگیرید و ریشه اش را خشک کنید . به امید فردایی روشن برای ایران و ایرانیان عزیز . با نهایت احترام . دوست و برادر شما : ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۳۸

اشرف عین پلنگ می غرید و دیگه نمی شد کاریش کرد .. عفت فریاد زد آریا اون داره ارضا میشه . وقتی اینو شنیدم چند بار دیگه محکم تر کیرمو کوبوندم به ته کسش .. عین ماده پلنگ زخمی همچنان می غرید . راستش کمی خسته شده بودم . استخون بندی محکمی داشت . خیلی هم داغ و تو پ و گوشتی بود .. عفت دستشو گذاشت زیر کس اشرف مدیر کل خانومای بسیجی ایران .. -آریا آبش اومد .. اومد .. اومد .. -این نشون میده که من قدرت دارم . باشه اون از امتحان کس دادن قبول شده .. مرحله ساک زدن و آزمایش کون دادن هم داریم که باید از این دو تا آزمایش هم سر بلند بیرون بیاد . ولی اشرف شبیه آش و لاش شده ها بود . معلوم نبود این بسیجی چه جوری به این افتخار می کرد که در چند ساعت پنجاه تا سر باز اسرائیلی اونو گاببدن و اون تونسته با شل کردن کیر این پنجاه تا سر باز خدمت بزرگی به بسیجیان کس و کون بر کف اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی بکنه . عفت : آریا جون تو عین یک غول اونو گاییدی . -کو هنوز . اصلش مونده . هیکل سنگین و خمار اونو یه دور بر گردوندم . دو طرف کونشو باز کردم و کیرمو با یک فشار یک ضرب کردم توی کونش . چه سوراخ کون جانانه ای داشت . جون می داد آدم تا ساعتها اونو از کون بگاد . کیر من واقعا قالب سوراخ کونش شده بود .. مقعدش کیرمو آتیش می داد و می رفت . وااااااااایییییی اووووووووفففففف . این قدر جیغ نکش اشرف جنده .. اشرف قوی تر از جنده .. عفت : آریا جون تو رو سر کون عفت دست از سر کون این رفیق ما بر دار . خودم بهت قول میدم که به اندازه کافی برات جبران کنم . خودم تا دلت بخواد بهت کون میدم . هواشو داشته باش . اگه بدونی این چه به درد ما می خو ره . -این کثافتای کس کش اگه به درد بخور بودن الان وضع مملکت ما این طور نبود . فقر و فحشا و دزدی و به تاراج بردن ثروت عمومی رواج پیدا نمی کرد . خوار مادر همه شونو سگ اسرائیلی بگاد . پست فطرت های بیشرم .. عفت دستشو گاز می گرفت .. -وایییییییی آریا تو این قدر بددهن نبودی ...اومد جلو صورتمو بوسید . خونم به جوش اومده بود .. هرچی دق دلی داشتم سر کون این نامرد در آوردم . می خواد رئیس زنای بسیج باشه که باشه . فعلا کونی تمامه و زیر کیر منه . من باید تایید کنم تا وارد این مجلس شه وگرنه همون قدر عرضه داره که بره به شپشوهای بوی گندو ی بسیجی کس و کون بده .. ولی مقاومت خوبی هم داشت . اشرف از درد پنجه هاشو گذاشته بود رو صورتش .. -استقامت کن خواهر بسیجی . در های بهشت به روی تو بازه .. جنده خانوم شما ها دختر مردمو به جرم بی حجابی در خیابونا باز داشت می کنین ؟ جواب این کیر منو بده .. عفت : خواهش می کنم آریا . پری اومد جلو واسطه شد . اومد زیر گوش من گفت آریا جان مسائل سیاسی رو وارد جمع تفریحی فرهنگی اخلاقی سکسی آموزشی ما نکن .. تو به عنوان یک کارشناس باید مشخص کنی این کس و کون و اندام به درد این محفل می خوره یا نه . دیگه . مادر بزرگ آرومم کرده بود . طوری هم حرفاشو زده بود که کسی نشنوه . ولی این اشرف تا حالا خوب گرفته بود . از درد به خودش می پیچید . برای حسن ختام کون کنی چند بار دیگه کیرمو تا اونجایی که می تونستم می کوبوندم به کون و فرو می کردم توی سوراخ کون اشرف چهار چشم .. دیگه عین فشفشه آبمو پاشوندم توی کون گشاد ش .. اون که اصلا حسی نداشت . عین جنازه ها افتاده بود . کف دستامو به هم می زدم .. -اشرف کونی بیداری ؟ هنوز مرحله ساک زدن مونده . پاشو .. پاشو اشرف .. ولی اشرف بد جوری غش کرده بود . زیر کیر من از حال رفته بود . نگران شدم از این که نکنه مرده باشه و جونشو از دست داده باشه . کیرمو گذاشتم رو سوراخ دماغش و رو دهنش به نظرم اومد داره نفس می کشه و یه نسیم ملایمی به کیرم بر خورد می کنه . اینم یه مدل آزمایش برای این که آدم بفهمه بسیجی جون داره یا نه . -نگران نباشین اون زنده هست . چشاشو باز نمی کنه . عیبی نداره اون قسمت ساک زدنو هم با اجازه دوستان بهش نمره میدم . هر چند تا اینجاش به حد نصاب رسیده . پس از امضاء و تایید پری جون اون می تونه در کنار سایر زنان و مردان مجلس به فعالیت ادامه بده . و در مانور عمومی راهیان نور شرکت کنه . در اینجا یک بار دیگه مامان الیای خوش مشرب شعار همیشگی این روزا رو به صدای بلند بر زبون آورد و یک کفکیری گفت که ته کس همه خانومای اونجا رو لرزوند و اونایی که دور و برش بودند با مشتهای گره کرده هم صدا فریاد زدند کیر آقا آریا ,تو کون بسیجیا ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۳۹

همه از چپ و راست به من تبریک می گفتند .. خوب از پسش بر اومدی آریا . -گل کاشتی -حقشو خوب گذاشتی کف دستش .. -تا دیگه هست به خودش ننازه که پنجاه تا کیر اسرائبلی رو در یه شب خورده . یه کیر ایرانی خورده که بیشتر از اون پنجاه تا کیر قوت داشته .. رو کردم به جمعیت و گفتم خیلی ممنونم از تشویق شما . حالا دور و بر رو خلوت کنین تا حالش جا بیاد . مریض بد حاله . باید یه نفسی تازه کنه . این قدر هم دیگه یکی رو که زمین خورده بیشتر زمینش نزنین . ولی من خیلی هم اونو گاییدم و باهاش کار کردم . شاید هر کس دیگه ای جای اون بود تا حالا صد دفعه تلف شده بود .همین نشون دهنده قدرت بالای اونه . اون خوب جواب داد .. همه اون دور و برو خلوت کرده من موندم و اشرف . معلوم نبود چی داره زیر لبش می گه .. یواش یواش صداش رفت بالاتر .. -چی داری میگی اشرف .. -مرگ بر اسرائیل -اشرف جون این کس شرات چیه این جا سر میدی . هر شعاری جایی داره .. تو پنجاه تا کبر اسرائیلی خوردی . نماینده شایسته زنان بسیجی ایران هستی . انگاری در کست انرژی هسته ای قایم کرده بودی بی خود نیست که اسرائیل از اتمی شدن ایران می ترسه .. یه نمونه شو در کس و کونت قایم کرده بودی .. اشرف جون انرژی هسته ای حق مسلم ماست . تو چطور اون اترژی رو به غریبه ها میدی به من که رسیدم کم میاری . تو نون و نمک و کیر اسرائیلی ها رو خوردی ای بسیجی مسلمان و از جان گذشته .. نباید نمک بخوری و نمکدون بشکنی . گناه داره . از نظر شرعی گناهه .. -آریا خیلی داری توهین می کنی . اگه بدونی که من پرچمدار برادران عرب بودم به من آفرین میگی . -بس کن دیگه .. من تو رو با ارفاق قبولت کردم . شانس آوردی بقیه کیر های اینجا از کیر من پایین ترن . و این شانسو هم آوردی که اینایی که اینجا هستند جز عفت و عارف حزب الشیطانی دیگه ای نداریم . خودت هم که الان اضافه شدی .. -بس کن آریا اگه شلوغش کنی میدم تو رو بندازن زندان سیاسی -اون وقت خودتم باید بیای پیش من . هر کی کیر آریا رو بخوره جادو میشه .. -اینو که راست گفتی . چون همین حالا شم از تو می خوام که به کارت ادامه بدی .-میگم اشرف جون حالا خالی بندی دیگه بسه .. .. گرم صحبت با اشرف بودم که مامان ایلیا سراسیمه اومد و گفت آریا آنیتا گم شده .. -گم شده ؟ مگه اون بچه کوچولوست که گم شه ؟ این حرفا چیه .. این جا که یه در بیشتر نداره -ما هم که نگهبان براش نذاشتیم -یعنی هیشکدوم از شما ندیده اون کی لباس پوشیده رفته ؟ مامان اگه اون بلایی سرش اومده باشه من از دید شما نگاه می کنم . -به من چه مربوطه -به همین دلیل که شما مدتها باهاش موش و گربه بازی می کردین . اونو از فضای خونه دور نگه داشته بودین که متوجه مسائل داخل محفل نشه در حالی که دیر یا زود به همه این جریانات پی می برد . -عزیزم اون یه دختر بچه بود . هنوز به سن قانونی نرسیده بود . -حالا که رسیده ...-آریا اون واسه این ناراحت بود که تو و اشرف اول صبحی گرم گرفتین -مامان من داشتم ازش امتحان می گرفتم .. الان مامان بزرگ میگه به زودی می خوام یه اساسنامه ای تنظیم شه که هر دو سال در میون از تمامی حضار یه امتحانی گرفته شه تا مجوزشونو تمدید کنیم . مثل گواهینامه رانندگی . با این تفاوت که اینجا علاوه بر معاینه چشم و آزمایش های بدنی امتحان مجدد هم گرفته میشه ولی سعی می کنیم این امتحان رو ساده تر بر گزار کنیم . البته این طرح هنوز تصویب نشده -یعنی چه مگه میشه قانونو دست زد ؟ -چرا نمیشه .. قانون بکن یکن محفل ما مثل قانون اساسی کشور اعتبار داره ... شاید هم ارزشش از اون بالاتر باشه . حداقل لازم الاجراست و اجرا میشه ولی همون قانون اساسی کس شرو هم هر جاشو که دوست داشته باشن اجرا می کنن و هر جا هم که ضرر داره انجامش نمیدن ... به موبایل آنیتا زنگ زدم .. خوشبختانه گوشی رو گرفت .. -از جون من چی می خوای -تو رو آبجی کجا گذاشتی رفتی -قبرستون -یه گودال بکن می خوام بیام پیشت . -برای اشرف هم بکنم؟ . -آنیتا من که شوهرت نیستم تو هم زنم نیستی .. بذار این چند روزی رو که اینجا هستیم بهمون خوش بگذره . -تو که من نباشم بهت بیشتر خوش می گدره -اگه خوش می گذشت که بهت زنگ نمی زدم -چیه می ترسی سیاهپوش شی و خوشگذرونی زهر مارتون شه ؟ گوشی رو که قطع کرد دوباره بهش زنگ زدم .. از یه جایی صدای زنگو شنیدم .. قطع کردم و دوباره زدم .. وای صدای زنگ موبایل اون بود . همین دور و برا بود . پس مامان اینا چی می گفتن همه جا رو گشتیم . فکر کنم یه دیواری بود که یه تیکه اضافی در انتها داشت که می شد پشت اون یه تیکه مخفی شد و تا جلو نمی رفتی و پشت اون یه متر جا رو نمی دیدی کسی مشخص نبود . خودمو رسوندم به حاشیه دیوار .. آروم آروم خودمو به انتها رسوندم . آنی رو گیرش انداختم ...... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 240

تا آنی بخواد بفهمه چی شده از پشت زدم گرفتمش .. دست و پا می زد چه جور -عزیزم . عزیز دلم واسه چی همه رو تر سوندی . این لجبازی ها چیه -من می خواستم تو رو بترسونم . فقط تو . یعنی تو نمی تونستی یه وقت دیگه ای امتحان بگیری ؟ اونم وقتی که من و تو توی بغل هم بودیم واقعا خجالت آوره .. ولم کن . دستتو بکش جیغ می کشم . -تو خیلی از بقیه منطقی تر بودی چرا این جوری شدی ؟ -ازبس دیدم اونا بی منطقن . هر زنی فقط به این فکره که به خودش لذت بده . فقط کس اون حال کنه و بس . -آنیتا تو از همه شون خود خواه تری . انگاری که دنیا فقط برای تو ساخته شده و تا زمانی که تو زنده هستی حق تو از سایر آدمای روی زمین بیشتره . در حالی که نباید این جوری باشه . حالا بیا بغل داداشت . ببین این جا چقدر جاش تنگه . عملیات خیلی سخته و تازه تو کی دست و پا داشتی این بلوز گرمو تنت کردی الان تا نیم ساعت دیگه آفتاب این جا رو گرم می کنه تا چند ساعتی نمیشه لباس گرم تنت کنی . تازه منم میرم لوت میدم که این جا قایم شدی -ببینم خلاف کردم ؟ چرا احترام منو نگه نمی داری . درسته که ما سکس دسته جمعی داریم ولی این جا که هرزه خونه نیست . و ما هم که هرزه نیستیم . می خواستم بگم پس فرق ما با هرزه ها در چیه گفتم ولش . سر صبحی شیطونو لعنت کنم که معلوم نیست این دختره چشه .. -آنی داداش فدات شه من برم ؟ -برو -برم یکی دیگه رو بغل بزنم ؟ -کار همیشگیته .. اصلا بوی بسیج گرفتی . -اون که عطرش از همون عطرای مد روز بود .. -ازش پرسیدی یا این عطرا رو خوب می شناسی ؟ -بس کن .. ما رفتیم آنیتا . دیگه به اندازه کافی لوست کردم . باید نشون بدم که هر کی بخواد لوس بازی کنه دیگه خودش ضرر کرده . من رفتم .. با اجازه .. دیگه هم نازت رو نمی کشم و لوست نمی کنم . برگشتم به میون جمع .. یه چهل متری رو که ازش فاصله گرفتم چند بار صدام زد ولی من تحویلش نگرفتم . بذار توی خماری بمونه . تازه من دیگه جونی واسه گاییدن اون نداشتم و حالا می تونستم یه منتی هم سرش بذارم که من خواستم و تو نخواستی . این اشرف جنده بد جوری خسته ام کرده بود ولی من حسابی حسابشو گذاشته بودم کف دستش .. گوشه و کنار حیاط چند زن و مرد مشغول بودند . مامان الیا و آرمی و بابا و عمو اومدن سمت من .. آهو هم به اونا پیوست .. کمی نگران بودند البته آرمیلا خواهرم و دخترعموم آهو دو تایی شون معتقد بودند که آنیتا داره خودشو لوس می کنه و حق با اونا بود .. در همون فضای هتل آفتاب رو چمنهای سبز تابیده فضاشو معتدل و لذت بخش کرده بود . مامان و بابا خوشحال تر از بقیه شدن وقتی خبر سلامتی آنیتا رو شنیدن .. دسته جمعی رو همون چمنها ولو شده از منم خواستن که برم پیششون . زن عمو ثریا هم اومده بود -بس کنین این کارارو . شبانه روز که نباید بریم توی هم و مدام تن و بدن لختمونو به هم بمالونیم . الان باید بشینیم صبحانه بخوریم و عملیات رزمایش یا مانور راهیان نور رو در فضای خارج از این جا انجام بدیم . مامان الیا : اتفاقا نظر منم همینه دیگه .. اگه صبحونه کامل بخوریم تا دو ساعتی رو نباید زیاد فعالیت کنیم -نیست مامان جون که تو رعایت می کنی . یادت رفته چند بار که زیر کیر من بودی در حال خوردن صبحونه هم بودی و می گفتی می خوای کاری کنی که وقت تلف نشه ؟ -حالا بیا دل مادرت رو نشکن . تو که خودت می دونی شنیدن حرف مادر از واجباته . اون تمام زندگیشو واسه شما بچه ها گذاشته .. -ببینم این داداش آرین و پریسا رو ندیدی ؟ -پریسا همین دور و برا بود ولی انگاری از این آرین خیری به ما نمی رسه . -مامان الان به داداشی میگم یه آشتی ملی رو اینجا پیاده کنیم -داداش چطوری ؟ زنت کجاست . نبینم این قدر بی غیرت شده باشی . نکنه الان در حال خیانت کردن به توست . - نمی دونم این زن منه و تو چرا این قدر راجع به اون حساسیت نشون میدی . -زن داداش آدم مث آبجی آدم می مونه -و خیلی هم حال میده که آدم سه تا آبجی خودشو با هم بکنه . -حالا این قدر تو یکی دیگه واسه ما غیرت بازی در نیار . شنیدم تو زیاد هوای مامانو نداری -آریا حالا من یه حرفی زدم .. یه چشمکی به داداش زده و همون جا دو تایی مامانو خوابوندیم . زن عمو ثریا : پس من چی .. بابا آزاد : من خودم نوکرتم .. هنوز آرمیلا و آهو مونده بودند که باید خودشونو به مردی می مالوندند و عمو آراد که کنارشون بود و بابا رفتن وسط اونا ... بابای خوش سلیقه ما تا دختره رو دید مادره رو ول کرد . رفت سراغ برادر زاده اش آهو همون عشق قدیمی و نافرجام من..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 241

دیدی مامان جون من داداشی روبرات آوردم ؟ اون پشت سر ما بود و تو خبرشو می گرفتی ..آرین : می دونی چیه ؟ به این دلیله که تو رو بیشتر از من دوست داره . همیشه چشمش به دنبال توست . اصلا به من توجهی نداره . نمی دونم چرا انگاری من پسرش نیستم . می دونی چرا ؟ چون یه جهار سانتی کیرت دراز تره .. کلفت تر هم هست . تازه من زن هم دارم تو مجردی .. مامان : آرین نداشتیما . من کی بین پسرام فرق می ذارم . حالا از اونجایی که تو زن داری . پریسا بهت می رسه منم دلم می خواد هوای آریا رو داشته باشم -نه این که این پنجاه تا زن دیگه که اینجا هستن آدم نیستند ؟ .. زن عمو ثریا : سرمونو بردین شما سه نفر چقدر حرف می زنین . ما داریم مراسم آشتی ملی رو برگزار می کنیم . حیف نیست که از هوای به این سالمی و تمیزی بهره نبریم و همش با خودمون در حال کلنجار باشیم .؟ مامان الیا : آخ گفتی آخ گفتی جاری عزیزم .. تعجب می کردم این دو تا با هم جور شده باشن . شایدم جنگ سرد داشته باشن و من خبر ندارم . ولی ثریا نیومد طرف من . انگاری از مامان حساب برده بود که چون دید کیر من داره به اون صفا میده نباید خودشو دخالت بده .. رو کردم به جمعیت و گفتم بچه ها زود باشین تا شلوغ نشده شروع کنیم الان همه یکی یکی از راه می رسن نمیشه که بقیه رو آدم حساب نکنیم .. عمو آراد : اونا باید پیش خود حساب باشن که آدم باید یه کاری رو کامل انجام بده بره رو یه کار دیگه . ادامه دادم : عموجان هوس که بیاد دیگه این چیزا رو نمی شناسه .. عمو و بابا بر سر این که کدومشون بذارن توی کس زن عمو و کدومشون توی کونش فرو کنن با هم تعارف داشتن .. آراد : داداش آزاد مخلصیم شما بزرگترین بفر مایین .. بابا که فکر کنم حال و حوصله زانو زدن نداشت یا این که حس کرده بود کیرشو راحت تر می تونه توی کس فرو کنه رفت اون زیر دراز کشید و زن عمو اومد روی کیر برادر شوهرش قرار گرفت تا کیر بابا بره توی کسش و عمو هم در یه استیل سگی کیرشو خیلی راحت فرو کرد توی کون زنش . انگاری که زن عمو آماده کون دادن بود . زیر گوش مامان گفتم کجاتو بکنم .. این زنا هم که معلوم بیشتر با کس دادن حال می کنن چون تحریک مستقیمشون از اونجاست . مامان هم که معلوم بود عاشق کیر منه و فکر کنم هر چی هم که داداش می گفت و گله می کرد حق داشت . مامان یه دستی به سینه ام زد و اومد رو کیرم . داداش هم از پشت کرد توی کونش -جاااااان اووووووخخخخخخخ کسسسسسم کونننننننننننننم خیلی وقت بود منتظرش بودم . دو تا پسر دارم اصلا معلوم نیست چیکار می کنن . -مامان من که همش هوای تو رو داشتم . -راست میگی گوش این آرین رو باید بکشم . پسر ! من برات کارت دعوت بفرستم ؟ کیف نمی کنی که این همه مرد دارن با کس و کون مادرت حال می کنن و هنوز م میگن که الیا آتیشی بهترین سینه ها رو داره و تو معلوم نیست میون کدوم زنا داری می پلکی ؟ -مامان باز شروع نکن دیگه بذار حالا که کیرمون رفته توی کونت داره صفایی می کنه خوب حالشو بکنه - مادر فدات شه .. با پسرمون شوخی نکنیم با کی بکنیم ؟ دیگه هرچی داریم مال شماست دیگه .. در همین لحظه سر و کله چند نفر دیگه پیدا شد . مامان : پسرا کیرتونو بیرون نکشینا .. تا یکی جاش خالی شه ممکنه یکی دیگه حمله بکنه . عفت وعارف هم از اون دور پیداشون شد . پریسا هم که اومد .. آرمیلا و آهو و چند تامرد دیگه هم اومدن .. مادر دستشو گذاشت رو سرم..- پسر حواست کجاست . مگه تو مبصر کلاسی داری حاضر غایب می کنی ؟ هر کی عشق حال کردن داره میاد جلو با هرکی دوست داره حال می کنه . دیگه به زور که نمیان ما رو از هم جدا نمی کنن . من و داداش دو تایی مون کمر مامانو نگه داشته و محکم کیرمونو به سوراخای مربوطه می کوبوندیم . سر من و بابا اون پایین کنار هم قرار داشت . و با هم حرف می زدیم . -بابا کس زن عمو چه طوره -گوشتو بیار جلو می خوام یه چیزی بگم -خوبه بد نیست . یه خورده گشاده ولی به کس مامانت که زن من باشه نمی رسه . خوب داری با کس مامانت حال می کنی . خوب هوای مادرت رو داری ولی دستت و کیرت درد نکنه پسر گلم . هر وقت بهش یه حال درست حسابی میدی تا چند روز از دست نق نقای اون راحتیم .. زن عمو و مامان هر دو شون به بابا معترض شدن که چی داری زیر گوش آریا میگی ولی بابا از اون هفت خط ها بود . متوجه شدم که جدا جدا به هر کدوم از اون دو تا زن علامت داد که ساکت باشن و هر کدومشون فکر می کرد که پدر بر علیه اون یکی داشته زیر گوش من پچ پچ می کرده . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
مرد

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 242

اشرف خودشو به نزدیکی ما رسوند و طوری هم سر و صدا می کرد که انگاری همه کاره اونجاست .. -ببینم شما ها وقت گیر آوردین . بیاین بریم بیرون هوای آزاد . مامان الیا: پس این جا مگه کجاست ؟ اشرف دید که جواب درست و حسابی دریافت نکرده حرفو عوض کرد .. من نمی دونم چرا این جا در این هتل از ترانه های بسیجی استفاده نمی کنین که این جا حال و هوای راهیان نور رو بگیره .. رو کردم به اشرف و گفتم خانومی یادت رفته که یک ساعت پیش چه جوری کوس و کونتو به هم جفت کرده دوخته بودم با همون یک کیردو تا سوراخو با هم کرده بودم و از ترس این که سکته قلبی نکنی ولت کردم ؟ بذار ما اینجا کارمونو بکنیم . یه چشمکی به عارف زده و از اون طرف پسر عمو آرمینو هم دیدم که داره میاد به سمت ما یه چشمکی هم به اون زده و این دو تا پسر رفتن سراغ اشرف جنده بسیجی زیر کیر اسرائیلی ها رفته .. آرمیلا و آهو و اون یه جنده بسیجی دیگه عفت جون مادر عارف , سه تایی مشغول لز شدن تا یه مردی پیدا شه و به داد اونا برسه . ولی مامان نگو چه مامانی . روز به روز خوشگل تر و خواستنی تر می شد و با حرکاتی عشوه گرانه دل همه رو می برد . خودشو رو من خم کرد و بوسیدنمو شروع کرد . -آریا من جز با کیر تو باهیچ کیر دیگه ای ارضا نمیشم . -مامان جون خالی بندی نکن . من خودم دیدم زیر کیر خیلی ها از حال رفتی و رفتی به عالم خلسه و هپروت .. -این واسه اینه که خوشحالشون کنم . -مامان جون خیلی کلکی . زیر گوشش گفتم دلم برای کونت تنگ شده .. -واسه کردنش یا دیدنش -هر دو تاش ولی حالا که دارم کست رو می کنم خیلی دلم می خواست که کونت رو هم می دیدم . این جوری خیلی به من حال می داد . -حالا داداشت داره می بینه و حال می کنه . من حس می کنم که یه سفتی خاصی پیدا کرده . خیلی از مردا ی همین مجلس که کون منو دیدن میگن که داره بزرگ میشه و رشد می کنه . دو تا پسر دارم که اصلا معلوم نیست توجهشون به چیه به کیه . حالا زن یا دختر مردم باشه خیلی راحت دور کون و اندازه سینه همه دستشونه -مامان من چند بار بهت گفتم که کونت داره گنده تر میشه . از بس حواست پیش مردای دیگه هست و هر لحظه هوس کیر تازه داری ومثل یک شکارچی کمین نشسته ای که کی کیر تازه رد میشه بقاپی بگیریش دیگه دقت نمی کنی گه آریا چی بهت گفته ....-باشه حالا عیبی نداره . بعدا می تونی کون منو ببینی . -مامان این آرین که داره کون تو رو می کنه درد نمی کشی ؟ -هر دردی که داشته باشه ار درد زایمان که بیشتر نیست .. اون لحظه زیاد در بند این حرف مامان نبودم . بعد که درست فکر کردم و حرف مامان رو حلاجی کردم یادم اومد که عجب چیزی گفته مامان . اون که درد زایمان نکشیده . بچه ها رو با سزارین به دنیا آورده تا کسش گشاد نشه . اون طرف پسر عمو آرمین کمر اشرف جنده رو گرفت طوری بهش چسبید که زن یهو دستپاچه شد و دست آرمینو گرفت و با یه حرکت چریکی بسیجی که فکر کنم در فلسطین یاد گرفته باشه اونو ضربه فنی کرد و به روی کمر و طاقباز انداختش زمین و صدای عجیبی هم بر خاست .. مامان ثریای آرمین جیغی کشید و گفت جنده شیطان پسر منو کشتی .. -ناراحت نشو کمرش نشکسته . هر کی بخواداز پشت به اشرف چهار چش کیر بزنه این جوری پاتک می خوره مگر این که اشرف خودش بخواد . حالا خودم میرم درستش می کنم . آرمین دیگه تکون بخور نبود ولی تا هیکل اشرف رو دید و اون اندام و تشکیلاتشو کیرش درجا پرید جلو .. -دیدی ثریا خانوم ؟ این اگه زوارش در رفته باشه الان اگه حوری بهشتی هم ببینه شق نمی کنه ... یه اشاره ای به عارف کرد که بیاد پشتش قرار بگیره .. آرمیلا صداش در اومد . -چه خبرتونه دو تا مرد به یه زن چسبیدین بی جهت نیست که مرد کم میاد و ما زنا باید با هم لز کنیم . ولی اشرف اعتنایی به حرفای خواهرم نکرد .. -شیطونه مبگه برم جامو با عارف عوض کنم و یه کیری بزنم به کون این اشرف کونی جنده بسیجی که بیشتر از اینها مزه کیر رو بفهمه و درس قوی تری بهش بدم -آریا جون واسه خودت کار درست نکن . شر درست مبشه -مادر جان اینا پشم کیر من و پشم کس تو نیستن . ما خودمون اونا رو بزرگش کردیم .. ظاهرا اشرف شنید که من چی به مادرم گفتم . -حالتو می گیرم کارشناس . الان منم جزو گروه شمام . -پشم کیر منم نیستی . می خوای چه غلطی کنی کونی ...اینایی رو که اینجا می بینی دور هم جمعند غیر از عفت که اونم بسیجی بوده , جزشوهراشون و یکی دومورد هم دوست پسراشون , سابقه کوس و کون دادن به بقیه رو نداشتن . جرت میدم اگه یه بار دیگه بهم گفتی بالای چشت ابروست .. بادشو خالی کردم ... ادامه دارد ... نو یسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .


شب است و ماه می‌رقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۴۳

بابا و عمو و زن عمو از ما فاصله گرفته بودند .عارف همچین کرده بود توی کون اشرف که من الان فکر کردم جیغ این زن میره آسمون . یا کیر عارف بی جون شده بود یا کون اشرف در اثر فشار کیر من حسابی آب بندی شده بود . آرمین هم از اون زیر حسابی داشت اشرفو می گایید . موتورش گرم شده بود .. صداش زدم هی آرمین . نونت تو روغنه دیگه رفتی توی بسیج -من عزت و شرافتمو نمی فروشم . اشرف : آهای پسر اگه ما نباشیم الان دشمن میاد این جا رو می گیره . الان ایران ما رو اشغال کرده بودند .. -خبر دارم کلاغ جنتی خبر آورده بود .. مامان و داداش آرین زدن زیر خنده .. بابا و عموو زن عمو واسه این از محیط فاصله گرفته بودن که حوصله بسیج و بسیج بازی و این حرفا رو نداشتن و حوصله شون دیگه سر رفته بود . این عفت هم خودشو رسونده بود به ما .. یه نگاهی به داداش آرین کرده و یواش بهش گفتم داداش خوبیت نداره پاشو .. -چی داری میگی عارف رفته پشت کون اشرف اون پاشه و عفتو بکنه دیگه .. در همین لحظه سر و کله دامادم فر نوش پیدا شد و ریش گرو گذاشتیم که بره این عفت بسیجی قهرمانو بکنه . فرنوش معلوم نبود از کجا اومده که عین گرسنگان کس و کون ندیده افتاد رو کون عفت .. -وااااااااییییییی -چیه عفت دردت اومد؟ -نه خوشم اومد . مرد باید همین جور باشه . جذبه داشته باشه . حال بده و کیف بده .. عفت با اون هیکل تپلش رو زمین دراز کشیده بود . اونم کنار من .. و فر نوش هماین بار فرو کرده بود توی کسش .. عفت یه نگاهی به من انداخت و گفت بی وفا چه طوری اصلا خبر ما رو نمی گیری . اون اول چند تا چراغ سبز نشون دادی و خوب که حالتو کردی رفتی . به هم می رسیم . این جوری نمی مونه که تو هم یه روزی طالب کس و کون ما نشی . -ما همیشه طالب کس و کونت هستیم .من که یکی دوروز پیش نزدیکای زنجان گاییدمت . مامان داشت عصبی می شد . -آریا حواست کجاست .. ولی لبای عفت از بغل رو لبای من قرار گرفته بود و به شدت داشت لبای منو میک می زد . لذت می بردم . وقتی اون این کارو با من می کرد حس می کردم که بیشتر هوس اینو دارم که کیرمو بکوبونم به سقف کس مامان جونم . یه دستمو رو سینه مامان و دست دیگه امو رو سینه عفت قرار داده بودم . اشرف : عفت جون یادت باشه این دفعه تو رو با خودم ببرم سر مرز اسرائیل .. یه جایی که کلی سر باز اونجا باشه . این دفعه یک شبانه روز شایدم بیشتر اونجا بمونیم . یه زنگ هم می زنم برای نخست وزیرش که بیاد ما رو ببره یه گردشی هم اونجا بکنیم . -ببینم اشرف جان مثل این که کیر پسرم خیلی بهت حال میده .. -نه بابا شوخی نمی کنم . بنیامین چون خودش ایرانیه هوای ایرانی ها رو خیلی داره .. اون دفعه از یکی شنیدم که دلش واسه ایران یه ذره شده . می خواستی نری .. عفت یکی زد به باسن عارف و یه چشمکی به پسرش زد که یعنی این اشرف رو ساکتش کنه . عارف کمرشو عین یک دستگاه مکانیکی که بهش کیر وصل می کنن به حرکت در آورد طوری که یواش یواش سرو صدای اشرف هم در اومد .. ........عجب کونهایی اینجا بودن . بمب و بمب افکن بودن . حریف همه این کونها می شدم . فقط شاه کون یعنی منصوره رو این دور و برا نمی دیدم . بقیه سر و صداشون نبود . یه سری هنوز در فضای ساختمون بودند و یه عده هم گوشه و کنار واسه خودشون مشغول بودند . اشرف دندوناشو می زد به هم و عین یه گرگ می غرید . ظاهرا پسر عمو از زیر بهش حال داده بود . و اونم می دونست چه جوری باهاش کنار بیاد . کاری به کارش نداشت . -عارف حالا دیگه داری کونمو جرش میدی ولی خوشم میاد داری قدرت یک بسیجی با ایمانو نشون میدی . بهت افتخار می کنم . مادرت رو می کنم معاون اول خودم .. -فدات شم اشرف .. عفت نوکرته . اصلا کس لیسته .. کیر لیس تمام برادراست .. -عفت جون کس لیسی و کیر لیسی که شرط اول بسیجی شدنه . تا خایه مالی نکنی به جایی نمی رسی . الان مردای بسیجی و مومناش یه شعار دارن که کون دادن رو مایه ترقی و پیشرفت می دونن و کون کردن را سبب بد بختی .. -چی میگن اشرف جون .. -شعر اتفاقا مال اون قدیماست حالا برادران جان بر کف به خودشون تعمیم دادند .. آها یادم اومد .. هرکه کون داد مرد میدان شد ...هر که کون کرد خانه ویران شد ...برای همینه که استراتژی و خط مشی ما مشخصه .. یه نگاهی به عارف انداخته و به خودم گفتم این پسره بیچاره هنوز کونی نشده .. حالا گفتن که بسیجی ها و ملایان خود فروخته کون دادن رو مابه ترقی و پیشرفت می دونن ولی نه تا این حد, غیبت کردن هم گناه داره .. مامان الیا : بس کن آریا این قدر مخ این جنده رو به کار نگیر این کی بود عفت واسمون سوغاتی آورد ؟.. .. ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
مرد

 
خیلی باحاله
     
  
زن

 
marchobe: خیلی باحاله
سلام بر مارچوبه جان نازنین . دستت درد نکنه .. تا یک ساعت دیگه این داستانو به همراه چهار پست دیگه منتشر می کنم . دوست و داداشت : ایرانی
     
  
زن

 
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۴۴

همه با هم یه جورایی مشغول بودن . -مامان هیچ اینو می دونی من اگه هر کی رو بکنم واسم یکنواخت شه تو برام همیشه تازه ای .. -عزیزم پسرم منم این احساسو نسبت به تو دارم زیر هر کیری که میرم و حس می کنم برام تکراری و خسته کننده شده اگه زیر کیر تو باشم برای همیشه این احساس یکنواختی رو ندارم .. . با این حرفای عاشقونه و محبت دو طرفه من و مادر کلی با هم حال می کردیم . حس کردم داداش آرین که کیرشو کرده توی کون مامان و بی سر و صدا داره کیرشو فرو می کنه و بیرون می کشه ساکت شده .. دستمو گذاشتم پشت سر مامان و به بهونه بوسیدن صورتشو به صورت خودم چسبونده لباشو بوسیدم و یواش یواش لبامو گذاشتم زیر گوش اون و خیلی آروم بهش گفتم مامان از آرین هم تعریف کن .. نمی خوام فکر کنه که بین ما فرق می ذاری .. مامان هم مثل یه بچه حرف شنو کارشو انجام داد .. و داداش که تا حالا ساکت بود شروع کرد به بلبل زبونی . لحظات خوش و شیرینی رو می گذروندیم .. اشرف مدام از هیجان و عشق و حال می گفت . فرنوش شوهر آرمیلا مرتب از کون عفت می کشید بیرون و می کرد توی کسش . کیرشو که می ذاشت توی کون می گفت این برای من و هر وقت که وارد کسش می کرد می گفت این برای تو .. -فرنوش ! داری نون و حلوا قسمت می کنی ؟ .. عارف : مامان مگه من بیام .. عفت پشت دستشو گاز گرفت و هی با ایما و اشاره می خواست پسرشو متوجه کنه که فعلا از این بابت که مامان عفتشو می کنه حرفی پیش اشرف نزنه . شاید از این بابت که یه خلاف سنگین شرعی رو مرتکب میشه ناراحت بود . من که کرم کار بودم و تقریبا متوجه شده بودم که مشکل و گیر کار از چیه و نارحتی عفت واسه چیه گفتم -خواهر عفت مگه چه اشکالی داره که اشرف جون سکس مادر با پسرو ببینه . مگه من الان با مادرخودم حال نمی کنم . اشرف جون عارف و عفت جون تا حالا چند بار با هم حال کردن و عارف هم از کون مادرشو گایبیده هم از کس .. حالا شما می تونین از یکی از این مجتهدین مبارزی که بر علیه ظلم می جنگن استفسار بفرمایید که درسته که سکس مادر با پسر حرامه ولی اگه یک مجلس سکس گروهی باشه که مادر و فرزند ذکور هم در آن حضور داشته باشند آمیزش آنان چه حکمی پیدا می کند . البته در اینجا اجماع فقها شرطه .. اشرف : آریا جون تو که خودت یک پا مجتهدی .. -آره ولی هنوز مرجع تقلید نشدم . این کارا به آدم وقت نمیده . -از نظر من ایرادی نداره . و به عنوان یک اضطرار حساب میشه البته شرط اصلح اینه که مادر شوهر نداشته باشه ولی اگه به اذن شوهر عمل لقاح یا سکس بین پسر و مادر انجام شه ..از شیر مادر بر این دو نفر حلال تره ... -یادم باشه یک جایزه فوق العاده از محل همین کیرم به تو بدم .. .اشرف : آریا جون اگه مادر جان ناراضی هستند من حاضرم جور ایشون رو بکشم .. مامان الیا : خواهش می کنم اشرف جان . تو همون جور خودت رو بکش برای ما کافیه . دیگه نمی خواد به کمک من بیای . موش و گربه بازیهای اونا ادامه داشت . تا سر انجام تصمیم گرفتیم که از اونجا دور شیم بریم یه گشت و گذاری در اطراف این جا بزنیم . ضربات کیر یکی پس از دیگری بر پیکر خانوما و کس و کونشون فرود میومد و همه به نوعی عجله داشتن تا بار و بندیلا رو ببندند و برن به مناطق سرسبز کوهستانی اطراف که رود خونه و چشمه هم زیاد داره . قبل از این که جفت کیر ها از کس و کون اشرف بیرون کشیده شه یکی از ستاد فرماندهی بسیج مستقر در مرکز براش زنگ زد .. خیلی جدی و رسمی با طرف بر خورد می کرد . -من الان در ماموریت هستم . یک بر نامه و یک سری عملیات تبلیغاتی و ارشادی بسیار مهم داریم . به اتفاق خواهران و برادران جان بر کف بسیج هم این اطراف یک رزمایش سنگین داریم که حتی ممکنه شامل رزم شبانه هم بشه .. ما باید در هر حال برای مقابله با دشمن آماده باشیم و امکان داره که حداقل یک هفته رو نباشم .. نیابت فرماندهی بر دوش شماست شاید فردا من با نوشیدن شربت شهادت در میان شما نباشم . ما راهیان نور برای انفجار نور باید که تلاش کنیم .. در همین لحظه بود که من که کیرم آزاد شده بود اونو چسبوندم به دهن اشرف .. که اون با دستپاچگی خودشو عقب کشید .. می خواستم بهش بگم دهنی که ازش چرند و پرند در میاد باید این جوری بسته شه . ولی خب مگه به گوش همچه آدمایی فرو میره ؟ ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 26 از 29:  « پیشین  1  ...  25  26  27  28  29  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

هر کی به هر کی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA