ارسالها: 5428
#252
Posted: 28 May 2014 18:39
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی ۲۳۸
اشرف عین پلنگ می غرید و دیگه نمی شد کاریش کرد .. عفت فریاد زد آریا اون داره ارضا میشه . وقتی اینو شنیدم چند بار دیگه محکم تر کیرمو کوبوندم به ته کسش .. عین ماده پلنگ زخمی همچنان می غرید . راستش کمی خسته شده بودم . استخون بندی محکمی داشت . خیلی هم داغ و تو پ و گوشتی بود .. عفت دستشو گذاشت زیر کس اشرف مدیر کل خانومای بسیجی ایران .. -آریا آبش اومد .. اومد .. اومد .. -این نشون میده که من قدرت دارم . باشه اون از امتحان کس دادن قبول شده .. مرحله ساک زدن و آزمایش کون دادن هم داریم که باید از این دو تا آزمایش هم سر بلند بیرون بیاد . ولی اشرف شبیه آش و لاش شده ها بود . معلوم نبود این بسیجی چه جوری به این افتخار می کرد که در چند ساعت پنجاه تا سر باز اسرائیلی اونو گاببدن و اون تونسته با شل کردن کیر این پنجاه تا سر باز خدمت بزرگی به بسیجیان کس و کون بر کف اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی بکنه . عفت : آریا جون تو عین یک غول اونو گاییدی . -کو هنوز . اصلش مونده . هیکل سنگین و خمار اونو یه دور بر گردوندم . دو طرف کونشو باز کردم و کیرمو با یک فشار یک ضرب کردم توی کونش . چه سوراخ کون جانانه ای داشت . جون می داد آدم تا ساعتها اونو از کون بگاد . کیر من واقعا قالب سوراخ کونش شده بود .. مقعدش کیرمو آتیش می داد و می رفت . وااااااااایییییی اووووووووفففففف . این قدر جیغ نکش اشرف جنده .. اشرف قوی تر از جنده .. عفت : آریا جون تو رو سر کون عفت دست از سر کون این رفیق ما بر دار . خودم بهت قول میدم که به اندازه کافی برات جبران کنم . خودم تا دلت بخواد بهت کون میدم . هواشو داشته باش . اگه بدونی این چه به درد ما می خو ره . -این کثافتای کس کش اگه به درد بخور بودن الان وضع مملکت ما این طور نبود . فقر و فحشا و دزدی و به تاراج بردن ثروت عمومی رواج پیدا نمی کرد . خوار مادر همه شونو سگ اسرائیلی بگاد . پست فطرت های بیشرم .. عفت دستشو گاز می گرفت .. -وایییییییی آریا تو این قدر بددهن نبودی ...اومد جلو صورتمو بوسید . خونم به جوش اومده بود .. هرچی دق دلی داشتم سر کون این نامرد در آوردم . می خواد رئیس زنای بسیج باشه که باشه . فعلا کونی تمامه و زیر کیر منه . من باید تایید کنم تا وارد این مجلس شه وگرنه همون قدر عرضه داره که بره به شپشوهای بوی گندو ی بسیجی کس و کون بده .. ولی مقاومت خوبی هم داشت . اشرف از درد پنجه هاشو گذاشته بود رو صورتش .. -استقامت کن خواهر بسیجی . در های بهشت به روی تو بازه .. جنده خانوم شما ها دختر مردمو به جرم بی حجابی در خیابونا باز داشت می کنین ؟ جواب این کیر منو بده .. عفت : خواهش می کنم آریا . پری اومد جلو واسطه شد . اومد زیر گوش من گفت آریا جان مسائل سیاسی رو وارد جمع تفریحی فرهنگی اخلاقی سکسی آموزشی ما نکن .. تو به عنوان یک کارشناس باید مشخص کنی این کس و کون و اندام به درد این محفل می خوره یا نه . دیگه . مادر بزرگ آرومم کرده بود . طوری هم حرفاشو زده بود که کسی نشنوه . ولی این اشرف تا حالا خوب گرفته بود . از درد به خودش می پیچید . برای حسن ختام کون کنی چند بار دیگه کیرمو تا اونجایی که می تونستم می کوبوندم به کون و فرو می کردم توی سوراخ کون اشرف چهار چشم .. دیگه عین فشفشه آبمو پاشوندم توی کون گشاد ش .. اون که اصلا حسی نداشت . عین جنازه ها افتاده بود . کف دستامو به هم می زدم .. -اشرف کونی بیداری ؟ هنوز مرحله ساک زدن مونده . پاشو .. پاشو اشرف .. ولی اشرف بد جوری غش کرده بود . زیر کیر من از حال رفته بود . نگران شدم از این که نکنه مرده باشه و جونشو از دست داده باشه . کیرمو گذاشتم رو سوراخ دماغش و رو دهنش به نظرم اومد داره نفس می کشه و یه نسیم ملایمی به کیرم بر خورد می کنه . اینم یه مدل آزمایش برای این که آدم بفهمه بسیجی جون داره یا نه . -نگران نباشین اون زنده هست . چشاشو باز نمی کنه . عیبی نداره اون قسمت ساک زدنو هم با اجازه دوستان بهش نمره میدم . هر چند تا اینجاش به حد نصاب رسیده . پس از امضاء و تایید پری جون اون می تونه در کنار سایر زنان و مردان مجلس به فعالیت ادامه بده . و در مانور عمومی راهیان نور شرکت کنه . در اینجا یک بار دیگه مامان الیای خوش مشرب شعار همیشگی این روزا رو به صدای بلند بر زبون آورد و یک کفکیری گفت که ته کس همه خانومای اونجا رو لرزوند و اونایی که دور و برش بودند با مشتهای گره کرده هم صدا فریاد زدند کیر آقا آریا ,تو کون بسیجیا ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
ویرایش شده توسط: shahrzadc
ارسالها: 3650
#254
Posted: 4 Jun 2014 23:25
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 240
تا آنی بخواد بفهمه چی شده از پشت زدم گرفتمش .. دست و پا می زد چه جور -عزیزم . عزیز دلم واسه چی همه رو تر سوندی . این لجبازی ها چیه -من می خواستم تو رو بترسونم . فقط تو . یعنی تو نمی تونستی یه وقت دیگه ای امتحان بگیری ؟ اونم وقتی که من و تو توی بغل هم بودیم واقعا خجالت آوره .. ولم کن . دستتو بکش جیغ می کشم . -تو خیلی از بقیه منطقی تر بودی چرا این جوری شدی ؟ -ازبس دیدم اونا بی منطقن . هر زنی فقط به این فکره که به خودش لذت بده . فقط کس اون حال کنه و بس . -آنیتا تو از همه شون خود خواه تری . انگاری که دنیا فقط برای تو ساخته شده و تا زمانی که تو زنده هستی حق تو از سایر آدمای روی زمین بیشتره . در حالی که نباید این جوری باشه . حالا بیا بغل داداشت . ببین این جا چقدر جاش تنگه . عملیات خیلی سخته و تازه تو کی دست و پا داشتی این بلوز گرمو تنت کردی الان تا نیم ساعت دیگه آفتاب این جا رو گرم می کنه تا چند ساعتی نمیشه لباس گرم تنت کنی . تازه منم میرم لوت میدم که این جا قایم شدی -ببینم خلاف کردم ؟ چرا احترام منو نگه نمی داری . درسته که ما سکس دسته جمعی داریم ولی این جا که هرزه خونه نیست . و ما هم که هرزه نیستیم . می خواستم بگم پس فرق ما با هرزه ها در چیه گفتم ولش . سر صبحی شیطونو لعنت کنم که معلوم نیست این دختره چشه .. -آنی داداش فدات شه من برم ؟ -برو -برم یکی دیگه رو بغل بزنم ؟ -کار همیشگیته .. اصلا بوی بسیج گرفتی . -اون که عطرش از همون عطرای مد روز بود .. -ازش پرسیدی یا این عطرا رو خوب می شناسی ؟ -بس کن .. ما رفتیم آنیتا . دیگه به اندازه کافی لوست کردم . باید نشون بدم که هر کی بخواد لوس بازی کنه دیگه خودش ضرر کرده . من رفتم .. با اجازه .. دیگه هم نازت رو نمی کشم و لوست نمی کنم . برگشتم به میون جمع .. یه چهل متری رو که ازش فاصله گرفتم چند بار صدام زد ولی من تحویلش نگرفتم . بذار توی خماری بمونه . تازه من دیگه جونی واسه گاییدن اون نداشتم و حالا می تونستم یه منتی هم سرش بذارم که من خواستم و تو نخواستی . این اشرف جنده بد جوری خسته ام کرده بود ولی من حسابی حسابشو گذاشته بودم کف دستش .. گوشه و کنار حیاط چند زن و مرد مشغول بودند . مامان الیا و آرمی و بابا و عمو اومدن سمت من .. آهو هم به اونا پیوست .. کمی نگران بودند البته آرمیلا خواهرم و دخترعموم آهو دو تایی شون معتقد بودند که آنیتا داره خودشو لوس می کنه و حق با اونا بود .. در همون فضای هتل آفتاب رو چمنهای سبز تابیده فضاشو معتدل و لذت بخش کرده بود . مامان و بابا خوشحال تر از بقیه شدن وقتی خبر سلامتی آنیتا رو شنیدن .. دسته جمعی رو همون چمنها ولو شده از منم خواستن که برم پیششون . زن عمو ثریا هم اومده بود -بس کنین این کارارو . شبانه روز که نباید بریم توی هم و مدام تن و بدن لختمونو به هم بمالونیم . الان باید بشینیم صبحانه بخوریم و عملیات رزمایش یا مانور راهیان نور رو در فضای خارج از این جا انجام بدیم . مامان الیا : اتفاقا نظر منم همینه دیگه .. اگه صبحونه کامل بخوریم تا دو ساعتی رو نباید زیاد فعالیت کنیم -نیست مامان جون که تو رعایت می کنی . یادت رفته چند بار که زیر کیر من بودی در حال خوردن صبحونه هم بودی و می گفتی می خوای کاری کنی که وقت تلف نشه ؟ -حالا بیا دل مادرت رو نشکن . تو که خودت می دونی شنیدن حرف مادر از واجباته . اون تمام زندگیشو واسه شما بچه ها گذاشته .. -ببینم این داداش آرین و پریسا رو ندیدی ؟ -پریسا همین دور و برا بود ولی انگاری از این آرین خیری به ما نمی رسه . -مامان الان به داداشی میگم یه آشتی ملی رو اینجا پیاده کنیم -داداش چطوری ؟ زنت کجاست . نبینم این قدر بی غیرت شده باشی . نکنه الان در حال خیانت کردن به توست . - نمی دونم این زن منه و تو چرا این قدر راجع به اون حساسیت نشون میدی . -زن داداش آدم مث آبجی آدم می مونه -و خیلی هم حال میده که آدم سه تا آبجی خودشو با هم بکنه . -حالا این قدر تو یکی دیگه واسه ما غیرت بازی در نیار . شنیدم تو زیاد هوای مامانو نداری -آریا حالا من یه حرفی زدم .. یه چشمکی به داداش زده و همون جا دو تایی مامانو خوابوندیم . زن عمو ثریا : پس من چی .. بابا آزاد : من خودم نوکرتم .. هنوز آرمیلا و آهو مونده بودند که باید خودشونو به مردی می مالوندند و عمو آراد که کنارشون بود و بابا رفتن وسط اونا ... بابای خوش سلیقه ما تا دختره رو دید مادره رو ول کرد . رفت سراغ برادر زاده اش آهو همون عشق قدیمی و نافرجام من..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#255
Posted: 7 Jun 2014 21:47
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 241
دیدی مامان جون من داداشی روبرات آوردم ؟ اون پشت سر ما بود و تو خبرشو می گرفتی ..آرین : می دونی چیه ؟ به این دلیله که تو رو بیشتر از من دوست داره . همیشه چشمش به دنبال توست . اصلا به من توجهی نداره . نمی دونم چرا انگاری من پسرش نیستم . می دونی چرا ؟ چون یه جهار سانتی کیرت دراز تره .. کلفت تر هم هست . تازه من زن هم دارم تو مجردی .. مامان : آرین نداشتیما . من کی بین پسرام فرق می ذارم . حالا از اونجایی که تو زن داری . پریسا بهت می رسه منم دلم می خواد هوای آریا رو داشته باشم -نه این که این پنجاه تا زن دیگه که اینجا هستن آدم نیستند ؟ .. زن عمو ثریا : سرمونو بردین شما سه نفر چقدر حرف می زنین . ما داریم مراسم آشتی ملی رو برگزار می کنیم . حیف نیست که از هوای به این سالمی و تمیزی بهره نبریم و همش با خودمون در حال کلنجار باشیم .؟ مامان الیا : آخ گفتی آخ گفتی جاری عزیزم .. تعجب می کردم این دو تا با هم جور شده باشن . شایدم جنگ سرد داشته باشن و من خبر ندارم . ولی ثریا نیومد طرف من . انگاری از مامان حساب برده بود که چون دید کیر من داره به اون صفا میده نباید خودشو دخالت بده .. رو کردم به جمعیت و گفتم بچه ها زود باشین تا شلوغ نشده شروع کنیم الان همه یکی یکی از راه می رسن نمیشه که بقیه رو آدم حساب نکنیم .. عمو آراد : اونا باید پیش خود حساب باشن که آدم باید یه کاری رو کامل انجام بده بره رو یه کار دیگه . ادامه دادم : عموجان هوس که بیاد دیگه این چیزا رو نمی شناسه .. عمو و بابا بر سر این که کدومشون بذارن توی کس زن عمو و کدومشون توی کونش فرو کنن با هم تعارف داشتن .. آراد : داداش آزاد مخلصیم شما بزرگترین بفر مایین .. بابا که فکر کنم حال و حوصله زانو زدن نداشت یا این که حس کرده بود کیرشو راحت تر می تونه توی کس فرو کنه رفت اون زیر دراز کشید و زن عمو اومد روی کیر برادر شوهرش قرار گرفت تا کیر بابا بره توی کسش و عمو هم در یه استیل سگی کیرشو خیلی راحت فرو کرد توی کون زنش . انگاری که زن عمو آماده کون دادن بود . زیر گوش مامان گفتم کجاتو بکنم .. این زنا هم که معلوم بیشتر با کس دادن حال می کنن چون تحریک مستقیمشون از اونجاست . مامان هم که معلوم بود عاشق کیر منه و فکر کنم هر چی هم که داداش می گفت و گله می کرد حق داشت . مامان یه دستی به سینه ام زد و اومد رو کیرم . داداش هم از پشت کرد توی کونش -جاااااان اووووووخخخخخخخ کسسسسسم کونننننننننننننم خیلی وقت بود منتظرش بودم . دو تا پسر دارم اصلا معلوم نیست چیکار می کنن . -مامان من که همش هوای تو رو داشتم . -راست میگی گوش این آرین رو باید بکشم . پسر ! من برات کارت دعوت بفرستم ؟ کیف نمی کنی که این همه مرد دارن با کس و کون مادرت حال می کنن و هنوز م میگن که الیا آتیشی بهترین سینه ها رو داره و تو معلوم نیست میون کدوم زنا داری می پلکی ؟ -مامان باز شروع نکن دیگه بذار حالا که کیرمون رفته توی کونت داره صفایی می کنه خوب حالشو بکنه - مادر فدات شه .. با پسرمون شوخی نکنیم با کی بکنیم ؟ دیگه هرچی داریم مال شماست دیگه .. در همین لحظه سر و کله چند نفر دیگه پیدا شد . مامان : پسرا کیرتونو بیرون نکشینا .. تا یکی جاش خالی شه ممکنه یکی دیگه حمله بکنه . عفت وعارف هم از اون دور پیداشون شد . پریسا هم که اومد .. آرمیلا و آهو و چند تامرد دیگه هم اومدن .. مادر دستشو گذاشت رو سرم..- پسر حواست کجاست . مگه تو مبصر کلاسی داری حاضر غایب می کنی ؟ هر کی عشق حال کردن داره میاد جلو با هرکی دوست داره حال می کنه . دیگه به زور که نمیان ما رو از هم جدا نمی کنن . من و داداش دو تایی مون کمر مامانو نگه داشته و محکم کیرمونو به سوراخای مربوطه می کوبوندیم . سر من و بابا اون پایین کنار هم قرار داشت . و با هم حرف می زدیم . -بابا کس زن عمو چه طوره -گوشتو بیار جلو می خوام یه چیزی بگم -خوبه بد نیست . یه خورده گشاده ولی به کس مامانت که زن من باشه نمی رسه . خوب داری با کس مامانت حال می کنی . خوب هوای مادرت رو داری ولی دستت و کیرت درد نکنه پسر گلم . هر وقت بهش یه حال درست حسابی میدی تا چند روز از دست نق نقای اون راحتیم .. زن عمو و مامان هر دو شون به بابا معترض شدن که چی داری زیر گوش آریا میگی ولی بابا از اون هفت خط ها بود . متوجه شدم که جدا جدا به هر کدوم از اون دو تا زن علامت داد که ساکت باشن و هر کدومشون فکر می کرد که پدر بر علیه اون یکی داشته زیر گوش من پچ پچ می کرده . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#256
Posted: 12 Jun 2014 00:27
هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی بـــــــــــــــه هـــــــــــــــر کـــــــــــــــی 242
اشرف خودشو به نزدیکی ما رسوند و طوری هم سر و صدا می کرد که انگاری همه کاره اونجاست .. -ببینم شما ها وقت گیر آوردین . بیاین بریم بیرون هوای آزاد . مامان الیا: پس این جا مگه کجاست ؟ اشرف دید که جواب درست و حسابی دریافت نکرده حرفو عوض کرد .. من نمی دونم چرا این جا در این هتل از ترانه های بسیجی استفاده نمی کنین که این جا حال و هوای راهیان نور رو بگیره .. رو کردم به اشرف و گفتم خانومی یادت رفته که یک ساعت پیش چه جوری کوس و کونتو به هم جفت کرده دوخته بودم با همون یک کیردو تا سوراخو با هم کرده بودم و از ترس این که سکته قلبی نکنی ولت کردم ؟ بذار ما اینجا کارمونو بکنیم . یه چشمکی به عارف زده و از اون طرف پسر عمو آرمینو هم دیدم که داره میاد به سمت ما یه چشمکی هم به اون زده و این دو تا پسر رفتن سراغ اشرف جنده بسیجی زیر کیر اسرائیلی ها رفته .. آرمیلا و آهو و اون یه جنده بسیجی دیگه عفت جون مادر عارف , سه تایی مشغول لز شدن تا یه مردی پیدا شه و به داد اونا برسه . ولی مامان نگو چه مامانی . روز به روز خوشگل تر و خواستنی تر می شد و با حرکاتی عشوه گرانه دل همه رو می برد . خودشو رو من خم کرد و بوسیدنمو شروع کرد . -آریا من جز با کیر تو باهیچ کیر دیگه ای ارضا نمیشم . -مامان جون خالی بندی نکن . من خودم دیدم زیر کیر خیلی ها از حال رفتی و رفتی به عالم خلسه و هپروت .. -این واسه اینه که خوشحالشون کنم . -مامان جون خیلی کلکی . زیر گوشش گفتم دلم برای کونت تنگ شده .. -واسه کردنش یا دیدنش -هر دو تاش ولی حالا که دارم کست رو می کنم خیلی دلم می خواست که کونت رو هم می دیدم . این جوری خیلی به من حال می داد . -حالا داداشت داره می بینه و حال می کنه . من حس می کنم که یه سفتی خاصی پیدا کرده . خیلی از مردا ی همین مجلس که کون منو دیدن میگن که داره بزرگ میشه و رشد می کنه . دو تا پسر دارم که اصلا معلوم نیست توجهشون به چیه به کیه . حالا زن یا دختر مردم باشه خیلی راحت دور کون و اندازه سینه همه دستشونه -مامان من چند بار بهت گفتم که کونت داره گنده تر میشه . از بس حواست پیش مردای دیگه هست و هر لحظه هوس کیر تازه داری ومثل یک شکارچی کمین نشسته ای که کی کیر تازه رد میشه بقاپی بگیریش دیگه دقت نمی کنی گه آریا چی بهت گفته ....-باشه حالا عیبی نداره . بعدا می تونی کون منو ببینی . -مامان این آرین که داره کون تو رو می کنه درد نمی کشی ؟ -هر دردی که داشته باشه ار درد زایمان که بیشتر نیست .. اون لحظه زیاد در بند این حرف مامان نبودم . بعد که درست فکر کردم و حرف مامان رو حلاجی کردم یادم اومد که عجب چیزی گفته مامان . اون که درد زایمان نکشیده . بچه ها رو با سزارین به دنیا آورده تا کسش گشاد نشه . اون طرف پسر عمو آرمین کمر اشرف جنده رو گرفت طوری بهش چسبید که زن یهو دستپاچه شد و دست آرمینو گرفت و با یه حرکت چریکی بسیجی که فکر کنم در فلسطین یاد گرفته باشه اونو ضربه فنی کرد و به روی کمر و طاقباز انداختش زمین و صدای عجیبی هم بر خاست .. مامان ثریای آرمین جیغی کشید و گفت جنده شیطان پسر منو کشتی .. -ناراحت نشو کمرش نشکسته . هر کی بخواداز پشت به اشرف چهار چش کیر بزنه این جوری پاتک می خوره مگر این که اشرف خودش بخواد . حالا خودم میرم درستش می کنم . آرمین دیگه تکون بخور نبود ولی تا هیکل اشرف رو دید و اون اندام و تشکیلاتشو کیرش درجا پرید جلو .. -دیدی ثریا خانوم ؟ این اگه زوارش در رفته باشه الان اگه حوری بهشتی هم ببینه شق نمی کنه ... یه اشاره ای به عارف کرد که بیاد پشتش قرار بگیره .. آرمیلا صداش در اومد . -چه خبرتونه دو تا مرد به یه زن چسبیدین بی جهت نیست که مرد کم میاد و ما زنا باید با هم لز کنیم . ولی اشرف اعتنایی به حرفای خواهرم نکرد .. -شیطونه مبگه برم جامو با عارف عوض کنم و یه کیری بزنم به کون این اشرف کونی جنده بسیجی که بیشتر از اینها مزه کیر رو بفهمه و درس قوی تری بهش بدم -آریا جون واسه خودت کار درست نکن . شر درست مبشه -مادر جان اینا پشم کیر من و پشم کس تو نیستن . ما خودمون اونا رو بزرگش کردیم .. ظاهرا اشرف شنید که من چی به مادرم گفتم . -حالتو می گیرم کارشناس . الان منم جزو گروه شمام . -پشم کیر منم نیستی . می خوای چه غلطی کنی کونی ...اینایی رو که اینجا می بینی دور هم جمعند غیر از عفت که اونم بسیجی بوده , جزشوهراشون و یکی دومورد هم دوست پسراشون , سابقه کوس و کون دادن به بقیه رو نداشتن . جرت میدم اگه یه بار دیگه بهم گفتی بالای چشت ابروست .. بادشو خالی کردم ... ادامه دارد ... نو یسنده .... ایــــــــــــــــــــــــــــرانی .
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم