ارسالها: 7673
#21
Posted: 10 Aug 2012 11:47
هرکی به هرکی 22
ناهارمونو خوردیم و من با تعجب به جمعیت زن و مرد که خودشونو لخت واداده بودند نگاه می کردم . طوری با هم حرف می زدن و خوش وبش می کردن که انگار اینجا یه دنیای دیگه ایه واین اتفاقات هیشکدومشون واسه اونا تازگی نداره . با همه اینا من فقط چشام نقاط حساس و گاییدنی رو جستجو می کرد . پاک مشاعرمو از دست داده بودم . بیشتر از نصف جمعیتو نمی شناختم . دختر دختر عمه بابا رو دیدم که چه هیکل توپی داشت اومد پیش ما و در حالی که یه تکونی به کون و کپلش می داد یه دستی به خایه ام کشید و گفت آقا خوشگله نوبت ما کی میشه کی ؟/؟ در همین وقت آرمیلا فضول دهن باز کرد و گفت وقت گل نی .. چه عجب این خانوم پس از مدتها بالاخره یه حرفی هم زد . مثل این که قرار بود از استراحتگاه حرف بزنم . از این همه دیدنی های وقت ناهار هم اگه یه کتاب هم بنویسم بازم کمه . قبلا زنا و مردا رو تختای کنار هم می تونستن بخوابن ولی از وقتی که در چند مورد مشاهده شد که یه تخلفاتی صورت گرفته وبرخی از این وقت استراحت خودشون در جهت گاییدن هم استفاده می کنن دیگه تصمیم گرفته شد که دریک فضا باشن ولی قلمرو اونا از هم جدا باشه تخت ها دو طبقه بود و منو به یاد آسایشگاههای سربازان یا اسرایی که تو فیلمهای سینمایی دیده بودم مینداخت . رفتم بالا تخت خودم دراز کشیدم و تازه می خواستم چشامو بذارم روهم که دیدم یه مرد میانسالی داره تکونم میده -هی پسر من پسر عمو پدرتم . یه انعامی خوب پیشم محل داری اگه بری سر وقت زنم و تر تیب اونو بدی . اون می خواد بیاد طرف تو جا می مونه تو باید بری طرف اون . ببین از اینجا که رفتیم بیرون چند تا تیکه خوب سراغ دارم که بهت معرفی کنم . هروقت دوست داشتی می تونی مجانی بری و اونا رو بگایی -حالا پسر عمو جان چه اصراری داری که من حتما زن تو رو بکنم این چه نفعیبه حال تو داره -اون پدر منو در آورده ول کنم نیست . موی دماغم شده .کنه شده . نمیذاره آب خوش از گلوم بره پایین -حالا زنت کچاست . یه گوشه ای رو نشون داد واییییییی این مادر فولاد زره کی بود دیگه . خدا به داد اونی برسه که میخواد کیرشو حرومش کنه . بازم صد رحمت به دختر دایی منصوره یه ریخت و قیافه ای داشت هر کی اینو می کرد فکر کنم باید جلسه بعدی محفلو به خودش استراحت می داد -پسر عمو جان احترام شما واجبه از این که گاییده شدن زنتونو توسط من واسه خودتونافتخار می دونین واسم یه نعمت و افتخار بزرگیه . این حرفا چیه حالا بر نامه شروع شه یه کاریش می کنم . زنه از دور چه جور به من لبخند می زد و کیف می کرد ومنم حالم داشت بهم می خورد . ساعتی بعد نیمه دوم عملیات شروع شد . همه دوباره به خط شده بودند . دیگه هر کی می رفت طرف هر کی که دوست داشت . بعضی ها هم با هم تبانی کرده بودند . داشتم به خواهرم آرمیلا فکر می کردم واین که اون حالا داره چیکار می کنه . که در همین لحظه دیدم یکی مثل اجل معلق افتاد روکیرم و منو نقش زمین کرد وتا بیام به خودم بیام کیرمو گذاشت تو دهنش . واییییی این دیگه کی بود . پری دریایی خیلی خوشگلی بود . هرچه بود خیلی بهتر از اون زنی بود که از روی تخت دیده بودمش وشوهرش به من پیشنهاد چند تا تیکه رو داده بود که اونو بگام . منو رو زمین خوابوند و اومد رو کیرم نشست و تلمبه زدنو شروع کرد . انگار هر غذایی که خورده بودم تبدیل به آب منی شده بود . چشامو بسته بودم و تو عالم کیف خودم بودم و داشتم از سکسم لذت می بردم که یهو متوجه شدم یه لب کلفت و پت و پهن رو لبای من قرارگرفته وای پسر این دیگه کی می تونه باشه . اون دختره که لباش غنچه ای و ناز بود . داشتم خفه می شدم . چشامو باز کردم تا ببینم اوضاع از چه قراره . وایییی همون سارا خانوم اون زنه گردن کلفت خشن بود که یکدل نه صددل عاشق کیر من شده بود . یه لحظه خودمو کنار کشیدم و گفتم خانوم برو کنار مگه نمی بینی مشغولم -اوووووووههههه عشق من با منم مشغول باش قرار نشد که بد اخلاقی بکنی . آدم که نباید تو این مجلسا دل کسی رو بشکنه . در همین لحظه پسر عمو جان بابا اومد بالا سرم و گفت آریا جان این همسرم سارای گل و دوست داشتنی که خیلی دوستش دارم و اینم که بالا کیرته دختر نازنینم سمانه جانه که اونو مامانشو از همه دنیا بیشتر دوستشون دارم حالشو ببر . یه خورده سرمو عقب کشیدم و بیشتر به قیافه زنه خیره شدم .. راست می گفت . سارا بود .-ما فامیلا مگر این که تو همچین مجالسی همدیگه رو ببینیم و صله ارحام کنیم . واقعا بد دوره زمونه ای شده . رفاقت و فامیلیت اون ارزش گذشته رو نداره . افتاده بودم تو دام وبه هوای دختره باید مادره رو هم می گاییدم . از قرار معلوم باید یه چند جلسه ای رو میومدم تا یه آشنایی کامل با اعضا مخصوصا زنا پیدا می کردم این که جلسه بعدی که رفتم خونه مادر بزرگ یه سرکشی به پرونده اینا بکنم بد نیست . با نفوذی که رو مادر بزرگ داشتم خیلی راحت می تونستم به فایل اطلاعات دسترسی پیدا کنم . وای عجب غلطی کرده بودم که زبونمو باز کرده بودم . مادرهاین بار کونشو گذاشت رو دهن من و کوسشو رو دهنم حرکت می داد . دختره هم از روبرو افتاده بود رو کیرم . دو تایی در دو جهت مخالف رو من سوار شده بودند وسرشون روبرو هم قرار داشت وتقریبا به هم مماس شده بودند واز هوس داشتند همو می بوسیدند ومن این زیر پرس شدم .یه لحظه نگام افتاد به اون دور دورا دیدم که داداش دادامادم فرنوش داره زن داداش پریسا رو میگاد وبابا آزاد و داداش آرین کیرشونو تو کوس و کون آبجی آرمیلا فرو کردن . از حسادت داشتم می ترکیدم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#22
Posted: 10 Aug 2012 11:47
هرکی به هر کی 23
سمانه خودشو به آب و آتیش می زد تا منو سر حال بیاره -آریا جون از همون اول صبح دنبال کیرتم . یه خورده بهم حال بده . تو دلم گفتم کاش تو به جای این که برادر زاده الیاس باشی دخترش می بودی ومادرت هم زن الیاس بود چون اون بد جوری امروز صبح مامانو گاییده بود هر طوری شده منم باید کیرمو تو کوس زن و دخترش فرو می کردم . هرچند یکی از اصول شرکت در این جلسات خودسازی و تزکیه نفس از هر کینه و خود خواهی بود ولی من نمی دونم چرا دوست داشتم بر همه تسلط داشته باشم وسرم پیش بقیه پایین نباشه . حرصم می گرفت از این که یکی میومد می گفت ننه آریا رو گاییدم و منم جوابی نداشته باشم بدم . دستمو گذاشته بودم دو طرف کون سمانه تا اون بتونه راحت خودشو رو من بالا و پایین کنه . ناله های ناشی از هوس من توی کوس خوری مادر خوش گوشتش سارا گم شده بود . کوسش گنده بود و هر چی دهنمو باز می کردم تو دهنم جا نمی شد . به آرمیلا زل زده بودم . خیلی می خواستمش و اونم چه جور قمبل کرده بودواز یه طرف کیر آرینو می دیدم که تو کوسش داره مانور میده و بابا آزاد هم روش سواره و گذاشته تو کونش . پدر سگ داشت واسه من دست تکون می داد . نمی دونم چه مرضی داشت که می خواست حرصمو در بیاره . نمی دونم چرا نمی تونستم حریفش شم . شاید اگه از مواضع قدرتش با خبر بودم می تونستم رفتار با ثبات تری نسبت به اون داشته باشم . آرین که زیر دراز کشیده بود داشت با سینه های آرمیلا ور می رفت -اووووووووخخخخخخخخخ بزززززززن آرین کوسسسسسسمو بزززززن باااااباااااا کونمو بکن . جووووووون دو تا کیییییییررررر با هم چه حالی میده . چه کیفی داره . بابا آریا رو ببین دهنشبو شیر میده . بیخود نیست که بیشتر عتیقه ها به تورش میخورن . یه لحظه دهنمو از رو کوس سارا بر داشته و به آرمیلا که حالا خیلی بهم نزدیک شده بود و خود به خود سه تایی شون حرکت کرده اومده بودن مجاورت ما گفتم ما از عتیقه ها فرار می کنیم و تحویلشون نمی گیریم -اوه افاده ها ... گربه دستش به گوشت نمی رسه میگه پیف پیف بو میده . سمانه که یه خورده ناراحت شده بود گفت آریا جون اون داره به من و مامان میگه عتیقه .. با صدای بلند جواب دادم تو خودت خانومی خودتو داشته باش اون باهام لجه ولی در این که خیلی بی فرهنگه وخیلی از مسائلو تشخیص نمیده شکی نیست . دور و بر ما کلی شلوغ شده بود . حرکات کیر توی کوس و کون .یکی داشت ساک می زد یکی داشت کوس لیسی می کرد . خشم و عصبانیت را در چهره آرمیلا می دیدم . سرخ شده بود . انتظار نداشت که پیش ناموس مردم این جور ازش حرف بزنم . منم واسه این که بیشتر اونو حرصش بدم هیجان طبیعی و مصنوعی رو قاطیش کردم -سارا جون قربون اون کوس آبدار و باحالت بشم من نمی دونی ماهایی که سال به سال در شرایط عادی همدیگه رو نمی بینیم این جور گاییدنها چقدر صفا و صمیمیت رو بیشتر می کنه و بالا می بره -بخورش بخورش همش مال تو .. از اون دور شوهر سارا که می دید حسابی دارم به زن و دخترش کیف میدم واسه همین تماشا دنبال کوس دیگه ای نرفته بود دستشو از روسر خم کرد به این معنی که هرچه زود تر کیرمو فرو کنم تا ته کوس زنش . عجب دنیایی شده بود آدمای بی غیرت زمونه جلو هم بی خیال شده بودند ویه هر کی به هر کی حسابی راه افتاده بود . دستم رو پشت و کون سمانه بود و اون داشت خودشو پاره می کرد . شانسآوردم که آرمیلا حواسمو پرت کرده بود وگرنه تا اون لحظه باید تو کوس سمانه آبمو خالی می کردم . یه لحظه متوجه شدم که سمانه یه ناله ای زد و جیغی کشید که تمامی سالن و اونایی که در اون محوطه سرگرم عشقبازی بودند میخکوب شدند -جاااااان داره میاد داره می ریزه . فدای کیر کلفتت آریا چه حالی . پری جون آرمان خان دستتون درد نکنه . گل کاشتین و گل کاشتین . تو کوس من کیر کاشتین اول تا آخر داشت به یه حالت کوس می داد -بریز آریا جون آب کیرتو میخوام . بریزش تو کوسم -سمانه جون کوست سر به هواست . الان اگه خالیش کنم هیچی گوارای وجودت نمیشه همش بر گشت می کنه . نمی دونم چرا شرایط طوری شده بود که در هر گاییدنی دوست داشتم آبمو واسه گاییدن بعد داشته باشم . حس می کردم یا منتظر بودم که یه کوس بهتر یا تر و تازه تر به گیرم بیفته هر چند سمانه خیلی نازو خوشگل بود ولی این رفتاری که آرمیلا با هام داشت طوری حالمو گرفته بود که اصلا دوست نداشتم به این زودیها خودمو خالی کنم . از موش و گربه بازی با خواهرم خسته شده بودم . آنیتا اخلاقش خیلی بهتر بود و با هم بیشتر تفاهم داشتیم . آرمیلا که تازگیها اصلا تفاهم سرش نمی شد . اگه قرار بود تا غروب دوبار دیگه ارضا شم حاضر بودم هر دو دفعه آبمو تو بدن آبجی آرمیلا خالی کنم -در همین افکار بودمکه دیدم صدای آرمیلا در اومد -چیه داداش حالت گرفته دیگه بریدی ؟/؟ چشمه ات خشکیده . بچه تازه از شیر گرفته شده که بهتر از این نمیشه . کم آوردی ؟/؟ترجیح دادم ساکت بمونم بذار مث خر کیف کنهکه حالمو گرفته . من که نمی دونم اون تا چه حد از این تقلب بازیهای من با خبره . بعدا یه جوری حالشو می گیرم . بذار پام به خونه برسه شناسنامه های بابا مامانمو خودمو قایم می کنم و هر مدرک دیگه ای رو که ممکنه به دستش برسه . اول ذهنشو از این فضا دور می کنم . یهخورده مارمولک بازی و مظلوم نمایی می کنم تا خطر رفع شه و بعدا من میدونم و اون . تا سر فرصت بتونم حالشو بگیرم .. آشغال .. در همین افکار بودم که دیدم مادر و دختر با هم توافق کردند که چون یه خورده سر آریا جون درد می کنه و خسته هست من آب کیرمو بعد از گاییدن و به ارگاسم رسوندن سارا تو کوس اون خالی کنم . یعنی آبموبه جای این که نثار دختره کنم بریزم تو کوس ننه اش . شوهر سارا که هنوز نفهمیده بودم اسمش چیه اومده بود پیش ما واز این که مادر و دختر با هم کنار اومده بودن کلی کیف می کرد .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#23
Posted: 10 Aug 2012 11:48
هرکی به هر کی 24
حالا دیگه نوبت سارا مادر سمانه بود که من اونو بگام . یه دوری زدمو رفتم پشت سارا قرار گرفتم وبا این که خالی کردن تو کوس سمانه بیشتر حال می داد ولی با تمام وجود و هوسم داشتم سارا رو می گاییدم . اون درست روبروی آرمیلا که داشت با داداش آرین و بابا آزاد حال می کردقرار گرفته بود . قبل از این که بیفتم پشتش ویه حال درست و حسابی با کونش بکنم اون کیرمو گرفت تو دستاش -سارا جون میخوای چیکار کنی -میخوام کیرتو ساک بزنم . یه نگاهی به آرمیلا انداخت و گفت بعضی ها عرضه و لیاقتشو ندارن . من اگه جای بعضی ها بودم می گفتم کون لق قرار داد و همش خودمو می چسبوندم به تو شایدم اون بعضی ها فکر می کنن دارن پیر و پاتال و زوار در رفته میشن که خودشونو چسبوندن به عتیقه ها . کیر جوون و تازه رو عشق است -سارا جون فقط یه جوری ساک بزن که میخوام آب کیرمو واسه کوست نگه داشته باشم . رو زمین دراز کشیده وکیرمو دادم به دست و دهن سارا و اونم سنگ تموم گذاشت . منم که غرق هوس شده بودم دیگه هرچی تو دلم داشتم خالی کردم -جااااااان سااااارررراااا بخورررشششش حال بده ساک بزن . قرررربون دهنت . جووووون دهنت که این جور حال میده کوست چه جوریه -کوسسسسم داغ داغه . اونم بهت حال و حرارت میده . مث کوس یخ زده بعضی از این ماهیهای یخ زده نیست که عینهو سگ ماهی می مونن . آبجی آرمیلا رو می دیدم که دندوناشو بهم می فشره و لال لال شده . جیکش در نمیومد . یه بار قبلا قصد داشت خودشو از صحنه دور کنه نمی دونم چی شد که بابا و داداش همونجا مشغول گاییدنش شدند . مثل این که از بس تابع مقررات بودند دوست نداشتن که اونو داخل خونه شون بگان . وشوهرش حس کنه که زن خیانتکاری داره . چون ما باید این احساسو می داشتیم که در همچین روزی تمام قباله از دواج ها از درجه اعتبار ساقط بوده وهمه بههم حرام یا بهتر بگم حلالند . آرمیلا گورشو گم کرد وکیرمو از دهن سارا بیرون کشیدم و رفتم پشتش قرار گرفتم تا در یه حالت قمبلی فرو کنم تو کوسش که دیدم مامان پیداش شد اونم با چه وضعیتی . هر چند در این مجلس خانوادگی چیزی به نام زننده وجود نداره ولی وضعیت الیا جونم واقعا زننده بود . دو تا جوون خوش تیپ که نمی دونم اونا کی بودند افتاده بودند روش وهرکدوم یه بطری شراب دستشون بود ووقتی اون با قیمونده رو سر می کشیدند هنوز همون هوشیاری قبلو داشتند . من از مشروب بدم میومد . هرچی فکر می کردم که آیا جایی در بخشنامه قید شده که شراب جزو تخلفاته یا نه چیزی یادم نمیومد ولی داشت یادم میومد که چند تا از اینا رو رو سلف سرویسها دیده بودم که فکر می کردم دلستر باشه . مادر بزرگ پری رو صدا زده وازش در این مورد پرسیدم . پری جون مشروب حرام نیست ؟/؟ -قبلاجزو بر نامه نبود ولی چون دیدیم شور و حال دیگه ای به محفل میده تصمیم گرفتیم اونو هم تو بر نامه بذاریم . آزاده هرکی دوست داره بخوره وهر کی میخواد نخوره . فراوونه . منتهی هر کی باید حد خودشو رعایت کنه . دموکراسی یعنی این .. فقط اگه دیدی کسی از حالت طبیعی خارج شد و داره نظم جلسه رو بهم می زنه گوششو می گیریم و میندازیمش بیرون تا حساب کار دست اون و بقیه بیفته و یه جلسه هم محرومش می کنیم تا دیگه خودشو کنترل کنه .. جواب خودمو گرفته بودم . اون دو تا جوون ته مونده بطری شرابو می ریختندد رو کوس مامان و اونو لیسش می زدند و به مامان گفتند قمبل کن و اونم بی چون و چرا این کارو انجام داد . دو تایی افتادند به جون سوراخ کوس و کونش ووقتی که حسابی باهاش حال کردند و کیرشونو توی سوراخ یه مانور درست و حسابی دادند کوس رو ول کرده چسبیدند به کون . با بیرحمی کون مامانو می گاییدند -الیا کوسوی من آماده ای -هر جوری که عشقتونه حال کنین بچه ها که وقتی از این جا رفتیم بیرون دیگه همه چی رو باید از یاد ببریم -همچین بکنیمت که تا قیام قیامت هیچی از یادت نره . سارا داشت لجش می گرفت -آریا حواست کجاست . تو حالتو بکن . امروز دیگه باید حسادتها رو کنار بذاری . چند جلسه کار داری که حسابی آب بندی بشی . کمر سارا رو محکم تو دستام گرفته بودم وبا سرعتی که فکر نمی کردم هنوز توانشو داشته باشم سارا جونو می گاییدم . هر چند میانسال بود ولی تن و بدن خوب و آبداری داشت . اصولا هر زنی که در این مجلس بود واسه خودش یه جاذبه جنسی قوی داشت فقط این منصوره اگه یه خورده خودشو لاغر تر می کرد بهتر بود . چند تا از دخترا که چه عرض کنم زنای خوشگل جوون اومدن دور ما رو گرفتند و گفتند آریا خوشگله مواظب باش سرت کلاه نره پس کی نوبت ما میشه -خانوم خانوما کجایین . قلاب شمایین . هر موقع ماهی تون آزاد شد می تونین تورش کنین -اوخ که قربون ماهی خوشمزه ام برم یه لحظه سرمو به سمت راست بر گردوندم واییی دوباره داشت حواسم پرت می شد . این مامان جونم عجب جا داری بود . یه بطری رفته بود توکوسش و یکی هم تو کونش . البته هر کدوم قسمتی رو فرستاده بودند داخل ولی همون قدر هم یه منظره هیجان انگیزی درست کرده بود. با این حال تابلو شده بود . بیخود نبود که داشتند سوراخ کونشو آب بندی می کردند .. ادامه دارد . . نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#24
Posted: 10 Aug 2012 11:50
هرکی به هرکی 25
بطری ها رو از کون مامان الیا بیرون کشیدند و یکی گذاشت تو کونشو یکی تو کوسش .. ترجیح دادم دیگه به مامان نگاه نکنم تا حواسم به سارا جفت باشه . خسته ام کرده بود با سرعتی عجیب و باور نکردنی اونو می گاییدم تا زود تر از شرش خلاص شم . یکی دو تا زیر 20 ساله های باحال یه گوشه ای بیکار نشسته بودند و بهم علامت می دادند وچشاشون به دیدن کیر من از حدقه داشت در میومد .. رو کمر سارا جون سوار شده و جفت سینه هاشو گرفتم تو دستم و صورتشو غرق بوسه کردم .. شوهرش هنوز نگرانش بود بالاخره تونستم اونو به اوج برسونم ومنی خودمو نثار وجود نازنینش کردم . تا رفتم به خودم بجنبم دیدم یکی از پشت بغلم زد وبرد طرف خودش وای این دیگه کی بود و چی بود .. منصوره نبود ولی دختر که چی بگم اینایی که اینجا بودن همه زن بی بکارت بودند. خیلی خوشگل بود . اندام درشتی نداشت ولی خیلی موزون و متناسب بود . منو مث یه پرکاهتو بغلش داشت ومثل گربه ای که بچه اشو به دندون می گیره برد یه گوشه ای . خودمو به خدا و این جوون سپردم -ببخشید می تونم بپرسم شما کی هستین ؟/؟ -خوشگله کیر کلفت از صبح تا حالا تو نختم . بالاخره تونستم به چنگت بیارم . تعجب نکن .من ورزشکارم . قهرمانتکواندو و کاراته ام وزورمم زیاده -منو بذارم پایین تا یه آزمایش بکنم -در هر حال هر چه هستم عاشق کیر توام . باید بهم حال بدی .این مردا رو همشون چند باری آزمایش کردم . دیگه چنگی به دل نمی زنن ولی فکر کنم از تو یکی خسته نشم . خیلی درب و داغون شده بودم ولی دیدم اون یه خورده اومد با دستای لطیف و قدرتمندش طوری ماساژم داد که خستگی من دررفت . دستمو گذاشتم رو سینه هاش و کونش و بازوهاش . توپ توپ بود . با این که اعمال زور خلاف مقررات بود ولی بقیه زنا می ترسیدند که بیان دور و برش .اسمش بود زینا . زینا خیلی زیبا بود . قبل از این که من برم رو کوسش اون اومد رو کیرم و ساک زدنو شروع کرد . حتی ساک زدنش هم ورزشکاری بود .طوری حال می داد که با همه خستگی ام احساس می کردم که تازه دارم سکس روز رو شروع می کنم خوشبختانه ازبس کیرم آبشو خالی کرده بود هرچی ساک می زد فقط لذتشو می بردم ماهرانه با سینه هام ور می رفت و نوک سینه هامو میذاشت تو دهنش . بازم رفت سراغ کیرم وبیضه هامو دونه دونه گذاشت تو دهنش وطوری با هوس اونا رو می مکید که انگار داره غذای لذیذ و مورد علاقه اشو می خوره .. خستگیم در رفت و هوسم بر گشت . می دونست داره چیکار می کنه ومی دونست که من حالا می خوام چیکار کنم . چون شادی و نشاط وطراوت رو تو چهره ام می دید . طاقباز دراز کشید ومنم روبروش قرار گرفتم واون دو تا پاشو گذاشت رو شونه هام تا من سرمو راحت بذارم لاپاش . عجب کوس ناز و کوچولویی . دیگه از اون قدرت ورزشکاری خبرینبود . حالا این من بودم که به اون تسلط داشته و داشتم با تمام وجودم بهش حال می دادم . یه دستشو گذاشته بود رو سرم واونو محکم به کوسگاه خود فشار می داد تا بیشتر حال کنه می گفت که دختر دختر عمه مامانمه .. نمی دونم اون از کجا از این جریانات با خبر شده. با این طایفه بزرگی که خاندان ما دارند تعجب می کنم که چرا به جای یک صد نفر یک هزار نفر اینجا جمع نشدن -آریاااااا کوسسسسسمو بخورررشششششش چقدر منتظر این لحظه بودم . تو دیگه مال منی . تواین ساعت فقط مال منی . هیشکی دیگه جرات نمی کنه که بیاد طرف ما . اگرم بیاد حق نداره و جرات نمی کنه که مزاحممون شه .. این با اون اندامش که همه چیزش معتدل بود نمی تونست زیاد خسته ام کنه . از اون تیکه درستایی بود که دلم می خواست خارج از بر نامه هم اونو بکنم . در حال خوردن و میک زدن کوسش به این فکر می کردم که اگه بخوام این جوری پیش برم ووکالت پدر بزرگ رو هم داشته باشم و زیر آبی هم چند تا بر نامه دیگه هم برم پس کی به کار و زندگی و درسم برسم . فکر کنم موقع گاییدن هم باید کتاب بذارم جلوم و درس بخونم . چاره چیه . مثل دختر بچه ها خیس کرده بود . چشم و ابروی مشکی و صورت گردش دلمو برده بود . بدنش سفید و هوس انگیز بود . انگشت رو تنش میذاشتی اثر انگشتت می موند . کوس کوچولوش خیلی راحت تو دهنم جا می شد -زینا خیلی نازی خیلی -خوشم میاد ازت آریا خیلی باحال کوسمو میخوری . هیشکی نمی تونه مث تو با حال بخوره . خوشم میاد که چونه ات می خوره به زیر کوسم حالمو یه جوری می کنه . آتیشم می زنه دوستت دارم .. تازه می خواستم بگم زینا جون اگه راضی هستی زودتر بذارم تو کوست که دیدم خودش پیشنهاد داد . انگشتمو کردم تو کوسش و یه ارزیابی هم اون داخل انجام دادم . همه چی ست بود . تنگ تنگ .. به جنب و جوش افتاده بود . راستش دیگه منم نمی کشیدم بعد از اون کس دیگه ای رو بگام . واسه همین با خودم گفتم که بهتره با تمرکز ومزه مزه گرفتن تا می تونم با زینا خوشگله ام حال کنم که از خیلی های دیگه بهتره . از صبح تا به حال طوری در میان جمعیت وعملیات سکسی خودم غرق شده بودم که قیافه ده تا از این پنجاه تا زن رو هم تو خاطرم نمی تونستم تصور کنم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
برگرفته از وبلاگ امیر سکسی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#25
Posted: 11 Aug 2012 03:44
هر کی به هر کی ۲۶
جریانات سکس و بر نامه هاش با این که هیجان داشت و متنوع بود داشت یه حالت تکراری به خودش می گرفت . هرکدوم از این خوشگلا رو که می دیدم دوست داشتم بکنمش ولی دیگه اینجا وقتش نبود وبیرون خیانت محسوب می شد . اگه بر نامه رو یه روز و نصفش می کردند خیلی باحال می شد دیگه این جور هول هولکی هم نبود ومی شد به کارای دیگه هم رسید . ظاهرا صندوق پیشنهادات و انتقادات هم داشتیم در این افکار بودم که زینا یه نهیبی به من زد که فکر کردم الان میخواد یکی از اون ضربه های کاراته ای رو بهم وارد کنه در واقع یه هشداری بود که به خودم بیام که الان در چه وضعیتی هستم وباید چیکارکنم . زینا مث یه پرنده بال بال می زد لیسیده و میک زده شدن کوسش خیلی بهش حال می داد و اصلا هم نمی گفت بسه دیگه نخور . دلم واسه گاییدنش لک زده بود . دوست داشتم زودتر کیرمو بفرستم تو کوسش ببینم اون داخل چه خبره . این جور که معلوم بود باید خیلی تنگ و کیپ باشه . از اون کوسهاییه که به این سادگی گیر نمیاد . پرنده زیبای من دیگه بال بال نزد دیدم داره زیر لب زمزمه می کنه ارزششو داشت که واسش چند ساعت معطل شدم .-حالا کیرتو میخوام منتظر یه تشویقی بودم ولی یهو دیدم پرنده ناز و خفته من مث یه عقاب خشمگین با یه پرش جفت پاشو گذاشت دور گردن من و یه نود درجه ای منو گردوند . شایدم خیلی بیشتر از نود درجه . طاقباز افتادم رو زمین و اون افتاد رو کیرم همه این کارها در کمتر از سه چهار ثانیه انجام شد فقط همین جفتک بازیها رو اینجا کم داشتیم . معلوم نبود زینا خانوم با بقیه چه جوری سکس می کنه -آریا من یه بار ارضا شدم هنوز هیچ مردی نتونسته در یه سرویس دوبار منو به ارگاسم برسونه . می خوام این طلسمو بشکنم . کار کار کیرته . دستامو محکم رو زمین نگه داشته بود ومثل یه مرد در حال فعالیت بود . منم واسه این که از قافله عقب نمونم وقدرت خودمو نشون بدم در جهت مخالف حرکتش اونو می گاییدم . هر حدسی که در مورد کوسش می زدم کاملا درست بود . تنگ و ناز و کوچولو ولقمه ای . یک دل نه صد دل تشنه گاییدن همیشگی اون شده بودم . باید بهش ثابت می کردم که تنها مردی که می تونه منم . تنها مردی که می تونه دریک وهله دوبار اونو به ارگاسم برسونه ونام خودشو برای همیشه در تاریخ ثبت کنه . دستامو گذاشته بودم رو کونش و به هر مصیبتی بود انگشت وسطی خودمو خواستم که توی سوراخ کونش فرو کنم ولی نمی شد . سوراخش باز نمی شد یا تحمل اونو نداشت که این انگشت من بره داخلش . عجب بد بختی شده بود . حالا من این کیر گندهه رو چه طوری بکنم تو کونش مگه می شد کون نکرده از این لعبت بهشتی دست بکشم ؟/؟ انگشت کوچولوم یه خورده تو سوراخش جا می شد . انگشتی رو که فرو می کردم تو کونش با لذت میذاشتم تو دهنم . هوس داشتم گرم گرم شده بودم . اونم مث من هیجان زده بود . از این که واسه سوراخ کونش تا این حد ارزش قائل شدم کیف می کرد -آریا جونم عشق من اگه شده کونمم جربدی نمیذارم کون نکرده باهام خداحافظی کنی -اوخ عزیزم من طاقت ندارم درد تو رو ببینم حالا که این طور شد هر جوری شده باید یه دفعه دیگه ارگاسمت کنم . کیرمو طوری به سقف کوسش می کوبیدم که فریاد های هوس اون جمعیتو به دور ما کشوند . ظاهرا اکثرا دست از سکس کشیذه بودند و فقط ما رو تماشا می کردند -آفرین آریا ادامه بده . نشون بده که پسر منی .افتخار می کنم که مامانت باشم . از اون طرف یه مرد که فکر کنم شوهر زینا بود فریاد می زد زینا جون قدرت خودتو نشون بده . نشون بده که هیچ مردی نمی تونه اون جوری که من بهت حال میدم به تو حال بده . نشون بده که تو از همه زنا کوبنده تری و سخت ارضا میشی . آرمیلا خواهرم اومده بود نزدیک ما و کنار پریسا ومامان الیا وایساده بود . فرنوش و آرین و آرمین هم بودند . بابا آزاد چند متر اون طرف تر وایستاده بود . خیلی ها در حال سوت زدن و هورا کشیدن بودند . صدای آرمیلا رو می شنیدم که می گفت زینا جون بکشش . حالشو بگیر قیمه قیمه اش کن . تیکه پاره اش کن که دیگه هوس سکس خانوادگی به سرش نیفته . دیگه فکر نکنه که بخواد غوره نشده مویز شه . زینا لبای غنچه ای ومثل کوس کوچولوشوگذاشته بود رو لبای من . داشت یادم می رفت که از سینه های کوچولو و دخترونه اش بگم . اونم مثل بقیه گوشتای تنش سفت و باحال بود ولی کونش یه حالت ژله ای داشت . صدای مامان الیا رو می شنیدم که خودشو به بابا آزاد رسونده و میگه من بمیرم آریا بچه ام از صبح تا حالا دیگه هلاک شده -تجربه نداره زن ! فکر کنم خودشو به کشتن بده . از هول علیم افتاد تو دیگ به همین چیزا میگن دیگه . پس فکر کردی واسه چی من مخالف اومدنش به این جا بودم ؟/؟ عین ندید بدیدا . آخه پسر خوب پنجاه تا زن اینجان تو که نمی تونی یک دفعه همه شونو بکنی . حواسمو بردم پیش زینا . اونم بهم گفت که به جمعیت کاری نداشته باشم واعتماد به نفسمو از دست ندم -آریا جون همه اینها مسحور من و تو شدن ما که نباید پیش اینا کم بیاریم .. ادامه دارد ..
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#26
Posted: 11 Aug 2012 03:46
هر کی به هر کی ۲۷
هرلحظه چشای زینا خمار تر از لحظه قبل می شد -آریا جووووون کوسسسسسم داره از تنم جدا میشه بکن . واییییی طوری شده بود که دو تا از خوشگلای حاضر تو جمع اومدن و دستاشوداشتن تا زیاد به خودش حرکت نده . یکی دونفر دیگه هم اومدن و شروع کردن به دست کشیدن به کمر من وکیرم که هر وقت از کوس زینا بیرون میومد . حس کردم که دیگه توانی برای ادامه ندارم که یه معجزه ای شد و زینا جان با یه فریادی اعلام کرد که کارش تموم شده و منم با یه حرکت سریع آبمو تو ناز ترین کوس مجلس خالی کردم . بازم هر وقت باشه باید هوای این مادر رو داشت . خیلی کیف می کرد . مامان الیا به هرچی کیر دور و برش بود دست می مالید و می گفت این کیرا برن سماق بمکن .. کیر پسرم حرف نداره . زینا تخته سنگو ار گاسمش کرده -الیا جون این قدر کری نخون بازم گیر ما میفتی ها .. اگه قراره کیرهای ما برن سماق بمکن پس کوس تو میشه سماق دیگه ... تا رفتم از پیش زینا بلند شم و یه استراحتی بکنم دیدم سه چهار تا از زنای حریص به من حمله ور شدن . ظاهرا با من کنار اومده بودند که به نوبت با من و کیرم حال کنند . زن عمو دوباره می خواست خودشو بهم بچسبونه که زن دایی اومد جلو و گفت تو برو کنار به حق خودت قانع باش تو که صبح به صورت انفرادی باهاش حال کردی . دیگه کمر واسم نمونده بود . مامان الیا اومد بالا سرم و با زار و خواهش ار بقیه می خواست که بهم فشار نیارن . اون نگرانم شده بود کف تالار دراز کشیده بودم . هنوز جمعیت زیادی دور و برم بودند . دیگه اکثریت بیحال شده بودند و فقط بازار ماچ و بوسه و انگولک کردن داغ بود . زندایی رو من سوار شده بود و چه جور کونشو به طرف بالا و پایین حرکت می داد -اینم از خوش شانسی ما هرچند کیرت شل شده ولی همون کیر شل شده تو از همه کیر های اینجا بهتره . بیچاره الیا جون نمی دونست چه جوری بهم کمک کنه . داداش آرین رو صداش زد . نفهمیدم چی گفت . فقط احساس سر درد شدیدی می کردم وکف دستمو رو پیشونی می کشیدم . آرمیلا با خشم بهم نگاه می کرد . هرزنی که از کنارش رد می شد می گفت داداش معرکه ای داری خوش به حالت .. یکی می گفت من جات بودم خلوتی یه زیر آبی باهاش می رفتم یه زن دیگه می گفت کاش آریا داداش من بود .. آرمیلا فقط با خشم بهم نگاه می کرد و نمی دونم چی تو کله اش می گذشت . یه لحظه دیدم که زندایی ماهرخ و من کله به کله شدیم . ضربه شدیدی به بینی من وارد کرد که دچار خونریزی خفیفی شدم . آرین یک ضرب و با فشار طوری از پشت فرو کرده بود تو کون ماهرخ جون که اون به طرف جلو خم شد و خورد به کله ام . ظاهرا مامان بهش گفته بود که فرو کنه تو کون زن دایی تا یه خورده مشغول ترش کنه و زهر ضربه هاشو بگیره -آههههه کونم درد گرفت بذارین با آریا حال کنم . در همین لحظه یه زن گردن کلفت دیگه که نمی شناختم کیه اومد جلو . آرین کیرشو از کون ماهرخ بیرون کشید و زنه هم کمر ماهرخ رو گرفت و اونو از رو من بلند کرد -بسه دیگه الان داره وقت تموم میشه و تو هنوز از جات بلند نشدی ؟/؟ باید به اونایی که پشت صفن برسه دیگه .. یه تبرکی بگیر و برو تا ماه دیگه ببینیم چی میشه .. دوتایی افتادند دعوا ویکی دیگه از این فرصت استفاده کرد و رو کیرم نشست . خون زیادی از بینی ام رفته سرم به شدت گیج می رفت ومامان هم با دستمال کاغذی که هر لحظه از خون قرمز می شد بالا سرم وایستاده بود . هرکاری می کردند دیگه آبم نمیومد . نفر سوم که دعوای دو نفر قبلی رو دیده بود از جاش بلند شد و جاشو داد به نفر چهارم . هنوزخیلی ها تو صف بودند . مامان الیا لباشو مماس با لبام کرده بود و بهم می گفت دلبندم عزیزم پسر گلم صبر داشته باش همه چی درست میشه . یکی دو تا از این ناله داشتند که بد موقعی خودشونو به من چسبوندند وقتی که دیگه آبی برام نمونده . هرکدوم که خودشونو از رو من می کندند فکر می کردم آخریه ولی یکی دیگه سریع جاشو می گرفت . چند نفر آخر که هرکدوم سه دقیقه تایم گذاشته بودند . من شده بودم یه جنده مرد . یکی از اونا قبل از این که با کون و کوسش رو کیرم بشینه گاز محکمی از انتهای رونم بر داشت که دادم رفت آسمون . فکر کنم خواست زرنگی کنه و علامت بذاره برای دفعه بعدی که حق انتخاب اولیه با اونا باشه .. ولی فکر نکنم لکش این قدر دوام می کرد .. خواهرم با حرص و عصبانیت به صحنه نگاه می کرد -آرمیلا تو نمی خوای بیایی و یه تستی از داداشت بگیری ؟/؟ -همون که پریوش جونت ازت گرفت بست بود . تازه این همه هوا خواه داری کافیه دیگه -تو بیا یه فوق العاده هم بهت تشویقی میدم . هرچی باشه خواهری گفتن برادری گفتن .. این حرفا رو که بهش می زدم صورتش از حرص داشت سرخ می شد . درمونده اش کرده بودم . جیگرش داشت می سوخت . آخرشم نفهمیدم حرف حسابش چیه . می دونستم یه نقشه ای واسم داره و به این نون و ماستها دست از سرم ور نمی داره . آخه این همه فامیل دارن از این نعمت و خوان روزی که کوس و کون و کیر همه روش پهنه بهره مند میشن . تازه شوهر آرمیلا فرنوش خان هم تو مجلسه و انواع و اقسام کوسها رو می کنه . این آبجی کله خر و کله خراب ما چرا به ما گیر میده من که هنوز چیزی نفهمیدم .. ادامه دارد ..
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#27
Posted: 11 Aug 2012 03:47
هر کی به هر کی ۲۸
مادر بزرگ اومد و اعلام تنفس و برنامه آزاد کرد . یعنی یک ساعتی رو بر نامه شاد شاد شاد داشتیم و قرار شد هرکسی هم هر پیشنهاد و انتقادی داره بنویسه و آخر مجلس و در آخرین تنفس خونده بشه .. واقعا شانس آورده بودم به این استراحت نیاز شدید داشتم . رو زمین دراز کشیده بودم . همه بهم تبریک می گفتند و از این که واقعا شیر و پلنگ کشته بودم به خودم می بالیدم و این باعث می شد که خستگی از تنم درره هر چند دوست داشتم بگیرم بخوابم . عجب هلو ها و تیکه هایی ... انتهای این تالار درست شبیه به آمفی تئاتر بود یه سن جالب داشت که بیشتر زنا رفتند بالا و یه چند تا مرد هم همراهشون بودند ولی زنا بیشتر عاشق رقاص بازی و این حرفا بودند به ! اینا دیگه کی بودند با هر آهنگی خودشونو تکون می دادند . رقصی نبود که هیشکدومشون نتونن انجام بدن از عربی بگیر هندی و غربی و قاسم آبادی و دو سه تا از مردای مسن هم عجب برکی می زدند . خنده ام گرفته بود . اگه اول صبحی یا یکی دوروز قبل این جمعیتو به این صورت می دیدم کله پا می شدم و مثل یه جت می رفتم وسطشون ولی حالا دیگه داشتم بالا می آوردم . چه پشت چشی نازک می کردند . بعضی ها در حال استریپ تیز بودند ویه میله هایی هم اون گوشه کنارا عمود شده و یه سری در حال وسوسه انگیزی بودند .یه سری هم در حال رقص خنجر عربی بودند ویکی دو تیکه از اون لباسای عربی به خودشون آویزوون کرده بودند . هر گوشه ای یه آهنگی گذاشته بودند و صداشونو تا حدی بالا برده بودند که این آهنگها زیاد با هم تداخل نداشته باشه . من خودم از رقصای ایرونی خودمون بیشتر خوشم میومد . آرمیلا و پریسا داشتن ایرونی می رقصیدند وتمام نگاهم متوجه کون آرمیلا بود که نتونسته بودم به نوایی برسم . کون زینا رو هم نگاییده بودم . اونایی که مثل زالو دور مارو گرفته کنه شده بودند بهمون امون ندادند که به خودمون بیاییم . آخ نشد که کونشو بکنم ولی خوشحال بودم از این که یه رکورد از خودم به جا گذاشته و دریک وهله دوبار زینا تخته سنگو به ارگاسم رسونده بودم . دوتا مرد میانسال کیرشونو گرفته بودند تو دستشون و پیله کرده بودند به خواهر و زن داداش من و اونو محکم می زدند به کون اون دو نفر . فرنوش و آرین صحنه رو می دیدند و می خندیدند .از این که یکی با کیرش می کوبه به کون زنشون داشتن حال می کردن و من داشتم حرص می خوردم . پاشدم ورفتم وسط پریسا و آرمیلا . خواهرم پشت به من بود یه لحظه کیرمو محکم زدم به کونش و وسط دو تا قاچاش یه حرکتی دادم . خستگیم در رفته بود و حس کردم که دارم حال می کنم . کیرمم خود به خود شق شده بود . آرمیلا هم بدون این که نگاهش به من باشه خودشو به من می مالید . یه لحظه که سرشو به طرف من بر گردوند و منو دید خودشو کنار کشید و گفت کیر خر کوتاه کی بهت گفت از این غلطا بکنی . می خواستم بهش بگم خلاف مقررات رفتار نکن دیدم هنوز از موضع قدرت اون خبر ندارم وبهتره کوتاه بیام یکی از زنای خوشگل که اون نزدیکی بود و شاهد ماجرا گفت آرمیلا این چه رفتاریه که با داداشت داری باید بهش افتخار کنی و ببالی . نکنه توقع نداری بهمون حال بده تو که خودت داری به همه حال میدی . خودشم بد چیزی نبود . اومد دستمو گرفت و کونشو به طرف من قمبل کرد و یه چشمه رقص خوشگل اومد و گفت هر کاری دوست داری با لاپام انجام بده حیف که در وقت تنفسیم ولی خودمونیم همون دو سه دقیقه ای که کیرت تو کوسم بود یه دنیا حال کردم .. راستش اصلا یادم نمیومد اونو گاییده باشم فکر کنم از اونایی بود که آخر کار افتاده بود روم و من نمی دیدمش . در هر حال چند دقیقه ای اونجا بودم . از پنجاه تا زن شاید بیست تا رو نمی شناختم . خیلی ها رو می دیدم و حسرتشونو می خوردم که چرا اونا رو نکردم . می خواستم برم یه گوشه ای و پیشنهاد خودمو بنویسم وبا نفوذی که رو مادربزرگ داشتم می خواستم کاری کنم که این پیشنهاد من به مرحله اجرا در بیاد . مگه این زنا ول کن بودند . از خوشگل و نازیبا بگیر تا چاق و لاغر و کم سن و سن دار همه ازم شماره موبایل می خواستن ولی مگه من به اونا شماره تلفن بده بودم ؟/؟ این خلاف مقررات بود . یه موقع شیطون گولم می زد و مجبور می شدم برم تو رختخواب یکی و اون وقت شوهرش مارو به جرم خیانت می گرفت و هیچی اخراج از این محفل خانوادگی و لغو مجوز . ولی در عوض هرچی شماره اونا بهم می دادند می گرفتم . زود اونا رو بردم یه گوشه ای قایم کردم که بعدا بذارم تو شلوارم . یه خودکار قلم گرفته و از دست این زنای مزاحم رفتم تو دستشویی نشستم تا بتونم پیشنهاد خودمو بنویسم و به اصطلاح اداری مکتوب کنم . لپ پیشنهاد من این بود که این محفل خانوادگی به جای هر نیم روز در ماه یک و نیم روز در ماه باشه و روز دومش دیگه اختیاری باشه . شبی رو هم که قراره بمونند اونم در اختیار خودشونه که آزاد باشن سکس کنن یا کار دیگه ای .. این کار باعث میشه تا حاضرین کمتراحساس خستگی کنند و بهتر و بیشتر از سکسشون لذت ببرند و اونایی هم که واقعا مشکل دارند خب نمونند . حالا اگه تعداد زنا و مردا با هم نخوند بازم یه جوری قابل حله و میشه چند تا به یکی کرد .. این جوری حاضرین کمتر حرص می زنند و حسرت می خورند و بهترین راه برای جلو گیری از تخلفات در فاصله زمانی بین دو محفله .. ادامه دارد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#28
Posted: 11 Aug 2012 03:47
هر کی به هر کی 29
پیشنهاد من به رای گیری شفاهی گذاشته شد و با اکثریت قریب به اتفاق آرا روبرو شد . این فقط برای این بود که پدر بزرگ و مادر بزرگ ببینن آیا می تونن اونو در مجمع عمومی مطرح کنن یا نه . قرار بر این شد که از این به بعد اعضای این مجمع ده به علاوه سه باشه و من هم به عنوان نفر سیزدهم حق رای داشته باشم که دیگه رای ها مساوی در نیاد و آرمان جون و پریوش اونقدر مهربون و طرفدار دموکراسی بودند که دلشون می خواست از حق وتوی خودشون بگذرند و به هر مصوبه ای تن بدن . هرچند هر مخالفت و موافقت اونا برای سایرین از اهمیت فوق العاده ای بر خوردار بود . پریوش جون اومد نزدیکی من و گفت آریا امروز واقعا گل کاشتی . می دونم خیلی خسته ای ولی همه حساب ویژه ای رو تو باز کردند . زنا شیفته ات شدند . فقط حواست باشه که با این همه کشته مرده ای که داری دست از پا خطا نکنی من حواسم به این بود که این شهوتی ها چه جوری دارن تو رو نگاه می کنند و شوهراشون هم با زرنگی متوجه این قضیه بودند و هستند . اگه بر علیه تو شکایتی بشه من که خودت می دونی طرفدار توام و تا اونجایی که بتونم ازت حمایت می کنم ولی گاهی اوقات می بینی آدم طوری گیر می کنه که نمیشه هیچ توجیهی واسه کارش پیدا کنه . حواست هست که من چی میگم ؟/؟... مادر بزرگ علنا داشت به من می گفت که اگه خلافی کنم هوامو داره و ته دل با هام کاری نداره ولی اگه مجبور شده و نتونه منطقی طرف و شاکی رو قانع کنه نباید ازش توقع همراهی داشته باشم . همین که تا اینجاش حمایت خودشو اعلام کرده بود واسم یه دنیا ارزش داشت . در هر حال اون باید سیاست خودشو حفظ می کرد . قرار شد پیشنهاد من برای هفته آینده برای رای گیری در مجمع عمومی به شور گذاشته بشه .ولی این جوری که بوش میومد باید تصویب می شد . من با یه حساب سر انگشتی به نظرم اومد که در میان 13 نفر یه دو سه تا مخالف داریم . جالب اینجاست که در میان جمعیت یکی از مخالفین آرمیلا خواهرم بود . البته اون فکر کنم اون اصلا توجهی به این مسئله نداشت که من چه چیزی رو مطرح کردم . فقط براش مهم بود که چه کسی این پیشنهاد رو داده شاید اگه کس دیگه ای این مسئله رو مطرح می کرد اون موافقت خودشو اعلام می کرد . به درک می تونست یک روز اضافه رو نیاد . اتفاقا من خودم این جوری راحت تر بودم و کمتر گاییده شدن خواهرمو می دیدم . اگه قرار بر این بود که اونو نگام پس بهتر که دیگران هم کمتر اونو بگان و من کمتر حرص بخورم .. مردا حساب ویژه ای رو من باز کرده بودند و زنا دیوونه من بودند دوست داشتند به هر نحوی که شده پیش من خود نمایی کنند . من باید این تازگی و طراوت خودمو حفظ می کردم و قدرت بدنی خودمو . باید بیشتر می خوردم و بیشتر ورزش می کردم . درسو چیکار می کردم . دوست داشتم دانشگاه قبول شم .. در همین افکار بودم که که دیدم مادر بزرگ رفت پشت بلندگو و نطق آخرو به عنوان حسن ختام شروع کرد . -بچه ها عزیزان گلهای من امیدوارم مجلس امروز بهتون خوش گذشته باشه و همان طور که مستحضرید و قبلا هم اعلام کردم از این پس من و آریای گلم نوه عزیز و دوست داشتنی من که لیاقت خودشو امروز به اثبات رسانیده مسئول تست و امتحان اعضای جدید هستیم . الان که می دونین چه خبره یه نیمساعت یه ساعتی رو ، هم تو هم می کنیم یا همون هر کی به هر کی رو به اوج می رسونیم دیگه همه چی قره قاطی میشه و همه چسبیده به هم کار می کنیم . آریا جون آماده باش .. اوخ که من از این یکی دیگه خبر نداشتم . ظاهرا هر کی به هر کی بود ولی زنا طوری به طرف من هجوم آورده بودند که شیر توشیر یا همون اصلشو بخوای خر تو خر شده بود . همه دوست داشتند بیان یه قسمت از بدن منو بچسبن وای که دیگه آش و لاش شده بودم و توانی نداشتم و در حال داغون شدن بودم . هر چند از بعضی حرکاتشون خوشم میومد . چشامو باز و بسته می کردم و دیگه هم به این که کی رو منه دقتی نداشتم . فقط نفس کشیدن واسم سخت شده بود . همه جا رو تار می دیدم . واسه یه لحظه دیدم که یکی متوجه این حالتم شده و داره میاد کمکم اونم چه کمکی با این حال به جای همه ترجیح می دادم که اون یکی قرار داشته باشه . با دست یه اشاره ای بهش زده و اونم که داشت میومد طرف من سرعتشو زیاد کرد و عین برگ درخت همه رو یکی یکی به این طرف و اون طرف مینداخت تا خودشو رسوند به من و رو من سوار و استوار شد . دیگه کمتر کسی می تونست بیاد طرف من . یواشکی گفتم منصوره جون خوشگل من . عزیزم فقط نذار هیشکی بیا د این ور دارم بالا میارم . باشه جبران می کنم . اومد رو من قرار گرفت دو تا دستاشو دور کمرم حلقه زد و بقیه هم که صداشون در اومده بود مجبور بودند این وضع رو تحمل کنند . اکثریت مردا هم بیکار یه گوشه نشسته بودند و این وضعو می دیدند . در همین حالتها بود که دیدم زنگی مثل ناقوس کلیسا سالن رو به لرزه در آورد که صدای اعتراض زنا رو به همراه داشت -نه .. نه .. پری خانوم چه زود .. زنگ آخرو زدی ما هنوز سیر نشدیم .. تو دلم گفتم اگه شما هم مثل من کیر داشتین تا حالا صد دفعه سیر می شدین .. به هر حال اینم واسه خودش یه روزی بود و مجلس با همه جذابیتها ش تموم شد و می دونستم که این یه خاطره ای میشه که تا مدتها در ذهنم باقی می مونه وهر چند این تازه شروع کار و اولین مجلس بود و کو هنوز تا مجلس و مجالس بعدی .. به قول شبنم خواننده تاجیکی ..هنوز اول راهه سفر دنباله داره ....تو راه منزل وسط آرمیلا و پریسا نشسته بودم و خودمو کیپ خواهر خوشگله ام کرده بودم و اون هی خودشو کنار می کشید و با من سر سنگینی می کرد . اون شب همه دسته جمعی خونه ما بودند . سه تا زوج یعنی اون 6 نفر دیگه یه گوشه ای افتادند و خوابیدند و من تا رفتم بخوابم موبایلم زنگ خورد . مادر بزرگ بود . -آریا جون سلام خسته نباشی می دونم خیلی خسته ای . قولمون که یادت نرفته . ببینم فردا می تونی بهم سر بزنی ؟/؟ -اوخ انگاری که یه شوکی به من وارد کرده باشن من چه طور می تونستم بهش سر بزنم من موقتا قید همه چی رو زده بودم و می خواستم تا غروب بگیرم بخوابم -دلت که نمیاد پری جونت در حرص وازحسرت کیرت بسوزه . امروز این همه صحنه های وسوسه انگیزو دیدم و دلم رفت نمی تونم اینا رو فراموش کنم -باشه میام پری جون . ممنونم ازت به خاطر همه محبتهات .. اینو که گفتم با یه خوشحالی خاصی گفت حلالت باد اون شیر پاکی رو که مادرت بهت داد . حالا می تونم بهت بگم که اگه تونستی زودتر بیا که یه سور پرایز باحال باحال واست دارم که واسش سر و دست می شکنی . اصلا فکرشو نمی کنی که میخوام بهت چی بگم -مادر بزرگ همین حالا بگو .. -نه تا تو رو اینجا پیش خودم نبینم چیزی نمیگم ... نزدیک بود همون لحظه پاشم برم خونه شون ولی اصلا نفهمیدم کی تلپ شدم و خوابیدم حتی وقتی که بعدا بیدار شدم یادم اومد که با پری جون خداحافظی هم نکردم .. ادامه دارد ..
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#29
Posted: 11 Aug 2012 03:48
هر کی به هر کی ۳۰
وقتی که بیدار شدم ساعت از 9 صبح هم گذشته بود . قبل از این که یادم بیاد دیشب مادر بزرگ یه تماس مهم باهام داشته سر و صدا و پچ پچ زنا رو می شنیدم که سر مردا رو دور دیده بودند و درددل می کردند . از تو اتاق خودم صداشونو می شنیدم . اول صدای مامانو شنیدم .. این پسره خودشو کشته هلاک شده انگار کلاس نداره و نباید درس بخونه . نمی دونم بچه ام مریض نشده باشه خوبه -مامان حقشه به درک که تلف شد . اون به جای این که درسشو بخونه و بره دانشگاه اومده خودشو قاطی اینا کرده .. پریسا : آدم که راجع به داداشش این جور حرف نمی زنه . یعنی واقعا توقع داری اون تلف شه ؟/؟ مگه چه هیزم تری بهت فروخته ؟/؟ واقعا متاسفم واست آرمیلا . -همش تقصیر مامانه که خودشو در اختیارش گذاشت و اونو لوس کرد . مامان آخه واسه چی خودتو در اختیارش گذاشتی ؟/؟ -به تو چه مربوطه دختر کوس دارم و اختیار تازه در این محفل همه آزادن . چیزی به نام عقد و خیانت و خطبه و زناشویی در این محفل معنا نداره . این تو بودی که خلاف کردی و به داداشت راه ندادی . اون اگه می خواست ازت شکایت کنه حالتو می گرفت -جرات همچین کاری رو نداشت مامان . منم یه نقطه ضعف ازش دارم و می تونم به موقعش بلایی سرش بیارم که مرغان زمین و آسمون به حالش گریه کنند . اصلا وجود اون توی این مجلس خلافه .. اینو که شنیدم برق از کله ام پرید . تازه یاد تلفن دیشب پری جون افتادم و بدنمم یواش یواش داشت درد می گرفت .. نمی دونستم چیکار کنم . اخلاق آرمیلا رو می دونستم . هر وقت که احساس قدرت می کرد یه خورده دل رحم تر می شد و سعی می کرد کمتر نیش بزنه . یکی از ما باید از خر شیطون پیاده می شد . باید اونو آرومش می کردم تا سر فرصت ببینم چه مرگشه و بعد یواش یواش یه کامی ازش بگیرم . فعلا باید شررو می خوابوندم .. شناسنامه های بابا مامانو که فعلا قایم کرده بودم تا در گام اول لو نرم . از جام بلند شدم و بعد از این که یه آبی به سر و صورتم زدم ویه مسواکی هم به دندونام و یه عطری به صورت رفتم سراغ آرمیلا -خواهر خوشگلم چطوره .. هرچی میام طرفت و بهت بگم چقدر دوستت دارم و خاطرتو میخوام -تو برو اون زنای عوضی رو که دور و برت می پلکیدن دوست داشته باش -آرمیلا تو خودتم اونجا بودی . مامانم باهام بود پریسا هم بود یعنی همه عوضین؟/؟ چرا هر قدر بهت احترام میذارم تو باهام بد تا می کنی ؟/؟ مگه داداشتو دوست نداری ؟/؟ من که خیلی دوستت دارم . هر بد و بیراهی که بهم میگی تحمل می کنم . باشه تو بزرگتری . هر چی بگی حق داری . ولی این رسمش نمیشه . خودمو مظلوم نشون داده و سرمو انداختم پایین . -خیلی موش مرده ای آریا . می دونی من خیلی دل رحمم و داری نرمم می کنی .. رفتم جلو و سرشو میون دو تا دستام گرفتم و پیشونیشو بوسیدم اون با فشار پسم زد و منم به کلک خودمو انداختم زمین -با پسرم چیکار کردی آرمیلا ؟/؟ آرمیلا اون برادرته -مامان .. پریسا خودتونو واسه من به زحمت نندازین . اون همیشه ازم متنفر بوده . هیچوقت دوستم نداشته . عیبی نداره آرمیلا . دلمو بشکن . ناراحتم کن . ازم متنفر باش ولی من دوستت دارم .. ناراحتی و پشیمونی و تا حدودی هم غرور رو تو چهره آرمیلا می دیدم سرمو انداختم پایین و رفتم لباسامو عوض کرده و خوشبختانه کلاس هم نداشتم و راجع به رفتن به خونه مادر بزرگ هم چیزی به اونا نگفتم . بهتره فکر کنن که من قهر کردم .. -پسرم نرو -نه مامان بذار خواهرمو خوشحال کنم . اون دلمو شکست . ولی من دلشو نمی شکنم . چون دوستش دارم . اگه بگه برو بمیر می میرم .. اینو گفتم و زدم به چاک . یه لحظه حس کردم که خواهرم قدمی به طرفم بر داشت ولی پاپس کشید . همین برام کافی بود که متوجه شم این افعی فعلا از نیش زدن منصرف شده .. از خونه رفتم بیرون و توراه همش به این فکر می کردم که مامان بزرگ چه سور پرایزی واسم داره . تنم به شدت درد می کرد . خیلی کوفته بودم . خیلی .. باید پری جونمو هم می گاییدم . هنوز یه خورده سرم درد می کرد . داغون داغون بودم . وقتی که رفتم اونجا پدر بزرگ تو حیاط و وسط باغچه داشت به گلهاش رسیدگی می کرد . یه روبوسی باهاش کردم و خندید و گفت -آریا جون من نمی دونم این پری چشه که از دیشب تا حالا خودشو داره واست ردیف می کنه . شب اول عروسی مون این قدر دلهره نداشت . اگه بدونی چقدر خودشو خوشگل کرده و به خودش رسیده . فقط یادت باشه کارت که تموم شد یه چند دست باهام تخته بزنی -پدر بزرگ تو می دونی پری جون چه سور پرایزی واسم داره ؟/؟ -میدونم ولی دوست دارم از خودش بشنوی . من اجازه ندارم بهت بگم . ولی خیلی خوشحال میشی .. رفتم داخل . پری جون از هفته پیش خیلی خوشگل تر شده بود . رفتیم داخل همون اتاق امتحان . چقدر ناز شده بود . جوونتر از اون هفته . بوی خوش اون دوباره مست هوسم کرده بود . دل تو دلم نبود . لباشو بوسیدم . خودش لختم کرد . و ازم خواست که منم همین کارو باهاش بکنم .-پری جون بهم نمیگی این خبر خوب چیه ؟/؟ -نمی خوای اول حال کنیم و بعدا این خبرو بهت بدم ؟/؟ -اگه الان بگی من با شور و هیجان بیشتری می تونم باهات حال کنم . یه موقع فکر نکنی دوپینگ میشه . این از اون دوپینگ های مجاز میشه -تو آهو رو خیلی دوست داشتی ؟/؟ -آره واسش می مردم و می میرم . حتی اگه از شوهرش جدا شه حاضرم باهاش ازدواج کنم . دوست داشتم خودم دختریشو بگیرم -خب به این آرزوت که نرسیدی ولی خبر خوب اینه که اون و شوهرش از ماه عسل چین بر گشتند و آهو یه مجوز میخواد که در محفل ما شرکت کنه و باید ازش تست گرفته شه . مسئول امتحان و مجوز کیه ؟/؟ آریا خوشگله من . تا تو قبولش نکنی حتی منم نمی تونم کاری بکنم . این جور مواقع قدرت استاد از رئیس دانشگاه بیشتره . از خوشحالی تمام تنم سست شده ویه شور و حال عجیبی در من پیداشد .. اصلا فکر این روزو نمی کردم . حالا آهو محتاج من بود .تا من زیر ورقه شو امضا نمی زدم اون نمی تونست نمره قبولی و مجوز بگیره .. با تمام درد تنم مادر بزرگو در آغوش گرفتم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#30
Posted: 11 Aug 2012 03:51
هر کی به هر کی ۳۱
مادر بزرگ ، تن کوفته امو که دید منو رو تخت خوابوند و با یه مشت و مال درست و حسابی حالمو جا آورد و کوفتگی رو از تنم خارج کرد .با گرمای ماساژ اون خوابم گرفته بود . کیرمو که هنوز شل بود گذاشت تو دهنش و با چند تا اشاره و میک و لیس زدن شقش کرد .. اندامش خیلی باحال تر و خواستنی تر از دفعه قبل شده بود و نسبت به اون نوعی احساس قدر شناسی هم می کردم . یه خورده که حس کردم سر حال ترم اونو روبروم قرار دادم و افتادم به جونش . به خاطرهوس از یه طرف و شوق و ذوقی که از روبرو شدن با آهو داشتم و حس قدر شناسی نسبت به اون آنچنان حالی با پری جون کردم و حالی بهش دادم که فکرشو نمی کردم -آریا فکر نمی کنی کیرت این دفعه کلفت تر شده باشه ؟/؟ -تو هم فکر نمی کنی خیلی خوشگل تر و جذاب تر و جوون تر شده باشی ؟/؟ -آریا جدی میگی ؟/؟ قربونت برم من . بگو بگو بکن . دردم میاد ولی کیف می کنم . کونمو جربده . بذار رگهاش پاره شه . نمی دونی چقدر از درد کون حال می کنم . محکم بزن به کونم تا ته سوراخ کونمم فرو کن . می خوام وقتی که رفتی حس کنم هنوز کیرت تو کون منه و داره اون میگاد . -پری پری پری ناز من . قربون لبات برم عزیز . لباشو داشتم و مچ دستمو فرو کردم تو کوسش و با حرکتای شدید و سرعتی همراه با بوسیدن و گاییدن کونش اونو به ار گاسم رسونده و در جا تو کونش خالی کردم -جوووووون پری حس می کنم خستگیم در رفت -من یه کیفی کردم که تا یه هفته شارژ شارژم با پدر بزرگت کل کل نمی کنم ... یه چند دقیقه ای رو مثل عاشقا و معشوقا درددل کردیم و بعد -خب آریا جون کی وقت بذارم که آهو بیاد و قال قضیه رو بکنی . ببینی می کشه و می تونه حریف چند تا مرد بشه یا نه ؟/؟ می دونم از بس دوستش داری دلشو نمی شکنی . هر چند جثه اش ضعیف به نظر می رسه ولی بنیونه اش خوبه . ولی میگن مردای شرق آسیا زیاد اهل حال نیستن و زود وا میرن یعنی کیرشون حال نمیده و زود خالی می کنند ممکنه این بیحالی به آهو هم سرایت کرده باشه -اتفاقا بر عکسشم ممکنه صدق کنه . ممکنه آهو تشنه باشه و دوست داشته باشه با یه فشار قوی تری خودشو ارضا کنه . حس کردم دو سه روزی می کشه تا من روبراه شم ولی پیش خودم حساب کردم تا تنور گرمه باید نونو بچسبونم . ممکنه یه حوادث غیر منتظره ای پیش بیاد و بر نامه بهم بخوره -پری جون برای فردا وقت بذاری بد نیست .. بالاخره به یه صورت دیگه دارم به آرزوم می رسم . زن چینگ چانگ چونگ در اختیار من قرار می گیره . زنی که من عاشقش بوده و هستم ولی چاره چیه اون حالا از دواج کرده و رفته . کاش سر گلشو هم من می چیدم . اون موقع می تونستم آرامش بیشتری داشته باشم . ولی در حق من خیلی نامردی شده بود .. قرار گذاشتیم که فردا بعد از ظهر در اتاق امتحان از آهو خانوم تست بگیرم . صبح باید می رفتم کلاس .. تا می تونستم رفتم زیر دوش آب داغ .. طوری ورزش و نرمش می کردم که انگار می خوام در یک مسابقه بزرگ ورزشی شرکت کنم . صبح به بهانه بیماری نرفتم کلاس در عوض به خود سازی خودم پرداختم . بازم کوه به کوه نمی رسه آریا به آهو می رسه . دوروز قبل ننه شو گاییده بودم . حالا نوبت دختره بود . حقشون بود . باید طوری می گاییدمش که حساب کار دستش بیاد طوری باید دردش می آوردم که بفهمه دل کسی رو درد آوردن یعنی چه .. ولی راستش می دونستم وقتی ببینمش سست سست میشم . وقتی ناهارمو خوردم هر کاری کردم خوابم نبرد . رفتم خونه مادر بزرگ . آهو هیجان زده تر از من بود .. اون قبل از من خودشو به محل امتحان رسونده بود . خیلی به خودش رسیده بود .. هنوز تصور یه چهره دخترونه بدون میکاپ رو از اون داشتم ولی اون ابروهای کوتاه و دخترونه اش کمونی شده بود . لبای غنچه ای و کوچولوش با یه روژگوجه ای بر جسته تر و کلفت تر نشون می داد . مژه های مصنوعیش چشاشو درشت تر کرده بود .بی نهایت هوس انگیز شده بود . روسری به سرش نبود . موهای بلندشو کوتاه کرده بود .. از مشکی به رنگ بلوند در آورده بود .. با یه بلوز و دامن کوتاه جلوم سبز شده بود . دامنی چسبون و بلوزی که چاک سینه هاشو به خوبی نشون می داد . به سلام گرم اون پاسخ سردی دادم . مادر بزرگ صحنه رو ترک کرده بود و من راحت می تونستم حرف دلمو بهش بزنم . جالب اینجابود که دوساعت بعد از این مادر بزرگ می خواست از شوهرش چینگ چانگ چونگ تست بگیره . غصه اش شده بود از این که این چینی ها با اون کیر نصف و نیمه شون حال نمیدن و همش می گفت زود قال قضیه رو می کنم . حالا نگفت قبولش می کنه یا تجدید دوره اش می کنه . -آریا می دونم خیلی باهام لجی ولی تقصیر من نبود . بلوز و دامنشو در آورد و منم خودمو تا اونجایی که یه شورت پام بود لخت کردم .. دوتایی مون رفتیم رو تخت . حرکاتمون شبیه این بود که آهو مث یه جنده خودشو لخت کرد تا من اونو بکنم ولی من دوست داشتم از سکس با اون واین توفیقی که نصیبم شده نهایت لذتو ببرم ... ادامه دارد .
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن