ارسالها: 7673
#41
Posted: 13 Aug 2012 17:51
هرکی به هر کی 42
حنا اسیر من شده بود و دیگه برام خط و نشون نمی کشید . فقط دستاشو دور کمر خودم احساس می کردم که داره نوازشم می کنه . انگشتاشو خیلی آروم رو پوست تنم می کشید و با این کارش هوس منوزیاد می کرد . نوک تیز سینه هاشو به نوبت میذاشتم وسط لبام و دستامو گذاشته بودم زیر کون گنده اش و با رفت و بر گشتای کیرم داخل کوسش با کون لرزون و بر جسته حنا جون کیف می کردم . سفیدی هوس حنا رو رو کیر خودم می دیدم و با انگشت می کشیدم رو کیرم و اونو نشون اون می دادم . تو یکی از این نشون دادنها بود که یهو دهنشو باز کرد و در یه غافلگیری انگشتمو فرو برد تو دهنش و اونو لیسید . حنا جون داشت باهام حال می کرد . کیف می کرد که زیر کیر منه -آریا باورم نمیشه . هرچی که که در مورد تو شنیدم حقیقت داره . شایدم خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر می کردم می تونی یه زنو سر حال کنی .. هر چند لحظه درمیون یاد خواهربزرگترم می افتادم ولی فوری اونو از فکرم خارج می کردم . می خواستم از لحظاتی که درش به سر می برم نهایت استفاده رو بکنم . یه لنگ حنا رو آوردم بالا و دستامو دورش حلقه زدم . پاهاشو آوردم بالا تا راه کوس تنگش باز تر شه . ناخنای بلندشو فرو می کرد تو گوشت تنم . واسه این که ازاین بازی خلاص شم ترجیح دادم بازم انگشتاشو بذارم تو دهنم و اونو بلیسمش . موهای حنا رو صورتش افشون می شد و خیلی خیلی جذاب ترش نشون می داد . جاواسه این که با کوسش بازی کنم بود و منم همین کارو باهاش انجام دادم . -آریا من واسه همیشه کیرتو می خوام . دوستت دارم . ببین من فقط مال توام . هر چند تو مال همه هستی . باهام حال کن . بگو بگو که ازم لذت می بری . بگو که بازم کیرتو به من میدی . فراموشم نمی کنی . بگو وقتی از آرمیلا واست گفتم بازم پشت سرتو یه نگاهی میندازی . خیلی دلم می خواست که به حنا بگم هر جوری که دوست داری همونو انجامش میدم ولی چه جوری . من همین حالاشم کم آورده بودم . به زمین و زمان بدهکار بودم و نمی دونستم جواب قبلی ها و اونایی رو که تو نوبت بودن چه جوری بدم . خیلی از اونایی رو که تو مجلس گاییده بودم بهشون بدهکار بودم . یه سری رو که نگاییده بودم و با هم شماره تلفن رد و بدل کرده بودیم جای خود داشتند . مامان و مامان بزرگ و پریسا و آهو رو هم باید به این گروه اضافه می کردم که هر چند وقت در میون باید یه دستی به سر و گوششون می کشیدم . ولی واقعا این حنا جون حرف نداشت . یه چیزی رو درست می گفت و این که من تنها دوست پسرش بوده و اون تنها به من کوس میده . ولی هنوز اسم شوهرش روش بود . هر چند شوهرش به اون ور آب فرار کرده بود و خبری هم از خودش به جا نذاشته بود که بعدا بهم گفت میخواد که غیابی تقاضای طلاق بکنه . بعد از این که همراه با گاییدن و فرو کردن یکی دو تا انگشتم تو کوسش اونو به سر حال ترین حد ممکن رسوندم سرمو گذاشتم وسط پاهاش تا بتونم کوسشو خوب لیس بزنم . خودم خیلی از این کارم لذت می بردم و وقتی که حال کردنشو می دیدم انگیزه و لذت منم بیشتر می شد -آریا نههههههه .. خیلی بد جنسی . میدونی چه جوری آتیشم بزنی .. بد جنس دوست داری زودتر ارضام کنی و از دستم خلاص شی و بری پی کارت ؟/؟ نههههههه... اوووووووههههه .. چیکار داری می کنی -همون کاری رو که دوست دارم می کنم .. مگه خودت نگفتی باهات حال کنم . ازت لذت ببرم . دارم کوس بامزه و شیرین تر از عسلتو می خورم . -بکن حال کن بخورش ولی دیگه نباید تنهام بذاری . فقط منم که بهت وفادار می مونم . دوستت دارم دوستت دارم . واااااااییییییی . کوسسسسم آریا یا ولم کن یا تند تر .. خلاصم کن .. زود باش . این بار دیگه نتونستم مانع حمله ناخنهای بلند و خوشگلش به گوشت تنم شم . صدای شکسته شدن یکی دو تا از ناخناشو می شنیدم و با هر فشار اون به بدنم منم فشار لب و دهنمو به کوسش بیشتر می کردم تا فواره هوس اونو به بلند ترین نقطه ممکنه برسونم .. -آریااااااا جوووووون بکن بکن بکن دارررررره میاد خواهش می کنم .. همینه .. همین .... فک و گردنم داشت از کار میفتاد که بالاخره حنا خانوم از حرکت ایستاد . این بار اونو دمرش کرده و از پشت کردم تو کوسش .. واسه گاییدن کون و سوراخ تنگ کونشم که شده بازم باید بهش سر می زدم ولی این روزا این بیشتر ، هوس بود که میومد دنبالم تا این که من برم دنبال هوس . ازش پرسیدم که اجازه دارم تو کوسش خیس کنم یا نه اونم گفت که دوست داره چش تو چش من باشه و من روبروش باشم و اونم طاقباز باشه وقتی که دارم تو کوسش خالی می کنم .. بازم اطاعتی دیگه کرده و با دو احساس شادی از گاییدن یه کوس اختصاصی و این که تا لحظاتی دیگه واکسن آرمیلا یا ضد آرمیلا رو تزریق می کنم با لذتی کم نظیر آب کیرمو تو کوس حنا خالی کردم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#42
Posted: 13 Aug 2012 17:51
هرکی به هرکی 43
دیگه آروم و قرار نداشتم . کارمون تموم شده بود . با این حال یه خورده با هاش ور می رفتم و به نرمی می بوسیدمش تا فکر نکنه که کارم که تموم شد دیگه اونو از یاد بردم و بهش اهمیت نمیدم . ولی اون خیلی زرنگ تر از این حرفا بود . -می دونم دل تو دلت نیست و منتظری ببینی من چی میگم . -حنا جون اگه جای من بودی به من حق می دادی . این دختر دیگه ما رو دق آورده . به هیچ صراطی مستقیم نمیشه -تا حدودی بهت حق میدم . این دخترا رو زنا رو به این سادگیها نمیشه شناخت . یه وقتی به یکی طوری دل می بندن که حاضرن جونشونو واسش بدن و یه روز دیگه طوری از همون متنفرمیشن که حاضرن جونشونو هم بگیرن . -ببینم آرمیلا هم همین جوریه ؟/؟ خندید و گفت میشه گفت اینم یه مدل از اوناست . این قدر فکر نکن . معمای سختی نیست . گاهی اوقات یه قضیه رو اونقدر پیچیده اش می کنیم و از یه کاه کوه می سازیم که هضم اون واسه مون مشکل میشه . گاهی اوقات هم می بینی یه چیزایی رو که برای خودمون نمی پسندیم برای دیگران می پسندیم و بالعکس .... دیگه این حنا داشت حوصله امو سر می برد . خیلی داشت یک کلاغ و چهل کلاغ می کرد . -می دونم حوصله اتو سر بردم و دوست داری که زود تر برم سر اصل مطلب . همه این مقدمه چینی ها واسه این بوده که این موضوع خیلی ساده ای رو که در مورد آرمیلا بهت میگم بتونی خیلی راحت درکش کنی . اون خیلی حساسه و شکننده . از طرفی وقتی که لجوج و لجباز میشه ممکنه دست به کارای خطرناک هم بزنه . عشق و نفرت دو عنصر متضاد در وجود یک زن هستند که وقتی شیب نمودار یکی میره بالا یکی دیگه میاد پایین . ببینم تا حالا هیچ به این فکر کردی که آرمیلا ممکنه دوستت داشته باشه . عاشقت باشه .. حاضر باشه هر کاری واست انجام بده . یا این که حالا که نشون میده ازت متنفره ممکنه که یه روزی دیوونه وار دوستت داشته و تو اینو نمی دونستی .. هیچ به این فکر کردی که حالا که اون از دواج کرده و رفته چه ضرورتی داره که این قدر سر به سرت بذاره ؟/؟ بالاخره بعضی آدما خصلتهای مخصوصی دارند که نمیشه اونا رو به خاطر این ویژگیهاشون محکوم کرد . باید به جنبه روانی قضیه پرداخت . من خودم یه دوست داشتم که ازدواج کرده بود . اگه نگیم هفته ای ، ماهانه یه دوست پسر عوض می کرد و باهاشون حال هم می کرد از اون حالایی که که کارو به رختخواب می کشونه ولی وقتی که در یه مورد با خیانت شوهره روبرو شد کاری به روزش آورد و خونه خرابش کرد که شوهره بد بخت مجبور شد طلاقش بده . این خواهرت یه سال ازت بزرگتره و از همون بچگی یه علاقه خاصی بهت داشت . خوش قیافه بودی و خیلی هم مهربون . اونم عادت نداشت که بره دنبال دوست پسر بازی و از این حرفا . شما هم اختلاف سنی زیادی نداشتین و اون خودشو خیلی به تو نزدیک احساس می کرد . یه روز که که رفته بودی حموم در باز بود و سرتم پایین انداخته بودی و داشتی کیرتو می شستی . شایدم فکر می کردی کسی خونه نیست . اون راحت یه گوشه ای قایم میشه و تو رو دید می زنه . اون که اهل حال نبود بتونه کیر تو رو با بقیه کیر ها مقایسه کنه ولی این صحنه خیلی حشریش کرد . یه روزی که من و اون رفته بودیم مهمونی خونه یکی دیگه از دوستامون و چند نفر دیگه هم بودند یکی ار بچه ها واسمون یه فیلم سکسی گذاشت . هر دومون داشتیم از خجالت آب می شدیم ولی چند دقیقه ای که گذشت عادت کردیم و تازه خیلی هم لذت می بردیم و حال می کردیم . دخترا از کیر دوست پسراشون می گفتند . بازم جای شکرش باقی بود که همه شون از کون کیر خورده بودند . همه شون از کیر هایی که تو این فیلم دیده بودند تعریف می کردند و آرزو می کردند که ای کاش اندازه کیر دوست پسرمون تو یه همچین مایه هایی بود . در همین موقع آرمیلا سوتی داد و گفت کیر داداش کوچیکه من از همه اینا کلفت تر و دراز تره و خوشگل تر . یه ظریفی از اون گوشه کنارا گفت ببینم آرمیلا مگه تستش کردی ؟/؟ کاشکی امروز همرات می آوردیش تا ببینیم اینی که تو میگی چه جوریه .. خواهرت فهمید چه گندی زده ولی از طرفی حرص می خورد از این که بقیه نسبت به تو این فکرو داشته باشن که تصاحبت کنند . واسه همین تا آخر مهمونی اون شور و حال اولیه رو نداشت . فقط همینو بهشون گفت که داداشم اهل این بر نامه ها نیست و سرش تو لاک خودشه . اینو که گفت یکی دیگه از دخترا گفت ما که حرفی نداریم . یه دستی به سرش می کشیم خودش دراز میشه از لاکش میاد بیرون . دیدم که صورتش شد عینهو لبو .. در هرحال اون روز و روزای دیگه هم گذشت . هر وقت فکر می کردی که کسی خونه نیست در حمومو باز می کردی و خودتو می شستی و چند بار دیگه هم خواهرت اومد و تو رو یه دیدی زد . اون روزا مستقیم بهم نمی گفت که دوست داره باهات حال کنه ولی من از حرکات و رفتار و حرفاش می فهمیدم که همچین احساس و خواسته ای داره . حتی بعدا که این موضوع رو باهاش در میون گذاشتم سکوت کرد و جوابی بهم نداد . اگه یادت باشه یه زمانی خیلی بهت محبت می کرد بغلت می زد . می بوسیدت . واست هدیه می خرید . دوست پسر نداشت و یا این که روش نمی شد دنبال این کارا بره و همه چیزو در تو خلاصه شده می دید ولی تو احساسشو درک نمی کردی . تو شده بودی واسش یه رویای دست نیافتنی . یواش یواش هر چی که تو دلش بود رو واسم تعریف می کرد . اولش واسم سخت بود که باور کنم که یه دختر داره عاشق برادرش میشه و این که خیلی راحت هم حاضره خودشو در اختیارش بذاره . ولی یه خورده که فکر کردم تا حدودی بهش حق دادم . آدما یه جوری باید این نیاز های جنسی خودشو نو تامین کنن . می بینی گاهی وقتا پیوند فامیلی و خونوادگی طوریه که افکار مزاحمی رو تو مخیله آدم راه نمیده ولی بعضی وقتا این نیاز ها اون قدر شدید میشه که تمام این تابوها خیلی راحت شکسته میشه . آرمیلا می خواست باهات سکس داشته باشه ولی نمی تونست . اون روزا بهم می گفت من نمی تونم اون روزی رو ببینم که آریا با یکی دیگه دوست میشه و بهش دل می بنده -دختر تو دیوونه شدی ؟/؟ این غریزه هر جوونیه که با جنس مخالف خودش دوست شه . تو چیکاره ای . یه خواهری گفتن برادری گفتن . تازه تو باید بهش کمک کنی نه این که واسش مایه دردسر شی . اما اون تحمل این حرفا رو نداشت و این افکارو . می گفت حتی تصورش هم دیوونه اش می کنه . واست وسوسه گریها کرد خودشو خوشگل می کرد می خواست تحریکت کنه ولی تو بهش توجهی نداشتی . وقتی که باهات درددل می کرد و تو رو از خطرات دوست دختر بازی آگاه می کرد تو به عنوان یک برادر از اون به خاطر نقش خواهریش تشکر می کردی وهمین خشمشو زیاد تر می کرد . اون دوست داشت که دوست دخترت باشه ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#43
Posted: 13 Aug 2012 17:52
هرکی به هرکی 44
نمیدونم از روی نومیدی بود یا چه عامل دیگه ای که ازدواج کرد . وقتی می خواست ازدواج کنه یعنی روز عروسیش منم که تازه ازدواج کرده بودم با شوهرم بودم دبی ولی چند روز قبلش بهم گفت که من دارم عروسی می کنم . اگه صد دفعه هم عروسی کنم با صد تا مرد هم طرف شم نمی تونم داداشمو ببینم که به یکی دیگه توجه داره . حتی از این که تو آهو رو دوست داشته باشی لجش می گرفت . اون دچار یک بحران روحی شده بود . می خواست و می خواد این عقده های درونشو یه جوری نشون بده و بیان کنه . به خودش ثابت کنه که شکست نخورده اما غافل از این که در این آتیشی که خودش روشن کرده داره می سوزه . اون نیاز به کمک داره -فکر می کنی چیکار می تونم واسش انجام بدم . بهش محبت می کنم نمی خواد . زورمیگم حالیش نیست . می خوام اونو بگام بازم حالیش نیست . آخه من چیکارش کنم . -ببین آریا من بهت حق میدم . شاید هرکس دیگه ای جای تو بود تا این حد تحمل نمی کرد . هردوتون اشتباهات زیادی داشتین و دارین ولی تو در این اشتباهاتی که داری مقصر نیستی یعنی اون راهی واسه فکر کردن و درست فکر کردن واست باقی نذاشته . ولی حالا که میدونی جریان چیه باید کمکش کنی . اونو درمانش کنی . -آخه چه طوری ! -ببین من یه چیزایی تو ذهنمه . شاید اشتباه کنم . اگه خودت بتونی تشخیص بدی و خودتم راه درمانو پیش روی خودت بذاری از همه چی بهتره . -بهش محبت کن . باهاش مدارا کن . بهش نشون بده اونو تو دنیا از هرکس و هر چیزی بیشتر دوست داری . حتی اگه نداشته باشی و به این کارت تداوم ببخشی -اتفاقا بعد از شنیدن حرفات همچین قصدی هم رو داشتم . -ولی راه خیلی سختی در پیش داری . شاید بشه یه بیماری مزمن جسمی رو به یه کلکهایی درمان کرد ولی اگه بیماریهای روحی مزمن بشه دیگه کار خیلی خیلی سخت میشه -خاموم حنا . واسه آریا هیچ کاری نشد نداره -می تونم یه خواهش دیگه ای هم ازت داشته باشم ؟/؟ -خب بگو .. -یکی این که صبر و تحمل داشته باشی و یکی هم هر جا که لازم شد غرورتو زیر پا بذاری . اگه دست به یه کار هایی زد که از روی عجله و نوعی جنونه مدارا کنی در عوض روشهای درمانی خودتو شروع کنی . -مگه اون قصد انجام دادن کاری رو داره -خب چند روز پیش یه چیزایی می گفت در این مورد که اگه نتونست حالتو بگیره و یه جوری واست شر درست کنه می خواد چند تا از دوستاشو با خودش همدست کنه و البته به منم گفت که میخوان تو رو ببندن و ببرن به یه جایی که خود آرمیلا تصمیم می گیره کجا باشه دست و پاتو ببندن و بهت تجاوز کنن . حالا میخوای راضی باشی می خوای نباشی . در هرحال اون میخواد به یه نحوی تحقیرت کنه و حال کنه . البته این کارو چه انجام بده و چه نده زیاد فرقی نمی کنه . ولی به نظر من اگه بذاری کارشو انجام بده بهتره . تو می تونی یه استفاده به جا از این حرکتش بکنی . -ببینم خودشم بهم تجاوز می کنه یا نه ؟/؟ -راستش در این مورد چیزی بهم نگفت . من با توجه به شناختی که ازش دارم اون این کارو نمی کنه . یه فلسفه و غرور خاص خودشو داره . اون در مقابل تو با توجه به احساس سر خوردگی که داره میخواد احساس غرور کنه تا این تحقیر شدنهاشو مثلا یه جوری از یاد ببره و از طرفی اگه بخواد به زور خودشو بهت بچسبونه و توهم بری شکایت مجوز اون لغو میشه هر چند شاید نتونی ثابت کنی ولی اون خیلی زود خودشو می بازه . -خیلی خسته شدی حنا جون . چطور -آخه حرف زدن و حلاجی کردن مسائل هم خستگی داره ؟/؟ -پس تو چه کاره ای .بیا خستگیمو در کن . یه بار دیگه با هم عشقبازی کردیم و من یه خورده با آرامش خیال رفتم طرف خونه . به این فکر می کردم که باید چیکار کنم . .اصلا فکرشو نمی کردم اون چهره و درون جلاد گونه ای که از آرمیلا واسه خودم ترسیم کرده بودم در حقیقت طور دیگه ای باشه .. حالا هضم این مسئله که یه برادر بکنه تو کوس و کون خواهرش برای ما و خونواده ما جا افتاده ولی اون موقع که از این بر نامه ها نبود و حالا دقیقا نمی دونم از چه تاریخی این بر نامه های خانوادگی رونق پیدا کرد . فردای اون روز وقتی که من و مامان تنها تو خونه بودیم و کاری هم نمی کردیم سر و کله آرمیلا پیداشد . مثل برج زهر مار بود . می دونستم که مرضش چیه . هم فیلمه رو گم کرده بود و هم این که در مورد شناسنامه من و لو دادنم هیچ غلطی نتونست بکنه . بااین که حنا واسم خیلی چیزا گفته بود و منم تا حدودی با شخصیت حقیقی خواهرم آشنا شده بودم ولی بازم وقتی این حرکاتشو می دیدم نسبت بهش خیلی خشمگین می شدم . . -فکر نکن به همین سادگیها هر خلافی که دلت خواست انجام بدی و مفت درری . دوباره خشمگینم کرد -مدرک داری رو کن آبجی خودم با پای خودم میرم زندان .. -تو رو به زانو در میارم . کاری می کنم که به پام بیفتی . یواش یواش داشتم به این فکر می کردم که نکنه حنا در موردش زیادی انعطاف پذیر بوده . هر لحظه سایه آدم ربا ها رو رو سرم احساس می کردم ... نمی دونستم از دستشون در برم یا خودمو تسلیمشون کنم ؟/؟ هر گوشه و کناری که اجتماع چند تا زن و دختر رو می دیدم فکر می کردم الان میان سراغم . دوسه روز گذشت و یه روز دیدم یه ماشین جلو پام تر مز زد . یه پراید سفید بود . چهار تا زن داخلش بودند . اومدن جلو پام ترمز زدند . چند قدم رفتم عقب تر تا یه حالت دفاعی به خودم بگیرم -ببخشید منزل آقای ... رو می دونین کجاست ؟/؟ چند تا خونه اون ور تر عروسی داشتند . بهشون آدرسو داده و خودمو لعنت کردم که چرا این قدر بد بین و وسواسی شدم . دیگه ماشین بعدی رو که یه پژو با 4 تا زن توش بودند و همین پرسشو ازم کردند بیخیال شدم . نمی دونم چرا کوس خلیم گل کرده بود وقتی که راننده یهو خاموش کرد و ماشین روشن نشد من رفتم جاش نشستم تا روشن شه . دقت هم نکردم که چرا دو تای جلویی پیاده شدند . .یعنی راننده و بغل دستش . با یه استارت و گاز ماشین آماده حرکت شد . خواستم از طرف بغل دست راننده پیاده شم که خانومه بیاد سر جاش که دیدم یه دستی اومد طرف پهلوهام و یه اسلحه گذاشت رو کمرم که اگه حرکت کنی و جیغ بکشی می کشیمت . هیچی چهار تا زن منو بردن به یه جای دور افتاده ای در اطراف شهرکه چند تا درخت داشت وجزما آدمیزادی هم اون دور و برا نبود .. خانوم حنا داخلشون نبود . هر چند به گفته های حنا شک نداشتم ولی دیگه حالا کاملا یقین داشتم که خواهرم آرمیلا کوس خلی رو به نهایت رسونده .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#44
Posted: 13 Aug 2012 17:52
هرکی به هرکی 45
منو به یکی از درختا بستند البته تا حدودی که نتونم در برم . -آقا کیر کلفت هر قدر که میخوای جیغ بکش . زار بزن التماس کن . تاثیری نداره . اومدیم باهات حال کنیم و بعدشم پخ پخ -یعنی میخواین منو بکشین ؟/؟ این چه دردی از درداتونو دوا می کنه .. می دونستم این حرفاشون جز کوس شر چیزی نیست و اونا مامورای خواهرم هستن ولی با این حال ترس برم داشته بود . پس چرا اون خودشو نشون نمیده . -هر قدر دوست داری جیغ بکش اینجا کسی صداتو نمی شنوه . تا جاده هم راه زیادیه . -آرمیلا کجاست . اون کجاست -آرمیلا دیگه کیه ما همچین کسی رو نمی شناسیم . ببینم دوست دخترته ؟/؟ ولی طوری داشتن دستم مینداختن که فهمیدم اونو می شناسن . اومدن طرف من . دست و پای منو باز کردند . ضرورتی هم نداشت که اونا رو ببندند . حالا دیگه فقط کمر من به درخت بسته شده بود . -شماها مثل خواهر بزرگم یه مشت دیوونه عوضی هستین . خب منو آزادم کنین تک تک شما رو میگام . این چه وضعشه . -ناچ همین جوری بیشتر حال میده . در همین لحظه آرمیلا از پشت یکی از درختا اومد بیرون و گفت حالا من شدم دیوونه عوضی ؟/؟ یه دیوونه ای بهت نشون بدم که تا حالا دیوونگیهای منو ندیده باشی . بچه ها شروع کنین . اون چهار تا دختر یکی یکی اومدن جلو و خودشونو معرفی کردند . شیلا , ژیلا , لاله , ژاله .-شما چهار تا اسمای قشنگی دارین . ظاهرتونم خوشگله ولی باطنتون خرابه . . شیلا:فعلا این ما هستیم که قضاوت می کنیم تو چه جور آدمی هستی . بازم زهی به معرفت خانوم حنا که به جمعشون وارد نشد . می خواستم فریاد بزنم و به آرمیلا بگم دیوونه تو داری منو از کوس می ترسونی ؟/؟ اینا خوراک یه لقمه کیر منم نمی شن . ولی به یاد حرفای حنا افتادم که می گفت آرمیلا بیماره . من باید غرور خودمو زیر پا میذاشتم . شایداون وقتا که قحطی کوس بود و من در حسرت گاییدن دختری می سوختم از این که منو ببندن و بهم تجاوز کنن کلی هم راضی و خوشحال می شدم ولی حالا این جور علیل و ذلیل تحمل کردن این جریانات واسم سخت بود . می دونستم هیشکدومشون کیر منم نیستند ولی از این که چهار پنج تا زن و دختر فکر کنن که چه راحت منو شکست دادن حرصم می گرفت . شیلا اومد جلو منو که از قبل لخت کرده بودند و حالا نوبت خودشون بود . یکی یکی لباساشو در آورد و به گوشه ای پرت کرد .-آرمیلا عزیزم به من بگو تو چه لذتی از این کارت می بری .؟/؟ من دوستت دارم داداشتم . از جون من چی میخوای . اگه گله ای ازمن داری . اگه یه بدی ازم دیدی به من بگو . بگو خودمو اصلاح کنم . -تو به جایی رسیدی که اصلاح نمیشی . دیگه از این حرفا گذشته . شیلا خودشو رو من سوار کرد . با یه رقص و حالت استریپ تیز وسط اون دشتی که معلوم نبود کجاست کوسشو گذاشت رو دهنم . دهنمو جمع کردم . حرصش گرفت خودشو عقب کشید و گفت با من نپیچ . آرمیلا با ماست . عزیزم تعریف تو رو که زیاد شنیدم . بیا با دستات کوسمو بمال . به سینه هام چنگ بنداز . ..حالتش طوری بود که می دونستم میخواد عصبانیم کنه . من هم یه خورده بر خودم مسلط شدم که عصبی نشم ولی حس کردم زیادی داره منو دست میندازه و به ریش من می خنده .. دستمو آوردم بالا و با آخرین قدرت زدم زیر گوشش . طوری که یه متر به عقب رفت و رو زمین پرت شد . بلافاصله آرمیلا اومد جلو و یه سیلی گذاشت زیر گوشم . واسم خیلی دردناک بود . خشم خودمو خوردم . تحمل اینا واسم سخت بود . چند تا زور الکی زدم ولی نمی تونستم خودمو نجات بدم طوری منو به درخت بسته بودند که دستم به سر نخ نمی رسید و تازه میر غضب ها امکان هر گونه تحرکی رو از من گرفته بودند . شیلا دستامو بست ولی به پاهام کاری نداشت . چهره در هم رفته اش نشون می داد که ارث پدر طلبکاره و ازم انتظار این حرکتو نداشته -چیه دختر ارث پدر میخوای ؟/؟ تو داری به من تجاوز می کنی . تازه من باید ناراحت باشم که خواهر نازنینم به خاطر تو منو زده . شیلا کیرمو گذاشت تو دهنش و ساک زدنو شروع کرد . حدس زدم که میخواد چیکار کنه . هرچی حواسمو بردم جای دیگه نشد که نشد فط یه دقیقه کیرم دیر تر شق شد . بالا سرم دو تا شاخه کلفت بود . شیلا با دست اون شاخه ها رو گرفت و خودشو کمی بالا کشوند و کوسشو چسبوند به کیر تیز شده من . اونو فرو کرد تو کوسش . فاصله این شاخه ها با سر من و تنظیم کوس و کیر خیلی جالب شده بود . شیلا خودشو به راحتی بالا می کشید و حرکتای رفت و بر گشتی کیر تو کوسو به خوبی انجام می داد . شاید اگه چند دقیقه پشت سر هم این کارو انجام می داد کمرش خسته می شد . پاهام آزاد بود و می تونستم یه لگدی واسش پرت کنم ولی حوصله دردسر بیشترو نداشتم . تازه خوشمم میومد . باید خشم و کینه رو فراموش می کردم . باید فراموش می کردم که یه عقده ای داره چه بلایی سرم میاره . این من بودم که باید در مانش می کردم . خیلی سخته آدم غرور خودشو زیر پا بذاره و برای در مان جلادش تلاش کنه . هر چند می دونستم اون ذاتا خیلی مهربونه . ایستاده بودم و این جوری یه خورده خسته کننده بود ولی چاره ای نداشتم . آرمیلا که دید من داره خوشم میاد داشت حرص میخورد و لجش گرفته بود . اون می خواست حال منو بگیره ولی خودش داشت حالش گرفته می شد . من که دیدم این جوریه فیلمه رو شروع کردم -بی انصاف متجاوز بیرحم سنگدل این رسمش نیست که این جوری به یه جنتلمن تجاوز کنی ..چرا دامن منو لکه دار می کنی ؟/؟ چرا میخواین شخصیت منو زیر سوال ببرین .. دیدم یه خورده رنگ و روی آرمیلا بهتر شد و جونی دوباره گرفت . بی انصاف این شیلا خوشگله عجب کوسی داشت . و یه کون باحال که دلم میخواست دستام باز بود و همین طور ایستاده چنگشون می گرفتم . درحال گفتن شر وورها بودم که یهو آبم مثل فشفشفه تو کوس شیلا فواره زد و منم از خوشی و لذت زیاد چند لحظه ای چشامو بستم .. وای حالا این دختره عقده ای خواهر لعنتی امو میگم چه عکس العملی نشون میده ؟/؟ ! .. ادامه دارد .. نویسنده . . ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#45
Posted: 15 Aug 2012 06:32
هرکی به هر کی 46
می بینم که به این داداش خوشگله ما بد نمی گذره . بدش میاد و آبشو خالی می کنه اگه خوشش بیاد دیگه چیکار می کنه ؟/؟ حتما سیل راه میندازه . در حالی که خسته شده بودم و کمرم داشت درد می گرفت گفتم آرمیلا برای تو چه فرقی می کنه . ببینم تو از جون من چی میخوای نکنه از این که پسر شدم و دوبرابر تو ارث می برم لجت در اومده . اومد نزدیک من و کف دستشو لای موهام فرو برد و با کشیدن موهام سرمو داد عقب و می خواست یه تفی بندازه تو صورتم که پشیمون شد . بد جوری از این حرکاتش رنج می کشیدم دوست نداشتم آبرو م میون جمع بره . من در محفل سکس خانوادگی با این که تقریبا از همه جوون تر بودم واسه خودم اعتباری کسب کرده بودم هر چند این چهار تا جنده ای که آرمیلا اونا رو معلوم نبود از کجا گیر آورده ربطی به مجلس خونوادگی ما نداشتن ولی همه این مسائل رو اعتماد به نفس من تاثیر میذاشت . بعد از شیلا نوبت به ژیلا رسید اون در همون حالت ایستاده بغلم زد و خودشو بهم چسبوند . کیرم یه خورده وا رفته بود و دیگه خستگی زیاد هم روش اثر گذاشته بود و تکون نمی خورد . دخترا اومدن سراغش و هر یک یه فشاری بهش می آورد و ساکی هم می زد تا شقش کنه و اونو واسه کوس ژیلا راه اندازی کنه . میخواستم حال آرمیلا رو بگیرم -خواهر جونم خواهر خوشگله ما . تو هم بیا یه مزه ای بگیر شاید یه گشایشی شد و اون دهن غنچه ای و خوشگل تو یه معجزه ای کرد و کیر ما شق شد . خیلی عصبی شده بود . اومد و یقه مو گرفت و چند بار منو به طرف عقب و جلو تکون داد . خفه میشی یا خفه ت کنم . -آرمیلا بیا بیا تو بغل خودم . باور کن اگه یه کاری هم با هم بکنیم به مادر بزرگ چیزی نمیگم که از جلسه سکس خانوادگی اخراجت کنن . رفت و یه لیوان آب و یه قرص وایاگرا واسم آورد .. -بیا بخورش و آبرومو پیش دوستام نبر -ببینم آرمیلا آخرش نفهمیدم تو از شق نشدن کیرم خوشت میاد یا از شق شدنش ؟/؟ .. چقدر کیف می کردم که حرص خوردن اونو می دیدم . درست می زدم به جاهای حساس . یه نیمساعتی طول می کشید تا این قرص اثرشو بذاره . این تحریک کننده ها هم که جلوم بودند و این دفعه دیگه کیرم راحت می تونست تا یه ساعت بکوبه . -خواهر گلم کمرم درد گرفت . کمکم کن . -فکر کردی من به خاطر ارث و مال دنیاست که افتادم به جون تو .؟/؟ هر بلایی که سرت بیارم حقته .عوضی . کار به یک ربع نکشید و قرص اثرشو گذاشت . چون از این قرصا نمی خوردم زود اثر کرده بود . ژیلا که اولش به نرمی باهام تا کرده بود طوری کیرمو گذاشته بود تو دهنش که فکر کردم دارم اونو گاز می زنه و می جوه . منو دیگه کاملا لختم کرده بودند . لاله اومده بود و لبهامو می بوسید و ژاله هم لبهاشو گذاشته بود رو نوک سینه هام و اونا رو می مکید . شیلا هم یه گوشه ای داشت استراحت می کرد . چشامو بسته بودم و به کوسهایی که کیرمو تو خودشون جا می دادند فکر می کردم و از تماس اونا با کیرم لذت می بردم . .یواش یواش این حالت نرم به حالتی خشن تبدیل می شد با پنجه هاشون موهای سینه امو می کندند . کمر کیر منو طوری خم می کردند که دردم می گرفت . آرمیلا با یه شلاق نرم و نازک افتاده بود به جونم . شیلا از این صحنه با موبایل خودش فیلم می گرفت -دیوونه ها واسه چی دارین این کارا رو می کنین . میخواهین این فیلمها رو به کی نشون بدین ؟/؟ چه نفعی برای شما داره . من خسته شدم ولم کنین . نمی تونستم خودمو خلاص کنم . هر چی لگد مینداختم فایده ای نداشت . فقط اونا رو عصبی تر کرده و پاهامو هم بستند . بهتر بود سکوت می کردم تا این دقایق بگذرند . به نظر نمیومد که این چند نفر آدمکش باشن . دیگه داشتم از حال می رفتم . نمی دونم کدومشون بودکه رو کیر منو با یه کرم چربش کرد و اونو به کوسش مالید . هر چند کوس خودش به اندازه کافی خیس بود ولی این جوری خواست کیر منو داغ ترش کنه تا آبش زود تر بیاد و موفق هم شد و من این بار تو کوس یکی خالی کردم که نمی دونستم کیه . زمان چقدر دیر می گذشت . یه وقتی به خودم اومدم که دیدم بیحال افتادم رو صندلی ماشین و آرمیلا هم کنار من داره رانندگی می کنه . سر و صدای دوستای جنده شو از پشت می شنیدم و نمی دونستم چی دارن میگن . خوابم برده بود سرم به شدت درد می کرد . بد جوری بهم تجاوز کرده بودند . دفعه بعد که چشامو باز کردم دیگه از سر و صدا خبری نبود چرا واسه چی خواهرم باید تا این حد تحقیرم کنه یعنی من نسبت به اون این قدر بی توجه بودم ؟/؟ این چه جور دوست داشتنیه که حنا از اون می گفت . من بودم و آرمیلا . اون هنوز داشت رانندگی می کرد و نمی دونستم کجا هستیم . فقط در امتداد شب می رفت و می رفت . گردنم درد گرفته بود . فکرم کار نمی کرد . نمی دونم آیا چیز دیگه ای هم بهم خورونده بودند که این قدر گیج بودم یا نه ولی یه خورده خودمو به سمت راننده کشوندم و سرمو گذاشتم رو پای آرمیلا .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#46
Posted: 15 Aug 2012 06:33
هرکی به هرکی 47
چقدر این کار به من آرامش می داد . با این که اگه اون موقع خون آرمیلا رو می خوردم سیر نمی شدم ولی بازم به این تکیه گاه نیاز داشتم . حالم بد بود خسته بودم .دفعه بعد که چشامو باز کردم خواب از سرم پریده بود ولی سرم درد می کرد معلوم نبود کدوم قبرستونی بودیم که هنوز خونه نرسیده بودیم . سرمو از رو پای خواهرم بر داشتم . دوست داشتم اونو همونجا بخوابونمش و یک پرس بکنم تو کوس و کونش ولی دو عامل نذاشت که این کارو بکنم . یکی از تصادف می ترسیدم و این که محیط مناسبی برای این کار نبود و یکی دیگه این که من مثلا می خواستم آبجی درمانی کنم هرچند بد جوری خودم به فلاکت افتاده بودم . باخودم گفتم آرمیلا درسته که با ملایمت پیش میرم ولی یه جای کار یه ضرب شستی بهت نشون بدم که فراموش کنی که کی هستی بعد با یه جهش همه چی رو بر می گردونم به خونه عشق و محبت . .دونیروی متضاد دردرون من در نبرد بودند . نیروی خشم و نیروی صبر بر عطوفتی مصنوعی با امید به آینده . همین از درون داشت منفجرم می کرد . وقتی که دم در خونه خواست پیاده ام کنه بهم گفت من باهات پیاده نمیشم . فقط به مامان چیزی نگی ها دلم میخواست یه گلوله تو مغزش خالی می کردم و اونو به درک واصل می کردم . دختره پررو هر غلطی که دلش خواست کرد حالا میگه که به خونه چیزی نگم . نمی تونستم بر خودم مسلط باشم . وقتی که غرورم جریحه دار شده باشه و به مرز دیوونگی رسیده باشم چه طور می تونم یه دیوونه دیگه رو نجات بدم ؟/؟ منتظر یه بهونه دیگه بودم تا یه خورده خنک شم . -باشه داداش چیزی نگی ها . اگه بگی بازم از این بر نامه ها واست پیش میاد تو که نمیخوای دوباره این جوری اذیت شی . اینو که گفت دیگه معطلش نکردم . تمام نیروی بدنمو تو دست راشتم جمع کرده گذاشتم زیر گونه چپش و با دست چپم هم صورت راستشو نوازش دادم . طوری به مرز جنون رسیده بودم که دیگه پی در پی و رگباری سر و صورت خواهرمو می کوبیدم تا این که سرش خورد به فرمون ماشین و بیهوش شد . از تو کیفش موبایلشو بر داشته و چند تا شماره یاد داشت کردم . یه بطری آب تو ماشین بود خالی کردم رو سرش .. چند لحظه بعد چشاشو باز کرد .. قبل از این که لب باز کنه و کری بخونه من رودست زدم و گفتم آرمیلا تو غرور منو جریحه دار کردی آبروی منو بردی ولی من خدمت تو یکی می رسم این اولشه برو گمشو .. از ماشین پیاده شدم و با زهم با کمال پررویی گفت فقط به خونه چیزی نگو. فهمیدم که هنوز میشه امید وار بود که برد با من باشه ولی با این ضرب شستی که نشون خواهرم داده بودم چند روزی کارمو عقب انداخته بودم . اون شب تا صبح خوابم نبرد . فکر کارایی که باید در چند روز آینده انجام بدم ذهنمو مشغول کرده بود . حس یه شکست خورده در یه مسابقه ای رو داشتم که تا در بازی بعدی پیروز نمی شدم باید عذاب می کشیدم . منتها باید یه بازی در کار می بود تا من بتونم قدرت خودمو نشون بدم . چند روز کشید تا بفهمم که از این چهار تا زنی که به خیال خودشون به من تجاوز کرده بودند به کدومشون میشه زودتر دسترسی پیدا کرد . ظاهرا لاله تنها زندگی می کرد . راستش هنوز در مورد سه تای دیگه تحقیق کاملی نتونستم که انجام بدم ولی همین یه مورد کفایت می کرد . با یه ترفندی خودمو به آپارتمان لاله رسونده و اونم بی خبر از همه جا در را به روم باز کرد .. با یه کیف پر از طناب وارد شدم . تا رفت باهام سلام علیک کنه یه چاقو گذاشتم زیر گردنش و گفتم زنگ بزن برای اون سه تا دوستت بگو بیان اینجا . راستش ریسک کرده بودم . اگه با هم می رسیدن کنترلشون مشکوک بود . در هر حال یکی یکی اونا رو به اینجا کشوندم و جفت جفت بستمشون به دو تا ستون . لختشون کردم .-کثافتا شما هنوز منو نشناختین . چهار نفری منو گرفتین ولی من یه نفری شما چهار تا رو گرفتم . هر وصیتی که دارین بکنین . هرچند زبونتون بسته هست . چپ و راست اونا رو بستم به سیلی . اونقدر هر چهار تا شونو زدم تا از حال رفتند . چند کیلو میوه دراز خریده بودم که ازش استفاده بهینه بکنم . موز و هویج و خیار . تا اونجایی که می شد می چپوندم تو کوسشون . تو کوس یکی تا نصفه دو تا موز گذاشتم و دیدم یه هویج نازک هم جا میشه و از بغل هم یه خیار کوچیک هم فرو کردم توش . البنه خیار جاش محکم نبود ولی یه فیلم درست و حسابی از این صحنه ها گرفتم . -حالا با من می پیچین و از من فیلم می گیرین ؟/؟ یه فیلمی بهتون نشون بدم که دیگه هرچی فیلم تو عمرتون دیدین از یادتون بره . پوزیشن اونا رو روی ستون طوری درست کردم که تمام کونها به طرف من قمبل شده باشه . انگشتمو تو سوراخ کونشون می کردم . صدای فریاد درد تو گلوشون خفه می شد . سوراخ کونشون طوری تنگ بود که چیز کلفت به زور توش جا می گرفت . خیار تو کونشون فرو کردم و یه عکس هم این جوری گرفتم و این بار نوبت کیر بود . حدس می زدم که شاید از حرصی که دارم کیرم بلند نشه واسه همین یه کیر شق کن خورده بودم . به نوبت کیرمو فرو می کردم تو سوراخ کون خشکشون و محکم تا ته سوراخ فشارش می دادم . حس می کردم که چطور از درد به خودشون می پیچند . از کیری که می رفت توی کون فیلم تهیه کردم . با این که تو یکی از این کونها آب ریخته بودم ولی کیرم همچنان شق بود و کارشو انجام می داد . بعد از این کار طنابو گرفته و مثل یه شلاق افتادم به جونشون و کون و کمرشونو کبود کردم . چاقورو گرفته طرفشون . -حالا نوبت قطع کردن گردنتونه . چشاشون در حال تمنا بود ولی اشکشون خشک شده بود . چسب رو از دهن یکی یکی بر داشتم . -اگه جیغ بکشین چاقورو فرو می کنم تو شکمتون . یه فرصت واسه زندگی بهتون میدم . ازم عذر خواهی کنین و قول بدین دیگه گول آرمیلا رو نخورین . فیلمی رو هم که از من گرفتین یه جوری محو کنین . .. به هرچی که می خواستم رسیدم . به این چهار تا عوضی فهموندم که قدرتمند بر ترچه کسیه . ازشون فیلم داشتم . فیلم منو هم پس نمی دادند مهم نبود . حالا مونده بود آرمیلا که باید یواش یواش با یه سیستم دیگه ای حالشو جا می آوردم یه سیستمی به نام بزن نوازش کن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#47
Posted: 15 Aug 2012 06:34
هرکی به هرکی 48
در هر صورت تا می تونستم حالشونو گرفتم . رحم نکردم . کیرمو با فشار میذاشتم تو کونشون و بعد با همون فشار پس از بیرون کشیدن فرو می کردم تو کوسشون . طوری کونشونو می گاییدم که کیرم درد می گرفت . -خوشگلا اگه یه فرصت مناسب بود می تونستم حسابی باهاتون حال کنم ولی الان وضع فرق می کنه . ببینم دوست پسر ندارین که عاشق کون کردن باشن ؟/؟ خب یه مدتی ناکارتون می کنم که دیگه نتونین با دوست پسراتون حال کنین . اونقدر کونشونو گاییدم و گاییدم تا این که کیرم زخم شد و وقتی متوجه شدم بعضی از مویرگهای کونشون پاره شده و حسابی ورم کون گرفتن دست و پای اون بیجاناروباز کردم و ولشون کردم . -ببینم آشغالا اولش دوست داشتم که به آرمیلا چیزی نگین ولی حالا میخوام که بگین . دیگه به فکر اذیت کردن من نباشین . واسه هر یک از دوستاتونم میخواهین این جریانو بگین بگین . این دفعه شکمتونو سفره می کنم . اونارو با کونایی گاراژشده ولشون کردم و رفتم پی کارم . ای کاش می تونستم این بلارو هم سر آرمیلا می آوردم ولی خب بدون چند تا کتک آبدار بهم مزه نمی داد . خیلی خسته بودم و عصبی . دفعه بعد که تو خونه با آرمیلا روبرو شدم اونو خیلی اخمو و عصبی دیدم -چیه ارث پدر طلبکاری ؟/؟ -ببینم آریا تو فیلمو بر داشتی ؟/؟ -فیلم چیه . من فیلم برداشتم ولی فیلمو نبر داشتم . یعنی از دوستای جنده ات فیلم گرفتم . تو کوس و کونشون وسیله فرو کردم . حتی چند صحنه که کیرمم کردم تو کوسشون فیلم گرفتم و اونا هم حاضر شدند شهادت بدن که تو وادارشون کردی که منو بزنن و بهم تجاوز کنن . یعنی خود همون سارقین . وقتی آرمان خان و پری جون این خبرو بشنون حسابی عذرتو میخوان . چهار تا شاهد زن مساوی با دو تا شاهد مرد . درسته دوستات مث خودت جنده ان ولی جندگی دلیل بر بی عدالتی نمیشه . یعنی واضح تر بگم جنده ها هم می تون شهادت بدن -تو این کارو نمی کنی . دوستام این کارو نمی کنن -خفه شو عوضی . باید سر کیر منو ببوسی که تو رو لو ندادم . حالا واسه من از فیلم و دور بین و از این کوس شرات میگی ؟/؟ من با سه سوت می تونم خاکت کنم عوضی . نفسات تو دست منه آشغال .منو با طناب بستی فکر کردی که خیلی زرنگی کردی . میدونم چیکارت کنم ...لعنتی بازم نتونستم بر خشم خودم غلبه کنم . دیگه کاملا یقین داشتم که چند قدم دیگه به طرف جهت منفی محور رفتم . چند روز بعد از این جریان وقتی که از خونه اومدم بیرون دیدم یه ماشین پرادو جلوم ترمز زده که راننده اش یه زنه با عینکی دودی و موهایی که نصفش از روسریش بیرون زده . پوست صورت و شادابیش نشون می داد که نباید بیشتر از بیست و دو سه سال سن داشته باشه . یه مانتو خیلی کوتاه و فانتزی تنش کرده بود که بی شباهت به یه تی شرت نبود . -بیابالا -چیکارم داری -بهت میگم بیا بالا .تحویلش نگرفته به راهم ادامه دادم . البته یه چاقو ضامن دارهم تو جیبم گذاشته بودم . هرچند از این کارا بیشتر به درد فیلمای آرتیستی می خوره . -ببینم چشم بزرگون تنگه ؟/؟ یادت رفت چی بهم قول دادی ؟/؟ همین جوری شماره تلفن میدی میری .؟/؟ تو شوخی فرض می کنی حقم داری . آقا که سرش شلوغ باشه زیر دستای خودشونمی بینه . عینکشو که از رو چشاش برداشت تازه شناختمش . -نلی تویی . ترسوندیم . -مرد که این قدر ترسو نمیشه .چرا تلفناتو جواب نمیدی . نلی یکی از فک و فامیلام بود که تو جلسه سکس خانوادگی شرکت داشت . از اونایی بود که تو جلسه اول خیلی دیر متوجهش شدم . واونم از بس جثه اش فانتزی و جمع و جور ولی خوشدست بود نتونست خودشو به من برسونه -ببین شوهرم امروز خونه نیست ولی ... -ولی چی ؟/؟ -مادرشوهرم خونه هست و یه جوری باهاش کنار اومدم که چیزی به پسرش نگه . اگه ببینیش خیلی ازش خوشت میاد .اصلا نشون نمیده چهل سالش باشه . خیلی نازه .. .. سر صبح بود و منم روز قبلش هیشکی رو حتی مامانمو نگاییده بودم و یه جونی داشتم و هوسی . -ببینم اونو زیاد نمی گاما . بیشتر فشارمو رو تو میارم . -باشه فکر نکن منم دلم میخواست که اون مزاحممون شه .. باخودم گفتم عجب مادر شوهر باحال و رشوه بگیریه . وقتی وارد خونه شون شدم انتظار یه زن جا افتاده رو داشتم . یه زن خیلی خوشگل و جوون اومد و کنارم نشست و منم هی این طرف و اون طرفو نگاه می کردم ببینم این پری سیمای ما کی میاد . درهمین حال و احوال بود که نلی که واسه چند لحظه رفته بود دستشویی برگشت و گفت ببینم هردوتون عجب آدمای خجالتی هستین . -آریا جان این زن زیبا و فهمیده مادر شوهرم پری سیما جانه ... ظاهرا از اون خانومایی بود که واسه اولین بار میخواست زیر آبی بره و منتظر بود که من شروع کنم . منم از اونجایی که ترسیده بودم این خواهر شوهر نلی باشه حرفی نزده بودم و خشکم زده بود . یه سلام علیک کردم کردیم و وقتی که از جاش بلند شد بیشتر فهمیدم که چه تیکه ایه . یه بلور قرمز گوجه ای با یه دامن بلند چاک دار تنگ پوشیده بود که چاک دامنش از مچ پا تا بالای رون یک طرف پاشو شامل می شد . وقتی از جاش بلند شد تا واسه یه کاری بره یه اتاق دیگه برگرده من مث آدمای ندید بدید به اون پاهای لخت موقع حرکتش نگاه می کردم تا ببینم چقدر از اون بالای کونشو میشه دید زد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#48
Posted: 15 Aug 2012 06:34
هرکی به هر کی 49
چند لحظه بعد نلی و پری سیما در کنار هم بودند . دوتایی شون منو نگاه می کردند و منم چشام به اونا بود . نلی هم یه تیپ عجیبی زده بود . یه پیرهن مشکی خیلی شیک که از وسط سینه هاش تا انتهای کونشو پوشش می داد و آستین هم نداشت به تن کرده بود . دستم رفته بود رو کیرم و دیدم اونا هم دارن با کوسشون ور می رن و انگاری یه کارایی هم تو مایه های لزبینی صورت می دادن . دست نلی رفت تو چاک دامن پری سیما -هی هی بچه ها کجا با این عجله . پس منو واسه چی اینجا آوردین . چاک دامن پری خیلی دل منو برده بود . یه لحظه کونشو که دیده بودم حسابی دردای این روزا رو فراموش کرده و کیرم سر به هوا شد . رفتم وسط اون دو نفر قرار گرفتم . -چقدر خوشم میاد از این که عروس و مادر شوهر این قدر با هم خوبن . لذت می برم . کیف می کنم -آریا جون ما خودمون خوب می دونیم تو از چیزای دیگه خیلی کیف می کنی . هر دو تا دامنو بالا زدم تا کون بر جسته دو تایی رو تو دیدم داشته باشم . یه دستمو گذاشتم لای کون این یکی و یه دستمو هم فرو کردم لای درز کون یکی دیگه دوتا کوسو با هم چنگشون می گرفتم و مثل یک رخت خیس می خواستم آبشونو خشک کنم ولی با هر چنگی خیسی کوس دو نفریشون بیشتر می شد . -ببینم شما که این قدر با هم خوبین کدومتونو اول بخورم خندیدند و با هم گفتند هر دو تا مونو با هم بخور -خیلی کلک و ناقلایین . از پیش خودتونو آماده کردین . من چه جوری حریف زبونتون شم دوتاشون زبونشونو بیرون آورده و به لبم چسبونده و گفتند این طوری . منم لبمو باز کرده و یکی یکی زبونشونو میک می زدم . یه دستمو گذاشته بودم دور کمر یکی و دست دیگه امو دور کمر اون یکی . چقدر حال می کردم چهار تا سینه رو با هم در اختیار داشتن و دو تا کوس رو . هم در ظاهر با هم تفاهم داشتند هم در باطن . حداقل من که این طور حس می کردم . تعارفات الکی شروع شد -نلی جون اگه اجازه می فرمایید از بزرگ شروع کنم -عروس گلم تو هم بیکار نشین . تو هم دنده های آریا جونو نرم ترش کن -مامان من که نرمترش کنم در واقع سفت تر میشه -خب وقتی که خود کیر سفت شه در واقع دلش واسه کوسم نرم تر میشه و به من راحت تر حال میده . نلی سینه هاشو انداخته بود رو دهنم و پری سیما هم کونشو گذاشته بود سر کیرم . هیشکدوممون هنوز کاملا بر هنه نشده بودیم . نمی دونم چرا دوست داشتم واسه تنوع هم شده یکی این جوری سکس هم داشته باشم . یعنی لباسا رو در نیاریم . رو همون کاناپه پری سیما رو خوابوندم و سرمو گذاشتم لای دامن شکاف دارش . -جرررررشششش بده دامنمو جررررشششش بده و بعدش کونمو جر بده .. سرم اون داخل گیر کرده بود . به زور کشیدمش پایین . یعنی هم سرمو هم دامنشو . ملچ ملوچ دادنای من روی کون توپ پری سیما شروع شد و از اون طرف نلی داشت کیر منو ساک می زد . -آریا الان درازش می کنم فرو کنیش تو کوس مامان خوشگلم . مادر شوهر نازم که از مامانمم بیشتر دوستش دارم . اون چون فامیل درجه یک نیست نمی تونه بیاد تو محفل ولی تو باید یه جوری بهش حال بدی که غم این فقدانو احساس نکنه . در حالی که کیرمو از همون پشت فرو کرده بودم تو کوس پری سیما , نلی از یه طرف انگشتشو کرده بود تو سوراخ کون مادرشوهرش و از طرفی لباشو قرار داده بود رو لبای من .. نمی دونستم به کدومشون فکر کنم . پاک گیجم کرده بودند و در آتیش هر دو تاشون داشتم می سوختم . باید حواسم به تغذیه ام می بود چون اگه این جوری پیش می رفتم تبدیل می شدم به جوجه ماشینی . از بغل کوس پری سیما منم یه انگشتمو کردم توش .. -شما دو تایی دیگه منو از این رو به اون رو کردین . نلی یه چشمکی به من زد و گفت من رفتم حالا تو می دونی و پری سیمای عزیزم . فقط یادت باشه خوب بهش حال بدی که بعدش من تو اتاق منتظرتم . تا غروب می تونم ازت پذیرایی کنم . یه خورده زودتر آبشو بیار که اون باید بره جایی کار داره -اوووووهههههه نه نلی جون آریا جونو این قدر دستپاچه اش نکن به درک کار. بذار تا هر وقت دوست داره حالشو بکنه . من که خود خواه نیستم و فقط به فکر خودم نیستم که تا ارگاسم شدم بگم دست از سر من ورداره . نلی رفت و من با این کون بر جسته و سفت و خوش رنگ یعنی سرخ و سفید مادر شوهر خوشگل نلی شروع کردم به حال کردن . یه بار دیگه کیرمو از همون پشت کردم تو کوسش . حس کردم که زیاد با شوهرش سکس نداشته چون به نظر, اون کار خوردگی لازمو نداشت ولی کارایی بالایی داشت . شونه ها و قسمت بالای کمرشو با کف دستام نرم و گرمش می کردم و با نوازش و مالش آروم پوست کمرش اونو حشری تر از هر لحظه ای می کردمش . لبه های کاناپه رو گرفته بود و جیغ می کشید رفت تقلا کنه خودشو از رو مبل بندازه پایین ولی نذاشتمش و بیشتر بالای کوسشو دست می زدم و سرعتی تر اونو می گاییدم . کون و کوسش در حال رقصیدن با کیرم بود .. تا این که پس از چند لرزش و پرش ساکت شد .-آریا من دیگه خالی شدم . هر چی داشتم انگاری از من رفت ولی بازم حرص دارم میخوام میخوام بده نمی دونم چرا واسه یه لحظه دستشو گذاشت دور کیرم و با یه دست دیگه قوطی کرم رو که نلی گذاشته بود یه گوشه ای , گرفت و خودش سوراخ کونشو نرم و لغزنده کرد .. کیررو چند ثانیه ای پشت خط نگه داشت و بعد اونقدر اونو به روی سوراخ کونش فشار داد که کیرم رفت تو کونش . با این که خیلی راحت رفت تو کون پری سیما ولی طوری بهش حال داد که حس کرد آبش داره می ریزه تو کون اون . و اسه چند دقیقه ای سرمو گذاشته بودم رو کمر پری سیما .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#49
Posted: 15 Aug 2012 06:35
هر کی به هر کی 50
از بس بهم حال داد و داغ کرده بودم بدون این که اراده کنم آب کیرم ریخت تو سوراخ کون پری سیما . در این فاصله ای که سرمو گذاشته بودم روکمرش چند قطره ای از آب کیر برگشت کرد و ریخت رو پاهاش و روی مبل .. حشرش بازم بالا بود و ازم خواست که کونشو بیشتر بگام . با این که کیرم چند درصدی شل شده بود ولی طوری گاییدن پری سیما جونم بهم حال داد که دلم می خواست بازم اون تو آب خالی کنم . - باید بهم قول بدی که از این ورا بیای -آخه وقت نمیشه -حالا آریا جون این قدر خودتو نگیر . خدا نکنه آدم به یه پسر رو بزنه بگه خیلی خودشونو می گیرن . لبای گرم و تشنه پری سیما رو بوسیده و گفتم هیچم این طور نیست آخه من با خیلی ها طرفم .-اوخ اوخ پیش یه لیدی از این حرفا می زنی ؟/؟ بهت میاد با این خوش تیپی و کیر کلفتت از اون شیطونا باشی .حالا برو به نلی برس که می ترسم دیگه از این لطفها در حق من نکنه ..عجب مادر شوهر خوبی بود . با معشوق عروسش داشت حال می کرد و از این که زن پسرش دوست پسر داشته باشه خیالش نبود . نلی رو که دیدم عین عروسک خودشو ساخته بود . دیگه عینک دودی رو چشاش نبود . یه شورت و سوتین ریش ریش دار به رنگ طلایی تنش کرده بود و بقیه قسمتهاش که خب برهنه بود . منم که کارمو با مادر شوهرش تموم کرده بودم اومدم این طرف حالا راحت می تونستیم با هم حال کنیم . نلی در جا اومد طرف کیر شل من . این کیر فرو رفته تو کوس و کون مادر شوهرشو گذاشت تو دهنش و چقدر هم با لذت میک میزد و مثل یه بچه ای که داره شکلات دسته دار می خوره اونم از لیس زدن و میک زدن کیر من حال می کرد . دوباره اونو درازش کرد . طوری دراز شده بود که نلی چشاش از تعجب گرد شد . -نهههههه آریا این میخواد بره تو کوسسسسم ؟/؟ این که دوبرابر اونیه که همیشه که می خورم .-در عوضش مال تو نصف اون کوسهاییه که بیشتر وقتا میگامش . نلی یه اخمی کرد و روشو بر گردوند -قربون اخمات برم خوشگله حالا بیا و این قدر ناز نکن . اونو بغلش کردم گذاشتمش رو تخت و کیرمو رو لباش حرکت می دادم . اون لباشو به هم دوخته بود و مثلا داشت ناز می کرد و می خواست تنبیهم کنه . -نلی من میرم ها . میرم این کیرمو فرو می کنم تو دهن یه نفر دیگه ها .. راستش دیگه عاشق لبای غنچه ایش شده بودم . مثل یه کوس بود اون لبای نازش . وقتی لباشو باز کرد و کیر شق منو گذاشت تو دهنش منم یه چرخشی به خودم داده و لبامو گذاشتم رو کوسش و مقابله به مثل کردیم . من که تا حدودی نفر اول سیرم کرده بود با این که خیلی هوس داشتم ولی یه خورده مقاومتم بیشتر شده بود . اما نلی طوری بیحس شده بود که کیرمو ول کرد و فقط داشت ناله می کرد و فریاد می زد .من که شرایطو این جوری دیدم بازم یه نیم دور دیگه زدم و این بار رفتم روبروی کوسش تا یکسره بهش حال بدم . کوسشو مثل یه خوراکی خوشمزه گذاشته بودم تو دهنم . یه کوس دیگه به همون اندازه هم اگه کنارش میذاشت تو دهنم جا می شد . پیشونی و سرمو گذاشته بودم روی کوس و زیر ناف نلی و در حال میک زدن سریع سرمو به سرعت از این طرف به اون طرف تکون می دادم و پاهای نلی رومحکم داشتم تا نتونه لگد پرت کنه .-آریااااا نکن من نمی تونم می خوام فرار کنم ... از یه طرفی در برم -کجا خوشگله هر طرف بری بازم مال خودمی . تو بغل خودمی . مگه خودت نمی خواستی و نمی خوای ؟/؟ --چرا چرا چرا عزیزم . خودم می خوام خودم میخوام که حال کنم .فضای اتاق خوابو مثل فضای شب تاریک کرده بود و با یه نور چراغ خواب به رنگ آبی ملایم یه حالت شاعرانه ای به محیط داده بود که در اون حالت هوس منو دو چندان می کرد . اول صبحی بود و معلوم نبود تا آخر وقت چه خبره . یه آهنگها و ترانه های ملایمی گذاشته بود که آدم فکر می کرد من و اون چند ساله که عاشق و معشوق همیم . واسه خودش یه فضای رویایی درست کرده بود . ولی خیلی هم حال می داد . چقدر باحال می شد اگه این فضا رو من و آهو در کنار هم می داشتیم . این بار نلی جونمو بر گردوندم تا بتونم زیر نور شاعرانه و هوس انگیز اتاق خواب کونشو هم ببینم و با هوسی فوق العاده توکوسش فرو کنم . -نلی خیلی ناز و خوشگل و قلمی و فانتزی و یه دستی . -بگو بگو بگو بازم بگووبکن . بازم منو بکن بگو منو می خوای . بگو از همه اونایی که گاییدی ناز تر و خواستنی ترم . .. حرف که مالیات نداشت .. -آره عزیزم تو از همه شون ناز تر و خواستنی تری . خوشگل تری . چه کونی چه کون نازی . خوشگل و لطیف و یکدست . گنده نبود و کوچولو هم نبود ولی قبل از این که سرعت گاییدنمو زیاد کنم دهنمو انداختم رو کونش و تا می تونستم وسط درز و سوراخ کون و کوسشو لیسیدم و این بار دیگه گفتم که بهتره کارو تموم کنم . از اونایی بود که می شد زود اونو به ار گاسم رسوند . -اوهههههه آریا بی خود نیست که همه زنا دنبالتن . کیر کلفت و نیروی جوانی .. -همراه با عشق و هوس و عطشی پایان نا پذیر . -آخ که حرفات چقدر مثل خودت خوشگلن . -وهوس انگیز . سرشو بر گردوند . - منو ببوس ببوس آریا . هر وقت با دست چند بار بهت فشار آوردم و یه علامتای مخصوص دادم بریز تو کوسم . من آبتم می خوام . لبهای کوچولو و گرم و تشنه شو بوسیدم و نذاشتم که از لبام جدا شه و کوسشو هم با سرعت می کوبیدم و تو هر ضربه کونشم می لرزوندم . یواش یواش آروم شد شل شد و دیگه اون تحرکو نداشت . حس کردم که ار گاسم شده ولی ریسک نکردم وگفتم واسه تو کوس ریختن عجله نکنم . پس از لحظاتی همون علامتایی رو که ازش صحبت می کرد داد و آبمو ریختم تو کوسش . .. ازم قول گرفت که بازم بهش سر بزنم ولی من حس می کردم که دارم وعده سر خر من میدم . آخه خیلی ها بودند که با این که بهشون وعده داده بودم هنوز واسه یه بار هم نگاییده بودمشون .. از خونه که بیرون اومدم چند قدمی نرفته بودم که دیدم یه ماشین دیگه جلو پام ترمز زد . نه خدایا خودت به خیر بگذرون . سرمو انداختم پایین و می خواستم از یه طرفی در برم . برام فرقی نمی کرد کی باشه . خسته شده بودم . یهو صدای زنی آشنا منو به خود آورد که آهای آقا کجا فرار می کنی مثل این که یادت رفته که بهم بدهکاری .. راست می گفت سر قضیه آرمیلاوکلید خونه شو که به من داده بود بهش بدهکار بودم . پریسا زن داداشم بود ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#50
Posted: 15 Aug 2012 06:36
هرکی به هرکی 51
خیلی بهم بدهکاری . ببینم نکنه یادت رفته . ببین آریا یادت رفته همین دیروز چه کار خطرناکی کردم و کلید خونه آرمیلا و در ورودی آپارتمانشو کش رفتم و سریع رفتم سر خیابون یکی از روش ساختم و دادم دستت ؟/؟ ببین واسه تو هر ریسکی رو انجام دادم و تو بازم هوامونداری . -ببینم چته آرین رفته تایلند بازم اونجات می خاره ؟/؟ -من که اونجام خیلی وقته می خاره و به دادش نمی رسی . -یادت رفته تو مجلس خونوادگی چند تا از این داروهای ضد خارش خوردی -ولی هیشکدومشون این داروی تو نمیشن -حتی مال داداش ؟/؟ -حتی مال اون که شوهرمه . -فقط شانس آوردی آریا که خونه خواهرت از اون کلیدای اختصاصی ضد سرقت نداره .. فقط حواست باشه . -ببینم پس با این حساب من دو سرویس بهت بدهکارم . -تو هریک از این کارامو میخوای با یه سکس فقط با یه سکس جواب بدی برادر شوهر عزیزم ؟/؟ نکنه دلتو زدم ؟/؟ -توکه می دونی من چقدر عاشقتم زن داداش . بریم مغازه . آرمیلا ظاهرا رفته تا دوساعت دیگه نمیاد . من و پریسا رفتیم مغازه . خیلی وقت بود که با هم سکس نداشتیم . -ببینم آریا این روزا که بهت بد نمی گذره . شنیدم و دیدم که خیلی رنگ و وارنگ از همه رنگو تور می کنی . حالا آقا واسه ما ممتحن هم شدن . کی میره این همه راه رو -چیه پریسا حسودیت میشه ؟/؟ توکه خودت تو محفل گل کاشتی و تو و آرمیلا کلی متلک بارونم کردین . -خب پیش اون گاهی مجبورم یه حرفایی بزنم .-اوخ نونو به نرخ روز خور -ببینم آریا پس تو الان اینارو به چه نرخی میخوای بخوری . حق دارم که بهت بگم کونو به نرخ روز خور . - زن داداش تو که می دونی خارج از این محفل خیانت محسوب میشه -یادت رفته که کی بود که موضوع مجلسو واست گفت ؟/؟ تو اگه این زن داداشتو نداشتی چیکار می کردی ؟/؟ رفتیم مغازه و قسمت بالکن اون . -پریسا -جوووون -چققدر ناز شدی -این ناز نیازه . حتما باید بهت بگم ؟/؟ یه زن وقتی نیاز داره دوست داره نازشو هم بکشن . معمولا یه غرور خاصی داره که اگه اون مردش دوست پسرش اونو حفظش کنه می تونه بهتر و بیشتر حال بده . -حالا میگی من غرورتو حفظ نکردم و تو خوب نمی تونی بهم حال بدی ؟/؟ -چرا عزیزم . عشق من . من همیشه واسه حال دادن به تو آماده ام . داشتم دق می کردم وقنی که تو اون مجلس می دیدم زنا چه جوری دارن از سر و کولت بالا میرن -خیلی خود خواهی پریسا . خودت هر کاری بکنی و اون وقت من نتونم ؟/؟ -تو داشتی لذت می بردی -خوبه حالا . انگار خانوم لذت نمی بردند -خب زودباش اگه میخوای کاری بکنی بکن تا آرمیلا سر نرسیده . حیف که نمی تونم خودمو واست لخت لخت کنم . می ترسم خواهرت سر برسه .. بوسیدمش و دستمو بردم داخل پیر هنش از همون طرف و از راه سوتینش به سینه هاش چنگ انداختم و واسه راحتی کار یه دامن کوتاه پاش کرده بود که دستمو گذاشتم لای شورتش و کف دستمو گذاشتم روی کوس خیسش و چهار انگشتی به جون کوسش افتادم و تند تند مثل یه کیر اونو می فرستادم تو کوسش و بیرون می کشیدم . انگشتام خیس شده بودند . یواش یواش داشتم به همون حالتی می رسیدم که از اولین سکس با پریسا درم ایجاد شده بود فکر منو خونده بود . -آریا راستشو بگو .. جوووووون من مث اون دفعه حال می کنی ؟/؟ -دستتو بذار رو کیرم ببین چی حس می کنی ؟/؟ یا دستاتو بذار رو صورتم توی تنم ببین واسه کیه که داغ کرده . برای توست عشق من . -تو منو دوست داری ؟/؟ -چه فایده تو که مال من نیستی . تازه وقتی می دیدمت که با چه عشق و حالی پی مردا بودی فهمیدم که ... -که چی که همه عشق ورزیها و دوستت دارم گفتن ها کلکه ؟/؟ .. کوس شر گویی من گل کرده بود من و پریسا عاشق سکس هم بودیم و من داشتم قصه لیلی و مجنون تعریف می کردم . این آرمیلا واسه ما حواس نذاشته بود . سریع کوس پریسا جونو میک زده و کیرمو فرو کردم تو کوسش . زیادنمی تونستیم مانور بدیم نه فرصتشو داشتیم و نه جایی درست و حسابی . -پریسا کوست همون کوسه . باحال . زیاد گشاد نشده -ولی حس می کنم کیر تو کلفت تر شده از بس که از این بیچاره کار می کشی . با یه دست حلقه زده دور کمر پریسا و یه دست رو کونش و بازی با سوراخ کونش و با کیری که توی کوس مرتب می رفت و بر می گشت و با بوسه ای که عطش دو تا هوسباز داغ و آتشین را تا حدودی تسکین می داد رفتیم به استقبال ار گاسم -آریااااااا وای کوسسسسسم . بد جنس از بس دیر میای سراغم این جوری میشم حالا زود باش که داره میاد . واییی آریا . به ته کوسم که می زنی ادامه بده . خواهش می کنم . زود ولم نکن .. این پریسا انگار یه حال و هوایی دیگه داشت . سرشو از بس این طرف و اون طرف می کرد و با این موهای افشونش دل منو می برد که بالاخره ترمز زد . -دستاشو این بار اون دور کمرم حلقه زد و من و لبامو طرف خودش کشوند و با یه لب به لب کیرمو که از کوس و تن به ار گاسم رسیده اش بیرون کشیده شده بود دوباره فرستادم اون داخل . با تمام وجودم بهش چسبیدم و تمام فضا ها رو پرکرده و با چند تا حرکت آبمو خالی کردم تو کوس پریسا . وقتی که پریسا بعد از بیرون کشیدن کیر من از کوس پاهاشو به دو طرف باز ترش کرد وچاک کوسشو باز تر کرد اون لحظه ای که آب کیر من در حال بر گشت از کوس و ریخته شدن به کناره های پاش بود یه حالی بهم داد که دوست داشتم کیرمو دوباره فروکنم تو یکی از سوراخای بدنش . دهنشو باز کرد و گفت بیارش .. بازم یه صدایی اومد . انگار یکی افتاده بود زمین -پریسا نگاه کن آرمیلاست . یه موبایل دستشه . نباید بذارم اونو با خودش ببره . لعنتی کجا قایم شده بود -اون گوشه دستشویی . کثافت کی اومده بود .. سریع خودمو جمع و جور کرده و رفتم دنبالش این بار از بالا خودمو پرت کردم پایین . ارتفاع زیاد نبود . پاهام درد گرفت . دم در رسیدم به آرمیلا . دیگه اون لحظه روان شناس بازی رو گذاشتم کنار . به جای سیلی یه مشت بهش زدم و موبایلو از دستش گرفتم و چپ و راست چند تا سیلی دیگه هم زیر گوشش نواختم و اون یه لگدی به کیر و خایه ام زد که از درد به خودم می پیچیدم . همین باعث شد که فرار کنه بره طرف در و در رفت . یه چاقوی نوک تیز رو از کشوی مغازه بر داشته و با همون درد کیرم خودمو رسوندم به ماشین آرمیلا با عصبانیت دو تا از لاستیکهاشو پنچر کرده و نذاشتم که بیاد طرف ماشین . تا حالا برد با من بود . موبایلو از چنگش در آورده و هنوز چند قدم ازش جلو تر بودم . سریع رفتم بالا سوئیچ ماشین پریسا رو گرفتم و از اونجا دور شدم . تصمیممو گرفته بودم . فرنوش تا شب نمیومد خونه و خارج از شهر کار داشت و این بهترین موقعی بود که خواهرمو بگیرم زیر مشت و لگد و اون درسی رو که مدتها پیش باید بهش می دادم حالا بدم .. دست پریسا جونم درد نکنه که اگه اونو نداشتم معلوم نبود چه خاکی باید تو سرم می ریختم . فقط باید این ماشینو جایی پارک می کردم که آرمیلا نفهمه و منو هم موقع ورود به آپارتمان نبینه . من باید حداقل پنج دقیقه قبل از اون می رسیدم . ... ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن