ارسالها: 7673
#51
Posted: 15 Aug 2012 06:37
هرکی به هر کی 52
بازم جای شکرش باقی بود که موقع ورود به خونه آرمیلا کسی منو ندید . هیشکی منو ندید و من رفتم اون داخل . شایدم چون وسط روز بود و هوا گرم بود کسی از خونه شون بیرون نمیومد . به چیزی دست نزدم . رفتم زیر تخت قایم شدم . منتظر بودم تا اون بیاد . می دونستم که واسش خیلی سخته که با ماشین خودش بیاد . چون اون دو تا زاپا س لازم داشت . ولی اخلاقشو می دونستم هر طوری شده باید خودشو با وسیله خودش می رسوند و همینم سبب می شد که فر نوش برسه . با استرس همون زیر موندم . حتی نفس هم نمی کشیدم . طوری تمرین می کردم که انگاری آرمیلا رو تخته و من باید فیلم بازی کنم که اون متوجه نشه که من اونجام . خسته شده بودم . می دونستم که این آخرین مرحله ایه که باید نشون بدم که قدرت واقعی دست کیه و ثابت کنم بهش که داداشش مرد شده و نباید بیخود باهاش بپیچه . حالا یا به خاطر عشق زیادیه یا نفرته یا خودی نشون دادنشه این چیزا واسم فرقی نمی کنه . باید حالیش بشه که نمی تونه در مقابل من عرض اندام کنه . این منم که برش تسلط دارم و باید که داشته باشم . دیگه زیادی آزادش گذاشته بودم . زمان به سرعت سپری می شد . خسته شده بودم . حرص می خوردم . پس چرا خواهرم نمیاد . خودمو عقب تر کشوندم . حال و روز خوشی نداشتم . همون زیر به زحمت خودمو لخت کردم و لباسامو در آوردم که اگه یه وقتی افتادم رو آرمیلا خودمو زیاد خسته نکنم و بتونم بقیه کار هامو خیلی راحت پیش ببرم .. دیگه داشتم نومید می شدم مثل این که قسمت نبود که این کارو انجام بدم . شاید یه حکمتی تو کار بود که باید اونو موکول می کردمش به روزای بعد .. لباسامو دستم گرفته و قصد داشتم خودمو از زیر تخت بیرون بکشم که یهو سر و صدای سلام علیکی رو پشت در ورودی شنیدم . وااااااییییی خودش بود . آرمیلا خواهر چموشم بود . ترسیدم زود رفتم تو اون سوراخم قایم شدم . دوساعت بود که اونجا بودم . در باز شد و اومد داخل . خوب گوشامو تیز کردم تا ببینم که آیا با کسی حرف می زنه یا نه . مثلا با شوهرش یا یکی از دوستاشه ؟/؟ سر و صدایی نشنیدم . آسوده خاطر شدم . همه چی به خوبی پیش می رفت آرمیلا خودشو انداخت رو تخت . سر و صدای خفیف پرت شدن یه چیزایی رو پایین تخت می شنیدم . ظاهرا لباسای روشو از تنش در آورده بود و انداخته بود زیر تخت . می خواست خیلی ریلکس و راحت یاشه . خوب که نگاه کردم دیدم همه چی اونجا افتاده جز شورت .. احسنت آرمیلا کارمو راحت کردی . اون یه شورتتم در می آوردی دیگه نور علی نور می شد . ولی افتخار اونو خودم به عهده می گیرم . طوری میگامت که از کوس بره داخل شکمتو پاره کنه از دهنت در آد . وای یه لحظه از جاش پاشد . پاهای ستون کرده شو می دیدم که کنار تخت داره بهم چشمک می زنه . نکنه زیر تخت کاری داشته باشه . من فقط باید به خودم چند لحظه فرصت می دادم که با آرامش از اون سوراخ بیام بیرون وگرنه کارم تموم بود . رفت طرف ضبط و سی دی و یه ترانه از شکیلا رو واسه خودش گذاشت . آهنگ کمی با من مدا را کن رو .. کمی با من مدا را کن که خود را با تو بشناسم من گمراه تو پیدا کن من گمراه تو پیدا کن ... این ترانه همین جور داشت واسه خودش تکرار می شد و منم صدای گریه هاشو می شنیدم . یعنی اون به خاطر عشق به من این طوری افتاده تو غم و غصه و سیمهاش قاطی کرده . هرچند اون جوری که تا حالا نشون داده بود این آبجی ما اصلا سیم نداشت و همش تو کار بی سیم بود . به خودم نهیب زده و می گفتم آریا این قدر احساساتی نشو . این آبجی خانومت گرگ تشریف داره این گوسفند نمایی اونو نگاه نکن . یادت رفته چه جوری داشت علیه تو پاپوش درست می کرد ؟/؟ تورو به درخت آویزون کرد تا دوستاش به تو تجاوز کنن ؟/؟ طوری به صورت سینه خیز خودمو از زیر تخت بیرون کشیده و نفس نمی کشیدم که انگاری تو جبهه جنگم و دارم از زیر سیم خار دار رد میشم .. من نباید از آرمیلا واسه خودم یه بت درست می کردم . ولی کرده بودم و حالا باید خودم این بتو می شکستم . هرچند اونم یه یه نوعی دیگه از من واسه خودش بت درست کرده بود ولی من منطقی تر می خواستم برای رسیدن به این بت و شکستن این طلسم تلاش کنم . این ترانه شکیلا هم منو به یاد غم و غصه هایی که از شکست عشقی در رابطه با آهو خورده بودم مینداخت . به یاد اون وقتایی که دلم میخواست همسرم شه و اونو به اون چینگ چانگ چونگ نامرد شوهر دادند ولی با همه این ها حق به حق دار رسید و این من بودم که دختریشو گرفتم و احتمالا می تونستم بابای بچه اش هم بشم . از تخت کاملا اومده بودم بیرون . خیلی آروم ایستادم . آرمیلا تو عالم خودش بود و انگاری که اصلا هوش نبود . چشاش بسته بود و رفته بود توی حس . الان وقت شنیدن این آهنگ بسیار زیبای شکیلا خانم نبود . رفتم جلو تر و اون پریز برقی رو که می دونستم مال سی دی بوده کشیدمش بیرون . آرمیلا تا چشماشو باز کرد که ببینه چی شده منو روبرو خودش دید و تا بخواد جیغ بکشه دستم رو دهنش قرار گرفت . .با آخرین زورم دهنشو فشار داده داشتم . دست و پا می زد و می خواست با دندوناش دستمو گاز بگیره . ولی مگه می شد کف دستو گاز گرفت ؟/؟ تازه اگه جای دیگه رو هم گاز می گرفت من تکون بخور نبودم . تازه داشتم به اونچه که می خواستم می رسیدم وتا به هدفم نمی رسیدم ول کنش نبودم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#52
Posted: 15 Aug 2012 06:44
هرکی به هرکی 53
خب آهو کوچولوی من حالا دیگه تو داممی دیگه نمی تونی از دستم در بری . الان دیگه وقت انتقامه . بلایی به سرت بیارم که فراموش کنی یه برادری هم داشتی . چشاش از ترس دیگه رمقی واسه نگاه کردن به من نداشت . بد جوری داشت از کاسه در میومد -هرچی بهت رحم کردم دیگه بسه . کیر کلفت خودمو رو به صورتش گرفته و گفتم اینو می بینی واسه تو آماده شده . یه لحظه که دستمو از رو دهنش بر داشتم بهم گفت -آشغال برو با همون پریساجونت مشغول شو برو تو کوس مامانت فرو کن . درجا گذاشتم زیر گوشش -حالتو می گیرم دختر . جرت میدم . یادت رفت تو مجلس خونوادگی به هر کی که از راه می رسیدی کوس می دادی و از داداشت دریغ می کردی ؟/؟ یادت رفت چقدر بهم سر کوفت می زدی ؟/؟ یادت رفت از من و مامان فیلم گرفتی و معلوم نیست فیلمه چی شد ؟/؟ -پس کار تو بوده که فیلمو از بین بردی -کار من بوده یه امداد غیبی بوده . یادت رفته داداشتو به درخت بستی تا آبروشو ببری ؟/؟ واسه چی دختر مگه من باهات چیکار کرده بودم ؟/؟ رفت جیغ بکشه دستمو محکم رو دهنش فشردم . با آخرین زورم طوری که از گوشه لباش خون می ریخت . با دندوناش لباشو گاز گرفته بود . -حالا من میخوام بهت تجاوز کنم . جیکت در آد خفه ات می کنم . حالیم نمیشه که تو کی هستی . خون جلو چشامو گرفته . ببین خشم منو ببین . تو غرور منو زیر پات له کردی . اما من حالا تو رو له می کنم . نشون میدم که قدرت دست کیه . هنوز این منم که پیروزم . برنده ام . داداشت . خیلی سگ جون و قوی نشون می داد این آرمیلا و هرچه دست و پا می زد من بد تر می کردم و زورم زیاد تر می شد . آخر پنجه مو گذاشتم دور گردنش و همین جور فشارش می دادم داشتم اونو خفه می کردم . چشاش رو به بالایی می رفت . نمی خواستم اونو بکشم فقط می خواستم زهر چشمی ازش گرفته باشم . دستامو از رو گردن و دهنش بر داشتم . نایی نداشت که به من لگد بزنه . بد جوری به سرفه افتاده بود . با همون صدای گرفته می گفت قاتل پست .. -آرمیلا غلط زیادی نکن . تا موقعی که نکشتمت بهت اجازه نمیدم که بهم بگی قاتل . اون موقع تازه حق داری که از عالم برزخ بیای به خوابم و به من بگی قاتل . دیگه دید خیلی جدیه . خواستم که شورتشو از پاش بکشم بیرون با بیجانی چند تا لگد به طرفم پرت کرد و من نیشگونش گرفتم و همونقدر نیرویی هم که داشت ازش گرفتم . به کارم ادامه دادم . دیدم که پاهاشو به هم چسبونده و منم حالشو گرفتم شورتشو به جای این که به طرف پایین بکشم به طرف بالا و در یک حالت عمود طوری کشیدم که کناره ها و حاشیه های شورت , پدر رون و کون آرمیلا رو در آورد . من این کار رو به قصد پاره کردن شورت آرمیلا در همون حالت انجام داده بودم و می دونستم با این کارم به شدت گوشت تنشو سوزوندم ولی این شورت با این که از بغل خیلی نازک بود ولی پاره بشو نبود . ساعتمو در آورده و با اون قسمت تیزی بندش کناره شورت آرمیلا رو پاره کردم تا بالاخره آخرین پوشش رو هم از تنش در آورده باشم . -ببین آرمیلا وقتی آریا تصمیمی بگیره هیچی جلو دارش نیست . من مرده یا زنده تو رو امروز باید بگام . حالا تو کدومشو دوست داری . خشم و ناتوانی رو تو چهره اش می دیدم . تکون بخور نبود . کیرمو رسوندم لاپاش . پاهاشو طوری به هم چسبونده بود که عین یک دژتسخیر ناپذیر نشون می داد .. بالای قاچ کوسشو می دیدم ولی سگ مصب طوری پاهاشو به هم مماس کرده بود که به هیچ صراطی نمی تونستم کیرمو بکنم تو کوسش . کیرمو که بی اندازه تیز و سفت و کلفت و دراز شده بود به همون قسمت بالای کوس فشار داده و با این که کله کیرم به شدت دردش گرفته بود ولی مثل یک مته بهش حمله کرده بودم . از درد به خودش می پیچید یه خورده پاهاشو شل کرد و من به محض این که دیدم قسمتهای بیشتری از قاچ کوسش تو دید قرار گرفت کیرمو پایین تر کشونده و به وسط و سوراخ کوسش فشار آوردم . خواست که دوباره پاهاشو به هم بچسبونه و منو رد کنه ولی دیگه فایده ای نداشت . کیرم لاپاش جا خوش کرده بود . حالا محکم به اون قسمت سوراخ فشار می آوردم . تا می تونستم تو همون جای کم با دور کوسش بازی می کردم پس از گذشت چند دقیقه دیدم که یه خورده از کوسش خیس شده ولی من فشارمو به اون ناحیه وارد می کردم . دلم می خواست به هر قیمتی که شده اونو بگام و می دونستم که دارم موفق میشم و باید که موفق می شدم . کوس خیس تر شده بود و جاده برای حرکت کیر من باز تر . حالا با دنده سبک تری حرکت می کردم . حس کردم که قسمتهای جلویی کیرم رفته تو کوس آرمیلا . بالاخره قلعه و دژ به ظاهر تسخیر نا پذیرو فتح کرده بودم . مقاومت آرمیلا در هم شکسته بود . البته هر چند یه جفتک هایی هم می زد . -خواهر خوشگله نازم نگو که حال نمی کنی . ببین کیر داداشی چقدر مزه میده . اگه می دونستی زودتر از اینا می خوردی . اون که دیگه نمی تونست با صدای گرفته اش جیغ بزنه سرشو آورد بالا و یه تفی انداخت تو صورتم که راستی راستی دلم می خواست خفه اش کنم . ولی بر خودم مسلط شده و دو تا تف انداختم تو صورتش .-عزیزم دو بر یک به نفع من . اگه می خوای مسابقه بدی بگو حاضرم . فکر کنم آب دهن تو زودتر بخشکه . دوباره از حرص لباشو می جوید و این همون چیزی بود که من می خواستم . این بار اون چند در صد رحمی رو هم که داشتم کنار گذاشتم و با یه فشار رو به جلوی دیگه بقیه کیرمم گذاشته که بره تو کوس آرمیلا . تا فتح و پیروزی به طور کامل صورت بگیره .. ادامه دارد .... نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#53
Posted: 15 Aug 2012 06:45
هرکی به هر کی 54
دستامو رو کمر آرمیلای بیجان نگه داشته و کیرمو می زدم به ته کوسش . چه حالی داشت گاییدن این آبجی سر کش . گاییدن آهوی رام و آرام به یه طرف و گاییدن این خواهر کرشمه ای ما به یه طرف دیگه . خودمو روپشت آبجی خوابوندم و سینه هاشو از پهلوها گرفتم تو دستام و با چنگ زدن به اونا اون چشای بسته شو باز کردم تا بیشتر شاهد از حدقه در اومدن اونا باشم . -کثافت بیرحم -خوشم میاد تو رو این جوری می بینم . حال نمی کنی خواهر گلم ؟/؟کی به کی میگه کثافت . ناسلامتی یه نموره ای ازمون بزرگتری ما باید ازت چیز یاد بگیریم . .دست از جفتک زدن و غرورش بر نمی داشت . و این کاراش سبب می شد که من بدتر بکنم . اونو دوباره یه دور بر گردوندم تا صورتم روبروی صورتش قرار بگیره دو تا دستمو گذاشتم رو وسط دو تا پاش با فشار پاهاشو به دو طرف چاکش دادم . و با فشار بیشتر بازش کردم . این بار دهنمو گذاشتم وسط پاش . -آرمیلا به من میگن آریا کله خراب . جوش بیارم همین جا کوستوبا کلیه متعلقاتش گاز می زنم خام خام می خورم . اون فیلم آدم خورا رو که با هم دیدیم چه جوری یه عده تو قبایل آفریقایی گوشت یه عده از همنوعانشونو می خوردند . دندونامو گذاشتم رو چوچوله های خواهر گلم و یه نیم گازی بهش زدم که جیغش رفت آسمون . خیلی خوشمزه هست آرمیلا جون . واسه این که از دستم در نره اونو بغلش کرده با خودم بردم آشپز خونه . نمک فلفل رو با خودم آوردم ویه خورده ریختم رو کوسش . ظاهرا یه کمی نفوذ کرد به جاهای عمیق ترش . جیغ می کشید و مثل سگ تیر خورده زوزه . -نمی دونی خواهر من کباب با نمک وفلفل زده چقدر دوست دارم . بیشتر دوست دارم پخته باشه . حالا خام خام می خورم اگه خودت دوست داشتی که پخته بخورم یه کبریت هم میارم و می پزمش . آرمیلا رنگ به چهره نداشت . کله خری منو دیده بود . فهمیده بود که دیگه نمی تونه در مقابل من تاب بیاره . ترسید . دیگه حس کرد که واقعا کوسشو به آتیش می کشم . راستش با همه بلاهایی که سرم آورده بود بازم یه جوری می شدم ولی باید ادبش می کردم که عشق و دوست داشتنو با دیوونگی و کله خری و خود خواهی اشتباه نگیره . هرچند من خودمم از این که دارم یه زن سر سختو میگام خیلی لذت می بردم و حال می کردم . بااین که لب و دهنم ازلیس زدن و مکیدن کوس آرمیلا می سوخت ولی همه اینا رو تحمل می کردم . حالا این فلفل بود که اونو به جنبش وا داشته بود . -بسه دیگه . مسخره بازی رو بس کن دیگه . پنجه هاشو واسه یه لحظه به طرف صورتم آورد و یه خراشی بهم وارد کرد . منم موهاشو به شدت کشیدم و اونو از این طرف به اون طرف مینداختم . -تو دیگه دست اسب وحشی رو از پشت بستی . من خستگی ناپذیرم . این جوری بیشتر کیف می کنم عزیزم . بی اندازه خشمگین وعصبی کرده بودمش . اونو بلندش کرده انداختم رو شونه هام و بردمش وسط پذیرایی به یکی از اون ستونهایی که از دل پذیرایی در اومده بود چسبوندم . -آه آرمیلا جون این از همون اول که مهندس داشت نقشه اینجا رو می چید گفت که یه روزی همچین اتفاقی می افته و جون میده به این که یه زن اینجا بسته شه و به زور بکنن تو کوس و کونش . حیف که اینجا درخت نداریم وگرنه تو رو می بستم به درخت . مثل این که از درخت بازی خیلی خوشت میاد . چشاش عین پلنگای زخمی نشون می داد که خیلی ازم دلخوره و اگه خونمو بخوره سیر نمیشه . طوری طناب پیچش کردم که بتونم هم تو کوسش فرو کنم هم تو کونش . -آخیش نمی دونم چرا از اول این کارو نکردم . در عوض یه آب بندی درست حسابی شدی . یه پارچه هم تو دهنش چپوندم تا دیگه نتونه هیچ کاری انجام بده . اون فقط ایستاده به ستون بسته شده بود و هیچ غلطی نمی تونست بکنه . -حالا خوب می تونی احساس منو درک کنی بفهمی که چه حالی داشتم . تو این قدر پررو وقیح و بیشرم بودی که اومدی از من و مامان فیلم گرفتی .. منو به درخت بستی و تا حد مرگ شکنجه ام کردین .. بازم از من و پریسا عکس و فیلم گرفتی . حالا یه خورده بچش ببین چه دردی داره آدم اسیر باشه و نتونه کاری از دستش بر بیاد . کیرمو از پشت کردم تو کوسش . خشک بود . ترس هوسشو خشک کرده بود ولی چند بار که عقب جلو کردم یه خورده خیس شد . از جلو هم کوسشو گاییدم . کونشو با بیرحمی از وسط باز کرده و خشک به سوراخش فشار آوردم . -آبجی گل و نازنین و غریب نواز ما . کوس و کونت پیش همه سر خم می کنه اونوقت می خواد یه دستی به سر و روی کیر ما بکشه ناز داره . می دونستم که خیلی روش فشار آوردم . ولی نمی دونم چرا حس می کردم که بازم کمشه . اون باید بیشتر از این ها می کشید . این مرحله اول کار خواهر درمانی من بود و می دونستم خانوم حنا با این اندازه خشونت من موافقتی نداشته . به چشای خشمگین خواهرم خیره شده بودم . حس می کردم هنوز شاخ و شونه هاش نشکسته . تو دهنی یه ناله هایی می کرد و منم پارچه رو از دهنش بر داشته و گفتم بنال چی می خوای بگی -از جون من چی می خوای . اگه می خوای منو بکشی بکش و خلاصم کن . بگو چی می خوای تا من انجامش بدم و دست از سرم وردار . منم دیگه نمیخوام ریختتو ببینم . حتی تو مجلس هم که بهت رسیدم یا هر جای دیگه ای که دیدمت سرمو اون ور می کنم . حس کردم که یواش یواش دارم به خواسته ام می رسم و پیروز میشم ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#54
Posted: 15 Aug 2012 06:46
هرکی به هرکی 55
من از جون تو چی میخوام آرمیلا ؟/؟ بگو تو از جون من چی میخوای ؟/؟ این منم که همش دارم از خودم دفاع می کنم . اصلا تو یه ذره عاطفه و احساس تو وجودت نیست . اصلا نمی فهمی معنی عشق و دوست داشتن چیه . نمی فهمی اینی که جلوت وایساده داداشته . حاضری دارو ندارتو تقدیم غریبه ها کنی هر چی که داری به اونا ببخشی . اون چیزی رو که حق منه از دستم بکشی و بدی به یه نفر دیگه ولی من هیچی .. من چه هیزم تری بهت فروختم . گناه من چیه که پسر شدم و دختر نشدم تا امروز تو حسرت پسر بودنو نداشته باشی . شاید باور نکنی ولی تو اولین عشق زندگیم بودی . اون وقتایی که نمی دونستم دوست دختر داشتن به چه صورته و چیکار باید کرد من عاشق تو شدم . عشق و شاید باور نکنی هوسم تو بودی . همه چیزم تو بودی الگوی من .. نیاز من .. ولی تو چشاتو به روی واقعیت بسته بودی . همش می ترسیدم که یکی بیاد و تو رو ازم بگیره . همش می ترسیدم که بایه پسر دوست شی و یه رقیب واسه من پیدا شه . من عاشقت بودم با تمام وجودم می خواستمت ولی تو تو .. چیکار کردی فقط به خودت توجه داشتی . فقط خودتو توآینه زندگی می دیدی .. فقط به خودت اهمیت می دادی . ..... چشای آرمیلا یه برق خاصی می زد . حس می کردم که این کوس شر گویی های من که خودمم سر و ته شو نمی فهمیدم داره درش اثر می کنه .... -آره آرمیلا من همش به فکر تو بودم . دوست داشتم بهت بگم عاشقتم دوستت دارم .. دوست داشتم باهات عشقبازی کنم . ولی ازت حساب می بردم می ترسیدم تواصلا به من توجهی نداشتی . همین بی توجهی هات سبب شد که من عاشق آهو بشم . ولی اون غزال من .. آهوی واقعی من که از دستم گریخت تو بودی . تو که با بیرحمی زیر پاتو نگاه نکردی که ببینی داداش تو از عشق تو به خاک سیاه نشسته و داره خون گریه می کنه . عروسی تو و فرنوش به ظاهر می خندیدم ولی اون شب اول تا صبح گریه کردم . روز بعدش خودمو قانع کردم که به خاطر خوشبختی تو باید خوشحال باشم . داداش که آبجیشو دوست داره باید با خنده هاش هم بخنده .. همچین رفته بودم تو فیلم که خودمم احساساتی شدم بغض گلومو گرفت . به زحمت بر خودم مسلط شدم . شاید این بغض خوشحالی بود از این که می دیدم هم در قدرت هم در احساس بر آرمیلا غلبه کرده و اونو فریبش دادم .البته فریبی در جهت اصلاح اموروخوابوندن شر. هرچند پیروزی این یکی هنوز عملی نشده بود .. -آره خواهر گلم تو عشق منو با نفرت جواب دادی . وقتی تو مجلس خونوادگی می دیدم که تو با همه حال می کنی و برخلاف قانون از داداشت فاصله می گیری زجر و عذابم چند برابر می شد .. بازوهای آرمیلا رو گرفته و تو چشاش نگاه کردم و بهش گفتم به من بگو به من بگو گناه من چی بوده . چی بوده که باید این همه عذابم بدی . اگه بگم برات می میرم اگه بگم در عشق تو خاکستر میشم و تو تنها عشق واقعی زندگی من هستی و بقیه همه فرعیات هستند قبول می کنی ؟/؟ نه .. می دونم که نه . تو فقط عاشق خودتی . تو اصلا نمی دونی احساس چیه . تو سنگدلی . بیرحمی . عاطفه نداری . خدا یه ذره عشق تو وجودت نذاشته .. اشک از چشای آرمیلا جاری شده بود .. منم دیگه حس کردم که باید این روضه خونی رو تمومش کنم .. خانوم حنا لب و دهنت درد نکنه که راهنمایی ام کردی . آرمیلا مثل ابر بهار می گریست و من دست و پاشو باز کردم . پیشونیشو بوسیدم . -به خاطر این که عاشقتم منو ببخش . به خاطر این که با تمام وجودم دوستت دارم منو ببخش . منو ببخش ولی محکومم نکن آرمیلا . چون کسی رو تو این دنیای بزرگ نمیشه به خاطر دوست داشتن کسی محکوم کرد . من یک جلاد نیستم . من نمی تونم مثل تو سنگدل باشم . ادای آدمای بیرحم رو در میارم ولی تو خیلی راحت می تونی سنگدل باشی . خیلی راحت می تونی منو بدی دست دوستات تا منو عذاب بدن و از عذاب دادن من لذت ببرن . خیلی راحت .. هیچی ازت نمیخوام . دیگه ازت نمیخوام که بیای تو بغلم و باهام حال کنی . ازت نمیخوام که دوستم داشته باشی ولی اگه یه ذره وجدان تو وجودت باشه ازت به عنوان کسی که هم خونشی میخوام که بهم یاد بدی که چطور می تونم بی وجدان باشم . چطور می تونم به جای عشق تخم نفرت تو دلم بکارم -بس کن آریا .. بسه دیگه تو که جیگرمو سوزوندی -ازچیزی که نداری حرف نزن . این بار صورتشو بوسیده به قصد خداحافظی پشت به او و به سوی در رفتم . این دیگه لحظه نتیجه گیری بود . خیلی آروم می رفتم تا بهش فرصت فکر کردن بدم . دستامو جلو صورتم گرفته و چشامو می مالوندم تا قرمز ترش کنم و فکر کنه دارم عذاب می کشم .. -آریا .. نرو .. برگرد .. دوستت دارم .. دوستت دارم .. برگرد خواهش می کنم برگرد .. اگه می خوای زنده بمونم برگرد .. به اندازه کافی چشامو قرمز کرده بودم . یه دور برگشتم و دستمو از جلو صورتم برداشتم و از فاصله چند متری بهش خیره شدم -برگردم که بازم مسخره ام کنی . کوچیکم کنی برگردم و بفهمم که همه این دوستت دارم گفتنهات واسه مسخره کردن و به ریش من خندیدن من بوده ؟/؟ -نه به جون تو که از همه دنیا واسم عزیز تری دوستت دارم . می دونم قبول نمی کنی ولی من فقط به تو قسم می خورم که دوستت دارم عاشقتم . به همون اندازه و شایدم بیشتر از اونی که تو دوستم داری دوستت دارم . آغوششو واسم باز کرده بود و این بار منم با آغوشی باز به طرفش رفتم . صداقتو از گرمای وجودش حس می کردم . حس می کردم که با تمام وجودش عاشق منه و هرچی که خانوم حنا گفته درسته . سینه هاشو به سینه هام چسبونده و سرم به روی شونه هاش افتاده بود . این بار واقعا احساساتی شده و همراه با اشکهای آرمیلا اشک می ریختم .. می دونستم که دقایقی بعد پیامد این آشتی چی می تونه باشه . آرمیلا لبای خودشو رو لبام قرار داد و فقط اون بود که مدام حرف می زد . حرفاشو در میون هق هق گریه هاش یک در میون متوجه می شدم -داداش دوستت دارم می دونم هم تو رو هم خودمو اذیت کردم .. دیگه این کارو نمی کنم . به جون تو دیگه این کارو نمی کنم . منو ببخش . هربلایی سرم بیاری حقمه . نمی دونستم این قدر دوستم داری . نمی دونستم این قدر واسم ارزش قائلی . هر چی رو که ازت دریغ کردم نثارت می کنم . روح و جسمم همه مال تو .. با دستاش سینه هامو نوازش می کرد داشت می رفت پایین ترکه صدای تلفن خونه رو شنید .. رفت اون یکی اتاق و پس از صحبت با اونی که نمی دونستم کیه بر گشت .. -آریا خیلی دلم می خواد امشبو با تو باشم ولی فرنوش تا یه ساعت دیگه بر می گرده . خونه مامان هم که نمیشه . داداش ! اگه جور کنم می تونی واسه امشب باهام باشی ؟/؟ -من با تو تا اون سر دنیا هم میام . زنگ زد واسه خانوم حنا اون خونه بود و گفت که موردی نداره می تونین شبو بیاین پیش من . از اون طرف به فرنوش زنگ زد و یه بهونه ای تراشید که دوستش به شدت بیماره و مشکلی داره که نیاز به مراقبت داره شبو میخواد اونجا بمونه و داماد من هم خیلی راحت قبول کرد .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#55
Posted: 15 Aug 2012 06:48
هرکی به هرکی 56
. آرمیلا خودشو یه لحظه ازم دور نمی کرد . نگاهش عاشقونه شده بود یه آرامش و اعتماد به نفس خاصی پیدا کرده بود -داداش چه روزها و ماهها و سالهایی که از دستمون در نرفته . -همه اینا رو جبران می کنیم . -اصلا دلم نمیخواد خونه رو ترک کنم و از این حال و هوابیام بیرون . دوست دارم سرمو بذارم تو بغلت و باهات درددل کنم . از سالهای جدایی بگم . از سالهای غم از اون وقتایی که تازه ازت خوشم اومده بود . -پس تو هم دوستم داشتی کلک . خواهر ناز و عاشق ما رو باش . چه جوری دوستم داشتی . -همونجوری که تو داشتی داداش . شایدم بیشتر -معلوم بود چه جوری نشون دادی . ببینم خیلی اذیتت کردم . تنت درد می کنه ؟/؟ می دونم همه جات می سوزه -نه آریا . حقم بود . باید بیشتر از اینها تنبیهم می کردی . هر بلایی که سرم می آوردی حقم بود . خیلی اذیتت کردم . دلم میخواد اول باهات تا ساعتها حرف بزنم . -خب دوم چی ؟/؟ -خیلی بهت بدهکارم -همه رو میخوای یه شبه بدی ؟/؟ -اگه چشمات بگن آره هیچکدوم کاری نداره . باور کردنش سخته که یه خواهر عاشق برادرش شده باشه -وبرعکس -نمیدونم -شیطون گلم چطور من حرف آبجی مو قبول کنم اون به حرف داداشش شک کنه ؟/؟ خودشو انداخت تو بغل من و منو بوسید . -شوخی کردم . باورم نمی شد اون همون آدم یه ساعت قبل باشه . یعنی این قدر راحت تونستم با احساساتش بازی کنم و اونو سر عقل بیارم ؟/؟ قبل از این که بریم خونه حنا دو سه ساعتی رو باهم دور زدیم . رفتیم به یه جای دنج و خلوت . البته فقط می شد حرف زد . از ماشین پیاده نشدیم . من رانندگی می کردم . سرشو دوباره گذاشت رو سینه ام . دوست داشت که بازم بگم که دوستش دارم و من در هر یکی دوجمله یه بار اینو بهش می گفتم . خیلی مظلوم و بی ریا به نظر می رسید . -همیشه یه حس خاصی بهت داشتم . دلم می خواست باهات رابطه داشته باشم .-حالا دیگه نمی خوای ؟/؟ -بیشتر از هر وقت دیگه ای . الان که به اوج عشق رسیدم اوج هوس هم باید باشه تا لذت عشقو کامل کنه . -آرمیلا خیلی حرفا باهات دارم . حرفایی که امروز و فردا تموم نمیشه و کار چند ساعت نیست . وقتی از یه چیزی حرف می زنم یه چیز دیگه ای یادم میاد . همش می ترسم که حرفام و تازگی این حرفا از یادم بره .. دلم می خواد اون چیزایی رو که تو دلم میگذشت و می گذره تو هم بدونی -چقدر قشنگ و با احساس صحبت می کنی آریا . این همون حال و هواییه که من درش قرار دارم . با همون عشق با همون احساس و با همون نیاز . نیاز به این که تو بغلم بزنی و بگی اون سالهای غم و حسرت و رنج تموم شده -با این که شوهر کردی ؟/؟ -اون مسئله اش جداست . -یه نیاز هایی هست که نمیشه با ازدواج تامینش کرد یا مقایسه اش کرد . شاید در نتیجه یه تشابهات مختصری داشته باشه . ما تو مجلس خونوادگی با خیلی ها سکس داریم . من با فرنوش ازدواج کردم و اون خیلی از نیازهامو بر طرف می کنه ولی اون می تونه اون سر خوردگی منو که از علاقه ام به تو در نوجوانی در من به وجود اومده و پیدا شده درمان کنه یا به تعریف و تعبیر دیگه از بین ببره ؟/؟ این خود توبودی که باید درمانم می کردی . بهم می گفتی که تمام اون حسایی که نسبت بهت داشتم یه احساس دو طرفه ای بوده . تا وقتی به اون دوران فکر می کنم لذت ببرم . لذت ببرم از این که با گذشت زمان تونستم به اوج لذت و شادی برسم . -قول میدی دیگه اون آرمیلای عصبی نباشی -اگه دوستم داشته باشی آره -اینو می دونی عشق زیادی حسادت میاره ؟/؟ -آره داداش همون حسی رو که من نسبت بهت داشتم -ودوست نداشتی که من یه همچین حسی نسبت به تو داشته باشم -شاید دوست داشتم که تو هم حسود باشی و در ضمیر نا خود آگاه خودم از این حس تو لذت می بردم ولی درعوض خودم تحمل نداشتم که تو رو با دیگران ببینم . دچار خشمی می شدم که کنترل اون واسم مشکل بود . حس می کردم که دوستم نداری . به من توجهی نداری . -ولی فکر نمی کردی با این کارایی که تو می کنی من زده میشم ؟/؟ ازت متنفر میشم ؟/؟-شاید ولی سردر گم شده بودم . نمی تونستم عشقمو بهت ابراز کنم . یعنی همون اوایل نوجوونی رو میگم و همین باعث عذابم شد . می ترسیدم بهت بگم که دلم میخواد باهات یه رابطه جنسی داشته باشم . حس می کردم که باهام بر خورد بدی داشته باشی . بهم بتوپی . مسخره ام کنی .تهدیدم کنی و یا این که بری به خونواده بگی . ولی حالا می دونم که اشتباه می کردم -از کجا می دونی ؟/؟ --از اونجایی که خودتم خیلی شیطونی -خب تو که اینو از اولشم می دونستی -خب فکر نمی کردم در مورد من بخوای پیاده اش کنی . ولی راستش حالا که خودت گفتی . یه خورده محیطو امن تشخیص داده و تو ما شین خم شده و لبای داغ آرمیلا با لبای داغتر خودم به هم چسبوندم و حس کردم که شاید کوس خلیم گل کنه و همونجا تو ماشین لختش کنم ازش خواستم که بریم خونه خانوم حنا تا با هم باشیم . هر چی به حرفای آرمیلا فکر می کردم و اونا رو با حرفای حنا در مورد اون مقایسه می کردم که یه اختلاف هم بین اونا پیدا کنم موفق نمی شدم . خانوم حنا دین بزرگی به گردنم داشت . جبران اون خیلی مشکل بود . تازه دم در خونه شون رسیده بودیم که یادم اومد که ابتدای کار نباید باهاش زیاد خودمونی باشم و گرم بگیرم که هم من و هم حنا ضایع می شیم . وقتی روبروی هم قرار گرفتیم و آرمیلا واسه یه لحظه سر به زیر شده بود حنا یه چشمکی بهم زد که یه دنیا راز درش نهفته بود . راز هایی که دیگه نمیشد گفت رازند و آشکار شده بودند ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#56
Posted: 15 Aug 2012 06:49
هرکی به هرکی 57
من وحنا یه چشمکی به هم زدیم و من دلم می خواست همونجا بغلش کنم و ازش تشکر کنم ولی نباید سوتی می دادیم و برای من و اون هر دو بد می شد اگه خواهرم می فهمید که اون نقش یه جاسوسو واسم بازی کرده . فقط یه بار که وقت رفتن به دستشویی تنها گیرم آورده بود یه لب ازش گرقتم و بهش گفتم من جبرانش می کنم . -آریا تو خیلی خوبی . این من بودم که جبرانش کردم . تو که دیگه بدهی به من نداری . وقتی که ازم دورشد یه خورده به حرفش فکرکردم دیدم از یه نظر راست میگه . اول من بودم که به درخواست سکسش پاسخ مثبت دادم و اون برام این کارو کرد و ازبس خوب و مهربونه که بیشتر از اونچه که حقشه ازم نمیخواد هرچند در دیدار قبلی ازم انتظار داشت که به نحوی هواشو داشته باشم . من هیچوقت اونو فراموش نمی کردم و نمی کنم و بازم بهش می رسم با تمام وجودم نه به خاطر این که حس کنم مدیونشم بلکه واسه این که اون دوست داشتنی و خوب و مهربونه . شامو خوردیم . حنا گفت که شما دو تا رو دیگه باید تنها گذاشت تا .. بقیه اش دیگه باخودتون . سخت نگیرین منزل خودتونه . منم تو یه اتاق دیگه گوشی میذارم به گوشو و تلویزیون می بینم و ترانه گوش میدم تا خوابم ببره . داشت بهمون می گفت که اگه سر و صدا یی کردیم بی خیال باشیم . آرمیلا حنا رو بوسید و گفت تو خیلی خوبی اگه تو رو نداشتم چیکار می کردم . نمیدونم شاید اگه از کمک حنا با خبر می شد برخوردی مثبت با این موضوع می داشت . نمی شد قضاوت خاصی کرد . من و خواهرم تنها شدیم . -داداش دلم نمیخواد امشب به صبح برسه . تا ابد طول بکشه . بتونم تو بغل تو باشم و باهات حرف بزنم و هرکاری که دلم میخواد بکنم -وهر نقشه ای که دوست داری بکشی -داداش این قدر خجالتم نده دیگه . -شوخی کردم . با خواهرگلم شوخی کردم . چون دوستش دارم . اونو از همه دنیا بیشتر دوستش دارم . -حتی از مامان و آهو؟/؟ -آرمیلااگه واسم اهمیت نداشتی که این همه واسه جور شدن با تو خودمو به آب و آتیش نمی زدم . خودشو خیلی زیباتر از اونچه که فکرشو می کردم در آورده بود . اون زیبا بود و دوست داشتنی . خواستنی و مهربون . راست می گفت چقدر این یک شب برای من و اون کم بود . با این که حاضر بودیم از خوابمون بگذریم ولی بازم کم می آوردیم . این بار من سرمو گذاشتم رو سینه های لختش . اون تن خوش عطر و بوش به من حس دوباره ای می داد احساس خوشی برای ادامه زندگی و نگرشی به آینده ای خوش . -آریا می تونم ازت بخوام که حس کنی دوباره متولد شدی . یا بهتربگم اون رابطه من و تو یه روند تازه ای پیدا کرده ؟/؟ -نیازی نیست که تو ازم بخوای . این حسیه که در من ایجاد شده . شاید منم ازت همچین چیزی می خواستم و حالا می بینم که حسشو داری . شونه هاشو بالبام می مکیدم .. -آهههههه نههههه داداش همین حالا ؟/؟ چه زود داری یه جوریم می کنی . ادامه بده . هر جوری که خوشت میاد بکن . کبودم کن تمام تنمو کبود کن . یه بهونه ای واسه فرنوش میارم . میگم بایکی لزداشتم -مگه تو ازاین کارا هم می کنی -به خاطر تو حاضرم دروغ هم بگم . بخوررررر بخورررررر دوباره شونه هامو بخورش خواهش می کنم . ادامه بده . چشای خواهرمو می دیدم که چه با هوس باز و بسته میشه و منم با هوس خودم شونه هاشو به طرف سینه هاش میک می زدم و با زبونم روش می کشیدم . سینه های آبدار آرمیلا رو از پایین دور دستام حلقه کرده به طرف بالا جمعشون کرده نوکشو میذاشتم تو دهنم پاهامو از وسط و زانو خم کرده و زانومو میذاشتم روکوس خواهر جونم و می مالیدم روش . زانوم رو کوس بی اندازه خیسش لغزندگی خاصی پیدا کرده بود . -چقدر تو هوس انگیز و آتشینی آرمیلا -داداش داری با همه جات کار می کنی . از همه جات داری استفاده می کنی -وهمه جای تو . آبجی چشای خوشگلشو باز کرد . بایه خماری خاصی بهم نگاه کرد . به راستی نمی شد فهمید که کدوم حرکت منو دوست داره و نیاز بالاترش یا بالاترین نیاز اون در سکس دراون لحظه چیه که من برم سراغش . به هر قسمتی ازبدنش که دست می زدم حس می کردم که اون اوج نیاز و خواسته اش بوده که من با اونجاش ور برم . با این حال با بوسه ای داغ بستر هوسو نرم تر و تنورشو داغ تر کردم . این بار اومدم پایین تر . عجله ای نکردم . به نرمی زبونمو گذاشتم رو نافش . خیلی خوشش میومد . انگشتامو می کشیدم رو پوست تنش . جفت دستامو از زیر گذاشته بودم رو کونش و اون برجستگی هوسو چنگشون می گرفتم -آریا چقدر داری سستم می کنی . مگه نمیخوای آرمیلا هم نشون بده که چقدر داداششو دوست داره و داره واسش می میره -همینکه تن داغتو چسبیده به بدنم می بینم تمنای اونو احساس می کنم واسم کافیه . -می میرم واسه اون احساست . سرمو گذاشتم رو شکاف کوسش و یه چند تا چرخش و مانور اونجا دادم -نهههههه عزیزم عشق من کوسسسسسم داداششششش هر کاری که می کنی واسم هیجان داره بگو بگو باهام داری چیکار می کنی . -باتو رو نمی دونم ولی فعلا دارم سرمو شامپو می زنم . با همون حالت هوسش از ته دل خندید -قربون خنده هات برم من . نمیدونی وقتی که این جوری می بینمت از هردوست داشتنی تو دنیا دوست داشتنی تر میشی . رفتم سراغ کوسش . جایی که میگن آخرین مرحله کاره ولی گاهی وقتا می بینی که آخرین مرحله , مرحله اول میشه . من باید تا صبح به خواهرم حال می دادم و باهاش حال می کردم . طوری که باید چشام از خواب می سوخت و قرمز می شد ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#57
Posted: 15 Aug 2012 06:50
هرکی به هرکی 58
آرمیلا آرمیلا بگو دیگه واست چیکار کنم . -تو که داری همه کار واسم میکنی . بگو چیکار واست نکنم . -عزیرم خواهر گل و نازم . دوست دارم ساعتها باهات ور برم تا صبح تو بغلم بیدار باشی و منو به آخر عشق و هوس برسونی -داداش اگه به آخرش برسی اون وقت باهام قهر می کنی و میری . -عشق و هوس مث یه کش می مونه . مثل یه فنر . وقتی اونو بکشی تا آخر بره و دستتو ول کنی بر می گرده سر جای اولش . -پس هر وقت حس کردم تو از من داری سیر میشی خودمو ول می کنم تا بیفتم تو بغلت و از اول شروع شه . -چقدر تشنه مکیدن کوست بودم . چقدر دوست داشتم عطشمو رفع کنه -آهههههه نههههه هرچی دوست داری نوشش کن آریا . دوستت دارم . یادت باشه که منم باید با کیر تو سیراب شم . منم باید با حال دادن به تو حال کنم . -منم الان دارم با حال دادن به تو کیف می کنم . بده کوستو بده بخورمش . -این کوس بی حیا که در اختیارته داداش . با انگشتام کوسشو واسه دهنم تنظیم کردم و اون مغز کوس و چوچوله هاشو گذاشتم تو دهنم . دستای آرمیلا رفت رو جفت گوشام . کاش می رفت رو موهای سرم . -وایییییی آریا .. نهههههه کوسسسسم . بخور بخور اوووههههه داداش اشکمواشکشو در آوردی ولم نکن .. گوشامو داشت می کند . اشک من بود که داشت در میومد . یه خورده به خودم پیچیدم که اون متوجه این حالتم شد . -بمیرم برات داداش . فدات شم دست خودم نبود . دردت اومد ؟/؟ آرمیلا واست بمیره . خودشو بالا کشید و تا یه جوری ازم دلجویی نمی کرد دلش رضا نمی داد که من به کوس لیسی خودم ادامه بدم . خودشو هم طراز و منطبق با من کرد و سرمو گرفت میون دو تا دستاش و هرگوشمو به نوبت گذاشت تو دهنش . می بوسید نرمه گوشمو میک می زد -آخخخخخ عزیزم میذاشتی کوستو می خوردم دیگه . دردم نمیومد . داشتم باهات حال می کردم . عزیزم داری یه کاری می کنی که همه تنم سست میشه -خوشم میاد داداش باهام حال می کنه . لذت می برم آریا جونم با این جور میک زدنم سست میشه . یواش یواش اومد پایین تر و کیرمو گرفت تو دستش .. تا حالا هر چی ضرر کردم دیگه بسه . غریب و آشنا دارن با کیر داداشم حال می کنن و من ازش بی نصیب باشم ؟/؟ دیگه نمی ذارم سرم بی کلاه بمونه . -یعنی میگی کلاه کیرمم رو سر کوست نذارم ؟/؟ -اوخ داداش اون که تاج سر منه -فدای تو ملکه خوشگلم . آرمیلا ته کیر منو با جفت کف دستاش گرفته و اونو به طرف دهنش هدایت می کرد . اون دهن خوشگلشو باز کرد و کیرمو به آرامی فرو برد اون داخل . جفت لبای بالا و پایینشو آروم رو کیرم می کشید . اول با نوک زبون و بعد با کل پهنای زبونش رو کیرم می کشید . دلم می خواست فریاد بزنم و زدم . دلم می خواست دستامو تو تن خواهر گل و حشریم فشارش بدم . هوسمو بهش نشون بدم و یه جوری خودمو خالی کنم . اون آتیش خودمو نشونش بدم و احساسمو خالی کنم . واسه یه لحظه دستام به پهلوهلش چسبید ولی نتونستم ادامه بدم . دلم نمی خواست تنش درد بگیره . فقط یه خورده قلقلکش اومده بود . -آریا بهت گفتم هر کاری که دوست داری باهام انجام بده . -تو که یه زنی دلت نمیومد گوش داداشتو فشارش بدی .. -بیار کیرتو . هنوز سیر نشدم . -مگه من از خوردن کوست سیر شدم ؟/؟ -تا صبح وقت داریم . می خوام یه خورده با حس و تلاش خودم باور کنم که بیدارم . بیدارم و تو بغل اونی هستم که سالهاست آرزوشو دارم . -کیرمو به دهنش چسبونده و گفتم بیا عزیزم خواهر خوبم هرجوری که دوست داری حس بگیر . اونم مثل یه ماهی لبای خوشگلشو باز کرد . قبل از این که کیرمو فرو کنه تو دهنش گفت داداش گل و خوشگلم . اگه یه وقتی دیدی خوشت اومد آبت داره می ریزه تو دهنم خودتو کنار نکش . طوری حال کن و خودتو رها کن که حس کنی داری تو کوسم آب می ریزی . اصلا سختت نباشه . اگه یه موقع بخوای خودتو عذاب بدی و بگی ممکنه آرمیلا ناراحت شه هیچم این طور نیست اتفاقا منم دوست دارم که آب کیرتو مث آب حیات سر بکشم و نوشش کنم . حال کنم باهاش . همیشه در رویاهام این لحظه رو تصور می کردم . اگه منو از این لذتم محروم کنی حس می کنم باهام صمیمی نیستی و بین ما فاصله ای هست . -آخه اون دفعه در جا داشت آبم خالی می شد و به زور جلوشو گرفتم . -من می خوام سیرابم کنی . اون بیشترین حالتی رو که می تونی تو دهنم خالی کنی . وتو کوسمم همین طور . همیشه دوستم داشته باش داداش -همیشه دوستت داشتم و تو نمی خواستی اینو باور کنی . رفتم رو تخت دراز کشیدم تا این جوری بیشتر حال کنم و بدنم در نهایت آرامش باشه . هر چند ساک زدن آرمیلا لرزش و هیجان دیگه ای در من به وجود آورده بود . دستامو لای موهاش فروبرده بودم . چشام مست و خمار نشون می داد و منم تو نگاش لبخندی رو می دیدم که بهم می گفت دیدی داداش بالاخره شکارت کردم و تورت زدم . همونجوری که خواهرم می خواست خودمو ول کردم . با یه لذت و نشاط و جهش خاصی آب کیرم می خورد به سقف دهن آرمیلا و اونم با سرعت عجیبی همه شو می خورد . انگار عطش خواهر نازنینم فروکش نمی کرد . دست از میک زدن بر نمی داشت . می خواست مطمئن شه دیگه چیزی تو کیرم نمونده و تا تتمه همه شو نوش کرده . ولم نکرد و به کارش ادامه داد . -خسته شدی ناز من . -این تازه اول راهه . دیگه کوسم داره ازم شکایت می کنه . میخواد بیاد رو کیرت .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#58
Posted: 15 Aug 2012 06:51
هرکی به هرکی 59
آرمیلا خودشو انداخت رو من و کیرم -خواهرم خوشگلم تو دیگه امروز سنگ تموم گذاشتی . این قدر خودتو هلاک نکن . -دا داش تا وقتی که تو رو دارم نمی میرم . پس تو چیکاره ای . من که از تو زندگی می گیرم و عشق . به نظرم بی ربط هم نمی گفت . تمام اون ضربه هایی که بهش وارد آورده بودم و قبل از این سکس زده بودمش هیچ اثر باز دارنده ای روش نداشت . فقط چند تا لک گوشه و کنارای بدنش دیده می شد که وقتی به لبام نزدیک می شد اونا رو غرق بوسه می کردم . کیرمن تو کوس آرمیلا واسه خودش یه دنیایی داشت . این کوه ترس حالا واسم شده بود آسمان خوشبختی و آرامش . کونشو در حالی که رو کیرم حرکت می داد و بدنشو با اون تنظیم می کرد دست از حرف زدن و ابراز احساسات بر نمی داشت . -داداش هر چی بگم بازم کم گفتم . من باید هر چی کم کاری تو این سالها داشتمو جبران کنم . سرشو به صورتم چسبوندم لبمو گذاشتم رو صورتش و به گوشش نزدیک کردم . با هر بوسه ای که بهش می دادم چند کلمه تو گوشش نجوا می کردم . -چقدر منتظر این دقیقه ها بودم آرمیلا . تو چطور در اشتیاق من می سوختی ولی میذاشتی که من مشتاق در هوس تو بسوزم . -نمی دونم . دیوونه بودم . تو رو واسه خودم می خواستم . -ولی خودت .. دستشو گذاشت رو لبام و گفت هیسسسس دیگه این جوری حرف نزن دلم میشکنه بیشتر خجالت می کشم . همونجا انگشتاشو که رو لبم بود گذاشتم تو دهنم و با عشق و هوس میکشون می زدم . موهای سر خواهرمو نوازش می کردم . خودشم دوست داشت بیشتر باهام حال کنه . واسه همین حرکتشو رو کیر من با یه شتاب ثابت انجام می داد . انگشتاشو که خوب لیسیدم بازم رفتم پی زمزمه های عاشقونه . نرمه و زیر گوششو زبون زده و آروم میذاشتمش تو دهنم . -نمی دونی چقدر گناه می کردی که تا حالا این لذت و چشیدنشو ازم دریغ می کردی -داداش توبه کردم . حالا دیگه تا هر وقت و هر وقت که بخوای در اختیارتم . مال توام . با کف دستم پشت گردنشو نوازش می کردم و آروم آروم از طرف کمرش به طرف کونش می رفتم . هرچند که دستم به زور تا اونجاها می رسید . کوس آرمیلا یه داغی شدیدی پیدا کرده بود . جفت مردمکهاش با یه گردش خاصی هوس شدیدشو نشون می داد . اون بدون این که به خودش فشار بیشتری بیاره در حال ارگاسم بود . خیلی آهسته طوری که به زور صداشو می شنیدم بهم گفت که تو اولین مسیرم دارم می رسم به آخرای خط -ولی این تازه اول راه و اول خطه -ببینم چیکار می کنی داداش . وقتی مسافر اول خطه پشت سرش آب می ریزن -منم آخر خطی که اولشه این کارو می کنم . آرمیلا من تشنه اونم که تو کوست خالی کنم .. نمی تونست جوابموبده یه خورخودمو بالاتر کشیدم دستمو از پشت به کونش رسونده اونو به دو طرف باز کردم تا کیرم در تماس بهتری با دوتا لبه های کوس باشه و اثر ضرباتش فقط رو همون قسمتا بوده و یه خورده از پهلوهای کون جلوی اصطکاک با کوس رو نگیره . آرمیلا نیرویی دوباره پیدا کرده بود . منم حرارت و شوق تازه ای که آبمو دوباره خالی کنم به یه نقطه از بدن خواهر دیروز سرکش و امروز رامم . این بار تکنیکمو عوض کرده و دستامو از حد فاصل کم بین بدن خودم و اون رسوندم به روی کوسش بالای کوسشو با انگشتام به طرف بالا کشیدم که این کارم فوق العاده در ش اثر حشری کننده تری داشت . هر چند اون در اوج هوس بود ولی همین حرکت من فتیله نهایت لذت و ارضا شدنش بود .-نههههههه آریا آریا داداش دارم از حال میرم .. یکسره دارم آب میشم . تو باید مثل یه سیل تو کوسم خالی کنی . نذاری من تشنه بمونم .. بین شونه ها و سینه هامو چنگ انداخته بود و ولم نمی کرد . یواش یواش ول کردنو شروع کرد تا می رفتم حس کنم که دستاش دیگه رها شده یه چنگ دیگه بهم مینداخت . اینم یه مدل ار گاسم شدن بود . ادامه دار و فوق العاده هیجانی . از اونایی که نشون میده یه زن چقدر و تا چه حد خودشو با عشق و با تمام وجود تسلیم یه مرد می کنه . کاریش نداشتم بذار لذتشو ببره . اگه تو دهنش خالی نمی کردم حتما آب منم تا حالا تو کوسش خالی شده بود .ولی کم کم داشتم حس می کردم که میخوام تو کوسش خالی کنم . دستاش دیگه به تنم چنگ نمینداختن . افتاد رو من و چشاشو بست . خودشو رو من ولو کرد ولی کوسش هنوز رو سر کیرم بود و کیرم اون داخل تو دریای کوسش شناور . داغ شده بود و هر لحظه ممکن بود آبم بریزه . دلم می خواست وقتی نگام با نگاه آرمیلا تلاقی می کنه تو کوسش خالی کنم که نهایت عشقمو بهش نشون بدم . نهایت هوس و اون آرزویی رو که مدتها داشتم و از من دریغش می کرد . موضوع رو باهاش در میون گذاشتم . اونم همین خواسته رو داشت . ازش خواستم چشای خوشگل و خمارشو نبنده تا من راز های عشق و هوسش واسم آشکار شه -داداش دیگه که رازی بین من و تو نیست -نیست آرمیلا ولی دلم می خواد بازم فاصله و تفاوت بین دیروز و امروزو مجسم کنم و لذت ببرم . لذت ببرم که دیگه در دنیای دیروز خودم زندگی نمی کنم . دیگه اون چشا به دنبال اون نیستند که بر علیه اونی که واسشون می میره تو طئه کنن . -هرچی تو بخوای آریا . اون طاقباز شد و منم روش قرار گرفته و کیرمو فرو کردم تو کوسش . هنوز کوسش داغ و سر شار از هوس بود . یکی دوبار جلوگیری کردم . دوست داشتم بیشتر به چشای خوشگل و عاشقش خیره شم . چشای عاشق و پر هوسش . تو چشاش زل زدم . با چشاش بهم می خندید . همون چیزایی رو داشت می گفت که با زبونش می گفت . حرف دلشو تو چشاش می دیدم و راز دلشو از تو نگاش در می آوردم .. دیگه بین من و اون رازی نبود . با لبخند لباش و خنده چشاش آروم خیلی آروم سرشو تکون داد .. داشت بهم می گفت که آبمو می خواد و منم کیرمو یه خورده محکمتر به ته کوسش کوبیدم آب کیرم از جاش حرکت کرد . آرمیلا بهم گفته بود که چشاشو باز نگه می داره ولی حس کردم که خیلی خمار شده و به خاطر حرفی که به من زده داره تحمل می کنه . من یه لحظه چشامو بستم و سرمو تکون دادم . مطلبو گرفت می دونست که می تونه چشاشو ببنده . جهش و ریزش کیر من شروع شد حس کردم که با هم چشامونو بستیم و لبهامون رو لبهای هم قرار گرفت . باهم یه آه بلندی کشیدیم و کیر بی طاقت من تا اونجایی که می تونست آبشو تو کوس آرمیلا خالی کرد . دوست داشتم تا ساعتها به همون حال در لذت سکوت و عشق و هوس باقی بمونم .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#59
Posted: 15 Aug 2012 06:52
هرکی به هرکی 60
داداش داداش بازم بهم بگو که دوستم داری عاشقمی . هیچوقت از سکس با من خسته نمیشی و این کار برات یکنواخت نمیشه . -به شرطی که خواهر گلمم طوری بهم حال بده که من همیشه چشم و دلم دنبالش باشه -مثلا چیکار کنم ؟/؟ انگشتمو کردم تو سوراخ کونش و گفتم خب باید هر جایی رو داشت . هر گلی یه بویی داره -ولی بهم بگو آرمیلات فقط یه بورو داره چون یه گل یکرنگه -ولی آرمیلای من خیلی خوشرنگه . زیباتراز هرگلی ناز تر از هر غنچه ای .. -داداش بیا مگه میشه در مقابل حرفات مقاومت کرد ؟/؟ -در مقابل حرفا یا چیز دیگه ؟/؟-هردوتاش . کونشو به طرفم قمبل کرد . با این که می دونستم سوراخ کونشم مثل کوسش بار ها و بار ها گاییده شده ولی از اونجایی که من می خواستم واسه اولین بار بکنم تو کونش واسم یه تازگی خاصی داشت . انگار هرچی بیشتر کون می دیدم و کون می کردم حریص تر می شدم . یه سری میگن ما ازبس گاییدیم خسته شدیم ولی کیر من شده بود مثل تسبیح شاه مقصود .. هر چی بیشتر می گایید بیشتر برق می افتاد و هیجانی تر می شد . آرمیلا رو از پشت بغلش زده و کیرمو به سوراخ کون خواهر بزرگم فشارش دادم . یه خورده از خیسی کوس آرمیلا رو به طرف بالا هدایت کرده و به همون صورت کیرمو کردمش تو کونش . سینه هاشو تودستام داشته و شونه هاشو غرق بوسه کرده بودم -اووووووهههههه آریا آریا همه کارات هیجانی و هوس انگیزه .. هوس .. اشتیاق و لذت . نمی دونی که این کیرت با کونم چیکار می کنه .. ببوس پشتمو ببوس ادامه بده ادامه بده -بوسه هامو بیشتر و سریعترش کرده و ضربه های کیر به سوراخ کون آرمیلا رو هم همین طور . -عزیزم خیلی تکی . بیست .. کونتم مثل کوست بیسته و حرفی نداره . -حتی بیست تراز اون بیست نفری که تا حالا گاییدی ؟/؟ -نه این که بیست تا مرد تو رو نگاییدن ؟/؟ -اوخ داداش من که حریف تو و زبون تو یکی نمیشم . حساب اون جلسه خونوادگی فرق می کنه . تازه داداش تو که کارشناس و صادر کننده جواز براخانومایی . -کاش این مجوز هم مثل گواهینامه رانندگی بود و هر چند وقت در میون باید یه معاینه ای به عمل میومد . -اون وقت تو باید ده بار معاینه ام می کردی تا بهم مجوز بدی . دستمو رو یه طرف صورت خواهرم گذاشته و سرشو به طرف خودم بر گردونده و لباشو بوسیدم و در همون حال با چند ضربه دیگه ای که به کونش وارد کردم حس کردم که منی داره می ریزه تو کونش . آرمیلا که دید دارم تو کونش خالی می کنم از پشت کونشو به طرفم حرکت می داد و این جوری کیرمو داغ تر می کرد وحس می کردم بیشتر از اونی که فکرشو می کردم دارم تو سوراخ خواهرم خالی می کنم . وقتی کیرمو از کونش بیرون کشیدم بازم اونو گرفت تو دهنش و واسم ساک زد .. اون شب اشتهای هردومون زیاد بود و تا نزدیکای صبح با هم حال کردیم . آرمیلا به خواب رفته بود و من در حال رفتن به دستشویی حنا رو دیدم . بیدار بود با یه لباس خواب زیبا و بدن لختی که اون زیر مشخص بود . -دوستت دارم خانوم حنا -منم همین طور می دونم خیلی خسته ای . -دوست داری باهات عشقبازی کنم ؟/؟.. راستش با این که خیلی خسته بودم ولی ته دلم می خواست به حنا حال بدم . بهش بگم دوستش دارم . ممنونشم . ولی نمی خواستم در این ساعات باشکوه اولین بار با آرمیلا بودن به او خیانتی کرده باشم . حنا خیلی زرنگ بود . من و احساس منو درک کرد . -آریا ازت نمی خوام که همین الان بیای سراغم ولی می تونم ببوسمت ؟/؟ رفتم تو اتاق خوابش و درو هم از داخل قفل کردیم . دلم نمی خواست خواهرم حتی بوسه منو هم ببینه . اونو با تمام وجودم در آغوش کشیدم . لبهامو رو لباش گذاشتم و مثل یک معشوقه ای که بوسه هاش منو غرق در عشقی شیرین می کنه بوسیدمش . دستامو دور کمرش حلقه زده و لبهامو از رو لباش به صورت و بقیه قسمتهای بدنش رسوندم .. -آریا دیگه بسه اون وقت نمی تونم جلو خودمو بگیرم و به زور میگم باید منو بکنی . نمی خوام حداقل امشبو امروزو اونم در حضور آرمیلا بهش خیانت کنم . کیرم آماده بود که بره تو کوس حنا . خیلی دوستش داشتم . خیلی . نگاش از این می گفت که اونم دوستم داره برخلاف خواسته ام ازش جدا شدم . نیازو تو چهره اش می دیدم و می دونستم که خیلی زود میام سراغش و بهش میگم که دیوونه وار دوسش دارم و میخوام که باهاش سکس کنم . اون کسی بود که در حال حاضر فقط با من سکس داشت هر چند فقط یه سری گاییده بودمش . صبح من و آرمیلا از خونه اومدیم بیرون و رفتیم دنبال کار خودمون . چند روز گذشت و در این فاصله من دو سه بار با خانوم حنا و یک بار با آرمیلا و یک بار هم با پریسا و آهو خانوم سکس داشتم . پریسا هم مثل حنا خیلی به دادم رسیده بود . یه روز می خواستم استراحت کنم که مادر بزرگ پریوش باهام تماس گرفت -کجایی آریا مجلس بعدی داره شروع میشه . بی وفا بهم سر نمی زنی ؟/؟ بیا یه سرویس بهم بده که تو ی محفل مثل آدمای دله نباشم -پری خوشگله هر وقت بخوای میگامت . چه توی محفل چه خارج از اون ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#60
Posted: 15 Aug 2012 06:52
هرکی به هرکی 61
حالا آریا پری جونتو فراموش کردی ؟/؟ دیگه سراغ ما رو نمی گیری . این آرمان جون چقدر خبر تو رو می گیره . میگه هیشکی مثل نوه گلم آریا نمی تونه شطرنج بازی کنه . بهش حال میدی . منم بهش میگم هیشکی مثل آریا نمی تونه از اون کارا بکنه -پری جون . چرا ناراحتش می کنی ؟/؟ -نه اتفاقا خوشحال هم میشه . آریا از وجود خودشه . از رگ و ریشه خودشه . واسه چی ناراحت شه . عشق می کنه . حال می کنه . همونجوری که من از بودن با تو حال می کنم . می دونی که چقدر دوستت دارم . بیا باهات حرف دارم با هم مشورت کنیم . تو گل سر سبد این مجلسی . وکیل پدر بزرگتی . همه کاره منی . پری به قربونت . چند روز دیگه مجلس 36 ساعته داریم . باید هم فکری کنیم چیکار کنیم . 12 ساعت اولشو که هر کی اومد خب باید بمونه ولی اون 24 ساعت بعدیش .. -پری جون خانوما که همه شون می مونن . چون دیگه اونا اکثرا زیر کار قرار دارن و وقتی هم که آبشون نخواد بیاد دیگه نمیاد . ولی مردا رو بگو که اگه تند تند خالی کنن بازم دو سه قطره ای هست که بریزن و اون وقت سردرد و سرگیجه و .. -واسه همینه که باید یه خورده همه هوای همو داشته باشن یه خورده از این مجلسو اختصاص بدن به این که با هم حرف بزنن . درددل کنن . معاشقه کنند و بعدش سکس . این جوری بیشتر با احساسات هم آشنا میشن -مگه می خوان ازدواج کنن ؟/؟ -خب هول هولکی به آدم اون جوری که باید مزه نمیده و یه سری هم می بینی نمی رسن که از سر و کول هم بالا برن . در هر حال یه عده ای هم نمی تونن یه توجیهی واسه بچه هاشون داشته باشن و به نظرمن بعد از نصف روز نصفشون میرن .. حالا که پشت تلفن نمیشه این قدر حرف زد . پاشدم رفتم خونه پری جون . طبق معمول وقتی که منو می دید خودشو خیلی خوشگل کرده بود . زیباتر از اونی که تصورشو می کردم . هر بار با یه چهره جدیدی میومد . واقعا جوونی بهش میومد و میومد که جوون شده باشه . کیر نوه اش حسابی سر حالش کرده بود . باهم رفتیم رختخواب واونم درجا کونشو گذاشت رو کیرم و این بار سوراخ کونشو هدف کیرم قرار داد .. -پری جون اشتباهی نرفت ؟/؟ -نه عشق من عزیز دلم حالتو بکن .. کوس من چند روز واست چشم انتظاری کشیده این چند ساعت هم روش .. به نظرم میومد کون پری تنگ تر شده . شاید از بس خوشگل تر به نظر می رسید من این طور تصور می کردم . اون قشنگ ترین و هوس انگیز ترین مامان بزرگ دنیا بود . البته به تصور من که داشتم صورت خوشگلشو می دیدم و اونو می گاییدم . دیگه از این که آرمان جون سر برسه و کیر منو داخل سوراخ زنش یعنی مامان بزرگم ببینه هراسی نداشتم و خجالت نمی کشیدم . وقتی کیرم تمام فضای اون سوراخ پری جونو طی می کرد وبه عقب بر می گشت و دوباره می رفت تا نزدیکای ته کونش دلم می خواست فریاد بکشم و بگم که آریا انگاری داره یه کون بیست ساله رو میگاد . .. نتونستم دیگه صبر کنم که به کوسش برسم همونجا تو کونش خالی کردم و اونم در جا خودشو پایین تر کشید و کوسشو رو سر کیرم قرار داد -پری جون باورم نمیشه این کوسته ؟/؟ واقعا کوس خودته ؟/؟ پس چرا این قدر تنگ نشون میده .. ظاهرا باید یه چیزی خورده باشه .. یه دارویی یا یه مالیدنی .. -راستشو بگو پری خوشگله ؟/؟ -یعنی من این قدر گشاد بودم ؟/؟ -نه ولی یه خورده تعجب می کنم . تو فشارت بالاست و.. -غصه نخور اون چیزی که منو زود می کشه نگاییده شدنه . -خودم می گامت . .کمرشو داشتم و خودمو از پایین می زدم به کوس پری خوشگله ام . اون قدر گاییدم و گاییدمش تا از حال رفت و منم تو کوسش خالی کردم .. دو روز مونده بود به مجلس سکس خانوادگی .. داشتم از خیابون رد می شدم که دیدم یه مزدا سواری جلو پام تر مز زد . وای این دیگه کیه حتما یکی از اون زنایی که میخواد اونو بگام عجب گیری افتادم .. نه این راننده اش مرد بود . اتفاقا اینم یه عینک دودی داشت و شیک و پیک کرده .. -بیا بالا سوار شو . بهت میگم بیا بالا .. -من شما رو نمی شناسم .. عینکشو برداشت و گفت حق داری که نشناسی من صفر پسردایی باباتم دیگه .. شناختمش خیلی جوون تر از بابا بود ولی اون دفعه که تو محفل لخت دیدمش انگار پیر تر نشون می داد .. -دستم به دامنت آریا جون . من و دوستام قراره هفته دیگه بریم اروپا رو بگردیم -خب از دست من چه کاری بر میاد قرار نیست که من باشما بگردم -نه ولی فروغ اجازه نمیده .. -خانوم شما ؟/؟-آره خودش از اون بد جنساست . میگه شما مردا برین کیف و حالتونو بکنین ما زنا هیچ .. میگم آخه بقیه هیشکدوم که خانوماشونو نمی برن که من ببرم گوشش به این حرفا بدهکار نیست . آبروم رفته .. -من چه کاری از دستم بر میاد .-خلاصه کنم اون میگه اگه آریا رو برام جور کنی که باهام حال کنه من رضایت میدم . -نمی دونم چی بگم . این دفعه اول جلسه ما مردا باید نقاب بذاریم زنا ما رو پیدا کنند . یعنی انتخاب کنند . ولی اگه روز دوم اونجا بمونه شاید بشه یه کاریش کرد .. صفر فقط گریه نکرده بود که اشکشم داشت در میومد . -اون میگه من میخوام بدون استرس و با تمرکز و تمام حس و وجود برم زیر کیر آریا .. سرشو انداخت پایین و گفت بیا و این برادری رو در حق من بکن و الان بریم خونه مون و یه حالی به این فروغ من بده و .. -این بر خلاف مقررات و قوانینه . اگه کسی گزارش بده و شکایت کنه ؟/؟ -کی میخواد شکایت کنه شاکی خود من باید باشم که دارم تو رو تشویق می کنم .. -مطمئن باشم که این یک پاپوش نیست ؟/؟ از جیبش یه مشت تراول در آورد و گفت این پونصد تومنه گذاشت تو جیبم .. سکوت کردم و پونصد هزار تومن دیگه هم داد .یه خورده با خودم فکر کردم و گفتم خب اصلا چه لزومی داره بر علیه من پاپوش درست کنن . سر و صورتمو ماچ کرد و منم دیگه چی می گفتم فامیل بود و دلم سوخت و باهم رفتیم طرف منزلش .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی .....آره داداش عزیز و دوست داشتنی ! داستان خانم مهندس که انتشارش در سایت لوتی را شروع کرده ای تا قسمت سیزدهم آن را نویسنده اش من نمی باشم و بنده به خواهش دوستان این افتخار را داشته ام که از قسمت چهاردهم به بعد آن را به نویسندگی خود ادامه داده و این تنها داستانی می باشد که به خاطر تقاضای مکرر دوستان این جسارت را نموده که نوشته استاد محترم وعزیزوخوش قلمی که نامش را نمی دانم و شناختی هم از او ندارم ادامه دهم . هرچند بعد ها متوجه شدم که قسمت 14 و 15 آن هم وجود داشته . بااین حساب اشاره به نام من از قسمت چهاردهم به بعد صحیح می باشد . درنهایت از زحمات شما ومسئولین محترم سایت لوتی وامیر عزیز وبالاخره خوانندگان صبور و دوست داشتنی وفهیم سایت امیرسکسی ولوتی که وقت گرانبهایشان را به مطالعه آثار بنده اختصاص می دهند بی نهایت سپاسگزارم . پاینده ,پایدار وپیروز باشید ...ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن