ارسالها: 7673
#61
Posted: 15 Aug 2012 06:53
هرکی به هر کی 62
وقتی که کلید زد و رفتیم به آپارتمانشون .. ازش پرسیدم ببینم بچه هات نیستن ؟/؟ گفت نه یه پسر و یه دختر دارم که هردوشون تو یه شهر دیگه دانشجو هستن . تو هم کارت نباشه . فعلا یه یواش برو پشت این کاناپه قایم شو می خوام کمی سر به سر فروغ بذارم و تو هم ببین چه حالی می کنه وقتی اسم تو رو می شنوه .. خب حالا برو داره میاد . رفتم پشت مبل قایم شدم و صفر یه خورده رفت اون ور تر .. -فروغ من میخوام واسه هفته دیگه برم ها .. این قدر مانع زنی نکن -حرف زن یکیه یا آریا رو واسم جور می کنی یا همین جا می مونی و آرزوی اروپا رو به گور می بری -عزیزم دو روز دیگه تو محفل می تونی اونو گیرش بیاری و .. -ببین اونجا زنا همه دعوای کیر دارن و می دونم از همین الان واسش نقشه کشیدن و از سر و کول هم میرن بالا تازه من خیلی هم شانس بیارم دستم به وصال کیرش برسه و بخوام باهاش حال کنم . از بس زنای دیگه عجولن و پشت خط منتظر .. همش میگن زود باش زود باش انگاری که ما جنده باشیم و داریم کار خلاف می کنیم . اون جوری که باید هول هولکی میشه و دوست دارم سیر سیر باهاش یه حالی بکنم . چطور تو می خوای بری اروپا و با زنای اونجا حال کنی ها ؟/؟ -باور کن من اونجا به زناش کاری ندارم -آره جون تو , تو گفتی و من باور کردم . جنس خراب تو رو من خبر دارم . -فروغ حرفت حرفه ها دیگه نگی من این حرفو نزدم .. -یعنی تو می خوای آریا رو واسم جور کنی .. می دونم که چقدر دوستم داری و عاشقمی و واسه این که عشقتو بهم نشون بدی و ثابت کنی هر کاری که از دستت بر بیاد واسه من انجام میدی . من شوهر ناز و گل خودمو خیلی دوست دارم . -فروغ من که این جوری بهت احترام میذارم تو بر خورد درستی باهام نداشتی و نداری . -میگی من چیکار کنم . -ازت یه تعهد کتبی میخوام حداقل پیش خودمون بمونه اگه زدی زیرش اینو به چند تا معتمدی که شر درست کن نباشن نشون میدم تا بین ما داوری کنه . مثلا پدر و مادرت یا پدر و مادر خودم.. -هر چی تو بخوای بهت نوشته میدم . هر کاری بخوای انجام میدم . اونا قرار داد نامه تنظیم کردند و من اون پشت از خفگی داشتم می پختم . ولی گفتم ولش یه میلیون کاسب شدم و یه کوس مفت هم می زنم . ..وقتی که صفر کاغذ قرار دادو گذاشت تو جیبش گفت اجی مجی لا ترجی . حاضر شو آریا . منم از اون پشت خودمو کشیدم بالا و فروغ که خیلی هم پرفروغ و زیبا و گوشتی و تپل نشون می داد همچین درخشیدنی گرفت که یه لحظه فکر کردم چند تا لامپ دیگه رو هم روشن کرده .. -اووووووهههه نه نهههههه صفر بدجنس تو داشتی منو اذیت می کردی .. نامرد چرا زودتربهم اطلاع ندادی تا خودمو آماده کنم یه دوشی .. یه عطری ... نههههه ممنونم عزیزم ممنونم .. اروپا که سهله امریکا هم می تونی بری . بدون توجه به شوهرش پرید تو بغل من و صورتمو ماچ کرد و لباشو گذاشت رو لبای من .. نمی دونم این دیگه چی می گفت همین حالاشم به اندازه کافی خوش بو و خوش طراوت بود و از هر جای تنش عطر هوس و گرمای شهوت در حال پخش شدن بود . منم دستمو گذاشته بودم دور کمرش و لباسشو این طرف و اون طرف می دادم -آریا آریا چقدر هوستو داشتم . یه بار کوسمو گذاشتم رو سر کیرت ولی نامردا منو از رو تو بلند کردند و امونم ندادن که اون جوری که دوست دارم مزه بگیرم -حالا هر چی که بخوای بهت مزه میدم بهت حال میدم . هر جوری که دوست داری می کنمت .. -میای بریم حموم؟/؟ -بااجازه آقا صفر شوهر گرامی شما و پسر دایی گل بابا .. فروغ خیلی کمتر از چهل سال نشون می داد . -اجازه ما دست شماست آریا جان من در مقابل شما صاحب زن نیستم . اصلا مال خودت . مجوز داری در این مدتی که من اروپا هستم هر وقت که دوست داشتی بیای اینجا و با فروغ من حال کنی تا چشاش همیشه پر فروغ باشه و غم دوری منو احساس نکنه . به شرطی که بچه هام خونه نباشن که می دونم نیستن چون هم زمان با امتحاناتشونه . تو دلم گفتم بذار همینو تموم کنیم تا بعد .. -ببین صفر تا من و آریا از حموم بر گردیم برو یه چایی دم بده که بدنمون نرم شه و بتونیم یه صفایی بکنیم .. من و فروغ رفتیم زیر دوش و شوهر فروغ هم رفت تا یه سری وسایل پذیرایی رو آماده کنه تا وقتی که من و زنش از حموم بر گشتیم و می خواهیم بریم اتاق خوابشون سکس کنیم همه چی آماده باشه -عزیزم اتاق خوابو هم ردیف کن فضا رو معطر و شاعرانه کن .. اون چراغ خواب قرمز رو هم روشن کن .. می خوام یه سکس جانانه داشته باشم -نوکرتم فروغ . -آریا جون موهای کوسمو چند روزه که نگرفتم . ببینم چه جوری دوست داری .. -خودم واست کف صابون می کنم و برقش میندازم . چه هیکل توپی داشت این زنه .. کاش همین جا کامل تر تیبشو می دادم و دیگه کا ررو به اتاق خواب نمی رسوندم و زود تر می رفتم به کار و زندگیم می رسیدم . ولی خب یه خورده هم باید جانب انصاف رو رعایت می کردم . در هر حال یه اصطلاحی هست که میگه سیر از گرسنه چه خبری داره اونم دلش به من خوشه دیگه . خیلی عجله داشت واسه این که موهای کوسش هر چه زودتر گرفته شه . چون می خواست واسم ساک بزنه . لبای حشری و کلفتش منو هیجان زده کرده بود . می دونستم که با این لبای کلفت کیرم خیلی از ساکیده شدن کیف می کنه و بهش مزه میده . همین طورم شد. -نههههههه فروغ فروغ .. با یه لذتی کیرمو می لیسید و هر تیکه شو می مکید که پنجه هامو به هم می فشردم تا تو دهنش خالی نکنم ولی نمی شد . دهنشو باز کرد و گفت این قدر به خودت فشار نیار . این کیرتو تا قیام قیامت هم آب داره بریزش تو دهنم . خالی کن . می خوام تا قطره آخری رو که می ریزی تو دهنم سر بکشم و بریزم تو تنم . چند تا انگشت خودشو کرده بود تو کوسش تا این جوری یه خورده با آتیشش بجنگه و با یه دست کیرمو به طرف دهنش رسوند و دوباره شروع کرد به ساک زدن . این بار بی خیال شدم خودمو ول کردم راحت راحت لبای کلفتش چه حالی به این کیرم می داد .. -داره میاد فروغ داره می ریزه .. جووووووون .. فروغ می دونست با اون لباش چیکار کنه .. منم دیگه خیالم نبود که تمام وجودم داره آب میشه و آبش در حال ریزشه گذاشتم هر چقدر که هوسم تصمیم گرفته آبمو تو دهن این فروغ خالی کنه .. ادامه دارد ... نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
میهمان
ارسالها: 7673
#62
Posted: 18 Aug 2012 20:39
هرکی به هرکی۶۳.....نویسنده ایرانی.....امیرسکسی
فروغ با اشتها و هیجان کیرمو تو دهنش می گردوند و کف دستشو هم دور کیرم حلقه زده و مثل یک بوش گذاشته بود جلو دهنش تا قطره ای از آب کیر به عقب بر گشت نکنه و بتونه همه شو نوش جون کنه وقتی که مطمئن شد همه رو نوش جون کرده شروع کرد به حرف زدن . -آریا آریا منو ببر ببر رو تخت اینجا راحت نیستم . من کیر می خوام . کیر کلفت تو رو . می خوام بره تو کوسم بهم حال بده . -ببینم دیگه دوست نداری که با شوهرت بری خارج ؟/؟ -نه نه همه چی این جاست . ایرونم این جاست . دین و ایمونم اینجاست . خارجم این جاست . وقتی تو اینجایی همه جا این جاست . -فروغ عزیزم خوشگل من . من و تو اگه بریم رو تخت شاید شوهرت ببینه و فیلش یاد هندوستون بیفته و یه جورایی ناراحت شه . -نه نه عزیزم . تازه مگه می خواد از نزدیک ما رو ببینه . شاید صدای هوس منو بشنوه . بذار بفهمه که وقتی میره اونجا زنای دیگه رو میگاد یکی هم هست که زن اونو بگاد . ولی شما دو تا که تو مجلس با هر کی که از راه برسه سکس می کنین -خب آره اونجا و اون روز فرق می کنه .. منو ببر آریا .. دوستت دارم . نمی دونی اون دفعه چقدر سختی کشیدم و دوسه روز دیگه هم می دونم بازم سرم بی کلاه می مونه . رو دستام بغلش کرده و اونو بردم رو تخت گذاشتم .. شوهرشو صدا کرد و گفت عزیزم اگه ایرادی نداره یه دوساعتی رو خیابونا دور بزن هر وقت کارمون تموم شد من واست زنگ می زنم بر گردی خونه -آریا جان اگه فکر منو می کنی بی خیالش -عزیزم رو حرف من حرف نیار . بذار این آریا جون و کیرش با تمرکز منو بگان . اوووووفففففف چه کیفی داره . فکر نمی کنم تو توی اروپا این قدر حال کنی که من با عزیز دلم دارم می کنم .. شوهره رفت و قبل از این که من بیفتم به جون فروغ اون افتاد به جون من . -آهههههه بگو واست چیکار کنم تا تو خوشت بیاد . برقصم .. جادوت کنم ؟/؟ -نه فروغ پر فروغ من . تو با این هیکل و قد و بالای رعنات منو جادو کردی . دیگه نیازی به این کار نیست -پس بهم نشون بده که تونستم افسونت کنم . می خوام بترکونی . -هوس رو بترکونم ؟/؟ -نه منو بترکون . کبودم کن منو بزن گازم بگیر با هوس با خشونت . -نه چی داری میگی اون وقت پسردایی ناراحت میشه . دوروز دیگه باید بری مجلس . -نه آریا بذار حالمو بکنم . حالمو دیگه نگیر . به درک که تنم تو مجلس کبود بود .. این جوری نیست که کیری پیدا نشه که فرو بره تو کوسم . تازه یه کاری می کنم بیشتر کبودی ها خوب شه .. دلش می خواست که من قدرتمو روش پیاده کنم . نمی دونستم چیکار کنم . -ببین حالا که این طور شد از دستت فرار می کنم . داغ داغ بهت کوس نمیدم . می خواست کاری کنه که منو به هیجان بیاره و منم باهاش یه نیمچه هارد سکسی داشته باشم . دستشو خونده بودم و اونم می دونست که منم یه چیزایی فهمیدم . با این حال باهاش همراهی کردم و به دنبالش دویدم و اونو یه گوشه اتاق گیر آوردم . صدام و حرکاتمو خشن کرده -کجا فرار می کنی از دست من ؟/؟ موهای سرشو کشیده و اونم دست و پا می زد . دستمو گذاشتم رو کون و کمرش و اونو به زمین فشار دادم . دهنمو گذاشتم رو کتف و شونه ها و بازوهاش . دوست داشتم اون تن و بدن لطیف و هوس انگیزو میکش بزنم ولی اون یه خورده خشن ترو می خواست تا سر حال تر که شد بریم به نرم کاری خودمون برسیم . شونه ها و گردنشو آروم گاز می گرفتم . این کارو با هوس انجام می دادم . یه حد میانه رو رعایت می کردم -آریا خیلی کارتو بلدی . این جوری داری کاری می کنی که نه سیخ بسوزه نه کباب .. چه خوب حال میدی . فشارم بگیر . دوست دارم کیرتو یه ضرب فرو کنی تو کوسم . دو تا کف دستشو رو دو تا قاچ کونش قرار داد و اونا رو از وسط باز کرد و گفت بکن توش بکن توش و منم با همون اشاره اول کیرمو تا ته فرستادم تو کوس فروغ -آخخخخخخخ .آتیش .. آتیششش آتیشششششه .. -تو همینو می خواستی-آررررره آریاااااااا این آتیشو به همه جای تنم برسون .. -مگه الان به همه جات نرسیده ؟/؟-محکم تر محکم تر چرا چرا داره به همه جا می رسه . همه جا رو داره می سوزونه .. فتنه گریهای فروغ آتیش به خرمنم زده بود و راستی راستی شده بودم مثل وحشی ها . نمی دونستم دارم می بوسمش یا دارم گازش می گیرم . سر تا پاشو هدف بوسه هام قرار داده بودم . دوباره اونو بردم رو تخت و همونجا باهاش مشغول شدم . کلفتی کیرمو که می دیدم میره تو کوس فروغ و با چه داغی و حرارت و سرخی بر می گرده کلی لذت می بردم . یه نگام هم به کونش بود و اون سوراخش که اینجا رو می طلبید که با یه خورده خشونت کارو تموم کنم . ولی فعلا کوس فروغ کیر می طلبید و من باید واسه گاییدن کونش رضایت کوس اونو جلب می کردم . . دیدم داره تکون تکون می خوره و هوس زیاد اونو از خود بیخودش کرده . اینجا یه خورده اعمال خشونت کرده یه دستمو گذاشتم رو سر و گردنش و یه دست دیگه مو قرار دادم رو کمرش و سنگینی خودمو انداختم رو کونش و تا می تونستم با ضرباتی سریع و شدید نذاشتم که در بره و روند رسیدن به ارگاسمش ادامه داشته باشه . کار من نتیجه بخش بود . تو دهنی فریاد می زد که یهو ساکت شد . دستمو از رو دهنش بر داشته و اونم آب آب می کرد و منم واسه دومین بار آبمو فرستادم طرفش .. -فروغ بگیر آبمو که وقتی که داره می ریزه تو کوست انگاری چشام پر فروغ میشه . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
ویرایش شده توسط: Mohammad_Reza
ارسالها: 3650
#64
Posted: 25 Aug 2012 20:08
هرکی به هرکی 65
یه نگاهی به آرمیلا انداخته و یه دیدی هم به بقیه زدم . همه سراشونو پایین انداخته بودند . انگار که از آرمیلا انتظار داشتند تا یه جورایی ازم جواب بله رو بگیره .. -شما می دونین که این نکته خیلی حساسه . امروز ما همه با هم تفاهم داریم اکه یه وقتی یکی از شما ها با هم درگیر بشه و بخواهین واسه هم مایه بیاین .. -داداش این در مسئله توافقی ربطی به کسی نداره . تازه ما تو خودمون هستیم . یه مسئله خانوادگیه . کسی که نمیره از کسی شکایت کنه . آره اگه بری با زن یه نفر باشی ممکنه شوهرش بره شکایت کنه .. داداش نه نگو به خاطر من ..-پریسا : یعنی تو این قدر رو آریا نفوذ پیدا کردی که به خاطر تو حاضره همه چی رو زیر پا بذاره ؟/؟ آرمیلا بدون این که ملاحظه شوهرشو بکنه خودشو انداخت تو بغلم و گفت هر چی باشه داداشمه دوستم داره ما از یه خونیم . نگاه نکن بعضی ها با بعضی دیگه خیلی کار ا صورت میدن ولی بازم هرچی با هم یه اختلافاتی هم اگه قبلا داشتیم بازم خواهر برادریم . -ولی منم زن داداششم . اون منو هم دوست داره . به حرفام احترام میذاره مگه نه آریا ؟/؟ -آرمیلا یه نشگون ازم ورداشت و گفت داداش یادت باشه که من یادم نرفته تو با پریسا چیکار کردی ؟/؟ منم یواشکی بهش گفتم خواهر طوری رفتار می کنی که انگار بازم از این کارا نمی خواهیم بکنیم . یعنی می خوای تهدیدم کنی ؟/؟ -اوه نه قربونت آریا جون من غلط کرده باشم . آرمیلا کنیز توست . تو این میونه مامان اومد جلو و گفت هرچی باشه من آریا رو به دنیا آوردم و اون نه نمیگه . -همه تون باید قول بدین و قسم بخورین که تحت هر شرایطی همدیگه رو رسوا نمی کنین . -پریسا : واااااایییییی چه عالی و هیجانی میشه داریم میریم پیشواز یه محفل باحال باحال . فقط یه زن کم داریم . یکی که دست ما رو جور کنه .. آرمیلا : ما خودمون کمبود ها رو جبران می کنیم . اتفاقا چهار تا مرد که باهامون حال کنند بیشتر بهمون می رسن . الان اگه داداش زن داشت زنش هم میومد تو جمع ما کمتر حال می کردیم . -چطوره زنگ بزنیم آهو بیاد -پریسا چی داری میگی اولا من چشم دیدن اون دختره رو ندارم در ثانی میخوای فردا بره همه جا هو بندازه که ما چه دسته گلی به آب دادیم . ولی یکی رو سراغ دارم که اگه بهش بگم خوشحال میشه .. یکی از دوستام به اسم خانوم حنا -الیا : دخترم غریبه ها رو به جمعمون نیار -مامان من به اون بیشتر از تخم چشام بیشتر اطمینان دارم . گناه داره شوهرش ولش کرده رفته و هیشکی نیست بهش حال بده . تازه ما که نمی تونیم اونو وارد مجلس سکس خونوادگی بکنیم . به هیچکس هم که تو این دوره زمونه نمیشه اعتماد کرد . من کفرم داشت در میومد . می خواستم که جز من هیشکی دیگه حنا رو نگاد . هر چند من دومین مرد زندگیش بودم . نه .. نه.. حنا فقط مال منه -آرمیلا از خر شیطون بیا پایین . نمیخواد چیزی به این حنا بگی . -چیه داداش تو که تنوع طلب بودی . هرکی ندونه فکر می کنه اون آهوی توهه . یه جوری ازش حرف می زنی که انگار زنته و تو هم داری غیرتی میشی . تازه اگه زنم بگیری زنت باید بیاد تو این مجلسها . -خوبیت نداره ما لو میریم .-می دونی اگه بفهمه که تو پشت سرش این جور حرف می زنی چقدر ناراحت میشه ؟/؟ نمی دونی چه رفیق خوبی برام بوده .. مردا نه تنها اعتراضی نداشته بلکه واسه تنوع هم شده راضی و خوشحال بودند . من داشتم دیوونه می شدم . خوشحالی من از این بود که حنا فامیل ما نیست و نمی تونه بیاد تو مجلس غافل از این که آرمیلا همچین خوابی واسمون دیده .. خداکنه حنا مخالفت کنه و نیاد . خواهر گردن افتاده ام زنگ زد واسه حنا -الوسلام حنا جون خلاصه کنم . خونواده هفت نفره بالای 18 سال ما میخواد یه چند ساعتی رو با هم خوش باشن میای تو جمع ما ؟/؟ -آرمیلا جون منظورت یه مهمونی معمولیه ؟/؟ -دوزاریت کج شده ها . می خواهیم با هم حال کنیم سکس کنیم من و دو تا داداش و پدرو مادر و زن داداشم . توهم بیای دیگه دستمون جوره -نمی دونم خیلی دلم میخواد . ببینم من که نمی شناسم اونا چه جورین و فقط با آریا .. داشت درمورد اون شب که من و آرمیلا خونه شون بودیم حرف میزد که خواهرم دید داره گندش در میاد موضوع رو عوض کرد . -میای یا نه به خودت برس تا نصفه شب می ترکونیم -پس گفتی آریا هم هست ؟/؟ -اصل اونه . -ازش خجالت می کشم . -اوووهههههه خواهش می کنم ازش خجالت نکش . اون که از هیشکی خجالت نمی کشه . یه ساعت بعد حنا پیش ما بود . وقتی مانتوشو در آورد عین یه مانکن شده بود . پاهای تا بالای زانوی لخت پیرهن یه سره کوتاه مشکی طرح دارش که اون قسمت باسنشو از وسط به دونیم کرده بود و سینه های برجسته اش چشم مردا رو خیره کرده بود . آرمیلا که دید من محو حنا شدم گفت داداش اینقدر نخورش سهم اون سه نفر هم هست . چیه منم اگه یه خورده بیشتر به خودم برسم ازش خوشگل تر میشم . رفتم طرف حنا و مثلا باهاش خوش و بش کنم . اگه کارد بهم می زدن خونم نمیومد . خیلی آروم بهش گفتم نمی تونستی نیای ؟/؟ -واسه چی ؟/؟ دلت میخواد فقط واسه تو یکی باشم ؟/؟ ته دلم از این که بیام یه جوری بودم ولی منم نیاز دارم . خودت با صد نفری و نمی تونی منو با یکی دیگه ببینی ؟/؟ -آهای شما دوتا چی دارین به هم میگین . انگاری چند ساله با هم آشنایین . نمی دونستم سکس فامیلی ضربدری امشب ما با این مهمون افتخاری به کجا می رسه .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#65
Posted: 29 Aug 2012 14:12
هرکی به هرکی 66
واسه چی به آرمیلا آره گفتی . چرا مگه من بهت نگفتم بهت سر می زنم . -تو یه سر داری و هزار سودا . حنا از ناراحتی من ناراحت شده بود ولی آرمیلا اومد دستمو کشید و گفت داداش زودباش داره صبح می شه .. مامان الیا : چقدر لذت می برم که می بینم خواهر و برادر این قدر خوبند . آرین و فرنوش امون ندادند دونفری رفتند سراغ حنا .. نذاشتن که زنه بشینه یا جایی دراز بکشه . اونو وسط خودشون گرفتند و از دو طرف خودشونو به اون چسبوندند . -داداش نگران دوستم نباش تو بیا به من برس دلواپس حنا نباش فعلا که داداش آرین و فرنوش حسابی شکارش کردند . از دو طرف به حنا چسبیده بودند فرنوش در حال بالا زدن دامن حنا بود که آرین زیپ یکسره پیرهن حنا رو از پشت بازش کرد . خیلی آروم و پیرهنشو انداخت گوشه ای . من و بابا رفته بودیم طرف پریسا و آرمیلا و مامان الیا سه تا زن بلای جونم شده بودند . آرمیلا به پریسا اجازه تکون خوردن نمی داد می گفت یادت باشه تو داداش منو سیر سیر خوردی حالا رو دیگه کوتاه بیا بذار ما حال خودنمونو بکنیم . وای در مقابل مامان الیا چون کوچکتر از اون بود و وابستگی خونی هم با اون داشت مراعات می کرد . هنوز شورتمو درست و حسابی پایین نکشیده بودم که آرمیلا کیرمو گرفت و گذاشت تو دهنش . مامان الیا: چه خوش اشتها دختر یادت رفته تا دیروز سایه شو با تیر می زدی ؟/؟ حالا چی شده بهمون امون نمیدی . نترس . همونجا لاپای داداشت چسبیده . در نمیره . انگاری ما هم هستیما . نمیشه یکی بخوره و بترکه و یکی دیگه از گرسنگی ندونه چیکار کنه .. آرمیلا : قربون تو و پریسا جونم بشم که شما دوتا دیگه واسم از گشنگی حرف نزنین . تازه الان باید یه خورده میوه و دسر بعد از غذا براتون بیارم تا اون چیزایی رو که قبلا میل فرمودین بره پایین و بعد اگه اشتهایی واسه تون موند ادامه بدین .. مامان و پریسا خوب دوزاریشون افتاده بود . هرچند آرمیلا به کیر لیسی خودش ادامه می داد ولی مامان هم اومد کوسشو گذاشت رو سر من و منم واسه این که ختم غائله کنم با اشتها شروع کردم به کوس مامان جونو لیس زدن و چقدرهم با سرعت و هوس این کارو انجام می دادم که از دلش در بیارم . دوطرف کون مامانو به پهلوها بازشون کرده تا راحت تر بتونم کار کوس لیسی رو انجام بدم . آرمیلا هم با عطش و هیجان خاصی در حال ساک زدن بود و کف دستشو هم گذاشته بود زیر بیضه های درشتم و طوری باهاشون بازی می کرد که انگاری می خواد یه چیز چاق و چله ای رو خریداری کنه . بابا آزاد و عروسش پریسا چاره ای نداشتند که برن طرف هم . پریسا یه شورت ریش ریش دار پاش کرده بود و بقیه تنش دیگه لخت بود . بابا بغلش کرد و وسط هال ولو شدند . زن داداش افتاد روش و اونم کیر بابا رو گذاشت تو دهنش و آزاد جونم با حرص دستشو به کون پریسا رسوند و باهاش ور می رفت . از خوبی لیسیدن کوس مامان این بودکه کونش رو سر من قرار داشت و آرمیلا چشامو نمی دید که کجاها داره دور می زنه . یه خورده گردنمو کج کردم تا ببینم حنا چیکار می کنه . آرین و فرنوش درحال پوست کردن اون بودند . حنا چشاشو بسته بود و نشون می داد که خیلی هوس داره . داداش کرده بود تو کوسش و فرنوش هم داشت کونشو می گایید این صحنه واسم خیلی ناراحت کننده بود .. ولش کن آریا ناراحت نباش اون که ارث پدرت نبود بخوای مالکش باشی . تازه هنوزم شوهر داره و شوهره ولش کرده رفته . راست میگه بنده خدا مگه توی آریا که شب و روز داری کوس می کنی ازش اجازه می گیری ؟/؟ با این حال نتونستم خودمو قانع کنم . آرمیلا هم اومد رو کیرم نشست .. -داداش داداش امروز سر حال نیستی . آرمیلای خودتو دوست نداری ؟/؟ حال نمی کنی ؟/؟ من نمی دونم چرا حنا رو دیدی این جوری شدی ؟/؟ -ربطی به حنا نداره . مگه اون کس و کارمه .. -ولی نگات چیز دیگه ای میگه . مامان که نمی خواست بیکار بشینه اومد و لبامو با لبای خودش بست و منم دیگه نتونستم جواب آرمیلا رو بدم و راستش جواب درست و حسابی هم نداشتم که بدم . این خواهر ناز و حساس من یه اخلاق به خصوصی داشت . اگه من به کسی علاقه مند می شدم و یه حس رمانتیک بهش داشتم اون یه حس حسادت خاصی نسبت بهش پیدا می کرد . با این که از حنا دلخور بودم ولی خواستم این یه تئوری و فلسفه خودمو آزمایش کنم ببینم عکس العمل آرمیلا چیه . واسه همین سعی کردم دیگه خودمو ناراحت نشون ندم و این مامان خانومی هم هر وقت دهنشو از رو لبام بر داشت منم برم تو خالی بندی و فیلم . -داداش نمی دونی چقدر هوس دارم . چقدر هوس کیر تو رو دارم .. وای نکنه این آبجی ما بابت عشقبازی روز قبل سوتی بده .. شانس آوردیم که مامان زودتر شروع کرد به حرف زدن .-خانوم خانوما ناز داشتن . چقدر این آریا بیچاره نازتو کشید . خوشا به حال اونایی که خیلی زودتر از اینا از کیر آریا جان مستفیض شدن . -مامان کیر رو هر وقت فرو کنی تو کوس تازه هست . نه داداش ؟/؟ -اووووففففف می میرم برای آبجی گلم که یه تار موی سرشو با یه دنیا هم عوض نمی کنم . مامان بهش برخورد و گفت آریا من برات ارزش ندارم -اوخ مامان اصلش که تویی . تویی که همش هوامو داشتی . کیر من فدای کوس هردوتاتون ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#66
Posted: 29 Aug 2012 19:13
هرکی به هرکی 67
آرمیلا با نگاهش بهم می گفت که برم طرف اون و مال اون باشم . نگاه عاشقونه اش باتمام وجود فریاد می زد که تن منو میخواد . ومنم با همه وجودم افکار مزاحمو از طرف خودم دورکردم و رفتم طرف اون . حالا که فکرشو می کردم و می دیدم یکی دوروز قبل چه حرصی می زدیم واسه این که کسی نفهمه که ما با هم هستیم تعجب می کردم . ولی خب جای تعجب نداشت . چون اگه اون روز فرنوش می فهمبد که بدون اجازه اون داریم این کارو می کنیم خیلی ناراحت می شد . ولی حالا همه دور هم بودیم . جالب اینجا بود که مردا همه شون از خودشون یه زن مایه گذاشته بودند و من تنها کسی بودم که داشتم مفت خوری می کردم . مامان همچنان بغض کرده و ناراحت بهمون نگاه می کرد . -آرمیلا یه دقیقه با مامان کار دارم . .. وقتی آروم زیر گوش مامان حرف می زدم که آرمیلا نشنوه بهم گفت که ببینم از کی تا حالا واسه حرف زدن با من باید از دخترم از اون خواهری که یه روز سایه اتو با تیر می زد و تو هم سایه شو با تیر می زدی اجازه بگیری ؟/؟ -مامان چرا متوجه نیستی تو که خودت می دونی من تو رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم . اون منو تو رو با هم دیده که با هم سکس داریم . واسه همین امشبه رو انتظار داره که من اول و بیشتر به اون برسم . دیدی که چقدر متلک می گفت . می گفت من هواتودارم . اون کارش معلوم نیست . یه موقع می زنه به سرش میره به بابا میگه که من داشتم یکی از این روزا تو رو می گاییدم . درسته که تومجلس تو رو گاییدم و الان هم تا نیمساعت دیگه بعد از آرمیلا یه سکس کامل تری با تو می کنم ولی اگه پدربفهمه که من و تو دور از چشم اون با هم بودیم دیگه هیچوقت بهت و به من اعتماد نمی کنه .. -داداش چی داری میگی زود باش بیا .. واسه یه لحظه دوباره چشام افتاد به خانوم حنا که دوتا کیر رفته بود تو سوراخاش . بابا در حال گاییدن پریسا بود و منم افتادم رو کون دمر افتاده خواهر گلم آرمیلا . -آبجی به کونت چی مالیدی . امشب اومده بالاتر و گودی کمرتو قشنگ تر نشون میده . -چیزی نمالیدم . فقط دستای توست که تحریکش کرده -من که فکر می کردم فقط این کوس باشه که به هیجان میاد و یه جورایی خودشو نشون میده . -اگه بدونی که کون منم چقدر تو رو طلب می کنه . حنا و اون دو نفر نیمدایره ای دور زدند و حالا می تونستیم چش تو چش باشیم . من دهنمو گذاشتم رو کون بر جسته آرمیلا مامان هم از پشت بدنم کیرمو گرفت تو دستش و در واقع داشت اونو واسه ورود به کوس آرمیلا تیز می کرد . -داداششششش داداششششش زود باششش دستاتو بذار رو کونم و از وسط بازشون کن . به پهلوها بازشون کن . بکن تو کوسسسسم داداشششش . حنا با این که داشت با دو تا کیر حال می کرد ولی نگاهش به این طرف بود که من دارم چیکار می کنم کیرمو از دست مادر خلاص کرده و در حالی که اونو رو به حنا گرفته بودم به سمت کون آرمیلا رفتم . -داداش تو داری کوسمو می کنی یا دهن حنارو . -خیلی به این دختر حساس شدی آبجی .. ببینم کوست آمادگیشو داره که یه ضرب بکنمش ؟/؟ -اووووه داداش چقدر حرف می زنی اونا رو ببین نزدیکه کارشون تموم شه یهو دیدی اومدن منو از دستت قاپیدن . -تو همچین اجازه ای بهشون میدی ؟/؟ -تا داداش آریا سیرم نکنه مگر این که دستشون به جنازه من برسه . -قربون لب و دهنت خواهر گلم . دو طرف کون آرمیلا رو به پهلو ها باز کرده و کیرمو فرستادم که بره توکوس نازش . -کی خیس کردی عزیز .من که باهات اونجوری که باید و شاید ور نرفته بودم . -همون قدر که چشام به اون قد و هیکل ماهت میفته خودش کفایت می کنه . آب همین جور از لب و لوچه و کوسم راه میفته و می ریزه .. شونه های خواهرمو داشته و کیرمو از لا پا و طرف کونش می کردم تو کوسش . می خواستم روش خم شم و از پهلو لباشو ببوسم که که مامان پیشدستی کرد و اومد جلو و منم از پهلو لبامو گذاشتم رو لبای مامان . اون سینه هاشو به بدن من می زد . و -مامان اینجا هم نمیذاری داداش مستقل باشه . مادر اعتنایی به غرولند های آرمیلا نداشت . اون طوری خودشو بهم چسبونده بود که حس کردم یه هوسی رو به کیرم منتقل می کنه که بتونم با هیجان بیشتری آرمیلا رو بگام . از یه طرف پریسا هر کاری می کرد نمی تونست به ارگاسم برسه . بابا اونو همش به یه سبک و یه سرعت می گایید . ظاهرا امشب دل ودماغ خاصی واسه سکس نداشت . درهرحال اگه می شد دوروز قبل از از مجلس این برنامه رو پیاده کرد بهترمی بود .-آریا اگه بدونی چقدر از سکس باهات لذت می برم . -خیلی به خودت می رسی خوشگله . مامان لبشو از رو لبم ورداشت و گفت یه خورده فکر منم باشین . -مامان سه چهار ساعت هم اگه مشغول باشیم بازم واسه خواب وقت داریم . بذار با داداش جونم خوب حوب حال کنم . -آرمیلای گلم یه خورده بجنب .. مامان خسته شده . به پریسا و حنا هم باید برسم . تازه ممکنه بیان سراغ تو -آریا مگه من دارم زمین شخم می زنم . دلم میخواد تو آبمو بیاری . .... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 7673
#67
Posted: 2 Sep 2012 16:38
هرکی به هرکی 68
داداش داداش نمی دونم چرا فکر می کنم کیرت امروز کلفت تر شده -حتما واسه این که یکی دیگه اونو از تو ندزدتش قدرشو بیشتر می دونی -اوه آریا شیطون من . هرکی اینو ازم بدزده بازم مال خودمه و پسش می گیرم . آرمیلا رو بازیش گرفته بود و اصلا ملاحظه دیگرانو نمی کرد اون فقط می خواست متعلق به من باشه یا بهتره بگم من متعلق به اون باشم و کسی سراغ من نیاد . واگه هم می خواست بیاد یه جورایی نگاش می کرد . یه لنگشو از پشت انداخت رو شونه های من و این جوری پاهای خودش درد می گرفت . دوتا دستامو دور اون یکی پاش حلقه زده خودمو بالاتر کشیدم و با یه نگاه جانانه و خریدارانه به کون و اون حلقه کوسش به گاییدن آبجی آرمیلا ادامه دادم . فرنوش : آرمیلا خوب داری حال می کنی . کیر داداش چطوره عیال گلم . -هرچی باشه مال داداشمه . توهم که باخانوم حنای خودمون بد حال نمی کنی . -ولی به جون خودم عجب کونیداره این زن .. -حنا سرشو انداخته بود پایین و چیزی نمی گفت . شاید از من خجالت می کشید و دوست نداشت که پیش من از این حرفا زده شه . از دستش لج داشتم . نمی خواستم اونو زیر کیر بقیه ببینم ولی بالاخره هوس شیطانی کارشو کرده بود .. هرقدر هم می خواستم خودمو قانع کنم که منم میرم زنای زیادی رو میگام و فقط منحصر به اون نیستم بازم نتونستم خودمو تسکین بدم . شاید ته دلم انتظار داشتم که اون به اینجا نیاد و هر چند وقت در میون منتظر باشه که من برم سر وقتش . نیاز هاشو به وسیله من تامین کنه . ولی افسوس . دست چپمو رسوندم به سینه چپ آرمیلا . -خواهر تو هم امروز کوست یه نشاط و تحرک دیگه ای داره . انگاری سینه هات هم آبدارتر شده -شاید می دونستم که می خوام بیام سراغ داداشم .. ولم نکن آریا . خیلی خوشم میاد .. جووووووون فرنوش ..عزیزم ببین یاد بگیر داداش چقدر حال میده .. داره میاد آریاااااا ووووووویییییی ببین .. داره میاد .. فرنوش ببین . -چشمت روشن تو حالشو می کنی من چرا ببینم -بد جنس زنت دارهحال می کنه کیف می کنه تو خوشحال نیستی ؟/؟ برو ببین مردای دیگه واسه زناشون چه کارا که نمی کنن . معلوم نبود این چه کوس شراتیه که آرمیلا تحویل شوهرش میده ولی من دیگه ول کن قضیه نبودم و چپ وراست آرمیلا رو تیرش می کردم و اونم مث یه گوسفند قربونی کله اش این طرف و اون طرف می پرید . یهو یه جیغ سوت مانندی کشید که همه نگاهها رو به طرف خودشجلب کرد . فرنوش اولین نفری بود که صداش در اومد .-آریا جان دستت درد نکنه . حالا تا چند روز شارژه .. هرچند فردا پس فردا هم با کلی شارژر های دیگه کار داریم . ترجیح دادم اگه دوبار می خوام آب کیرمو خالی کنم یکی از اونا تو کوس آرمیلا باشه بهتره . -آریا آبتو میخوام اگه تو کوسم خالی نکنی واسه بقیه کنار بذاری ازت دلخور میشم . رفتم زیر گوشش و گفتم اون وقت میری رفقاتو جمع می کنی می فرستی سراغم که منو ببندند به درخت ؟/؟-داداش اشکمو دیگه در نیار . نذار به خاطر گذشته عذاب بکشم . -عزیزم باهات شوخی کردم . -من که به اندازه کافی ازت عذر خواستم -شما خواهر برادر چه تونه همش دارین دل میدین قلوه می گیرین . نه به اون که جلو نیا منو می خوری نه به این که دور نشو دلشو ندارم . منم آدمم دیگه .. زودیاش .. -آرمیلا جون مامان عصبانی شده . بیا بگیرش که تا چند ثانیه دیگه آب کیرم به سلامتی دامادم فرنوش تو کوس زن تپل و خوشگلش خالی میشه -قربون داداش و اون کیر تو . -بگیر که داره می ریزه . اون جوری که من تو کوس خواهرم خالی می کردم بعید می دونستم که در اون ساعت واسه بقیه هم آبی مونده باشه . -آرمیلا فکر کنم هرچی حال بود حالا کردم -منم همین طور داداش . ولی شما مردا تایه کوس و کون جدید می بینین هوش از سرتون می پره -تو دیگه از ما مردا انتقاد نکن خواهر گلماون دفعه تو مجلس خوب امتحانتو پس دادی . رنگ و وارنگ هر مردی رو که به نزدیکت میومد شکارمی کردی و یکی به داداشت تعارف هم که نکردی هیچ همش سعی داشتی که از دستش در بری . -بازم داری چوب می زنی داداش . باشه . همش به روی خواهرت بیار که چه آدم بدی بوده .. قبل از این که خواهر نازکدلم بغض کنه رفتم لباشو بوسیدم و آروم بهش گفتم عزیزم تو که می دونی من تو رو از همه دنیا بیشتر دوست دارم .. این بار خیلی آروم گفتم که مامان هم نشنوه . -آریا !اگه دوستم داشته باشی این جوری به روم نمیاری که چقدر باهات بد کردم -عزیز دلم فدای اون هیکل ناز و اون اخمها و لبخندهات بشه داداش . یه ذره شوخی رو که می تونم باهات بکنم . خوشگل ترین زن دنیا و دوست داشتنی ترین اونا -منو از آهو هم بیشتر دوست داری ؟/؟ -اون که شوهر کرد و رفت و صحبتشم نیست .-ولی تو که با آبجی آنیتا خیلی خوبی . از اون چی ؟/؟ -وقتی که میگم از همه بیشتر می خوامت خب اونم جزو همه هست دیگه . آرمیلا رفت یه گوشه ای و به دیوار تکیه داد و بعد از چند لحظه رفت سراغ بابا و دست مالی کردن تن و بدنش تا اونو بیشتر به هیجان بیاره و کاری کنه که بابا به پریسا بیشتر و بهتر حال بده و اونو به ار گاسم برسونه . از اون طرف مامان هم درجا اومد رو کیر من نشست که دیگه هیشکی حتی نتونه دست به کیرم بزنه . -آریا مثل این که خیلی دلت میخواد شیرمو حرومت کنم . چقدر منتظرت باشم . تو و خواهرت که مثل کارد و پنیر بودین . چقدر رو آرمیلا وقت گذاشتی ؟/؟ ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 3650
#68
Posted: 6 Sep 2012 23:07
هرکی به هرکی 69
مامان ! مامان خوشگلم تو که می دونی من وجودم بسته به وجود توست . حالا بعد از مدتها دری به تخته خورده و آرمیلا و من آشتی کردیم . یادت رفت که اون چطور مثل قاطی کرده ها که چه عرض کنم اصلا قاطی کرده و پاک باخته بود . من در اختیار بهترین مامان , بهترین زن و سکسی ترین زن دنیا هستم .-اگه این زبونو نداشتی چیکار می کردی -واین کیرو .. کمر الیا جونمو گرفته واززمین بلندش کردم . یه چیزی تو مایه های فن کشتی رو روی اون پیاده کردم . کیرمواز رو همون هوا یه ضرب فرو کردم تو کوس مامان و ول کنش نبودم . -بیا الیا جون همینو می خواستی . این مدل کیر خوردنو ؟/؟ پس بگیرش و هرچی دلت می خواد بخور . بهش استراحت نمی دادم . حنا بایه حسرت خاصی به صحنه نگاه می کرد . دیگه به اون توجهی نداشتم . بذار تو کف کیر من بمونه . نمی دونم چرا حس می کردم که فرنوش و آرین عرضه به ارگاسم رسوندن اونو نداشتن . بذار تو خماری بمونه .. ظاهرا دست داشت عوض می شد و بابا می خواست بره سراغ حنا . آرمیلا هم می خواست با آرین قاطی شه و پریسا و فرنوش هم یه جورایی به هم بچسبن . مامانو انداختم رو زمین . کیرمو فرو کردم تو دهنش . -بخور ساک بزن . تو که خوراکت چیزای کلفته پس سیر سیر کیر کیر بخور .. -منو از چی می ترسونی . تا صبح اگه کیرتو تو دهنم داشته باشی می خورمش . اگه توکوسم نگهش داشته باشی منم این قدر نگهش می دارم تا خودت اونو بکشی بیرون .. -مامان الحق که تو مامان خودمی مامان گل و نازنینو با تمام وجودم گاییدم . یه خورده خسته بودم . نگاهم گاهی می رفت طرف حنا و بقیه . اون یه جوری نگام می کرد که ازم انتظار داشت که اونو بگام و بهش حال بدم . آرمیلا زیر کیر داداش آرین در حال کیف کردن بود . -داداش آریا . یه چیزی میگم اگه آرین ناراحت شد به پشم نداشته کوسم . هیچ کیری مثل کیر تو نمیشه . اینا بهتره برن سماق بمکن . یا همون کوس منو بمکن .. کیر آرین رو از توی کوسش بیرون کشید و کوسشو گذاشت رو سر داداشم و گفت حالا بخورش و ببین این خوشمزه تره یا سماق .. حتی حنا هم از جمله آرمیلا خندید . کوس الیا جونمو تا می تونستم میکش زدم و اونو به یه درجه از آمادگی رسوندم و بعدش دوباره با کیرم افتادم به جونش .. بابا آزاد تشویقم می کرد و می گفت دست گل و کیر نازت وفولادیت درد نکنه پسرم . جونمو خریدی . یه جوری ننه اتو بکن که دیگه امشب طرف من نیاد و بذاره یه حالی واسه این یکی دوروزی که خونه مادربزرگتیم داشته باشم . از بس حشریه امونمون نمیده . تا صبح ول کنمون نیست . -بابا جون نمی دونی که یه پدر که از بچه اش راضی باشه چقدر واسه اون بچه حسنه نوشته میشه .. بابا داشت کیف می کرد که من دارم مامان جونو میگام . وای امان از این مامان جون . با این که کوسش رو به مرز ارگاسم رسونده بودم باز سر این مرز ناز داشت و آبش نمیومد . پیاده مون کرد تا پس از ده دقیقه ای تونستم با وارد کردن فشار های قوی مامانو به یه حدی برسونم که جز خالی کردن آبش راهی نمونده باشه . بابا آزاد و حنا محو این صحنه شده بودند . پدر به وجد اومده و گفت تند تر تند تر آریا نزدیکه من این حالت مادرتو می شناسم . یه عمره دارم باهاش زندگی می کنم . همین جا دو دقیقه ادامه بده -پدر من که هلاک شدم . بازم دو دقیقه دیگه ؟/؟ -آریا پسرم داره می ریزه . اومد اومد حالا می تونی آبتو بریزی تو کوسم و حالمو تکمیل کنی .. -بیا مامان .. بیا تو که کیرمو آبش کردی .. با چند ضربه پی درپی که به کوس مامان کوبیدم آبمو ریختم تو کوسش .. بابا اومد طرف مامان و حنا اومد طرف من . من تحویلش نگرفتم .. آرمیلا احساس خستگی می کرد و می خواست بره و منم گفتم بهتره که صحنه رو ترک کنم . البته رفتار من نوعی بازخور رفتار حنا بود . راستی راستی ما مردا یه خورده خود خواه هم هستیم اصلا انتظارشو نداشتم که اونو اینجا ببینم . هرچند یه خورده هم می خواستم آرمیلا رو تحریک نکنم . اگه اون می فهمید که سر سوزنی به حنا تمایل دارم شاید حسادت خودتشو بیشتر بروز می داد و نمی ذاشت که من برم طرف حنا . همین طور هم شد و این نقشه من خیلی زودتر از اونچه که فکرشو می کردم جواب داد . داداش تو چته امروز خیلی بیحال نشون میدی درحالی که رفته بودم سراغ پریسا و چند دقیقه ای خود را با گاییدن اون سرگرم کرده بودم ادامه داد تو امروز یه چیزیت هست .. حنا مهمون ماست .. اون که فردا تو جمع ما نیست باید اونو سرحالش کنیم . -آرمیلا اون تا حالا با سه تا مرد دیگه بوده . از اونا می خواسته ارضاش کنن .. همین جور که داشتم حرف می زدم به شدت عصبی هم بودم و به خاطر همین با سرعت و فشار زیاد کوس پریسا رو می گاییدم . طوری که این یکی خیلی سریعتر از مامان و خواهرم به ارگاسم رسید ولی دیگه تو کوسش خالی نکردم . حنا که دید این جوریه بغض گلوشو گرفت و رفت طرف یکی از اتاقا -داداش زشته برو دنبالش و یه جوری از دلش در بیار اون بهترین دوستمه .. ... این خواهرم دیگه چه جور بشری بود اگه خودم با اشتیاق می رفتم دنبالش عمرا اگه همچین اجازه ای به من می داد و بقیه هرکدوم پخش و پلا شدند و منم واسه این که آرمیلا نخواد بیاد و من و حنا رو موقع سکس ببینه , در اتاقی رو که حنا رفته بود داخلش و منم پشت سرش رفتم از تو قفل کردم . تا رفت لب باز کنه من شروع کردم . -ببینم تویی که الان به خاطر این که کیرمو نثارت نکردم اینجور قهرکردی اصلا واسه چی پاشدی اومدی اینجا .. -آرمیلا وقتی بهم گفت بیا نخواستم روشو زمین بندازم . -مسخره ام نکن حنا تو خودت داشتی زیر کیر اون سه نفر دست و پا می زدی و حال می کردی . دیگه نمی دونستی قدرتشون در اندازه ای نیست که بتونن سر حالت کنن ؟/؟ -آریا این قدر خود خواه نباش من یک زن تنهام . تا کی می تونم چشم انتظار یکی باشم که هر وقت دلش خواست و از دست بقیه خسته شد بیاد و یه یادی ازم بکنه ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#69
Posted: 8 Sep 2012 23:30
هرکی به هرکی 70
ولی از این وضعی که الان درش قرار داریم که خیلی بهتر بود . -باشه آریا هر کاری که دوست داری انجام بده . اصلا کاری به کارم نداشته باش -حنا تو باید از این عکس العملهام یه چیزی رو متوجه شده باشی . ببین الان مادرم و خواهرم و زن داداشم رو فردا و پس فردا می بینم که زیر کیر این و اون دست و پا می زنن و خیلی از فامیلای دیگه رو و حتی یه دختری که یه روزی دوستش داشتم -آهو خانوم ؟/؟ -آره تو از کجا میدونی .. -مثل این که حواست نیست ها . من و آرمیلا از این صحبتا با هم زیاد داشتیم . -چی داشتم می گفتم . آها تو رو خیلی دوست دارم و برات ارزش قائلم که دلم نمی خواست و نمی خواد که جز من متعلق به کس دیگه ای باشی . لبخندی رو تو چهره حنا دیدم که در این چند مدت ندیده بودم . -یعنی تو واقعا دوستم داری ؟/؟ اینو فراموش نکن که تو فردا پس فردا واسه یه دقیقه هم که شده با دهها زن طرفی . حس کردم که حنا صادقانه باهام صحبت می کنه و من خیلی بیشتر از اونچه که مستحقش بود اذیتش کردم تازه نباید تا این حد خود خواه می بودم . خیلی آروم به طرفش رفتم . اولش نمی خواست بذاره که اونو ببوسم . یه حالت ناز همراه با قهر داشت . حس کردم از فیلمشه ولی دیدم این طور نبود و بغضش ترکید . سرشو گذاشت رو سینه هام و زار زار گریست ولی با صدایی خیلی آروم . -آریا هیچی ازت نمی خوام . نمی خوام که بهم دست بزنی . نمی خوام که به زور باهام عشقبازی کنی . لبامو گذاشتم رو صورت خیسش و اونو غرق بوسه کردم . -یادت رفته چه لطفی در حق من کردی ؟/؟ --نمی خوام حتی به خاطر اون لطف و محبت که وظیفه ام بود و نباید اسمشو محبت بذاری کاری انجام بدی . -حنا من تو رو واسه خودت می خوام . درسته که من و تو با هم آینده ای نداریم و تو حالا یه شوهری داری که ولت کرده و رفته . ولی این دلیل نمیشه که دوستت نداشته باشم . من خاطرتو خیلی می خوام و بهت نیاز دارم . خودمو بهش چسبوندم طوری که کیرم با شکمش در تماس بود . -ببین عزیزم می بینی چقدر سفت شده . با این که با چند تا زن بودم ولی عطش تو رو داره . نیاز به تو داره . بوی تو رو حس می کنه . ببین چه جوری دارم برات زار می زنم ؟/؟ حتما واسم عزیزی و ارزشمند که دارم با تمام وجودم ازت خواهش می کنم که آغوش محبت و هوس منو رد نکنی . درمقابل بوسه های من تاب مقاومت نیاورد و با کف دستام که روی کمرش کشیده و بوسه هایی که از روی لبهاش به صورت و زیر گلو و اطراف سینه هاش منتقل کرده بودم اونو غرق هوسش ساختم . اونو همون جا رو زمین خوابوندم . دیگه اثری از قهر و ناز و گله نبود . هر دو تامون همه چی رو فراموش کرده بودیم . فراموش کرده بودیم که به غیر از دیگری با دیگران بوده ایم . -فقط بذار تو کوسم بقیه کار ها رو نمی خوای انجام بدی . -می دونم چی میگی و چی میخوای حنا . اونا خیلی راحت ولت کردند . فقط فکر خودشون بودند . شایدم خمیر مایه اونا فقط همین قدر بوده و بیشتر از اینا هم از دستشون بر نمیومده -شاید منم انتظارم خیلی زیاد بوده یا خیلی طول می کشیده که به ارگاسم برسم . -ولی اونا نباید این قدر راحت خانوم خوب و خوشگل و فهمیده و مهمون عزیزی مثل تو رو ول می کردن . -شاید اگه این کارو نمی کردن من قدر آریای مهربونمو نمی دونستم . با این حرفا عطش هوس همو بیشتر کرده و با یه حرارت و داغی خاصی اونو زیر کیر و بال و پر خودم گرقتم . -حنا چقدر داغی . -آریا تو به کی میگی . حس می کنم اولین زنی هستم که امشب داری می کنیش . نمی دونی چقدر حرص می خوردم که تو رو با بقیه می دیدم و می دیدم که از دست من عصبانی هم هستی .. می خواستم جوابشو بدم ولی دیگه حس کردم این صحبتا دیگه کهنه شده و جر این که لحظه های خوش با هم بودنو زیر سوال ببره فایده دیگه ای نداره . از پشت شونه هاشو با دو تا دستام گرفته اونو به طرف خودم کشونده و با این حرکت حرکت و سرعت رفت و برگشت کیرمو تو کوس حنا تنظیمش می کردم -آههههههه نههههههه آریااااااا فقط تو فقط تو فقط خودتی که می تونی حالمو جا بیاری و تنظیمم کنی . آریا دوستت دارم . -منم دوستت دارم حنا . نمی تونم تو رو بایکی دیگه ببینم . حس کردم کیرم تو همون فضای داغ و تنگ و لذت بخشی قرار داره که دفعه پیش هم بود . -آریا می تونم یه چیزی ازت بخوام ؟/؟ -چی هر چی می خوای بگو . تند تر بکنمت ؟/؟ کوستو بخورم که زودتر آبت بیاد ؟/؟ باسینه هات ور برم ؟/؟ دیدم یه جوری نگام می کنه . به من بگو خوشگل خانوم . چته چی می خوای . ناز اون چشای خوشگلتو بخورم . ناز اون سینه هاتو و اندام هوس انگیزتو که ای کاش فقط مال من بود . اینو که گفتم دوباره یه جوری شد .. -بگو عزیزم بگو چی می خوای . -می تونم ازت خواهش کنم که فراموش کنی که من امشب به غیر از تو با چند نفر دیگه هم بودم ؟/؟... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم
ارسالها: 3650
#70
Posted: 12 Sep 2012 23:41
هرکی به هرکی 71
مثل این که تو فراموش کردی که من با چند نفر دیگه بودم . -آریا !اگه من فراموش نکنم چیکار می تونم بکنم ...... با خودم گفتم عیبی نداره بالاخره از کس و کار خودم بودن که اومدن طرف تو . تو یه زن تنهایی چیکار میشه کرد . تازه منم همچین آدم سالمی نیستم . -حنا هر طوری که حس می کنی اون جوری زودتر سر حال میشی بیا به سمتم . من یکی آمادگی هر حرکتی رو دارم -شیطون !اصلا این هیکل و قدرتی که داری به سن تو نمی خونه . تو خیلی قوی تر و سن دارتر یعنی مردونه تر از اونی که باید باشی هستی و نشون میدی ..-این خوبه یا بد ؟/؟ -مسلمه که خوبه و من با کمال افتخار خودمو تقدیم و تسلیم تو می کنم . در حالی که حنا رو زمین دراز کشیده بود افتادم روش و با بوسه های پی در پی اون آتیشهای خفته اشو روشن کردم و در حال بوسیدن لبهاش یه انگشتمو کردم تو کوسش و از همون دست شستمو فرو کردم تو کونش و دو تایی رو خیلی آروم حرکت می دادم . آروم به این خاطر که اون انگشتی که تو کونش فرو کردم دردش نیاره . -حنا چه احساسی داری . -خیلی خوشم میاد . حس می کنم تویی که فقط می دونی منو به آخر هوس و حال برسونی . -وحتما هم این کارو می کنم . از فشاری که به خودش می آورد حس کردم که اون انگشتی که تو کونشه باید دردش آورده باشه . -ببینم دردکون داری ؟/؟ یه نگاهی بهم انداخت و گفت اگه تو حال می کنی نه . هر جور عشقته و خوشت میاد همون کارو باهام انجام بده . از این جور جواب دادناش خوشم میومد . اگه مجرد بود و شرایط طور دیگه ای می تونستم اونو جایگزین آهو کنم ولی فعلا واسه تفریح و یه حس و حال رماننتیک تا همین حد کافی بود . دیدم دستشو رسونده به کیرم و باهاش داره بازی می کنه . حس کردم که دیگه باید شروع کنم و اونو ردیفش کنم و بعد اونو همون شبونه برسونمش خونه اش . چون دلم نمیومد صبح وقتی که دسته جمعی در حال رفتن به خونه مامان بزرگم بودیم مارو ببینه و حسرت بکشه . پاهاشو به دو طرف باز کرده خودمو کمی جلوتر کشوندم و کف دو تا دستامو به دیوار روبرو چسبوندم و با اون آبایی که ازم رفته بود دیگه اسیر زود انزالی هم نبودم . روبه جلو با یه نیرویی فوق العاده کیرمو می کوبیدم به ته کوس حنا و میشد گفت این ضربه ها در اصل به سر کوس وارد می شد که کیرم بتونه اون داخل کاری صورت بده . دوتا سینه های درشت حنا رو تو دستام نگه داشته و حالا دیگه سرمو به دیوار فشار می دادم .-نههههههه آریااااااااا کوسسسسسسم کوسسسسسسم . کییییییررررررررر تو رو تو بغلش جا داده . آبش کن کوسمو .. آبمو بیار .. من میخوام .. ا نگشت کوچیکه شو می ذاشت رو کیر در حال حرکت من و خیسی اونو فرو می برد تو دهنش و انگشتشو می لیسید -جووووووون چقدر مزه میده . یعنی همه اینا از هوس منه ؟/؟ کیرمو کشیدم بیرون و جلو صورتش نگه داشته و گفتم این کلفتو ببین . از هوس خود منه که این جوری شده . کیر من و کوس تو هر دو تا شون شیطونن و همو میخوان . کف دستشو گذاشت دور کیرم و اونو به طرف دهنش برد منم دلشو نشکستم و گذاشتم که به خواسته اش برسه . با یه ساک زدن مختصر حالمو جا آورد و دوباره کیرمو فرو کردم تو کوسش و این بار با حرارت و لذت بیشتری اونو می گاییدم . چون ساک زدنش خیلی بهم حال داده و روبراهم کرده بود . حنا دیگه حرفی نمی زد و چیزی نمی گفت . اون کاملا ساکت شده فقط همراه با ناله هایی آروم لباشو گاز می گرفت . دیگه تمام تلاشمو گذاشتم فقط در همین قسمت که اونو بتونم به ارگاسم برسونم . فشار عجیبی به خودش می آورد . نمی دونم چرا دوست نداشت صداش به بیرون درز کنه و شایدم این جوری بیشتر حال می کرد . هنوز هم پس از این همه سکس با افراد مختلف بازم از تماس کیر با کوسهای متنوع لذت می بردم . کوس تنگ حنا یکی از اون لذت بخشها و تر و تمیز هاش بود که هر بار می کردمش واسم همون تازگی رو داشت . چند بار به ار گاسم رسوندن حنا دیگه منو متوجه روحیه و حالتش کرد . وقتی حس کردم که داره ارضا میشه نذاشتم تکون بخوره اونو با یه حالتی نگه داشتم که لذت تو همه تنش پخش شه حالت نفس کشیدنش نشون می داد که من تا ثانیه هایی دیگه موفق میشم . اون ارضا شد اونو به طرف خودم کشوندم و دقایقی توی بغلم نگهش داشتم . با صدایی آروم و دلنشین بهم گفت تو نمی خوای خودتو خالی کنی ؟/؟ می خواستم بهش بگم که من باید حالا خودمو پر کنم . هرچند این هوسو داشتم که تو کوسش آب بریزم . -عزیزم از هر طرفی که دوست داری آبتو بریز تو کوسم . خیلی حال کردم و میخوام بهت حال بدم . ترجیح دادم که از پشت بکنم تو کوسش تا در هر ضربه لرزش کون تپلشو ببینم . فکر نمی کردم بازم بتونم تا این حد داشته باشم که تو کوس حنا جونم خالی کنم . خلاصه با مهمون افتخاری یه پیشواز درست و حسابی رفتیم تا بدنهامون رو فرم باشه . هرچند به نظر من باید استراحت می کردیم . ولی زنا که عین خیالشون نیست . اونا در واقع و اکثر اوقات یه بار زیر کارن و اگه چند تا تلمبه هم واسه خالی نبودن عریضه بزنن زود تلنگشون در میره . حنا را رسوندم خونه شون و همه مون با هیجانات ناشی از میدان فردا خوابیدیم . انگاری که می خواستیم پا به یه میدون جنگی لذت بخش بذاریم . جنگی که واسه همه حکم پیروزی رو داره ... ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی
شب است و ماه میرقصد
ستاره نقره می پاشد
من اما
ساکت و خاموشم